مقدّمه
یکی از بحثهای دیرینه در عقاید اسلامی، بحث و گفتگو دربارة ضرورت یا عدم ضرورت عصمت در امام است. قرآن کریم، سنّت نبوی و سیرة صحابة پیامبر اکرم(ص) در سالهای آغازین ظهور اسلام تا زمان وفات ایشان، همگی از این واقعیّت پرده برمیدارند که مسألة عصمت در آن زمان نیز مطرح بوده است و مسلمانان گفتههای آن حضرت را واقعی و وحیانی و وی را از گناهان معصوم میدانستند، اگرچه شاید همة آنان در این باره اندیشهای یکسان نداشتند. جامعة شیعة پس از پیامبر اکرم(ص) با توجّه به روایات متعدّدی که از آن حضرت دربارة عصمت امامان (ع)، بهویژه امیرالمؤمنین(ع) صادر شده بود، غالباً عصمت امیر مؤمنان(ع) را پذیرفته بود. اگرچه در قلمرو عصمت وی میان اصحاب وفاقی وجود نداشت، دربارة عصمت امام علی(ع) از گناه و نیز از اشتباه در تبیین دین، در بدنة اصلی جامعة شیعی تردیدی نبود. امامان پاک (ع) نقش انکارناپذیری در ترویج اندیشة عصمت امام داشتهاند و از آنجا که در مذهب شیعه بر ضرورت وجود عصمت در امام اتّفاق نظر میباشد، چراکه مقام امامت بسیار حسّاس و دقیق میباشد، از این روی، همواره متکلّمان امامیّه در کُتُب کلامی، فقهای امامیّه در کُتُب فقهی، اصولیّون امامیّه در کُتُب اصولی، مفسّران امامیّه در کُتُب تفسیری و محدّثان امامیّه در کُتُب روایی، جَسته و گریخته در این باره نظریّهپردازی کردهاند. بر همین اساس، علمای امامیّه از جمله دلایلی که برای اثبات اعتقاد خود میآورند، آیات، و روایاتی است که از پیامبر اکرم (ص) و ائمّة معصومین (ع) رسیده است و در این تحقیق ضمن بررسی سندی روایات «عصمت» در چهار کتاب روایی، که دلالت بر عصمت ائمّه (ع) میکنند، به وجود صفاتی که در امام معصوم (ع) ضرورت دارد نیز میپردازیم. امّا قبل از پرداختن به احادیث «عصمت» لازم است که مفهوم واژة «عصمت» تبیین شود. بدین صورت که عصمت از کلیدواژههای ریشهدار در ادبیّات بیانی و فرهنگ دینی مسلمانان به شمار میرود و این واژه با دیگر همریشههای اسمی و وصفی خود، 13 بار در آیات قرآن کریم به کار رفته است.
عصمت از نظر لغتشناسان
عالمان لغتدان و زبانشناس عصمت را اسم مصدر از ریشة «عصم» به معنای «نگه داشتن» و «بازداشتن از چیزی که زیان میرساند» تعریف کردهاند (ر.ک؛ ابنفارس، 1404ق.: مادّة عصم؛ راغب اصفهانی، 1362: مادّة عصم؛ زبیدی، 1414ق.: مادّة عصم و مصطفوی، 1360: مادّة عصم). از این رو، گاه به وسیله و ابزاری که سبب نگهداری انسان از فرو افتادن و به هلاکت رسیدن باشد، «عصام» گفته میشود. در اصطلاح دینی مسلمانان نیز عصمت، حالتی توانمند در انسان است که وی را از انجام کار گناهآلود، خطا و اشتباه باز میدارد (ر.ک؛ سبحانی، 1411ق.، ج 4: 288؛ جوادی آملی، 1381: 197؛ مصباح یزدی، 1376: 199 و طباطبائی، 1417ق.، ج 2: 138).
عصمت امامان (ع) در آیینة روایات
مهمترین کُتُب روایی که به عصمت امامان (ع) پرداختند، و بهویژه خود لفظ «عصمت» در آن روایات ذکر شده، عبارتند از: الکافی مرحوم کُلینی، معانیالأخبار و الخصال شیخ صدوق و کفایةالأثر خزّاز رازی که به مهمترین این روایات میپردازیم:
الف) امام رضا (ع) در حدیثی دربارة امامت به عبدالعزیز بن مسلم فرمودند: «یَا عَبْدَ الْعَزِیزِ... أَنْزَلَ فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ وَ هِیَ آخِرُ عُمُرِهِ (ص) «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً» (الأنعام/3) وَ أَمْرُ الْإِمَامَةِ مِنْ تَمَامِ الدِّینِ... وَ أَقَامَ لَهُمْ عَلِیّاً (ع) عَلَماً وَ إِمَاماً... الْإِمَامُ أَمِینُ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ خَلِیفَتُهُ فِی بِلاَدِهِ... الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمُبَرَّأُ عَنِ الْعُیُوبِ... عَالِمٌ لَا یَجْهَلُ وَ رَاعٍ لَا یَنْکُلُ مَعْدِنُ الْقُدْسِ وَ الطَّهَارَةِ وَ النُّسُکِ وَ الزَّهَادَةِ وَ الْعِلْمِ وَ الْعِبَادَةِ... فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَیَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَایَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ...: ای عبدالعزیز!... در آخر عمر پیامبر (ص) در حجّةالوداع این آیه بر پیامبر (ص) نازل شد (آیة 3 سورة انعام) و همانا امامت از شرایط کمال و اتمام دین میباشد... و پیامبر (ص) علی (ع) را به عنوان امام مشخّص کردند... همانا امام امین خدا در میان خلق اوست و حجّت او بر بندگانش و خلیفة او در بلادش است... از گناهان پاک و از عیبها بر کنار است... عالمی است که نادانی ندارد، سرپرستی است که عقبنشینی ندارد، کانون قدس، پاکی، طاعت، زهد، علم و عبادت است... پس او معصوم است و تقویت شده و با توفیق و استوار گشته، از هر گونه خطا، لغزش و افتادنی در امان است...» (کلینی، 1407ق.، ج 1: 199).
بررسی سند حدیث
1ـابومحمّد قاسم بن علاء از اهالی آذربایجان (اردبیلی، 1403ق.، ج2: 19)و از وکلای ممدوحمیباشدکه به انحراف نرفته است(ر.ک؛ طوسی، 1411ق.: 308). همچنین وی جلیلالقدر میباشد(همان، 1373: 436)2ـ عبدالعزیز بن مسلم: از وی در باب نادر دربارة فضایل امام (ع)، از امام رضا (ع) روایت شده است (ر.ک؛ اردبیلی، 1403ق.، ج 1: 459 و خوئی، 1371، ج11: 39).
این حدیث مرفوع میباشد، ولی در جهت تقویت باید گفت که این حدیث با سند کامل توسّط شیخ صدوق بدین صورت نقل شده است: «حدثنا محمّد بن موسی بن المتوکّل قال حدثنا محمّد بن یعقوب قال حدثنا ابومحمّد القاسم بن العلاء، قال حدثنی القاسم بن مسلم عن أخیه عبدالعزیز بن مسلم» (صدوق، 1395ق.، ج2: 675). از آنجا که کسانی چون محمّد بن یعقوب بن اسحاق کلینی» و محمّد بن موسی بن متوکّل از ثقات میباشند (ر.ک؛ نجّاشی، 1365: 377 و خوئی، 1371، ج 19ـ18: 300ـ54) و این که قاسم بن مسلم نیز از اصحاب امام صادق (ع) و فاضل و ممدوح میباشد (ر.ک؛ همان، ج 15: 62)، بنابراین، میتوان این حدیث را در شمار احادیث «حَسَن» به شمار آورد.
ب) امام صادق (ع) میفرمایند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْضَحَ بِأئمّة الْهُدَی مِنْ أَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّنَا عَنْ دِینِهِ وَ أَبْلَجَ بِهِمْ عَنْ سَبِیلِ مِنْهَاجِهِ وَ فَتَحَ بِهِمْ عَنْ بَاطِنِ یَنَابِیعِ عِلْمِهِ فَمَنْ عَرَفَ مِنْ أُمَّة مُحَمَّد (ص) وَاجِبَ حَقِّ إِمَامِهِ وَجَدَ طَعْمَ حَلاَوَةِ إِیمَانِهِ... فَالْإِمَامُ هُوَ الْمُنْتَجَبُ الْمُرْتَضَی وَ الْهَادِی الْمُنْتَجَی وَ الْقَائِمُ الْمُرْتَجَی... وَ مُصْطَفًی مِنْ آلِ إِبْرَاهِیمَ وَ سُلاَلَه مِنْ إِسْمَاعِیلَ وَ صَفْوَةِ مِنْ عِتْرَةِ مُحَمَّد (ص)... مُبْرَأً مِنَ الْعَاهَاتِ مَحْجُوباً عَنِ الْآفَاتِ مَعْصُوماً مِنَ الزَّلَّاتِ مَصُوناً عَنِ الْفَوَاحِشِ کُلِّهَا...: همانا خدای عزّ و جل به وسیلة ائمّة هدی از اهل بیت پیامبر ما (ص) دینش را آشکار ساخت و علم خود را روشن نمود و برای آنان باطن چشمههای علم خویش را گشود. پس هر که از امّت محمّد (ص) حقّ واجب امام خود را شناسد، طعم و شیرینی ایمانش را بیابد... پس امام همان برگزیدة پسندیده و رهبر محرم اسرار و امیدبخش است... برگزیدة خاندان ابراهیم و اسماعیل و انتخاب شده از عترت محمّد (ص)... از آفتها پنهان و از لغزشها نگهداری شده و از تمام زشتیها معصوم است...» (کلینی، 1407ق.: 203).
