گفتمان کاربرد زبان در ارتباط با اشکال اجتماعی، سیاسی و فرهنگی زبان است که نظم اجتمـاعی را منعکـس میکند و تعـامل افراد بـا یکدیگر را شکل میدهد (رک؛ Coupland & Jaworski, 1999: 3). در همین رابطه، ون دایک (Van Dijk) هر گفتمانی را نوعی فعالیت نیتمند، کنترلشده و هدفدار انسان میداند (رک؛ ون دایک، 1382: 15). برای کشف نیت و هدف گفتمان و ایدئولوژی تولیدکنندگان گفتمان که در سطوح زیرین گفتمان، لانه گرفتهاند باید به دنبال یافتن ساختارها و مؤلفههای گفتمانمداری بود که در سطوح زبرین گفتمان خودنمایی میکنند. تحلیلگر گفتمان انتقادی به دنبال یافتن رابطۀ میان این ساختارهای آشکار و ایدئولوژی پنهان موجود در پس گفتمان است (رک؛ یارمحمدی، 1383: 178). در حقیقت تحلیلگران گفتمان انتقادی، تلاش میکنند تا به توضیح چرایی تولید متون در ارتباط با عوامل جامعهشناختی، تاریخی و اجتماعی بپردازند و تحلیل را از سطح توصیف متون به سطح توجیه و تبیین ارتقاء دهند و به لحاظ محدودۀ تحقیق نیز گسترۀ تحلیل را به سطح کلان، یعنی جامعه، تاریخ و ایدئولوژی وسعت بخشند (رک؛ آقاگلزاده، 1386).
در این پژوهش، کنشگران اجتماعی (Social Actors) داستان «در بویراحمد»، نوشتۀ محمد بهمنبیگی به عنوان گفتمانی مربوط به عشایر کشورمان بررسی شده است. بهمن بیگی که در سال 1352 جایزۀ «پیکار با بیسوادی» یونسکو را دریافت کرده است، داستان «در بویراحمد» را روایتی گزارشگونه از سفرش به ایل بویراحمد میداند و برای نوشتههایش ارزش تاریخی قائل است (رک. بهمنبیگی، 1386: 235). شاید مواجه شدن با برخی از وقایع تاریخی و شرح احوالات مردم ایل بویراحمد در این داستان گزارشگونه بتواند به خوانندگان درک بهتری از شرایط حاکم بر جامعۀ بویراحمد و عشایر کشور در برههای خاص از زمان بدهد، چراکه داستاننویسان با بهرهگیری از تکنیکهای داستاننویسی و خارج از محدودیتهایی که ممکن است تاریخنگاران را به ثبت وقایع دروغ وادار کند، تاریخ را به شکل واقعیتری بیان میکنند و گاهی نیز از طریق متون ادبی میتوان شکافها را در فراگردهای تاریخی یافت و آنها را با حقایق برگرفته شده از آثار ادبی پر کرد (رک؛ آقاگلزاده، 1386). اینکه بهمنبیگی تا چه اندازه در ثبت وقایع بیطرف عمل کرده، موضوعی است که این پژوهش در پی دستیابی به پاسخی علمی برای آن است. بهمنبیگی سبک آثارش را متأثر از معاشرت با بزرگانی مثل جلال آلاحمد، ابوالقاسم انجویشیرازی، شفیعی کدکنی، فریدون توللی، مهدی حمیدی و احمدرضا احمدی میداند (رک؛ بهمنبیگی، 1386: 255-299).
به طور کلی، بنیاد اصلی این مقاله بر این پرسش استوار است که نویسنده چگونه از بازنمایی کنشگران اجتماعی برای بیان ایدئولوژی و دیدگاههای خود استفاده کرده است. به عبارت دیگر، آیا نویسنده در ثبت وقایع، رخدادها و توصیف کنشگران بویراحمدی بیطرف عمل کرده یا اینکه ایدئولوژی حاکم بر نویسنده گفتمان او را تحت تأثیر قرار داده است. برای پاسخ به این پرسش، این نوشتار از هشت مؤلفۀ الگوی جامعهشناختی- معنایی ون لیوون (Van Leeuwen: 2008) بهره میبرد. این مؤلفهها عبارتند از: کتمان، پسزمینهسازی، فعالنمایی، منفعلنمایی، نامدهی، ارزشدهی، نمادینشدگی و مکانمداری. الگوی ون لیوون چارچوبی ارائه میدهد تا بهوسیلۀ آن بتوان به لایههای پنهان موجود در متن و چگونگی استفادۀ نویسنده از بازنمایی کنشگران اجتماعی برای بیان دیدگاههای خود دست یافت.
1. پیشینۀ پژوهش
انگارۀ اجتماعی- معنایی ون لیوون در سالهای اخیر مورد استفادۀ برخی از پژوهشگران در حوزۀ تحلیل گفتمان انتقادی قرار گرفته است که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
رشیدی و قاعدشرفی (2015) سری آموزشی سامیت (Summit) را با استفاده از الگوی ون لیوون بررسی کردهاند تا معلوم شودکه چگونه ارزشها، هنجارها و نقشهای اجتماعی، فرهنگ محور هستند. نویسندگان بر این مطلب تأکید داشتهاند که منفعلسازی مطالبی که چالشهای فرهنگی را به رخ میکشد و نیز تعصب فرهنگی بسیارکم، مورد توجه پدیدآورندگان سری آموزشی سامیت بوده است به طوری که این عدم وجود تعصب و چالشهای فرهنگی به زبانآموزان کمک میکند تا در محیط امنتری خارج از تعصب نسبت به فرهنگی خاص، زبان انگلیسی را فرا گیرند و درک بهتر و بیشتری از مطالب آموزشی داشته باشند.
کوتس و لوموس (2014) به بررسی بازنمایی کنشگران اجتماعی در روزنامههای کشورهای فنلاند، استونی و روسیه بین سالهای 1905 تا 2005 پرداخته و عقیده دارند که این بازنمایی مربوط به ارزشها است و میتواند مدلی برای رفتار خوانندگان این متون باشد. از نظر این پژوهشگران، بازنمایی کنشگران اجتماعی با گذر زمان در این جوامع تغییر کرده است. در این بازنمایی، نه تنها جنبههای کیفی ظهور کنشگران تغییر کرده، بلکه ظهور کمی آنها نیز متأثر شده است و کنشگرانی که در رسانهها بیشتر به عنوان عناصر فعال، بازنمایی شدهاند همانهایی هستند که در جامعه بیشتر به چشم میخورند. با توجه به نتایج این تحقیق، تغییرات اجتماعی در جوامع مورد بحث باعث بروز اتحاد، روابط متعادلتر جنسیتی و توجه به ارزشهای اقلیتها شده است.
