رویکردهای مختلف به بحث ترجمه، منجر به پیدایش مباحث متعددی در این حوزه شده است. یکی از مباحثی که در حوزۀ نظری مطرح بوده و رابطۀ مستقیمی با حوزۀ عملی دارد، بحث واحد ترجمه است؛ اینکه مترجم باید چه حجمی از متن را به عنوان واحد ترجمه انتخاب کند. واحد ترجمه در حقیقت میزانی از متن مبدأ است که مترجم برای ترجمه انتخاب میکند؛ یعنی واحدِ متنِ مبدأ است که میتوان آن را بر واحد متن مقصد منطبق ساخت. مترجم نخست باید میزانی از متن مبدأ را که حداقل معنا را میرساند برای ترجمه انتخاب کند، سپس آن را به همان شکل یا اگر ممکن نبود با ایجاد تغییر به زبان مقصد برگرداند.
از تاریخ شکلگیری ترجمه تاکنون حساسیت ترجمۀ متون مقدس و به ویژه قرآن اقتضا میکند ترجمۀ آنها با دقت بالایی انجام شود؛ ترجمهای بدین شکل نیاز به الگوهای متعددی در زمینۀ واحد ترجمه دارد تا با توجه به این واحدها مترجم تلاش کند در ارائۀ مفهوم تا حد امکان از بافت متن مبدأ دور نشود که اگر چنین اتفاقی بیفتد به مفهومناپذیری ترجمه نزدیک شدهایم. علاوه بر این، ترجمۀ متون مذهبی به خاطر اهمیتی که این متون در انتقال وحی و کلام الهی دارند در قیاس با سایر متنها از حساسیت بیشتری برخوردار است، چراکه از یک سو، هرگونه دخل و تصرف در محتوای متن از سوی مترجم جایز نیست و از سوی دیگر، قِداست کلام، مانع از هرگونه تغییر در ساختار زبانیِ متن میشود.
در این پژوهش از دوازده ترجمۀ قرآن کریم استفاده شده است. علت انتخاب این مترجمان این است که سعی کردهایم نسلهای مختلف مترجمان را با سبکهای مختلف آنها در چهارچوب واحد ترجمه مورد بررسی قرار دهیم تا کاربرد واحدهای مختلف ترجمهای نزد هر یک را مورد نقد و بررسی قرار دهیم.
تاکنون هیچگونه پژوهشی در ایران به نقد ترجمههای قرآن کریم براساس مؤلفههای واحد ترجمه نپرداخته است. همچنین در این مقاله یک واحد ترجمهایِ جدید -واحد کمتر از کلمه- بهکار گرفته شده که هنوز از سوی هیچ یک از نظریهپردازان ترجمه در غرب به عنوان واحد ترجمه مطرح نشده است.
- بیان مسأله
ترجمه عبارت است از برگرداندن مفاهیم -چه مکتوب و چه شفاهی- از یـک زبان که زبـان مبدأ نامیده میشود به زبان دیگر که زبان مقصد خوانده میشـود؛ به طوری که متــن ترجمه شده همان
تأثیری را که در متن مبدأ دارد در زبان مقصد نیز داشته باشد.
با توجه به این تعریف، سؤال این است که موازنه بین متن مبدأ و متن مقصد در چه سطحی باید برقرار شود؛ به بیان دیگر، واحد زبانی که توازن یا برابری باید بین مصداقهای آن در دو زبان برقرار شود، کدام است؟! بازسازی کامل متن در زبان مقصد غیرممکن است و مترجم در ابتدا باید برای عناصر زبان مبدأ، معادلهای مناسب بیابد و سپس به گونهای این معادلها را در کنار همدیگر قرار دهد که در زبان مقصد قابل فهم باشد و توازن و تعادل بین دو زبان در ساختارهای متفاوت رعایت شود. اینجاست که اهمیت کار مترجم در انتخاب واحد مشخصی از متن مبدأ برای ترجمه به متن مقصد مشخص میشود.
واحد ترجمه یکی از مباحث نظری در حوزۀ ترجمه است که مشخص میکند مترجم در جریان ترجمه چه حجمی از متن مبدأ را میتواند برای انتقال معنا به متن مقصد انتخابکند. این نوشتار بر آن است تا واحد کلمه، واحد جمله، واحد اندیشه، واحد متن، واحد فرهنگ و واحد کمتر از کلمه را که مترجمان در دو زبان مبدأ و مقصد در ترجمۀ قرآن بهکار گرفتهاند، مورد بحث و بررسی قرار دهد.
- 2. پیشینۀ پژوهش
در زمینۀ ترجمۀ قرآن مباحث فراوانی مطرح شده و پژوهشهای درخوری انجام گرفته است که در ادامه به طور خلاصه به چند نمونه از آنها اشاره میشود.
امرایی و معروف (1394) در مقالهای با عنوان «نقدی بر ترجمۀ فارسی قرآن کریم حداد عادل از منظر ترجمۀ مفهومی» به نقد ترجمۀ فارسی حداد عادل از قرآنکریم پرداختهاند و نتیجۀ حاصله این است که ترجمۀ یاد شده، علاوه بر اعتماد به نثر فاخر فارسی، حسب اعتقاد مترجم به روش ترجمۀ مفهومی، ترجمهها بیشتر با ساختارها و مختصات زبان مبدأ (قرآن) معادل و مطابق است.
ناصری و همکاران (1393) در مقالهای با عنوان «ترجمههای تحتاللفظی معاصر قرآن کریم به زبان فارسی؛ برتریها و کاستیها» به بررسی ترجمههای تحتاللفظی دهلوی، شعرانی، مصباحزاده و معزی پرداخته و به این نتیجه رسیدهاند که ترجمههای تحتاللفظی قرآن کریم در مقایسه با ترجمههای محتوایی -با وجود کاستیهای خود- از برتریهای نسبی نیز برخوردارند.
آزاددل و همکاران (1398) در مقالهای با عنوان «نقد و بررسی ترجمۀ سورۀ القارعة بر مبنای بافت زبانی آن (مورد پژوهانه ترجمههای فولادوند و مکارمشیرازی)» به مقایسۀ دو نمونه از ترجمههای قرآن کریم (فولادوند و مکارمشیرازی) از سورۀ القارعة براساس اصل همارزی بافت زبانی در متن مبدأ و مقصد میپردازند و در پایان، ترجمۀ پیشنهادی ناظر بر بافت زبانی بر پایۀ سه عنصر لغوی، صرفی- نحوی و بلاغی ارائه میدهند.
ناصری (1393) در مقالهای با عنوان «قرآن کریم با ترجمۀ محمدعلی رضایی اصفهانی و همکاران، ترجمۀ معاصر وفادار به زبان فارسی» به نقد و بررسی میزان دقت، مطابقت و وفاداری ترجمۀ یادشده میپردازد و معتقد است که این ترجمه وفادارترین و دقیقترین ترجمۀ معاصر قرآن به زبان فارسی است.
امیریفر و همکاران (1396) در مقالهای با عنوان «خطاهای ترجمهای در باهمآییهای قرآنی با تکیه بر دیدگاههای نیومارک[1]، بیکر[2] و لارسون[3]» با تکیه بر دیدگاههای اشاره شده، تقسیمبندی جدیدی از چالشهای ترجمه در باهمآییهای قرآنی، فارغ از تقسیمبندی نحوی آن ارائه کردهاند و با استخراج شواهدی برای این چالشها از ده ترجمۀ معاصر قرآن، راهکارهایی برای حل این چالشها پیشنهاد دادهاند.
زندوکیلی و امرایی (1396) در مقالهای با عنوان «ارزیابی مقایسهای انسجام در سورۀ طارق و ترجمۀ آن از محمدمهدی فولادوند از دیدگاه نظریۀ هالیدی[4] و حسن»، عوامل انسجام و هماهنگی انسجامی در سورۀ طارق و ترجمۀ آن را به صورت گزینشی و استقرایی به بوتۀ نقد و ارزیابی توصیفی- تحلیلی و آماری گذاشتهاند.
با توجه به نمونههایی که مشاهده کردیم، مشخص شد که محققانِ بسیاری در زمینۀ نقد، بررسی و ارزیابی ترجمۀ قرآن کریم به فعالیتهای پژوهشی پرداختهاند، اما هیچ کدام از این پژوهشها در زمینۀ واحد ترجمه نیست. از این رو، مقالۀ حاضر سعی دارد به کاربرد واحد ترجمه در ترجمۀ قرآن بپردازد تا بدین شکل نتایج جدیدی در حوزۀ ترجمۀ قرآنکریم ارائه کند.
- 3. ضرورت پژوهش
در مورد اهمیت و ضرورت پژوهش حاضر باید گفت که ارائۀ ترجمهای دقیق و روان از قرآن کریم در عصر کنونی، نیاز به پژوهشهای فراوانی در زمینۀ ترجمۀ این کتاب مقدس دارد. پژوهش کنونی با بررسی مؤلفههای واحد ترجمه و میزان کارآمدی آنها در ترجمۀ قرآن، سعی در برداشتن گامی مثبت در جهت بهبود کیفیت ترجمۀ کلام الهی دارد. این مقاله با نگاهی نو به ترجمۀ قرآن با هدف مرتفع کردن برخی مشکلات در مسیر مترجمان و ارائۀ ترجمهای باکیفیت و روان به رشتۀ تحریر درآمده و امید است در رفع مشکلاتی همچون روانسازی ترجمه، جلوگیری از ترجمههای سلیقهای، حل چالشهای فرهنگی و ترجمۀ دقیق حروفی که در ترجمه تأثیرگذارند، مؤثر واقع شود و در ترجمههای آیندۀ قرآن کریم مثمرثمر باشد.
