نظام خویشواژهای از جهانیهای زبانها است، اما ساختار این نظام در هر جامعة زبانی، متأثر از عوامل فرهنگی ـ اجتماعی آن تابع تنوعات و مختصات ویژهای است. مطالعة این تنوعات، همانگونه که کروننفلد[1] (2015: 154) بیان میکند، از زوایای مختلفی نظیر روابط تقابلی میان خویشواژهها، جنبههای اجتماعی و فرهنگی منعکس در آنها، الگوهای مشترک و نظاممند خویشواژهای متناسب با رفتارهای اجتماعی مشابه در زبانهای گوناگون و جهانیهای این نظامها مورد توجه زبانشناسان و مردمشناسان است. معالوصف، چنانکه وارداف[2] (2010: 238) تصریح میکند، بررسی همهجانبۀ هیچ نظام خویشواژهای عملاً مقدور نیست و نمیتوان موارد متعدد کاربرد خویشواژهها و عوامل اجتماعی مؤثر بر سازماندهی آنها را در یک زبان بهصورتی جامع مورد توجه قرار داد. درعینحال، به بهانۀ چنین محدودیتی در بررسی نظام خویشواژهای هرگز نمیتوان به معنای پایه بدون ارجاع به بافت کاربردی آنها محدود شد. مکگرگور (2012: 161-2) تصریح میکند:
«محال است بتوان واژهها را در تمامی تظاهرهای زبانی با یک معنی واحد مرتبط کرد، بلکه باید رویکردی چندوجهی برای تمایز میان دو نوع معنی اساساً متفاوت برای آنها ارائه داد:
الف) معنی پایه[3]: معنی ثابت و رمزگذاریشدۀ هر خویشواژه در زبان که اساساً تکمعنایی[4] است و صرفاً به رابطۀ خویشاوندی برقرار میان دو فرد اشاره دارد.
ب) معنی بافتی[5] و کاربردشناختی: معنی استنباطی خویشواژه متأثر از بافت زبانی و برونزبانی[6] که حامل اطلاعاتی بیش از بیان صرف نسبت خویشاوندی است».
|
به بیان او، معنی خویشواژهها محصول تلفیق معانی فوق است و هرگز نمیتوان معنی الف را معنایی تمامعیار برای خویشواژهها تلقی نمود. مکگرگور (همان) تأکید میکند که حقوق اجتماعی بینفردی و بینگروهی، الزامات اجتماعی، رفتارها و کاربردهای متنوع گفتار همگی در تعیین معنی خویشواژهها دخیلاند. او متذکر میشود که تعامل فوق، تأثیری دوجانبه است، به این معنی که گرچه معنی خویشواژهها از یک سو به عوامل اجتماعی وابسته است، اما از سوی دیگر خود خویشواژهها نیز ایجادکنندۀ این عوامل اجتماعی هستند.
با توجه به ملاحظات فوق، یکی از موضوعات مطرح در ساختار نظام خویشواژهای فارسی، گستردگی واژگان این نظام از حیث وجود مترادفهای متنوع در اشاره به یک رابطۀ خویشاوندی واحد است. با توجه به یکسانی معنی پایه در خویشواژههای مترادف، نمیتوان از نظر دور داشت که گزینش هر کدام از آنها در یک بافت مشخص، قطعاً تابع عوامل کاربردشناختی مختلفی است که یکی از این مترادفها را به عنوان انتخاب ارجح گزینش میکند. به بیان دقیقتر، واضح خواهد بود که نظام پایهای خویشواژههای فارسی، تنها میتواند در راستای تعیین معنی الف عمل کند و نمیتواند به عنوان الگویی جامع در تبیین معنی نظام خویشواژهای باشد. بهاینترتیب، در نوشتار حاضر برآنیم از بین عوامل اجتماعی متعدد، به دلیل محدودیت، تنها تأثیر متغیرهای «مذهب»، «صمیمیت/احترام» و «سن» را بهعنوان عوامل فرهنگی ـ اجتماعی مؤثر بر کاربرد خویشواژههای مترادف در زبان فارسی در هر دو کاربرد ارجاع سومشخص و خطاب دومشخص برای روابط خویشاوندی درجۀ یک و دو (یعنی خویشاوندانی که در رابطة مستقیم و بلافصل نسبت به «خود»[7] یا والدین او دارند) مورد ملاحظه قرار دهیم. به این منظور، خویشواژههای مترادف موردنظر از فرهنگ 8 جلدی بزرگ سخن (1381) استخراج و در صورت ثبت برخی جنبههای کاربردی هر مدخل، معانی کاربردشناختی و شاهدمثالها نیز با استناد به همین فرهنگ ارائه میگردند. بهمنظور تکمیل بحث، برای استناد به جنبههای کاربردی بیشتر و تعیین سبک زبانی، در صورت نیاز از متن برخی فیلمنامهها، نمایشنامهها و رمانهای معاصر بهعنوان شاهدمثال استفاده خواهد شد.
در پیگیری بحث، ابتدا مروری اجمالی بر سابقۀ مطالعات پیرامون نظام خویشواژهای بهطور عام و زبان فارسی بهطور خاص خواهیم داشت. پس از آن، الگوی پیشنهادی باطنی (1345) بهعنوان نظام پایهای خویشواژهای اولیه در فارسی در اختیار خوانندگان قرار خواهد گرفت و متعاقب آن دستهبندی پیشنهادی نگارنده متناسب با کارکرد خویشواژهها در نظام زبان فارسی مطرح خواهد شد. بخش چهارم به تحلیل و معرفی جنبههای کاربردی خویشواژههای فارسی در راستای تبیین تأثیر متغیرهای موردنظر در چارچوب الگوی پیشنهادی اختصاص دارد و درنهایت، جمعبندی بحث در بخش پنجم مطرح میگردد.
2. پیشینۀ مطالعات
پیشینة مطالعات مرتبط با این حوزه به قرن ۱۹ و بهطور خاص به بررسیهای مردمشناس آمریکایی مورگان[8] (1881-1818) بازمیگردد. در طول بیش از ۱۵۰ سال، دادههای وسیعی از خویشواژههای زبانهای مختلف با تکیه بر ملاحظات معنایی و جامعهشناختی مورد بررسی و توجه قرار گرفته است و در این مطالعات، عمدتاً نظامهای اصطلاحات خویشاوندی و روابط میان آنها در حوزههای مرتبط با مردمشناسی زبانشناختی[9] بررسی شده، اما اخیراً توجه متخصصان به ملاحظات زبانشناسی اجتماعی نیز معطوف گردیده است. رامسی[10] (1981) برخی کاربردهای ویژۀ خویشواژهها در زبان کیمبرلی[11] را بررسی کرده و به برخی معانی بافتمقید آنها اشاره میکند. برای مثال، واژۀ «مادر» بهعنوان اصطلاحی پوششی برای دلالت بر تمام طبقۀ زنان کاربرد دارد. رامسی (ibid: 183) تأکید میکند که نقش بافت در تعیین معنی کاربردی خویشواژهها یکسویه نیست، بلکه رابطهای متقابل میان بافت و گزینش خویشواژه برقرار است و گاه گزینش خویشواژهای خاص، موجب ایجاد و شکلگیری بافت مشخصی میشود.
