اصل فعل از «رَوَدَ» به معنی «آمدن، رفتن و مطمئن نبودن» است و علمای لغت گفتهاند: «اراده به معنای خواست و مشیّت است و الف آن در اصل واو است» (ابنمنظور، 1408ق.، ج 3: 191؛ فیروزآبادی، 1352: 257 و زمخشری، 1972م.: 275). اراده در کنار اینکه به معنای «خواستن» است، در المعجم الوسیط به معنای محبّت نیز آمده است: «و أَرَادَ الشَّیءَ: یعنی آن را خواست و نیز آن را دوست داشت و به آن توجّه کرد» (انیس و دیگران، 1972م.، ج 1: 381). همچنین اراده در لسانالعرب به معنای طلب و خواستن آمده است: «وَ رَادَ الکَلأَ یَرُودُهُ رَوداً وَ رِیَاداً وَ ارتَادَهُ اِرتِیَاداً: یعنی آن را خواست» (ابنمنظور، 1408ق.، ج 3: 87) و نیز به معنای قصد و هدف آمده است: «إِرَادَتِی بِهَذَا لَکَ: یعنی آن را برای تو خواستم» (همان، ج 3: 188). نیز به معنی امر و دستور آمده است: «أُرِیدُ مِنکَ کَذَا: تو را به آن امر میکنم» (راغب اصفهانی، 1430ق.: 207 و زمخشری، 1972م.: 257).
2ـ1) اراده در اصطلاح
نظرات علما و متفکّران دربارة ارادة انسانی فراوان و متفاوت است و این امر به فهم هر یک از آنها از ارادة موجود در انسان برمیگردد که خداوند با آن انسان را آزمایش نموده است. ایجی میگوید1: «اراده صفت ویژة هر یک از توانمندان است» (ایجی، 1373: 148). امام فخر رازی آن را چنین تعریف کرده است: «ماهیّتی است که فرد عاقل در وجود خویش مییابد و تفاوت بدیهی بین آن و علم، قدرت، درد و لذّتش مییابد» (فخر رازی، 1413ق.، ج 2: 137).
3ـ1) پرسشهای پژوهش
این مقاله در پی پاسخگویی به پرسشهای زیر است:
1ـ ارادة انسانی چه جایگاهی در قرآن کریم دارد؟
2ـ ارادة انسانی شامل چه مواضعی است؟
3ـ متعلّقات ارادة انسانی در قرآن کریم کدامند؟
2ـ پیشینة پژوهش
با جستجویی در مجلّهها و سایتهای معتبر علمی، مقالهای که به بحث مورد نظر ما پرداخته باشد، دیده نشد و تبرّک به قرآن کریم و نیز پرداختن به ارادة انسانی، ضرورت اصلی در این پژوهش میباشد.
3ـ انواع اراده در قرآن کریم
1ـ3 ارادة الهی
در قرآن کریم و سنّت نبوی بر ارادة الهی اشاره شده است؛ همانند آیة شریفة ﴿یُرِیدُ اللّهُ أَن یُخَفِّفَ عَنکُمْ وَخُلِقَ الإِنسَانُ ضَعِیفًا: خدا میخواهد (با احکام مربوط به ازدواج با کنیزان و مانند آن،) کار را بر شما سبک کند و انسان، ضعیف آفریده شده است (و در برابر طوفان غرایز، مقاومت او کم است)﴾ (النّساء/28)؛ ﴿إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَیْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَن نَّقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ: (رستاخیز مردگان براى ما مشکل نیست؛ زیرا) وقتى چیزى را اراده مىکنیم، فقط به آن مىگوییم: موجود باش! و بلافاصله موجود مىشود﴾ (النّحل/40) و ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَمَن کَانَ مَرِیضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَیَّامٍ أُخَرَ یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَلِتُکْمِلُواْ الْعِدَّةَ وَلِتُکَبِّرُواْ اللّهَ عَلَى مَا هَدَاکُمْ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ: (روزه، در چند روز معدودِ) ماهِ رمضان است؛ ماهى که قرآن براى راهنمایى مردم، نشانههاى هدایت و نیز فرق میان حقّ و باطل در آن نازل شده است. پس آن کس از شما که در ماه رمضان در حضر باشد، روزه بدارد و آن کس که بیمار یا در سفر است، روزهاى دیگرى را به جاى آن روزه بگیرد. خداوند راحتى شما را مىخواهد، نه زحمت شما را! هدف این است که این روزها را تکمیل کنید؛ و خدا را بر اینکه شما را هدایت کرده، بزرگ شمارید؛ باشد که شکرگزارى کنید﴾ (البقره/185).
در حدیث شریف نیز آمده است: «مَنْ یُرِدِ اللَّهُ بِهِ خَیْراً یُفَقِّهْهُ فِی الدِّین: کسی که خداوند بخواهد به او خیر دهد، او را در دین فقیه میسازد» (بخاری، 1953م.، ج 1: 30) و « مَنْ یُرِدِ اللَّهُ بِهِ خَیْراً یُصِبُّ مِنهُ: خداوند برای هر کس خیری بخواهد، به آن خواهد رسید» (همان، ج 4: 26). همچنین لفظِ «المَشِیئَة» در قرآن و سنّت آمده است: ﴿وَلَوْ شَاء رَبُّکَ لآمَنَ مَن فِی الأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُواْ مُؤْمِنِینَ: و اگر پروردگارت مىخواست، تمام کسانى که روى زمین هستند، همگى به (اجبار) ایمان مىآوردند. آیا تو مىخواهى مردم را مجبور سازى که ایمان بیاورند؟! (ایمان اجبارى چه سودى دارد؟!)﴾ (یونس/99) و ﴿وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن یَشَاء اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ: و شما اراده نمىکنید مگر اینکه خداوند ـ پروردگار جهانیان ـ اراده کند و بخواهد﴾ (التّکویر/ 29). یا سخن رسولالله(ص): «مَثَلُ الکَافِرِ کَمَثَلِ الأَرزَةِ صَمَّاءِ مُعتَدِلَةٍ حَتَّی یُقصمُهَا اللهُ إِذَا شَاءَ: و حکایت کافر چون درخت صنوبر است استوار و بر جا، تا وقتی که خدای والا خواهد، درهمش شکند» (بخاری، 1953م.، ج 4: 443). در خلال آیات و احادیث ذکر شده، لفظ «الإرادة» و «المشیئة» هممعنا هستند. ابنتیمیه در منهاج السّنّة النّبویّة آورده است: «گاهی منظور از اراده، مشیّت است» (ابنتیمیه، 1989م.، ج 1: 266). تفتازانی2 آورده است: «کارهای بندگان همگی با اراده مشیّت است که قبلاً ذکر شده است که یک معنای واحدند» (تفتازانی، 1988م.: 124).
1ـ1ـ3) انواع ارادة الهی
الف) ارادة کَونیّه (ایجاد کردن)
این اراده مترادف با مشیّت عامه است و امر و قضاء کَونی با آن کامل میگردد (ر.ک؛ حکمی، 1431ق.، ج 1: 230 و ابنقیّم، 2008م.: 495) که قول الهی ﴿إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَیْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَن نَّقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ (النّحل/40) از آن جمله است. این اراده، ارادة خلقت و ایجاد است که خداوند با آن اشیاء را از عدم به وجود آورده است و دربارة این اراده گفته میشود: «هر آنچه خدا بخواهد، میشود و آن چه نخواهد، نمیشود. پس هر آنچه را که خواسته است، خلق نموده است» (ر.ک؛ سفارینی، 1991م.، ج 1: 156 و ابنتیمیه، 1989م.، ج 1: 266). در این نوع اراده، مجالی برای عصیان کسی نیست و در هیچ حالتی تغییر نمییابد؛ زیرا اساس نظام هستی و نشانة خداوندی و موجب الوهیّت الله است، برخلاف ارادة شرعی تکلیفی که متعلّق قابل تغییر است و متعلّق به افعال اختیاری بندگان است که خداوند انسان را بر آن قادر ساخته است و در مقابل آن بازخواست میکند (ر.ک؛ الجزائری، 1421ق.: 290).
