. مقدمه
در میان شاعران پرشمار تاریخ ادبیات فارسی، بیگمان حافظ جایگاهی برجسته و موقعیتی ممتاز دارد. هر گزینشی از مصادیق اعلای شعر فارسی، نمونههایی از شعر او را در بر خواهد داشت. این جایگاه والا، حاصل برقراری تعادل میان دو ویژگی جمال صورت و کمال معنی است. تسلط بیچونوچرای حافظ بر ظرفیتهای عظیم زبان در کنار ذوق زیباییشناس و مهارت خارقالعادهاش در فن شاعری، صورت شعر وی را مقبول و مطلوب اهل ادب ساخته است؛ اما در باب معنای سخن، شاید بتوان او را چکیدۀ فرهنگ و جهانبینی ایرانی قلمداد کرد. «حافظ صرفاً شاعر بزرگ ایران نیست، او معجزۀ ادب فارسی است؛ عصارۀ این فرهنگ است» (شایگان، 1393: 114). ویژگی نخست، ترجمۀ شعر حافظ را دشوار میسازد اما ویژگی دوم بر اهمیت کیفیت ترجمۀ شعر او میافزاید. شعر حافظ از حیث پیچیدگیهای فرم و صورت و انواع روابط پیدا و پنهان واژگان، در برابر ترجمه شدن مقاومت نشان میدهد اما ازآنجاکه گوهر سخن او تجلیگاه بخشی از هویت فرهنگ ایرانی است، صحت تلقی مخاطبِ ترجمه از پارهای جلوههای ناب فرهنگ و جهانبینی ایرانی، رابطۀ مستقیم با کیفیت ترجمۀ سرودههای وی دارد. دیک دیویس در مقالۀ «در باب ترجمهناپذیری شعر حافظ» چنین میگوید: «آثار برخی از شاعران را ظاهراً ترجمهناپذیر میدانند، یا واقعاً این گونهاند و اینان را غالباً شاعرانی میپندارند که روح شاعرانۀ ملت خویش را به ظریفترین وجه ممکن بیان میکنند، (...) ترجمهناپذیریِ شعر این شاعران ناشی از این واقعیت است که شعرشان عمیقاً از روح فرهنگ و نژاد آن ملت متأثر است که با کلمات هیچ زبان دیگری به بیان درنمیآید» (دیویس، 1391: 74).
اهمیت بهرهمندی ترجمۀ شعر حافظ از کیفیتی درخور، با همۀ دشواریهای ذاتیاش، رسالت مترجم سرودههای حافظ را سنگینتر میکند. والتر بنیامین رسالت مترجم را چنین تبیین میکند: «این رسالت عبارت است از یافتن آن قصد یا دلالت معطوف به زبان مقصد که پژواک متن اصل را در این زبان طنین میاندازد» (1383: 44).
شهرت جهانی سرودههای حافظ، انگیزۀ نیرومند ترجمه شدن شعر او به بسیاری از زبانهای زندۀ دنیا بوده است. ترجمههای پرشمار شعر حافظ به زبانهای فرانسوی، آلمانی، انگلیسی، ایتالیایی، اسپانیایی، سوئدی، روسی، ارمنی، قزاقی، هندی، اردو، پنجابی، بنگالی، ترکی، ژاپنی، عربی و ... گواه این مدعاست (دانشنامۀ حافظ، 1397: 542-585).
ترجمههای عربی دیوان حافظ در این میان به دلیل وسعت تبادلات فرهنگی میان زبان فارسی و عربی از اهمیت ویژهای برخوردار است. «وجود ترجمههای متعدد از غزلیات حافظ شیرازی و همچنین تألیفات، مقالهها و پایاننامههای دانشگاهی گوناگون، پیرامون موضوع اشعار و ابعاد شخصیتی وی نشاندهندۀ این است که حافظ شیرازی بهعنوان یک شخصیت ادبی-عرفانی در جهان عرب موردتوجه ادیبان و شاعران فراوانی ازجمله طه حسین، شواربی، سید قطب، صلاح الصاوی، عمر شبلی و ... قرار گرفته است» (زینیوند و الماسی، 1391: 57). سرودههای حافظ تاکنون نُه بار به عربی برگردانده شده که اکثر آنها مشتمل برگزیدههایی از اشعار است. محمد الفراتی (گزیده)، محمدمهدی جواهری (گزیده)، محمدامین الشواربی (غزلیات)، صلاح الصاوی (گزیده)، یوسف ویکتور الکک (گزیده)، محمدعلی شمسالدین (گزیده)، عمر شبلی الصویری (گزیده)، علی عباس زلیخه (کل دیوان) (عزیزی، 1393: 75-93) و نادر نظامطهرانی (غزلیات)، مترجمان شعر حافظ به زبان عربی هستند.
علی عباس زلیخه متولد 1958 میلادی در سوریه، پزشک و متخصص جنینشناسی است. ثمرۀ علاقۀ او به زبان و ادبیات فارسی، ترجمۀ تعدادی از آثار مشهور ادب فارسی به زبان عربی بوده که ازجملهی آنها میتوان به ترجمهی دیوان حافظ شیرازی، مثنوی معنوی مولانا، دیوان عطار نیشابوری، مصیبتنامه و اسرارنامهی عطار نیشابوری، رسائل صفیعلیشاه و زوال کلنل محمود دولتآبادی اشاره کرد (کاکاوند و ولوی، 1399: 10). ترجمهی او از دیوان حافظ که در این مقاله از منظر ترجمۀ کنایات مورد برسی قرارگرفته، از جدیدترین ترجمههای عربی شعر حافظ است و کل دیوان حافظ بر اساس تصحیح مشهور قزوینی و غنی را در برمیگیرد.
- بیان مسئله
بیتردید ترجمۀ کنایات و انتقال معانی نهفته در آن از زبان مبدأ به زبانی که در بستر فرهنگی متفاوتی جریان دارد، یکی از چالشهای مهم فرا روی مترجم است. هر تعبیر کنایی افزون بر معانی صریح واژگانی، ضمایمی از فرهنگ، تاریخ و سنتهای اجتماعی را با خود همراه دارد که انتقال آنها در فرایند ترجمه میبایست موردتوجه قرار گیرد. جلالالدین همایی، کنایه را چنین تعریف میکند: «در لغت به معنی پوشیده سخن گفتن است و در اصطلاح، سخنی است که دارای دو معنی قریب و بعید باشد و این دو معنی لازم و ملزوم یکدیگر باشند، پس گوینده آن جمله را چنان ترکیب کند و به کار برد که ذهن شنونده از معنی نزدیک به معنی دور منتقل گردد» (همایی، 1389: 167). در کنایه، قرینۀ صارفهای که ما را از معنای ظاهری متوجه معنای باطنی کند، وجود ندارد. «پس کنایه ذکر مطلبی و ارادۀ مطلب دیگر است» (شمیسا، 1393: 85). کنایه بهعنوان یکی از برجستهترین ابزارهای علم بیان، نقش مهمی در خیالانگیزی کلام و بهتبع آن آفرینش اثر ادبی دارد. «ازآنجاکه درک معنی کنایه، نیاز به تأمل و تیزهوشی دارد، کلام را جذابتر میسازد و حتی به کلام عادی رنگی از شعر و خیالانگیزی میبخشد» (احمدنژاد، 1392: 68).
