ترجمه، تولید متن است که با توجه به متن مبدأ و براساس سنتها و معیارهای زبان مقصد صورت میگیرد. طبق این تعریف، برای یک ترجمۀ دقیق، هم زبان مبدأ و هم زبان مقصد از اهمیت والایی برخوردار است. متن زبان مبدأ باید به خوبی درک شود تا بتوان متنی جدید در زبان مقصد بازتولید کرد.
در ارزیابی ترجمه نباید تنها به ترجمه تکتک کلمات و.. . دقت شود، بلکه بافت و فرهنگ زبان مبدأ نیز از اهمیت ویژهای برخوردار است به گونهای که با درک نادرست بافت و فرهنگ یک زبان، نمیتوان ترجمۀ دقیقی در زبان مقصد تولید کرد. مصطلحات و عبارات ثابتی که خاص یک زبان است و به نوعی با فرهنگ یک زبان، عجین شده است در ترجمه حائز اهمیت است؛ چراکه در صورت درک نادرست این اصطلاحات و گاه حتی تشخیص ندادن این موضوع که این عبارات، اصطلاح هستند، مترجم را به سمت ترجمه نادرست سوق میدهد.
داستان «نون و القلم» یکی از آثار مشهور و بلند جلال آلاحمد است که نویسنده اوضاع سیاسی و اجتماعی را به صورت طنز بازگو کرده و در نگارش خویش، اصطلاحات فراوانی را آورده است. این اثر توسط ماجده عنانی که خود یک عرب زبان است به عربی بازگردان شده است. این پژوهش درصدد آن است تا به روش توصیفی- تحلیلی برگردان عربی داستان «نون و القلم» را با زبان اصلی آن و با تکیه بر چارچوب نظریه تعادل اصطلاحی مونا بیکر مورد بررسی قرار دهد. بنابراین، هدف اصلی این پژوهش، بررسی میزان موفقیت مترجم در برگردان این داستان است و پرسشهایی که در این راستا مطرح میشود، عبارتاند از: نویسنده به چه میزان در برگردان اصطلاحات و کنایات فارسی به زبان عربی موفق بوده است؟ و طبق نظریه تعادل اصطلاحی بیکر چه روشی را اتخاذ کرده است؟
1. پیشینه و ضرورت پژوهش
درباره آثار جلال آلاحمد، پژوهشهای بسیاری صورت گرفته است که از جمله آن پژوهشها که در راستای داستان «نون و القلم» است، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
مقاله «نقد داستانهای تمثیلی جلال آلاحمد» توسط عبدالعلی دستغیب تهیه شده است. نویسنده در این مقاله، دو داستان تمثیلی جلال را به تصویر و بوته نقد میکشد؛ یکی داستان «سرگذشت کندوها» و دیگری داستان «نون و القلم» است. این مقاله ضمن معرفی شخصیتهای اصلی داستان، روشهای نویسنده در پرداختن به درونمایه اصلی را نیز بیان میکند.
مقاله «رابطه کارکردهای زبانی با تیپهای شخصیتی در داستان نون و القلم» توسط سید احمد پارسا و سعدی حاجی انجام شده است. این مقاله، تناسب میان کارکردهای زبانی اشخاص داستان با تیپهای شخصیتی آنها که اصول مهم داستاننویسیاند را مورد بررسی قرار داده و به این نتیجه رسیده است که در داستان «نون و القلم» تناسب چندانی میان کارکردهای زبانی اشخاص با تیپهای شخصیتی آنها وجود ندارد.
آنگونه که پیدا است تاکنون راجع به برگردان داستان «نون و القلم» جلال آلاحمد به زبان عربی پژوهشی صورت نگرفته است، همین خلأ پژوهشی نگارنده را بر آن داشت تا در این باره به تحقیق و بررسی بپردازد.
درباره ضرورت این پژوهش باید گفت که داستان «نون و القلم» جلال آلاحمد دارای اصطلاحات فراوانی است و مترجم عرب زبان آن ماجده عنانی، روشهای مختلفی را در ترجمۀ اصطلاحات به کار گرفته است که استخراج این روشها طبق نظریۀ مونا بیکر و آوردن شاهد مثالهایی از آن، ضمن ارزیابی دقیق این ترجمه به مخاطبان و علاقهمندان حوزه ترجمه کمک میکند درک و شناختی از ترجمۀ اصطلاحات پیدا کنند و حتی با برابر قرار دادن آن اصطلاحات، معادل عربی آنها را نیز بیاموزند.
2. چارچوب نظری
2-1. ارزشیابی ترجمه
نویسندگان از زمانهای بسیار قدیم ارزشیابی شمی و ذهنی ترجمه را انجام میدادند. این ارزشیابی غالبا قضاوتهای کلی بود. مانند اینکه «این ترجمه به اصل وفادار است» یا «لحن متن اصلی در ترجمه گم شده است» و.. . اکنون این ارزشیابی شمی را اندیشمندان نوهرمنوتیکی ترجمه در کسوتی جدیدتر ترویج میکنند. این افراد ترجمه را عملی خلاقانه میدانند. از دیدگاه آنان متن، هیچ معنای هستهای و اصلیای ندارد و تغییر معنای متن به موقعیت خاص سخنگو بستگی دارد.
در مقابل رویکردهای ذهنی- شمی به ارزشیابی ترجمه، دیدگاه رفتارگرایان قرار دارد که هدفش، دستیابی به راهی علمیتر برای ارزشیابی ترجمه است. این دیدگاه کنشهای ذهنی مترجم را به یک جعبه سیاه ناشناخته، مردود میداند. طرفداران این دیدگاه معتقدند، ترجمه خوب، ترجمهای است که به پاسخ معادل (واکنش معادل) منتج شود که طبق آن عکسالعمل مخاطبان ترجمه باید معادل همان عکسالعملی باشد که مخاطبان متن اصلی در زبان اصلی نشان دادهاند. دیدگاه نایدا از جمله این دیدگاه است.
در مقابل این دو دیدگاه، دیدگاه سومی نیز وجود دارد که با رویکرد متنمحور است. این رویکرد مستقیماً به متن ترجمه توجه دارد. ترجمه بیشتر به لحاظ فرم و نقشش در درون نظام فرهنگی و ادبی زبان مقصد ارزشیابی میشود. در این رویکرد، متن اصلی از اهمیت کمتری برخوردار است.
اخیراً نیز روشهایی برای ارزشیابی کیفیت ترجمه در برخی از آثار حوزه ترجمه که بر محور زبانشناسی قرار دارند، پیشنهاد شده است که نظریه مونا بیکر از این دسته است. رویکردهای زبانشناسی به رابطه بین متن مبدأ و متن مقصد توجه جدی دارند، اما توانایی هریک از آنها در ارائه روشهای جزء به جزء تحلیل و ارزشیابی، متفاوت است. سودمندترین آنها رویکردهایی است که به طور شفاف به رابطه بین بافت و متن میپردازند. چنین برداشتی از ترجمه، یعنی بافتسازی مجدد (سعیدنیا، 1392: 49-43).
