ادگار مورن، فیلسوف و جامعهشناس فرانسوی میگوید: «انسان زبان را میآفریند و زبان بهنوبه خود انسان را میآفریند» (1370: 79). از بخش دوم سخن مورن میتوان اینگونه برداشت کرد که زبان بعد اجتماعی و فرهنگی انسان را شکل میدهد و افراد هر جامعة زبانی از دریچة زبانی که بدان سخن میگویند به جهان مینگرد. بحث زبان و تأثیر آن بر فرهنگ و اندیشه گویشوران در زبانشناسی تحت عنوان نسبیت زبانی شناخته میشود.
براساس این نظریه، زبان هر فرد شبکهای از مقولات را تشکیل میدهد که وی از طریق آن جهان را درک میکند. همچنین بهوسیله همین شبکه زبانی، پدیدههای گوناگون را مقولهبندی و تصور میکند (ترادگیل، 1376: 32).
هر چند در قرن هجدهم، دانشمندانی مانند یوهان گوتفرید، هِردِر و ویلهم فون هومبولت دربارة نسبیت زبانی و رابطة زبان و تفکر بحث کردهاند، اما بحث دربارة نسبیت زبانی به عنوان موضوع جدی به نظریات و آرای فرانس بواز بنیانگذار مردمشناسی در ایالات متحده برمیگردد. بواز در آمریکا با زبانهای بومی بسیاری آشنا شد که با زبانهای خانواده هند و اروپایی و نیز زبانهای سامی بسیار متفاوت بودند. وی با مطالعه این زبانها متوجه شد که سبک زندگی و قواعد دستوری از مکانی به مکان دیگر تفاوت دارد و درنهایت بدین باور رسید که «فرهنگ و شیوه زندگی انسانها بازتابی است از زبانی که بدان سخن میگویند» (خجستهپناه،10:1390).
پس از بواز ، ادوارد ساپیر و لی وورف، مباحث نسبیت زبانی را توسعه دادند و آن را بهشکل یک نظریة کامل عرضه کردند. تا جایی که امروزه فرضیة نسبیت زبانی با عنوان «فرضیة ساپیر - وورف» شناخته شده است. بنجامین لی وورف بر این باور بود که «دنیای پیرامون ما در زبانهای مختلف به صورت گوناگونی منعکس میشود و انسانها نه تنها در دنیای پیرامون و زندگی اجتماعی، بلکه در دنیای زبان مادری خویش زندگی میکنند» (کوندراتف، 1363: 77). حال با توجه به اینکه زبانها در برشبندی پدیدههای گوناگون و نامگذاری آنها باهم تفاوت دارند در نتیجه مترجم در برگردان آن از زبانی به زبان دیگر یقیناً با مشکلات و موانع زیادی روبهرو خواهد شد. برخی از این موانع ناشی از اختلاف در ساختمان دستوری و برخی حاصل تفاوت در مقولههای واژگانی دو زبان است (باطنی، 1373: 164).
در این جستار نویسندگان در نظر دارند مسأله نسبیت زبانی را در ترجمة رمان الشحاذ، اثر نجیب محفوظ مورد بحث و بررسی قرار دهند. این اثر را محمد دهقانی به زبان فارسی برگردانده و تاکنون چندین بار تجدید چاپ شده است.
با توجه به اینکه زبان عربی و فارسی از دو خانواده کاملاً مجزا هستند؛ یعنی عربی از خانواده زبانهای سامی و فارسی از خانواده هند و اروپایی بهشمار میرود در نتیجه تفاوت بین دو زبان در برشبندی مقولههای واژگانی و مقولههای ساختاری امری مسلم و طبیعی به نظر میرسد، اما با توجه به اینکه بررسی همة مقولههای نسبیت زبانی در زبان عربی و فارسی از حوصلة این مقاله خارج است، نگارندگان در نظر دارند از حوزة واژگانی زبان به تقسیمبندی اوقات شبانهروز و از حوزه ساختاری به مسأله جنسیت بپردازند و درنهایت به سؤالهای زیر پاسخ دهند:
- عدم توجه به مقولة نسبیت زبانی در تقسیمبندی اوقات شبانهروز و جنسیت چگونه باعث ابهام و یا لغزش در ترجمة رمان الشحاذ شده است؟
- با توجه به تفاوت در برشبندیهای زمانی در زبان عربی و فارسی، آیا مترجم توانسته است در مسأله اوقات شبانهروز، نسبیت زبانی را مدنظر قرار دهد؟
1. پیشینة پژوهش
تاکنون پژوهشهای زیادی دربارة نسبیت زبانی در مقایسة دو زبان به عمل آمده است که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
محمدرضا باطنی (1373) در کتاب «زبان و تفکر» که شامل مجموعه مقالاتی در زمینة زبانشناسی است با ذکر مثالهایی از زبان انگلیسی سعی در شرح اهمیت مقولة مهم نسبیت زبانی کرده و مشکلات ترجمة آن به زبان فارسی را تشریح کرده است.