- 4. پرسشهای پژوهش
مقالۀ پیش رو درصدد پاسخگویی به پرسشهای زیر است:
- در ترجمۀ قرآن کریم از کدام واحدهای ترجمه میتوان استفادهکرد؟
- کارآیی واحدهای ترجمه در ترجمه قرآن کریم به چه میزان است؟
- کدام واحد ترجمه در این پژوهش نزد مترجمان بیشترین استفاده را داشته است و کدام واحد ترجمه برای ترجمه قرآن کریم پیشنهاد می شود؟
- 5. فرضیههای پژوهش
به منظور پاسخگویی به پرسشهای مطرح شده در این پژوهش، فرضیههای زیر مورد بررسی قرار میگیرد:
- به نظر میرسد در ترجمۀ قرآن کریم میتوان از واحد کلمه، واحد جمله، واحد اندیشه، واحد متن، واحد فرهنگ و واحد کمتر از کلمه استفاده کرد.
- کاربست مؤلفههای واحد ترجمه تا حد زیادی در ترجمۀ قرآن کریم کارآمد است و با بررسی میزان کارآمدی این واحدهای ترجمهای در ارزیابی ترجمۀ قرآن به حل بعضی از مشکلات مترجمان کمک می شود.
- درصد استفاده از واحد جمله نزد مترجمان در این پژوهش بیش از واحدهای دیگر بوده است و واحدِ ترجمهایِ پیشنهادی برای ترجمۀ قرآن کریم، واحد جمله است و بیشترین کارآیی را دارد.
- 6. مبانی نظری پژوهش؛ واحد ترجمه
واحد ترجمه بنا به تعریف وینه و داربلنه[5] عبارت است از «کوچکترین بخش عبارت که در آن انسجام میان اجزای تشکیلدهنده چنان است که نمیتوان هر جزء را جداگانه ترجمه کرد. به عبارت دیگر، ترجمۀ هر جزء، به ترجمۀ جزء دیگر بستگی دارد» (نصیری، 1390: 111).
پل ریکور[6] دربارۀ واحد ترجمه معتقد است که «جملات، عناصر کوچکتری از گفتار هستند که در قالب متن جای میگیرند و خود متن نیز در دل متن وسیعتری که همان مجموعه عناصر فرهنگی، مذهبی، آیینی و جهانبینی است، جای میگیرد». ریکور در واقع به این نکته میرسد که تکلیف مترجم، رفتن از واژگان به جملات، سپس به متن و سرانجام به مجموعۀ کل فرهنگی نیست، بلکه مترجم باید با بهره گرفتن از مطالعات خود و شناخت روح فرهنگی به سوی متن، جمله و سپس واژگان پایین آید (نیازی و قاسمیاصل، 1398: 23).
واحد ترجمه در سطوح مختلف نحوی، واژگانی و معنایی، نقشی و منظورشناختی در نظر گرفته میشود. ممکن است در بخشهای مختلف ترجمه، واحد ترجمه تغییر کند؛ مثلاً واحد ترجمه در بخشی از متن واژه و در بخش دیگر، سطح کلانتر نقش در نظر گرفته شود (فرحزاد، 1394: 196). به عبارت دیگر، در بیشتر مواقع نمیتوان برای ترجمۀ کل متن از یک واحد ترجمه استفاده کرد. در همین رابطه نصیری (1390) معتقد است که «واحد ترجمه، مکانیکی و ثابت نیست، بلکه شناور و پویاست و از بافتی به بافت دیگر تغییر میکند. از این رو، نمیتوان چهارچوب کاملاً مشخصی برای آن تعیین کرد». بنابراین، میتوان گفت که واژگان، عبارت، جمله، ظرفیتهای ساختاری، سیاق، نوع و سبک متن، سبک نویسنده، مخاطب و ظرفیتهای فرهنگی زبان مقصد، عناصر قابل اتکا در تعیین واحد ترجمه هستند (نصیری، 1390: 113).
اکنون این سؤال پیش میآید که مترجم برای ترجمۀ متن مبدأ از چه واحدهای ترجمهای میتواند استفاده کند؟! به طور کلی در یک ترجمۀ موفق، واحد ترجمه به انگیزه و هدف مترجم از ترجمه و ویژگیهای متن مورد ترجمه باز مىگردد که میتواند کلمه، جمله، اندیشه، متن، فرهنگ و کمتر از کلمه باشد. در ادامۀ این جستار به شرح این واحدهای ترجمه پرداختهایم.
6-1. واحد کلمه
گاهی در جریان ترجمه شرایط به گونهای اقتضا میکند که مترجم هر کلمه را عیناً در مقابل کلمهای ترجمه کند که در این صورت واحد ترجمۀ وی واحد کلمه است. در این واحد، مترجم بدون آنکه مجبور به تغییرات لغوی یا نحوی در پیام شود یا نیاز به دانش فرازبانی داشته باشد برای انتقال پیام، آن را به صورت لفظ به لفظ به زبان مقصد برمیگرداند. این روش از ترجمه در ترجمه بین زبانهایی که قرابت ساختاری یا فرهنگی بسیاری با یکدیگر دارند، مشاهده میشود، اما به طور کلی استفاده از این واحد به عنوان روشی غالب در ترجمه ممکن است باعث شود که بسیاری از جنبههای معنایی کلمات و متن از بین برود (میرزاسوزنی، 1396: 117).
وینه و داربلنه در نخستین بحثهایی که راجع به امکان قبول کلمه به عنوان واحد ترجمه مطرح ساختند از آرای اساسی فردیناندو سوسور[7] دربارۀ نشانۀ زبانشناختی -که برحسب دال و مدلول تعریف میشوند- استفاده کردند.
سوسور، اصطلاح «نشانه» را ابداع کرد. نشانه چیزی است که دال (صدا، تصویر یا واژه) را به مدلول (مفهوم) پیوند میدهد. نکتۀ مهم این است که سوسور تأکید میکند که نشانه، ماهیتی قراردادی دارد و معنی هر نشانه فقط از تقابل آن با سایر نشانههای همان نظام (زبانی) به دست میآید (هتیم و ماندی[8]، 1398: 40-39). از فواید این واحد این است که مترجمان به متن اصلی کاملاً پایبند هستند و باعث میشود که نهایت امانتداری در انتقال از متن مبدأ به متن مقصد رعایت شود. تا آنجا که مترجمان در ابتدا صرفاً به خاطر اجتناب از تحریف، واحد کلمه را برای ترجمۀ متون مقدس برمیگزیدند.
6-2. واحد جمله
رایجترین شیوه در ترجمۀ متن مبدأ به زبان مقصد، استفاده از واحد جمله است؛ یعنی متـرجم هر جمله را در مقابل جـملهای دیگر ترجمه کند. گاهی مترجم در تـرجمه، مبـنا را جمله قرار میدهد، اما تمرکز خود را روی کمتر از جملۀ اصلی یا بیشتر از جملۀ اصلی قرار میدهد؛ به عبارت دیگر، ممکن است گاهی برای ترجمۀ یک جمله از زبان مبدأ، دو جمله را در زبان مقصد بیاورد و یا ممکن است دو جملۀ کوتاه از زبان مبدأ را در قالب یک جمله در زبان مقصد ترجمه کند که در این صورت باز هم مبنای کار مترجم واحد جمله است و گاهی نیز یک کلمه به صورت جمله ترجمه میشود.
هتیم و ماندی (1398) در مورد واحد جمله معتقدند که «شاید بتوان جمله را متداولترین واحد ترجمه برشمرد، اما با توجه خاص به مسائل ناشی از ترجمۀ کلمات منفرد یا گروهها در یک بافت خاص، مهم است که نقش کل متن و ارجاعات آن به عناصر خارج از متن هم مدنظر قرار گیرند». علاوه بر این، نظریهپردازان ترجمه دربارۀ اینکه واحد ترجمه، واژه، جمله یا متن باشد، اختلاف نظر دارند، اما به طور معمول تا سالهای متمادی، جمله معمولترین واحد ترجمهای نزد پژوهشگران ترجمه به شمار میرفت (نیازی و قاسمیاصل، 1398: 22). در رابطه با فواید واحد جمله باید گفت که در هر زبان، جمله مستقلترین واحد زبانی به شمار میرود و نوعی آگاهی زمینهای نسبت به این واحد زبانی نزد گویشوران وجود دارد؛ از این رو، استفاده از واحد جمله میتواند نقش مهمی را در انتقال پیام متن مبدأ به مخاطب ایفا کند؛ زیرا در پرتو آن بدون حذف و اضافه کردن مفاهیم، مفهوم به خوبی به مخاطب منتقل میشود.
6-3. واحد اندیشه = مفهوم
زمانیکه ساختارهای نحویِ زبان مبدأ و زبان مقصد با یکدیگر تناسبی نداشته باشند؛ به عبارت دیگر وقتی که در زبان مبدأ نسبت به زبان مقصد، قواعد همنشینی کلمات در جملهها متفاوت باشد یا اینکه جملهها طولانیتر یا کوتاهتر باشند، واحد اندیشه؛ یعنی واحدهای مفهومیِ متن مبدأ مورد توجه قرار میگیرند و مترجم با توجه به آن واحدهای مفهومی؛ ادغام کردن و تقدیم و تأخیر آنها به ترجمۀ متن میپردازد. که گاهی مترجم برای فهماندن موضوع به مخاطب چند کلمه -واحد مفهومی- به ترجمه اضافه میکند یا اینکه در ترجمۀ یک ترکیب دو قسمتی مانند جار و مجرور، مضاف و مضافٌالیه و... تغییراتی ایجاد میکند و آن را با معادلی که به زبان مقصد نزدیک باشد، ترجمه میکند. در واحد اندیشه، گاهی مترجم متن را به صورت جمله به جمله ترجمه نمیکند، بلکه چند جمله را در قالب یک واحد مفهومی ترجمه میکند که در این صورت مترجمان در این واحد به حوزۀ معناشناختی توجه میکنند.
