بخشی از آثار ارزشمند فرهنگ و ادب فارسی، نسخههای خطی است که ناشناخته مانده و هنوز تصحیح و چاپ نشده است. در این راستا یکی از وظایف پژوهشگران عرصة ادبیات فارسی، احیای این آثار گرانسنگ است؛ زیرا از یک سور، تصحیح آثار خطی، زمینۀ ایجاد سایر تحقیقات را برای محققان و علاقهمندان به کارهای پژوهشی فراهم میسازد و از سوی دیگر، موجب رشد و تعالی فرهنگ و ادب آن کشور میشود. در ایران، ادبا و اندیشمندان بزرگی همچون ملکالشعرای بهار، جلالالدین همایی، محمد قزوینی و غلامحسین یوسفی، نسخههای خطی ارزشمندی را تصحیح و مقابله کرده و برای آنها شرح و تعلیقاتی نگاشتهاند تا پژوهشگران و علاقهمندان بتوانند از این سرمایههای ملی بهره ببرند. نگارندة این سطور، به عنوان نخستین پژوهشگر به تصحیح دیوان اشعار یک شاعر خوشقریحه پرداخته تا از این طریق، علاقهمندان با یکی از این آثار ارزشمند و مغفول مانده به نام «دیوان اشعار مذنب بدایونی» آشنا شوند. این دیوان تاکنون موضوع هیچ تحقیقی نبوده و دربارة آن هیچ پژوهشی صورت نگرفته است؛ از این رو، لزوم پرداختن به این موضوع برای شناساندن یک شاعر دورة قاجار و سبک ادبی بازگشت به جامعة ادبی کشور ضرورت دارد تا پژوهشگران و علاقهمندان به گنجینههای پنهان ادب فارسی، بتوانند گامهای بعدی را با روشن کردن زمینههایی همچون جهانبینی شاعر از اوضاع سیاسی- اجتماعی دورة بازگشت بردارند.
پس از جستوجو در سامانه کتابخانههای مهم از جمله کتابخانة ملی، کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران، کتابخانة ملک، مجلس شورای اسلامی، آستان قدس رضوی، کتابخانة سازمان پژوهش و برنامهریزی دفتر تألیف و بعضی از کتابخانههای کشورهای دیگر نظیر کتابخانة میشیگان و کتابخانة ملی انگلستان، مشخص شد که تصحیح و تحقیقی روی این نسخه انجام نشده است. در این مسیر نگارنده برای دستیابی به تعداد نسخههای بیشتر در فهرست نسخههای خطی از جمله فهرستگان نسخههای خطی ایران (فنخا) به کوشش مصطفی درایتی، جلد پانزدهم، فهرست نسخههای خطی فارسی انسیتوی شرقشناسی ابوریحان بیرونی -تاشکند و فرهنگستان علوم ازبکستان- تاشکند و فهرست نسخههای خطی فارسی انسیتوی شرقشناسی و آثار خطی تاجیکستان (شهر دوشنبه) به جستوجو پرداخت و به چهار نسخه خطی «دیوان مذنب» مربوط به قرن 13 هجری دست یافت. نسخههای موجود عبارتند از: نسخه خطی کتابخانه مجلس شورای ملی که در یک مجلد 3 نسخه شامل غزلیات و رباعیات این شاعر است:
1- نسخه اول: تهران؛ مجلس؛ شماره نسخه: 1/ 1063
از صفحه 1 تا 94: غزلیات و رباعیات در آن بدون ترتیب نوشته شده است؛ خط: نستعلیق، بیکا، تا ظاهراً در اوایل قرن 14؛ کاغذ فرنگی، ج مقوایی، 94 ص (1 – 94). 14 سطر، اندازه 5/14 x 22 سم {ف : 3 – 301}
2- نسخه دوم: تهران مجلس: شماره نسخه 2 / 1063
از ص 95 تا 248. شامل غزلیات و رباعیات؛ 154 صفحه (95 – 248). {ف: 3 – 301}
در این نسخه نیز غزلیات و رباعیات بدون ترتیب نوشته شده است.
3- نسخه سوم: تهران مجلس: شماره نسخه 3 / 1063
از ص 249 تا 406: غزلیات و رباعیات مرتب به ترتیب حروف تهجی است. این بخش شامل 1200 بیت است: 158 ص (249 – 406). {ف: 3 – 301}
نسخه دیگر در دانشگاه امام صادق (ع) است که دقیقاً همان نسخه کتابخانه مجلس شورای ملی است.
نوع مدرک: MF . زبان مدرک: per.. شماره رکورد: 131252. شماره مدرک: 3029 ن.
خشتی باریک. 14/ 5*22 سم. 204 گ. 14 بیت.
4- نسخه چهارم: نسخه کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران: شماره نسخه: 4548.
خط: نستعلیق؛ به خط خود شاعر، بی تا؛ کاغذ: فرنگی. جلد تیماج قهوه ای، 115 گ، 8 سطر )7 x 13 .(اندازه 11 x 17. اسم {ف: 13 – 3492}.
- مسئلة پژوهش
«مذنب بدایونی» یکی از شعرای دورة قاجار و سبک ادبی «بازگشت» است که درونمایة اصلی اشعار وی را مفهوم «عشق» و به طور خاص «عشق زمینی» به خود اختصاص داده است. وی در بسیاری از غزلیات عاشقانه به شیوة پیشینیان خود از جمله سعدی، کمالالدین اصفهانی، حافظ و... به مفهوم «عشق» و رابطة «عاشق و معشوق» نگریسته و همان تصویری را که امثال سعدی از معشوق، ترسیم کردهاند، ارائه داده است، اما در برخی از غزلیات وی، رنگ و بوی «مکتب وقوع» و «واسوخت» نیز قابل مشاهده است که این امر نشان از تغییر نگرش و جهانبینی این شاعر در دوران زندگی خود دارد. با توجه به این تحولِ نگرش به نظر میرسد میتوان با استفاده از رویکردهای نوین زبانشناختی به تحلیل و مطالعة «اشعار غنایی» این شاعر توجه کرد و مؤلفههای این تحول را در سطح زبانی شعر وی شناسایی و طبقهبندی کرد. یکی از اهداف اصلی این پژوهش، معرفی دیوان اشعار یکی از شعرای سبک بازگشت و شناخت سبک و اندیشة وی در زمینة اشعار غنایی و به طور خاص غزلیات عاشقانه است.
در رهیافت نقشگرایی، سازههای زبان براساس سه عنوان «اندیشگانی، بینافردی و متنی» -که در اصطلاح فرانقش نامیده میشوند- مورد تحلیل و بررسی قرار میگیرد. از دیدگاه هلیدی[1] الگوهای تجربه و مفاهیم ذهنی خالقان آثار در قالب فرآیندهای نقش اندیشگانی نمود پیدا میکند و میتوان با بررسی انواع فرآیندها، عوامل و موقعیتهای سازندة آنها از اندیشهها و تجربیات سازندگان آثار ادبی آگاهی یافت.
