گسترش انتخاب معادلهای دقیق و بینقص و انتقال مفاهیم آن از زبان مبدأ به زبان مقصد در طول تاریخ از جمله چالشها و مشکلاتی بوده است که مترجم همواره بر سر راه خود داشته است. برخی از زبانشناسان بر این باورند که ترجمه و معادلیابی واژگان، انعکاس دقیقی از زبان مبدأ نیست و علت آن را تجربههای متفاوت شناختی و فرهنگی سخنوران زبان در طول زمان میدانند. ماحصل بررسیهای زبانی پژوهشگران از قدیم تاکنون این بوده است که هر زبانی صورتبندی و مفهومسازیهای منحصر به فرد خود را دارد و همین امر سبب میشود تا سخنوران آن زبان بینش و جهانبینی متفاوتی داشته باشند. بنابراین، مترجم ممکن است گاهی در انتقال دادههای متفاوت زبانی دچار مشکل شده و با پدیدهای به نام «نسبیت زبانی» «دست» و پنجه نرم کند.
به طور کلی میتوان گفت هر زبانی برای مفهومسازی گاهی از امکانات کلی و ویژگیهای مشترک زبانی استفاده میکند؛ به طوری که گویا محصول مشترک و دستاورد کلی شناخت انسان است. این نوع از مفهومسازیها تحت عنوان همگانی زبانی یا اشتراکات زبانی مطرح میشود. گاهی هم برای تولید و مفهومسازی از ساختارها و تجربههای شناختی و فرهنگی متفاوت سخنوران خود استفاده میکند که این پدیده را میتوان با عنوان «نسبیت زبانی» بیان کرد.
یکی از مقولههای زبانی که نسبیت زبانی در آن نمود پیدا میکند، چگونگی صورتبندیهای نام اندامها و مفهومسازیهای فرهنگی آن است. پژوهشهای زبانشناسی جدید حاکی از آن است که نام اندامها (واژههای مختص اعضای بدن انسان) شامل مبانی و ریشههای فرهنگی و شناختی هستند. در حقیقت این واژهها بیانگر منبع شناخت، فرهنگ، فکر و اندیشه و احساس سخنوران هر زبانی است (شریفیان، 1393: 82 و 83).
تن و صورتبندی زبانی آن یکی از محوریترین سازوکارهای زبانی تلقی میشود. از این رو، نام اندامها که ویژگی تن- زبانی را در خود میگنجانند از اهمیت کلیدی در بررسیهای شناختی و فرهنگی برخوردارند (زاهدی و ناظوری، 1390: 2). به عنوان نمونه میتوان به واژۀ «أنف» (بینی) در زبان عربی اشاره کرد که بر اساس آن صورتبندیهای زبانی و مفهومسازیهایی شکل گرفته است و ریشه در فرهنگ یا جهانبینی متفاوت سخنوران آن زبان دارد. در زبان فارسی اصطلاح «از سر گرفتن» را معادل اصطلاح «استئناف» در زبان عربی قرار دادند. نقطه شروع در زبان فارسی «سر» تلقی شده و این در حالی است که نقطه آغاز و شروع در زبان عربی «بینی» است. بنابراین، میبینیم که معادلسازی اتفاق افتاده است، اما ترجمه نتوانسته نسبیت و اختلاف فرهنگی را انتقال دهد. به نظر میرسد بسیاری از مفهومسازیهای واژۀ «أنف» در زبان عربی ریشه در نگاه و اندیشۀ پیشینیان دارد. مفاهیم فیزیولوژی واژۀ «أنف» با مفاهیم سوسیولوژی[1] (جامعه شناسی) ارتباط تنگاتنگی دارد و از «باور قدیمی سخنوران زبان عربی نشأت میگیرد که «بینی» محل استقرار روح و حیات و تازگی است» (زیعور، 1975: 8 و 28). به عبارت دیگر، میتوان گفت که بین مفهوم فیزیولوژی «أنف» و مفهوم از سر گرفتن و شروع کردن ارتباطی وجود دارد. از آنجا که «بینی» منبع و مصدر تنفس کردن به شمار میآید و با مفهوم حیات و زندگی در تناسب است، میتوان آن را نقطه آغاز و یا پایان زندگی در نظر گرفت.
معادل واژۀ «دست» در زبان عربی «ید» و در گویشهای محلی «إید» است. بسامد بالای این ناماندام از یک سو و اهمیت و جایگاه نام اندامها در زبان از سوی دیگر، ما را بر این امر واداشت تا به بررسی واژۀ «دست» و صورتبندیهای زبانی و مفهومسازیهای فرهنگی آن بپردازیم. تا از طریق تحلیل معنایی و زبانی این ناماندام به حافظۀ جمعی سخنگویان جامعۀ انسانی عرب «دست» یابیم، سپس چگونگی معادلگزینی و ترجمۀ آن را در زبان فارسی مورد بررسی قرار دهیم. تجارب انسانی سخنوران زبان در نام اندامها گاهی متفاوت بوده و گاهی هم شباهت دارد. با توجه به اینکه زبان عربی و زبان فارسی از دو ریشه و خانواده زبانی متفاوت هستند، بررسی مفاهیم فرهنگی ناماندام «دست» در زبان عربی و بررسی معادل آن در زبان فارسی بسیار حائز اهمیت است، چراکه بررسی و مقایسۀ نام اندام «دست» در دو زبان، شاید قدم مهمی در راستای فهم تفاوتها و اشتراکات فرهنگی در پژوهشهای زبانشناسی باشد.
سؤالات پژوهش به این صورت است:
- صورتبندیهای زبانی و مفهومسازیهای فرهنگی ناماندام «دست» در زبان عربی چگونه است؟
- چگونه میتوان نسبیت زبانی حاصل مفهومسازیهای ناماندام «دست» را به زبان فارسی انتقال داد؟
فرضیه تحقیق به این صورت در نظر گرفته شده است که «نوعی از نسبیت زبانی در مفهومسازیهای نام اندام «دست» در زبان عربی وجود دارد که ترجمه در انتقال آن به زبان مقصد عاجز و ناتوان است».
- پیشینۀ پژوهش
در زمینۀ نام اندامها و بررسی مفاهیم شناختی و فرهنگی آن و ترجمۀ آن، پژوهشهای متعدد و قابل توجهی در زبانهای مختلف انجام شده است. از جمله آن میتوان به مواردی که در ادامه ذکر خواهد شد، اشاره کرد.
از جمله پژوهشگران انگلیسی، ایلدیکو[2] (1990م) است. او ثابت کرده است که با کمک نام اندامها میتوان دامنۀ واژگان زبان را وسعت بخشید. همچنین گیبس و ویلسون[3] (2002م) معتقدند تن انسان به عنوان منبع شناختی در زبان استعاری مورد استفاده قرار میگیرد. پژوهشهای دیگری نیز در این زبان انجام شده است از جمله آن، پژوهش آهن و وون[4] (2007م) است که بر این باورند «دست» ناماندامی است که بیشترین کاربرد را در زبان انگلیسی دارد. گفتنی است که این پژوهشگران مفاهیم شناختی و فرهنگی «دست» را در زبان انگلیسی مورد بحث و تحقیق قرار دادند.
در زبان چینی، یو[5] (2000م) به مقایسه نام اندام کف «دست» و «انگشت» در زبان چینی و انگلیسی پرداخته است. وی معتقد است که مفاهیم ساخته شده براساس نام اندامها در قالب تجربۀ شناختی مشترک همۀ انسانهاست. وانگ[6] (2001م) شکل جدیدی از مفهومسازیهای فرهنگی و تغییرات معنایی واژۀ «دست» را در زبان چینی ارائه داده است. وی بر این باور است که فرآیند و صورت مفهومسازیهای فرهنگی واژهها همانند گیاه کاکتوس میماند.