بررسی سند حدیث
1ـ محمّد بن یحیی القمی، ثقه، عین و کثیرالحدیث میباشد (ر.ک؛ نجّاشی، 1365: 353). 2ـ أحمد بن محمّد بن عیسی، دارای وجه، فقیه، ثقه، و دارای کُتُب میباشد (ر.ک؛ همان، 1365: 82 و حلّی، 1411ق.: 13). 3ـ حسن بن محبوب، مولی، ثقه و جلیلالقدر میباشد (ر.ک؛ طوسی، 1373: 334 و جواهری، 1430ق.: 152). 4ـ اسحاق بن غالب، از اصحاب امام صادق (ع)، ثقه و دارای کتاب میباشد (ر.ک؛ تستری، 1410ق.: 770 و جواهری، 1430ق.: 57). بنابراین، این حدیث از احادیث «صحیح» میباشد، همچنانکه علاّمه مجلسی نیز این حدیث را صحیح دانسته است (مجلسی، 1404ق.، ج 2: 400).
ج) امام صادق (ع) در روایتی در رابطه با وظیفة امام به سدیر فرمودند: «نَحْنُ خُزَّانُ عِلْمِ اللَّهِ نَحْنُ تَرَاجِمَةُ أَمْرِ اللَّهِ نَحْنُ قَوْمٌ مَعْصُومُونَ أَمَرَ اللَّه تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِطَاعَتِنَا وَ نَهَی عَنْ مَعْصِیَتِنَا نَحْنُ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ عَلَی مَنْ دُونَ السَّمَاءِ وَ فَوْقَ الْأَرْضِ: ما (اهل بیت) خزانهدار علم خداییم. ما مترجم امر خداییم. ما مردمی معصوم هستیم که خدای تبارک و بلندمرتبه مردم را به فرمان بردن از ما امر فرموده است و از نافرمانی ما نهی کرده است. ما حجّت کامل هستیم بر هر که زیر آسمان و روی زمین است» (کلینی، 1407ق.: 269).
بررسی سند حدیث
1ـ محمّد بن یحیی القمی و أحمد بن محمّد بن عیسی، قبلاً ثقه بودنشان مشخّص شد (ر.ک؛ نجّاشی، 1365: 353ـ82). 2ـ أحمد بن محمّد بن خالد برقی: بنا به گفتة شیخ طوسی و علاّمه حلّی وی ثقه میباشد (ر.ک؛ طوسی، 1420ق.: 503 و حلّی، 1411ق.: 14). 2ـ أبوالطالب: در روایتی که کشّی با چنین سندی آورده، گفته است که وی همان أبوالطالب القمّی میباشد که از حنان بن سدیر روایت میکند. در رجال کشّی سند چنین است: «... مُحَمَّد بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِیِّ، عَنْ أَبوطَالِبٍ الْقُمِّیِّ، عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ، قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِنَّ قَوْماً...» (کشّی، 1363: 306). نجّاشی نیز دربارة وی گوید: «وی عبدالله بن الصّلت أبوطالب القمّی، ثقه و معروف است که وی دارای کتاب در تفسیر میباشد» (ر.ک؛ نجّاشی، 1365: 217). 3ـ سدیر بن حکیم بن صهیب الصّیرفی: آقای خوئی گوید که کشّی حدیثی از امام صادق (ع) دربارة مدح وی آورده است (ر.ک؛ خوئی، 1371، ج 9: 39ـ37). بنابراین، این حدیث از احادیث «موثّق» میباشد، چراکه سدیر واقفیمذهب است.
د) امام سجّاد (ع) در حدیثی فرمودند: «الْإِمَامُ مِنَّا لاَ یَکُونُ إِلاَّ مَعْصُوماً وَ لَیْسَتِ العِصمَةُ فِی ظَاهِرِ الخِلقَةِ فَیُعْرَفَ بِهَا وَ لِذَلِکَ لاَ یَکُونُ إِلَّا مَنْصُوصاً فَقِیلَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا مَعْنَی الْمَعْصُومِ؟ فَقَالَ هُوَ الْمُعْتَصِمُ بِحَبلِ اللَّهِ وَ حَبْلُ اللَّهِ هُوَ القرآن لاَ یَفْتَرِقَانِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ، وَ الْإِمَامُ یَهْدِی إِلَی القرآن وَ القرآن یَهْدِی إِلَی الْإِمَامِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ هذَا القرآن یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَم» (الإسراء/9): از ما خاندان جز معصوم شخص دیگری نمیتواند امام باشد و عصمت صفتی نیست که در ظاهر بدن باشد، تا به چشم دیده شده و شناخته گردد، و به همین دلیل، امکان ندارد معصوم بودن کسی را به دست آورد، مگر خدا به وسیلة پیغمبرش آن را صریحاً فرموده باشد. شخصی عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! معنی معصوم چیست؟ فرمود: معصوم کسی است که به ریسمان الهی چنگ زند و رشتة محکم خداوند قرآن است که آن دو (قرآن و امام معصوم) تا روز قیامت از یکدیگر جدا نگردند و تا رستاخیز امام به قرآن هدایت میکند و قرآن به امام راهنمایی مینماید و این است فرمودة خدا «إِنَّ هذَا القرآن یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَم: همانا این قرآن مردم را به راستترین و استوارترین طریقه هدایت میکند» (صدوق، 1361: 132).
بررسی سند حدیث
1ـ أحمد بن محمّد بن عبدالرّحمن المقری، از مشایخ شیخ صدوق در کتاب معانیالأخبار میباشد (ر.ک؛ خوئی، 1371،ج 3: 74 و جواهری، 1430ق.: 43). 2ـ أبو عمرو محمّد بن جعفر المقری الجرجانی: وی نیز از مشایخ شیخ صدوق میباشد (ر.ک؛ خوئی، 1371، ج 16: 169). 3ـ أبوبکر محمّد بن حسن موصلی: وی فردی فاضل، صالح و فقیه میباشد (ر.ک؛ همان، 16: 267). 4ـ محمّد بن عاصم الطریفی: در کاملالزّیارات دربارة ثواب زیارت امام حسین (ع) از وی روایت نقل شده است (ر.ک؛ همان، ج 17: 206). 5ـ عبّاس بن یزید بن الحسن الکحّال: وی کوفی و ثقه میباشد (ر.ک؛ همان، ج10: 273). از آنجا که شیخ صدوق برای بسیاری از مشایخ خود طلب مغفرت کرده است و نیز بنا به گفتة ابنقولویه همة راویان کاملالزّیارات ثقه میباشند (ر.ک؛ ابنقولویه، 1356: 4)، بنابراین، میتوان، این حدیث را از احادیث «حَسَن» به شمار آورد.
و) هشام بن حکم در رابطه با سؤال محمّد بن أبیعمیر مبنی بر اینکه «آیا امام معصوم است؟»، از امام صادق (ع) روایت میآورد که امام فرمودند: «نَعَمْ، فَقُلْتُ فَمَا صِفَة العِصمَةِ فِیهِ وَ بِأَیِّ شَیْءٍ تُعْرَفُ، فَقَالَ إِنَّ جَمِیعَ الذُّنُوبِ لَهَا أربَعَة أَوْجُهٍ وَ لاَ خَامِسَ لَهَا: الْحِرْصُ وَ الْحَسَدُ وَ الْغَضَبُ وَ الشَّهوَة، فَهَذِهِ مَنْفِیَّةُ عَنْهُ...: فرمود: بلی، گفتم: حقیقت بیگناهی چه چیز است؟ و معیار شناخت عصمت چیست؟ پاسخ دادند: تمامی گناهان برخاسته از چهار چیز است و پنجمی ندارد: حرص، حسد، خشم و خواهشهای نفسانی که هیچ یک از اینها در امام نمیباشد» (صدوق، 1361: 132).
بررسی سند حدیث
1ـ محمّد بن علی ماجیلویه: از مشایخ شیخ صدوق، ثقه، عالم و فقیه میباشد (ر.ک؛ حلّی، 1411ق.: 157 و خوئی، 1371، ج 18: 57). 2ـ علی بن ابراهیم قمی: وی ثقه و معتمد میباشد (ر.ک؛ نجّاشی، 1365: 260). 3ـ إبراهیم بن هاشم القمّی: أصله کوفی، سپس به قم مهاجرت کرد، فیه نظر (همان: 16). 4ـ محمّد بن أبیعمیر: وی کوفی، از اصحاب امام صادق (ع) و ثقه میباشد (ر.ک؛ همان: 326 و جواهری، 1430ق.: 488). 5ـ هشام بن حکم: ثقه و از اصحاب خاصّ امام کاظم (ع) میباشد (ر.ک؛ نجّاشی، 1365: 434). بنا بر آنچه گفته شد، هرچند ابراهیم بن هاشم توثیق نشده است، ولی میتوان این حدیث را در شمار احادیث «صحیح» به شمار آورد، چراکه این حدیث با سند صیحیح دیگری از هشام به نقل از امام صادق (ع) وارد شده است (ر.ک؛ صدوق، 1361: 133).