رویکرد نقشگرایی سعی دارد زبان را هم به طور ذاتی در درون خود توضیح دهد و هم درصدد آن است که رابطة زبان را با نظامهایی نظیر فرهنگ، نظام اجتماعی و باورها بیان کند. این نظریه با توصیف و تحلیل سازههای زبان با محوریت فعل و با نظر داشت تأثیر فراز و فرودهای اجتماعی و تحولات زندگی شخصی صاحبان آثار ادبی در شکلگیری آن آثار و در پی کشف و تفسیر ذهن و جهان خالقان آثار ادبی و تحلیل عوامل مؤثر در شکلگیری آثار آنهاست. این رویکرد به «فعل» به عنوان جزء اصلی جمله توجه داشته و آن را در سه دستة اصلی با عنوان «مادی، ذهنی و رابطهای» طبقهبندی میکند. این پژوهش با در نظر داشتن این رویکرد، سعی دارد به این پرسش پاسخ دهد که: «بر مبنای فرانقش اندیشگانی، تحول جهانبینی «مذنب بدایونی» در «غزلیات عاشقانه» باعث ایجاد چه تغییراتی در سطح «افعال» به کار رفته شده است؟»
نوع مطالعه و روش پژوهش، توصیفی- تحلیلی بوده و شیوة اجرای آن توصیفی (شامل بررسی چگونگی آرایش فرآیندهای نقش اندیشگانی) و تحلیلی (شامل کاوش زمینهها و چرایی شکلگیری خاص آن فرآیندها) است. جامعة آماری، دربرگیرندة تمام غزلیات «مذنب بدایونی» است. واحد نمونه «غزل» و واحد تحلیل نیز «فعل» است.
- پیشینة پژوهش
پس از مطرح شدن زبانشناسی نقشگرا در غرب در ایران نیز برخی از پژوهشگران به تحلیل متون ادبی براساس آموزههای این رویکرد پرداختند. آقاگلزاده (1384) به نقش و کاربرد و اهمیت رویکرد نقشگرا در تحلیل و توضیح آثار ادبی پرداخته و ضمن تبیین مباحث نظری هلیدی به تحلیل غزلی از حافظ در چهارچوب نقشگرایی پرداخته است.
خانجان و میرزا (1385) کوشیدند تا تحلیلی نقشگرایانه از گفتمان شعری و عوامل مؤثر در ارتباط شعری ارائه دهند.
جهانی و حسینی (1399) در پژوهشی با عنوان «تحلیل فرانقش اندیشگانی شعر «خوان هشتم» از مهدی اخوانثالث ...» نشان دادند که اخوان در این شعر از فرآیندهای ذهنی و پس از آن فرآیندهای رابطهای و کلامی، بیشترین استفاده را کرده است. شکل روایی داستان، حضور یک نقال در روایت و پس از آن حضور شاعر به عنوان نقال یا راوی دوم، غلبۀ ساختار وصفی قصه و همچنین پیوند با داستان هفتخوان رستم را میتوان از مهمترین دلایل کاربست این نوع فرآیندها در این شعر دانست.
منشیزاده و الهیان (1394) با کوشش در شناخت مؤلفههای بنیادین گلستان سعدی و تبیین ویژگیهای اصلی آنها در ساخت و انتخاب انواع فرآیندها به این نتیجه رسیدند که از آنجا که موضوع گلستان مربوط به انسان و روابط انسانها با هم است، فرآیند رفتاری بارزترین فرآیند در بوطیقای فکری سعدی است.
امیرخانلو (1394) پس از توصیف افعال غزلیات حافظ از منظر فرآیندهای نقش اندیشگانی به این نتیجه رسیده که کاربرد انواع فرآیندها در غزلیات حافظ، دارای دلایل خاصی است و نوع کاربرد آنها باید به عنوان شاخصی سبکی لحاظ شود.
میلادی و وفایی (1397) به بررسی نقشگرایانة تجارب عرفانی در رؤیانوشتهای شهودی کشفالاسرار و مکاشفاتالانوار اثر روزبهان بقلی پرداخته و نشان دادند که سیر مشخص فرآیندهای زبانی در مراحل مختلف مکاشفه از «مادی» به «ذهنی» در جهت تببین سیر صعودی سالک از مقام «طلب» به مقام «فنا» به کار رفته است.
دلبری و صادقینیا (1396) در پژوهش خود افعال موجود در 6 داستان کوتاه زویا پیرزاد را به ترتیب در قالب شش فرآیند مادی، ذهنی، ارتباطی، رفتاری، بیانی و وجودی طبقهبندی کرده و با تکیه بر این بسامدها، طرز تفکر و نگرش این نویسنده را نشان دادهاند. یافتههای این پژوهش نشان میدهد که فرآیند مادی و سپس فرآیند رفتاری مشخصة سبکشناختی داستانهای پیرزاد است. علاوه بر این، با توجه به کاربست فراوان فرآیند مادی میتوان گفت که دیدگاه پیرزاد واقعگرایانه است.
- مبانی نظری پژوهش
3-1. سبک ادبی «بازگشت» و مختصات زبانی این دوره
بیتردید تغییر و تحول سبک شعر، قبل از هر چیزی متأثر از تحولات سیاسی و اجتماعی است؛ البته مسائلی چون سنت ادبی، نوع مخاطب و مسائل شخصی شاعر، میتواند در شکلگیری سبک ادبی تأثیرگذار باشد. شعر فارسی از قرن هفتم به بعد بر اثر حملات مغول و تأثیر عمیق آن بر اوضاع اجتماعی و ادبی ایران به درونگرایی و یا پرداختن به مسائل ذهنی روی آورد؛ به گونهای که در غزل این دوره تنها تصویری ذهنی و خیالی از معشوق در بُعد زمینی و آسمانی در اندیشة شاعر وجود دارد. از این رو، بحران اوضاع اجتماعی، مجالی برای شاعر جز اینکه به درون پناه ببرد، نگذاشت. بازتاب این اندیشه در شعر دورة بعد با توجه به ویژگیهای حکومتی دورة صفویه هر چند شکل و قالبی تازه و نو به خود گرفت و به عنوان سبک اصفهانی یا هندی ادامة حیات داد، اما در کلیت خود هرگز از قلمرو ذهن و پرداختن به اندیشههای درونی و تطبیق آن با عالم خارج فراتر نرفت. سبک «بازگشت» در طول دو دورة تاریخی؛ یعنی افشاریه و زندیه (حدود 1148 تا 1200 هـ ) پایهگذاری شد.
«دورة بازگشت را خود به خود سبک جدیدی تلقی نمیکنند و آنها را اگر بازگشتکنندگان به سبک خراسانی ندانیم، حتماً احیاکنندگان سبک خراسانی و عراقی خواهیم خواند ... قالب شعر در دورة بازگشت فاقد هرگونه ابتکاری است و اگر از تصنیفهای اواخر دورة قاجار بگذریم، وزن شعر این دوره نیز حکایت از تحول و تازگی ندارد. قصیده، غزل، مثنوی، قطعه، رباعی، دوبیتی و گاه مستزاد و مسمّط از معمولترین قالبهایی است که مورد توجه شاعران این دوره قرار گرفته است و از میان قالبها، قصیده و غزل پرکارترند» (ن. ک: خاتمی، 1380: 268 – 277).
