«مرزباننامه» یکی از آثار ارزندة نثر فنّی است. اصل آن را «مرزبان بن رستم بن شروین» از شاهزادگان آل باوند در اواخر سدة 4 قمری به زبان قدیم طبرستان نوشته است. نخستین بار «محمّد بن غازی الملطیوی»، وزیر شاه سلیمان بن قلج ارسلان (588 - 600 ق) از سلاجقة روم، ترجمة مرزباننامه را به زبان فارسی دری در 598 ق به پایان برد و آن را «روضةالعقول» نامید (حاکمی، 1364: 84). پس از آن «سعدالدین وراوینی»، نویسنده و ادیب ایرانی، بیآنکه از کار ملطیوی باخبر باشد، میان سالهای 607 تا 622 ق آن را به نام ربیبالدین در 9 باب، یک مقدّمه و یک ذیل به فارسی دری برگردانید (صفا، ج 2، 1347: 1005).
مرزبان نامة وراوینی از جمله شاهکارهای ادب فارسی در نثر مصنوع و مزیّن به شمار میرود (حاکمی، 1364: 85). نثر این کتاب آراسته به صنایع لفظی و معنوی و اشعار تازی و پارسی است و از لحاظ شیوة نثرنویسی پیرو سبک نصرالله منشی در کلیله و دمنه است. مرزباننامه تاکنون به زبانهای انگلیسی، ترکی و عربی ترجمه شده است. نخستین بار، «ابن عربشاه» (791 - 854 هـ) در تقلیدی از مرزباننامه، «فاکهة الخلفا و مفاکهة الظرفاء» را به زبان عربی به رشتة تحریر درآورد (الفاخوری، 1383: 635). اما ترجمة عربی این اثر با عنوان «قصص الأمیر مرزبان علی لسان الحیوان» در سال 2000 میلادی توسّط «یوسف عبدالفتّاح فرج» ارائه شده است. وی این ترجمه را جهت مشارکت در «طرح ملّی ترجمه» در مصر ارائهکرد. در سال 1996 میلادی، طرح ملّی ترجمه در مصر با هدف ترجمة بهترین آثار در حوزة علوم انسانی به ویژه ادبیّات و فرهنگ، جهت آشنایی عربزبانان آغاز شد و تاکنون بالغ بر هزار عنوان از بهترین آثار خلقشده به زبانهای مختلف به عربی ترجمهشده و به چاپ رسیده است. «عبدالفتّاح فرج» علاوه بر ترجمة مرزباننامه در ترجمة «فیه مافیه» مولانا نیز مشارکت داشته و ترجمة رمان «مشتری عشق» را نیز در کارنامة کاری خود دارد.
ظرفیت بیانی یک زبان بیش از هر چیز از خلال ترجمة متون ادبی نمود پیدا میکند. در واقع «مترجم متون ادبی با ترجمه سعی در آشنا کردن خوانندة جامعة زبانی مقصد با دیدگاهها و جهانبینیهای تازه دارد که در متن مبدأ بیان شدهاند و به علاوه خلأ وجود آنها در جامعة زبانی مقصد احساس میشود» (حقانی، 1386: 106).
تفاوتهای ساختاری و واژگانی همیشه مانع بزرگی بر سر راه ترجمة آثار ادبی بوده و ترجمة آثار ادبی همواره با مواردی از افزایش، کاهش، حذف و تغییر همراه بوده است. هدف غایی از ترجمه زمانی محقّق میشود که تأثیر ترجمه بر خوانندة زبان مقصد همان تأثیر متن اصلی بر خوانندة متن اصلی باشد؛ یعنی متن اصلی بدون کوچکترین افزایش یا کاهش در صورت و معنی وارد زبان مقصد شود. اما مسأله اینجا است که هیچ پیامی را نمیتوان بدون تغییر در صورت و معنی به زبان دیگر منتقل کرد (صفوی، 1371: 9).
برای ارزیابی کیفیت ترجمه، سنجش آن براساس الگوها و مدلهای ارائه شده در زمینة نقد ترجمه امری ضروری است. از این رو، الگوهای متعددی برای ارزیابی ترجمه ارائه شده و از دیرباز تاکنون مفهوم ترجمه و روشهای انجام آن مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. سیسرون[1] و سنت آگوستین[2] از نخستین افرادی هستند که با ارائة تعاریفی از ترجمه به این مهم پرداختهاند، اما ارائة الگوهای ارزیابی ترجمه را باید رهاورد علم زبانشناسی دانست. با ظهور علم زبانشناسی و نیز تأثیر آن در چارچوب نظری ساختگرایی، ترجمه دستخوش تغییر و تحوّلاتی شد و به تبع آن نظریههای ترجمه به منظور تحلیل و ارزیابی ترجمهها با روش نوین و علمی پدید آمد.
در حوزة ترجمهشناسی دو نگرش اصلی مطرح است؛ گروه نخست نظریهپردازان مقصدگرا هستند که به عقیدة آنها معنا باید به هر قیمتی منتقل شود (لطافتی، 1388: 32). چهرة شاخص و برجستة این گروه لادمیرال[3] است. وی بر این باور است که محدود کردن ترجمه به رمزگردانی ساده، نادرست است و ترجمه باید با بازنویسی همراه باشد و مترجم در آن به تولید معنا یا آفرینش مجدّد بپردازد (لادمیرال، 1994: 25). گروه دیگر نظریهپردازان مبدأگرا هستند که معنای زیبا را زادة فرمی زیبا میدانند و بر این باورند مترجم فقط با وفادار بودن به فرم میتواند معنا را انتقال دهد. در رأس این گروه آنتوان برمن[4] قرار دارد. به عقیدة وی در ترجمة هر متن بیگانه باید حالت غریبگیاش را در زبان مقصد حفظ کرد و نباید در ترجمه تغییراتی به نفع زبان مقصد ایجاد کرد؛ زیرا معنا از طریق صورت انتقال مییابد (برمن، 1999: 45). از دیگر نظریههای پرطرفدار در قرن بیستم میتوان به نظریة نایدا[5] اشاره کرد که براساس زبانشناسی گشتاری شکل گرفت. به عقیدة نایدا «تأثیر متن ترجمهشده بر مخاطب همانند تأثیر متن اصلی بر خوانندة مبدأ باید باشد» (Nida, 1969: 130). از این رو، نایدا در فرآیند ترجمه به پیام، مخاطبین، جنبهها و مؤلّفههای فرهنگی توجه فراوانی دارد. نایدا نظریة خود را با هدف رفع مشکلات ترجمة کتاب مقدّس به زبانهای مختلف مطرح نمود و مفاهیم جدیدی را در چارچوب ترجمة متون وحی به کاربرد.
دیگر نظریة پرطرفدار این عصر، نظریة پیتر نیومارک[6] است. نیومارک در الگوی پیشنهادی خود تکیة فراوانی بر ترجمة عناصر فرهنگی در متن دارد (نیومارک، 1370: 69). همچنین پُل گرایس[7] اصولی را برای دستیابی به گفتوگوی مطلوب معرّفی کرد که طرفین کلام باید آنها را رعایتکنند. اصول گرایس که در اصل به منظور دستیابی به یک گفتوگوی موفّق طرحریزی شده بود، ذیل مبحث تعادل ترجمهای وارد علم مطالعات ترجمه شد (صلحجو، 1376: 53). برخی از پژوهندگان این عرصه نیز به ارائة الگوهایی ترکیبی روی آوردند که مهمترین آنها گارسس[8] است. وی در الگوی خود به نظریات زبانشناسان و نظریهپردازان ترجمه همچون پیتر نیومارک نظر داشته است. گارسس برای مقایسة شباهتهای بین متن مبدأ و متن مقصد چهار سطح پیشنهاد میکند که به گفتة خود او، گاهی این سطوح تداخل دارند (گارسس، 1994: 79).
