طنز از سایر گفتمانهای جدی و غیرطنزآمیز چون مدح، عرفان، تعلیم متفاوت است و میتواند الگوهای ذهنی را تکان و تغییر دهد. طنز این مجال را فراهم میآورد که سلطۀ گفتمان حاکم با آزادیدادن به قوۀ خیال به چالش کشیده شود. چنانکه فروید میگوید: «طنز همان کاری را میکند که نقش بازی کردن برای کودکان، اجازه میدهد افکار ما به جای اصل واقعیت، بر اساس اصل لذت پیش بروند؛ بهمانند کودکان در بازیهای خیالپردازانه» (موریل[1]، 1392: 11).
طنزپرداز میکوشد بهجای استفاده از زبان مستقیم و جدی، دیدگاههای خود را غیرمستقیم و کنایهوار، اما مؤثر و خندهدار بیان کند.
طنز در ادبیات شیوهای از نقد و اعتراض است که طنزپرداز به منظور تغییر اوضاع و با زبان هنری با بیانی که حاصل آن ریشخند یا نیشخند است، اثری ادبی- هنری میآفریند و عیبها، زشتیها، نادرستیها و کژیهای موقعیتها، فرد و جامعه را نشان میدهد. طنز میتواند انگیزههای گوناگونی چون تغییر، اعتراض، انتقام، انتقاد، تشفیخاطر، اصلاح، آگاهی و... داشته باشد.
نام احمد شاملو در ادبیات فارسی با قالب شعر سپید گره خورده است و وی در این شاخه از شعر از آغازگران طنز است. طنز در ژرفساخت اشعار شاملو بیشتر وجود دارد و معمولاً برای یافتن آن باید لایههای مختلف شعر را کنار زد. مبانی اصلی ساخت طنز در آثار شاملو، طبیعت شوخ و بدیههگو، لطیفهگوییها، کشف تناقضها و جملهسازیهای طنزآمیز اوست و بازیهای زبانی و بهرهگیری از گونههای مختلف طنز، شعر وی را کمنظیر ساخته است.
بر اساس نظریۀ ون لیوون[2] با تحلیل و واکاوی شیوۀ بازنمایی کارگزاران اجتماعی به مناسبات قدرت و سلطه و منظورهای پوشیده صاحبان گفتمان میتوان پی برد. دربارۀ تحلیل گفتمان انتقادی ون لیوون در مجموعه اشعار احمد شاملو و گفتمان طنز وی تاکنون تحقیقی انجام نشده است. این مقاله در پی پاسخ به پرسشهای زیر است:
- احمد شاملو از کدام یک از مؤلفههای الگوی ونلیوون بیشتر بهره گرفته است؟
- مناسبات قدرت و فرآیندهای ایدئولوژیکی بر شیوۀ بازنمایی کارگزاران اجتماعی و میزان صراحت و پوشیدگی کلام در اشعار شاملو چه تأثیری گذاشته است؟
- پیشینة پژوهش
دربارۀ پیشینۀ تحقیق در طنزهای احمد شاملو، نخست میتوان به پایاننامة «بررسی عنصر طنز در شعر معاصر با تکیه بر اشعار احمد شاملو» از کرمی (1388) اشاره کرد. گذشتی و دلاور (1392)نیز در مقالهای با عنوان «تحلیل کاربردشناختی طنز در شعر شاملو» بیان میکنند که نقض اصل ارتباط، پرکاربردترین شیوۀ ساخت طنز در شعر طنز احمد شاملو است. صفایی و علیزاده جوبنی (1393) نیز در مقالۀ «تحلیل گفتمان و گفتمان طنز در شعر حرف آخر شاملو» از دیدگاه فرمالیستی و آماری به طنز در شعر حرف آخر شاملو پرداختهاند. در مقالة «ساختار طنز در اشعار احمدشاملو» نوشتة تسلیم جهرمی (۱۴۰۰) نیز به دستهبندی طنز در اشعار شاملو در دو محور طنزهای عبارتی و طنزهای موقعیتی پرداخته شده است.
دربارۀ الگوی ون لیوون نیز مقالات مختلفی تألیف شده است که از جملۀ آنها به مقالۀ «مؤلفههای زبانشناختی و جامعهشناختی- معنایی و بازنمایی کنشگران اجتماعی در متون مطبوعاتی» نوشتۀ اسدی و همکاران (1394) و مقالۀ «بازنمایی کنشگران اجتماعی داستان آب بید با بهرهگیری از الگوی جامعهشناختی-معنایی ون لیوون» از اکبری و دیگران (1398) میتوان اشاره کرد.
- روش
یکی از راههای تحلیل کیفی در نظر گرفتن نظریه یا چهارچوبی در داخل الگویی خاص است که اصولی پذیرفته شده دارد. این پژوهش، به شیوۀ توصیفی- تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانهای، گفتمان انتقادی طنز را در اشعار شاملو براساس الگوی جامعهشناختی-معنایی ون لیوون تحلیل کرده است؛ به این صورت که هر کدام از مؤلفههای این الگوی تحلیل گفتمان با شواهدی از شعر شاملو و شیوههای بازنمایی کنشگران اجتماعی شرح داده میشود.
- بحث و بررسی
3-1. گفتمان و تحلیل گفتمان
گفتمان، کاربرد زبان به منظور برقراری ارتباط است. برخلاف دستور زبان که فقط با عبارتها و جملهها سروکار دارد، گفتمان به واحد زبانی بزرگتر از جمله؛ یعنی متن همچون مکالمه، مصاحبه، متنهای نوشتاری میپردازد (آقاگلزاده، 1392: 57).
فرکلاف[3] مفهوم گفتمان را به این صورت تعریف میکند که گفتمان در انتزاعیترین شکل خود به کاربرد زبان بهمثابه کنش اجتماعی اشاره دارد و نوعی کاربرد زبان در یک حوزۀ خاص است؛ مانند گفتمان سیاسی یا علمی. همچنین گفتمان اسمی قابل شمارش است که به روش سخن گفتنی اطلاق میشود که به تجربیات برآمده از یک منظر خاص، معنا میبخشد. در این معنا، گفتمان به هر گفتمانی اشاره دارد که قابل تفکیک از دیگر گفتمانها باشد؛ برای مثال گفتمان فمینیستی، گفتمان نئولیبرال، گفتمان مارکسیستی، گفتمان مصرفکننده و... (ن. ک: یورگنسن و فیلیپس[4]، 1396: 118-119).
تحلیل گفتمان انتقادی یکی از روشهای تحلیل گفتمان و شیوهای نو در بررسی مسائل اجتماعی است که از طریق مطالعات تحلیل متون ادبی و نقد ادبی با ادبیات مرتبط است. تحلیل گفتمان انتقادی در پی یافتن ارتباط میان مؤلفهها و ساختارهای گفتمانمدار با نوع تأثیرگذاری و کارکرد اجتماعی آن مؤلفهها است. بهکارگیری یا عدم بهکارگیری ساختارهای گفتمانمدار یا تبدیل و تغییر صوری آنها موجب برداشتهای متعدد از متن میشود. ساختارها و مؤلفههای گفتمانمدار به دو نوع زبانشناختی و جامعهشناختی- معنایی تقسیم میشوند (ن. ک: یارمحمدی، 1385: 65).