اهمیت کنایه؛ بهعنوان یکی از برجستهترین شیوههای تعویق معنا؛ در ایجاد التذاذ هنری در متن ادبی تا آنجاست که استفان مالارمه شاعر و منتقد ادبی برجستۀ فرانسوی معتقد است: «اگر چیزی را به همان نام که هست یعنی به نام اصلی خودش، بنامیم سهچهارم لذت و زیبایی بیان را از میان بردهایم زیرا کوششی که ذهن برای ایجاد پیوند میان معانی و ارتباط اجزای سازندهی خیال دارد، بدین گونه از میان میرود و آن لذت که حاصل جستجو است بهصورت ناچیزی درمیآید» (شفیعیکدکنی، 1389: 139).
ویژگیها و ظرفیتهایی که بهرهگیری از کنایه در متن ادبی به ارمغان میآورد عبارتاند از: دوبعدی شدن کلام (معنای دور و نزدیک)، وجاهت زبانی (استفاده از تصویر برای بیان مطلب)، عینیت بخشیدن به مفاهیم ذهنی، ایجاد ابهام و التذاذ ناشی از کشف آن، ایجاز هنری (ایجاد دو معنا از یک لفظ)، ظرفیت ایجاد مبالغه از طریق انتخاب ملازم برجسته، آشناییزدایی از کلام و استدلال (دلالت ملازم به معنای اصلی). همۀ این ویژگیها میتوانند نقش بسزایی در هنری کردن سخن داشته باشند و جنبههای ادبی متن را غنا بخشند (وحیدیانکامیار، 1375: 58-69).
در باب ترجمۀ کنایات و اصطلاحات که در پس معنای نزدیک، حامل معنایی دورتر هستند که مقصود گوینده است، نظریات گوناگونی تبیین شده است. بیکر، بسته به امکانات زبان مقصد، رویکردهای مختلفی برای ترجمۀ کنایه پیشنهاد میدهد: استفاده از اصطلاحی با صورت و معنای مشابه، کاربرد اصطلاحی با صورت متفاوت اما معنای مشابه، وام گرفتن اصطلاح از زبان مبدأ، ترجمۀ دگرگونۀ تعبیر، ترجمۀ تحتاللفظی تعبیر و حذف تعبیر. (بیکر، 1393: 90-98).
نیومارک نیز شیوههای متنوعی برای نیل به ترجمهای مطلوب مطرح کرده است که بهاختصار عبارتاند از: انتقال، بومیسازی، معادل فرهنگی، معادل کارکردی، معادل توصیفی، ترادف، گرتهبرداری، جایگزینی، دگرگونسازی و ... (نیومارک، 1382: 103-117).
عبور از ترجمۀ تحتاللفظی و رسیدن به ترجمۀ معنامحور، مستلزم آشنایی مترجم با امکانات زبانی و جنبههای فرهنگی زبانهای مبدأ و مقصد است. مسلماً ترجمۀ معانی مجازی و بخصوص کنایات از دشوارترین چالشهای پیش روی مترجم است و این چالش، زمانی مضاعف میشود که متن مبدأ به شیوهای ادبی و پیچیده، از امکانات صورت و معنای کنایه بهوفور بهره گرفته باشد. بیگمان دیوان حافظ در شمار چنین متونی جای میگیرد.
ترجمۀ علی عباس زلیخه از دیوان حافظ در شمار ترجمههای عربی مشهور شعر حافظ است. در این پژوهش، با در نظر گرفتن ویژگیهای اشارهشده در باب پیچیدگی برگردان کنایه، کیفیت ترجمۀ زلیخه از کنایات شعر حافظ موردبررسی و نقد قرار میگیرد. به سبب محدودیت حجم مقاله، تعداد ده غزل از دیوان حافظ بهطور تصادفی برگزیده و مبنای کار قرار گرفته است.
- روش و پیکرۀ پژوهش
این پژوهش با روش تحلیل محتوا و به شیوۀ توصیفی-تحلیلی انجام پذیرفته است. تعداد ده غزل از دیوان حافظ بهعنوان پیکرهی پژوهش به روش تصادفی و با بهرهگیری از جدول اعداد کندال و اسمیت برای بررسی و تحلیل در این پژوهش انتخاب شدهاند. با توجه به اینکه مترجم، دیوان مصحح قزوینی و غنی را مبنای ترجمۀ خود قرار داده است، شمارۀ غزلیات منتخب در این مقاله بر اساس ترتیب غزلیات دیوان یادشده در نظر گرفته شده است. در هر یک از غزلهای منتخب، نخست ترجمۀ عربی زلیخه از ابیاتی که متضمن عبارات و ترکیبات کنایی است، به فارسی برگردانده شده و سپس توفیق یا عدم توفیق مترجم در برگرداندن آن عبارات به عربی موردسنجش قرار گرفته است. لازم به ذکر است مترجم در پارهای غزلها، برخی از ابیات را علاوه بر نثر بهصورت موزون نیز ترجمه کرده است. در برخورد با چنین ابیاتی هر دو ترجمۀ منظوم و منثور عربی را به فارسی برگردانده و موردتوجه قرار دادهایم.
- پیشینۀ پژوهش
در باب ترجمههای عربی اشعار حافظ تاکنون مقالاتی منتشر شده است اما در هیچیک، برگردان کنایات در ترجمۀ علی عباس زلیخه موردبررسی قرار نگرفته است.
بهروز قربانزاده و شهرام احمدی در مقالۀ «مفهوم عرفانی کنایه در ترجمۀ عربی عمر شبلی از دیوان حافظ بر اساس نظریۀ آنتوان برمن» بهنقد ترجمۀ شبلی از برخی کنایات شعر حافظ پرداختهاند و به این نتیجه رسیدهاند که مترجم در بسیاری از موارد مفهوم کنایی عبارات را درک نکرده و به همین سبب به ترجمه لفظ به لفظ یا نادیده گرفتن عبارت کنایی روی آورده است. «نقد و بررسی برگردانهای بلاغی در ترجمۀ عربی شعر حافظ از صلاح الصاوی» نوشتۀ غلامرضا کریمیفرد، عنوان مقالهای است که به بررسی ترجمۀ الصاوی از منظر جنبههای بلاغی پرداخته است. بخش کوچکی از این مقاله به بررسی چند مورد معدود از برگردان مترجم از کنایات شعر حافظ اختصاص یافته است.