مکگرگور[12] (2012) به کاربردهای نامتعارف برخی خویشواژههای یکی از زبانهای بومیان استرالیا، زبانی غیرخویشاوند با زبان کیمبرلی میپردازد و با تکیه بر بافت اجتماعی به چهار عامل «ازدواج مکروه/نامکروه»، «صمیمیت»، «همولایتی/همشهری بودن» و «نسل» در کاربرد ویژه خویشواژهها توجه دارد. یافتههای او که براساس مشاهده و زندگی دوساله در کنار بومیان ارائه شدهاند، از تأثیر عوامل فرهنگی مشخصی در شکلگیری و کاربرد نظام خویشواژهای در زبان گونیاندی[13] حکایت دارد. متناسب با میزان پذیرفته و پسندیدهبودن پیوند زناشویی، خویشواژههای خاصی انتخاب میشوند. در ازدواج نامکروه، خویشواژههایی بهکار میروند که بیانگر فاصله و دوری بیشتر است. همچنین، میزان نزدیکی و صمیمیت میان افراد میتواند در قالب رابطۀ پدر ـ پسری[14] میان دو طرف تعریف شود. افراد مسن دارای اعتبار اجتماعی بالا و اهل دانش، بسیار مورد احتراماند و همواره با لفظ «پدر» خطاب میشوند و بالعکس پیر دانا، سایرین را با خویشواژۀ «پسر» خطاب میکند که نشانگر صمیمیت و محبت است. مکگرگور (ibid: 172) اشاره میکند که چنین قاعدهای میان یکی دیگر از قبایل بومی استرالیایی نیز مرسوم است که به زبانی غیرخویشاوند با زبان گونیاندی تکلم میکنند. نزد سخنگویان گوندیاندی، همولایتیبودن از اهمیت بالایی برخوردار است و بدون درنظرگرفتن روابط خویشاوندی واقعی، خویشواژههای نزدیکتری برای خطاب افراد همقبیله و همولایتی استفاده میشود. درنهایت، عامل سن نیز بر الگوی کاربرد خویشواژهها مؤثر است و شخص مسنتر میتواند با گزینش الگوی «خودخطاب دوجانبه»[15] در یک تعامل، روابط صمیمانهتری را برقرار نماید. جالب آن که هر دو کاربرد اخیر در زبان فارسی، بهعنوان زبانی غیرخویشاوند با هر دو زبان یاد شده، مشاهده میشود و بنابراین بهنظر میرسد که چنین نگرشی در تعریف رابطۀ پدر و فرزندی جنبه عامتری دارد و در جوامع فرهنگی مختلفی خودنمایی میکند. در بخش تحلیل به این کاربردها بازخواهیم گشت. بلیث[16] (2012) نیز همانند مکگرگور معتقد است که بازنمایی عناصر نمادین زبان، از جمله خویشواژهها، کنشهای اجتماعی و تعاملات را جهتدهی میکند.
باوجوداین، خویشواژههای زبان فارسی، عمدتاً با تمرکز بر معنای اصلی واژهها و بدون توجه به جنبههای کاربردی در برخی آثار زبانشناختی یا آموزش زبان فارسی معرفی شدهاند. اسپونر[17] (1966) روند تغییرات الگوی خویشواژهای زبان فارسی را در طی حیات آن و ورود برخی خویشواژهها به نظام زبان مطالعه کردهاست، اما به عوامل اجتماعی مؤثر بر این تغییرات و معانی ضمنی و کاربردی خویشواژهها توجه چندانی نداشتهاست. باطنی (1345 و 1973) نظام پایهای خویشواژههای فارسی را در قالب دو الگوی روابط سببی و نسبی ترسیم میکند و هدف او بازنمایی معنای مؤلفهای[18] این اصطلاحات است. بنابراین، به جنبههای کاربردی و معنای عاطفی این واژهها جز در اندک مواردی به صورت گذرا نمیپردازد. استاجی (1394) از منظری تاریخی و ردهشناختی خویشواژههای فارسی را در گذر زمان بررسی کرده و همانند اسپونر بر این مطلب تأکید میکند که در فارسی باستان، صرفاً خویشواژههای هستهای شامل «پدر، مادر، خواهر، برادر، دختر، پسر، زن و شوهر» وجود داشتهاند و خویشواژههایی نظیر «عمو، عمه، خاله و دایی» از طریق وامگیری و تأثیرپذیری از زبانهای ترکی و عربی، از دوره میانه به بعد به فارسی راه یافتهاند.
چنانکه ذکر گردید، هیچ کدام از مطالعات پیشین بر عوامل اجتماعیـفرهنگی و معانی کاربردشناختی خویشواژههای فارسی تمرکز نداشتهاند و ازآنجا که هدف مقالۀ حاضر، پرداختن به معانی بافتی و کاربردشناختی نظام خویشواژهای فارسی امروز (بهطور خاص توجه به عوامل«مذهب»، «صمیمیت/احترام» و «سن») است، در راستای پیگیری الگوی مکگرگور ابتدا نظام پایۀ خویشواژهای نسبی فارسی ارائه میگردد و پس از آن مترادفهای هر رابطه به منظور تعیین معانی کاربردشناختی هر یک از روابط بحث و بررسی میشوند.
3. نظام پایۀ خویشواژههای فارسی
چنانکه ذکر گردید، مورگان نخستین کسی بود که در قرن نوزدهم به بررسی روابط و الگوهای خویشواژهای همت گماشت و برمبنای عواملی مانند جنسیت، سن و روابط سببی/نسبی، طبقهبندیهایی از الگوهای بینزبانی خویشواژهها ارائه داد. پس از او، ردکلیف-براون[19] (1930)، مورداک[20] (1949)، لونزبری[21] (1964) و الکین[22] (1974) شرح جامعتری از الگوهای روابط خویشاوندی ارائه دادند و معیارهای دیگری بر طبقهبندی افزودند. مورداک شش الگوی رایج بینزبانی را تحت عناوین: «Hawaiian, Sudanese, Eskimo, Iroquois, Crow, Omaha» معرفی نمود. استاجی (1394) معتقد است که نظام خویشواژهای فارسی امروز به الگوی سودانی ردکلیف شباهت دارد، زیرا هیچ دو خویشاوندی با اصطلاح واحدی نامگذاری نمیشوند و روابط sibling و cousin به صورت متمایز بازنمایی میشوند.
ازآنجا که مقالۀ حاضر به بررسی روابط خویشاوندی نسبی درجۀ یک و دو محدود است، صرفاً نمودار روابط نسبی مطابق با طبقهبندی باطنی (1345) بازنمایی میشود. در نمودار زیر، مثلث بر مذکر و دایره بر مؤنث دلالت دارد و علامت مساوی (=) به معنای پیوند زناشویی است. همانطور که در نمودار مشخص شده، نظام خویشواژهای زبان فارسی نسبت به سه عامل اصلی «جنسیت»، «نسل» و «جانب پدری/مادری» در تمایز روابط خویشواژهای حساس است. بنا به ادعای اسپونر (1966)، دو عامل جنسیت و نسل از دیرباز در نظام خویشواژۀ فارسی دخیل بوده است، اما طبق آنچه او دربارۀ ورود خویشواژههای «خاله»، «دایی»، «عمه» و «عمو» از دورۀ میانه به بعد در فارسی ادعا میکند، چنین استنباط میشود که عامل «جانب پدری/مادری» میتواند تحتتأثیر دین و تغییر آیین ایرانیان، در دوران متأخرتر در نظام خویشواژهای فارسی وارد شده باشد.
به بیان باطنی (همان) روابط نسبی مجموعاً شامل 14 خویشواژه است. تأکید میشود آنچه باطنی مطرح میکند، صرفاً به واژههای رسمی دلالت دارد، درحالیکه بسیاری از خویشواژهها، چندین مترادف دارند و کاربرد هر یک به عوامل فرهنگی و بافتی خاص وابسته است و بهاینترتیب، تعداد خویشواژههای سببی در زبان فارسی بالغ بر بیش از دهها واژه است. به دلیل تمرکز پژوهش حاضر بر روی روابط خویشاوندی درجۀ یک و دو، در جدول ذیل تنها به رایجترین مترادفهای همین خویشواژهها اشاره میگردد که از فرهنگ بزرگ سخن استخراج گردیدهاند.
