بلاغت در اصطلاح به معنی تطبیق کلام با مقتضای حال مخاطب است (دهخدا: بلاغت). امام صادق (ع) در حدیثی فرمودهاند: «ثَلاثَةُ فیهِنَ البَلاغَةُ: التَّقَرُّبُ مِن مَعنی البُغیَةِ، وَ التَّعَبُّدُ مِن حَشوِ الکَلامِ وَ الدَّلالَةُ بِالقَلیلِ عَلی الکَثیرِ»؛ بلاغت در سه چیز نهفته است: نزدیک شدن به معنی مورد نظر، دور شدن از سخنان اضافی و با کلمات کم مطالب زیاد فهماندن (حرانی، 1384: 570-571).
رایجترین تعریفی که از بلاغت دیده شده، تعریف سکاکی است که خطیب قزوینی آن را به طور کلاسیک، چنین آورده است: بلاغت در کلام مطابقت آن با مقتضای حال است همراه با فصاحت آن (رسولی، 1380: 96-97). تأکید خداوند سبحان در قرآن مبنی بر اینکه ﴿وَما أرسَلنا مِن رَسولٍ إلّا بِلِسانِ قَومِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُم﴾[1](ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم). هم اقتضای حال مخاطب را بیان میکند هم بلاغت زبان و متکلم را که آن را «مطابقت کلام فصیح با مقتضای حال» میدانند (رجایی، 1397: 17) و این زمانی است که زبان دارای فصاحت است به گونهای که مستمع، مقصود را به طور مطلوب و بی پیرایه، فهم و درک میکند (زکریایی، 1390: 148). به عبارت دیگر از ضعف تألیف، تنافر کلمات و مخالفت قیاس؛ یعنی مخالفت با اصول و قواعد دستوری زبان، تکرار و پیچیدگی لفظی و معنوی مبرا باشد (وزینپور، 1374: 63)؛ به بیان دیگر، وقتی زبان موجز و ساده باشد قطعاً زبانی بلیغ خواهد بود. بنابراین، از این حیث از میان چهار مهارت زبان (گفتن، نوشتن، گوش دادن و خواندن) گفتن و نوشتن از جایگاه بالایی برخوردار است، چراکه گفتن و نوشتن از «مهارتها یا جنبههای فعال زبان هستند ولی گوش دادن و خواندن مهارتهای پذیرای زبان هستند» (باطنی، 1385: 75-76). از این رو، گوینده و نویسنده به عنوان بخش فعال زبان اگر به خوبی از زبان استفاده نکند؛ بلاغت زبان که همان ارتباط مؤثر است؛ اتفاق نخواهد افتاد و این حوزه؛ یعنی بلاغت زبان یکی از حوزههای مورد توجه زبانشناسی نقشگرا است که متن را به منظور تعیین الگوهای کاربرد زبان در گفتار و نوشتار تحلیل میکند و هدف از این بررسیهای دقیق و فنی، تشخیص و طبقهبندی عناصر زبانی بهکار رفته در متن است.
بررسی داستانهای جمالزاده از این منظر به خوبی نشان از مهارت وی در کاربرد نقشهای زبانی در جهت بلاغت زبان است. او که از پیشروان داستاننویسی در ادبیات معاصر محسوب میشود به شیـوهای بدیع از زبان عامیانه در داستانهایش بهره گرفته و وظیفة نویسندگان را سادهنویسی و توجه به زبان رایج و معمولی مردم دانسته و در داستان «فارسی شکر است» به آسیبشناسی بلاغت زبان و ارائۀ راهکارهای عملی پرداخته است.
در این مقاله سعی شده است این آسیبشناسی براساس زبانشناسی نقشگرا به خوبی تبیین و تحلیل شود.
- پیشینه و روش پژوهش
دربارۀ آثار جمالزاده و مباحثی بلاغی به طور خاص پژوهشهای متفاوت و گوناگونی صورت گرفته است،، اما در مورد آسیبشناسی بلاغت زبان براساس نظریة نقشگرا موردی ملاحظه نشد. برخی از پژوهشهای مرتبط در این زمینه عبارتند از: «روایتشناسی داستانهای کوتاه محمدعلی جمالزاده» توسط رحمان مشتاق مهر و کریمی (1387)، «آسیبشناسی کاربرد نظریههای مدرن در تدوین درسنامۀ بلاغی» توسط عمارتی مقدم (1396) و «آسیبشناسی مباحث علم بیان درکتابهای بلاغت درسی» توسط یزدانجو و همکاران (1397). روش تحقیق در این مقاله روش توصیفی- تحلیلی است.
- سبکشناسی نقشگرا
در قرن بیستم پس از گذشت دورهای از زبانشناسی فرمالیستی که پدیدههای صوری زبان را مورد بحث قرار میدادند به تدریج زبانشناسی به سوی مباحثی همچون نقش و بافت و معانی سازههای زبان گرایش پیدا کرد و کمتر به ساختار توجه داشتند. نام این زبانشناسی با عنوان زبانشناسی نقشگرا مطرح شد. این رویکرد زبانشناسی بیشتر تحت تأثیر تحلیل نقشهای زبان بود. زبانشناسی نقشگرا رویکردی نظری در زبانشناسی است که در مقابل رویکرد ساختگرا قرار میگیرد و زمینۀ پیدایش آن را باید در رویکرد کاربردشناختی زبان جستوجو کرد؛ زیرا بر اساس این رویکرد «الگوی کارکردی زبان بر مبنای این پیش فرض عمل میکند که ساختارهای زبان نه دل خواهانه هستند و نه آن طور که چامسکی[2] مدعی است کلاً از ویژگیهای همگانی ذهن ناشی میشود» (فالر[3]و همکاران، 1369: 26). از این رو توجه به این رویکرد زبانشناسی موجب شد تا نگره نقشگرایی به تدریج مدنظر محققان واقع شود و «در چهارچوب همین رهیافت کاربردشناختی به زبان بود که نگرههای نقشگرای افرادی چون سیمون دیک[4]، تالمی گیوون[5]، و مایکل هلیدی[6] شکل گرفت و در کنار آراء امیل بنوه نیست[7]، آندره مارتینه[8] و دیگران پیکرۀ زبانشناسی نقشگرا را تشکیل داد» (مهاجر و نبوی، 1376: 11).