«بررسی برگردان تقابلهای معنایی غزلهای حافظ در ترجمۀ علی عباس زلیخه» مقالهای است که اویس محمدی و همکاران در تبیین نمونههایی از تقابلهای معنایی (مدرج، مکمل، دوسویه، جهتی و ضمنی) در سرودههای حافظ و نقد برگردان زلیخه از آن نمونهها نگاشتهاند. لازم به توضیح است که اساساً بررسی برگردان کنایات در این مقاله موردنظر نبوده است. حسین محسنی و امین شیخباقری در مقالهای با عنوان «آسیبشناسی انتقال چندلایگی دلالتی در تعریب اشعار حافظ بر اساس نظریهی تغییرات صوری کتفورد (بررسی موردی ترجمههای الشواربی و عباس زلیخه)» به آسیبشناسی موردی ترجمۀ مفاهیم چندلایهی واژگان (ابهام) و اصطلاحات شعر حافظ در برگردان دو مترجم مذکور پرداختهاند.
- مبانی نظری پژوهش
مبنای بررسی و نقد ترجمۀ علی عباس زلیخه از دیوان حافظ در این پژوهش، نظریۀ نیومارک است. بر بنیان این نظریه برای گزینش روش ترجمۀ معنایی یا ارتباطی، میبایست چهار عامل فرهنگی، اخلاقی، زبانی و زیباشناختی را در نظر گرفت. در تحلیل عامل فرهنگی، شعر حافظ باید با حداقل تصرف، ترجمه شود تا بیانگر شیوۀ تفکر و بیان ویژۀ شاعر که متأثر از خاستگاه فرهنگی اوست، باشد. در بعد زبانی، مترجم با ترجیح واژگان و تعابیر مورداستفادۀ شاعر میتواند امکانات زبان مبدأ را به مخاطبان معرفی کند و از این طریق به غنای زبان مقصد یاری رساند. در بررسی عامل اخلاقی در ترجمۀ شعر حافظ، وفاداری و تعهد به روح اثر از اهمیت فراوانی برخوردار است. از بعد زیباییشناختی نیز با در نظر داشتن این موضوع که چگونگی بیان برای شاعر در اولویت آفرینش هنری قرار دارد به نظر میرسد انتقال غرابت زبانی متن اصلی به زبان مقصد، اهمیت داشته باشد. برآیند نتایج حاصل از تحلیل عوامل چهارگانۀ موردنظر نیومارک، ترجمۀ معنایی را در اولویت این پژوهش قرار میدهد.
- بررسی برگردان زلیخه از کنایات شعر حافظ
اکنون برگردان کنایات را در ده غزل از دیوان حافظ که به شیوۀ تصادفی برگزیده شدهاند، موردبررسی قرار میدهیم تا در پرتو نتایج حاصله بتوانیم به داوری نسبی در باب توفیق مترجم در برگردان کنایات، دست یابیم:
غزل 15:
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
|
|
وی مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت
|
(حافظ، 1390: 12)
ترجمۀ منظوم:
یا شاهد قدسٍ من ذا شدَّ علیکَ نقابا
|
|
یا طائرَ خلدٍ من لکَ یعطی حبّاً و شرابا
|
(زلیخه، 2014: 26)
ترجمۀ ترجمه:
ای شاهد قدسی، چه کسی بر تو نقاب بسته است؟ ای پرندۀ بهشتی چه کسی به تو آب و دانه میدهد؟
ترجمۀ منثور:
«أیها المِثالُ على الجمالِ القُدسی، من الَّذی وضع على وجهک الحِجاب، فصِرتَ محتَجِباً عن عیونِنا، ولم نعد نراک؟» (همان).
ترجمۀ ترجمه:
ای که چهرهات مثال جمال قدسی است، چه کسی بر چهره تو پرده افکند تا ازنظر ما محجوب شدی و دیگر تو را نمیبینیم؟
ملاحظه میشود که مترجم از معنای کنایی «کشیدن بند نقاب» که عبارت است از «نقاب از چهره برگرفتن»، آگاهی نداشته و آن را به مفهومی کاملاً متضاد ترجمه کرده است.
درویش نمیپرسی و ترسم که نباشد
|
|
اندیشۀ آموزش و پروای ثوابت (حافظ، 1390: 12)
|
ترجمۀ منظوم:
خلِّ الدرویشَ ولا تسألْه عنِ العفوِ
|
|
لا فِکْر له بالعفوِ ولا یعطیـک ثوابـا
|
(زلیخه، 2014: 26)
ترجمۀ ترجمه:
درویش را به حال خود رها کن و از او طلب بخشش نکن، او به فکر عفو نیست و به تو پاداشی نمیدهد.
ترجمۀ منثور:
«أیها العاشقُ دعِ الدرویشَ الزاهِد و لا تسأله عنِ العفوِ و المغفرةِ، فهو لا یعرفُ شیئاً عنِ العفو، ولا یعلم أن اللهَ غفور و هو لایرتکِب المعاصی و لا یقترِفُ الذُّنوب خوفاً من العِقاب، فإنَّک لن تنالَ منه خیراً و لن یهدیک إلى ثواب» (همان).
ترجمۀ ترجمه:
ای عاشق، درویش زاهد را رها کن و از او عفو و بخشش مخواه که وی از عفو چیزی نمیداند و آگاه نیست که خداوند آمرزنده است و از ترس عقوبت، گناه نمیکند. از او هیچ خیری به تو نمیرسد و به ثوابت نمیرساند.
در این بیت نیز عدم دریافت تعبیر کنایی «پرسیدن» در مفهوم «تفقد نمودن و جویا شدن از حال»، مترجم را بهکلی از معنای صحیح دور کرده بهنحویکه «درویش» که اشاره به شخص شاعر است را زاهدی دانسته که از بیم کیفر الهی از گناه پرهیز میکند و بویی از عفو و رحمت نبرده است؛ حالآنکه مقصود شاعر آن است که آمرزش و ثواب درگرو دلجویی و تفقد از درویشانی چون اوست.
راه دل عشاق زد آن چشم خماری
|
|
پیداست از این شیوه که مست است شرابت
|
(حافظ، 1390: 12)
ترجمۀ منظوم:
دربَ قلوبِ العشّاقِ رمتْ عیناک
|
|
النَّاعِستانِ مِن السکرِ لقد أکثرتَ شـرابا
|
(زلیخه، 2014: 26)
ترجمۀ ترجمه:
چشمان تو که به سبب نوشیدن می، خوابآلوده مینمایند، راه دلِ عاشقان افکند؛ همانا فراوان شراب نوشیدهای.
ترجمۀ منثور:
«عینُک الفاترةُ قطعتْ طریقَ قلوبِ العاشقین، ترمیهِم بسهامِ سِحرِها و یظهر مما یبین علیها من الکسلِ أنَّک سکرتَ من الشَّراب» (همان).
