از جمله قدیمیترین و البته جذابترین انواع ترجمۀ ادبی از عربی به فارسی، ترجمۀ شعر کلاسیک عربی به شعر کلاسیک فارسی است. قدمت این نوع ترجمه تا جایی است که محمد بن عمر رادویانی در قدیمیترین منبع بلاغت فارسی -نگاشتۀ قرن پنجم هجری فصلی را با عنوان «فی الترجمه» به این موضوع اختصاص داده و نوشته: «و یکی از بلاغت ترجمه گفتنست. و بهترین ترجمه آن بوَذ کی معنی را تمام نقل کنذ و لفظی موجَز بلیغ». سپس نمونههایی آورده که همگی بیتهایی عربی همراه با ترجمۀشان در قالب بیتهایی فارسی هستند (الرادویانی، 1362). جذابیت این نوع ترجمه بهویژه در آن است که محصولش نهتنها مضمون شعر عربی را به زبان فارسی منتقل میکند، بلکه شکل موسیقایی شعر عربی کلاسیک را نیز با شروط مخصوصی که برای تنظیم سخن دارد در زبان فارسی شبیهسازی میکند.
خصوصیت این نوع ترجمه وقتی بهتر مشخص میشود که با ترجمۀ شعر کلاسیک عربی به نثر مقایسه شود. در ترجمه به نثر، مترجم فقط مضمون شعر را به زبان فارسی منتقل میکند و در این انتقال در نهایت با نثری ادبی سعی میکند متنی زیبا در زبان مقصد پدید بیاورد، اما وقتی مترجم تلاش میکند شکل موسیقایی شعر کلاسیک عربی را نیز به زبان فارسی انتقال دهد، عملاً به استقبال چالشهای مضاعفی میرود که نحوۀ تنظیم سخن به او تحمیل میکند؛ با شروطی از این قبیل که سخن باید در قالب مصرعها و بیتهای مساوی با وزن عروضی یکسان، طول و آهنگی مشخص داشته باشد و سخن در پایان مصرعها یا ابیات باید بهگونهای تنظیم شود که قافیهای منظم را در شعر سامان دهد. از این منظر ظاهراً تنها زبان فارسی است که میتواند شکل موسیقایی شعر کلاسیک عربی را بهطور طبیعی در زبان مقصد شبیهسازی کند و این بهسبب مشابهتهای موسیقایی شعر کلاسیک در این دو زبان بهلحاظ اصول کلی است. بنابراین، این نوع ترجمه، فرآیندی با دو جنبۀ موازی است که یک جنبهاش انتقال ساخت بیانی و جنبۀ دیگرش شبیهسازی ساخت موسیقایی شعر کلاسیک عربی در زبان فارسی است. در اینجا منظور از «ساخت بیانی» نحوۀ دلالت بیتها بر مضامین است که در تعبیرهای سازندۀ بیتها نمود مییابد. همچنین منظور از «ساخت موسیقایی» نحوۀ تنظیم سخن در قالب بیتهای مساوی با وزن عروضی یکسان و قافیهای منظم است.
از آنجا که این فرآیند مستلزم خلق شعر در زبان فارسی است، این نوع ترجمه را نمیتوان فقط انتقال محتوا از زبان مبدأ به زبان مقصد دانست، بلکه باید آن را نوعی «آفرینش» قلمداد کرد. به عبارت دقیقتر، نوعی «بازآفرینی»؛ چراکه شعر فارسی در نتیجۀ این فرآیند، آفرینشی مجدد از شعری دیگر در زبانی دیگر است.
رومن یاکوبسن[1]، نظریهپرداز شهیر شعرشناسی با نظر به درهمتنیدگی جوانب موسیقایی و معناشناختی زبان در شعر، ترجمۀ شعر را تنها از طریق «انتقال خلاقانه» ممکن دانسته است: «شعر بنا به تعریفش ترجمهناپذیر است. تنها انتقال خلاقانه ممکن است» (یاکوبسن، 1398)
با توجه به اینکه بازآفرینی شعر کلاسیک از عربی به فارسی فرآیندی است که همزمان در دو محور ساخت بیانی و ساخت موسیقایی تحقق مییابد، مسألۀ ویژهای که در این نوع ترجمه وجود دارد، این است که نه تنها در این نوع ترجمه میتوان ساخت بیانی شعر را به فارسی منتقل کرد و ساخت موسیقایی این نوع شعر را در فارسی شبیهسازی کرد، بلکه تأثیر متقابلی است که ساخت بیانی و ساخت موسیقایی بر یکدیگر میگذارند تا در نهایت محصول ترجمه با مقتضیات و الزامات خاصی که هر یک از این دو دارند، منطبق شود؛ بهویژه که این تأثیر متقابل میتواند در ترجمههای مختلف به شکلهای مختلفی خود را نشان دهد و این حقیقتی است که تنوع ترجمههای موجود بر آن صحّه میگذارد.
بر اساس آنچه بیان شد، هدف از مطالعۀ حاضر بررسی تعامل دوسویه میان ساخت بیانی و ساخت موسیقایی شعر است که در این نوع از ترجمه جریان دارد و عملاً به شکلهای مختلفی در ترجمهها نمود مییابد. از این رو، مطالعه حاضر در پی پاسخ به سؤالات زیر است:
- در ترجمۀ شعر کلاسیک عربی به شعر کلاسیک فارسی، تعامل میان ساخت بیانی و ساخت موسیقایی شعر چه تأثیراتی بر رابطۀ محصول ترجمه با شعر اصلی دارد؟
- در این نوع ترجمه، تعامل ساخت بیانی و ساخت موسیقایی به چه شکلهایی در محصول ترجمه نمود مییابد؟
فرضیههای مدنظر در ورای پرسشها نیز از این قرار بودهاند:
- شبیهسازی ساخت موسیقایی در ترجمۀ شعر، محدودیتهایی را به انتقال ساخت بیانی تحمیل میکند.
- در ترجمۀ شعر بسته به اینکه مترجم به انتقال ساخت بیانی اولویت دهد یا به شبیهسازی ساخت موسیقایی، شکلهای مختلفی از رابطۀ این دو ساخت پدید میآید.
- پیشینة پژوهش
در پیشینۀ پژوهش حاضر در حوزۀ مطالعات مربوط به ترجمۀ شعر کلاسیک عربی به شعر کلاسیک فارسی باید در آغاز از پژوهشهایی یاد کرد که نمونههایی از این نوع ترجمه را گردآوری و ارائه کردهاند بیآنکه تحلیلی از آنها ارائه کرده باشند؛ از قبیل مقالۀ «سرنوشت عاشق! ترجمة شعر به شعر» از بهروزی یا مقالۀ «ترجمۀ شعر به شعر» از حبیبالهی. حبیبالهی همچنین در مجموعه مقالاتی با عنوان «مضامین مشترک در عربی و فارسی» نمونههای متعددی از شعرهای عربی و شعرهای فارسی را که مضمونی مشترک دارند، گردآوری و ارائه کرده که البته علاوه بر اینکه تحلیلی به همراه ندارند، همگی نمیتوانند مصداقی از ترجمه باشند، چراکه صرف اشتراک در مضمون کلی میان برخی شعرهای فارسی و برخی شعرهای عربی، نمیتواند دلیلی بر وقوع ترجمه باشد.
در ارتباط با پژوهشهایی که نمونههایی از این نوع ترجمه را تحلیل کردهاند، میتوان به مقالۀ «بررسی ترجمههای قصاید نامدار عربی به شعر فارسی» از محسنینیا و بهرهور اشاره کرد که در آن تاریخچة ترجمة شعر از عربی به فارسی و روند پیشرفت روشهای آن با دیدگاهی تاریخی مطالعه شده است. رحیمی و گنجی نیز در مقالۀ «الترجمة والتناص» انواع روابط اشعار عربی و ترجمههای فارسی آنها را از دیدگاه نظریۀ بینامتنیت بررسی کردهاند. رحیمی و گنجی همچنین در مقالۀ «القصیدة البشریة وترجمتها الفارسیة المنظومة من منظور موسیقیّ» رابطة موسیقایی میان قصیدهای عربی از بشر بن عوانه و ترجمة منظوم آن از محمدحسین شهریار را به بررسی گذاشتهاند.
حیدری و همکاران نیز در مقالۀ «بررسی و نقد ترجمۀ نونیۀ ابوالفتح بُستی به زبان فارسی؛ با تکیه بر اصل کمیت» رابطۀ معنایی میان قصیدۀ نونیه و ترجمۀ منظوم آن را از بدرالدین جاجرمی بررسی کرده و نتیجه گرفتهاند که با وجود تلاش مترجم در حفظ کمیت، افزایش کمّی در دو سطح واژگانی و معنایی در ترجمه آشکار است.
