مقدمّه
بازتاب سرایش شاهنامه بعد از حکیم طوس در اکثر آثار پس از خود قابل بررسی است و به راستی شاهنامه چه ویژگیهایی دارد که به عنوان یکی از زیرمتنهای (Hypotext) بسیار مهمّ زبان و ادبیّات فارسی شناخته میشود؟ شاهنامه زبان، فرهنگ و ملیّت ایرانیان را حفظ کرد و فردوسی نگذاشت که تاریخ و روایتهای ملّی ایرانیان نابود شود و با مکتوب کردن شاهنامه، تاریخ و آرمانهای ساکنان ایرانزمین را جاودان کرد. در واقع، «شاهنامه گنجینهای است جاودانی و پایانناپذیر از اندیشهها، باورها، آیینها، هنجارهای زیستی و رسم و راههای زندگی ایرانی. از دیگر سوی، شاهنامه نامهای است پندمند که خِرَد و فرزانگی، ژرفاندیشی و فرخندهکیشی به گستردگی در آن بازتافته است» (کزّازی، 1390: 197).
شاهنامۀ فردوسی بر اکثر آثار ادبی پس از خود تأثیر گذاشته است. این تأثیر را میتوان در آثاری همچون تاریخ جهانگشای جوینی، راحةالصّدور راوندی، مرزباننامة سعدالدّین وراوینی و غیره و نیز اشعار خاقانی، نظامی، مولوی، سعدی، حافظ و شاعر مورد بحث ما در این جستار، یعنی رحیم معینی کرمانشاهی مشاهده کرد. این تأثیر زیاد شاهنامه بر آثار پس از خود، آن را تبدیل به یک اسطورهمتن کرده است. «یک اسطورهمتن همانند اسطوره، با الگوشدگی متولّد میشود، با تکرارپذیری زندگی میکند و دامنه و قدرت آن با توجّه به میزان تکرارش کم یا زیاد میشود و در صورت تکثیر نشدن میمیرد» (نامورمطلق، 1387: 7). یکی از پیشفرضهای اساسی این جستار این است که رحیم معینی کرمانشاهی در سرودن شاهکار، شاهنامه را الگو قرار داده است.
پیش از این بهمن نامورمطلق مقالهای با عنوان «درآمدی بر گسترش بیشمتنی شاهنامه» نوشته است که در آن شاهنامه به عنوان بهترین نمونة اسطورهمتن و مناسبترین پیکره برای مطالعات ترامتنیّت قلمداد شده است، البتّه در این مقاله تنها به یک حوزه از مطالعات ترامتنیّت، یعنی «بیشمتنیّت» پرداخته شده است و اشارهای به «شاهکار» اثر رحیم معینی کرمانشاهی نشده است.
در این جستار، ابتدا نظریّة ترامتنیّت بازکاوی میشود تا چارچوب پژوهش مشخّص شود و پس از آن به بررسی و تحلیل شاهکار اثر رحیم معینی کرمانشاهی پرداخته میشود.
تعریف ترامتنیّت
«بینامتنیّت نزد ژرار ژنت1با بینامتنیّت نزد یولیا کریستوا2که واضع این واژه است، هم از لحاظ موضوع و هم از حیث گستردگی تفاوتهای اساسی دارد. ژنت نه تنها بینامتنیّت را یکی از اقسام پنجگانة ترامتنیّت میداند و حوزة آن را محدود میکند، بلکه نگرش ساختارگرایانة او موجب میشود تا بینامتنیّت بر روابط ساختاری دو متن متمرکز شود. ژنت در کتاب الواح بازنوشتی با تقسیم ترامتنیّت (Transtextualite) به پنج دسته، بر آن است که رابطة یک اثر را با غیر خود شناسایی و دستهبندی کند. این پنج دسته عبارتند از: بینامتنیّت Intertextualite))، پیرامتنیّت (Paratextualite)، فرامتنیّت (Metatextualite)، سرمتنیّت (Arcitextualite) و زِبَرمتنیّت3(Hypertextualite). این پنج دسته، انواع روابطی را که یک اثر با غیر خود برقرار میکند، ارائه مینمایند» (نامورمطلق، 1388: 98).
همانطور که گفته شد ترامتنیّت به پنج دسته تقسیم میشود که عبارتند از: «دستة نخست همان است که یولیا کریستوا آن را بینامتنیّت خوانده است. کاربرد آگاهانة متنی در متن دیگر؛ خواه به گونهای کامل یا چونان پارههایی» (احمدی،1390: 320). همچنین، «ژنت، بینامتنیّت خود را به سه دستة بزرگ تقسیم میکند: 1ـ بینامتنیّت صریح و اعلام شده. 2ـ بینامتنیّت غیرصریح و پنهان شده. 3ـ بینامتنیّت ضمنی. بینامتنیّت صریح بیانگر حضور آشکار یک متن در متن دیگر است... از این منظر، نقل قول گونهای بینامتنی محسوب میشود و بینامتنیّت غیرصریح بیانگر حضور پنهان یک متن در متن دیگر است.... و سرقت ادبی ـ هنری یکی از مهمترین انواع بینامتنیّت غیرصریح تلقّی میشود.... گاهی نیز مؤلّف متن دوم قصد پنهانکاری بینامتن خود را ندارد و به همین دلیل، نشانههایی را به کار میبرد که با این نشانهها میتوان بینامتن را تشخیص داد یا حتّی مرجع آن را نیز شناخت، امّا این عمل هیچ گاه به صورت صریح انجام نمیگیرد و به دلایلی و بیشتر به دلایل ادبی، به اشارات ضمنی بسنده میشود... . مهمترین اشکال این نوع بینامتن کنایات، اشارات، تلمیحات و ... است» ((نامور مطلق، 1386: 89ـ88).
در این جستار، نگارندگان با توجّه به کارکرد سه دستة بینامتنیّت، برای دستة اوّل بینامتنیّت آشکار، دستة دوم بینامتنیّت پنهان و دستة سوم بینامتنیّت ضمنی را به کار میبرند، چون اعتقاد دارند واژههای بینامتنیّت صریح و بینامتنیّت غیرصریح زیاد واضح نیستند. دستۀ دوم روابط ترامتنیّتی، سَرمتنیّت نامیده میشود، همچنانکه «ژنت روابط طولی میان یک اثر و گونهای را که اثر به آن تعلّق دارد، سَرمتنیّت مینامد» (همان: 94ـ93). در واقع، «سرمتنیّت رابطة شمول است؛ به عبارت دیگر، مرتبط کردن یک متن با ژانر، نوع هنری یا گفتمانی که معرّف آن است، مناسبتی سرمتنی است» (نجومیان، 1388: 261). دستۀ سوم روابط ترامتنیّتی، پیرامتنیّت نامیده میشود. «پیرامتن، چنانکه ژنت مطرح میکند، نشانگر آن عناصری است که در آستانة متن قرار گرفته است و دریافت یک متن از سوی خوانندگان را جهتدهی و کنترل میکند. این آستانه شامل یک درونمتن است که عناصری چون عناوین اصلی، عناوین فصلها، درآمدها و پینوشتها را در بر میگیرد و نیز یک برونمتن که عناصر بیرون از متن مورد نظر، نظیر مصاحبهها، آگهیهای تبلیغاتی، نقد و نظرهای منتقدان و جوابیّههای خطاب به آنان، نامههای خصوصی و دیگر موضوعات مربوط به مؤلّف یا مدوّنکنندة اثر را در بر میگیرد. پیرامتن حاصل جمع درونمتن و برونمتن است» (آلن، 1385: 150). دستۀ چهارم روابط ترامتنیّتی، فرامتنیّت نامیده میشود و «فرامتنیّت بر اساس روابط تفسیری و تأویلی بنا شده است... (مثلاً) هرگاه متن 1 به نقد و تفسیر متن 2 اقدام کند، رابطة آنها رابطة فرامتنی خواهد بود... رابطة فرامتنی در تشریح، انکار یا تأیید متن عمل میکند» (نامورمطلق، 1386: 93ـ92). دستۀ پنجم روابط ترامتنیّتی، زِبَرمتنیّت نامیده میشود. «در زبرمتنیّت تأثیرگذاری و الهامبخشی کلّی مورد نظر است. ژنت در تعریف زِبَرمتنیّت مینویسد: «هر رابطهای که موجب پیوند میان یک متن B (Hypertext) با یک متن پیشین A (Hypotext) باشد، چنانکه این پیوند تفسیری نباشد» (همان: 95ـ94). به بیان دیگر، «حضور یک متن در شکلگیری متن دیگر را به گونهای که بدون این حضور، خلق متن دوم غیرممکن باشد، زِبَرمتنیّت مینامند» (همان: 95). در واقع، این قسمت از نظریّة ترامتنیّت دو بخش دارد: زِبَرمتنیّت (Hypertext) و زیرمتنیّت (Hypotext) که به رابطة دو متن با هم پرداخته میشود. «از جمله مثالهایی که ژنت میآورد، میتوان به اِنِهاید اثر ویرژیل4و رمان اولیسس اثر جیمز جویس5اشاره کرد که هر دو زِبَرمتن برای یک زیرمتن مشترک، یعنی اودیسه اثر هومر6هستند» (اشمیتس، 1389: 108).