تحلیل گفتمان انتقادی یک رویکرد یکدست و مورد اتفاق از نظر روش نیست و به لحاظ روششناسی، گلچینی از انواع روشهاست، اما فصل مشترک همۀ آنها، مفهوم انتقادی است. در تحلیل انتقادی گفتمان، رویکردهای متفاوتی در آثار نظریهپردازانی چون فرکلاف، ون دایک[5]، لاکلا[6]، ون لیوون و... دیده میشود، اما نقطۀ اشتراک همگی در آنجاست که همگی معتقدند «در تحلیل متن باید از سطح زبان فراتر رفت تا بتوان به تبیین دست یافت و نشان داد که چگونه ساختارهای اجتماعی و فرهنگی و نابرابریها در خلق و در زبان منعکس شدهاند» (پنیکوک[7]، 1378: 128).
3-1-1. رویکرد گفتمانی ون لیوون
الگوی ون لیوون یکی از الگوهای مشهور تحلیل انتقادی گفتمان است که با پرداختن به مؤلفههای جامعهشناختی- معنایی پنهان در مؤلفههای زبانشناسی، فعالان اجتماعی را معرفی و تصویرسازی میکند.
از نظر ون لیوون، عناصر مهم کردار اجتماعی عبارتاند از: شرکتکنندگان در کردار اجتماعی یا کنشگران اجتماعی، کنش یا فعالیتهایی که شرکتکنندگان در آن حضور دارند و واکنشهایی که شرکتکنندگان به سایر شرکتکنندگان یا سایر کنشها از خود نشان میدهند (Van Leeuwen, 1993: 30).
به عقیدة ون لیوون، مقولات زبانشناختی بیشتر اوقات با مقولات جامعهشناختی منطبق نیست در حالی که کنشگر و و کنشپذیر در یک گفتمان بسیار مهمند؛ زیرا باعث درک بهتر متن میشوند.
ون لیوون با بررسی متون گوناگون، به شیوهای نظاممند، چگونگی بازتاب عوامل اجتماعی را در متن نشان میدهد و تأثیر و تأثر زبان و عوامل اجتماعی را در بازنمایی کارگزاران در اثر ارزیابی میکند. او دلایل و موقعیتهایی از متن را تحلیل میکند که کارگزاران اجتماعی در آن حضور فعال دارند یا برعکس به حاشیه رانده شدهاند. او بر معانی متون تأکید نمیکند، بلکه بر شیوههایی تأکید دارد که افراد برای تولید و دریافت معنا به کار میبرند (ن. ک: حقپرست، 1391: 48).
کارگزاران اجتماعی بسته به نیت و هدف مؤلف میتوانند در متن حذف یا ذکر شوند؛ بنابراین، مؤلفههای طرح شده در الگوی ون لیوون، ذیل دو دستۀ مؤلفههای پوشیده و صریح، ارائه و تبیین میشوند. مؤلفههای گفتمانمدار صریح عبارتاند از: فعالسازی، مشخصسازی، تفکیک کردن، پیوند زدن، نامدهی و عنواندهی نسبتی. مؤلفههای گفتمانمدار پوشیده عبارتاند از: حذف، نوع ارجاعی، منفعلسازی، نامشخصسازی، انتزاعی کردن و طبقهبندی (Van Leeuwen, 1996: 110). هر کدام از این مؤلفهها نیز از زیرمجموعههای مختلفی برخوردارند.
3-1-2. گفتمان طنز
طنز به عنوان یک گفتمان، بخش بزرگی از آثار ادبی را دربر گرفته است. طنز در ادبیات فارسی علاوه بر آنکه گونه یا شبهگونهای ادبی و لحن معرفی شده از دورۀ مشروطه تا کنون به عنوان گفتمانی مستقل نیز تعریف شده است (غضنفری، 1390: 56؛ رشیدی و باقری، 1395: 6 و شیری و دیگران، 1397: 89).
زبان، بستر آفرینش طنز در ادبیات است با توجه به اینکه کاربرد ویژۀ نشانههای زبان با موضعگیری خاص در بافت و ساختار ویژه، موجب شکلگیری گفتمان میشود. طنز را همچنین از آنجا گفتمان میتوان دانست که محصول موضعگیری خاصِ گفتهپردازی در جریانی تعاملی بین درون و برون زبان برای خلق، تغییر یا توسعۀ معنایی متفاوت است. به عبارت دیگر، طنز گاهی چیزی است که گفته میشود و چیزی دیگر فهمیده میشود.
باختین[8] یکی از نخستین افرادی است که به رابطۀ خنده با گفتمان بهویژه در تبیین مفهوم کارناوال پرداخته است. از دیدگاه باختین، کارناوال به صورت رویداد مردمی انتقادی در تقابل با جدیَت فرهنگ رسمی (فئودالی) تعریف میشود و ویژگیهای اساسی هر رویداد کارناوالی؛ دوگونگی، چندآوایی و خنده است (باختین، 1377: 186). از نظر وی، خنده و طنز، در برابر خشونت و جدیت هستند. خشونت میانهای با خنده ندارد و موجب ایجاد خشم متقابل و جدایی میان افراد است؛ در حالی که خنده سرشتی اجتماعی دارد و موجب ایجاد اتحاد است. خنده نوعی مقابله با گفتمان مسلط است. از نظر وی، خنده با آزادی و برابری همراه است و صمیمیت و نزدیکی را به دنبال دارد (باختین، 1373: 116-115).
باختین در تبیین خصوصیت چندآوایی و زبان نیز به این موضوع اشاره میکند (همان: 193).
شاعر یا نویسنده با کلام سرتاسر طنز یا آمیخته با طنز، گفتمان مد نظر خود را دنبال و بیان میکند، اما خود این طنز نیز نوعی از گفتمان؛ گفتمانی انتقادی و عصیانگر همراه با مقاصد اجتماعی یا اصلاحگر را نشان میدهد.
در واقع طنز گفتمانی از اجتماع گفتمانی ادبیات است که با طرد گفتمان مدح و نیز برجسته کردن دال نقد، خود را فراتر از گفتمان ادبی در حوزۀ سیاست، اجتماع و فرهنگ نشان میدهد.
3-2. گفتمان طنز در اشعار شاملو
طنز شاملو ریشه در زندگی سخت و پر رنج و حرمان او دارد و باورها و اعتقادات و جهانبینی وی را نیز نشان میدهد. «در شعر شاملو، طنز از نوعی ویژگی انحصاری برخوردار است؛ به گونهای که از منظر توجه ایدئولوژیک به آن، شاعر و ایدئولوژی او را برجسته میکند» (سلاجقه، 1387: 84).
شاملو طنزنویسی را در ادبیات فارسی چیزی تازه نمیداند و آن را «حربهای دیرینهسال در کف منتقدان اجتماعی که در هر دست به گونهای دیگر آب دیده و به نوعی دیگر آب یافته» (شاملو، 1356: 41) میداند و معتقد است که طنزنویس منویّات درونی و ذهن خود را بیواسطه به جامعه میسپارد که خود استاد تمام طنزنویسان است (همان: ۴۱).