رحیمی و همکاران در مقالۀ «الترجمة عند الأدباء والبلاغیین الفرس القدماء» جایگاه ترجمة شعر از عربی به فارسی را در منابع ادبی و بلاغی فارسی با نگاهی تاریخی مطالعه کردهاند.
ناظمیان و حاجمؤمن در مقالۀ «چارچوبی زبانشناختی برای تحلیل ترجمة شعر از عربی به فارسی» با تکیه بر نظریة فرمالیسم روسی به این مسأله پرداختهاند که ترجمة شعر چگونه ماهیت زبانی شعر عربی و مؤلفههای سازندة آن را به زبان فارسی منتقل میکند.
پژوهش حاضر میکوشد به این مسألۀ جدید بپردازد که در ترجمۀ شعر کلاسیک عربی به شعر کلاسیک فارسی، تعامل متقابل میان ساخت بیانی و ساخت موسیقایی چه پیامدهایی برای رابطۀ محصول ترجمه با شعر اصلی دارد و به چه شکلهایی نمود مییابد.
- روش پژوهش
این پژوهش با روش تحلیلی- توصیفی انجام شده است؛ بدین ترتیب که مجموعهای از شعرهای کلاسیک عربی در کنار ترجمۀ آنها در قالب شعرهای کلاسیک فارسی تحلیل و تلاش شده با مقایسۀ آنها از منظر ساخت بیانی و ساخت موسیقایی، مشخص شود که تأثیر متقابل این دو ساخت روی هم در تولید شعرهای فارسی چه پیامدهایی را برای رابطۀ این شعرها با شعرهای عربی به همراه داشته است. سپس محورهای برجستۀ این پیامدها مشخص شدهاند و با روالی منظم، همراه با تحلیل برخی نمونهها، توصیف شدهاند. در توصیف هر محور از میان مجموعه شعرهای موجود به بیان نمونههایی بسنده شده که محور مدنظر را بهروشنی نشان میدهند.
- شبیهسازی ساخت موسیقایی در ترجمۀ منظوم
مهمترین ویژگی شعر کلاسیک در زبانهای عربی و فارسی چهبسا ساخت موسیقایی این نوع شعر باشد، چراکه شعر کلاسیک در این دو زبان اساساً براساس مؤلفههایی تعریف میشود که همگی نمایانگر ساخت موسیقایی شعر هستند؛ یعنی مؤلفههایی از این قبیل که واحد شعر «بیت» است، هر بیت از دو مصرع تشکیل میشود، طول ابیات مساوی است، ابیات وزن عروضی یکسان دارند و چینش قافیه نیز در انتهای ابیات روالی منظم دارد. چنین مؤلفههایی عملاً قالبی کلی را تعیین میکنند که به ساخت موسیقایی شعر نمود میبخشد و مشخص میکند که ساخت بیانی شعر در چه قالب موسیقایی باید تنظیم شود تا شعر، کلاسیک محسوب شود.
اینکه شعر کلاسیک در این دو زبان براساس مؤلفههای یاد شده اشتراکات شکلی دارد، این امکان را به وجود آورده که بتوان شعر کلاسیک عربی را در قالب شعر کلاسیک فارسی ترجمه کرد و از این طریق مؤلفههای کلاسیک بودن شعر را در ترجمه شبیهسازی کرد. البته شعر فارسی در این فرآیند لزوماً در همان وزن عروضی شعر عربی یا حتی با همان روال قافیهپردازی سروده نمیشود، بلکه کاملاً ممکن است در وزنی دیگر یا با روال قافیهپردازی دیگری سروده شود، اما به هر حال مثل شعر عربی این دو مؤلفه را در خود خواهد داشت و بهجهت برخورداری از این دو مؤلفه، بهلحاظ موسیقایی شبیه به آن خواهد شد. این موضوع از همان نخستین نمونهای که محمد بن عمر رادویانی در کتاب «ترجمان البلاغه» برای ترجمۀ شعر عربی به شعر فارسی آورده، مشخص است (الرادویانی، 1362):
لَهُ حَدُّ صَمصامٍ ومِشیَةُ حَیَّةٍجج
|
|
وقالبُ عُشّاقٍ ولونُ حزینٍ
|
تیزیِ شمشیر دارذ و رَوِش ِمار
|
|
کالبذِ عاشقان و گونۀ بیمار
|
در این نمونه اولاً بیت فارسی در بحر منسرح سروده شده در حالیکه بیت عربی در بحر طویل است. ثانیاً بیت فارسی دو مصرعش همقافیهاند در حالیکه بیت عربی چنین نبوده است. با این همه، شعر فارسی قالب موسیقایی شعر عربی را بهطور کلی شبیهسازی کرده است. براین اساس در ترجمۀ شعر کلاسیک عربی اگر مترجم بخواهد علاوه بر اینکه ساخت بیانی شعر را به زبان فارسی منتقل میکند، ساخت موسیقایی کلاسیکش را نیز شبیهسازی کند، گونهای از ترجمه پدید میآید که به «ترجمۀ منظوم» شهرت دارد. واژۀ «منظوم» در این عنوان، تأکیدی است بر اینکه خصوصیت این نوع ترجمه، تنظیم سخن در قالب «نظم» است که بر ساخت موسیقایی در شعر کلاسیک دلالت دارد.
- جدل میان ساخت بیانی و ساخت موسیقایی
چالش اصلی در این نوع ترجمه، جدلی است که میان ساخت بیانی شعر و ساخت موسیقاییاش جریان مییابد؛ زیرا مترجم همزمان میخواهد هم محتوای شعر عربی را منتقل کند و هم به الزامات قالب کلاسیک در شعر فارسی پایبند بماند و تحقق این دو با هم غالباً با تنگناهایی مواجه میشود که موجب میشود ترجمه در بیان معنا به تعادلی حداکثری با شعر عربی نرسد، بلکه نوعی بازسرایی مضمون شعر عربی در قالب شعر فارسی باشد. این موضوع البته به میزان سادگی یا پیچیدگی ساخت بیانی در شعر عربی نیز بستگی دارد. مثلاً در نمونۀ منقول از رادویانی، بیت عربی ساخت بیانی بسیار سادهای دارد که صرفاً از یک اِسناد (لَهُ ...) و چهار ترکیب اضافی ساخته شده ودر ترجمه نیز همین ساخت ساده بازسازی شده و بیت فارسی توانسته بهلحاظ معنایی به تعادلی کامل با بیت عربی برسد، اما هرچه شعر عربی ساخت بیانی پیچیدهتری داشته باشد، چهبسا که ساخت بیانی شعر فارسی از ساخت بیانی شعر عربی فاصله بگیرد؛ مثلاً در نمونهای که در کتاب «بدائع الأفکار فی صنایع الأشعار» (قرن نهم هجری) آمده (واعظ کاشفی، 1369):
إنَّ الذی هو کَالقِرطاسِ والقَلَمِ سَوِّد مُحیاهُ کَالقِرطاسِ مُنتَقِماً
|
|
أخو لِسانَینِ ذو جَهَتَینِ فی الکَلَمِ وَاضرِب مُقَلَّدَهُ بِالسیفِ والقَلَمِ
|
هرکه چون کاغذ و قلم باشد همچو کاغذ سیاه کن رویش
|
|
دو زبان و دو روی، گاهِ سخن چون قلم گردنش به تیغ بزن
|
|
|
|
|
|
|
|
|
در نمونۀ بالا ترجمۀ فارسی در بیتِ نخست، ساخت بیانی بیت عربی را کاملاً پوشش داده، اما در بیت دوم کارکردی که «مُنتَقِماً» در ساخت بیانی بیت داشته در ترجمه بازتاب نیافته است؛ همچنانکه ترکیبِ «بِالسیفِ والقَلَمِ» در ترجمۀ فارسی جای خود را به یک تشبیه داده است (چون قلم ... به تیغ). در نمونۀ زیر نیز که بیتی از ترجمۀ بدرالدین جاجرمی از نونیۀ بُستی است، اسلوبهای بیانی که بیت عربی را ساختهاند در بیت فارسی تغییرهای متعددی یافتهاند (ر.ک: دانشپژوه، 1346):
یا عامِـراً لِخَـرابِ الدَّهرِ مُجتهِـداً
|
|
تَاللهِ هَـل لِخَـرابِ العُمرِ عُمـرانُ
|
میکنی خانۀ ویران تو به صد جهد آباد
|
|
خانۀ عمر عمارت کن، کان ویران است
|
در نمونۀ بیان شده، بیت عربی از اسلوبهای بیانی ندا، قسم و استفهام انکاری ساخته شده و ساخت بیانی بیت از نظم واژهها درون این اسلوبها تشکیل شده است. اما در بیت فارسی اسلوبهای بیانی مورد اشاره، کنار گذاشته شده و واژههای معادلی که در فارسی انتخاب شدهاند، نظمی متفاوت یافتهاند تا مضمون بیت عربی در ساختی موزون منتقل شود. بنابراین، تغییر در اسلوبهای بیانی یا به عبارت دیگر، تغییر در ساخت بیانی شعر، اتفاقی است که غالباً ترجمۀ منظوم از آن ناگزیر میشود تا بتواند کلام را در فارسی منطبق با مقتضیات موسیقایی شعر کلاسیک نظم دهد.
