شناخت سرشت واقعی انسان و جایگاه او در نظام هستی از محوریترین و پیچیدهترین مسائل اندیشۀ بشر است. تلاش برای شناخت حقیقت و ماهیت انسان، تاریخی به بلندای تاریخ حیات او دارد، اما نه تنها به شناخت کامل او منتهی نشده، بلکه او را به معمای هستی تبدیل کرده است. در علم روانشناسی مطالعه شخصیت و نقش آن در تعالی انسان، جایگاه ویژهای دارد، زیرا روانشناسان محور اصلی فعالیت خود را مطالعه روان، شخصیت و رفتار انسان میدانند. ارزش مطالعه نظریههای شخصیت در این است که عدم توافق در بین نظریهها به معنی ناکارایی آنها نیست، بلکه هر یک از نظریههای شخصیت بینش و فهم شگفتانگیزی را درباره ماهیت، رشد و تعالی انسان به دست میدهند. از جمله روانشناسانی که به نمودهای اجتماعی وروانشناسی انسان به صورت ویژه توجه میکنند، اریک فروم[1] است.
«اریک فروم نظریهپردازی است که در روانکاوی اجتماعی، انسانشناسی، روانشناختی، جامعهشناسی انتقادی به ویژه در زمینه تغییرات اجتماعی وساخت جوامع انسانگرای آینده، بنیانگذار بوده است» (آرون، 1376). وی در عین حال که یک اومانیسم[2] است، یک اگزیستیالیسم[3] نیز است. خود فروم بر انسانمحور بودنش بیشتر تأکید دارد، اما از آنجایی که نگرش او به انسان منتهی به انسانشناختی بر پایۀ روانشناسی شده و اعتقاد وی به تقدم وجود انسان و خواست وی بر ماهیتش در تحلیلهای روانشناسانه فروم بارز است، موجب اثبات این نام برای او شده است. در واقع «با تمام اختلافات میان متفکران اگزیستانس، برخی ویژگیهای مشترک میان آنها وجود دارد. یکی از این ویژگیهای مشترک این فلاسفه که علت نامگذاری آنان نیز تلقی میشود، این است که همه آنها معتقدند وجود انسان بر ماهیتش مقدم است. منظور فلاسفه اگزیستانس از این ایده، این است که فقط انسان برحسب علاقه و انتخاب خودش ماهیت خودش را میسازد» (دهقان سیمکانی، 1391).
سیمین بهبهانی نه تنها گرایشی به انسانمحور بودن و اندیشههای این مکتب ندارد، بلکه به وجود واجبالوجود ایمان داشته و به آن به عنوان مرجع قدرتی فراتر از انسان، وابسته است. اندیشۀ استبدادستیزی وی که اقتدارگرایی مستکبرین را برنمیتابد، موجب اندک تشابهی میان اندیشۀ او با تفکرات اریک فروم است، چنان که فروم نیز با هرگونه اقتداری که اختیار را از دیگران سلب میکند، مخالف است. بهبهانی و فروم جایگاه انسان در هستی، تکامل، سعادت و رسیدن او به خیر و خوبی را در نظر دارند، اما تفاوت بارز میان آنها انسانمحور بودن فروم و دینمحور بودن بهبهانی است. روش گردآوری اطلاعات در این پژوهش کتابخانهای است که با روش تحلیلی- توصیفی و با سود جستن از منابع و مأخذ مکتوب در زمینه ادبیات و روانشناسی به بررسی این عوامل پرداخته شده است.
هدف از این جستار، تحلیل جهتگیریهای بارور و خودانگیخته و غیربارور منش انسان که در چهار بعد: گیرنده، استثماری، بازاری و مالاندوز براساس نظریۀ فروم در دیوان سیمین بهبهانی است که از این طریق بتوانیم به شناخت برخی از خصوصیات شخصیتی وروانی بهبهانی دست یابیم. همچنین بررسی اندیشۀ انسانمدارانه در رویکرد روانشناختی فروم و تشابه و تفاوت این اندیشهها با افکار سیمین بهبهانی پیرامون اندیشۀ فروم و تقابل آن با اقتدارگرایی و تحکم بر انسان است. این جستار در پی پاسخ به این پرسشهاست که چه تشابه و تفاوتی میان مراحل تعالی شخصیت در دیدگاه فروم در مقایسه با اشعار سیمین بهبهانی وجود دارد؟ همچنین جهتگیریهای بارور وغیربارور در نظریۀ اریک فروم چه نمودی در اشعار بهبهانی دارد؟
- بیان مسأله
انسان امروز به دلیل اشتغال بیش از حد در زندگی صنعتی، ماشینی و دیجیتالی به شدت از مسیر تکامل روحی- روانی خود فاصله گرفته است؛ همانطور که در غرب روزگاری افراط در امور مذهبی و ایدئولوژیک باعث ظهور اومانیسم شد، امروزه خردگرایی محض و مادی موجب فاصله گرفتن انسان از هویت خود شده است. اصل اومانیسم[4] یا انسانمحور بودن طبق نظر فروم گونهای دیگر از عقاید آزادیخواهانۀ انسان از وابستگی و مرجع قدرت است و رویکرد او به انسانمدار بودن شامل پردازش اصول بارز اخلاقی برای تبیین تکامل بشر از منظر روانشناسانه است. در این گرایش، فروم به بحث دربارۀ هنجارها و ارزشهایی میپردازد که به درک نفس و تواناییهای انسان کمک میکند. پردازش فلسفه و اصول اخلاقی انسان امروز در راستای تحلیل علت اینکه با وجود فراهم آمدن شرایط رفاهی بیشتر برای انسان و اندیشۀ تملک در بسیاری از امور، چرا انسان امروز هنوز دچار سرگشتگی و احساس بیهودگی است. به نظر فروم انسان عصر حاضر از مهمترین مسألۀ هستی انسان که همان هنر زیستن برای خود انسان است، غافل مانده است. به تعبیر دیگر، آنکه انسان با پیشرفت در زندگی مادی به ظاهر بر ماشین و زندگی ماشینی تسلط یافته و حکومت میکند. اما در واقع این زندگی ماشینی است که بر وی حکمرانی میکند و او را در بند هنجارهایی چون عقاید عمومی، وابستگی و همزیستی گرفتار کرده و آزادی و رهایی واقعی را از نفس او ربوده است.
فروم معتقد است: «هدف انسان این است که خودش باشد و شرط رسیدن به آن هدف نیز در این است که انسان برای خویشتن باشد»[5] (فروم، 1370). فروم برای گریز از این احساس ناخوشایند بشر را به مسیری فرا میخواند که براساس آن به پیروی از هنجارهای اخلاقی انسانمحور رهنمون میشود. وی انسان را منبع ارزشها میداند و معتقد است انسان برای گریز از مرگ یا به مذهب پناه میبرد یا خود را در لذت و شادی زندگی غرق میکند[6] و یا به زندگی بارور و خودانگیخته روی میآورد که باعث ایجاد خلاقیت و نوآوری در تکامل انسان میشود. در این مفهوم انسان با بهکار گرفتن تواناییهای بالقوۀ خود در اجتماع میتواند خویشتن خود را تعالی و کمال ببخشد.