ز) مفضّل بن عمر گوید از امام صادق دربارة آیة 124 سورة بقره که میفرماید: ﴿لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾ پرسیدم. حضرت فرمودند: «أَنَّ الْإِمَامَ لَا تَصْلُحُ لِمَنْ قَدْ عَبَدَ صَنَماً أَوْ وَثَناً أَوْ أَشْرَکَ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَیْنٍ وَ إِنْ أَسْلَمَ بَعْدَ ذَلِکَ... وَ کَذَلِکَ لاَ تَصْلُحُ الإِمَامَةُ لِمَنْ قَدِ ارْتَکَبَ مِنَ الْمَحَارِمِ شَیْئاً صَغِیراً کَانَ أَوْ کَبِیراً وَ إِنْ تَابَ مِنْهُ بَعْدَ ذَلِکَ... فَإِذاً لاَ یَکُونُ الْإِمَامُ إِلاَّ مَعْصُوماً وَ لاَ تُعْلَمُ عِصْمَتُهُ إِلاَّ بِنَصِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ عَلَی لِسَانِ نَبِیِّهِ (ص): هر کسی که بُتی و معبودی را پرستد، یا یک چشم به هم زدن مشرک به خدا بوده، شایستة امامت نیست، اگرچه بعد از آن هم مسلمان شود... و نیز کسی که مرتکب حرامیشود، چه کوچک باشد، چه بزرگ، شایستگی و لیاقت امامت را ندارد و اگرچه بعد از آن هم توبه کند... بنابراین، امام جز معصوم نمیباشد و عصمت او جز به نصّ خدا از زبان پیغمبرش معلوم نمیشود» (صدوق، 1362، ج 1: 304).
بررسی سند حدیث
1ـ علیّ بن احمد بن موسی: بر طبق نظریّة آقای خوئی، علی بن أحمد بن موسی (با لقب الدقّاق یا بدون آن) همان علیّ بن احمد بن محمّد بن عمران الدقّاق است و هر سه عنوان به یک نفر برمیگردد و صدوق بارها بر او ترحّم کرده است (خوئی، 1371، ج 18: 277). 2ـ حمزة بن قاسم علوی عبّاسی: ثقه، جلیلالقدر، کثیرالحدیث و از مشایخ شیخ صدوق میباشد (ر.ک؛ نجّاشی، 1365: 140 و حلّی، 1411ق.: 53). 3ـ جعفر بن محمّد بن مالک کوفی فزاری: نجّاشی گوید وی ضعیف در حدیث میباشد (ر.ک؛ نجّاشی، 1365: 122)، ولی شیخ طوسی دربارة وی گفته که وی کوفی و ثقه میباشد (ر.ک؛ طوسی، 1373: 418). با وجود این، از وی محمّد بن همام در کاملالزّیارات دربارة زیارت امام حسین (ع) حدیث نقل کرده است (ر.ک؛ خوئی، 1371، ج 5: 88). 4ـ محمّد بن حسین بن زید الزّیات: ثقه و جلیلالقدر میباشد (ر.ک؛ خوئی، 1371، ج 17: 27 و جواهری، 1430ق.: 520). 5ـ محمّد بن زیاد أزدی: وی نیز ثقه و جلیلالقدر میباشد (ر.ک؛ نجّاشی، 1365: 326 و حلّی، 1411ق.: 159). 6ـ مفضّل بن عمر: وی از اصحاب امام صادق (ع) و ثقه میباشد (ر.ک؛ جواهری، 1430ق.: 617 و خوئی، 1371، ج 19: 318). از آنجا که ابنقولویه در مقدّمة کاملالزّیارات تصریح کرده که همة راویان این کتاب از ثقات میباشند و برای همة آنها طلب مغفرت کرده (ر.ک؛ ابنقولویه، 1356: 4)، بنابراین، میتوان، این حدیث در شمار احادیث «حَسَن» قرار میگیرد.
ح) امیر مؤمنان (ع) فرمودند: «وَ لَا طَاعَةَ لِمَنْ عَصَی اللَّهَ إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِوُلاَةِ الْأَمْرِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِطَاعَةِ الرَّسُولِ لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ مُطَهَّرٌ لاَ یَأْمُرُ بِمَعْصِیَتِهِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِِطَاعَةِ أُولِی الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لاَ یَأْمُرُونَ بِمَعْصِیَتِه: اطاعت مکنید کسی را که معصیت خدا میکند، همانا فقط اطاعت خدا و رسول به خاطر اینکه ایشان معصوم و پاک هستند و نیز والیان امر، واجب است و سرِّ اینکه خدای عزّ و جل امر به اطاعت اولوالأمر فرموده، این است که ایشان معصوم از گناه و پاکیزهاَند و هیچ گاه امر به معصیت نمیکنند» (صدوق، 1362: 139).
بررسی سند حدیث
1ـ محمّد بن علیّ بن حسین بن موسی بن بابویه القمّی (شیخ صدوق): دارای وجه نزد اهالی خراسان و ثقه میباشد (ر.ک؛ نجّاشی، 1365: 393 و خوئی، 1371، ج 17: 340). 2ـ علیّ بن حسین بن بابویه القمی (پدر شیخ صدوق): شیخ القمیین، فقیه و ثقه میباشد (ر.ک؛ نجّاشی، 1365: 261). 3ـ سعد بن عبدالله: شیخالطّائفه، فقیه، دارای وجه و ثقه میباشد (ر.ک؛ همان: 177 و طوسی، 1420ق.: 215). 4ـ أحمد بن محمّد بن عیسی: چنانکه قبلاً دربارة وی ذکر شد، از بزرگان قم، از اصحاب سه امام رضا، جواد و هادی (علیهمالسّلام)، دارای وجه، فقیه و ثقه میباشد (ر.ک؛ نجّاشی، 1365: 82 و طوسی، 1373: 351). 5ـ محمّد بن عیسی: شیخالقمیّین، و نزد اشاعره دارای وجه بود (ر.ک؛ نجّاشی، 1365: 338). 6ـ حمّاد بن عیسی: وی از اصحاب امام صادق (ع) و ثقه میباشد (طوسی، 1420ق.: 156 و جواهری، 1430ق.: 195). 7ـ عمر بن أُذینه: ثقه و دارای کتاب میباشد (ر.ک؛ طوسی، 1420ق.: 324). 8ـ أبان بن أبی عیّاش: وی ضعیف در حدیث میباشد (ر.ک؛ طوسی، 1373: 126). 9ـ سلیم بن قیس هلالی: از اصحاب امام علی (ع) و از سلف صالح میباشد (ر.ک؛ همان: 66). بنا بر آنچه گفته شد، حدیث از نظر سند در شمار احادیث «ضعیف» قرار میگیرد، ولی به جهت قرار گرفتن در سند روایات شیخ صدوق و قرار گرفتن محتوای این حدیث در کُتُب معتبر شیعی که روایان آن (ثقه و ممدوح) میباشند (ر.ک؛ کلینی، 1407ق.، ج 1: 295 و صدوق، 1378ق.، ج 1: 54)، میتوان این حدیث را تقویت کرد و حدّاقل در شمار احادیث «حَسَن» قرار داد.
خ) پیامبر (ص) فرمودند: «یَا عَلِیُّ أَنْتَ وَصِیِّی وَ وَارِثِی قَدْ أَعْطَاکَ اللَّهُ عِلْمِی وَ فَهْمِی... وَ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ یُخْرِجُ اللَّهُ الْائمّه التِّسْعَةَ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ وَ مِنَّا مَهْدِی: ای علی! تو وصیّ و وارث منی. خداوند علم و فهم مرا به تو عنایت فرموده است و خداوند تعالی از صلب حسین، امامان نهگانة پاکیزه و معصوم را بیرون میآورد و مهدی این امّت از ماست» (خزّاز رازی، 1401ق.: 124).
بررسی سند حدیث
1ـ علی بن حسن بن محمّد: الطائی الجرمی، فقیه و ثقه در حدیث میباشد و واقفیمذهب میباشد (ر.ک؛ نجّاشی، 1365: 254 و طوسی، 1420ق.: 272). 2ـ هارون بن موسی: تلعکبری، ثقه، معتمد و طعنی بر او نیست (ر.ک؛ نجّاشی، 1365: 439). 3ـ محمّد بن علی بن معمر: وی ثقه، عین و صحیحالإعتقاد میباشد (ر.ک؛ همان: 385). 4ـ عبدالله بن معبد: وی مجهولالحال میباشد. 5ـ موسی بن ابراهیم ممتع: از أبیالحسن (ع) در کافی و تهذیب روایت کرده است (ر.ک؛ جواهری، 1430ق.: 621). وی معلّم پسرش بود (ر.ک؛ نجّاشی، 1365: 407). 6ـ عبدالکریم بن هلال: وی کوفی، ثقه و عین میباشد (همان: 246). 7ـ أسلم: از سلف صالح و ثقه میباشد (ر.ک؛ خوئی، 1371، ج 1: 159 و جواهری، 1430ق.: 3). 8ـ أبیالطّفیل: عامر بن واثله، وی از خواصّ علی (ع) میباشد (ر.ک؛ حلّی، 1411ق.: 192). 9ـ عمّار بن یاسر: وی از اصفیاء (فوق توثیق) و از اصحاب علی (ع) میباشد (ر.ک؛ خوئی، 1371، ج 13: 282). این حدیث از احادیث «موثّق» به شمار میرود، چراکه علی بن حسن بن محمّد واقفیمذهب میباشد.