ب) ارادة تشریعی
ارادهای الهی است که با آن امتحان و آزمایش میکند و نیز تکلیف انسان و ثواب و عقاب وی را با آن مشخّص میسازد. بر بنده لازم است که در این اراده، پروردگارش را پرستش کند و از او اطاعت کند و تمرّد، سرکشی و خروج در آن بر او ممنوع است. کتب الهی و انبیای مبعوث شده (علیهمالسّلام) به بیان و تفصیل این نوع اراده پرداختهاند که شامل تمام قوانین است که خداوند از عقاید، عبادتها، احکام، حدود، آداب، محاسن و اخلاق برای انسان قرار داده است.
خداوند به موجب این نوع اراده، به انسان قدرت، اراده و اختیار بخشیده است تا بدین گونه وی را امتحان کند که آیا بندهای شاکر است و شایستگی آنچه را خداوند به وی داده است دارد یا کافر است و استجابت را ردّ میکند. آیات فراوانی در قرآن کریم در این باره آمده است؛ مانند (النّساء/ 26، 27 و 28 و البقره/ 185) که اجازة افطار در بیماری و سفر در آن، دالّ بر این است که اراده در اینجا تشریعی است؛ زیرا اگر ارادة کَونی بود، آسانی برای هیچ کس میسّر نمیشد. از آیات پیشین مشخّص میشود که ارادة تشریعی به اوامر، نواهی، احکام شرعی، عبادات، معاملات و ... تعلّق میگیرد و این اراده، ـدر بر گیرندة محبّت و رضایت است» (الصّاوی، 1990م.: 56) و نیز این اراده در گفتار مردم وجود دارد؛ مثلاً به کسی که فاحشهگری میکند، میگویند: «این کاری است که خداوند آن را اراده نکرده است» (ابنتیمیه، 1989م.، ج1 : 266)؛ یعنی دین و شرع آن را نمیپسندد و بدان رضا نمیدهد.
2ـ3) ارادة انسانی
آیات متعدّدی در مورد اراده و مشیّت انسانی در قرآن کریم آمده است؛ مانند: ﴿مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَکُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى یُثْخِنَ فِی الأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللّهُ یُرِیدُ الآخِرَةَ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ: هیچ پیامبرى حق ندارد اسیرانى (از دشمن) بگیرد تا کاملاً بر آنها پیروز گردد (و جاى پاى خود را در زمین محکم کند)! شما متاع ناپایدار دنیا را مىخواهید (و مایل هستید اسیران بیشترى بگیرید و در برابر گرفتن فدیه آزاد کنید، ولى خداوند سراى دیگر را (براى شما) مىخواهد و خداوند قادر و حکیم است﴾ (الأنفال/67).
این آیه در مورد اسیران بَدر آمده است، زمانی که مسلمین برای آزادی آنان فدیه خواستند (ر.ک؛ طبری، 1424ق.، ج 5: 3895) و نیز ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ إِن کُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا فَتَعَالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَأُسَرِّحْکُنَّ سَرَاحًا جَمِیلًا * وَإِن کُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنکُنَّ أَجْرًا عَظِیمًا: اى پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگى دنیا و زرق و برق آن را مىخواهید، بیایید با هدیّهاى شما را بهرهمند سازم و شما را به طرز نیکویى رها سازم * و اگر شما خدا، پیامبرش و سراى آخرت را مىخواهید، خداوند براى نیکوکاران شما پاداش عظیمى آماده ساخته است﴾ (الأحزاب/ 29ـ28).
این آیات در مورد زنان پیامبر(ص) نازل شد، زمانی که از ایشان خواستار افزایش نفقه شدند و نیز بعضی از آنان ایشان را با سخن از تعصّب نسبت به همسران دیگرش آزار دادند، پس خداوند آیة انتخاب بین دنیا و آخرت را نازل ساخت (ر.ک؛ واحدی، 1362: 133 و شوکانی، 1993م.، ج 4: 333).
آیات ﴿کَلَّا إِنَّهُ تَذْکِرَةٌ * فَمَن شَاء ذَکَرَهُ * وَمَا یَذْکُرُونَ إِلَّا أَن یَشَاء اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوَى وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ: چنین نیست که آنها مىگویند، آن (قرآن) یک تذکّر و یادآورى است! * هر کس بخواهد از آن پند مىگیرد، * و هیچ کس پند نمىگیرد، مگر اینکه خدا بخواهد، چراکه او اهل تقوا و اهل آمرزش است﴾ (المدّثّر/ 55ـ54)، به وضوح، اراده و مشیّت انسانی را مشخّص میسازند. زمانی که خداوند متعال قبل از این آیات، حالت مجرمان و نترسیدن آنان را از آخرت بیان میسازد، سپس بیان میکند که قرآن کریم تذکّری است برای کسی که بشنود و انسان در این پند و اندرز مختار است و هرکس خواست، میپذیرد یا سر باز میزند (ر.ک؛ ابنعاشور، 2000م.، ج 29: 339).
1ـ2ـ3) ارتباط ارادة انسانی با ارادة الهی
خداوند به انسان ارادهای آزاد بخشیده تا اختیار وی را آزموده، سپس در روز قیامت وی را بازخواست کند و این اراده با ارادة الهی تعارض و منافات ندارد، بلکه با اراده و مشیّت الهی در وجود انسان نهاده شده است. فاروق دسوقی در این باره میگوید: «تعارضی بین این دو ارادة آزاد قرار ندارد؛ زیرا یکی از آنها (ارادة الهی) مطلق است و دیگری (ارادة انسانی) محدود و فقط منحصر به اختیار است» (دسوقی، 1996م.، ج 1: 231).
آیة ﴿وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن یَشَاء اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ﴾ (التّکویر/29) با صراحت توضیح میدهد که اگر خداوند متعال نمیخواست انسان از اختیار در اعمال و رفتار خویش بهرهمند نمیشد و تنها با ارادة الهی این امر ممکن است و این چیزی واضح است که هر انسان آن را احساس میکند (ر.ک؛ البوطی، 1989م.: 159). بنابراین، وجود این ارادة آزاد در انسان از جانب خداوند آمده است و اوامر و نواهی در راستای اختیار انسان در ارادهاش صادر شده است تا خداوند متعال پلید را از پاک تشخیص دهد و فرد سرکش و نیز فرد مطیع مشخّص گردد.
3ـ3) ارادة فطری
در قرآن کریم آیات فراوانی بر این نوع اراده دلالت دارد؛ مانند ﴿تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَکِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا: آسمانهاى هفتگانه، زمین و کسانى که در آنها هستند، همه تسبیح او مىگویند و هر موجودى تسبیح و حمد او مىگوید، ولى شما تسبیح آنها را نمىفهمید؛ او بردبار و آمرزنده است﴾ (الإسراء/44؛ و نیز ر.ک؛ الحج/ 18).
در این آیات، خداوند خبر میدهد که شایستة عبادت است و تنهاست و هیچ شریکی ندارد و همة اشیاء با اختیار یا با کراهت بر او سجده میکنند، سیّد قطب در این باره میگوید: «قلب دربارة این متن میاندیشد، آنگاه که جمعی از خلایق که انسان آنها را درک میکند یا درک نمیکند و نیز افلاک و اجرام سماوی که انسان آنها را میشناسد یا نمیشناسد و نیز کوهها، درختان و چهارپایان در زمین، همگی خاشع و سجدهکنان در برابر خداوند هستند و تنها به سمت او متوجّه هستند» (شاذلی، 1389، ج 4: 2414). پس هیچ مخلوقی وجود ندارد، مگر اینکه برای خداوند سجده میکند، امّا انسانها تسبیح آنان را نمیفهمند؛ زیرا خلاف زبان آنهاست و این امر در میان حیوانات، جمادات و گیاهان عام است، آنگونه که ابنمسعود گفته است: «ما همراه پیامبر(ص) غذا میخوردیم، در حالیکه تسبیح غذا را میشنیدیم» (ترمذی، 1987م.: 826). بنابراین، بر اساس این، مخلوق ضعیف (انسان) واجب است که در مقابل پروردگار جهانیان مطیع باشد و حقّ عبودیّت را به خاطر آن خلق شده محقّق سازد: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ: من جنّ و انس را نیافریدم جز براى اینکه عبادتم کنند (و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند)﴾ (الذّاریّات/ 56)؛ زیرا اگر در این دنیا بندة خدا نباشد و سرکشی کند، در قیامت حتماً بندة خداوند میگردد: ﴿إِن کُلُّ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمَنِ عَبْدًا: تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند، بندة اویند﴾ (مریم/93).
