پژوهش حاضر دربردارندة نگاهی معنیشناختی به مفهوم «عشق» در غزلهای دو شاعر نامدار ایرانی؛ سعدی و حافظ در چارچوب نقد ادراکی است. بررسی مفهوم «عشق» را در چارچوب نقد ادراکی؛ یعنی نقدی که نه صرفا ساختگرایانه و شکلگرا باشد و نه صرفاً مارکسیستی، بلکه تلفیقی از نقدهای نامبرده باشد که بتواند پاسخهای موثقتری را برای پرسش اصلی این پژوهش ارائه کند، میتوان جنبة نوآورانة این پژوهش دانست. پرسشهای اصلی این پژوهش که نگارندگان در پی پاسخگویی به آن هستند، این است که تفاوت(های) نگرش سعدی و حافظ به مفهوم «عشق» در غزلهایشان چیست؟ و این تفاوت چه تبیینی در چارچوب نقد ادراکی دارد؟ دستیابی به پاسخ این پرسشها با استناد به نظریة استعارة مفهومی و آرایة تشبیه در آثار شاعران نامبرده امکانپذیر شده است و به نوبة خود پرسشهایی فرعی را پیش روی نگارندگان قرار داده است که عبارتند از: میزان تخیل در غزلهای سعدی و حافظ چه تفاوتی با هم دارند؟ نامنگاشتهایی که سعدی و حافظ برای مفهوم «عشق» در غزلهای خود بهکار بردهاند از نظر تنوع و بار معنایی چه تفاوت(هایی) با هم دارند؟
مقاله حاضر در هفت بخش تنظیم شده است؛ به این ترتیب که پس از مقدمه که بیان مسأله نیز در آن مطرح شده است به ذکر روش انجام پژوهش، پیشینة پژوهش، مبانی نظری، تحلیل دادهها، جمعبندی و بحث و در نهایت، نتیجهگیری میپردازیم.
1. روش انجام پژوهش
پژوهش حاضر، پژوهشی بنیادی در حوزة ادبیات است که در آن، پژوهشگران نگاهی معنیشناختی به مفهوم «عشق» در غزلهای دو شاعر نامدار ایرانی؛ سعدی و حافظ دارند. گردآوری دادههای پژوهش به شیوة کتابخانهای انجام شده است؛ به این ترتیب که ابتدا یک درصد از غزلهای سعدی و یک درصد از غزلهای حافظ برای یافتن استعارهها، تشبیهها و مجازهای مرتبط با مفهوم «عشق» به صورت تصادفی گردآوری شدند. یافتن استعارهها و تشبیهها به منظور بررسی ساختگرایانة غزلها صورت پذیرفته است تا امکان بررسی کلام این دو شاعر برای نقد ادراکی آثارشان فراهم شود. در تحلیل استعارههایی که در هر غزل بهکار رفتهاند با توجه به دو حوزۀ مفهومی مبدأ و مقصد، «عشق» را مفهومی در حوزة مقصد و مفاهیمی را که «عشق» به آنها مانند شده است در حوزة مبدأ در نظر میگیریم. در مورد تشبیهها نیز مشبهبههایی را که در آنها عشق به چیزی مانند شده است، معرفی میکنیم. سپس دادههای بهدستآمده را در جدولهایی که دربردارندة استعارهها، تشبیهها و مجازهای یافتشده و نامنگاشتهای مربوط به آنها هستند، فهرست خواهیم کرد و در نهایت با بررسی نامنگاشتهای فهرستشده و مقایسة آنها، دیدگاه دو شاعر نسبت به مفهوم «عشق» مقایسه میشوند تا تأثیر شرایط فردی و اجتماعی را در شکلگیری نگرش سعدی و حافظ به «عشق» دریابیم و بتوانیم به نقد آثار این دو شاعر از منظری ادراکی بپردازیم.
2. پیشینة پژوهش
بسیاری از نویسندگان و محققان در دورۀ اخیر آثار سعدی و حافظ را مورد بررسی قرار دادهاند که در این بخش، مروری خواهیم کرد بر پرارجاعترین کتابها و مقالاتی که در آنها در مورد شیوۀ شعرگویی سعدی یا حافظ صبحت شده است یا آثاری که در آنها مفهوم «عشق» و «عرفان» را در نگاه سعدی یا حافظ دنبال کرده بودهاند.
زرینکوب (1357)، عشق مورد بحث توسط سعدی را عشقی اخلاقی میداند که در آن خبری از خودپرستی نیست و از این رو است که عشق سعدی روحانی، معنوی و اخلاقی است و حتی اگر به انسانی ابراز میشود و در آن از گناهی سخن میرود به قدری صریح و بیپرده و سرشار از تسلیم است که به آن رنگ و بویی خالصانه و مقدس میبخشد. برگنیسی (1380) عشق را جان کلام سعدی میداند که میتواند تمام کائنات را دربرگیرد و آن را پشتوانۀ اخلاق مورد اشارۀ سعدی در نظر میگیرد. در نهایت از نظر برگنیسی از آنجایی که سعدی میانهای با ناله و زاری ندارد هیچگاه نقش عاشق بیتاب و آزرده را به خود نمیگیرد.
موحد (1392) معشوق شعر سعدی را معشوقی واقعی میداند همچون می در آثار منوچهری که شیء تزئینی و ادبی نیست و نمیتوان از آن به چیز دیگر تعبیر کرد. در مقابل، معشوق حافظ ادبی است و حافظ آن را از مضمون شاعرانة سنت ادبی ایران وام گرفته است. به اعتقاد خرمشاهی (1374) سعدی استاد مسلم غزل و اشعارش سرشار از عناصر عاشقانه است و حافظ که سالها پس از او به دنیا آمده خوب به این نکته پی برده که در مورد حدیث عشق و مهر و وفا فراتر از سعدی نمیتواند برود و در نتیجه راه و روش جدیدی را در پیش گرفته است. خرمشاهی (1381)، اوضاع نابسامان اجتماعی و سیاسی زمانۀ حافظ را دلیل این دانسته که وی شخصیت متناقض و پیچیدۀ «رند» را بیافریند که در مواجهه با مشکلات و تلخیهای زندگی به یاری و راهنمایی او میشتابد.
سجودی (۱۳۸۷) غزل حافظ را تجلی ناخودآگاه جمعی ایرانیان فرض میکند که روابط، منطق و الگوی آن به لحاظ زبانی با شکستن منطق عقل سلیم و ایجاد نوعی خلسه و شور و شعف شبیه به رویا و خواب میشود. رشیدی (1388) ریشۀ اندیشة سعدی و حافظ را در عقاید دینی و اسلامی و پیرامون موضوعاتی چون ترک دنیا و مبارزه با نفس میداند. به گفتۀ حقشناس (1390) حافظ به فرهنگ ایرانی مسلط بوده است و روح و ناخودآگاه جمعی مردمان این سرزمین را به خوبی میشناخته و آن را با کیفیتی بینهایت تعبیرپذیر و آزاد در اختیار مخاطبش قرار داده در نتیجه، غزل او به ضمیر ناخودآگاه جمعی ایرانیان بدل شده است. حقشناس (1390) همچنین در جایی دیگر به فضاهایی جغرافیایی و هندسی در اشعار سعدی و حافظ پرداخته است. افقهایی نظیر: بامداد، سحر، صومعه، خیمه، گلزار و خانه و اینطور نتیجه گرفته که آفاق و فضاها در اشعار سعدی و حافظ عموماً از یک جنس نیستند و در ثانی، این آفاق با جنس زندگی و منش و خلق و خوی آنها دمساز است. افق شعر سعدی معمولاً یگانه میماند و تنها از هر سو گسترش مییابد و این خلاف چیزی است که در شعر حافظ به چشم میخورد: «چون در شعر او هر افقی سریع میآید و میگذرد و جای خود را به افق دیگری میدهد».