طنز شاملو، سنت، سلطه و اقتدار بلاهتمدار را به ریشخند میگیرد و ارجاعاتی تاریخی، سیاسی و اجتماعی دارد. اغلب گفتمانهای وی در این زمینه نیز تلفیقی از تاریخ، اجتماع، پوچگرایی، ادبیات و سیاست است با تکیه بر این موضوع که موضع صریح این گفتمانها در قبال تاریخ، جامعه و انسانیت باید روشن شود.
3-3. گفتمان انتقادی طنز در شعر احمد شاملو بر اساس نظریۀ ون لیوون
3-3-1. پوشیدهگویی
3-3-1-1. حذف و کتمان
این مؤلفه در مقابل جذب اتفاق میافتد و نشان میدهد که کارگزاران اجتماعی از گفتمان به نحوی حذف شدهاند. حذف به دو صورت پنهانسازی یا کمرنگسازی اتفاق میافتد. در پنهانسازی، شناسایی کنشگر توسط خواننده و گاهی حتی خود نویسنده نیز قابل بازیابی یا بازسازی نیست. در کمرنگسازی کارگزار اجتماعی حذف میشود، اما ردپایی از خود در قسمتی از متن به جای میگذارد و میتوان او را بازیابی کرد (ن. ک: یارمحمدی، 1389: 173).
در شعر شاملو، نام جلادان، سلطهگران، قاتلان آزادیخواهان و افراد مشابه گاهی حذف میشود. وی معمولاً با به کار بردن صفات، ضمایر و شناسۀ فعلی، کاربرد فعل مجهول، اسلوب تشبیهی و نماد برای این کنشگران محذوف، اوضاع زمانۀ رو به نشیب و دوزخ تباهی را نشان میدهد:
«وآدمی را
هم بدان چربدستی گردن میزنند
که مشّاق ژندهپوش دبستان ما
قلمهای نیین را قط میزد!»
(شاملو، 1389: 517)
شناسه در فعل میزنند که به آنان محذوف شده برمیگردد، بیانگر کارگزار سلطه و قدرت است که شاعر نامشان را حذف و کتمان کرده است.
در شعر «تا شکوفۀ سرخ یک پیراهن» نیز نام مردمی که یاور دژخیمانند کتمان شده و با ضمایری چون «شما» به آنان اشاره شده است:
«سنگهای زندانم را به دوش میکشم
بسان فرزند مریم که صلیبش را
و نه بسان شما
که دستۀ شلاق دژخیمان را میتراشید
و رشتۀ تازیانه جلادتان را میبافید
از گیسوان خواهران
و نگین به دستۀ شلاق خودکامگان مینشانید
از دندانهای شکستۀ پدرتان!»
(شاملو، 1389: 50)
گفتمان این طنز، مقایسۀ ناهمگون میان موقعیت شاعر مظلوم و ستمکشیده با موقعیت جماعتی است که برای جلادان، ابزار کار فراهم میآوردند و از شکنجه و کشتن نزدیکان و خانوادۀ خود نیز ابایی نداشتند. ناهمگونی جایگاه بار رنج شاعر برای شکستن زندان غفلت اجتماع در مقابل مردم جاهل و فریبخورده توسط حاکم مستبد، طنز موقعیتی ساخته است.
پوشیدهگویی به روش حذف وکتمان در ساخت طنزهای شاملو بسامد بسیاری دارد.
3-3-1-2. منفعلسازی
یکی از راههای بازنمایی کنشگران اجتماعی، مشخصکردن نقش آنهاست. در تعیین نقش اینکه چه کسی عامل عمل است و چه کسی پذیرندۀ عمل مشخص میشود. در منفعلنمایی کنشگران اجتماعی به نحوی بازنمایی میشوند که گویی به عملی تن میدهند یا آن را میپذیرند و به خود میگیرند. در واقع، در منفعلنمایی، کنشگران اجتماعی به عنوان پذیرندۀ رفتار در فرآیندهای رفتاری، پذیرندۀ احساس در فرآیندهای ذهنی و پذیرندۀ گفتار در فرآیندهای کلامی بازنمایی میشوند. در منفعلسازی ممکن است کارگزار اجتماعی به طور مستقیم موضوع یا هدف عمل قرار گیرد؛ یعنی به نوعی مفعول قرار گیرد که در این صورت موضوعسازی شده است.
یکی از مثالهای منفعلسازی در گفتمان طنز شاملو، شعر «حماسه» است که شاعر در برابر این عنوان، علامت تعجب به کار برده و خود بیانگر نظر وی در این باره است. این شعر به گونهای حماسۀ مضحک نیز است؛ حماسۀ مضحک، «خلاف حماسههای واقعی از زندگی امروزین انسان مایه میگیرد و جنبۀ طنز و مسخره دارد» (شمیسا، 1376: 54).
شعر حماسۀ شاملو، عصیان علیه روزمرگیها با رگههای فلسفی است و تضادی که میان عنوان شعر؛ یعنی حماسه با مضمون آن و میان زندگی مبتذل روزمره با اندیشۀ شاعر وجود دارد، طنز میآفریند:
«در چارراهها خبری نیست
یک عده میروند
یک عده خسته بازمیآیند
و انسان -کهنه رند خدایی است بیگمان-
بیشوق و بیامید
برای دو قرص نان
کاپوت میفروشد
در معبر زمان.
در کوچه
پشت قوطی سیگار
شاعری
اِستاد و بالبداهه نوشت این حماسه را:
«-انسان، خداست
حرف من این است.
گر کفر یا حقیقت محض است این سخن،
انسان خداست.
آری. این است حرف من!
... از بوق یک دوچرخهسوار الاغِ پست
شاعر ز جای جست و...
...مدادش، نوکش شکست!»
(شاملو، 1389: 427)
شاملو تصاویری از آدم سرگشته و خستهای نشان میدهد که بنا به باورهای هستیگرایانه به خدا بدل میشوند، اما خدایی ناتوان و این ناتوانی در تقابل با حماسۀ بشر قرار میگیرد؛ چرا که ناتوانی با حماسه و قهرمانی در تقابل و ستیز است. این تقابل به زبان هم رخنه میکند و از واژگان شکوهمند و فاخر در برابر واژگان روزمره بهره میبرد. کهن بودن خدا در تضاد انسان نو که تمایل به تولید مثل ندارد، نیز رگههایی دیگر از منفعلسازی را نشان میدهد.
طنز کلامی شاعر در این قطعه با نوشتن شعر حماسی پشت کاغد سیگار و البته صفت «دوچرخهسوار پست» نمایان است و تصاویر مضحکی را در بافت متنی با زبان حماسی پدید میآورد. تعبیر «و انسان که کهنهرند خدایی است بیگمان...» نمونهای از توجه به طنز با استفاده از قیاس ناهمگون یا تشبیه است: اگر انسان با این همه ناتوانی و ضعف به خدا بدل شود، تناقضی پدید میآورد که منجر به ریشخند میشود؛ زیرا در عرفان انسان وقتی به کمال برسد، خدا میشود، نه آن زمانی که سرگشته و ناتوان باشد.
