- مقدمه
رنگواژهها پرتویی از نظام مفهومی انساناند که میتوانند بازتابی از ویژگیهای شناختی و زبانی او را در فرهنگهای گوناگون بازنمایی کنند. همچنین، رنگواژهها مقولههایی واژگانیاند که ماهیت نظام مفهومی انسان و سازوکارهای ذهنی شکلگیری آن را در هر زبانی به نمایش میگذارند. «نظام مفهومی انسان، که اندیشه و کنش او را شکل میدهد، اساساً ماهیتی استعاری دارد» (Lakoff & Johnson, 1980: 4). استعاره از جمله ابزارهای رانش معنایی[1] است که گویشوران زبان همواره از آن برای آفرینش واژههای جدید و گسترش مفهومی آنها بهره جستهاند. استعاره سازوکاری شناختی در مفهومسازی[2] و یکی از شگردهای زبانی است که میتواند در رنگواژهسازی و گسترش مقولهای رنگها نقشآفرینی کند. مطالعۀ رنگواژههای هر زبان بهعنوان بازتابی از نظام مفهومی انسان و بررسی سازوکارهای رنگواژهسازی، از جمله راهبردهای زبانشناختی است که میتواند ویژگیهای فرازبانی و اندیشگانی یک جامعه را آشکار کند و شناختی از گویشوران آن زبان به دست دهد.
پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش استعاره در رنگواژهسازی و ساخت استعاری مقولههای رنگ[3] در زبان فارسی صورت گرفته است. مروری بر پژوهشهای پیشین اهمیت نظری این پژوهش را نمایان میکند. پژوهشهای اندکی که تاکنون در زمینۀ استعاره و رنگواژه در زبان فارسی صورت گرفتهاند به استعارههای مفهومی[4] رنگ و نقش آنها در مفهومسازی محدود میشوند. این پژوهش نخستین پژوهشی است که ساخت استعاری مقولههای رنگ در زبان فارسی و چگونگی شکلگیری استعاری رنگواژههای این زبان را مورد توجه قرار میدهد. هدف این پژوهش توصیف نقش حوزههای معنایی در شکلگیری استعاری رنگواژهها و بررسی ساخت استعاری مقولههای رنگ در زبان فارسی است. در پژوهش پیشرو، کوشش میشود پاسخی به این پرسشها ارائه شود: ساخت استعاری مقولههای رنگ در زبان فارسی چگونه است؟؛ حوزههای مبدأ[5] در نگاشت[6] استعاری مفاهیم در رنگواژههای فارسی کداماند و بسامد کاربرد آنها در شکلگیری مقولههای رنگ چگونه است؟ و بسامد مشارکت مقولههای رنگ در ساخت استعاری رنگواژههای فارسی و میزان گرایش آنها به حوزههای معنایی چگونه است؟
- مبانی نظری
مقولههای رنگ در معنیشناسی شناختی بهعنوان مفاهیمی جسمانیشده[7] مطرح میشوند. به باور لیکاف و جانسون[8] (1999: 24)، تجربۀ ما از رنگ، حاصل ترکیب چهار عامل است: طول موج نور بازتابیده[9]، شرایط روشنایی[10]، سه نوع مخروط رنگی در شبکیۀ چشم[11] و مدار نورونی[12] پیچیدهای که به آن مخروطها متصل است. تجربۀ کیفیای که فرایند ترکیب این چهار عامل در ما ایجاد میکند، «رنگ» نامیده میشود. لیکاف و جانسون (1999:25) مفهوم رنگ را مفهومی تعاملی[13] میدانند و معتقدند که رنگها بهطور عینی در جهان خارج، مستقل از موجودات وجود ندارند، بلکه جسمانی شدهاند و مشترکاً با دنیای فیزیکی بیرونی، زیست انسان، ذهن انسان و ملاحظات فرهنگی تعیین میشوند. لیکاف (1987: 29) مقولههای رنگ را حاصل چهار مؤلفه میداند: ماهیت جهان[14]، ویژگیهای زیستی انسان[15]، سازوکارهای شناختی[16] و گزینشهای فرهنگویژه[17]. یکی از سازوکارهای شناختی در شکلگیری مقولهای مفاهیم، از جمله مقولههای رنگ، استعاره است.