علاوه بر موارد یادشده الگوهای دیگری نیز وجود دارد که به علّت تنگی مجال در این پژوهش پرداختن به همة آنها امکانپذیر نیست. هرچند که نمیتوان با قاطعیت از برتری نظریهای در ترجمة ادبی سخن گفت، اما از آنجا که بیشتر نظریههای ترجمه به نوعی نظریهپردازی در جهت از بین بردن لفظ برای حفظ معنا هستند، میتوان مرتبهای بالاتر برای نظریههای مبدأگرا در نظر گرفت؛ از آن جهت که پای شکل در میان است. با توجه به اینکه «برمن» نظریهپردازی مبدأگرا است و بر متن مبدأ بیشتر تأکید دارد و متن منتخب مترجم؛ یعنی مرزباننامه، متنی ادبی است در پژوهش حاضر با بهرهگیری از الگوی پیشنهادی «برمن» به عنوان الگو و مدلی جامع که میتواند نتیجة دقیقتری ارائهدهد به نقد ترجمه و بررسی کیفیت و مقبولیت آن و نیز بررسی نحوة عملکرد مترجم و امانتداری وی پرداخته شده است.
1. روش پژوهش و بیان مسأله
مرزباننامه جزء متون بسیار مهم کهن فارسی است و پس از کلیله و دمنه از برجستهترین آثار انشاشده در نثر فنّی بهشمار میآید. نثری که در آن مفردات و ترکیبات دشوار عربی به وفور دیده میشود؛ «وراوینی» در مرزباننامه کوشیده است تا خواننده را از طولانیترین راه به مقصد برساند. هرچند جانب معنی را هم از نظر دور نداشته است. او به گونهای کلمات را کنار هم میچیند که اگر کلمه یا ترکیبی از محل خاص خود برداشته یا مترادفی به جای آن آورده شود، افزون بر لفظ، رشتة پیوستة معانی از هم میگسلد. با توجه به آنچه بیان شد برگرداندن مرزباننامه به زبان عربی کاری سهل و همچنین دشوار است. وفور لغات عربی در نثر این کتاب، مترجم را در بیشتر موارد از معادلیابی بینیاز کرده، اما بُعد ادبی، چینش کلمات، انسجام و پیوستگی آنها در خلق معنی در پارهای از موارد، کار را بر مترجم دشوار و غیرممکن ساخته است. همان طور که پیش از این بیان شد در نقد متون ادبی ترجمه شده نظریههای متعددی وجود دارد و از آنجا که کاربست نظریة گرایشهای ریختشکنانة «آنتوان برمن» در نقد چنین متونی، حکایت از قابلیت استعمال آن در ترجمههای ادبی دارد، این نظریه به عنوان چارچوب نظری تحقیق انتخاب شده است.
در این پژوهش سعی بر آن است که ترجمة «یوسف عبدالفتّاح فرج» از مرزباننامه براساس عوامل تحریف متن «آنتوان برمن» مورد نقد و تحلیل قرار گیرد. از آنجا که نظریة «آنتوان برمن» در اصل برای بررسی ترجمههای فرانسه و انگلیسی نگاشته شده و برخی از مؤلّفههای آن برای تحلیل میان دو زبان دیگر ناکارآمد است، از این رو، در این پژوهش مؤلّفههایی که قابلیت انطباق بیشتری روی ترجمة «عبدالفتاح فرج» داشته با روش
تحلیلی- توصیفی مورد بررسی قرار گرفته است. هدف از انجام این پژوهش یافتن پاسخی درخور برای سؤالهای زیر است:
1- بنا به نظریة گرایشهای ساختارشکنانة «آنتوان برمن»، «یوسف عبدالفتّاح فرج» تا چه اندازه در ترجمة خود به متن مرزباننامه وفادار بوده است؟
2- مؤلّفههای نظریة گرایشهای ریختشکنانة «آنتوان برمن» تا چه اندازه در ترجمة «عبدالفتّاح فرج» نمود پیدا کرده است؟
2. پیشینة پژوهش
برخی از پژوهشهایی که در آنها با تکیه بر نظریة «آنتوان برمن» به نقد ترجمه پرداخته شده است، عبارتند از: مقالة «نقد و بررسی ترجمة عربی گلستان سعدی براساس نظریة آنتوان برمن» (1395) از علی افضلی و عطیّه یوسفی. در این پژوهش کتاب الجُلستان الفارسی اثر جبرائیل المخلّع براساس هفت مؤلّفه از مؤلّفههای تحریف متن از دیدگاه برمن بررسی شده است. همچنین مقالة «نقد و بررسی ترجمة شهیدی از نهجالبلاغه براساس نظریة گرایشهای ریختشکنانة آنتوان برمن» نوشتة شهرام دلشاد و همکاران (1394) که ترجمة سیّد جعفر شهیدی از نهجالبلاغه را با تکیه بر چهار مؤلّفة عقلاییسازی، اطناب کلام و آراستهسازی نقد و بررسیکرده است. محمّدرضا صمیمی در مقالة «بررسی ترجمة داستان تپّههایی چون فیلهای سفید براساس سیستم تحریف متن آنتوان برمن» (1391) داستان یادشده را از چهار منظر عقلاییسازی، اطناب کلام، تفاخرگرایی و تخریب شبکة معنایی مستتر مورد تحلیل قرار داده است. همچنین مقالة «نقش وفاداری به یک نویسنده در ترجمه» (بررسی مقابلهای ترجمة قاسم روبین از آثار مارگریت دوراس) (1390) به قلم مریم کریمیان و منصوره اصلانی به تطبیق هفت مورد از عوامل تحریف متن آنتوان برمن بر ترجمة قاسم روبین از رمانهای دوراس پرداخته و میزان وفاداری و عدم وفاداری مترجم را مورد ارزیابی و سنجش قرار داده است.
غلامرضا افراسیابی در مقالة «مرزباننامه نکتههایی تازه پیرامون تألیف، ترجمه و تحریر روضة العقول محمّدغازی ملطیوی و مرزباننامة سعدالدین وراوینی» (1382) به بحث و انتقاد دربارة دو تحریر فارسی دری مرزباننامه و متن عربی آن؛ یعنی فاکهة الخلفاء و مفاکهة الظرفاء پرداخته و با آوردن نمونههایی از آنها، فاکهة الخلفاء را از نظر لفظ و معنا بر روضة العقول و مرزباننامه ترجیح داده است. براساس جستوجوی انجام شده، تاکنون هیچگونه پژوهش مستقلّی به زبانهای عربی و فارسی در مورد معرّفی ترجمة عربی «یوسف عبدالفتاح فرج» از مرزباننامه با عنوان «قصص الأمیر المرزبان علی لسان الحیوان» یا نقد و بررسی آن انجام نشده است.
3. بحث
«آنتوان برمن» (1991 - 1942) از نظریهپردازان مبدأگرایی در ترجمه است که با وجود تألیفات اندک، تأثیر فراوانی بر نقد و مطالعات ترجمه داشته است. او در جایگاه مترجم و نظریهپرداز، توجه ویژهای به متن اصلی دارد و به وفاداری مترجم در ترجمه معتقد است. نظریة «گرایشهای ریختشکنانه» وی رهاورد عوامل گرایش به سمت مبدأگرایی از جمله قوممداری از آن خود ساختن و بیگانهزدایی است (ماندی، 1389: 324). او در این نظریه، مترجم را به وفاداری دعوت میکند و چنین نظر دارد که باید از هرگونه «مقدّسشماری زبان مادری» خودداریکرد. وی مجموعه عواملی را که باعث ایجاد فرآیند بیگانهزدایی میشود، برمیشمرد و از مترجم میخواهد که از این تحریفها بپرهیزد و در ترجمه از جهت سبک و محتوا به متن مبدأ پایبند باشد (برمن، 1999: 74).