4ـ3) ارادة شیطانی
این اراده پس از آنکه شیطان از سجده بر آدم(ع) سر باز زد و از بهشت و رحمت الهی طرد شد، شکل گرفت. خداوند متعال شیطان را دشمن اوّل انسان دانسته است: ﴿إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ: البتّه شیطان دشمن شماست. پس او را دشمن بدانید. او حزب خود را فقط به این دعوت مىکند که اهل آتش سوزان (جهنّم) باشند!﴾ (فاطر/6).
اراده و هدف وی، بازداشتن مردم و دور ساختن آنان از راه مستقیم الهی است تا اصحاب جهنّم باشند و در آتش دوزخ جاودان بمانند. شیطان تنها انسان را به شر، فحشاء و بدی رهنمون میسازد: ﴿الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُم بِالْفَحْشَاء وَاللّهُ یَعِدُکُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَفَضْلاً وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ: شیطان، شما را (به هنگام انفاق،) وعدة فقر و تهیدستى مىدهد و به فحشا (و زشتیها) امر مىکند، ولى خداوند وعدة آمرزش و فزونى به شما مىدهد؛ و قدرت خداوند وسیع و (به هر چیز) داناست. (به همین دلیل، به وعدههاى خود وفا مىکند)﴾ (البقره/268).
شیطان از تمام جهات بر انسان وارد میگردد: ﴿قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ * ثُمَّ لآتِیَنَّهُم مِّن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ: گفت: اکنون که مرا گمراه ساختى، من بر سَرِ راه مستقیم تو در برابر آنها کمین مىکنم! * سپس از پیش رو و از پشت سر، و از طرف راست و از طرف چپ آنها، به سراغ ایشان مىروم و بیشتر آنها را شکرگزار نخواهى یافت!﴾ (الأعراف/17ـ16). تا وی را از اطاعت الهی و شکر بازدارد و راه وصول وی به الله را قطع سازد. پس شایسته است انسان از وی حذر کند. در باب پناه بردن به خداوند در برابر تسلّط شیطان از تمام جهات از پیامبر(ص) نقل شده است: «پروردگارا! من از تو در دنیا و آخرت بخشش و سلامتی میخواهم. پروردگارا! همانا من بخشش و سلامت را در دین و دنیا و نیز خانواده و مالم را میطلبم. پروردگارا! عیبهایم را بپوشان و ترسهایم را امنیّت بخش و از روبهرو و پشت سرم مرا حفظ کن و از سمت راستم، از سمت چپم و از بالایم! و به عظمت تو پناه میبرم تا مباد که از زیر غافلگیر شوم» (ابو داوود، 1952م.: ح 5074 و ابنماجه، 1395: ح 3871).
4ـ مواضع ارادة انسانی
1ـ4) مواضع خیر
قرآن کریم در آیات فراوانی انسان را دعوت به خیر نموده است: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ: اى کسانى که ایمان آوردهاید! رکوع کنید و سجود به جا آورید، و پروردگارتان را عبادت کنید، و کار نیک انجام دهید. شاید رستگار شوید﴾ (الحج/ 77). پس کار خیر، راه رستگاری و راه انبیاء و صالحان است که قرآن کریم به این امر اشاره نموده است: ﴿فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَى وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَیَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَکَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ: ما هم دعاى او را پذیرفتیم و یحیى را به او بخشیدیم؛ همسرش را نیز (که نازا بود،) برایش آماده (باردارى) کردیم، چراکه آنان (خاندانى بودند که) همواره در کارهاى خیر به سرعت اقدام مىکردند و در حال بیم و امید، ما را مىخواندند و پیوسته براى ما (خاضع و) خاشع بودند﴾ (الأنبیاء/90). خداوند متعال کسی را که ارادة خویش را در خدمت کار خیر قرار دهد، ستوده است: ﴿ وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُورًا: و آن کس که سراى آخرت را طلبد، و براى آن سعى و کوشش کند، در حالى که ایمان داشته باشد، سعى و تلاش او (از سوى خدا) پاداش داده خواهد شد﴾ (الإسراء/ 19). این آیات دعوتی صریح به کار خیر و رقابت در آن است. در این بخش، از ارادة انسانی دربارة مواضع خیر سخن گفتهایم و سعی نمودهایم با ذکر مثالهایی قرآنی موضوع را تبیین و بررسی کنیم.
1ـ1ـ4) ارادة اصلاح و تغییر
خداوند متعال حضرت شعیب(ع) را به سوی قوم مدین فرستاد بدین مفهوم که قبیلهای از اعراب بین شام و حجاز است و در نزدیکی سرزمین معان ساکن بودند و این سرزمین به نام آنان مشهور گشت (ر.ک؛ ابنکثیر، 1408ق.، ج 4: 199). حضرت شعیب(ع) از نظر اصل و نسب یکی از برترینهای آنها بود. ایشان قوم خویش را به عبادت خدای یگانه دعوت نمود و از شرک و کمفروشی و نیز دخل و تصرّف در ترازو بازداشت: ﴿وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ وَلاَ تَنقُصُواْ الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ إِنِّیَ أَرَاکُم بِخَیْرٍ وَإِنِّیَ أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ مُّحِیطٍ: و به سوى مدین، برادرشان شعیب را (فرستادیم). گفت: اى قوم من! خدا را پرستش کنید که جز او معبود دیگرى براى شما نیست. پیمانه و وزن را کم نکنید (و دست به کمفروشى نزنید)! من (هماکنون) شما را در نعمت مىبینم، (ولى) از عذاب روز فراگیر بر شما بیمناکم!﴾ (هود/84). دعوت شعیب(ع) از قوم خویش دو جنبة اصلاحی داشت؛ اصلاح عقیده و اصلاح زندگی اجتماعی. بنابراین، از جنبة اوّل آنان را به عبادت خدای واحد و بدون شریک فراخواند و از جنبة دیگر آنان را به درستی ترازو و پرهیز از کمفروشی و گرانفروشی دعوت کرد (ر.ک؛ الزّحیلی، 1424ق.، ج 12: 132). حضرت شعیب(ع) آنان را از عذاب قیامت بیم داد و به آنان گوشزد نمود که اگر توبه نکنند، عاقبت بدی در پیش روی آنهاست، امّا مردمش وی را مسخره کردند و بر طریق مسخره و استهزاء گفتند: ﴿قَالُواْ یَا شُعَیْبُ أَصَلاَتُکَ تَأْمُرُکَ أَن نَّتْرُکَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَن نَّفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ إِنَّکَ لَأَنتَ الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ: گفتند: اى شعیب! آیا نمازت به تو دستور مىدهد که آنچه را پدرانمان مىپرستیدند، ترک کنیم یا آنچه را مىخواهیم، در اموال خود انجام ندهیم؟! تو که مرد بردبار و فهمیدهاى هستى!﴾ (هود/87).
داستان شعیب نتایج خوبی برای انسان دارد:
1ـ ارادة راستین و توجّه انسان به الله و دور شدن از گناهان و شکها یکی از بزرگترین عوامل در تحقّق توفیق و تأیید الهی محسوب میشود و طبق فرمودة پیامبر(ص) مبنی بر «مَا تَوفِیقِی إِلاَّ بِاللهِ»، توفیق الهی بعد از ارادة راستین و خالص برای اصلاح آمده است (ر.ک؛ أبومور، 1430ق.: 96).
2ـ طبق فرمودة قرآن کریم، عذاب اهل مدین که از زبان شعیب(ع) نقل شده (ر.ک؛ هود/84)، عذابی همهجانبه بود که شعیب(ع) آن را به خاطر احاطة عذاب بر آنان، «عَذَابَ یَوْمٍ مُّحِیطٍ» وصف کرده است (شوکانی، 1993م.، ج 2: 621).