پژوهشهای اولیه در بابِ استعاره خاستگاهی شرقی دارد و به مطالعات عبدالقاهر جُرجانی (1374)، زبانشناس و ادیب ایرانی، در سدۀ پنجم هجری باز میگردد. به نظر جرجانی، «در ساخت استعاره، نام اصلی شیء از آن جدا میشود و نام دومی جایگزین آن میشود» و بر این اساس، «استعاره نوعی جانشینی معنایی برحسب تشابه است». صفوی (1387: 266ـ267) به پیروی از جرجانی (1374) و یاکوبسون[18] (1968)، معتقد است که استعاره یعنی «انتخاب نشانهای بهجای نشانهای دیگر از روی محور جانشینی[19] و برحسب تشابه». استعاره همواره در طول تاریخ یکی از ابزارهای مهم بلاغت و آرایههای ادبی برشمرده شده است. لیکاف و جانسون (1980: 3) معتقدند که استعاره تنها به حوزۀ ادبیات یا زبان شعر محدود نمیشود، بلکه در زبان خودکار[20] و تمام گفتگوهای روزمرۀ انسان حضوری فعال دارد، تا جاییکه میتوان گفت پایۀ زبان روزانه ماست و بدون آن زبان نمیتواند کار کند.
به باور لیکاف و جانسون (1980: 5)، استعاره یعنی ادراک چیزی[21] به کمک چیز دیگر؛ ادراک چیزی پیچیدهتر و انتزاعیتر به کمک «چیزی» که ماهیتی سادهتر و ملموستر از آن دارد. این دو چیز دو حوزۀ مفهومی به نامهای حوزۀ مقصد[22] و حوزۀ مبدأ را در نظام استعاری تشکیل میدهند. حوزۀ مقصد دربرگیرندۀ مفاهیمی است عمدتاً انتزاعی که ادراک آنها دشوار است. حوزۀ مبدأ حوزۀ هستارهای[23] ملموستر است و ما از آن بهعنوان مخزنی واژگانی برای صحبتکردن دربارۀ حوزۀ مقصدِ موردنظر استفاده میکنیم. این حوزههای مفهومی از طریق نگاشت[24] به هم مرتبط میشوند و استعارۀ مفهومی میسازند (Lakoff & Johnson, 1980: 246). نگاشت به انطباقِ دو حوزۀ مبدأ و مقصد بر هم و تناظرهای نظاممند بین این دو حوزه اشاره دارد (افراشی، 1395: 67). برای توضیح این مطلب، به استعارۀ مفهومیِ «بحث جنگ است» در زبان انگلیسی میپردازیم که توسط لیکاف و جانسون (Lakoff & Johnson, 1980: 4-5) مطرح شده است:
شکل 1: استعارۀ مفهومیِ «بحث جنگ است»
حوزۀ بحث حوزۀ جنگ
گروههای جنگ
حملهکردن
دفاعکردن
تسلیمشدن
|
مشارکان بحث
بالارفتن اعتراضات
حفظ باور خود
از باور خود دستکشیدن
|
نگاشتها
حوزۀ مبدأ حوزۀ مقصد
|
منبع: Hilpert, 2015
در این نوع استعاره، همانگونه که در شکل (1) نشان داده شده است، گروههای جنگ بر مشارکانِ بحث؛ حمله بر بالارفتنِ اعتراضات؛ دفاعکردن بر حفظِ باورِ خود و تسلیمشدن بر از باور خود دستکشیدن نگاشت میشود. حوزههای مبدأ و مقصد بهلحاظ ماهیت با هم متفاوت هستند. همانطورکه در نمونههای شکل 2 مشاهده میشود، حوزههای مبدأ معمولاً دربرگیرندۀ مفاهیمیاند که از تجربههای جسمانی مستقیم انسان سرچشمه میگیرند، تجربههایی چون فضا، نیرو، حس بینایی و حس چشایی. این در حالی است که حوزههای مقصد بسیار انتزاعیتر از حوزههای مبدأ هستند و نسبت به آنها کمتر شناخته شدهاند (Hilpert, 2015).