در هر حال نقد علمی ترجمه نباید تحمیل سلیقه خاص منتقد را به همراه داشته باشد. ترجمه بنابر جوهر وجودیش در میان علوم انسانی پیچیدگیهای فراوان دارد و طبعاً نقد علمی آن نیز بس دشوار میکند (صفوی، 1371: 50).
مترجم خوب کسی است که سه شرط را در خود داشته باشد؛ نخست تسلط بر زبانی که از آن ترجمه میکند (یا اصطلاحاً زبان مبدأ)، دوم تسلط بر زبانی که به آن ترجمه میکند (یا اصطلاحاً زبان مقصد)، سوم تسلط بر موضوع مورد بحث. در کنار این سه شرط، رعایت امانت که به بیان دیگر حفظ سبک نیز میگویند، حائز اهمیت است (حسینی، 1382: 121). طبق این تعریف باید در نقد ترجمه در کنار بررسی مثلث زبان مبدأ، مقصد و موضوع، سبک ترجمه را نیز مورد ارزیابی قرار داد.
نیومارک بر این باور است که در نقد ترجمه مهمترین مسألهای که باید مورد بررسی قرار گیرد، کیفیت یا میزان نقص معنایی ترجمه است. به علاوه باید ترجمه را به عنوان یک نوشتار مستقل از متن اصلی بررسی کرد و در مرحله بعد باید به این موضوع پرداخت که مترجم به چه میزان سبک شخصی متن اصلی را حفظ کرده است ( فهیم و سبزیان، 1382: 245).
2-2. تعادل
یکی از اصول مهمی که در هر ترجمه حائز اهمیت است، بحث تعادل و انتخاب معادلهای دقیق در برگردان پیام از مبدأ به مقصد است بدین معنا که مترجم، پیام یا مفهوم موردنظر را از زبان مبدأ میگیرد و با مفهوم و پیامی که در زبان مقصد برای خواننده، قابل قبول و پذیرفتنی است، ارائه میدهد. درباره تعادل، تعریفهای متعددی آمده است که در اینجا تنها به تعریف هاوس اکتفا میشود که میگوید: «تعادل در ترجمه مفهومی است که منعکسکننده درک ما از ترجمه است؛ به عنوان مثال تصور فردی با تحصیلات آموزشی متوسط از متن ترجمه شده، متنی است که به نوعی بازنمایی یا آفرینش مجدد متن دیگری بوده که اصل آن در زبانی دیگر تولید شده است» (هاوس، 2001: 247).
3. نظریه تعادل اصطلاحات از دیدگاه مونا بیکر[1]
مونا بیکر درکتاب خود «به عبارت دیگر»[2] انواع مختلف تعادل را شرح داده است. از نظر او، تعادل به سطح واژگان، فراتر از واژگان، تعادل دستوری، تعادل متنی، تعادل کاربرد شناختی تقسیم میشود. او معتقد است اولین مشکلی که مترجم در تفسیر اصطلاحها با آن روبهرو میشود، توانایی شناخت و درک این موضوع است که او با یک عبارت اصطلاحی روبهرو شده است. در واقع توان شخصی که در عمل، اصطلاحهای یک زبان را بهکار میبرد با قدرت متکلم بومی آن زبان برابری نمیکند. اکثریت مترجمان که به یک زبان خارجی ترجمه میکنند، نمیتوانند امیدوار باشند که به همان حساسیتی که متکلمین بومی آن زبان خارجی برای قضاوت در مورد چگونگی کاربرد اصطلاح دارند، برسند. این موضوع در حقیقت گواهی بر این بحث است که مترجمان باید از زبانی دیگر به زبان مادری خود ترجمه کنند که نسبت به آن زبان، دانش بومی داشته باشند.
از نظر بیکر دو مورد وجود دارد که اگر فرد قبلاً با آنها آشنا نباشد، ممکن است به آسانی، اصطلاحی را اشتباه معنا کند:
الف- بعضی از اصطلاحها «گمراهکننده» هستند؛ یعنی به علت اینکه معنای تحتاللفظی منطقی و معقولی میدهند، پس معنای اصطلاحی آنها الزاماً در متن مشخص نمیشود و از این نظر است که معنای آنها شفاف به نظر میرسد.
ب- ممکن است یک اصطلاح در زبان مبدأ، دارای همتای بسیار نزدیکی در زبان مقصد باشد که در این صورت، شبیه به اصطلاح زبان مبدأ است، اما معنای کاملاً متفاوتی
داشته باشد.
بنابراین به غیر از آگاهی داشتن از نحوه بهکارگیری ویژگیهای خاص اصطلاحها توسط گوینده/ نویسنده که میتواند باعث سردرگمی مترجم از طریق شباهت بین عبارات زبان مبدأ و مقصد شود، مترجم باید محیط و بافتی که باعث میشود تا آن عبارت از نظر تحتاللفظی معنی ندهد را نیز در نظر داشته باشد (بیکر، 1393: 83-79).
3-1. ترجمۀ اصطلاح: معضلات
بیکر همچنین به بحث درباره عمدهترین معضلات ترجمۀ اصطلاحات و عبارات میپردازد و معتقد است:
الف- ممکن است یک اصطلاح یا عبارت ثابت هیچ معادلی در زبان مقصد نداشته باشد. بنابراین، غیرواقعبینانه خواهد بود که متوقع باشیم تا اصطلاحها و عباراتی را در زبان مقصد پیدا کنیم که معادل اصطلاحها و عبارات زبان مبدأ باشند.
اصطلاحها و عبارات ثابت نیز مانند کلمات مجزا، میتوانند وابسته به فرهنگ باشند، بنابراین، الزاماً غیرقابل ترجمه نیستند، بلکه مترجم در ترجمه آنها با دشواری و معضلاتی همراه خواهد بود.
ب- یک اصطلاح یا عبارت ثابت، ممکن است همتای مشابهی در زبان مقصد داشته باشد، اما بافت کاربردی آن میتواند متفاوت باشد.
ج- یک اصطلاح میتواند در زبان مبدأ بهکار برده شود که هر دو معنای تحتاللفظی و اصطلاحی همزمان مدنظر باشد (همان: 89-84).
3-2. راهکارهای ترجمه اصطلاحها و عبارات ثابت
راهکارهایی که بیکر در ترجمۀ اصطلاحها پیشنهاد میدهد، شش روش زیر است:
1- استفاده کردن از اصطلاحی با معنا و صورت مشابه: این استراتژی شامل اصطلاحی در زبان مقصد است که تقریباً همان معنای اصطلاح زبان مبدأ را میرساند.
2- کاربرد یک اصطلاح با معنای مشابه، اما صورت متفاوت: غالباً امکان دارد که اصطلاح یا عبارتی ثابت را در زبان مقصد یافت که دارای معنایی مشابه با اصطلاح یا عبارات ثابتی است که در زبان مبدأ بهکار رفته است، اما دارای مقولات واژگانی متفاوتی باشد.