پژوهشگران زبان فارسی نیز در راستای پژوهشهای نام اندامها و استعارههای مفهومی قدمهای مهمی را برداشتند. از جمله آنها میتوان به پژوهش ویسیحصار و همکاران (1393ش) تحت عنوان «استعاره و فرهنگ: رویکردی شناختی به دو ترجمۀ رباعیات خیام» اشاره کرد که به الگوهای فرهنگی در فرآیند ترجمه پرداخته و با بررسی سه رباعی از خیام در ترجمههای انگلیسی و کردی به این نتیجه میرسد که الگوهای غیرمشترک فرهنگی در ترجمهها، اصلیترین عامل عدم تعادل و ترجمهناپذیری استعاره است.
مقالۀ «تحلیل نقش صورتبندیهای زبانی و حوزههای فرهنگی در ترجمۀ ترکیبهای استعاری از منظر زبانشناسی شناختی» (1401ش) که همایونی و فولادی آن را به نگارش درآوردند در بخشی از مقاله به تحلیل نام اندامها و چگونگی ترجمه و معادلیابی آن در سه زبان فارسی، عربی و انگلیسی پرداخته شده است. این مقاله سمت و سوی اهداف ما را دنبال کرده است.
زبان عربی به ویژه حوزۀ لهجهها و گویشها در مقایسه با زبانهای دیگر بهره کمی از پژوهشهای شناختی و فرهنگی نام اندامها برده است. این در حالی است که این زبان با قدمت تاریخی و فرهنگی و تنوع لهجهها و گویشها، قابلیت بررسی و بحث و تحقیق در این زمینه را داراست. بنابراین به پژوهشهای بسیار اندکی برخورد کردیم که به حوزۀ نام اندامها پرداختهاند. از جمله این پژوهشها میتوان به کتاب «المعتقدات الشعبیة فی التراث العربی» نوشته محمد توفیق السهیلی و حسن الباش اشاره کرد. نویسندگان در فصل پنجم این کتاب به فرهنگ و اعتقادات ملتهای عربی از منظر نام اندامها پرداختهاند.
گنجیان خناری و کماسی (1402) مقالهای با عنوان «البناء الثقافی والمعرفی لمفردة الأنف و مردافاتها فی اللغة العربیة من منظار علم اللغة الثقافی و علی ضوء نظریة وانغ لی» به رشته تحریر درآوردهاند که تا حدودی اهداف مقالۀ در حال نگارش را دنبال کرده است. نویسندگان از منظر زبانشناسی فرهنگی و با تکیه بر نظریۀ وانگ[7] چگونگی مفهومسازیهای فرهنگی و شناختی نام اندام «أنف» (بینی) را بررسی کردهاند.
نظری در مقالهای تحت عنوان «تحلیل مقولههای نسبیت زبانی در عربی نسبت به فارسی و تأثیر آن بر ترجمه» به بررسی نمونههایی در زبان عربی که نوعی از نسبیت زبانی در آن حاکم است، پرداخته است. از مهمترین نمونههای اشاره شده در این مقاله میتوان به مفهوم عدد در زبان عربی و ترجمۀ آن به زبان فارسی اشاره کرد.
نا گفته نماند در راستای بررسی نام اندامهای زبان عربی، سپس بررسی چگونگی معادل آن در زبان فارسی تحقیقاتی صورت گرفته، اما آنچه حائز اهمیت است این است که تاکنون تحقیقی در زمینۀ صورتبندیها و مفهومسازیهای نام اندام «دست» در زبان عربی و سپس بررسی چگونگی وجود نسبیت در ترجمۀ آن به زبان فارسی، پژوهشی صورت نگرفته است. وجه تمایز پژوهش حاضر با پژوهشهای دیگر در بیان نمونههایی از گویشها و تعابیر روزمرۀ زبان عربی به عنوان جامعۀ آماری و همینطور بررسی چگونگی معادل و ترجمۀ مؤلفههای معنایی ناماندام «دست» در زبان فارسی است.
- روش پژوهش
مقالۀ پیش رو در قالب چهارچوب رویکرد شناختی- فرهنگی است. برای رسیدن به هدف مورد نظر از نظریههای زبانشناسی شناختی- فرهنگی همچون ابزاری برای پیش بردن تحقیق استفاده خواهیم کرد. این پژوهش به توصیف شیوۀ کاربرد نام اندام «دست» در زبان عربی میپردازد و سپس معادلهای آن را در زبان فارسی مورد بررسی قرار میدهد. بدین ترتیب تحلیلهای بحث، ماهیتی کیفی دارند و روش تحقیق به صورت بررسی توصیفی و تحلیلی نمونههایی از صورتبندیها و مفهومسازیهای ناماندام «دست» دارد. پیکرۀ زبانی پژوهش حاضر در زبان عربی نمونههایی مستخرج از قرآن کریم و تعابیر و ضربالمثلها است.
- چهارچوب نظری پژوهش
زبان یک پدیدۀ انسانی فارغ از هر قومی و کشوری است. مسائل مربوط به زبان همواره مورد توجه علمای قدیم و معاصر بوده است. مسئلۀ نسبیت زبانی و ترجمهپذیری زبان نیز در طول تاریخ مورد توجه پژوهشگران و زبانشناسان بوده است. عدهای مسیر افراطی را طی کرده و در نهایت نظریۀ حتمیت زبانی؛ یعنی نسبی بودن مطلق و صددرصد زبان را ارائه دادند. عدهای نیز مسیر تعادل را طی کرده و بر این باور بودند که روح هر زبانی حدودی از نسبیت را دربر دارد. گروهی دیگر به همگانی بودن زبان نزد همۀ انسانها و دستاورد مشترک بشر در طول تاریخ حکم قطعی دادند. در مطالب پیش رو به نظرات عدهای از زبانشناسان در رابطه با نسبیت زبانی و ترجمهپذیری آن نزد زبانشناسان قدیم عربی و همینطور زبانشناسان معاصر خواهیم پرداخت تا در نهایت سمت و جهتی مشخص و راهحلی درست را اتخاذ کنیم تا بتوانیم در تحلیل دادههای پژوهش آن را بهکار بگیریم.
4-1. دیدگاههای زبانشناسان در رابطه با نسبیت زبانی
مسئلۀ ارتباط بین زبان و اندیشه، قدمتی دیرینه دارد. فلاسفۀ یونان از جمله افلاطون و ارسطو در این زمینه اظهارنظر کردهاند. از افلاطون نقل است که «هنگام تفکر روح انسان با خودش حرف میزند» (نظری، 1396: 103). ریشههای فکری نسبیت زبانی را میتوان نزد زبانشناسان عربی در قدیم نیز جستوجو کرد. زبانشناسان عربی به عنوان یکی از پیشگامان نظریهپردازان زبانشناسی در وصف زبان و نسبیت آن دیدگاههایی را ارائه دادهاند.
أبو سعید سیرافی (368-280 هـ) در مناظره با عالم فلسفه و منطق أبو بشر متى بن یونس آورده است: «علم منطق و فلسفه بر مبنای زبان و ساختارها و ویژگیهای یونانیان شکل گرفته است و زبان منطق یونان با زبان عربی و ترکی و... مناسبت ندارد. بنابراین، ممکن است سخنور زبان عربی یا ترکی در تطبیق قانون یونانی دچار مشکل شود؛ زیرا با معیارهای زبان مبدأ ناآشنا است» (التوحیدی، بیتا: 1/64-67).
ابن حزم اندلسی (456-357 هـ) در تعریف زبان آورده است: «زبان کلام منطوقی است که یا برای بیان مفاهیم مادی همچون: قلم و کتاب و خانه و... بهکار گرفته میشود یا برای بیان مفاهیم انتزاعی و معنوی، همچون: شادی و غم و... . همۀ زبانها در تعبیر از مفاهیم مادی یکسان هستند، اما تفاوت زبانی در بیان مفاهیم معنوی و انتزاعی حاصل میشود» (بنیالعطا، بی تا: 474).