وجود ره یافتهای کاربردشناختی زبان در کنار آرای مکتب پراگ که اعضای اصلی مکتب نقشگرایی را تشکیل میدهند به تدریج موجب شد تا زبانشناسی نقشگرا از اواسط دهۀ 1970 شکل بگیرد. بر این اساس، اصول موجود در زبانشناسی نقشگرا «پیش از این نیز ناشناخته نبود چنانکه آثار میتی سیوس[9]، استاد دانشگاه کارلین در پراگ در سال 1930 به عنوان آغازگر بررسیهای مکتب پراگ شناخته شده است» (نجفی، 1388: 12). به عبارت دیگر، زبانشناسی نقشگرا ابتدا با پژوهشها و مطالعات اعضای مکتب پراگ شکل گرفت. «در این حلقه پژوهندگانی چون تروبستکوی[10] و یاکوبسن[11] شرکت داشتند. گذشته از آنکه اندیشمندانی چون دانیلجونز[12] و آندره مارتینه نیز از بیرون با آنان همکاری میکردند. زبانشناسان حلقۀ پراگ پژوهشهای خود را بیش از همه بر اصل نقش (کار) نظام زبان و بر امر نقشبندی واحدهای آن نظام به ویژه واحدهای صوتی استوار ساختند» (حقشناس، 1370: 230). از این رو، زبانشناسی نقشگرا بیشتر تحت تأثیر تحلیل نقشهای زبان است و بر تحلیل عناصر زبانی و به خصوص تحلیل معنایی سازههای زبانی تکیه دارد، ساختهای زبانی را بیشتر برای تحلیل نقش زبان مورد مطالعه قرار میدهد و جنبۀ اجتماعی و کارکردی زبان متن را مورد توجه قرار میدهد. به بیان دیگر، معنای عبارات را حاصل نقشهای مختلف زبان میداند.
مراد از نقش در این رویکرد زبانشناسی، چگونگی بهکارگیری واژگان در جملات و عبارات است. «در این مفهوم، نقش عبارت از کاربرد زبان در بافت است» (فتوحی، 1391: 148) که هر فردی آن را به منظور ارتباط با دیگران به کار میبرد (Prakasam, 1982:18) از میان صاحبنظرانی که آرایشان در شکلگیری زبانشناسی نقشگرا بیشترین تأثیر را داشته است «هلیدی»، «یاکوبسن» و «مـارتینه» هستند که بیش از همه به توصیف و توضیح نقشهای زبان روی آوردهاند. به همین منظور به بررسی نقشهای زبانی از منظر این سه زبانشناس میپردازیم.
نظریهپرداز برجسته مایکل هلیدی زبانشناس دهۀ 60 میلادی است که ارائهکنندۀ راهبرد «دستور زبان نقشگرای نظاممند»[13] است (Eggins, 1994: 1). دستور زبان نظاممند، بخشی از زبانشناسی نقشگرای نظاممند است. توصیف «نظاممند» برای این شاخه از زبانشناسی بر پایۀ نگرشی است که زبان را شبکهای از سیستمها و یا گزینههای مرتبط با هم برای ساخت معنی میداند؛ درست بر خلاف دستور زبان سنتی که بیشتر بر کارکرد مستقل اجزاء سخن (مانند: اسم، فعل و صفت) بدون در نظر داشتن ارتباط بین آنها تکیه داشت.
هلیدی هفت نقش برای زبان قائل است: 1- ابزاری[14]، 2- تنظیمکننده[15]، 3- توضیحی[16]، 4- عملمتقابل[17]، 5- شخصی یا عاطفی[18]، 6- کاوشی یا اکتشافی[19] و 7- تخیلی یا ادبی[20]. از دیدگاه وی «هر متنی خواه گفتاری و خواه نوشتاری، مفهوم و معنای خود را در بافت کاربردی باز مییابد» (آقا گلزاده، 1384: 2-3).
یاکوبسن دیگر نظریهپرداز زبانشناسی نقشگرا است که اجزای بهکار رفته در فرآیند ارتباط و نحوه شکلگیری آن را در نموداری (1) نشان داده شده است.
نمودار 1. ارتباط و نحوه شکلگیری اجزای نظریة یاکوبسن
موضوع
پیام
مخاطب............................................................................گوینده
مجرای ارتباطی
رمز
|
وی بر اساس غالب بودن هر یک از عناصر ارتباطی، نقشهای زبان را تقسیمبندی و تعریف کرده است و در نهایت برای زبان شش نقش قائل است: 1- عاطفی[21]، 2- ترغیبی[22]، 3- ارجاعی[23]، 4- فرازبانی[24]، 5- همدلی[25] و 6- ادبی. به اعتقاد وی، پیامی که گوینده برای مخاطب میفرستد زمانی موفق خواهد بود که به زمینه و یا مصداقی ارجاع دهد. تبعاً این پیام باید از سوی گوینده رمزگذاری و از سوی مخاطب رمزگردانی شود (Jakobson,1960:54).
دیگر صاحبنظر این عرصه آندره مارتینه است که چهار نقش برای زبان قائل است: 1-ارتباطی، 2- تکیهگاه اندیشه، 3- عاطفی (حدیث نفس) و 4- ایجاد زیبایی. او معتقد است که مطالعۀ نقش زبان، ما را به شناخت واقعیت میرساند. البته این واقعیت، عینیت فیزیکی یا حتی مفهوم معنایی ندارد، بلکه منظور از آن واقعیتی زبانشناختی است: یعنی هر آنچه از زبان هنگام ایفای نقش فهمیده میشود (نجفی، 1388: 19).
در این پژوهش از میان نقشهایی که هلیدی، یاکوبسن و مارتینه برای زبان برشمردهاند، شش نقش که دارای وجه اشتراک و اهمیت بالا بوده انتخاب شده است که عبارتند از: 1- ارتباطی، 2- ارجاعی، 3- ترغیبی، 4- عاطفی، 5- تکیهگاه اندیشه و 6- ادبی. دلیل این انتخاب از آن جهت است که با بررسی صورت گرفته بسیاری از نقشها همپوشانی دارد. برای مثال، نقش فرازبانی و نقش همدلی که یاکوبسن آنها را نقش مجزایی تلقی کرده است، زیر مجموعة نقش ارجاعی قرار میگیرند و با نقش ارجاعی همخوانی دارند. «نقشهای زبانی همدلی و فرازبانی صرفاً با یک موضوع تخصیص یافته میتوانند زیر طبقۀ نقش ارجاعی تلقی شوند. نقش ترغیبی و نقش ارجاعی نیز فقط به لحاظ پیام با هم تفاوت دارند» (افراشی، 1382: 78). همچنین نقشهای دیگری نظیر نقش ابزاری یا عمل متقابل در حوزۀ نقش ارتباطی قرار میگیرند و یا اینکه نقش توضیحی یا کارکرد اطلاعاتی در نظریۀ هلیدی همان نقش ارجاعی است و نقش کاوشی یا اکتشافی، همان نقش عمل اندیشه محسوب میشود که در نقش تکیهگاه اندیشه قرار میگیرد.