دهقان طرزجانی و سجودی (۱۳۹۱) به فال حافظ به عنوان پدیدهای فرهنگی نزد مردم ایران نگاه میکنند که عوامل مختلفی نظیر افق انتظارات خواننده و پیشفهمهایش در شکلگیری این برداشت خوانندهمحور نقش داشتهاند. مهری (1391) حافظ را متفکری میداند که تفکرات و انگیزههای درونی خود را درونمایۀ اشعارش قرار میدهد. آشوری (1392) به دیوان حافظ به مثابه یک کل نگاه کرده و با وجود ظاهر آشفتة هر غزل از نظر ارتباط معنایی در کلیت دیوان وحدت معنایی خاصی درک کرده است؛ زیرا به اعتقاد وی، میان تمام واژهها، مفاهیم و رمزها در دیوان حافظ نسبتی منطقی وجود دارد که آنها را در نهایت به «کلی» تبدیل میکند که بازنمای افکار و رویکرد حافظ به کل هستی است.
پورنامداریان (1392) اشعار حافظ را بازتاب اندیشهها، خیالها و حوادثی میداند که در ذهن او رخ داده است و به ماهیت برزخی انسان مربوط میشود. ماهیتی که از طرفی روحانی و آسمانی است و از طرفی جسمانی و زمینی و همواره میان این دو قطب تضاد وجود دارد.
3. مبانی نظری پژوهش
در این بخش از پژوهش حاضر مبانی نظریای را مرور میکنیم که تحلیل دادههای گردآوریشده مرتبط با این مبانی است و برای بحث هنگام تحلیل دادهها به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم به آنها رجوع خواهد شد. بنابراین، ابتدا دربارة نقشهای ششگانة زبان از دیدگاه یاکوبسن و انواع نقد ادبی سخن خواهیم گفت، سپس دربارة هرمنوتیک و ارتباط آن با نقد پدیدارشناختی صحبت خواهیم کرد و درنهایت توضیحاتی را دربارة استعاره از نظر میگذرانیم؛ زیرا افادة معانی «عشق» از دیدگاه سعدی و حافظ را با استناد به این مفاهیم بررسی خواهیم کرد.
3-1. نقشهای ششگانة زبان و انواع نقد ادبی
یاکوبسن به نقل از صفوی (1391: 34) معتقد است شش عاملِ موضوع[1]، گوینده[2]، مخاطب[3]، مجرای ارتباطی[4]، رمز [5]و پیام[6] در امر ایجاد ارتباط و انتقال پیام نقش دارند؛ پیامی که البته هنگام خلق ادبیات در قالب متنی ادبی شکل میگیرد. وی بسته به اینکه شکلگیری و ارسال پیام با التفات بیشتر به کدامیک از این شش عامل صورت پذیرد، شش نقش برای زبان فرض میکند که به ترتیب عبارتند از : نقش ارجاعی، نقش عاطفی، نقش ترغیبی، نقش همدلی، نقش فرازبانی و نقش ادبی که حاصل فاصله گرفتن از زبان خودکار است.
نقد در لغت به معنی جدا کردن دینار و درهم سره از ناسره، تمیز دادن خوب از بد، آشکار کردن محاسن و معایب سخن است و نقد ادبی به معنی تشخیص معایب و محاسن آثار ادبی است (داد، 1378: 292). حال باید به بررسی نظریههایی در حوزة نقد ادبی بپردازیم که براساس نقشهای گوناگونی که زبان ایفا میکند با نامهای گوناگون شناخته میشوند. نظریههایی که تمام توجه خود را بر خواننده و برداشت او از متن معطوف میکنند، مانند نقد خوانندهمحور یا همان نقد پدیدارشناختی و از این دست با تمرکز بر نقش «گیرنده» به وجود آمدهاند. نظریههایی که توجهشان بر خالق اثر ادبی است، مثل نقد رومانتیک با تأکید بر نقش «فرستنده» به بررسی آثار ادبی میپردازند (صفوی، 1391: 478).
نقدها و نظریههایی را که با توجه به نقش «موضوع» اثر ادبی تدوین میشوند، نظریههای موضوعمدار مینامند. در چنین نظریاتی به بافت اجتماعی، سیاسی و تاریخی حاکم بر آفرینش متن توجه میشود. نظریة نقد مارکسیستی بارزترین این نظریهها است. نظریهای که توجهاش به «رمزگان» اثر باشد، نظریة رمزگانمدار نام دارد. در چنین نظریهای بیشترین توجه به نوع کاربرد زبان برای القای معنی معطوف است. بارزترین نمونة این نقد، نقد ساختگرایی و مطالعة ساختار زبان ادب است (همان: 479).
نظریهای که توجه آن به سوی نقش «پیام» است نظریة پیاممدار نامیده میشود؛ یعنی توجه به آنچه در خود متن، فارغ از نویسنده، بافت اجتماعی یا تاریخی حاکم در زمان آفرینش و دریافت خواننده وجود دارد. نظریههای ادبی فرمالیست روسی و در ادامة آن نقد نو نمونة نظریههای پیاممدار هستند.
3-2. استعاره
نظریة استعارة مفهومی[7] نظریهای است که در چارچوب معنیشناسی شناختی مطرح شده است. استعاره بر اثر یکی از عملکردهای ذهنی انسانها شکل میگیرد که و در قالب جانشینی معنایی در زبانشان تجلی مییابد. طی این جانشینی معنایی واژة «ب» جانشین واژة «الف» میشود و دلیل این جانشینی معنایی، اشتراک دستکم یک مؤلفة معنایی میان دو واژة «الف» و «ب». به بیان دقیقتر، میان دو مفهوم «الف» و «ب» است که واژههای «الف» و «ب» نمایندة آنها در نظام زباناند. به این ترتیب، واژة «ب» بر مفهوم واژة «الف» نیز دلالت میکند. استعاره اهل زبان را قادر میسازد مفاهیم انتزاعی(تر) را بر مفاهیم عینی(تر) منطبق کنند و تجربه کردن این مفاهیم انتزاعی(تر) را به صورت (نسبتاً) عینی مجسم سازند.
برای انطباق مفاهیم انتزاعی(تر) بر مفاهیم ملموس(تر) در وهلة نخست با حوزههای مفهومیای که این مفاهیم متعلق به آنها هستند، سروکار داریم. در یک حوزه، مفهومی آشنا و عینی(تر) وجود دارد و در دیگری مفهومی کمتر آشنا و معمولاً انتزاعی(تر) وجود دارد. حوزة مفهومی مربوط به مفهومِ آشنا و عینی(تر)، حوزة مبدأ و حوزة مفهومیِ مربوط به مفهومِ کمتر آشنا و معمولاً انتزاعی(تر)، حوزة مقصد/حوزة هدف نامیده میشود و به این ترتیب، درک یک حوزة مفهومی بر پایة درک حوزة مفهومی دیگر صورت میپذیرد. البته باید به این نکتة مهم توجه داشت که برقراری همانندی میان حوزههای مفهومی، تنها به دلیل درک بیشتر و بهتر صورت نمیگیرد، بلکه دلایلی مانند زیبایی آفرینی نیز در برقراری همانندی میان حوزههای مفهومی دخیلاند.