«آنتوان برمن» معتقد نیست که ترجمه باید به طور کلّی به متن مبدأ مقیّد باشد؛ زیرا اصولاً ترجمه، یک عمل زایشی و ادبی است و شخصیّت و سبک مترجم در آن، خواه ناخواه بروز مییابد، اما آنچه ضروری مینماید، این است که او باید بنا به اصول اخلاقی به متن وفادار باشد. از این رو، طبق نظر «برمن» که نظریهای اصولی است و امکان مقایسه میان ترجمه و متن اصلی را فراهم میآورد، متن باید از عوامل تحریفساز یا ساختشکنانه تا حدّ امکان به دور باشد و مترجم با پذیرفتن متن بیگانه سعیکند آن را بدون خدشه و تغییری به زبان مقصد منتقلکند.
«برمن» هرگونه حذف، افزایش، تغییر در سبک نویسنده، تغییر ساختار زبان، اطناب کلام و حتی تغییر در نقطهگذاری و پاراگرافبندی را تحریف متن اصلی شمرده و از آن به عنوان سیستم تحریف متن یاد میکند. این سیستم از 12 مؤلّفه تشکیلشده است که عبارتند از: عقلاییسازی، شفّافسازی، اطناب کلام، غنازدایی کمّی، غنازدایی کیفی، تفاخرگرایی، همگونسازی متن، تخریب ضرباهنگ، تخریب شبکههای معنایی مستتر در متن، تخریب یا بومیسازی شبکههای زبانی زبانهای محلّی، تخریب سیستم زبانی، تخریب اصطلاحات (احمدی، 1392: 1). پرهیز از مؤلّفههای یادشده موجب سلامت فرآیند ترجمه میشود؛ سلامت از این نظر که اثر ترجمهای را با کمترین ریزشهای فرهنگی مواجه میکند.
نقد ترجمه آنگونه که «بِرمن» ارائه میدهد، حاصل خوانش و تفکّر و بسیار نزدیک به نقد ادبی است. «برمن» معتقد است که «نظریة وی جهانشمول بوده و قابلیت کاربرد در همة زبانها را دارد» (احمدی، 1392: 1) و با کاربست نظریة وی میتوان به میزان وفاداری مترجم دست یافت. همچنین نظریة «برمن»، یکی از کاربردیترین نظریهها برای سنجش متون ادبی است. البته باید گفت که با توجه به تفاوتهای فرهنگی- اجتماعی و گفتمانی، پایبند بودن به عقیدة «برمن» در تمامی موارد بسیار دشوار مینماید (مهدیپرور، 1389: 63). از این رو، پارهای از مؤلّفههای نظریة «برمن» در ترجمه به برخی زبانها کاربردی و عملی نیست. در ادامه به بررسی 9 مؤلّفه از نظریة مذکور پرداخته خواهد شد که به گونهای بارز در متن تحلیلی نمایان بودهاند.
3-1. عقلاییسازی
عقلاییسازی به ایجاد تغییر در ساختار نحوی و شیوة علامتگذاری متن مبدأ مربوط میشود. در این صورت، مترجم با توجه به نظم گفتمان مقصد، جملات و زنجیرة جملات را بازتولید و مرتّب میکند و به نظم درمیآورد. «برمن» معتقد است که نثر از قبیل رمان، رساله و... به دلیل برخورداری از تکرار، تعدّد جملات موصولی و معترضه، جملات بلند و جملات بدون فعل، ساختاری شاخهشاخه دارد و مترجم با عقلاییسازی، این ساختار شاخهشاخه را به ساختار خطّی تبدیلمیکند؛ به عنوان مثال، مترجم برای جملاتی که در متن مبدأ بدون فعلاند، فعل میآورد. جملات بلند را کوتاه میکند و به اصطلاح، جملات را میشکند و یا جملات معترضه را جابهجا و یا اضافه و کم میکند. در حقیقت، «برمن» فرآیند عقلاییسازی را تحریفی در متن اصلی قلمداد و آن را رد میکند (مهدیپور، 1389: 59). عقلاییسازی زمانی نادرست خواهد بود که به متن اصلی آسیب بزند.
در ترجمة عربی مرزباننامه، موارد اندکی از عقلاییسازی به چشم میخورد؛ به عنوان مثال، در متن مرزباننامه چنین میخوانیم: «هر دو به مزید قربت از دیگر خواصّ خدم مرتبة تقدّم یافته و مشیر و محرم اسرار مملکت گشته» (وراوینی، 1386: 281) که مترجم متن فوق را اینگونه به عربی برگرداندهاست: «و قد نال کلاهما ـ دون سائر خواص الملک من الخدم ـ مرتبة التقدم، وصارا مستشارین له ومحرمی أسرار المملکة» (فرج، 2000: 172). در این عبارت، مترجم ساختار جملة نخست را درهم شکسته است. در این جمله دو متمم قیدی وجود دارد که مترجم «به مزید قربت» را که بیانکنندة علّت وقوع فعل است، حذف و «از دیگر خواص خدم» را به یک ترکیب معترضه تبدیلکردهاست.
ترجمة پیشنهادی: «وقد نال کلاهما مرتبة التقدم بفضل التقرب دون سائر الخدم الخواص، وأصبحا له مستشارین و لأسرار المملکة ولیجَتین».
در بخش دیگری از مرزباننامه آمده است: «هر وارد که آن منبع لذّات روحانی و مرتع آمال و امانی بیند و در آن مسرح نظرِ راحت و مطرحِ مفارشِ فراغت رسد، نسیئة موعودِ بهشت را در دنیا نقدِ وقت یابد» (وراوینی، 1386: 459). در عبارت یادشده، واژة «مَسرَح» اسم مکان است از سرح و به معنای چراگاه و گردشگاه است (لغتنامة دهخدا، ذیل واژه) و نظر راحت استعارة مکنیه و به معنای دیدة آسایش است. همچنین مَطرَح اسم مکان و به معنای جایگاه گستردن بوده (فرهنگ فارسی معین، ذیل واژه) و مفارش جمع مفرش به معنای بستر که با اضافه شدن فراغت به آن اضافهای تشبیهی در کلام به وجود آمده است.
«یوسف عبدالفتاح فرج» عبارت یادشده را اینگونه ترجمه کردهاست: «فکل وارد یراها منبعاً للذات الروحانیة و مرتعاً للآمال والأمانی، ویسرح فیها نظر الراحة، ویطرح مفارش الفراغ، وینقد فیها فی الحال نسیئة الجنة الموعودة» (فرج، 2000: 276). چنانکه از متن مرزباننامه برمیآید جملة نخست عبارت یادشده در توصیف آن مکان آمدهاست، اما در ترجمة «یوسف عبدالفتاح» (فکل وارد یراها منبعاً)، عبارت به گونهای آمده که گویا آن مکان این ویژگی را ندارد و واردشونده باید آن را چنین ببیند. در این عبارت، مترجم «مسرح نظرِ راحت» و «مطرح مفارش فراغت» را به صورت دو جملة جداگانه درآورده است. این در حالی است که نویسنده از این دو عبارت به عنوان توصیفی برای آن جایگاه استفاده کرده و سجع بین کلمات مسرح و مطرح، راحت و فراغت بر آهنگ کلام افزوده است، اما مترجم با عقلاییسازی هم معنای کلام را دگرگون ساخته و هم از آهنگ کلام کاسته است.