منفعلسازی در اشعار شاملو دربارۀ مردم بسامد بسیاری دارد. نوک تیز حملات شاملو در گفتمان طنز، باورهای سنتی را نشانه میگیرد و سکوت، شکیبایی و باورهای خرافی مردم را عامل عقبماندگیهای جامعه بشری میداند. شاعر از این رو شکیبایی و صبر مردم را نکوهش میکند و به جای آنکه از نجابت مردم سخن گوید از نادانی و بیارجی آنها سخن به میان میآورد:
«ما شکیبا بودیم
به شکیباییِ بشکهیی برگذرگاهه نهاده؛
که نظاره میکند با سکوتی دردانگیز
خالیشدنِ سطلهای زباله را در انبارۀ خویش
و انباشته شدن را
از انگیزههای مبتذلِ شادیِ گربگان و سگانِ بیصاحبِ کوی،
و پوزۀ رهگذران را
که چون از کنارش میگذرند
به شتاب
در دستمالهایی از درون و برونِ بشکه پلشتتر
پنهان میشود»
(شاملو، 1389: 533)
وی برای منفعلسازی از تصاویری تشبیهی چون: «بشکۀ کنار گذرگاه» برای نشان دادن بیتأثیری و خنثایی مردم جامعۀ معاصرش بهره میگیرد. گاهی با بیان واژههای عامیانهای چون پوزه و بشکه برای سطل زباله، طنزی زبانی ایجاد میکند و از بدزبانی و تندی به افکار عامیانه و رفتار مردم نیز پرهیز نمیکند و گاهی برای بیان لذت آنان، ترکیب دشنامآمیز «انگیزههای مبتذلِ شادی گربگان و سگانِ بیصاحب کوی» را به کار میّبرد. اینکه مردم برای پرهیز از تعفن از دستمالهایی استفاده میکنند که از بشکه کثیفتر است نیز به طنز این قطعه افزوده است.
اندیشههای اجتماعی با محور اندوه از مردم منفعل و ناآگاهی مردم، افراد بیتفاوت، غفلت و نبود عدالت اجتماعی از درونمایههای مسلط گفتمان طنز در اشعار شاملو است که وی با منفعلسازی از آنها یاد کرده است.
3-3-1-3. انتزاعی کردن
انتزاعیسازی در تحلیل انتقادی گفتمان ون لیوون بخشی از غیرانساننمایی به منظور تشخصزدایی است. در این بخش کارگزار اجتماعی میتواند بهصورت غیرانسان بازنمایی شود. یکی از اشکال غیرانساننمایی، انتزاعیکردن است. در انتزاعیکردن، «کارگزاران با صفتی و کیفیتی نمایانده میشوند» (یارمحمدی، 1389: 72) که در ذهن تصویرساز است.
از انتزاعی کردن برای تنزل افراد و گروهها تا حد شیء استفاده میشود. گفتمان طنز شاملو از این روش به منظورهایی چون تحقیر یا کوچکنمایی دشمن بهره میبرد. شاملو به کرّات با صفتدهی به قصد تحقیر و کوچکنمایی دشمنان از آنان به حیوانات و حشرات تعبیر میکند:
«شغالی
گَر
ماهِ بلند را دشنام گفت-
پیرانشان مگر
نجات از بیماری را
تجویزی این چنین فرموده بودند.
فرزانه در خیالِ خودی را
لیک
که به تندر
پارس میکند،
گمان مدار که به قانون بوعلی
حتی
جنون را
نشانی از این آشکارهتر
به دست کرده باشند»
(شاملو، 1389: 715)
و در این شعر نیز از عبارت «شغالِ گَر» استفاده میکند. «گر» مخفف کلمۀ اگر است، اما بیماری گری شغال را نیز تداعی میکند، فرزانه در خیال خودی است که مانند سگ به طوفان آزادیخواهان پارس میکند «برای تحقیر کسی که خوشباورانه خود را فرزانه میپندارد و در عین حماقت و حقارت، ارزشهای اصیلی چون تهور و شجاعت را نادیده میانگارد و به آزادگان و از خودگذشتگان و حقیقتجویان به خاطر جاهطلبیها و تنگنظریهای خویش هتک حرمت میکند» (پورنامداریان، 1390: 79-78).
شاملو در شعر «سرود برای مرد روشن که به سایه رفت» که به اعتقاد بسیاری در رثای جلال آلاحمد سروده است، دشمنان آزادیخواهان و مبارزان را حشراتی بیفایده میداند:
«خرخاکیها در جنازهات به سوءظن مینگرند»
(شاملو، 1389: 704)
واژۀ «خر خاکی» در عین اینکه به دشمنان آزادی و عدالت نظر دارد، مخالفان آلاحمد را تحقیر و محکوم میکند و میگوید آنان به جنازۀ مبارزان نیز مشکوکند و از آن میترسند.
در کودتای 28مرداد 1332، رهبران حزب توده که از آزادی و مبارزه سخن میگفتند و آیندۀ پیروزی را به مردم نشان داده بودند، گریختند و شاعر که تمام گرمای نیروی شعر خود را در عروق مبارزه با استبداد میریخت، ناگاه خود و برخی مبارزان چون مرتضی کیوان را دست و پا بسته در برابر گزمگان حکومت و روبهروی جوخۀ اعدام تنها دید. شکست اجتماعی، عفونت مستور را عریان کرد و قدیسان مدعی مبارزه، متقلب از آب درآمدند و آیندۀ درخشانی که شاعر به طور جزمی دربارۀ آن سخن میگفت، دود شد. از این رو، شاملو سمت و سوی یورش و فریاد شعرش را نخست سوی فریبکاران میگرداند و خیانت ایشان را آماج حمله قرار میدهد. این تأثرات اجتماعی و سیاسی گاهی ظهور و بروز خشمآلودی علیه مسببین بیعدالتیها و این قدیسان دروغین در شعر شاملو دارد و با متناقضنماییهایی چون: خداوندان ظلمتشاد، بهشت گند، بینصیبی جاودانگی، فردوس ظلمآئین و... از آنان یاد میکند:
«ای خداوندان ظلمتشاد!
از بهشت گندتان ما را
جاودانه بینصیبی باد!
باد تا فانوس شیطان را برآویزم
در رواق هر شکنجهگاه این فردوس ظلمآئین!
باد تا شبهای افسونمایهتان را من
به فروغ صد هزاران آفتابِ جاودانیتر کنم نفرین!»
(شاملو، 1389: 156)
انتزاعی کردن در گفتمان طنز شاملو معمولاً دردآلود است و به موقعیتهای پلشت انسان و دنیای معاصر میپردازد و فریادی در عمق سکوت شبهای آبستن تحولات اجتماعی زمانۀ شاعر است.
3-3-1-4. نمادینسازی
مشخصسازی چند موردی در الگوی ون لیوون به صورت وارونگی، نمادینشدگی، دلالت ضمنی و فشردهشدگی دیده میشود که ذیل پوشیدهگویی، دستهبندی میشوند.
کاربرد شیوۀ نمادینشدگی زمانی است که بهجای کنشگران واقعـی در کارکردهای اجتماعی متعارف، یک کنشگر یا گروهی از کنشگران تخیلی، اسطورهای یا داستانی قرار گیرند. این کنشگران تخیلی، اغلب به گذشتههای دور و اسطورهای تعلق دارند. در واقع استفاده از نمادینشدگی برای اشاره به یک کنشگر خاص در خدمت بازنمایی شجاعت و دیگر صفات بارز آن کنشگر است.