3-3. هرمنوتیک و نقد پدیدارشناختی
«هرمنوتیک» برگرفته از واژة hermenia یونانی و منسوب به الهة هرمس است که وظیفة پیامآوری را برعهده داشته است (صفوی، 1395: 573). دو وظیفه به این الهه در یونان باستان نسبت داده شده است که عبارتند از: پیامآوری و تأویل پیام.
شمیسا (1393: 353) «هرمنوتیک» را مشتق از hermeneuein یونانی به معنی باز کردن و تفسیر میداند. او در ادامه میافزاید: «ریشة اصلی (این) کلمه هرمس است که در اساطیر یونانی اختراع زبان و خط را به او نسبت دادهاند» (همان). امروزه هنگامی که سخن از هرمنوتیک به میان میآید در وهلة نخست تعبیر و تفسیر متن به ذهن متبادر میشود و در وهلة دوم با تقسیم این شاخه از علم به دو زیرشاخة هرمنوتیک سنتی و هرمنوتیک نوین روبهرو میشویم. صفوی (1395: 574) در توضیح این تقسیمبندی مینویسد: «... در زمانة امپراطوری روم هرمنوتیک در حکم تأویل متن، به آرای آگوستین قدیس گره میخورد و آنچه هرمنوتیک سنتی نامیده میشود، پدید میآید که نوعی نگرش فرستندهمدار به متن است. ... شیوة تأویل متن در قرن بیستم تغییر مسیر داد و تحت تأثیر آرای ادموند هوسرل به نوعی نقد پدیدارشناختی گرایش یافت. این همان دیدگاهی است که مارتین هایدگر، فیلسوف آلمانی «پدیدارشناسی هرمنوتیک» مینامد. ... هرمنوتیک نو امروزه قلمروی به مراتب وسیعتر از مطالعة معنی در متون ادبی یافته است».
شمیسا (1393: 353) در ابتدای بحث دربارة هرمنوتیک به نکتة مهمی در قالب پرسش اشاره میکند که در واقع مؤید رابطة میان هرمنوتیک و نقد پدیدارشناختی یا همان نقد خوانندهمدار آثار ادبی است. او میگوید: «در نقد ادبی جدید، امروزه داغترین بحث این است که آیا اثر ادبی معنای واحد یا مشخصی دارد یا به اندازة تعداد خوانندگان میتواند معنا داشته باشد؟».
3-4. نقد ادراکی
از میان نظریههای ادبی و روشهای نقد، دو روش؛ یعنی نقد شکلگرا و نقد ساختگرا مستقیماً با زبانشناسی در ارتباطند؛ آن هم به این دلیل ساده که این دو روش نقد و بررسیِ «زبان ادب» به دو عامل دخیل در زبان؛ یعنی «پیام» و «رمزگان» توجه دارند (صفوی، 1391: 481). در نقد شکلگرا که با عنوان فرمالیسم روسی نیز شناخته میشود، منتقد ادبی مطالعة متن ادبی را مستقل از شرایط اجتماعی و سیاسی شکلگیری اثر انجام میدهد و به بررسی گونههای مختلف هنجارگریزیهای زبانی که همان تخطی از قواعد حاکم بر زبان خودکار هستند، میپردازد. در نقد ساختگرا، منتقد ادبی توجه خود را به بررسی تک واژه های تشکیلدهندة متن ادبی به عنوان اجزایی از کل و رابطة آنها با یکدیگر معطوف میکند، اما هر دو این دیدگاهها به تنهایی برای نقد و بررسی متون ادبی نواقصی دارند؛ بنابراین، نمیتوان برای بررسی و محک یک اثر ادبی تنها به یکی از این نظریهها اکتفا کرد.
اگر این نظریه را که آفرینش ادبی از طریق خلق جهانهای ممکن پدید میآید، بپذیریم پس قاعدتاً باید بپذیریم که جهانهای ممکنِ هر نویسنده حاصل انتخابها و ترکیبهای وی از دنیای پیرامون و فضای ادراکیاش است و این به گفتۀ صفوی (1389: 42)؛ یعنی خالق اثر ادبی برای ساخت جهانی غیرواقعی، اما ممکن در ذهن خود انتخابها و ترکیبهایی برمبنای تجربیاتش از جهان واقعی انجام میدهد. مثلاً با شناختش از ابزار «داس» و شباهت آن به «ماه نو» آن را روی محور همنشینی در کنار «ماه نو» قرار میدهد: «مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو...» و با شناختش از مزرعة سبز و شباهتش به آسمان آن را روی محور جانشینی به جای آسمان به کار میبرد و ساختی استعاری میسازد. با استفاده از امکانات انتخاب و ترکیب، شاعر قادر به آفرینش جهان ممکن میشود و معنای خیالین و ذهنیاش را در دنیای ممکنی که خلق کرده ایجاد میکند. بنابراین، تأویل و بررسی معنایی شعر باید با توجه به دنیای خیالین و ممکن شعرا، انتخابها، ترکیبها و چگونگی بهرهمندی از استعارهها و مجازها صورت پذیرد. بر همین اساس صفوی (1391: 512) به شیوۀ جامعی از نقد اشاره میکند که بتواند با در نظر گرفتن تمام عوامل دخیل در ایجاد ارتباط و خلق متن ادبی به نقد آن بپردازد و برای این کار مسیر آفرینش ادبی را دنبال میکند. وی (همان) با توجه به تعریف یاکوبسون از نقشهای ارتباطی بار دیگر شیوۀ آفرینش ادبی را بازنمایی میکند.
4. تحلیل دادهها
در پژوهش حاضر برای دستیابی به پاسخ پرسشهایی که در نقد ادراکی مطرح میشوند با دو گروه از دادهها روبهرو هستیم: دادههای گردآوری شده از کتابها و منابع معتبر در مورد شرایط اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و فردی دو شاعر هنگام خلق اثر و همچنین دادههای حاصل از بررسی استعارهها و تشبیهها در هفت غزل از سعدی و پنج غزل از حافظ که به ترتیب یک درصد از غزلهای سعدی و یک درصد از غزلهای حافظ را تشکیل میدهند.
4-1. سعدی
در مورد دو سوال اول نقد ادراکی؛ یعنی شرایط فردی و اجتماعی نویسنده هنگام خلق اثر با توجه به منابع و کتابها در مورد زندگی و عصر سعدی، میتوان چند اتفاق بارز و مشخص در زندگی سعدی یافت. برخی از مهمترین اتفاقات عبارتند از:
1- حملۀ مغول در زمانۀ او و نابودی و خرابی شهرهای ایران به دنبال سقوط پادشاهای خوارزمشاهی؛ مردم دوران سعدی با جنگ، غارت، ترس و نابودی و از آن بدتر به دلیل فرار محمد خوارزمشاه با بیاعتمادی نسبت به حاکمان شهر مواجه بودهاند.
2- درایت اتابکان فارس در ایمن نگه داشتن شهر از حملۀ مغولان؛ اتابک سعدبن زنگی و پسرش ابوبکر سعد زنگی اتابکانی بودند که شیراز را با اظهار اطاعت به مغولان و خراجدهی به آنها در برابر حملۀ آنها ایمن نگاه داشته بودند که هر دو از ممدوحان سعدی هستند.
3- زندگی در شهری آرام، زیبا، آباد در دل آشوبها و ناآرامیهای کشور؛ منطقۀ فارس و شهر شیراز در مقایسه با کل شهرهای ایران به طریقی غیر منتظره و دور از باوری آرام بوده است.