راکش و دی (2014) هدف مطالعۀ خود را بررسی نقش موجود بین کنشگران اجتماعی مؤثر در فرآیند روزنامهنگاری در کشور هندوستان عنوان کردهاند. براساس یافتههای این مطالعه، سرمایهگذاران و مؤسسان رسانهها، نقش خود را به عنوان افرادی خلاق، پاسخگو به نیازهای جامعه و قائلین ارزش برای نیازهای شهروندان کمبرخوردار جامعه، فعالنمایی کردهاند. در مقابل، روزنامهنگاران به طرز چشمگیری خود را منفعلنمایی کرده و به دنبال بازیابی هویت خود بودهاند. این تفاوت در جایگاه اجتماعی این دوگروه باعث شده تا هر گروه خود را ذینفع و محق بداند.
کریمآقایی و کسمانی (2013) بازنمایی کنشگران اجتماعی را در سری آموزشی تاپ ناچ (Top Notch) مورد بررسی قرار داده و به این نتیجه رسیدهاند که در دستیابی کمتر کنشگران اجتماعی مؤنث به موفقیتهای اجتماعی، دستیابی آنها به مشاغل معمولی و سطح پایین جامعه و نیز عدم تاثیرگذاری آنها در نقشهای اصلی و محوری جامعه، بزرگنمایی شده است. همچنین زنان در سلسله مراتب اجتماعی و اداری، تابع و دارای مشاغلی مادون مردان، منفعلنمایی شدهاند.
رایحان و همکاران (2013) در مورد چگونگی واکنش یکی از روزنامههای انگلیسیزبان کشور اندونزی، نسبت به لغو کنسرت خواننده مشهور، لیدی گاگا، مطالعۀ جالبی انجام دادهاند. کنسرت این خواننده با فشارهای یکی از احزاب فعال کشور اندونزی موسوم به «جبهۀ مدافعان اسلامی»، توسط پلیس اندونزی در سال 2012 لغو شد. براساس نتایج این مطالعه، این روزنامۀ حامی برگزاری کنسرت تا حد بسیار چشمگیری، یعنی 95 درصد کنشگران گروه مدافعان اسلامی را نادیده گرفته است.
رشیدی و راستی (2012) با بهکارگیری الگوی ون لیوون، کنشگران اجتماعی مربوط به اعمال تحریمها علیه ایران را در روزنامههای نیویورکتایمز و واشنگتنپست مورد بررسی قرار داده و به این نتیجه رسیدهاند که روزنامههای بررسیشده سرشار از الگوهای ایدئولوژیک یکسان هستند و سمت و سوی همۀ آنها به ادامه تحریمها علیه ایران است.
کبگانی (2013) چگونگی بازنمایی زنان مسلمان در رسانههای غیراسلامی را بررسی کرده و به این نتیجه رسیده است که زنان در این رسانهها به عنوان کنشگرانی فعال در جوامع مسلمان، بازنمایی شدهاند که به دنبال رستاخیزی برای بازیابی هویتشان هستند. نتیجۀ نهایی این پژوهش بر نبود بیطرفی در رسانههای غربی در مورد بازنمایی زنان مسلمان تأکید میکند.
صحراگرد و دعوتگرزاده (2010) با استفاده از الگوی ون لیوون، چگونگی بازنمایی کنشگران اجتماعی مؤنث و مذکر را در کتابهای آموزشی اینترچنج (Interchange) بررسی کردهاند. نتایج این مطالعه نشان میدهد که زنان در مقایسه با مردان به عنوان افراد برجسته، موفق، مستقل، شجاع و اجتماعی جامعه، فعالنمایی شدهاند و تلاش کلی در جهت تغییر جایگاه زنان از حاشیه به متن جامعه صورت گرفته است. علاوهبراین، کنشگران اجتماعی مؤنث در مشاغل و جایگاههای بالای جامعه، فعالنمایی شدهاند و این ایدۀ سنتی که ارزش زنان را پایینتر از مردان میبیند، مورد چالش قرار گرفته است.
عمل صالح (2004) به بررسی کتب انگلیسی دورۀ راهنمایی در ایران در چارچوب الگوی ون لیوون، پرداخته است. وی تلاش کرده تا به این نکته پی ببرد که مؤلفین این کتب آموزشی تا چه اندازه روی جنس یا طبقۀ اجتماعی خاصی تأکید ویژه داشتهاند. نتایج این مطالعه نشان میدهد که زنان در این کتب درسی به عنوان نیروهای کاری که بیشتر در خانهها به خانهداری میپردازند به صورت نیروهایی منفعل بازنمایی شدهاند در حالی که حتی مردان طبقه متوسط جامعه و نیز فعالیتهای آنها -در مقایسه با زنان- به عنوان هنجار جامعه به شکلی فعال بازنمایی شدهاند.
جوکار و رحیمیان (1393) اشعار سیاسی ملک الشعرای بهار را براساس الگوی ون لیوون مورد بررسی قرار دادهاند تا مشخص شود که بهار در دوران پرتنش مشروطه چگونه کنشگران اجتماعی را به تصویر میکشد. این پژوهشگران به این نتیجه رسیدهاند که بهار فعالان سیاسی و صاحبان قدرت را به صریحترین شکل ممکن بازنمایی کرده و با ارزشگذاریهای متفاوت، دیدگاه خود را نسبت به کنشگران اجتماعی بیان کرده است.
پوشنه و بابک معین (1392) یکی از داستانهای ابراهیم گلستان به نام «آذر، ماه آخر پاییز» را برمبنای تحلیل مؤلفههای جامعهشناختی-معنایی ون لیوون بررسی و نتیجهگیری کردهاند که نویسنده در هیچ قسمتی از متن به کنشگران اجتماعی که در رأس قدرت قرار دارند به طور صریح اشاره نکرده است. بیشترین حد پوشیدگی مربوط به کسانی است که در رأس قدرت قرار دارند و رفتار و اعمال مأموران حکومتی به شکل فعالی، بازنمایی شده است. شیوههای بازنمایی کنشگران اجتماعی در این متن، متأثر از دیدگاههای فکری- اجتماعی خاص نویسنده و روابط قدرت حاکم بر جامعه است.
حقپرست (1391) شیوههای تصویرسازی کنشگران اجتماعی در داستان «بهمن» از شاهنامه و بهمننامه را براساس مؤلفههای جامعهشناختی- معنایی ون لیوون با هم مقایسه کرده است. تحلیل دو متن نشان میدهد که بهمن در شاهنامه در پی مشروعیت برای هدف خویش است در حالی که در بهمننامه اقتدار و فردیت کامل دارد و نیازی به بهرهگیری از شگردهای تأییدطلبانه ندارد.