- خلاصۀ داستان
داستان «فارسی شکر است» در شهر انزلی اتفاق میافتد. راوی داستان پس از پنج سال دوری از وطن تازه به بندر میرسد که توسط مأموران دستگیر میشود و او را به زندانی تاریک میبرند. در بین راه متوجه میشود که بین شاه و مجلس اختلاف به وجود آمده و حکم مخصوص صادر شده که باید به تردد مسافرین توجه شود. در محبس دو نفر دیگر، یکی فرنگیمآب که تازه از فرانسه برگشته و دیگری عربیمآب نیز هستند. هنگامی که میخواهد سر صحبت را باز کند، جوانکی کلاه نمدی (رمضان) را به محبس میآورند. رمضان بیخبر از دلیل بازداشت شدنش به طرف عربیمآب میرود که دلیل زندانیشدنشان را جویا شود،، اما در مقابل با یک سری جملات عربی و کلمات نامفـهوم رو به رو میشـود که یک کلـمة آن را نمیفهمد. به طرف فرنگیمآب میرود.، اما از او نیز به دلیل حرف زدن با زبان فرنگی، دلزده میشود. سرانجام راوی که او را سرگردان میبیند با او حرف میزند و دلداریش میدهد. در این داستان انتقاد عمدۀ جمالزاده متوجه طرز سخن گفتن عربیمآب متفاضل و جوانک فرنگیمآب است که هر دو نامفهوم است. جمالزاده با کمال استادی توانسته است شیوۀ بیان این دو را که نمایندۀ دو طبقۀ کاملاً متفاوتند به قلم آورد (یوسفی، 1357: 253-254). تأکید وی در این داستان، حفظ و نگهداری زبان از آسیبهای خطرناک بیگانهمآبی در جهت بلاغت زبان است و این البته با تحلیل بلاغی متن به شیوة نقشگرایانه خود را به خوبی نشان میدهد.
- مصادیق و تحلیلها
4-1. نقش ارتباطی
برقراری ارتباط از نقشهای مهم و اصلی زبان محسوب میشود. «تشکل ارکان و اجزای زبان، یعنی نظام یا ساختار آن در حقیقت بر اجرای همین نقش ارتباطی استوار است و بر مبنای آن پدید آمده است» (نجفی، 1374: 36).
زبان در طول اعصار، نقش ارتباطی خود را به دوش کشیده و بین نسلها پیوند برقرار کرده است. «دست کم دهها هزار سال است که بشر از گفتار استفاده میکند و قدمت استفادة او از علائم اشاره نیز احتمالاً در همین حدود است» (لارنس ترسک[26]، 1380: 184).
نقش ارتباطی هر ارتباط و هر گفتوگویی را دربر میگیرد و خود به دو دسته تقسیم میشود: 1- ارتباط با خود: به بیان دیگر همان حدیث نفس یا مونولوگ[27] است. «انسان اغلب زبان را برای بیان درون خود بهکار میبرد؛ یعنی برای فراکاوی عواطف خویش بدون آنکه بیش از حد نگران واکنش شنوندگان احتمالی باشد» (مارتینه، 1387: 11). 2- ارتباط با دیگران: دیالوگ[28] یا گفتوگو با دیگران است. در این حالت «در واقع زبان وسیلهای برای بیان آزادانۀ تفکر یا واکنشی مناسب در مقابل موقعیتهای جدید است» (چامسکی، 1389: 10). «در مورد این نقش زبان باید توجه داشت که اغلب دو طرف پیامرسان و پیامگیر همزمان و در برابر یکدیگرند» (باقری، 1373: 104). از این رو، هر نوشته یا متنی هم یک رخداد ارتباطی تلقی میشود که با عمل خواندن تحقق مییابد.
ارتباط فرآیندی چند لایه است؛ به طوری که علاوه بر الگوی ارتباطی بین مؤلف و خواننده که به وسیلۀ خواندن متن تحقق مییابد، بین شخصیتهای داستان و همچنین راوی و مخاطب نیز ارتباط و گفتوگو برقرار میشود. البته این متن نباید از نُرم خود خارج شده باشد؛ نظیرِ:
«ارجو که عماً قریب وجه حبس به وضوح پیوندد و البته الف البته بای نحو کان چه عاجلا و چه آجلا به مسامع ما خواهد رسید» (جمالزاده، 1389: 35).
که در اینجا جمالزاده برای بیان اختلال در نقش ارتباطی و بلاغت زبان، دو تیپ و دو شخصیت عربیمآب و فرنگیمآب را برای داستان خود انتخاب میکند که هر کدام به نوعی به زبان آسیب میرسانند. عبارت فوق در جواب عربیمآب به سخنان رمضان است که به علت افراط در عربیمآبی نقش ارتباطی زبان به عنوان مهمترین نقش بلاغی مختل میشود و این عدم ارتباط به عامل «رمز» (زبان و نشانههای زبانی) باز میگردد؛ یعنی نشانههای زبانی در نزد آن دو، مشترک نیست پس هیچ گونه پیامی انتقال نمییابد. به ناچار:
«به طرف فرنگیمآب رفته و با صدایی نرم و لرزان سلامی کرده و گفت: آقا شما را به خدا ببخشید! ما یخه چرکینها چیزی سرمان نمیشود ... شما را به خدا آیا میتوانید به من بفرمایید برای چه ما را تو این زندان مرگ انداختهاند؟» (همان: 38).
فرنگیمآب در جواب میگوید: «آبسولومان چیزی نمییابم نه چیز پوزیتیف نه چیز نگاتیف. آبسولومان آیا خیلی کومیک نیست که من جوان دیپلمه از بهترین فامیل را برای یک ... یک کریمینل بگیرند و با من رفتار بکنند مثل با آخرین آمده؟» (جمالزاده، 1389: 38).
او با زبان فارسی سخن میگوید، ، اما فرنگیمآب با زبانی غیرفارسی که پر از اصطلاحات بیگانه است؛ شروع به حرف زدن میکند. بنابراین، کنش ارتباطی «یعنی انتقال خبر از یک نقطه به نقطه دیگر» (باطنی، 1374: 120) صورت نمیگیرد. به عبارت دیگر به دلیل مشترک نبودن رمز (قواعد و نشانههای زبانی) و زمینه (موقعیت و موضوع)، گفتوگوی مستقیم و دو سویه حاصل نشده و فرآیند ارتباط دچار اختلال شده است. از این رو، جوابی که رمضان میدهد، هیچ ربطی به سخن فرنگیمآب ندارد:
«گفت: نه آقا، خانه زاد شما رعیت نیست. همین بیست قدمی گمرکخانه شاگرد قهوهچی هستم!» (جمالزاده، 1389: 29).