وینه و داربلنه معتقدند که «واژه را نمیتوان واحد ترجمه دانست؛ زیرا مترجمان توجه خود را بر حوزۀ معناشناختی متمرکز میکنند، نه بر ویژگیهای صوری هر دال. به زعم آنان، واحد ترجمه عبارت است از کوچکترین جزء گفتار که نشانههایش به نحوی با یکدیگر مرتبطاند که نباید تکتک ترجمه شوند. آنها این واحد را واحد واژگانشناختی و واحد اندیشه میخوانند. به عبارت دیگر، واحدهای واژگانشناختی طبق توصیف وینه و داربلنه، مشتملاند برگروهی از عناصر واژگانی که در کنار یکدیگر، یک واحد اندیشه را شکل میدهند» (هتیم و ماندی، 1398: 40).
از فواید این واحد آن است که از آنجا که ترجمه نوعی برگردان از یک زبان بیگانه محسوب میشود، اضافه کردن مفهوم و توضیح به ترجمه امری پسندیده است؛ زیرا در فهمِ مقصودِ متن اصلی مؤثر واقع میشود و خواننده را در درکِ بهتر از متن ترجمه شده یاری میکند.
6-4. واحد متن
گاهی مترجم، متنِ پیش رو را واحد ترجمه قرار میدهد. به عبارت دیگر، گاهی مترجم پس از خواندن یک متن (یک صفحه یا بیشتر) و فهم معنای آن، شروع به بازنویسی به زبان مقصد کرده و یک متن مستقل را بازآفرینی میکند که ممکن است تعداد واژگان متن مقصد کمتر از متن اصلی یا فراتر از متن اصلی شود.
نیومارک، پس از جمله، پاراگراف و متن را جزء واحدهای بزرگتر ترجمه میداند. این موضوع به گفته رایس و ورمر[9] در یک سطح نقشمند بدان معناست که متن مقصد باید به هدفی که برای آن در نظرگرفته شده است، نایلآید. مثلاً متن ترجمه شدهایکه دربارۀ یک نرمافزار است باید چنان بینقص باشد که کاربر بتواند با اجرای دستورات مندرج در آن روی دستگاه، برنامۀ مورد نظرش را اجرا کند. اگر قرار است که آگهیهای تبلیغاتی و به ویژه شعر در فرهنگ مقصد نقش و کارکردی داشته باشد، لازم است که در ترجمۀ آنها، متن را واحد ترجمه قرار داد نه کلمه را (هتیم و ماندی، 1398: 51). فایدۀ این واحد بیشتر در متون تبلیغاتی و بروشورهای مختلف و مثل آنها قابل رؤیت است، چراکه در چنین متونی ترجمۀ همۀ واژگان از اهمیت برخوردار نیست و مهم هدفی است که از متن ترجمه مدنظر قرار میگیرد؛ یعنی اینکه متن ترجمه باید به هدفی که برای آن در نظر گرفته شده است، نایلآید.
6-5. واحد فرهنگ
یکی از مباحث عمده در ترجمه به عنوان عامل برقراری ارتباطِ بین فرهنگی، تفاوت بین مقولات فرهنگیِ جامعۀ مبدأ با مقولات فرهنگی جامعۀ مقصد است. از آنجا که ترجمه با دو فرهنگ متفاوت و در برخی موارد ارتباط آنها متضاد هم هستند، مترجم نیز در حین ترجمه گاه با مشکلاتی مواجه میشود. در این حالت، وی به عنوان واسطه بین دو فرهنگ مختلف باید به گونهای عمل کند که از یک سو محتوا و پیام متن مبدأ را منتقل کند و از سوی دیگر، ترجمۀ متن و مقولات فرهنگی موجود در آن در تضاد و تقابل با دیدگاه فرهنگی جامعۀ مخاطب قرار نگیرد (حقانی، 1398: 184).
زمانی که واحد ترجمه، واحد فرهنگ باشد، جمله یا متن مدنظر نیست، بلکه عنصرِ فرهنگیِ متن مبدأ مورد توجه است و مترجم در متن مقصد به خاطر بحث فرهنگی به حذف یا بازنویسی عناصر موجود در متن مبدأ میپردازد. البته اگر عنصر فرهنگی بین دو جامعه مشترک باشد، نیازی به حذف یا بازنویسی نیست؛ زیرا برای خواننده قابل فهم است. فهم واحد فرهنگ در بیشتر اوقات مستلزم این است که خواننده فرهنگ بومیِ متن مبدأ را بداند و گاهی به خاطر آنکه در زبان مقصد چنین عنصر فرهنگی وجود ندارد، مترجم سعی میکند آن اصطلاح را به نزدیکترین اصطلاح زبانِ مقصد ترجمه کند.
دانشمندان بسیاری به چالش ترجمۀ فرهنگی تأکید کردهاند و بیشترین سهم خطا در ترجمه را مربوط به این زمینه میدانند. از جملۀ آنان، ماریان لدرر[10] است؛ «از میان مشکلات ترجمه، سهم مشکلات مربوط به فرهنگ از همه بیشتر است. مفاهیم و موضوعات موجود در یک فرهنگ با واژگان تمدن دیگر، مطابقت ندارند. بحث، تنها بر سر این نیست که چه واژهای در زبان مقصد، هماهنگ با زبان مبدأ جایگزین شود، بلکه بیشتر دانستن این مسأله ضروری است که چگونه تا حد امکان میتوان دنیای پنهان شده را بیان کرد؟!» (حیدری و همکاران، 1397: 79 و 85). فایدۀ این واحد را میتوان چنین بیان کرد که یکی از اهداف ترجمه، آشنایی با فرهنگ مبدأ از جمله ضربالمثلها، اصطلاحات و.. است. سؤالی که در ذهن خواننده در مورد معنای واحد فرهنگی ایجاد میشود، وی را تا حد زیادی به پی بردن به معنای آن و آشنایی با عناصر فرهنگی آن جامعه سوق میدهد و با ترجمۀ واحد فرهنگی، زیباییِ متن اصلی حفظ میشود.
6-6. واحد کمتر از کلمه
گاهی واحد ترجمه کمتر از کلمه است. به این معنا که یک حرف یا همان واج[11] که کوچکترین واحد آوایی زبانی است یا برخی از اصوات[12] که حتی به کلمه نرسیدهاند، میتوانند به عنوان یک واحد تلقی بشوند و واحد ترجمه قرار بگیرند و معنای عبارت را تغییر دهند. چنان که گاهی در بعضی رمانهای غیرفارسی میبینیم که برای دعوت افراد خردسال به سکوت از کلمۀ «hish..: هیش..» استفاده میکنند که مترجمِ فارسی زبان هنگام ترجمه، آن را «هیس» ترجمه میکند که اینجا، واحد ترجمۀ حرف «س» کمتر از کلمه است. همچنین ترجمۀ بعضی از صداها و اصواتی که بیانگر تعجب هستند؛ مثلاً در یک داستان انگلیسی، شخص هنگام تعجب از صوتِ «wáoo..: وَووو..» استفاده میکند که هنگام ترجمه به فارسی به صورت صوتِ «اَاَاَاَاَ..» ترجمه میشود.
بیکر[13] (1393) در مورد واحد کمتر از کلمه معتقد است که «به منظور جداسازی عناصر معنایی در کلمات و پرداختن مؤثرتر به آنها، برخی زبانشناسان اصطلاح تکواژ را برای توصیف کوچکترین عنصر صوری در زبان ارائه کردهاند. با این تعریف، تکواژ از این جهت با کلمه متفاوت میشود که کلمه میتواند شامل چندین عنصر معنایی باشد یا نباشد. بنابراین، یک تفاوت مهم بین تکواژ و کلمه در این است که تکواژ نمیتواند حاوی بیش از یک عنصر معنایی باشد و نمیتوان آن را دیگر تجزیه کرد. مثالی از زبان انگلیسی را در نظر بگیریم: inconceivable به شکل یک کلمه نوشته میشود، اما دارای سه تکواژ است؛ یعنی: in به معنی «نا، غیر، بی»، conceive به معنی «تصور، باور» و able به معنی «قابل». یک دگرگویی مناسب برای کلمۀ inconceivable چنین خواهد بود: «غیر قابل باور/ تصور»».
الخولی (2000) نیز در مورد فرق بین تکواژ و کلمه میگوید: «1- تکواژ و کلمه هر دو دارای معنا هستند با این تفاوت که تکواژ به واحدهای کوچکتر که دارای معنا باشند، تجزیه نمیشود، اما کلمه گاهی تجزیه میشود. مثلاً «ولد» یک تکواژ و یک کلمه است، اما «المدرّسون»، یک کلمه است که از چند تکواژ تشکیل شده است: (ال+ مدرّس+ و+ ن). 2- همۀ تکواژها، کلمه نیستند؛ مانند «ال تعریف» و «تاء تأنیث». همچنین برخی از تکواژها کلماتی را تشکیل میدهند؛ مانند «باب»، «نبات» و «زیت»؛ در این مثالها هر تکواژ، یک کلمۀ مستقل محسوب میشود. 3- هر کلمهای، یک تکواژ نیست. بعضی از کلمات از یک تکواژ تشکیل میشوند، اما برخی از کلمات از دو تکواژ یا بیشتر تشکیل میشوند. به عنوان مثال: کلمۀ «الولد» از دو تکواژِ ال + ولد و کلمۀ «المعلّمة» از سه تکواژِ ال + معلم+ ة، تشکیل میشود. 4- برخی از کلمات دارای یک تکواژ: «ولد»، «رجل» و «باب»، برخی دیگر دارای دو تکواژ: «الولد»، «جاءتْ»، «ذهبوا»، «دارس» و بعضی دیگر نیز دارای تکواژهای بیشتر هستند: «المعلّمون» و «الدّارسون»»». از فواید این واحد آن است که گاهی ترجمۀ اشتباهِ یک حرف یا واحدی کمتر از کلمه میتواند معنا را تا حد زیادی تغییر دهد. بنابراین، یکی از مواردی که موجب اختلاف میان منظورِ متن مبدأ و متن مترجم میشود، همین واحد است؛ پس درک درست مترجم از آن حرف یا واحدِ کمتر از کلمه میتواند منظور متن مبدأ را به طور دقیق منتقل کند و تا حد زیادی به دقت ترجمه بینجامد و یکی از نقاط قوت ترجمه به حساب آید.