2. چارچوب نظری پژوهش
تحلیل گفتمان انتقادی در پی یافتن ارتباط میان مؤلفهها و ساختارهای گفتمانمدار با نوع تأثیرگذاری و کارکرد اجتماعی آن مؤلفهها است. بهکارگیری یا عدم بهکارگیری ساختارهای گفتمانمدار یا تبدیل و تغییر صوری آنها موجب برداشتهای متعدد از متن میشود. ساختارها و مؤلفههای گفتمانمدار به دو نوع زبانشناختی و جامعهشناختی-معنایی تقسیم میشوند (رک؛ یارمحمدی، 1385: 65).
در تحلیل گفتمان انتقادی، پژوهشگرانی مانند ون دایک (Van Dijk, 1996)، فرکلاف (Fairclough, 1989) و هاچ و کرس (Hodge & Kress, 1996) الگوهایی را ارائه دادهاند، اما توجه خود را به شیوههای بُروز مؤلفههای زبانشناختی معطوف کردهاند. ون لیوون، برخلاف بسیاری از تحلیلگران گفتمان انتقادی، تحلیل خود را با استفاده از برخی از فرآیندهای زبانشناختی مانند اسمسازی و حذف عامل در ساختارهای مجهول و یا مقولههای زبانشناختی مانند مقولۀ متعدی، شروع نمیکند، بلکه برای تحلیل خود در پی یافتن مؤلفههای جامعه شناختی- معنایی است که براساس آنها کنشگران اجتماعی بازنمایی میشوند. از نظر او، مطالعۀ مؤلفههای جامعه شناختی- معنایی گفتمان در مقایسه با بررسی مؤلفههای زبانشناختی آن، شناختی به مراتب عمیقتر و جامعتر از متن به دست میدهد. به عقیدۀ ون لیوون، معنا به فرهنگ تعلق دارد، نه به نشانههای زبان. بنابراین، معنا نمیتواند وابسته به یک نشانۀ خاص زبانی باشد. در الگوی ون لیوون، هر متن یا گفته، تبلور دیدگاههای فکری و اجتماعی یا به بیان دیگر، ایدئولوژی فرد یا طبقهای خاص است که بازتاب مجموعهای از عقاید، برداشتها و ارزشهای نظاممند جاری در یک جامعه یا بخشی از آن است. با این وجود، الگوی ون لیوون ارجحیت را به کارکردهای اجتماعی میدهد، اما هنوز پایه در زبان دارد، زیرا شیوههای بازنمایی کنشگران اجتماعی با تظاهرات زبانی و تحقق کلامی آنها به هم گره خورده است. در ادامه، هشت مؤلفه از الگوی ون لیوون که دادههای پژوهش براساس آنها تحلیل شده، معرفی خواهد شد.
2-1. کتمان
در کتمان (Suppression) حذف به گونهای صورت میگیرد که بازشناسی کنشگر به هیچ عنوان ممکن نیست و حتی اعمال و رفتار او حذف میشود. ون لیوون اینگونه حذف را حذف افراطی مینامد که بستگی به اهداف و منافع تولیدکنندگان متن و گفتمان دارد.
2-2. پسزمینهسازی
در پسزمینهسازی (Backgrounding) کنشگر اجتماعی حذف میشود، اما ردی از خود در نقطهای دیگر برجا میگذارد تا بشود آن را بازیابی کرد. در واقع در پسزمینهسازی، کنشگر به طور کامل حذف نمیشود، بلکه به حاشیه رانده شده و توجـه از او گرفته میشود و میتوان بهطور تلویحی به حضور او پی برد.
2-3. فعالنمایی
فعالنمایی (Activation) عبارت است از بازنمایی کنشگران به عنوان نیروهای فعال و پویای درگیر در عمل. وین لیوون عنوان میکند که این فرآیند میتواند با اعطای نقشهای دستوری اعطاشده به مشارکین تجلی یابد؛ به این صورت که در آن کنشگران فعال اجتماعی در قالب رفتارگر در فرآیندهای رفتاری، احساسگر در فرآیندهای ذهنی و گوینده در فرآیندهای کلامی نمایش داده میشوند (رک؛ ون لیوون، 2008: 33).
2-4. منفعلنمایی
در منفعلنمایی (Passivation) کنشگران اجتماعی به نحوی بازنمایی میشوندکه گویی به عملی تن میدهند یا آن را میپذیرند و به خود میگیرند. در واقع، در منفعلنمایی، کنشگران اجتماعی به عنوان پذیرندۀ رفتار در فرآیندهای رفتاری، پذیرندۀ احساس در فرآیندهای ذهنی و پذیرندۀ گفتار در فرآیندهای کلامی بازنمایی میشوند.
2-5. نامدهی
از نظر ون لیوون در داستانها، شخصیتهای بینام به طور عام، دارای نقشهای گذرا و بیاهمیت هستند، اما زمانی که نویسنده از شخصیتهایی نام میبرد، هم خود فرآیند نامبری و هم اسامی شخصیتهای داستان میتواند بیانگر نکات اجتماعی مهمی در مورد آن شخصیتها باشد (رک؛ ون لیوون، 2008: 40). در الگوی ون لیوون نامدهی (Nomination) کنشگران، هدفمند و به عنوان ابزاری در خدمت بیان اهداف و ایدئولوژی نویسندگان و تولیدکنندگان گفتمان است.
2-6. ارزشدهی
در زیرمقولۀ ارزشدهی (Appraisement) کنشگران اجتماعی براساس ارزشهای فرهنگی یا اجتماعی که به آنها داده شده، طبقهبندی میشوند. این ارزشها میتوانند منفی یا مثبت باشند و کنشگران با آنها سبک و سنگین میشوند. به بیان دیگر، این ارزشها به طور کامل شناور هستند و بسته به دیدگاه و نوع زاویۀ دید و بیان کنشگران قابل تغییر اساسی هستند. ارزشدهی توسط صفات و اصطلاحات متعددی در زبان تجلی پیدا میکند.
2-7. نمادینشدگی
کاربرد شیوه نمادینشدگی (Symbolization) زمانی است که به جـای کنشگران واقعـی در کارکردهـای اجتماعی متعارف، یک کنشگر و یا گروهی از کنشگران تخیلی، اسطورهای یا داستانی قرار گیرند. این کنشگران تخیلی، اغلب به گذشتههای دور و اسطورهای تعلق دارند. استفاده از نمادینشدگی برای اشاره به یک کنشگر خاص در خدمت بازنمایی شجاعت و دیگر صفات بارز آن کنشگر است.
2-8. مکانمداری
در مکانمداری (Spatialization) بازنمایی کنشگران اجتماعی به کمک مکان صورت میگیرد؛ مکـانی کـه در بـافتی مشخص به شدت با آن عجین شدهاند. بازنمایی کنشگران براساس مکانمداری در خدمت بیان همفکری و اتحاد کنشگران است.