ق) پیامبر (ص) در حدیث دیگری فرمودند: «أَهْلُ بَیْتِی أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ کَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَالْأَئِمَّة بَعْدَکَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ؟ قَالَ نَعَمْ الْأَئِمَّة بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ تِسْعَة مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ وَ مِنَّا مَهْدِیُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَلاَ إِنَّهُمْ أَهْلُ بَیْتِی وَ عِتْرَتِی مِنْ لَحْمِی وَ دَمِی مَا بَالُ أَقْوَامٍ یُؤْذُونَنِی فِیهِمْ لاَ أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِی: اهل بیت من امانند برای اهل زمین؛ چنانکه ستارگان امانند برای اهل آسمان. به آن حضرت عرض شد: ای رسول خدا! امامان بعد از تو از اهل بیت تو؟ فرمود: بلی، امامان بعد از من دوازده نفرند؛ نُه نفر از صلب حسین (ع) هستند که امین و معصوماَند و مهدی این امّت از ماست. هرآیینه ایشان اهل بیت من و عترت من هستند و از گوشت و خون مَنَند. چیست مردمانی را که مرا دربارة آنها اذیّت میکنند، خداوند شفاعت مرا به آنها نرساند» (خزّاز رازی، 1401ق.: 29).
بررسی سند حدیث
1ـ علیّ بن حسین بن موسی بن بابویه القمّی: فقیه، جلیلالقدر و ثقه است (ر.ک؛ نجّاشی، 1365: 261). 2ـ أبوجعفر محمّد بن حسن برقی: فقیه، دارای وجه، ثقه و عین میباشد (ر.ک؛ همان: 383). 3ـ أبواسماعیل جعفر بن حسین بلخی: وی نیز ثقه میباشد (ر.ک؛ همان: 123). 4ـ شقیق البلخی: وی مجهولالحال میباشد. 5ـ سماک بن حرب: از اصحاب امام سجّاد (ع)، از وی أبان بن تغلب روایت نقل کرده است (ر.ک؛ خوئی، 1371، ج 9: 318). 6ـ زید بن أسلم: أبواُسامه، مدنی و از اصحاب امام باقر (ع) میباشد (ر.ک؛ همان، ج 22: 14). 7ـ أبیهارون عبدی: ثقه و از راویان احادیث کاملالزّیارات میباشد. (ر.ک؛ همان، ج 23: 81 و جواهری، 1430ق.: 727). 8ـ سعید خدری: از اصفیاء (فوق توثیق) و از اصحاب علی (ع) میباشد (ر.ک؛ حلّی، 1411ق.: 193 و جواهری، 1430ق.: 702)، بنا بر آنچه گفته شد، این حدیث از نظر سندی «ضعیف» میباشد، ولی مضمونی شبیه به این حدیث، در منابع حدیثی معتبر شیعه نقل گردیده است (ر.ک؛ صدوق، 1378ق.، ج 2: 27؛ همان، 1395ق.، ج 1: 205؛ طوسی، 1414ق.: 259 و ابن شهرآشوب، 1379ق.: 285). از آنجا که این روایت را از اهل سنّت، کسانی چون احمد بن حنبل، طبرانی، حاکم و دیگران روایت نمودهاند (ابنحنبل، 1424ق.، ج 2: 671؛ طبرانی، 1404ق.، ج 7: 22 و حاکم نیشابوری، بیتا، ج 2: 448). حاکم نیشابوری بعد از نقل این حدیث گوید: «هذا حدیث صحیح الإسناد و لم یخرجاه» (همان، ج 3: 149). میتوان این حدیث را تقویت کرد و حدّاقل در شمار احادیث «حَسَن» به شمار آورد.
ط) در حدیث دیگری آن حضرت به علی (ع) فرمودند: «أَنْتَ الْوَصِیُّ عَلَی الْأَمْوَاتِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی وَ الْخَلِیفَةُ عَلَی الْأَحْیَاءِ مِنْ أُمَّتِی حَرْبُکَ حَرْبِی وَ سِلْمُکَ سِلْمِی أَنْتَ الْإِمَامُ أَبُو الْأئمَّةِ الْإِحْدَی عَشْرَهَ مِنْ صُلْبِکَ ائمّة مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ وَ مِنْهُمُ الْمَهْدِیُّ الَّذِی یَمْلَأُ الدُّنْیَا قِسْطاً وَ عَدْلًا فَالْوَیْلُ لِمُبْغِضِکُمْ یَا عَلِیُّ... وَ أَنْتَ قَسِیمُ الْجَنَّةِ وَ النَّار: تو وصی بر مردگان از اهل بیت منی و جانشین بر زندگان از امّت من هستی، جنگ با تو، جنگ با من و تسلیم بودن برای تو، تسلیم شدن برای من است، تو امام و پدر امامان هستی که یازده تن از صلب تو پیشوایانی هستند پاکیزه و معصوم، و ازایشان است مهدی، آن کس که زمین را پر از عدل و داد کند. پس وای به حال کسی که شما را دشمن دارد... و تو تقسیمکنندة بهشت و جهنّم هستی» (خزّاز رازی، 1401ق.: 151).
بررسی سند حدیث
1ـ قاضی معافی بن زکریّا: معروف به ابنطرّار از بزرگان و استادان علمای شافعی بود و در فقه، ادب، حدیث، نحو و لغت تبحّر داشت (ر.ک؛ ذهبی، بیتا: 23). 2ـ علیّ بن عتبه: در عدّه برقی از اصحاب امام صادق (ع) ذکر شده است (ر.ک؛ خوئی، 1371، ج 12: 262). 3ـ حسین بن علوان: الکلبی عامی، ثقه میباشد (ر.ک؛ همان، ج 5: 376). 4ـ أبی علی خراسانی: همه اتّفاق نظر دارند که وی از ثقات میباشد (ر.ک؛ همان، ج 9: 178 و جواهری، 1430ق.: 257). 5ـ معروف بن خرّبوذ: از اصحاب امام سجّاد (ع) و امام باقر (ع) و نیز ثقه میباشد (ر.ک؛ ابنداود، 1342: 348 و خوئی، 1371، ج 19: 252). 6ـ أبی طفیل: عامر بن واثله، وی از اصحاب رسول خدا (ص) و از خواصّ اصحاب علی (ع) جلیلالمنزله، از سلف صالح و نیز ثقه میباشد. بنا بر آنچه گفته شد، این حدیث از نوع احادیث «مرسل» به شمار میرود، ولی مضمونی شبیه به این روایت در کُتب حدیثی معتبر شیعه نیز ذکر شده است (ر.ک؛ کشّی، 1363، ج 1: 200؛ صدوق، 1400ق.: 561 و طوسی، 1414ق.: 486) که اکثر راویان آن ثقه میباشند و میتوان این حدیث را تقویت کرد و حدّاقل در شمار احادیث «حَسَن» به شمار آورد.
ظ) پیامبر اکرم (ص) در حدیثی به سلمان دربارة حبّ امام حسن (ع) و امام حسین (ع) فرمودند: «یَا سَلْمَانُ مَنْ أَحَبَّهُمْ فَقَدْ أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَحَبَّنِی فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی کَتِفِ الْحُسَیْنِ (ع) فَقَالَ إِنَّهُ الْإِمَامُ ابْنُ الْإِمَامِ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِهُ أَئِمَّةٌ أَبْرَارٌ أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ وَ التَّاسِعُ قَائمُهُم: ای سلمان! هر که ایشان را دوست دارد، مرا دوست داشته است و هر که مرا دوست دارد، خدا را دوست داشته است. سپس دستش را روی کتف حسین گذاشت و فرمود: این امام فرزند امام است، نُه نفر از صلب او امامان نیکوکار امین و معصوماَند و نهمین آنها قائم ایشان است» (ر.ک؛ همان: 45).
بررسی سند حدیث
1ـ محمّد بن عامر بن سائب سقفی: از اصحاب امام صادق (ع) میباشد (ر.ک؛ خوئی، 1371، ج 17: 114). 2ـ عامر بن سائب سقفی: أبو عامر السقفی، از اصحاب رسول خدا (ص) میباشد (ر.ک؛ همان، ج 12: 220). 3ـ سلمان فارسی: وی از أصفیاء (فوق توثیق) و از اصحاب علی (ع) میباشد، ممدوح و جلیلالقدر میباشد (ر.ک؛ همان، ج 9: 194 و حلّی، 1411ق.: 84). بنا بر آنچه گفته شد، این حدیث از نوع احادیث «مرسل» به شمار میرود، ولی مضمونی شبیه به این روایت در کُتُبی حدیثی معتبر شیعه نیز ذکر شده است (ر.ک؛ ابنشعبة حرّانی، 1404ق.: 459؛ صدوق، 1400ق.: 561؛ مفید، 1413ق.: 77 و ابن شهرآشوب، 1379ق.، ج 3: 13) که اکثر راویان آن ثقه میباشند و میتوان این حدیث را تقویت کرد و حدّاقل در شمار احادیث «حَسَن» به شمار آورد.
ص) پیامبر (ص) در حدیثی از قول خداوند فرمودند: «...یَا مُحَمَّد إِنِّی اطَّلَعْتُ إِلَی الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَرْتُکَ مِنْهَا فَجَعَلْتُکَ نَبِیّاً ثُمَّ اطَّلَعْتُ ثَانِیاً فَاخْتَرْتُ مِنْهَا عَلِیّاً فَجَعَلْتُهُ وَصِیَّکَ وَ وَارِثَ عِلْمِکَ وَ الْإِمَامَ بَعْدَکَ وَ أُخْرِجُ مِنْ أَصْلَابِکُمَا الذُّرِّیَّةِ الطَّاهِرَةِ وَ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومِینَ خُزَّانَ عِلْمِی...: ای محمّد! بر زمین توجّهی کردم و تو را برگزیدم و پیغمبر قرار دادم. باز توجّهی کردم و علی را برگزیدم و او را وصیّ تو و وارث علم و امام پس از تو کردم و از صلب شما دو نفر ذریّة پاکیزه و امامان معصومی که خزانههای علم من هستند، بیرون آوردم» (خزّاز رازی، 1401ق.: 69).