انتخاب قالب شعری کلاسیک در این نوع ترجمه علاوه بر اینکه ممکن است باعث تغییر در ساخت بیانی شعر شود، بر نحوۀ تنظیم سخن در قالب ابیاتِ فارسی نیز تأثیر میگذارد. بارزترین نمود این تأثیر در نحوۀ تنظیم مصرعهای یک بیت است؛ چراکه احتمال دارد نحوۀ تنظیم سخن در قالب دو مصرع فارسی با دو مصرع عربی متفاوت باشد؛ مثلاً ترجمهای دیگر از همان بیت قبلی از عادل بن علی شیرازی که در آن جای دو مصرع عربی عوض شده است (ر.ک: رحیمی خویگانی، 1396):
خانۀ عمرِ تو ویران است و از جدِّ تمام
|
|
میکنی دهرِ خراب آباد از بهر مُقام
|
این نمونه نشان از آن دارد که مترجم، واحد ترجمه را یک بیت عربی گرفته و نه یک مصرع. به همین ترتیب همچنین ممکن است محتوای یک بیت عربی در قالب دو بیت فارسی به نظم درآید؛ این موضوع حتی در یکی از نمونههای رادویانی در «ترجمان البلاغة» نیز رخ داده (الرادویانی، 1362):
الشَّیبُ کُرهٌ وکُرهٌ أن یُفارِقَنی
|
|
أعجِب بِشَیءٍ علی البَغضاءِ مَودودٌ
|
پیری را دشمن دارم همی ای عجبی هرگز دیذی کسی
|
|
هیچ نخواهم کِی شوَم زو جذا کو شد بر دشمنِ خود مُبتَلا
|
در نتیجه از ترجمۀ منظوم نمیتوان انتظار داشت که بهطور کامل به ساخت بیانی شعر عربی پایبند باشد و همین که ترجمه بتواند مضمونهایی را که تعبیرهای عربی بیان میکنند در قالب تعبیرهایی هرچند متفاوت در شعر فارسی بیان کند، هدفش محقق شده است. توفیق مترجم در این فرآیند بستگی به این دارد که تعبیرهای مورد استفادۀ وی در شعر فارسی بتواند محتوای شعر عربی را منتقل کند و تغییرهایی که وی در نحوۀ بیان اعمال میکند در راستای دلالت شعر فارسی بر مضمون شعر عربی باشد. مثالی دیگر، ترجمۀ دو بیت منتسب به حضرت علی (ع) از بندار رازی است (ر.ک: حبیب اللهی، 1346):
أیَّ یومَیَّ مِن الموتِ أفِر یومَ ما قُدِّرَ لَم أخشَ الرَّدی
|
|
یومَ ما قُدِّرَ أو یومَ قُدِر وإذا قُدِّرَ لَم یُغنِ الحَذَر
|
از مرگ حذر کردن دو روز روا نیست روزی که قضا باشد کوشش ندهد سود
|
|
روزی که قضا باشد و روزی که قضا نیست روزی که قضا نیست در او مرگ روا نیست
|
شعر عربی با استفهام آغاز شده: «کدام دو روز خود را از مرگ بگریزم؟!» و مضمونش این است که در هیچیک از این دو روز، گریز از مرگ سودی ندارد. سپس ترجمۀ فارسی این مضمون را در مصرع اول به صراحت با جملهای خبری بیان کرده است. به همین ترتیب بیت دوم نیز آشکارا تغییر در ساخت بیانی را نشان میدهد: افزون بر اینکه جای دو مصرع در ترجمه عوض شده، شعر عربی در مصرع اول گفته «روزی که مرگ مقدّر نشده، هراسی از مردن ندارم» که یعنی چنین روزی مرگ اتفاق نمیافتد. سپس ترجمۀ فارسی این مضمون را در مصرع دوم صریح بیان کرده: در چنین روزی «مرگ روا نیست». در نتیجه گرچه مترجم تغییرهایی در نحوۀ تعبیر-یا همان ساخت بیانی شعر اعمال کرده- این تغییرها در راستای انتقال مضمون تعبیرهای شعر عربی بوده است. از جمله نمونههایی که به بهترین وجه، توفیق ترجمۀ منظوم را در چنین تغییرهایی به نمایش میگذارد، برخی از بیتهای سعدی شیرازی است که وقتی آنها را از منظر ساخت بیانی با بیتهایی از شاعران عرب مقایسه میکنیم بهدلیل مشابهت بیانی بالایی که دارند، میتوانیم بگوییم که به احتمال قریب به یقین در سرودههای او گاه عملاً ترجمۀ منظوم بهطور پنهان رخ داده است؛ مثل بیت زیر از ابو العلاء معرّی همراه با بیتی از سعدی (ر.ک: دامادی، 1371):
إِذا بَلَغَ الوَلیدُ لَدَیکَ عَشراً
|
|
فَلا یَدخُلْ عَلى الـحُرَمِ الوَلیدُ
|
پسر چون ز ده برگذشتش سنین
|
|
ز نامحرمان گو فراتر نشین
|
بیت عربی گفته «هرگاه پسر نزد تو به 10سالگی رسید، آن پسر نباید بر نامحرمان وارد شود». حال از مقایسۀ مصرعهای اول مشخص میشود که مصرع فارسی دقیقاً مضمون مصرع عربی را با تعبیری بسیار مشابه بیان کرده است. سپس از مقایسۀ مصرعهای دوم نیز مشخص میشود که مصرع فارسی باز دقیقاً همان مضمون مصرع عربی را بیان کرده، اما اینبار با تغییر در نحوۀ تعبیر. بارزترین شاهد این تغییر آنجاست که مصرع عربی با اسلوب نهی غایب بیان شده: «لا یَدخُلْ» (نباید وارد شود)، اما مصرع فارسی همین مضمون را با اسلوب امر بیان کرده است: «گو فراتر نشین». طبعاً این دو تعبیر در عین تفاوت، هر دو در ساخت بیانی بیت، کارکردی مشابه دارند و میگویند این پسر باید به دور از نامحرمان باشد. براین اساس تغییر در نحوۀ بیان را ناگزیر باید از اختیارهای مترجم در این نوع ترجمه دانست، اما مسأله اینجاست که معیار توفیق و قدرت مترجم در این نوع ترجمه دقیقاً همین اختیار است. به عبارت دیگر، مسأله این است که مترجم در تعبیر مجدد از مضمون تعبیرهای عربی تا چه حد توانسته موفق عمل کند. برخلاف نمونههای قبلی، در برخی نمونهها تغییرهای بیانی موجب میشوند ترجمه از شعر عربی دور بیفتد و اساساً مضمونی متفاوت تولید کند؛ مثل بیتی از محییالدین محمد در ترجمۀ قصیدۀ بُردۀ بوصیری (ر.ک: بوصیری، 1361):
عَدَتْکَ حالِی لا سِرِّی بِمُسْتَتِرٍ
|
|
عَنِ الوُشاةِ وَلا دائی بِمُنْحَسِمِ
|
دور از تو حال من به نهایت رسیده است
|
|
نِی سر نهان ز واشی و نه درد نیز کم
|
بیت عربی با تعبیر «عَدَتْکَ حالِی» (حال من از تو گذشته) میگوید فقط تو نیستی که از حال من باخبری، بلکه اخبار حال من از تو گذشته و به سخنچینان رسیده است. این در حالی است که مضمون مصرع اول از بیت فارسی این است که در دوری از تو، حال من تحملناپذیر شده! بنابراین، در اینجا تغییر در نحوۀ بیان، مضمونی کاملاً متفاوت تولید کرده است. به همین روال، فاصله گرفتن از ساخت بیانی شعر عربی در ترجمه ممکن است تا جایی پیش رود که بهسادگی نتوان مضمون بیت عربی را از بیت فارسی دریافت کرد؛ مثل بیتی از علیاصغر حریری در ترجمۀ قصیدۀ سینیۀ بحتری (حریری، 1341):