3. تجزیهوتحلیل دادهها
«در بویراحمد» نوشتۀ محمد بهمنبیگی، نویسندۀ معاصر کشورمان و برندۀ جایزۀ پیکار با بیسوادی یونسکو، یکی از داستانهای معروف از کتاب «بخارای من، ایل من» و ماجرای سفر بهمنبیگی به منطقۀ بویراحمد به منظور سرکشی از مدارس عشایری آن منطقه است. در این بخش تمامی جملات این داستان که کنشگر یا کنشگران اجتماعی در آنها بازنمایی شدهاند از نظر مؤلفههای کتمان، پسزمینهسازی، فعالنمایی، منفعلنمایی، ارزشدهی، نمادینشدگی و مکانمداری بررسی شدهاند.
3-1. کتمان
در سه جملۀ زیر با استفاده از فرآیند اسمسازی و استفاده از اسم «زور» به خواننده القاء میشود که جنگهای بویراحمدیها به حق و برای مقابله با ظلموجور صورت گرفته است. اینکه کنشگران و اعمالکنندگان این «زور» چه کسانی هستند، عنوان نمیشود. در الگوی ون لیوون، اسمسازی به تولیدکنندگان گفتمان این امکان را میدهد که کنش خاصی را بیان، اما کنشگران را حذف کنند و یا به پسزمینه ببرند (رک؛ ون لیوون، 2008: 30). نویسنده با استفاده از فرآیند اسمسازی و استفاده از اسم «انقلاب» به تمامی طغیانهای رخداده در بویراحمد، مشروعیت میبخشد و این طغیانها را در حد یک انقلاب در برابر ظلموجور، بازنمایی میکند. البته، بحث بر سر این مطلب که آیا این طغیانها، انقلاب بودهاند و آیا همگی این جنگها و خونریزیها به حق بوده است، موضوع بحث این پژوهش نیست و این پژوهش تنها به تحلیل جامعهشناختی- معنایی متن میپردازد.
* بویراحمد هیچگاه زیر بار زور نرفت و هرگاه که گوشها را برای شنیدن کلام حق ناتوان دید، با صدای رسای گلوله سخن گفت.
* انقلاب عشایر فقط در صورتی جان میگرفت که به بازوی عریان بویراحمد
تکیه داشت.
* هیچیک از طغیانهای جنوب، بی پایمردی بویراحمد به جایی نرسید.
در جملۀ زیر، دولت، خطاکار معرفی شده و کنش بویراحمدیها، «زیر بار نرفتن» عنوان شده است. اینکه بویراحمدیها از چه چیزی رنج میبردهاند و زیر بار چه چیزی نرفتهاند در طول متن کتمان میشود و کسب اطلاع در مورد این قضایا به خود خواننده واگذار میشود. نویسنده، بویراحمدیها را تحت عنوان «ملت» بازنمایی میکند تا طغیان آنها علیه «دولت» موجه جلوه داده شود. نویسنده از یک طرف با استفاده از کلمۀ «ملت» نوعی تمایززدایی انجام میدهد و هر تمایزی را بین بویراحمدیها و دیگر مردم ایران حذف میکند و همۀ مردم کشور را در این جنگ و انقلاب سهیم میکند و از طرف دیگر با استفاده از کلمۀ «دولت» بین مردم و حکومت تمایز قائل می شود. شاید محبوبیت نویسنده -به خصوص نزد جوامع عشایری- مجالی به فکر کردن در مورد این قضایا به مخاطب ندهد و به احتمال زیاد، مخاطب تمام این بزرگنمایی در مورد ظلموجور دولت و مظلومیت بویراحمدیها را بدون تحقیق و تجسس بیشتر بپذیرد:
* جنگ بین دولت و ملت، دولتی که اشتباه کرده بود و ملتی که زیر بار نمیرفت.
در جملۀ زیر با استفاده از اسمسازی و استفاده از واژۀ «حکومت» به جای کنشگران واقعی حکومت به نوعی کلیگویی و کتمان شخصیت کنشگران برمیخوریم. کلمۀ «حکومت»، همۀ اعضای آن -از شاه گرفته تا دیگر اشخاص تأثیرگذار در آن- را بهعنوان عوامل بدبختی بویراحمد بازنمایی میکند و همۀ اعضای حکومت را در برابر یک گروه کوچک به نام بویراحمد قرار میدهد. این مطلب نیز همدردی خواننده را نسبت به بویراحمدیها برمیانگیزد و آنها را به عنوان افرادی تحت ستم معرفی میکند:
* برایم بگویند که در سالیان اخیر که دستوپای حکومت در بویراحمد باز شده است، چه خیر و برکتی دیدهاند؟
3-2. پسزمینهسازی
در بازنمایی کنش کنشگران، ممکن است نویسنده به طور غیرمستقیم کنش خاصی را به عدهای از کنشگران نسبت دهد و خواننده را وادار کند تا اعمال دیگر کنشگران را با مقایسه با اعمال آن عده از کنشگران در ذهن خویش بازسازی کند. در واقع، اعمال عدهای از کنشگران به پسزمینه رانده میشود و قضاوت در مورد آنها به عهده خود خواننده گذاشته میشود. به عقیدۀ ون لیوون، «گاهی بازنماییهای مختلف میتواند عملی را به کل اعضای گروه تعمیم دهد بهگونهای که با در نظر گرفتن کنشها بتوان به یک ردهبندی رسید و مطابقهای بین یک عمل با دیگری ایجاد کرد» (ون لیوون، 2008: 69-68).
در جملات زیر، زمانی که نویسنده یکی از افسران نظامی شاغل در بویراحمد را معرفی میکند، او را انسان شایستهای میداند که «رشوه نگرفت، پروندهسازی نکرد، دنبال خلع سلاح نبود، فقرا را به سربازی نبرد و با پولدارها بند و بست نداشت». در واقع، میتوان مطابقهای بین اعمال «سرگرد تژده» با دیگران ایجاد کرد؛ به این معنی که افسران دیگر همۀ این کنشها را انجام میدادهاند و باعث تیرهروزی مردم بویراحمد میشدهاند. بنابراین، بین انجام یا عدم انجام اعمالی از طرف فردی خاص و دیگر همقطاریهای او، نوعی مطابقه شکل میگیرد. به بیان دیگر، میتوان گفت که معنای ضمنی جملۀ «فقط سرگرد تژده رشوه نمیگرفت» این است که «دیگر افسران رشوه میگرفتند».
در جملههای زیر، اهالی بویراحمد تنها «سرگرد تژده» را به عنوان یک انسان درستکار نام میبرند و حتی یک نفر دیگر را عنوان نمیکنند.