3ـ شایسته است افرادی که به پرستش خداوند متعال دعوت میکنند، خود نمونهای والا برای اوامر و نواهی الهی باشند.
2ـ1ـ4) ارادة نصیحت
نمونة والای این اراده را میتوان در داستان حضرت نوح(ع) در دعوت قوم خود به توحید مشاهده کرد. ایشان 950 سال از عمر خویش را صرف این کار نمود و آنان را به عبادت الهی و پرهیز از شرک و بتپرستی فراخواند، امّا جز اندکی، قوم او دعوت وی را نپذیرفتند و در مقابل دعوت حضرت نوح(ع)، دوری و فرار آنان از حق بیشتر شد: ﴿وَلاَ یَنفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدتُّ أَنْ أَنصَحَ لَکُمْ إِن کَانَ اللّهُ یُرِیدُ أَن یُغْوِیَکُمْ هُوَ رَبُّکُمْ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ: (امّا چه سود که) هرگاه خدا بخواهد، شما را (بهخاطر گناهانتان) گمراه سازد و من بخواهم، شما را اندرز دهم، اندرز من سودى به حال شما نخواهد داشت! او پروردگار شماست و به سوى او بازگشت داده مىشوید﴾ (هود/34).
بعد از آنکه حضرت نوح(ع) اعلام نمود که از جانب خداوند رسالت دارد تا بدون دریافت پاداش آنان را به دین حقّ و دوری از شرک دعوت نماید، قوم او از قبول اطاعت الهی سر باز زدند. حضرت(ع) اعلام نمود هر کس دعوت وی را اجابت کند، نجات خواهد یافت. ایشان به قوم خویش خبر داد که اجازة تصرّف در خزائن الهی در دست هیچ کس جز خدای متعال نیست و کسی جز خدا از اسرار غیب اطّلاع ندارد و ایشان (حضرت نوح(ع)) نیز تنها انسانی مثل آنان است که برای رسالت و دعوت مردم مبعوث شده است (ر.ک؛ ابنکثیر، 1408ق.، ج 4: 187). در مقابل، آنان به تهدید نوح(ع) پرداختند، امّا این تهدیدها نوح(ع) را از بیان حق به آنان و ارشاد ایشان به حقیقت که از آنان غافل بودند، بازنداشت و به امر الهی عذاب بر آنان نازل گشت. نکتهها و اشارههایی ظریف و لطیف در خلال دعوت حضرت نوح(ع) در نصیحت قوم او نهفته است:
1ـ مشروع بودن جدال برای بیان حقّ و باطل ساختن باطل به شرط آنکه اسلوب و روش آن نیکو باشد که آیة 32 سورة هود و نیز آیة 125 سورة نحل بر این امر دلالت دارد.
2ـ ارادة الهی بالاتر از هر چیزی است. پس آنچه خدا بخواهد، روی میدهد و اگر نخواهد، روی نمیدهد.
3ـ وظیفه و رسالت پیامبران (علیهمالسّلام)، نصیحت مردم و راهنمایی آنان به راه خیر و عبادت الهی است. طبق گفتة پیامبر(ص) «دین نصیحت است، گفتیم برای چه کسی؟ فرمود: برای خداوند، کتاب او، رسول وی، ائمّة مسلمین و عامة آنها» (مسلم نیشابوری، 1972م.: 55).
4ـ آیة 34 سورة هود ردّی است بر معتزله و قَدَریّه و کسانی که با آنها موافق هستند در اینکه خداوند متعال نمیخواهد کسی عصیان کند یا کفر ورزد و گمراه شود و خود انسان این اعمال را انجام میدهد، امّا در واقع، خداوند هادی و نیز گمراهکننده است و ارادة الهی است که آنان را گمراه میسازد، خداوند راه هدایت و ضلالت را برای انسان بیان میکند و انسان با ارادة الهی است که مختار است هر آنچه میخواهد، انجام دهد (ر.ک؛ آلوسی، 1978م.، ج 12: 47).
5ـ سخن حضرت نوح(ع) با قوم خود دلیلی است بر اینکه او آنان را فریب نداده است و گمراه نساخته، بلکه اختیار را به خود آنان تفویض نموده است.
3ـ1ـ4) ارادة تلاش برای آخرت
بالاترین تلاش انسان، تلاش وی در اطاعت الهی و کسب رضایت خداوند است؛ زیرا خداوند در این دنیا وی را برای عبادت و طاعت خلق فرموده است که این امر با تبعیّت از قانون الهی صورت میگیرد. بنایراین، مردم در دنیا به دو دسته تقسیم میشوند: یک گروه مشغول کار دنیا هستند که از طاعت الهی دور شدهاند و تمام تلاش آنان کسب مال، جاه، منصب و ریاست است، امّا گروه دیگر، یعنی صالحان، طالب خداوند و آخرت هستند که این امر را با اجرای اوامر و اجتناب از نواهی الهی نمایان میسازن: ﴿مَّن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا * وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُورًا: آن کس که (تنها) زندگى زودگذر (دنیا) را مىطلبد، آن مقدار از آن را که بخواهیم ـ و به هر کس اراده کنیم ـ مىدهیم. سپس دوزخ را براى او قرار خواهیم داد که در آتش سوزانش مىسوزد، در حالىکه نکوهیده و رانده (از درگاه خدا) است. * و آن کس که سراى آخرت را طلبد و براى آن سعى و کوشش کند ـ در حالىکه ایمان داشته باشد ـ سعى و تلاش او (از سوى خدا) پاداش داده خواهد شد﴾ (الإسراء/19ـ18). این آیات بعد از سخن خداوند به مردم است که آنان را ملزم ساخته که اعمال ایشان همراه آنان است: ﴿وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَآئِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَابًا یَلْقَاهُ مَنشُورًا: و اعمال هر انسانى را بر گردنش آویختهایم و روز قیامت، کتابى براى او بیرون مىآوریم که آن را در برابر خود، گشوده مىبیند (این همان نامة اعمال اوست)﴾ (الإسراء/ 13).
خداوند امر بندگان را به خود آنان سپرده است. بدکار با بدکاری دیگری ضرر نمیبیند و گناه وی را بر دگران نخواهند نوشت و هر انسانی با اعمال خویش حساب پس میدهد و خداوند کسی را جز به خاطر اعمال بدش مجازات نخواهد نمود. پس «سعی مشکور» تلاش برای آخرت است و این کار با ایمان صحیح و عمل صالح موافق با قانون الهی که بر زبان پیامبران (علیهمالسّلام) جاری گشته، صورت میگیرد.
آلوسی در باب فایدة لام در (سعی لها سعیها) میگوید: «این لام جهت اعتبار نیست و دربارة اخلاص برای خداوند در عمل آمده است و در آن تحقیری است برای دنیا و تعظیم شأن و منزلت آخرت که بر کسی که تأمل کند، پوشیده نیست» (آلوسی، 1978م.، ج 15: 47).
4ـ1ـ4) ارادة نکاح
زمانی که حضرت موسی(ع) از ترس خشم فرعون و قتل فرد قبطی و طبق نصیحت فردی مؤمن از آلفرعون به سوی سرزمین مدین رفت و وارد آب مدین شد (چاهی که مردم از آن مینوشیدند). گروهی از مردم را دید که مشغول آب دادن گوسفندان خود بودند و در میان آنها، دختران شعیب(ع) بودند که موسی(ع) آنان را در این کار یاری کرد. آنان پس از بازگشت به خانه، ماجرا را برای پدر نقل کردند که حضرت شعیب (ع) نیز از آنان خواست تا وی را دعوت کنند و پاداش کارش را بدو بدهند. با آمدن حضرت موسی(ع) و نقل داستانش، شعیب(ع) وی را از ترس ایمن ساخت و چون وی به عفّت، قدرت و پاکدامنی دخترانش ایمان داشت، یکی از دخترانش را به نکاح موسی(ع) درآورد. موسی(ع) نیز نکاح را پذیرفته است و به پاکدامنی دختر شعیب(ع) ایمان داشت: ﴿قَالَ ذَلِکَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَیَّ وَاللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَکِیلٌ: (موسى) گفت: (مانعى ندارد،) این قراردادى میان من و تو باشد. البتّه هر کدام از این دو مدّت را انجام دهم، ستمى بر من نخواهد بود (و من در انتخاب آن آزادم)! و خدا بر آنچه ما مىگوییم، گواه است!﴾ (القصص/28).