- واحد ترجمه در ترجمۀ قرآن کریم
اهمیت قرآن حاصل این اعتقاد است که کلمه به کلمۀ آن، سخنان پروردگار است و جبرئیل آن را به تدریج به حضرت محمد (ص) ابلاغ نمود. بنابراین، مسلمانان قرآن را اثری بیهمتا و غیرقابل تقلید میدانند و همین مسأله باعث شده که ترجمۀ آن هم از اهمیت بالایی برخوردار باشد. هرگونه ترجمۀ قرآن اساساً نوعی تفسیر است، یا دست کم مبتنی بر درک متن است و در نتیجه دیدگاه خاصی را القا میکند؛ از این رو اولویت با مترجمان مسلمان است نه مترجمان غیرمسلمان. اصطلاحاتی نظیر «شرح»، «تفسیر»، و «تأویل» در بافتِ ترجمۀ قرآن، رنگ تفسیر به خود میگیرند و این مسئله برای مشروعیت بخشیدن به کار ترجمۀ این کتاب، معانی خاصی دربر دارد (بیکر و سالدینا[14]، 1396: 325 و 327).
به همین دلیل ترجمۀ قرآن از اهمیت بالایی برخوردار بوده و هست؛ تا آنجا که مترجمان در ابتدا صرفاً به خاطر اجتناب از تحریف، واحد کلمه را برای ترجمۀ قرآن برمیگزیدند و نقش مترجم در این زمینه بسیار اثرگذار است. اکنون به بررسی و نقد واحدهای ترجمه در ترجمۀ بعضی از آیات قرآن میپردازیم.
7-1. ﴿ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ﴾[15]
* معزی: «این نامه که تردیدی در آن نیست راهنمای پرهیزکاران است».
* پاینده: «این کتابست، که بی گمان هدایت پرهیزکاران در آن است».
* مکارمشیرازی: «این کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد، و مایۀ هدایت پرهیزکاران است».
* انصاریان: «در (وحی بودن و حقّانیّت) این کتابِ (با عظمت) هیچ شکی نیست؛ سراسرش برای پرهیزکاران هدایت است».
نقد ترجمه: معزی واحد ترجمه را در این آیه، کلمه گرفته است، چراکه کلمات آیه بدون حذف و اضافه و پس و پیش شدن به فارسی ترجمه شده است؛ «ذَلِکَ: این»، «الْکِتَابُ: نامه»، «لَا رَیْبَ فِیهِ: که تردیدی در آن نیست»، «هُدًى لِلْمُتَّقِینَ: راهنمای پرهیزکاران است». همچنین پاینده در ترجمۀ «لَا رَیْبَ» که یک جمله است از یک کلمۀ «بیگمان» استفاده کرده است و اینکه وی برعکس دیگر مترجمان که «لَا رَیْبَ فِیهِ» را با هم ترجمه کردهاند، «فِیهِ» را همراه با «هُدًى لِلْمُتَّقِینَ» ترجمه کرده است. میتوان گفت که مزیت کارِ معزی و پاینده در ترجمۀ این آیه آن است که به طور کامل به متن اصلی پایبند بودهاند و از آن عدول نکردهاند.
مکارمشیرازی و انصاریان در ترجمۀ این آیه از واحدِ مفهوم بهره جستهاند؛ زیرا در ترجمۀ بعضیکلمات از یک کلمه، مفهومی بیش از یک واژه فهمیدهاند و ترجمه به مفهوم انجام دادهاند؛ مکارمشیرازی از واحدهای مفهومی همچون «با عظمتی و مایه» و انصاریان از واحدهای مفهومی همچون «وحی بودن و حقّانیّت، با عظمت و سراسرش» در ترجمه استفاده کردهاند. در نقد این دو ترجمه میتوان گفت که هر چند در ظاهر اضافه کردن این چنین واحدهای مفهومی به فهم بیشتر مخاطب کمک میکند و نوعی مزیت محسوب میشود، اما این سؤال پیش میآید که آیا در ترجمۀ این آیه صفتِ با عظمت بجا بهکار رفته است؟ یا منظور آیه از «شکی در آن نیست»، اشاره به وحی و الهی بودنِ آن دارد؟ یا آیا سراسر این کتاب مدنظر بوده یا قسمتی از آن؟ در جواب باید گفت که آوردن کلماتی همچون با عظمت، وحی بودن و سراسرش، موجب محدود شدن معنا میشود و به قوت ترجمه منجر نشده است، چراکه شاید صفات یا قیدهای دیگری مدنظر کلام الهی بوده است که دیگر از بین میروند و ترجمه را با مشکل روبهرو میکنند؛ یعنی میتوان گفت که گاهی این مفاهیم و توضیحات صرفاً زاییدۀ سلیقۀ مترجم است و هیچ وجود خارجی ندارد. با توجه به بافت آیه و معنای نامحدودی که میتوان برای آن در نظر گرفت، پیشنهاد میشود در ترجمۀ این آیه از واحد جمله استفاده شود.
7-2. ﴿هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ﴾[16]
* مکارمشیرازی: «حاکم و مالک اصلی او است، از هر عیب منزه است، به کسی ستم نمیکند، به مؤمنان امنیت میبخشد، و مراقب همه چیز است، او قدرتمندی است شکستناپذیر که با ارادۀ نافذ خود هر امری را اصلاح میکند، او شایستۀ بزرگی است».
* معزی: «پادشاه پاک سلام امان دهنده نگهبان عزتمند فرمانروای بزرگ جوی».
* الهی قمشهای: «سلطان مقتدر عالم، پاک از هر نقص و آلایش، منزّه از هر عیب و ناشایست، ایمنی بخش دلهای هراسان، نگهبان جهان و جهانیان، غالب و قاهر بر همۀ خلقان، با جبروت و عظمت، بزرگوار و برتر (از حدّ فکرت)».
نقد ترجمه: مکارمشیرازی در ترجمۀ این آیه از واحد جمله استفاده کرده است و برای ترجمۀ هر کلمه از متن مبدأ یک جمله آورده است؛ «الْمَلِکُ: حاکم و مالک اصلی او است»، «الْقُدُّوسُ: از هر عیب منزه است»، «السَّلَامُ: به کسی ستم نمی»کند، «الْمُؤْمِنُ: به مؤمنان امنیت می»بخشد، «الْمُهَیْمِنُ: و مراقب همه چیز است»، «الْعَزِیزُ: او قدرتمندی است شکستناپذیر»، «الْجَبَّارُ: که با ارادۀ نافذ خود هر امری را اصلاح میکند»، «الْمُتَکَبِّرُ: او شایسته بزرگی است».
انتخاب واحد جمله در این آیه درست است و مزیت ترجمۀ وی محسوب میشود؛ زیرا همۀ این کلمات (الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ ..) «خبرهایی برای مبتدای هو پیش از الْمَلِکُ هستند که به لفظ جلالۀ الله برمیگردد» (الدرویش، 1994: 55) و بدین جهت بهتر است همۀ این خبرها به صورت جملۀ اسمیه ترجمه شوند. در نتیجه انتخاب واحد جمله به جای واحد کلمه در این آیه بسیار مؤثر واقع شده و در فهم معنای آیه تأثیر بسزایی دارد.
معزی در ترجمۀ این آیه کاملاً به متن اصلی پایبند بوده و با واحد کلمه به ترجمه پرداخته است: «الْمَلِکُ: پادشاه»، «الْقُدُّوسُ: پاک»، «السَّلَامُ: سلام»، «الْمُؤْمِنُ: اماندهنده»، «الْمُهَیْمِنُ: نگهبان»، «الْعَزِیزُ: عزتمند»، «الْجَبَّارُ: فرمانروای»، «الْمُتَکَبِّرُ: بزرگ جوی». در نقد این ترجمه باید گفت که پایبندیِ اینچنینی به متن اصلی، هر چند باعث امانتداری میشود، اما ترجمه را نامفهوم و فهم را دشوار میکند و زیباییِ متنی قرآن را نیز از بین میبرد، چراکه اضافه شدن هشت کلمۀ متوالی به این شکل، ترجمه را غیرقابل خواندن کرده است به همین جهت استفاده از واحد کلمه در ترجمۀ این آیه ترجمه را با مشکل روبهرو میکند.
الهیقمشهای در ترجمۀ این آیه حد وسط را انتخاب کرده و از واحد مفهوم استفاده کرده است که برای ترجمۀ هر یک از کلماتِ آیه، بیش از یک کلمه؛ به طوری که به جمله نرسیده باشد را بهکار برده است؛ مثلاً: مقتدر عالم، دلهای هراسان و نگهبان جهان و جهانیان و ..؛ هر چند هدف از این واحدهای مفهومی کمک به فهم آیه است، اما مشکل آن این است که موجب محدود شدن معنا میشود؛ مثلاً آیا میتوان با قطعیت گفت که ایمنی بخش بودن خداوند فقط منسوب به دلهای هراسان است؟ که جواب مشخص است؛ خیر؛ زیرا میتوان موارد دیگری را به این ویژگی خداوند نسبت داد.
با توجه به بافت آیۀ 23 سورۀ حشر و توضیحات ارائه شده، واحدِ ترجمهایِ پیشنهادی برای این آیه، واحد جمله است.
7-3. ﴿قَالَ أَرَاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی یَا إِبْرَاهِیمُ﴾[17]
* فولادوند: «گفت اى ابراهیم آیا تو از خدایان من متنفرى؟».