* کدامیک از مأموران دولت، دستشان را به دوستی فشردهاند؟
* کدامیک از افسران نظامی به درد دلشان رسیده است؟
* همه با هم به صدا درآمدند: «سرگرد تژده».
* سرگرد تژده به کسی آزار نرساند.
* دیناری رشوه نگرفت.
* برای هیچکس پرونده نساخت.
* دنبال خلع سلاح نبود.
* فقیرها را به نظام نبرد.
* با پولدارها بند و بست نداشت.
3-3. فعالنمایی
در این داستان، بویراحمدیها چنان به صورت مثبت فعالنمایی شدهاند که حتی از یاغیان بویراحمد به عنوان قهرمانان ملی-میهنی یاد میشود. نویسنده با اطلاع از چگونگی طرز فکر طیف وسیع مخاطبانش در تمامی نوشتههایش مردم عشایر را مردمی فعال و پویا نشان میدهد. این فعالنمایی در این داستان، بسیار برجسته است و از بچههای مدرسه تا یاغیان را دربر میگیرد. محبوبیت نویسنده در بین عشایر فارس نیز خوانندگان و بهخصوص خوانندگان عشایر را از این تعریف و تمجیدها خشنود و راضی نگاه میدارد. در الگوی ون لیوون، استفاده یا عدم استفادۀ نویسنده از مؤلفۀ خاصی، ممکن است به دلیل آزرده کردن و یا نکردن مخاطبینی باشد که خوانندۀ نهایی این متون هستند (رک؛ ون لیوون، 2008: 28). به فعالنمایی مردم بویراحمد در جملههای زیر دقت کنید:
* تاریخ بویراحمد پر از فتح و اقتدار بود.
* بویراحمد جنگی نکرده بود که در آن پیروز نشده باشد.
* بویراحمد هیچگاه زیر بار زور نرفت و هرگاه که گوشها را برای شنیدن کلام حق ناتوان دید با صدای رسای گلوله سخن گفت.
* در بویراحمد کوهی نبود که از حماسهای سخن نگوید و کمری نبود که از ظفر، داستان نسراید.
* انقلاب عشایر فقط در صورتی جان میگرفت که به بازوی عریان بویراحمد تکیه داشت.
* هیچیک از طغیانهای جنوب، بی پایمردی بویراحمد به جایی نرسید.
* بویراحمد آنقدر دست به ماشه برد و پا در رکاب فشرد تا از یک دهستان، استان آفرید.
* بویراحمد آنقدر کوشید و خروشید تا از چنگ سه استان همسایه، سه اژدهای پراشتهای دهنگشوده، رهایی یافت و به صورت استانی مستقل در آمد.
* استان بویراحمد تنها استان ایران بود که نه به دلیل جمعیت، نه به دلیل وسعت، نه به دلیل ثروت، بلکه فقط در نتیجۀ قدرت موجودیت یافته بود.
در جملههای زیر، بچههای دبستانهای عشایری به عنوان افرادی فعال و پویا بازنمایی شدهاند. افرادی که تعلیموتربیت به آنها جان تازهای بخشیده است و با ارادهای آهنین در حال درنوردیدن راههای افتخار هستند.
* بچههای دبستان در دو چادر سفید بودند.
* تلألو این الماسهای به کهنه پیچیده، چهرههای شادشان زیر آن کلاههای گرد و نمدی و چارقدهای رنگ و رو رفته، چشمم را خیره کرد.
* دو خواهر و برادر بلندبالای بویراحمدی که هر دو در همین قبیلۀ سیار درس خوانده بودند و به مقام آموزگاری رسیده بودند.
* برای دیدار بیست و چند شاگرد دبستانی «تنگ سرخ»، چهار ساعت بر پشت زین بودم.
* میزبانم در «پرکه دان»، بانوی بزرگواری بود که در غیاب شوهرش به استقبالم آمد.
* معلم با ذوق طایفه، دو بچۀ معجزهگر بر بالینم آورد.
* پدرها و مادرها برای دیدار پیشرفتهای درسی نورچشمان خود، سر از پا نمیشناختند.
* دختران رنگینپوش در کنار برادران خویش، در صحن چادرها، کلاس را
آراسته بودند.
* بچههای «سی سخت» هم مثل گلهای گلستانش بودند.
* در هیچ جا شباهت بچه و گل به اندازۀ اینجا نبود.
* با دهان شوخ، زبان شیرین، تن ورزیده، چهرۀ شکوفان، دست پر اطمینان و پای استوار، کنار تخته سیاه میایستادند و با صدای بلند و دور از بیم و هراس پرسشهای
دشوار میخواستند.
در جملههای زیر، یاغیان بویراحمدی نیز فعالنمایی شدهاند. اینکه دلیل طغیان چه بوده است و اینکه این یاغیان با حکومت چه مشکلی داشتهاند از سوی نویسنده کتمان میشود. این فعالنمایی در کنشهای مثبت، مخاطب را وادار میکند تا آنها را افراد مورد ستمی بداند که به مبارزه با ظلموجور برخاستهاند. به طورکلی، یاغیان بویراحمدی، افرادی مثبت و با خلقوخوی حماسی بازنمایی شدهاند که در برابر یک جبهۀ ناحق به نام حکومت قرار گرفتهاند:
* خلقوخوی حماسی و ایلی داشتند.
* «گودسرابیها» از رشیدترین تیرههای بویراحمدی بودند.
* طایفهای که یکتنه، بیش از همۀ طوایف، مردان رشید زاده و پرورده بود.
* طایفهای که صادرات عمدهاش یاغی رشید و قهرمان بود.
* صدای رسای مختار[، ] یاغیان گودسرابی را نیز به مدرسه کشاند.
* یاغیان پرآوازهای بودند.
* قیافه و اندامشان برازندۀ اسم و رسمشان بود؛ «صفدر»، «فلامرز» و «غلامحسین».
* در میان این قهرمانان، قهرمانی به نام «لهراسب» تابش دیگری داشت.
* لهراسب فاتح نبرد تاریخی «تنگ تامرادی» بود.
* رستمِ دستان بود.
* دو برادر دلیر، دو پهلوان سنگرگیر، پهلوانانی شبیه «لهراسب» به نامهای «علی» و «ولی» پرورده بود.
* کار همۀ دبستانهای طایفه، شایستۀ نام «لهراسب» بود.
3-4. منفعلنمایی
نویسنده با منفعلنمایی کنشگران مؤنث، آنها را در کانون توجه قرار میدهد و ظلموجوری را که نسبت به آنها روا میشود، برجسته میکند. این منفعلنمایی در خدمت به حاشیه بردن زنان نیست. در واقع، نویسنده از آنها به نیکی یاد میکند، اما برای جلب حمایت و دلسوزی مخاطبین، گاه و بیگاه از ظلموجوری که توسط مردان به آنها میشود، سخن میگوید. در دو جملۀ زیر، نویسنده ابتدا زن ایلی را فعالنمایی و بلافاصله منفعلنمایی میکند:
* در مقابلِ زن ایلی نه تنها من بلکه هرکسی جز تعظیم و ستایش راه دیگری نداشت.