شکل 2: نمونههایی از مفاهیم در حوزههای مبدأ و مقصد
حوزههای مبدأ حوزههای مقصد
1. فضا
2. نیرو
3. دستکاری
4. بینایی
5. چشایی
|
اهمیت
رقابت
روابط اجتماعی
منطق
عواطف
|
نگاشتها
1. نظرِ مرکزی
2. حریف قوی
3. چیزی را به نفع خود گرداندن
4. توضیحِ واضح
5. ناامیدیِ تلخ
تجربههای مستقیم و جسمانی باورهای انتزاعی
|
منبع: Hilpert, 2015
زمانیکه میخواهیم دربارۀ مسألهای مهم صحبت کنیم، آن را در فضا مفهومسازی میکنیم؛ در صحنۀ رقابت نیروی بدن خود را متصّور میشویم؛ در روابط اجتماعی از تجربۀ دستانمان کمک میگیریم؛ در منطق به دستگاه بیناییمان روی میآوریم و هنگام صحبت از عاطفهای که تبدیلکردن آن به کلام دشوار است، از تجربۀ چشایی خود بهره میبریم و از تلخیِ آن سخن میگوییم. بنابراین، حوزههای مبدأ به کمک بدن و دستگاه بیناییِ انسان ملموس و قابلتجربهاند. در مقابل، حوزههای مقصد که باورهای انتزاعی انساناند، بسیار پیچیدهترند و ادراک آنها دشوارتر است (Hilpert, 2015). استعارههای مفهومی بر پایۀ توانایی ما برای اندیشیدن دربارۀ «چیزی» و سپس، سخنگفتن دربارۀ آن بهجای یک «چیز» دیگر شکل گرفتهاند. این فرایند در بستر نگاشت مفاهیم از حوزهای معنایی به حوزۀ معناییِ دیگر رُخ میدهد. این امر به ما کمک میکند تا پدیدههای پیچیده و موضوعهای ناآشنایی را درک کنیم که بهلحاظ ساختی قابلفهم نیستند.
- پیشینۀ پژوهش
رنگواژهها تاکنون توجه بسیاری از اندیشمندان را در زبانهای گوناگون به خود جلب کردهاند. کُنکلین[25] (1955) به بررسی مقولههای رنگ در زبان هانونو[26] پرداخته است. به باور او، دستهبندی رنگها در زبان هانونو بر اساس تمایز رنگ صورت نمیگیرد، بلکه به پدیدههای غیرزبانی در جهان خارج مربوط میشود (Biggam, 2012: 52-54). برلین و کی[27] (1969) با بررسی رنگواژههای 20 زبان و مطالعۀ پیشینۀ معنیشناختی رنگواژهها در 78 زبان دیگر، به این باور رسیدند که تمام زبانها یک نظام جهانی مشترک در مقولهبندی رنگ پایه دارند که در 7 مرحله تکامل یافته است. برلین و کی معتقدند که به نظر گویشوران زبانهای گوناگون، در پیوستار رنگ، گروهی از رنگها در سطحِ پایه قرار دارند و این رنگها، که تعدادشان از زبانی به زبان دیگر متفاوت است، درمجموع، طبقۀ رنگهای کانونی[28] را تشکیل میدهند (Lakoff, 1987: 25-26).