مریم نیلیپور طباطبایی (1387) در پایاننامة «نسبیت زبانی و ترجمه» به رابطة نسبیت زبانی و مشکلات ترجمه در سطوح مختلف زبانی و تفاوت بافت زبانی دو زبان فارسی و فرانسه از لحاظ فعل مجهول پرداخته است.
ابراهیم بدخشان و حسن آزموده (1391) در مقالة «بازاندیشی نسبیّت زبانی با رویکرد شناختی و استناد بر دادههای زبان فارسی» با دیدگاه زبانشناسی و روانشناسی زبان به بررسی رابطة فرهنگ و زبان براساس نظریة ساپیر- ورف پرداختهاند.
نرمینه معینیان (1392) در مقالة «تحلیل نظریة نسبیت زبانی در پرتو شواهد جامعهشناختی و مردمشناختی» امکانات زبان و محدودیتهای آن را در پرتو دیدگاه نظریة نسبیت زبانی به بوته تحلیل نهاده تا در پرتو شواهدی از حوزة جامعهشناسی و مردمشناسی زبان به بررسی ادعای این نظریه مبنی بر تأثیر زبان بر جهانبینی بپردازد.
علیرضا نظری (1396) در مقالة «تحلیل مقولههای نسبیت زبانی در عربی نسبت به زبان فارسی و تأثیر آن بر ترجمه» با روش توصیفی- تحلیلی به مقولة نسبیتهای متمایز در زبان عربی و تاثیر آن بر ترجمة متون عربی در مقولههای زمان، عدد، جنسیت و... به ویژه متون کهن به فارسی پرداخته است.
شهریاز نیازی و همکاران (1398) در مقالة «واکاوی بخشی از ترجمة رمان الشحاذ براساس الگوی نظری وینی و داربلینه» با در نظر گرفتن تکنیکهای مطرح شده وینی و داربلینه به استخراج نمونههای تطبیقی از ترجمة رمان الشحاذ پرداخته است. یافتههای این مقاله نشان میدهد از روشهای غیرمستقیم بالاخص روش همانندسازی بیشتر استفاده شده است.
2. تفاوت پژوهش
در پژوهشهایی که تاکنون درباره نسبیت زبانی انجام شده غالباً این مسأله به طور عام مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. به همین خاطر شاید بتوان گفت تنها تحقیق قابل مقایسه با این جستار، مقاله علیرضا نظری است. ایشان مقولة نسبیت زبانی را در قرآن کریم مورد ارزیابی قرار داده است در صورتی که نگارندگان این جستار با انتخاب ترجمة فارسی رمان الشحاذ در نظر دارند مسأله نسبیت زبانی را در یکی از آثار معاصر مورد بحث و بررسی قرار دهند.
3. چارچوب نظری پژوهش
براساس نسبیت زبانی، هر زبان به گونهای خاص حقایق دنیای پیرامون را به تصویر میکشد و انسانها از دریچة زبان، پدیدههای بیرون را میبینند و بدان میاندیشند. هر چند برخی این دیدگاه را افراطی میدانند و آن را رد میکنند (باطنی، 1373: 116) با وجود این، بحث نسبیت زبانی در کتابهای زبانشناسی و انسانشناسی همچنان به قوت خود باقی است. الساندرو دورانتی زبانشناس و انسانشناس معاصر میگوید: «هر زبانی دایرهای را در اطراف مردمش ترسیم میکند و خروج از این دایره تنها با ورود همزمان به زبان مردمی دیگر ممکن است. از اینرو، یادگیری یک زبان خارجی باید غلبة دیدگاهی جدید بر نگرش کیهانی قبلی فرد باشد» (دورانتی، 1395: 109). شاید بتوان گفت تفاوت در
تقسیمبندی رنگهای نور ناشی از همین دایره زبانی باشد؛ برخی از اقوام آن را به 2 پاره و برخی به 5 پاره و بعضی نیز به 7 یا 11 پاره تقسیم کردهاند (لطفیپور ساعدی، 1395: 46). اسکیموها برای انواع مختلف برف 12 واژه دارند و در زبان عربی برای بیش از 30 نوع شتر اسامی جداگانهای وجود دارد (صفوی، 1388: 21). همچنین میتوان به توالی زمانها در زبان انگلیسی و فارسی اشاره کرد. در زبان انگلیسی توالی زمانها کاملاً رعایت میشود. در نتیجه اگر جمله در این زبان با زمان گذشته شروع شود، بقیة افعال از آن تبعیت میکنند:
I knew that he wouldn't com.
این عبارت را در فارسی به صورت «من میدانستم که او نخواهد آمد» و یا «من میدانستم که او نمیآید» (همان: 23)، میتوان ترجمه کرد. در نتیجه رعایت توالی زمانها در زبان فارسی شرط نیست.
با این اوصاف نسبیت زبانی حقیقتی است که نمیتوان آن را به راحتی انکار کرد و همانطور که قبلاً اشاره شد در دو سطح واژگان و ساختار قابل بررسی است.