* ستم مرد به زن، این ستم دیرپای کهنسال که نه از دشمن به دشمن بلکه از دوست به دوست، از پدر به دختر، از پسر به مادر، از برادر به خواهر و از شوی به همسر میرسد، در ایلات و بهخصوص در بویراحمد، با قوت و صولت برجای مانده بود.
در جملۀ زیر، علاقۀ نویسنده به بویراحمد در حد اعلای خود نمود پیدا میکند. با اینکه بهمنبیگی یکی از اعضای ایل قشقایی است، اما در جملۀ زیر که در مورد نبردی است که بین حکومت وقت و یاغیان بویراحمدی در سال 1309 صورت گرفت و به نبرد «تامرادی» معروف است، نویسنده حتی قشقاییها را در کنار بختیاریها، ممسنیها و دیگر قشون ایران قرار میدهد و آنها را در برابر بویراحمدیها منفعلنمایی میکند:
* در این نبرد ایل بویراحمد یکه و تنها روبروی نیمی از قشون ایران و ترکیبی از جنگاوران قشقایی، بختیاری، ممسنی و کهگیلویه ایستاده و همه را به زانو درآورده است.
در سه جملۀ زیر، آموزگاران و بچههای مدارس عشایری به عنوان افرادی مظلوم و تحت ستم منفعلنمایی شدهاند. البته، این منفعلنمایی در خدمت به حاشیه بردن آنها نیست، بلکه به خاطر نشان دادن مظلومیت آنها و برجسته کردن ظلموستم حکومت به آنها است:
* نمیتوانستم آموزگاران و شاگردان جنگزده و مصیبتزده را نبینم و بازگردم.
* هیچگاه دبستانهای عشایری را اینچنین عزادار و سیاهپوش ندیده بودم.
* بچهها در غار مجاور پناه گرفته بودند و چند تن از عزیزان و کسانشان کشته و زخمی شده بودند.
3-5.نامدهی
در این داستان تعدادی از بچههای مدرسه، تعدادی از یاغیان بویراحمدی و یکی از افسران ارتش نامدهی شدهاند. نویسنده با این نامدهیهای مستقیم تلاش میکند تا به اندازۀ زیادی وقایع را مستند نشان دهد بهگونهای که خواننده با دیدن کنشگرانی که بیشتر به صورت غیر رسمی نامبری میشوند، شبههاش نسبت به میزان استناد وقایع کمتر میشود. همچنین نامهای عنوان شده در داستان، فرهنگ نامدهی فرزندان در جوامع عشایری را به تصویر میکشد و نامهای رایج بین عشایر را در برههای خاص از زمان عنوان میکند. نویسنده با نامدهی این کنشگران، آنها را در مرکز توجه قرار داده و اهمیت بالای آنها را بازنمایی کرده است. تنها فرد دیگری که به صورت شخصی نامبری شده است، «سرگرد تژده» است که به خاطر خدماتش به عشایر به عنوان فردی مهم تلقی شده است. این نامدهیهای مستقیم، نقش کنشگران را بسیار پررنگ میکند و آنها را افرادی متمایز و دارای مسئولیت بازنمایی میکند.
در الگوی ون لیوون استفادۀ نویسنده از اسامی خاص و عام، تابع ملاحظات گفتمانی است. براساس این ملاحـــظات گفتمانی، کنشگران اجتمــاعی یا به صـــورت عام و کلی در قالب طبقــه، صنف یا جنس و یا بــه صــورت خـاص و فـــردی در قــالب افــراد با هویت معین و اسامی خاص خود، بازنمایی میشوند. از نظر جامعهشناسان، این دو مؤلفة جامعهشناختی-معنایی با طبقات اجتماعی جامعه ارتباط مستقیم دارند. ون لیوون عنوان میکند زمانی که تأکید بر همبستگی و اشتراک بین اقشار جامعه است، کنشگران به صورت کلی و عام بازنمایی میشوند درحالیکه وقتی تأکید بر هویت مستقل و متمایز و همچنین اقتدار کنشگران در جامعه است، افراد به شیوۀ خاص ارجاعی، تصویرسازی میشوند (رک؛ ون لیوون، 2008: 35).
در جملههای زیر، چون هدف نویسنده صحبت دربارۀ ویژگیهای عمومی و مشترک کنشگران بویراحمد است از آنهابه صورت کلی و عام یاد میشود تا ویژگی مشترک همۀ آنها بازنمایی شود و خواننده نیز باورکند که کنشگران بویراحمد همگی دارای ویژگیهای مشترک و درگیر معضلات اجتماعی مشترکی هستند.
* بیش از هر چیز شجاعت این مردم مجذوبم کرده بود.
* انقلاب عشایر فقط در صورتی جان میگرفت که به بازوی عریان بویراحمد تکیه داشت.
* من میرفتم تا کودکان و نوجوانانش را باسواد کنم.
* به آموزگاران سپرده بودم که از هرگونه توبیخ و ملامت کودکان بپرهیزند و از فرزندان آزادگان وطن، غلامکهای حلقهبهگوش نسازند.
* برای دیدار این قوم و قبیلۀ مردمخیز در شتاب بودم.
* در مقابل زن ایلی نهتنها من بلکه هرکس جز تعظیم و ستایش راه دیگری نداشت.
* مرد ایلی فقط گوسفند را به چرا میبرد و همینکه برمیگشت همۀ کارها با زن ایلی بود.
* ستم مرد به زن... در ایلات و بهخصوص در بویراحمد با قوت و صولت برجای
مانده بود.
* دختران رنگینپوش در کنار برادران خویش صحن چادر را آراسته بودند.
* بچههای بویراحمد عاشق موسیقی بودند.
در جملۀ زیر، کلمۀ «عشایر» دربرگیرندۀ همۀ عشایر کشور است. این کلمه، اتحاد و انسجام عشایر را بیان میکند و اتحاد آنها را در برابر دشمنان عشایر به تصویر میکشد:
* انقلاب عشایر فقط در صورتی جان میگرفت که به بازوی عریان بویراحمد
تکیه داشت.