ترجمۀ ترجمه:
چشم نیمخواب تو دلهای عاشقان را راه زده و به سویشان تیرهای سحر افکنده و از نشانههای بیماریاش پیداست که شراب نوشیدهای.
در این بیت مترجم موفق شده است یکی از معانی حاضر در سروده را تااندازهای منتقل کند هرچند لایههای معنایی مضمر در بیت مغفول باقی مانده است. ویژگی چندگانه بودن پیوندهای معنایی واژگان و تعابیر در شعر حافظ در بالاترین حد به چشم میخورد تا آنجا که میتوان آن را از شاخصترین خصایص شعر او دانست. در این بیت «راه زدن» در معنای نغمهپردازی با «عشاق» که از مقامات مشهور موسیقی ایرانی است تناسب دارد.
دور است سر آب از این بادیه هش دار
|
|
تا غول بیابان نفریبد به سرابت
|
(حافظ، 1390: 12)
ترجمۀ منظوم:
نبعُ الماءِ بعیدٌ فی هذی الصحراءِ حذارِ
|
|
فغولُ الصحراءِ یُریکَ فلا تَتبعه سرابا
|
(زلیخه، 2014: 26)
ترجمۀ ترجمه:
چشمهی آب در این بیابان دور است، غول بیابان تو را به سراب رهنمون میگردد، برحذر باش که پیرویاش نکنی.
ترجمهی منثور:
«لابد لبلوغِ ماءِ الوِصال من قطعِ طریقِ السلوک الطَّویل فی الصحراءِ الواسعة، فکُن حذِراً لایُضِلَّک غولُ الصحراء قاطعُ طریقِ السالکین و یخدعک بالسراب» (همان: 27).
ترجمۀ ترجمه:
برای رسیدن به آب وصال باید از مسیر طولانی در بیابان وسیع عبور کرد، پس مواظب باش غول بیابان که راهزن مسافران است، با سراب تو را نفریبد.
با توجه به این موضوع که غول بیابان (صحرا) مفهومی است که نزد عرب شناخته شده است، مترجم در فهم و سپس برگردان آن با دشواری مواجه نبوده است. «بیابانهای وسیع و وادیهای پر دهشت عربستان خاصه در محیط تاریک و خیالانگیز و خاموش شب، صحرانشینان را به تخیلاتی وامیداشت. ازجمله عقایدی در باب غولها و شکل آنها و حتی اماکن تعیّش آنها و صور وحشتآور آنها و دخالتهای آنها در امور انسانها برای آنها پدید آورد. هر وادی که مخوفتر و رعبآمیزتر بود به نام «وادیالغیلان» موسوم شد» (ایازی، 1390: 433).
غزل 25:
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
|
|
صلای سرخوشیای صوفیان باده پرست
|
(حافظ، 1390: 19)
ترجمۀ منظوم:
الوردةُ البلبلَ السکرانَ قد قتلـت
|
|
صوفی یا عابِد الخمرِ الصلاةُ حلتْ
|
(زلیخه، 2014: 37)
ترجمۀ ترجمه:
گل سرخ، بلبل مست را کشته است، صوفی بادهپرست، نماز خوش و گوارا شد.
ترجمۀ منثور:
«تفتَّحتِ الوردةُ الحمراء، فرآها البلبلُ السکران من خمرة الحب، فسقطَ صریعاً، لقد طابت الصلاةُ، فیا عباد الخمرةِ، أیها الصوفیون، هلم بنا» (زلیخه، 2014: 37).
ترجمۀ ترجمه:
گل سرخ شکوفا شد و بلبل که مست شراب عشق بود آن را دید و جان داد، نماز خوش است، ای شراب پرستان ای صوفیان با ما همراه شوید.
«مست گشتن بلبل» کنایه از حالتی ویژه است که ضمن آن بلبل مدت مدیدی بیوقفه به خواندن میپردازد و از آن به «مستخوانی» یا «آواز مست» هم تعبیر کردهاند. به نظر میرسد مترجم واژۀ «گشت» را «کشت» خوانده و ظهور مفهوم کشته شدن بلبل در ترجمه، ناشی از این بدخوانی باشد. افزون بر آن ندانستن معنای واژۀ «صلا» موجب شده مترجم آن را «صلات» محسوب کند و ترکیب «صلای سرخوشی» که کنایه از دعوت به شادخواری است را به خوش بودن نماز ترجمه کند. مسلماً چنین خطاهایی در ترجمه افزون بر مخدوش کردن معنا، محتوای سروده را دچار تحریف میکند و ترجمهای بسیار دور از مضمون واقعی متن به دست میدهد.
شکوه آصفی و اسب باد و منطق طیر
|
|
به باد رفت و ازو خواجه هیچ طرف نبست
|
(حافظ، 1390: 19)
ترجمۀ منظوم:
این بیت فاقد ترجمۀ منظوم است.
ترجمۀ منثور:
«عظَمةُ آصِفَ، وحِصان الریحِ، ومنطِقُ الطَّیرِ، ذَهبتْ کُلُّها مع الریح، وأفلَتَتْ مِن السید» (زلیخه، 2014: 38).
ترجمۀ ترجمه:
عظمت آصف و اسب باد و زبان پرندگان همه با باد رفت و از دست خواجه بیرون شد.
مترجم بدون اشاره به تلمیحات موجود در بیت به شکوه سلیمان و قدرت خارقالعادۀ وی در بهرهمندی از مرکب باد و دانستن زبان پرندگان و داشتن وزیری کاردان چون آصف برخیا، تنها به ترجمهی تحتاللفظی واژگان بسنده کرده است که موجب از دست رفتن معنای کنایی «بر باد رفتن» یعنی نابود شدن، گردیده ضمن آنکه ترکیب کنایی «طرف نبستن» نیز ترجمه نشده است.
به بال و پر مرو از ره که تیر پرتابی
|
|
هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست
|
(حافظ، 1390: 19)
ترجمۀ منظوم:
فلا تطِر بِجناحٍ فالمراشَـةُ قـد
|
|
علتْ هواء زماناً ثُم قد سقطت
|
(زلیخه، 2014: 38)
ترجمۀ ترجمه:
با بال پرواز نکن، زیرا تیر مدتی در هوا اوج گرفته بوده و آنگاه سقوط کرده است.
ترجمۀ منثور:
«لا تخْرج مِن هذِهِ الطَّریقِ بِالجناحِ و الریش، فالسهم المراشُ یعلو فی الهواءِ زمناً، ثُم یسقُطُ على التُّراب» (همان).
ترجمۀ ترجمه:
به وسیلهی بال و پر از این راه خارج مشو، زیرا تیر پرتابی مدتی در هوا اوج میگیرد و سپس روی زمین می افتد.