شعر شاملو از نظر بهرهگیری از اساطیر بسیار غنی است. مثلاً شاملو در شعری خود را چون اسکندری میداند، اما اسکندری که نه در جستوجوی آب حیات که در جستوجوی رنج جاویدان است و یأس خود را توجیهنکردنی میبیند:
«... و من اسکندرِ مغمومِ ظلماتِ آبِ رنجِ جاویدان، چگونه در این دالان تاریک، فریاد ستارگان را سرودهام»
( شاملو، 1389: 271)
طنز پنهان در تضاد آب حیات و آب رنج جاویدان منجر شده شاعر اسطورۀ اسکندر و آب حیات را بشکند و خود را اسکندری غمگین و البته مأیوس بنامد، با توجه به اینکه آب حیات- که آگاهی نیز دانسته شده- رنجآور است.
شاملو در شعر «ابراهیم در آتش» که روایت انسان- پهلوانی است با ارجاع به داستان مرگ اسفندیار میگوید در طول تاریخ، انسانی که اگر خلاف جریان آب شنا کند و قواعد حاکم بر جامعه را نپذیرد، محکوم به خاموشی، درد و مرگ است. شخصیت اسطورهای اسفندیار در این شعر دستمایه قرار گرفته تا شاملو از اَبَرمرد و اَبَرانسان بگوید. آواز خونین گرگ و میش، ترسیم جامعۀ روزگار شاملو است که اَبَرمرد در آن متولد میشود و چنین جامعهای به چنین ابرمردی محتاج است؛، نه بدین خاطر که عدهای گوسفند را با خود همراه سازد، بلکه زرتشتوار خواهان انکار خود از جانب پیروانش شود. جُرم ابرمرد شاملو در این شعر، نه گفتن و تن زدن از فرو رفتن است و شاملو مجازات آن را پوشیدن چشمهای ابرمردی چون اسفندیار میداند که ایهاموارهای به مرگ وی نیز دارد:
«آه اسفندیار مغموم! تو را آن بِه که چشم فرو پوشیده باشی»
(شاملو، 1389: 727)
سایر کارگزاران اسطورهای چون: رستم، اسفندیار، سیمرغ، زال و... در اشعار شاملو در جایگاه کارکردهای اجتماعی واقعی، حضوری پررنگ دارند.
3-3-1-5. طبقهبندی کردن
بر اساس مؤلفۀ طبقهبندی کردن، کارگزاران اجتماعی بر اساس نقشی که به آنها داده میشود یا کاری که انجام میدهند یا بر جسب ارزشی فرهنگی و اجتماعی بازنمایی شوند. طبقهبندی به شیوههای هویتبخشی مقولهای، نسبتی و ظاهری نیز انجام میشود. در هویتبخشی مقولهای افراد براساس قراردادهای طبیعی، فرهنگی و تاریخی مانند نژاد، قومیت، جنس، دین و حرفه، طبقهبندی میشوند (ن. ک: یارمحمدی، 1389: 74-73). به این ترتیب کارگزاران اجتماعی میتوانند با توجه به نقشهایی که با دیگران مشترکند نیز بازنمایی شوند. در طبقهبندی کنشوران متن میتوانند بر حسب رخدادی که روی میدهد، نقشی که به آنها نسبت داده میشود یا کاری که انجام میدهند، طبقهبندی شوند. مانند معلم، وزیر، وکیل و... . طبقهبندی کردن انواع کارگزاران اجتماعی در شعر شاملو و در گفتمان طنز وی به صورت منفی به کثرت دیده میشود. کارگزارانی چون: گزمه، قدیس، مشّاق، گورکن، شاعر و... که اغلب با ارزشدهی منفی بازنمایی میشوند.
در طبقۀ شاعران چنانکه پیشتر نیز اشاره شد، شاملو نظر مساعدی به طبقۀ شاعران کلاسیکگوی معاصر و شعر سنتی ندارد:
«هی!
شاعر
هی!
سرخی، سرخی است:
لبها و زخمها!
...زیرا دوستان مرا
زان پیشتر که هیتلر
در کورههای مرگ بسوزاند
همگام دیگرش
بسیار شیشهها
از صمغ سرخ خون سیاهان
سرشار کرده بود
در «هارلم» و «برانکس»
انبار کرده بود
کُنَد تا
ماتیک از آن مهیا
لابد برای یار تو، لبهای یار تو!»
(شاملو، 1389: 31)
وی سرخی لب معشوق شاعر سنتی را از صمغ خون سیاهپوستان و مبارزان و آزادیخواهان و کشتگان در محلههای فقیرنشین هارلم[9] و برانکس[10] نیویورک میداند. انتقاد شاملو در واقع از نظمپردازان امروز است که از نظر معنوی در گذشته زندگی میکنند و تسلیم بیچون و چرای سنن گذشتهاند.
شاملو در شعر نمایشنامهوارِ ضیافت از مجموعۀ دشنه در دیس نیز از برخی کارگزاران اجتماعی به شیوۀ طبقهبندی و با بیانی طنزآمیز سخن میگوید. این شعر را بامداد در توصیف قیام جنگل سیاهکل در سال 1350 سروده و خود آن را حماسۀ جنگلهای سیاهکل خوانده و از طبقات شغلی، چون گزمه، دلقک، ولگرد، قدیس، خطیب، جارچی، راوی و... در آن سخن میگوید. بامداد در این شعر، خودکامگان سرمست و خودباخته را با لبخندهای مزورانه در ضیافت پوشالی و تشریفاتی با نمادهای خیانتآلود چون: جامهای زهر و دشنههایی در دیس، به ریشخند و خرده میگیرد و همزمان به چیستی و چرایی بودن و زیستن در زمانه و در زیر سلطۀ آنان، میاندیشد. در ادامه نیز راوی از چیده شدن مردگان به رفها و زندگان در یخدانها سخن میگوید و ولگرد، گزمهها را با تکرار، قدیسان مینامد، اما سخنش با صدای گلوله ناتمام میماند (شاملو، 1389: 768). کارکرد و رفتار و اعمال افراد مرده و زنده در این شعر به جای هم بهکار رفته و به عبارت دیگر جای مردگان و زندگان به صورتی تمسخرآمیز عوض شده است.
در الگوی ون لیوون، نامگذاری کنشگران همیشه بیانکنندۀ مسائل اجتماعی و یکی از ابزارهای شناخت باورها، ذهنیتها، ارزشها و موقعیتهای اجتماعی است. مثلاً مزد گورکن در شعر شاملو معادلی برابر با بهای آزادی آدمی مییابد:
«هراس من
باری
همه از مردن در سرزمینی است
که مزد گورکن
از بهای آزادی آدمی
افزون باشد»
(شاملو، 1389: 460)
بدان معنا که آزادیخواه خوب در زمانة شاعر، مبارز مرده است.
در شعر The day after از مجموعۀ «حدیث بیقراری ماهان» نیز خردمند غمخوار اجتماع و و واپسیندم وی به سخره گرفته میشود:
«در واپسین دم
واپسین خردمندِ غمخوارِ حیات
ارابۀ جنگی را تمهیدی کرد
که از دودِ سوختِ رانه و احتراقِ خرجِ سلاحش
اکسیری میساخت
که خاک را بارورتر میکرد و
فضا را از آلودگی مانع میشد!»