نمودار (1): نظام روابط خویشاوندی نسبی زبان فارسی (باطنی، 1345: 130)
جدول (1): خویشواژههای روابط خویشاوندی درجۀ یک و دو در زبان فارسی
ردیف
|
رابطۀ خویشاوندی
|
خویشواژۀ رسمی
|
خویشواژههای مترادف غیررسمی
|
1
|
والدینِ والدین
|
پدربزرگ
|
آقابزرگ،آقاجون، بابابزرگ، پدرجون، باباجون، بابایی، حاجآقا
|
مادربزرگ
|
بیبی، خاتون، خانمبزرگ، خانمجون/خانجون، ننهجون/ننجون، مامانبزرگ، مامانی، حاجخانم
|
2
|
والدین
|
پدر
|
آقا، آقاجون، بابا، بابایی، حاجآقا، ابوی
|
مادر
|
عزیز، خانمجون، مامان، ماما، مامانی، حاجخانم، والده
|
۳
|
فرزندی
(٭خود)
|
فرزند (فاقد تمایز جنسیت)
|
فاقد تمایز جنسیت: آقازاده، بچه
مذکر: پسر
مؤنث: دختر، صبیه
|
4
|
خواهربرادری
|
برادر
|
داداش، داداشی، اخوی
|
خواهر
|
آباجی، آبجی، آجی، خواهری، همشیره
|
5
|
همسری
|
همسر (فاقد تمایز جنسیت)
|
مذکر: آقا، مرد، شوهر، حاجآقا
مؤنث: خانم، زن، حاجخانم، عیال، بچهها (کاربرد مجازی)، منزل (کاربرد مجازی)
|
6
|
برادرِ پدر
|
عمو
|
عمو، عموجان، عموجون
|
7
|
خواهرِ پدر
|
عمه
|
عمه، عمهجان، عمهجون
|
8
|
برادرِ مادر
|
دایی
|
دایی، داییجان، داییجون
|
9
|
خواهرِ مادر
|
خاله
|
خاله، خالهجان، خالهجون
|
بجز «ابوی» که عموماً در قالب خطابی کاربرد دارد، تمامی خویشواژههای مندرج در جدول (1) در هر دو کاربرد خطابی و ارجاع سومشخص در فارسی رایجاند. باوجوداین، اغلب گرایش بر آن است که صرفنظر از بافتهای موقعیتی خاص، خویشواژههای رسمی، بیشتر برای ارجاع سومشخص بهکار روند و بالعکس خویشواژههای مترادف غیررسمی آنها عمدتاً در خطاب دومشخص مورد استفاده قرار گیرند. این دستهبندی کاربردی، خود بهخوبی میتواند نمایانگر عوامل اجتماعی تعیینکننده در موقعیتهای غیررسمی باشد که عمدتاً در خطابهای دومشخص مجال بازنمایی دارند.
برخی خویشواژههای نظام فوق دارای کاربرد عام[23] نیز هستند که در مقابل کارکرد خاص[24] آنها قرار میگیرد. منظور از کارکرد خاص، همان بیان رابطۀ خویشاوندی است، اما در کاربرد عام، این اصطلاحات نه برای دلالت به روابط خویشاوندی، بلکه صرفاً بهمنظور اشاره به یک طبقۀ انسانی با اشتراکات جنسیتی و سنی به کار میروند. واژههای «دختر»، «پسر»، «زن» و «مرد» در جدول فوق از این دستهاند. برای شفافیت بیشتر، معادل انگلیسی خویشواژههای فوقالذکر در هر دو کاربرد ارائه میشود.
جدول (2): خویشواژههای دارای دو کاربرد عام و خاص در زبان فارسی
ردیف
|
خویشواژه فارسی
|
معادل انگلیسی در کاربرد خاص
|
معادل انگلیسی در کاربرد عام
|
1
|
دختر
|
daughter
|
girl
|
2
|
پسر
|
son
|
boy
|
3
|
زن
|
wife
|
woman
|
4
|
مرد
|
husband
|
man
|
نگارنده اذعان میدارد که علاوه بر دو کاربرد عام و خاص خویشواژهها که بهعنوان دو قطب معنایی درنظرگرفته میشوند، وضعیت میانی دیگری در کاربرد خویشواژههای زبان فارسی مشاهده میشود که از گسترش دامنۀ کاربردی خویشواژههای خاص حاصل شده و از آن با عنوان «خاص صوری» یاد میشود؛ به این معنا که یک خویشواژۀ خاص بهصورت صوری و صرفاً در جهت بازنمایی روابط صمیمانه و ابعاد فرهنگی برای دلالت به افراد غیرخویشاوند استفاده میشود. مکگرگور (2012) بدون نامگذاری این کارکرد، یا ارائۀ طبقهبندی مشخصی در نظام خویشواژهای به مصادیقی از آن در بررسی عوامل اجتماعی پیشگفته در زبان گوندیاندی اشاره میکند؛ تعریف رابطۀ پدرـ پسری با لحاظ عامل احترام و صمیمیت موردی از این کارکرد است که او تلویحاً به آن اشاره دارد. بنابراین، نگارنده برخلاف باطنی، برای کاربرد خویشواژههای فارسی قائل به دستهبندی سهگانه تحت عنوان «خاص حقیقی»، «خاص صوری» و «عام» است. عوامل بافتی و فرهنگی مؤثر بر کاربردهای «خاص حقیقی» و «خاص صوری» و گزینش صورتهای مترادف متأثر از این عوامل در بخش چهارم معرفی خواهد گردید.
چنانکه در نمودار صفحة بعد مشهود است، راهکار خودخطابی یکی دیگر از جنبههای کارکردی خویشواژههاست که در راستای بازنمایی صمیمت در موقعیتهایی عمل میکند و در جای خود در بخش چهار بحث خواهد شد.
همچنین، یکی از ویژگیهای خاص فرهنگی که بهویژه در چهار دهۀ اخیر در نظام خویشواژهای فارسی در جامعۀ ایران انعکاس یافته، کارکرد خویشواژهای برخی القاب و عناوین مذهبی است. همانگونه که در جدول (1) ثبت گردیده، القاب و عناوینی نظیر «حاجآقا» و «حاجخانم» میتوانند جایگزین خویشواژههای اصلی شوند که قطعاً کاربرد آنها تابع عوامل فرهنگی است. این کارکرد در مطالعاتی که پیشتر بر روی زبانهای مورد اشاره در بخشهای پیشین انجام گرفته، مشاهده نگردیده است و مختص نظام خویشواژهای فارسی در سایۀ ساختار فرهنگی ـ اجتماعی ایران است. بنابراین، میتوان القاب و عناوین فارسی را نیز از حیث کارکرد خویشواژهای به صورت نمودار 2 بازنمایی کرد.
مراد از کاربرد پایه نمودار 3، مواردی است که القاب و نمادین برای بیان رابطۀ خویشاوندی مورد استفاده قرار گیرند (نظیر در ردیفهای 1، 2 و 5 مندرج در جدول 1)، اما اگر این کاربرد گسترش یافته و به جهت بیان احترام یا سایر ملاحظات فرهنگی، دامنۀ کاربرد آن برای اطلاق به افراد غیرخویشاوند نیز وسعت یابد، در این صورت، کاربرد خویشواژهای القاب و عناوین از نوع ثانویه خواهد بود. مصادیقی از هر دو کارکرد با توجه به متغیرهای مورد نظر در بخش چهارم از نظر خواهد گذشت.