ملاحظه میشود که معنای کنایی «از راه نرفتن» یعنی «فریب نخوردن و گمراه نشدن»، در ترجمۀ منظوم و منثور بیت، حضور ندارد. «با بال پرواز نکردن» و «خارج نشدن از این راه بهوسیلهی بالوپر» که به شکل تحتاللفظی ترجمه شدهاند نارسا و بیارتباط با مضمون بیت هستند. هرچند نباید ازنظر دور داشت که مترجم عبارت «هوا گرفتن» به معنای «اوج گرفتن و صعود کردن» را بهدرستی منتقل کرده است.
زبان کلک تو حافظ چه شکر آن گوید
|
|
که گفتۀ سخنت میبرند دست به دست
|
(حافظ، 1390: 19)
ترجمۀ منظوم:
این بیت فاقد ترجمۀ منظوم است.
ترجمۀ منثور:
«لِسان قَلَمِک یا حافِظُ کم قیلَ فی حقِّهِ مِن الشُّکْر، حدیثُک الَّذی قُلْتَ ینتقِلُ مِن یدٍ إلى یدٍ» (زلیخه، 2014: 39).
ترجمۀ ترجمه:
ای حافظ، بسا سپاس که در حق زبان قلمت گفته آمد، سخنی که گفتی از دستی به دست دیگر منتقل میشود.
همانطور که مشهود است مفهوم «ناتوانی شاعر از ادای شکر نعمتِ شهرت سخنش میان مردم»، در ترجمه، «تمجید از شاعر» در نظر گرفتهشده که کاملاً منافی سخن شاعر است. مفهوم کنایی «دستبهدست بردن» در معنای «مقبولیت و محبوبیت» نیز بهخوبی در ترجمه، منتقل نشده و شاعر آن را بهصورت «ینتقل منید إلی ید» ترجمه کرده که بههیچوجه در عربی «مقبولیت و محبوبیت» از آن برداشت نمیشود.
غزل 41:
اگرچه باده فرحبخش و باد گلبیز است
|
|
به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است
|
(حافظ، 1390: 30)
ترجمۀ منظوم:
این بیت فاقد ترجمۀ منظوم است.
ترجمۀ منثور:
«رغم أن الخَمر مفرِحةٌ و ریحُ الوردِ معطَّرةٌ، على صراخِ الربابِ لا تَشرب، المحتَسِبُ صارمٌ»
در پاورقی چنین توضیح داده شده: «فی هذا الغَزل دعوةٌ لأخْذِ الحذَرِ، لِأن حاکِم شیراز الَّذی رمز له بالمحتَسِبِ، وهو حاکِم المدینَة، صارِم و یعاقِب على الشَّراب» (زلیخه، 2014: 55).
ترجمۀ ترجمه:
هرچند شراب فرحبخش است و نسیم گل، معطر است؛ به بانگ رباب ننوش، محتسب قاطع و سختگیر است. پاورقی: (در این غزل به احتیاط کردن توصیه شده است زیرا حاکم شهر شیراز که از او با رمز محتسب یادشده، سختگیر است و میخواران را مجازات میکند).
انتخاب واژۀ «صارم» برای برگردان «تیز» توسط مترجم، تحسین برانگیز است و بهخوبی معنای سختگیر بودن و اهل مسامحه نبودنِ محتسب را منتقل میکند. البته نباید از معنای دیگر «تیز» در فارسی که بار ریشخند و هجو دارد و در بیت بهصورت ایهام به محتسب نسبت دادهشده غفلت کرد.
معنای کنایی «به بانگ چنگ» یعنی «آشکارا و بیپروا» که درواقع مقصود شاعر است، در ترجمۀ تحتاللفظی مترجم ازدسترفته است. «به بانگ چنگ: کنایه است، چون هممعنای حقیقی را میتوان اراده کرد و هم مجازی یا کنایی را، اگرچه مطابق تعریف، اصل مقصود معنای مجازی یا بهاصطلاح، لازم فایدۀ خبر است، یعنی آشکارا، بیپروا، بیریا و بدون پردهپوشی، چنانکه چند بار در شعر خواجه با همین مدلول آمده است، مثل:
ما می به بانگ چنگ نه امروز میخوریم
|
|
بس دور شد که گنبد چرخ این صدا شنید
|
نیز در غیر مورد باده:
به بانگ چنگ بگوییم آن حکایتها
|
|
بس دور شد که گنبد چرخ این صدا شنید
|
معادلهای متعدد نیز دارد، چون به آواز بلند، به بانگ بلند، به بانگ بربط و نی» (حمیدیان، 1392: 1183).
مجوی عیش خوش از دور باژگون سپهر
|
|
که صاف این سر خم جمله دردیآمیز است
|
(حافظ، 1390: 30)
ترجمۀ منظوم:
این بیت فاقد ترجمۀ منظوم است.
ترجمۀ منثور:
«لا تَبحثْ عنِ العیشِ السعیدِ فی دورةِ الفَلَکِ المنکوس، إنَّه یمزِج صافی الخَمر جملَةً بالألَمِ فی الدّن»(زلیخه، 2014: 56).
ترجمۀ ترجمه:
در دور واژگون فلک به دنبال عیش خوش نباش، زیرا شراب صافی را با دَرد در خم میآمیزد.
بدخوانی مترجم باعث شده تا واژۀ «دُرد» به معنی «لای و تهنشین شراب» را بهاشتباه «دَرد» در نظر بگیرد و آن را به «األم» ترجمه کند و بهاینترتیب تمام تصویر بیت را که ضمن آن فلک به خمی تشبیه شده که واژگون گشته و شراب زلال بالای آن با درد نامطلوبِ تهنشین در آن آمیختهشده، مخدوش گردیده است. درواقع صاف، کنایه از لذت و دُرد کنایه از رنج است و شاعر لذت زندگی را آمیخته با رنج تصویر میکند و این تصویر در ترجمه به شکلی نارسا منتقلشده است.
غزل 95:
تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی
|
|
صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رؤیت
|
(حافظ، 1390: 66)
ترجمۀ منظوم:
این بیت فاقد ترجمۀ منظوم است.
ترجمۀ منثور:
«إذا کُنتَ تُرید أن تُجمِّلَ الخالِدین فی الوجودِ جمیعاً، قُلْ للصبا ترفَعِ البرقُعَ لحظَةً عن وجهِک» (زلیخه، 2014: 117).
ترجمۀ ترجمه:
اگر میخواهی همه جاودانههای هستی را آراسته کنی، به باد صبا بگو برای لحظهای حجاب را از چهرهات بردارد.