- پیشینۀ پژوهش
پیش از پژوهش حاضر به دلیل دیدگاه تطبیقی نظریۀ اریک فروم با سیمین بهبهانی، پژوهشهای دیگری در این زمینه انجام شده است. به عنوان نمونه، میتوان به مقالۀ «نشانههای رشد و تباهی در شعر سیمین بهبهانی براساس نظریۀ اریک فروم» از زریفام و دهقان (1393) که نمودهایی از رشد مانند عشق به زندگی و انسان وتقابل آن با تباهی مانند عشق به مرگ وخودشیفتگی مورد واکاوی قرار گرفته است، اشاره کرد. در مقالۀ «بررسی مبانی انسانشناسی دیدگاههای اریک فروم» از مصباح و محیطیاردکانی (1389) مبانی انسانشناسی مانند اومانیسم، ماهیت انسان، دین و از خودبیگانگی را با توجه به معارف اسلامی مورد نقد قرار گرفته است. مقالۀ «عشق از دیدگاه سعدی واریک فروم» از نظری و کمالی (1394) به بررسی انگیزههای عشقورزی و ماهیت آن پرداخته شده است. با توجه به بررسیهای به عمل آمده، جستوجوها نشان میدهد هیچ پژوهش مستقلی با عنوان «تعالی شخصیت انسان در اشعار سیمین بهبهانی بر پایۀ نظریۀ اریک فروم» تاکنون صورت نگرفته است.
- اریک فروم و نظریۀ منش و جهتگیریهای شخصیت
اریک فروم، روانشناس و جامعهشناس آلمانی است. شاخص مهم دیدگاه وی اندیشۀ انسانگرایانه اوست و وجه خاص انسانمداری او شناخت نقش و اهمیت شخصیت انسان در فرآیند تشکیل جامعه و تاریخ است. او در این دیدگاه در پی برپاسازی جامعهای سالم برای انسان است تا در آن انسان به کشف هستی بزرگ بشری، عشق، تعالی، رشد وکمال بپردازد. اریک فروم دو دیدگاه برای منش انسان در نظر میگیرد؛ جهتگیری بارور یا متعالی- انسانی و جهتگیری غیرباور. وی در برابر جهتگیری بارور که متعلق به تعالی شخصیت انسان است، چهار جهتگیری غیربارور یا انحطاطی از جمله: جهتگیری گیرنده، استثماری، مال اندوز و بازاری را برمیشمارد[7].
اریک فروم در کتاب «دل آدمی و گرایشش به خیر و شر» به «انسانگرایی دیالکتیک» (فروم، 1387) از نظر ساختار شخصیتی انسانها اشاره میکند و معتقد به این اصل است که «شخصیتها سازنده اجتماع نیستند، بلکه این اجتماع است که شخصیتها را میسازد» (سیاسی، 1397). به عبارت دیگر، اختلاف شخصیتها ناشی از اختلافات اجتماعات بشری است. نوع عمل اشخاص را همیشه احکام ارزشی؛ یعنی اصول و موازین اخلاقی که زاده اجتماع هستند، تعیین میکنند. بنابراین، چنین نگرشی نسبیت در اخلاق را به دنبال دارد، چراکه در این نظریه، انسان موجودی تأثیرپذیر و منفعل معرفی میشود که در مقابل تأثیرات محیطی و ارثی، سر تعظیم و تسلیم فرود میآورد و هیچگونه خاصیت تأثیرگذار بر نهاد انسان متصور نیست.
آنچه فروم تحت جهتگیریهای مختلف مطرح میکند در واقع اشکال و صور مختلف تحقق نفس فردی است که هر یک حول یکی از صفات خاص نفسانی متمرکز شده است. او در کتاب جامعۀ سالم، معتقد است که «صورت غالب منش قرن بیستم منش بازاری است که بر مبنای آن شخصیت هر انسانی به عنوان کالایی برای مبادله در بازار شخصیت مطرح میشود» (فروم، 1394).
فروم مدعی است که منش بارور که او مطرح میکند تنها صورت سالم شخصیتی است و به واسطه پیروی از اخلاق و وجدان انسانگرایانه و عشق بارور پدید میآید. او کوشیده است دیدگاهی خوشبینانه به انسان ارایه کند و او را برای تلاش بیشتر در جهت پرهیز از فردیتگرایی، لذتطلبی، تأمین امنیت و وابستگی انسان حرکت به سوی عشق و فراهم کردن شرایط اجتماعی مناسب و ایجاد جامعه سالم برای رسیدن به نیازهای سالم را پیشنهاد کند. فروم تلاش میکند در فاصلۀ میان تولد و مرگ فرصتی را برای آفرینندگی بیفریند و آن را با نیاز به تعالی مطرح میکند. در این نوشتار براساس الگوها و تقسیمبندیهای فروم به تحلیل و واکاوی -هرچندمختصر- اشعار بهبهانی پرداخته شده است. تا طبق منش و جهتگیریهای بارور و غیر بارور به شکوفایی و تعالی شخصیت انسان پرداخته شود.
- بحث و بررسی
فروم در بررسی هنجارهای اخلاقی به تفاوت موجود در معیارهای اخلاقی قدرتگرا و انسانگرا اشاره دارد و تفاوت بارز میان آنها را جبرگرایی و اختیار میداند؛ در آیین قدرتگرایی هنجارها و بایدها و نبایدها توسط مرجع قدرت تعیین میشود، اما در اصول اخلاقی انسانمحور که بر پایۀ انسان است، واضع و تابع هنجارها خود انسان است. در نظام اقتدارگرایی استبداد، استثمار، عدم انتقادپذیری، قدرت و ترس و به عبارت واضحتر ظلم و خفقان حاکم است. بهبهانی در اشعارش به گسترش نظامهای دیکتاتوری و مستبد در اقصی نقاط جهان که بر پایۀ آیین اقتدارگرایی بنا شده است، چنین اشاره میکند:
مـن با تـوام ای رفیــق! با تــو! رنجی که تو بردهای زغولان زخمی که تو خوردهای ز دیوان تو یک نفــر... نه! بیشمـاری: یک جمـع به هم گرفته پیوند زردی؟ نه! سفید؟ نه! سیه؟ نه!