شاهکار؛ تاریخ منظوم ایران
رحیم معینی کرمانشاهی در سال 1378 اوّلین جلد شاهکار را منتشر کرد. این اثر شامل 85851 بیت است. شاهکار در قالب مثنوی و به وزن شاهنامه سروده شده است. از منظر مطالعات پیرامتنی، نام شاهکار با شاهنامه پیوند دارد. معینی مقدّمهای به نثر نوشته که در آن به شاهنامة فردوسی اشاره کرده است که در حوزة پیوندهای پیرامتنی با شاهنامه قرار میگیرد. شاهکار زِبَرمتنِ شاهنامه است. این اثر در سبک از شاهنامه تأثیر پذیرفته است، امّا محتوای آن با شاهنامه متفاوت است. «از نظر کمّی، یک زِبَرمتن به سه شیوة اساسی در زیرمتنِ خود دخالت میکند و آن را تغییر میدهد. پیرو این دخالتها یعنی تراگونگیهای کمّی است که یک متن نسبت به زیرمتن خود گستردهتر یا کوچکتر میشود. این سه شیوه عبارتند از: کم کردن، اضافه کردن و جابهجا کردن» (نامور مطلق، 1387: 69). اضافه کردن به افزایش و گسترش میانجامد. گسترش میتواند دارای سه گونه باشد: 1ـ گسترش از آغاز. 2ـ گسترش از میان. 3ـ گسترش از پایان (ر.ک؛ همان: 72). شاهکار معینی کرمانشاهی تداوم و گسترش شاهنامة فردوسی از پایان است، چون شاهنامه با حملة اعراب و فروپاشی ساسانیان تمام میشود و شاهکار از حملة اعراب و فروپاشی ساسانیان شروع میشود و تا اواخر حکومت قاجاریّه ادامه دارد.
«زِ بـزم و زِ رزمِ یـلان گفت و گفت، چو ویـران زِ تـازی شد ایـرانِ مـا، به تخت کیـان چون که تـازی نشست، خـود از جا شد و خامه را جا نهاد
|
|
کـه تـا بختِ ساسـانیان رو نهفت زبــان بست همــراز دهقـانِ مـا سخنگـو پیِ ختـم بـازی نشست سخن را پس از خود به ما وانهاد» (معینی کرمانشاهی، 1378، ج: 19).
|
در مقدمة شاهکار بخشی با عنوان «یادی به ستایش از حکیم طوس» است که معینی 40 بیت در مورد شاهنامه و مقام والای فردوسی سروده است که با این ابیات آغاز میشود:
«سخنگویِ دانایِ با فرّ و هوش، نفس در نفس در بـهار و خزان، هنر در هنـر خامه را داده رنگ
|
|
جهانبین خردمندِ گردون سروش، نگـه در نگـه دیـده گشتِ زمــان سخن در سخن گفته از نام و ننگ» (همان: 17).
|
این اشعار به عنوان مقدّمه است. پس پیوند پیرامتنیّتی بین شاهکار و شاهنامه ایجاد میشود. معینی در این چهل بیت کمی هم به تفسیر شاهنامه پرداخته است که در حوزة مطالعات فرامتنیّتی قرار میگیرد:
«پدر گر چو گشتاسب، حیلتگزار؛ تزلـزل، تمـرکز، تطابـق، تضـاد
|
|
پسر ایـزدیفـر چـو اسفندیـار به یک نسل و خون با دو صورت نهاد» (همان: 18).
|
این مقدّمه در ده جلد شاهکار تکرار شده است. از این دیدگاه که شاهکار تاریخ منظوم ایران است و قسمتهایی از شاهنامه نیز تاریخ منظوم ایران است، دو اثر با هم پیوند سرمتنیّتی برقرار میکند. در تقسیمبندی که سیروس شمیسا از حماسهها ارائه داده، شاهکار معینی کرمانشاهی در دستة حماسههای تاریخی منظوم قرار دارد. شاهنامة فردوسی حماسهای طبیعی است و شاهکار حماسهای مصنوع و تاریخی است. بخشی از ویژگیهایی که ذبیحالله صفا و سیروس شمیسا در مورد حماسههای طبیعی ذکر کردهاند، در مورد حماسة تاریخی و مصنوع شاهکار صدق میکند. از جملة این ویژگیها میتوان به موارد ذیل اشاره کرد.
1ـ شاهکار نوعی از اشعار وصفی است که مبتنی بر توصیف اعمال پهلوانی و مردانگیها و افتخارات و بزرگیهای قومی یا فردی است (ابومسلم در خراسان، مازیار در مازندران، بابک در آذربایجان، یعقوب در سیستان، نادرشاه در کُلّ ایران و غیره)، به نحوی که شامل مظاهر مختلف زندگی آنان میگردد. 2ـ معینی در شاهکار هیچ گاه عواطف شخصی خود را در اصل داستان وارد نمیکند و آن را به پیروی از امیال خویش تغییر نمیدهد، بلکه فقط در پایان داستانها به بیان احساسات و نتیجهگیری اخلاقی میپردازد:
«سیاحت کنی چشمِ تاریخِ پیر خوش آن کس که قسمت امیرش نکرد؛ بـه مـا یـا رب آزادگـی را ببـخش
|
|
که چونست احوالِ شاه و امیر امیرش نکرد و اسیرش نکرد همین ارجِ افتادگی را ببخش» (همان: 425).
|
3ـ «لازمة یک منظومة حماسی تنها جنگ و خونریزی نیست، بلکه منظومة حماسی کامل آن است که در عین توصیف پهلوانیها و مردانگیهای قوم، نمایندة عقاید و آراء و تمدّن او نیز باشد» (صفا، 1387: 30). این ویژگی در اکثر بخشهای شاهکار مانند سرگذشت خاندان زندیّه وجود دارد.
4ـ شاهکار متضمّن جنگاوری، بهادری و شهسواریهای ایرانیان در مقابل مهاجمانی از جمله اعراب، مغولان، عثمانیها و روسها است.
5ـ شاهکار دارای سبکی عالی، معنایی جدّی و الفاظی سنگین و فاخر و در قالب مثنوی و به وزن شاهنامه است.
6ـ «در حماسه، سخن از دیوان، غولان، جادوان و جادویی است. افراسیاب به جادویی جهان را بر کیخسرو تاریک میکند. دیو سپید در هفت خوان راه را بر رستم میبندد. دیوان شاهنامه در جادو دست دارند. اکوان دیو، رستم را به آسمان میبرد و به دریا میاندازد» (شمیسا، 1389: 84). در شاهکار دیو بیشتر مشبّهٌبه است. انسانهای دیوخُو در شاهکار وجود دارند که به قتل و غارت میپردازند که از آن جمله میتوان به تیمور لنگ و شاه صفی اشاره کرد:
«چو فهمید آن دیـو، در این دیـار، «به شومی چو آن دیوخو گشت شاه،
|
|
سری نیست شایستة کارزار» (معینی کرمانشاهی، 1380، ب: 1365). به فرمانش افتاد خونها بـه راه» (همان، 1386، الف:3070).
|
7ـ «در حماسه سخن از آیندهبینی و پیشگویی است. سام زنده بودن زال را در کوه البرز به خواب دید. جاماسب کشته شدن اسفندیار را به دست رستم برای گشتاسب پیشگویی کرد» (شمیسا، 1389: 83). در شاهکار هم آیندهبینی و پیشگویی وجود دارد که در ذیل چند نمونه آورده میشود:
«در اینجا زِ نو بر سِماعیل شاه، کـه آینـده را پیشگـویی کنـد
|
|
کـرامــات غیبی بیفتــاد راه در احوال خود چارهجویی کند» (معینی کرمانشاهی، 1381: 1954).
|
شاهان صفوی برای گرفتن مالیات خواب معصومین را میدیدند که آنها به شاهان صفوی توصیه میکردند که از مردم مالیات بگیرید (ر.ک؛ همان: 2076ـ2075).
8ـ «در جنگهای حماسی، مخصوصاً در نبردهای تن به تن، از انواع و اقسام سلاح استفاده میشود؛ مثلاً در جنگ رستم و اسفندیار دو قهرمان از نیزه، شمشیر و گرز استفاده میکنند» (شمیسا، 1389: 82). شخصیّتهای شاهکار هم در جنگهایشان از انواع و اقسام سلاحها استفاده میکنند. نادرشاه سلاح جنگی مخصوص به خود را دارد که آن سلاح کارکردی همچون گرز رستم را دارد:
«تبرزین نادر به هر سو بلند به میدان پُرتیغ و تیر و سنان،
|
|
به خون غرقه بود و سری میافکند... به جانبازی خویش داد امتحان» (معینی کرمانشاهی، 1386، ب: 3631).
|
از دوران صفویه به بعد، ابزارهای جنگی جدیدی همچون توپ و تفنگ در کنار شمشیر و تیر استفاده میشود:
«که با دشنه و توپ و تیغ و تفنگ
|
|
به هرگوشه بودند سرگرم جنگ» (همان: 3836).
|
9ـ «قهرمان حماسه، قهرمانی قومی و ملّی یا نژادی است؛ مثلاً آدم در بهشت گمشدة میلتون، نمایندة نژاد بشری است و آشیل در ایلیاد و رستم در شاهنامه از قهرمانان قومی و ملّی هستند» (شمیسا، 1389: 79). در شاهکار هم قهرمانانی مانند ابومسلم، یعقوب لیث، سلطان جلالالدّین خوارزمشاه، شاه اسماعیل صفوی، شاه عبّاس صفوی، نادرشاه افشار، کریمخان زند، فتحعلیخان زند و دیگران وجود دارد.