4. نسبیت زبانی در سطح واژگان
برای توضیح نسبیت زبانی در سطح واژگان بین زبان عربی و فارسی میتوان به اعضای بدن اشاره کرد. در زبان فارسی برای مفهوم «دست» فقط یک واژه وجود دارد (صفوی، 1388: 21) در صورتی که در زبان عربی کلماتی مانند؛ ید، راحة، ذراع وجود دارد و میتواند بر دست دلالت کند. در مثال ذیل، ملاحظه میشود دهقانی کلمه ذراع را به دست ترجمه کرده و کاملاً درست است.
وعندما أحاط خاصرتها بذراعه (محفوظ،2010: 53)
وقتی دستهایش را به دور کمر او حلقه کرد (دهقانی، 1388: 64)
همچنین میتوان به فعل عربی «مشی» اشاره کرد. معادل مشهور این فعل در زبان فارسی راه رفتن است. با وجود این، همین فعل ممکن است برای معانی دیگری نیز بهکار رود که در زبان فارسی از آن به قدم زدن یا پیاده رفتن تعبیر شود (باطنی، 1373: 175) که هر کدام برای اشاره به نوع خاصی از راه رفتن بهکار میرود. به همین دلیل، اگر در ترجمة عبارت ذیل دقت شود:
التزم بریاضة منتظمة کالمشی (محفوظ،2010: 10)
ترجمه: به طور منظم ورزش کن، مثلا راه برو (دهقانی، 1388: 14)
ملاحظه میشود محمد دهقانی مسأله نسبیت زبانی را در برگردان این فعل مدنظر قرار نداده است؛ چراکه در زبان فارسی اگر بخواهیم از راه رفتن به عنوان یک ورزش تعبیر کنیم از کلماتی مانند: پیاده رفتن، پیادهروی و یا قدم زدن استفاده میکنیم. در نتیجه به نظر میرسد بهتر بود این عبارت به شکل زیر ترجمه شود:
ترجمه پیشنهادی: یک ورزش رو مانند پیادهروی به طور منظم انجام بده.
از دیگر موارد قابل بحث در حوزه واژگانی نسبیت زبانی، موضوع اوقات شبانهروز است که در این مقاله به طور مفصل بدان پرداخته خواهد شد.
4-1. نسبیت زبانی در سطح ساختار
در حوزة ساختار میتوان به مبحث مثنی اشاره کرد. همانطور که میدانیم زبان عربی علاوه بر دو صیغه مفرد و جمع، دارای صیغة مثنی است که برای اشاره به دو شخص یا دو شیء بهکار میرود. حال آنکه زبان فارسی فقط حاوی دو صیغة مفرد و جمع است و برای اشاره به دو شیء یا دو شخص غالباً از صیغة جمع استفاده میشود. در مثال زیر، ملاحظه میشود محمد دهقانی واژه مثنای «ساقیها» را به درستی به صورت جمع برگردانده است.
ألقت الشمس علی حجرها و ساقیها فیضاً من شعاعها الذی یبرق لألاء فوق سطح النیل (محفوظ،2010م: 73).
ترجمه: پرتویی از آفتاب، که بر فراز نیل میدرخشید، بر زانوان و ساقهای بثینه افتاده بود (دهقانی، 1388: 85).
این مسأله در ترجمه از فارسی به عربی بهخصوص در ترجمة اعضای زوج بدن نیز باید مدنظر قرار گیرید. به عنوان مثال، اگر مترجمی بخواهد رمان «چشمهایش» اثر بزرگ علوی را به عربی ترجمه کند در برگردان عنوان باید از صیغه مثنی استفاده کند و از ساختار زبان فارسی تبعیت نکند. با وجود این در برخی موارد ملاحظه شده مترجم در برگردان صیغه مثنی به فارسی ناچار است از عدد «دو» استفاده کند. به عنوان مثال، میتوان به مورد ذیل اشاره کرد:
تخیل تصادم سیارتین عند مفترق الطریق (محفوظ،2010م: 103).
ترجمه: میپنداشت دو ماشین بر سر چهارراهی با هم برخورد میکنند (دهقانی، 1388: 105).
از دیگر موارد ساختاری که در نسبیت زبانی بین دو زبان عربی و فارسی قابلیت بحث و بررسی را دارد، موضوع جنسیت است که در این جستار به تفصیل بدان پرداخته خواهد شد. اما همانگونه که قبلاً اظهار شد نویسندگان این جستار از مقولههای واژگانی تنها به ترجمة اوقات شبانهروز خواهند پرداخت.
4-2. نسبیت در اوقات شبانه روز
ابومنصور ثعالبی در کتاب «فقه اللغة واسرار العربیة» (باب 30 ، فصل 17) اوقات شبانهروز در زبان عربی را به نقل از حمزة بن الحسن به صورت مندرج در جدول (1) تقسیمبندی کرده است.