این مکتب (بازگشت) بنا به دلایل سیاسی و اجتماعی و به تبع آن مسائل فرهنگی و ادبی در طول نیم قرن، اصول و پایههایی را برای خود بنا نهاد که در دورة قاجار به صورتی هدفدار و منسجم ادامة حیات داد. زبان شعر دورة مورد اشاره عموماً تتبع و تقلیدی از شعر دورة عراقی و خراسانی است، اما با مطالعة آثار شعرای این دوره درمییابیم که شعرای بازگشت، آن چنان که باید تسلط کامل بر قواعد صرفی و نحوی و سایر موارد دیگر زبان شعر دورههای گذشته (عراقی- خراسانی) ندارند، بدین سبب زبان شعر آنان خام و ابتدایی است. علاوه بر این، برخی مسائل زبانی این دوره متأثر از سبک هندی و یا دورة افشاریه و زندیه است. شاعران و نویسندگان این دوره در پریشانی احوال غالباً در گوشة فراغتی به مطالعه در دیوانهای شعر و تمرین در روش سخنسرایی قدما میکوشیدند. بروز عناصر فردی، کنج عزلت گزیدن و پرداختن به شعر و سخنوری نشان میدهد که گوشهنشینی و پرداختن به درون؛ یعنی تطبیق شرایط با دورة مغول و یافتن خواستهها در عنصر شعر و نیز قطع ارتباط با اجتماع بیرونی و در نتیجه غافل ماندن از زبان تازه، همه و همه عواملی بودهاند که مسیر شعر را به دورة عراقی و یا پیش از آن سوق دادهاند (ن. ک: دزفولیان و شاملو، 1388: 92).
ادعای شعرای دوره بازگشت، احیای زبان فارسی و رهانیدن آن از پیچیدگی و مغلقگویی بوده است، اما تسلط کاملی به قواعد و جزئیات زبان روزگار گذشته ندارند؛ از این رو، اشکلات فراوانی در ساختار صرفی و نحوی زبان آنها آشکارا به چشم میخورد (همان: 93- 97).
3-2. مکتب وقوع و «واسوخت»
مکتب وقوع و شاخة مشهور آن «واسوخت» در اوایل قرن دهم، جایگاه ممتازی در غزل فارسی دارد. این شیوه بیشترین تغییرات و دگرگونیها را در موضوعات شعری بعد از سبک عراقی ایجاد کرده است. «واسوخت» از مصدر مرکب مرخّم به معنی «بیزاری و رویگردانی عاشق از معشوق» است. مضامین واسوختی از ابتدا همراستا با جریان سوخت -البته نه به فراگیری آن- بلکه همواره با شدت و ضعفی متفاوت از جانب شاعران مختلفی به نظم کشیده شده است.
مضمون واسوخت در سبک خراسانی از اعتدالی نسبی برخوردار بود به طوری که رفتار واسوختی به یک اندازه از محبّ و محبوبِ اشعار سبک خراسانی سر میزند. در سبک عراقی هر چند «معشوق» بر مسند ناز تکیه میزند و عاشق بر مفرشِ نیاز نزول میکند، اما رگههایی کمرنگ از واسوختگویی در سرودههای شاعران سبک عراقی نیز به چشم میآید. این شیوه از واسوختگویی که در سبکهای خراسانی، آذربایجانی و عراقی بیشتر در لابهلای اشعار سوختی قرار میگرفت با روی کار آمدن مکتب واسوخت تغییر کرد و شکلی مستقل یافت. واسوخت و سوخت هر دو از بطن وقوعگرایی زاده شدند. وقوع نیز تحت الگوی حقیقتسرایی و حقیقتانگاری شکل گرفته است (ن. ک: خدیور و فرجی، 1393: 55-56).
سادگی زبان و «بیان واقعیت مسائل بین عاشق و معشوق» از ویژگیهای برجستة مکتب وقوع است. در اینگونه غزلیات، عاشق ناز معشوق را نمیخرد، بلکه هنگامی که با بیتوجهی معشوق مواجه میشود، از وی اعتراض میکند و زبان به گلایه و سرزنش میگشاید. تنبیه کردن و انتقام گرفتن از معشوق سنگدل، بیان روابط و حالات بین عاشق و معشوق، رویگردانی عاشق از معشوق، تنبیه و تنزل معشوق، بیان خاکساری و ذلت معشوق و... از ویژگیهای غزل در مکتب وقوع است.
3-3. نگاهی اجمالی به زندگی، شیوة شاعری و اندیشة «مذنب بدایونی»
مجموعه اشعار مذنب بدایونی، تنها منبع موجود است که از بافت متنی آن میتوان به زندگینامه و جهانبینی این شاعر غزلسرا پی برد. با توجه به اینکه جامعة مورد مطالعة پژوهش حاضر، غزلیات وی است؛ از این رو، برای معرفی این شاعر به ابیاتی از این غزلیات استناد شده است. دربارۀ زندگینامه شاعر و تاریخ کتابت دیوانش، اطلاعاتی در دست نیست. تاریخ وﻻدت و زمان درگذشت او هم نامشخص اسـت. در غزلیاتش او خود را شاعری دردمند، تهیدست، بیکس، گرفتار و غریب معرفی میکند. وی همة عمر را با اندوه و تنگدستی و تنهایی میگذراند، اما دل او روشن از عشق مرتضی علی (ع) است و سینهاش مالامال غم و درد. مذنب بدایونی از شعرای شیعیمذهب دورة قاجار است که در بسیاری از غزلیات خود به طور مستقیم به دین و گرایشهای مذهبی خود اشاره کرده است:
رسید ماه صیام و فتاد شور به دلها هر آن که دل به ولای علی به بست و آتش
|
|
برای عاشق بیدل چه مسجدی چه کنشتی برای همچه محبی چه دوزخی چه بهشتی
|
(مذنب بدایونی، 1400: غزل 264)
با استناد به تعدادی از ابیات موجود در نسخ مشخص میشود که مذنب بدایونی روزگاری دراز پیشة شاعری داشته و تخلص مذنب را انتخاب و مولدش را شیراز بیان کرده است و بسیاری از غزلیات را در دوران کهنسالی خود سروده است:
پس از هفتاد سال معصیت یکدم بشوتائب بیفکن خرقه زهد و ریا را از بر ای مذنب
|
|
که میگردد شفیع تو علی مرتضی شرمی روی آخر به پا بوس علی موسی رضا شرمی
|
(همان: غزل 250)
رایجترین قالب شعری در دیوان اشعار مذنب بدایونی، قالب «غزل» است. در غزل وی واژگانی مانند «خونریز»، «کشته»، «ظالم»، «بیرحم»، «سنگدل» و ... بسامد چشمگیری دارند که بهوضوح یادآور «معشوق» در شعر دورة عراقی است. البته گاهی نیز بار معنایی این واژگان تشدید شده و با واژگانی مانند «قتل»، «قاتل» و «مقتول» جایگزین شدهاند:
سرمست برون آمده باز آن بت طرار گر قتل کند صد چو منی را چه توان گفت
|
|
او طالب قتل من و من طالب دیدار... ترکست و جفاپیشه و مغرور و خطاکار
|
(همان: غزل 133)
وجود واژگانی مانند «سگ» در شعر مذنب، نشان از تنزل مقام «شاعر/ عاشق» در برابر «معشوق» است. از دیدگاه ملکالشعرای بهار، «حقیر شمردن خود در برابر معشوق، هر چند در دورة عراقی توجیهی عرفانی میتوان برای آن یافت، اما در دورة صفویه یک نوع انحطاط ذاتی در مقابل معشوق یا ممدوح بود و این حالت یکی از آثار شومِ تسلط مغول و نشر تصوف بود؛ از آن جمله خود را در شعر به «سگ و گربه» نسبت دادن یا ممدوح را به درجة الوهیت رساندن» (بهار، 1351: 53).