* معزی: «گفت آیا روی گردانندهای از خدایانم ای ابراهیم».
* مکارمشیرازی و همکاران: «گفت ای ابراهیم، آیا به خدایان من پشت میکنی؟».
* پاینده: «گفت ای ابراهیم، مگر به خدایان من بیعلاقهای؟».
نقد ترجمه: در بررسی این آیه تمرکز بر ترکیب «رَغِبَ عَن» است که در لغت به این معانی است: «أعرضَ عَنه و ترکه: رویگرداندن از چیزی و ترک کردنِ آن» (معلوف، 1986: 268)، نفرت داشتن، روی برتافتن، روی گرداندن و متنفر بودن (از چیزی) (آذرنوش، 1385: 240). فولادوند و معزی در ترجمۀ این ترکیب اساس کار خود را بر معنی لغویِ ترکیب گذاشتهاند و از واحد کلمه بهره جستهاند؛ فولادوند: «آیا تو از خدایان من متنفرى» و معزی: «آیا رویگردانندهای از خدایانم». چنانکه مشاهده شد این دو مترجم به متن اصلی پایبند بودهاند. این در حالی است که مکارمشیرازی و همکاران و پاینده از واحد مفهوم استفاده کردهاند؛ مکارمشیرازی و همکاران: «آیا به خدایان من پشت میکنی» و پاینده: «مگر به خدایان من بیعلاقهای»؛ یعنی دو مترجم از واحد کلمه به واحد مفهوم عدول کردهاند. مزیت کار آنها در استفاده از واحد مفهوم این است که ترجمۀ این دو مترجم به ساختار زبان فارسی نزدیکتر است و موجب درک بهتر از این آیه میشود.
نکتۀ دیگری که در این چهار ترجمه قابل مشاهده است اینکه فولادوند، مکارمشیرازی و همکاران و پاینده در ترجمۀ این آیه از واحد جمله استفاده کردهاند، اما معزی واحد کلمه را بهکار گرفته است؛ «قَالَ: گفت»، «أَرَاغِبٌ أَنْتَ: آیا روی گردانندهای»، «عَنْ آلِهَتِی: از خدایانم»، «یَا إِبْرَاهِیمُ: ای ابراهیم» که بهکارگیری واحد کلمه در این آیه درست به نظر نمیرسد؛ زیرا فهم آیه را دچار مشکل میکند و ترجمه را از روانی انداخته است.
با توجه به دلایل ارائه شده پیشنهاد میشود در ترجمۀ ترکیب «رَغِبَ عَن» در آیۀ 46 سورۀ مریم از واحد مفهوم و در ترجمۀ آیه از واحد جمله استفاده شود.
7-4. ﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى ٱلنِّسَاءِ﴾[18]
* خرمشاهی: «مردان باید بر زنان مسلط باشند».
* الهیقمشهای: «مردان را بر زنان تسلط و حق نگهبانی است».
* مکارمشیرازی: «مردان، سرپرست و خدمتگزار زنانند».
* انصاریان: «مردان، کارگزاران و تدبیرکنندگانِ [زندگی] زنانند».
* حداد عادل: «مردان بر زنان مدیریت دارند».
نقد ترجمه: نکتهای که در ترجمۀ این آیه به آن خواهیم پرداخت، ترجمۀ ترکیب «قَوّام علی» است که در لغت به این معانی آمده است: «المتکفِّل بالأمر: متعهد و مسئول» و «القویّ علی القیام بالأمر: توانا بر انجام کار» (معلوف، 1986: 664)؛ مدیر، گرداننده، مراقب و سرپرست (بر چیزی) (آذرنوش، 1385: 567). با مراجعه به ترجمههای این آیه متوجه میشویم که الهیقمشهای و خرمشاهی با توجه به واحد فرهنگ اقدام به ترجمۀ «قَوّام علی» کردهاند. منظور از واحد فرهنگ، شرایط فرهنگی و اجتماعی موجود در عصر جاهلی است که مردان به نوعی دارای برتری نسبت به زنان بودند. استفاده از واحد فرهنگ، ترجمۀ آیه را با مشکل مواجه کرده است؛ زیرا با توجه به نگاه قرآن به حقوق برابر انسانها، استفاده از چنین تعابیری قابل نقد است، چراکه قرآن عامل برتری انسانها نسبت به یکدیگر را در علم و دانایی میداند؛ ﴿قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ﴾[19] و اگر این آیه با توجه به فرهنگ عربِ جاهلی ترجمه شود -مانند ترجمۀ خرمشاهی و الهیقمشهای- و این ترجمه در اختیار جوامع اروپایی که اغلب حامی حقوق زنان و معتقد به برابری حق زن و مرد هستند، قرار بگیرد، فهم آیه برای آنها دشوار و غیرقابل فهم میشود و در نگرش افراد این جوامع به این کتاب مقدس خلل وارد میشود.
مکارمشیرازی، انصاریان و حداد عادل در ترجمۀ «قَوّام علی» با بهکارگیری واحد مفهوم به معانی متفاوتی که از معنای لغوی این ترکیب حاصل میشود، استناد کردهاند و آن را با کلماتی همچون: سرپرست، خدمتگزار، تدبیرکنندگان و مدیریت، ترجمه کردهاند که این اصطلاحات مزیت ترجمۀ آنها محسوب میشود؛ زیرا مقصود آیه را به شیوۀ بهتری منتقل کردهاند و نسبت به گروه اول تعابیر صحیحتری بهکار بردهاند. در همین راستا طباطبایی (1378) میگوید: «کلمۀ «قیم» به معناى آن کسى است که مسئول قیام به امر شخصى دیگر است و کلمۀ «قوام» و نیز «قیام» مبالغه در همین قیام است و مراد از جملۀ ﴿بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ﴾ که در ادامۀ آیه میآید، آن زیادتهایى است که خداى تعالى به مردان داده، به حسب طاقتى که بر اعمال دشوار و امثال آن دارند، چون زندگى زنان یک زندگى احساسى و عاطفى است، که اساس و سرمایهاش رقت و لطافت است. و از عمومیت علت به دست مىآید که حکمى که مبتنى بر آن علت است؛ یعنى قیم بودن مردان بر زنان نیز عمومیت دارد و منحصر به شوهر نسبت به همسر نیست و چنان نیست که مردان تنها بر همسر خود قیمومت داشته باشند، بلکه حکمى که جعل شده براى نوع مردان و بر نوع زنان است، البته در جهات عمومى که ارتباط با زندگى هر دو طایفه دارد. بنابراین، پس آن جهات عمومى که عامۀ مردان در آن جهات، بر عامۀ زنان قیمومت دارند، عبارت است از مثل حکومت و قضا (مثلاً) که حیات جامعه بستگى به آنها دارد و قوام این دو مسئولیت و یا دو مقام بر نیروى تعقل است که در مردان بالطبع بیشتر و قوىتر است تا در زنان، همچنین دفاع از سرزمین با اسلحه که قوام آن برداشتن نیروى بدنى و هم نیروى عقلى است که هر دوى آنها در مردان بیشتر است تا در زنان. بنابراین، اینکه فرمود: ﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى ٱلنِّسَاءِ﴾، اطلاقى تام و تمام دارد».
با توجه به بافت آیۀ 9 سورۀ زمر و با توجه به نگاه قرآن به حقوق برابر انسانها، واحدِ ترجمهایِ پیشنهادی برای این آیه، واحد مفهوم است.
7-5. ﴿وَلَا یُظْلَمُونَ نَقِیراً ﴾[20]
* فولادوند: «به قدر گودى پشت هستۀ خرمایى مورد ستم قرار نمىگیرند».
* پاینده: «و به قدر پوستۀ هستۀ خرمایی ستم نبینند».
* ملکی: «سر سوزنی به آنها ظلم نمیشود».
* خرمشاهی: «به اندازۀ ذرۀ ناچیزی نیز به آنان ستم نمیرود».
* فیض الاسلام: «و به اندازۀ کُورِکی که روی دانۀ خرما است به ایشان ظلم و ستم نمیشود (اندکی از مزدشان کم نمیگردد)».
نقد ترجمه: «نقیر» در لغت به معنای: فرو رفتگی پشت هستۀ خرما (قیّم، 1386: 1139) و لکّۀ ریز روی قسمت فرورفتگی خرما (آذرنوش، 1385: 709) است. فولادوند و پاینده با استفاده از واحد فرهنگِ متن مبدأ و حفظ فرهنگ متن اصلی به ترجمه پرداختهاند: فولادوند: «به قدر گودى پشت هستۀ خرمایى» و پاینده: «و به قدر پوستۀ هستۀ خرمایی»؛ این در حالی است که ملکی و خرمشاهی در ترجمۀ این آیه با عدول از واحد فرهنگ سعی کردهاند کلمۀ نقیر را با نزدیکترین اصطلاح به فرهنگ مخاطب ترجمه کنند؛ زیرا مقصودِ کلام الهی از نقیر کمترین مقدار است؛ ملکی: «سر سوزنی» و خرمشاهی: «به اندازۀ ذرۀ ناچیزی». در نقد این دو نظر باید گفت که نظر اول کاملاً گویای معنای مراد است؛ زیرا لفظ خرما به همین شکل و معنایی که ترجمه شده در فرهنگ مقصد نیز وجود دارد و معنای آن به وضوح فهمیده میشود و در نظر دوم هر چند مترجمان از واحد فرهنگ عدول کردهاند، اما ترجمۀ آنها به طور کامل خواننده را در درک معنای آیه یاری میکند و از آنجا که گویشور فارسی زبان برای بیان کمترین مقدار از گودى پشت هسته خرما استفاده نمیکند، ملکی و خرمشاهی با چنین اصطلاحاتی در انتقال معنا موفق بودهاند. در نتیجه هر دو روش صحیح است.