جدول (1): اوقات شبانهروز در زبان عربی به نقل از حمزةبن الحسن
الــنــهــار
|
الغروب
|
|
|
الــلــیــل
|
الصباح
|
العشی
|
|
|
الصبح
|
الاصیل
|
|
|
الفجر
|
القصر
|
|
|
السحر
|
العصر
|
|
|
البهرة
|
الرواح
|
|
|
الزلفة
|
الظهیرة
|
|
|
الزلة
|
الهاجرة
|
|
|
الفحمة
|
الضحی
|
|
|
السدفة
|
الغدوة
|
|
|
العتمة
|
البکور
|
|
|
الغسق
|
الشروق
|
|
|
الشفق
|
منبع: الثعالبی، 2000: 348
باطنی در کتاب زبان و تفکر، تقسیمبندی اوقات شبانهروز در زبان فارسی را به صورت جدول (2) نشان داده است.
جدول (2): تقسیمبندی اوقات شبانهروز در زبان فارسی
6
|
روز
|
صبح
|
پگاه
|
7
|
8
|
پیش از ظهر
|
9
|
10
|
11
|
نیمروز
|
12
|
عصر
|
13
|
بعد از ظهر
|
14
|
15
|
16
|
عصر
|
17
|
18
|
شب
|
شامگاه
|
غروب
|
19
|
20
|
21
|
سرشب
|
22
|
23
|
شبانگاه
|
نیمه شب
|
24
|
1
|
2
|
شبانگاه
|
3
|
4
|
5
|
منبع: باطنی، 1373: 172
با مقایسه این دو جدول، مشاهده میشود تقسیمبندی اوقات شبانهروز در زبان عربی و فارسی کاملاً منطبق نیست. به همین دلیل مترجم در برگردان اصطلاحات مربوط به اوقات شبانهروز باید این عدم تطابق را مدنظر قرار دهد؛ چراکه عدم توجه به نسبیت زبانی در این مورد ممکن است، باعث شود فضای به تصویر کشیده شده در متن مقصد هماهنگ با متن مبدأ نباشد و یا حتی موجب سردرگمی خواننده متن مقصد شود؛ در ترجمه رمان الشحاذ نیز مشاهده میشود که دهقانی در برخی موارد، نسبیت زبانی را در ترجمة اصطلاحات مربوط به اوقات شبانهروز مدنظر قرار نداده است که از آن جمله میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
سفعت ریاح شتویة نوافذ المکتب وانقلب الأصیل لیلا (محفوظ، 2010: 86)
ترجمه: بادهای زمستانی بر پنجرههای دفتر وزید و غروب به شب بدل شد (دهقانی، 1388: 101)
این عبارت بخشی از متنی است که نویسنده در آن فضای بیرون از دفتر عمر شخصیت اصلی داستان گدا را به تصویرمیکشد. به یکباره باد زمستانی همراه با ابر وزیدن میگیرد و ساعات عصر را تبدیل به شب میکند. اگر نگاه دوبارهای به جدول تقسیم اوقات شبانهروز در زبان عربی بیندازیم، ملاحظه خواهیم کرد که واژة «أصیل» در زبان عربی زیرمجموعه اوقات روز است؛ یعنی آفتاب هنوز غروب نکرده و هوا روشن است. سپس باد زمستانی همراه با ابر، فضا را دربر میگیرد و روز تبدیل به شب «لیل» میشود. در واقع جملة عربی نوعی تضاد را به ذهن خواننده القا میکند؛ تضاد بین شب و روز، تضاد بین تاریکی و روشنایی. در صورتی که در ترجمة فارسی چنین تضادی مشاهده نمیشود، زیرا مترجم به جای «أصیل» واژه غروب را بهکار برده است. واژه غروب علاوه بر اینکه در عرف عام تاریکی را در ذهن القا میکند در جدول اوقات شبانهروز در زبان فارسی نیز زیرمجموعه شب است. در نتیجه به نظر میرسد اگر به جای واژه «أصیل» ساعات عصر یا اواخر عصر را بهکار ببریم، ترجمه به متن عربی نزدیکتر میشد.
ترجمة پیشنهادی: بادهای زمستانی بر پنجرههای دفتر وزید و اواخر عصر را تبدیل به شب نمود.
رأیت أن أدعوک لتشهدی معی الغروب ...
همت بالاعتذار فیما بدا له، کان یعلم أن ذاک وقت خروجها مع أمها وأختها لنزهة الأصیل على الکورنیش[1] (محفوظ، 2010: 29)
ترجمه: بثینه خواست عذرخواهی کند و برود. عمر میدانست که طبق معمول میخواهد با مادر و خواهرش به گردش شامگاهی در بلوار برود (دهقانی، 1388: 37).
این متن بخشی از دیالوگی است که بین عمر و دختر بزرگش بثینه رد و بدل میشود. عمر از بثینه میخواهد که در بالکن کنار او بشیند و غروب آفتاب را نظاره کند، اما بثینه دوست داشت معذرتخواهی کند و به مادر و خواهر کوچکتر خود ملحق شود که در طول اقامتشان در شهر اسکندریه هر روز عصر برای گردش به ساحل رود نیل میرفتند. با توجه به عبارتی که از زبان عمر نقل میشود هوا هنوز روشن است و آفتاب غروب نکرده در نتیجه به نظر نمیرسد بهکار بردن واژه شامگاه، که در زبان فارسی زیرمجموعه شب است و تاریکی را تداعی میکند به عنوان معادل برای «أصیل» چندان دقیق باشد. بنابراین، به نظر میرسد اگر دهقانی به جای شامگاه واژه عصر را بهکار میبرد، فضای موردنظر نویسنده را بهتر به زبان فارسی منتقل میکرد:
ترجمه پیشنهادی: بثینه خواست عذرخواهی کند و برود. عمر میدانست که طبق معمول میخواهد با مادر و خواهرش به گردش عصرگاهی بر روی بلوار برود.