خودخطاب دوجانبه در نسلهای همتراز
|
خودخطاب دوجانبه در نسلهای ناهمتراز
|
خودخطاب دوجانبه در نسلهای ناهمتراز
|
خودخطاب دوجانبه در نسلهای همتراز
|
نمودار (2): تنوعات کارکردی موقعیتی مؤثر بر کاربرد خویشواژههای زبان فارسی
|
کاربرد نشاندار / خویشواژهای
|
کاربردهای بینشان / غیرخویشواژهای
|
نمودار (3): کارکردهای القاب و عناوین در نظام خویشواژهای فارسی
|
4. کاربردشناسی خویشواژههای فارسی
پویایی و انعطاف نظام خویشواژهای زبان فارسی به شکلی است که در کنار هر خویشواژۀ رسمی، چندین معادل غیررسمی در اختیار اهل زبان قرار میدهد و هر کدام بهلحاظ کاربردشناختی در بافتهای مشخصی مورد استفاده قرار میگیرند. درواقع، گزینش هر مترادف امری تصادفی و سلیقهای نیست، بلکه اهداف اجتماعی ـ فرهنگی مشخصی دنبال میشوند.
اصطلاحات سبک رسمی حتی در مواردی نسبت به جنسیت بیتفاوت است و روابط همسنگ با خویشواژۀ واحدی برای اطلاق به دو جنس مؤنث و مذکر در رابطه برابر بیان میشود، مانند «والدین» برای اشاره به پدر و مادر، «همسر» برای اشاره به زن یا شوهر، «فرزند» برای اشاره به دختر یا پسر. بههرحال، در گونۀ غیررسمی نهتنها جنسیت مورد ملاحظه قرار میگیرد، بلکه با انتخاب هر مترادف، علاوه بر بازنمایی سبک غیررسمی و عمدتاً محاورهای، عوامل اجتماعی مختلفی در بافت بازنمایی میشود. در ادامه، گرچه تلاش میشود انعطافپذیری نظام خویشواژهای فارسی متأثر از سه عامل «مذهب»، «صمیمیت/احترام» و «سن» به تفکیک بررسی گردد، اما طبیعتاً در مواردی به دلیل تأثیر توأمان بیش از یک عامل در کارکرد خویشواژهها انقطاع قطعی و دستهبندی انفرادی آنها امکانپذیر نیست.
4ـ1. مذهب
یکی از طبقات اجتماعی مهم در ساختار جامعۀ ایران، طبقة مذهبی است. هویت اجتماعی این طبقه، بر پایة التزام عملی اصول دین اسلام شکل گرفته است و زبان به عنوان ابزاری مهم در بازنمایی ایدئولوژی و نگرش مذهبی این طبقه ایفای نقش میکند و طبیعتاً خویشواژههای مورد استفادۀ این طبقه را از جنبههایی متمایز میکند. افراد مذهبی ترجیحاً خویشواژههای مترادف عربی را بهکارمیبرند. خویشواژههای «ابوی»، «اخوی»، «والده» و «صبیه» از این دستهاند که خصوصاً در چهار دهۀ اخیر در زبان فارسی رواج یافتهاند.
ذیل مدخل «ابوی» در فرهنگ سخن (1381: 225) هممعنایی با «پدر» ثبت شده و تنها وجه ممیز آن را عنوانی احترامآمیز در گفتگو بیان میکند و انوری (همانجا) با استناد به مثال زیر بر این وجه ممیز صحّه میگذارد.
(1)
|
با توافق نظر ابوی محترمشان بیرون آمده (موریانهها 1368: 100).
|
با توجه به توضیح مشابهی که به نقل از فرهنگ مذکور (1381: 1281) ذیل مدخل «پدر» بیان شده، نمیتوان چنین تمایزی را اساساً موجه دانست. فرهنگ سخن تعریف زیر را از واژۀ «پدر» بدون ارائۀ مثال بهدست میدهد: «در گفتگو عنوانی محبتآمیز برای صحبت کردن با افراد مسن». قطعاً به موضوع «سن» در جای خود اشاره خواهیم کرد؛ اما درواقع، مهمترین وجه تمایز این خویشواژه، تعلق آن به سبک رسمی زبان است که آن را از سایر مترادفهای خود ممتاز میکند. این خویشواژه در موقعیتهای رسمی، هم در نوشتار و هم محاوره مرسوم است. بنابراین از این حیث، میان دو خویشواژۀ «ابوی» و «پدر» تفاوت چندان فاحشی وجود ندارد. مثال زیر گواه این ادعاست:
(2)
|
و طفل مطابق عادت کنجکاوی همۀ اطفال، با پدر به گفت و شنید برآمد (شکر تلخ 1347: 20).
|
|
بافت: نویسنده در سبکی رسمی به روایت داستان میپردازد.
|
به باور نگارنده، تقابل کاربردشناختی میان «ابوی» و «پدر»، طبقۀ اجتماعی کاربران این دو خویشواژه است که کاربرد «ابوی» را عمدتاً به طبقات مذهبی و سنتی محدود میکند.
(3)
|
... من هروقت میخواستم نماز ظهر و عصر را به جماعت بخوانم، به مسجد گوهرشاد نمیرفتم، بلکه به نماز مرحوم آقا سید جواد خامنهای، ابوی بزرگوار ایشان، میرفتم... (پایگاه اطلاعرسانی آیتاللهالعظمی مرتضی تهرانی، 31/6/97، 30/11).
|
|
بافت: بخشی از خاطرات آیتاللهالعظمی مرتضی تهرانی در مورد رهبر ایران و پدر ایشان
|
همانگونه که در مثالهای (1) و (3) مشهود است، خویشواژۀ «ابوی» عموماً کاربرد خطابی ندارد و در موقعیت خطابی در بافت مشابه، غالباً عنوان غیرخویشواژهای «حاجآقا» که حامل بار ایدئولوژیکِ منظور نظر این طبقه است، بهعنوان جایگزین استعمال میشود. در تأیید این ادعا، فرهنگ سخن (1381: 833) تصریح میکند «حاجآقا» عنوانی است در میان طبقات مرفه و مذهبی که معمولاً زن به همسرش و فرزندان به پدر میدهند. چنانکه در بخش سوم اشاره گردید، درواقع تأثیر مذهب چنان است که دامنة معنایی و کاربردی برخی القاب و عناوین عامِ مذهبی را به حوزة خویشواژهها گسترش میدهد و این گزینش خاص بر ایدئولوژی مذهبی آنان صحّه میگذارد. پیشتر در نمودار (3) از این کارکردها برای القاب و عناوین با نام کارکرد نشاندار (خویشواژهای) پایه یاد کردیم.
(4)
|
حاجآقا، شما هم تشریف میآرین؟ (گفتگوی دو همسر که نگارنده از خویشاوندان مذهبی خود شنیده است).
|
|
بافت: سبک کلام و استفاده از فعل محترمانۀ «تشریف آوردن» نشان میدهد که لفظ «حاجآقا» توأمان بیانگر احترام نیز هست.
|
(5)
|
...تقریباً مشخص بود که بنده در معیت مرحوم حاجآقا از تهران آمدهام و از طلبههای مشهد نیستم (پایگاه اطلاعرسانی آیتاللهالعظمی مرتضی تهرانی 31/6/97، 30/11).
|
|
بافت: بخشی از خاطرات آیتاللهالعظمی مرتضی تهرانی در مورد نقل مکان ایشان و پدرشان به مشهد
|
علاوه بر بازنمایی جنبههای ایدئولوژیک، گاه استفاده از القاب مذهبی برای خویشاوندان مؤنث از اکراه طبقۀ مذهبی برای اشاره مستقیم به محارم و نوامیس خود در حضور نامحرمان نشان دارد. بنابراین، عنوان «حاجخانم» که لقبی خاص زنان مشرّف به خانه خدا است، در کارکرد خویشواژهای با هدف تمرکززدایی و عدم تصریح به روابط خویشاوندی محارم و نوامیس مانند «والدین»، «والدینِ والدین» و «همسر» و یا خطاب آنان به کار میرود.