راش[29] (1973) رنگواژههای زبان دانی[30] را مورد مطالعه قرار داده است و در مشاهدات خود به این نتیجه رسیده است که دانیزبانان تنها دو مقولۀ رنگ پایه دارند: میلی[31] که رنگهای تیره ـ سرد را دربرمیگیرد و مولا[32] که شامل رنگهای روشن ـ گرم میشود. راش متوجه میشود هنگامی که از گویشوران دانیزبان خواسته میشود تا بهترین نمونههای این دو مقولۀ رنگ را مشخص کنند، آنها رنگهای کانونی را انتخاب میکنند. لِوینسون[33] (2000) گزارههای رنگی در زبان یِلی[34] را در سه طبقه دستهبندی کرده است: گزارههایی که به هیچ رنگی ارجاع ندارند، اما مفهوم رنگ را بازگو میکنند؛ گزارههایی که ظاهراً شامل اطلاعات رنگی میشوند و گزارههایی که منحصراً به رنگی خاص دلالت دارند (Levinson, 2000: 16). بنابراین، در این زبان نمیتوان چیزی به نام رنگواژۀ پایه در تقطیع فضای رنگ در پیوستار در نظر گرفت.
اِوِرِت[35] (2005) معتقد است که در میان گویشوران زبان پیراها[36] گوناگونیهای قابلملاحظهای در مورد چگونگی نامگذاری رنگها وجود دارد. پیراهازبانان بهلحاظ فرهنگی تجربۀ آنی را بر انتزاعسازی ترجیح میدهند و نبود مقولههای رنگ، که بر پایۀ انتزاع در این زبان نامگذاری شده باشند، با این گرایش فرهنگی پیراهازبانان سازگاری دارد (Everett, 2005: 642). زینگ[37] (2009) به بررسی رنگواژهها در زبان چینی پرداخته و معتقد است که استعارهسازی[38] و مجازسازی[39] دو سازوکار اصلی در گسترش معنایی رنگواژههای زبان چینی بهشمار میآیند. براون[40] (2011) به تحلیل واژههایی پرداخته است که در زبان تزلتالی[41] حواس را در حوزههای رنگ و مزه توصیف میکنند. سخنگویان تزلتالی، همانطورکه براون میگوید، بهلحاظ واژگانی از نوعی ساخت ترکیبی برای بیان گزارههای حسی خود در حوزههای رنگ و مزه استفاده میکنند که تشخیص تمایزات رنگی و مزهای ظریف را برای گویشوران میسر میسازد.
در زبان فارسی نیز، رنگواژهها بهلحاظ زبانشناختی موردتوجه برخی از پژوهشگران قرار گرفتهاند. عسکری کرمانی (1373) به بررسی جامعهشناختی رنگواژههایی که در کرمان و نواحی اطراف آن کاربرد دارند، پرداخته و به این نتیجه رسیده است که شناسایی و رمزگذاری رنگها به شاخصهای اجتماعی چون جنسیت، سن، تحصیلات و محل زندگی حساس است. منصوری (1375) بر اساس فرضیۀ برلین ـ کی به محاسبۀ فراوانی رنگواژهها در زبان فارسی پرداخته و آنها را به دو گروه اصلی و خاص تقسیم کرده است. افشار (1378) فهرستکردن نام رنگها و طبقهبندی آنها بهلحاظ حوزههای معنایی را مورد توجه قرار داده و آنها را به دو گروه اصلی و منتسب به یک حوزۀ معنایی تقسیم کرده است. گلمحمدزاده (1385) نیز، به تحلیل معنای نشانهای رنگواژهها در میان گویشوران فارسیزبان پرداخته است.