در زمان معاصر، زبانشناس و فیلسوف آلمانی فون هومبولت[8] (1835-1767م) از پیشگامان و رهبران نظریۀ نسبیت زبانی است. او بر این باور است که «ساختار داخلی هر زبانی انعکاسی از روح سخنوران آن است» (العباسی، 2019: 1976). دیدگاههای هومبولت نقطه عطفی در زبانشناسی به شمار میرود. زبانشناسان مشهوری چون سوسور[9] و وایسگربر[10] از نظرات و دیدگاههای وی تأثیر پذیرفتند و بهره بردند.
نظریۀ نسبیت زبانی در آمریکا تحت تأثیر دیدگاههای زبانشناسان اروپا در شرایطی مطرح شد که بحثهای نژادپرستی و زبان و ملیت به اوج خود رسیده بود. از این رو، این نظریه توسط ادوارد سابیر[11] (1930-1884) و بنیامین لی وورف[12] (1941-1897م) مسیر افراطی را در پیش گرفت. وورف، ریشۀ زبانها را یکسان نمیدانست و میگفت زبانها پیشینۀ متفاوتی دارند؛ بنابراین، سخنوران زبان بینش متفاوتی دربارۀ جهان هستی دارند (بالمر، 1986: 86).
4-2. نقد و تحلیل نظریۀ نسبیت زبانی و کارکرد آن در ترجمه
بسیاری از زبانشناسان مباحث نسبیت زبانی را وارد عرصۀ ترجمه کردند و بر این باورند که نسبیت زبان مانع انتقال مفاهیم و اختلافهای فرهنگی از زبانی به زبان دیگر میشود. فرانز بواس[13] زبانشناس آمریکایی اعتقاد داشت که «فهم فرهنگ زبان امری غیرممکن است و فقط از طریق یادگیری آن زبان حاصل میشود» (Duranti, 1997: 52).
در مباحث پیشین اشاره کردیم که مسئلۀ نسبیت زبانی نزد عدهای مسیر افراطی را طی کرده و منجر شده است تا به حاکم بودن نسبیت مطلق بر زبان رأی قطعی دهند. برخی دیگر روح و پیشینۀ همۀ زبانها را یکسان دانسته و به قطعی بودن همگانی زبانها باور دارند. اما نتایج پژوهشهای جدید برخلاف این دو دیدگاه را ثابت کرده است. همانطور که حتمیت وجود نسبیت مطلق در زبان و در همۀ عناصر زبان، تفکری افراطی و غیرعلمی به شمار میآید (السیّد، 2003: 134)، میتوان گفت که یکسان فرض کردن زبانها در همۀ زوایا و عناصر زبانی نیز خللی در راستای فهم درست زبان وارد میکند. با بیان کردن معایب و مزایای نسبیت زبانی شاید بتوان راهحل مناسبی در کاربردی کردن آن در راستای ترجمه بهره برد. از جمله معایب نسبیت زبانی که منجر به ترجمهناپذیری زبان میشود را میتوان در موارد زیر پیدا کرد:
الف- بهره گرفتن کامل از نظریۀ نسبیت زبانی و تمسک جستن تنها به آن و در نظر گرفتن اینکه زبان مبدأ با زبان مقصد کاملاً متفاوت است، امکان ترجمهپذیری را به صفر میرساند.
ب- تصور و فرض اینکه انسانها جهان را از ورای زبان خود میبینند و زبان افکار و فرهنگ، همۀ انسانها را منحصر به خود میکند، امکان فهم و شکلگیری ارتباط بین انسانها را کمرنگ میکند.
ج- اگر مترجم ساختارها و ویژگیهای باطنی زبان را عامل و سبب وجود تفاوتهای زبانی در نظر بگیرد از عوامل دیگر همچون معیارهای فرهنگی و اجتماعی و... که از عوامل اصلی ایجاد تفاوتهای زبانی است، غافل میشود.
شاید بتوان گفت که مزایای بهره گرفتن از نسبیت زبانی در مطالب زیر خلاصه میشود:
الف- زبان دستاورد سخنوران خود است و همانطور که هایدگر[14] اذعان دارد: «زبان خانه وجود انسان است» (Heidegger,2003: 2/261). عنایت به اینکه زبان ما حصل جهانبینی و فرهنگ سخنورانش است، حساسیت امانتداری در ترجمه و انتقال مفاهیم را افزون میکند.
ب- علم و آگاهی مترجم به تفاوتهای فرهنگی همچون ابزاری در دستان اوست تا تمام امکانات زبان مقصد را به منظور انتقال درست مفاهیم زبان مبدأ بهکار بگیرد.
از مباحث مطرح شده چنین برداشت میشود که زبان قبل از اینکه خود نقشی در تولید فکر و اندیشه داشته باشد در بستر تاریخی و فرهنگی و اجتماعی رشد یافته است. بنابراین، نسبیت زبانی حاصل تفاوتهای تجربههای زیستۀ سخنوران زبان است و مترجم برای درک و فهم معنی باید به تجربههای تاریخی و فرهنگی و اجتماعی سخنوران زبان مراجعه کند.
4-3. صورتبندیهای نام اندامها و مؤلفههای معنایی و چگونگی ترجمۀ آن
برخی از اعضای بدن به عنوان پایهای برای مفهومسازی عمل میکنند. مثلاً واژۀ «دل» در زبان فارسی پایهای مفهومی ایجاد میکند که از طریق آن سخنگویان زبان، تجربههای زبانی و اجتماعی و عاطفی و شناختی خود را بیان میکنند (شریفیان، 1393: 126). گاهی مفاهیم شکل گرفته براساس نام اندامها همچون استعارهای در زبان پدیدار میشود. مترجمان غالباً در چگونگی ترجمۀ استعارهها با چالشهایی روبهرو شدهاند. از این رو، رویکردهای متفاوتی در زمینۀ ترجمهپذیری یا ترجمهناپذیری این نوع از مفاهیم به وجود آمده است. در مطالب پیش رو به برخی از این رویکردها اشاره خواهیم کرد.
4-3-1. ترجمهپذیری یا ترجمهناپذیری مؤلفههای معنایی
استعارهها یا مؤلفههای معنایی گاهی بیانگر تجربههای زیستی مشترک اکثر تمدنها و فرهنگهاست. داگوت[15] بر این باور است که هر چقدر اشتراکات فرهنگی دو زبان بیشتر باشد، ترجمۀ آن سادهتر میشود و برعکس (Dagut, 1976: 32). بنابراین، ترجمه این نوع از مفهومسازیها در هر دو زبان مبدأ و مقصد همپوشانی دارد و مترجم دچار مشکل نخواهد شد. نیومارک[16] ترجمۀ مفاهیم شکل گرفته بر اساس استعارهها را امکانپذیر میداند. البته او مفهومسازیهای زبانی که وابسته به فرهنگی خاص هستند را چالشی فراروی ترجمه میداند.
تحول عمده در تغییر نگرش نسبت به ترجمه به طور کلی و ترجمۀ استعاره به طور خاص در دهه هشتاد میلادی با مطرح شدن رویکرد شناختی به وجود آمد و تاباکوسکا[17] (1993م) به عنوان یکی از اولین محققانی است که کاربرد زبانشناسی را به عنوان رویکردی در مطالعات ترجمه مورد بررسی قرار داده است. در رویکردهای زبانشناسی شناختی برخلاف نظریات کلاسیک، ترجمۀ استعاره از سطح زبانی و ساختاری آن فراتر میرود، چراکه رویکرد کلاسیک، هدف از ترجمه را تأثیر یکسان متن بر خوانندگان زبان مبدأ و مقصد از طریق رعایت تعادل در ترجمه میدانست؛ از این رو، برای این منظور سعی میکرد واژگانی را برای ترجمه برگزیند که مشابه واژگان زبان مبدأ باشد. این در حالی است که رویکرد شناختی معتقد است تعادل ترجمه در استعارههای مفهومی در دو زبان باید در سطحی شناختی و مفهومی مورد توجه قرار گیرند؛ بر این اساس ترجمه را نوعی مفهومسازی مجدد از پیام متن مبدأ میداند (همایونی و فولادی، 1401: 260 و 261).