(6)
|
اینقدر سفر خانوادگی نرفتهام که حاجخانم شاکی است و میگوید چرا من را سفر نمیبری (وبگاه افق ایران، 11/7/97، 5/9).
|
|
بافت: علی کفاشیان نایب رئیس فدراسیون فوتبال در یک مصاحبه خبری، به همسر خود با لفظ حاجخانم اشاره میکند.
|
گاه اشاره به نوامیس در حضور نامحرمان از چنان قبحی برخوردار است که برای حفظ حریم خانوادگی خود، بهجای القاب فوق، ترجیحاً از واژههای مجازی و اصطلاحات غیرخویشاوندی نظیر «منزل» و «بچهها» برای دلالت بر همسر، اهل منزل و فرزندان خود استفاده میکنند[25]. این کارکردهای مجازی نیز صرفاً کاربرد ارجاع سومشخص دارند و در موقعیت خطابی در حضور نامحرمان، معمولاً همسر با نام فرزند ذکور بزرگ خانواده خطاب میشود.
در پایان ذکر این نکته ضروری است که اصطلاحات «حاجآقا» و «حاجخانم» میتوانند بهصورت نشاندار (خویشواژهای) ثانویه نیز برای خطاب افراد مسن و غیرخویشاوند نیز بهکار روند و چنان که تصریح شد، بهویژه طبقۀ مذهبی آنها را بهکار میبرند؛ اما چنانکه در مثال زیر مشاهده میشود، گاهی افراد مسن و نه الزاماً مذهبی هم به جهت رعایت احترام، با این عنوان خطاب میشوند. به موارد دیگری از این کارکرد، در بخش 4. 3 اشاره خواهد شد.
(7)
|
گفتم حاجخانم دست بردار. امروز نمیخوام برم سر کار (وبگاه پستچینیوز، ماجراهای من و حاجخانم، 11/7/97، 25/8).
|
|
بافت: نویسنده، در شرح ماجراهای خود و همسایه مسناش، او را حاجخانم خطاب میکند.
|
چنانکه انوری (1381: 704) تصریح میکند، در صورت قدیمتر زبان فارسی، خویشواژۀ «بابا» متأثر از ملاحظات مذهبی در کاربرد صوری، عنوانی برای اطلاق به عرفا بوده است؛ باباافضل کاشانی، باباطاهرهمدانی، باباکوهی در این زمرهاند.
عامل «مذهب» از جنبههای دیگری نیز بهعنوان مؤلفهای فرهنگی ـ اجتماعی بر نظام خویشواژهای زبان فارسی مؤثر است. مطابق آنچه اسپونر (1966) در مورد روند تغییرات الگوی نظام خویشواژهای زبان فارسی مطرح کرده است، در دورۀ باستان عامل جانب پدری/مادری در ساختار نظام خویشواژهای فارسی دخیل نبوده است و قدمت خویشواژههای «عمو»، «عمه»، «خاله» و «دایی» به دورۀ میانه به بعد میرسد و این خویشواژهها از طریق وامگیری و تأثیرپذیری از زبانهای ترکی و عربی به این زبان وارد شدهاند. نگارنده با تأکید بر این مهم که دورۀ میانه به لحاظ تاریخی مقارن با تغییر آیین مردم ایران زمین و اسلامآوردن ایشان است، چنین استنباط میکند که ورود این خویشواژهها و بهویژه وامگیری از عربی، متأثر از اصول شرعی و حقوقی دین اسلام است. درواقع، ساختار نظام خویشواژهای فارسی میتواند بنا به ملاحظات مذهبی ـ حقوقی نظیر «حضانت»، نسبت به تفکیک اصطلاحات متعلق به خویشاوندان جانب پدری/مادری حساس شده باشد. مطابق با قوانین اسلامی، در صورت وفات پدر، خویشاوندان پدری قیّم و سرپرست فرزندان محسوب میشوند و تمامی اختیارات به آنان تفویض میشود. همین امر موجب شده که زبان فارسی، در دوران جدیدتر حیات خود، برخلاف بسیاری از زبانهای اروپایی، برای روابط خویشاوندی سمت پدر و مادر دارای تمایز باشد و خویشواژههای متفاوتی برای اشاره به «برادرِپدر» و «برادرِمادر» به کار برد.
همچنین مطابق با آنچه در بخش 3 پیرامون کارکرد «خاص صوری» خویشواژههای فارسی مطرح شد، یکی از مصادیق آن، اطلاق خویشواژههای «خاله» و «عمو» به دوستان و آشنایان والدین توسط فرزندان است. قطعاً اساس شکلگیری این کارکرد، عامل صمیمیت و احترام است که در بخش 4. 2 جای بحث دارد، اما به طور همزمان نمیتوان تأثیر عامل مذهب در گزینش این خویشواژهها را نادیده انگاشت. به صورت طبیعی، انتظار بر این است که در چنین کاربردی، با توجه به رعایت جانب مادری/پدری برای اطلاق دوستان مؤنث مادر از لفظ «خاله» و برای خطاب دوستان مؤنث پدر از لفظ «عمه» استفاده شود. اما اهل زبان صرفاً خویشواژۀ «خاله» را برای خطاب هر دو گروه دوستان پدر و مادر خود بهکار میبرند. درواقع، این منع کاربردی برای واژۀ «عمه» از روابط محرمیت میان افراد نشأت میگیرد. ازآنجاکه «عمه» به معنای «خواهرِ پدر» است و از حیث معنایی تلویحاً نوعی نزدیکی و محرمیت با پدر را بیان میکند، فارسیزبانان از ایجاد چنین رابطهای ولو بهصورت تلویحی اکراه دارند و ترجیح میدهند در ایجاد صمیمیت با افراد مؤنث، نوع رابطه نسبت به مادر خانواده تعریف شود. به همین ترتیب، رابطۀ صمیمانه دوستان مذکر خانواده نیز نسبت به پدر و در قالب لفظ «عمو» بازنمایی میشود. بنابراین، نحوۀ کاربرد خویشواژههایی که به منظور بیان صمیمیت و نزدیکی به افراد غیرخویشاوند اطلاق میشوند، متأثر از متغیر مذهب است، بهگونهای که خویشواژههای مرتبط با محارم غیر همجنس، فاقد چنین کاربردی برای افراد غیر همجنس و نامحرم هستند.
4ـ2. صمیمیت و احترام
بخشی از تنوعات کاربردی خویشواژههای مترادفها تابع میزان «صمیمیت» و «نزدیکی» میان افراد است. میزان صمیمیت و نحوۀ بیان احترام در فرهنگ ایرانی رابطۀ تنگاتنگی دارند، اما سبک زبانی و موقعیت کاربردی بر تعامل همسو میان آنها تأثیرگذار است. این به معنی آن است که مقولۀ «احترام» بهنوبۀ خود تابعی از «ملاحظات سنی»، «طبقۀ اجتماعی»، «گونۀ زبانی جغرافیایی» و «مذهب» افراد مشارک است[26] و همین امر موجب میشود گاهی الزام رعایت احترام در موقعیتهای خاص (نظیر طبقات اجتماعی سنتی و مردسالار، طبقۀ مذهبی و یا جوامع روستایی) مانع از کاربرد خویشواژههای صمیمانهتر گردد، زیرا استفاده از آنها نوعی بیحرمتی و بیادبی تلقی میگردد. همچنین، اختلاف سنی میان افراد مشارک در تعیین مراتب صمیمیت و گزینش خویشواژههای رسمی و کمترصمیمانه تأثیرگذار است. بررسی نقش سن در انعکاس مراتب صمیمیت به بخش 4-3 واگذار میگردد، اما بهاختصار به سایر موارد یادشده اشاره خواهد شد.