استاجی (1386) رنگهای موجود در فارسی را بهلحاظ ساختواژی مورد توجه قرار داده است و آنها را به دو گروه رنگواژههای بسیط انتزاعی و رنگواژههای اشتقاقی ـ که با افزودن /-i/ (ـ ای) نسبتساز به اسمِ پدیدههای دارای همان رنگ ساخته شدهاند ـ تقسیم کرده است. به نظر او، در ساخت رنگواژههای اشتقاقی، حوزۀ گیاهان بیشتر از سایر پدیدهها موردتوجه فارسیزبانان قرار گرفته است. در مقالهای دیگر، استاجی و قانون (1388) بیان میدارند که در زبان فارسی، رنگواژهها بر اساس شباهت صوری بین مدلول واژۀ استعاری و مدلول واژهای که منبع استعاره بوده است، ساخته میشوند. در حوزۀ شناختی، عموزاده[42] و همکاران (2011) پژوهشی مقایسهای میان رنگواژههای زبانهای انگلیسی و فارسی انجام دادهاند. به نظر آنها، تفاوت چشمگیری که در این دو زبان مشاهده میشود دلالت بر این نکته دارد که استعارههای رنگ اغلب فرهنگمحورند و بسیار تحتتأثیر مؤلفههای فرهنگی هستند.
تقیه (1391) به بررسی رنگواژهها در کتابهای درسی سه سال نخست دبستان در ایران، انگلستان و آمریکا پرداخته است. او به این نتیجه میرسد که رنگواژهها در این کتابها با واژههای خاصی همایی دارند و درصد همایی آنها در ایران بیش از دو کشور دیگر است. همچنین، گرایش حوزههای معنایی همایند[43] با رنگواژهها در آمریکا و انگلستان بیشتر به سمت حوزۀ معنایی اشیاء است، درحالیکه در ایران بیشترین گرایش به سمت حوزۀ معنایی انتزاعی است. افراشی و صامت (1391) به مطالعۀ استعارههای مفهومی رنگ در زبان فارسی پرداختهاند. آنها معتقدند که در زبان فارسی گرایش چشمگیری به مفهومسازی حوزههای اندیشه و عواطف بر اساس حوزۀ ادراک بینایی وجود دارد و بسیاری از حوزههای مفهومی انتزاعی بر مبنای شناخت گویشوران از حوزۀ رنگ و مفاهیم وابسته به آن ادراک میشوند. به نظر افراشی و صامت، فارسیزبانان از طریق تصویرسازی و دیداریکردن مفاهیم بر پایۀ رنگها و کاربرد واژگانی آنها، حوزههای انتزاعی را مفهومسازی میکنند. در مقالهای دیگر، افراشی و صامت (1392) نقشهای رنگ فیروزهای را در میان گویشوران فارسیزبان تحلیل کردهاند. به نظر آنها، «زبان فارسی در گسترۀ مفهومسازی برای حوزههای انتزاعی، گرایش چشمگیری به تصویرسازی و دیداریکردن مفاهیم و کاربرد رنگواژهها بهعنوان حوزۀ مبدأ در ساخت استعارهها دارد» (افراشی و صامت، 1392: 47).
صراحی (1393) استعارههای مربوط به رنگواژههای اصلی در زبان فارسی را بررسی کرده و درنتیجه، استعارههایی مفهومی شناسایی شدهاند که فرهنگبنیادند و خاستگاه آنها زبان فارسی است (صراحی، 1393: 98). غافل و میرزایی[44] (2014) مفاهیم ضمنی در ساختار استعارههای عواطف و اعضای بدن را ـ که در زبان فارسی بر پایۀ رنگواژهها شکل گرفتهاند ـ بررسی و همچنین، تأثیر متقابل عبارات زبانی و دانش فرهنگی را در بهکارگیری رنگواژهها توسط فارسیزبانان ارزیابی کردهاند. علیزاده صحرایی و راسخمهند (1395) بر پایۀ فرضیه برلین ـ کی و با تکیه بر سه آزمون فهرستسازی[45]، نامیدن[46] و بهتریننمونه[47] به تعیین رنگواژههای اصلی زبان فارسی و بررسی سلسلهمراتبی آنها پرداختهاند.