در جملۀ زیر، از یک طرف، عشایر و بقیۀ ملت ایران در قالب یک واژه، یعنی «ملت» تمایززدایی میشوند و از طرف دیگر، همۀ ملت ایران در برابر حکومت قرار میگیرند. انگار همۀ ملت درگیر ظلم حکومت هستند. نویسنده با این استراتژی به انقلاب و طغیانهای عشایر مشروعیت میبخشد و یاغیان را افرادی شجاع که تلاششان نجات کشور و رسیدن به خواستههای مشروعشان است، بازنمایی میکند. به نظر میرسد نویسنده برای توصیف و بازنمایی مسائل اجتماعی و نقد نظام اجتماعی از اشاراتی سود برده و آراء سیاسی خود را بیان کرده است (رک؛ ملکپایین و همکاران، 1395):
* جنگ بین دولت و ملت، دولتی که اشتباه کرده بود و ملتی که زیر بار نمیرفت.
علاوهبراین، بهمن بیگی با نامدهی خاص، هم فرهنگ نامدهی فرزندان در جوامع عشایری را به تصویر میکشد و هم کنشگران را به عنوان افرادی دارای هویت مستقل و دارای نقش محوری در جامعۀ ایلی بازنمایی میکند. جملههای زیر مؤید این
مطلب است:
* نام (دو دانشآموز) یکی «سیفور» و نام دیگری «روزستان» بود.
* هر دو از بستگان یاغی معروف بویراحمد، به نام «نجف»، بودند.
* در صدای «مختار»، طفل دوازده سالۀ گودسرابی، رمز و رازی نهفته بود.
* یاغیان پرآوازهای بودند. «صفدر»، «فلامرز» و «غلامحسین».
* در میان این قهرمانان، قهرمانی به نام «لهراسب» تابش دیگری داشت.
* لهراسب بدون نسب ارثی و خانوادگی از جانب مردم بویراحمد به لقب محترم «کِی» ملقب گردیده بود.
* پس از این نبرد بود که فاتح نامآورِ «تا مرادی»، دیگر لهراسب نبود. کی لهراسب بود.
* دو برادر دلیر، دو پهلوان سنگرگیر، پهلوانانی شبیه «لهراسب» به نامهای «علی» و «ولی» پرورده بود.
* همه با هم به صدا درآمدند: «سرگرد نژده».
در جملۀ زیر، نویسنده برای نامبری کنشگران مؤنث از عبارت «تهمینهها و رودابهها» استفاده میکند. اینگونه نامبری از یک طرف، زنان عشایر را به زنان اسطورهای ایران پیوند میزند و از طرف دیگر با عدم نامبری کنشگران مؤنث، فرهنگ عشایر را مبنی بر حفظ حرمت و حیای زنان و عدم نامبری آنها در مجامع عمومی به تصویر میکشد:
* رودابهها و تهمینههای بویراحمدی، گرفتاریهای سهمگین داشتند.
در جملۀ زیر، نویسنده از یک کنشگر مرموز و ناشناخته نام میبرد؛ این کنشگر مرموز، جن «آل» است. تیر انداختن به جنی به نام «آل» برای دور کردن آن از زنان باردار، یکی از باورهای عشایر بوده است. به گفتۀ بهمنبیگی، «وحشت از آل مثل کابوسی مهیب گلوی زنان آبستن را میفشرد و راه نفس را بر آنان میبست» (بهمنبیگی، 1388: 68). نامبری این موجود خیالی و بیان ترسی که زنان ایل از آن دارند، بیانکنندۀ ذهنیت و باورهای مردم نسبت به نیروهای اهریمنی و اثر گذاری این نیروها در زندگی مردم است:
* صاحبخانه گفت: شبیخونی در کار نیست؛ زن همسایه میزاید؛ به جنِ «آل»
تیراندازی میکنند!
3-6. ارزشدهی
در این متن، بارها از تیره و طوایف مختلف بویراحمدی نام برده شده است. طایفههایی مانند آقایی، گودسرابی، نگینتاجی، کیگیوی و جلیلی. نویسنده، خود طوایف را به عنوان یک موجود دارای هویت مستقل و متمایز و کنشگران طوایف را با صفات «مشهور، رشید، جسور و دارای خلقوخوی حماسی» بازنمایی و ارزشدهی کرده است. ارزشدهی این کنشگران با صفات مثبت، دیدگاه نویسنده را در مورد این طوایف آشکار میکند. در هر حال تاریخنگاران در مورد نبرد بویراحمدیها با دولت و حکومت وقت، مطالب زیادی نوشتهاند. اینکه این مطالب صحت دارد یا نه، بحث دیگری است، اما نویسنده از افرادی که در برابر حکومت وقت طغیان کردهاند با صفات مثبت یاد
کرده است:
* بچههای «سی سخت» هم مثل گلهای گلستانش بودند.
* «گودسرابیها» از رشیدترین تیرههای بویراحمدی بودند.
* پس از دیدار دبستانهای حوزۀ «تل خسرو» که غالباً از طایفۀ مشهور «نگین تاجی» بودند به جلگۀ دلانگیز «دشت روم» رسیدم.
* «دشت روم» یکی از ییلاقهای طایفۀ «کی گیوی» بود، طایفهای که یکتنه، بیش از همۀ طوایف، مردان رشید زاده و پرورده بود.
* از «دشت روم» به سوی طایفۀ جسور «جلیلی» که بار دشوار جنگ را بر دوش گرفته بود، روان بودم.
* بویراحمدی بودند؛ خلقوخوی حماسی و ایلی داشتند.
در جملۀ زیر، نویسنده از بچههای دبستانهای عشایری به عنوان «الماسهای به کهنه پیچیده» یاد کرده است.
* تلألو این الماسهای به کهنه پیچیده، چهرههای شادشان زیر آن کلاههای گرد و نمدی و چارقدهای رنگ و رو رفته، چشمم را خیره کرد.
3-7. نمادینشدگی
در این داستان، لهراسب بویراحمدی که از یکی از یاغیان سرشناس و فاتح نبرد تامرادی است به رستم دستان تشبیه میشود. این نمادینشدگیها از یک طرف، دیدگاه مثبت نویسنده در مورد این افراد را بیان میکند و از طرف دیگر، در خدمت بازنمایی کنشگران بویراحمدی در قالب افرادی شجاع، با اصلونسب و دارای هویت
تاریخی است:
* پس از این نبرد بود که فاتح نامآورِ «تا مرادی»، دیگر لهراسب نبود. کی لهراسب بود.
* رستمِ دستان بود.
* فقط با این تفاوت که افسانه و داستان نبود.