(همان: 1035)
آخرین خدمت خردمند غمخوار حیات ساخت ارابۀ جنگی کشتن مردم بدون اینکه آلودگیای برای محیط زیست ایجاد کند و حتی باعث بارورسازی خاک نیز شود، بوده است. در واقع شاملو با بیان اینکه خردمند آخرالزمان با دسترسی به ابزار فوق پیشرفته به جای جلوگیری از کشتار مردم، روشهای کشتار بیشتر، آسانتر و کمخطرتر برای محیط زیست را اختراع میکند؛ طنزی سیاه میآفریند.
این سخن به اختراع و ابداع وسایل کشتار جمعی چون بمبهای هستهای و سلاحهای شیمیایی و ابراز تأسف آفرینندگان آنها بیارجاع نیست.
در شعر کیفر نیز تصویری از گردآمدن انواع زشتکاران در دوزخ به طرزی طنزآمیز با اشاره به مفاهیمی چون خیر و شر و خوبی و بدی است.
شاملو با بهکارگیری عامل طبقهبندی نشان میدهد که به صراحتبخشی کلام خود با بازنمایی کارگزاران بر اساس هویتی خاصل علاقهای ندارد، بلکه بر اساس دو زیرمجموعۀ طبقهبندی، یعنی نقشدهی و هویتبخشی مقولهای، کارگزاران را بازنمایی میکند. در این روش تأکید بر نقش، حرفه و طبقۀ اجتماعی کارگزاران است.
3-3-2. آشکارسازی
3-3-2-1. مشخصسازی
کارگزاران اجتماعی را در الگوی ون لیوون نیز در گفتمان به روشنی و صراحت میتوان ذکر کرد. ذکر کارگزاران به روشهای متعددی چون تعیین نقش و تعیین نوع اشاره انجام میشود. یکی از روشهای تعیین نوع اشاره در الگوی ون لیوون، مشخصسازی است. مشخصسازی در الگوی ون لیوون استفادۀ نویسنده از اسامی خاص و عام، تابع ملاحظات گفتمانی است. بر اساس این ملاحـظات گفتمانی، کنشگران اجتماعی یا به صورت عام و کلی در قالب طبقه، صنف یا جنس یا بهصورت خاص و فردی در قالب افراد با هویت معین و اسامی خاص خود، بازنمایی میشوند. از نظر جامعهشناسان، این دو مؤلفۀ جامعهشناختی-معنایی با طبقات اجتماعی جامعه ارتباط مستقیم دارند.
ون لیوون بیان میکند زمانی که تأکید بر همبستگی و اشتراک بین اقشار جامعه است، کنشگران به صورت کلی و عام بازنمایی میشوند در حالیکه وقتی تأکید بر هویت مستقل و متمایز و همچنین اقتدار کنشگران در جامعه است، افراد به شیوۀ خاص ارجاعی، تصویرسازی میشوند (Van Leeuwen, 2008: 35). مشخصسازی انواع مختلفی دارد که در ادامه میآید.
3-3-2-2. نامدهی
کارگزاران و عوامل اجتماعی در روایت و کنش میتوانند با توجه به هویت منحصربهفرد خود بازنمایی شوند.
از نظر ون لیوون در داستانها، شخصیتهای بینام به طور عام، دارای نقشهای گذرا و بیاهمیت هستند، اما زمانی که نویسنده از شخصیتهایی نام میبرد، هم خود فرآیند نامبری و هم اسامی شخصیتهای داستان میتواند بیانگر نکات اجتماعی مهمی در مورد آن شخصیتها باشد (Van Leeuwen, 2008: 40). در الگوی ون لیوون نامدهی کنشگران، هدفمند و به عنوان ابزاری در خدمت بیان اهداف و ایدئولوژی نویسندگان و تولیدکنندگان گفتمان است. در نامدهی اغلب اسامی خاص به صورت رسمی، نیمهرسمی یا غیررسمی عرضه میشوند. همچنین در نامدهی میتوان از عنواندهی هم استفاده کرد. عنواندهی میتواند جنبۀ مقامدهی یا نسبتدهی باشد.
نامدهی در اشعار شاملو طیف بسیار گستردهای دارد. شاید بهترین مصداق برای نامدهی در گفتمان طنز شاملو را در سرودۀ هجوآمیز و تمثیلی «نبوغ» در مجموعۀ «باغ آینه» بتوان یافت که در آن گریزی به تاریخ جهان نیز میزند. در آیینۀ این شعر میبینیم که شاعر قرائتی دیگرگونه از نبرد آلمان و فرانسه در جنگ جهانی اول دارد و میگوید فردریک، شاه پروس، با چشمپوشی از شرافت و آبرو با پیشکشکردن همسر خود، لوئیز به مستبدی چون ناپلئون، نومیدانه و مذبوحانه در تلاش است تا برای چند صباحی هم که شده است فروپاشی سلطنت و سروری خود را به تأخیر بیندازد. شاملو با تمسخر، نبوغ ناپلئون را ارضای هوسهای خود در قبال تصرف یک کشور میداند و با تصویرکردن این صحنه بر آن است تا چیزی از بنیاد پوچ و پوشالی سیاستهای مصلحتجویانه و کنش و منش فرومایه و شرمآور مستبدان را بازنمایاند و آنان را رسوا کند:
«شعار ناپلئون کبیر
در جنگهای بزرگ میهنی
برادرزنان افتخاری!
آینده از آن همشیرگان شماست!»
(شاملو، 1389: 398)
نام بردن از ناپلئون با صفت «کبیر»، نامدهی است. طنز عبارتی در القاب و کلمات فاخر چون «کبیر» و «برادر زنان افتخاری» و «جنگهای بزرگ میهنی» است که شاملو در توصیف فردریک و ناپلئون و توجیه کارهایشان به کار میبرد و گزندگی بیانش را در ترکیب «برادرزنان افتخاری» به اوج میرساند.
نامدهی شاملو در عباراتی چون «قابیل» نیز در گفتمان طنز دیده میشود. قابیل، نماد ستمدیدگانی است که گاه در اثر فقر و نادانی، آب به آسیاب ستمگران میریزند و از هر آیین نویی میهراسند و در کارگاه جهل و خرافه و خودکامگی، بدل به سربازان هیتلر میشوند، سر بر درگاه دشمنان خود میگذارند و دوستان واقعی خود را به قربانگاه میبرند:
«حیرتت را برنمیانگیزد
قابیل برادر خود شدن
یا جلاد دیگراندیشان؟
یا درختی بالیده نابالیده را
هیمهای بیجان انگاشتن؟»
(شاملو، 1389: 950)
نفرت و انزجاری که شاملو از استثمار انسان توسط انسان، فقدان عدالت سیاسی و اجتماعی، قابیل برادر خویش شدن، تازیانه و جلاد و درختی بالیده نابالیده را هیمهای بیجان کردن از این شعر میتوان دریافت. شاعر با بیان واژگانی چون قابیل و جلاد از خیانت برادران سیاسی خود سخت گلهمند است و آنان را قاتل میداند.