به سنگی چون سگان از دور خرسندم ز دربانش ز دور ا نگشت میخوایم به حبله چون نمیآرم
|
|
سگ آن عزت کجا دارد که بنشانند بر خوانش ز بخت شور انگشتی رسانم بر نمکدانش
|
(مذنب بدایونی، 1400: غزل 153)
زبان شعر «مذنب» به شیوة سایر شعرای دورة بازگشت از ورود لغات متداول در زبان مردم (عامیانه) به دور نمانده است. زبان شعر وی بطور کلی خالی از پیچیدگی و ابهام است و اصطلاحات فلسفی، کلامی، نجومی یا علمی به ندرت آن به چشم میخورد. ویژگیهای زبان شعری وی را میتوان در مواردی شامل «ترکیبات و لغات تازه»، «آمیختگی واژگان کهنه و نو» و «زبان ساده و به دور از ابهام» و امثال این موارد خلاصه کرد. «تلمیح» و «تکرار» از ویژگیهای بارز شعری وی است:
هر که دل در خم آن زلف چلیپا دارد دیدة حضرت یعقوب ز غم گشت سپید
|
|
گر خورد خون جگر از غم دل جا دارد شعله بر دل ز غم عشق زلیخا دارد
|
(همان: غزل 200)
چون قهوه به لب نهاد آن حب نبات عکس رخ او به قهوه دیدم گفتم
|
|
او قهوه خورد، قهوه خورد آب حیات خورشید چرا نهان شده در ظلمات
|
(همان، رباعی 6)
پربسامدترین مفهوم مطرح شده در غزلیات مذنب، مفهوم «عشق» است که به روشهای بیانی مختلفی مورد بازنمایی قرار گرفته است. در کنار این مفهوم، ردپای «اندیشة ملامتیه» نیز در موارد بسیاری در غزلیات وی مشاهده میشود. مذنب در این غزلیات، «عشق» را برترین مفهوم هستی و «می، میکده» را جزو محبوبترین مفاهیم و مکانها در نگرش ملامتی خود به شمار آورده است. در این غزلیات، «من/ عاشق» و «ساقی» شخصیت اصلی هستند:
من مرد کار تقوی و زهد و ریا نیئم مذنب بیا که عارف و عامی فروشند
|
|
کی میتوان ز دست رها کرد یار را آخر به پیر میکده دارالقرار را
|
(همان: غزل 18)
ساقی بیار باده و پر کن پیاله را یک جام دیگرم بده زان به یاد دوست
|
|
کن سرخوشم بریز شراب دو ساله را ساکت نمای اندوه این چند ساله را
|
(همان: غزل 5)
«اندیشههای سیاسی و انتقادی» از دیگر درونمایههای اصلی شعر مذنب بدایونی هستند و در اشعار وی به وضوح اوضاع جامعة ایران در عصر مشروطه ترسیم شده است:
... دین عیسی عجب رواج گرفت این فرنگی مآبها بنگر اسم مشروطه در میان آمد واعظ و شیخ و زاهد و مفتی هر طبیبی که هست در این شهر ... از همه بگذر و به مدرسه آی
|
|
بعد احمد که کرده بود خوارش به چه سان میکنند تیمارش همه از جان شدن خریدارش عارف و عامی و خرک وارش بنگر بستهاند زنازش سرنیارد برون کس از کارش
|
(همان، نسخه دوم، غزل 192)
3-4. «نقشهای زبان» در انواع ادبی در «رویکرد ارتباطی» رومن یاکوبسن[2]
در بین انواع ادبی، یکی از شایعترین آنها نوع ادبی غنایی است. این مفهوم در دورة رمانتیسم، دچار تطور اساسی شد و کلید واژۀ «عاطفه و احساس» به عنوان مهمترین عنصر شعر غنایی به شمار آمد. «شعر غنایی، سخن گفتن از احساس شخصی است؛ به شرط اینکه از دو کلمة «احساس» و «شخصی» وسیعترین مفاهیم آنها را در نظر بگیریم؛ یعنی تمام انواع احساسات، چه احساسات فردی و چه احساسات روحی» (شفیعی، 1352: 112).
معیار مهم دیگری که از دوران رمانتیسم در شعر غنایی مورد توجه قرار گرفت، توجه به «زبان» بود. شاعران رمانتیک سعی کردند زبان شعر ضمن موسیقایی بودن به زبان مردم جامعه هم نزدیک باشد (ن. ک: پاینده، 1373: 52-48).
3-4-1. «ادبیات غنایی» و نقشِ عاطفی زبان
در روایات عاشقانة غنایی، مخاطب با صحنههایی روبهرو میشود که منشأ آن عواطف و احساسات گوینده یا «شخصیت اصلی» داستان است. در چنین متنی «کارکرد عاطفی» متن بر «کارکرد ارجاعی» آن غالب است. عواملی مانند «ترکیبات و تعبیرات غنایی»، «توصیفات نرم و لطیف»، «فضای غمآلود و انزواطلبی»، «کنشگری عاشق و معشوق»، «نداشتن ارجاع برون متنی پیچیده»، «ساختار نحوی ساده جملات»، «تکگوییهای درونی شخصیت اصلی»، «کاربرد متعدد عناصر بیانی از جمله استعاره و تشبیه» و «توصیف صحنههای رزم و بزم» از شاخصترین نمودهای ادب غنایی در منظومههای شعر فارسی هستند. در این نوع ادبی، شاعر درک شخصی و نتایج تفکرات و تأثرات خود را از دنیای اطراف خویش بیان میکند. محیط آثار غنایی، محیط تأثرات و احساسات شاعر است که وی احساسات خود را به کمک سیماهای هنری بیان کرده، سعی در ایجاد حسی مشابه در خواننده میکند. گوینده در این آثار «خویشتنِ خویش» را تجسم کرده و در اثنای آن، تأثرات خویش را از محیط و اطراف خود بیان میکند.
3-4-2. ارتباط «غزلیات عاشقانه» و «نقش عاطفی زبان»
شعر غنایی نوعی گفتار است که با موقعیتی خاص پیوند نخورده و بیرون و بیارتباط از زمان است. کلامی خودبیانگر که بیش از آنکه به خواننده یا شنونده توجه داشته باشد به شخصی غایب یا حضوری خیالی نظر دارد؛ جنبة استدلالی ندارد و از نظر نقد ادبی برتر به شمار آمده است (Bloom, 1979: 17). شعری فردی است که در آن «منِ» شعری شاعر، جهان را وامینهد و تنها به درونخویشمینگرد. البته این منِ شاعرانه قابل تعمیم به منهای بیشمار دیگر است؛ از این رو، مخاطبان فراوانی را به خود جلب میکند (ناشر و وفایی، 1398: 19).