بررسی سند حدیث
1ـ أبوالحسن علیّ بن حسن بن محمّد: الطائی الجرمی، چنانکه شرح حال وی قبلاً ذکر شد، فقیه و ثقه در حدیث میباشد (ر.ک؛ نجّاشی، 1365: 254 و طوسی، 1420ق.: 272). 2ـ هارون بن موسی تلعکبری: شرح حال وی نیز قبلاً ذکر شد و وی ثقه، جلیلالقدر و عظیمالمنزله میباشد (ر.ک؛ نجّاشی، 1365: 586 و طوسی، 1420ق.: 439). 3ـ محمّد بن همام: از مشایخ جعفر بن محمّد بن قولویه، ثقه و جلیلالقدر میباشد (ر.ک؛ طوسی، 1420ق.: 586 و ر.ک؛ نجّاشی، 1365: 379). 4ـ عامر بن کثیر البصری: ثقه، از وی در کاملالزّیارات روایت نقل شده است (ر.ک؛ همان: 294 و خوئی، 1371، ج10: 218). 5ـ حسن بن محمّد بن أبی شعیب الحرّانی: وی از اصحاب امام رضا (ع) میباشد (ر.ک؛ همان، ج10: 218). 6ـ مسکین بن به کیر: ثقه و از اصحاب امام باقر (ع) میباشد (ر.ک؛ طوسی، 1373: 145). 7ـ سعد بن الحجّاج: وی مجهولالحال میباشد. 8ـ هشام بن زید: وی نیز مجهولالحال میباشد. 9ـ أنس بن مالک: وی خادم رسول خدا (ص) و نیز از اصحاب آن حضرت میباشد (ر.ک؛ جواهری، 1430ق.: 77). با توجّه به آنچه گفته شد، میتوان گفت با اینکه سند حدیث مورد بحث، ضعیف میباشد، ولی مضمونی شبیه به این حدیث در کُتُب روایی نقل شده است (ر.ک؛ کلینی، 1407ق.، ج 2: 8 و صفّار، 1404ق.، ج 1: 70) که اکثر راویان آن ثقه میباشند و میتوان این حدیث را حدّاقل در شمار احادیث «حَسَن» قرار داد.
ض) پیامبر (ص) در حدیث دیگری از قول خداوند فرمودند: «یَا مُحَمَّد... مَا أَرْسَلْتُ نَبِیّاً فَانْقَضَتْ أَیَّامُهُ إِلَّا أَقَامَ بِالْأَمْرِ بَعدِه وَصِیَّهُ فَاجْعَلْ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ الْإِمَامَ وَ الْوَصِیَّ مِنْ بَعْدِکَ فَإِنِّی خَلَقْتُکُمَا مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ وَ خَلَقْتُ الْأئِمَّةَ الرَّاشِدِینَ مِنْ أَنْوَارِکُمَا... أُمَنَاءُ مَعْصُومُون: ای محمّد! من هیچ پیغمبری را نفرستادم که روزگارش سپری شود، مگر اینکه پس از او وصی وی به امر امامت قیام کرده است. بنابراین، تو پس از خود، علی بن أبی طالب را امام و وصیّ خود قرار ده؛ زیرا من، تو و او را از نور واحدی آفریدم و امامان راهنما را از نور شما دو نفر آفریدم که امامان امین و معصوم پس از تو هستند» (خزّاز رازی، 1401ق.: 110).
بررسی سند حدیث
1ـ أبوالحسن علی بن حسن بن محمّد: الطائی الجرمی، ثقه میباشد (ر.ک؛ نجّاشی، 1365: 254 و طوسی، 1420ق.: 272). 2ـ هارون بن موسی تلعکبری: وی نیز ثقه میباشد (ر.ک؛ نجّاشی، 1365: 586 و طوسی، 1420ق.: 439). 3ـ جعفر بن علیّ بن سهل دقّاق الدُّوری: حافظ، کُنیة وی أبامحمّد و هارون بن موسی از وی روایت شنیده است (ر.ک؛ خوئی، 1371، ج 5: 53 و جواهری، 1430ق.: 109). 4ـ علیّ بن حارث مروزی: در کاملالزّیارات دربارة فضیلت زیارت امام حسین (ع) از وی روایت نقل شده است (ر.ک؛ همان، ج 12: 326 و همان: 287). 5ـ أیّوب بن عاصم همدانی: وی مجهولالحال میباشد. 6ـ حفص بن غیاث: ثقه و عامیمذهب میباشد (ر.ک؛ خوئی، 1371، ج 7: 159). 7ـ یزید بن مکحول: وی نیز مجهولالحال میباشد. 8ـ واثله بن الأسفع: وی از اصحاب رسول خدا (ص) میباشد (ر.ک؛ طوسی، 1373: 51)، ولی از آنجا که مضمونی شبیه به این حدیث، در کُتُب روایی معتبر شیعه از جمله کاملالزّیارات روایت شده است (ر.ک؛ ابنقولویه، 1356: 283 و 255 و 175). از آنجا که بنا بر گفتة ابنقولویه، همة راویان کاملالزّیارات ثقه میباشند (ر.ک؛ ابنقولویه، 1356: 4)، میتوان این حدیث را تقویت کرد و از جمله احادیث «موثّق» به شمار آورد، چراکه حفص بن غیاث عامیمذهب میباشد.
س) پیامبر (ص) در حدیث دیگری به علی (ع) فرمودند: «یَا عَلِیُّ أَنْتَ مِنِّی بِمَنزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِیَّ بَعْدِی... وَ لَقَدْ نَبَّأَنِیَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ أَنَّهُ یُخْرِجُ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ تِسْعَةَ مِنَ الْأَئِمَّةِ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ وَ مِنْهُمْ مَهْدِیُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ: ای علی! مقام و منزلت تو نسبت به من، منزلت هارون از موسی است، جز اینکه بعد از من پیغمبری نیست... و خداوند لطیف و خبیر مرا آگاه فرموده که از صلب حسین (ع)، نُه تن امامان معصوم و پاکیزه بیرون آورد و مهدی این امّت از ایشان است» (خزّاز رازی، 1401ق.: 134).
بررسی سند حدیث
1ـ محمّد بن وهبان بن محمّد البصری: وی ثقه و ساکن بصره بود (ر.ک؛ نجّاشی، 1365: 396). 2ـ حسین بن علی البزوفری: وی متکلّم، ثقه، دارای کتاب در امامت و ساکن بصره بود (ر.ک؛ همان: 66). 3ـ عبدالعزیز بن یحیی: ثقه و از اصحاب امام محمّد باقر (ع) میباشد (ر.ک؛ همان: 240 و جواهری، 1430ق.: 319). 4ـ محمّد بن زکریا: وی از جمله أصحابی بود که در بصره دارای وجه و دارای کُتُب بسیار بود (ر.ک؛ نجّاشی، 1365: 346 و جواهری، 1430ق.: 527). 5ـ أحمد بن عیسی بن زید: از عباد بن صهیب البصری روایت میکرده است (ر.ک؛ خوئی، 1371، ج 2: 198). 6ـ عمر بن عبدالغفّار: وی مجهولالحال میباشد. 7ـ أبیبصیر: از اصحاب امام باقر (ع) و ثقه میباشد (ر.ک؛ نجّاشی، 1365س، 441 و جواهری، 1430ق.: 660). 8ـ حکیم بن جبیر: در کاملالزّیارات از وی در باب فضیلت غسل روایت شده است (ر.ک؛ خوئی، 1371، ج 7: 194). 9ـ علیّ بن زید بن جذعان: وی نیز مجهولالحال میباشد (ر.ک؛ همان، ج 9: 142). 10ـ سعید بن مسیّب: وی أبومحمّد مخزومی از اصحاب امام سجّاد (ع) و ثقه میباشد (ر.ک؛ طوسی، 1373: 114). بنا بر آنچه گفته شد، باید گفت که هرچند سند حدیث به جهت وجود افراد مجهول، ضعیف است، ولی مضمونی شبیه به این حدیث در کُتُب روایی ذکر شده است (ر.ک؛ کلینی، 1407ق.، ج 8: 107 و صدوق، 1378ق.، ج 1: 232ـ54) که اکثر راویان آن ثقه میباشد. بنابراین، میتوان این حدیث را حدّاقل در شمار احادیث «حَسَن» به شمار آورد.
ش) پیامبر (ص) دربارة آیة 33 از سورة احزاب به علی (ع) فرمودند: «یَا عَلِیُّ هَذِهِ الْآیَةِ نُزَلَتْ فِیکَ وَ فِی سِبْطَیَّ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِکَ... مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ وَ أَعْدَاؤُهُمْ مَلْعُونُون: ای علی! این آیه دربارة تو و دو سبط من و امامان از فرزندانت که پاکیزه و معصوماَند، نازل شده است و دشمنانشان ملعوناَند» (خزّاز رازی، 1401ق.: 155).