على ضفاف النیل أو فی الشرفة أو فی الصحراء خرس الفجر (محفوظ،2010: 129)
ترجمه: بر سواحل نیل یا در بالکن یا در بیابان صبح خاموش بود (دهقانی، 1388: 150)
واژه «فجر» در زبان عربی زیرمجموعه اوقات شب است. همچنین معادل آن در زبان فارسی؛ یعنی بامداد یا سپیده دم، جزئی از شب بهشمار میآید در صورتی که صبح (با توجه به جدول (2)) در زبان فارسی زیرمجموعه روز است؛ یعنی زمانی که آفتاب برآمده و روشنایی همهجا را در برگرفته است. در نتیجه به نظر میرسد مترجم در اینجا نیز نسبیت زبانی در اوقات شبانهروز را رعایت نکرده است و بهتر بود واژه سپیده دم را بهکار میبرد:
ترجمة پیشنهادی: بر سواحل نیل یا در بالکن یا در بیابان سپیدهدم خاموش بود.
ممکن است برخی این ایراد را مته به خشخاش به حساب آورند و آن را سختگیری بیمورد بدانند. در صورتی که اگر فضای کلی متن مدنظر قرار گیرد، ملاحظه میشود که این ایراد چندان هم بیمورد نیست. در پاراگراف طولانی که این عبارت جزو آن است در جملات بعدی میخوانیم:
وخاطبت المقاعد والجدران والنجوم والظلام (محفوظ، 2010: 129)
ترجمه: با مبلها و دیوارها و تاریکی سخن گفتم (دهقانی، 1388: 150)
یقیناً خواننده متن فارسی با خواندن این عبارت سردرگم میشود. اگر زمانی که راوی توصیف میکند، صبح است، پس چرا باید فضا تاریک باشد و ستارگان بدرخشند؟ همچنین در عبارتهای پایانی همین پارگراف میخوانیم:
وتعذر التنبؤ بطلوع الشمس (محفوظ، 2010: 129)
ترجمه: و خبر دادن از طلوع آفتاب دشوار گشت. (دهقانی، 1388: 150)
حال آیا امکان ندارد این سؤال در ذهن خواننده شکل گیرد که اگر آفتاب طلوع نکرده چگونه میتواند صبح باشد؟ اما با بهکار بردن واژه سپیده دم همه این ابهامات برطرف میشود و متن از انسجام بهتری برخوردار خواهد شد.
استلقیت على ظهری فوق الحشائش رانیا إلى الأشجار الراقصة بملاطفات النسیم فی الظلام. أنتظر وغن طال الانتظار. وإذا بأقدام تقترب وصوت یهمس:
- مساء الخیر یا عمر (محفوظ، 2010: 144)
ترجمه: روی علفها دراز کشیدم و به درختان خیره شدم که از نوازش نسیم در تاریکی میرقصیدند. انتظار میکشیدم هرچند انتظار طولانی است. ناگهان گامهایی نزدیک میشود و صدایی آهسته میگوید:
- عصر بخیر، عمر (دهقانی، 1388: 167).
در کتاب المنجد در تعریف مساء الخیر آمده، «سلامی است که در هنگام مساء رد و بدل میشود». همچنین در کتاب المعجم الوسیط در تعریف واژه مساء آمده، «مساء مقابل صبح است و از بعدازظهر تا نیمه شب امتداد دارد» (الوسیط، 1989: 870). در برخی از فرهنگهای لغت دو زبانه برای واژه مساء سه معادل شب، بعد از ظهر و عصر ذکر شده است (المورد، 1385: 972). از مجموع آنچه در کتابهای لغت ذکر شده، نتیجه میگیریم در زبان عربی برای سلام دادن دو اصطلاح وجود دارد؛ یکی صباحالخیر که برای قبل از ظهر بهکار میرود و دیگری مساءالخیر که برای بعدازظهر تا نیمه شب استفاده میشود. تقابل اصطلاحات سلام دادن در زبان عربی و فارسی در جدول (3) نمایش داده شده است.