چنان که اشاره شد با توجه به اینکه در فرهنگ فارسی لفظ خرما با همین بار معنایی وجود دارد و با توجه به این استدلال که بهتر است فرهنگ زبان مبدأ در ترجمه تا حد امکان حفظ شود، میتوان نتیجه گرفت که نظر اول -استفاده از واحد فرهنگ- صحیحتر است و از مزایای آن نسبت به نظر دوم میتوان به این مورد اشاره کرد که از اهداف ترجمه، آشنایی با ضربالمثلها، اصطلاحات و... در فرهنگ مقابل است. مزیت دیگری که باید در تأیید گروه اول مورد توجه باشد، این است که«در قرآن عبارات متفاوتی برای همین معنا متناسب با غرض هر آیه یا سوره ذکر شده که اگر روش گروه دوم را تأیید کنیم، تفاوت معنایی بسیاری از عبارات را از دست می دهیم. عباراتی مانند: «نقیر»، «فتیل»، «مثقال حبة من خردل»، «مثقال ذرة» و... که همه را می توانیم به روش گروه دوم به مقدار بسیار ناچیز ترجمه کنیم که در این صورت تفاوتهای ریز، اما گاه مهمی را از دست خواهیم داد.
فیضالاسلام هر دو نظر را در ترجمۀ خود ادغام کرده است: «و به اندازۀ کُورِکی که روی دانۀ خرما است (اندکی)» که کار وی نیز مورد تأیید است، چراکه ضمن حفظ عنصر فرهنگی متن مبدأ، مخاطب زبان مقصد و فرهنگ زبانیاش را نیز در نظر گرفته است.
با توجه به دلایل بیان شده، پیشنهاد میشود که در ترجمۀ آیۀ 12 سورۀ نساء از واحد فرهنگ استفاده شود.
7-6. ﴿وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ﴾[21]
* حداد عادل: «وقتی شترانِ آبستنِ پا به ماه، به هرزه، رها شوند».
* پاینده: «و چون شتران آبستن بیساربان مانند».
* مکارمشیرازی: «و در آن هنگام که باارزشترین اموال به دست فراموشی سپرده شود».
* انصاریان: «و هنگامی که اموال نفیس و باارزش رها و بیصاحب شود».
* فیضالاسلام: «و آنگاه که (از بسیاری خوف و ترس) شتران آبستن دهماهه واگذاشته شوند (با اینکه ارجمندترین چیزها نزد عرب شتر آبستن دهماهه است دست از آنها بکشند)».
* طاهریقزوینی: «و آنگاه که نفیسترین اموال به حال خود رها شود».
طاهریقزوینی در توضیحِ ترجمۀ خود در پاورقی آورده است: «عِشار؛ معنی تحتاللفظی آن: شتران دهماهۀ آبستن است که در آستانۀ وضع حمل قرار گرفته و بزودی پستانشان سرشار از شیر میگردد. چنین شترانی با توجه به شرایط زمانی و مکانی، مصداقی از نفیسترین اموال نزد عرب بوده است».
نقد ترجمه: معنی لغوی عِشار: شتر آبستن است (آذرنوش، 1385: 439). در ترجمۀ آیۀ فوق حدادعادل و پاینده با بهکارگیریِ واحد فرهنگ و حفظ فرهنگ متن مبدأ به ترجمه پرداختهاند. حداد عادل: «شترانِ آبستنِ پا به ماه» و پاینده: «شتران آبستن». اما در مقابل مکارمشیرازی و انصاریان در ترجمۀ این آیه با عدول از واحد فرهنگ سعیکردهاند کلمۀ عِشار را با نزدیکترین اصطلاح به فرهنگ مخاطب ترجمه کنند، چراکه مقصود از عِشار در آیه باارزشترین داراییِ عرب است؛ مکارمشیرازی: «باارزشترین اموال» و انصاریان: «اموال نفیس و باارزش».
از آنجا که برای کلمۀ عِشار معادلی در زبان فارسی وجود ندارد، پس نمیتوان به مکارمشیرازی و انصاریان خردهگرفت که چرا به حذف معنی عِشار و بازنویسی آن براساس فرهنگ زبانی متن مقصد پرداختهاند؛ زیرا بار معنایی شتر آبستن در زبان فارسی نسبت به فرهنگ عربی کاملاً متفاوت است، در نتیجه کار آنها اشتباه نیست.
از آنجا که یکی از اهداف ترجمه، آشنایی با فرهنگ مبدأ است، ترجمۀ حدادعادل و پاینده براساس واحد فرهنگ، دارای مزیت است؛ زیرا هر چند در زبان فارسی برای کلمۀ عِشار معادلی وجود ندارد، اما سؤالی که در ذهن خواننده در مورد معنای عِشار ایجاد میشود وی را تا حد زیادی به پی بردن به معنای آن سوق میدهد و با این کار زیبایی متن اصلی؛ یعنی بلاغت قرآن حفظ میشود و این همان چیزی است که مقصود اصلی متن مبدأ است.
وجود لفظ شتر در متن اشاره به فرهنگ عربی و نزول قرآن در چنین فرهنگی دارد، اما شیوۀ صحیح در چنین مواردی این است که مترجم به هر دو بُعد قضیه توجه کند؛ یعنی در ترجمه به واحد فرهنگ پایبند باشد، اما به دلیل عدم اشراف خواننده به معنای اصلیِ عنصر فرهنگی با پرانتز یا با پاورقی به توضیح بپردازد؛ چنانکه فیضالاسلام بعد از ترجمه با پرانتز ذهن مخاطب را آگاه ساخته است: «با اینکه ارجمندترین چیزها نزد عرب شتر آبستن ده ماهه است دست از آنها بکشند».
طاهریقزوینی هر چند در ترجمۀ اصلی از واحد فرهنگ عدول کرده و به فرهنگ زبانی مخاطب توجه کرده، اما با پاورقی: «عِشار؛ معنی تحتاللفظی آن، شتران ده ماهۀ ..»، به شرح عنصر فرهنگی موجود در متن مبدأ پرداخته است.
با توجه به موارد گفته شده، واحدِ ترجمهایِ پیشنهادی برای آیۀ 4 سورۀ تکویر، واحد فرهنگ است.
7-7. ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَدَایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاکْتُبُوهُ وَلْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلَا یَأْبَ کَاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْیَکْتُبْ وَلْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَلْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئًا فَإِنْ کَانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهًا أَوْ ضَعِیفًا أَوْ لَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجَالِکُمْ فَإِنْ لَمْ یَکُونَا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى وَلَا یَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا وَلَا تَسْأَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً إِلَى أَجَلِهِ ذَلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلَّا تَرْتَابُوا إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِیرُونَهَا بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَکْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَایَعْتُمْ وَلَا یُضَارَّ کَاتِبٌ وَلَا شَهِیدٌ وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیم﴾[22]
* فیضالاسلام: «ای کسانی که ایمان آوردهاید هرگاه بدَیْن و وام معامله و داد و ستد نمودید تا وقت و هنگام معین و نامبرده شده (کالا نقد و بهای آن نسیئه باشد؛ یعنی هنگام انجام معامله داده نشود که آن را بیع نسیئه گویند، و یا کالا نسیئه و بهای آن نقد باشد؛ یعنی هنگام انجام معامله داده شود که آن را بیع سلف و سلم نامند) پس آن دَیْن را (در کاغذی) بنویسید (تا هنگام حاجت و نیاز بدان رجوع نمایید، و امر در اینجا برای ارشاد و راهنمایی یا استحباب و شایستگی است، نه برای وجوب) و باید میان شما نویسندهای (کاغذ دین و وام را) از روی عدل و درستی بنویسد (بر دین و مدت آن نیفزاید و از آن چیزی نکاهد) و باید نویسنده إباء نداشته و دوری نجوید از اینکه (کاغذ دَیْن را) بنویسد چنانکه خدا (نوشتن از روی عدل و داد را) به او آموخته (دستور داده) پس باید (همان را که بدهکار میگوید) بنویسد، و باید آن کس که بر او حق و وام (ثابت) است (وام خود را) املاء نموده بگوید تا نویسنده بنویسد، و باید (در املاء) از (عذاب) خدا که پروردگار او است بترسد (خلاف آنچه واقع شده سخنی نگوید) و چیزی از آن وام را کم نکند و اگر آن کس که حق و وام بر او است سفیه و کم خرد بوده (سود و زیان خود را تمییز نداده مال و دارائیش را بیجا بکار برد) یا ضعیف و ناتوان (کودک یا پیر سالخورده) باشد یا آنکه آن بدهکار (گُنگ بوده یا جاهل و نادان است) نمیتواند املاء کند پس باید ولیّ و کارگردان او (پدر یا جد پدری یا فقیه عادل و با نبودن آنها عدول از مؤمنین آن دین را) از روی عدل و درستی (بیکم و زیاد) املاء کند، و (هنگام نوشتن) دو گواه از مردان خودتان (نه آنکه کودک و کافر باشند) گواه گیرید، و اگر آن دو گواه دو مرد نبودند (یافت نشوند) پس باید یک مرد و دو زن گواه باشند از گواهانی که رضایت داشته آنها را بپسندید (با عدالت باشند، نه آنکه فاسق و کسی که از راه حق بیرون رفته که او مَرْضِیّ و پسندیده نیست) تا اگر یکی از آن دو زن (گواهی دادن را) فراموش کند یکی از آن دو، دیگری را به یاد آورد، و باید هر گاه گواهان را (برای گواه شدن یا گواهی دادن به جائی) دعوت کنند و بخواهند (از رفتن به آن جا) إباء ننموده خود را از رفتن بازندارند، و (بر اثر بسیاری معامله و داد و ستد) ملالت نداشته و به ستوه نیایید که آن حق و وام را کوچک و اندک باشد یا بزرگ و بسیار تا وقت معین آن بنویسید، آن نوشتن شما نزد خدا درستتر است (از ننوشتن) و ثابت و استوارتر برای گواهی دادن (که در آن خطاء و اشتباه و نسیان و فراموشی رخ ندهد) و نزدیکتر است از اینکه (در آن وام از جهت جنس و مقدار و مدّت و مانند آن یقین و باور داشته و) شکّ ننمایید و دو دل نباشید مگر آنکه تجارت و داد و ستد حاضر و آماده (نقد) باشد که آن را میان خودتان (دست به دست) میگردانید، پس (در این هنگام) گناهی بر شما نیست که آن را ننویسید و (لیکن) هر گاه خرید و فروش کنید (نقد باشد یا سَلَف و نسیئه، مستحبّ است) گواه گیرید، و باید نویسنده و گواه (به بدهکار و بستانکار) زیان نرسانند (نویسنده خلاف حق چیزی ننویسد و گواه گواهی ندهد، یا آنکه به نویسنده و گواه زیان نرسانند یعنی بدهکار و بستانکار ایشان را به نوشتن و گواهی دادن مجبور و وادار ننمایند) و اگر (آن چه را نهی شده) بجا آورید پس آن کار نافرمانی شما است و از (مخالفت امر و فرمان) خدا بترسید، و (آنچه مصلحت و شایستۀ دین و دنیا است) خدا به شما میآموزد، و خدا به هر چیز (مصالح و مفاسد کارها) دانا است».
