خاطرهپژوهی در دوران معاصر، یکی از مطمئنترین راههای بررسی و نقد تاریخ روزگار ما و راهی برای زنده نگاه داشتن یادها، تجربهها وخاطرات تاریخی هر ملت است که پس از گذر از پستوهای مخوف سانسور و حجاب معاصریت، چراغی فراروی داوری و عبرتپذیری نسلهای آینده قرار میدهد. نویسنده و سرایندة خاطره از هر شیوه و ابزاری که در دسترس اوست برای روایت دیدهها، شنیدهها و بیان داستان زندگی، شرح روحیات، خلقیات و حالات درونی خویش سود میجوید؛ از این رو، به دشواری میتوان شکلی از صور ادبی و نوشتاری را در بایگانی تاریخ یافت که خاطرهنگاری در قالب آن نیامده باشد.
اشعار خاطرهنگار نیما از زوایای مختلفی (اول شخص مفرد و دانای کل) و در فضایی دلهرهآور، خوابآلوده و ابهامآمیز، تصویری از جامعة سرشار از اندوه و دلمردة شاعر را به تصویر میکشد و با یأس کامل از تیرگی و ظلمت جامعه و ناامیدی از بهبود اوضاع جامعه خاتمه مییابد. گاهی در اشعار حسبحال نیما، روزنههای امیدی که نمودار زندگی و حیات است نیز دیده میشود، اما این وضع امیدبخش، پیش از آنکه استقرار یابد، ناگهان از بین میرود و وجهی دیگر به خود میگیرد.
این مقاله پس از تعریف خاطره، خاطرهنویسی و ویژگیهای خاطرات به طور کلی و همچنین مختصر توضیحی دربارة انواع خاطرات، مبحث خاطرهنویسی در دوران معاصر را با تکیه برآثار (اشعار، نامه، سفرنامة) نیما یوشیج، مورد توجه قرار میدهد.
در این پژوهش سعی بر این است تا به پرسش زیر پاسخ داده شود:
- خاطرهنگاری در آثار نیما یوشیج چگونه نمود یافته است؟
- پیشینۀ پژوهش
پژوهشهای فراوانی در باب خاطرهنگاری صورت گرفته است که بخش زیادی از آنها، اختصاص به تاریخچة خاطرهنگاری و معرفی برخی خاطرهنگاران است که بیشتر آنها در زمرة خاطرهنگاران سیاسی و رجال حکومتی هستند.
از میان کتابهای نگاشته شده: «خاطراتنویسی ایرانیان» (رابرت، گ. فراگنر، 1377)[1]، «یاد مانا» (کمری، 1393)، «خاطرهنویسی و جایگاه آن در تاریخنگاری عصر قاجار» (عباسی، 1396)، «سابقة خاطرهنگاری در ایران» (اشرف، 1375) و «با یاد خاطره، پنج مقاله دربارة خاطرهنویسی و خاطرهنگاشتههای جنگ» (کمری، 1376) را میتوان ذکر کرد.
همچنین به پایاننامههای «بررسی و تحلیل محتوایی و ادبی، زندگینامههای خود نوشت فارسی از دورة بازگشت تا معاصر» (سلمانی، 1389)، «بازنمایی هویت و نقشهای جنسیتی در خاطرهنگاری زنان ایران از انقلاب مشروطیت تا انقلاب اسلامی» (عباسی، 1398) و «تحلیل و مقایسة سنت خاطرهنگاری در عصر مشروطه (1320 -1340 ق» (قانونی، 1387) میتوان اشاره کرد.
از میان انبوه مقالات هم میتوان به مقالة نیکوبخت با عنوان «خاطرهنویسی در ادبیات انقلاب اسلامی» در کتاب ادبیات انقلاب اسلامی زیر نظر ترکی (1395)، «کتابشناسی سرگذشت نامههای خودنگاشت و خاطرات ایرانی» (شعبانی، 1374)، «زبان و زمان در روایت سیاسی زنان خاطرهنگار دورة پهلوی» (آقاجری و همکاران، 1398)، «خاطرهنگاری در تاریخ معاصر ایران» (رئیسالسادات، 1396)، «نگاهی به خاطرهنویسی و مقایسة آن با زندگینامه و سفرنامه» (ایروانی، 1386) و «تاریخ- خاطره- افسانه» (اشرف، 1375) اشاره کرد.
تاکنون پژوهشی در مورد خاطرهنگاری ادبی و بررسی اینگونة ادبی در آثار صورت نگرفته است. خلأ تحقیقاتی در این مورد، ضرورت انجام پژوهش را به اثبات میرساند.
- روش انجام پژوهش
پژوهش حاضر به شیوه توصیفی- تحلیلی است و دادههای پژوهش اسنادی (کتابخانهای) و بر پایة مطالعة مستقیم کتابهای تاریخی، ادبی و نکات مرتبط با آن خواهد بود. برای اجرای این پژوهش، نگارندگان ضمن بررسی خاطره و ویژگیهای خاطرهنگاری به بررسی و تحلیل این شیوه نویسندگی در آثار نیما یوشیج پرداختهاند.
- یافتهها
در این پژوهش خاطره و انواع خاطرهنگاری تعریف و توضیح داده میشود؛ در ادامه با تحلیل اشعار علی اسفندیاری، نمونههای خاطره نگاری در اشعار نیما، بررسی و تحلیل میشود و در نهایت کارکردهای هنری خاطرهنگاری در آثار نیما تصویر میشود.