محققان معاصر اغلب غزلیات عاشقانه را ژانر غنایی دانستهاند، اما با دقت در ساختار این اشعار به نظر میرسد برخی از آنها «رواییاند» تا «غنایی»؛ یعنی بیشتر به بیان ماجرایی که بین دو شخصیت داستانی (که در اینجا عاشق و معشوق هستند) اتفاق افتاده، پرداختهاند. در برخی دیگر از داستانها «روابط عاطفی» عاشق و معشوق در متن بیشتر بازنموده شده است.
3-5. رویکرد نقشگرایی هلیدی و فرانقشهای زبانی
دستور نظاممند نقشگرا براساس سه فرانقش سازماندهی میشود. فرانقش اندیشگانی، فرانقش بینافردی و فرانقش متنی. فرانقش اندیشگانی عبارت است از بیان دوبارة تجاربی که در ارتباط با جهان خارج ایجاد شده و سپس به ذهن انتقال یافتهاند. از آنجا که فرانقش اندیشگانی، حاصل ترکیب فرآیند (گروه فعلی) مشارکین فرآیند (گروه اسمی و وصفی) و رویداد (گروه قیدی) است، ظرفیت بازنمایی واقعیتهای تجربیِ گذشته از طریق سازههای دستوری را داراست. این ظرفیت بالقوه توسط ساز و کار یا سیستم بیان فرانقش اندیشگانی در زبان که «نظام گذرایی» نامیده میشود، عملی میشود. مقصود از گذرایی با آنچه در دستورهای سنتی آورده شده (فعل متعدی در برابر فعل لازم) یکی نیست، بلکه نظام گذرایی «به شیوة بازنمایی انواع فرآیندها و معانی در جمله اطلاق میشود» (Simpson, 2004: 11).
3-5-1. فرانقش اندیشگانی و بازنمایی الگوهای تجربه در سطح زبان
فرانقش اندیشگانی متضمن بازنمایی واقعیت و گویای محتوای کلام و گفتمان است (مهاجر و نبوی، 1376: 27) و به دو کارکرد تجربی و منطقی تقسیم میشود؛ در کارکرد تجربی، کاربر زبان تجربیات دنیای بیرون خود را از طریق زبان بیان میکند. محصول این کارکرد در جمله، گذرایی نامیده میشود که مؤلفهای از فرانقش اندیشگانی و مشخصهای از جمله است و برای مشخص کردن انواع متفاوت فرآیندها در جمله -که در فعل نمود مییابد- به کار میرود (ایشانی، 1394: 96).
3-5-2. فرانقش اندیشگانی و جزئیات فرآیندها
«بند» از منظر فرانقش اندیشگانی به سه بخش تقسیم میشود: فرآیند، مشارک، عنصر پیرامونی. فرآیندها به دو دستة «اصلی» و «فرعی» تقسیم میشوند و هر کدام سه زیربخش دارند:
- فرآیندهای اصلی: مادی، رابطهای و ذهنی
- فرآیندهای فرعی: رفتاری، کلامی و وجودی (هیلدی و حسن، 1393: 26).
به کارگیری عناصر پیرامونی و توضیح زمان، مکان، چگونگی و... در مورد وقوع فرآیندها میتواند بازنماییکنندة نگاه نویسنده به دنیای اطرافش، به رویدادها و تفکر وی نسبت به دنیای بیرون باشد. میزان ریزبینی و توجه نویسنده به جزئیات میتواند به سبکی شخصی یا گروهی تبدیل شود. این عناصر در انتقال مفهوم، معنا و قصد نویسندگان نقش بسزایی دارند. عناصر پیرامونی مضمون تجربی متن را بالا میبرند؛ زیرا باعث محدود و «خاص کردن» اطلاعات داده شده میشوند. این عناصر نشاندهندة «زمان»، «مکان»، «دلیل» و «شیوة» وقوع فرآیند هستند و بهطور مستقیم در فرآیند درگیر نیستند، بلکه در مورد آن به ما اطلاعاتی میدهند.
3-5-3. انواع فرآیندهای زبانی «اصلی» و «فرعی»
فرآیندهای مادی، شامل اعمال فیزیکی که نشاندهندة کنش یا رخدادی در جهان بیرون هستند، مانند: دویدن، پرتابکردن، ساختن و... . این فرآیند متنوعترین فرآیند در نظام گذرایی است. فرآیندهای ذهنی به تجربة ما از دنیای درون آگاهیمان مربوط میشوند. آنها شواهد مربوط به حس کردن هستند. فرآیندهای رابطهای با هدف شناسایی و توصیف بهکار میروند.
بندهای رابطهای به دو دسته تقسیم میشوند: اسنادی و شناسایی. در فرآیندهای اسنادی صفت یا یک ویژگی به کسی یا چیزی نسبت داده میشود و دارای دو شرکتکننده به نامهای حامل و مسند است.
فرآیند رفتاری، فرآیندهایی از رفتار فیزیکی و از نوع انسانی و روانشناختی نظیر نفس کشیدن، سرفه کردن، خندیدن، خواب دیدن و خیره شدن هستند
(Halliday & Metisen, 2004: 248-252). فرآیندهای کلامی بندهایی هستند از نوع «گفتن» و فرآیندهای وجودی نیز نشان میدهد که چیزی وجود دارد یا روی میدهد (همان: 256).
- بحث و تحلیل دادهها
4-1. طبقهبندی انواع «غزل عاشقانه» در دیوان مذنب بدایونی براساس سبک و درونمایه
همانطور که اشاره شد قالب شعری «غزل» بیشترین حجم دیوان اشعار بدایونی را دربر گرفته است. اغلب این غزلیات در نوع ادب غنایی جای میگیرند و به بیان مفهوم «عشق زمینی» و رابطة «عاشق و معشوق» پرداختهاند. جامعة آماری این پژوهش 100 غزل عاشقانه با موضوع «عشق زمینی» از دیوان اشعار این شاعر دورة بازگشت است. با مطالعة متن این غزلیات و تحلیل محتوای آنها مشخص شد که به طور کلی این اشعار را میتوان در دو دستة اصلی جای داد:
- نخست غزلیاتی که به پیروی از شعرای سبک عراقی به بیان «رابطة عاشق و معشوق» پرداختهاند؛ مذنب در این دسته از غزلیات در شیوة شاعری خود، پیرو بزرگانی مانند سعدی شیرازی و کمالالدین عبدالرزاق اصفهانی است.
- دستة دوم غزلیاتی هستند که با تحول و دگرگونی نگرش شاعر نسبت به «رابطة عاشق و معشوق» شکل گرفتهاند. سبک و درونمایة این دسته از غزلیات، متمایل به سبک مکتب «وقوع» و «واسوخت» و شعر امثال «وحشی بافقی» و «بابافغانی» است.