10ـ «قهرمان حماسه در هر بخش از زندگی خود با یک ضدّ قهرمان (Antagonist) مواجه است. رستم درگیر افراسیاب است، اهورمزدا درگیر اهریمن، مسیح در آخرالزّمان درگیر دجّال خواهد بود» (همان: 80). قهرمانان شاهکار هم در هر بخش از زندگی خود با ضدّ قهرمان مواجه هستند؛ مثلاً سلطان جلالالدّین خوارزمشاه با مغولان درگیر است.
11ـ «قهرمان حماسه به سفرهای دراز مخاطرهآمیز میرود، چنانکه رستم و اسفندیار هر یک در هفت خوان خود با دشواریهای کلانی روبهرو میشوند و اودیسه در بازگشت به وطن مصایب بسیار میبیند» (همان: 81). قهرمانان شاهکار هم گاه به سفرهای درازی میروند؛ مثلاً نادرشاه به سفر دراز هندوستان میرود.
در کُل میتوان گفت شاهکار پیوند سرمتنیّتی با نوع حماسی دارد. شاهنامة فردوسی یکی از الهامدهندگان اصلی معینی در سرودن شاهکار بوده است و تأثیر کلّی بر شاهکار گذاشته است. شاهنامه اسطورهمتنی است که بر شاهکار سایه افکنده است، البتّه معینی از سایر منابع تاریخی که لیست شصت و هفت تایی آنها را در پایان هر جلد آورده، استفاده کرده است، امّا شاهنامه تأثیر ادبی (سبک خراسانی) و فکری (مثلاً وطنپرستی) خود را بر شاهکار معینی کرمانشاهی گذاشته است. سبک در بررسیهای زِبَرمتنیّتی مهم است. در واقع، «سبک ملاک اصلی تقسیمبندی زِبَرمتنی است و این موضوع طبیعی به نظر میرسد؛ زیرا سبک از مهمترین و اصلیترین معیارهای ادبیّات و هنر محسوب میشود. بنابراین، هنگامیکه گفته میشود همانگونگی یا تقلید، منظور تقلید سبکی زِبَرمتن از زیرمتن است» (نامور مطلق، 1391: 143). اغراق از ویژگیهای سبکی شاهنامة فردوسی است، این ویژگی در شاهکار نیز وجود دارد؛ مثلاً در باب فریاد ابومسلم داریم:
«به ناگه جوانی صدا برکشید صدایی که گوش فلک هم شنید صدایی خروشانتر از رعدها کـه در نیمشب پیچ زد در فضـا» (معینی کرمانشاهی، 1386، ب: 126ـ125).
|
تشبیه محسوس به محسوس از ویژگیهای سبک خراسانی است که در شاهکار این ویژگی وجود دارد:
«یکی گفت، پـُردل پلنگی است او یکی گفت، شیری است در آن کویر
|
|
یکی گفت، جنگینهنگی است او یکی گفت بازوی او شیرگیر» (همان، 1378، ج: 321).
|
استعاره از جمله صنایع ادبی است که در شاهنامه کاربرد زیادی دارد. این صنعت ادبی در شاهکار هم کاربرد دارد که در ذیل یک نمونه آورده میشود:
«عطـارد سرش روی زانـوی غم گهی زهـره با نـاز چشمکزنان
|
|
زحل چشم گریان نمیزد به هم پیـامی فرستـاد بـر کهکشــان» (همان، 1386، ب: 3786).
|
اعتقاد به قضا و قدر یکی از ویژگیهای فکری است که در شاهنامه جریان دارد. این ویژگی فکری در شاهکار نیز جریان دارد:
«قضا و قدر چون زمانپو شوند، چـرا تا درختـان به بـار اوفتند، «قضا گفت، این انتهای ره است
|
|
چرا سربلندان اَجَلشو شوند؟! تبرها زِ هر سو به کار اوفتند؟» (همان، 1378، ج: 367). قدر گفت عمرش عجب کوته است» (همان، 1381: 1936).
|
زنده بودن صحنهها و تأثیر حوادث داستان از ویژگیهای خاصّ شاهنامه است. این ویژگی در شاهکار با بسامد کمتری وجود دارد. معینی هرگاه نسبت به شخصیّتهای اثر خود، مثل فتحعلی خان زند، علاقهای داشته باشد، آن بخش از شاهکار صحنههایش زیبا توصیف میشود و خواننده با قهرمان داستان همراه میشود و با پیروزیهای او شاد میشود و با شکستش غمگین میشود. همانگونه که تراژدیهایی مثل رستم و سهراب در شاهنامه هست، تراژدیهایی مثل مرگ ناجوانمردانة ابومسلم، سرگذشت سلطان جلالالدّین خوارزمشاه و کشته شدن فتحعلیخان زند به علّت خیانت، در شاهکار وجود دارند. «صداقت گوینده و درگیری روحی خود او (فردوسی) با دنیای شاهنامه به نظر من اُسّ و اساس سبک حماسی فردوسی است» (شمیسا، 1383: 35). معینی نیز در سرودن تاریخ خود سعی میکند صادق باشد و حقایق را بگوید. او نیز مانند فردوسی با تاریخی که میسراید، از نظر روحی و روانی مأنوس است:
«من اکنون در این سن به گریانسخن، بـه یــاد عزیـزان قلمزن شــدم
|
|
نشستم به سوگِ شهیدِ وطن شناگر به دریای گفتن شدم» (معینی کرمانشاهی، 1378، ج: 155).
|
بررسیهایی که در بالا انجام شد، یعنی بررسی پیرامتن شاهکار، پیوند ژانری شاهکار و شاهنامه با ژانر حماسی و پیوند سبکی شاهکار و شاهنامه با سبک خراسانی در ده جلد شاهکار وجود دارد. در ادامه سعی میشود بازتاب شاهنامة فردوسی در سه حوزة بینامتنیّت، فرامتنیّت و زِبَرمتنیّت در ده جلد به صورت مجزّا و خلاصه پرداخته شود.
جلد 1) از فروپاشی ساسانیان تا برآمدن سامانیان
معینی در جلد اوّل شاهکار نگاهی به ظلم موبدان در دوران ساسانیان میکند و آنگاه به دو جنگ جِسر و نُخیله اشاره میکند که در جنگ اوّل، ایرانیان پیروز و در جنگ دوم، اعراب پیروز شدند. این دو جنگ در شاهنامه نیامده است. جنگ قادسیّه در هر دو اثر با تفاوتهایی ذکر شده است؛ مثلاً در شاهنامه اوّلین کسی که به طرف مقابلِ جنگ، نامه مینویسد، رستم فرّخزاد است، امّا در شاهکار اوّلین کس عُمر بن خطّاب است که پیامی به وسیلة مُغیره به رستم میفرستد. رستم فرّخزاد در خلال جنگ وقتی میفهمد که پایان جنگ، شکست ایرانیان است، در این حال نامهای به برادرش مینویسد که حاکی از بر باد رفتن شکوه ایران است و آیندهای تلخ و شوم را پیشبینی میکند. معینی این نامه را که صد بیت است، در متن شاهکار آورده است. آوردن متن شاهنامه به طور کامل در متن شاهکار در حوزة بینامتنیّت آشکار است:
«روانشاد فـردوسیِ خوشنهـاد، که بعد از چنان گفتگو با سفیر چنیـن داد سوی بــرادر پیـام یکی نـامه سویِ بـرادر به درد، نخست آفرین کرد بر کردگــار
|
|
یکی نامـه از قـولِ رستم نهاد که در چشم رستم عرب شد حقیـر بـه یک نامة تـلخ زرّینکـلام نبشت و سخنها همه یاد کرد کز او دید نیک و بد روزگار...» (همان: 39ـ37).
|
معینی در قسمت فرار یزدگرد و سقوط مدائن، ابیاتی را به عنوان مقدّمة داستان میآورد که یادآور ابیات آغازین داستان رستم و سهراب است و میتوان به پیوند بین زِبَرمتن و زیرمتن قائل شد:
«زِ اقبال یـا جهل این رنجهاست؟ اگر بختِ بد نیست، آن باد چیست؟ چــرا تنـدبــاد از مقـابـل وزیـــد؟ اگــر تندبــادی برآیــد زِ کنــج، ستمکــاره خــوانیمش اَر دادگــر؟ اگـر مرگ دادست بیــداد چیست؟
|
|
دلائــل کجــا و حسـابش کجـــاست؟ کهآنسان بریزد به هم هست و نیست؟ کـه در چشمها خـاکِ کـوری کشید؟» (هـمـــان: 51). به خاک افگنـــد نـارسیــدهتـرنــــج هنــرمنــــد دانیـمش اَر بـیهـنــــر؟ زِ داد ایـن همه بـانگوفریـاد چیست؟» (فردوسی، 1390: 20).
|
رویدادهای تاریخی مشترک بین شاهنامه و شاهکار با مرگ یزدگرد به پایان میرسد. معینی پس از آن به خلافت عثمان میپردازد. این جلد شاهکار با روی کار آمدن سامانیان به پایان میرسد. در ذیل، اشعاری که در جلد اوّل پیوند بینامتنیّت آشکار با شاهنامه دارند، ذکر میشود.