بررسی سند حدیث
1ـ علیّ بن حسین بن محمّد: کنیة وی أبوالحسن و ثقه میباشد (ر.ک؛ خوئی، 1371، ج 12: 397 و جواهری، 1430ق.: 392). 2ـ هارون بن موسی تلعکبری: وی ثقه میباشد (ر.ک؛ نجّاشی، 1365: 586 و طوسی، 1420ق.: 439). 3ـ عیسی بن موسی: از اصحاب امام صادق (ع) میباشد (ر.ک؛ خوئی، 1371، ج 14: 218). 4ـ عبدالله بن محمّد بن عمر: در کاملالزّیارات در باب فضیلت خوردن آب فرات و غسل از طریق وی روایت نقل شده است (ر.ک؛ همان، ج 11: 333). 5ـ محمّد بن عمر بن علیّ الهاشمی: در کافی، جزء 7، کتاب ایمان و النّذور و کاملالزّیارات در باب فضیلت غسل از طریق وی نیز روایت نقل شده است (ر.ک؛ همان، ج9: 142). 6ـ عمر بن علیّ بن حسین الهاشمی: فاضل، جلیل و ولیّ صداقات پیامبر (ص) و علی (ع) بود (ر.ک؛ همان، ج14: 53). بنا بر آنچه گفته شد، میتوان گفت از آنجا که دو نفر اوّل ثقه میباشند و عمر بن علیّ بن حسین مورد مدح قرار گرفتهاند و نیز از آنجا که سه نفر بعدی در سلسلة اسناد روایات کاملالزّیارات قرار دارند که بنا بر گفتة ابنقولویه، همة راویان آن ثقه هستند، میتوان این حدیث را حدّاقل از احادیث «حَسَن» به شمار آورد.
بنا بر آنچه گفته شد، میتوان گفت روایاتی که در این چهار کتاب روایی آمده یا به امامان معصوم (ع) یا به برخی از صحابة بزرگ پیامبر (ص) میرسد که فرد اوّل راوی اینگونه احادیث هستند. افزون بر پیامبر (ص)، دیگر ائمّه همچون حضرت علی (ع)، امام سجّاد (ع)، امام صادق (ع) و امام رضا (ع) از معصومانیاَند که نویسندگان این چهار کتاب، روایاتی را دربارة «عصمت» گزارش کردهاند. روایاتی که به شخص اوّل میرسد، صحابی بزرگی همچون سلمان، ابوسعید خدری، واثله بن أسفع و... هستند. قبل از پرداختن به بررسی متنی روایات «عصمت» باید یکی از جنبههای مهمّ آن معلوم گردد که چگونگی اسناد آنها از لحاظ اتّصال یا ارسال احادیث است.
چگونگی روایات عصمت از نظر مصطلح الحدیث
احادیثی که در این چهار کتاب روایی در رابطه با «عصمت» آورده شده، غالباً و یا بهتر بگوییم، اکثراً با عبارت «حدثنا یا حدثنی» شروع میشود. این نوع عبارات که از جملات و صیغههای خاصّ ادای حدیث است، معمولاً زمانی به کار میرود که راوی، حدیث را به طریق سماع از شیخ تحمّل کرده است. گرچه برخی آن را از صیغههای حدیث به هنگام تحمّل به صورت قرائت میدانند و برخی نیز منکر آن هستند (ر.ک؛ شهید ثانی، 1404ق.: 291). بنابراین، راویان این قبیل روایات، احادیث را به صورت سماع تحمّل کردهاند.
نکتة دیگر آنکه در سلسلة سند غالب احادیث «عصمت»، راویان حدیث، دیگر عبارت «حدثنی» یا «حدثنا» را نمیآورند، لذا از جایی به بعد حدیث، شکل حدیث معنعن را پیدا میکند (برای نمونة این احادیث، ر.ک؛ صدوق، 1362، ج 1: 304 و خزّاز رازی، 1401ق.: 124ـ29).
در میان احادیث عصمت، 2 حدیث صحیح، 3 حدیث حَسَن، 3 حدیث موثّق، 2 حدیث مرسل و 7 حدیث را میتوان در حدّ احادیث حَسَن به شمار آورد. بنابراین در یک نگاه کلّی باید چنین گفت که اوّلاً درصدی از راویان احادیث «عصمت» که در این کُتُب چهارگانه حدیثی راجع به امامان (ع) آمده، هرچند مجهول میباشند، ولی حدّاقل ذمّ صریحی دربارة آنان نیامده است. ثانیاً اکثر راویان این احادیث افراد ثقه و عینی میباشند که مورد وثوق رجالیّون شیعه میباشد. ثالثاً هرچه در مورد راویان این احادیث به معصوم نزدیکتر میشویم، افراد بیشتری در سلسلة سند مورد وثوقتر نمایان میشوند. رابعاً از آنجا که برخی از راویان مجهول در سلسلة اسناد کاملالزّیارات قرار دارند و از آنجا که در این کتاب بنا بر گفتة ابنقولویه در مقدّمه (ر.ک؛ ابنقولویه، 1356: 4)، از ثقات نقل شده میتوان برای آن راویان درجهای از وثاقت را قایل شد. خامساً این معیارها، بهویژه از منظر عالمان متقدّم، در ارزیابی صحّت احادیث کافی نیست و به عبارت دیگر، اطمینان به صدور حدیث، از معصوم معیار صحّت احادیث میباشد. از این لحاظ، نمیتوان گفت روایات «عصمت» این چهار کتاب حدیثی به دلایلی که ذکر کردیم، قابل اعتنا و اعتماد نباشند.
بررسی متنی روایات «عصمت»
بیشتر مضمون این دسته از روایات «عصمت»، دربارة شرایطی است که فرد (امام) معصوم لازم یا بهتر بگوییم واجب است که داشته باشد و این صفاتی که در این روایات ذکر شده به نحوی با مطالب و مضامین قرآن ارتباط تنگاتنگی دارند، هرچند که در خود این روایات به صفاتی که در قرآن دربارة شخص امام و شرایط امام بودن وارد شده، اشاره شده است. به همین خاطر، میتوان به مضمون اینگونه روایات اعتماد کرد و آنها را پذیرفت؛ زیرا یکی از شرایط صحّت حدیث علاوه بر سند حدیث، متن و مضمون حدیث میباشد که باید با آیات و مضمون قرآن موافق باشد و مخالف با آن نباشد. اکنون به مطالبی اشاره میکنیم که در این روایات در باب شرایط امام بودن اشاره شده است و ارتباط ژرفی با «عصمت» امام به خصوص امامان «اثنی عشر» دارد و به نحوی با مضمون آیات قرآن ارتباط دارد:
قبل از پرداختن به مضمون این روایات، لغاتی در اینگونه روایات وجود دارد که غریب به نظر میرسند و باید تبیین و مشخّص شوند که از جملة آنهاست:
1ـ «امین الله» یعنی امانتدار علم و دین خداوند (ر.ک؛ مجلسی، 1404ق.، ج 2: 386). 2ـ «عالم لا یجهل» یعنی امام عالمی که نادانی در او راه ندارد؛ به عبارت دیگر، امامی که در تمام طول عمر خود، عالم از طرف خداوند است (ر.ک؛ همان: 394). 3ـ عبارت «راع» سرپرست تمام موجودات از طرف خداوند، و عبارت «لا ینکل» یعنی سرپرستی که ضعف در او راه ندارد. عبارات «معدنالقدس، و الطّهاره، النّسک، الزّهاده» به ترتیب به معنی امامی که معدن (کانون) قدس، پاکی، طاعت، زهد و عبادت باشد (ر.ک؛ همان). 4ـ عبارت «مؤیّد» یعنی قوّت و تقویت شده به وسیلة ملائکه و...، و عبارت «مسدّد» یعنی استوار گشته به وسیلة روحالقدس (ر.ک؛ همان: 399). 5ـ عبارت «الإبلاج» یعنی دین و علم خداوند، به وسیلة امام معصوم (ع) آشکار و روشن میشود و اضافة «سبیل» به «منهاج» یا برای بیان است یا مراد، راههای وصول به علوم الهی میباشد که امام معصوم (ع) به وسیلة آن، راه وصول به قرب الهی را پیدا میکند (ر.ک؛ همان: 400). 6ـ عبارت «واجب حقّ امامه» یعنی هر کس که حقّ واجب امام خود را بشناسد، طعم و شیرینی ایمان خود را مییابد، ولی اکثر خلق این معرفت را نسبت به امام ندارند (ر.ک؛ همان). 7ـ عبارت «الهادی المنتجی»، یعنی امامی که رهبر محرم اسرار و امیدبخشی، خداوند است و کلمة «القائم» نیز به معنی امامی که به فرمان خداوند برای امر امامت قیام میکند و کلمة «المرتجی»، یعنی امامی که برای شفاعت و خیرخواهی در دنیا و آخرت قیام میکند و عبارت «واصطنعه علی عینه»، یعنی امامی که زیر نظر خداوند برای خیرخواهی اهل دنیا تربیت یافته است، همچنانکه خداوند در قرآن میفرماید: ﴿...وَلِتُصْنَعَ عَلَى عَیْنِی﴾ (طه/39) (ر.ک؛ همان: 402). 8ـ عبارت «و مصطفی مِن آل ابراهیم» اشاره به این آیه میباشد: ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ﴾ (آلعمران/33)، یعنی برگزیدن، و مراد از «عاهات و آفات»، یعنی امامی که از بلاها و امراضی همچون کوری، لنگ بودن، جُذام، بِرص و یا آفات نفسانی و امراض نفسانی معصوم و پاک باشد (ر.ک؛ همان: 404). 9ـ کلمة «خزّان» جمع «خازن» است که از ریشة «الخزن» گرفته شده است. این ریشه به معنای «حفظ کردن» است. بنابراین، «خزانة» آن مکانی است که محلّ نگهداری چیزی است و خازن، کسی است که نگهدارندة چیزی است (ر.ک؛ فراهیدی، 1409ق.: مادّة خزن؛ ابنمنظور، 1414ق.: مادّة خزن و راغب اصفهانی، 1362: مادّة خزن). 10ـ عبارت «حبل الله» که مراد از آن دین خدا میباشد و علّت تسمیه، آن است که دین واسطة بین خدا و مردم است، چنانکه به قرآن از آن جهت حبل گفتهاند. در حدیث ثقلین هست که یک طرف قرآن به دست خداست و طرف دیگر آن به دست شما (اهل بیت)، و در نهجالبلاغه دربارة قرآن فرموده: «هَذَا القرآن فَإِنَّهُ حَبلُ اللهِ المَتِینِ» (نهجالبلاغه/ خ 174) و از آن جهت به امامان، پیامبران و قرآن آنگاه که حبلالله گفته شود، مراد آن است که واسطة میان خدا و خلق، و سبب نجات از گمراهیاَند (ر.ک؛ قرشی، 1412ق.: مادّة حبل). 11ـ عبارت «صنم» چیزی است که جز خدا معبود أخذ شود و به قولی، آن چیزی است که جسم یا صورت داشته باشد و اگر جسم یا صورت نداشته باشد، آن را وثن گویند (ر.ک؛ همان: مادّة صنم). 12ـ «وصایت» در لغت به معنای عهد است. گفته میشود: «أَوصی إِلَی فلان» یعنی به او عهد کرد. حال اگر متعلّق وصیّت معیّن گردد، بر همان مورد تعیین شده حمل میشود، ولی در صورتی که مورد وصیّت معیّن نگردد، حمل بر تمام مواردی میشود که تعلّق وصیّت به آن ممکن است (راغب اصفهانی،1362: مادّة وصی). اکنون به مهمترین نکات این احادیث میپردازیم:
الف) امامت امامان معصوم (ع) کمال دین
امام رضا (ع) در این مورد و در حدیث اوّل میفرمایند که در حجّةالوداع که سال آخر پیامبر (ص) بود، این آیه نازل شد: ﴿...الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا...﴾ (المائده/3) و حضرت در ادامه فرمودند که موضوع امامت، از کمال دین است و پیغمبر از دنیا نرفت تا آنکه نشانههای دین را برای امّت خود بیان فرمود و راه ایشان را روشن ساخت و آنها را بر شاهراه حق واداشت و علی (ع) را به عنوان پیشوا و امام منصوب کرد، و همة احتیاجات امّت را بیان فرمود. پس هر که گمان کند خدای عزّ و جل دین خود را کامل نکرده، قرآن را رد کرده است و هر که قرآن را رد کند، به آن کافر شده است.