جدول (3): تقابل اصطلاحات سلام دادن در زبان عربی و فارسی
صباح الخیر
|
الظهر
|
مساء الخیر
|
صبح بخیر
|
ظهر
|
ظهر بخیر
|
عصر بخیر
|
شب بخیر
|
منبع: یافتههای پژوهش
با توجه به جدول (3)، ملاحظه میشود که برای اصطلاح عربی مساء الخیر، سه معادل در زبان فارسی وجود دارد. در نتیجه مترجم جهت معادلیابی درست باید سیاق متن را مدنظر قرار دهد تا بفهمد اصطلاح مساء الخیر در متن عربی در چه زمانی از شبانهروز بهکار رفته؛ بعدازظهر، عصر یا شب، سپس با توجه به آن معادل مناسب را برای ترجمه خود اختیار کند. اگر نگاه دوبارهای به متن عربی بیندازیم، ملاحظه میشود نویسنده واژه تاریکی را بهکار برده است؛ «رانیا إلى الأشجار الراقصة بملاطفات النسیم فی الظلام». این واژه ثابت میکند اصطلاح مساءالخیر زمانی بهکار رفته که هوا تاریک بوده است. درنتیجه ترجمه کردن آن به «عصر بخیر» خالی از اشکال نیست، اما با توجه به اینکه اصطلاح «شب بخیر» غالباً برای خداحافظی بهکار میرود نه سلام کردن، بهتر است عبارت مساء الخیر در متن عربی به سلام یا وقت بخیر ترجمه شود.
5. جنسیت
براساس نظریه نسبیت زبانی، انسانها از دریچه زبان، جهان پیرامون خود را نظاره میکنند. برخی از زبانشناسان بر این باورند که ساختارها برای انتقال معنی بهکار میروند و خود منجر به تولید معنی نمیشوند و اصولاً بحث در مورد ارتباط مقوله جنس در زبان با واقعیات جهان خارج را بیمورد میدانند (علینژاد، 1384: 82). با وجود این برخی دیگر چگونه گفتن را دلیل بر چگونه فکر کردن میدانند (همان: 82). در هر حال، خواه مقولات ساختاری یا دستوری در جهانبینی سخنوران زبان مؤثر باشد یا نباشد، نمیتوان منکر آن شد که این تفاوتها در شیوه تعبیر از پدیدههای طبیعی و انسانی مؤثر هستند و مترجم در برگردان از زبان مبدأ به مقصد باید آنها را مدنظر قرار دهد. یکی از این مقولههای ساختاری جنسیت است.
در هر زبانی میتوان نشانههایی از تمایز میان دو جنس مؤنث و مذکر را مشاهده کرد. به عنوان مثال، در زبان فارسی واژههایی مانند: زن و مرد، دختر و پسر، عمه و عمو، خاله و دایی و... وجود دارد که بر تمایز جنسیتی دلالت دارد (شیری، 1386: 42)، اما در برخی زبانها مانند زبان عربی این تمایز گستره وسیعی را دربر میگیرد و شامل اسمها، اسمهای اشاره، اسمهای موصول، أفعال و ضمایر مربوط به آنها میشود. با توجه به اینکه در این جستار مبحث جنسیت فقط در افعال و ضمایر مورد بحث قرار میگیرد، جدول (4) جهت مقایسه ضمایر عربی و فارسی ارائه شده است. اگر از ضمایر مثنی که در عربی برای مذکر و مؤنث بهطور یکسان بهکار میرود، چشمپوشی شود، تقابل ضمایر عربی و فارسی را میتوان مطابق آنچه در جدول (4) است، نشان داد.
جدول (4): مقایسه ضمایر عربی و فارسی
زبان
|
مخاطب مفرد
|
مخاطب جمع
|
غایب مفرد
|
غایب جمع
|
متکلم
|
عربی
|
أنتَ / أنتِ
|
أنتم / أنتن
|
هو/ هی
|
هم / هن
|
أنا
|
نحن
|
فارسی
|
تو
|
شما
|
او
|
آنها
|
من
|
ما
|
منبع: یافتههای پژوهش
براساس جدول (4) بجز ضمایر متکلم که در دو زبان تناظر یک به یک بین آنها وجود دارد در صیغههای غایب و مخاطب، تطابق کامل بین ضمایر نیست و این ناشی از عدم وجود جنسیت در زبان فارسی است.
نبود جنسیت در افعال و ضمایر فارسی گاهی ترجمه به این زبان را بهخصوص از زبانهایی که دارای جنسیت گسترده هستند، مشکل میسازد. در نتیجه مترجم باید در مدنظر قرار دادن نسبیت جنسیتی دقیق عمل کند تا ترجمه از اشتباه و یا ابهام، مصون بماند. در ترجمة دهقانی ملاحظه میشود که وی غالباً این نسبیت را لحاظ کرده است و به عنوان نمونه میتوان به مثال زیر اشاره کرد:
وتقلبت فی الفراش على وجهها فانحسر طرف القمیص عن نصفها التحتانی العاری، فانزلق من الفراش متجها نحو الشرفة (محفوظ، 2010: 44)
ترجمه: زینب در رختخواب غلتی زد و پیراهنش از نیمه پایین بدنش که برهنه بود پس رفت. عمر از رختخواب بیرون آمد و به بالکن رفت (محفوظ، 1388: 52).
این متن در توصیف عمر و زینب، همسر اوست. با وجود اینکه در متن عربی ذکری از نام آنها نیست، خواننده عرب به راحتی و به کمک صیغه افعال میتواند معنی متن را دریابد. در صورتی که ترجمة آن به فارسی بدون اضافه کردن نام زینب و عمر باعث ابهام در متن میشود و خواننده متن فارسی را سردرگم میکند. در نتیجه مشخص شدن مرجع فعل غلت زدن و بیرون رفتن الزامی به نظر میرسد و تنها راه اضافه کردن نام زینب و عمر حاصل میشود.