خلافت مهدی بن منصور:
«پسر کو ندارد نشان از پدر،
|
|
تو بیگانه خوانش، مخوانش پسر» (معینی کرمانشاهی، 1378، ج: 175).
|
پادشاهی کیکاوس:
«گر او بفگند فرّ و نام پدر،
|
|
تو بیگانه خوانش مخوانش پسر» (فردوسی، 1390: 129).
|
معینی هنگام سرودن سرگذشت وَنداد، داستان رزم بیژن و هومان به ذهنش میرسد و سه مصرع مستقیماً از شاهنامه ذکر میکند:
«مــرا قصّة رزم وَنــداد امیـد، که هومان یکی بَدکنش ریمن است زِ بیژن فزون بود هومان به زور «که هومان یکی بـدکنش ریمن است زِ بیـژن فزون بود هومـان به زور
|
|
به شهنـامـه و داستـانی کشیـد ... به رزم اندرون کوهِ در جوشن است هنر عیب گردد چو برگشت هور» (معینی کرمانشاهی، 1378، ج: 184). به آورد و جنگ او چو آهـرمن است... هنر عیب گردد چو برگشت هور» (فردوسی، 1390: 486).
|
معینی یازده بیت دیگر هم به این داستان اختصاص میدهد، امّا از زبان خودش این داستان را روایت میکند که این نوع روایت در حوزة پیوند بین زِبَرمتن و زیرمتن قرار میگیرد. در ذیل، برخی از اشعاری که پیوند بینامتنیّت ضمنی با شاهنامه دارند، ذکر میشود.
ابومسلم:
«بر آتش جَهان شد سیاوشنشان بـه زین جَست و پا در رکابِ بلنـد
|
|
برازندة تـاج و تخـت کیـان بـه بـانگ فریـدون ضحّـاکبنـد» (معینی کرمانشاهی، 1378، ج: 129).
|
بابک خرّم دین:
«تو گفتی که بابک همان رستم است
|
|
که پشتِ زمان زیرِ دستش خَم است» (همان: 244).
|
مازیـار:
«بزرگی که نامش درخشان چو مهر به کوپال، سهرابِ دورانِ خویش
|
|
منوچهـربخت و سیـاووشچهـر کـه گردآفریدی به فرمـان خویش» (همان: 259).
|
یعقوب لیث:
«منـم پـورِ شـاپورِ عـالینَسَب
|
|
که سوراخ میکـرد کتـفِ عـرب» (همان: 361).
|
در ادامه سعی میشود تا به تأثیرگذاری و تأثیرپذیری بین زیرمتن (شاهنامه) و زِبَرمتن (شاهکار) پرداخته شود و یادآوری میشود که در این روابط، بیشتر الهامبخشی کلّی مورد نظر است.
توصیف صحنة جنگ در شاهنامه:
«یکی لشکر آمد زِ پهلو بـه دشت سراپـرده و خیمه زد بـر دو میل هوا نیلگون گشت و کـوه آبنوس
|
|
که از گَردِ ایشان هوا تیـره گشـت بپوشید گیتی به نعل و بـه پیـل بجـوشیـد دریــا زِ آواز کــوس» (فردوسی، 1390: 185).
|
توصیف صحنة جنگ در شاهکار:
«اگـر پرسی از خرگه و لشگرش، سپـه؛ مـوجِ دریـای گوهـرنشان؛ به هر خیمهگه نیزهداران به پاس
|
|
به خورشید پائیـن نیـاید سرش کف آورده بر لب، کران تا کران که باد از قدمهایشان در هراس» (معینی کرمانشاهی، 1378، ج: 37).
|
رهایی رستم از چنگال سهراب:
«رها کرد زو دست و آمد به دشت
|
|
چو شیری که بر پیش آهو گذشت» (فردوسی، 1390: 196).
|
رهایی یزید از چنگال ابومسلم:
«رهـا شد یزید و بدانسوی رفت
|
|
برون از دَم شیر، آهوی رفت» (معینی کرمانشاهی، 1378، ج: 132).
|
جلد 2) از برآمدن سامانیان تا حملة مغول
این جلد از شاهکار به حکومتهای سامانیان، آل بویه، آل زیار، غزنویان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان اختصاص دارد. در بخشی که با عنوان «اشارهای به بزرگشاعر ایران؛ حکیم فردوسی» آمده، از منظر مطالعات ترامتنی قابل بررسی است. شش بیت از این بخش 159 بیتی با شاهنامة فردوسی بینامتنیّت آشکار دارد. کُلّ این بخش اشارهای به شاهنامة فردوسی است. پس پیوند بینامتنیّت ضمنی بین شاهنامه و شاهکار در این بخش برقرار است. از منظر مطالعة ترامتنی، تقریباً نیمی از این بخش به حوزة فرامتنیّت اختصاص دارد که دو بیت آن برای نمونه ذکر میشود.
«ستم را چو در طبعِ تازی بدید، که تازی به کار ستم آن شود
|
|
در اسطـوره ضحّـاک را آفریـد کـه دوشش پرستـار ماران شود» (همان: 615).
|
کُلّ این بخش، زِبَرمتن شاهنامة فردوسی است و اگر شاهنامة فردوسی نبود، این بخش 159 بیتی از شاهکار هم وجود نداشت و چه بسا کُلّ شاهکار سروده نمیشد. در ذیل سه بیت برای نمونه آورده میشود:
«زِ هر گفتِ آن مرد شیریـنکلام کـه زیبائی و زشتـی روزگـار که ضحّاک بر تخت هرچند مست،
|
|
به گوش من آید چنین آن پیام: نمــانَد بــرای کسـی پـایـــدار فریدونی و کـاوهای نیـز هسـت» (همان: 618).
|
در ادامة این جستار، سعی میشود بازتاب شاهنامه در این جلد شاهکار در قالب نظریّة ترامتنیّت بررسی شود. در ذیل برخی از اشعاری که پیوند بینامتنیّت آشکار با شاهنامه دارند، ذکر میشود.
زبان فارسی در دربار سامانیان:
«بخوان زآن حکیم این اشارت کنون به تـازی همـیبود تـا گـاه نصــر گرانمـایـه بوالفضل دستـور اوی
|
|
کـه از پـایه مـا را شود رهنمـون بدانگه که شد در جهان شاه نصر که انـدر سخـن بود گنجـور اوی...» (همان: 497).
|
بهاءالدّوله به صمصامالدّوله میگوید:
«پدر کُشتی و تخم کین کاشتی
|
|
پـدرکُشتـه را کی بُـوَد آشتــی» (همان: 552).
|
«ببین تا که فردوسی از او چه گفـت بـه دانش نبُـد شـاه را دستگـاه (او: حسنک وزیر)
|
|
چـو با یاد از او دُرّ خود را بسُفت وگـرنه مـرا برنشاندی بـه گــاه» (همان: 628).
|
معینی کشته شدن قطبالدّین سوری به دست غزنویان و حملة غوریان به غزنه را با کشته شدن سیاوش به دست افراسیاب مقایسه میکند و این ابیات را میسراید:
«که فریـادها زد بـر افراسیـاب مکُش گفتمت پورِ کـاووس را ولـی کُشت افـراسیــابِ جسور به غزنی همان قصّه تکرار گشت
|
|
که ای شـاهِ در رایهـا پُرشتاب که دشمن کنی رستم طوس را چنـان میهمـانی به تیـغِ غـرور که این خود رهآورد پیکار گشت» (همان: 662).
|
معینی مانند فردوسی به قضا و قدر اعتقاد دارد و در آغاز حملة مغول این بیت از فردوسی را میآورد:
«بـه فـرمودة اوستــاد کهـن؛ هر آن کس که برگشت از او روزگار،
|
|
گرانمایهفردوسیِ خوشسخن همه آن کند کِش نیاید به کار» (همان: 912).
|
در ذیل برخی از اشعاری که پیوند بینامتنیّت ضمنی با شاهنامه دارند، ذکر میشود.
مردآویج:
«که بر سر نـهد تاج نوشیـروان
|
|
مدائن درخشد زِ نو در جهـان» (همان: 508).
|
حسنک:
«به قامت تو گفتی همان بیژن است
|
|
که افتـاده در چـاه اهریمـن است» (همان: 627).
|
غوریان:
«که پنـدارشـان بـود سوی نیــــا
|
|
به ضحّــاک از پشت افسـانـــهها» (همان: 661).
|
در ذیل اشعاری که پیوند فرامتنیّت با شاهنامه دارند، ذکر میشود.