4- تحصیل در جوانی در مکتب امام محمد غزالی و سهرودی؛ تحصیل در مکتب دو عالم متفاوت منجر به فراگیری قرآن، اصول اسلامی، صرف و نحو زبان عربی و البته یادگیری توامان فقه و عرفان شده است.
5 - سفرهای فراوان به کشورهای مختلف که برای او دید و نگاهی جهان شمول و گسترده در پی داشته است. این مسأله که سعدی سالهای زیادی از زندگی خود را در حال سیر و سفر به حجاز، شام، لبنان و روم و معاشرت با مردمی با فرهنگهای متفاوت بوده است، مطمئناً تأثیر بسزایی در جهانبینی او و البته شیوۀ شعرگوییاش داشته است. هرچند که هربار سعدی از این سفرها «به سر» بازمیگشته است.
6- احترام و مقبولیت اجتماعی و شهرت زیاد تا جایی که «رقعت منشآت او را مثل کاغذ زر میبردند» (زرینکوب، 1357، 204).
نکتهای که پیش از بررسی غزلها لازم است ذکر شود، آن است که در نظر نگارندگان استخراج استعارههای مفهومی از غزلها به منزلة استخراج تشبیهها نیز بوده است؛ زیرا استعاره را میتوان مجاز با علاقة شباهت نیز در نظر گرفت و در پسِ پردة خلق هر استعاره، تشبیهی نهفته است.
جدول (1): غزل اول، با مطلع
«مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوست/ هزار جان عزیزت فدای جان ای دوست»
بیت
|
مصرع
|
استعارة مفهومی
|
نامنگاشت
|
توضیحات
|
1
|
مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوست
|
* معشوق مقصد است.
|
* مقصد
|
هدف شاعررسیدن به معشوق خود است؛ بنابراین معشوق مقصد در نظر گرفته شده است.
|
2
|
چنان به دام تو الفت گرفت مرغ دلم
|
* عشق دام است.
|
* دام
|
عاشق از افتادن در دام عشق چنان راضی است که دیگر از ایام آزادیاش یاد نمیکند.
|
4
|
دلی شکسته و جانی نهاده بر کف دست
|
* عشق شکاننده است.
* عشق از بین برندة ترس است.
* عشق کُشنده است.
|
* جسم سخت شکاننده
* از بین برندة ترس
* کُشنده
|
عشق سخت است و دل نرم؛ بنابراین نیروی شکنندگی دل را دارد.
عشق، عاشق را تا آنجا دلیر و نترس میکند که او آمادگی فدا کردن جانش را دارد و بنابراین، عشق میتواند کُشندة عاشق باشد.
|
ادامه جدول (1)-
بیت
|
مصرع
|
استعارة مفهومی
|
نامنگاشت
|
توضیحات
|
5
|
هنوز مهر تو باشد در استخوان ای دوست
|
* عشق سیال و نافذ است.
|
* مادة سیال و در نتیجه، نافذ
|
عشق سیال و در نتیجه، نافذ در نظر گرفته شده است.
واژة «مهر» روی محور جانشینی به جای عشق انتخاب شده است.
|
7
|
به لطف اگر بخوری خون من روا باشد
|
* عشق خونریز است
|
* موجودی خونریز
|
معشوق میتواند خونخوار باشد و معشوق از این امر رضایت دارد؛ بنابراین عشق خونریز است.
|
9
|
مرا رضای تو باید نه زندگانی خویش
|
* عشق زندگیبخش است.
|
* زندگیبخش
|
هنگامی که رضایت معشوق برتر و والاتر از زندگی عاشق در نظر گرفته میشود، این نتیجه حاصل میشود که در غیاب عشق زندگی هم نیست.
|
10
|
که گفت سعدی از آسیب عشق بگریزد؟
|
* عشق آسیبزننده است.
|
* آسیبزننده
|
-
|
11
|
ز دوستی نکنم توبه همچنان ای دوست
|
* عشق گناه است.
|
* گناه
|
به دلیل همنشینی «دوستی» با «توبه» روی محور همنشینی میتوان به این نتیجه رسید که عشق به منزلة گناه انگاشته شده است. افزون بر این، دوستی مجازاً در مفهوم عشق بهکار رفته است.
|
جدول (2): غزل دوم
«با مطلع هزار سختی اگر بر من آید آسان است/ که دوستی و ارادت هزار چندانست»
بیت
|
مصرع
|
استعارة مفهومی
|
نامنگاشت
|
توضیحات
|
1
|
هزار سختی اگر بر من آید آسان است
|
* عشق آسانکنندة امور است.
* عشق نیروبخش است.
|
* تسهیلکننده
* نیروبخش
|
عشق به عاشق چنان نیرویی میبخشد که هر امر دشواری در نظرش آسان و سهل جلوه میکند.
|
2
|
سفر دراز نباشد به پای طالب دوست
|
* عشق سفر است.
|
* سفر
|
-
|
2
|
که خار دشت محبت گلست و ریحانست
|
* عشق خار است.
|
* خار
|
مانند کردن «عشق» به خار نشان میدهد شاعر عشق را گزنده در نظر گرفته است که البته برای او ناخوشایند نیست.
|
3
|
اگر تو جور کنی جور نیست تربیتست
|
* عشق تربیت است.
|
* تربیت
|
-
|
3
|
و گر تو داغ نهی داغ نیست درمانست
|
* عشق درمانگر است.
|
درمانگر
|
-
|
4
|
نه آبروی که گر خون دل بخواهی ریخت
|
* عشق خونریز است.
|
خونریز
|
هنگامی که رضایت معشوق برتر و والاتر از زندگی عاشق در نظر گرفته میشود، این نتیجه حاصل میشود که در غیاب عشق زندگی هم نیست.
|
4
|
مخالفت نکنم آن کنم که فرمانست
|
* عشق مطیعکننده است
|
* مطیعکننده
|
-
|
ادامه جدول (2)-
بیت
|
مصرع
|
استعارة مفهومی
|
نامنگاشت
|
توضیحات
|
5
|
ز عقل من عجب آید صواب گویان را
|
* عشق زائلکنندة عقل است.
|
* زائلکنندة عقل
|
-
|
5
|
که دل به دست تو دادن خلاف در جانست
|
* عشق کشنده است.
|
* کشنده
|
-
|
7
|
که در کنار تو خسبد چرا پریشانست
|
* عشق آرامبخش است.
|
* آرامبخش
|
شاعر به پریشانی زلف معشوق اشاره میکند و با بهکارگیری آرایة ایهام پریشانی را در تقابل با آرامش قرار میدهد.
|
8
|
جماعتی که ندانند حظ روحانی
|
* عشق مایة حظ است.
|
* حظآور
|
-
|
9
|
گمان برند که در باغ عشق سعدی را
|
* عشق باغ است.
|
* باغ
|
در این مصراع تشبیه بلیغ ما را به استعارهای رسانده است که در صورت حذف مشبه حاصل خواهد شد.
|
10
|
که جهل پیش خردمند عذر نادانست
|
* عشق داناییبخش است.
|
* داناییبخش
|
-
|
11
|
و ما ابری نفسی و لا ازکیها
|
* عشق پاککننده است.
|
* تطهیرکننده
|
-
|
جدول (3): غزل سوم با مطلع
«از در درآمدی و من از خود به در شدم/ گفتی کزین جهان به جهان دگر شدم»
بیت
|
مصرع
|
استعارة مفهومی
|
نامنگاشت
|
توضیحات
|
1
|
از در درآمدی و من از خود به در شدم
|
* عشق دگرگونکننده است.
|
* دگرگونکننده
|
شاعر با عاشق شدن، خود دیگری را تجربه کرده است.
|
1
|
گفتی کزین جهان به جهان دگر شدم
|
* عشق کشنده است.