بُلَغٌ مِن صُبابَةِ العَیشِ عِندی
|
|
طَفَّفَتها الأَیّامُ تَطفیفَ بَخسِ
|
نو ز بهر زندگانی، نیست دست من تهی
|
|
ز آنچه کاهد دمبدم ایام از آن گر بشمری
|
بیت عربی با بیانی تقریباً ساده در گلایه از روزگار گفته «کفافی از باقیماندۀ زندگی دارم که روزگار با تنگدستیاش آن را کاسته است»، اما بیت فارسی جملهبندی ناهموار و بیانی مبهم دارد تا جاییکه آشکارا مشخص نیست چه میگوید و بعد از تلاش برای بازسازی آن در ذهن میتوان گفت احتمالاً منظورش این است که «دست من برای زندگی خالی نیست و ایام از داشتههای من همواره میکاهد». نمونهای دیگر از این وضعیت، بیتی از نصرتالله فروهر در ترجمۀ قصیدۀ عینیۀ ابنسینا است که در آن دربارۀ روح و پیوستنش به جسم انسان میگوید (فروهر، 1371):
وَصَلَتْ عَلَى کُرْهٍ إِلَیْکَ وَرُبَّمَا
|
|
کَرِهَتْ فِرَاقَکَ وَهْیَ ذَاتُ تَفَجُّعِ
|
وصال او به بدن با کراهتی همراه
|
|
فراق نیز به بیمیلی است و حاشایی
|
بیت عربی دربارۀ روح گفته «او با کراهت به تو پیوسته و چهبسا از جدایی تو نیز اکراه داشته باشد حالآنکه غمی بزرگ دارد»، اما نحوۀ تعبیر و نظم سخن در بیت فارسی به سادگی این مضمون را نمیرساند و باید با تلاش از مصرع دوم فهمید که میگوید «او همچنین با میلی و انکار از بدن جدا میشود». بنابراین، از آنجا که این نوع ترجمه باید مضمون شعر عربی را در فضای محدودی بیان کند که قالب موسیقایی شعر کلاسیک تعیین میکند، ممکن است نتیجۀ ترجمه در رساندن مضمون شعر عربی بیانی گویا و رسا نداشته باشد. نمونهای که میتواند این مشکل را آشکارتر نشان دهد، بیتی دیگر از نصرتالله فروهر اینبار در ترجمۀ قصیدۀ خمریۀ ابن فارض در وصف باده است (همان: 57):
لَها البَدرُ کَأسٌ وَهیَ شَمسٌ یُدیرُها
|
|
هِلالٌ، وَ کَم یَبدُو إذا مُزِجَتْ نَجمُ
|
جام ماهش همچو خورشیدی به دور آمد از آن
|
|
شد هویدا اختران دور هلال انوری
|
بیت عربی از جملههایی ساده تشکیل شده که هر یک دلالتی کاملاً روشن دارد و در مجموع میگوید «این باده، جامی از ماه تمام دارد» و خود، خورشیدی است که هلالی آن را میچرخاند و وقتی به آب آمیخته شود، بسی ستاره پدید میآید، اما ترجمۀ فارسیاش چنان نامفهوم است که گویی صرفاً واژههایی را در ساختی موسیقایی گرد هم آورده است بیآنکه در تعامل با هم دلالتی روشن داشته باشند.
- تأثیر قافیهپردازی بر ساخت بیانی
عامل مهم دیگری که در این نوع ترجمه بر رابطۀ شعر عربی و شعر فارسی از منظر ساخت بیانی تأثیر میگذارد، ضرورت قافیهپردازی در ترجمه است که در نمونههای قبل نیز مشهود است و باید بهطور ویژه مورد بررسی قرار گیرد. از آنجا که قافیه یک رکن موسیقایی در شعر کلاسیک است، ترجمۀ منظوم ناگزیر است در تولید ترجمه به روالی منظم در قافیهپردازی پایبند باشد و این بدان معناست که مترجم باید ساخت بیانی بیتهای فارسی را بهگونهای سامان دهد که با شیوۀ منتخبش برای قافیهپردازی سازگار باشد. گاه مترجم تصمیم میگیرد در شعر فارسی برای هر بیت قافیۀ جداگانه بیاورد؛ یعنی به شیوۀ مثنوی. این تصمیم طبعاً باعث میشود چالش قافیهپردازی کاهش یابد، چون مترجم مجبور نیست همۀ بیتها را به قافیهای یکسان ختم کند؛ مثل بیتهای آغازین ترجمهای از «لامیة العجم» سرودۀ طغرایی اصفهانی از سکینه رسمی (رسمی، 1392):
أصالةُ الرَأیِ صانَتْنِی عَنِ الخَطَلِ مَجدِی أخیراً وَمَجدِی أوّلاً شَرَعٌ
|
|
وحِلیةُ الفَضلِ زانَتنِی لَدَى العَطَلِ وَالشَّمسُ رَأْدَ الضُحَى کَالشَّمسِ فی الطَفَلِ
|
جودت اندیشهام دورم کند از یاوگی مجد من یکسان بُوَد گاه ولاء و عزل من
|
|
زیور دانش بیاراید گه بیمایهگی چون شرف خورشید را لازم شده در هر زمن
|
در این نمونه، شعر عربی در قالب قصیده سروده شده که در آن دو مصرع از بیت اول و مصرعهای دوم از بقیۀ بیتها همقافیه هستند، اما ترجمه در قالب مثنوی سروده شده که در آن هر دو مصرع از هر بیت قافیهای مستقل دارند. ترجمۀ بیت اول در ساخت بیانی به بیت عربی بسیار نزدیک است تا جاییکه واژههای منتخب برای قافیه (یاوگی و بیمایهگی) نیز معادلهای قافیههای عربی (الخَطَلِ و العَطَلِ) هستند، اما بیت بعد نشان میدهد که ترجمه از ساخت بیانی بیت عربی فاصله گرفته و مضمونش را با تعبیرهایی متفاوت بیان کرده است؛ بهطوری که دو مصرع در هر بیت همقافیه شوند. بنابراین، آشکار است که لزوم قافیهپردازی بر رابطۀ بیتهای عربی و فارسی از منظر ساخت بیانی تأثیر گذاشته است. این تأثیر فارغ از اینکه مترجم چه قالبی را برای شعر فارسی انتخاب کند، پایدار است؛ مثل جایی که مترجم تلاش میکند در نحوۀ تنظیم قافیهها در پایان ابیات همانند شعر عربی عمل کند تا شعر فارسی در نوع شعر کلاسیک نیز همانند شعر عربی باشد. در این صورت وقتی شعر عربی، قصیده است که ابیات متعدد با قافیهی یکسان دارد، تلاش برای ترجمۀ شعر در قالب قصیدۀ فارسی، چالش قافیهپردازی یکسان برای ابیات متعدد را به همراه خواهد داشت که بر رابطۀ ابیات عربی و فارسی از منظر ساخت بیانی تأثیر میگذارد؛ ترجمهای دیگر از همان دو بیت قبلی از محمدآبادیباویل به این ترتیب است (آبادیباویل، 1365):
رأی ستوارم نگهدارد ز حرف سرسری در شرف امروز و دیروز یکسانم از آنک
|
|
زیور فضلم بیاراید گه بیزیوری نیمروز و شب بود یکسان عروس خاوری
|
اینجا مترجم خواسته در نحوۀ قافیهپردازی همچون شعر عربی عمل کند و قالب قصیده را در ترجمه حفظ کند، اما مثل ترجمۀ قبل، همینکه بیت اول را پشت سر میگذاریم، پیامدهای قافیهپردازی از بیت دوم خود را نشان میدهد؛ یعنی جایی که در برابر «الشَّمس»، استعارۀ «عروس خاوری» در پایان بیت آمده تا قافیه به پیش برود و این انتخاب که قافیه را ساخته، نشان از تغییر در نحوۀ بیان برای دلالت بر مضمون بیت دارد. این موضوع را در نمونۀ زیر که بیتی از ترجمۀ محمد حافظ شرف در ترجمۀ قصیدۀ بردۀ بوصیری است، می توان ملاحظه کرد (ر.ک: بوصیری، 1392):