بر اساس آنچه گفته شد، نتیجه میگیریم که ترجمۀ مفاهیم استعاری به دو شکل اتفاق میافتد:
الف- ترجمۀ همپوشانی: به عنوان مثال، عبارت عربی «من القلب إلی القلب طریق/ القلب یهدی إلی القلب» و عبارت فارسی «دل به دل راه دارد» بر مبنای تجربۀ زیستی و معیار فرهنگی مشترک ساخته شده است.
ب- ترجمۀ ناهمسان و مفهومی: به عنوان مثال، عبارت «دست کم گرفتن» در زبان فارسی مفهومی استعاری است، اما معادل آن در زبان عربی «استخفّه و استحقره» مفهومی استعاری را دربر ندارد. در زبان عربی برای تعبیر از یک چیز بکر از نام اندام «أنف» (بینی) استفاده میکنند: «کأس أُنُف» و «روضة أُنُف» و »امرأة أنوف» (زبیدی، 1986: ج 23/42 و43)، اما در زبان فارسی از نام اندام «دست» (دست نخورده) استفاده میکنند.
از جمله تقابل مفهومی استعاری زبان فارسی و عربی را میتوان در واژههای «سر و بینی» ملاحظه کرد. عبارت «یأنف» در فارسی «سرپیچی کردن» تعبیر میشود. به نظر میرسد این تفاوت زبانی ریشه در نوع نگاه سخنوران زبان عربی و فارسی دارد. در زبان عربی بیشتر مفاهیم ساخته شده بر مبنای ناماندام بینی، مفاهیم عزت و سربلندی و قبول نکردن ذلت و خواری را تداعی میکند. این در حالی است که در زبان فارسی این نوع نگاه به نام اندام (بینی) وجود ندارد (گنجیان و کماسی، 1402: 96) و گویا که ناماندام «سر» در زبان فارسی بر مفاهیم عزت و قبول نکردن ذلت و خواری دلالت دارد.
- تحلیل و بررسی و واکاوی دادههای بحث
5-1. تجربههای بیولوژی بدن مبنای مفهومسازیهای نام اندام «دست»
بسیاری از صورتبندیهای زبانی نام اندامها ریشه در چگونگی تجربههای بیولوژی بدنی سخنوران زبان دارد. روبرت هرتز[18] به بررسی مفاهیم فرهنگی دست راست در مقایسه با دست چپ پرداخته و بر این باور است که همانطور که دست راست از لحاظ بیولوژی قویتر از دست چپ است در مفاهیم سوسیولوژی نیز شاهد شکلگیری مفاهیم فرهنگی و اجتماعی هستیم. دست راست نماد رفعت، بلندی، قدرت، شجاعت، قداست، توانایی و مهارت است و این در حالی است که دست چپ نماد انحراف، پستی، زشتی و ناتوانی و... است (لوبرتون، 2014: 38 و 39). برخی از اعضای بدن به عنوان پایهای برای مفهومسازی دامنه گستردهای از مفاهیم شناختی و ویژگیهای شخصیتی عمل میکنند (شریفیان، 1393: 126). بنابراین، میتوان گفت ناماندام «دست» نیز پایۀ مفهومی تعداد نسبتاً زیادی از طرحوارهها و مقولههای فرهنگی در زبان عربی است.
از آنجا که مفاهیم سوسیولوژی نام اندامها با مفاهیم بیولوژی آن در ارتباط است و در بسیاری از مواقع مفاهیم بیولوژی و فیزیولوژی پایه و اساس حوزههای مقصد؛ یعنی مفاهیم سوسیولوژی هستند -با پیشفرض قرار دادن این مسئله- سعی شده است کارکردهای «دست» به عنوان عضوی در بدن انسان مبدأ شکلگیری برخی از صورتبندیهای زبانی قرار داده شود.
از مهمترین کارکردها و وظایف «دست» به عنوان عضوی در بدن انسان میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- دست عامل انجام کار است.
- «دست» ابزاری برای وارد کردن نیرو بر چیزی است.
- دست ابزار حرکات نمایشی و ورزشی است.
- دست همچون ظرفی وسیلهای برای امتلاک و دربر گرفتن است.
- دست ابزاری برای بهکار بردن حس لامسه است.
- دست ابزار یا وسیلهای برای اندازهگیری است.
- «دست» ابزار و وسیلهای برای نشان دادن جهت و حرکت است.
5-1-1. نمود نسبیت در ترجمۀ مفهومسازیهای نام اندام «دست» بر مبنای تجارب بیولوژی
همانطور که قبلاً ذکر کردیم، همواره سخنوران زبان برای ساخت یک مفهوم از تجربههای خود در طول تاریخ استفاده کردهاند. به عنوان نمونه، در زبان فارسی برای بیان مفهوم خوشحالی از تجربۀ بدنی نام اندام «دست» به عنوان ابزاری برای حرکات نمایشی و ورزشی استفاده کردند و اصطلاح «دست افشاندن» (امینی، 1389: 314) تولید شده است. گاهی این تجربهها بین انسانها فارغ از زبانی که با آن سخن میگویند، مشترک بوده و گاهی هم به دلیل اختلافات فرهنگی متفاوت است. بنابراین، انتقال تجربه مشترک از زبان مبدأ به زبان مقصد آسان و راحت است.
در زبان عربی شاهد شکلگیری مفاهیمی بر مبنای تجربههای بدنی «دست» هستیم. به عنوان مثال، از «دست» که ابزاری برای وارد کردن نیرو است، مفهوم قدرت ساخته شده است: ﴿قُل مَن بِیده ملکوتُ کلِّ شیء...﴾[19]. همانطور که اشاره کردیم، انسانها گاهی از نام اندامها تجربۀ مشترکی را پشت سر گذاشتند و زبان به وضوح آن را نشان میدهد. ساخته شدن مفهوم قدرت از نام اندام «دست» فقط منحصر به زبان عربی نیست؛ به طوری که میتوان نمونۀ آن را در زبان فارسی نیز یافت. مثلاً در زبان فارسی به شخصی که تابع و مطیع یک قدرت است، «دست نشانده» میگویند (امینی، 1389: 323). در ترجمۀ آیۀ مذکور بسیاری از مترجمان قرآن کریم توانستند مفهوم قدرت ناماندام «دست» را به زبان فارسی انتقال دهند. از جمله آنها میتوان به ترجمۀ انصاریان؛ «بگو: (اگر معرفت و شناخت دارید) کیست که حاکمیت مطلق و فرمانروایی همه چیز به «دست» اوست» و یا به ترجمۀ فولادوند؛ «بگو: فرومانروایی هر چیزی به «دست» کیست» اشاره کرد و به نظر میرسد دلیل انتقال موفق مفهوم قدرت ساخته شده از ناماندام «دست» از زبان مبدأ به زبان مقصد، وجود این صورتبندی زبانی؛ یعنی ساخت مفهوم قدرت براساس «دست» به عنوان ابزاری برای وارد کردن نیرو در هر دو زبان است.