نوع دیگری از نامدهی در گفتمان طنز شاملو در هنگام انتقاد از ادیبان سنتیسرای معاصر شاعر دیده میشود. نوع بیان شاملو در این گفتمان، شخصی و هجوآمیز است و نوک حمله را شاعر سنتگرای زمان خود، حمیدی شیرازی قرار میدهد. علت این حمله و نامدهی وی از آن روست که به زعم وی شعر گذشته آگاهیبخش نیست و از این رو حمیدی شیرازی را به دار شعر خود میآویزد تا بگوید شعر امروز، شعر متفاوتی است:
«یک بار هم
حمیدی شاعر را
در چندسال پیش
بر دار شعر خویش
آونگ کردهام»
(شاملو، 1389: 141)
انتقاد شاملو در این دست اشعار در واقع از نظمپردازان امروزین است که از نظر معنوی در گذشته زندگی میکنند و تسلیم بیچون و چرای سنن گذشتهاند. وی در ادامه همین شعر با تمسخر با نامدهی دیگر؛ «دلقک قاآنی» را به دلیل کاربرد سطحی و غیرمتعهدانۀ فنون شاعری، به طنز خدای شاعران میخواند:
«بگذار عشق اینسان
مرداروار در دل تابوت شعر تو
-تقلیدکار دلقک قاآنی-
گندد هنوز و
باز
خود را
تو لافزن
بیشرمتر خدای همۀ شاعران بدان!»
(همان: 32)
نامدهی مبارزان راه آزادی ایرانی و غیرایرانی چون: وارطان سالاخانیان، شنجو، مبارز کرهای و... نیز در شعر شاملو با کارکردی گسترده، جنبۀ تجلیل از آنان دارد و مرثیهوار است.
3-3-2-3. تمایزگذاری یا تفکیک
یکی دیگر از زیرمجموعههای مشخصسازی، تفکیککردن یا تمایزگذاری است. در روش تمایزگذاری بین کارگزار یا گروهی از کارگزاران با افراد و گروههای دیگر تمایز قائل میشویم؛ یعنی بین خودی و غیرخودی یا ما و آنها تفکیک و تمایز ایجاد میکنیم. «به عبارت دیگر، این مؤلفۀ مبتنی بر صراحت، یک فرد یا گروه اجتماعی را صریحاً از دیگر گروهها جدا میکند. در یک ساخت ممکن است عناصر طبقهبندی شده، جدا و تفکیک شوند» (صاحبی و دیگران، 1389: 123).
شاملو در شعر «با چشمها» که با ابهامی هنری همراه است از تمایزگذاری استفاده میکند و بین خود و مردمی که از نظر فکری در تقابل با وی هستند، تفکیک قائل میشود. شاعر مردم را با صفات مختلف خطاب قرار میدهد و سعی میکند با تظاهر به قبول آفتابی دروغین و اثبات آن به انکار آن برسد. از آغاز شعر با وزن کلمات و چینش واژگان و بافت زبانی خاص، حال و هوای طنزآمیز و کنایهدارش را آشکار میکند؛ به طوری که شاعر پیش از آنکه سخنی دربارۀ صبح و آفتاب بگوید، خواننده تمسخر و کاذب ّبودن این صبح را از استعارههای تهکمیه و زبان ریشخندآمیز شاعر با واژگانی چون: صفت نابهجای چارطاق برای صبح، پابهزا به جای طلوع، چراغ معجزه، تشبیه خورشید به دریچه و نسبتدادن صفت چارطاق برای دریچه احساس میکند. شاعر سعی میکند مردم را از پایستگی و وجود تاریک ظلم بیاگاهند، اما مردم به جای آنکه دروغ کنایهآمیز شاعر را انکار کنند، آن را تصدیق میکنند و وی با حیرت و یأس، اما روشن و صریح برای آنها دلیل میآورد تا به خود آیند:
«من با دهان حیرت گفتم:
«ای یاوه
یاوه
یاوه
خلای
مستید و منگ؟
یا به تظاهر
تزویر میکنید؟
از شب هنوز مانده دودانگی.
ور تایبید و پاک مسلمان
نماز را
از چاوشان نیامده بانگی!»
(شاملو، 1389: 655- 654)
به کار بردن صفت «یاوه» و تکرار آن برای مردم، بیانگر نگاه شاعر به آنان است، اما دلیل وی با تمام صراحتش در فریبخوردگان تأثیری نمیگذارد و او را با همان زبان نیشدار مایه گرفته از سادگی و زودباوری به سخره میگیرند. شاملو در ادامه اگرچه مردم را اصلیترین هدف شعرش میداند، اما طبقۀ بیدرد، نادان و ناآگاه را مینکوهد و و با صفاتی چون: گاو گند چالهدهان، بیمحابا به آنان میتازد:
«هر گاو گَند چالهدهان
آتشفشان روشن خشمی شد:
«این گول بین که روشنی آفتاب را
از ما دلیل میطلبد.»
توفان خندههای خورشید را گذاشته
میخواهد با اتکا به ساعت شماطهدار خویش
بیچاره خلق را متقاعد کند
که شب
از نیمه نیز برنگذشته است»
(همان: ۶۵۶)
این شعر از محدودۀ گفتمان طنز اجتماعی میگذرد و به محدودۀ گفتمان طنز سیاسی با تمسخر رفرم سیاسی- اجتماعی محمدرضا شاه با عنوان انقلاب سفید، مینشیند.
یکی دیگر از مثالهای طنزآمیز در شعر شاملو، تفکیک کارگزارانی چون قصاب و همجنسباز در شعر «مجلۀ کوچک» با خود است:
«به هنگامی که همجنسباز و قصاب
بر سر تقسیم لاشه
خنجر به گلوی یکدیگر نهادند
من جنازۀ خود را بر دوش داشتم
و خسته و نومید
گورستانی میجستم.
کارنامۀ من
کارنامۀ بردگی بود:
دورههای مجلۀ کوچک
با جلد زرکوبش!»
(شاملو، 1389: 625)
همجنسباز و قصاب، دو ارجاع حقیقی نیز در زمانۀ شاعر داشت؛ همجنسباز، صفت مشهور یکی از صاحبان دو مؤسسۀ بزرگ مطبوعاتی زمان پهلوی و قصاب، شغل خانوادگی صاحب مؤسسۀ دیگر بود (ن. ک: شاملو، 1389: 1073). آگهی اعلام فوت و برگزاری مجالس ترحیم، گرانترین آگهیها و یکی از منابع مهم درآمد مؤسسات دوگانۀ مطبوعاتی کیهان و اطلاعات در دهۀ چهل بود. کارگزاران این دو روزنامه بر سر این متوفیان و آگهیهای ترحیم ایشان در گورستان تهران و به تعبیر شاملو بر سر تقسیم لاشه، چندبار به ضربوشتم یکدیگر پرداختند و سرانجام کار اختلاف صاحبان دو مؤسسه به آنجا کشید که در مقالات و منشوراتشان، یکدیگر را رسوا کردند. مجلۀ کوچک نیز اشاره به مجلۀ کتاب جمعه است که انتشارات کیهان آن را منتشر میکرد و شاملو مدتی سردبیر آن بود (همان: ۶۲۵).
تضاد موقعیتها، یعنی موقعیت خود را در تضاد با جماعت در زمینۀ بیارزشی زندگی در اجتماع بیدردان و غفلتزدگان به وجودآورندۀ طنز در این قطعه بوده است. شاعر کارنامۀ زندگی خود به معنای اجتماعی آن را مجلهای با جلد زرکوب دربارۀ بردگی میداند و به طنز، ظاهر زندگی مردم را با باطن زندگی خود مقایسه میکند.