«پسر کُشت رستم ولیکن به جنگ
|
|
که در پردة بینشش بـود رنگ» (همان: 598).
|
معینی به نقد تفکّر یکی از شخصیّتهای شاهنامه میپردازد که از دیدگاه او کمی دید حقیقتبینی رستم تار شده است. اینگونه تفسیر که در شاهکار از شاهنامه وجود دارد، در حوزة فرامتنیّت قرار میگیرد. مثال زیر نیز از دیدگاه فرامتنی قابل بررسی است، چون در آن شاعر نمیخواهد دوباره مردمش در مقابل ستم سکوت کند و مانند مردمی که روایت آنان در شاهنامه آمده است، منتظر کاوه بمانند:
«نشستن به امّیــد یک کــاوهای،
|
|
نبـاشد به جـز قصّـة یـاوهای» (همان: 878).
|
در ادامه سعی میشود تا به تأثیرگذاری و تأثیرپذیری بین زیرمتن (شاهنامه) و زِبَرمتن (شاهکار) پرداخته شود. در این روابط، بیشتر الهامبخشی کلّی مورد نظر است.
رستم فرّخزاد میگوید:
«زیان کسان از پی سـود خویـش،
|
|
بجویند و دین اندر آرند پیش» (فردوسی، 1390: 1346).
|
معینی کرمانشاهی میگوید:
«به نام تو این فتنـهها میکننـد
|
|
خدایـا، خدایـا، خدا میکننـد» (معینی کرمانشاهی، 1378، د: 598).
|
توصیف لشگر ایران:
«زِ لشکر چو کشتی سراسر زمین سپـر در سپـر بـافته دشت و راغ جهان سر به سر گشت دریای قار زِ نالیــدن بـوق و بـانـگِ سپــاه،
|
|
کجا موج خیزد زِ دریای چین درفشیـدن تیغها چون چـراغ برافروختـه شمـع ازو صدهزار تو گفتی که خورشید گم کرد راه» (فردوسی، 1390: 124).
|
توصیف لشگر طغرل:
«سپاهش زِ هر بـاد پیشی گرفت چـو ابـر بهـاران بـه جوشنـدگـی درخشـان یـراقِ سـواران کُـــرد بـه دشت و در ابر از غبـار زمیـن سـوی آفتــابی نگــاهی نبـــود
|
|
خروشش زِ هر رعد بیشی گرفت کـه بـا رعـد و بـرقِ خروشندگی هیـاهوی اسب دلیــــران گـُـرد کـه پیچــان بـه گِــردِ سپــاهی چنین تو گفتی به خورشید راهی نبود» (معینی کرمانشاهی، 1378، د: 685).
|
در این جلد و سایر جلدهای شاهکار، توصیف لشکر و صحنة جنگ بیشترین پیوند زِبَرمتنی را با شاهنامه دارد.
جلد 3) از حملة چنگیز مغول تا آغاز جنبش سربداران
این جلد سرگذشت حملة وحشیانة مغول به ایران است که به دلایلی همچون بیتدبیری خوارزمشاهیان، دسیسههای خلفای عبّاسی و خوی جنگطلبانة مغولان روی داد. سلطان جلالالدّین خوارزمشاه، قهرمان این جلد است که در برابر مغولان ایستادگی میکند، امّا سرانجام پس از چندین بار که از مغولان شکست میخورد، به دست راهزنانی خائن به قتل میرسد. در ذیل برخی از اشعاری که پیوند بینامتنیّت ضمنی با شاهنامه دارند، ذکر میشود.
مردم سمرقند:
«سه روز و سه شب شهرشان در حصار
|
|
زن و مرد جنگید سهرابوار» (معینی کرمانشاهی، 1378، الف: 962).
|
تیمور ملک:
«مغول را چنان کُشت و افکند پست،
|
|
که گفتی تهمتن بهرزم اندر است» (همان: 974).
|
آخرین «رزم افسانهای از شاه افسانهای»، جلالالدّین خوارزمشاه:
«چنین گفت و شه پای بر زین نهاد که پیـران ویسه بخوانـد بـه جنـگ و یـا بـیـــژنِ دیگــری بـرجهیــد کنـون مـرد سنـدانسرِ پُتکدست، چنیــن گفت سلطان جلال دلیــر: که بین دو شیــر او کلاهی ربــود کنـون تـاج و تختی که بـاید مـرا
|
|
چو برجَست، گودرز آمد بهیاد کـه تورانیان را خورانَد شرنگ که آنگونه هومان به خون درکشید... کمـر را تهمتنصفت، سخت بست... نخوانیـد مر قصّـة اردشیــر که بر تـارک آن کُلـه تـاج بود چو نفشانم این جان، نشاید مرا» (همان: 1117ـ1116).
|
برخی ابیات این جلد از شاهکار با شاهنامه رابطة بینامتنیّت پنهان دارند که در ذیل چند نمونه ذکر میشود.
«یکـی داستـانست پُر آب چشم «یکی شعر بنوشته با خون چشم
|
|
دل نازک از رستـم آیـد بخشـم» (فردوسی، 1390: 201). بهشرطی که چنگیز ناید بهخشم» (معینی کرمانشاهی، 1380، الف: 1141).
|
توصیف شب:
«جهـانــدار دارا سپـه برگـرفت «سیـاهی بـه فرمانروایـی رسیـد «کنون بشنـو از من یکی داستان «یکی داستان بشنو از آن جدال
|
|
جهان چادر قیر بر سر گرفت» (فردوسی، 1390: 790). زمین چادر شب به سر برکشید» (معینی کرمانشاهی، 1380، الف: 943). کـزین گونه نشنیـدی از باستـان» (فردوسی، 1390: 36). که باید همینجا نوشت آن مَقال» (معینی کرمانشاهی،1380، الف: 997).
|
در ذیل سعی میشود تا به تأثیرگذاری و تأثیرپذیری بین زیرمتن (شاهنامه) و زِبَرمتن (شاهکار) پرداخته شود. در این روابط، بیشتر الهامبخشی کلّی مورد نظر است.
رجزخوانی کاموس کشانی و رستم:
«بدو گفت خندان که نام تو چیست؟ کشـانی بخندیـد و خیـره بمــاند تهمتـن چنیـن داد پاسخ که نـام، مـرا مــادرم نـام مـرگ تـو کـرد
|
|
تن بیسرت را که خواهد گریست عنـان را گـران کرد و او را بخواند چه پرسی؟ کزین پس نبینی تو کام! زمانــه مـرا پتک تـرگ تـو کــرد» (فردوسی، 1390: 384).
|
رجزخوانی جنگجوی مغول و جلال الدین خوارزمشاه:
«مگر او نه خود خواست این تنبهتـن سرت را فرستم کنـون پیش شـاه بـدو داد سلطان جلال این جواب، تـو بیـدار خواهی شدن آن دمـی،
|
|
چـرا خـود نیـامد بـه میــدان مـن؟ کـه دیگــر جوانــی نیفتـد بـه راه که مستــان ببیننـد بسیــار خواب کـه کـارت نیایـد دگر مرهمی» (معینی کرمانشاهی، 1380، الف: 1117).
|
جلد 4) از جنبش سربداران و یورش تیمور لنگ تا چگونگی تشکیل سلسلة صفویّه
این جلد شاهکار به حکومتهای سربدارن، تیموریان، آل مظفّر، خاندان اینجو، قراقوینلو و آققوینلو اختصاص دارد. قهرمان منفور این جلد، تیمور لنگ است که فتوحات بسیاری انجام میدهد و مردم بیگناه زیادی را میکُشَد. معینی در بخشی که با عنوان «تفأل تیمور لنگ بر مزار فردوسی بزرگ» آورده، داستانی را بیان میکند که از منظر مطالعة ترامتنی قابل بررسی است. دو بیت از این بخش 16 بیتی با شاهنامة فردوسی پیوند بینامتنی آشکار دارد که یک بیت آن در ذیل ذکر میشود.
«چو شیران برفتند از این مرغزار،
|
|
کند روبه لنگ اینجا شکار» (معینی کرمانشاهی، 1380، ب: 1722).
|
البتّه این بیت در نسخة مسکو پیدا نشد، ولی معینی در پاورقی گفته که این بیت را از شاهنامه برگرفته است. کُلّ این بخش اشارهای به شاهنامة فردوسی است. پس پیوند بینامتنیّت ضمنی بین شاهنامه و شاهکار در این بخش برقرار است. در ذیل دو بیت برای نمونه آورده میشود.
«خطابی که باگفتهای زآن بزرگ که توران به شهنامه شد نـامشان
|
|
که در آن اشـارت به اقـوام ترک کز ایران، بسی تلخ شد کامشان» (همان: 1721).
|
در ذیل برخی از اشعاری که پیوند بینامتنیّت آشکار با شاهنامه دارند، ذکر میشود.
ستونی از قلعة کلات میگوید:
«کـه در دیـدگــاه همیـن آفتاب،
|
|
بنـاهـای آبـاد گـردد خـراب» (همان: 1612).
|
معینی کرمانشاهی به تیمور لنگ میگوید:
«میـازار موری که دانهکش است
|
|
که جان دارد و جان شیرین خوش است» (همان: 1665).
|
در ذیل برخی از اشعاری که پیوند بینامتنیّت ضمنی با شاهنامه دارند، ذکر میشود.