در واقع به علت استفاده ناصحیح از زبان، نقش ارتباطی کاملاً مختل شده است،، اما وقتی با راوی داستان وارد گفتوگو میشود و او را هم زبان مییابد، میگوید: «هی قربان آن دهنت بروم! والله تو ملائکهای! خدا خودش تو را فرستاد که جان مرا بخری!» (همان: 41) چراکه «رمز» و «زمینۀ» متناسب و مشترک باعث ارتباط صحیح شده است.
4-2. نقش ارجاعی
در نقش ارجاعی، جهتگیری پیام به سوی موضوع پیام است (Chloupek, 1993: 60). میتوان صدق و کذب جملاتی را که نقش ارجاعی دارند با ارجاع دادن به واقعیت یا محیط سنجید. این نقش زبان را نقش توصیفی نیز مینامند. در این کارکرد زبانی، عامل «موضوع» بر دیگر عوامل ارتباط زبانی برتری دارد. به بیان دیگر، توجه مخاطب به موضوع پیام است. «وقتی از موضوعی قابل درک سخن میگوییم و قصدمان انتقال مفاهیم خاصی به مخاطب است با نقش ارجاعی زبان مواجهیم. در این نقش، زبان به واسطۀ گوینده برای انتقال گزارههایی درباره جهان به شنونده بهکار میرود» (صادقی، 1389: 199). «نقش فرازبانی که در فرهنگهای توصیفی بیشتر از آن استفاده میشود مثل «عمو یعنی برادر پدر». این نقش همان نقش ارجاعی یا ارتباطی است» (وحیدیانکامیار، 1381: 30).
به طور کلی، جملات خبری که قابل صدق و کذب باشند، حالت ارجاعی دارند. جمالزاده در این داستان بیان میدارد که برای بهرهمندی از نقش ارجاعی باید از زبان به شکل طبیعی استفاده کرد: «کلاه شاه و مجلس تو هم رفته و بگیر و ببند از نو شروع شده و حکم مخصوص از مرکز صادر شده که در تردد مسافرین توجه مخصوص نمایند» (جمالزاده، 1389: 32). با توجه به اینکه این جمله به وقایع و حوادثی در جهان بیرون از داستان اشاره دارد، کارکرد ارجاعی آن تحقق یافته است. این وقایع (اختلاف محمد علی شاه قاجار و مجلس) مربوط به زمان مشروطه است و صدق و کذب آن را میتوان با ارجاع به واقعیت تعیین کرد. در این مبحث، موضوع کلام بیشتر مورد توجه قرار میگیرد. تحقق کارکرد ارجاعی زبان در جمله ناشی از برتری یافتن موضوع بر دیگر عناصر ارتباط است. حال اگر زبان در حالت طبیعی نباشد این کارکرد تحقق نمییابد. این آسیب مهم زبانی در عبارت ذیل به خوبی نشان داده شده است:
«قسمتی از جوانی خود را به لیت و لعل و لا و نعم صرف جر و بحث و تحصیل معلوم و مجهول نموده بود» (همان: 37).
این جمله از زبان راوی در طعن به شخص عربیمآب است که تماماً در کاربرد زبان عربی افراط میکند در عین حال به تحصیل و عربیآموزی جمالزاده نیز اشاره دارد که در آن گوینده، مباحثی از عربی را نیز در جهت صحت این موضوع بیان میکند. از جمله: لیت، لعل، معلوم و مجهول که به طور غیر مستقیم دلالت بر عربیآموزی او دارد. این ارجاع به حقایق و مفاهیم جهان بیرون در واقع به معنای ارجاع مستقیم به بافت برون متنی است. بنابراین، تمرکز پیام به سمت موضوع قرار دارد. در این نقش، عناصر زبانی به واسطة گوینده برای انتقال گزارههایی به شنونده بهکار میرود. از آنجایی که جمالزاده، دیدگاهی رئالیستی دارد، بیشتر میکوشد از این نقش مهم زبان غافل نشود.
4-3. نقش ترغیبی
جملات امری، ندایی، دعایی و همچنین بسیاری از جملات خبری که به قصد ترغیب بیان میشوند، کارکرد ترغیبی دارند. این نقش زبان مانند نقش ارجاعی، قابل صدق و کذب نیست. «در این نقش، جهتگیری پیام به سوی مخاطب است» (صفوی، 1383: 31). در کارکرد ترغیبی زبان، جملات و عبارات برای ترغیب و تشویق مخاطب بهکار گرفته میشود. بنابراین، این نقش در بلاغت زبان از همة نقشها مهمتر و مؤثرتر است. گاهی از این نقش زبان به گونهای غیرمستقیم استفاده میشود. «یکی از در خور توجهترین و مهمترین مسائل پیرامون زبان، شیوة استفاده ما از گفتهها برای بیان معانیای است که در آن گفتهها وجود ندارد» (لارنس ترسک، 1380: 173). هنگامی که هدف از پیام، جلب مشارکت مخاطب باشد، نقش انگیزشی یا ترغیبی زبان تحقق مییابد. در عبارت زیر جمالزاده چه خوب از این نقش بلاغی استفاده کرده است:
«رمضان مادر مرده که از فارسی شیرین جناب شیخ یک کلمه سرش نشد مثل آن بود که گمان کرده باشد که آقا شیخ با اجنه (جن) و از ما بهتران حرف میزند ... آثار هول و وحشت در وجناتش ظاهر شد.» (جمالزاده، 1389: 35).
در این جمله به صحبت کردن عربیمآب، کنایه میزند و همراه آن تعجب رمضان را بیان میکند. او با بهکار بردن صفت «مادر مرده» برای رمضان و «شیرین» برای زبان فارسی از یک طرف و صحبت عربیمآبی را به صحبت با اجنه و بیان هول و وحشت از طرف دیگر؛ مخاطب را ترغیب به بکارگیری فارسی ساده در نوشتار و گفتار میکند. در واقع در این داستان جملههایی را که موضوع آنها حول محور زبان فارسی میچرخد؛ نقش ترغیبی دارند:
«رمضان بیچاره از کجا ادراک این خیالات عالیه برایش ممکن بود و کلمات فرنگی به جای خود دیگر از کجا مثلاً میتوانست بفهمد که «حفر کردن کله» ترجمۀ تحتاللفظی اصطلاحی است فرانسوی» (همان: 39).
جمالزاده معترض این است که زبان بیگانه به جای زبان فارسی بهکار گرفته شود. وی با وجود اینکه زبان عربی را فراگرفته و همچنین در اروپا تحصیلات خود را گذرانده بود؛، اما هیچ تمایلی به استفاده از زبان بیگانه نداشت و آثار خود را به زبان فارسی مینوشت.