یا لائِمِی فی الهَوَى العُذْرِیِّ مَعْذِرَةً
|
|
مِنِّی إلیکَ ولو أَنْصَفْتَ لَمْ تَلُمِ
|
ای که در عشقم ملامت میکنی معذور دار
|
|
گر تو را انصاف باشد عذرم آری از کَرَم
|
در این نمونه مفهوم «از کرم» هیچ معادلی در بیت عربی ندارد و بهاقتضای قافیهپردازی به بیت فارسی افزوده شده است. یا در نمونۀ زیر که ترجمۀ نصرتالله فروهر از بیت اول خمریۀ ابن فارض است (فروهر، 1371):
شَرِبنا عَلَى ذِکرِ الحَبیبِ مُدامَةً
|
|
سَکِرْنا بِها، مِن قَبلِ أن یُخلَقَ الکَرمُ
|
بادهای خوردم به یاد دوست دوش از ساغری
|
|
نی ز تاکش بُد نشانی، نی ز انگور تری
|
در بیت بالا نیز افزون بر تغییرهای بیانی در سرتاسر بیت بهطور ویژه «ساغری» و «تری» که قافیۀ بیت نخست از قصیده را ساختهاند، هیچ معادل صریحی در بیت عربی ندارند. در نمونههای زیر از غلامرضا اسدیمقدم در ترجمۀ قصیدۀ میمیة فرزدق نیز مشهود است که مترجم برای قافیهپردازی در پایان بیتهای فارسی، تعبیرهایی متفاوت از تعبیرهای عربی آورده و یا واژههایی به ترجمه افزوده است (اسدی مقدم، 1371):
یَا سَائلی أَیْنَ حَلَّ الجُودُ والکَرَمُ
|
|
عِنْدِی بَیَانٌ إِذَا طُلَّابُهُ قَدِمُوا
|
ای که پرسی ریشۀ جود و سخاوت درکجاست
|
|
خواستار ار کس شود بهرش نمایم آشکار
|
هذَا الَّذِی تَعْرفُ البطحاءُ وَطْأَتَهُ
|
|
وَالْبَیْتُ یَعْرفُهُ وَالْحِـلُّ والْحَـرَمُ
|
این کسی باشد که بطحا، کعبه و حلّ و حرم
|
|
میشناسندش که باشد او ولیّ کردگار
|
هَذَا ابْنُ خَیْرِ عِبَادِ اللهِ کُلِّـهِــمُ
|
|
هَذَا التَّقِیُّ النَّقِیُّ الطَّاهِرُ الْعَلَمُ
|
این بُوَد فرزند نیکوبندگانِ ذات حق
|
|
این تقی است و نقی، معروف اندر روزگار
|
در بیت نخست، «بهرش نمایم آشکار» مضمونِ «عِنْدِی بَیَانٌ» را با تعبیری متفاوت بیان کرده است، یا در بیتهای دوم و سوم تعبیرهای «ولیّ کردگار» و «اندر روزگار» افزودههای مترجم هستند. با این همه در چنین نمونههایی نحوۀ قافیهپردازی مترجمان باعث شده ساخت بیانی ترجمه از شعر عربی متفاوت شود، اما در نهایت این تغییرها در راستای مضمون ابیات عربی بوده و در ساخت بیانی بیت فارسی نیز کارکرد متناسب و مفیدی داشتهاند؛ بنابراین، چنین تغییرهایی را میتوان نوعی زیباییآفرینی در بیان ترجمه محسوب کرد. چنین نتیجهای همواره تضمین نمیشود! مثلاً بیتی دیگر از محمد آبادیباویل در ادامۀ ترجمۀ قصیدۀ «لامیة العجم»؛ در این بیت شاعر در بیتی گلایۀ شتر و همسفرانش از وی را بیان کرده (آبادی باویل، 1365):
وَضَجَّ مِن لَغَبٍ نِضوی وَعَجَّ لِما
|
|
یَلقى رِکابی وَلَجَّ الرُّکبُ فی عَذَلی
|
وان نزار اشتر ز رنج راه و دیگر اشتران
|
|
ناله سر دادند و یاران را به سر بد داوری
|
شاعر در پایان بیت گفته کاروانیان مُدام او را نکوهش کردهاند (لَجَّ الرُّکبُ فی عَذَلی) و مترجم در برابرش گفته «یاران را به سر بُد داوری». اگر بپذیریم این سخن که «یاران شاعر از رنج راه در سرشان داوری داشتهاند» نمیتواند در ساخت بیانی بیت، عملکردی مشابه با تعبیر عربی داشته باشد و معنای «نکوهش پیوستۀ شاعر از سوی یارانش» را برساند در این صورت میتوان گفت این نارسایی تابعی از تنگنای قافیهپردازی در بیت است؛ زیرا «یاران را به سر بُد داوری» تعبیری است که مترجم با استفاده از آن قافیۀ بیت را منظم کرده است. چالش قافیۀ یکسان در مقایسۀ این ترجمه با ترجمۀ سکینه رسمی که با قافیۀ مستقل سروده شده، بهتر نمایان میشود (رسمی، 1392):
اشترم از خستگی نالید و دیگر اشتران
|
|
ناله کرده، کاروان بر ذمّ من شد همزبان
|
در این ترجمه استقلال بیت از بیتهای دیگر در قافیهپردازی به مترجم آزادی بیشتری داده و تعبیر «کاروان بر ذمّ من شد همزبان» علاوه بر اینکه قافیۀ مصرع دوم را با مصرع اول تنظیم کرده، مضمون تعبیر عربی را نیز بهروشنی بیان کرده است. تأثیر منفی قافیهپردازی واحد بر ساخت بیانی ترجمه در بیتی دیگر از علیاصغر حریری در همان ترجمۀ سینیۀ بحتری نیز مشهود است (حریری، 1341):
وهُم خافِضونَ فی ظِلِّ عالٍ
|
|
مُشرِفٍ یَحسِرُ العیونَ ویُخسی
|
نک عیان بینم تو گویی کان شهانِ نامدار
|
|
آرمیده در درون کاخ با کند آوری
|
بیت عربی در وصف ارتفاع ایوان کسری گفته «یَحسِرُ العیونَ ویُخسی» یعنی چشمها را ناتوان و خسته میکند. در پایان بیت فارسی نیز، تعبیر «با کُند آوری» آمده تا قافیۀ بیت تنظیم شود، اما بسیار دشوار است که بتوان فهمید این تعبیر که در تنگنای قافیه آورده شده، یعنی ایوان مدائن، کاخی است که برای چشم کُندی میآورد؛ یعنی آن را ناتوان میکند! نمونهای دیگر از این تنگنا بیتی دیگر از نصرتالله فروهر در ادامۀ ترجمۀ خمریۀ ابن فارض است (فروهر، 1371):
ولو نَظَرَ النُّدمانُ ختْمَ إنائِها
|
|
لأسکرهمْ منْ دونها ذلکَ الختمُ
|
گر نظر افتد ندیمان را به مُهر و ختم مِی
|
|
مست گردند از نگه، آشفتگان از منظری
|
ابن فارض گفته است اگر ندیمان به مُهر روی خُم مِی نگاه کنند، آن مُهر فارغ از خود مِی، مستشان میکند. همین سخن در بیت فارسی نیز به نظم درآمده است تا اینکه تعبیر «آشفتگان از منظری» سر میرسد. ساخت بیانی بیت فارسی در تناظر با بیت عربی تا قبل از این تعبیر کامل شده و این تعبیر نهتنها خدمتی به ساخت بیانی بیت نکرده، بلکه با جملهبندیِ بیت نیز سازگار نیست و در نتیجه، بیت را در پایان پیچیده و فهمش را دشوار کرده است. بنابراین، چنین مینماید که این تعبیر قهراً افزوده شده تا طول بیت کامل و قافیۀ بیت جور شود، بیآنکه کارکردی سازنده در ساخت بیانی شعر داشته باشد.