با وجود این در ترجمه دهقانی عباراتی دیده میشود که به نظر میرسد در برگردان آنها، نسبیت جنسیتی لحاظ نشده و درنهایت ترجمه برای خواننده متن فارسی چندان واضح نیست که از آن جمله میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
ویوم الجمعة سعى إلى بثینة فی الشرفة وهی تسقی أصص الورد. طالعها بابتسامة مرتبکة فوثبت نحوه مرحبة وأولته خدها لیلثمه. ورغم إشراقها لمح فی نظرتها المتهربة عتابا کالعبیر الوانی.
- أوحشتنی جدا!
فعض باطن شفتیه و قال... (محفوظ، 2010: 66)
ترجمه: روز جمعه بثینه را در بالکن دید که گلدان گل سرخ را آب میداد. با لبخندی پریشان او را نگریست و بثینه هم شادمان به سویش رفت و گونهاش را پیش برد تا عمر ببوسدش. با اینکه شاد بود در نگاه گریزانش سرزنشی چون رایحهای ملایم دیده میشود.
- واقعا دل واپسم کردی.
لبانش را گاز گرفت و گفت... (دهقانی، 1388: 77).
همانطور که ملاحظه میشود، در متن عربی برای پی بردن به معنای جملات، خواننده ملزم نیست به سیاق رجوع کند و از طریق صیغه افعال به راحتی میتواند معنی جملات را متوجه شود. در صورتی که در ترجمة فارسی، خواننده ناچار است به سیاق تکیه کند تا معنا را به درستی دریابد. در جملة اول به خاطر مقدم شدن نام بثینه دریافت معنی کمی راحتتر انجام میشود، اما در جملة دوم «با لبخندی پریشان او را نگریست»، مرجع فعل نگریست از طریق سیاق و پس از خواندن جملة بعد مشخص میشود. مرجع فعل «شاد بود» را نیز نه با تکیه بر سیاق، بلکه با حدس و گمان میتوان فهمید. همچنین مرجع فعل «گاز گرفت» را از طریق سیاق و با خواندن عبارت بعدی میتوان مشخص کرد. در واقع خوانندة ترجمة فارسی جهت دریافت معنی جملات، مدام باید به عبارات قبل و بعد رجوع کند و این موجب گسستگی در ذهن میشود و درنهایت لذت مطالعه را کم میکند. به نظر میرسد در اینجا مترجم باید نسبیت جنسیتی را مدنظر قرار میداد و با تکرار نام شخصیتها آن را حل میکرد:
ترجمه پیشنهادی: روز جمعه عمر وارد بالکن شد. بثینه در آنجا به گلدانها آب میداد. عمر با لبخندی پریشان او را نگریست. بثینه نیز شادمان به سویش رفت وگونهاش را پیش برد تا او را ببوسد. با وجود اینکه بثینه شاد بود، در نگاه گریزانش سرزنشی چون رائحهای ملایم دیده میشد.
- نگرانم کردی.
عمر لبانش را گاز گرفت و گفت...
در ترجمة پیشنهادی نام عمر و بثینه هر کدام سه بار تکرار شده است که برای رفع ابهام در متن ضروری به نظر میرسد. در حقیقت در زبان فارسی و بهخصوص در متون ادبی به منظور جبران عدم تفکیک جنسیتی نام شخصیتها تکرار میشود.
رفع حاجبیه الکثیفتین فی دهش:
- نعم .. لاحظت انهماکها فی الکتابة، وأنها تمزق ما تکتب ثم تعید کتابته، وأخیرا اعترفت لی بأنها تکتب شعرا فضحکت وقلت لها..
وترددت فسألها (محفوظ، 2010: 28)
ترجمه: عمر ابروهای پهن خود را با شگفتی بالا برد.
- خُب .. میدیدم که غرق نوشتن است و هر چه مینویسد پاره میکند و باز از نو مینویسد. تازگی پیش من اعتراف کرد که شعر مینویسد، خندیدم و بهش گفتم ..