|
|
دیریسـت که با تو عهـد بستم بر چهر من اسـت نقش بستــه بنگر که به قلـب من نشستــه! هـرسـو نظـر کنـم، تو هستـی! یک جبههی سخت بیشکستی! بالاتری از نژاد و از رنگ و ز هر کجایی
|
(بهبهانی، 1394)
سلطۀ این اقتدار و رنج حاصل ازآن چنان است که بهبهانی زندگی را قفسی تنگ و تاریک و اقتدارگرایان را غولان ودیوان بدنهادی میداند که عرصه را بر انسان تنگ کردهاند. وی در ادامۀ گستره و دامنۀ قدرتطلبی خودکامگان واستثمارگران را به وسعت شرق تا غرب میداند و با اشاره به سه رنگ زرد، سفید و سیاه به تفاوت نژادی انسانها از سرتاسر جهان که در طول تاریخ مورد ظلم مستبدین قرار گرفتهاند، اشاره کرده است. شاید دلیل بدبینی بهبهانی به حاکمان، اوضاع کشور در سالهای دهۀ 20 و بعد از آن است که نابسامان وآشفته بود. «محرومترین طبقة شهری، جمعیت حاشیهای شامل خدمتکاران، شبگردها، کارگران نیمهوقت، گدایان و روسپیان و دزدان بود. اینان که از قبل نیز تهیدستترین مردم شهرها بودند با کاهش درآمد روبهرو شدند. در دورة رضاخان، زنان از حق رأی برخوردار نشدند و جنبشهای زنان از خودجوشی و فعالیت و سرزندگی چندانی برخوردار نبود» (حسن لی، 1385). وی اولین اشعارش را در این دهه سرود. بنابراین، اوضاع جامعه در ناامیدی حاصل از قدرتطلبی حاکمان آن دوره در سرودههای وی تأثیر بسزایی داشت[8].
در مکتب اومانیسم دغدغۀ اصلی عمل به خواست انسان است، نه خواست خداوند. این مکتب خداوند را چون دیگر قدرتگرایان مستبد و استثمارگر میداند، اما بهبهانی نسبت به مقام خداوند و جایگاه انسان چنین دیدگاهی ندارد. در واقع اگر بخواهیم وجه اشتراکی در عقیدۀ سیمین با فروم بیابیم این اشتراک تنها در استبدادستیزی وی در برابر مستبدین روی زمین است که از ویژگیهای روح آزادیخواه و بشر دوست وی سرچشمه میگیرد، زیرا که خداوند را مرجع اقتدار غیرمنطقی نمیداند. چنان که در نمونۀ پیشین به مخالفت او با استبداد در سرتاسر جهان اشاره شد. در شعر زیر بیان خلوت عارفانۀ سیمین با معبودش بیانگر ایمان او به ذات الهی و گویای دینمداری و اعتقاد وی به قدرت برتر است:
رفـیق اهـل دل و یار محرمـی دارم کنار جو، چمن شسته را نمیخواهم گذشتم از سر عالم، کسی چه میداند
|
|
بسـاط بـاده و عیـش فراهمـی دارم که جوی اشکی و مژگان پُرنَمی دارم که من به گوشهی خلوت چه عالمی دارم
|
(بهبهانی، 1394)
نظر بهبهانی در مخالفت با اقتدارگرایان با نظر فروم بیشباهت نیست. او نه تنها افکار و آرا سردمداران قدرت و سلطه را فریب و یاوه، وجودشان را بیزار از گرمای آفتاب عشق و مهر بر نوع انسان و خواستشان را هوای خیس (که کنایه از هوای ابری و بارانی که رمز غم و رنج است) میداند، بلکه رسالت آنان را ضلالت و گمراهی انسان از خودباوری میداند و این دیدگاه به معنای دوری این مدعیان از انسان دوستی و تمایل به قدرت و استبداد بر مردم است:
ای فکـرتان زبونییِ شـب تاب بینـوا ای پُر فریب یاوه فروشـان دورهگـرد گفتی رسالت است؟دریغا ضلالت است
|
|
بیزار از آفتاب و ملول از هوای خشک انباشته به دامن تر، عقل و رای خشک... این چند لفظِ بیهدف نارسای خشک
|
(همان)
شاعر در اینجا هدف قدرتگرایی را زوال شکفتگی و خار و خس میداند که نشان از عدم باروری فرد و دوری از یکی خاستگاههای عقیدۀ انسانمحوری؛ یعنی شادکامی است. در این شعر، تقابل خاستگاه قدرتگرایی و جایگاه و احترام انسان منطبق بر دیدگاه فروم است.
- انواع منش و جهتگیریهای شخصیت انسان
با آهنگ صنعتی شدن زندگی، آزادی افراد نیز دچار دگرگونی شده و استقلال و آزادی انسان در اسارت ماشینی شدن نوع زندگی وتکنولوژی جدید درآمد. در چنین جوامع پر از تنش و اضطراب «انسان باید اعتماد به نفس وسلامت روحی خود را از دست ندهد تا بتواند در برابر رشد نظامهای توتالیتر وضد آزادی مقاومت به خرج دهد و در کار مبارزه تصویر سازگاری از جهان بسازد که با خرد وعشق به زندگی وآزادی انسان عجین باشد» (فروم، 1380). در ابتدای امر، هدف انسان جدید از جامعۀ جدید کسب شادکامی و سعادت بود و «فرض بر این بود که رفاه مادی وآسایش همگانی سبب شادکامی عمومی میشود. تثلیث تولید نامحدود، آزادی مطلق و شادکامی همگان، هسته مذهب جدیدی را تشکیل داد. «بهشت خاکی پیشرفت» میرفت تا جای بهشت موعود خداوند را بگیرد... این رؤیا که ما حاکم مستقل بر زندگی خود هستیم، هنگامی پایان یافت که دریافتیم در ماشین دیوانسالاری مهرهای بیش نیستیم» (فروم، الف 1388). در این عصر انسان اسیر وگرفتار زندگی ماشینی شده و با تملک هرچه بیشتر در صدد تأمین رفاه، شادی وسعادت خود برآمد، غافل از آنکه به تعبیر فروم «هنر زیستن» را فراموش کرده است، حال آنکه زندگی عصر حاضر و حاکمیت صنعت و تکنولوژی مانع از زیستن انسان براساس طبع و منش بارور انسانی شده است. فروم معتقد است «آگاهی، اراده، تمرین، تحمل ترس و تجربه جدید برای تغییر انسان و کسب موفقیت در زندگی، ضرورت دارند» (فروم، 1393).
طبق نظر فروم، خصوصیات رفتاری افراد بیانگر بخش بزرگی از ویژگیهای شخصیتی او است و این رفتارها طی فرآیند برقراری ارتباط انسان با دیگران و چگونگی تأمین رفاه خود از طریق اصل مالکیت نمود مییابد. «پایۀ بنیادی منش بر انواع مشخصی از وابستگی شخص به جهان است. در روند زندگی انسان خود را به دو طریق با جهان مربوط میکند: 1- با به دست آوردن و جذب اشیا و 2- با ارتباط با مردم و (خودش)» (فروم، 1393).