در برخی از دیگر زبانهای ایرانی نیز، پژوهشگران رنگواژهها را مورد توجه خود قرار دادهاند. تفرجی و گراوند (1392) استعارههای مفهومی رنگ را در زبان کردی ایلامی بررسی کردهاند. به نظر آنها، بیشتر مفاهیم مربوط به رنگ در زبان کردی ایلامی بهصورت چندمعنا[48] بهکار برده میشوند. صانعدوست ماسوله (1393) به تحلیل رنگواژههایی پرداخته است که مردمان ماسوله در گویش تالشیِ ماسوله برای توصیف رنگ پوست، مو و چشم بهکار میبرند و آنها را با رنگواژههای توصیفگر پوست، مو و چشم در فارسی مقایسه کرده است. محمد[49] (2017) ساخت معنایی رنگواژههای زبان کردیِ سورانی را بررسی کرده است. او معتقد است که معنای انتزاعی رنگواژههای زبان کردیِ سورانی اساساً ریشه در گسترش معنایی آنها بهواسطۀ فرایندهای استعارهسازی و مجازسازی دارد.
- روش پژوهش
این پژوهش بهصورت میدانی انجام شده و دادههای آن بهصورت توصیفی و آماری تحلیل شدهاند. پیکرۀ پژوهش حاضر بر پایۀ 910 رنگواژه در زبان فارسی پیریزی شده است که در 12 مقولۀ رنگ دستهبندی شدهاند. این مقولهها عبارتاند از: آبی (51 رنگواژه)، بنفش (32 رنگواژه)، خاکستری (60 رنگواژه)، زرد (129 رنگواژه)، سبز (116 رنگواژه)، سرخ (155 رنگواژه)، سفید (83 رنگواژه)، سیاه (47 رنگواژه)، صورتی (52 رنگواژه)، قهوهای (117 رنگواژه)، نارنجی (39 رنگواژه) و چندرنگ (29 رنگواژه). دادههای مربوط به این پژوهش پیوستار گستردهای از بافتهای فرهنگی ـ اجتماعی گوناگون را در جامعه فارسیزبانان دربرمیگیرند که عبارتاند از: هنر و نقاشی، ادبیات و زیباییشناسی، صنایع چوب، صنایع سنگ، صنعت خودرو، جواهرات و زیورآلات، معماری و ساختمانسازی، پوشاک و پارچهبافی، قالیبافی و رنگرزی، آرایشگری و رنگواژههای توصیفگر حوزههای گیاهی، جانوری و انسانی. این دادهها از منابع گوناگونی چون کتابها، فرهنگواژهها، مقالهها، کاتالوگهای تبلیغ و فروش صنایع، شبکههای رایانهای، پرسشنامه و گفتگو گردآوری شدهاند. این پژوهش بر پایۀ رویکرد معنیشناسی واژگانیِ شناختی[50] شکل گرفته است و تحلیلهای آن در بستر باورهای نظری لیکاف و جانسون (1980) انجام شده است. در این پژوهش، به بررسی ساخت استعاری مقولههای رنگ در زبان فارسی و شکلگیری استعاری رنگواژههای فارسی میپردازیم.
- ساخت استعاری مقولههای رنگ در زبان فارسی
رنگ در بستر زبان بهصورت مقولههای رنگ توصیف میشود. به تقسیمبندی شناختی فضای رنگ[51] در یک جامعۀ خاص مقولۀ رنگ میگویند (Biggam, 2012: 203). منظور از مقولههای رنگ، درواقع همان پیشنمونهها[52] یا زیرمقولههای مرکزی[53] رنگ، یا بهعبارتیدیگر، رنگهای کانونی پیوستار رنگ[54] است. رنگ در زبان فارسی 11 مقوله دارد که عبارتاند از: آبی، بنفش، خاکستری، زرد، سبز، سرخ، سفید، سیاه، صورتی، قهوهای و نارنجی. علاوهبر این 11 مقولۀ رنگ، دستۀ دوازدهمی از رنگواژهها وجود دارند که به بیش از یک رنگ اشاره میکنند و ساخت معنایی مشابهی مانند دیگر مقولههای رنگ دارند. ازاینرو، این رنگواژهها بهلحاظ شناختی، با عنوان مقولۀ چندرنگ تحلیل شدهاند. هرکدام از این مقولهها دارای تعداد بیشماری زیرمقوله میشوند که بر پایۀ سازوکارهای شناختی، بهصورت شعاعی[55]، از آن مقولهها گسترش یافتهاند. در این پژوهش به رنگواژههایی میپردازیم که بر اساس سازوکار شناختیِ نگاشت استعاری شکل گرفتهاند.