در مورد کلمة «اکمال» باید گفت که گاهی به معنای اتمام ذات چیزی به کار میرود؛ مانند کامل شدن نوع به سبب فصل و کامل شدن خانه به وسیلة ستونها و سقف، و گاهی در اتمام چیزی به سبب محسّنات و متمّمات زاید بر ذاتش استعمال میشود؛ مانند کامل شدن انسان به سبب مهارت او در علوم و صنایع، و مقصود از دین در اینجا عبارت از اسلام است که با بیعت عام نبوی و قبول احکام نبوی حاصل میشود و نیز مقصود از کامل شدن آن، اتمام ذاتی آن است؛ زیرا که اسلام بر پنج رکن بنا شده که رکن آخر آن ولایت است و آن بیعت با علی (ع) است به امامتریال چون ولایت به معنی محبّت یا اعتقاد ولایت علی (ع) خارج از اعمال قالبی اسلام است. پس نمیتواند از ارکان اسلام و متمّمات احکام قالب باشد، ولی به یک اعتبار در خارج ذات اسلام میتواند متمّم اسلام باشد؛ زیرا اسلام مانند مادّة ولایت است و چون باید ولایت را هم به آن معنی بگیریم که از ارکان اسلام است و آن عبارت از ایمانی است که در قلب داخل شده، به وسیلة آن حرکت و سیر إلی الله حاصل میشود. در این صورت، ولایت به منزلة صورت برای اسلام میشود و صورت، اگرچه حاصل از مادّة اسلام میباشد و با وجودی که قوام و بقای مادّه به آن است، ولی از ذات مادّه خارج است (گنابادی، 1372، ج 4: 283).
علاّمه طباطبائی با نادرست دانستن سه احتمال که کلمة «یوم» به معنی دوره و ایّام باشد، نه یک روز خاص که آفتاب در آن طلوع و غروب کرده باشد، میفرمایند: «لاجرم و به ناچار باید بگوییم مراد از این کلمه، یک روز معیّن است؛ روزی است که خود آیه در آن روز نازل شده است و قهراً روز نزول این سوره است و این روز، روز غدیر خُم میباشد که در مورد ولایت علی (ع) نازل شد؛ یعنی روز هیجدهم ذیالحجّة سال ده هجرت میباشد» (طباطبائی، 1417ق.، ج 5: 285ـ275).
ب) امام معصوم (ع)، عالمتر از تمام انسانها
متکلّمان شیعة امامیّه، علم و کفایت در امامت را در عالیترین حدّ لازم از صفات امام دانستهاند. از آنجا که آنان «عصمت» را از صفات لازم امام میدانند و با وجود عصمت، علم و کفایت در عالیترین مرتبة آن تحقّق خواهد یافت، با این حال، در مواردی آشکارا از آن نام بردهاند؛ به عنوان نمونه، شیخ طوسی دومین صفت از صفات امام را علم دانسته، چنین گفته است: «دومین صفت از صفات لازم برای امام، علم به اموری است که به آگاهی از آنها در امامت خویش نیاز دارند؛ اعمّ از آگاهیهای دینی و دنیوی، مبارزه با دشمنان و جز آن؛ زیرا بدون داشتن چنین آگاهیهایی نخواهد توانست به امر امامت قیام کند» (طوسی، 1405ق.: 430). ابنمیثم بحرانی نیز دربارة علم امام چنین گفته است: «امام باید به همة آنچه که در ایفای مقام امامت به آنها نیاز دارد، عالم باشد، خواه علوم دینی باشد یا علوم دنیوی؛ مانند علم به احکام شرعی، سیاست، آداب و فصل خصومتها؛ زیرا اگر در امور یاد شده جاهل باشد، به آنچه بر او واجب است، با عصمت منافات دارد» (بحرانی، 1406ق.: 179).
ج) امام معصوم (ع)، معصوم از گناهان کبیره و صغیره
در اندیشة متکلّمان امامیّه از جمله شیخ طوسی، امام از همة گناهان کبیره و صغیره معصوم است. ایشان در این باره میگوید: «وَ الأئِمَّةُ المُنتَجَبِینَ الَّذِینَ لاَ یَجُوزُ عَلَیهِمُ الخَطَاءِ وَ لاَ فِعلُ القَبِیحِ لاَ صَغِیراً وَ لاَ کَبِیراً...» (طوسی، بیتا، ج 8: 429). وی در این باره، میان پیش از امامت و پس از آن، تفاوتی نگذاشته است و در هر دو زمان، امام را از همة گناهان معصوم دانسته است، چنانکه میگوید: «الإِمَامُ مَعصُومٌ مِن أَوَّلِ عُمرِهِ إِلَی آخِرِهِ فِی أَقوَالِهِ وَ أَفعَالِهِ وَ تُرُوکِهِ... » (طوسی، 1410ق.: 98).
استفاده از واژگانی همچون جواز و عدم جواز صدور گناه از امام، بیانگر اعتقاد به لزوم عصمت امام از گناه در اندیشة مرحوم شیخ است.
د) منحصر یافتن خلافت و امامت پس از پیامبران (ع) به امامان معصوم (ع)
از دیدگاه قرآن کریم، کسانی شایستگی پیشوایی بشر را دارند که به مقام خلیفةاللّهی برسند؛ یعنی مقام پیشوایی بشر ریشه در مقام خلافت الهی دارد. از جملة این آیات که به این مطلب اشاره دارد، میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
1ـ ﴿یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ...: اى داوود! ما تو را خلیفه و (نمایندة خود) در زمین قرار دادیم. پس در میان مردم به حق داورى کن...﴾ (ص/26).
2ـ دربارة عموم پیامبران میفرماید: ﴿أُوْلَئِکَ الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ...: آنها کسانى هستند که کتاب و حُکم و نبوّت به آنان دادیم...﴾ (الأنعام/ 89).
3ـ ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا...: (به خاطر آورید) هنگامى که خداوند ابراهیم را با وسایل گوناگونى آزمود و او به خوبى از عهدة این آزمایشها برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم!﴾ (البقره/124).
4ـ دربارة پیامبران بنیاسرائیل میفرماید: ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ: و از آنان امامان (و پیشوایانى) قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت مىکردند، چون شکیبایى نمودند و به آیات ما یقین داشتند﴾ (السّجده/24).
از این آیات به روشنی به دست میآید که مقام امامت، مقام خلافت الهی و نبوّت، موهبتی الهی است و با جعل و نسب الهی تعیین میشود، نه با انتخاب و گزینش بشر. از مقامات و شئون یاد شده، دو مقام نبوّت و رسالت از ویژگیهای پیامبران بوده است و با ختم نبوّت و رسالت، کسی دارای چنین مقامی نخواهد بود. امّا مقام خلافت و امامت پس از پیامبران ادامه خواهد داشت و در روایات نیز به این مطلب که زمین خالی از حجّت و امام معصوم (ع) نمیباشد، اشاره شده است؛ مثلاً امام صادق (ع) در این باره میفرماید: «إِنَّ الْأَرْضَ لاَتَخْلُو إِلَّا وَ فِیهَا إِمَامٌ: همانا زمین در هیچ حالی از امام خالی نگردد» (کلینی، 1407ق.، ج 1: 433). از آنجا که تا زمین باقی است و بشر در حیات دنیوی به سر میبرد، خلافت و امامت الهی نیز به مقتضای حکمت و هدایت الهی ضرورت دارد و با توجّه به آیة 124 سورة بقره که میفرماید: ﴿لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾؛ یعنی امامت که عهدی است الهی، نصیب ظالمان از ذریّة ابراهیم نخواهد شد و تنها به آن دسته از فرزندان او اختصاص دارد که از هر گونه ظلم پیراسته باشند. بنابراین، باید گفت تا هنگامی که ذریّة حضرت ابراهیم (ع) در دنیا باقیاَند، منصب امامت در بین امامان معصوم (ع) از ذریّة او ادامه خواهد یافت.