4-2. انواع فرآیندهای زبانی و بسامد آنها در بافت متنی غزلیات «نوع نخست»
مذنب بدایونی در غزلیات نوع نخست به اقتضای درونمایة هر یک از غزلیات از فرآیندهای زبانی مختلفی بهره گرفته است. در این غزلیات سه مشارک با عنوان «عشق، عاشق و معشوق» شخصیتهای اصلی غزل هستند. در بافت متنی این غزلیات به ترتیب فرآیندهای رابطهای با حدود 45 درصد، بیشترین تعداد فرآیندها را به خود اختصاص داده است. شاعر در جایگاه «عاشق» در قالب این فرآیندها به توصیف ظاهر، ویژگیهای جسمانی و ویژگیهای اخلاقی معشوق پرداخته است. در این غزلیات معشوق، چهرهای مشابه معشوقهای شعر سبک عراقی دارد. «روی، چشم، لب، گونه، قد، رخ و گیسوانِ» معشوق از طریق فرآیندهای رابطهای به مخاطب معرفی شدهاند؛ در برخی موارد نیز توصیفهای اغراق گونه از «معشوق» ارائه شده و او را مشابه «معشوق آسمانی» کرده است. تنها کاربرد فرآیندهای رابطهای در این غزلیات را باید در توصیف حالات درونی شاعر (عاشق) و نیز به تصویر کشیدن «معشوق زمینی» و «اغراق در بیان ویژگیهای وی» به دور از هر گونه خلاقیت و نوآوری خلاصه کرد.
نسبت همیدهند به روی تو ماه را ماه از کجا کمر به میان بسته هم چو او نرگس کجا به عارض مه دیدهای بگو ای خسرو زمانه وی شاه دادرس دیگر چه اعتماد بر آن ملک مینهند مذنب بر آستانه جانان نهاده سر
|
|
کس دیده ماه بر زنخ آورده چاه را ماه از کجا به سر به نهاده کلاه را یا غنچه دهانش و خال سیاه را... از خویش ناامید مکن دادخواه را سلطان اگر که رنجه نماید سپاه را دیگر چه میکند به جهان خانقاه را
|
(مذنب بدایونی، 1400: غزل 6)
در مرتبة بعد فرآیندهای «مادی»[3] با حدود 28 درصد، نسبت به سایر فرآیندها بسامد بیشتری دارند. «تو/ معشوق» در اغلب این فرآیندها، در قالب نقشِ معنایی «کنشگر» ظاهر شده و در مقابل «من/ عاشق» چهرهای منفعل دارد که تحت تأثیر کنشهای ظالمانة معشوق قرار گرفته است. «معشوق» بیشترین سهم را در عرصة کنشگران غزل مذنب بر عهده دارد. این شخصیت در غزلیات نوع نخست مذنب به تناسب غلبة مضامین غنایی، «معشوق زمینی» است. تنها کارکرد حضور این معشوق در بافت متنی غزلیات، شرکت در تعاملات لذتجویانه به دور از هر قصد و غرض پنهان و نمادین است.
تحول محتوایی «عشق» در غزل مذنب، سیمای معشوق در غزل وی را دگرگون میسازد و معشوق کارکردی سیاسی و اجتماعی مییابد. به عبارت دیگر، وی «کنشگر عرصة سیاست و قدرت» را در مقام معشوق قرار میدهد. در برخی از غزلیات نیز میتوان ادعا کرد که معشوقِ کنشگر به تکامل میرسد؛ زیرا اولاً از کنشگریهای لذتجویانه، تنپرستانه و تکراری دورة نخست جدا شده، ثانیاً از جایگاه سیاسی و اجتماعی فاصله گرفته و به جایگاه اصلیاش بازگشته و ثالثاً در قالب کنشگرِ آسمانی به تعالی رسیده است.
از دیگر کنشگران مؤثر در غزل مذنب، کنشگران بیجان مثل صبا، چمن، ماه و مفاهیم ذهنی مثل عشق، امید و وفا هستند. کاربرد این گونه از کنشگران علاوه بر تنوعبخشی، سبب آشناییزدایی و هنجارگریزی در عرصة کنشگران میشود. فراوانی این کنشگران در شعر مذنب را باید در تبعیت وی از سنتهای ادبی گذشته در بهکارگیری این کنشگران در ساختهای استعاری، لزوم استفاده از نمادهای برگرفته شده از طبیعت و نیز هماهنگی با ساختار سرودههای عرفانی جستوجو کرد.
بتا بیا که زلیخای من اسیر تو شد چه خلقتی که ز سر تا به پای شیرینی تو آن شهی که شهان جمله آرزو دارند
|
|
هزار حیف که قدر ورا نمیدانی چه آدمی که نکوتر ز حور غلمانی در آستانه حسنت کنند دربانی
|
(همان: غزل 260)
آن مه به چه دانی ز کجا میآید آن ترک جفا جوست که با این همه ناز
|
|
گویا پی دل بردن ما میآید میآید و بسیار به جا میآید
|
(همان، رباعی 14)
فردا که سر زخاک برآریم بی گمان تا صبح نصحیتم مده در عشق کان صنم مذنب اگر ز عشق تو پرسند و هجر یار
|
|
باشد کسی که حکم کند در میان ما رنگین نموده خنجر خود را به خون ما
شاهد بس است چهره چون زغفران ما
|
(همان: غزل 13)
ربودئی دل شهری تو با کرشمه و ناز به نیم غمزه چشم و اشاره ابرو
|
|
چه شیخ و زاهد و صوفی چه پیر و برنا را
به خویش رام کنی وحشیان صحرا را
|
(همان: غزل 6)
فرآیندهای ذهنی با بسامد حدود 23 درصد در مرتبة بعد قرار دارند. پرکاربردترین مصدر فعلی در این فرآیندها «دیدن» «نگریستن» و «دانستن» است. از آنجا که «معشوق» در غزلیات نوع نخست مقامی متعالی و آسمانی دارد، «عاشق» امید چندانی به وصل او ندارد؛ از این رو، مدام او را «تصور» و «تخیل» میکند:
ربودئی دل شهری تو با کرشمه و ناز به نیم غمزه چشم و اشاره ابرو
|
|
چه شیخ و زاهد و صوفی چه پیر و برنا را
به خویش رام کنی وحشیان صحرا را
|
(همان: غزل 6)
فریاد که اندر شهر ما خون میکند عیارهای من کی توانم دیدنش آخر به چشم مردمان امشب خیال از صبر من میکرد پرسشگونهای مفهوم شد از چشم بر ما فرو ناید سرت در دیده مذنب نگر اشک خیال روی تو
|
|
شوخی بتی غارتگری مردمکشی خونخوارهای کز چشم خود در حیرتم در آن چنان نظارهای گفتم چه پرسی حال او سرگشتة آوارهای آخر چه کم گردد ز تو گر بر خورد بیچارهای ماهیست بر هر گوشهای بر هر طرف سیاره ای
|
(همان: غزل 237)
بریز خون خلایق به هر سیاق که دانی برای دیدن رویت به رهگذار نشستم یکی ز حسن نکوئی به اعتبار لسان باشد بیا به خانقه ما به بین که مذنب مسکین
|
|
چرا که گرد عذارت بتا غبار ندارد کجا است منزل آن مه که ره گذار ندارد مبند دل تو بر آنکس که اعتبار ندارد به غیر دوست در عالم به هیچ کار ندارد
|
(همان: غزل 18)
«فرآیندهای رفتاری» نیز با درصد محدودی «حدود 3 درصد» یکی از فرآیندهای کمبسامد در بافت متنی این دسته از غزلیات هستند. پرکاربردترین مصادر فعلی در این فرآیندها «گریستن» و «نالیدن» است و مشارک اصلی آن «من/ عاشق» است. «معشوق» نیز در فرآیندهای رفتاری مشارکت دارد، اما برخلاف عاشق مدام «میخندد» و ترحمی به حال عاشق ندارد:
شب تا به سحر بر سر راه تو بگریم یک شب ز وفا آی به پرسیدن احباب
|
|
تا پاک شود راه تو ز اشک بصر ما زان پیش که در دهر نماند اثر ما
|
(همان: غزل 12)
میکنی لب خنده شاید درد من کمتر شود آفتابی تو ولی ز آنجا که روز من شب است
|
|
باز غمزه میزنی و آزار دیگر میکنی کی سر اندر خانه تاریک من درمیکنی...