در حقیقت در تحلیل کیفی خاطرهنگاری در آثار نیما به دنبال توضیح این مطلب هستیم که چگونه خاطرهها در کنار هم، اوضاع سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی یک کشور را ترسیم میکنند. از آنجایی که در تحقیقات کیفی، محقق ابزار اصلی جمعآوری و تحلیل داده است، بنابراین، بیشتر اطلاعات و مطالب این تحقیق از طریق ابزار انسانی جمعآوری میشود؛ البته نه از طریق ابزار خشک مانند پرسشنامه یا رایانه که در تحقیقات کمی حضور دارد، بلکه نگارنده در این پژوهش با مطالعه منابع مختلف تاریخی در ارتباط با موضوع پژوهش، به تحلیل کیفی دادهها میپردازد و این در حالی است که در تحقیق کمی، پژوهشگر با تمرکز بر فضاهای آزمایشگاهی، میدانی، پرسشنامه و رعایت فاصله بین محقق و مورد مطالعه، شرایط طبیعی جمعآوری اطلاعات را نقض میکند.
- مبانی نظری
4-1. خاطره و خاطرهنویسی
خاطرهنویسی، شکلی از نوشتار و یکی از انواع ادبی محسوب میشود که در آن «نویسنده خاطرات خود، وقایع و صحنههایی را که در زندگی اتفاق افتاده و یا شاهد بوده، بازگو میکند؛ به عبارت دیگر، واژة خاطره، صورتی دیگر از خاطر به معنای اندیشه، ضمیر، یادبود، خیال، یادگار و آنچه در دل بگذرد» (فروغی و امیرخوانی، 1386: 104).
خاطرهنگاری در مقام ژانر ادبی از گونههای رایجی است که در تاریخ معاصر ایران مورد توجه قرار گرفت. همچنین عرصهای است برای نمایش «خود» در جامعهای که به شدت عرصة خصوصی از عمومی در آن تفکیک میشود. این تحول که تحت تأثیر افکار اروپایی در ایرانِ عصر ناصری به وجود آمد به عنوان روشی منتقدانه بهکار برده شد؛ بهگونهای که «اغلب مؤلفان با آگاهی از «منِ فردی» و «هویت جمعی» آن را ابزاری در ارائة اطلاعاتی فراتر از زندگی خصوصی خود دانستند و آثاری خلق کردند که «تمام تأثیرپذیری از اندیشههای غربی در شکلگیری آن، روندی جدای از جریان خاطرهنویسی در غرب پیمود و بیشتر در حوزة منابع تاریخی جای گرفت تا آثار ادبی که نوعی غالب زندگینامههای غربی بود» (عباسی، 1396: 6).
4-2. خاطره؛ گونة ادبی
خاطرهنویسی از جملة قالبها و گونههای نگارشی در عرصة ادبی بهشمار میرود. خاطره، چون دارای شیوة بیان، لحن، شخصیت و زاویة دید است، گونة ادبی محسوب میشود و دارای ویژگیهایی چون، تخیل، عاطفه و ذوق ادبی است. خاطرهنگاشتهها به عنوان یک گونة ادبی باید دارای ویژگیهایی چون تخیل و توسل باشند. در خاطرهنویسی هم مانند هر نوع ادبی، فضاآفرینی، ایجاز، دقت، شگردهای نوشتن و نحوة پرداخت رعایت میشود.
4-3. انواع خاطره
«روزنامة خاطرات، وقایعنگاری، خاطرهنگاری، سفرنامهنویسی، حدیث نفس، پارهای گزارشها، زندگینامة خودنوشت و حسب حال از صور گوناگون خاطرهنگاری محسوب میشود و وجه مشترکشان در این است که راوی رویدادهایی را انتقال میدهد که به گمان او واقعاً اتفاق افتاده است و چیزهایی را مینگارد که خود از نزدیک شاهد وقوع آنها بوده است؛ در این میان، وقایعنگاری در مرز تاریخنگاری جا دارد و از انواع مشخص آن به شمار میآید؛ حال آنکه حدیث نفس در مرز داستانپردازی قرار دارد و غالباً از انواع ادبی دانسته میشود؛ اینگونه است که صور گوناگون خاطرهنگاری در محوری قرار دارد که یک سر آن تاریخ و سر دیگر آن انواع ادبی است» (اسلامی، 1388: 39-40).
4-4. تفاوت خاطره و تجربة زیسته
در تحقیقات پدیدارشناختی کیفی، «منظور از تجربة زیسته، یک بازنمایی از تجربیات و انتخابهای یک شخص معین و دانشی است که افراد از این تجربیات و انتخابها به دست میآورد. این تجربه به همراه مواردی که بر جامعه و فرهنگ متمرکزند و آنهایی که روی زبان و ارتباطات تمرکز دارند، شاخهای از تحقیقات کیفی است» (Given, 2008: 68).
«در فلسفه ویلهلم دیلتای[2]، علوم انسانی مبتنی بر تجربة زیسته است که باعث میشود این علوم با علوم طبیعی که مبتنی بر تجربیات علمی هستند، تفاوت اساسی داشته باشند. از این زاویه نیز میتوان به این دیدگاه نگریست که از آنجا که هر تجربه دارای مؤلفههای عینی و ذهنی است برای یک محقق مهم است که تمام جنبههای آن را درک کند.