ملاحظه میگردد در مصراع نخست مترجم، واژۀ «جاویدان» را مفعول در نظر گرفته، حالآنکه «جاویدان» در این عبارت، قید زمان است. این اشتباه، ترجمۀ بیت را که کنایهای است از اینکه زیبایی چهرۀ معشوق تا ابد میان جهانیان نظیر نخواهد داشت، با اشکال جدی مواجه میکند. در این بیت بههیچروی سخن از جاودانگانِ عالمِ وجود نیست.
و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی
|
|
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت
|
(حافظ، 1390: 66)
ترجمۀ منظوم:
این بیت فاقد ترجمۀ منظوم است.
ترجمۀ منثور:
«وإذا کُنتَ تُرید أن ترفَع رسم الفناءِ مِن العالَمِ، انشُر ضفیرتَک فتنتَشِر آلافُ الأرواحِ مِن کُلِّ شَعرةٍ منها» (زلیخه، 2014: 117).
ترجمۀ ترجمه:
و اگر میخواهی نقش فنا را از دنیا پاککنی، زلفت را بازکن و از هر تار موی آن هزاران جان پراکنده کن.
زدودن نقش فنا از دنیا تقریباً میتواند معنای کنایی موردنظر شاعر را منتقل کند اما میبایست توجه داشت که واژهی «رسم» در فارسی مفهوم «سنت» و «آنچه تداول یافته» را اراده میکند که با معنای آن در عربی که مترادف «نقش» و «تصویر» است، قرابتی ندارد. بههرحال ترجمۀ بیت، بخشی از معنا (معدوم گشتن فنا) را میرساند اما بخش دیگر (فنا بهمثابۀ سنت و قاعدهای درجهان است) در ترجمه از دست رفته است.
غزل 196:
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
|
|
آیا بود که گوشهی چشمی به ما کنند
|
(حافظ، 1390: 132)
ترجمۀ منظوم:
این بیت فاقد ترجمۀ منظوم است.
ترجمۀ منثور:
«اولئک الَّذین یحیلون التُّراب بالنَّظَرِ إکسیراً، لیتَهم ینظُرون إلیَّ نظرةً مِن زاویةِ العین»(زلیخه، 2014: 211).
ترجمۀ ترجمه:
کسانی که خاک را با نگاه کردن به اکسیر تبدیل میکنند، ای کاش از گوشهی چشم به من نگاهی میکردند.
معنای عبارت کنایی «گوشهی چشمی به کسی کردن» عبارت است از «اندک توجهی به کسی کردن». مترجم این عبارت کنایی را بهصورت تحتاللفظی برگردانده است و بهاینترتیب مقصود شعر را همچنان در حالت تعلیق و نیازمند تفسیر نگاه داشته است.
پیراهنی که آید از او بوی یوسفم
|
|
ترسم برادران غیورش قبا کنند
|
(حافظ، 1390: 133)
ترجمۀ منظوم:
این بیت فاقد ترجمۀ منظوم است.
ترجمۀ منثور:
«القمیص الَّذی توجد منه ریح یوسفَ، أخافُ أن یمزّقَه إخوتُه الغیارى» (زلیخه، 2014: 211).
ترجمۀ ترجمه:
میترسم پیراهنی را که بوی یوسف میدهد، برادران حسودش پارهپاره کنند.
«قبا کردن پیراهن» کنایه از «دریدن» آن است و چنانکه ملاحظه میشود، ترجمه آن صحیح و دقیق است.
پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمان
|
|
خیر نهان برای رضای خدا کنند
|
(حافظ، 1390: 133)
ترجمۀ منظوم:
این بیت فاقد ترجمۀ منظوم است.
ترجمۀ منثور:
«إنَّه یدعونی إلى ضِیافَتِهِ فی خِفیةٍ عن حسّادی، المنعِمون یفعلون الخیر خِفیةً لِأجلِ رِضا الله» (زلیخه، 2014: 211).
ترجمۀ ترجمه:
نهان از حسودان مرا به میهمانی خود دعوت میکند، منعمان برای رضای خدا، نهانی نیکی میکنند.
«به خودم خوان» کنایه از «به نزد خود دعوت کردن» است و مشخص نیست چرا مترجم فعل امر را بهصورت مضارع ترجمه کرده است. در شعر حافظ این دعوت در مقام تمنا و آرزوست اما در ترجمه، محقَّق پنداشته شده است.
غزل 245:
سرت سبز و دلت خوش باد جاوید
|
|
که خوش نقشی نمودی از خط یار
|
(حافظ، 1390: 165)
ترجمۀ منظوم:
این بیت فاقد ترجمۀ منظوم است.
ترجمۀ منثور:
«دُمتَ أخضَرَالرأسِ سعیدَ القلبِ أبداً، فأنتَ ترسم لنا عذارَ الحبیبِ رسماً جمیلاً» در پاورقی چنین توضیح داده شده: «دُمتَ أخضَرَ الرأس: دامت شجرةُ وجودِکَ خضراء، والخِطاب للبَبَّغاء (الشَّاعِر)» (زلیخه، 2014: 254).
ترجمۀ ترجمه:
باشد که همیشه سرسبز و دلی شاد داشته باشی زیرا چهرۀ محبوب را برای ما به زیبایی ترسیم میکنی. پاورقی: همواره سرسبز باشی: همیشه درخت وجودت سبز باد، خطاب به طوطی (شاعر) است.
«خط یار» عبارت است از «مویهایی تازه که بر عارض یار روییده باشد» (نک. دهخدا: «خط»). مقصود شاعر از اینکه میگوید که طوطی نقشی خوش از خط یار به نمایش گذاشته، اشاره به رنگ سبز خط یا همان ریش تنک تازه روییده است اما مترجم بدون دریافت این ارتباط، طوطی را ترسیمکنندۀ رخسار محبوب، محسوب کرده و بهاینترتیب دچار خطا شده است.
به مستوران مگو اسرار مستی
|
|
حدیث جان مگو با نقش دیوار
|
(حافظ، 1390: 166)
ترجمۀ منظوم:
این بیت فاقد ترجمۀ منظوم است.
ترجمۀ منثور:
«لا تقُلْ أسرار السکْرِ للمحجوبین، لا تجعلْ حدیثَ الروحِ رسماً على جِدار» (زلیخه، 2014: 254).
ترجمۀ ترجمه:
اسرار مستی را به محجوبان مگو، حدیث روح را نقشی بر دیوار مساز.
نخست آنکه «مستور» در شعر حافظ کنایه از «اهل پرهیز و تقوی» است. «میتوان حدس زد معنای اصطلاحی «مستور» در نزد حافظ باید در ردیف و محدودۀ معنایی زاهد، عابد، محتسب، مدعی ... باشد زیرا حافظ با سختترین لحن و تصویر مستوران را مورد تعریض و نقد خویش قرار میدهد و میگوید آنها چنان از عالم مستی و عشق بیخبرند که «نقش دیوار» از جهان جان» (دانشنامه حافظ 2287-2288)؛ بنابراین ترجمۀ تحتاللفظی «مستور» مخاطب را در فهم شعر با مشکل روبرو میکند. نکتۀ دیگر آنکه ترجمۀ مصراع دوم با مشکل مواجه است. شاعر «اسرار مستی» را برابر «حدیث جان» و «مستوران» را بسان «نقش بر دیوار» محسوب کرده و بههیچروی نگفته حدیث جان یا روح را بر دیوار ترسیم مکن!