* عشق زندگیبخش است.
|
* کشنده
* زندگیبخش
|
شاعر با عاشق شدن رفتن به جهانی دیگر را تجربه کرده است؛ بنابراین، عشق از یکسو کشنده و میراننده است و از سوی دیگر، زندگیبخش است؛ زیرا گونة دیگری از زندگی را به شاعر بخشیده است.
|
3
|
مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم
|
* عشق بالابرنده است.
* عشق نورانیکننده است.
|
* بالابرنده/ ترفیعدهنده
* نورانیکننده
|
با توجه به آنکه «عیوق» پرنورترین ستارة صورت فلکی ممسکالعنان است (انوری، 1376: 840)، شاعر عشق را سبب ترفیع مقام و نیز سبب نورانی شدن میداند. بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که عشق، خود، نور است.
|
4
|
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
|
* عشق درد است.
|
* درد
|
-
|
5
|
دستم نداد قوت رفتن به پیش یار
|
* عشق ناتوانکننده است.
|
* ناتوانکننده
|
-
|
7
|
کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم
|
* عشق بیناکننده است.
|
* بیناکننده
|
-
|
ادامه جدول (3)-
بیت
|
مصرع
|
استعارة مفهومی
|
نامنگاشت
|
توضیحات
|
8
|
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم
|
* عشق شادیبخش است.
|
* شادیبخش
|
بدون عشق شاعر در هیچ محفلی شادی را تجربه نمیکند.
|
9
|
او را خود التفات نبودش به صید من
|
* عشق شکار است.
|
* شکار
|
معشوق شکارچی و عشق شکار در نظر گرفته شده است.
|
9
|
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
|
* عشق اسارت است.
|
* اسارت
|
نگاه معشوق کمند در نظر گرفته شده که شاعر را اسیر عشق کرده است؛ بنابراین عشق اسارت است.
|
10
|
گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد
|
* عشق بیماری است.
|
* بیماری
|
مصراعِ بعد از این مصراع نشان میدهد در نظر شاعر عامة مردم عشق را بیماری میدانند، اما شاعر با این نظر مخالف است و اتفاقاً آن را کیمیا میداند.
|
10
|
اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم
|
* عشق کیمیا است.
|
* کیمیا
|
شاعر زردی روی خود را به طلا مانند کرده و از این تشبیه، ارزشمندی طلا را مدنظر داشته است.
|
جدول (4): غزل چهارم با مطلع
«هزار عهد بکردم که گرد عشق نگردم/ همی برابر تو آید خیال روی تو هر دم»
بیت
|
مصرع
|
استعارة مفهومی
|
نامنگاشت
|
توضیحات
|
1
|
هزار عهد بکردم که گرد عشق نگردم
|
* عشق حرام/ گناه است.
|
* حرام/ گناه
|
-
|
2
|
نخواستم که بگویم حدیث عشق و چه حاجت
|
* عشق راز است.
|
* راز
|
-
|
2
|
که آب دیده سرخم بگفت و چهره زردم
|
* عشق خونریز است.
* عشق بیماری است.
|
* خونریز
* بیماری
|
-
|
3
|
به گلبنی برسیدم مجال صبر ندیدم
|
* عشق بیقراری است.
|
* بیقراری
|
-
|
3
|
گلی تمام نچیدم هزار خار بخوردم
|
* عشق دردآور است.
|
* دردآور
|
-
|
5
|
هر آن کسم که نصیحت همیکند به صبوری
|
* عشق بیقراری است.
|
* بیقراری
|
-
|
8
|
به دوستی که شکایت به هیچ دوست نبردم
|
* عشق صبوریبخش است.
|
* صبوریبخش
|
-
|
9
|
من از کمند تو اول چو وحش میبرمیدم
|
* عشق دام است.
* عشق اهلیکننده است.
|
* دام
* اهلیکننده
|
-
|
10
|
گر از وفات بگردم درست شد که نه مردم
|
* عشق تعهدآور است.
|
* تعهدآور
|
-
|
جدول (5): غزل پنجم با مطلع
«سخت به ذوق میدهد باد ز بوستان نشان/ صبح دمید و روز شد خیز و چراغ وانشان»
بیت
|
مصرع
|
استعارة مفهومی
|
نامنگاشت
|
توضیحات
|
2
|
گر همه خلق را چو من بیدل و مست میکنی
|
* عشق سکرآور است.
|
* مادة سکرآور
|
-
|
2
|
روی به صالحان نما خمر به زاهدان چشان
|
* عشق خمارکننده است.
|
* مادة اعتیادآور
|
-
|
4
|
بیخبرست عاقل از لذت عیش بیهشان
|
* عشق سکرآور است.
* عشق طربانگیز است.
|
* مادة سکرآور
* طربانگیز
|
-
|
5
|
سوختگان عشق را دود به سقف میرود
|
* عشق آتش است.
|
* آتش
|
-
|
7
|
تیغ به خفیه میخورم آه نهفته میکنم
|
* عشق خونریز است.
* عشق درد است.
|
* خونریز
* درد
|
عشق هم سبب ریخته شدن خون شاعر میشود و هم آه از نهاد او درمیآورد؛ بنابراین، میتوان آن را درد و رنج هم در نظر گرفت.
|
8
|
چون نروم که بیخودم شوق همیبرد کشان
|
* عشق از خود بیخودکننده است.
* عشق راهبر است.
|
* از خود بیخودکننده
* راهبر
|
عشق پیش میرود و عاشقِ بیاراده در برابر عشق را در پی خود به هر مقصدی که بخواهد میکشاند.
|
9
|
موی سپید میکند چشم سیاه اکدشان
|
* عشق پیرکننده است.
|
* پیرکننده
|
-
|
10
|
بوی بهشت میدهد ما به عذاب در گرو/
|
* عشق بهشت است.
|
* بهشت
|
-
|
10
|
آب حیات میرود ما تن خویشتن کشان
|
* عشق زندگیبخش است.
|
* زندگیبخش
|
-
|
جدول (6): غزل ششم با مطلع
«امشب آن نیست که در خواب رود چشم ندیم/ خواب در روضه رضوان نکند اهل نعیم»
بیت
|
مصرع
|
استعارة مفهومی
|
نامنگاشت
|
توضیحات
|
1
|
امشب آن نیست که در خواب رود چشم ندیم
|
* عشق بیخوابکننده است.
|
* بیخوابکننده
|
-
|
1
|
خواب در روضه رضوان نکند اهل نعیم
|
* عشق بهشت است.
|
* بهشت
|
-
|
4
|
درد ما نیک نباشد به مداوای حکیم
|
* عشق بیماری است.
|
* بیماری
|
-
|
5
|
توبه گویندم از اندیشه معشوق بکن
|
* عشق گناه است.
|
* گناه
|
در مصراع بعد این ویژگی از عشق سلب میشود.
|
5
|
هرگز این توبه نباشد که گناهیست عظیم
|
* عشق واجب است.
|
* واجب
|
ترک واجب در اسلام گناه محسوب میشود.
|
6
|
که بخواهیم نشستن به در دوست مقیم
|
* عشق زمینگیرکننده است.
|
* زمینگیرکننده
|
-
|
7
|
ای برادر غم عشق آتش نمرود انگار
|
* عشق غم است.