در تحقیقات پدیدارشناختی، تجربیات زیسته، آبژه اصلی مطالعه است، اما هدف از این تحقیقات درک تجارب زیستة افراد به عنوان واقعیت نیست، بلکه تعیین معنای قابل درک چنین تجربیاتی است. علاوه بر این، تجربة زیسته به معنای تأمل در یک تجربه در حین گذراندن آن نیست، بلکه یک خاطره است که در آن تجربه پس از گذشتن یا زیستن آن منعکس میشود» (Bunnin, 2004: 65).
- بحث وبررسی
5-1. تحلیل اشعار، نامهها و سفرنامههای نیما بر اساس ژانر خاطرهنگاری ادبی
5-1-1. اشعار
اشعار نیما را میتوان به دو دستة مهم طبقهبندی کرد؛ گروه اول شامل اشعاری هستند که شاعر در آنها به قواعد، اصول و فنون شعر سنتی پایبند است و بیشتر در قالبهای مثنوی، غزل، قطعه، رباعی و... سروده شدهاند. شاعر در این دوره به همان شیوة شاعران گذشته به حکایتهای اندرزگونه، لطیفه و موضوعات مختلفی چون مدح، مرثیه، وصف بهار، رنج روستاییان و... پرداخته است که در اغلب آنها با زبانی صریح و ساده، این مضامین را بیان میکند. هر چند در پارهای از این اشعار، رنگ سیاسی و اجتماعی دیده میشود که به ادبیات مشروطه نزدیک است؛ حتی در بعضی از آنها سخن از تغییر و تحول و تجدیدنظر در ساختار زبانی و شعری هست، اما شاعر هنوز نتوانسته هنجارها و قاعدههای زبانی و کلامی را درهم شکند و فارغ از این ساختار و چهارچوب به شعری که در پی آن است، دست یابد.
نیما معتقد است، شعری شایستة واژة معاصر است که رنج مردم را گفته باشد. به عقیدة وی، «وزن و فنون شعری، ابزارهایی هستند تا وی بتواند آن رنجی را که مایة اصلی شعر اوست برای مردم بیان کند» (شریفیان و جعفری، 1387: 12).
گروه دوم اشعاری هستند که با گذر از مرحلة سنتی وکمی پیدایش آزادی در قالبها، مضامین و اوزان، شاعر به کلی قالب کهن و زبان ادبی گذشته را کنار گذاشته و به نوع تکامل یافتهتری از شعر دست مییابد که به شعرهای آزاد یا نیمایی مشهورند.
بیشترین بخش خاطرههای نیما، اختصاص به شعرهای آزاد یا نیمایی او دارد؛ شعرهایی که حسبحال اوست و به بیان دردها و زندگی ذلتبار مردم جامعه، ناکامیها و خفقان بیپایان حکومت میپردازد. نیما در اشعار اتوبیوگرافی خود با کمک گرفتن از واژهها، شرح و توصیف صحنه و همچنین با استفاده از روشهای گوناگون صحنة وقوع، حوادث زندگی خود را ترسیم میکند. در ارائة صحنة شعرهای خاطرهنگار نیما، توصیف شخصیت و محیط، بسیار برجسته است؛ بدانگونه که تلاش شاعر، ترسیم وقوع رویدادهای شعرهایش است.
نیما با توصیف در اشعار اتوبیوگرافی خود، فضایی کاملاً طبیعی را پیش روی خواننده ترسیم میکند؛ «توصیف عنصر دیگری است که در خدمت خاطرهنگاری ادبی قرار میگیرد (سمیعی، 1389: 34). به بیان دیگر، یکی از نوآوریهای نیما در وصف حال خود، استفاده از توصیفات به جای صنایع بدیعی و بیانی (سجع، جناس، تشبیه، استعاره و....) است که در شعرهایش قابل مشاهده است.
از آنجایی که شخصیتپردازی، یکی از ویژگیهای خاطرهنگاری است، نیما، شخصیت شعرهای مربوط به حسبحال خود را از طریق افکار، شرح اعمال و اشخاص داستان به خواننده مینمایاند و از طریق نفوذ به ذهن شخصیتهای داستان، کشمکشهای ذهنی و اعمال آنها را به نمایش میگذارد. در حقیقت شخصیتپردازی در اشعار حسبحال نیما به شیوة «ترکیبی»؛ یعنی به صورت غیرمستقیم (از طریق گفتوگو و کنشهای داستانی) و مستقیم (توصیف ویژگیهای ظاهری و جسمانی) صورت میگیرد.
زاویة دید در اشعار خاطرهنگار نیما، اصولاً دو شیوه است؛ شیوة سوم شخص (دانای کل) و شیوة اول شخص مفرد (من) است. مضمون اصلی خاطرهنویسی «من» است. در برخی اشعار حسبحال نیما، حضور «من» در میدان واقعیت به مثابة یکی از ارکان اصلی، جلوهگری میکند و این حضور، بیانگر واقعگرایی است. در برخی اشعار دیگر، خود شاعر به عنوان دانای کل در روایت حضور دارد و وقایع و حوادثی را که بر اشخاص میگذرد به خواننده منتقل میکند.
جو و فضایی که نیما در اشعار خاطرهنگارش به وجود میآورد، آمیزهای از واقعیت و تخیل است. در برخی از شعرهایش عنصر تخیل برجسته میشود؛ تخیل به طور کلی در تمامی اشعار نیما، جلوهای ویژه دارد. فضای حاکم بر اشعار حسب حال نیما، فضایی دلهرهآور، خشونتبار، خوابآلوده، وهمآلود و ابهامآمیز است؛ هر چند نیما در اشعارش از واقعیتهای زندگی فاصله نگرفته و صرفاً به توصیفهای ساده بسنده کرده است.