ترجمة پیشنهادی: «کل وارد یری ذلک المنبع للذات الروحانیة و المرتع للآمال و الأمانی، ونال فیه مسرحَ نظر الراحة ومطرح فراش الفراغة، وجد فی الدنیا الجنة
الموعودة نقداً»
نمونة دیگر عقلاییسازی را میتوان در ترجمة عبارت «همیشه اندیشة آن کردی که این دو یار مختصرشکل که رجوع معظمات امور با ایشان است، روزی به تعرّض منصب من متصدّی شوند و کار وزارت بر من بشولیده کنند» (وراوینی، 1386: 281) مشاهدهکرد. در ترجمة عبارت یادشده آمده است: «کان فی فکر دائم من هذین الرفیقین الضئیلین اللذین صار إلیهما مرجع حسم الامور، خشیة أن یتصدیا یوماً له ولمنصبه، ویفسدا أمر الوزارة علیه» (فرج، 2000: 172). در عبارت فارسی یادشده، وراوینی از صنعت التفات استفاده کرده است. التفات یکی از شگردها و آرایههای ادبی است که با برجستهسازی و شکستن هنجارهای معمول زبان، موجب آشناییزدایی، تعجّب و شگفتی خواننده و درنهایت التذاذ هنری میشود و نقش بسیار مؤثّری در بیداری و جذب مخاطب دارد. این صنعت در بیشتر کتابهای بلاغی عربی و فارسی با عنوان انتقال گوینده از خطاب به غیبت و برعکس تعریف شده است (همایی، 1384: 293). در ترجمة عربی، مترجم از عقلاییسازی استفاده کرده و کلام را کاملاً به صورت غایب و سوم شخص ترجمه کرده است و با این کار سبب شده تا صنعت التفات از بین رود.
ترجمة پیشنهادی: کان یتفکّر دائماً من هذین الرفیقین الضئیلین اللذین صارا مرجع معظمات الأمور فی أنهما یتعرضان یوماً لمنصبی و یفسدان أمر الوزاره علیّ.
3-2. شفّافسازی
«آنتوان برمن» شفّافسازی را یکی از عوامل تحریف متن اصلی قلمداد میکند. شفّافسازی بیانکنندة مسائلی است که در متن مبدأ واضح نبوده یا به تعبیر دیگر، پنهان و سربسته بیانشده و نویسنده قصد آشکارساختن آنها را نداشته است. در حقیقت، شفّافسازی «روشنگری در سطح معنایی است؛ در حالیکه عقلاییسازی روشنگری در سطح ساختار نحوی بود» (مهدیپرور، 1389: 59). از این رو، مترجم فطرتاً به واضحسازی گرایش دارد و دوست دارد لایههای پنهانی معنا را بازگشاییکند.
دربارة اینکه شفّافسازی خوب است یا بد، «برمن» معتقد است «بهتر است خصوصیات، اصالت و غرابت متن اصلی حفظ شود. وی با ردّ هرگونه توضیح اضافه (شفّافسازی) بر این عقیده است که خلاّقیت در ترجمه بایستی در خدمت بازنویسی متن اصلی به زبان دیگر قرار گیرد، نه ارائة ترجمهای واضح و شفّاف» (کریمیان و اصلانی، 1390: 125).
دو نوع از شفّافسازی در ترجمة عربی مرزبان نامه به چشم میخورد؛ در اکثر موارد، مترجم جهت رفع ابهام متن توضیحاتی را در پاورقی ارائه داده است که میتوان این عمل مترجم را از محاسن این ترجمه به شمار آورد؛ چراکه شفّافسازی او در متن اصلی ترجمه نیست تا خواننده را از متن اصلی دور کرده و سبب عدم رعایت امانتداری در ترجمه شود؛ مانند ترجمة این بخش از متن: «چنانکه صدرِ سعید جمال الدین خجندی، سَقی اللهُ عَهدَهُ، در جواب نامة تازی که قاضی القضاة افضل الدین احمد بن عبد اللطیف النیریزی و هو البحرُ الغَزیرُ اَدَباً وَ الحِبرُ النِحریرُ کَلاماً وَ مَذهباً فَضلاً عَن سائِرِ العلومِ بِمَرند به خدمت او فرستاد در ابداء عذر خویش به تعریض ذکر او میکند و به ورود نتایجِ فکر او که وقتی به اصفهان به خدمت صدر سعید صدر الدین خجندی فرستاده بود و او سه هزار دینار ضمیمة جواب آن گردانیده، افتخار مینماید ...» (وراوینی، 1386: 12-11). مترجم عبارات یادشده را بدین صورت ترجمه کرده است: «مثلما قال الصدر سعید جمال الدین خجندی ـ سقی الله عهد فی جواب رسالته العربیة إن قاضی القضاة أفضل الدین أحمد بن عبد اللطیف التبریزی و هو البحر الغزیر أدباً و الحبر النحریر کلاماً و مذهباً فضلاً عن سائر العلوم، أرسله إلی «مرند»(1) للخدمة، و کان یعرض بذکره(2) أثناء إبداء عذره(3)، و بورودِ نتائج فکره (4) و قد ضمنها ثلاثة آلاف دینار لیظهر الافتخار به ـ فی الوقت الذی کان قد أرسل إلی خدمة صدر سعید الدین خجندی ...» (فرج، 2000: 11). وی در پاورقی توضیحاتی دربارة مرند و مرجع ضمیرهای غایب ذکر کرده است. مترجم در پاورقی توضیح میدهد که مرند نام شهری بین تبریز و نهر ارس است. همچنین برای رفع ابهام ضمایر توضیح میدهد که در کلمة بذکره مقصود ذکر زین الدین، در عذره ضمیر «ه» به قاضی القضاة و در فکره به زینالعابدین برمیگردد. اما نکتة قابل توجه در این ترجمه شفّافسازی یا عدم شفّافسازی آن نیست؛ بلکه اشکالاتی در گزینش برابرنهادها و ساختار ترجمه وجود دارد.
ترجمة پیشنهادی: کما أرسل الصدر سعید جمال الدین خجندی سقی الله عهدَه فی جواب رسالةٍ باللغة العربیة کان قد أرسلها إلیه قاضی القضاة افضل الدین احمد بن عبد اللطیف النیریزی و هو البحرُ الغَزیرُ اَدَباً وَ الحِبرُ النِحریرُ کَلاماً وَ مَذهباً فَضلاً عَن سائِرِ العلومِ بِمَرند فی إبداء عذره، أنَّه یعرض بذکره و یفتخر بنتائج فکره عندما زار سعید صدر الدین خجندی بأصبهان؛ وقد ضمنها ثلاثة آلاف دینار...
در آثار مصنوع و فنّی، دیباچة اثر نسبت به سایر قسمتهای کتاب از پیچیدگی و ابهام بیشتری برخوردار است. مرزباننامه نیز از این قاعده مستثنا نیست و دیباچة آن نسبت به 9 باب متن کتاب دشوارتر و دیریابتر است. از این رو، در ترجمة عربی مرزباننامه، بیشترین شفّافسازی از سوی مترجم در ترجمة دیباچه صورت گرفته است؛ مثلاً وی در ترجمة عبارت «یک دو جزء از این اجزاء در مطالعة این طایفه میآوردم» (وراوینی، 1386: 31-30) مینویسد: «و کنت أعرض علی أسماع هذه الطائفة جزءاً أو جزأین من هذه الأجزاء (2)» (فرج، 2000: 19)، سپس برای روشنتر شدن معنا در پاورقی ضمن توضیحی بیان میکند که منظور از هذه الأجزاء، اجزاء کتاب است.
ترجمة پیشنهادی: کنت أعرض جزءاً أو جزئین من هذه الأجزاء فی تعریف هذه الطائفة.