فروم با بررسی روانشناسانۀ رفتارگرا به بررسی رفتار انسان وتحلیل خصوصیات جهتگیریهای شخصیت وی میپردازد. در این عملکرد، منش انسان را از دو نوعِ جهتگیری غیربارور و جهتگیری بارور خارج نمیداند:
5-1. جهتگیریهای غیربارور
انسان برای برآورده کردن نیازهایش به تولید و برای دوری از تنهایی وتجرد به ارتباط با دیگران روی میآورد و «منش او تا حدودی متأثر از یادگیری اجتماعی- فرهنگی است و در طول زندگی رشد میکند. هر یک از ابعاد سرشتی و منشی در یک دستگاه تعاملی، تجربههای زندگی را راه اندازی و هدایت میکنند» (عزیزی و دیگران، 1393). فروم در مدل خود، جهتگیریهای غیربارور منش انسان را بر پایۀ برقراری ارتباط با دیگران و تملک در چهار بعد گیرنده، مالاندوزی، استثمار و بازاری تعریف میکند. به باور فروم انسانها میتوانند چیزهایی را از طریق یکی از چهار جهتگیری غیربارور بهدست آورند. با این حال، جهتگیریهای غیربارور کاملاً منفی نیستند، بلکه هرکدام جنبۀ مثبت و منفی دارند. شخصیت انسان آمیزهای از چندین جهتگیری است، اما معمولاً یک جهتگیری غالب است. انسان در جهت از بین بردن تنهایی خویش، یکی از انواع جهتگیریها را انتخاب میکند که هریک مختصات خاص خود را داراست. در روش گیرنده، فرد به طور انفعالی متکی بر حمایت عوامل خارجی مثل دولت، والدین، همکاران یا دوستان میشود. در روش استثماری، فرد با مهارت و زیرکی دیگران را مورد استثمار قرار میدهد. در چنین فردی خصومت، بدگمانی، رشک و حسادت متداول است. در منش مال اندوز، فرد امنیت را با مالکیت مساوی میداند و همهکس و همهچیز را حتی همسرش را به عنوان یک شی در نظر میگیرد. از نظر این جهتگیری، ارزش شخصیت افراد براساس مقدار پول یا ثروتی که دارند، تعیین میشود. با بررسی دیوان سیمین بهبهانی براساس طرحی که از فروم در دست داریم، پارهای از اشعار یافت شد که گویای جهتگیریهای غیربارور منش شاعر است.
5-1-1. جهتگیری گیرنده
در جهتگیری گیرنده، شخص احساس میکند که «منبع همه خوبیها» در بیرون است و معتقد است که تنها راه تأمین خواستههایش به دست آوردن آنها از منابع خارجی است. «در این نوع جهتگیری، عشق منحصراً به معنای «محبوب واقع شدن» است نه عشق ورزیدن. این دسته از مردم در برابر بیمهری و بیتوجهی شخص مورد علاقه و عشق خود بسیار حساسند... همواره در جستوجوی یک «معجزهگر» هستند. اینان بسیار وفادارند و به طور فزایندهای وابسته به دیگران میشوند و در تنهایی احساس سرگشتگی میکنند. به طور کلی، میتوان گفت این قبیل اشخاص خوشبین و مهربانند» (فروم، 1370). از ویژگیهای مثبت افراد گیرنده وفاداری، پذیرفتن و اعتماد است؛ در عین حالی که باعث سلطهپذیری، حساس بودن و فقدان اعتماد به نفس (ویژگیهای منفی) شخص میشود. ارتباط شخص با بیرون میتواند از طریق عشق، محبت، دانش و... باشد. در شعر زیر، شاعر با «رسنهای وفا» و تشبیه شاخههای درخت تاک به رسن در پی مفاهیمی چون وفاداری و وابستگی (ویژگی مثبت) است. همچنین اشتیاق پوشیدهای در مصراع آخر وجود دارد که به نظر میرسد این شوق از سر «محبوب واقع شدن» وی از میان دیگران در نظر محبوب باشد:
به رسـنهای وفـــا، پـای گریـز تـو ببنـدم آهسیمین! دل آن دوست بدست آر ومرنجان
|
|
همچو تاکی که ز هر شاخهی او رُسته رسنها زان که آمد ز همه خلق جهان، سوی تو تنـها
|
(بهبهانی، 1394)
شاعر در جای دیگر با شرح شعری داستانوار از ماجرای زن و هووی او به حساس بودن (ویژگی منفی) آن زن نسبت به کمتوجهی یا بیمهری همسرش چنین اشاره میکند:
طفل من بیمـار بود امـا پـدر من به سختی ساختم تا بهر او
|
|
نقل و شیرینی پی این زن خرید! دستبنـد و جامـه و دامـن خریـد!
|
(همان)
تعالی خویشتن یکی از نیازهای روحی انسان است، زیرا انسانیت انسان در جستوجوی او برای دسترسی به یک معنا و هدف، مفهوم مییابد. جستوجوی معنا و خوبیها باید در خارج از وجود فرد محقق شود. از اینرو، فرد نیاز دارد تا این معنا را در شخص یا چیزی غیر از خود پیدا کند. در این مسیر هر چه از خویشتن فاصله بگیرد و به معنای مورد نظر نزدیک شود، قابلیتهای انسانی خود را بیشتر محقق میسازد. در این رابطه فرانکل، روانشناس مشهور، گوهر هستی انسان را در «از خود برگذشتن» میداند (فرانکل، 1381) و انسان را موجودی از خود «فرارونده» معرفی میکند. «آنچه من آن را تعالی وجود خویشتن نامیدهام به معنای این حقیقت اساسی است که انسان بودن به معنای وابستگی به شخصی یا چیزی دیگر سوای خود است. حال چه این وابستگی، تحقق بخشیدن به یک معنا باشد یا رویارویی با دیگر انسانها و اگر این تعالی خویشتن تحقق نیابد، گوهر وجود سقوط میکند و از بین میرود» (فرانکل، 1383).
5-1-2. جهتگیری مالاندوز
در این جهتگیری، اشخاص به آنچه از دنیای خارج به دست میآورند، اعتماد کمتری دارند. امنیت و ایمنی آنها در مالاندوزی و پسانداز کردن است و خرج کردن را تهدید تلقی میکنند. این اشخاص حتی در احساسات، عواطف، افکار ومادیات خسیس هستند. آنها عشقورزی نمیکنند، بلکه سعی دارند از طریق مالک شدن به محبوب خود دست یابند؛ بنابراین، عشق از نظر آنان یک تملک است. «احساساتی بودنشان سبب میشود که گذشتهها را خاطرههایی طلایی بدانند و در حسرت تجربیات و محسوسات سپری شده باشند... از نظر آنان مرگ و نابودی بیشتر از زندگی و رشد حقیقت دارد» (فروم، 1370). از ویژگیهای مثبت این جهتگیری میتوان به نظم و خوش قولی و از ویژگیهای منفی میتوان به شخصیت محتکر، وسواس و فقدان خلاقیت اشاره کرد.