در خلال این داستان، احکام تشریعی نهفته است که سعی کردهایم به آنها اشاره کنیم:
1ـ فرموده است: ﴿إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنکِحَکَ﴾ بر جایز بودن گفتة پدر دختر برای عقد دخترش با جوان شایسته دلالت دارد و این مسأله سنّتی شایع و قدیمی بوده است.
2ـ فرموده است: ﴿أُنکِحَکَ﴾ دالّ بر این است که نکاح بهوسیلة پدر دختر است نه زن؛ زیرا که شعیب(ع) عقد دخترش را عهدهدار شد و آن نظر جمهور علما است (ر.ک؛ زحیلی، 1424ق.، ج 20: 89).
3ـ ظاهر این آیه بر جایز بودن ازدواج با هدف پناه یافتن دلالت دارد.
4ـ عبارتِ ﴿وَمَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ﴾ دلالت بر ارادة حضرت شعیب(ع) دارد که نیکو و پسندیده است و آن ازدواج حضرت موسی(ع) بدون هیچ مشقّت و سختی است.
5ـ1ـ4) ارادة شیردهی
خداوند متعال در قرآن کریم زنان را ارشاد فرموده که فرزندانشان را تا اتمام شیردهی که دو سال است، شیر دهند. سپس بیان فرموده که بر پدر کودک واجب است هزینة مادر را بدهند و به آنها به مقدار توان و بدون اسراف اجرت دهند: ﴿وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن یُتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَعلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَکِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لاَ تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَهَا لاَ تُضَآرَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلاَ مَوْلُودٌ لَّهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِکَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالاً عَن تَرَاضٍ مِّنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا وَإِنْ أَرَدتُّمْ أَن تَسْتَرْضِعُواْ أَوْلاَدَکُمْ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِذَا سَلَّمْتُم مَّآ آتَیْتُم بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ: مادران، فرزندان خود را دو سال تمام شیر مىدهند. (این) براى کسى است که بخواهد دوران شیرخوارگى را تکمیل کند و بر آن کس که فرزند براى او متولّد شده [= پدر]، لازم است خوراک و پوشاک مادر را به صورت شایسته (در مدّت شیر دادن بپردازد، حتّى اگر طلاق گرفته باشد). هیچ کس موظّف به بیش از مقدار توانایى خود نیست! نه مادر (بهخاطر اختلاف با پدر) حقّ ضرر زدن به کودک را دارد و نه پدر؛ و بر وارث او نیز لازم است این کار را انجام دهد [= هزینة مادر را در دوران شیرخوارگى تأمین نماید]؛ و اگر آن دو با رضایت یکدیگر و مشورت بخواهند کودک را (زودتر) از شیر بازگیرند، گناهى بر آنها نیست؛ و اگر (با عدم توانایى یا عدم موافقت مادر) خواستید دایهاى براى فرزندان خود بگیرید، گناهى بر شما نیست، به شرط اینکه حقّ گذشته مادر را به صورت شایسته بپردازید و از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و بدانید خدا، به آنچه انجام مىدهید، بیناست﴾ (البقره/233).
این آیه به تناسب آیاتی آمده که متعلّق به نکاح، طلاق، عدّه، بازگشت و... است و در این آیه، حُکم شیردهی آمده است؛ زیرا بعد از طلاق، ممکن است زن، طفل شیرخواری داشته باشد که به خاطر انتقامگیری از شوهر و اذیّت وی، کودک را شیر ندهد. این آیه برای تشویق مادران طلاق گرفته به رعایت کودک و توجّه به امور آنان نازل شده است (ر.ک؛ صابونی، 1980م.، ج 1: 248) و ﴿وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ﴾ در واقع، خبر در معنای امر است؛ یعنی مادران باید فرزندانشان را دو سال شیر دهند و این امر به صورت تشویق است با تکیه بر وجوب زمانی که کودک جز پستان مادر نمیپذیرد یا پدر از استیجار وی عاجز باشد (ر.ک؛ حوّی، 1991م.، ج 1: 547).
6ـ1ـ4) ارادة خویشتنداری
﴿وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّى یُغْنِیَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَالَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ فَکَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْرًا وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ وَلَا تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِّتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَن یُکْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِکْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِیمٌ: و کسانى که امکانى براى ازدواج نمىیابند، باید پاکدامنى پیشه کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بىنیاز گرداند! و آن بردگانتان که خواستار مکاتبه [= قرار داد مخصوص براى آزاد شدن] هستند، با آنان قرارداد، ببندید اگر رشد و صلاح در آنان احساس مىکنید (که بعد از آزادى، توانایى زندگى مستقل را دارند) و چیزى از مال خدا را که به شما داده است به آنان بدهید! و کنیزان خود را براى دستیابى متاع ناپایدار زندگى دنیا مجبور به خودفروشى نکنید، اگر خودشان مىخواهند، پاک بمانند و هر کس آنها را (بر این کار) اجبار کند، (سپس پشیمان گردد،) خداوند بعد از این اجبار آنها، غفور و رحیم است (توبه کنید و بازگردید تا خدا شما را ببخشد)﴾ (النّور/ 33). در این آیة کریمه، خداوند مردم را از اجبار کنیزان بر بغاء (طلب زنا) نهی نموده است. «البغاء» مصدر «باغت الجاریة» است، آنگاه که در قبال دریافت دستمزد، زنا حرفة وی گردد و آن مشتقّ از «البغی» است به معنی طلب و زنی که به این کار بپردازد، «البغی» نامیده میشود (ر.ک؛ ابنعاشور، 2000م.، ج 18: 222).
2ـ4) میادین شر
نفس انسان با طبیعت خود بر کار خیر و شر پرورده شده است و در نفس وی، دو مادّة اصلاح (خیر) و مادّة فساد (شر) وجود دارد: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا: و قسم به جان آدمى و آن که آن را (آفریده و) منظّم ساخته است. * سپس فجور و تقوا (شرّ و خیرش) را به او الهام کرده است﴾ (الشّمس/ 8ـ 7) و خداوند متعال فرموده است: ﴿وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ: و او را به راه خیر و شرّ هدایت کردیم﴾ (البلد/10)؛ یعنی راه خیر و راه شر، پس انسان قابل و مستعدّ عمل خیر و عمل شر است. در این بخش، از توجّه و ارادة انسان در فعل شر سخن گفتهایم.
1ـ2ـ4) ارادة گمراهی
این نوع اراده در قرآن کریم، در قوم یهود نمود داشته است. این امر، بهویژه بعد از آنکه صفت و مدح پیامبر(ص) را ـ که موسی(ع) در تورات آورده ـ در وجود پیامبر(ص) شناختند، بیشتر آشکار شد: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُواْ نَصِیبًا مِّنَ الْکِتَابِ یَشْتَرُونَ الضَّلاَلَةَ وَیُرِیدُونَ أَن تَضِلُّواْ السَّبِیلَ: آیا ندیدى کسانى را که بهرهاى از کتاب (خدا) به آنها داده شده بود، (به جاى اینکه از آن، براى هدایت خود و دیگران استفاده کنند، براى خویش) گمراهى مىخرند و مىخواهند شما نیز گمراه شوید؟﴾ (النّساء/44). آنگاه که یهودیان دیدند پیامبر(ص) از غیرخودشان است، ایشان را انکار کردند، در حالیکه قبل از بعثت به اَعراب میگفتند که پیامبری در زمانة ما مبعوث خواهد شد و ما به او ایمان خواهیم آورد و با شما میجنگیم و بر شما پیروز خواهیم گشت، امّا هنگامی که پیامبر(ص) مبعوث شد، نسبت به ایشان کافر گشتند (ر.ک؛ سیوطی، 1410ق.: 27).