جمالزاده مدافع و حمایتکنندۀ نویسندگانی است که آثار خود را به زبان ساده و برای عوام که اهل زبانند؛ مینویسند. به همین جهت در این داستان، کسانی را که به زبان بیگانه صحبت میکنند، مورد تمسخر قرار میدهد. در عبارت فوق علاوه بر به کار بردن «بیچاره» برای رمضان به عنوان اهل زبان با تعبیر طنزآمیز «خیالات عالیه» کاربرد این گونه از زبان را به باد انتقاد گرفته از بهکارگیری آن نهی میکند. در عبارت زیر این انتقاد به زبانی تندتر بیان شده است:
«اگر اینها ایرانی بودند چرا از این زبانها حرف میزنند که یک کلمهاش شبیه به زبان آدم نیست؟» (همان: 42).
جمالزاده به کسانی که با زبان بیگانه حرف میزنند، کنایه میزند که چطور ممکن است، ایرانی بود؛، اما با زبانی غیر از فارسی حرف زد! کارکرد ترغیبی جمله به صورت غیر مستقیم است. با تکیه بر معنی، بافت جمله و تعبیر از زبان بیگانه به زبان غیر آدمیزاد، با شدت تمام از کاربرد زبان بیگانه نهی و بهکار بردن زبان فارسی تشویق میکند.
داستان «فارسی شکر است» در حقیقت به قصد دفاع از زبان شیرین و سادۀ فارسی و پرهیز از افراط و تفریط در آن با طنزی لطیف و زبانی شیرین در جهت آسیبشناسی زبان فارسی نگاشته شده است. از نظر او کاربرد صحیح زبان، همزبانی و همدلی را میسازد:
«رمضان همین که دید خیر! راستی راستی فارسی سرم میشود و فارسی راستاحسینی، باش حرف میزنم دست مرا گرفت و حالا نبوس کی ببوس و چنان ذوقش گرفت که انگار دنیا را بش دادهاند.» (همان: 41).
در این عبارات، شور و شوق حاصل از همزبانی کاملاً مشهود است.
4-4. نقش عاطفی
نقش عاطفی زبان، احساس درونی گوینده را بیان میکند. در این نقش، جهتگیری پیام به سوی گوینده است. به عبارت دیگر، گوینده در مرکز نقش عاطفی قرار دارد. این کارکرد زبانی «نمایانگر احساس مستقیم گوینده از موضوعی است که دربارهاش صحبت میکند، این نقش زبان بیانگر احساس عاطفی خاصی است که میتواند واقعی باشد، یا این چنین وانمود شود» (صفوی، 1380: 263).
نمود زبانی نقش عاطفی در ضمیر (من)، شبه جمله و اصواتی مثل آه، وه، افسوس، آوخ و... دیده میشود. هر کدام از این سه نظریهپرداز، در تقسیمات خود، یکی از نقشهای زبان را به نقش عاطفی اختصاص دادهاند و هر کدام در این رابطه توضیحی دادهاند؛ «یاکوبسن معتقد است که نقش صرفاً عاطفی زبان در حروف ندا تظاهر مییابد. مانند «ای وای»، یا حتی در اصواتی نظیر «نچ نچ!» و جز آن. این نقش نخستین بار توسط مارتی مطرح شد. این همان نقشی است که مارتینه آن را با اندکی گسترش، حدیث نفس مینامد» (صفوی، 1383: 31).
بین زبان عاطفی و زبان ارجاعی، تفاوتهایی وجود دارد و هرکدام ویژگیهای خاصی دارند. «زبان عاطفی زبان ادبیات است که با آن احساسات و عواطف را منتقل میکنند. حال آنکه زبان علم، زبان ارجاعی که به امر و معنایی در جهان بیرون ارجاع میدهد.» (شمیسا، 1373: 150-151). عاطفه صورتهای مختلفی از ترس، شادی، همدلی، تأسف و... را شامل میشود.
از منظر جمالزاده عدم کاربرد صحیح زبان باعث اختلال در نقش عاطفی شده جامعه را از روابط عاطفی دور ساخته به مردگی و افسردگی دچار میسازد. در عبارت زیر نقش عاطفی کاملاً مشهود است:
«پس از پنج سال در به دری و خون جگری هنوز چشمم از بالای صفحهی کشتی به خاک پاک ایران نیفتاده بود که ...» (جمالزاده، 1389: 29).
با تکیه بر معنی و بافت جمله میتوان به احساس ناراحتی راوی پی برد. قرینة لفظی «خاک پاک» حس دوستی و عشق به وطن نویسنده را بیان میکند و کلمات «در به دری» و «خون جگری» نوستالژی[29] (غم غربت) گوینده را نشان میدهد که چگونه مشتاق وطن خود است. در واقع نحوۀ بهکارگیری طبیعی و ساده کلمات، این احساس را بدون هیچ تکلفی به مخاطب انتقال میدهد و جهت پیام از آن جهت که بیانگر احساس و عاطفه است؛ به سوی گوینده است.
همچنین است در عبارتِ:
«با سر و صدای زیادی جوانک کلاه نمدی بدبختی را پرت کردند توی محبس» (همان: 33).
که در آن گوینده با آوردن صفت «بدبخت» برای «جوانک کلاه نمدی» احساس دلسوزی و ترحم خود را نشان میدهد. حرف «ک» در جوانک، کاف تحبیب است که این قراین همراه با بافت کلام، احساس راوی را نسبت به رمضان بیان میدارد و آوردن صفت «کلاه نمدی» برای او، بیانگر عاطفه گوینده نسبت به طبقة ضعیف اجتماعی اوست.
یا عبارتِ:
[رمضان] «آثار هول و وحشت در وجناتش ظاهر شد و زیر لب بسماللهی گفت و یواشکی بنای عقب کشیدن را گذاشت» (همان: 35).
که کلام حس ترس و وحشت را القاء میکند و تعجب همراه با ترس رمضان را از حرف زدن عربیمآب نشان میدهد. در این جمله، قرینههای لفظی برای نشان دادن حس تعجب و ترس، همراه با اطناب بیان شده است. «زبان عاطفی با اغراق همراه است و معمولاً یکی از دو جنبهی ایجاز و اطناب را دارد» (شمیسا، 1373: 151).