کریستین نورد[20] از نظریهپردازهای عرصۀ ترجمه بر این باور است یکی از علتهای خطای ترجمه را میتوان در عدم سازگاری معیارهای فرهنگی زبان مبدأ با زبان مقصد جست (نورد، 1396: 145). ترجمه در خدمت زبان مقصد است و بهتر است دلالتهای فرهنگی متن برای مخاطب مقصد قابل فهم باشد و معیار سنجش ترجمه موفق یا ترجمه ضعیف این است که آیا مترجم توانسته است معیارهای فرهنگی زبان مبدأ را آنگونه که قابل فهم درست و دقیق مخاطب زبان مقصد باشد، انتقال دهد یا نه؟! بنابراین فهم درست زبان مبدأ و درک معیارهای فرهنگی آن، قدم اول در راستای انتقال درست مفهوم است و درک تجربههای متفاوت فیزیکی سخنوران در چگونگی صورتبندیهای زبانی آن میتواند همچون ابزاری در «دست» مترجم باشد تا او را از خطاهای ترجمه حفظ کند. در مطالب پیش رو به نمونههایی از ساخت مفاهیم متفاوت براساس تجربۀ بیولوژی نام اندام «دست» اشاره خواهیم کرد.
«ید» از جمله واژههای پرکاربرد قرآن کریم است که بیش از 110 بار تکرار شده است. این واژه در فضای ترجمه غالباً با برابر نهادهای «دست» و «روبهرو» به فارسی معنا شده است، اما تاکنون نگاهی زبانشناختی و فرهنگی به این واژه صورت نگرفته است. در قرآن کریم به نمونههایی از مفاهیم ساخته شده بر مبنای تجربههای بدنی نام اندام «دست» برخورد کردیم که حاکی از صورتبندی متفاوت آن نزد سخنوران زبان عربی است. برای نمونه میتوان به اصطلاح «بین یدی» اشاره کرد که بارها در قرآن تکرار شده است و اولین مفهوم برداشته شده از آن میتواند «در میان دست» و «پیش رو» باشد.
براساس چگونگی تجربۀ بیولوژی (بدنی) نام اندام دست، میتوان خوانشی متفاوت از آن داشت. یکی از تجربههایی که انسانها در طول تاریخ از کارکرد «دست» در بدن داشتند بهکار گرفتن آن همچون ظرفی برای اندازهگیری یا کیل بوده است. مفهوم اندازهگیری میتواند منجر به تولید معنای سنجش و شناخت شود؛ همچنان که در زبان فارسی «مفهوم سنجیدن از سنگ که وسیلهای برای اندازهگیری بوده است، ساخته شده است (کزازی، 1385: 1/177). الگوی ذیل براساس بررسیهای ما، صورتبندی ناماندام «دست» را در زبان عربی بر مبنای «دست همچون ظرف است» را نشان میدهد.
به نظر میرسد مفاهیم ساخته شده بر مبنای نام اندام «دست» در زبان عربی مسیر متفاوتی را طی کرده است. ساخت و تولید مفهوم اندازهگیری بر مبنای ناماندام «دست» سپس تولید مفهوم معرفتی شاید منحصر به زبان عربی نیست، اما میتوان ادعا کرد که مفاهیم ساخته
شده از مفهوم معرفتی همانند: «در برگرفتن» و «نشانه و برهان» که همانند چراغی پیش روی انسان است، منحصر به زبان عربی است. همنشینی واژۀ «ید» در کنار واژۀ «بین» استدلال ما را محکم میکند؛ ««بین» مصدری است که بر معنای اکتشاف و رفع ابهام به وجود آمده از تفاوت دو چیز دلالت دارد» (المصطفوی، بی تا: 1/398). بنابراین براساس آنچه بیان شد، میتوان گفت در بسیاری از آیات قرآن کریم، «بین یدی» با صورتبندی پس از انتقال مفهوم از سنجیدن به مفهوم امتلاک و نشانه و پیشرو بهکار رفته است.
در جدول (1) به برخی از آیات قرآن کریم و همین طور به نمونهای از ترجمه آن اشاره شده است. به نظر میرسد در آیۀ اول: ﴿ومِن الجنّ من یعملُ بین یدیه بإذن ربّه...﴾[21] صورتبندی انتقال مفهوم از سنجیدن به مفهوم امتلاک و احاطه و فراگرفتن اتفاق افتاده است. در آیه دوم: ﴿نزّلَ علیکَ الکتابَ بالحقّ مصدّقا لِما بینَ یدیه﴾[22] صورتبندی انتقال مفهوم از امتلاک و فراگرفتن به مفهوم نشانه و برهان اتفاق افتاده است. این در حالی است در دو ترجمۀ انتخابی به معنای انتقالی واژه توجهی نشده است. در میان نمونههایی قرآنی، همنشینی «بین یدی» با واژه «خلف» بسیار قابل توجه است: ﴿فجَعَلناها نکالاً لما بین یدیها وما خلفَها وموعظةً للمتّقین﴾[23]؛ در بسیاری از آیات، مفهوم «بین یدیه» روبهرو و آینده و مفهوم «خلف» پشت سر و گذشته در نظر گرفته شده است.
مفهوم «بین یدیه» را میتوان اینگونه تفسیر کرد که آنچه ما بین دستها و روبهروی انسان است، فرصت شناخت آن را دارد و حاضر و قابل دسترس است. بنابراین، میتوان گفت که اصطلاح «بین یدی» بهترین انتخاب برای تعبیر از زمان حاضری است که انسان قدرت و فرصت شناخت آن دارد و به طوری مالک آن است.
همانطور که میبینیم، در ترجمۀ الهیقمشهای به معنای انتقالی واژه توجهی نشده است، اما در ترجمۀ فولادوند، شاهد توجه به معنای انتقالی واژه هستیم. با عنایت به آنچه گفته شد میبینیم که گاهی ترجمه در انتقال معنای زیر بنایی عاجز و ناتوان است.
قرآن یک مجموعۀ زبانی است و نمیتوان معنای یک کلمه را در یک آیه مورد بررسی قرار داد و از معانی و مفاهیم آن در آیههای دیگر غافل شد. علاوه بر این، گاهی تکرار یک واژه با بسامد زیاد آن در یک مجموعۀ زبانی منجر به تولید و شکلگیری معانی متفاوت میشود.
جدول 1.نمود نسبیت نام اندام دست در ترجمههای قرآن کریم
آیه
|
اللهی قمشه ای
|
فولادوند
|
ترجمه پیشنهادی
|
ومِن الجنّ من یعملُ بین یدیه بإذن ربّه...
|
وبرخی از دیوان به اذن پروردگار در حضورش به خدمت میپرداختند.
|
و برخی از جن به فرمان پروردگارش پیش او کار میکردند.
|
و گروهی از جنیان به اذن پروردگار زیر نظر او کار میکردند.
|
نزّلَ علیکَ الکتابَ بالحقّ مصدّقا لِما بینَ یدیه
|
آن خدایی که قرآن را به راستی بر تو فرستاد که تصدیقکننده کتب آسمانی قبل از خود است وپیش از قرآن تورات و انجیل را فرستاد.
|
این کتاب را در حالی که مؤید آنچه از کتابهای آسمانی پیش از خود میباشد، به حق و به تدریج بر تو نازل کرد.
|
این کتاب را تدریجا به حق و راستی بر تو نازل کرد که تصدیقکننده نشانه و برهانهای خود (کتابهای آسمانی) است.
|
فجَعَلناها نکالاً لما بین یدیها وما خلفَها وموعظةً للمتّقین
|
و این عقوبت مسخ را کیفر آنها و عبرت اخلاف آنها و پند پرهیزکاران گردانیدیم.
|
وما آن(عقوبت) را برای حاضران و (نسلهای) پس از آن عبرتی و برای پرهیزگاران پندی قرار دادیم.
|
این مجازات را برای افراد امروز (که شاهد و ناظر نشانهها و برهانها هستند) و نسلهای آینده آنها عبرتی و برای پرهیزگاران پندی قرار دادیم.
|
5-1-2. ترجمۀ مفهومسازیهای نام اندام «دست» در زبان عربی گفتاری برمبنای تجارب بیولوژی
در زبانشناسی مدرن، زبان گفتاری اهمیت قابل توجهی دارد، چراکه زبانی رایج و کاربردی است و واقعیت اجتماعی در آن مشخص میشود. لهجههای عربی زبان محاورهای یا گفتاری است که مردم در گفتوگوهای خود از آن استفاده میکنند و این زبانی است که در بین عموم مردم استفاده میشود و به طور غیررسمی در زندگی روزمره مردم عرب کاربرد دارد (البهنساوی، 2004: 4).