3- قرضگیری اصطلاح زبان مبدأ: همانطورکه کاربرد واژگان قرضی، یک راهکار در حلوفصل مقولات مختص به فرهنگ است، معمول است که اصطلاحها را نیز به صورت اصلی خودشان در برخی بافتها، قرض گرفت.
4- ترجمه از طریق دگرگونی: این راهکار رایجترین روش ترجمه اصطلاحها است. البته ممکن است اصطلاحی متناسب و یا معادلی در زبان مقصد یافت نشود یا کاربرد زبان اصطلاحی در متن مقصد صلاح نباشد که دلیل آن، تفاوتهای رجحان سبکی زبانهای مبدأ و مقصد باشد.
5- ترجمه با نادیده گرفتن بار اصطلاحی عبارت: این راهکار حاوی ترجمه کردن تنها معنای تحتاللفظی یک اصطلاح در بافتی است که خوانش ملموس را مجاز میکند تا کاربرد طنز یک زبان را.
6- ترجمه کردن با حذف کل اصطلاح: یک اصطلاح را مثل یک کلمه مجزا میتوان بعضی اوقات به طور کل در متن مقصد حذف کرد. علت حذف، این است که آن اصطلاح، اولاً در زبان مقصد هیچ معادل نزدیکی ندارد، ثانیاً نمیتوان معنای آن را به آسانی و به دلایل سبکی تغییر داد (همان: 104-90).
به نظر بیکر، اولین و بهترین راهکار، پیدا کردن اصطلاحی با معنا و صورت یکسان در زبان مقصد است، اما الزاماً همواره این نیست. مسائل مربوط به سبک، سیاق سخن و تأثیر بلاغی را نیز باید مدنظر داشت.
اغلب نظریهپردازان ترجمه معتقدند که «معادل مطلق» وجود ندارد. آنچه معادل انگاشته میشود در بسیاری از موارد تنها «نزدیکترین معادل» است (صلحجو، 1377: 84).
طبق راهکارهایی که مونا بیکر ارائه میدهد، مترجم در ترجمه اصطلاحات باید تمام تلاش خود را بهکار بندد تا بتواند معنا و صورت اصطلاح زبان مبدأ را حفظ کند؛ لازمه این کار پیدا کردن همان اصطلاح در زبان مقصد است، اما گاهی پیش میآید که آن اصطلاح در زبان مقصد وجود ندارد، از این رو، به نظر میآید بهترین راهکار حفظ معنای آن است، اما همچنان برای پایبند بودن به زبان مبدأ، مترجم میتواند ترجمه تحتاللفظی آن را نیز در پاورقی بیاورد و راجع به کاربرد آن مختصر توضیحی دهد.
برای تحقق یافتن این هدف که آیا مترجم در ترجمۀ اصطلاحات داستان «نون و القلم» موفق بوده است یا خیر؟ متن زبان مبدأ و متن زبان مقصد برابر یکدیگر گذاشته شده، سپس مورد تحلیل و ارزیابی قرار میگیرند.
4. معرفی نون و القلم
نون و القلم سومین داستان بلند جلال آلاحمد است. نویسنده درباره این داستان و سال نشر آن میگوید: «قصه نون و القلم را سال 1340 که سنت قصهگویی شرقی است و در آن چون و چرای شکست نهضتهای چپ معاصر را برای فرار از مزاحمت سانسور در یک دوره تاریخی گذشتهام و وارسیده، نوشتهام» (آلاحمد، 1390: 62). علی پور معتقد است: «آلاحمد در این داستان پشت سر شخصیت اصلی، میرزا اسدالله، فردی همهچیزدان و وارسته و اهل حقیقت ایستاده است و نظریات خود را از زبان او ابراز میکند و به این طریق صدای مسلط خود را بر متن داستان میگستراند» (علیپور، 1389: 38).
شیخ رضائی نیز میگوید: «نون و القلم یکی از آثاری است که صرفاً برای بیان عقیده نویسنده، از دهان شخصیتها ترتیب داده شده است» (شیخ رضائی، 1382: 168).
4-1. کاربست نظریه مونا بیکر
الف- استفاده از اصطلاحی با معنا و صورت مشابه: مقصود از این راهکار، اصطلاحاتی است که با ترجمه شدن، هم صورت و هم معنای زبان مبدأ را حفظ کرده است. این امر از وجود اصطلاحات مشترک و کاربرد آنها در دو زبان مبدأ و مقصد حکایت میکند.
- نمونه اول: «نزدیک بود از تعجب شاخ در بیاورند» (آلاحمد، 1389: 4)
ترجمه: «أوشکوا من الدهشة أن تطلع لهم قرون» (العنانی، 2009: 14)
ترکیب اصطلاحی این عبارت «شاخ درآوردن» است. «شاخ درآوردن» در محاوره امروز به معنای «بسیار تعجب کردن است، عظیم حیرت کردن از دیدن یا شنیدن چیزی و در تکلم به معنای بسیار پشیمان شدن است» (لغتنامه لغتنامه دهخدا، ذیل شاخ درآوردن) در اینجا به قرینه «از تعجب» مقصود نویسنده به معنای بسیار تعجب کردن است. از آنجا که چنین اصطلاحی در زبان مقصد، یعنی عربی نیز کاربرد داشته است، مترجم را بر آن داشته است تا با حفظ شکل و معنا اقدام به ترجمه آن کند.
- نمونه دوم: «برایتان بگویم که اوضاع آن روزگار چگونه بود و چرا سنگ رو سنگ بند نمیشد و چرا دست به دل هر که میگذاشتی، نالهاش به فلک بود» (آلاحمد، 1389: 8)
ترجمه: «لأحدثکم إذن عن أوضاع ذلک الزمن و لماذا لم یکن حجر یستقیم علی حجر و لماذا کنت إن وضعت یدک علی قلب أحد، ارتفع أنینه إلی عنان السماء» (العنانی، 2009: 21)
اصطلاح این عبارت «سنگ بر سنگ ناایستادن یا سنگ روی سنگ بند نشدن» است. این اصطلاح به معنای «هنگامه سخت» است (لغتنامه لغتنامه دهخدا، ذیل سنگ بر سنگ ناایستادن) چنین اصطلاحی در زبان مقصد نیز به همین معنا کاربرد دارد؛ از این رو، مترجم این اصطلاح را با حفظ صورت و معنا ترجمه کرده و دقیقاً گفته است سنگ روی سنگ قرار نمیگرفت.
دیگر اصطلاح این جمله «نالهاش به فلک بود» به معنای این است که «اینقدر درد و رنج آن کس، زیاد است و آه میکشد که این آه و درد به آسمان نیز میرسد»؛ جالب توجه این است که این اصطلاح در زبان عربی نیز به همین صورت و معنا کاربرد دارد و گفته میشود: «ارتفع أنینه إلی عنان السماء» ناله او به آسمان بالا رفت (موسی الشریف، 1999: 138). بنابراین، روشی که مترجم برای ترجمۀ این اصطلاح پیش گرفته است، حفظ صورت و معنا، هر دو باهم است.