|
(همان: غزل 225)
در جدول (1)، ترتیب بسامدی فرآیندهای زبانی در بافت متنی غزلیات نوع نخست مذنب بدایونی به سبک عراقی ارائه شده است.
جدول 1. ترتیب بسامدی فرآیندهای زبانی در بافت متنی غزلیات نوع نخست مذنب بدایونی «غزلیات نوع نخست: به شیوة سبک عراقی»
ردیف
|
مُشارکان فرآیند
|
نوع فرآیند
|
نقشِ معنایی مُشارک
|
مصادر فعلی
|
1
|
تو «معشوق»
|
رابطهای
|
شناخته / حامل
|
بودن، شدن
|
مادی
|
کنشگر «فاعل»
|
آمدن، ربودن، رام کردن، زهر ریختن
|
ذهنی
|
پدیده
|
دیدن، دانستن، نگریستن، خواستن
|
رفتاری
|
رفتارگر
|
خندیدن، غمزهکردن، ناز کردن
|
2
|
من «عاشق»
|
رابطهای
|
شناخته / حامل
|
بودن، شدن
|
مادی
|
هدف «مفعول»
|
نشستن، ستاندن، افتادن
|
ذهنی
|
مُدرک
|
دیدن، دانستن، نگریستن، خواستن
|
رفتاری
|
رفتارگر
|
گریستن، نالیدن، شکوه کردن
|
3
|
ما «عاشق و معشوق»
|
مادی
|
هدف «مفعول»
|
ظلم کردن، پنهان کردن، همراهی نکردن
|
4
|
عشق
|
رابطهای
|
شناخته / حامل
|
جلوهکردن، بخشیدن، مشهور شدن
|
4-3. انواع فرآیندهای زبانی و بسامد آنها در بافت متنی غزلیات «نوع دوم»
در قرن دهم در کنار جریان کمرنگ شدة سوخت که افرادی چون بابافغانی شیرازی دنبالکنندگانش بودند، مکتب واسوخت شکل میگیرد. در همین قرن وحشی بافقی اندیشة محوری اشعار خود را در جلوه دادن به مضامین واسوختی قرار داد (ن. ک: گلچینمعانی، 1350: 10–12). از چهار شاخصه به عنوان ویژگیهای اصلی اشعار مرحلة گذار «از سوخت به واسوخت» در موارد زیر یاد میشود:
- عاشق بر کردههای پیشین خود افسوس میخورد و به این طریق خدمات خود را به یاد معشوق جفاپیشه میآورد.
- شاعر در شعر خطاهای معشوق را به یاد او میآورد.
- عاشق تهدید به رفتن میکند و به این طریق معشوق را انذار میدهد.
- عاشق در شعر به صورت پنهانی معشوق را به جانب خود میخواند، منتها شرط آن برگشتن معشوق از خطاهای گذشته و طریق وفا در پیشگرفتن اوست.
مذنب در غزلیات «نوع دوم» خود، دیدگاه واقعی و حقیقی نسبت به مفهوم «عشق و معشوق» پیدا کرده و دیگر در شعر وی نشانی از «عجز و تسلیم محض» در مقابل معشوق یافت نمیشود. معشوقی که در این گونه اشعار ترسیم میکند، دیگر آن «معشوق ظالم و قدرتمند» نیست که عنان عاشق را در اختیار داشته باشد و عاشق چارهای جز گریستن و نالیدن در برابر کنهای ظالمانة وی نداشته باشد. در این دسته از غزلیات مذنب در موارد بی شماری «معشوق» را مورد عتاب قرار میدهد و از وی شکوه میکند. در نمونة زیر به طور ضمنی معشوق را متهم به «همراه بودن با هر کسی» میکند که در قالب این ویژگی نوعی بار معنایی نامطلوب نسبت به معشوق ارئه شده است:
از چه ای دوست ز ما روی نهان میداری؟ گوشة چشم به ما مینفکندی از مهر تو که با هر کسی از مهر و وفا همراهی من اگر دل به تو بسپارم و مهرت بخرم بیش از این ظلم مکن بر دل عشاق بتا
|
|
روزگاریست که ما را نگران میداری خوب پاس دل این غمزدگان میداری... دل ما را ز چه ره غرقه به خون میداری؟ گو نگاهش دل ما را به چهسان میداری؟ مذنب از تست که او را به فغان میداری
|
(مذنب بدایونی، 1400: غزل/ 268)
هله خوار خار محبتت به دلم نمود سرایتی من دلشکسته بینوا شدهام به عشق تو مبتلا ز خیال روی تو هر زمان فتد آتشی مرا به جان غم فرقت بت مهوشم زده آن چنان به دل آتشم
|
|
چه شود ز لطف اگر کنی به من غریب رعایتی هله بر در تو زنم صلا که به عاشقان عنایتی ز چه ای خجسته مهربان نکنی ز دوست حمایتی که اگر فرات به دم کشم به عطش نکند سرایتی
|
(همان: غزل 265)
گر به خون من دلخسته اشارت دادی خنک آن روز که من کشته شوم نزد رقیب این همه جور و جفا و ستمت بهر چه بود؟ مذنب عادت خوبان زمانه اینست
|
|
زین اشارت به رقیب از چه بشارت دادی؟ تا نگویند که عمری به بطالت دادی ز آن که خود را تو به خون ریختن عادت دادی... عاقبت در رهشان جان به غرامت دادی
|
(همان: غزل 266)
در این غزلیات، کاربرد انواع فرآیندها، تفاوت کاملاً محسوسی با غزلیات نوع نخست دارد. کاهش چشمگیر فرآیندهای مادی و نقش کنشگری معشوق، افزایش کنشهای عاشق و کاهش فرآیندهای ذهنی و رفتاری از نمودهای اصلی تغییر نگرش مذنب به معشوق و تنزل جایگاه وی است. فرآیندهای رابطهای در این دسته از غزلیات نیز بسامد چشمگیری دارند، اما با هدف نسبت دادن ویژگیهای منفی به معشوق.
در جدول (2) ترتیب بسامدی فرآیندهای زبانی در بافت متنی غزلیات نوع دوم مذنب بدایونی به شیوه وقوع و مکتب واسوخت ارائه شده است.