غزل 285:
گفتا نه گفتنیست سخن گر چه محرمی
|
|
درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش
|
(حافظ، 1390: 193)
ترجمۀ منظوم:
این بیت فاقد ترجمۀ منظوم است.
ترجمۀ منثور:
«قالَ: لا أقدِرُ على قولِ هذا الحدیثِ و إن کُنتَ تحفَظُ السِّرَّ، أقصِر اللِّسانَ و ارعَ الستْرَ واشرَبِ الخَمر» (زلیخه، 2014: 287).
ترجمۀ ترجمه:
گفت: من قادر به گفتن این حدیث نیستم باآنکه حافظ رازی، زبان کوتاه کن و بپوشان و شراب بنوش.
«زبان درکشیدن» کنایه از «سخن نگفتن» است که در ترجمه با تعبیر کنایی «کوتاه کردن زبان» بیان شده است. «پرده نگاهداشتن» را کنایه از «پوشیده نگهداشتن راز» دانستهاند (هروی، 1392: 1191)؛ هرچند با توجه به معانی دیگر پرده (دستان و راه) میتوان معانی کنایی دیگری چون «ادامه دادن به همین آهنگی که در حال نواختن است» هم از آن ایفاد کرد، چنانکه در غزلی دیگر از حافظ آمده است: «مطرب نگاهدار همین ره که میزنی» (حافظ، 1390: 339). بههرحال یکی از وجوه معنایی این تعبیر چندمعنا در ترجمه منتقل شده است.
تا چند همچو شمع زبانآوری کنی
|
|
پروانهی مراد رسید ای محب خموش (حافظ، 1390: 193)
|
ترجمۀ منظوم:
این بیت فاقد ترجمۀ منظوم است.
ترجمۀ منثور:
«إلى متى تمُدُّ اللِّسانَ مِثلَ الشَّمعِ، فَراشَةُ المرادِ وَصَلَتْ، أیها المحِبّ اصمُت» (زلیخه، 2014: 287).
ترجمۀ ترجمه:
تا کی زبانت را مانند شمع دراز میکنی، پروانهی آرزو رسید ای عاشق، خاموش باش.
«رسیدن پروانۀ مراد» کنایه از «اجابت درخواست» است و «پروانه» در معنای نوعی حشره که در عربی به آن «فراشه» اطلاق میشود، در بیت غایب است و تنها با «شمع» ایهام تناسب میسازد، افزون بر این در زبان عربی هیچگاه برای حاجتروایی از تعبیر «وصول فراشة المراد» استفاده نمیشود.
غزل 326:
در نهانخانۀ عشرت صنمی خوش دارم
|
|
کز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم
|
(حافظ، 1390: 222)
ترجمۀ منظوم:
این بیت فاقد ترجمۀ منظوم است.
ترجمۀ منثور:
«فی منزلِ خلوتی عندی صَنَمٌ جمیلٌ، تشتعِلُ النَّارُ فی قَدمَیَّ مِن ضفیرتِه و وجهِه» (زلیخه، 2014: 321).
ترجمۀ ترجمه:
در خانهی تنهایی خویش، بت زیبایی دارم که از زلف و رخسارش در پاهایم آتش افروختهشده.
ترکیب کنایی «نعل در آتش داشتن» یعنی بیقرار و بیتحمل بودن. «اشاره به این رسم است که هرگاه بخواهند کسی را به خود رام کنند، نام او را بر نعل اسبی میکنند و آن را در آتش میگذارند و افسونهای مناسبی میخوانند، آنکس مضطرب و سراسیمه میشود و بهسوی محبوب میشتابد» (هروی، 1392: 1324). این مفهوم در برگردان مترجم از دست رفته است.
گر چنین چهره گشاید خط زنگاری دوست
|
|
من رخ زرد به خونابه منقش دارم
|
(حافظ، 1390: 222)
ترجمۀ منظوم:
این بیت فاقد ترجمۀ منظوم است.
ترجمۀ منثور:
«إذا ما أسفَر المعشوقُ و أباح لنا النَّظَر إلى وجهِهِ، فسأُنقِّشُ وجهِی الأصفَر بِدمِی الأحمر» (زلیخه، 2014: 321).
ترجمۀ ترجمه:
اگر معشوق روی برگرداند و به ما اجازه دهد بهصورت او بنگریم، من بر چهرۀ زرد خود با خون سرخم نقش خواهم کشید.
ملاحظه میشود که «خط زنگاری» که کنایهای است از «موی تازه رستۀ صورت که به سبزی میزند»، در ترجمه ساقطشده و بهاینترتیب افزون بر بخش مهمی از معنای بیت، جنبۀ هنری تناسب میان رنگهای «زنگاری»، «زرد» و «سرخ» ازدسترفته است.
غزل 474:
گشاد کار مشتاقان در آن ابروی دلبند است
|
|
خدا را یک نفس بنشین گره بگشا ز پیشانی
|
(حافظ، 1390: 336)
ترجمۀ منظوم:
این بیت فاقد ترجمۀ منظوم است.
ترجمۀ منثور:
«و یسِّر شُغْلَ المشتاقینَ من حاجِبِک آسِرِ القلوب، من أجلِ اللهِ، اجلِس نَفَساً و حُلَّ عُقَدَ الجبین» (زلیخه، 2014: 447).
ترجمۀ ترجمه:
و گرفتاری مشتاقان را از ابروان دلبرانهات، آسان کن، برای رضای خدا دمی بنشین و گرههای پیشانی را بازکن.
«گشاد کار» به معنای «آسان شدن کار و حل مشکل» است و مترجم معنای موردنظر را بهخوبی منتقل کرده است.
دریغا عیش شبگیری که در خواب سحر بگذشت
|
|
ندانی قدر وقت ای دل مگر وقتی که درمانی
|
(حافظ، 1390: 336)
ترجمۀ منظوم:
این بیت فاقد ترجمۀ منظوم است.
ترجمۀ منثور:
«أسفاً مرَّ عیشُ السَّحرِ بنومِ السَّحر، لا تعرِفُ قَدر الوقْتِ یا قلبُ، إلّا حینَ تَمرضُ» (زلیخه، 2014: 447).
ترجمۀ ترجمه:
افسوس زمان عیش سحر در خواب سحری گذشت، ای دل قدر وقت را نمیدانی مگر هنگام بیماری.