شعر «ققنوس» بازتابی از چهره و شرایط زندگی نیماست. نیما در این شعر -که اولین شعر آزاد نیمایی است و در سال 1316 هـجری شمسی سروده شده است- چهرة شاعری را ترسیم میکند که شاهد درد و رنج خلق است و در حالی که مورد انتقادات گزنده و ملالآوری است، هیچکس نالههای او را نمیشنود و یا اگر میشنود برای او نامفهوم است، چون از جنس آن درد و رنج نیست.
«مرغ خوشخوان، آوازة جهان
آواره مانده از وزش بادهای سرد
بر شاخ خیزران
بنشسته است فرد
بر گرد او به هر سر شاخی پرندگان
او نالههای گمشده ترکیب میکند
از رشتههای پارة صدها صدای دور
در ابرهای مثل خطی تیره روی کوه
دیوار یک بنای خیالی میسازد»
(طاهباز، 1375: 222)
ققنوس در حقیقت روح بیدار و حقیقتجوی شاعر است که نمیتواند چون دیگران خاموش بنشیند. او همواره جویای آزادی و آزادگی است و در خیال خویش در پی ساختن «دیوار یک بنای خیالی» است. بنای خیالی، شعرِ آیندة او و سبک اوست و نالههای گمشده، شعر نیماست که از صدها صدای دور، ترکیب شده است.
نیما در ققنوس به عنوان دانای کل در روایت حضور دارد و شرح حال خود را با استفاده از نیروی تخیل و توصیف در فضایی وهمآلود به تصویر میکشد. ققنوس که از تاریکی شب بیزار است و نمیتواند با خفاشان و شبپرستانی که فضای عصر او را دچار خفقان، ترس و اضطرابی همیشگی کردهاند، همنشین و دم خور باشد در حقیقت خود نیماست.
شاعر امروز به قول شاملو «مورخ است، مورخ زمانة خود؛ تاریخ، شعر مستند میخواهد؛ شعرِ لحظههای مستند تاریخ، شعرِ شاعر در لحظة زندگیاش، حرف زمانة اوست» (آریانپور، 1353: 623). نیما که فضای پر از تنش اواخر حکومت قاجار، فرمان مشروطیت، به توپ بستن مجلس، حکومت رضاخان، محمدرضا شاه پهلوی و جنگهای جهانی اول و دوم را تجربه کرده بود، نمیتوانست بدبختی و فلاکت هزاران انسان عصر خود را در اینجا و آنجا با دو چشم تیزبین بنگرد ودر عین حال، مثل خیل عظیمی از شاعران کلاسیک و هم عصر خود بیتفاوت باشد؛ بسیاری از اشعار او گویای حسب حال او و هموطنان اوست.
به عنوان مثال، شاعر در شعر «غراب»، غروبی را به تصویر میکشد که غرابی بر ساحل نشسته و ساحل آسمان نیلگون نیز رنگ سیاهی به خود گرفته است. در نگاه شاعرِ حساسی چون نیما، فضاهای طبیعی و شاد نیز رنگ غم به خود میگیرد و ساحل و دریایی که یک زمان محل شادی و تفریح بوده در نظر شاعر، تیره و تار به نظر میرسند و حتی بلوطی که از خزان زرد شده، همگی فضای اندوهناک را تقویت میکنند. شاعر نیز که از ناکسان گریزان است به تنهایی و انزوا پناه برده و در این انزوا، تصویری از درون خویش میبیند و آن هنگام است که غیبت آفتاب و حاکمیت غروب و غراب شروع میشود.
«آفتاب با رنگهای زرد غمش هست در حجاب
تنها نشسته بر سر ساحل یکی غراب
وز دور آبها
همرنگ آسمان شدهاند و یکی بلوط
زرد از خزان
کرده است روی پارچه سنگی به سر سقوط
زان نقطههای دور
پیداست نقطة سیهی
این آدمی بود به رهی
جویای گوشهای که از چشم کسان نهان
با آن کند دمی غم پنهان دل بیان»
(طاهباز، 1375: 224)
غراب در واقع، نماد بیرونی شاعر است که از تنهایی و رنجی که دیده، دوری گزیده است. رویکرد شاعر به مفاهیمی چون غراب، مرغ غم، مرغ مجسمه و... که جملگی نشانههایی از شومی، نحوست و نامبارکیاند، بیانگر آن است که نیما، فضای خفقان و دردآور رضاخانی را به خوبی حس کرده است و این انزوا و گوشهگیری که در زندگی خود نیما اتفاق میافتد نیز حاصل یأس، بدبینی و ناامیدی شاعر نسبت به فضای بیرونی جامعه است که بر درون شاعر مؤثر افتاده است.
شعر «وای بر من»، تصویر دیگری از جامعة سرشار از اندوه و دلمردة شاعر است و گویای شکست تمامی آرزوها و امیال شاعر است. آلاحمد در تفسیر و شرح «وای بر من» عقیده دارد؛ «نیما این شعر را وقتی سروده که انتظار آمدن مأموران امنیتی را داشته، در هول و انتظار چشم به در مشغول سوزاندن شعرها و نوشتههایش بوده است» (ایوبی، 1378: 75).