4-5. نقش تکیهگاه اندیشه
یکی دیگر از نقشهای زبان، نقش اندیشه است. زبان در این نقش به عنوان ابزاری برای تفکر، ایفای نقش میکند. «هرگاه زبان به عنوان وسیلهای برای تفکر و همچنین بیان تلاش ذهنی انسان و چاپ و انتشار نتیجۀ تحقیقات یک دانشمند و یا بیان نظریۀ جدید او به کار گرفته شود، ابزار بیان فکر و یا تکیهگاه اندیشه محسوب میشود» (باقری، 1373: 104). بلاغت زبان در این نقش نه در ارتباط با دیگران که در ارتباط با خود شخص معنا پیدا میکند؛ به این معنا که اندیشه یک فرآیند ذهنی است که در طی آن عقل از معلومات به مجهولات میرسد و با حدیث نفس که گفتوگوی عقل و نفس است، متفاوت بوده و کاملاً فرآیندی عقلی است. نقش اندیشگانی به عنوان یک کارکرد مهم زبان تلقی میشود که «تجربهاش از جهان درونی خودآگاهی گوینده، واکنشهایش، شناختاش، دریافتهایش و همچنین کنشهای زبانی صحبت کردن و فهمیدنش را نیز دربر میگیرد» (هلیدی به نقل از سلطانی، 1383: 166). این فرایند از آنجایی که ذهنی است کاملاً طبیعی در ذهن صورت میگیرد. بنابراین، باید برای انتقال و بیان آن نیز به صورت طبیعی و ساده عمل کرد:
«من در بین راه تا وقتی که با کرجی از کشتی به ساحل میآمدیم از صحبت مردم و کرجی بانها جستهجسته دستگیرم شده بود که باز در تهران کلاه شاه و مجلس تو هم رفته و بگیر و ببند از نو شروع شده» (جمالزاده، 1389: 32).
در محمل اندیشه، عقل به وسیله معلومات، مجهولات را کشف میکند. راوی با اندیشة خود و کنار هم قرار دادن معلومات به این نتیجه رسیده که بین شاه و مجلس اختلاف پیدا شده است. در این عبارات، گوینده از نقش تکیهگاه اندیشه استفاده میکند تا به وسیلة مهمترین نقش زبان، مجهولی که برای او پیش آمده است، معلوم کند. در واقع عباراتی از این دست بیانگر جریان سیال اندیشه در ذهن است که چگونه زبان در این مرحله ایفای نقش میکند. مانندِ:
«رمضان از شنیدن کلمۀ رعیّت و ظلم پیش عقل ناقص خود خیال کرد که فرنگیمآب او را رعیت و مورد ظلم و اجحاف ارباب ملک تصور نموده» (همان: 39).
رمضان نتیجه غلطی گرفته است، اما این خطا از پیام غلط حاصل شده است، چراکه جریان سیال اندیشه میتواند بر مبنای حقیقی و یا غیر حقیقی جریان یابد. این بستگی به ذهن شخص دارد که دارای چه نوع مبانی فکری است. بنابراین، توصیه و تأکید جمالزاده بر این است که اهل زبان زمانی دارای اندیشه صحیح هستند و از بلاغت زبان بهرهمندند که زبان را صحیح به کار برده و از تکلف، تصنع و بیگانهمآبی به دور باشند.
4-6. نقش ادبی
ایجاد زیبایی در کلام، نقش مهم و اساسی در بلاغت زبان دارد. در این نقش زبانی، توجه به خود پیام معطوف میشود. به بیان دیگر، هنگامی که ارتباط کلامی به سوی پیام گرایش یابد و خود پیام مورد توجه قرار گیرد، زبان وارد حوزة نقش ادبی میشود. آندره مارتینه، این نقش ادبی را نقش زیبایی آفرینی مینامد. «اعتقاد به نقش ادبی زبان ریشه در دیدگاههای شکولفسکی[30] روس و صورتگرایان چک بویژه موکارفسکی[31] و هاورانک[32] دارد» (صفوی، 1383: 34).
به اعتقاد لیچ[33] زبان ادبی نسبت به دیگر گونههای کاربردی زبان پیچیدهتر است. چنانکه عبارت یا جملهای طوری بیان شود که بیشتر توجه مخاطب، به خود پیام معطوف شود، جمله نقش ادبی دارد. «اگر به هر طریق، پیام به شکلی انتقال یابد که ارزشش بیش از بار اطلاعاتیش باشد، توجه به سمت خود پیام معطوف خواهد شد» (همان: 36).
گاهی گویندگان و نویسندگان در گفتهها و نوشتههای خود از نقش ادبی علاوه برای زیبایی کلام خود برای تأثیرگذاری و اهداف بلاغی دیگر استفاده میکنند. «گوینده به دلایل مختلف مانند تأثیر بیشتر کلام خود، از زبان به عنوان یک اصل زیباییآفرین استفاده میکند» (باقری، 1373: 105). بهکار بردن کلمات و اصطلاحات عامیانه علاوه بر نقش ترغیبی، میتواند نقش زیباییآفرینی نیز داشته باشد.
جمالزاده در داستان «فارسی شکر است» با به کارگیری واژگان و اصطلاحات عامیانه با بسامد بالا، نثرش را روان و زیبا کرده، توانسته از این نقش زبانی برای نقش اصلی (ترغیبی) استفاده کند:
«خواستیم هارت و هورت و باد و بروتی به خرج دهیم ولی دیدیم هوا پست است» (جمالزاده، 1389: 31).
وجود اتباع «هارت و هورت» و تعبیر زیبای «باد و بروت» و تکرار حرف «و» باعث زیبایی نثر شده و همچنین وجود کنایه «هوا پست است» نیز نقشی ادبی به جمله داده است. کارکرد ادبی جمله با بهکارگیری صنایع ادبی تحقق یافته و موجب زیبایی، تأثیر و بلاغت بیشتر کلام شده است. به عنوان مثال، در عبارت زیر بدون استفاده از صناعات تکلفآمیز توانسته نقش ادبی ایجاد کند:
«با هشت رأس انگشت دیگر روی پیش سینه آهاردار بنای تنبک زدن را گذاشته» (همان: 38).
جمالزاده با بهکار بردن واژۀ «رأس» برای انگشت و بهکارگیری تشبیه مضمر برای آن، نوعی هنجارشکنی در این جمله به کار میبرد که از دیدگاه نقشگرایی، باعث زیبایی آفرینی و تأثیرگذاری میشود. استفاده از نوعی افعال خاص «بنای چیزی را گذاشتن» با بسامد زیاد در داستان، ایجاد زیبایی کرده و موجب برجستگی و هنجارشکنی کلام شده و جمالزاده را در ردیف داستانپردازی موفق و صاحب بلاغت قرار داده است. «هر چه ضریب تعجب پیامی بالاتر باشد آن پیام از لحاظ معنایی غنیتر است و در نهایت تبدیل زبان عادی یا خودکار به زبان ادبی را در پی خواهد داشت» (آقاگل زاده، 1382: 6). نظیر عبارتِ:
«تمام کلمات ذیل آهسته و شمرده مسموع سمع حضار گردید» (جمالزاده، 1389: 34).