از دیگر رویدادهای قابل توجه در این خصوص مواردی هستند که مترجم برای افزایش همانندی میان شعر عربی و ترجمۀ فارسیاش، تلاش میکند از همان قافیههای شعر عربی یا واژههای مشابهشان در قافیههای شعر فارسی استفاده کند؛ مثل نمونههای زیر از محمد حسین انوار در ترجمۀ قصیدۀ تائیۀ ابن انباری (انوار، 1356):
عُلُوٌّ فِی الحَیَاةِ وَفِی المَمَاتِ
|
|
لَحَقٌّ أَنْتَ إِحْدَى المُعْجِزَاتِ
|
بلند اندر حیات و در مماتی
|
|
بلنداختر یکی از معجزاتی
|
کَأَنَّ النَّاسَ حَوْلَکَ حِینَ قَامُوا
|
|
وُفُودٌ ندلک أَیَّام الصِّلاتِ
|
به دورت خلق انبوه ایستاده
|
|
چنان مانَد که در بذل صِلاتی
|
کَـأَنَّــکَ قـائِــمٌ فِـیـهِــم خَـطـیـبـاً
|
|
وَکُـلُّــهُــم قِـــیـــامٌ لِــلــصَّــلاةِ
|
و یا همچون خطیبی تو به منبر
|
|
به پیش صف مُهیّای صَلاتی
|
در این نمونه مترجم از حضور وامواژههای عربی در زبان فارسی استفاده کرده تا بیتهای فارسی را از منظر واژههای قافیه به بیتهای عربی مشابه کند. اگر بپذیریم واژههایی که تعبیرهایی مثل «یکی از معجزات»، «بذل صِلات» و «مُهیّای صَلات» را ساختهاند در فارسی کاربرد دارند و قابلفهم هستند، چنین عملکردی در انتخاب قافیه میتواند با ساخت بیانی بیتهای فارسی سازگار باشد و شعر فارسی را در انتقال مضمون بیتهای عربی موفق کند، اما اگر مترجم قابلفهم بودن بیتهای فارسی را فدای استفاده از قافیههای شعر عربی کند، این عملکرد بر ساخت بیانی بیتهای فارسی و رابطۀ آنها با بیتهای عربی تأثیر منفی میگذارد؛ مثل این بیت از ادامۀ ترجمۀ قبلی:
أَصَارُوا الجَوَّ قَبْرَکَ وَاسْتَعاضُوا
|
|
عَنِ الأَکْفَانِ ثَوْبَ السَّافِیَاتِ
|
بدینسان بر هوا گورت کشیدند
|
|
کفنپوش سحاب و سافیاتی
|
در تعبیر «کفنپوش سحاب و سافیات» حتی اگر معنای «سحاب» (ابر) دریافته شود، بسیار بعید است که مخاطب فارسزبان دریابد «سافیات» یعنی «بادهایی که گرد و غبارها را با خود میبرند»! این موضوع در بیتهایی از ترجمۀ محییالدین محمد در ترجمۀ قصیدۀ بُردۀ بوصیری نیز دیده میشود (ر.ک: بوصیری، 1361):
أمِنْ تَذَکُّرِ جِیرانٍ بِذِی سَلَمٍ
|
|
مَزَجْتَ دَمْعاً جَرَى مِنْ مُقْلَةٍ بِدَمِ
|
آیا ز یاد کردن یاران ذیسلم
|
|
آمیختی تو اشک ز دیده روان به دم
|
فکیفَ تُنْکِرُ حُبّاً بعدَ ما شَهِدَتْ
|
|
بهِ علیکَ عُدولُ الدَّمْعِ وَالسَّقَمِ
|
انکار عشق چون کنی آخر چو شد گواه
|
|
بر صحتش عدول هم از اشک و هم سقم
|
انتخاب واژههایی مثل «دم» یا «سَقَم» بهعنوان قافیه، در این ترجمه نیز پایان بیتهای فارسی را به پایان بیتهای عربی شبیه کرده، اما به نظر میرسد چنین واژههایی آنقدر در فارسی جاافتاده و آشنا نیستند تا بتوانند در پایان این ابیات تعبیرهایی روشن برای دلالت بر مضمون بیتهای عربی بسازند؛ چراکه مثلاً بهدشواری میتوان فهمید که «آمیختی تو اشک ز دیده روان به دم» یعنی «اشک خود را به «خون» آمیختی»؛ بهویژه که واژۀ «دم» در فارسی بیشتر معنای «لحظه» یا «تنفس» را به خاطر میآورد. یا باز بهسادگی نمیتوان دریافت که «بر صحتش عدول هم از اشک و هم سقم» یعنی «بر صحت این موضوع، هم اشک و هم «بیماریِ» تو گواه هستند».
با این وصف اگر مترجم تصمیم بگیرد شعر فارسی را با قافیۀ یکسان در پایان همۀ ابیات بسراید، این تصمیم وی را به قیدی مقیّد میکند که چهبسا باعث شود در برخی ابیات در تنگنای قافیهپردازی از تعبیرهایی استفاده کند که دلالتی مبهم و نارسا داشته باشند یا بر مضامینی متفاوت از مضامین تعبیرهای شعر عربی دلالت کنند. فراتر از این وضعیت، اگر مترجم در تلاشی افراطی برای شبیهسازی شعر فارسی به شعر عربی تصمیم بگیرد در شعر فارسی از قافیههای شبیه به شعر عربی استفاده کند، خود را به قیدی مضاعف مقیّد میکند که ممکن است پیامدهای منفی بیشتری برای ساخت بیانی شعر فارسی و رابطۀ آن با ساخت بیانی شعر عربی داشته باشد.
- از بازآفرینی صوری تا بازآفرینی پویا
براساس آنچه گذشت، بهطور کلی میتوان گفت ترجمۀ شعر عربی کلاسیک در قالب شعر کلاسیک فارسی با چالشهایی روبهرو است که به دو محور کلی و موازی برمیگردند؛ یکی انتقال ساخت بیانی شعر عربی با پیچیدگیهای که دارد و دیگری حفظ ساخت موسیقایی شعر فارسی با الزاماتی که دارد. رابطۀ این دو محور در تولید ترجمه بهگونهای است که ساخت بیانی شعر شدیداً تحت تأثیر ساخت موسیقاییاش قرار دارد؛ زیرا این ساخت موسیقایی شعر است که محدودیتهایی را به ساخت بیانیاش تحمیل میکند. بنابراین، هرچه مترجم تلاش کند شعر فارسی را بهلحاظ صوری شبیه به شعر عربی بسراید، خود را به قیودی ملتزم میکند که ممکن است موجب شوند ترجمه از مضامین شعر عربی فاصله بگیرد و یا به تعقیدات و ناهمواریهای بیانی دچار شود. در این حالت ترجمۀ منظوم به «بازآفرینی صوری» گرایش مییابد که دغدغهاش حفظ صورت شعر در ترجمه است تا جایی که ممکن است به همین اکتفا کند که محصول ترجمه کلامی موزون و مُقفّا باشد، هرچند ساخت بیانیاش مبهم و دشواریاب باشد یا بر مضمونی متفاوت از مضمون شعر عربی دلالت کند.
نظر به این چالشها ممکن است مترجم پیشاپیش بپذیرد که در این نوع ترجمه، فاصلهگیری از ساخت بیانی شعر عربی اتفاقی ناگزیر است و لزومی ندارد ساخت موسیقایی شعر فارسی تقلیدی حداکثری از ساخت موسیقایی شعر عربی باشد. چنین رویکردی موجب میشود مترجم با آزادی در هر دو محور، مضمون ابیات عربی را با استفاده از شیوههای بیانی متفاوتی از نو در فارسی بیان کند و در نحوۀ تنظیم سخن در ساخت موسیقایی شعرِ فارسی نیز متناسب با مقتضیات بیان فارسی عمل کند. در این حالت ترجمۀ منظوم به «بازآفرینی پویا» گرایش مییابد که دغدغهاش زیباییآفرینی با بیان شعری پویا و طبیعی در زبان مقصد است، هرچند مضمونهای شعر عربی را با تعابیری متفاوت بیان کند.