منصورشاه از آل مظفّر:
«چنان شد که گفتی یلاسفندیار
|
|
بــه روئیـنتنی میکنـد کــارزار» (همان: 1560).
|
معینی به تیمور میگوید:
«نبینـی در ابــرِ سیـه آذرخـش کـه دیــو زمـان را بَرَد زیر بنـد
|
|
شـود رستـم و برنشیند به رخش بـه خوشآمد روزگـارت مخنــد» (همان: 1565).
|
سپاه تیمور:
«سپـاهی که تیغش در انسانکُشی،
|
|
کنـد ظلم ضحّاک را چـاوُشـی» (همان: 1678).
|
در این جلد، پیوند بینامتنیّت ضمنی با شاهنامه کم است، چون قهرمان خوب و قدرتمندی مثل جلالالدّین خوارزمشاه در این جلد وجود ندارد که از ایران دفاع کند و شخصیّت خونریزی مثل تیمور قویترین شخص این جلد است که او هم به ضحّاک تشبیه میشود. در این جلد یک مورد پیوند فرامتنی وجود دارد که در آن معینی، به کار ارزشمند بایسنقر میرزا برای نوشتن و تذهیب شاهنامة فردوسی اشاره میکند.
«جهان را ببینید و کار جهـان کتابی،کـه تورانیـان را بکُشت، کنون بایسنقر، یک از آن تبـار،
|
|
کـه در چرخش آسیـای زمـان به گرز و کمان و به شمشیر و مشت... بر ایـن داستـانها کنـد افتخار» (همان: 1758).
|
در ذیل سعی میشود تا به تأثیرگذاری و تأثیرپذیری بین زیرمتن (شاهنامه) و زِبَرمتن (شاهکار) پرداخته شود. در این روابط، بیشتر الهام بخشی کلّی مورد نظر است.
توصیف بهرام چوبین:
«ازین دخت و از شـاه ایرانیان، به بالا بـلنــد و به بازو ستبر
|
|
یکی کودک آیـد چو شیر ژیـان به مردی چو شیر و به بخشش چو ابر» (فردوسی، 1390: 1168).
|
توصیف شاه منصور:
«چو شیر ژیان و چو پیل دمـان به هفدهمنی ترکش آوازه داشت چنـان قـدرت بـازوانش فــزون
|
|
به وحشت از او چشم جنگاوران به ترکش چماق دومن میگذاشت که میکَند از جای خود هر ستون» (معینی کرمانشاهی، 1380، ب: 1549).
|
جلد 5) از چگونگی تشکیل سلسلة صفویّه تا سلطنت شاه عبّاس اوّل
این جلد سرگذشت به قدرت رسیدن حکومت صفویّه است. قهرمان این جلد، شاه اسماعیل است که حکومت شیعی صفوی را بنا مینهد، البتّه معینی او را شاهی چندشخصیّتی مینامد. در این جلد، وقتی میرزاخان به دستور مهد علیا و شاه طهماسب کُشته میشود، معینی بیتی از فردوسی را تضمین (بینامتنیّت آشکار) میکند که حاکی از فساد دربار صفویّه است:
«ز فردوسی اکنون بخوان این سخن بزرگـــی نپایــد در آن دودمــان،
|
|
به گوش شه کور و این خیرهزن که بانگ خروس آید از ماکیان» (معینی کرمانشاهی، 1381: 2171).
|
البتّه این بیت در نسخة مسکو یافت نشد. در ذیل برخی از اشعاری که پیوند بینامتنیّت ضمنی با شاهنامه دارند، ذکر میشود.
شاه اسماعیل:
«در او برق فطرت خروشنده گشت
|
|
که خون سیاووش جوشنده گشت» (همان: 1916).
|
نوروز در دربار صفوی:
«که نـوروز جمشیـد پاینـده بــاد
|
|
در این روز ایرانزمین زنده باد» (همان: 1929).
|
سلطان سلیم:
«بـه خـود ابتـدا بس عناوین نهاد
|
|
که کیخسروی گشت پُر عدل و داد» (همان: 1975).
|
شاه اسماعیل:
«بـه بـازوی سهــرابی پـرغـــرور
|
|
که زد بر زمین پشت رستم به زور» (همان: 1987).
|
سپاه خدابنده برای سرکوب طوایف ترک به سمت خراسان میروند:
«تـو پنداشتـی شـاه افراسیـــاب گمان دگر اینکه با بانگ کوس،
|
|
به جنـگ تهمتـن رَوَد بـا شتـاب جهـد تیـر رستـم سوی اشکبوس» (همان: 2211).
|
در این جلد، یک مورد پیوند فرامتنی وجود دارد که در آن معینی در خلال داستانی به تفسیر علّت کشته شدن اسفندیار و سهراب میپردازد:
«ولی این نه گشتاسب، با قصد بد، ولی این نـه رستـم که ناهوشمند،
|
|
که بر پور روئینتنش آن حسد کشد پـور خود را به دست بلند» (همان: 1935).
|
در ذیل سعی میشود تا به تأثیرگذاری و تأثیرپذیری بین زیرمتن (شاهنامه) و زِبَرمتن (شاهکار) پرداخته شود. در این روابط، بیشتر الهام بخشی کلّی مورد نظر است.
«هر آن کس که دارد هُش و رای و دین، «مرا ای قلم، کـن مدد در سخن
|
|
پس از مرگ بر من کند آفرین» (فردوسی، 1390: 1367). که لعنت نباشد به من، بعد من» (معینی کرمانشاهی، 1381: 1872).
|
تقدیرگرایی سهراب:
«بدو گفت کاین بر من از من رسید
|
|
زمانـه به دست تو دادم کلید» (فردوسی، 1390: 197).
|
تقدیرگرایی قاسم بن ذوالقدر:
«کـه بخت مـن آورد پشتم به زیـر
|
|
شماهـا نبودیـد آن شیرگیر» (معینی کرمانشاهی، 1381: 1937).
|
جلد 6) از سلطنت شاه عبّاس تا سلطنت شاه صفی
قهرمان این جلد، شاه عبّاس صفوی است. معینی از او دو شخصیّت ارائه میدهد: 1ـ شخصیّتی قوی که از مرزهای ایران به خوبی دفاع میکند و اجازة هرج و مرج را در داخل کشور نمیدهد. 2ـ شخصیّتی خونریز و فاسد که مثلاً برای عشق به یک زن، شهری را ویران و مردمش را قتل عام میکند. معینی از اواسط حکومت صفویّه تا اواخر حکومت قاجار بیشتر به روابط ایران با دیگر کشورها و یا به گزارش احوال شاه و دربار میپردازد. اگر دو بخش سرگذشت نادرشاه و فتحعلی خان زند را حساب نکنیم، بازتاب شاهنامه بر اساس نظریّة ترامتنیّت در شاهکار از جلد ششم به بعد کمتر میشود. در ذیل برخی از اشعاری که پیوند بینامتنیّت ضمنی با شاهنامه دارند، ذکر میشود.
نقد تاریخ نویسان:
«از ایـن کاسهلیسان ایـّام بـود
|
|
که ضحّاک و چنگیز آمد وجـود» (همان: 2426).
|
نامه احمد گیلانی به شاه عبّاس:
«پس از اعتبارات عنوان و نـام که فرّ فریدون به پایش چو کاه، که کیخسرو افتـاد بر خـاکِ او
|
|
کـه شه رفت تـا آسمـان با کلام که جمشید پیشش کم از هر گیـاه... کـه رستـم ببوسیـده فتـراک او» (همان: 2455).
|
در ذیل سعی میشود تا به تأثیرگذاری و تأثیرپذیری بین زیرمتن (شاهنامه) و زِبَرمتن (شاهکار) پرداخته شود. در این روابط، بیشتر الهام بخشی کلّی مورد نظر است.
غرور جمشید:
«هنر در جهان از من آمد پدید جهـان را بـه خوبی من آراستم
|
|
چو من نامور تخت شاهی ندید چنانست گیتی کجـا خواستم» (فردوسی، 1390: 14).
|
غرور شاه عبّاس:
«که من خود گرانگوهر مطلقـم که بیرخصت من کسی پای خویش
|
|
چو در باور خویشتن بر حقم نباید نهد سوء قصدی به پیش» (معینی کرمانشاهی، 1385: 2567).
|
شکنجه شدن گرسیوز:
«همی دوخت بر کتف او خام گاو
|
|
چنین تا نماندش به تن هیچ تاو» (فردوسی، 1390: 599).
|
شکنجه در دوران شاه عبّاس:
«بکَش زنده بر این یکی، خام گاو
|
|
بمان تا بمیرد در آن پیچ و تاو» (معینی کرمانشاهی، 1385: 3038).
|
جلد 7) از پایان صفویه تا سلطنت نادرشاه
این جلد اوضاع بد ایران در نبود شاهی مقتدر را نشان میدهد. کشور ایران در آستانة تجزیه شدن است. افغانها اصفهان، روسها باکو و عثمانیها تبریز را فتح میکنند. علاوه بر این، مردم ایران مشکلاتی نظیر قحطی و خشکسالی و مالیاتهای سنگین را تحمّل میکنند. معینی در این جلد و سایر جلدها چندین بار اثر خود را غمنامه مینامد. در واقع، شاهکار نامة غم مردم ایران در طول این 1400 سال است که کمتر روز خوشی داشتهاند و اغلب گرفتار هجوم بیگانگان و خیانت نزدیکان بودهاند که نتیجهاش قتل و غارت بوده است.