«گشت بی سود وثمر
تنگنای خانهام را یافت دشمن با نگاه حیله اندوزش
وای برمن! میکند آماده بهر سینة من تیرهایی
که به زهر کینه آلوده است
کشتگاهم خشک ماند و یکسره تدبیرها»
(طاهباز، 1375: 234)
نیما در این بند، هول و هراس خود از دست مأموران حکومتی را با زبانی نمادین، بیان میکند. کشتگاه شاعر نیز همان سرزمین شاعر است که در شعر داروگ هم آمده است. در این شب هولناک و زجرآور، دشمن با آن نگاه مکار و حیلهاندوزش، تنگنای خانه و مأمن او را یافته و قصد دارد سینة او را مورد نشانه قرار دهد. تیرهای آلوده با زهر کینه، استعاره از بهانهجوییها و یا پروندهسازیهای است که مأموران حکومتی، سعی در انجام آن دارند تا بدان وسیله دستاویزی برای حمله به آن داشته باشند.
شاعر در بندهای پایانی شعر با ناامیدی تمام خطاب به عابران میگوید که از راه من بی هیچگونه فکر بگذرید که مبادا گرفتار آیید، چون میداند مأمورین سراغ او را خواهند گرفت و او را خواهند یافت. پس دیگران را از خود بر حذر میدارد که مبادا گرفتار آیند:
«بگذرید از راه من بی هیچگونه فکر
عابرین! ای عابرین!
دشمن من میرسد، میکوبدم بر در
خواهدم پرسید نام و هر نشان دیگر»
(طاهباز، 1375: 235)
و در بند پایانی با یأس کامل از تیرگی و ظلمت جامعه و ناامیدی از بهبود وضع جامعه و اینکه جایی و یا فرصتی برای آسودن در این فضای وهمناک نمییابد. این گونه شعر را خاتمه میدهد.
«به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژندة خود را؟
وای برمن!
تا کشم از سینة پردرد خود بیرون
تیرهای زهر را دلخون؟ وای برمن!»
(طاهباز، 1375: 236)
نیما در شعر «داروگ» تصویر دیگری از حسبحال خود را ترسیم میکند. «این شعر فریاد عدالتخواهی نیماست و در زمانی سروده شده است که جامعة ایرانی برای احقاق حقوق خود به پا خاسته است» (شمیسا، 1389: 194).
در جوار کشت همسایه
خشک آمد کشتگاه من
گرچه میگویند: «میگریند روی ساحل نزدیک
سوگواران در میان سوگواران»
قاصد روزان ابری، داروگ! کی میرسد باران؟
بر بساطی که بساطی نیست
در درون کومة تاریک من که ذرهای با آن نشاطی نیست
و جدار دندههای نی، به دیوار اتاقم، دارد از خشکیش میترکد
چون دل یاران که در هجران یاران
قاصد روزان ابری، داروگ! کی میرسد باران؟
«داروگ» قورباغة درختی است و به اعتقاد عوام، هرگاه بخواند، نشانة روز بارانی است و سراغ باران را میگیرد. «باران» سمبل روشنی، پاکی، باروری و نشاط است و در این شعر نیز نماد، تغییر وتحولی خوشایند و در نتیجه انقلابی است که به عقیدة شاعر، پیامآور آزادی، عدالت و آبادانی است و با توجه به تکرار «قاصد روزان ابری» در میانه و پایان شعر، میتواند نماد محوری «باران» را به خوبی درک کرد. «کشتگاه همسایه» بیتردید اشاره به کشور همسایه؛ یعنی شوروی میکند و «خانة همسایه» به عنوان کنایه از اتحاد جماهیر شوروی، بین چپیها مرسوم بوده است.
شاعر در این شعر به صورت مستقیم و از زاویة دید اول شخص مفرد و با زبانی نمادین به بیان حوادث سیاسی و اجتماعی خوش یُمنی که پس از انقلاب اکتبر 1917 میلادی در روسیه اتفاق افتاد، نگاه میکند و خواستار تغییر و تحولی بنیادین در کشور ایران است و هر چند با تمامیت انقلاب شوروی نیز موافق نباشد، بلکه شاعر خواستار نفس انقلاب است که پایههای استبداد، خشکاندیشی و خشکمغزی را بسوزاند و سرزمین ایران را آباد سازد. با توجه به احتمال سرایش شعر در سال 1331هـجری شمسی و وقایع آن سال میتوان احساس و اندیشة شاعر را کاملاً درک کرد که در گیرودار چه حوادث تلخی در جریان روشنفکری کشور بوده است.
در بخش اول شعر آنجا که شاعر میسراید: «گرچه میگویند: میگریند روی ساحل نزدیک/ سوگواران در میان سوگواران» اشاره به کشتارهایی میکند که در جریان انقلاب کمونیستی رخ داده و شاعر همچنان خواستار آن است که چنین رخدادی در ایران اتفاق بیفتد. در حقیقت شاعر هیچگونه نشاط و شادمانی را در بساط خود نمیبیند و از هجران یاران که در جریان مبارزات سیاسی به کشورهای همسایه و دیگر کشورهای اروپایی پناه بردهاند و شاید در جریانات سیاسی محبوس یا شهید شدهاند، احساس درد و غم جانکاهی میکند و چنان آن را زیبا به تصویر میکشد که خواننده عمیق این اندوه را کاملاً احساس میکند.
5-1-2. نامه
نامه «نوعی گفتمان متنی و مکالمهگراست و تحت تأثیر دنیای کنشگرها؛ یعنی بافت فرهنگی سوژهها (مخاطب گفتهیاب و نویسندة گفتهپرداز) و بافت شرایطی (مکان و زمان) قرار دارد، به همین دلیل در تحلیل و خوانش این گفتمان، باید مؤلفههای بسیاری را چون شرایط زمانی، مکانی، وضعیت روحی و عاطفی را در نظر گرفت» (شعیری، 1391: 180).