«درماندن» کنایه از «بینصیب شدن» است اما در ترجمه به خطا «بیماری» معنا شده است و همین امر سبب تحول کامل مفهوم بیت گردیده است.
ملول از همرهان بودن طریق کاردانی نیست
|
|
بکش دشواری منزل به یاد عهد آسانی
|
(حافظ، 1390: 336)
ترجمۀ منظوم:
این بیت فاقد ترجمۀ منظوم است.
ترجمۀ منثور:
«الملالَةُ من رفاقِ السَّفَرِ لیسَتْ طَریقَ العارِف، اقتُلْ مصاعِبَ المنزِلِ بِذِکْرِ عهدِ السَّعادَة» (زلیخه، 2014: 447).
ترجمۀ ترجمه:
ملالت از همسفران، طریقۀ عارف نیست، سختیهای منزل را با یاد عهد سعادت به قتل آور.
مشهود است که مترجم واژهی «بِکِش» که کنایه از «رنج کاری را بر خود هموار کردن» است را «بکُش» خوانده و آن را به «اقتُل» برگردانده است.
غزل 483:
ثوابت باشد ای دارای خرمن
|
|
اگر رحمی کنی بر خوشهچینی
|
(حافظ، 1390: 342)
ترجمۀ منظوم:
این بیت فاقد ترجمۀ منظوم است.
ترجمۀ منثور:
«ثوابُکَ حاصِلٌ أی صاحِبَ البیـدَرِ، إذا مـا رحِمـتَ جـانی المحـصول» (زلیخه، 2014: 453).
ترجمۀ ترجمه:
ثواب تو است ای صاحب خرمن، اگر به دروکنندۀ خرمن رحم کنى.
«خوشهچین» کنایه از «مسکین و مستحق دریافت صدقه» است. «ویژگی شخص فقیری که پس از درو شدن محصول مزرعه و کشتزارِ جو و گندم در آن گردش میکند تا خوشههای باقیماندۀ روی زمین را جمع کند» (فرهنگ عمید: «خوشهچین»). معنای تحتاللفظی «خوشهچین» در بیت، معنای غایب است که با «دارای خرمن» ایهام تناسب میسازد اما معنای حاضر آن همان مسکین است که در ترجمه منتقل نشده است.
درونها تیره شد باشد که از غیب
|
|
چراغی برکند خلوتنشینی
|
(حافظ، 1390: 342)
ترجمۀ منظوم:
این بیت فاقد ترجمۀ منظوم است.
ترجمۀ منثور:
«القُلوبُ أظلَمتْ عسى یجیءُ سِراجٌ مِن الغَیبِ یُنَوِّرُ مَجلِسَ الجالِسینَ فی الخَلوَةِ» (زلیخه، 2014: 454).
ترجمۀ ترجمه:
دلها تاریک شده است، باشد که چراغی از غیب بیاید که مجلس خلوتنشینان را روشن کند.
«برکردن» کنایه از «افروختن و روشن کردن» است و عدم دریافت معنای کنایی آن، مترجم را دچار اشتباه کرده است. «چراغ» در این بیت مفعول است که توسط فاعل یعنی «خلوتنشین» افروخته میگردد برای روشن کردنِ «درونهای تیره» نه برای نورانی کردن مجلس خلوتنشینان؛ چنانکه در ترجمه آمده است.
جمعبندی نتایج حاصل از بررسی تعابیر کنایی مهم در 10 غزل که به شیوۀ تصادفی از دیوان حافظ انتخاب شد، بیانگر آن است که در اغلب موارد مترجم در دریافت و ترجمهی آنها با اشکال روبرو بوده است. از تعداد 29 موردبررسی شده در 8 مورد، مفهوم عبارت به طرز قابل قبولی ترجمهشده و در 21 مورد دیگر، ترجمهی عربی با اشکال مواجه است (نک. نمودار 1). شایان توجه است که تعداد 5 مورد از 21 مورد ترجمهی اشتباه، ناشی از بدخوانی متن فارسی است بهاینترتیب که مثلاً مترجم واژۀ «دُرد» را «دَرد» (نک. غزل 41) و واژهی «بکِش» را «بکُش» (نک. غزل 474) خوانده است و تبعاً بهغلط ترجمه کرده است (نک. نمودار 2).
نمودار 1. مقایسۀ نسبت موفقیت مترجم در برگردان تعابیر کنایی بررسیشده
نمودار 2. مقایسۀ دلایل عدم توفیق مترجم در برگرداندن برخی کنایات
بحث و نتیجهگیری
نتایج حاصل از بررسی ترجمۀ کنایات در ترجمۀ زلیخه از ده غزل حافظ، بیانگر عدم موفقیت مترجم، در برگرداندن صحیح عبارات کنایی از فارسی به عربی است. هفتاد و دو درصد خطا در جامعۀ آماری موردمطالعه، چشمگیر است. عمدۀ اسباب این عدم توفیق را میتوان در دو دسته طبقهبندی کرد. نخستین سبب که شمار بسیاری از خطاهای ترجمه را در بر دارد عبارت است از عدم دریافت صحیح معنای کنایی عبارات در متن فارسی که حاکی از عدم اشراف کافی مترجم به ظرافتها و دقایق متنِ در دست ترجمه است؛ اما سبب دیگر، بدخوانیِ متن فارسی است. خطای رخداده در این دسته که متأسفانه نزدیک به یکچهارم خطاهای ترجمۀ کنایات را شامل میشود، اساساً پیش از ورود به مرحلۀ ترجمه حادث میشود چراکه متن در همان زبان مبدأ، غلط خوانده میشود و بدیهی است که ترجمۀ حاصل نیز، ارتباطی با متن اصلی نخواهد داشت.
پوشیده نیست که شعر حافظ باوجود رواج گسترده در میان عام و خاص فارسیزبانان، شعری نسبتاً دشوار و دیریاب است و شاهد این امر شمار چشمگیر شروحی است که بر آن نوشتهشده اما این دشواری و پیچیدگی، توجیه قابل قبولی برای ترجمۀ مغلوط یک اثر برجستۀ ادبی نیست. باید توجه داشت که ترجمۀ زلیخه از سرودههای حافظ، یکی از جدیدترین ترجمههای عربی از این دیوان است و مترجم نمونههای دیگری از ترجمۀ عربی شعر حافظ را در دسترس داشته است. همچنین شروح فارسی متعددی از دیوان حافظ منتشرشده که مراجعه به آنها میتوانست بسیاری از برداشتهای ناصواب و بدخوانیها را مرتفع سازد. بیتردید کیفیت ترجمۀ دیوانِ یکی از برجستهترین شاعران ایران، تأثیر مهمی در فهم سخن و درک جایگاه ادبی او در جامعۀ زبان مقصد خواهد داشت که زلیخه در انجام این رسالت توفیق چندانی نداشته است.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.