خداوند متعال رفتار آنها را زمانی که نفس خویش را ارزان فروختند، تقبیح فرموده است؛ زیرا آنان نفس خود را به کفر فروختند و بهخاطر حسادت نسبت به اینکه پیامبر از اَعراب مبعوث شده است و مورد اطاعت و تبعیّت قرار میگیرند، به قرآن و پیامبر(ص) ایمان نیاوردند و بدین خاطر، آنها مورد غضب الهی قرار گرفتند؛ زیرا آنها به حضرت عیسی(ع) نیز کفر ورزیدند و مورد «عذاب مهین» از جانب خداوند قرار گرفتند (ر.ک؛ الجزائری، 1416ق.، ج 1: 82). ﴿وَلَمَّا جَاءهُمْ کِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَکَانُواْ مِن قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّه عَلَى الْکَافِرِینَ * بِئْسَمَا اشْتَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ أَن یَکْفُرُواْ بِمَا أنَزَلَ اللّهُ بَغْیاً أَن یُنَزِّلُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ عَلَى مَن یَشَاء مِنْ عِبَادِهِ فَبَآؤُواْ بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ مُّهِینٌ: و هنگامى که از طرف خداوند، کتابى براى آنها آمد که موافق نشانههایى بود که با خود داشتند و پیش از این، به خود نوید پیروزى بر کافران مىدادند (که با کمک آن بر دشمنان پیروز گردند). با این همه، هنگامى که این کتاب و پیامبرى را که از قبل شناخته بودند، نزد آنها آمد، به او کافر شدند؛ لعنت خدا بر کافران باد! * ولى آنها در مقابل بهاى بدى، خود را فروختند که به ناروا به آیاتى که خدا فرستاده بود، کافر شدند و معترض بودند که چرا خداوند به فضل خویش بر هر کس از بندگانش بخواهد، آیات خود را نازل مىکند؟! از این رو، به خشمى بعد از خشمى (از سوى خدا) گرفتار شدند؛ و براى کافران مجازات خوارکنندهای است﴾ (البقره/90ـ89).
2ـ2ـ4) ارادة نیرنگ و فریب
خداوند در قرآن کریم بندگان مؤمن خویش را به آمادهسازی برای مقابله با دشمنان امر فرموده است: ﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ: هر نیرویى در قدرت دارید، براى مقابله با آنها [= دشمنان] آماده سازید و (همچنین) اسبهاى ورزیده (براى میدان نبرد)، تا بهوسیلة آن دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید؛ و (نیز) گروه دیگرى غیر از اینها را که شما نمىشناسید و خدا آنها را مىشناسد؛ و هر چه در راه خدا (و تقویت بُنیة دفاعى اسلام) انفاق کنید، بهطور کامل به شما بازگردانده مىشود و به شما ستم نخواهد شد﴾ (الأنفال/60). امّا در ادامه، بعد از آمادگی ویژه برای جهاد، از صلح استوار بر عزّت و کرامت سخن میگوید. زمانی که میلی از جانب دشمن برای طلب صلح و بیمیلی نسبت به جنگ دیده شد، پس باید صلح را بپذیرد و امر به خداوند تفویض کند و از خیانت و مکر آنان نترسد؛ زیرا خداوند سمیع و علیم است، نسبت به آنچه آنان انجام میدهند و توطئة آنها از فریب و نیرنگ از او مخفی نمیماند (ر.ک؛ المراغی، 1373، ج 4: 26). امّا اگر دشمنان بخواهند با این صلح نیرنگی کنند تا آماده شوند، خداوند مسلمین را یاری میکند، اگرچه اسلام صلح را بر جنگ برتری داده است؛ زیرا اسلام دین صلح، هدایت و محبّت است و در شرع اسلام، هیچ گاه به جنگ الزام نشده است، مگر در شرایط حسّاس و ضروری (ر.ک؛ زحیلی، 1424ق.، ج10: 56).
﴿وَإِن یُرِیدُواْ أَن یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ هُوَ الَّذِیَ أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ * وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً مَّا أَلَّفَتْ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ: و اگر بخواهند تو را فریب دهند، خدا براى تو کافى است؛ او همان کسى است که تو را با یارى خود و مؤمنان تقویت کرد * و دلهاى آنها را با هم الفت داد! اگر تمام آنچه را روى زمین است، صرف مىکردى که میان دلهاى آنان الفت دهى، نمىتوانستى! ولى خداوند در میان آنها الفت ایجاد کرد! او توانا و حکیم است!﴾ (الأنفال/ 63ـ 62).
3ـ2ـ4) ارادة سوء
این نوع اراده در زن عزیز مصر نمود دارد، زمانی که عزیز وی را به اکرام یوسف(ع) واداشت و وی نیز بهترین طعام و نوشیدنی و نیز لباس و بستر را برای یوسف(ع) فراهم نمود و نظر به برانگیخته شدن غریرة جنسی بین زن و مرد، بهویژه اگر مدّت خلوت طولانی باشد، تقوی کم است، زن عزیز مصر، یوسف(ع) را به خویش فراخواند و درها را پشت سر خویش بست (ر.ک؛ یوسف/ 25ـ23). «امّا یوسف(ع) دست ردّ بر سینة وی زد و به خداوند که بهترین پناهگاه است، پناه برد و طلب و ارادة سوء زن عزیز را بیجواب گذاشت. پس وی چگونه میتواند به خداوندی خیانت کند که وی را به خوبی تربیت نموده است و از مکر و حیلة برادران حفظ نموده است؟!» (ابنعاشور، 2000 م.، ج 12: 252). وی زندان را بر همبستری با زن عزیز مصر ترجیح داد و بدین گونه ارادة سوء وی را خنثی ساخت و نیز ارادة خویش در خویشتنداری در مقابل هوا و هوس را نمایان ساخته است. در این میان، خداوند نیز به یوسف(ع) یاری رساند تا وی بتواند از این اتّهام مبّرا شود؛ زیرا وی از بندگان مؤمن خداوند است (ر.ک؛ یوسف/ 28ـ 26). ارادة سوء در میان قوم لوط(ع) نیز نمایان است.
4ـ2ـ4) ارادة خیانت
خداوند متعال فرموده است: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّمَن فِی أَیْدِیکُم مِّنَ الأَسْرَى إِن یَعْلَمِ اللّهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِّمَّا أُخِذَ مِنکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ * وَإِن یُرِیدُواْ خِیَانَتَکَ فَقَدْ خَانُواْ اللّهَ مِن قَبْلُ فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ: اى پیامبر! به اسیرانى که در دست شما هستند، بگو: اگر خداوند خیرى در دلهاى شما بداند (و نیّات پاکى داشته باشید)، بهتر از آنچه از شما گرفته شده به شما مىدهد؛ و شما را مىبخشد؛ و خداوند آمرزنده و مهربان است! * امّا اگر بخواهند با تو خیانت کنند، (تازگى ندارد، چون) آنها پیش از این (نیز) به خدا خیانت کردند؛ و خداوند (شما را) بر آنها پیروز کرد؛ خداوند دانا و حکیم است!﴾ (الأنفال/71ـ70). روایت شده است که این آیات در مورد اُسرای بدر نازل شده، آنگاه که به پیامبر(ص) اعلام کردند که به اسلام مایل هستند و اگر به سوی قوم خویش برگردند، آنها را به اسلام دعوت میکنند (ر.ک؛ ابنعطیّة اندلسی، 1993م.، ج 2: 554 و ثعالبی، 1996م.، ج 2: 32). امّا ابنعبّاس روایت کرده که اُسرا در این آیه، عبّاس عموی پیامبر(ص) و اصحاب وی است (ر.ک؛ واحدی، 1362: 228). وی که پس از اسارت اسلام آورد، از پیامبر(ص) خواست که فدیهای را که داده به وی برگرداند، امّا پیامبر(ص) امتناع ورزید (ر.ک؛ الجزائری، 1416ق.، ج 2: 331). خداوند متعال پس از نزول این آیه به آنها اعلام فرمود که اگر در قلوب آنها اسلام حقیقی باشد، به آنها مال خیر میبخشد و گناهان آنان، یعنی کفر و جنگ با خدا و رسول(ص) را میبخشد (ر.ک؛ ابیحیّان، 1413ق.، ج 4: 516).