یکی از راههای ورود به عرصة حسبحالنویسی نیما، تحلیل و بررسی برخی از سازههای متنی در نامههای او از جمله نقش عناوین خطابی در آغاز نامهها و نیز نحوة شروع و پایان محتوای نامههاست که این موضوع، بیانگر نوع حضور و تعامل نیما در موقعیتهای گوناگون با افراد مختلف است وگویای بخشی از اتوبیوگرافی اوست.
نامههای نیما در فاصلة سالهای طولانی (1300-1338هجری شمسی) نگاشته شدهاند؛ این نامهها آیینهای از چهار دهه زندگی پر فراز و نشیب شاعر است و از نظر عنوان به سه دسته، تقسیم میشوند؛ «دستة اول نامههایی است که نیما خطاب به خویشان و نزدیکان خود نوشته که از صفات عاطفی «مهربان » «عزیز»،«محزون» و... استفاده کرده است. دستة دوم نامههایی است که نام مخاطب اغلب به تنهایی و یا با اضافه شدن صفت شغلی در عنوان نامه است؛ به عنوان مثال، به نجاتزاده مدیر کتابخانه بار فروش و دستة سوم نامههایی است با عناوین خاص که با توجه به دو دسته دیگر، فآیند معناسازی در آنها فعالتر است؛ «پرندة کوچک من» (خطاب به عالیه) و «به رفیق دریایی من»» (رضایی، مشهدی، شعیری و نیکبخت، 1396: 127).
این نامهها، علاوه بر اینکه مضامین سیاسی، اجتماعی و عاطفی را منتقل میکنند، بیانکنندة حسبحال شاعر نیز هستند. نیما در اسفند 1302 هجری شمسی نامهای خطاب به دوستش مینویسد و خود را اینگونه معرفی میکند:
«من یک کوهنشین غیراهلی، یک نویسندة گمنام هستم که همه چیز من با دیگران مخالف و تمام ارادة من با خیال دهقانی تو که برّه و مرغ نگهداری میکنید، متناسب است. بزرگتر از تصور تو و بهتر از احساس مردم هستم، به تو خواهم گفت چه طور! اما هیهات که بخت من و بیگانگی من با دنیا، امید نوازش تو را به من نمیدهد، آنجا در اعماق تاریکی وحشتناک خیال و گذشته است که من سرنوشت نامساعد خود را تماشا کنم. دوست کوه نشین تو» (طاهباز، 1393: 96).
نیما در این نامه دربارة خود و شرایط نامساعد زندگیاش صحبت میکند. از آنجایی که نیما در روزگاری میزیست که اواخر حکومت قاجار و دورههای مختلف پهلوی را تجربه کرده بود، فضای استبداد و سیاهی این دوران با جان او درآمیخته است و حتی نامههای او هم سبک خاص و منحصر به فرد خود را دارد. مسألة تعهد نیما در مقابل جامعه، چیزی نبود که صرفاً از سَرِ یک جَو عمومیِ ناشی از جریانهای ادبی یا مطالعة کتاب و یا در نتیجة یک حادثة سیاسی به طور ناگهانی به وجود آمده باشد.
اکثر نامههای نیما، متناسب با حال و هوای روحی او سروده شدهاند. او به تصریح خود، هنگامی که فکر میکرد، موضوعی برای نوشتن دارد، مینوشت (بهرامپور، 1389: 17). از این رو، خوانشی از گفتمان نامههای نیما تا حد زیادی گویای حسبحال اوست و از این جهت نوعی خاطرهنگاری محسوب میشود که در شفافسازی افکار، دیدگاهها، هویت و اندیشهها مؤثر است.
نیما در 24 سالگی در نامهای به برادرش دربارة استعفا از شغل دولتی میگوید:
«با چه کسی میتوان گفت که مرتب کردن کاغذجات یک ادارة دولتی و سنجاق زدن به آنها برای من کار خوبی نبود. سرانگشتانی که میتواند کتابها نوشت و به عالم انسانیت خدمت کرده باشد، اگر به وظیفة خودش عمل نکرده باشد، خیلی جای تأسف است!» (طاهباز، 1393: 34)
تعهد نیما در قبال جامعة زمان رضا شاه و همچنین مسئولیت او در قبال ادبیات ایران و انقلاب او در شعر، با وجود مخالفت معاصران خود، سبب مواجهة شاعر با جریانهای مختلفی شد. این جریانها سبب آزرده شدن روحیة نیما، فاصله گرفتن او از جامعه، مردم و جریانهای نامساعد زندگی شد؛ به گونهای که شاعر برای رهایی از آلام به دامن کوه (محل زندگی قبلی خود) پناه میبرد و در انزوا و تنهایی به رسالت خود ادامه میدهد.
«قلب من خوش است که صاحبش همیشه در انزوا و دامنههای کوه باشد. این روزها میلرزید برای اینکه مناسبات دورة زندگی، در انزوای من میخواهد خللی برساند» (یوشیج، 1353: 41).
نیما با وجود اینکه در خانوادة اشرافزاده به دنیا آمد، میتوانست فردی قدرتطلب و کسی که به دنبال سهم بردن از سیاست و مناصب بالای حکومتی باشد، اما چنین اتفاقی هیچگاه در زندگی او رخ نداده است. درد او، درد مردم است؛ «سعی زیاد برای تهیة نان خال».