* عشق آتش است.
|
* غم
* آتش
|
-
|
8
|
مرده از خاک لحد رقص کنان برخیزد
|
* عشق زندگیبخش است.
|
* زندگیبخش
|
مصراع بعد در همنشینی با این مصراع نشان میدهد در نظر شاعر عشق قدرت زنده کردن استخوانهای بیجان را دارد.
|
9
|
دیگر از هر چه جهانم نه امیدست و نه بیم
|
* عشق زندگیبخش است.
|
* زندگیبخش
|
در غیاب عشق شاعر نسبت به چیزی در جهان نه ترسی دارد و نه امیدی به چیزی دارد؛ گویی زندگی از او سلب میشود.
|
ادامه جدول (6)-
بیت
|
مصرع
|
استعارة مفهومی
|
نامنگاشت
|
توضیحات
|
10
|
عجب از کشته نباشد به در خیمه دوست
|
* عشق کشنده است.
|
* کشنده
|
-
|
10
|
عجب از زنده که چون جان به درآورد سلیم
|
* عشق کشنده است.
|
* کشنده
|
-
|
11
|
پیش تسبیح ملایک نرود دیو رجیم
|
* عشق مقدس است.
|
* مقدس
|
-
|
جدول (7): غزل هفتم با مطلع
«سلسله موی دوست حلقۀ دام بلاست/ هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست»
بیت
|
مصرع
|
استعارة مفهومی
|
نامنگاشت
|
توضیحات
|
1
|
سلسله موی دوست حلقۀ دام بلاست
|
* عشق دام است.
|
* دام
|
-
|
1
|
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
|
* عشق حادثه است.
|
* حادثه
|
انوری (همان: 1047) یکی از معانی «ماجرا» را «حادثه» میداند.
|
2
|
دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست
|
* عشق خونریز است.
|
* خونریز
|
عاشق از ریخته شدن خونش واهمه ندارد و افزون بر این، میداند آنچه در راه عشق تجربه میکند، خون او را خواهد ریخت.
|
4
|
گونه زردش دلیل ناله زارش گواست
|
* عشق بیماری است.
* عشق درد و رنج است.
|
* بیماری
* درد و رنج
|
-
|
5
|
عقل گرفتار عشق صبر زبون هواست
|
* عشق بیقراری است.
|
* بیقراری
|
-
|
ادامه جدول (7)-
بیت
|
مصرع
|
استعارة مفهومی
|
نامنگاشت
|
توضیحات
|
6
|
دلشدۀ پایبند گردن جان در کمند
|
* عشق کمند است.
|
* کمند
|
-
|
6
|
زهرۀ گفتار نه کاین چه سبب وان چراست
|
* عشق جرأتگیر است.
|
* جرأتگیر
|
-
|
7
|
مالک ملک وجود حاکم رد و قبول
|
* عشق فرمانروا است.
|
* فرمانروا
|
-
|
8
|
تیغ برآر از نیام زهر برافکن به جام
|
* عشق کشنده است.
|
* کشنده
|
شاعر در این مصراع عشق را واجد شیوههای گوناگون برای کشتن معشوق میداند و البته کشتن از طریق معشوق صورت میپذیرد.
|
9
|
حکم تو بر من روان زجر تو بر من رواست
|
* عشق فرمانروا است.
|
* فرمانروا
|
-
|
4-2. حافظ
در مورد دو سوال اول نقد ادراکی؛ یعنی شرایط فردی و اجتماعی نویسنده هنگام خلق اثر با توجه به منابع و کتابها در مورد زندگی و عصر حافظ، میتوان چند مورد مشخص و تأثیرگذار در زندگی وی یافت:
1- تاریخ عصر حافظ روزگار تیره و تلخی است؛ در این دوران اخلاقیات به دلیل شرایط سخت سیاسی و اجتماعی کمرنگ است و از پادشاهان تا عوام جامعه درگیر دروغ و ریاکاری بودهاند.
2- حملۀ امیر مبارزالدین و پسرانش به فارس و شروع حکومت مستبدانۀ وی؛ بسیاری بر این اعتقادند که محتسب به شخصیت این پادشاه زهدفروش اشاره دارد.
3- شاه شجاع، پسر امیرمبارزالدین که بعد از وی بر تخت نشسته است؛ حافظ در دورۀ 44 سالۀ سلطنت وی در آسایش زندگی کرده و شعر سروده است.
4- تولد و تربیت در خانوادۀ مرفه و تحصیلکرده که به وی امکان تحصیل داده است.
5- قرآن؛ حافظ در دوران جوانی خود قرآن را حفظ و تخلص خود را بر این اساس انتخاب کرده است. نقش قرآن در آثار حافظ چه از لحاظ صوری و چه از لحاظ معنایی بسیار چشمگیر است.
6- تفکر و آرای صوفیه؛ حافظ هیچگاه به صوفیه نپیوسته، اما از آرای آنان استقبال کرده و آنها را در آثارش بهکار گرفته است. حافظ مخصوصاً در مفهومی که از عشق ارائه میدهد، بسیار وامدار تفکر صوفیان است.
7- بهرهگیری از آثار شعرای پیشین مخصوصاً رای و نظر سعدی شیرازی.
8- استفاده از زبان محاوره و کنایات عوام که همراه با طنزی گزنده و شوخیهای فراوان در غزل او به چشم میخورد.
9- رندی به عنوان دستاورد و پیام فکری و هنری؛ حافظ راه کنار آمدن با دشواریهای جامعه را با ارائۀ تعریف جدیدی از رندی، نوعی بیقیدی و بیتفاوتی رندانه میداند که او را از قید و بندهای شرعی و عرفی رها میسازد و در مسیر حقیقت و معنای اصلی زندگی قرار میدهد.
جدول (8): غزل اول با مطلع
«الا یا ایها الساقی أدر کأساً و ناولها/ که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها»
بیت
|
مصراع
|
استعاره
|
نامنگاشت
|
توضیحات
|
2
|
به بوی نافهای کاخر صبا زآن طره بگشاید
|
* عشق مادهای خوشبو است.
|
* مادة خوشبو
|
-
|
5
|
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
|
* عشق ترسناک است.
* عشق احاطهکننده/ محیط است.
|
* پدیدهای ترسناک
* احاطهکننده/ محیط
|
-
|
6
|
نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفلها؟
|
* عشق راز است.
|
* راز
|
-
|
جدول (9): غزل دوم با مطلع
«ما درس سحر در ره میخانه نهادیم/ محصول دعا در بر جانانه نهادیم»
بیت
|
مصراع
|
استعاره
|
نامنگاشت
|
توضیحات
|
1
|
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
|
* عشق آموزنده است.
|
* آموزنده
|
-
|
2
|
در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش
|
* عشق آتش است.
|
* آتش
|
-
|
2
|
این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم
|
* عشق داغی است.
|
* داغی
|
در این مصراع «داغ» که ویژگیای از ویژگیهای آتش است، مجازاً به جای آتش بهکار رفته است.
|
3
|
سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد
|
* عشق غم است.
* عشق گنج است.
|
* غم
* گنج
|
غم در این مصراع به گنجی مانند شده است؛ بنابراین، شاعر غم عشق را دارای ارزش زیادی میداند.
|
4
|
در دل ندهم ره پس از این مِهر بتان را
|
* عشق رهگذر است.
|
* جاندار
|
شاعر عشق را جاندار، و دارای قدرت حرکت میداند.
|
6
|
جان در سر آن گوهر یک دانه نهادیم
|
* عشق گوهر است.
|
* جواهر
|
عشق دارای ارزشی والا در نظر گرفته شده است.
|
جدول (10): در غزل سوم با مطلع
«منـم که دیـده بـه دیدار دوست کردم باز/ چه شکر گویمت ای کارساز بندهنواز»
بیت
|
مصراع
|
استعاره
|
نامنگاشت
|
توضیحات
|
2
|
نیـازمنـد بـلا گـو رخ از غـبار مـشـوی
|
* عشق بلا است.
|
* بلا
|
-
|
4
|
طـهارت ار نـه بـه خون جگر کند عاشق
|
* عشق خونریز است.