جناس اشتقاقی بین کلمات «مسموع، سمع» و تکرار حرف «س» زیبایی ایجاد کرده و باعث آهنگین شدن جمله شده زبان را از حالت عادی خارج ساخته به زبان ادبی تبدیل کرده است. بنابراین، نویسنده یا شاعر برای ایجاد زیبایی به طرق مختلف به تزیین گفتههای خود میپردازد، «اما این نقش زبان [ گاهی ] با نقشهای دیگر چنان در آمیخته است که غالباً نمیتوان آنها را از یکدیگر جدا کرد، مگر در مواردی که عالماً و عامداً برای این منظور به کار رفته باشد (مثلاً در شعر)» (نجفی، 1374: 37 و 38).
آنچه در این میان حائز اهمیت است این است که استفاده از نقش ادبی نباید تصنعی باشد. اگر گوینده یا نویسندهای نتواند از این نقش زبان هنرمندانه استفاده کند به یقین به بلاغت کلام آسیب زده است. جمالزاده در داستان «فارسی شکر است» از این نظر موفق بوده و به طور عملی ثابت کرده است که برای استفاده از نقش ادبی نیازی به تکلف و تصنع نیست، بلکه این نقش هم باید مثل سایر نقشها طبیعی و ساده باشد تا بتواند نقش ایفا کند و گرنه خود عاملی بازدارنده خواهد بود:
«آواز گیلکی کرجیبانهای انزلی به گوشم رسید که بالام جان، بالام جان خوانان، مثل مورچههایی که دور ملخ مردهای را بگیرند؛ دور کشتی را گرفتند» (جمالزاده، 1389: 29).
تشبیه ساده و محسوسی که در جمله بهکار رفته، کلام را ادبی کرده است. نویسنده از بین صنایع بدیع و بیان، بیشتر تشبیهات ساده و محسوس را که دربر گیرندة بیشترین مخاطب است به کار میبرد. سادگی و روانی نثر ایجاب میکند که نویسنده تشبیهات پیچیده را بهکار نبرد.
به طور کلی جمالزاده برای به کارگیری نقش ادبی زبان از صنایع لفظی یا معنوی تا وقتی کلام اقتضا نکند، چندان اهمیتی قائل نیست و معتقد است استفاده از آنها باید به طور طبیعی و غیرتصنعی باشد.
- نقشهای چند گانه در بلاغت زبان
پیامهایی در متن وجود دارند که از چند نقش زبانی برخوردار هستند. «در فاصلۀ میان جملاتی که از دیدگاه نظری به صورت مطلق در چهارچوب یکی از نقشهای زبان قرار میگیرد، سایه روشنهایی وجود دارد که حتی در بعضی موارد تشخیص گرایش به یکی از نقشهای زبان را مشکل میسازد» (صفوی، 1383: 38).
تعیین نقش اصلی به معنی حصر در آن نیست، بلکه ممکن است جملهای علاوه بر نقش ادبی غالب، نقش ترغیبی و یا عاطفی نیز داشته باشد. بهکارگیری چند کارکرد زبانی در یک جمله، قدرت و بلاغت زبان و مهارت نویسنده را نمایان میکند؛ به طوری که میتوان در یک جمله در آن واحد از چندین نقش زبانی استفاده کرد. استفاده از این امکان، توانایی گوینده و نویسنده را میرساند که میتواند در یک کلام از چندین نقش زبان بهره گرفته آثار خود را برجسته سازد. بنابراین، راز برتری یک متن به متون دیگر و ماندگاری آن را باید در همین نقشهای چندگانه و مهمتر از همه چگونگی استفاده از آنها جست. از این رو «مشکل بتوان پیام کلامیای را یافت که تنها در قالب یکی از این نقشها قابل طرح باشد. تعیین انواع پیامهای کلامی بر این اساس صورت نمیپذیرد که هر یک از آنها صرفاً در قالب یکی از این چند نقش زبان قابل طبقهبندی است، بلکه بر پایة این امر تحقق مییابد که هر پیام از چه جایگاهی در سلسله مراتب این نقشها برخوردار است.
ساخت کلامی پیام اساساً به تفوق یک نقش بر نقشهای دیگر وابسته است. اگر چه هدف اصلی بسیاری از پیامها، ارجاع به مصداق، یعنی جهتگیری به سمت موضوع است» (صفوی، 1380: 262-263). به عنوان مثال، در عبارتِ:
«رمضان با صدایی زار و نزار بنای التماس و تضرع را گذاشته» (جمالزاده، 1389: 40).
نقش عاطفی و ادبی نقشهایی هستند که در طول یکدیگر، در جمله دیده میشوند. با توجه به معنی و بافت کلام و همچنین نحوة کاربرد کلمات، پیام احساس گوینده را بیان میکند و به همین علت جهت پیام به سوی گویندۀ کلام قرار میگیرد. نقش ادبی جمله نیز با جناس بین کلمات «زار ، نزار» تحقق یافته است، اما نقش عاطفی کلام برجستهتر است از این جهت که هدف نویسنده از بیان این جمله صرفاً خلق زیبایی نبوده، بلکه نقش ادبی برای کارکرد نقش بلاغی بوده است. یا به عنوان مثال در عبارتِ:
«رمضان مادر مرده که از فارسی شیرین جناب شیخ یک کلمه سرش نشد» (همان: 35).
دو کارکرد زبانی در جمله دیده میشود: عاطفی و ترغیبی. با توجه به بافت و معنی کلام، نقش عاطفی جمله نمایان است که در آن گوینده حس ترحم و دلسوزی خود را از طریق لفظ «مادر مرده» به مخاطب انتقال میدهد و با در نظر گرفتن بافت جمله و موقعیت آن در داستان و همچنین با کاربرد صفت «شیرین» برای فارسی میتوان نقش ترغیبی آن را دریافت که حاصل تمرکز بر مخاطب پیام است. در اینجا نقش عاطفی همراه با نقش ترغیبی در جهت بلاغت زبان حرکت میکند، زیرا گوینده هدفش این است که در قالب نقش ترغیبی، احساس و نگرش خود را نیز به مخاطب ابراز دهد. همچنین در عبارتِ:
[رمضان] «دید خیر راستی راستی فارسی سرم میشود و فارسی راستاحسینی باش حرف میزنم» (همان: 41).
نقش ادبی همراه با نقش ترغیبی در جمله دیده میشود. واجآرایی حرف «س» باعث زیبایی متن و تحقق کارکرد ادبی جمله شده است، اما نقش ترغیبی زبان که با بهکارگیری کلمات عامیانه و صفت راستاحسینی (زبان فصیح و رسا) تحقق یافته، نقش اصلی و مسلط جمله است. مخاطب در این جمله در مرکز توجه قرار میگیرد و پیام به سمت او گرایش مییابد.
در جملاتی که چند نقش زبانی در آنها نمود مییابد، غالباً نقش اصلی جنبة هدف و دیگر نقشها جنبۀ ابزاری پیدا میکند. نمونة روشنتر را میتوان در این عبارت دید:
«شما را به خدا آیا میتوانید به من بفرمایید برای چه ما را تو این زندان مرگ انداختهاند؟» (همان: 38).