و) امام معصوم (ع) خزّان (حافظ) علم خدا
از واژگان و مفاهیمی که امامان معصوم (ع) بارها برای معرّفی خود، در مقام متصدّیان منصب امامت از آن بهره بردهاند، تعبیر «خزّان الله» است. این مفهوم که امامان (ع) بیش از بیست بار برای تبیین امامت به کار بردهاند، بیشتر به علم آن بزرگواران اشاره دارد. بر اساس آثار مکتوب و موجود به نظر میرسد که این مفهوم برای نخستین بار در دوران امام سجّاد (ع)، آن هم به گونهای مبهم، به کار رفته است. در روایت معتبر از ایشان نقل شده است: «إِنَّ مِنَّا لَخُزَّانُ اللهِ فِی سَمَائِهِ وَ خُزَّانِهِ فِی أَرضِهِ وَ لَسنَا بِخُزَّانِ عَلَی ذَهَبٍ وَ لاَ فِضَّةٍ: همانا از ماست خازنان خدا در آسمان و خازنان او در زمین و ما خازنان بر طلا و نقره نیستیم» (صفّار، 1404ق.: 104).
از جمله ویژگیهای «خزّان الله» این موارد است: 1ـ برخورداری از علم ویژه: امام صادق (ع) در این باره میفرمایند: «ما (أهل بیت) حجّتهای خدا میان بندگان او و خازنان او بر علم اوییم» (کلینی، 1407ق.، ج 1: 192). 2ـ عصمت: بر اساس مفهوم «خزان علم الله» امام (ع) نگهدارنده علم الهی است. این مفهوم به نوعی یادآور و بیانگر مفهوم امینالله و نیز صفت عصمت است؛ بدین بیان که خداوند حکیم متعال علوم خود را به کسی واگذار میکند که معتمد اوست و نسبت به آن علوم خیانت نمیکند و این فقط با دارا بودن عصمت محقّق میشود. 3ـ مالکیّت بر تمام اشیاء عالم: بر اساس روایاتی که مرحوم کلینی در کتاب شریف الکافی با عنوان «باب أنّ الأرض کلّها للإمام» گردآوری کرده است (ر.ک؛ همان، ج 1: 410ـ407)، خداوند متعال زمین را ملک امامان (ع) قرار داده است. 4ـ منصوب بودن به نصب الهی: از آنجا که گفته شد که «خزّان الله» امین و مورد اعتمادند بر آنچه در آسمان و زمین است که این امر ملازم با عصمت ایشان است. اگر عصمت را لازمة مقام «خزّان الله» دانستیم، نصب الهی نیز نتیجة آن خواهد بود، چراکه صفت عصمت امری نیست که مردم بتوانند آن را بشناسند. امام باقر (ع) در این باره میفرمایند: «إِنَّهُ جَعَلَ عَلِیّاً خَازِنَهُ عَلَی مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الأَرضِ: همانا خداوند علی (ع) را خازن خود قرار داد بر آنچه که در آسمانها و زمین است» (صفّار، 1404ق.: 106).
ز) معصوم بودن در تمام طول عمر
با توجّه به آیة 124 از سورة بقره که میفرماید: ﴿لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾، امام باید در تمام طول عمر خود معصوم باشد؛ زیرا وجه استدلال این است که خداوند فرموده است عهد او، یعنی «امامت»، نصیب ظالم نمیشود و کسی که مرتکب گناه گردد، خواه آشکار یا پنهان، ظلم کرده است و فرد گناهکار حدود الهی را نقض کرده است و کسی که حدود الهی را نقض کند، ظالم است: ﴿...وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ (البقره/229). مرحوم طبرسی در این باره میفرماید: «کسی میتواند امام مردم باشد که از همة گناهان و زشتیها و پلیدیها پاک و به دور باشد؛ زیرا خدای سبحان رسیدن به مقام امامت را از ستمگر نفی کرده است و کسی که از هر گونه ستم و بدی پاک نباشد، به خود یا دیگران ستم کرده است و چنین شخصی شایستة رسیدن به مقام امامت نیست» (طبرسی، 1372، ج 1: 380).
ح) عصمت، لطف و موهبت باطنی خداوند به امامان معصوم (ع)
عدّهای از متکلّمان اسلامی بر این باورند که لطف خدای بزرگ منشأ اصلی ارتباط ناگسستة میان عصمت و عمل اختیاری حضرات معصومان (ع) است. مرحوم سیّد مرتضی در این باره گفته است: «إِعلَم! أَنَّ العِصمَةَ هِیَ اللُّطفُ یَفعَلُهُ تَعَالَی فَیَختَارُ العَبدُ عِندَهُ الإِمتِنَاعَ مِن فِعلِ القَبِیحِ: بدان که عصمت عبارت است از لطف خداوند بر بندة خود است و به واسطة آن، انسان از فعل قبیح امتناع میورزد». وی آنگاه به ریشة لغوی عصمت که به معنای منع است، اشاره کرده و گفته است: «در اصطلاح متکلّمان، این معنا کاربرد خاصّی پیدا کرده است و آن عبارت است از خودداری اختیاری انسان از گناه به واسطة لطفی که خداوند در حقّ او انجام داده است» (علمالهدی، 1405ق.، ج 3: 326). شیخ طوسی هم دربارة عوامل عصمت گفته است: «بر مبنای عقیدة معتزله، خداوند در حقّ معصوم لطفی را اعمال میکند که با وجود آن، داعی بر ترک واجب و فعل معصیت ندارد، اگرچه بر انجام آن تواناست» (طوسی، 1405ق.: 369). این تعریف یاد شده از خواجه، اختصاص به معتزله ندارد، بلکه مورد قبول متکلّمان امامیّه نیز میباشد (ر.ک؛ سیوری، 1422ق.: 343 و بحرانی، 1406ق.: 175).
از جمله مطالب مهمّ دیگر (در باب صفات امام) که میتوان به آنها اشاره کرد، موارد ذیل میباشد:
1ـ امین خدا بودن. 2ـ مطهّر از ذنوب و عیوب. 3ـ معدن قداست، طهارت، زهد و عبادت بودن. 4ـ مورد تأیید خدا بودن به وسیلة برگزیدن. 5ـ از عترت پاک پیامبر (ص) بودن. 6ـ تبیینکنندة اوامر خداوند. 7ـ حجّت کامل خدا بودن (دارای علم و عصمت الهی). 8ـ معصوم از محارم خدا. 9ـ امر بر معصیت خدا نکردن. 10ـ امان بودن برای ساکنان اهل زمین. 11ـ اجرای تمام و کمال عدل الهی. 12ـ مطهّر شده از سوی خداوند (الأحزاب/33).
بنابراین، در یک نگاه کلّی میتوان گفت که امامت و رهبری جامعه باید از آنِ کسی باشد که شرایط مذکور را که ارتباط عمیق با مسألة عصمت دارد، دارا باشد و آشکارا مشخّص شد که این مسئولیّت از آنِ امامان معصوم (اهل بیت) پیامبر (ص) میباشد.
نتیجهگیری
با توجّه به آنچه بیان شد، از 15 روایتی که در 4 کتاب روایی الکافی، الخصال، معانیالأخبار و کفایةالأثر ذکر شد، با بررسی سندی مشخّص میشود که این روایات، صحیح، حَسَن و یا موثّق میباشند؛ زیرا در اینگونه احادیث، بنا بر آنچه گفته شد، اکثر راویان افراد ثقه میباشند و اینکه در برخی از احادیث افراد مجهولالحالی وجود دارد، این دلالت بر ضعیف بودن حدیث نمیکند؛ زیرا در اینگونه احادیث: اوّلاً افراد ثقهای وجود دارند که مورد اتّفاق اهل سنّت و امامیّه میباشند. ثانیاً اکثر راویانی که مجهولالحال میباشند، کسانی هستند که در اسناد روایات کاملالزّیارات قرار گرفتهاند و از آنجا که بنا بر گفتة ابنقولویه، همة راویان این کتاب ثقه میباشند، میتوان برای این افراد درجهای از وثاقت قائل شد.
دربارة مضمون این دست از روایات باید گفت مضمون آنها دربارة صفاتی میباشد که یک فرد معصوم برای هدایت انسانها ضرورت دارد آن صفات را دارا باشد و در غیر این صورت، شایستة مقام امامت نمیباشد؛ زیرا از جمله صفات ضروری، داشتن صفاتی همچون «عصمت، معصوم از گناهان، امین خدا بودن، مطهّر از ذنوب و عیوب و ...» میباشد که دارندة آن توان هدایت انسانها را دارد، در غیر این صورت، خود نیز نیازمند هدایت میباشد که با این وجود، توان هدایت دیگران را ندارد. نیز از آنجا که با بررسی انجام شده، مشخّص شد این صفات که ارتباط عمیق با مسألة عصمت دارد، از آنِ امامان معصوم (اهل بیت) پیامبر (ص) میباشند و در نتیجه، میتوان از این روایات بر عصمت امامان معصوم (ع) استدلال کرد.