در اشعار بهبهانی مواردی وجود دارند که بیانگر اندیشۀ تملکمآبانه انسان عصر حاضر است. این اندیشه در بالاترین سطح آن، که مالکیت بر انسان است نه اشیا و سایر جانداران، نمود پیدا میکند:
نـه تنـها مرکـب و کــاخ توانگـــر زن اشراف هم ملک است و این ملک
|
|
میان دیگـران ممتـاز بایـد: ظریف ودلکش وطناز باید
|
(بهبهانی، 1394)
در این شعر سخن از طبقۀ بالای جامعه؛ یعنی اشراف و توانگران است که در آن زن مانند ملک در تملک توانگران (ویژگی منفی) قرار میگیرد. آنها در رابطۀ عاشقانه، سعی میکنند معشوق خود را به تصرف درآورند و به جای اینکه اجازه دهند این رابطه، تغییر و رشد کند، آن را محفوظ نگه میدارند. فروم بالاترین لذت و شادی را در مالکیت بر انسان میداند؛ «شاید بالاترین لذت در مالکیت بر موجودات زنده باشد نه مالکیت بر اشیا. در جامعۀ پدرسالاری[9] حتی تنگدستترین مردان در فقیرترین طبقه میتوانند مالک باشند و مایملکی داشته باشند؛ در رابطه با همسر، فرزندان و حیوانات که بر آنها تسلط مطلق دارند» (فروم، الف1388). در شعر اخیر نیز شاعر زن را در میان توانگران مانند ملکی که دارای ویژگیهایی مانند طنازی، دلکشی و ظرافت (ویژگیهای مثبت) است به تصویر میکشد.
5-1-3. جهتگیری استثماری
پایه و بنیاد جهتگیری استثماری نیز مانند جهتگیری گیرنده بر این احساس است که منبع تمام خوبیها در بیرون است. با این تفاوت که در جهتگیری استثماری «شخص توقع ندارد که خواستههای خود را به عنوان هدیه و عطایا از سایرین دریافت کند، بلکه آنها را به زور یا نیرنگ و زرنگی به دست میآورد... شرط مورد توجه بودن از نظر آنها وابستگی به شخص دیگر است، آنان عاشق شخصی غیر وابسته وآزاد نمیشوند... در نظر آنان هر کسی هدفی برای استثمار است و بر حسب میزان مفید بودنش برای این منظور مورد قضاوت قرار میگیرد. اینان بدبین و بدگمان و حسود هستند» (فروم، 1370).
در شعر زیر بدبینی و بدگمانی به وفای محبوب، همراه با اغواگری و تکبر (ویژگیهای منفی) به وضوح بیانگر منش استثماری است:
مگر هنوز به خاطر، تو را خیال من است عجب ز آینهی قلب تو، که در آن نقش
|
|
که هر کجا به زبان تو شرح حال من است؟ ز بعد رفتن مـن، بـاز هـم خیـال مـن اسـت
|
(بهبهانی، 1394)
سیمین در جای دیگر حس حسادتش را به ابر تیره تشبیه کرده که از سر خودخواهی (ویژگیهای منفی) اجازۀ رفتن به بام دیگری به چرخ نمیدهد:
«چو ابر تیره حسودم، روا ندارم چرخ بـه خانـه گـرچــه اسیــرم،
|
|
ز بام غیر تو را همچو اختر آویزد خیــال مـن بـا تـوســت
|
(بهبهانی، 1394)
و یا علاقهمندی به معشوقی که چون مرغ شکسته بال در دام او است و از سر غرور (ویژگی مثبت) و تکبر، پرخاشگرانه (ویژگیهای منفی) به او تذکر میدهد که وی را با دلربایی (ویژگی مثبت) به چنگ آورده است:
چو آرزو به دلم خفتـهای همیشه و حیـف هوای سرکشی این طبع من، مکن! که دگر
|
|
که آرزوی فریبنده و محال منـی اسیر عشقی و مرغ شکسته بال منی
|
(بهبهانی، 1394)
از جمله ویژگیهای منفی منشهای استثماری خودخواهی، تکبر و اغواگری است و اعتماد به نفس، غرور، دلربایی و.. از ویژگیهای مثبت آنهاست.
در نمونۀ زیر سه جهتگیری گیرنده، مال اندوزی واستثماری با هم در منش یک فرد مشهود است. شاعر در ابتدا مدعی است که میتواند خاطرههای یار را فراموش کند، اما در اصل این کار را غیرممکن میداند؛ وی در و دیوار را استعاره از لوح دل و جان خود میداند که خاطرۀ یار برآن نقش بسته است (مالاندوزی)، ترس از تنهایی و سرگشتگی نیز از دردمند بودنِ به دلیل دوری یار استنتاج میشود (گیرنده)، حسادت به آن دیگری که معشوق او را برگزیده است (استثماری)، زندگی و هستی انسان توسط ایام به تاراج رفته و از دست میرود و توجه به حقیقت مرگ و نابودی (مال اندوزی)، همگی بیانگر جهتگیریهای غیر بارور منشاند:
گفتم که خاطراتـت را ماندهست بر در و دیـوار این درد با که باید گفت؟
تـا دیگــری به بـر دارد تاراجگــاه ایـام اسـت آیـا تمـام شـد یـاری؟ مرگت رسیده است ای دل
|
|
از یاد میتوانـم بـرد صدها نشـان یـاد آور... یار از برم گریزان شد دیگر نگیردم در بـر... این باغِ بیدر و پیـکر آری تمام شـد، آری گیرم نمیکنی بـاور...
|
(بهبهانی، 1394)
5-1-4. جهتگیری بازاری
فروم، منشی را که «ریشهاش در تجربۀ شخصی به عنوان کالا و ارزش شخص به منزلۀ ارزش مبادلهای باشد، جهتگیری بازاری» (فروم، 1370) مینامد. چون موفقیت به میزان زیاد موکول به طرز فروش وعرضه شخصیت است؛ بنابراین، شخص خود را کالا و یا فروشندۀ کالای فروشی تجربه میکند. انسان نگران زندگی و رفاه خود نیست، بلکه علاقهمند به قابل فروش شدنش است؛ زیرا در بازار شخصیت باید باب روز شد و برای این منظور باید بدانیم که چه شخصیتی طالب و خواهان بیشتری دارد. فروم این ویژگی منش انسان در «بخش آزادی ومقولۀ اسارت نفس و از دست دادن استقلال توسط پدیدۀ همرنگی با افکار عمومی و تسلط زندگی ماشینی بر فرد» (فروم، 1370) مورد بررسی قرار میدهد. در چنین منشی، انسان شخصیت خود را همچون کالا در بازار عرضه میدارد. فروم در تحلیل ویژگیهای شخصیتی، این عملکرد انسان امروز را از ویژگیهای منش بازاری میداند. در شعر زیر بهبهانی خطاب به خود (با نام کولی)[10] مرگ آزادی را با تعبیر «هلاکی خموش» بیان کرده است و آوازهخوانی را بر خود واجب میداند، زیرا این ویژگی موردپسند دیگران است و انسان امروز باید طبق خواست دیگران ویژگیهای موردپسندِ خود را همچون کالا عرضه دارد:
کولی! برای نمـردن یعنی: به حرمتِ بودن
|
|
باید هلاکیِ خموشی! بایـد ترانـه بخوانـی.