3-8. مکانمداری
در جملههای زیر، نویسنده با استفاده از مکانمداری و استفاده از «بویراحمد» به جای «مردم بویراحمد» یک نوع اتحاد، انسجام و همفکری را بین همۀ مردم به تصویر میکشد. این در حالی است که طغیانهای مربوط به بویراحمد بیشتر توسط گروهی از یاغیان صورت میگرفته است و مردم عادی از لطمات جبرانناپذیر جنگ لطمه میدیدهاند. در رسانهها برای نشان دادن انسجام فکری مردم از این استراتژی گفتمانی استفاده میشود و نویسندگان عقاید شخصی خود را از زبان یک ملت بیان میکنند. به عنوان مثال، زمانی که یک مقام سیاسی به جای جملۀ «رئیسجمهور با تصمیم آمریکا مخالف است» از جملۀ «ایران با تصمیم آمریکا مخالف است» استفاده میکند در واقع از مکانمداری به عنوان مؤلفهای برای بیان انسجام، اتحاد و همرأی بودن همۀ مردم کشور استفاده میکند.
* تاریخ بویراحمد پر از فتح و اقتدار بود.
* بویراحمد جنگی نکرده بود که در آن پیروز نشده باشد.
* بویراحمد هیچگاه زیر بار زور نرفت و هرگاه که گوشها را برای شنیدن کلام حق ناتوان دید، با صدای رسای گلوله سخن گفت.
* در بویراحمد کوهی نبود که از حماسهای سخن نگوید و کمری نبود که از ظفر، داستان نسراید.
* انقلاب عشایر فقط در صورتی جان میگرفت که به بازوی عریان بویراحمد تکیه داشت.
* هیچیک از طغیانهای جنوب، بی پایمردی بویراحمد به جایی نرسید.
* بویراحمد آنقدر دست به ماشه برد و پا در رکاب فشرد تا از یک دهستان، استان آفرید.
در جملۀ زیر نویسنده با استفاده از مکاننمایی به جای «مردم سه استان همسایه» از «سه استان همسایه» استفاده کرده است؛ علاقۀ بسیار زیاد نویسنده به بویراحمد باعث این مکاننمایی شده و تأکید از روی کنشگران واقعی برداشته شده و سمت و سوی آن به طرف یک مکان منحرف شده است. ذکر مردم استانهای همسایۀ استان کهگیلویه و بویراحمد به عنوان «اژدهاهای دهنگشوده» باعث رنجش بسیاری از مخاطبان میشود، اما این مکاننمایی، آزردگی کمتری ایجاد میکند و باعث کدورت مخاطبین نمیشود:
* بویراحمد آنقدر کوشید و خروشید تا از چنگ سه استان همسایه، سه اژدهای پراشتهای دهنگشوده، رهایی یافت و به صورت استانی مستقل در آمد.
در جملۀ زیر به جای بچههای دبستان از «دبستان» استفاده شده است؛ این مکاننمایی نیز در خدمت بزرگنمایی ظلموجوری است که به بویراحمدیها شده است. دبستانهای عشایری شامل تمامی بچهها، مسئولین مدارس و پدران و مادران بچهها می شود و با یک کلینمایی، عمق فاجعه را بیشتر تصویرسازی میکند. بهطورکلی، نویسندگان گاهی واژههایی را بهکار میگیرند که به کمک ارتباط با مسائل فرهنگی و اعتقادی، معنایی گستردهتر از معنای ظاهری خود را در ذهن خواننده خلق میکنند (رک؛ مقدادی و جهانگیری، 1394):
* هیچگاه دبستانهای عشایری را اینچنین عزادار و سیاهپوش ندیده بودم.
نتیجهگیری
بررسی دادههای تحقیق در چارچوب انگارۀ اجتماعی- معنایی ون لیوون نشان داد که بازنمایی کنشگران اجتماعی در داستان «در بویراحمد» متأثر از دیدگاههای فکری- اجتماعی خاص نویسنده و روابط موجود در جامعۀ عشایری کشور است. این بازنماییها، همگی هدفمند و در خدمت بیان ایدئولوژی خاص نویسنده و در جهت کنترل دیدگاههای اجتماعی و تأثیرگذاری بیشتر بر مخاطب هستند. نویسنده با استفاده از فرآیند اسمسازی به تمامی طغیانهای رخ داده در بویراحمد، مشروعیت میبخشد و این طغیانها را در حد یک انقلاب در برابر ظلموجور، بازنمایی میکند. نویسنده بین مردم بویراحمد و دیگر مردم ایران تمایززدایی میکند و با معرفی بویراحمدیها تحت عنوان «ملت»، همۀ مردم را در برابر حکومت بازنمایی میکند و با بهرهگیری از مؤلفۀ پسزمینهسازی، کنشهای منفی و ظالمانۀ نظامیان حکومت علیه مردم بویراحمد را به تصویر میکشد. نویسنده با اطلاع از چگونگی طرز فکر طیف وسیع مخاطبانش، همۀ مردم بویراحمد -از بچههای مدرسه گرفته تا یاغیان- را کنشگرانی فعال و پویا نشان میدهد. وی با منفعلنمایی کنشگران مؤنث آنها را در کانون توجه قرار میدهد و ظلموجوری که نسبت به آنها روا میشود را برجسته میسازد.آموزگاران و بچههای مدارس عشایری نیز به عنوان افرادی مظلوم و تحت ستم منفعلنمایی شدهاند تا هم مظلومیت این افراد و هم ظلموستم حکومت به آنها به شکل برجستهای بازنمایی شود.
بررسی دادههای پژوهش نشان میدهد که نویسنده زمانی که میخواهد زنان و مردان ایل را کنشگرانی دارای ویژگیهای مشترک نشان بدهد که درگیر معضلات اجتماعی مشترکی نیز هستند، آنها را به صورت عام مورد خطاب قرار میدهد تا این ویژگیها بهتر بازنمایی شوند. همچنین با نامدهی خاص و مستقیم مردم بویراحمد، هم فرهنگ نامدهی فرزندان در جوامع عشایری را به تصویر میکشد و هم کنشگران را به عنوان افرادی دارای هویت مستقل و متمایز بازنمایی میکند. نویسنده با این نامدهیهای مستقیم تا حد زیادی تلاش میکند وقایع و رخدادها را مستند نشان دهد. عدم نامبری کنشگران مؤنث منعکسکنندۀ دیدگاه جوامع عشایری نسبت به حفظ حرمت و حیای زنان و عدم نامبری آنها در مکانها و مجامع عمومی است. نویسنده با نامبری یک کنشگر خیالی به نام «آل»، باورهای مردم نسبت به نیروهای اهریمنی و اثرگذاری این کنشگران در زندگی مردم را به تصویر میکشد. ارزشدهیها و نمادینشدگیهای متن از یک طرف، دیدگاه مثبت نویسنده در مورد مردم بویراحمد را بیان میکند و از طرف دیگر، در خدمت بازنمایی کنشگران بویراحمدی در قالب افرادی شجاع، با اصلونسب و دارای هویت تاریخی است. نویسنده با استفاده ازمکانمداری اتحاد، انسجام و همفکری را بین همۀ مردم بویراحمد به تصویر میکشد.