- نمونه سوم: «اما دور و بر تکیهها و پاتوق قلندرها برو بیایی است که نگو. و بعد که دیدند خبری از بکش بکش نیست عده بیشتری جرأت پیدا کردند» (آلاحمد، 1389: 77).
ترجمه: «لکن حول تکایا الدراویش و مراکز تجمعهم کان هناک رواح و غدو لا یوصف ثم إنهم عندما رأوا أنه لا خبر هناک عن القتل المستمر تجرأ عدد أکبر» (العنانی، 2009: 128)
اصطلاح این جمله، «بروبیا» است که در لغتنامه دهخدا به معنای «رفت و آمد، دم و دستگاه» ترجمه شده است. همچنین «بروبیا داشتن» به معنای «آمد و شد بسیار داشتن، فر و شکوه داشتن» است (ذیل بروبیا). مترجم آن را به صورت «رواح و غدو» به معنای «آمد و شد» ترجمه کرده است که در زبان مقصد نیز به همین معنای شلوغی و رفت و آمد بسیار، کاربرد دارد. بنابراین، مترجم از میان روشهایی که بیکر در ترجمۀ اصطلاحات پیشنهاد داده است، حفظ صورت و معنا را ترجیح داده است. در واقع او با این روش، ضمن حفظ صورت اصطلاحی زبان مبدأ به مخاطبش در زبان مقصد نیز تا حدودی همان معنا و مفهومی را که در زبان مبدأ قابل درک و ملموس است، میرساند.
ب: کاربرد یک اصطلاح با معنای مشابه ولی صورت متفاوت: مترجم در این روش به تنها چیزی که اهمیت میدهد حفظ معنای آن اصطلاح است. این روش بیشتر شامل ترجمۀ آن دسته از اصطلاحاتی میشود که مخصوص فرهنگ و زبان مبدأ است و در زبان مقصد معادل ندارد. از این ، وقتی مترجم نمیتواند آن را به همان صورتی که در زبان مبدأ کاربرد دارد به زبان مقصد منتقل کند به معنای کنایی آن اصطلاح اهتمام میورزد تا برای اهل زبان مقصد قابل درک و ملموس باشد.
- نمونه اول: « تو هم که باز رفتی سر حرفهای همیشگیت جانم، گور پدر مردم هم کرده» (آلاحمد، 1389: 21)
ترجمه: «ها أنت یا عزیزی قد خضعت فی کلامک المعتاد لیذهب الناس فی داهیة» (العنانی، 2009: 42)
اصطلاح «گور پدر مردم» به معنای اهمیت نداشتن حرف مردم و طلب مرگ برای آنها است (لغتنامه دهخدا، ذیل گور) مترجم با بهکارگیری اصطلاح «لیذهب الناس فی داهعیة» توانسته است معنای زبان مبدأ را به خواننده انتقال دهد؛ چراکه عربها در ترجمه «گور پدر مردم» از اصطلاحی چون این و عبارت «لیذهبوا فی ألف داهیة» بهره میگیرند. با این وجود، زبان عربی با بهکارگیری کلمه «داهیة» که به معنای «مصیبت» است، معنای جزئی زبان مبدأ را حفظ نمیکند؛ چراکه مرگ یکی از انواع مصیبت است.
- نمونه دوم: «اما پسرها که دو تا بودند چون پشتشان باد خورده بود، یک تکه ملکی که وارث پدری داشتند، فروختند» (آلاحمد، 1389: 5)
ترجمه: «أما الذکور الذین کانوا اثنین فلأن الوهن الذی کان قد أصابهما فقد باعا قطعة أرض صغیرة ورثاها عن أبیهما» (العنانی، 2009: 16)
اصلاح این عبارت «پشتشان باد خورده بود» است. کنایه از «تنبل شدن، حوصله کار نداشتن پس از استراحتی، تن به کار ندادن» است (لغتنامه دهخدا، ذیل باد خوردن). مترجم در ترجمۀ آن از روش تغییر صورت و حفظ معنا استفاده کرده و معنای این اصطلاح (سستی و تنبلی) را در ترجمه آورده است (لسان العرب، 1998: 15/418).
- نمونه سوم: «که این دو همکار تو پای همدیگر نپیچند» (آلاحمد، 1389: 6)
ترجمه: «بحیث لا یشتبک الزمیلان» (العنانی، 2009: 18)
عبارت اصطلاحی این جمله «پای یکدیگر نپیچیدن» است. این عبارت به معنای «عدم مزاحمت» است (لغتنامه دهخدا، ذیل پیچیدن). مترجم معنای آن را گرفته و این عدم مزاحمت و درگیر نشدن را به صورت «لا یشتبک» ترجمه کرده است (لسان العرب، 1988: 7/20) که به معنای (درگیر نشدن و به جان هم نیفتادن) است.
- نمونه چهارم: «یکیش پسر دوازه سالهای بود به اسم حمید که صبحها میرفت مکتب و عصرها دم پر باباش میگشت و فرمان میبرد» (آلاحمد، 1389: 7)
ترجمه: «کان أحدهما ذکرا فی الثانیة عشرة من عمره، یسمی حمید، کان یذهب إلی الکتاب فی الصباح و عصرا کان یلزم أباه و یتلقی منه أوامره» (العنانی، 2009: 19)
اصلاح این عبارت «دم پَر کسی بودن» است. این اصطلاح به معنای «نزدیک کسی رفتن و در مصاحبت او گذراندن همچنین به معنای همنشین و هم نفس شدن» است (لغتنامه دهخدا، ذیل دم). مترجم معنای کنایی این اصطلاح را گرفته و آن را ترجمه کرده است و از عبارت «یلزم أباه» (لسان العرب، 1988: 12/272) به معنای «پدرش را همراهی میکرد» بهره جسته است. بنابراین، روش مترجم در ترجمۀ این اصطلاح، تنها حفظ معنا است که طبیعتاً باعث شده، صورت تغییر کند.
- نمونه پنجم: «ریش سفیدهای محل به آن عجله پادرمیانی کردند و آبروی میرزا اسدالله را خریدند و با من بمیرم تو بمیری، خود میرزا هم راضی کردند» (آلاحمد، 1389: 10)
ترجمه: «و لهذا السبب توسط کبراء الحی بسرعة شدیدة و حفظوا ماء وجه میرزا أسدالله بأنواع من التوسل و الرجاء» (العنانی، 2009: 24)
اصطلاح این عبارت «من بمیرم و تو بمیری» است که اصطلاحی عامیانه است و معمولاً در بین بازاریان و اهل کسبه رواج دارد و در جایی استفاده میشود که برای خواهش و التماس باشد (www.ayeneh.net). مترجم نیز این مفهوم را به خوبی درک کرده و دقیقاً آن را به صورت «خواهش» ترجمه کرده است. بنابراین، روش مترجم در ترجمه این اصطلاح عامیانه، روش حفظ معنا و مفهوم است، اما با ترجمه آن به صورت «أنواع من التوسل و الرجاء» مفهوم گستردهتری به معنای آن در زبان مبدأ داده است؛ چراکه اصطلاح «من بمیرم و تو بمیری» تنها یکی از روشهای خواهش و امید شمرده میشود.