انیس فریحة از جمله کسانی است که جایگاه لهجههای عربی را تشخیص داده و علاقه زیادی به مطالعه آنها نشان داده است و در کتاب «گویشهای عربی و روش مطالعۀ آنها» به اثبات رساندن این موضوع که گویش انحطاط یا قهقرایی زبانی نیست، بلکه یک پیشرفت و توسعه زبانی است، پرداخته است (فریحة، 1368: 97).
گویشها و لهجهها قبل از هر چیز یک نهاد زبانی است (فندریس، 2014: 327). زبانشناسانی همچون فرانز بواس و ادوارد سابیر[24] و وورف به مطالعۀ لهجهها و اصطلاحات رایج پرداختند و در مطالعات خود بیشتر به زبان گفتاری در جامعه توجه داشتند تا زبان نوشتاری؛ از این رو، زبان گفتاری یا زبان گفتار را وجه اولیه زبان و زبان نوشتاری را یک وجه ثانویه میدانند (خرما، 1978: 87). اساس دیدگاه آنها، زبان نوشتاری تنها معیار برای درک فرهنگ صاحبان زبان و درک ذهنیت آنها نیست، بلکه باید بر زبان گفتاری و عبارات رایج نیز تمرکز کرد؛ زیرا زبان ابزاری برای طبقهبندی تجربه در جامعه و جنبهای از تجربیات انسانی است که در زبان گفتاری یا عامه بازتاب مییابد. از این رو، بررسی تعابیر روزمره زبان عربی و انتخاب نمونههایی از آن امری بیهدف نیست، چراکه در قدم اول به تفاوتها و شباهتهای فرهنگی و اجتماعی زبان مبدأ در مقایسه با زبان مقصد پی خواهیم برد و در قدم بعدی میتوان چگونگی معادل آن را در زبان مقصد بررسی کرد. همچنین بسیاری از رمانهای معاصر آکنده از اصطلاحات و تعابیری هستند که در گویش کاربرد دارد. بنابراین، مترجم برای فهم و سپس انتقال آن به زبان مقصد احتیاج به ابزاری دارد که فهم چگونگی صورتبندی و مفهومسازی آن میتواند یکی از ابزارهای مورد نیاز باشد.
نمونههایی که در زمینۀ چگونگی صورتبندی ناماندام «دست» در زبان گفتاری عربی امروزه به آن «دست» یافتیم، حاکی از تفاوتهای فرهنگی است. صورتبندیهایی که به نظر میرسد بر مبنای تجارب بیولوژی بدن نزد سخنوران زبان شکل گرفته است، نشان میدهد که کاردکرد «دست» به عنوان ابزاری برای انجام کار و وارد کردن نیرو و همینطور ابزاری برای تعیین جهت یا اندازهگیری بیشترین فراوانی را در شکلگیری صورتهای زبانی داشته است. علاوه بر این، میتوان گفت که تقابلهای معنایی و تناقض و پارادوکس بیشترین نقش را در تولید مفاهیم دارد. در جدولهای (2) و (3) به نمونههایی از این صورتبندیها و مفهومسازیها اشاره شده است و در مقابل تلاش شده تا معادلهای فارسی آن نیز ذکر شود.
دادههای جدولهای (2) و (3) نشانگر آن است که سخنوران زبان عربی و زبان فارسی تجربۀ مشترکی را از نام اندام «دست» به عنوان ابزاری برای تعیین جهت یا اندازهگیری در طول زمان سپری کردند. صورتبندی که در نمونۀ قرآنی مطرح کردیم؛ مبنی بر اینکه مفهوم معرفت از مفهوم اندازهگیری «دست» تولید شده است در زبان گفتاری نیز بازتاب داشته است. این صورتبندی در عبارتهای مانند: «اید الحر میزان» (شعلان، 2002: 1/186) و «مش عارف یجیب إیده على وراه» (همان: 3/ 293) قابل ملاحظه است. عبارت اول به شخصی گفته میشود که دستش همچون میزان و ترازو قادر است کم و زیاد را بسنجد و در اصطلاح به شخصی که توانایی ارزیابی و سنجش خوب و بد و یا به عبارتی مهارت پیشبینی و... را دارد، میگویند. از عبارت دوم نیز میتوان مفهوم شناخت را برداشت کرد. شخصی که توانایی آوردن دستش به پشتش را ندارد در جهانبینی عرب به شخص ناتوان در شناخت و معرفت برداشت شده است. این در حالی است که در جهانبینی فارسی، شخصی که توانایی تشخیص دست راست را از چپ ندارد، شخص ناتوان در شناخت و معرفت تلقی شده است. مثال دوم نشانگر این است که سخنوران زبان فارسی و عربی تجربۀ مشترکی را در صورتبندی تولید مفهوم شناخت از مفهوم «دست» به مثابه ابزاری برای تعیین جهت را سپری کردند.
اصطلاح «دست سبک» هم در زبان فارسی و هم در زبان عربی وجود دارد و هر دو از یک صورتبندی مشترک (مفهوم اخلاقی به «دست» آمده از مفهوم ناماندام «دست» به مثابه ابزاری برای اندازه گیری) تولید شده است، اما تفاوت مفهومی این صورتبندی مشترک در این است که «دست سبک» در زبان عربی از مفهوم سرعت و چالاکی به حوزهای اخلاقی ناپسند و مکروه؛ یعنی دزدی انتقال یافته است و در زبان فارسی از مفهوم سرعت و چالاکی به حوزۀ اخلاقی پسندیده؛ یعنی زبردستی و مهارت در انجام کار انتقال یافته است.
در زبان فارسی به نظر میرسد که مفهوم «دست سبک» در مقابل مفهوم «دست سنگین» تولید شده است و در زبان عربی به کسی که دزدی میکند و به عبارتی در دزدی مهارت دارد، میگویند: «إیده خفیفة» ( همان: 2/476).
جدول 2. صورتبندی ناماندام «دست» در زبان گفتاری عربی بر مبنای «دست ابزار اندازهگیری است»
معادل در زبان فارسی
|
معنای لغوی در زبان فارسی
|
حوزههای مقصد
|
تعابیر
|
دست ابزار اندازهگیری است
|
|
انسان دوراندیشی است
|
دست انسان آزاده همچون ترازو است
|
شناخت
|
إید الحر میزان
|
دست کم
بسیار
|
|
|
|
-
|
-
|
-
|
-
|
دست بسیار
|
|
دستش سریشی است/ دستش چسب دارد (دزد است)
|
دستش سبک است
|
خصیصه اخلاقی
|
إیده خفیفة
|
دست سبک
|
|
سریع باش
|
دستت را سبک کن
|
اخلاقی
|
خفّ إیدک
|
|
-
|
-
|
-
|
-
|
دست سنگین
|
|
آب از دستش نمیچکد (بخیل است)
|
آب از دستش نمیریزد
|
اخلاقی
|
ما تخرّش المیة من إیده
|
دست تنگ
|
|
|
دست و دل باز است/ دست و دل باز باش
|
دستش پهن و گشاد است/ دستت را باز کن
|
اخلاقی
|
إیده مبحبحة/
بحبح إیدک
|
دست گشاد
|
|
دست ما کوتاه است و خرما بر نخیل
|
چشم بینا است و «دست» کوتاه
|
توانایی و مهارت
|
العین بصیرة والید قصیرة
|
دست کوتاه
|
|
گدایی کردن
|
دست درازی کردن
|
اخلاقی
|
مدّ الإید
|
دست بلند و دراز
|
|
دزد است
|
دستش دراز است
|
اخلاقی
|
إیدها طویلة (دزد)
|
|
جدول 3. صورتبندی ناماندام «دست» در زبان گفتاری عربی بر مبنای «دست ابزار تعیین جهت است»
معادل در زبان فارسی
|
معنای لغوی در زبان فارسی
|
حوزههای مقصد
|
تعابیر
|
دست ابزار تعیین جهت است
|
دست دهنده زیر «دست» نمی شود
|
دست بالا بهتر از «دست» پایین است
|
توانایی
|
الید العلیا خیر من الید السفلی
|
دست بالا و پایین
|
دست از پا درازتر برگشت
|
آمد در حالیکه یک دستش پشت است و یک دستش جلو
|
توانایی
|
جا إید ورا وإید قدّام
|
دست جلو و پیش
|
دست پیشی گیرنده پیروز و غالب است
|
دست پیش غالب است
|
توانایی
|
الإید السابقة غالبة
|
دست چپ را از «دست» راست نمی شناسد
|
نمی تواند تشخیص دهد که چگونه دستش را به پشتش بیاورد
|
توانایی
|
مش عارف یجیب إیده على وراه
|
دست عقب و پشت
|
خدا هیچ کسی رو محتاج خودش نکند
|
خدا «دست» چپ را به «دست» راست محتاج نکند
|
احساسی (دعا)
|
ربّنا ما یحوج إیدنا الشمال لإیدنا الیمین
|
دست چپ و راست
|
شایان ذکر است که توانایی و عدم توانایی مهمترین مؤلفه معنایی ساخته شده بر مبنای ناماندام «دست» به مثابه ابزاری برای اندازهگیری و تعیین جهت در هر دو زبان یعنی زبان عربی و فارسی است:
الف- «دست کوتاه» در تجربۀ سخنوران زبان فارسی و عربی به ناتوانی و «دست بلند و دراز» به توانایی تعبیر شده است.