|
(بهبهانی، 1394)
فروم نتیجۀ این فروش شخصیت را ناباروری و ناشادی میداند و بهبهانی با این نوع منش مخالف است، اما در عین حال خواست مردمی که در خواب غفلت فرو رفتهاند به این سمت روان است و روح آنان مانند بیماری بازیچۀ دست قدرت شده است:
گوش است و صدایی نه، چشم است و صفایی نه ایـن پردۀ خامـوشی، ایـن گَـرد فـرامـوشــی درخواب گـران، خلقـی، پویـان و دوان هرسـو
|
|
جز نالۀ ناکـامی، جز آیۀ بیـزاری چون عایق سُربی شد سرپوش تبهکاری روح همگی امـا، بازیچـهی بیمـاری
|
(همان)
افراد در این جهتگیری در مقایسه با سایر جهتگیریهای دیگر صفات مثبت کمتری دارند، زیرا پوچ هستند و منتظرند تا مملو از ویژگیهایی شوند که بیش از همه قابل عرضهاند. برخی از ویژگیهای مثبت شخصیت بازاری این است که آنها تغییرپذیرند، خالی از تعصب، سازشپذیر و سعادتمند هستند.
5-2. جهتگیری بارور و خودانگیختگی
فروم تحقق باروری شخصیت انسان وآزادی مثبت[11] وی را در گرو فعلیت یافتن قوای درونی وی در حیطۀ برقراری ارتباط با دیگران میداند؛ برای محقق ساختن نفس باید همۀ شخصیت از قوه به فعل برسد و استعدادات هیجانی و ذهنی آدمی هر دو بیان شوند تا به ظهور برسند و حقیقی شوند. در جهتگیری بارور که همان تحقق خودانگیختگی انسان است، تکامل و رشد انسان هدف غایی و آرمان فروم است. در این مفهوم، انسان با بهکار گرفتن تواناییهای بالقوۀ خود در اجتماع میتواند خویشتن خود را تعالی ببخشد؛ «در گفتوگو از منش بارور من در فراسوی تحلیل انتقادی در جست وجوی ماهیت و منش کاملاً تکامل یافتهای خواهم بود که هدف تکامل انسان و در عینحال کمال مطلوب اصول اخلاقی انسانی است... باروری به معنای توانایی انسان در بهکار بردن نیروهای خود و پی بردن به تواناییهای بالقوه ذاتی خویش است» (فروم، 1370).
در جهتگیری بارور فرد مولد، فردی سالم، بالغ و فعال است که حداکثر تلاش خود را برای استفاده از امکانات و تواناییهای خود برای رشد و تعالی فردی و بهبود جامعهاش به کار میبندد. بنابراین، باروری در نظر فروم، درک خصوصیتهای بالقوه شخص به وسیلۀ خود او و بهرهگیری از نیروهایش است. این بهرهگیری میتواند در زمینههای گوناگونی باشد؛ از فعالیت خودانگیختۀ یک کودک گرفته تا فعالیت یک هنرمند یا ادیب وشاعر؛ زیرا افکار و احساسات کودکان متعلق به خودشان است و این خودانگیختگی در آنچه میگویند و میاندیشند و احساساتی که بر چهره ظاهر میکنند به خوبی هویداست. در قالبی که فروم از فعالیت خودانگیخته ارائه میدهد، منظور فعالیت آزادانۀ نفس است و مراد از فعالیت «انجام دادن کاری» نیست، بلکه کیفیت آفرینندهای است که میتواند هم در تجربههای هیجانی، فکری وحسی آدمی وهم در ارادات وی وارد عمل شود.
از خلاقیتهای بهبهانی که گویای باروری خصلت ادیبانۀ وی است، خلق شخصیتی به نام «کولی» در اشعارش (متمایز با مفهوم غالب آن در جامعه) است. در فرهنگ ایرانی کلمۀ کولی مفاهیمی چون بیپروایی، بیقیدی، آزادی، پیوسته در حرکت بودن و گریز از سکون و سکونت را در خود دارد. کولیگری در زبان فارسی بار منفی دارد و لغتنامهها آن را مترادف «غرشمالی، ارقگی و داد و فریاد بیهوده کردن» میدانند (دهخدا،1377). «اما سیمین از کلمۀ کولی آشنازدایی کرده و بار معنایی خاصی به آن بخشیده؛ یعنی همان کاری که حافظ در مورد «پیر مغانم و «رند» انجام داده است. با این بارِ ارزشی جدید کولی نماد زن ایرانی یا خود شاعر است:
کولی منم، آه! آری
اینجا به جز من کسی نیست؛
تصویر کولیست پید
رویم در آیینهها تا هست.
کولی سیمین انسانی آگاه است و آزادی را حق خود میداند.
(سید رضایی، 1389)
خلق شخصیت کولی علاوه بر دلالت بر پویایی ذهنِ نقاد بهبهانی در پی شکافتن تاروپود بسیاری از ارزشهای سنتی دربارۀ زنانگی به ویژه دربارۀ «جای زن» است[12]. تحول در ویژگیهای زنی که پیوسته در پستوی خانه رام و مطیع، زندانی قدرتِ خانه، عقاید و افکار عمومی است، این زن در شعر سیمین ویرانگر دیوار اسارت گردیده، پیوسته در حرکت و نقل مکان است.
سیمین بهبهانی همچنین در زمینۀ وزن شعر فارسی معاصر، نوآوری و خلاقیت خود را اثبات کرده است. او با ابداع اوزان جدید با رعایت قوانین عروض کهن به ابداع در این زمینه دست زده است. وی در این خصوص میگوید: «واقعیت این است که در بسیاری از مواقع، وزن و قافیه برای شاعری که حرفی برای گفتن داشته باشد، نه تنها قید نیست، بلکه عصای دست هم هست. نقاشی که با تکنیک آشناست خوب میداند که از کدام بوم و در کدام چارچوب و اندازه و از کدام رنگ استفاده کند تا نقش خود را بیافریند. شاعر خوب هم میداند که از کدام وزن و از کدام قافیه استفاده کند ودر چارچوب کدام تعبیر کار کند تا شعرش کمال پذیرد» (بهبهانی، 1378). بیش از 90 درصد اشعار سیمین که در بین سالهای 1352 تا 1381 سروده شده، دارای اوزان تازه و نادر است. «اگرچه در نگاه نخست به دلیل مأنوس نبودن خواننده با اوزان ابداعی سیمین، اشعار او چندان خوشآهنگ به نظر نمیرسد، اما بهتدریج بر اثر کاربرد زیاد وانس و عادت، زیبایی و دلنشینی آن احساس میشود» (محمدی، 1390) سیمین، 63 وزن تازه و بیسابقه و 25 وزن نادر را در اشعارش بهکار برده است.