علاوه بر این، نیما در خانوادهای میزیسته که اجدادش از بزرگان مازندران بودند و پدرش از فعّلان انقلاب مشروطه و برادرش -لادبن- از فعالان سیاسی بوده است. بدیهی است که این عوامل تأثیر بسیار زیادی در روحیة پر تنش نیما داشته باشد؛ به طوری که در نامهای که به مادرش در 4 تیرماه سال 1300 هجری شمسی. نوشته است از شرکت خود در درگیری و جنگهای سال 1300 هجری شمسی خبر داده است.
«مادر عزیزم! گریه نکن! از سرنوشتت پیش همسایه شکایت نداشته باش! پسرت باید فردا در میدان جنگ اصالت خود را به خرج دهد. با خون پدران دلاورم به جبین من دو کلمه نوشته است: خون، انتقام» (طاهباز، 1393: 32).
تجدد در شعر، مضمونی دیگری است که نیما در نامههای خود به آن اشاره میکند و در نامهای که به عارف قزوینی مینویسد، دربارة اشعار عصر خود میگوید:
«میخواهم بگویم در تمام اشعار شعرای عصر حاضر، که نمایندة افکار نابکار عمومی است، یک شعر نیست که در موقع گفتن دل و روح با قلم و زبان همداستان شده باشد» (سپانلو و اخوت، 1381: 531).
نیما علاوه بر اصرار بر شیوة نو، سعی کرد با زندگیای شبیه به زندگی مردم عادی، هنرش را بازتاب زندگی آنها کند. تمام همت نیما، صرف سرزمینش شد. زمانی که بسیاری از شاعران و نویسندگان در دورة رضا شاه به تکرار سنتهای ادبی میپرداختند، نیما علاوه بر تحول و انقلاب در شعر، سعی کرد، همیشه با هنرش در خدمت مردم باشد. نیما، تمام دشواریهایی را که شیوة نو در شعر فارسی داشت، تحمل کرد و علاوه بر این، در برابر فشارهایی که جامعة ادبی بر او وارد میکرد، صبوری کرد که این عوامل، نشاندهندة دل بستگی نیما به هنرش و جامعهای که در آن میزیسته است.
5-1-3. سفرنامه
سفرنامه نیز یکی از انواع خاطرهنگاری محسوب میشود و «به وقایع، رویدادها، دیدهها و شنیدههایی میپردازد که طی سفر برای نویسنده رخ داده است؛ یعنی بر بخشی از خاطرات راوی تعظق میگیرد. بنابراین، بین سفرنامه و خاطره رابطة عموم و خصوص مِنوجه برقرار است. البته ممکن است خاطرهنویسی و سفرنامهنویسی درهم آمیزند که خاطرة سفر محصول آن خواهد بود» (نیکوبخت، 1395: 201).
سفرنامهنویسی از سنتهایی است که در میان مسلمانان پیشینهای کهن دارد. در این میان، ایرانیان برای سفرنامهنویسی، اهمیت بسزایی قائل شدهاند و در ثبت مشاهدات و آراستن آنها به زیور واژگان فاخر و قالبهای زیبای زبان فارسی به گونهای عمل کردهاند که حاصل کار آنها، آثاری جاودان در میراث مکتوب زبان فارسی است. «از نخستین آثار باید به سفرنامة ناصر خسرو در سدة پنجم اشاره داشت که با وجود اختصار به دلیل دقت نظر در ثبت مشاهدات، زیبایی کلام و سادگی بیان از آثار بینظیر زبان فارسی است؛ یکی از آخرین آنها سفرنامههای نیما یوشیج است که در سفر به شهرهای بارفروش (بابل) و رشت فراهم آمده است و شامل یادداشتهای روزانة نیما در مدت یازده ماهة او و همسرش در این دو شهر (بابل و رشت) است که در سالهای 1307 و 1308 هجری شمسی نوشته شدهاند.
نیما در ثبت مشاهدات خود در این سفرنامه با دقت بسیاری عمل کرده است. او میگوید: بارفروش را متوالیاً شرح میدهم، از پشت ذرهبین نگاه میکنم. مثل منجم در رصدگاه خود نشستهام و مثل صیاد در کمین گاهش» (میرانصاری، 1379: 7).
نیما در سفر نامة خود به مواردی همچون:
- توصیف عادات و رسوم مردم
«فقط یک چیز را حسبالمعمول بارفروشیها دوست دارم و آن، فانوسهای مشمائی بلندی است که شبها در دست گرفته و از کوچههای تاریک عبور میکنند.... این فانوس با آن رنگ ملیح مهتابی خود میخواهد آنها را در فضای تاریک زنده کند» (میرانصاری، 1379: 7).
- وصف فضای عمومی شهر
«هنوز من قسمت غربی شهر را بلد نیستم. محلة معروف مرادبک در این قسمت است. همان طور که محلة چهارشنبه پیش در قسمت شمالی و نقیب، کلاً در قسمت شرقی وخیابان حرم در جنوب» (همان: 7).
- ذکر معاریف شهر
«غنیزادة متکان، جدی، ادبیات دوست و فرنگ تحصیل کرده است. به نظر من از هادیزادة فروهر خوش ذاتتر. از اوایل ورود با من دوست شده است. سابقاً در منتخبات شعرای معاصر، بعضی شعرهای مرا دیده بوده است» (همان: 8).