در این جمله چند نقش زبانی به چشم میخورد. نقش اول که آشکارتر به نظر میآید و زودتر به ذهن خطور میکند، نقش ارتباطی جمله است. این کلام گفتوگوی رمضان را با فرنگیمآب نشان میدهد. جمله علاوه بر نقش ارتباطی زبان از نقش ادبی و عاطفی نیز برای بلاغت زبان استفاده می کند. با وجود اضافة تشبیهی «زندان مرگ» هم نقش ادبی آن تحقق یافته هم نقش عاطفی. در واقع با این تعبیر احساس خود را نیز بیان داشته است، اما از این سه نقش زبانی، یکی از آنها نقش اصلی و بقیه ابزاری به شمار میآید که در اینجا باید نقش ارتباطی را نقش اصلی و ادبی و عاطفی را ابزاری محسوب کرد که همگی در راستای بلاغت زبان حرکت می کنند.
بحث و نتیجهگیری
زبانشناسی نقشگرا رویکردی در زبانشناسی است که بر اساس آن نقشهای زبان به تعیین علمی و دقیق بلاغت زبان میپردازد. بررسی داستان «فارسی شکر است» از این منظر بیانگر این است که جمالزاده در این داستان در پی آسیبشناسی زبان و ارائة راهکارهای عملی برای آن است. بررسی داستان به خوبی نشان میدهد که او کاملاً به نقشهای زبانی واقف بوده و استادانه از آنها برای پیشبرد اهداف بلاغی زبان خود استفاده میکند.
با بررسی و تطبیق 11 نقش مطرح در زبانشناسی نقشگرا، میتوان آنها را در شش نقش تقسیمبندی کرد: 1- ارتباطی، 2- ارجاعی، 3- ترغیبی، 4- عاطفی، 5- تکیهگاه اندیشه و 6- ادبی.
جمالزاده با توجه به زبانشناسی نقشگرا، نقشهای زبانی را در این داستان بر اساس اولویت و اهمیت به ترتیب زیر مورد استفاده قرار داده است:
- نقش ترغیبی: جمالزاده مخاطب را با استفاده از لغات، اصطلاحات و ضربالمثلهای عامیانه بر سادهنویسی و استفاده از زبان فارسی در گفتار و نوشتار به جای زبان بیگانه، ترغیب میکند.
- ارتباطی: نقش ارتباطی جملات در جهت پیشبرد داستان و رسیدن به این پیام است که برای یک ارتباط صحیح باید زبان فارسی را حفظ کرد و در برابر زبان بیگانه آن را پاس داشت و از هر نوع کاربرد ناصحیح و فضل فروشانه پرهیز کرد.
- ارجاعی: بسامد نقش ارجاعی زبان را باید به دیدگاه و جهاننگری واقعگرایانة جمالزاده نسبت داد. ارجاع برون متنی در داستان به صورت اشاره به واقعیاتی در بیرون، نظیر ورود زبان بیگانه به داخل زبان فارسی در زمان نویسنده به خصوص از طریق عربیمآبها و فرنگیمآبها دانست. از این رو او معتقد است برای حفظ این نقش و استفاده صحیح از آن نباید از کارکرد طبیعی زبان خارج شد.
- عاطفی: نقش عاطفی در زبان قویترین عامل بقای حیات انسانی است، چرا که نبود روابط عاطفی جامعه را به مردگی میکشاند. استفاده ناصحیح از زبان، این نقش را به شدت آسیبپذیرکرده روابط عاطفی را از بین میبرد.
- ادبی: جمالزاده با ارائه الگویی ساده و به کار بردن آرایههای طبیعی، مناسب و بهجا ثابت کرده است که استفاده از نقش ادبی کاملاً با تکلف، تصنع، فضل فروشی و بیگانهمآبی متفاوت بوده و در صورت استفاده صحیح از این نقش در ایجاد ارتباط، ترغیب و نقش عاطفی بسیار مؤثر خواهد بود.
- تکیهگاه اندیشه: از نظر جمالزاده کسی که به بیگانهمآبی روی میآورد و از کاربرد صحیح زبان دوری میکند دارای اندیشه ناصحیح است. برای اصلاح این درد باید به طریق کاربرد صحیح زبان اقدام کرد. نتیجه اینکه تمامی نقشهای زبان در یک سطح نیستند، گاهی در نوشتهای، نقشی جنبۀ هدف ومآبقی جنبة ابزاری پیدا میکند، اما باید برای کارکرد صحیح نقشهای زبانی به کارکرد طبیعی زبان روی آورد و از هرگونه تکلف، تصنع، فضل فروشی و بیگانهمآبی به شدت پرهیز کرد.
جمالزاده در اثر «فارسی شکر است» این کارکرد را به طور کامل رعایت کرده و توانسته از نقشهای تکیهگاه اندیشه، نقش عاطفی و نقش ادبی به عنوان نقش ابزاری و از نقش ارتباطی، ارجاعی و ترغیبی به عنوان اهداف استفاده کند و در میان نقش ارتباطی، ترغیبی و ارجاعی، نقش ترغیبی را به عنوان نقش والا در جهت بلاغت زبان در رأس قرار دهد؛ یعنی نویسنده میخواهد از طریق ارتباط، بیان اندیشه، ارجاع به واقعیت، انگیزش عاطفه و زیبایی آفرینی ادبی، مخاطب را ترغیب به استفاده از زبان مادری بکند و بفهماند که زبان ساده و طبیعی؛ یعنی بلاغت زبان و این معنی را با انتخاب زیبایی که برای داستان خود انتخاب کرده به خوبی به خواننده القاء می کند که راستی «فارسی شکر است».
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
.[1] سورة ابراهیم، آیة 4.
[2]. Chomsky, N.
[3]. Fowler, R.
[4]. Dik, S.
[5]. Givon, T.
[6]. Halliday, M.
[7]. Benveiste, E.
[8]. Martinet, A.
[9]. Sius, M.
[10]. Trubetzkoy, N. S.
[11]. Jakibson, R.
[12]. Jones, D.
[13]. Systemic functional grammar
[14]. instrumental
[15]. regulators
[16]. Explanatory
[17]. Reciprocity
[18]. emotive
[19]. Heuristic
[20]. poetic
[21]. emotive
[22]. conative
[23]. refrential
[24] .Metalinguistic
[25]. phatic
[26] .Lawrence, R.
[27]. Monolog
[28]. Dialogue
[29]. nostalgia
[30]. Shklovsky, V.
[31] . Mukarovsky, J.
[32] . Havranek, B.
[33] . Leech, G.