پیش از این، وقتی دربارۀ تغییرهای بیانیِ موفق در ترجمۀ منظوم سخن گفتیم، نمونههایی نقل و بررسی شدند که در واقع نمونههایی از همین بازآفرینی پویا هستند، اما اکنون میتوان در نمونههای دیگری نیز این موضوع را بهطور متمرکز بررسی کرد؛ مثلاً سه بیت از ناصر امامی در ترجمۀ قطعهای عربی (ر.ک بهروزی، 1353):
أیا مَعشَرَ العُشّاقِ باللهِ خَبِّروا
|
|
إذا اشتَدَّ عشقٌ بالفتی کیفَ یَصنَع
|
ای مردم دلباخته گوئید خدا را
|
|
عاشق چه کند با غم جانکاهِ جدائی
|
یُداری هَواهُ ثمَّ یَکتُمُ سِرَّه
|
|
ویَخشَعُ فی کلِّ الأمورِ ویخضَع
|
راز دل خود پوشد و با عشق بسازد
|
|
وز شبپره آموزد بینای و نوائی این آتش پر
|
وکیفَ یُداری والهَوی قاتلُ الفتی
|
|
وفی کلِّ یومٍ قلبُهُ یَتَقَطَّع
|
شعلۀ جانسوز نهفتن
|
|
اندر دل صد پاره نباشد عقلائی
|
مترجم در نمونههای فوق شعر فارسی را همچون شعر عربی در قالب قطعه سروده است، اما وی خود را در جدال میان ساخت موسیقایی شعر فارسی با ساخت بیانی شعر عربی در تنگنا نینداخته و هرجا تنظیم سخن در شعر فارسی اقتضا کرده که مترجم از ساخت بیانی شعر عربی فاصله بگیرد، وی مضامین ابیات عربی را با استفاده از تعابیری کاملاً متفاوت بیان کرده است. مثلاً در مصرع سوم شعر عربی گفته «چنین عاشقی در هر شرایطی کرنش میکند و سر تسلیم و ارادت پیش میآورد» که دلالت بر درماندگی و بینوایی عاشق دارد. این در حالی است که مصرع فارسی همین مضمون را در بیانی کاملاً متفاوت ارائه کرده و گفته «چنین عاشقی مثل پروانهای در آتش با بینوایی خود میسازد». در بیت سوم نیز شعر عربی گفته «جوان عاشق چطور میتواند خویشتنداری کند وقتی عشق، قاتل جان اوست و دلش هر روزه پارهپاره میشود؟» و باز بیت فارسی همین مضامین را با تعابیری متفاوت بیان کرده و گفته «عاقلانه نیست که جوان عاشق بتواند آتش عشق را در دل صدپارۀ خود پنهان کند». این تفاوتهای تعبیری در عین حفظ و انتقال مضامین، نشان از آن دارد که مترجم با آگاهی از جدال میان ساخت موسیقایی و ساخت معنایی در ترجمۀ منظوم، رسایی و زیبایی محصول ترجمه را فدا نکرده تا شعر فارسی نوعی بازسازی صوری از موسیقی و بیان شعر عربی شود، بلکه با گرایش به نوعی بازآفرینی پویا در ترجمه برای دلالت بر مضمونهای شعر عربی از تعبیرهای هنری نوآورانهای استفاده کرده که بدون ابهام و پیچیدگی با ساخت موسیقایی شعر فارسی تناسب دارند. همین گرایش را با ویژگیهایی که بیان شد، میتوان در ترجمهای دیگر از همین ابیات ملاحظه کرد؛ البته در این ترجمه هادی شایان برای هر بیت قافیهای مجزا آورده است (همان: 177):
ای گروه عاشقان گوئید هان با مدارا رازپوشی بایدش چون توان با صبر چاره عشق کرد؟
|
|
عشق چون آید، چه سازد نوجوان؟ پیش هر تندی خموشی بایدش کان کند صد چاک دل را ز آه و درد
|
افزون بر دو بیتی که پیشتر از ابوالعلاء معرّی و سعدی شیرازی نقل شد در اینجا میتوان به بیتی دیگر از سعدی اشاره کرد که از منظر ساخت بیانی بسیار شبیه به بیتی از مالک بن أسماء است. اگر با مقایسۀ این دو بیت بپذیریم که این بیت نیز میتواند نمونهای دیگر از ترجمۀ منظوم پنهان باشد، سرودۀ سعدی به بهترین شکل اوج بازآفرینی پویا در ترجمۀ منظوم را نشان میدهد. بیت عربی گفته «وقتی مروارید زیبایی چهرهها را زینت میدهد، زیبایی چهرۀ تو زینتی برای مروارید است»:
وإذا الدّرُّ زانَ حُسنَ وُجـوهٍ
|
|
کانَ لِلدُّرِّ حُسنُ وَجهِکِ زَینا
|
به زیورها بیارایند وقتی خوبرویان را
|
|
تو سیمینتن چنان خوبی که زیورها بیارایی
|
- از بازآفرینی پویا تا بازآفرینی آزاد
گرایش به بازآفرینی پویا در ترجمۀ منظوم در گامی فراتر میتواند سبب شود که مترجم در ساختار شعر عربی دخل و تصرفهای آزادانهای انجام دهد. چنین دخل و تصرفهایی میتواند شکلهای گوناگونی داشته باشد؛ بدین شکل که بیان شعر عربی را در شعر فارسی توسعه دهد یا از آن بکاهد یا اجزای شعر عربی را در ساختار ترجمه جابهجا کند. در این صورت محصول ترجمه به نوعی «بازآفرینی آزاد» گرایش خواهد یافت که نهتنها بهلحاظ موسیقایی و بیانی ملزم به تقلید از شعر عربی نیست، بلکه اساساً در تعداد ابیات و ساختار شعر فارسی نیز به ابیات و ساختار شعر عربی مقیّد نیست. صورتی ساده از این گرایش را میتوان در ترجمۀ دیگری از همان قطعۀ «أیا مَعشَرَ العُشّاقِ ...» دید که احمد حشمتزاده در آن هر بیت را در قالب چندین بیت ترجمه کرده؛ مثلاً فقط بیت نخست را در قالب پنج بیت زیر (ر.ک بهروزی، 1353):
ای گروه عاشقان بهر خدا مشکلی باشد مرا، آسان کنید چیره شد چون بر جوانی عشق یار آتش عشقش بسی بیتاب کرد آن جوان ناتوان را چاره چیست
|
|
رحمتی آرید بر این بینوا رفع حیرانیِ این حیران کنید بردش از دل طاقت و صبر و قرار ملتهب چون ماهی بیآب کرد درد او را هست درمان یا که نیست
|
در اینجا مترجم مضمونهای دو مصرع عربی را در 10 مصرع فارسی توسعه داده است؛ یعنی بهترتیب «أیا مَعشَرَ العُشّاقِ باللهِ» را در مصرع اول، «خَبِّروا» را در سه مصرعِ بعدی، «إذا اشتَدَّ عشقٌ بالفتی» را در چهار مصرع بعدی و «کیفَ یَصنَع» را در دو مصرع آخر. همچنین از نمونههای برجستهتر در این گرایش، ترجمۀ عبدالرحمن جامی از قصیدۀ خمریۀ ابن فارض است که وی در آن هر بیت از قصیدۀ عربی را در قالب یک رباعی مجزّا ترجمه کرده است (جامی، بیتا):
شَرِبنا عَلَى ذِکرِ الحَبیبِ مُدامَةً
|
|
سَکِرْنا بِها، مِن قَبلِ أن یُخلَقَ الکَرمُ
|
روزی که مدار چرخ و افلاک نبود بر یاد تو مست بودم و بادهپرست
|
|
آمیزش آب و آتش و خاک نبود هرچند نشان باده و تاک نبود
|
در این ترجمه نهتنها ساخت موسیقایی شعر و همچنین ساخت بیانیاش تغییر کرده، بلکه تعبیرهای شعر عربی در قالب تعبیرهای گستردهتری در شعر فارسی توسعه یافتهاند. مثلاً مصرع آخر از رباعی فارسی را میتوان ترجمۀ تعبیر «مِن قَبلِ أن یُخلَقَ الکَرمُ» (پیش از آنکه تاک آفریده شود) دانست. علاوه بر این مصرع، بیت اول نیز تماماً از توسعۀ همین مضمون سروده شده و افزودۀ مترجم است؛ بیآنکه معادلی جداگانه در بیت عربی داشته باشد. همچنین است ترجمۀ بیت بعدیاش (همان: 33):
لَها البَدرُ کَأسٌ وَهیَ شَمسٌ یُدیرُها
|
|
هِلالٌ، وَ کَم یَبدُو إذا مُزِجَتْ نَجمُ
|
ماهیست تمام جام و می مِهر منیر صد اختر رخشنده هویدا گردد
|
|
و آن مهر منیر را هلالست مدیر چون آتش می زآب شود لطفپذیر
|
در اینجا گذشته از همۀ توسعههای بیانی در سرتاسر رباعی، بهعنوان مثال فقط مضمون «إذا مُزِجَتْ» (چون آمیخته شود) بهتنهایی چنان در ترجمه توسعه یافته که مصرع چهارم را ساخته است. نمونهای آزادانهتر از همین رویکرد باز از جامی است در ترجمۀ قصیدۀ میمیة فرزدق با 41 بیت. جامی این قصیده را در قالب مثنوی با 65 بیت ترجمه کرده و اینگونه شعر عربی را در شعری فارسی کاملا ًآزادانه بازسروده است (جامی، 1378). در این ترجمه او علاوه بر اینکه برای انتقال مضمونهای تعبیرهای عربی از تعبیرهای متفاوتی در شعر فارسی استفاده کرده، بسیاری از تعبیرهای عربی را در سرودۀ خود توسعه داده، ابیات متعددی را از خود به ترجمه افزوده، برخی مصرعها یا بیتها را ترجمه نکرده و جای بسیاری مصرعها و بیتها را در ترجمه تغییر داده است؛ مثلاً فرزدق در بیت دوم، امام (ع) را چنین توصیف کرده:
هَذا الّذی تَعرِفُ البَطْحـاءُ وَطْأتَـهُ
|
|
وَالبَیْـتُ یعْرِفُـهُ وَالحِـلُّ وَالحَـرَمُ
|
و جامی این بیت را در ابیات سیزدهم تا شانزدهم در چهار بیت اینگونه توسعه داده:
آن کس است این که مکه و بطحا حرم و حلّ و بیت و رکن و حطیم مروه مسعی صفا حجر عرفات هر یک آمد به قدر او عارف
|
|
زمزم و بوقبیس و خیف و منا ناودان و مقام ابراهیم طیبه و کوفه کربلا و فرات بر علوّ مقام او واقف
|
یا فرزدق در بیت چهارم و بعدتر در بیت هشتم سروده:
(4) هذا الّذی أحمدُ المختارُ والِدُهُ
|
|
صَلَّى عَلَیْهِ الإِلَهُ مَا جَرَى القَلَمُ
|
(8) هَذَا ابنُ سَیِّدَةِ النِّسْوَانِ فَاطِمَةَ
|
|
وَابْنُ الْوَصِیِّ الَّذی فِی سَیْفِهِ سَقَمُ
|
و جامی در بیتهای هفدهم و هجدهم:
قرّة العین سیدالشهداست میوۀ باغ احمد مختار
|
|
غنچۀ شاخ دوحۀ زهراست لالۀ راغ حیدر کرّار
|
در نمونههای بیان شده، علاوه بر تفاوت در نحوۀ بیان مضمون، جابهجا شدن مصرعها نیز کاملاً مشهود است؛ زیرا مصرع «هذا الّذی أحمدُ المختارُ والِدُهُ» در مصرع «میوۀ باغ احمد مختار»، مصرع «هَذَا ابنُ سَیِّدَةِ النِّسْوَانِ فَاطِمَةَ» در مصرع «غنچۀ شاخ دوحۀ زهراست» و مصرع «وَابْنُ الْوَصِیِّ الَّذی فِی سَیْفِهِ سَقَمُ» در مصرع «لالۀ راغ حیدر کرّار» ترجمه شده و جایگاه هر یک در ساختار شعر، جداگانه تغییر کرده است. علاوه بر این، مقایسۀ کامل دو شعر نشان میدهد که مصرع «صَلَّى عَلَیْهِ الإِلَهُ مَاجَرَى القَلَمُ» در شعر فارسی نیامده و حذف شده است؛ همچنانکه متقابلاً مصرع «قرّة العین سیدالشهداست» در شعر عربی معادلی ندارد و افزوده شده است.