از اوایل قرن ششم هجری و در ادامة مراحل کمال نثر فنّی، درج و تضمین شعر در آثار منثور فارسی به تقلید از نثر عربی رواج یافت. «شیوة متداول در این مورد آن بود که نویسنده، مصاریع و ابیات شعری را برای بیان قسمتی از معنی که میبایست به نثر نوشته شود به رشتة عبارت میکشید و در آن چنان با مهارت جایمیداد که تفکیک این دو، نه تنها در زیبایی ظاهری کلام اثر میگذاشت؛ بلکه تسلسل و توالی معانی را نیز از هم میگسیخت» (خطیبی، 1390: 211). «وراوینی» نیز برای بیان مطلب و آراستگی کلام از شواهد شعری مدد جسته است. «یوسف عبدالفتاح فرج» شواهد شعری را به نثر برگردانده و در پاورقی، گاه شعر فارسی را نقلکرده و گاه با ذکر نام شاعر و مطلع شعر، خواننده را به اصل شعر ارجاع داده است؛ از این نمونه است: «نه پیش من دواوین بود و دفتر/ نه عیسی را عقاقیرست و هاون» (وراوینی، 1386: 24) در ترجمة این شعر آمدهاست: «لَم یَکُن أمَامِی دَفتر أو دَواوین مِثل عیسی لاعَقاقیر و لا هاون (1)» (فرج، 2000: 17). مترجم در پاورقی توضیح میدهد که این عبارت ترجمة شعری از خاقانی و برگرفتهشده از قصیدة «درشکایت و عزلت و تخلّص به مدح پیغمبر اکرم» است و مخاطب را به دیوان خاقانی تصحیح ضیاء الدین سجادی صفحۀ 317 ارجاع داده که این عمل مترجم در راستای تبیین مطلب عملی نیک است، اما مترجم در ترجمة این بیت شعر به گونهای رفتار کرده که دو مصرع را در قالب یک جمله آورده در حالی که این دو مصرع دو جملة جداگانه هستند که ترجمة مصرع اوّل آن چنین است:
لم یکن عندی (لدیَّ) دفترٌ و دواوینُ لم یکن لعیسی عقاقیر و هواوین
گاهی مترجم در متن ترجمه بدینگونه شفافسازی کرده که در اصل متن را ترجمة آزاد و غیر امانتدار کرده و آنگاه در پاورقی ترجمة تحتاللفظی و کلمه به کلمة آن را میآورد. در عبارت «روز دیگر که شاه سیّارات عَلَم بر بام این طارم چهارم زد» (وراوینی، 1386: 43)؛ شاه سیّارات استعاره از خورشید است و مترجم در ترجمه، واژة شمس را جایگزین آن کرده است: «و فی الیوم التالی الذی خرجت فیه الشمس (1) الأعلام الخفاقة علی سقف السماء الرابعه» (فرج، 2000: 29)، اما در پاورقی توضیح میدهد که ترجمة لفظ به لفظ عبارت فارسی «ملک النجوم السیارة» است و آن کنایه از خورشید است.
ترجمة پیشنهادی: و فی الیوم التالی الذی نصبت ملک السیّارات علمه علی سطح
السماء الرابعة.
شیوة دیگری که مترجم برای شفافسازی پیش گرفته و کمتر از آن استفاده کرده است، توضیح در متن و داخل پرانتز است مانند: «و روی ارم که از دیدة نامحرمان در نقاب تواریست معاینه مشاهدت کند» (وراوینی، 1386: 459). مترجم در ترجمة خود هم معادل انتخابی خود و هم ترجمة لفظ به لفظ را میآورد: «ویعاین فیها وجه إرم التی هی فی نقاب الخفاء من نظر الأجانب (غیر محارم)» (فرج، 2000: 276). همچنین ترجمة جملة «تا شاه بداند که از دانشوران کدام پایه دارد» (وراوینی، 1386: 43) که مترجم برای زدودن ابهام جمله مرجع ضمیر را نیز در داخل پرانتز ذکر میکند: «حتی یعلم الملک أین موقعه (الأمیر) بین العلماء» (فرج، 2000: 28)؛ براساس نظریة برمن این عمل مترجم شایسته نیست و از عیوب ترجمه به شمار میآید.
3-3. اطناب
شفافسازی توضیحاتی خارج از متن است که با هدف ابهامزدایی از معنا انجام میگیرد، اما اطناب «اضافاتی است که چیزی به متن نمیافزاید و تنها حجم خام متن را افزایش میدهد، بیآنکه به بار معنایی و گفتاری متن بیفزاید. هر ترجمهای به این گرایش دارد که از متن اصلی طولانیتر باشد و این نتیجة دو گرایش اوّل [عقلاییسازی و شفافسازی] است» (احمدی، 1390: 7). «بِرمن» نیز بر این نکته واقف است که هر ترجمهای از متن اصلی خود طولانیتر است. او این اطناب کلام را حاصل دو فرآیند عقلاییسازی و شفّافسازی میداند و معتقد است که مترجم ایدة «فشردة» متن مبدأ را باز میکند و این کار را «تهیشدگی» مینامد که تأثیری در غنا بخشیدن به جان کلام ندارد. از این رو، بر آن جملة معروف خود که «افزوده هیچ نمیافزاید» تأکید میکند و افزوده را صتنهارفاً در راستای انباشته کردن حجم متن و بیثمر میداند. به اعتقاد «بِرمن»، اطناب کلام پایة زبانشناختی ندارد و گرایشی لاینفک از ترجمه شده است (مهدیپور، 1389: 4-3).
در ترجمة عربی مرزباننامه، موارد بسیار اندکی از اطناب را از سوی مترجم میتوان مشاهده کرد و گاه مترجم به جای اطناب به کاهش متن روی آورده است؛ چراکه اطناب یکی از ارکان اصلی و مهمترین ویژگیهای نثر فنّی و مصنوع بهشمارمیآید و آن را از انواع دیگر نثر متمایز میسازد و به آن امکان میدهد تا دیگر ویژگیهای نثر فنّی را پذیرا باشد. در نثر فنّی، اطناب به گونهای است که نویسنده میتواند موجز بنویسد و نمینویسد.
برخلاف نثر ساده در نثر مصنوع جملهها در عرض یکدیگر قرار دارند به نحوی که در بسیاری از مواقع میتوان بخشی از مطلب را حذفکرد، بیآنکه به اصل موضوع خللی وارد شود. با همة این توضیحات، موارد اندکی از اطناب در ترجمة «یوسف عبدالفتاح فرج» مشاهده میشود؛ مانند: «مرغان بر پنجرة اغصانش چون نسر» (وراوینی، 1386: 278) که در ترجمة آن آمده است: «وقد سکنت الطیور علی أطراف أغصانها هادئة البال کالنسر» (فرج، 2000: 171)؛ مترجم واژههای «سکنت» و «هادئة البال» را به ترجمة خود افزوده و با این کار هم به عقلاییسازی و هم به اطناب روی آورده است.
ترجمة پیشنهادی: الطیور علی نافذة أغصانها کالنسر.
همانطور که پیش از این بیان شد در نثر فنّی نویسنده برای بیان معنی، کوتاهترین راه را انتخاب نمیکند، بلکه خواننده را همراه خود از راهی طویل پیش میبرد تا در این مسیر، مجال آن داشته باشد که او را با مناظر گوناگون و زیبایی آشناسازد؛ یعنی با آوردن الفاظ، لغات، ترکیبات و تعبیرات بسیار در پی بیان مفاهیم و معانی اندک است. آوردن مترادفات پی درپی از ویژگیهای نثر فنّی است، اما گاه نویسنده در نثر فنّی، کلام را بدون اطاله بیان میکند؛ مانند: «شاهِ پیلان را از شنیدنِ این حکایت سلسلة بیصبری در درون بجنبید» (وراوینی، 1386: 460). مترجم در ترجمة این عبارت به یکسانسازی رویآورده و برای یک دست کردن متن به ذکر مترافات پرداخته است: «فتحرکت بواعث عدم الصبر و القلق فی دواخل ملک الفیلة من سماع هذه الحکایة» (فرج، 2000: 276). هرچند مترجمان معمولاً گرایش به تفسیر بیشتر از زبان مبدأ دارند، اما باید توجه داشت این امر باعث تحریف متن اصلی نشود؛ چراکه مترجم با این اطناب از تأثیر بلاغت ایجازگونة کلام کاسته است. این قبیل اضافات، تنها حجم خام متن را میافزاید، بیآنکه بار معنایی و گفتاری به متن ببخشد.
ترجمة پیشنهادی: تحرکت سلسلة الفزع فی نفس ملک الفیلة من سماع هذه الحکایة.