5ـ1. ساخت استعاری مقولۀ آبی
- آبی گیاه است: آبی گل است.
- آبی جانور است: آبی چهارپا است؛ آبی پرنده است.
- آبی بدن است: آبی جریانی در بدن است؛ آبی پوست بدن است.
- آبی خوراک است: آبی خوردنی است؛ آبی نوشیدنی است.
- آبی کانی است: آبی سنگ گوهری است؛ آبی سنگ آرایشی است؛ آبی سنگ رُسی است.
- آبی پدیدۀ طبیعی است: آبی زمین است؛ آبی فضا است؛ آبی آبوهوا است؛ آبی عنصر است.
جدول 1: ساخت استعاری مقولۀ آبی
حوزههای مبدأ
|
حوزۀ آبی
|
حوزۀ گیاه
|
بامبویی، زنبقی، گلذرتی، گلکاسنی، نیلوفری
|
حوزۀ جانور
|
چشمگربهای، تخمشاهینی، خشین (پرندۀ باز)، کاس، زاقچناری، طاووسی، پرطاووسی، کلّهاُردکی، کلّهغازی، کلّهمرغابی، مرغابیجُرِه (خوتکای نر)
|
حوزۀ بدن
|
(بهرنگِ) خون مرده، دَماری (دمار: پوست کبود و آبی روی مازه که گوشت راستۀ گوسفند و گاو است)
|
حوزۀ خوراک
|
آبکی، آدامسی
|
حوزۀ کانی
|
توپازی، زاغ/زاغی، فیروزهای، لاجوردی/لاژوردی، یاقوتی، شیشهای، سرمهای، بِنتونی (گِلِ سرشوی)
|
حوزۀ پدیدۀ طبیعی
|
آبی، بهرنگِآبِ دریا، دریایی، خزری، کاسپینی، اُقیانوسی، موجی، آبشاری، خلیجی، نیلیِخلیجفارس، طوفانی، صحرایی، نفتی، سایهرنگ، اَبری، ساحلی، آسمانی، آسمانگونی، هوایی، سپهررنگ، مینورنگ، دولابی (آسمانی)، پروینرنگ (پروین: چند ستارۀ کوچک که در آسمان یک جا جمع شدهاند)
|
5ـ2. ساخت استعاری مقولۀ بنفش
- بنفش گیاه است: بنفش گل است؛ بنفش سبزی است؛ بنفش میوه است؛ بنفش صیفی است.
- بنفش جانور است: بنفش پرنده است.
- بنفش کانی است: بنفش سنگ گوهری است.
جدول 2: ساخت استعاری مقولۀ بنفش
حوزههای مبدأ
|
حوزۀ بنفش
|
حوزۀ گیاه
|
اَرغوانی، اُرکیدهای، اُسطوخودوسی، برگبیدی، بنفش، بنفشهای، خیری، سمنرنگ، یاسمنی، یاسی، سوسنی، سیکلمهای، کاکریزی (گل بنفشه)، قفایی (بهرنگِ گلِ زباندرقفا/زبانبهقفا)، لیلی، مگنولی/مگنولیایی، شاهپسندی، بهرنگِ گلِشاهپسند، دمموشی، ریحانی، کلمی، آلویی، اَنجیری، اَنگوری، توتی، بادمجانی، پوستبادمجانی
|
حوزۀ جانور
|
سینهکفتری، کلّهاُردکی، بهرنگِ گردنِکبوتر
|
حوزۀ کانی
|
گمستی/جمستی، یاقوتی
|
5ـ3. ساخت استعاری مقولۀ خاکستری
- خاکستری گیاه است: خاکستری غلات است.