نقد ترجمه: فیضالاسلام متنِ آیه را واحد ترجمه قرار داده و براساس واحد متن اقدام به ترجمه کرده است. با نگاه به ترجمه متوجه میشویم که ایشان برای ترجمۀ این آیه، که یک صفحه از قرآن را به خود اختصاص داده، متنی را ارائه داده است که از نظر تعداد واژگان سه برابرِ متن اصلی است. به بیان دیگر، یک متن مستقل را بازآفرینی کرده است. چنین به نظر میآید که ایشان ابتدا کل آیه را خوانده و پس از فهم معنی با اضافه کردن مفهومها و جملاتی که در پرانتز آورده، سعی در گرفتنِ نتیجه از متن کرده است تا متن مقصد بتواند به هدفی که برای آن در نظر گرفته شده است، نایل آید.
از مشکلات این ترجمه میتوان به این موارد اشاره کرد: هر چند مترجم باید نسبت به کلیت متن، هدف متن و نقش آن در زبان مبدأ و مقصد وفادار باشد، اما خلق چنین متن طولانی را نمیتوان نقطۀ قوتی برای مترجم لحاظ کرد، چراکه ممکن است چنین متن طولانی از حوصلۀ مخاطب خارج باشد. همچنین اگر مترجم با اضافه کردنِ جملاتی سعی در خلق متنِ جدیدی داشته باشد، علاوه بر طولانی شدن متن، خواه یا ناخواه سلیقۀ وی در نتیجهای که از متن میگیرد، مؤثر واقع میشود و ممکن است باعث اشتباه و تغییر مقصودی شود که قرآن به آن اشاره دارد. علاوه بر این، فیضالاسلام در ترجمۀ بعضی کلمات با استفاده از واحد مفهوم، واحدهایی مفهومی را اضافه کرده که موجب محدود شدن معنا میشود در صورتی که شاید مفاهیم دیگری مدنظر گوینده بوده است. مثلاً در تفسیر «ضَعِیفاً» از کودک یا پیر سالخورده استفاده کرده، اما شاید منظور، فرد معلول یا کسی که سوادش کم باشد یا ...، بوده است؛ یا آنجا که در مورد عدم توانایی بر املا کردن صحبت شده؛ «لَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ» علت را بر گُنگ بودن یا جاهل و نادان بودنِ وی قرار داده است؛ در صورتی که شاید صفاتِ دیگری مدنظر بوده که بدین شکل قیدها و صفات دیگر از بین میروند و موجب دور شدن متن از هدفش میشود.
ضمناً یکی از موارد عجیب کار فیضالاسلام، این است که امر به نوشتن یا شاهد گرفتن را به جای وجوب بر استحباب حمل کرده که بسیار عجیب است؛ زیرا قرآن در این آیه و آیۀ پس از آن به دین مؤجل پرداخته و به قدری برای نوشتن آن اهمیت قائل شده که حتی بیسوادی را مجوز ننوشتن قرار نداده و برای شاهد نیز چندان اهمیت قائل شده که اگر دو مرد نباشند به جای یک مرد، دو زن را قرار داده است. همۀ صیغههای امر نیز هیچ جایی برای تردید در وجوب نوشتن باقی نمیگذارند.
با توجه به دلایل ذکر شده این ترجمه قابل نقد است. با توجه به اهمیت احکامی که در آیه 282 سورۀ بقره به آنها اشاره شده و اینکه احکام فقهی باید بدون کم و زیاد منتقل شوند، پیشنهاد میشود که در ترجمۀ این آیه از واحد جمله استفاده شود.
7-8. ﴿وَقَالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأ َمِنْهُمْ کَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا﴾[23]
* حداد عادل: «و آنان که پیروى کردهاند گویند کاش یک بار دیگر به دنیا بازگردیم تا همچنانکه اینان از ما بیزارى جستند، ما هم از آنها بیزارى جوییم».
* معزی: «و گویند آنان که پیروى کردند کاش ما را بازگشتى مىبود تا بیزارى مىجستیم از ایشان بدانسان که بیزارى جستند از ما».
* الهیقمشهای: «و آن پیروان گویند: کاش دیگر بار به دنیا باز میگشتیم و از (اطاعت) اینان بیزاری میجستیم چنان که اینها (گرهی از کار ما نگشودند و) از ما بیزاری جستند».
نقد ترجمه: نقدِ ترجمۀ این آیه براساس واحد کمتر از کلمه در حرف «فاء» صورت میگیرد. چنانکه مشاهده میشود حداد عادل: «تا همچنان که» و معزی: «تا بیزارى مىجستیم»، «فَـاء» را به معنی سببیه ترجمه کردهاند. اما الهیقمشهای برخلاف نظر آنها «فَـاء» را به معنی حرف عطف ترجمه کرده است: «و از (اطاعت) اینان»؛ با توجه به این قاعدۀ نحوی که هرگاه قبل از «فاء»، طلب محض باشد «فاء»، سببیه است (الشرتونی، 1415: 20) و همچنین با توجه به وجود طلب محض از نوع تمنی «لو» در جملۀ قبل، میتوان نتیجه گرفت که «فاء»، سببیه بوده و بهتر است به صورت «تا» ترجمه شود.
در مورد واحدکمتر از کلمه میتوان گفت که یکی از مهمترین مواضع خطا و اختلاف در ترجمۀ آیات قرآن، همین واحد است؛ زیرا بیشتر اختلافاتِ مربوط به تحلیل ادبی و نحوی آیات، مربوط به همین مباحث است. دلیل اختلاف این است که این واحد تا حد زیادی به سلیقۀ مترجم بستگی دارد و معمولاً کلماتی که ذیلِ این مبحث قرار میگیرند در فرهنگ لغت، معانی فراوانی برای آنها ذکر شده که هر مترجم بسته به برداشتش از بافت آیه از معانی مختلفی نسبت به مترجم دیگر استفاده میکند که باعث اختلاف آراء در ترجمه میشود.
نکتۀ دیگری که در مورد ترجمۀ معزی قابل ذکر است، اینکه وی آیه را براساس واحد کلمه ترجمه کرده است: «وَ»: و، «قَالَ: گویند»، «الَّذِینَ: آنان که»، «اتَّبَعُوا: پیروى کردند»، «لَوْ: کاش»، «أَنَّ لَنَا: ما را»، «کَرَّةً: بازگشتى مىبود»، «فَـ : تا:، «نَتَبَرَّأَ: بیزارى مىجستیم»، «مِنْهُمْ: از ایشان»، «کَمَا: بدانسان که»، «تَبَرَّءُوا: بیزارى جستند»، «مِنَّا: از ما»؛ که بهکارگیری واحد کلمه در این آیه درست به نظر نمیرسد؛ زیرا فهم را دشوار کرده و مقصود آیه را دچار مشکل میکند و ترجمه را از روانی انداخته است.
با توجه به دلایل بیان شده، پیشنهاد میشود در ترجمۀ آیۀ 167 سورۀ بقره از واحد جمله استفاده شود.
7-9. ﴿فَرَدُّوا أَیْدِیَهُمْ فِی أَفْوَاهِهِمْ﴾[24]
* مکارمشیرازی: «ولی آنها (از روی تعجب و استهزاء) دست بر دهان گرفتند».
* حدادعادل: «اما آنها (به نشانۀ انکار) دستان خویش بر دهانشان مىنهادند».
* انصاریان: «ولی آنان دستهایشان را (به عنوان اعتراض، استهزاء، تحقیرکردن و پاسخ ندادن به دعوت پیامبران) در دهانهایشان بردند».
* فیضالاسلام: «پس (از روی غضب و خشم، یا تعجب و شگفت) دستهایشان را در دهانهایشان بازگردانیدند (زیرا دست به دندان گزیدن یا از خشم بسیار است یا از شگفتی، یا از روی استهزاء و ریشخند به ایشان چنین میکردند، یا دستهایشان را در دهان پیغمبران مینهادهاند تا سخن نگویند)».