علاوه بر این، برجستهترین غزلهای سیمین، غزلهایی است با مضامین انسانی، اجتماعی و فلسفی که این نوع غزلها او را شاعری صاحب سبک و سخنوری مبدع معرفی کرده است. سیمین خود در این باره میگوید: «با ممارست و تمرین یاد گرفتم که مطلب را با کلماتی صیقل خورده و انتخاب شده در غزل بنشانم تا میان ظرف و مظروف، تناقض و تضادی ایجاد نشود و آن را از حالت نرم ولطیف وخوشآیند اصلی خارج نکند» (بهبهانی، 1352). شریعتی از جمله علل خلق یک اثر هنری را کمبود چیزی میداند که هنرمند با خلق آن در پی جبران است؛ «کسی که به یک خلق هنری دست میزند برای این است که از کمبود و از نبودن چیزی در عالم واقعیت رنج میبرد. آرایش، تزئین خانه، نقاشی ساختمان و... در صورت کمبود به وجود میآید. انسان میخواهد یک کمبود را جبران نماید و از آنچه هست، ناراضی است و احساس کمبود میکند و میخواهد به واسطة هنر آن را جبران کند» (شریعتی، 1381). بهبهانی با احساس کمبود مضامین، وقایع و مسائل اجتماع در شعر با ابداع سبک جدیدی از غزل علاوه بر مضامین عاشقانه، محتویات اجتماعی و مسائل جامعه را در آن گنجانده است. وی با این ابداع باعث خلاقیت، رشد و تعالی شخصیت خویش در این رابطه شده است. از نظر فروم میتوان این خلاقیت و نوآوری را دلیل باروری و خودانگیختگی وی دانست؛ خودانگیختگیای که در عین حال نشاندهندۀ آزادی نفس شاعر از خواست وعقیدۀ عموم شاعران پیش از وی است.
فروم در وجدان انسانمدارانه، باروری و تکامل را در اعمال و احساسات میداند و هر عملکردی که منجر به زیان و ناخشنودی شود از جانب وجدان گناهکاری است که طبق میل وجدان انسانمحور خواستههای خیر را برآورده نکرده است؛ «اعمال، افکار و احساسهایی که راهبر به کارهای درست بوده و نشاندهندۀ شخصیت کلی ما هستند، یک اومانیستیک را به وجود میآورند. علاوه بر این، اعمال و احساسهایی که برای شخصیت ما زیان آورند، سبب ناراحتی و ناخشنودی میشوند که از خصوصیات «وجدان گناهکار» است. پس وجدان عبارت است از واکنش ما نسبت به خودمان. ندای «خود» حقیقی ما است که ما را به برگشت به خود به زندگی بارور به تکامل گسترده و هماهنگ دعوت میکند؛ یعنی آنچه بالقوه هستیم- بشویم» (فروم، 1370).
مطهری در نقد این دسته از متفکرین به ظاهر روشنفکر غرب؛ یعنی فروم و امثال او میگوید: «اینها چون اساس کارشان را بر این گذاشتند که «واقعیت»؛ یعنی محسوس و مادی، آمدند گفتند که انسان یا جستوجوگر خیر است -که خیر؛ یعنی همان سود و منفعت مادی- و یا جستوجوگر چیزی است که هیچ چیز نیست، فقط ارزش است، همان کلمۀ «سود و ارزش» که در فلسفۀ اروپا آمده و چه انحراف بزرگی هست در فلسفۀ انسانی» (مطهری، 1389). فروم در جای دیگر، ضمن نقد یکسر «شر» یا «خیر» قلمداد کردن شخصیت انسان، مینویسد: «کسی که یکسر شر یا خیر است، دیگر حق انتخاب ندارد. تقریباً هر کسی میتواند به جهتگیری کهن بازگردد یا به سوی شکوفایی کامل شخصیت خویش حرکت کند» (فروم، 1387). هدف فروم از «امکان و استعداد خیر و شر در وجود آدمی» همان اصل «خنثی تلقی کردن انسان» است که اجتماع و شرایط مادی حاکم بر آن، سازنده شخصیت او معرفی میشوند. این شکوفایی وی میتواند از طریق منش بارور صورت بگیرد. در نقد نظر فروم میتوان گفت به فعلیت رساندن قوای درونی به هر نحوی نمیتواند موجب باروی و تکامل خود شود، چه بسا این عمل موجب بروز خلاقیتهایی شود که در مسیر فضیلت و به نفع جامعه بشری نباشد، پس هر خلاقیتی را نمیتوان موجب بارور شدن، تعالی وکمال یافتن دانست.
علاوه بر این، فروم که درصدد رفع بحران اخلاقی بشر معاصر است با گنجاندن مفاهیمی چون مسئولیت، احترام و... در الگوی «عشق بارور» خود برآن است تا به نوعی در بشر نفس محور تعهد اخلاقی پدید آورد، زیرا میداند که خوی ویرانگر بشر جدید که محصول اومانیسم است، تمدن غربی را به انحطاط خواهد کشاند. وی در عشق نیز مانند سایر فعالیتهای انسان به نوع بارور وغیربارور[13] معتقد است. عشق بارور «نزدیکترین رابطه بین دو شخص که در آن منزلت و احترام هریک محفوظ است، پدیدۀ وفور بوده و توانایی در آن نشانه بلوغ انسان است. لذت و شادی با عشق بارور ملازمه دارد» (فروم، 1394). عشق بارور در اشعار سیمین حتی تا آنجا پیش میرود که درد عشق برای او لذت، هیجان و شادی دارد:
دلم خون شد ز بیدردی خدایا! اگر دردی در این دنیا نباشد چه حاصل دارم از این زندگانی
|
|
چو مینالم، مگو از ناسپاسیست کسی را لذت شادی عیان نیست که گر غم نیست شادی هم در آن نیست!
|
(بهبهانی، 1394)
بحث و نتیجهگیری
فروم و بهبهانی به جایگاه انسان در هستی، تکامل، سعادت و رسیدن او به خیر و تعالی توجه دارند، اما مراحل تعالی شخصیت در اشعار بهبهانی با تکیه بر دینمحوربودن و عدم توجه وی به انسانمحور بودن جامعتر و گستردهتر از دیدگاه انسانگرایانۀ اریک فروم است.
دیدگاه انسانمحور فروم در تقابل با آیین اقتدارگرایی قرار دارد و بهبهانی نیز با این نوع اقتدارگرایی مخالف است، اما وجه اختلاف میان آنها در تعمیمی است که فروم به تمامی مراجع قدرت میدهد و هر نوع قدرتی را رد میکند.
از دیدگاه فروم جامعه معاصر چند نوع جهتگیری ناسالم از جمله منش گیرنده، استثماری، مالاندوز و بازاری در انسانها پدید میآورد. پارهای از اشعار در دیوان بهبهانی یافت شد که گویای جهتگیریهای غیربارور منش شاعر در رابطه با این جهتگیریها آمده است. اما جهتگیریهای غیربارور در اشعار بهبهانی کاملا منفی نیستند، بلکه در آن ترکیبی از ویژگیهای مثبت و منفی منشها وجود دارد.