- «دست بالا» در تجربۀ سخنوران عربی و فارسی به قدرت و توانایی و «دست پایین» به عدم توانایی و قدرت تعبیر شده است.
- «دست جلو و پیش» در هر دو زبان به توانایی تعبیر شده است.
5-2. تجربههای جهان مادی مبنای مفهومسازیهای نام اندام «دست»
گاهی تجربههای سخنوران زبان از جهان اطراف و پیرامون خود در زبان آنها انعکاس پیدا میکند. کوچش[25] بر این باور است که«تجارب انسان از جهان مادی، محملی طبیعی و منطقی برای درک حوزههای انتزاعیتر است. فرآیند استعاری از عینیتر به سوی انتزاعیتر حرکت میکند و نه برعکس» (کوچش، 1398: 20). نظریۀ کوچش بر این پایه بنا شده است که معانی ملموستر و عینیتر برخاسته از تجربههای جهان مادی مبدأ شکلگیری مفاهیم ثانوی و مقصد هستند. به عنوان مثال؛ در عبارت «از عصبانیت سرخ شده» برای بیان مفهوم خشم از مفهوم عینیتر و ملموستر؛ یعنی «آتش» که از عناصر آن سرخ شدن است، استفاده شده است. استعارههای مفهومی از یک حوزۀ مبدأ و از یک حوزۀ مقصد تشکیل شده است. حوزههای مبدأ نوعاً عینیتر، ملموستر و شفافتر و در مقابل، حوزههای مقصد نسبتاً انتزاعیترند و توصیفشان دشوارتر است (همان: 34).
با عنایت به نظریۀ کوچش، میتوان گفت که سخنوران زبان عربی برای ساخت مفاهیم معنوی ناماندام «دست» علاوه بر استفاده از تجربۀ فیزیولوژی و بیولوژی از تجربههای ملموستر و عینیتر دیگر نیز استفاده کردند. در جدول (4) به نمونهای از صورتبندیهای نام اندام «دست» بر مبنای تجربههای جهان مادی اشاره شده است.
جدول 4. صورتبندی نام اندام «دست» در زبان عربی بر مبنای تجربههای جهان مادی
عبارت عربی
|
حوزههای مبدأ
|
حوزههای مقصد
|
معنای لغوی در زبان فارسی
|
معادل در زبان فارسی
|
ید بیضاء
|
روشنایی
|
توانایی و مهارت
|
دستش سفید است.
|
دستش معجزه میکند.
|
إیده طرشة
|
بیماری
|
ویژگی اخلاقی
|
دستش کر (ناشنوا) است.
|
دستش سنگین است.
|
إیده لقّاطة
|
نیرو
|
توانایی و مهارت
|
دستش گیرا است. (دست بگیر دارد.)
|
دست و پا دار است.
|
إیده خضراء
|
گیاهان
|
توانایی و مهارت
|
دستش سبز است
|
دستش پر برکت است.
(دستش سبک و خوب است.)
|
ادامه جدول 4.
عبارت عربی
|
حوزههای مبدأ
|
حوزههای مقصد
|
معنای لغوی در زبان فارسی
|
معادل در زبان فارسی
|
إیدک منک ولو کانت الشلّاء
|
بیماری
|
کنش و رخداد
|
دستت از آن توست، اگر چه فلج باشد.
|
آش کشک خالته بخوری پاته، نخوری پاته
|
ذهبوا أیادی سبا
|
حرکت و جهت
|
کنش و رخداد
|
به دستان باد سبا سپرده شدند.
|
متفرق و پراکنده شدند.
|
إیده سایبة
|
حرکت و جهت
|
اخلاقی
|
دستش رهاکننده و ترککننده است.
|
دست به باد است.
(اسراف کار است.)
|
لا له إیدین تمسک
|
نیرو
|
توانایی و مهارت
|
دستانش قدرت گرفتن را ندارد.
|
دست چلفت است.
(بی «دست» و پا است.)
|
إیده تتلفّ فی الحریر
|
پارچه
|
توانایی و مهارت
|
دستش به ابریشم پیچیده شده است.
|
دست و پنجهدار است./ دستش را باید در طلا قرار داد.
|
با استناد به نمونههای جدول (4) میتوان گفت که بیشتر مفاهیم تولید شده در زبان عربی از ناماندام «دست» در حوزۀ اخلاق یا بیان توانایی و مهارت و یا تعبیر از رخدادها و وقایع است. سخنوران زبان عربی تجربههای مادی متفاوتی در تولید صورتبندیهای ناماندام «دست» در مقایسه با سخنوران زبان فارسی پشت سر گذاشتند. نمونههای اشاره شده نشانگر وجود نسبیت و قومیت در زبان مبدأ و انتقال آن به زبان مقصد است. ذهن جمعی عربی برای تولید مفهوم توانایی و مهارت از تجربههای ملموس فراوانی استفاده کرده است.
5-2-1. نمود نسبیت در انتقال مفاهیم توانایی و معادلیابی آن
از آنجا که ترجمه در خدمت زبان مقصد است و باید با معیارهای فرهنگی آن زبان سازگار باشد؛ بنابراین، میتوان گفت که در ترجمه تناسب معنایی با زبان مبدأ در بیان معیارهای فرهنگی اتفاق میافتد، اما تناسب فرهنگی اتفاق نمیافتد و نمیتواند منطبق با فرهنگ آن زبان باشد. وجود مفهوم توانایی و مهارت بر مبنای نام اندام «دست» منحصر به زبان عربی نیست، بلکه چنین مفهومی در زبانهای دیگر همچون فارسی و انگلیسی و چینی و... نیز وجود دارد (مهرابی و ذاکر، 1395: 235 و241).