لحظهای تردید کرد. عمر پرسید:
- بهش چی گفتی (دهقانی، 1388: 36)
این متن، بخشی از گفتوگوی بلندی است که بین عمر و همسرش زینب رد و بدل
میشود. همانگونه که ملاحظه میشود در جمله «خُب .. میدیدم که غرق نوشتن است ...» قرینههایی وجود ندارد که مشخص کند این جمله را عمر میگوید یا زینب. البته باید اذعان کرد این اشکال بر متن عربی نیز وارد است. مخصوصاً که در نسخه چاپ دارالشروق بعد از کلمه «دهش» دو نقطه آمده که خود دال بر نقل قول است و این توهم را در خواننده ایجاد میکند که جمله بعد، یعنی «نعم..لاحظت انهماکها فی الکتابة، و أنها تمزق..» را عمر میگوید. در صورتی که این جمله از زبان زینب روایت شده است و البته مترجم به درستی آن را به زینب نسبت داده است. اما اشکال اینجا است که خواننده متن فارسی فقط با خواندن عبارت بعد، یعنی «لحظه ای تردید کرد. عمر پرسید» متوجه میشود که این عبارت را زینب گفته است نه عمر؛ زیرا در جملات قبل قرینههایی برای آن وجود ندارد. به همین خاطر به نظر میرسد اگر مترجم نسبیت جنسیتی را لحاظ میکرد و در عبارت اول نام زینب را در کروشه اضافه میکرد، این ابهام برطرف میشد:
ترجمه پیشنهادی: عمر ابروهای پهن خود را با شگفتی بالا انداخت. [زینب ادامه داد]:
ندت عنه آهة فرح کأنه سیستعمل الذهب لأول مرة.
- حبیبتی .. (محفوظ، 2010: 80)
ترجمه: عمر آهی از سر شادی برکشید گویی نخستین بار است که طلا میبیند.
- عشق من .. (دهقانی، 1388: 95).
این عبارت بخشی از گفتوگویی است که بین عمر و ورده رد و بدل میشود. ورده دکمهای از طلا به عمر هدیه میدهد. عمر شادمان آهی میکشد و میگوید: «عشق من». در عبارت عربی تاء تأنیث در «حبیبتی» مشخص میکند این عبارت از زبان عمر نقل میشود. حال آنکه در ترجمه معلوم نیست که عبارت «عشق من» را چه کسی میگوید عمر یا ورده. ممکن است کسی ایراد بگیرد که فعل آه کشیدن متضمن گفتن نیز هست. در جواب باید گفت، با توجه به اینکه بین عبارت «عشق من» و فعل آه کشیدن جمله «گویی نخستین بار است که طلا میبیند» جدایی انداخته، از این رو، برداشت چنین معنایی از فعل آه کشیدن تضعیف میشود.
به نظر میرسد مترجم جهت رعایت نسبیت جنسیتی و رفع ابهام بهتر بود فعل گفتن را به آخر جمله اضافه میکرد تا مشخص شود عبارت «عشق من» از زبان عمر روایت میشود:
ترجمه پیشنهادی: عمر که گویی نخستین بار طلا میبیند آهی از سر شادی برکشید و گفت.
نتیجهگیری
همانگونه که دیدیم، عدم تقارن زبان فارسی و عربی در بحث واژگانی «اوقات شبانهروز» و ساختاری «جنسیت» در این رمان به وضوح این مسأله از بحث نسبیت زبانی را به اثبات میرساند که عدم توجه مترجم به آن، باعث بروز لغزشها و اشتباهاتی در ترجمه میشود. مترجم کتاب الشحاذ، محمد دهقانی به خوبی توانسته است از پس ترجمة این کتاب برآید، اما در برخی موارد از ترجمة ایشان، شاهد اشتباههایی در ترجمه هستیم.
در مقولة جنسیت از بحث نسبیت زبانی، مترجم بدون توجه به تفاوتهای ساختاری دو زبان، زبان عربی را به همان شکل در زبان مقصد وارد کرده که به موجب این امر، خواننده در یافتن مرجعهای ضمایر دچار سردرگمی میشود بهخصوص در قسمتهایی ازداستان که گفتوگوهایی بین شخصیتهای مرد و زن در جریان است.
در بحث واژگانی «اوقات شبانهروز» از آنجا که تا به حال برشبندیهای زمانی در این دو زبان صورت نگرفته بود، لازم دانسته شد این بحث در پژوهش گنجانده شود تا ضمن تشریح آن در دو زبان فارسی و عربی، بتوانیم به مشکلات مترجمان به خاطر آگاهی کمی که نسبت به این مقوله داشته با ذکر مثالهایی از این کتاب به اهمیت آن صحه گذاشت. در این رمان نیز شاهد چنین لغزشهای از محمد دهقانی هستیم که به عدم توجه ایشان به برشبندیهای زمانی دو زبان و قرینههای موجود در متن برمیگردد. همانطور که در مثالهای داخل متن از آن یاد کردیم، دهقانی کلمه «مساءالخیر» را بدون درنظر گرفتن موقعیت این عبارت در جمله و نیز اکتفا کردن به ترجمه رایج آن در فرهنگ لغتها به صورت «عصر بخیر» ترجمه کرده است؛ بنابراین مقوله نسبیت زبانی واقعیتی غیرقابل انکار است که مترجم در برگردان از زبانی به زبان دیگر باید آن را همیشه لحاظ کند.
در نهایت یادآور میشود مثالهای ارائه شده در این پژوهش از ارزش ترجمه دهقانی نمیکاهد و همزمان میتواند الگویی هرچند کوچک برای مترجمان تازهکار باشد تا چنین مواردی را در ترجمه مورد اغماض قرار ندهند.
[1]. واژه کورنیش (corniche) از زبان فرانسه وامگیری شده است و به جادهای اطلاق میشود که روی ساحل کشیده میشود (آذرنوش، 1393: 918).