3-4. غنازدایی کیفی
در این گرایش ترجمهای، جای اصطلاحات، بیانها و عبارات متن اصلی را اصطلاحات، بیانها و عباراتی میگیرند که فاقد غنای آوایی و معنایی و حتّی «تصویری» این عناصر در متن اصلی هستند (احمدی، 1392: 8). تحریفی که «بِرمن» از آن سخن میگوید، شاید یکی از سختترین مسائل موجود در عمل ترجمه و یکی از دشوارترین کارهای هر مترجم باشد. هر زبانی با توجه به ساختار و کلمات و آواهای موجود در آن، کلمات و بازیهای کلامی ویژهای با بار معنایی و تصویرسازی خاص خود دارد و برگرداندن آنها غالباً بسیار دشوار است. شاید گاهی بتوان با شباهتهای آوایی آنها مانور داد، اما همواره چنین شانسی وجود ندارد (مهدیپور، 1389: 4).
در ترجمة عربی مرزباننامه عبارات فراوانی را میتوان یافت که بر اساس این مؤلّفه قابل نقد و بررسی است؛ مانند: «و اگر دیگر باره گرفتارآیم و چرخِ چنبری بارِ دیگر این رسن را به چنبر گردن من برآرد، همین حالت باشد که اکنون هست» (وراوینی، 1386: 352) که مترجم آن را به صورت «ولو صرت أسیراً مرة أخری و شُنقت فهذه الحالة هی الکائنة الآن» (فرج، 2000: 216) ترجمه کرده است. مترجم عبارت چرخ چنبری بار دیگر این رسن را به چنبر گردن من برآرد را در کلمة شنقت خلاصه کرده و با این کار سبب شده تا چرخ چنبری که استعاره از آسمان است و چنبر گردن که اضافة تشبیهی است در ترجمه منتقل نشوند و به تبع آن واجآرایی عبارت که متن اصلی را آهنگین ساخته و تصویرسازیهای صورتگرفته -که از ویژگیهای نثر فنّی است- در ترجمه از بین برود.
ترجمة پیشنهادی: وَ إن اُوسَر مَرَّةً اُخرَی، وَتَجعَلِ السَّماءُ نِیرَ الاسارةِ فِی (/ عَلی) عُنُقِی؛ تَکُنِ الحَالَةُ کَمَا هِیَ الآنَ.
همانطور که در ابتدای این بحث آمد به اعتقاد «برمن»، جایگزین کردن عبارات و کلمات با اصطلاحات و کلماتی که از لحاظ غنای معنایی در خور متن مبدأ نیست، تحریف متن به شمار میآید که باعث ارائه ندادن تصویرسازی دقیق از متن زبان مبدأ میشود. از جمله این عبارت: «همان زمان میان طلب دربستم و ننشستم تا آن گنجخانة دولت را بدست آوردم» (وراوینی، 1386: 21) که در ترجمة آن آمده است: «و قرنت بین الزمن و بلوغ الهدف، و لم استرح حتی أتیت ببیت کنز الثروة إلی یدی» (فرج، 2000: 16)؛ میان طلب دربردارندة اضافهای استعاری است و دربستن میان طلب عبارتی کنایی است که به همراه گنج خانة دولت که اضافة تشبیهی است در ترجمه حذف شده است. مترجم به جای واژة دولت که به معنای اقبال و سعادت است از تعبیر کنز الثروة استفاده کرده است. کلمات انتخاب شده بار معنایی عبارات متن اصلی را ندارند و آهنگ کلام به خاطر سجع موجود بین دربستم، ننشستم و آوردم نیز در ترجمه از بین رفته است.
ترجمة پیشنهادی: فِی ذَلِکَ الوَقتِ شَدَدتُ حِزَامَ الطَلَبِ، وَلَم أستَرِح حَتَّی حَصَلتُ عَلَی خَزانةِ الدولَةِ.
3-5. غنازدایی کمّی
غنازدایی کمّی عبارت است از تخریب (کاهش) واژگانی تدریجی که به بافت واژگانی اثر آسیب میرساند. مترجم برای چند واژه فقط یک معادل ارائه میدهد. این تخریب تدریجی حتی میتواند با افزایش کمّیت یا حجم خام متن یا با تطویل همزیستی داشته باشد (احمدی، 1392: 9). «بِرمن» معتقد است که گاهی برای یک مدلول، چندین دال وجود دارد و انتخاب یک دال به «غنازدایی کمّی» منجر میشود (مهدیپور، 1389: 4). در واقع در این نوع تحریف، سخن از هدر رفتن واژگانی است. نمونههایی از غنازدایی کمّی را میتوان در عبارات زیر مشاهدهکرد:
در عبارت «به هزار فریاد و عویل لقمهای بستانی» (وراوینی، 1386: 356) فریاد و عویل به عنوان دو مترادف و عویل به معنای فریاد و آواز بلند ذکر شده است که مترجم واژة صرخات را به عنوان معادل هر دو واژه ذکر کرده است؛ «وتأخذ لقمة مصحوبة بآلاف الصرخات» (فرج، 2000: 218) در این معادلیابی علاوه بر آنکه به جای دو واژة فریاد و عویل یک واژه آورده شده، مترجم در آوردن همین یک واژه هم دچار اشتباه شده و کلمة الصرخات را به عنوان تمییز آلاف آورده که باید مفرد باشد.
ترجمة پیشنهادی: و تکسبُ (أنتَ) لقمةً بآلاف صرخةٍ و عَواءٍ.
گاهی مترجم در انتخاب معادل برای لفظ اصلی به بیراهه رفته و با این کار به بافت واژگانی اثر آسیب رسانده است؛ مانند ترجمة عبارت «امیرخاقانی که خاقان اکبر بود بر خیل فصحاء زمانه و در آن میدان که او سه طفل بنان را بر نی پاره سوارکردی، قصب السبق براعت از همه بربودی» (وراوینی، 1386: 16). در این عبارت، نویسنده انگشتانی که قلم با آنها گرفته میشود به سه طفل تشبیه کرده که سوار بر نی شدهاند، اما مترجم این اضافة تشبیهی را درنیافته و به اشتباه آن را اینگونه ترجمه کرده است: «الأمیر خاقانی، الذی کان الخاقان الأکبر علی خیل فصحاء أهل زمانه و کان فی ذلک المیدان ثلاثة أطفال یمسکون ببنانهم قطعة من الغاب و یرکبونها فخطف منهم جمیعاً» (فرج، 2000: 13)؛ از این ترجمه کاملاً برمیآید که مترجم با ساختار زبان فارسی و شیوههای تصویرپردازی در آن آشنایی کافی نداشته تا بتواند آن را در ترجمة خود بازتاب دهد.
ترجمة پیشنهادی: کان الأمیر خاقانی ـ الذی کان الخاقان الأکبر علی خیل الفصحاء فی زمانه ـ وفی تلک الساحة (ساحة الفصاحة) قد سَبَقَهم علی قصب السبق فی البراعة برکوب أطفال أصابعه الثلاث علی قطعةٍ من النای.
3-6. تخریب ضرباهنگ کلام
این گرایش عبارت است از تغییر نواختهای متنی. این نوع تغییر «مثلاً با هدف قرار دادن علائم نقطهگذاری، میتواند به نحو قابل توجهی بر ضرباهنگهای جمله اثر بگذارد» (احمدی، 1392: 10). «برمن» معتقد است که رمان و مقالات ادبی به نوعی همانند شعر، دارای ضربآهنگ است. وی در این خصوص بیشترین توجه را به نشانهگذاری[9] معطوف میدارد و بر این باور است که نادیده گرفتن نشانهگذاری، باعث تغییر در ضربآهنگ و تحریف متن میشود، اما از آنجا که نشانهگذاری در زبان فارسی و بهویژه در متون قدیمی، متداول نبوده و به پیروی از نوشتههای غربی بهویژه زبان انگلیسی و فرانسه، وارد زبان فارسی شده است، موارد معدودی از تخریب ضرباهنگ کلام در ترجمة مرزبان نامه دیده میشود.