معینی اکثراً با دید مثبتی به شاهان شاهنامه مینگرد. وقتی آنها را با شاهان صفویّه مقایسه میکند، بیکفایتی شاهان صفوی برایش روشن میشود و برخلاف حاکمان صفوی که حکم خود را حکم خدا میدانستند، معینی این گونه نمیاندیشد و به نقد این تفکّر میپردازد:
«چه فرمان یزدان، چه فرمان شاه بفرمــود اگر این سخـن آن حکیـم
|
|
بنا کـرد کمکم چنین قتلگـاه نظر داشت بر خسروان حکیم» (معینی کرمانشاهی، 1386، الف: 3098).
|
در ذیل برخی از اشعاری که پیوند بینامتنیّت ضمنی با شاهنامه دارند، ذکر میشود.
کورکردن عمهزادگان شاه صفی:
«عـزاخـانــهای شـد سـرای وزیــر
|
|
از آن چار سهراب سرها به زیر» (همان: 3104).
|
شاه عبّاس دوم در مورد رستمخان سپهسالار میگوید:
«که خود سرکشیها زِ نخوت کند کـه خود رستـم سیستـانی شـده گمانش که شاه است گشتاسبشاه
|
|
چنان وانـمودی زِ سطوت کند کمـانگیــر سوی کشـانی شده که اسفندیـارش به تیـری تباه» (همان: 3166).
|
اسماعیلخان:
«به زندانش افکنـد یعنی کـه من،
|
|
بر اکـوان دیوم، همـان تهمتن» (همان: 3341).
|
برخی ابیات این جلد از شاهکار با شاهنامه رابطة بینامتنیّت پنهان دارند که در ذیل یک نمونه ذکر میشود:
«چو داراب بر تخت شاهی نشست، «چو محمود برتخت شاهی نشست،
|
|
همای آمد و تاج شاهی به دست» (فردوسی، 1390: 781). به مسندگه کج کلاهی نشست» (معینی کرمانشاهی، 1386، الف: 3409).
|
در این جلد، یک مورد پیوند فرامتنی وجود دارد که در آن معینی پس از ابیاتی که در ستایش وطن میسراید، به فردوسی که شاعری وطنپرست است، اشاره میکند
«چه شد تا که شهنامهگو شد حکیم به چشمانش ایران بدان حد وسیـع که فضل و دلیری، که عشق و عفاف درآورد در نقش صــد داستـــان
|
|
که نامش به حرمت گرفت این حریم... در ایرانیـان آن خصـال رفیــع جـوانمـردی و غیـرت و عفـاف... که ایران چنین است و ایرانیان...» (همان: 3439).
|
جلد 8) از آغاز افشاریّه تا پایان کریمخان زند
قهرمانان این جلد، نادرشاه و کریمخان هستند. نادر پس از سروسامان دادن به اوضاع داخلی عثمانیان را شکست میدهد و در غرب هندوستان را فتح میکند. کریمخان بعد از مرگ نادر سعی میکند اوضاع داخلی را آرام نگه دارد و از مرزها دفاع کند. نادرشاه و کریمخان هر دو شخصیّتهای محبوب معینی هستند. البتّه معینی سعی میکند حقیقتگویی را رها نکند؛ مثلاً وقتی نادر در کشور ثبات ایجاد میکند، او را میستاید، امّا وقتی به قتل عام مردم دهلی روی میآورد، نادر را به تیمور لنگ تشبیه میکند و او را نکوهش میکند. در ذیل برخی از اشعاری که پیوند بینامتنیّت ضمنی با شاهنامه دارند، ذکر میشود.
نادرشاه:
«چنان مَردِ پُرجوش و با پشتکار،
|
|
که خود رستمی بود در کارزار» (معینی کرمانشاهی، 1386، ب: 3644).
|
کریمخان:
«رشیدانــه سـردار ایـرانتبـــار
|
|
به هیبت چو روئینتن اسفندیار» (همان: 3905).
|
ستمِ محمّدحسنخان قاجار:
«که دوران ضحّـاک آمد بـه یـاد
|
|
که گفتنـد رحمت به شدّاد بـاد!» (همان: 3927).
|
در ادامه سعی میشود تا به تأثیرگذاری و تأثیرپذیری بین زیرمتن (شاهنامه) و زِبَرمتن (شاهکار) پرداخته شود. در این روابط، بیشتر الهامبخشی کلّی مورد نظر است.
مرگ اسفندیار:
«بـه پالیـز بلبل بنـالد همـی چو از ابر بینم همی بـاد و نم، که داند که بلبل چه گوید همی؟ نگـه کن سحرگـاه تـا بشنوی، همی نـالد از مرگ اسفندیـار
|
|
گل از نالة او ببــالد همـی ندانم که نرگس چـرا شـد دژم؟... به زیـر گل انـدر چه مویـد همی؟ زِ بلبـل سخـن گفتنـی پهلـوی نـدارد به جــز نـالـه زو یـادگـار» (فردوسی، 1390:712).
|
مرگ کریم خان:
«شنیدم به محـزونصدا بلبلی، بگفتا کـه شوقـم زِ آوا بـرفـت زِ کف رفتــن بـاغبــانی چنــو چه جز مرگ محصول این بودِ ماست کریمخـان هم از بود بگسست و رفت
|
|
نهـان کـرد سر زیـرِ برگ گلـی چو مـرغ محبّـت زِ دنیـا بـرفت... بیفکند هر گلشـن از رنگ و بـو چه حاصل در این عمر محدود ماست دمی برکشیــد و نفس بست و رفـت» (معینی کرمانشاهی، 1386، ب: 4019).
|
جلد 9) از آغاز جانشینان کریمخان زند تا پایان زندگی فتحعلی شاه قاجار
یکی از محبوبترین شخصیّتهای معینی در سرودن شاهکار، فتحعلی خان زند است. او بسیار این شخصیّت را دوست دارد و بارها او را به شخصیّتهای شاهنامه همچون رستم، سهراب، سیاوش، اسفندیار و دیگران تشبیه میکند. قهرمان منفور این جلد، آقا محمّدخان قاجار است که موفّق میشود، سلسلة قاجاریّه را بنا نهد. معینی بارها او را پیران ویسه مینامد. بر اساس متن شاهکار، کریمخان زند اوّلینبار، آقا محمّدخان را به سبب حیلهگری او پیران ویسه مینامد:
«به مکر آنچنان دیدش اندر نهاد،
|
|
که پیران ویسه به وی نام داد» (همان، 1387: 4110).
|
در ذیل برخی از اشعاری که پیوند بینامتنیّت ضمنی با شاهنامه دارند، ذکر میشود.
جعفرخان زند:
«تـو گفتی کـه او اردشیـری دگـر
|
|
که تاجش میان دو شیـری دگـر» (همان: 4150).
|
فتحعلی خان زند:
«تو گفتی نمودی شد از هـر نهـاد به صورت سیاووش خورشیدخـوی به قـامت زِ سهـراب نقشی دگـر در این چهرهها لطفعلیخان زِ خویش،
|
|
که بیـرون زِ شهنـامه پا را نهـاد که پاکیزهدامان و خوشآبـروی کـه در چشـم او آذرخشـی دگر... نشـان داد چهـر اساطیـر پیـش» (همان: 4196).
|
معینی در سرودن سرگذشت فتحعلیخان زند او را از قهرمانان شاهنامه بالاتر میپندارد. در این ابیات شاهکار، به نوعی تفسیر ابیات شاهنامه میپردازد که میتوان به رابطة فرامتنی بین دو متن قائل شد:
«حکـایت به شهنـامه نادیدهام که یکسو سپه کمتر از آب جو در آن قهرمـانبـازی تنبهتن، در آن رزم پُرشـور افسـانـهوار، به شهنامه این رسم در جنگ بود نه این شد که دریایی از یک سپاه،
|
|
اگـر خواندهام یا کـه بشنیدهام که یکسو چو دریای پُر های و هو بشد بیـژن گـُرد هومانشکن تهمتـن همـی کُشت اسفندیار که در داستان اصل فرهنگ بود کند قصد جان یکی جنگخـواه» (همان: 4273).
|
برخی ابیات این جلد از شاهکار با شاهنامه رابطة بینامتنیّت پنهان دارند که در ذیل یک نمونه ذکر میشود.