در ادامه، وی اعلام میکند کسانی که در ظاهر شهادتین را بیان میکنند و اسلام ظاهری میآورند، اگر به تو خیانت کنند و پس از بازگشت به سرزمین خود دوباره به کفرشان برگردند، بر آنان توجّه و رحم نکن؛ زیرا آنان قبلاً با کفر و شرک خویش به خداوند خیانت کردهاند و اگر به کفرشان بازگشتهاند، خداوند مؤمنان را بر آنان مسلّط میسازد. پس خداوند به نیّتهای درونی و تحرّکات هر قوم و فردی آگاه است (ر.ک؛ الجزائری، 1416ق.، ج 2: 331).
5ـ2ـ4) ارادة فجور
این نوع اراده در مورد انسانی کافر است که روز بعث و حسابرسی را انکار میکند. خداوند میفرماید: ﴿لَا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ* وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِِ* أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ * بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ * بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ * یَسْأَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ: سوگند به روز قیامت * و سوگند به (نفس لوّامه و) وجدان بیدار و ملامتگر (که رستاخیز، حقّ است)! * آیا انسان مىپندارد که هرگز استخوانهاى او را جمع نخواهیم کرد؟! * آرى قادریم که (حتّى خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتّب کنیم! * (انسان شک در معاد ندارد) بلکه او مىخواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت) در تمام عمر گناه کند! * (از این رو) مىپرسد: «قیامت کى خواهد بود»!﴾ (القیامة/ 6 - 1).
در این آیات، خداوند به روز قیامت و نفس لوامّه سوگند یاد میکند که استخوانها را بعد از پوسیدنشان جمع میکند و انسان را به حالت اوّلیّه برمیگرداند، همانگونه که اوّلین بار وی را خلق کرد (ر.ک؛ شوکانی، 1993م.، ج 5: 406 و ابنعاشور،2000م.، ج 29: 338). استفهام در اینجا، استفهام توبیخ و انکار بر انسان کافر است که بعث و حساب روز قیامت را انکار میکند (ر.ک؛ ابیحیّان، 1413م.، ج 8: 376). و ذکر استخوانها کنایه از تمام جسم به اراده ذکر جزء و ارادة کُلّ است.
6ـ2ـ4) ارادة قتل و جبروت
قرآن کریم دربارة این اراده در خلال سخن از حضرت موسی(ع) سخن به میان میآورد آنجا که وی بعد از مدّتی دوری وارد پایتخت مملکت فرعون شد (ر.ک؛ القاسمی، 1975م.، ج 13: 99). خداوند متعال میفرماید: ﴿وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَى حِینِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِیعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَى الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَیْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِینٌ * قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ * قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیرًا لِّلْمُجْرِمِینَ * فَأَصْبَحَ فِی الْمَدِینَةِ خَائِفًا یَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِی اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَى إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُّبِینٌ * فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن یَبْطِشَ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَّهُمَا قَالَ یَا مُوسَى أَتُرِیدُ أَن تَقْتُلَنِی کَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ إِن تُرِیدُ إِلَّا أَن تَکُونَ جَبَّارًا فِی الْأَرْضِ وَمَا تُرِیدُ أَن تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحِینَ: او به هنگامى که اهل شهر در غفلت بودند، وارد شهر شد؛ ناگهان دو مرد را دید که به جنگ و نزاع مشغول هستند؛ یکى از پیروان او بود (و از بنىاسرائیل)، و دیگرى از دشمنانش، آن که از پیروان او بود در برابر دشمنش از وى تقاضاى کمک نمود؛ موسى مشت محکمى بر سینة او زد و کار او را ساخت (و بر زمین افتاد و مُرد)؛ موسى گفت: این (نزاع شما) از عمل شیطان بود، که او دشمن و گمراهکننده آشکارى است * (سپس) عرض کرد: پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم؛ مرا ببخش! خداوند او را بخشید، چون او غفور و رحیم است! * عرض کرد: پروردگارا! به شکرانة نعمتى که به من دادى، هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود. * موسى در شهر ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثهاى (و در جستجوى اخبار)؛ ناگهان دید همان کسى که دیروز از او یارى طلبیده بود، فریاد مىزند و از او کمک مىخواهد، موسى به او گفت: تو آشکارا انسان (ماجراجو و) گمراهى هستى! * و هنگامى که خواست با کسى که دشمن هر دوى آنها بود، درگیر شود و با قدرت مانع او گردد، (فریادش بلند شد،) گفت: اى موسى مىخواهى! مرا بکشى، همان گونه که دیروز انسانى را کشتى؟! تو فقط مىخواهى جبّارى در روى زمین باشى و نمىخواهى از مصلحان باشى!﴾ (القصص/ 19ـ15).
زمانی که حضرت موسی(ع) در هنگام خواب نیمروزی وارد شهر شد، دو مرد در حال درگیری بودند که یکی از بنیاسرائیل و از پیروان حضرت موسی(ع) و دیگری قبطی و از طرفداران فرعون بود. فرد بنیاسرائیلی از حضرت موسی(ع) کمک خواست و حضرت موسی(ع) با مشت بر فرد قبطی کوبید تا وی را از فرد اوّل جدا سازد، امّا او را کُشت، در حالی که هدف وی تنها بازداشتن قبطی از ظلم و عدوان بود. «موسی به ظلم خود اعتراف نمود و آن را به سبب تهییج غضب خود از جانب شیطان دانست. بنابراین، به خطای خود اعتراف نمود و طلب استغفار کرد» (ر.ک؛ القاسمی، 1975م.، ج 13: 99). زمخشری در مورد جبّار میگوید: «جبّار کسی است که هر آنچه از قتل، ظلم و زدن بخواهد انجام دهد و به عواقب آن ننگرد و از آنچه که بهتر است دفاع نمیکند» (زمخشری،2000 م.، ج 3: 160). از نظر متصوّفه، بندة جبّار کسی است که از حدّ پیروی و تقلید بگذرد و به مرحلة راهبری برسد، خلق را با هیئت و سیمای خود به پیروی خویش کشاند، به ایشان فایده رساند و از آنان بهرهای نبرد، تأثیر گذارد و اثر نپذیرد و هر که او را ببیند، از ملاحظه خود غافل شود (ر.ک؛ غزّالی، 1971م.: ۷۸).
7ـ2ـ4) ارادة فرار از امر واجب
این نوع اراده در مورد برخی منافقین است که به هنگام سختی مسلمین را تنها میگذارند و از قبول واجب دینی به بهانههای واهی شانه خالی میکنند که نمونة آن طلب اجازة منافقین از پیامبر(ص) در غزوة خندق است به این بهانه که خانههای آنها در معرض خطر دشمن است و آنان از جانب خانههایشان ایمن نیستند: ﴿وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا * وَإِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ یَا أَهْلَ یَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا وَیَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِّنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِیَ بِعَوْرَةٍ إِن یُرِیدُونَ إِلَّا فِرَارًا وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَیْهِم مِّنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلَّا یَسِیرًا: و (نیز) به خاطر آورید زمانى را که منافقان و بیماردلان مىگفتند: خدا و پیامبرش جز وعدههاى دروغین به ما ندادهاند! * و (نیز) به خاطر آورید زمانى را که گروهى از آنها گفتند: اى اهل یثرب (و اى مردم مدینه)! اینجا جاى توقّف شما نیست؛ به خانههاى خود بازگردید! و گروهى از آنان از پیامبر اجازه بازگشت مىخواستند و مىگفتند: خانههاى ما بىحفاظ است!، در حالى که بىحفاظ نبود. آنها فقط مىخواستند (از جنگ) فرار کنند. * آنها چنان بودند که اگر دشمنان از اطراف مدینه بر آنان وارد مىشدند و پیشنهاد بازگشت به سوى شرک به آنان مىکردند، مىپذیرفتند و جز مدّت کمى (براى انتخاب این راه) درنگ نمىکردند!﴾ (الأحزاب/16ـ12). در این آیات، خداوند نعمتهایی را که در غزوة خندق به بندگان مؤمن خود داده، یادآوری میکند که دفع بزرگترین خطری است که آنان را احاطه نموده است و آن اجتماع لشکریان فراوان کفر بر آنها در غزوة خندق است. زمانی که خبر آنان به پیامبر(ص) رسید، به اشارة سلمان فارسی ـ که تجربة جنگی از قوم خویش داشت ـ در قسمت غربی مدینه خندقی حفر کردند (ر.ک؛ الجزائری، 1416ق.، ج 4: 248). در این غزوه، مؤمنان به سختی و با ترس، کشتار، گرسنگی و محاصره مورد آزمایش قرار گرفتند تا حدّی دیدگان آنان از ترس و رعب و نیز حیرت از حدقه بیرون زده بود و ترس و فزع آنها فزونی یافته بود، تا مؤمن از منافق شناخته شود (ر.ک؛ شوکانی، 1993، ج 4: 320).