* عشق تطهیرکننده است.
|
* خونریز
* تطهیرکننده
|
-
|
4
|
به قـول مفتی عشقش درست نیست نماز
|
* عشق مفتی است.
|
* فتوادهنده
|
تلقی «عشق» به مثابه شارع مقدس به این منزله است که عشق انسان به خدا نزدیک میکند.
|
6
|
ز مـشکـلات طـریقت عـنان متاب ایدل
|
* عشق مسیر است.
|
* مسیر
|
-
|
7
|
دریـن سـرا چـه بازیچه غیر عشق مباز
|
* عشق بازی است.
|
* بازی
|
-
|
10
|
چه گویمت که ز سوز درون چه میبینم
|
* عشق آتش است.
|
* آتش
|
سوزندگی آتش مجازاً در معنی آتش بهکار رفته است.
|
جدول (11): در غزل چهارم با مطلع
«اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول/ رسد به دولت وصل تو کار من به اصول»
بیت
|
مصراع
|
استعاره
|
نامنگاشت
|
توضیحات
|
2
|
قرار برده ز من آن دو نرگس رعنا
|
* عشق بیقراری است.
|
* بیقراری
|
-
|
2
|
فراغ برده ز من آن دو جادوی مکحول
|
* عشق دشواری است.
|
* دشواری
|
-
|
4
|
کجا روم چه کنم چاره از کجا جویم
|
*عشق بیچارگی است.
|
بیچارگی
|
-
|
5
|
در آن زمان که به تیغ غمت شوم مقتول
|
* عشق شمشیر است.
* عشق غم است.
|
* شمشیر
* غم
|
-
|
6
|
خرابتر ز دل من غم تو جای نیافت
|
* عشق غم است.
|
* غم
|
-
|
6
|
که ساخت در دل تنگم قرارگاه نزول
|
* عشق آسمانی است.
|
* پدیدهای آسمانی
|
به دلیل کاربرد واژة «نزول» و «عشق» پدیدهای در نظر گرفته میشود که از آسمان پایین میآید.
|
7
|
دل از جواهر مهرت چو صیقلی دارد
|
* عشق جواهر است.
* عشق صیقل زننده است.
|
* جواهر
* صیقلزننده
|
-
|
9
|
به درد عشق بساز و خموش کن حافظ
|
* عشق درد است.
|
* درد
|
-
|
9
|
رموز عشق مکن فاش پیش اهل عقول
|
* عشق راز است.
|
* راز
|
-
|
جدول (12): غزل پنجم با مطلع
«برو به کار خود ای واعظ این چه فریاد است/ مرا فتاد دل از ره تو را چه افتادست»
بیت
|
مصراع
|
استعاره
|
نامنگاشت
|
توضیحات
|
1
|
مرا فتاد دل از ره تو را چه افتاده است؟
|
* عشق بیراهه است.
|
* بیراهه
|
-
|
3
|
نصیحت همه عالم به گوش من باد است
|
* عشق ناشنواکننده است.
|
* ناشنواکننده
|
-
|
4
|
اسیر عشق تو از هر دو عالم آزاد است
|
* عشق اسارت است.
|
* اسارت
|
-
|
5
|
اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی
|
* عشق سکرآور است.
|
* مادة سکرآور
|
-
|
6
|
دلا منال ز بیداد و جور یار که یار
|
* عشق صبوریبخش است.
|
* صبوریبخش
|
-
|
7
|
کز این فسانه و افسون مرا بسی یادست
|
* عشق افسانه است.
|
* افسانه
|
-
|
حال به بررسی نامنگاشتهایی که سعدی و حافظ برای «عشق» بهکار بردهاند، میپردازیم (جدول (13)). این نامنگاشتها از یکسو مستعارله به شمار میروند و از سوی دیگر، به دلیل در میان تشبیهی که استعاره بر پایة آن ساخته شده است، مشبهبه نیز محسوب میشوند.
جدول (13): مستعارلهها/مشبهبهها و بسامد وقوع آنها در غزلهای سعدی و حافظ
شماره
|
مستعارله/مشبهبه
|
بسامد تکرار در غزلهای سعدی
|
بسامد تکرار در غزلهای حافظ
|
بارمعنایی
|
1
|
کُشنده
|
6
|
-
|
منفی
|
2
|
خونریز
|
5
|
1
|
منفی
|
3
|
زندگیبخش
|
5
|
-
|
مثبت
|
4
|
درد
|
4
|
1
|
منفی
|
5
|
بیماری
|
4
|
-
|
منفی
|
6
|
گناه
|
3
|
-
|
منفی
|
7
|
بیقراری
|
3
|
1
|
منفی
|
8
|
دام
|
3
|
-
|
منفی
|
9
|
مادة سکرآور
|
2
|
1
|
منفی
|
10
|
آتش
|
2
|
2
|
خنثی
|
11
|
فرمانروا
|
2
|
-
|
مثبت
|
12
|
شادیبخش
|
2
|
-
|
مثبت
|
12
|
مقصد
|
1
|
-
|
خنثی
|
13
|
مادة سیال
|
1
|
-
|
خنثی
|
14
|
از بین برندة ترس
|
1
|
-
|
مثبت
|
15
|
آسیبزننده
|
1
|
-
|
منفی
|
16
|
تسهیلکننده
|
1
|
-
|
مثبت
|
17
|
نیروبخش
|
1
|
-
|
مثبت
|
18
|
سفر
|
1
|
-
|
خنثی
|
19
|
خار
|
1
|
-
|
منفی
|
20
|
تربیت
|
1
|
-
|
مثبت
|
21
|
درمانگر
|
1
|
-
|
مثبت
|
22
|
مطیعکننده
|
1
|
-
|
مثبت
|
23
|
زائلکنندة عقل
|
1
|
-
|
منفی
|
24
|
آرامبخش
|
1
|
-
|
مثبت
|
ادامه جدول (13)-
شماره
|
مستعارله/مشبهبه
|
بسامد تکرار در غزلهای سعدی
|
بسامد تکرار در غزلهای حافظ
|
بارمعنایی
|
25
|
حظآور
|
1
|
-
|
مثبت
|
26
|
باغ
|
1
|
-
|
مثبت
|
27
|
داناییبخش
|
1
|
-
|
مثبت
|
28
|
تطهیرکننده
|
1
|
1
|
مثبت
|
29
|
دگرگونکننده
|
1
|
-
|
خنثی
|
30
|
بالابرنده/ ترفیعدهنده
|
1
|
-
|
مثبت
|
31
|
نورانیکننده
|
1
|
-
|
مثبت
|
32
|
ناتوانکننده
|
1
|
-
|
منفی
|
33
|
بیناکننده
|
1
|
-
|
مثبت
|
35
|
شکار
|
1
|
-
|
خنثی
|
36
|
اسارات
|
1
|
1
|
منفی
|
37
|
کیمیا
|
1
|
-
|
مثبت
|
38
|
راز
|
1
|
2
|
خنثی
|
39
|
صبوریبخش
|
1
|
1
|
مثبت
|
40
|
اهلیکننده
|
1
|
-
|
مثبت
|
41
|
تعهدآور
|
1
|
-
|
مثبت
|
42
|
مادة اعتیادآور
|
1
|
-
|
منفی
|
44
|
از خود بیخود کننده
|
1
|
-
|
منفی
|
45
|
راهبر
|
1
|
-
|
مثبت
|
46
|
پیرکننده
|
1
|
-
|
منفی
|
47
|
بیخوابکننده
|
1
|
-
|
منفی
|
48
|
بهشت
|
1
|
-
|
مثبت
|
49
|
واجب
|
1
|
-
|
خنثی