فروم تکامل انسان را در جهتگیری بارور میداند؛ زیرا انسان از تمام تواناییها و خلاقیتهایش برای تعالی و تکامل بهره میگیرد. از خلاقیتهای بهبهانی در منش بارور که موجب رشد و تعالی شخصیت او شده است؛ خلق شخصیتی به نام «کولی»، ابداع و نوآوری زمینۀ سبک خاص شعری او؛ یعنی غزل و همچنین در زمینۀ وزن شعر فارسی معاصر، ابداع اوزان جدید با رعایت قوانین عروض کهن (63 وزن تازه و بیسابقه و 25 وزن نادر) نوآوری و خلاقیت خود را اثبات کرده است.
بهبهانی مانند فروم در اشعار خودش به عشق بارور که موجب تعالی انسان میشود، اشاره میکند، اما در عین حال شاهد حضور عشق غیربارور نیز در اشعار وی هستیم.
در مجموع هدف نهایی فروم از طرح جهتگیریهای بارور و اخلاق انسانگرا ارائۀ راهحلی برای هدایت انسان به سوی تکامل و شکوفایی است. با وجود این میتوان گفت که آرا وی دارای تضاد است؛ چراکه در نظر او باروری انسان به مفهوم تحقق خلاقیت است، اما وی از این نکته غافل شده است که هرگونه آفرینندگی و خلاقیت منجر به سعادت و شادی نمیشود.
[1]. Fromm, E.
[2]. Humanism
[3]. Existentialism
[4] . واژۀ اومانیسم «برگرفته از واژۀ لاتین هومو(Homo) به معنی انسان است.» (معین، 1382: ذیل واژه اومانیسم) در فرهنگ لغت انگلیسی – فارسی واژههای «انسان گروی، انسان گرایی، انسان باوری و اصالت بشر» (باطنی1396، ذیل لغتHumanism) به عنوان معادلهای این واژه آمده است. در فرهنگ انگلیسی آکسفورد ذیل لغت Humanism آورده است:
A system of beliefs that concentrateson common human needs and seeks ways of solving human problems bassen on reason rather than on faith in god.(sterenson 2010, Humanism).
در واقع اومانیسم به عنوان یک نظام فکری و یکی از اصول اصیل مدرنیته، به معنای «انسانمحوری» عبارت است «از شیوۀ فکری و حالت روحیای که شخصیت انسان و شکوفایی کامل او و نیز عمل موافق با این حالت و شیوۀ فکر را بر همه چیز مقدم میشمارد.» (مشکات، 1390).
[5]. فرانکل «فرا رفتن از خود» را به توانایی چشم انسان تشبیه میکند که میتواند هر چیزی را ببیند، اما هرگز خودش را نمیبیند، مگر آنکه به بیماری آب مروارید مبتلا شده باشد. (فرانکل، 1383)
[6]. نیاز به تعالی، رشد و شخصیت انسان در نظریۀ فروم با وجود تفاوتها که با نیاز به تعالی خویشتن در نظریۀ فرانکل دارد با آن شباهتهایی دارد. فرانکل معتقد است: «لذت و قدرت هیچیک هدف زندگی و معنابخش آن نیستند و هر چه آنها را بیشتر هدف قرار دهیم سرخورده شده بیشتر از آن دورتر میشویم. لذت، محصول فرعی تلاشهای انسان برای رسیدن به معنا و قدرت وسیله رسیدن به هدف است.» (فرانکل، 1381).
[7] . در نقد نظریۀ فروم میتوان گفت که منش ویرانگری، جنگ، شکنجه، سادیسم و سلطهگری جایی در میان جهتگیریهای انحطاطی نمییابد و از قلم میافتد.
[8] . برای توضیحات بیشتر دربارۀ جایگاه امید در اشعار بهبهانی ر.ک «بررسی مفهوم امید در شعر سیمین بهبهانی با تکیه بر نظریات اریک فروم» (1396).
[9] . فروم معتقد است که رنسانس پدرسالاری اثرات مثبت و منفی را در جامعه از خود به جای گذاشته است. از جنبههای مثبت جامعه پدرسالاری میتوان به «گرایش به منطق و رشد وجدان اجتماعی و فردی» (فروم، 1394) اشاره کرد. برای اطلاعات بیشتر دربارۀ پدرسالاری و مادرسالاری ر.ک: زبان از یاد رفته (فروم، ب 1388).
[10] . کولی در ادبیات فارسی الهۀ عشق هزار رنگ است. «عشق رنگارنگی که تمام صحنههای شاد وناشاد زندگی را به دوش میکشد تا هم بترساند وهم امید بدهد، هم هشدار دهد وهم شاد گرداند.» (ابراهیمی،1392) کولی «مظهر دربهدریها وآوارگیهای زن ایرانی میشود. آشیانهای از خود ندارد. پیوسته در سرگردانی است. خانه به دوش است.» (دهباشی، 1384)
[11] . به عبارت دیگر «آزادی مثبت عبارت است از فعالیت خودانگیختۀ مجموع تمامیت یافتۀ شخصیت.» (فروم، 1366)
[12] . برای اطلاعات بیشتر دربارۀ کولی و ارتباط آن با روح عاشق سیمین بهبهانی ر.ک به مقالۀ «تفسیرکاربردی گونههای مختلف معشوق در اشعار سیمین بهبهانی با تکیه بر نظریات اریک فروم» (1396) و «تحلیل ماهیت عشق در اشعار سیمین بهبهانی با تکیه بر نظریات اریک فروم» (1396)
[13] . در مقابل عشق بارور، عشق غیربارور یا غیرمنطقی (همزیستی مازوخیسم یا سادیسم) وجود دارد که در آن رابطه بین طرفین بر مبنای احترام و منزلت متقابل نبوده بلکه دو شخص بهم وابسته میشوند، زیرا توانایی اتکا و وابستگی به خود را ندارند. این عشق، مانند سایر تمایلات غیرمنطقی برپایه کمبود، فقدان باروری و ایمنی درونی است. از نمونههای عشق غیر بارور در اشعار سیمین میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
گفتم که: «گذارم به پای تو سرِ تسلیم
|
|
گفتی که: «-نخواهیم کسی را که سری هست...»
|
(بهبهانی، 1394)
و یا در این ابیات که اضطراب معشوق باعث آرامش عاشق میشود، نوعی عشق ناباور را به خواننده القا میکند:
افتاده بودم ز پای برخاستم تا ز جای آیا پریشانیَم این است اگر پس بیا:
|
|
دستم گرفتی به مهر نشناختی دیگرم آرامشت میدهد؟ اکنون پریشانترم
|
|
|
|
(همان)
تمایل به تجربه کردن اتحاد با دیگران را میتوان در پستترین نوع رفتار نیز دید؛ یعنی «در سادیسم و ویرانگری، همچنین این میل در عالیترین نوع رفتار نیز بروز میکند: پیوستگی و احساس مسئولیت مشترک برمبنای یک فکر یا عقیده» (فروم، ج 1388).