- نمونه ششم: «با آن سابقهای که با کلانتر و میزان الشریعه داری، ممکن است برایت پاپوش بدوزند» (آلاحمد، 1389: 43)
ترجمه: «فسوابقک مع رئیس الشرطة و میزان الشریعة من الممکن أن تجعلهما یدبران لک مکیدة» (العنانی، 2009: 76)
اصطلاح این عبارت «پاپوش برای کسی دوختن» است؛ یعنی «او را به زحمت و رنج و تعب و زیان و خسارتی دچار کردن و به حیله او را گناهکار و مدیون کردن» (لغتنامه دهخدا، ذیل پاپوش) که در اینجا به معنای «به حیله و نیرنگ کسی را گناهکار شمردن» است. مترجم معنای کنایی اصطلاح زبان مبدأ را گرفته و به صورت «یدبران لک مکیدة» (لسان العرب، 1988: 12/199) ترجمه کرده است (برای تو دسیسه و توطئه چینی میکنند).
- نمونه هفتم: «اما توی آن شلوغی اطراف تکیه، کسی گوشش بدهکار نبود» (آلاحمد، 1389: 79)
ترجمه: «ولکن خلال تلک الضجة حول التکیة لم یکن أحد لیأبه به» (العنانی، 2009: 131)
اصطلاح «بدهکار نبودن گوش» به معنای «کم توجهی به حرف دیگران» است (لغتنامه دهخدا، ذیل گوش). روشی که مترجم در ترجمۀ این اصطلاح استفاده کرده، روش حفظ معنا و تغییر صورت است؛ به این صورت که ترجمۀ آن به شکل «لم یکن أحد لیأبه به» (کسی نبود که به او توجهی کند) تنها ترجمۀ کنایی اصطلاح زبان مبدأ است و کمترین اشارهای به واژگان زبان مبدأ نشده است.
- نمونه هشتم: «موی به موی مذاکرات آخرین بار عام را که برایتان گفتم از قول او گفتم. بعد از آن هم، مجلس پختوپزهایی شده که باز خبرش را برامان آورد» (آلاحمد، 1389: 82)
ترجمه: «تفصیلات مناقشات آخر استقبال عام فی البلاط و التی قلتها لک کانت نقلا عنه، و بعد ذلک المجلس، حدثت أیضا بعض التدابیر نقل إلینا خبرها» (العنانی، 2009: 136)
اصطلاح «پختوپزهایی شده» به معنای «در سرّ قراری به حیله به ضرر کسی دادن» است (لغتنامه دهخدا، ذیل پختوپز). مترجم این اصطلاح را «صورت گرفتن برخی تدابیر و چاره اندیشیها» ترجمه کرده است. معنای این اصطلاح تا حدودی به زبان مقصد منتقل شده است، اما مفهوم «حیله» به زبان مقصد انتقال نیافته است و بهتر بود که مترجم میگفت «بعض المکایدالسیئة». بنابراین، مترجم با حذف قید «به حیله» بار مثبتی به معنا در ترجمه داده که موردنظر نویسنده زبان مبدأ نبوده است.
- نمونه نهم: «که با آمدن آقا چوپان ما دست و پایشان حسابی تو پوست گردو رفته بود و از لفتولیس افتاده بودند» (آلاحمد، 1389: 3)
ترجمه: «الذین أسقط فی أیدیهم تماما بمجیء الوزیر الجدید و حرموا نعمة النفاق و المداهنة» (العنانی، 2009: 14)
اصطلاح «لفتولیس کردن» به معنای «سرکیسه کردن و از چیزهایی که در اختیار اوست برداشتن نه آشکار» (لغتنامه دهخدا، ذیل لفت و لیس). در اینجا مقصود جلال این است که این اختیار از آنها برداشته شد و الان برایشان ممکن نیست که سرکیسه کنند. مترجم به جای این معنا از عبارت کنایی «حرموا نعمة النفاق و المداهنة» استفاده کرده است به این معنا که «آنها از دورویی و چربزبانی محروم گشتند». در واقع سرکیسه کردن بعد از چربزبانی حاصل میشود؛ چراکه برای سرکیسه کردن کسی باید ابتدا با زبان، دل او را به دست آورد. از این رو، مترجم به جای خود «سرکیسه کردن» از عملی که به آن منجر میشود، سود جسته است که معنای کلی زبان مبدأ به زبان مقصد منتقل نشده است و تنها جزئی از معنا ترجمه شده است. بهتر بود مترجم در ادامۀ ترجمه «حرموا نعمة النفاق و المداهنة» عبارت «فلایمکنهم السرقة» را میافزود. اصطلاح دیگر این عبارت، «دست و پا در پوست گردو گذاشتن» است که در ادامه مباحث توضیح داده میشود.
- نمونه دهم:«دو تایی کارشان چنان گرفته بود و چنان جیجی باجی هم دیگر شده بودند که نگو» (آلاحمد، 1389: 108)
ترجمه: «کما أصبحت کل منهما موضع سر الأخری بشکل لا یوصف» (العنانی، 2009: 173)
اصطلاح «جیجی باجی شدن» یک اصطلاح عامیانه به معنای «صمیمیت زیاد» است. مترجم در ترجمۀ آن به صورت «أصبحت کل منهما موضع سر الأخری بشکل لا یوصف» از روش حفظ معنا بهره برده و معنای اصطلاحی زبان مبدأ را به درستی و با شفافیت به زبان مقصد منتقل کرده است.
- نمونه یازدهم: «چه میدانم بابا جان، هر کس تو پیشانیاش نوشته شده» (آلاحمد، 1389: 17)
ترجمه: «و ما علمی یا حبیبی؟ کل و ما قسم له» (العنانی، 2009: 37)
اصطلاح «هرکس در پیشانیاش چیزی نوشته شده است» به معنای این است که هر کس سرنوشت و تقدیری دارد. مترجم معنای آن را گرفته و به ترجمۀ آن پرداخته و به صورت «کل و ما قسم له» (هرکس قسمتی دارد، بهره و نصیبی دارد) آورده است.
- نمونه دوازدهم: «به خصوص بعد از این همه سؤال و جواب با حمید که میرزا اسدالله را حسابی پکر کرده بود» (آلاحمد، 1389: 20)
ترجمه: «و بخاصة أیضا بعد هذا الحوار مع حمید والذی کان قد جعل میرزا أسدالله منهکا بشکل سیء» (العنانی، 2009: 41)
اصطلاح «پکر شدن» به معنای «گیج و متحیر شدن از حوادثی بد» (لغتنامه دهخدا، ذیل پکر). مترجم در ترجمۀ آن از عبارت «انهک الرجل: می در آن مرد اثر کرد و او را مست نمود» (لسان العرب، 1988: 15/110) استفاده کرده است. او «حسابی را» به شکل سیء (به شکل بد) ترجمه کرده و «پکر» را معادل «مستی» در نظر گرفته است. مترجم معنای زبان مبدأ را تا حدودی به اهالی زبان مقصد منتقل کرده، اما لزوماً هر پکر و گیجی در پی نوشیدن شراب نیست. بنابراین، مترجم در ترجمۀ این عبارت خیلی دقیق عمل نکرده است. بهتر بود به طور نمونه میگفت «جعل میرزا أسدالله فی حالة کآبة شدیدة».