شاملو هنگام سخن گفتن از مردم غفلاتزده یا شاعران، طبقه یا دو عامل روایت را به صراحت از دیگر گروهها تفکیک کرده است. نامتجانس بودن جایگاه شاعر دردمند و متعهد با موقعیت جماعت نادان و دورشده از ارزشهای انسانی و تفاوت فاحش ظاهر و باطن جامعه و نهادهای مختلف آن، منجر به چنین گفتمان طنزآمیزی در شعر شده است.
3-3-2-4. انساننمایی
مشخصسازی کارگزار اجتماعی میتواند به صورت انسانی نیز بازنمایی شود. در این شیوه کنشگران اجتماعی که دربارۀ فعالیت یا دیدگاه خاصی، نظری واحد دارند به شکل گروهی و پیوسته بازنمایی میشوند.
انسانوارگی در انتساب مضافٌالیههای انسانی به اشیاء، انتساب صفات انسانی به اشیاء، مفاهیم و غیرانسانها بروز مییابد.
یکی از مثالهای انساننمایی در شعر شاملو، قطعۀ «شعری که زندگی است» (1333) است که بیانیۀ شعری شاملو و شاعران اجتماعی این دوره است. وی در این شعر اصطلاحات عروضی را با تکیه بر به وزن و لغت به شیوۀ تشخیص مانند کارگزاران انسانی بهره میگیرد و طنزی تمثیلی میآفریند:
«آقای «وزن» و خانم ایشان «لغت» اگر همرنگ و همتراز نباشند، لاجرم
محصول زندگیشان دلپذیر نیست
مثل من و زنم:
من وزن بودم، او کلمات
موضوع شعر نیز
پیوند جاودانۀ لبهای مهر بود
با آنکه شادمانه در این شعر مینشست
لبخند کودکان ما این ضربههای شاد
لیکن چه سود! چون کلمات سیاه و سرد
احساس شوم و مرثیهواری به شعر داد:
هم «وزن» را شکست
هم خسته کرد بیسببی اوستاد را!.»
(شاملو، 1389: 356)
در این قطعه، شاملو با بیان نامتجانس بودن شاعر سنتی و نو در تمثیل شاعر و همسرش، طنز موقعیت ساخته و اصطلاحات عروضی را به مثابه انسانها در زندگی زناشویی دانسته است؛ شاعر را وزن، همسر را کلمات شعر، فرزندان ایشان را ضربههای شاد و زندگی شخصی شاعر را شعری بیثمر دانسته است. شاملو این شعر را در ایام حبس در زندان سروده است و توضیح شکست زندگی مشترک شاعر و شعر با ارجاع به زندگی انسانی؛ شاعر و همسرش، به طنز موقعیت منجر شده است.
مثالهای دیگر انساننمایی را در شعر شاملو در شعر «چشمها» (شاملو، 1389: 655- 654) میتوان دید که با توجه به فضای اجتماعی آن، وی به تمسخر برای طلوع خورشید از صفت پابهزا استفاده میکند و زایمان را به صبح نسبت میدهد.
بحث و نتیجهگیری
شامل، در شعرهای خود به شکلی پوشیده و گاه آشکار مخالفتهای خود را با استبداد و بیعدالتی بهویژه در گفتمان طنز سیاسی و اجتماعی نشان میدهد. اشعار وی در باب موضوعات و مسائل مختلف اجتماعی است و بار عاطفی خاص و ایدئولوژیک دارد که شاعر با استفاده از مؤلفههای مبتنی بر پوشیدگی، ایدئولوژی خود را از زبان دیگران بیان کرده است.
در تحلیل بافت درونمتنی گفتمان وی نیز انواع شیوههای طنز بهویژه بازیهای زبانی و متناقضنما دیده میشود، زیرا وی از این شیوه بهتر میتواند کارگزاران اجتماعی مدنظر خود و بهویژه مردم را سرزنش کند.
در بین مؤلفههای گفتمانمدار صریح در تحلیل گفتمان طنز شاملو، بیش از همه فعالسازی، نامدهی، نوعارجاعی و در مؤلفههای گفتمانمدار پوشیده وی: حذف و کتمان، منفعلسازی، نامشخصسازی، انتزاعیکردن، طبقهبندی و نمادینسازی دیده میشود.
اغلب در یک بند شعر وی ترکیبی از مؤلفههای صریح و پنهان یا ذکر و حذف طبق الگوی ون لیوون دیده میشود. بیشتر اشعاری که وی در آنها از گفتمان طنز بهره برده، زمینهای سیاسی و اجتماعی دارند و به آزادیخواهان یا قربانیان و کشتهشدگان مبارزه و آزادی تقدیم شدهاند.
نتایج این پژوهش نشان میدهد عوامل پوشیدهگویی چون حذف و کتمان، تشخصزدایی، انتزاعیکردن، طبقهبندیکردن و... در اشعار شاملو بسامد دارد.با توجه به تاریخ سرایش اشعار، انتقادات احمد شاملو در بین سالهای 1323 تا 1348 به دلیل عضویت در حزب توده و مبارزه با ساختار طبقاتی موجود، بیشتر، شدیدتر و خشمگینانهتر است. ارکان قدرت و سلطه نیز بهطور گستردهتر و با صراحت، هدف انتقاد وی قرار میگیرد. پس از کودتای 1332 نیز تمایل به پوشیدهگویی در طنزهای شاملو بیشتر شده است.
حذف و کتمان کارگزار اجتماعی به دلیل نفرت شاملو از سلطهگران و انتزاعیسازی که در آن کارگزار اجتماعی میتواند بهصورت غیرانسان و با استفاده از صفات بازنمایی شود از مؤلفههای برجستة گفتمان طنز شاملو است. وی با کاربرد بیشتر عامل نامشخصسازی؛ یعنی ضمایر و صفات مبهم، طنز کلام خود را پوشیدهتر کرده است. بامداد، هویت کنشگران مربوط به قدرت، سلطه، فریبخوردگان و خائنان را حذف و کتمان کرده و همزمان با فعالنمایی و نامبری مستقیم از قدرتمندان گذشته بر فعالیتهای آزادیخواهان و مبارزان تأکید کرده است. شاملو همچنین به دلیل گرایش سوسیالیستی از عامل جنس ارجاعی برای بازنمایی توده و خلق بیشتر بهره برده است.
بامداد با کمک مؤلفههای گفتمانمدار، نظر، عقیده و ایدئولوژی خود را که همان وطنپرستی، آزادی، عدالت، دوستی و عشق است به مخاطبانش القا میکند و آنها را به مقاومت علیه خرافات، زشتی و نابرابری و ظلم و جور قدرت، سلطه و حکومت زمانه دعوت میکند.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
[1]. Morreall, J.
[2]. Van Leeuwen, T.
[3]. Fairclough, N.
[4]. Jorgensen, M. & Phillips, L.
[5]. Van Dijk, T.
[6]. Laclau, E.
[7]. Pennycook, A.
[8]. Bakhtin, M.
[9]. Harlem
[10]. Bronx