«وراوینی» در عبارت «شیر را دو شگال زیرکطبعِ نیکومحضرِ پسندیده منظر ندیم و انیس بود» (وراوینی، 1386: 280) با اضافهکردن صفات مرکّب به یکدیگر و ایجاد تتابع اضافات نوعی ضرباهنگ به کلام بخشیده و آن را آهنگین ساخته است، اما «فرج» با گذاشتن ویرگول در ترجمه این ضرباهنگ را از بین برده است: «و کان للأسد ندیمان و أنیسان من بنی آوی، ذکیا الطبع، خیِّرا المحضر، بهیَّا المنظر» (فرج، 2000: 172). اگر به این بخش از ترجمه نگاهی منصفانه داشته باشیم، شاید بتوان کار مترجم را در استفاده از ویرگول در بین صفتهای مرکّب متن اصلی که به هم اضافه شدهاند، چنین توجیه کرد که این امر به اختلاف ساختاری دو زبان مبدأ (زبان فارسی) و زبان مقصد (زبان عربی) برمیگردد، اما ترجمة «فرج» از جملة فوق از جنبههای دیگر قابل نقد است. به عنوان مثال، در صرف عربی اسمهای مرکّبی که جزء اوّل آنها «ابن» و یا «ذو» هستند هنگام جمع بسته شدن، جمع سالم مؤنّث بسته میشوند؛ بنابراین، کاربرد «بنی آوی» کاملاً اشتباه است.
ترجمة پیشنهادی: وکان ابناآوی داهیا الطبع، حسنا المحضر، جمیلا المنظر ندیمَی الأسدِ و أنیسَیه.
گاهی غنازدایی کیفی و تخریب ضرباهنگ کلام در ترجمه هر دو با هم صورت گرفته است. نمونهای از آن را میتوان در ترجمة «هر دو به مزید قربت از دیگر خواصّ خدم مرتبة تقدّم یافته و مشیر و محرم اسرار مملکت گشته» (وراوینی، 1386: 281) مشاهده کرد. در ترجمة این عبارت آمده است: «و قد نال کلاهما ـ دون سائر خواص الملک من الخدم مرتبة التقدم، وصارا مستشارین له ومحرمی أسرار المملکة» (فرج، 2000: 172). مترجم با گذاشتن ویرگول و جداکردن دو جمله از هم و انتخاب واژههای تقدم و مملکة سجع و ارتباط موسیقایی بین دو جمله را در ترجمه منتقل نکرده است. ضمن آنکه عبارت به «مزید قربت» هم در متن مترجَم آورده نشده است.
ترجمة پیشنهادی: قد سبق کلاهما بفضل التقرّب إلی مرتبة التقدم، دون سائر الخدم المقرّبین، وصارا له مستشارَین و لأسرار المملکة کاتِمَین.
3-7. تخریب سیستم زبانی
رویکرد تخریب سیستم زبانی بیشتر جنبة دستوری دارد و نوع جملات، ترکیبات بهکار رفته و زمان افعال را دربرمیگیرد. «برمن» معتقد است «عقلاییسازی»، «شفّافسازی» و «اطناب کلام» سیستم زبانی را به هم میریزد و باعث میشود که متنِ ترجمه شده، همگونتر از متن اصلی و در عین حال، «نامنسجمتر، بیثباتتر و ناهمگونتر» از آن باشد (مهدیپرور، 1389: 62).
یکی از شاخصههای نثر مصنوع و فنّی استفاده از شواهد شعری در میان نثر است. در اکثر موارد مترجم این شواهد شعری را به نثر درآورده و گاهی در پاورقی شعر فارسی را ذکر کرده و توضیح داده است که این بخش از متن ترجمة این شعر است. تبدیل شعر به نثر تغییر جملات و ترکیبات را در پیدارد؛ مانند «اندرین بحر بیکرانه چو غوک/ دست و پایی بزن چه دانی، بوک» (وراوینی، 1386: 353) که در ترجمة آن آمده است: «اضرب بیدک و قدمک کالضفدعة فی هذا البحر الذی لاساحل له فأی علم لک بالقفز؟» (فرج، 2000: 216)؛ «بوک» در متن اصلی مخفف «بود که» است و معنای شعر این است که در این دریای ناپیدا کرانه چون وزغ سخت به تکاپو باش، باشد که نجاتی دست دهد. مترجم ضمن اینکه شعر را به نثر درآورده و این امر غنازدایی کیفی را درپیدارد در ترجمة دست و پایی بزن که فعلی است، مرکّب و کنایه از تلاش و کوشش کردن است، دچار اشتباه شده و چنان که در ادامه خواهد آمد در این بخش از ترجمه تخریب اصطلاح نیز صورت گرفته است.
ترجمة پیشنهادی: فی هذا البحر الذی لا ساحلَ له شمِّر یدیک و رجلیک کالضفدعة، وما یُدریک لعله یُمکن.
3-8. تخریب اصطلاحات
از آنجا که «برمن» همواره بر اجتناب از مقدّسشماری زبان مقصد (زبان مادری) تأکید دارد و معتقد است که باید فرهنگ مقصد را به سوی فرهنگ مبدأ برد و نیز بر عقیدة «شیلر مارشه[10]» تأکید دارد که باید «خواننده را به سوی نویسنده» برد نه برعکس با جایگزین کردن اصطلاحات متن مبدأ با معادل آن در زبان مقصد مخالفت میکند و آن را ضربهای بر غنا و جان کلام اثر میداند. «برمن میگوید هر نثری «آکنده از ایماژها، اصطلاحات و ضربالمثلها و... است» و ترجمة آنها به معنای یافتنِ معادلاتی در زبان مقصد نیست و معادل اصطلاحات و ضربالمثلها را جایگزین مناسبی برای آنها نمیداند. البته باید گفت با توجه به تفاوتهای فرهنگی- اجتماعی و گفتمانی زبانها، پایبند بودن به این عقیدة «برمن» بسیار دشوار مینماید» (مهدیپور، 1389: 63).
نمونهای از تخریب اصطلاحات را میتوان در ترجمة «غلام گفت: چه خواهیدکرد؟ گفتند: بر درِ پادشاهی خواهیم زد که این شهر را از دیوان قِدَم نو به اقطاع او دادهاند» (وراوینی، 1386: 107) مشاهدهکرد. در این بخش از متن اصلی مترجم مراد از «چه خواهید کرد» را درنیافته و به اشتباه معادل آن را فعل «میخواهید» (تریدون) آورده است. بخش اصلی تخریب اصطلاحات در این قسمت مربوط به عبارت «بر در پادشاهی خواهیم زد» است که این عبارت به معنای پنج نوبت بر درگاه شاهی میزنیم؛ در قدیم رسم بوده است که به نشان پادشاهی بر درگاه شاه در پنجگاه نماز نقاره میزدند. این اصطلاح در متون کهن فارسی به طور مکرّر بهکار رفته است. مترجم با این اصطلاح آشنایی نداشته و در ترجمة عبارت یادشده میآورد: «فقال الغلام: ماذا تریدون؟ قالوا: نرید أن نقیم علی عرش المملکة السلطان الذی اُقطع هذه المدینة من دیوان قدَم البرکة» (فرج، 2000: 69). همچنین نو در متن فارسی قید زمان و به معنای تازگی است که مترجم با حذف آن باعث غنازدایی کیفی متن شده و علاوه بر اینها «فرج» واژة «قِدَم» که به معنای قدیم است را به اشتباه «قَدَم» خوانده است.
ترجمة پیشنهادی: قال الغلام: ماذا ستفعلون؟ قالوا: نطبلُ و ننفخ فی الناقور خمس مرّاتٍ علی باب هذا السلطان الذی أقطعوه هذه المدینة من دیوان القدم جدیداً.