- طرز معیشت وداد و ستد مردم
«در مقابل یک کدوفروش پیر که در این وقت در مقابل سبد کدوهایش چرت میزد، ایستادم و دقت کردم .... فروش چند دانة کدو، پس از آن اتلاف وقت از صبح تا غروب برای یک مرد، آیا میتوان کار نامیده شود؟» (همان: 8).
- وضعیت مراکز فرهنگی
«قرائت خانه روشنتر از همه جا بود. منظرة آن بعد از منظرة خیابان، منظرة عجیب یعنی نادر این شهر است..... مخصوصاً سالن قرائت خانه را خیلی روشن و تمیز با نشاط دیدم. چراغ هم داشت. کتابدار آن، سه نفر بودند. صورت عشقی و بعضی مشاهیر گذشته به دیوارهای آن نصب شده بود» (میرانصاری، 1379: 8).
- کالاهای محلی
«شیر، پنیر، قدیمترین یادگاری است که بومیها از پدرانشان ارث میبرند. هیچ پارچة ابریشمی در بین دست بافتهای ولایتی، این دو صفت را دارا نیست» (همان: 8).
- اماکن تاریخی وزیارتی
«امروز به تماشای یک یادگار خیلی قدیمی رفتم و آن، تماشای در و ضریح امامزادة آستانه است. از سال پانصد و شصت و نه، این در ساخته شده است» (همان: 8).
- قیمت اجناس
«میزان قیمت درختها در حداکثر قطر خود، شمشاد، یک قِران؛ گردو، پانزده قِران؛ موز، ده قِران؛ افرا، هشت قِران؛ متفرقه، پنج قِران، روی هم درختی یک تومان هم قیمت میشود» (همان: 9).
- روحیات وخلقیات مردم
«بلیت برای تئاتر نمیخرند. پول برای تأسیس مطبعه نمیدهند. روزنامه ندارند. به قرائتخانه نمیروند» (همان: 9).
طبعاً خواندن این سفرنامه، هم ارزش مطالعاتی و تطبیقی میان سفرنامههای گوناگون دارد و هم وضع دقیق فرهنگی و اجتماعی مناطقی از کشور را در یکصد سال اخیر نشان میدهد و در زمرة خاطرهنگاری قرار میگیرد.
بحث و نتیجهگیری
خاطرهنویسی یکی از کهنترین انواع ادبی است که پایبند هیچیک از انواع بیان ادبی نیست. خاطرهنگاری شامل گونههای مختلفی چون اتوبیوگرافی، وقایعنگاری، سفرنامه، حدیث نفس و روزنامة خاطرات است. در عرصة ادبی، خاطرهنویسی چون شیوة بیان، موضوع، لحن، زاویة دید و شخصیت ویژه دارد، گونة ادبی است. خاطرهنویسی، اجزا و ارکانی دارد که راوی، سوژه، مکان و زمان مهمترین عناصر آن است.
برخی اشعار نیما، اتوبیوگرافی (زندگینامة خودنوشت)، حسب حال و حدیث نفس اوست. نگاه تازة نیما در بیان حسب حال خود، نوعی هنجارگریزی است و این هنجارگریزی نه بدان معناست که نیما سنتستیز، هنجارستیز یا فصاحتستیز است، بلکه بدان معنی است که نیما در شکل دادن و بیان احوال خود از منظری تازه و بدیع به شعر و مبانی زیباشناسی مینگرد. اشعار حسب حال نیما، تحت تأثیر دنیای بیرونی شاعر، روانشناسی ذهن و زبان، شرایط زمانی، مکانی و زبانی فرهنگ ما و نیز تقاضای روح و سلیقة زیباشناسی ، زمان و مکان مربوط به او و دربردارندة نشانههای خاص است که به طور مستقیم و غیرمستقیم به معناهای آگاهانه واندیشیده صعود میکند.
نیما در اشعار خاطرهنگارش از تمامی عناصر داستان (شخصیت، زاویة دید، فضا، صحنه و...) بهره برده و تلاش کرده است در قالب خاطرهنگاری، رویدادهای اجتماعی، اندیشهها و زندگی خود را ترسیم کند و به این شیوه، خواننده را تحت تأثیر قرار دهد.
شعرهای خاطرهنگار نیما بر اساس زمان گاهنامهای نگاشته شدهاند و در امتداد زمان، یکی پس از دیگری اتفاق افتادهاند و اغلب تمثیلی و ایستا هستند که علاوه بر توصیف به شیوة مستقیم، غیرمستقیم و ترکیبی، افکار و گفتوگوها را از طریق شرح اعمال منتقل کردهاند. شعرهای حسبحال این شاعر، از زوایای مختلفی بیان میشوند و خود شاعر گاهی به عنوان دانای کل و گاهی از زاویة دید اول شخص، شعرها را بیان میکند و در برخی موارد نیز به وسیلة گفت وگوی اشخاص فرعی با شخصیت اصلی، کار روایت انجام میدهد.
سفرنامه و نامههای نیما نیز بیانکنندة اتوبیوگرافی نیماست که تحلیل و بررسی آنها، گویای سبک خاص نیما در زندگی فردی و اجتماعی اوست. نامههای نیما در برهةای از زمان در رفتار و اندیشة او، جلوهگر شرایط و حسبحال اوست و به همین خاطر میان سفرنامه و نامههای نیما و خاطره، پیوندی برقرار میشود.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
[1]. Frogner,G. R.
[2]. Dilthey, W.