|
50
|
زمینگیرکننده
|
1
|
-
|
منفی
|
51
|
غم
|
1
|
3
|
منفی
|
|
|
|
|
|
|
ادامه جدول (13)-
شماره
|
مستعارله/مشبهبه
|
بسامد تکرار در غزلهای سعدی
|
بسامد تکرار در غزلهای حافظ
|
بارمعنایی
|
2
|
مقدس
|
1
|
-
|
مثبت
|
53
|
حادثه
|
1
|
-
|
منفی
|
54
|
کمند
|
1
|
-
|
منفی
|
55
|
جرأتگیر
|
1
|
-
|
منفی
|
56
|
مادة خوشبو
|
-
|
1
|
مثبت
|
57
|
پدیدهای ترسناک
|
-
|
1
|
منفی
|
58
|
احاطهکننده/ محیط
|
-
|
1
|
خنثی
|
59
|
آموزنده
|
-
|
1
|
مثبت
|
60
|
داغی
|
-
|
1
|
منفی
|
61
|
گنج
|
-
|
1
|
مثبت
|
62
|
جواهر
|
-
|
2
|
مثبت
|
63
|
بلا
|
-
|
1
|
منفی
|
64
|
فتوادهنده
|
-
|
1
|
مثبت
|
65
|
مسیر
|
-
|
1
|
خنثی
|
66
|
بازی
|
-
|
1
|
خنثی
|
67
|
دشواری
|
-
|
1
|
منفی
|
68
|
بیچارگی
|
-
|
1
|
منفی
|
69
|
شمشیر
|
-
|
1
|
خنثی
|
70
|
پدیدهای آسمانی
|
-
|
1
|
مثبت
|
71
|
صیقلزننده
|
-
|
1
|
مثبت
|
72
|
بیراهه
|
-
|
1
|
منفی
|
73
|
ناشنواکننده
|
-
|
1
|
منفی
|
74
|
افسانه
|
-
|
1
|
منفی
|
|
|
|
|
|
|
5. جمعبندی و بحث
دادههای جدول (13) که براساس بررسی یک درصد از غزلهای سعدی و یک درصد از غزلهای حافظ به دست آمدهاند، نشان میدهند در آثار سعدی 55 مورد کاربرد استعاره و تشبیه دیده شد و در آثار حافظ این رقم 29 مورد بود. این امر به نوبة خود نشاندهندة آن است که کلام سعدی نسبت به کلام حافظ مخیلتر است؛ زیرا آرایههای ادبی بیشتری را در خلق ادبیات بهکار گرفته است و در نتیجه، هنجارگریزیهای بیشتری در کلام او وجود دارد. تنوع استعارهها و تشبیهها نیز در غزلهای سعدی، چنانکه جدول نشان میدهد، بیشتر از تنوع استعارهها و تشبیههای بهکار رفته در غزلهای حافظ است. نکتةای که ذکر آن بایستة است اینکه شمار غزلهای مورد بررسی از حافظ 5 مورد بوده است و با توجه به اینکه این رقم، یک درصد از غزلهای وی را تشکیل میدهد باید گفت نگارندگان خود را موظف به بررسی یک درصد از غزلهای هر یک از این دو شاعر دیدهاند و این در حالی است که یک درصد از غزلهای سعدی شامل هفت مورد از غزلها میشده است؛ بنابراین، افزایش شمار غزلهای مورد بررسی از حافظ میتواند اعداد بهدستآمده را تغییر دهد، اما به نظر نمیرسد تغییری در نتیجة نهایی حاصل شود.
22 مورد از همانندیهایی که سعدی برقرار کرده است، دارای بار معنایی منفی، 24 مورد دارای بار معنایی مثبت و 11 مورد دارای بار معنایی خنثی بودند. حال آنکه 14 مورد از همانندیهایی که حافظ برقرار کرده است، بار معنایی منفی، 9 مورد بار معنایی مثبت و 6 مورد بار معنایی خنثی دارند. اعداد بهدستآمده نشان میدهند سعدی نسبت به حافظ نگاه مثبتتری را به «عشق» ارائه کرده است و حافظ «عشق» را غمانگیزتر و هولناکتر از سعدی میبیند.
نتیجهگیری
در این مقاله یک درصد از کل غزلهای سعدی و یک درصد از کل غزلهای حافظ را به صورت تصادفی انتخاب و مطالعه کردیم. هدف از پژوهش حاضر نگاهی معنیشناختی به مفهوم «عشق» در غزلهای سعدی و حافظ بود تا امکان بررسی این مفهوم در چارچوب نقد ادراکی فراهم گردد. بررسی صورتگرفته نشان داد:
1- کلام سعدی نسبت به کلام حافظ مخیلتر است؛ زیرا تشبیهها و استعارههای بیشتری در آن بهکار رفته است. در آثار سعدی 55 مورد کاربرد استعاره و تشبیه دیده شد و در آثار حافظ این رقم 29 مورد بود.
2- افزون بر شمار بالاتر تشبیهها و استعارهها، تنوع این آرایهها نیز در غزلهای سعدی نسبت به غزلهای حافظ بیشتر بود و این امر خود، گواهی بر مخیلتر بودن کلام سعدی نسبت به حافظ است.
3- بیشتر مستعارلهها و مشبهبههای بهکاررفته در غزلهای سعدی دارای بار معنایی مثبت بودهاند. به طور دقیق میتوان گفت 22 مورد از همانندیهایی که سعدی برقرار کرده است، دارای بار معنایی منفی، 24 مورد دارای بار معنایی مثبت و 11 مورد دارای بار معنایی خنثی بودند.
4- بیشتر مستعارلهها و مشبهبههای بهکاررفته در غزلهای حافظ دارای بار معنایی منفی بودهاند. به طور دقیق میتوان گفت 14 مورد از همانندیهایی که حافظ برقرار کرده است، بار معنایی منفی، 9 مورد بار معنایی مثبت و 6 مورد بار معنایی خنثی دارند.
5- نتیجهای که از موارد 3 و 4 به دست میآید، این است که سعدی نگاه مثبتتری به مفهوم «عشق» ارائه کرده است و حافظ نگرش منفیتری به «عشق» دارد. دلیل این تفاوت را میتوان به زندگی فردی این دو شاعر نسبت داد و به این نکته اشاره کرد که حافظ «عشق» را دردناکتر تجربه کرده است، اما به نظر میرسد «عشق» برای سعدی تجربهای به مراتب دلپذیرتر بوده است. نگاهی به شرایط اجتماعی حاکم بر زندگی این دو شاعر نیز نشان میدهد حافظ شرایط اجتماعی سختتری را تجربه کرده است. رواج داشتن دروغ و ریاکاری در جامعه، میتواند بستر تجارب تلخ عشقی را فراهم سازد که اتفاقاً آن را در دوران حیات حافظ شاهد هستیم.
[4]- Communicative Channel
[7]- Conceptual Metaphor Theory