3-9. خطاهای ترجمه
با بررسی «قصص الأمیر مرزبان علی لسان الحیوان» مواردی از خطا و اشتباه نیز در این ترجمه مشاهده شد که در هیچیک از بخشهای نظریة «برمن» نمیگنجد و با هیچکدام از مؤلّفههای نظریة او همخوانی و انطباق ندارد. در ادامه به برخی از این خطاها اشاره
خواهد شد.
نخستین نمونة چنین اشتباهاتی در بیت «بنشست و هزارگونه باد اندر سر/ سودای هزار کیقباد اندر سر» (وراوینی، 1386: 110) است. در این بیت، «باد» استعاره از نخوت و غرور و خودبینی است و مصراع نخست؛ یعنی با غرور و نخوت بسیار بر تخت برآمد، اما مترجم این معنای استعاری را درنیافته و آن را اینگونه ترجمه کرده است: «فجلس و فی رأسه ألف فکرة مختلفة و آلاف أحلام لکیقباد فی عقله» (فرج، 2000: 71).
ترجمة پیشنهادی: جلس [علی العرش] وفی رأسه ألف ریحٍ من الکبر و الخیلاء/ وفی دماغه أحلام ألف سلطان (کیقباد).
همچنین در ترجمة عبارت «چندان بخور عود و عنبر بسوختند که بخارش ازین هفت مجمرة گردون بیرون شد» (وراوینی، 1386: 110) مترجم طبقات الفلک السبعه را جایگزین هفت مجمرة گردون کرده است: «و أشعلوا عدداً من عیدان البخور و العنبر التی تجاوزت رائحتها طبقات الفلک السبعة» (فرج، 2000: 71)؛ واژة مجمره در لغت به معنای عودسوز و آتشدان آمده و شاعر در این بیت هفت مجمرة گردون را استعاره از هفت سیّاره آورده است که مترجم به اشتباه آن را هفت طبقة آسمان فرض کرده است.
ترجمة پیشنهادی: ربما أشعلوا/ أحرقوا البخور و العنبر حتی تجاوز الشذی مجمر کواکب السماء السبعة.
بیشترین اشتباهات در ترجمة عبارات کنایی و استعاری صورت گرفته است؛ مانند: «و اگر مانی به نگارخانة او رسد، از رشک انگشت را قلمکند و سرشک معصفری بر سفیداب و لاجورد او ریختن گیرد» (وراوینی، 1386: 109). در عبارت یادشده قلم کردن کنایه از بریدن و چیدن است و سفیداب به معنای کربنات سرب یا مادّة مرکّبی است که در نقّاشی به کار میرود و گیرد به معنای آغاز کند به کار رفته است. در جملة پایانی این عبارت یعنی: «بر نقشهای رنگین آن اشک سرخ باریدن آغاز کند» به نظر میرسد که مترجم معنای این عبارت را به درستی درنیافته و بخشی از آن را حذف و آن را اینگونه ترجمه کرده است: «إن وصل مانی إلی معرضه لعض علی بنان قلمه غیظاً وانسابت الدموع المعصفرة علی وجهه الشاحب» (فرج، 2000: 70).
ترجمة پیشنهادی: وإن جاء مانی بیته المنقّش، قطع إصبعه حسداً، وبدأ یذرف العبرات المعصفرة علی بیاضها وسوادها.
یکی از ویژگیهای متون کهن و پیشین کاربرد واژهها در این متون، در معنایی خاص و متفاوت با زمان کنونی است. «مگر» یکی از این واژهها است که در گذشته قید تأکید بوده و به معنای همانا به کار میرفته است: «مگر دانست که ابناء روزگار همه در لباس تلوینِ نفاق صفتِ دورنگی دارند» (وراوینی، 1386: 101) که عدم آگاهی مترجم از این موضوع سبب شده تا این عبارت را به صورت «ولعله کان یعلم أن أبناء الزمان جمیعاً قد اتخذوا صفة اللونین فی لباس تلوین النفاق» (فرج، 2000: 66) ترجمهکند و لعل را به عنوان جایگزین «مگر» بیاورد.
ترجمة پیشنهادی: قد علم أنَّ أبناء الدهر لهم جمیعاً صفةُ المُداجاة فی لباس الختل الملون.
نتیجهگیری
ترجمة متون ادبی، سختترین نوع ترجمه است؛ زیرا در متون ادبی برخلاف دیگر متون تنها محتوا از اهمیت برخوردار نیست، بلکه قالب متن نسبت به محتوا در اولویت قرار دارد. از این رو، مترجم یک متن ادبی باید به بار معنایی لغات و زمینة فرهنگی و خصوصیات دیگر متن اصلی توجه زیادی داشته باشد تا بتواند ترجمة قابل قبولی در زبان مقصد ارائه کند. نظریة گرایشهای ریختشکنانة «آنتوان برمن» ظرفیت قابل توجهی در بررسی ترجمة متون ادبی دارد و بر پایة آن میتوان نحوة عملکرد مترجمان را به صورت روشمند مورد ارزیابی و سنجش قرار داد تا از این رهگذر به نقاط قوت و ضعف یک ترجمه دست یافت و با توجه به ظرفیتی که این نظریه دارد در پرتو آن میتوان بیشترِ محورهایی را که مترجم با آن در ارتباط است، مورد نقد و تحلیل قرار داد.
از آنجا که «برمن» نظریهپردازی مبدأگرا است با استفاده از نظریة او در نقد ترجمه میتوان میزان وفاداری مترجم را به متن مبدأ مورد بررسی قرار داد. به ویژه مترجمان متون ادبی که حتیالامکان باید به متن مبدأ وفادار باشند و با پذیرش متن بیگانه به انتقال صحیح زبان، سبک و محتوای آن مبادرت ورزند.
در این جستار «قصص الأمیر المرزبان علی لسان الحیوان» ترجمة عربی مرزباننامه بر پایة نظریة ریختشکنانة «برمن» که کارآمدترین مؤلّفهها را برای نقد ترجمة متون ادبی دارد، مورد بررسی قرار گرفت. از میان 12 مؤلّفة این نظریه، 9 مؤلّفه قابلیت انطباق بر متن مذکور را داشت. با توجه به اینکه مرزباننامه یکی از برجستهترین آثار نثر فنّی بهشمار میآید و آراسته به صنایع لفظی و معنوی و اشعار تازی و پارسی است از میان عوامل تحریف متن دو مؤلّفة غنازدایی کمّی و کیفی در ترجمة عربی آن از بسامد بیشتری برخوردار است و تخریب ضرباهنگ کلام چندان به چشم نمیخورد؛ زیرا نشانهگذاری در متون کهن فارسی چندان مرسوم و متداول نبوده است.
ناگفته نماند که موارد فراوانی از خطاها و اشتباهات نیز در ترجمة «عبدالفتاح فرج» دیده میشود که درخصوص این اشتباهات «برمن» بر این باور است که مترجم در چنین مواردی مجاز به خطا و اشتباه نیست و باید پایبند به سبک و محتوای متن مبدأ باشد. علّت اصلی انحراف مترجم از متن اصلی را باید در نوع متن مبدأ؛ یعنی مرزباننامه دانست. بُعد ادبی متن، بیان معنا از طولانیترین راه، چینش کلمات، انسجام و پیوستگی آنها در خلق معنی و وفور صنایع لفظی و معنوی کلام، ترجمة مرزباننامه را برای «فرج» که تسلّط کامل بر زبان فارسی ندارد، دشوار ساخته است و خطاها و انحرافهای صورت گرفته بیشتر در قسمتهایی است که ویژگیهای نثر فنّی در آنها برجستهتر است؛ بهویژه در دیباچة کتاب و شروع هر باب. بر این اساس میتوان گفت ترجمة متون کهنی چون مرزباننامه تسلّط هرچه بیشتر مترجم بر زبان فارسی و لزوم مراجعة مترجم را به شرحهای نوشته شده بر اثر و دریافت و درک عمیق هرچه بیشتر متن مبدأ را میطلبد.