سیاوش:
«که چون گوسفندش ببرّید سر
|
|
پُر از خون دل، از درد خسته جگر» (فردوسی، 1390: 517).
|
طاهرخان زند:
«کشاندند روی زمیـن پیکـرش
|
|
بریدند چون گوسفندی سرش» (معینی کرمانشاهی، 1387: 4117).
|
جلد 10) از پایان زندگی فتحعلی شاه قاجار تا سلطنت ناصرالدّین شاه
معینی به خاندان زندیّه علاقه داشت و در آن بخشهایی که به زندیّه مربوط میشد، بازتاب شاهنامه بیشتر بود. شاهکار از اواسط جلد نهم تا پایان جلد دهم به قاجاریّه اختصاص دارد. معینی از این سلسله نفرت دارد و آنان را به اژدهایی تشبیه میکند که ملّت و کشور ایران را نابود کردند. در جلد دهم، بازتاب شاهنامه کم است. یکی از مهمترین دلایل آن را میتوان همین علاقه نداشتن معینی به سلسلة قاجاریّه دانست. معینی در این جلد به طور مفصّل به ظهور فرقة بابیّه میپردازد که این باعث میشود شاهکار رنگ و بوی مذهبی و عرفانی بگیرد. این نیز میتواند از علل دیگری باشد که بازتاب شاهنامه در این جلد از شاهکار کم است. در ذیل برخی از اشعاری که پیوند بینامتنیّت ضمنی با شاهنامه دارند، ذکر میشود.
قتل قائم مقام به دست محمّدشاه:
«بدانسان خفیفانه در آن مغاک،
|
|
بکشتش که ضحّاک شد شرمناک» (همان: 5159).
|
معینی به امیرکبیر میگوید:
«تویی تای بوذرجمهر این زمان
|
|
چــرا آمـدی بیانوشیــروان؟» (همان: 5202).
|
آقاخان نوری:
«وجود تو هم از تـو ضحّاکوار چو از مغز شاهت نه دیگر غذا،
|
|
زِ ذات تـو پـرورد بسیــار مــار خـورد مـارهـای تـو مغـز تـو را» (همان: 5336).
|
در این جلد، دو مورد رابطة فرامتنی وجود دارد که در ذیل یک نمونة آن آورده میشود.
«به خاکی که شعرش زبان در زبان، که گویندگانش به هر یک کلام، که فردوسی آن یکّهتـاز سخـن، ره رستگاری چـو بگشاده اسـت، میازار موری که دانهکش است کدامین کسی در بسیـط زمین،
|
|
جهانتاب گـردد زمـان در زمـان به هر کس رسانـد صدهـا پیـام کـه در هر کلامش سـرود وطن، به این بیت درسی عجب داده است که جان دارد و جان شیرین خوش است نگویــد بر اینسان منش آفـرین» (همان: 4795ـ4794).
|
در ذیل سعی میشود تا به تأثیرگذاری و تأثیرپذیری بین زیرمتن (شاهنامه) و زِبَرمتن (شاهکار) پرداخته شود. در این روابط، بیشتر الهامبخشی کلّی مورد نظر است.
«زِ شیر شتر خوردن و سوسمار، کـه ملک عجمشان کنـد آرزو «کنون با همان گنج شد تاجخـواه تفـو بـر توی انگلستـان پیـر
|
|
عرب را به جایی رسیدست کار، تفو باد بر چرخ گردان، تفو» (فردوسی، 1386، ج 8: 423). که از خلق ایران شود باجخواه کزین فتنهها نام تـو شد کبیر» (معینی کرمانشاهی، 1390: 4969).
|
از وجه تشابه این ابیات، میتوان به این موارد اشاره کرد: 1ـ واژة «تفو» که حاکی از نارضایتی شاعران از اوضاع موجود است. 2ـ دشمنان ایران (عرب و انگلستان) گذشتة درخشانی نداشتند، عربها با فلاکت زندگی میکردند و انگلیسیها با گنج ملّتهایی همچون ایران به قدرت رسیدهاند.
وصیّت منوچهر:
«بفرمــود تا نـوذر آمـدش پیش که این تخت شاهی فسون است و باد تـو مگـذار هرگــز ره ایــــزدی تـرا کـارهــای درشت است پیـش
|
|
وُرا پندهـا داد زَ انـدازه بیـش برو جـاودان دل نباید نهــــاد... که نیکی ازویست و هم زو بـدی ... گهی گرگ باید بُدَن گاه میش» (فردوسی، 1390: 101ـ100).
|
وصیّت محمّدشاه:
«به فرزند من هم زِ من بازگوی، مپیچان سَرِ خویش از عـدل و داد بـه مردم نکـویی کن و راد باش زِ هر باد پیچان مشو چون هـوا شتـابت مبـادا بــرای عقـــاب
|
|
کـه خواهی اگر در جهان آبـرو، که بر این جهان نیست هیچ اعتماد به افتـاده پایـان در امـداد باش... چنـان کوه صابر شو و پا به جا که در پی پشیمانی آورد شتاب» (معینی کرمانشاهی، 1390: 4987).
|
معینی در جلد دهم خدا را شکر میکند که توانسته راه فردوسی را ادامه دهد.
«در اینجا تو رایی سخنگوی توس کـه بــا راهیـابـی زِ افکــار تـو پس از یکهزار ساله شهنامهات مـرا دست قسمت به حکم خدا،
|
|
به هر لحظه باید شوم خاکبوس زِ کـردار و پنـدار و گفتــار تـو کـه ایـرانستا بوده آن خامهات، بـه دنبالت ای رهـرو پـارســا» (معینی کرمانشاهی، 1390: 4822).
|
نتیجهگیری
شاهنامه متن اسطورهای است که با تأثیر در متون دیگر به شکلهای مختلف، به حیات فرهنگی خود ادامه میدهد. آرمانهای شاهنامه که انساندوستی، خِرَدورزی، وطنپرستی و غیره است، با تکرار در آثار دیگران دوباره زنده میشوند و هنرمندانی که این آرمانها را زنده میکنند، در صدد رساندن پیامهای شاهنامة فردوسی هستند. رحیم معینی کرمانشاهی به نوعی راه حکیم فردوسی را در پاسداشت فرهنگ ایرانی ادامه داده است. او سعی کرده تاریخی را به نظم بکشد که موجب عبرت آیندگان شود و برای اینکه اثر او مورد اقبال قرار گیرد، به سبک شاهنامة فردوسی شعر سروده است. شخصیّتهای اصلی شاهکار مثل ابومسلم، یعقوب لیث، سلطان جلالالدّین خوارزمشاه، شاه اسماعیل صفوی، شاه عبّاس صفوی، نادرشاه افشار، کریمخان زند، فتحعلیخان زند به شخصیّتهای شاهنامه همچون رستم، سهراب، سیاوش، اسفندیار و دیگران تشبیه میشود و این عامل در کنار عوامل دیگر باعث میشود که بازتاب شاهنامة فردوسی در شاهکار معینی کرمانشاهی بیشتر شود، این تلمیحات که رابطة بینامتنیّت ضمنی با شاهنامه برقرار میکنند، باعث زیبایی متن شاهکار میشود.
شاهکار در دورة معاصر (1390ـ1378) شکل گرفته است. گویا معینی مانند فردوسی به احیای هویّت ملّی از طریق نگاهی به گذشته اعتقاد دارد. شاهکار به لحاظ فکری از نوع ادب تعلیمی است که با لحن حماسی سروده شده است. معینی تاریخ را میسراید تا از آن عبرت گرفته شود. او در آغاز و پایان داستانهایش به فکر تعلیم مخاطبان خود است. او از رنجی که ملّت ایران در طول تاریخ کشیده، دلآزرده است و میخواهد مردم کشورش از رذایلی مثل قتل، خیانت و دزدی دوری گزینند و حاکمانی به قدرت بیاورند که ستمگر و غارتگر نباشند و به مبارزه علیه ضحّاکهای تاریخ بپردازند.
پینوشتها
1. Gerrard Genette.
2. Julia Kristeva.
«بیشتر با خوانش فرانسوی «ژولیا» شناخته شده است و برخی نیز با خوانش انگلیسی ـ آمریکایی او را «جولیا» نامیدهاند، ولی در اینجا با حفظ خوانش اصلی در اروپای شرقی یولیا کریستوا نوشته شده است» (نامورمطلق، 1390: 121).
3ـ پیشمتن و پسمتن یا زِبَرمتن و زیرمتن(Hypertext) به معنای «فوقمتن و اَبَرمتن» در فرهنگ معاصر و پویا ترجمه شده است (ر.ک؛ باطنی، 1385: 702).(Hypodermic) به معنای آمپول زیرجلدی و دارویی که باید زیر پوست تزریق شود، ترجمه شده است (ر.ک؛ حقشناس، 1386: 662). در فرهنگ نظریّه و نقد ادبی (Hypertext) به معنای زِبَرمتن، متن مشبّک و متن تورینه ترجمه شده است (Hypotext) به معنای فرومتن، زیرمتن و متنی که درون یک متن مشبّک قرار دارد، ترجمه شده است (ر.ک؛ سبزیان و کزّازی، 1388: 261ـ260). در این جستار، برای (Hypertextualite)، (Hypotextualite) ترجمة زِبَرمتن و زیرمتن برگزیده میشود و برای یکدست شدن تحقیق این ترجمهها جایگزین ترجمة دیگران شده است.
4- Publius Vergilius Maro (Virgil).
5- James Augustine Aloysius Joyce.
6- Homer.