فرزدق در بیت سیزدهم سروده:
یُغْضِی حَیاءً وَیُغضَى مِن مَهابَتِـه
|
|
فَمَـا یُکَلَّـمُ إلّا حِیـنَ یَبْتَسِـمُ
|
و جامی در بیتهای بیست و هفتم تا بیست و نهم:
از حیا نایدش پسندیده خلق ازو نیز دیده خوابانند نیست بیسبقت تبسّم او
|
|
از حیا نایدش پسندیده کز مهابت نگاه نتوانند خلق را طاقت تکلّم او
|
در این نمونه یک بیت عربی به سه بخش تقسیم شده: «یُغْضِی حَیاءً»، «وَیُغضَى من مَهابَتِـه» و «فَمَـا یُکَلَّـمُ إلّا حِیـنَ یَبْتَسِـمُ» سپس هر بخش در بیتی جداگانه ترجمه شده است. این نمونه بهخوبی نشان میدهد که ترجمۀ منظوم میتواند بهلحاظ ساخت موسیقایی فارغ از شعر عربی منطبق با مقتضیات بیانی در زبان فارسی تنظیم شود و بهلحاظ ساخت بیانی نیز تعبیرهای متفاوتی را بهکار بگیرد، اما در عین حال عیناً مضمونهای شعر عربی را روان و رسا در شعر فارسی بیان کند.
بررسی ترجمههای جامی بهروشنی بازآفرینی آزاد را در ترجمۀ منظوم نشان میدهد، اما در این رویکرد باید به ترجمۀ محمدحسین شهریار از قصیدۀ بشریۀ ابن عوانه نیز اشاره کرد که ماجرای نبرد شاعر با یک شیر را در 23 بیت روایت میکند. شهریار این قصیدۀ عربی را در قالب قصیدهای فارسی با 49 بیت ترجمه کرده و سرودۀ او نیز در قیاس با شعر عربی، علاوه بر اینکه تفاوتهای فراوانی از منظر ساخت بیانی در بیتها دارد، بسیاری از تعبیرهای عربی را توسعه داده، بیتهای متعددی را به ترجمه افزوده، بعضی مصرعها یا بیتهای عربی را در ترجمه نیاورده و برخی از آنها را در ترجمه جابهجا کرده است. با نگاهی گذرا به ترجمۀ دو بیت نخست از این قصیده میتوان دریافت که آغاز این ترجمه، خبر از یک بازآفرینی آزاد میدهد (شهریار، 1369):
أَ فَاطِمُ لَوْ شَهِدْتِ بِبَطْنِ خَبْتٍ إِذاً لَــــرَأَیْـــتِ لَیْــــثاً زَارَ لَیْـــثاً
|
|
وَقَدْ لاَقى الهِزَبْرُ أَخَاکِ بِشْرَا هِزَبْرَاً أَغْلَباً لاقى هِزَبْرَا
|
نبودی تماشا کنی ای پری نبودی ببینی که خود شیر گفت
|
|
که چون پنجه کردم به شیر نری فری بر چنین برز و بازو فری
|
بحث و نتیجهگیری
در ترجمۀ شعر کلاسیک عربی به شعر کلاسیک فارسی، محصول ترجمه تابعی است از تعامل دو عامل: یکی انتقال ساخت بیانی شعر عربی و دیگری شبیهسازی ساخت موسیقایی آن در زبان فارسی. تأثیرات متقابلی را که این دو عامل بر رابطۀ محصول ترجمه با شعر عربی میگذارند بهطور عمده میتوان در این پنج محور جمعبندی کرد:
الف- محصول این نوع ترجمه، شعری کلاسیک در زبان فارسی است که ساخت موسیقاییاش زاییدۀ ساخت بیانی شعر در زبان فارسی است. بنابراین، محصول ترجمه بهلحاظ وزن عروضی مستقل از شعر عربی پدید میآید و در شیوۀ تنظیم قافیه نیز لزوماً شبیه به شعر عربی نیست.
ب-رعایت الزاماتی که ساخت موسیقایی شعر فارسی به همراه دارد، غالباً موجب میشود ساخت بیانی در محصول ترجمه از ساخت بیانی شعر عربی فاصله بگیرد تا ترجمه مضامینی را که تعبیرهای عربی بیان کردهاند با استفاده از تعبیرهایی متفاوت در شعر فارسی بیان کند.
ج- الزامات ساخت موسیقایی در شعر فارسی گاه موجب میشود محصول ترجمه در نحوۀ تنظیم سخن در قالب مصرعها و بیتها با شعر عربی متفاوت شود که این تفاوت عمدتاً در جابهجایی مصرعها یا تغییر تعداد ابیات نمود مییابد.
د- تغییرهای بیانی که بهاقتضای ساخت موسیقایی در شعر فارسی رخ میدهند در صورتی رابطۀ محصول ترجمه را با شعر عربی حفظ میکنند که در راستای انتقال مضمونهای شعر عربی باشند؛ یعنی مضمونهای متفاوتی تولید نکنند یا مبهم و نامفهوم نباشند.
هـ- قافیهپردازی بهعنوان رکنی مهم در ساخت موسیقایی غالباً موجب تغییرهای بیانی در محصول ترجمه میشود. تغییرهای بیانی با هدف قافیهپردازی در صورتی که در راستای انتقال مضمون شعر عربی باشند، رابطۀ بیانی محصول ترجمه را با شعر عربی برجستهتر میکند، اما اگر مضمونی متفاوت تولید کنند یا به ابهام و تصنّع در بیان منجر شوند، ضعف ترجمه را بهلحاظ بیانی برجستهتر میکنند.
در ترجمۀ شعر کلاسیک عربی به شعر کلاسیک فارسی، تعامل میان ساخت بیانی و ساخت موسیقایی بهطور عمده با سه گرایش در محصول ترجمه نمود مییابد. یک گرایش «بازآفرینی صوری» است و آن وقتی است که مترجم به این بسنده میکند که محصول ترجمه، نظمی موزون و مقفا داشته باشد تا ساخت موسیقایی شعر عربی را بهلحاظ صوری شبیهسازی کرده باشد، هرچند محصول ترجمه بهلحاظ بیانی معیوب و نامفهوم باشد یا بر مضمونی متفاوت از شعر عربی دلالت کند. گرایش دوم «بازآفرینی پویا» است و آن وقتی است که مترجم صرفاً به منظوم بودن محصول ترجمه قناعت نمیکند، بلکه از منظر ساخت بیانی به رسا بودن ترجمه و رابطۀ مضمونی آن با شعر عربی نیز اهمیت میدهد و برای دلالت بر مضمونهای شعر عربی بهطور پویا و خلاقانه از تعبیرهای نوآورانهای استفاده میکند که بدون ابهام و پیچیدگی با ساخت موسیقایی شعر فارسی تناسب دارند. در نهایت گرایش سوم «بازآفرینیِ آزاد» است و آن وقتی است که مترجم فراتر از بازآفرینی پویا در ساختار شعر عربی نیز آزادانه دخل و تصرف میکند و مطابق با میل خود بر آن میافزاید و از آن میکاهد و اجزائش را در ساختار شعر فارسی جابهجا میکند.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
[1]. Jakobson, R.