- نمونه سیزدهم: «از ظهر به بعد اوضاع شهر آرامتر شد، سفرهها که پهن شد مردم هر کجا که بودند وارفتند و بعد چانههایشان گرم شد و بعد هم چرتشان گرفت» (آلاحمد، 1389: 78)
ترجمه: «و من الظهر فصاعدا صارت أوضاع المدینة أکثر هدوءا و ما إن بسطت الموائد حتی عاد الناس من حیث کانوا وانهمکوا فی الطعام. ثم غلبهم النعاس» (العنانی، 2009: 131)
اصطلاح «چانه گرمشدن» کنایه از «پرحرفی، گزافهگویی و مشغول شدن به خوردن» است که به قرینه «سفرهها پهن شد» به معنای «مشغول شدن به طعام» است. مترجم آن را به صورت «انهمکوا فی الطعام» (بسیار به غذا مشغول شدند) (لسانالعرب، 1988: 15/135) ترجمه کرده است. بنابراین، روش مترجم تنها انتقال معنای این اصطلاح به زبان مقصد بوده که محقق شده است.
- نمونه چهاردهم: «اما حالا دیگر بوهای بدی میآمد این بود که کک افتاد به تنبان بزرگان و اعیان و وزراء و نه یکی و نه دو تا بلکه پشت سر هم جاسوس و خبرگزار و مفتش بود» (آلاحمد، 1389: 48)
ترجمه: «لکن الان ثمة روائح کریهة تفوح و کان أن عم القلق العظماء و الأعیان و الوزراء و من ثم لم یقم واحد أو اثنان بالتقصی بل أرسلوا الجواسیس و کتبة التقاریر و العیون الواحد تلو الآخر» (العنانی، 2009: 84)
اصطلاح این عبارت «کک به تنبان افتادن» به معنای «به اضطراب درآمدن، مضطرب شدن» است (لغتنامه دهخدا، ذیل ماده کک). مترجم دقیقاً معنای این اصطلاح را گرفته و به صورت «قلق» (نگرانی) برگردان کرده است. بنابراین، روش او در این ترجمه، روش حفظ معنا است.
اصطلاح دیگر«چو افتادن» به معنای «شایع شدن، نشر شدن خبری بیاساس، بر سر زبانها افتادن» است (لغتنامه دهخدا، ذیل ماده چو افتادن). مترجم در ترجمۀ این اصطلاح از کلمه «شایعه» به معنی سخن بیاساس بهره جسته است؛ یعنی معنای کنایی آن را ترجمه کرده که همان روش حفظ معنا است.
ج: ترجمه از طریق دگرگونی: روش دگرگونی بدان معنا است که یا معنا و یا صورت اصطلاحات زبان مبدأ و یا هر دوی آنها در فرآیند ترجمه تغییر کند. ماجده عنانی در ترجمۀ «نون و القلم» به روش دگرگونی خیلی نپرداخته است. از این رو، شاهد مثال زیادی یافت نشد.
- نمونه اول: «که با آمدن آقا چوپان ما دست و پایشان حسابی تو پوست گردو رفته بود و از لفتولیس افتاده بودند» (آلاحمد، 1389: 3)
ترجمه: «الذین أسقط فی أیدیهم تماما بمجیء الوزیر الجدید و حرموا نعمة النفاق و المداهنة» (العنانی، 2009: 14)
عبارت اصطلاحی «دست کسی را در پوست گردو گذاشتن» به معنای «کاری را به کسی سپردند که نمیداند چه بکند» است (لغتنامه دهخدا، ذیل پوست گردو). مترجم آن را به «أسقط فی أیدیهم» (به خود آمدند و پشیمان شدند) (موسی الشریف، 1999: 115) ترجمه کرده است. این ترجمه دقیقاً عکس جملۀ زبان مبدأ است؛ چراکه در زبان مبدأ، مقصود جلال این بوده است که آنها با آمدن چوپان نمیدانند چه کنند و گیر افتادهاند، اما مترجم به «پشیمان شدند» ترجمه کرده است.
- نمونه دوم: «برای چنان ماجرایی که در ده گذشت، گمان میکنم سر تو بیشتر از من درد میکند» (آلاحمد، 1389: 95)
ترجمه: «لکن بالنسبة للمغامرة التی حدثت فی القریة، أظن أن دورک کان أکثر من دوری» (العنانی، 2009: 154)
اصطلاح این عبارت «سر کسی بیشتر درد میکند» است. «این اصطلاح در مورد کسی به کار میرود که بیشتر به دنبال دردسر و انجام کارهای پرخطر است» (لغتنامه دهخدا، ذیل سردرد). روش مترجم در ترجمۀ این اصطلاح به صورت «دورک کان أکثر من دوری»، معنای زبان مبدأ را تغییر داده است؛ چراکه ترجمۀ آن به صورت «دورک أکثر من دوری» معنای اصطلاحی زبان مبدأ؛ یعنی «به دنبال دردسر و مشکلات بودن» از بین رفته است. بهتر بود مترجم میگفت «إنک تبحث عن مشاکل أکثر منی».
- نمونه سوم: «کمکم که جمعیت پای نقلشان زیادتر میشد جرأتی پیدا میکردند و گریزی به صحرای کربلای مردم هم میزدند و همین جور یواشیواش مردم را دور خودشان جمع کردند و کردند و کردند تا پا گرفتند و جل و پلاسشان را تو تکیهها پهن کردند و ماندگار شدند» (آلاحمد، 1389: 45)
ترجمه: «و قلیلا قلیلا کان الجمهور یتزاید حول حلقاتهم و أخذوا یزدادون جرأة و یدقون علی الأوتار الحساسة عند الناس و هکذا جمعوا الناس حولهم قلیلا قلیلا و واصلوا و واصلوا حتی رسخوا و ألقوا عصیهم فی التکایا و استقروا» (العنانی، 2009: 79)
اصطلاح «گریز به صحرای کربلا زدن» یعنی «ضمن سخن کنایه به دیگری زدن، ضمن بیان موضوعی، ادای مقصود دیگری کردن. به عبارت دیگر، یعنی گفتاری را منتهی به موضوع دیگر کردن و یا درباره واقعه کربلا حرف زدن» (لغتنامه دهخدا، ذیل گریز). مترجم معنای اصطلاحی این عبارت را درک نکرده؛ از این رو، به گمانش که واقعاً درباره واقعه کربلا حرف میزنند، آن را به صورت «یدقون علی الأوتار الحساسة» ترجمه کرده که معنای اصطلاحی آن «پاشنه آشیل» و «نقطه ضعف» است. راهکار مترجم در اینجا روش دگرگونی است که معنای اصطلاح به طور کل تغییر کرده است.