این گروه از منافقین از بدترین و پُرضررترین گروهها هستند که از جهاد دوری میکنند و به مردم تلقین میکنند که قدرت مقابله با دشمن را ندارند و آنها را به ترک جنگ و بازگشت به شهر دعوت میکنند.
8ـ2ـ4) ارادة کفر و الحاد
منظور از الحاد، بازگشت از هدف و اصل آن الحاد کافر است. پس گفته شده که آن شرک، الحاد در حرم، منع مردم از زیارت آن و احتکار است و قولهای دیگری نیز گفته شده است (ر.ک؛ زمخشری، 2000م.، ج 3: 10 و فخر رازی، 1413ق.، ج23: 25). خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّمَا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ * وَلَوْ أَرَادُواْ الْخُرُوجَ لأَعَدُّواْ لَهُ عُدَّةً وَلَکِن کَرِهَ اللّهُ انبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِیلَ اقْعُدُواْ مَعَ الْقَاعِدِینَ: تنها کسانى از تو اجازه (این کار را) مىگیرند که به خدا و روز جزا ایمان ندارند، و دلهایشان با شکّ و تردید آمیخته است؛ آنها در تردید خود سرگردانند. * اگر آنها (راست مىگفتند، و) اراده داشتند که (به سوى میدان جهاد) خارج شوند، وسیلهاى براى آن فراهم مىساختند، ولى خدا از حرکت آنها کراهت داشت. از این رو، (توفیق خود را از آنان سلب کرد و) آنها را (از جهاد) بازداشت و به آنان گفته شد: با قاعدین [= کودکان و پیران و بیماران] بنشینید!﴾ (التّوبه/46ـ 45).
در این آیات، خداوند متعال از زشتی عمل کافران مشرک سخن میگوید، زمانی که به خداوند متعال و رسول(ص) کفر ورزیده، از راه الهی سرباز زدند و مردم را از ایمان بازداشتند و نیز مردم را از ورود به مسجدالحرام با وجود حرمت و عظمت این مسجد منع نمودند و خداوند اعلام کرده کسی که الحاد ورزد، عذاب سختی به وی خواهند چشاند (ر.ک؛ سعدی، 1419ق.، ج 2: 486). مفعولٌبه (یُرد) حذف شده تا شامل همه چیز باشد؛ گویا که میگوید آنچه که از قصد مانع شود و ظالم باشد، او را عذابی سخت میچشانیم (ر.ک؛ فخر رازی، 1413ق.، ج 23: 25).
9ـ2ـ4) ارادة ولایت کافرین
خداوند متعال از ولایت کافران و انتخاب آنها به عنوان اولیای مؤمنان نهی فرموده است: ﴿لاَّ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِی شَیْءٍ إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللّهِ الْمَصِیرُ: افراد باایمان نباید به جاى مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند؛ و هر کس چنین کند، هیچ رابطهاى با خدا ندارد (و پیوند او بکلّى از خدا گسسته مىشود)؛ مگر اینکه از آنها بپرهیزید (و به خاطر هدفهاى مهمترى تقیّه کنید). خداوند شما را از (نافرمانى) خود، برحذر مىدارد؛ و بازگشت (شما) به سوى خداست﴾ (آلعمران/ 28 و ر.ک؛ الممتحنه/ 1)؛ زیرا انتخاب آنها به عنوان اولیاء سبب وجوب عقوبت میشود. ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاء مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَتُرِیدُونَ أَن تَجْعَلُواْ لِلّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطَانًا مُّبِینًا: اى کسانى که ایمان آوردهاید! غیر از مؤمنان، کافران را ولى و تکیهگاه خود قرار ندهید! آیا مىخواهید (با این عمل،) دلیل آشکارى بر ضدّ خود در پیشگاه خدا قرار دهید؟!﴾ (النّساء/144).
محمّد بن اسماعیل القفّال3 گفته است: «در واقع، این آیات نهی کردن مؤمنین از اتّخاذ منافقین به عنوان اولیاء است و خداوند اعلام کرده که اخلاق و مذاهب منافقین را برای شما بیان کردم» (فخر رازی،1413ق.، ج 11: 86).
نتیجهگیری
اراده به معنای خواست، مشیّت، طلب کار و چیزی است. «راد» و مشتقّات آن 139 مرتبه در قرآن کریم به کار رفته است که بیشتر در سورههای مکّی به کار رفته است که دلیل آن به حالت جامعة مکّی از شرک و بتپرستی برمیگردد. در قرآن کریم چهار نوع اراده به کار رفته است که شامل: ارادة الهی، انسانی، فطری و شیطانی است که هر یک به زیرمجموعههای مختلفی تقسیم شدهاند. ارادة کونیّه مربوط به امر قضا و قدر و نیز ارادة دینی شرعی ارادة الهی است که بهوسیلة آن به انسان اراده بخشیده است و از او بازخواست میکند. ارادة فطری جهت پرستش ذات یگانة الهی و لزوم آن در وجود موجودات نهاده شده است و در واقع، تمام موجودات خداوند را تسبیح میگویند، بدون اینکه انسان زبان آنها را بفهمد. ارادة شیطانی نیز بعد از اخراج شیطان از بهشت به وجود آمد که در آن شیطان به وسوسة انسانها و گمراه ساختن آنان میپردازد. ارادة انسانی به اعمال و رفتار انسانی میپردازد که از ارادة الهی سرچشمه میگیرد و انسان در آن با اختیار خویش کارهای خوب و بد انجام میدهد و در مورد آنها در روز قیامت باید پاسخگو باشد و ثواب و عقاب دریافت میکند.
این اراده در مواضع خیر و شر به کار میرود که ارادة خیر شامل ارادة اصلاح و تغییر، نصحیت، تلاش برای آخرت، نکاح، شیردهی مادر، خویشتنداری میگردد و نیز ارادة شر به اموری مانند ارادة گمراهی، نیرنگ و فریب، خیانت، فجور، قتل و جبروت، فرار از امر واجب، کفر و الحاد و ولایت کافران میپردازد.
پینوشتها
1ـ عبدالرّحمن بن احمد بن عبدالغفّار بن احمد الإیجی، قاضیالقضاة عضدالدّین الشّیرازی، در ایج، یکی از نواحی شیراز، قبل از سال700 هجری قمری به دنیا آمد. وی در درس معقول امام بود و به اصول، معانی و عربی میپرداخت. در فقه هم مشارکت داشت و در سال 765 قمری در قلعة دریمتان، در حالیکه زندانی بود، درگذشت (ر.ک؛ اینحجر عسقلانی، 1348، ج 2: 322؛ السّبکی، 1999م.، ج10: 46 و شوکانی، 1998م.: 335).
2ـ مسعود بن عمر بن عبدالله التّفتازانی، دانشمند صرف و نحو و نیز معانی و بیان که در تفتازان از بلاد خراسان متولّد شد (ر.ک؛ کحّالة، 1376، ج 12: 228 و ابن حجر عسقلانی، 1348، ج 2: 139).
3ـ امام محمّدبن اسماعیل قفّال شاشی شافعی، فقیه، محدّث و مفسّر است که در شاش به دنیا آمد و در طلب حدیث به خراسان، عراق، حجاز و شام سفر کرد و مذهب شافعی به خاطر وی در ماوراءالنّهر رواج یافت و در ذیالحجّه در شاش وفات یافت (ر.ک؛ کحّالة، 1376، ج 10: 308).