هر چه رابطۀ میان افراد صمیمانهتر باشد، از الزام رعایت احترام به سبک رسمی کاسته میشود و حتی گاه کاربرد خویشواژههای رسمیتر در بافتی نامتناسب میتواند بهنوعی بیانگر فاصلۀ عاطفی و بیحرمتی باشد. باید توجه داشت که چنین ملاحظاتی عمدتاً در جوامع شهری مدرن و برای طبقات اجتماعی بالا و خصوصاً نسل جدید مطرح است. برعکس، در جوامع روستایی و طبقات پایین جامعه همچنان رعایت اصل حرمت و کاربرد خویشواژههای دارای بار احترامآمیز نوعی الزام فرهنگی ـ اجتماعی تلقی میشود و شکستن آن ناپسند است. بهعنوان نمونه، از بین مترادفهای متنوع بیانگر رابطۀ «پدری» با توجه به معانی مختلفی که فرهنگ سخن برای صورتهای «آقا» و «آقاجان/آقاجون» برمیشمرد، میتوان مصادیقی از عملکرد صمیمت و احترام را مشاهده کرد. انوری (1381: 132) ذیل مدخل «آقا»، آن را عنوان یا خطابی به پدر یا پدربزرگ خانواده از طرف همسر و فرزندان او معمولاً در طبقات سنتی بیان میکند که صرفاً جنبۀ محترمانه دارد.
(8)
|
امروز با آقا برای خرید لوازم مدرسۀ بچهها به خیابان رفتیم (انوری، 1381: 132).
|
شاهد زیر تأیید میکند که علاوه بر ارجاع سومشخص برای کارکرد حقیقی، این خویشواژه به صورت خطابی نیز بهکار میرود.
(9)
|
آقا کجا داریم میریم؟ شکر تلخ (1347: 20).
|
|
بافت: خطاب پدر توسط فرزند، در داستانی کوتاه با فضایی مربوط به طبقۀ سنتی و متوسط اجتماعی
|
انوری (همان: 133) بدون ارائۀ مثال، این خویشواژه را صرفاً عنوانی محبتآمیز برای پدر یا پدربزرگ معرفی میکند. موقعیت کاربردی زیر بیانگر کارکرد تحبیبی این خویشواژه است.
(10)
|
آقاجون با آن چشمان مهربانش که اضطراب در آن دیده میشد، به من نگاه میکرد (بگذار خودم باشم، 1392: 389).
|
|
بافت: شخصیت اصلی رمان بهعنوان راوی به شرح موقعیت پرداخته. داستان به روایت 10 سال زندگی مشترک میان مرجان (راوی) از طبقهای مرفه با محسن از طبقهای متوسط و مذهبی میپردازد.
|
همچنین میتوان کارکرد خطابی این خویشواژه را در مثال زیر مشاهده کرد که همچنان در بافت طبقۀ اجتماعی سنتی و متوسط بیان شده است.
(11)
|
آقاجون چرا اوقاتتون تلخ شد ؟ (شکر تلخ، 1347: 22).
|
|
بافت: خطاب پسر به پدر، در پی دلخوری پدر از پرسشهای مکرر فرزند، در داستانی با فضای مربوط به طبقۀ سنتی و متوسط اجتماعی
|
چنانکه از شواهد فوق برمیآید و به استناد آنچه در فرهنگ سخن تصریح شدهاست، لفظ «آقاجون» توأمان بیانگر احترام و صمیمیت است، ولی «آقا» جنبۀ رسمیتر و صرفاً محترمانهای دارد که فاصلۀ اجتماعی و حتی عاطفی بیشتری را بیان میکند، لذا در خانوادههای مردسالار رواج بیشتری دارد. بافت زبانی این خویشواژهها نیز چنین تمایز نقشی را برجستهتر میکند، چراکه همنشینی «جان/جون» در خویشواژههایی مانند «عموجان»، «آقاجون»، «مادرجون» بار عاطفی آنها را نسبت به مترادفهای ساده به طرز فاحشی دستخوش تغییر میکند. سایر معانی مورد اشاره ذیل مدخل «آقا»، کارکردهای صوری این خویشواژهاند که همچنان متأثر از عوامل یادشده هستند و عبارتند از «خطاب مردان و پسران به صورت محترمانه» (مثال 12)، «عنوانی برای بزرگان و اشراف و علمای دینی»[27] (مثال 13)، «ارباب و صاحبکار» (مثال 14).
(12)
|
آقا، بفرمایید بنشینید (انوری، 1381: 132).
|
(13)
|
من حاضرم صیغۀ شما بشوم، فردا بیایید با هم برویم پیش آقا و کار را تمام کنیم موریانهها (1368: 87).
|
(14)
|
هیچ نوکری در حق آقایش آنقدر دوستی میکند؟ (نقیبالممالک؛ به نقل از انوری، 1381: 132).
|
چنانکه کاربرد کودکانۀ خویشواژههای نظیر «بابایی» و «مامانی» نشان میدهد، تحبیبآمیزترین و لطیفترین صورتها در بیان روابط مربوطه تلقی میشوند.
(15)
|
خدای مهربون، دندون بابایی من زود خوب بشه (اخذ مطلب از یک برنامۀ تلویزیونی).
|
|
بافت: دعای یک پسربچه در مهدکودک، بعد از این که مربی از بچهها میخواد که هر کدام دعا بکنند.
|
ذکر این نکته ضرورت دارد که تمامی کاربردهای صوری خویشواژهها با هدف بیان صمیمیت و احترامِ همزمان در زبان فارسی رواج یافتهاند و نقش بیان احترام و صمیمیت دستکم بهعنوان یکی از ارکان شکلگیری آنها انکارناپذیر است. توضیحی که در انتهای بخش 4. 1 در اشاره به کارکرد صوری «خاله» و «عمو» از نظر گذشت، مواردی از این دست هستند. جالب آنکه در کنار کارکرد متأخر و نسبتاً جدید مذکور که عموماً در جوامع شهری رواج یافته، ریشۀ اصلی این کارکرد در فرهنگ ایرانی قدمت دیرینهتری دارد و حتی در جوامع سنتی هم برای خطاب یا ارجاع به مردان و زنان مسن و قابل احترام در هر محله، فارغ از روابط خویشاوندی، الفاظ «خاله» و «عمو» رایج بودهاند. شواهد زیر بازتاب این کارکرد هستند.
(16)
|
عمو عزیزالله که پشتاندرپشت شیرازی کامل عیار بود .... (قصههای کوتاه برای بچههای ریشدار،1380 : 244).
|
|
بافت: عموعزیرالله دکاندار محله اس که اهل محل با او رابطهای عاطفی دارند.
|
(17)
|
خاله پس از آنکه یک پک طولانی به قلیان زد.... (دیدوبازدید، 1387: 24)
|
|
بافت: خاله، پیرزنی خوشصحبت سرگرم تعریف حکایت برای اهل محل.
|
در پایان این بحث، خاطرنشان میشود که یکی از بارزترین جلوههای صمیمیت و تحبیب در نظام خویشواژهای فارسی، استفاده از راهکار خودخطابی است و در تعاملات زبانی، الزاماً الگوی خودخطابی از سوی فرد مسنتر گزینش میشود. بنابراین، ایجاد چنین رابطۀ صمیمانهای بهوضوح تابع شرایط سنی است. به همین دلیل، در بخش بعد در کنار سایر جنبههای تأثیرگذار سن، به آن نیز پرداخته میشود.