د- روش ترکیبی: به نظر میآید روش ترکیبی در ترجمۀ اصطلاحات خاص یک زبان و فرهنگ، بهترین و سودمندترین روش باشد؛ چراکه به مترجم کمک میکند تا هم صورت زبان مبدأ را حفظ کند و هم معنا را به صورت کامل و دقیق به زبان مقصد منتقل کند. از این رو، مترجم میتواند در متن ترجمه، صورت زبان مبدأ را بیاورد و در پاورقی به شرح و تفسیر آن اصطلاح بپردازد و یا اینکه به طور برعکس عمل کند. عنانی به روش دوم؛ یعنی آوردن معنای اصطلاحی در متن ترجمه و اشاره به صورت آن در پاورقی بیشتر راغب است و تنها در یک اصطلاح، بخشی را به همان صورت زبان مبدأ و بخش دیگر را به صورت معنای کنایی ترجمه کرده است.
- نمونه اول: «اگر تو تنبانت خرابی نمیکنی، بگو ببینم چه کار داری؟» (آلاحمد، 1389: 79)
ترجمه: «إن لم تکن تقصد عملا لیس من ورائه إلا فضیحتک قل لی لأر ماذا وراءک» (العنانی، 2009: 132) و در پاورقی: «تحدث فی سروالک: حرفیا»
مترجم در ترجمۀ اصطلاح «درتنبان خرابی کردن» از روش ترکیبی استفاده کرده است؛ بدین صورت که ضمن بیان معنای اصطلاحی این عبارت در پاورقی نیز به ترجمۀ لفظی آن اشاره کرده است تا جای هیچ ابهامی باقی نماند.
- نمونه دوم: «این میرزا خیلی میداند. دست و پای عیال ما را تو چنان تو پوست گردو گذاشته» (آلاحمد، 1389: 93)
ترجمه: «میرزا هذا یعلم الکثیر. لقد ألهی زوجتی بعمل مستمر و شغلها» (العنانی، 2009: 152)
مترجم در ترجمۀ «دست در پوست گردو گذاشتن» از روش ترکیبی بهره جسته است؛ بدین صورت که ضمن بیان معنای اصطلاحی این عبارت (مشغول کردن کسی به چیزی) در پاورقی نیز تک تک الفاظ را به همان صورت زبان مبدأ ترجمه کرده و گفته است: «وضع ید زوجتی و قدمها فی قشر الجوز» (دست و پای همسرم را در پوست گردو گذاشت).
- نمونه سوم: «این دمب خروس که به دستشان افتاد» (آلاحمد، 1389: 4)
ترجمه: «کان هذا الذی وقع فی أیدیهم من قبیل طرف الخیط» (العنانی، 2009: 14)
اصطلاح این جمله «دمب خروس» است. «دم خروس، کنایه از جرمی است که علائمی از آن پیدا است و گفته میشود: «دم خروسی در دست دارد؛ یعنی بهانهای پیدا کرده است یا برگه دزدی یا نشانه کاری زشت» (لغتنامه دهخدا، ذیل دم خروس). مترجم در ترجمۀ این اصطلاح ابتدا از روش تحتاللفظ استفاده کرده، سپس در ترجمۀ «دمب خروس» از روش حفظ معنا بهره جسته است. بنابراین، روش او در ترجمۀ این اصطلاح، یک روش ترکیبی است که موفق نبوده است؛ چراکه این ترکیب برای اهالی زبان مقصد ناآشنا و نامفهوم است. بهتر بود مترجم از روش تغییر صورت و حفظ معنا و یا روش ترکیبی (حفظ صورت و شرح و توضیح در پاورقی) استفاده میکرد. برای نمونه میتوانست بگوید: «أعطی سیفه لعدوه».
هـ- تحت اللفظی: در این روش، تک تک واژگان یک عبارت اصطلاحی در فرآیند ترجمه حفظ میشوند. طبیعی است که در این میان چون ترجمۀ لفظی برخی اصطلاحات منطقی و قابل درک است، مترجم فراموش میکند به شرح معنای اصطلاحی آن بپردازد. دسته دیگر نیز چون صورت آن برای اهالی زبان مقصد قابل درک و روشن نیست، بدون ذکر معنای آن در پاورقی، جملهای بیمعنا و بیارتباط در متن شمار میروند. متأسفانه مترجم در چندین مورد از داستان نون و القلم، تنها به ترجمۀ لفظی اصطلاحات پرداخته و کمترین اشارهای به معنا نکرده است و این باعث شده تا آن قسمت از متن برای اهالی زبان مقصد قابل درک و ملموس نباشد.
- نمونه اول: «راستش ریش سفیدهای محل، هم همین جوری در این کار دخالت نکرده بودند یا فقط به احترام حکیم باشی که گذر پوست هر کدومشان روزی به دباغ خانهاش میافتاد. بلکه. .. » (آلاحمد، 1389: 10)
ترجمه: «و حقیقة الأمر أن کبراء الحی لم یتدخلوا بهذا الثقل احرام للحکیمباشی، فحسب، فقد مر جلد کل واحد منهم ذات یوم بمدبغته. لکن. .. » (العنانی، 2009: 24)
اصطلاح «گذر پوست کسی به دباغ خانه افتادن» به کسی میگویند که به دیگری بدی کرده، اما بالاخره روزی با آن شخص سروکار پیدا میکند و احتیاجش به او میافتد (لغتنامه دهخدا، ذیل دباغخانه). مترجم دقیقا تک تک کلمات این اصطلاح را تحتاللفظ ترجمه کرده است. با این روش معنای زبان مبدأ به هیچ عنوان به زبان مقصد منتقل نمیشود، همچنان که صورت زبان مبدأ نیز برای اهالی زبان مقصد ناآشنا باقی میماند. از این رو، باید مترجم از روش ترکیبی استفاده میکرد؛ یعنی ضمن بیان معنای اصطلاحی این عبارت یا ضمن شرح این عبارت، معنای لفظی کلمات را در پاورقی میآورد و یا اگر از روش تحتاللفظ استفاده کرده در پاورقی نیز حتماً به شرح و توضیح آن میپرداخت. برای نمونه میگفت «هذا المصطلح بمعنی «الذی قد أساء شخصا لکن فی یوم ما، یقابل ذاک الشخص و یحتاج إلی مساعدته».