نقد ترجمه: واحد ترجمه در این آیه، واحد کمتر از کلمه، در حرف «فی» است. مکارمشیرازی آن را به معنی «علی: دست بر دهان گرفتند» و حداد عادل نیز به معنی «علی: دستان خویش بر دهانشان مىنهادند» ترجمه کردهاند. در مقابل انصاریان آن را به معنیِ «ظرفیت: در دهانهایشان بردند» و فیضالاسلام نیز به معنیِ «ظرفیت: در دهانهایشان بازگردانیدند» ترجمه کردهاند. در ترجمۀ آیۀ فوق این امکان وجود دارد که حالات مختلفی را در نظر بگیریم، چراکه در هر فرهنگی هنگام تعجب کردن، مسخره کردن یا انکارِ چیزی، دست بر دهان میگذارند. همچنین هنگام اعتراض به چیزی، ریشخند کردن، تحقیر کردن، جواب ندادن، خشمگین شدن، تعجب کردن یا دعوت به سکوت، دست در دهان میبرند و انگشتان را با دندان گاز میگیرند. در نتیجه ترجمه در این آیه سلیقهای شده است.
مشکل اساسی مترجمان در این آیه عدم تشخیص درست ضمیر هم در «أیدیهم» و «أفواههم» است؛ مفسرین در معناى این آیه اقوال مختلفى دارند: از جمله، «بعضى گفتهاند معنایش این است که: کفار در تکذیب و رد ادعاى رسولان با دست خود جلو دهان ایشان را گرفتند. این آقایان، ضمیر در أیدیهم: دستهایشان را به کفار، و ضمیر در أفواههم: دهانهایشان را به رسل برگرداندهاند» (آلوسی، 1415: 183). طباطبایی (1378) میگوید: «لیکن عمل صحیحى انجام ندادهاند؛ زیرا دو مرجع مختلف براى دو ضمیر گرفتهاند، بدون اینکه قرینه و دلیلى در کلام داشته باشند و میگوید ظاهراً مراد از آیۀ ﴿جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَرَدُّوا أَیْدِیَهُمْ فِی أَفْوَاهِهِمْ﴾ این باشد که پیامبرانشان با حجتهایى آمدند که آن حجتها حق و حقیقت را بدون ابهام برایشان روشن مىساخت، ولى مردم مانع آن شدند که پیامبران لب به کلمۀ حقى بگشایند و بالاخره راه حرف زدن را روى ایشان بستند. بنابراین، دو ضمیرى که در کلمۀ أیدیهم و کلمۀ أفواههم است هر دو به رسل برمىگردد و جملۀ ﴿فَرَدُّوا أَیْدِیَهُمْ فِی أَفْوَاهِهِمْ﴾ کنایه است از اینکه ایشان را مجبور به سکوت و نگفتن حق مىکردند؛ گویا دست انبیاء را مىگرفتند و بر دهانهایشان مىگذاشتند و به این وسیله اعلام مىکردند که باید از سخن حق، صرفنظرکنند». بعضى دیگر گفتهاند مراد این است که «کفار، دستهاى خود را به دهانهاى خود گرفتند، درحالى که به انبیاء اشاره مىکردند که ساکت باشید، همانگونه که مردم با یکدیگر انجام مىدهند، وقتى که مىخواهند به دیگرى بگویند حرف نزن دست به دهان مىگیرند که حرف نزن؛ بنابراین نظر، هر دو ضمیر به کفار برمىگردد» (آلوسی، 1415: 183).
نکتۀ دیگری که در مورد ترجمۀ این چهار مترجم حائز اهمیت است، استفاده از واحد مفهوم است. اینکه هر یک از مترجمان برای فهم بهترِ معنی آیه، واحدهایی مفهومی را به ترجمۀ خود اضافه کردهاند:
- مکارمشیرازی: از روی تعجب و استهزاء
- حداد عادل: به نشانۀ انکار
- انصاریان: به عنوان اعتراض، استهزاء..
- فیضالاسلام: از روی غضب و خشم.
یعنی مترجمان دست بر دهان گرفتن یا در دهان بردن را به چنین قیدهایی محدود کردهاند که استفاده از واحد مفهوم، ترجمۀ آیه را با مشکل روبهرو ساخته است، چراکه شاید قیدها و مفاهیم دیگری مدنظر بوده است که دیگر از بین میروند و متن از هدفش دور میشود. در نتیجه اضافه کردن چنین مفاهیمی به قوت ترجمه منجر نشده است.
با توجه به بافت آیۀ 9 سورۀ ابراهیم، واحدِ ترجمهایِ پیشنهادی برای این آیه، واحد جمله است.
بحث و نتیجهگیری
بررسی هر یک از ترجمههای قرآن کریم نشان میدهد که مترجمان هرکدام براساس سبک و سلیقۀ خود به ترجمه پرداختهاند؛ به گونهای که این نکته باعث شده است تا در ترجمۀ بعضی از آیات شیوههای مختلف ترجمه را شاهد باشیم. که برخی از این شیوهها در رساندن پیام مبدأ نتوانستهاند به طور کامل حق مطلب را ادا کنند، اما در مقابل برخی از مترجمان با درک صحیح از بافت آیه توانستهاند مقصود آیه را تا حد زیادی به شکل صحیح منتقل کنند. چنان که مشاهده شد این جستار با طرح الگویی نو در ترجمۀ قرآن کریم تلاش کرده است روشی جدید پیش روی مترجمان بگذارد تا بتوانند تا حد امکان از تغییر در مقاصد و مفاهیم قرآن در حین ترجمه پرهیز کنند و بتوانند ترجمهای روان و دقیق را ارائه دهند. این الگو بهکارگیری مؤلفههای واحد ترجمه در ترجمۀ قرآن کریم است.
این پژوهش نشان داد که مترجم در ترجمۀ قرآنکریم میتواند از واحد کلمه، واحد جمله، واحد اندیشه، واحد متن، واحد فرهنگ و واحد کمتر از کلمه استفاده کند؛ کاربرد واحد کلمه کمتر بوده و در آیاتی با موضوعات فقهی که ترجمهای بدون دخل و تصرف را میطلبد پیشنهاد میشود. واحد جمله به دلیل داشتن این ویژگی که در پرتو آن پیام بدون کم و زیاد و به خوبی منتقل میشود، میتواند بیشترین کاربرد را داشته باشد.
واحد اندیشه زمانی که کاربرد آن منجر به انتقال بهترِ پیام شود؛ یعنی به دلیل تناسب با زبان مقصد موجب فهم بهترِ مخاطب از آیه شود، پیشنهاد میشود. واحد متن، با توجه به اهمیت امانتداری در پیام قرآن و بیم از دخالت سلیقۀ مترجم، استفاده از آن پیشنهاد نمیشود. واحد فرهنگ -که کاربرد آن بستگی به نوع عنصر فرهنگی و ارتباط آن با متن مقصد دارد- در هر صورت استفادۀ بجا از آن باعث گسترش معنایی کلام و آشنایی با فرهنگ قرآن میشود. واحد کمتر از کلمه در جاهایی که ترجمۀ دقیق حروف از اهمیت خاصی برخوردار است به دقت ترجمه کمک میکند که با مقایسۀ واحدهای ترجمه که مترجمان قرآن در ایران بهکار گرفتهاند، میزان کارآمدیِ این واحدها در نمونههای یادشده بررسی و نقد و مشخص شد کاربست مؤلفههای واحد ترجمه تا حد زیادی در ترجمۀ قرآن کریم کارآمد است و به حل بعضی از مشکلات مترجمان در زمینۀ روانسازی ترجمه، جلوگیری از ترجمههای سلیقهای، حل چالشهای فرهنگی و ترجمۀ دقیق حروفی که در ترجمه تأثیرگذارند، کمک میکند.
در این مقاله یک واحد ترجمهایِ جدید -واحد کمتر از کلمه- توسط پژوهشگران بهکار گرفته شد که استفادۀ دقیق از آن میتواند تفاوتهای معنایی مهمی را رقم بزند. در مجموع، با توجه به بررسی ترجمۀ آیاتی که به عنوان نمونه با محوریت واحد ترجمه مورد ارزیابی قرار گرفت، میتوان گفت که درصد استفاده از واحد جمله نزد مترجمان بیش از واحدهای دیگر بوده است؛ زیرا در پرتو آن بدون حذف و اضافه کردن مفاهیم، مفهوم آیه به خوبی درک میشود و اینکه در ترجمۀ آیات هرگونه دخل و تصرف در محتوای متن از سوی مترجم جایز نیست و قِداست کلام، مانع از هرگونه تغییر در ساختار زبانیِ متن میشود.
با توجه به یافتههای این پژوهش و دلایل بیان شده، واحدِ ترجمهایِ پیشنهادی برای ترجمۀ قرآن کریم واحد جمله است و بیشترین کارآیی را دارد؛ زیرا معمولاً واحد جمله در مواردی کارآمد است که تعبیر زبان مبدأ موجز (وصف، کنایه و...) باشد که از ویژگیهای قرآن نیز میتوان به ایجاز اشاره کرد. در نتیجه واحد جمله را میتوان بهترین و رایجترین واحد ترجمه برای ترجمۀ قرآن معرفی کرد. امید است نتایج حاصله از این جستار بتواند در ترجمههای آیندۀ قرآن کریم مثمرثمر واقع شود.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
ORCID
[1]. Newmark, P.
[2]. Baker, M.
[3]. Larson, M.
[4]. Halliday, M.
[5]. Vinay, J. P. & Darbelenet, J.
[6]. Ricoeur, P.
[7]. Saussure, F.
[8]. Hateem, B. & Mundy, J.
[9]. Reiss, K. & Wermeer, J.
[10]. Lederer, M.
[11]. Phoneme
[12]. Sounds
[13]. Baker, M.
[14]. Baker, M. & Saldina, G.
[15]. سورة بقره، آیة 2
[16]. سورة حشر، آیة 23
[17]. سورة مریم، آیة 46
[18]. سورة نسأ، آیة 34
[19]. سورة زمر، آیة 9
[20]. سورة نساء، آیة 12
[21]. سورة تکویر، آیة 4
[22]. سورة بقره، آیة 282
[23]. سورة بقره، آیة 167
[24]. سورة ابراهیم، آیة 9