گاهی ساخته شدن یک مفهوم از یک تجربه جهانی متفاوت نزد سخنوران زبان، منجر به ایجاد یک معیار فرهنگی متفاوت و الگوی نسبی میشود. به عنوان مثال؛ ذهن جمعی سخنوران زبان عربی از تجربه معجزه حضرت موسی (ع) ﴿وادْخُلْ یدَک فی جیبِک تخرُجْ بیضاء من غیر سوء﴾[26] استفاده کرده و آن را برای بیان مفهوم توانایی به کار برده است؛ به طوری که «دست سفید» در زبان عربی نماد توانمند بودن شخص در انجام کارهای خارقالعاده است. این در حالی است که مفهوم معجزه ایجاد کردن «دست» در زبان فارسی وجود دارد، اما صورت زبانی «دست سفید» با تجربۀ جهان مادی سخنوران آن نامأنوس است. ذهن جمعی عربی از تجربۀ وارد کردن فشار و نیرو استفاده کرده و از آن صورت زبانی «إیده لقّاطة» (شعلان، 2002: 5/239) و «لا له إیدین تمسک» (همان: 1/443) را برای بیان مفهوم توانایی و یا عدم توانایی ساخته است. صورت زبانی «إیده لقّاطة» (دست بگیر دارد) برای سخنوران زبان فارسی مفهوم اخلاقی ناپسند بخیل بودن و گدایی و برای سخنوران زبان عربی مفهوم توانایی و مهارت را تداعی میکند.
صورت زبانی «إیده خضراء» و «إیدیه تتلفّ فی الحریر» نیز حامل مفهوم توانایی و مهارت است، اما حاوی نسبیت زبانی نیز هستند. عبارت «دستش سبز است» شاید برای سخنور زبان فارسی قابل فهم باشد که چگونه «دست» همچون گیاه است و معادل (دستش پر برکت است/ دستش خوب است/ دستش سبک است) را جایگزین آن بکند، اما عبارت «إیدیه تتلفّ فی الحریر» (دستش در ابریشم پیچیده شده است) حاوی نسبیت زبانی است، چراکه برگرفته از جهانبینی عربزبان است. ابریشم نماد ارزشمند بودن و گرانقیمتی در فرهنگ عربی است؛ بنابراین، مفهوم عبارت حاکی از آن است شخصی که مهارت و توانایی دارد، بسیار ارزشمند است و باید در ابریشم نگهداری شود. انتقال مفهوم این عبارت برای مترجم آسان نیست، چراکه باید در قید و بند زبان مقصد بوده و معادلی را انتخاب کند که با معیارهای فرهنگی آن زبان تناسب دارد. بنابراین، شاید انتخاب عبارتهای «دستش را باید در طلا گذاشت» یا «دست و پنجهدار است» معادل دقیقی برای عبارت «یده تتلفّ فی الحریر» (شعلان، 2002: 5/238) در انتقال مفهوم مبنای فرهنگی باشد، چراکه طلا نزد سخنوران زبان فارسی نماد ارزشمندی و گران قیمتی اشیاء است.
5-2-2. نسبیت زبانی در انتقال مفاهیم اخلاقی و معادلیابی آن
بر اثر جهانبینی متفاوت سخنوران زبان و تجارب متفاوت آنها از جهان مادی، نسبیت و قومیت زبانی در زبان پدیدار میشود. فون هومبولت (1835-1767م) بر این باور است که «روح یک ملت، زبانشان است و زبانشان، روح آنها» (روبنز، 1997: 254). در تعریب هومبولت، بویی از نسبیت و قومیت مطلق زبانی و انحصار صددرصد زبان نزد سخنوران آن استشمام میشود، اما نمیتوان این نکته را فراموش کرد که زبان در خدمت بیان تجربههای متفاوت و جهانبینی متمایز مردم خود است. مفاهیم انتزاعی و اخلاقی بیشتر در معرض حصار نسبیت زبانی قرار میگیرند. تطابق در ترجمۀ نام اجسام و اشیاء، آسان و ممکن است، اما تطابق کامل و صددرصد در مفاهیم شناختی و اخلاقی و تعبیر از فرهنگ یک قوم مشکل است (بنی العطا، بیتا: 474). به عنوان مثال، اصطلاح «عل هالخشم» (روی بینی) (الحنفی، 1964: 115) در لهجههای خلیجی یک مفهوم انتزاعی است؛ «بینی» در فرهنگ زبان عربی نمادی برای عزت و بزرگی است. معادل «عل هالخشم» میتواند در زبان فارسی «روی چشم» باشد. همانطور که میبینیم گونهای از نسبیت در معادل فارسی این اصطلاح حاکم است و ترجمه از انتقال تفاوت فرهنگی عاجز مانده است.
مفاهیم اخلاقی از جمله مفاهیم انتزاعی به شمار میروند. عبارتهای همانند: «إیده طرشة» و «إیده سایبة» بر مفهوم انتزاعی دلالت دارند و بیانگر ویژگی اخلاقی انسان هستند. نسبت دادن بیماری ناشنوایی به «دست» (إیده طرشة) نشانگر حضور تجربۀ متفاوت جهان مادی نزد سخنوران زبان عربی دارد. تولید صورت زبانی ناشنوا بودن «دست» در زبان عربی و عدم وجود این صورت در زبان فارسی بیانگر نسبیت زبانی است. شخصی که دستان قوی دارد به طوری که به محض زدن، آثار ضربه باقی میماند در زبان عربی به ناشنوا بودن «دست» و در زبان فارسی به سنگین بودن آن تعبیر شده است. عبارت «ذهبوا أیادی سبا» بر معنای پراکنده و متفرق شدن دلالت دارد، اما حاوی مفهوم تجربۀمتفاوت سخنوران زبان عربی در طول تاریخ از بادی که معروف بر سبا بوده نیز است.
بحث و نتیجه گیری
از بررسی دادههای پژوهش چنین برداشت میشود که حوزههای معنایی شکل گرفته در زبان عربی و فارسی بر مبنای «دست همچون ابزاری برای اندازهگیری و تعیین جهت»، بیانگر وجود اشتراکات فرهنگی و تجربۀ زیستی مشترک نزد سخنوران هر دو زبان است. با این وجود، نمیتوان حضور نسبیت در برخی از صورتبندیها و مفهومسازیهای ناماندام «دست» به ویژه مفهومسازیهای صورت گرفته بر مبنای تجارب جهان مادی را انکار کرد. براساس نمونههای تصادفی بررسی شده در تحقیق، میتوان گفت که حوزههای معنایی توانایی و عدم توانایی در مقایسه با حوزههای معنایی دیگر از بسامد بیشتری برخوردار هستند.
در معادل یافتن برای صورتبندیهای زبانی که حاصل تجارب مشترک است، ترجمه همپوشانی اتفاق میافتد، اما در معادل یافتن برای صورتبندیهای زبانی که حاصل تجارب متفاوت سخنوران زبان است، ترجمۀ ناهمسان شکل میگیرد. در ترجمۀ صورتبندیهای متفاوت و ناهمسان باید مترجم به معیارهای فرهنگی هر دو زبان مبدأ و مقصد توجه کند. در صورتبندی متفاوت، نسبیت زبانی اتفاق میافتد و ترجمۀ همپوشانی در انتقال مفاهیم عاجز است و باید ترجمۀناهمسان یا به عبارت دیگر، ترجمۀ ارتباطی را که هم مفاهیم زبان مبدأ را انتقال میدهد و هم با معیارهای فرهنگی زبان مقصد در تناسب است بهکار گرفت.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
ORCID
[1]. Sociology
[2]. Ildiko
[3] .Gibbs, W.
[4]. Ihen, W.
[5]. Voo
[6]. Vang
[7]. Wang's theory
[8]. Humboldt, V.
[9]. Saussure
[10].Weisgerbe
[11]. Sabir, A.
[12]. Lee Whorf, B.
[13]. Boas, F.
[14]. Heidegger
[15]. Dagut
[16]. Newmark, P.
[17]. Tabacusca
[18]. Hertz, R.
[19]. سورة مؤمنون، آیة 8
[20]. Nord, K.
[21]. سورة سبأ، آیة 34
[22]. سورة آلعمران، آیة 3
[23]. سورة فصّلت، آیة 42
[24]. Sabir, E.
[25]. Gosh, Z.
[26]. سورة نمل، آیة 12