- نمونه دوم: «برایتان بگویم که اوضاع آن روزگار چگونه بود و چرا سنگ رو سنگ بند نمیشد و چرا دست به دل هر که میگذاشتی، نالهاش به فلک بود» (آلاحمد، 1389: 8)
ترجمه: «لأحدثکم إذن عن أوضاع ذلک الزمن و لماذا لم یکن حجر یستقیم علی حجر و لماذا کنت إن وضعت یدک علی قلب أحد، ارتفع أنینه إلی عنان السماء» (العنانی، 2009: 21)
عبارت اصطلاحی «دست به دل کسی گذاشتن» است. در لغتنامه دهخدا آمده است که «دست به دلم مگذار» به معنای «با یادآوری خاطرات رنجآور مرا اذیت مکن، مپرس که بسیار دردها دارم» (لغتنامه دهخدا ذیل دست گذاشتن). مترجم تنها به ترجمۀ تحتاللفظ آن اکتفا کرده و به صورت «وضعت یدک علی قلب أحد» (اینکه دست روی قلب کسی بگذاری) آورده است. ترجمۀ تحتاللفظ این اصطلاح به همان معنایی که اهل زبان مبدأ برداشت میکنند، کاربرد ندارد. بنابراین، لازم بود تا نویسنده در پاورقی به شرح این اصطلاح میپرداخت و معنای اصطلاحی آن را نیز توضیح میداد. به طور مثال، میگفت «إن جعلت أحدا یبثّک شکواه».
- نمونه سوم: «اما حالا دیگر بوهای بدی میآمد این بود که کک افتاد به تنبان بزرگان و اعیان و وزراء و نه یکی و نه دو تا بلکه پشت سر هم جاسوس و خبرگزار و مفتش بود» (آلاحمد، 1389: 48)
ترجمه: «لکن الان ثمة روائح کریهة تفوح و کان أن عم القلق العظماء و الأعیان و الوزراء و من ثم لم یقم واحد أو اثنان بالتقصی بل أرسلوا الجواسیس و کتبة التقاریر و العیون الواحد تلو الآخر» (العنانی، 2009: 84)
اصطلاح «بوهای بدی میآمد» با توجه به بافت و با توجه به سیاق عبارت به معنای «اینکه اوضاع به هم ریخته و وضعیت خطرناک شده است» است، اما مترجم تنها به ترجمۀ لفظی آن اکتفا کرده و معنا و مقصود اصلی زبان مبدأ را درک نکرده است. بنابراین، لازم بود مترجم با استفاده از روش ترکیبی در پاورقی به شرح این اصطلاح میپرداخت و میگفت «هذا المصطلح بمعنی توتّر الأوضاع».
- نمونه چهارم:«چرا شکسته نفسی میکنی؟ قبایی است به قامت تو دوخته. چه کسی صالحتر از تو میشود پیدا کرد» (آلاحمد، 1389: 94)
ترجمه: «لماذا تقوم بالحط من قدر نفسک؟ إنه قباء خیط علی قامتک. و أی شخص أصلح یمکن العثور علیه» (العنانی، 2009: 153)
اصطلاح «قبا به قامت کسی دوختن» به معنای «شایسته بودن کاری یا پست و مقامی برای کسی است» (لغتنامه دهخدا، ذیل قبا). مترجم در ترجمۀ این اصطلاح از روش تحتاللفظ استفاده کرده است؛ یعنی تک تک الفاظ زبان مبدأ را در زبان مقصد آورده است. درست است که صورت در زبان مقصد حفظ شده است.، اما بهتر بود مترجم از روش جایگزینی استفاده میکرد؛ یعنی آن را به صورت «هذا الکرسی خیط علی مقاسک» ترجمه میکرد؛ چراکه این عبارت در زبان عربی دقیقاً معادل «قبایی است به قامت تو» در زبان فارسی.
- نمونه پنجم: میرزا عبدالزکی که دید که الان در حجره را از پاشنه درمیآورند، بلند شد و رفت جلو» (آلاحمد، 1389: 96)
ترجمه: «نهض میرزا عبدالزکی و قد رأی أنهم یخلعون باب مکتبه و تقدم » (العنانی، 2009: 157)
اصطلاح «درپاشنه را از جا درآوردن» به جای «پیگیری شدید، مراجعه زیاد به جایی» است (لغتنامه دهخدا، ذیل پاشنه) مترجم در ترجمه این اصطلاح از روش تحتاللفظ استفاده کرده است. با این روش او توانسته است صورت زبان مبدأ را به زبان مقصد منتقل کند، اما معنای اصطلاحی آن برای اهل زبان مقصد ناشناخته است. بهتر بود که از روش ترکیبی بهره میجست؛ بدین صورت که در پاورقی نیز به شرح و توضیح این اصطلاح میپرداخت و میگفت «هذا المصطلح یستعمل لِمن یصرُّ علی شیء أو عمل».
- نمونه ششم: «البته وقتی مردم پیش تو میآیند که دستشان از همه کوتاه شده باشد» (آلاحمد، 1389: 21)
ترجمه: «مما لا شک فیه أن الناس یلجأون إلیک عندما لا تطول یدهم مکانا آخر» (العنانی، 2009: 42)
عبارت اصطلاحی این جمله، «کوتاه شدن دست کسی از چیزی» به معنای «ناامید شدن» است (لغتنامه دهخدا ذیل کوتاه شدن). مترجم این اصطلاح را به همان صورت زبان مبدأ به صورت تحتاللفظ ترجمه کرده که نامفهوم است و مفهوم زبان مبدأ را به زبان مقصد منتقل نمیکند. بهتر بود مترجم میگفت «عندما تنقطع بهم السُّبُل».
نتیجهگیری
با بررسی ترجمه نون و القلم و تطبیق برابر نهادههای عبارات اصطلاحی مشخص شد ماجده عنانی از میان روشهای مختلفی که نظریۀ تعادل اصطلاحی مونا بیکر پیشنهاد میدهد به روش برگردان اصطلاحات به شکل شباهت معنا و تغییر صورت، بیشتر راغب است. مصطلحات این دسته، برخی در زبان مقصد وجود دارد منتهی به شکلی متفاوت به کار میرود، اما برخی نیز در زبان مقصد جایگاهی ندارد و خاص فرهنگ و بافت زبان مبدأ است که در این حالت، مترجم را بر آن داشته است که معنای کنایی آن را دریابد و معنای دوم را در ترجمه لحاظ کند. ترجمه اصطلاحاتی چون پشتشان باد خورد، دم پر کسی بودن، پاپوش دوختن، بدهکار نبودن گوش، چانه گرم شدن و.. . از این قبیل هستند. در برخی موارد، مترجم به دلیل تشخیص ندادن اصطلاحی بودن عبارات به ترجمۀ تحتاللفظی آنها اکتفا کرده است که همان ترجمۀ تحتاللفظ، درست و معنادار است و همین معنادار بودن واژگان، مترجم را به مسیر اشتباه سوق داده است. دستهای از اصطلاحات نیز هستند که مترجم با حفظ معنا و صورت زبان مبدأ اقدام به ترجمه کرده و گواه این موضوع است که آن اصطلاحات، مشترک بین دو زبان مبدأ و مقصد است.
در مجموع به نظر میآید مترجم با وجود اینکه یک عرب زبان است تا حدودی، درک درستی از مصطلحات و ضربالمثلهای فارسی داشته و همین شناخت و آگاهی او به او کمک کرده است تا در برخی موارد، ترجمۀ تقریباً دقیقی از مصطلحات فارسی ارائه دهد.