جدول 2. ترتیب بسامدی فرآیندهای زبانی در بافت متنی غزلیات (2) مذنب بدایونی «غزلیات نوع دوم: به شیوة وقوع و مکتب واسوخت»
ردیف
|
مُشارکان فرآیند
|
نوع فرآیند
|
نقش معنایی مُشارک
|
مصادر فعلی
|
1
|
تو «معشوق»
|
مادی
|
هدف
|
شهد ریختن در جام رقیب، ظلم کردن، تیغ زدن
|
رابطهای
|
حامل، شناخته
|
ستمگر، همنشین رقیبان همراه با هر کسی
|
ذهنی
|
--
|
--
|
2
|
من «عاشق»
|
مادی
|
کنشگر
|
حذر کردن از دام ممتاز کردن خود
|
رابطهای
|
حامل، شناخته
|
زیرک، رنجیده خاطر
|
رفتاری
|
رفتارگر
|
اغماز کردن
|
3
|
ما
|
مادی
|
کنشگر
|
حذر کردن، غرامت دادن
|
4
|
عشق
|
رابطهای
|
حامل، شناخته
|
دانا بودن، دلیر بودن
|
ذهنی
|
پدیده
|
دانستن
|
4-4. بسامد انواع عناصر پیرامونی در بافت متنی غزلیات مذنب بدایونی
شیوههای ارائة «جزئیات فرآیندها» در قالب فرانقش اندیشگانی مطرح میشود. این عناصر قسمتی از سیستم گذرایی را تشکیل میدهند و پیوند نزدیکی با فرآیندها دارند. به کارگیری عناصر پیرامونی و توضیح زمان، مکان، چگونگی و... در مورد وقوع فرآیندها میتواند بازنماییکنندة نگاه نویسنده به دنیای اطرافش، به رویدادها و تفکر وی نسبت به دنیای بیرون باشد. میزان ریزبینی و توجه نویسنده به جزئیات میتواند به سبکی شخصی یا گروهی تبدیل شود. این عناصر در انتقال مفهوم، معنا و قصد نویسندگان نقش بسزایی دارند. در بافت متنی غزلیات مذنب بدایونی عناصر پیرامونی «زمان» و «مکان» بیشترین بسامد را دارند. با توجه به محتوای غنایی غزلیات و فضای غمآلود حاکم بر آن، زمان «شب» پرکاربردترین عنصر پیرامونی در این غزلیات است و زمان اندوه و گریستن عاشق معمولاً «شب» و «سحر» است:
گفتم که گاه گاه نظر بر جمال دوست گر عمر من کفاف ندارد به وصل دوست یک شب قدم ز خانه برون بی نقاب نه
|
|
تسکین دهد به قلب زمانی ملال را با آرزو به خاک روم من وصال را در شهر پیش از این مفکن قیل و قال را
|
(همان: غزل 4)
ز بس تیر ملامت بر دل اندوهگین دارم شب است و مجلس از اغیار خالی یار اندر بر چنانم مست کن ساقی که از خود بیخبر گردم اگر چه عمر خود صرف فراق یار خود کردم
|
|
دل مسکین من یک دم نمیگیرد قرار امشب کجایی ساقی گل چهره خیزو می بیار امشب فدای چشمت ای ساقی دریغ از می مدار امشب به حمدالله که فارغ شد گلم از دست خار امشب
|
(همان: غزل 22)
در جدول (3) ترتیب بسامدی انواع عناصر پیرامونی در بافت متنی غزلیات مذنب بدایونی ارائه شده است.
جدول 3. ترتیب بسامدی انواع عناصر پیرامونی در بافت متنی غزلیات مذنب بدایونی
تفصیلی
|
نوع
|
زیربخشها
|
مثال
|
موقعیت
|
زمان
|
هر زمان، صدسال، شب، سحر، روز، امشب
|
مکان
|
خاک، خانه، شهر، قلب، کشور، فردوس، کاشانه
|
شیوه
|
کیفیت
|
مست، بیخبر، بیقرار، مسکین، بیحجیب، بیوفا، سنگدل، سرمست، خونخوار
|
درجه
|
بسیار، اندک
|
وسیله
|
تیر مژگان، تیغ ابرو، غمزه، نیمغمزه، کرشمه
|
گستره
|
دیرش
|
ماهها، سالها، روزها، یک عمر
|
بسامد
|
یک، دو، سه، چهار، پنج، شش
|
انگیزه
|
علت
|
از غم هجران
|
قصد
|
از راه وفا، بهر قتل، بهر کام
|
بحث و نتیجهگیری
مذنب بدایونی در اشعار غنایی خود که در قالب شعری «غزل» ارائه شده دو روش و رویکرد متفاوت را به مفهوم «عشق» و بیان «رابطة عاشق و معشوق» در پیش گرفته است. وی در غزلیات نوع نخست به شیوة شعرای سبک عراقی از جمله سعدی شیرازی به بیان رابطة دو سویة «عاشق و معشوق» پرداخته است. در این غزلیات فرآیندهای «رابطهای و مادی» ابزاری هستند که مذنب برای بیان عشق سنتی و کلاسیک بهکار برده است. وی از طریق فرآیندهای رابطهای به بیان ویژگیهای ظاهری معشوق زمینی پرداخته و در زمینة توصیف اجزای بدن معشوق، نوآوریای نسبت به شعرای پیش از خود نداشته است. در قالب فرآیندهای مادی نیز چهرهای کنشگر و مقتدر از معشوق ترسیم شده است؛ معشوقی که گاه معشوقی زمینی است، گاه به اندازة سلطان و پادشاه قدرت مییابد و گاه نیز به معشوقی متعالی و آسمانی نزدیک میشود.
تحول نگرش مذنب نسبت به مفهوم «عشق» و «معشوق زمینی»، بیش از هر چیز از تحولات اجتماعی و سیاسی دورة قاجاریه و اضطراب و تنشهای حاکم بر این برهة تاریخی نشأت میگیرد. شرایط و اوضاع سیاسی و اجتماعی به تدریج باعث تغییر نگرش مذنب به رابطة «عاشق و معشوق» شده و در بسیاری از غزلیات وی دیگر «عاشق» چهرهای ستمدیده و ناگزیر نیست، بلکه در برابر کنشهای ظالمانة معشوقِ بیوفا به ستوه آمده و لب به اعتراض میگشاید. نمود اصلی این تغییر نگرش در سطح فرآیندهای زبانی، کاهش حضور معشوق در فرآیندهای مادی و نقشِ معنایی کنشگر است. افول مقام معشوق در اندیشة مذنب از سوی دیگر در کاهش حضور این شخصیت در فرآیندهای ذهنی تبلور یافته است.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
[1]. Halliday, M.
[2]. Jakobson, R.
[3] . «در متون تعلیمی که شامل دستورالعملها و نگرشهای آموزشی هستند،؛ میزان بالایی از فرآیندهای «مادی» ملاحظه میشود، اما در متون روایی -که غالباً وجه امری و تجویزی در آنها زیاد نیست- فرآیندهای وجودی و رابطهای بسامد بالایی دارند» (Halliday&Metisen, 2004: 174).