4ـ3. سن
نحوۀ عملکرد صمیمیت میتواند در مواردی خود تابعی از متغیر سن باشد؛ به این معنی که گاه در میان همنسلان با اختلاف سنی یا افراد متعلق به نسلهای ناهمتراز، فرد مسنتر برای خطاب شخص مقابل، از خویشواژۀ مربوط به خود استفاده میکند که بیانگر تحبیب و ابراز صمیمیت است. مکگرگور (2012: 168) به این کارکرد «خودخطاب دوجانبه» میگوید و جالب آن است که این کارکرد در زبان استرالیایی مورد مطالعۀ او نیز مشاهده میشود و به نظر میرسد کارکرد عام و جهانیتری باشد. با توجه به آنکه ایجاد چنین رابطه صمیمانهای از سوی فرد مسنتر (هم در میان همنسلان و هم در بین افراد متعلق به دو نسل) صورت میگیرد، اصطلاحات خودخطابی حتماً خویشواژۀ متعلق به فرد بزرگتر هستند. بهعنوان مثال، در رابطۀ دختر و فرزندی، این «پدر» هست که راهکار خودخطابی را برمیگزیند و قطعاً خویشواژۀ مربوط به او که بهلحاظ سنی بزرگتر است، انتخاب میشود.
(18)
|
دخترکم! احساس باارزشت را خرج هر کسی نکن....؛ قربانت بابایی
|
|
بافت: وصیتنامۀ یک پدر به دخترش
|
(19)
|
- خاله جان آخرش چطور شد؟ (دیدوبازدید، 1387: 30)
- نمیدونم خاله
|
|
بافت: بعد از سکوت ممتد خاله و به درازا کشیدن انتظار، یکی از افراد جمع در مورد ادامه داستان از او پرسش میکند.
|
(20)
|
- چقدر حرف میزنی بابا؟ خسسهم کردی! (شکر تلخ، 1347: 22)
|
|
بافت: پدر در پی سؤالات مکرر فرزندش، خستگی خود را با لفظ خودخطابی در قالبی تلطیفیافته و ملایم بیان میکند.
|
در مثالهای فوق، به دلیل تفاوت نسل، خودخطابی از نوع ناهمتراز است، اما چنانچه خواهر بزرگ در تعامل با خواهر یا برادر کوچک خود از چنین راهکاری استفاده کند، همتراز خواهد بود و چنانکه مشاهده میشود، همچنان شرط سن در بهکارگیری آن لحاظ خواهد شد.
(21)
|
-آبجی!
- جان آبجی
- پس کی میرسیم؟
|
|
بافت: مکالمۀ برادر کوچک و خواهر بزرگ در مترو
|
چنانکه پیشتر از نظر گذشت، یکی از کارکردهای مهم اجتماعی خویشواژهها، کاربرد صوری آنهاست. علاوه بر مصادیقی از این کارکرد که در بخشهای 4. 1 و 4. 2 متأثر از عومل «مذهب» و «صمیمت و احترام» خاطرنشان شد، میتوان به مواردی از این کارکرد اشاره داشت که عمدتاً با لحاظ داشتن عامل «سن» در فارسی رواج دارند. فرهنگ سخن ذیل مدخل «بابا» به کارکردهایی از این دست اشاره دارد؛ «خدمتکار مرد (معمولاً) پیر بهویژه در منزل یا مدرسه» (مثال 22)، «در دورۀ صفوی عنوانی برای بزرگ و ریشسفید و مانند آنها» (مثال 23).
(22)
|
مشغول کار بودیم که بابا، مستخدم منزل، آمد (مقالات دهخدا/2؛ 1364: 361).
|
(23)
|
بابایان و کدخدایان محلات ... را مقرر فرمود که جمیع بازار ... را ... چراغان نماید (عالمآرای نادری؛ 1364: 771).
|
چنانکه مشهود است، هر دو کارکرد فوق برای خویشواژۀ «بابا» منسوخ شده و امروزه چنین کارکردهایی به مترادفهای «پدر» و «پدرجان» محول شدهاست.
(24)
|
پدرجان، بذارین کمکتون کنم.
|
|
|
بافت: گفتگوی رایولوژیست با پیرمرد بیمار
|
در پایان بحث خاطرنشان میشود، چنانکه در جدول 1 به نقل از فرهنگ سخن ثبت گردیده، غالباً میان خویشواژههای «پدر» و «پدربزرگ» از یک سو و «مادر» و «مادربزرگ» از سوی دیگر همپوشانی قابل توجهی مشاهده میشود. ساختار خانوادگی در فرهنگ ایرانی، چنان اعتبار و منزلتی برای جایگاه پدربزرگ و مادربزرگ قائل است که بر اهمیت «سن» در ساختاربندی روابط خویشاوندی و تسلط فرهنگی نسل بالاتر بر نسل پایین صحه میگذارد؛ بنابراین، الفاظ بیانگر رابطۀ پدر و مادری، که مرکزیترین رابطۀ خویشاوندی برای هر فرد است، بیانگر روابط نسل بالاتر نیز خواهد بود تا این اهمیت و مرکزیت را به آنها نیز اعطا کند.
5. نتیجهگیری
در این مجال، روابط خویشاوندی نسبی درجۀ یک و دو مستخرج از فرهنگ بزرگ سخن، با توجه به متغیرهای مذهب، صمیمیت/احترام و سن، از حیث کاربردشناختی مورد بررسی قرار گرفت. مشخص گردید که معانی دقیق هر یک از خویشواژهها و بهویژه گزینش مترادف خاصی در یک رابطۀ خویشاوندی در زبان فارسی، متأثر از بافت کاربردی و موقعیتی آن است و درعینحال همانگونه که مکگرگور و رامسی تأکید میکنند، این رابطه یکسویه نیست و کاربرد هر خویشواژه از بین مجموعۀ مترادفها، خود موجب ایجاد و شکلگیری بافت مشخصی میشود و نوع روابط اجتماعی میان افراد را در چارچوب فرهنگی مشخصی تعریف میکند. همچنین با توجه به پیشینۀ مطالعات مرتبط محرز شد که برخی ملاحظات فرهنگیـ اجتماعی مؤثر بر کاربرد خویشواژهها جنبههای همگانی و فراگیرتری دارند؛ بهویژه کاربردهایی که بر مبنای تعامل میان عوامل صمیمیت، احترام و سن برای خویشواژهها شکلگرفتهاند، در سایر فرهنگها نیز مشاهده میشوند.
در ارزیابی اولیۀ نظام خویشواژهای پایه تأکید گردید، با وجود آنکه غالباً تمامی خویشواژههای مورد بحث، در هر دو کاربرد خطابی و ارجاع سومشخص در فارسی رایج هستند، گرایش بر آن است که صرفنظر از بافتهای موقعیتی خاص، خویشواژههای رسمی، بیشتر برای ارجاع سومشخص بهکار روند و برعکس، خویشواژههای مترادف غیررسمی آنها عمدتاً در خطاب دومشخص مورد استفاده قرارگیرند. همچنین، اشاره شد که نظام خویشواژهای فارسی دارای کارکرد سهگانه تحت عناوین «خاص حقیقی»، «خاص صوری» و «عام» است. مضاف بر این، برخی القاب و عناوین مذهبی بهعنوان مشخصۀ زبانویژۀ فرهنگی در نظام خویشواژهای فارسی وارد شدهاند و حتی در مواردی واژههایی مانند «منزل» نیز متناسب با بافت فرهنگی به صورت مجازی کارکرد خویشواژهای دارند. بجز خویشواژۀ «ابوی» و موارد جایگزینی مجازی که صرفاً برای ارجاع سومشخص بهکار میروند و در موقعیت خطابی با مترادفهای خاص جایگزین میشوند، سایر خویشواژهها در هر دو قالب خطابی و ارجاع سومشخص در زبان رایجاند.
در راستای تأثیرپذیری نظام خویشواژهای از مذهب اشاره گردید که عموماً مذهب و طبقۀ اجتماعی توأمان در کارکرد این نظام دخل و تصرف میکنند، اما در حد امکان با تفکیک این دو عامل، بیان شد افراد مذهبی ترجیحاً خویشواژههای مترادف عربی را بهکارمیبرند. علاوه بر بازنمایی جنبههای ایدئولوژیک، گاه استفاده از القاب مذهبی برای خویشاوندان مؤنث، از اکراه این طبقه، برای اشارۀ مستقیم به محارم و نوامیس خود در حضور نامحرمان نشان دارد. بنابراین، عنوان «حاجخانم» (و حتی جایگزین مجازی «منزل»)، در کارکرد خویشواژهای با هدف تمرکززدایی و عدم تصریح به روابط خویشاوندی محارم و نوامیس مانند «والدین»، «والدینِ والدین» و «همسر» و یا خطاب آنان به کار میرود. اصطلاحات «حاجآقا» و «حاجخانم» میتوانند بهصورت نشاندار (خویشواژهای) ثانویه نیز برای خطاب افراد مسن و غیرخویشاوند نیز بهکار روند و چنان که تصریح شد، بهویژه طبقۀ مذهبی آنها را بهکار میبرند؛ اما گاهی افراد مسن و نه الزاماً مذهبی هم به جهت رعایت احترام، با این عنوان خطاب میشوند. در صورت قدیمتر زبان فارسی، خویشواژۀ «بابا» متأثر از ملاحظات مذهبی در کاربرد صوری، عنوانی برای اطلاق به عرفا بوده است؛ باباافضل کاشانی، باباطاهر همدانی، باباکوهی در این زمرهاند. عامل «مذهب» از جهت تغییر ساختار نظام خویشواژهای زبان فارسی نیز مؤثر بوده است. وامگیری خویشواژههای «عمو»، «عمه»، «خاله» و «دایی» مقارن با تغییر آیین مردم ایران زمین و اسلامآوردن ایشان است که متأثر از اصول شرعی و حقوقی دین اسلام در مورد «حضانت» است. همچنین، پیرامون کارکرد «خاص صوری» خویشواژههای خویشواژههای «خاله» و «عمو» فارسی مطرح شد. در دهههای اخیر، «خاله» و «عمو» اصطلاحاتیاند که برای خطاب دوستان و آشنایان والدین بهکار میروند و اساس کاربرد آنها عامل صمیمیت است، اما اهل زبان خویشواژۀ «خاله» را برای خطاب دوستان مؤنث پدر و مادر و واژۀ «عمو» را برای خطاب دوستان مذکر آنان بهکارمیبرند تا تلویحاً از ایجاد رابطۀ محرمیت صوری میان افراد ناهمجنس ممانعت کنند. پس، در ایجاد صمیمیت با افراد مؤنث، نوع رابطه نسبت به مادر خانواده تعریف میشود و برعکس.
میزان صمیمیت و نحوۀ بیان احترام در فرهنگ ایرانی رابطۀ تنگاتنگی دارند، اما سبک زبانی و موقعیت کاربردی بر تعامل همسو میان آنها تأثیرگذار است و مقولۀ «احترام» بهنوبۀ خود تابعی از «ملاحظات سنی»، «طبقۀ اجتماعی»، «گونۀ زبانی جغرافیایی» و «مذهب» افراد مشارک است. بهاینترتیب، گاهی الزام رعایت احترام در موقعیتهای خاص (نظیر طبقات اجتماعی سنتی و مردسالار، طبقۀ مذهبی و یا جوامع روستایی) مانع از کاربرد خویشواژههای صمیمانهتر میگردد، زیرا استفاده از آنها نوعی بیحرمتی و بیادبی تلقی میشود. همچنین، اختلاف سنی میان افراد مشارک در تعیین مراتب صمیمیت و به تبعِ آن گزینش خویشواژههای رسمی و کمترصمیمانه تأثیرگذار است. برعکس، هرچه رابطۀ میان افراد صمیمانهتر باشد، از الزام رعایت احترام به سبک رسمی کاسته شده و حتی کاربرد خویشواژههای رسمیتر در بافتی نامتناسب میتواند بهنوعی بیانگر فاصلۀ عاطفی و بیحرمتی باشد. چنین ملاحظاتی عمدتاً در جوامع شهری مدرن و برای طبقات اجتماعی بالا و خصوصاً نسل جدید مطرح است. با توجه به معانی مختلف خویشواژههای «آقا» و «آقاجان/آقاجون» محرز گردید، «آقا»، خطابی صرفاً محترمانه به پدر یا پدربزرگ خانواده از طرف همسر و فرزندان او در طبقات سنتی است، اما لفظ «آقاجون» توأمان بیانگر احترام و صمیمیت است. این تقابل در سایر خویشواژههای مشابه نظیر «عموجان»، «آقاجون»، «مادرجون» و متناظرهای سادۀ آنها نیز مشهود است. کارکردهای صوری «آقا» متأثر از عوامل یادشده عبارتند از «خطاب مردان و پسران به صورت محترمانه»، «عنوانی برای بزرگان و اشراف و علمای دینی» و «ارباب و صاحبکار».
چنانکه کاربرد کودکانۀ خویشواژههای نظیر «بابایی» و «مامانی» نشان میدهد، تحبیبآمیزترین و لطیفترین صورتها در بیان روابط مربوطه تلقی میشوند. بر این مهم نیز تأکید شد که تمامی کاربردهای صوری خویشواژهها با هدف بیان صمیمیت و احترامِ همزمان در زبان فارسی رواج یافتهاند و نقش بیان احترام و صمیمیت، دستکم بهعنوان یکی از ارکان شکلگیری آنها، انکارناپذیر است. کارکرد صوری «خاله» و «عمو» هم در قالب متقدم و هم در کاربرد متأخرتر آن نمونههای بارزی از این کارکرد هستند. همچنین، خاطرنشان شد راهکار خودخطابی شیوۀ برجستهای در راستای تعامل صمیمانه بوده و خود بهوضوح تابع شرایط سنی است؛ بنابراین، حتماً خویشواژۀ متعلق به فرد بزرگتر در کارکرد خودخطابی برگزیده میشود. کاربرد خویشواژۀ «بابا» نیز برای اطلاق به «خدمتکار مرد (معمولاً) پیر بهویژه در منزل یا مدرسه» یا «عنوانی برای بزرگ و ریشسفید و مانند آنها»، در دورۀ صفوی کارکردهای صوری این خویشواژه را عیان میکند و این مسأله متأثر از عامل سن است.
[8]. Lewis H. Morgan (1818-1881)
[9]. linguistic anthropology
[13]. Gooniyandi (non-Pama-Nyungan, Australia)
[14]. the father-son relation
[18]. componential semantics
[25] . اصطلاح «منزل» در اشاره به همسر برپایۀ مجاز «ظرف و مظروف» و اصطلاح «بچهها» در دلالت بر همسر بر اساس مجاز «تعلق» است.
[26] . چنانکه در مقدمه اشاره شد و در بخش 4. 1 نیز مشاهده گردید، در بررسی عوامل اجتماعی و فرهنگی مؤثر بر کاربرد زبان، تعیین مرز دقیق هر عامل به صورت منفرد و مستقل از سایر عوامل، به دلیل تعامل و تأثیرگذاری همزمان آنها عملاً ممکن نیست. باوجوداین، تا حد امکان تلاش میشود با توجه به برجستگی هر عامل در این تأثیرگذاریها تفکیکی نسبی ارائه گردد.
[27] . نگارنده اذعان دارد که در این کارکرد، عوامل احترام، مذهب و سن، بهعنوان سه مشخصۀ ایجادکنندۀ برتری اجتماعی توأمان در تعاملاند و عملاً انفکاک قطعی آنها مقدور نیست. بنابراین، صرفاً بهلحاظ برجستگی هر عامل، مصادیقی از هر کدام ذیل بخشهای 4. 1، 4. 2 و4. 3 مطرح میشوند.