- خاکستری جانور است: خاکستری چهارپا است؛ خاکستری پرنده است؛ خاکستری آبزی است.
- خاکستری بدن است: خاکستری اندام است.
- خاکستری خوراک است: خاکستری چاشنی است.
- خاکستری کانی است: خاکستری سنگ است؛ خاکستری سازه است؛ خاکستری فلز/نافلز است.
- خاکستری پدیدۀ طبیعی است: خاکستری مکان است؛ خاکستری نور است؛ خاکستری فضا است؛ خاکستری بازماندۀ سوخته است.
- خاکستری اشیاء است: خاکستری مداد است؛ خاکستری آینه است.
جدول 3: ساخت استعاری مقولۀ خاکستری
حوزههای مبدأ
|
حوزۀ خاکستری
|
حوزۀ گیاه
|
جوگندمی
|
حوزۀ جانور
|
دیزه/دیزک/دیژک (رنگی از اسب)، سَرخون (رنگی از اسب)، سور (رنگی از اسب، شتر و خر)، کاس، گرگی، پوستگرگی، گرگویزه، گرگومیش، وِرگی (گرگی)، فیلی، موشی، سنجابی، چینچیلی، طوسی (طاووسی)، بازرنگ، فاختی (بهرنگِ فاخته: کبوتر)، کبوترفام، گنجشکی، دلفینی، بهرنگِ ماهیآزاد
|
حوزۀ بدن
|
پیک/پَکرنگ (بهرنگِ جگرسفید)
|
حوزۀ خوراک
|
فلفلنمکی
|
ادامه جدول 3:
حوزههای مبدأ
|
حوزۀ خاکستری
|
حوزۀ کانی
|
آهکی، سنگی، بِتُنی، سرامیکی، سیمانی، سیلویی، آلومینیومی، آهنی، پلاتینی/پلاتینه، جیوهای، زِرِهی، سُربی، سیمابی، سیمین، فلزی، فولادی، اِستیلی، کرومی، نقرهای، تیتانیومی
|
حوزۀ پدیدۀ طبیعی
|
گِلتپهای (بهرنگِ تپههای گِلاَفشان)، تاریکروشنی، سایهای، فضایی، خاکستری، دودهای، دودی، دودیجهنمی، اَنگِشتگون، زغالی، زغالچوبی، زغالسنگی.
|
حوزۀ اشیاء
|
مدادی، نوکمدادی، گرافیتی، آینهای، آبگینهای
|
5ـ4. ساخت استعاری مقولۀ زرد
- زرد گیاه است: زرد گل است؛ زرد درخت است؛ زرد چوب است؛ زرد ادویه است؛ زرد میوه است؛ زرد صیفی است؛ زرد حبوبات است؛ زرد غلات است.
- زرد جانور است: زرد چهارپا است؛ زرد پرنده است؛ زرد حشره/مادۀ حشره است؛ زرد خزنده/مادۀ خزنده است.
- زرد بدن است: زرد اندام بدن است؛ زرد پسافکندۀ بدن است.
- زرد خوراک است: زرد خوردنی است.
- زرد کانی است: سنگ/صمغ گوهری است؛ زرد خاک معدنی است؛ زرد فلز/نافلز است.
- زرد پدیدۀ طبیعی است: زرد فضا است؛ زرد زمان است؛ زرد عنصر است.
- زرد اشیاء است: زرد ظرف است؛ زرد زیرانداز است؛ زرد وسیلۀ روشنایی است.
جدول 4: ساخت استعاری مقولۀ زرد
حوزههای مبدأ
|
حوزۀ زرد
|
حوزۀ گیاه
|
آفتابگردانی، بیدمشکی، پامچالی، قاصدکی، مامیرانی، نرگسی، داوودی، وانیلی، خیری، جعفری، گُلجعفری، شنبلیدرنگ، گلشنبلید، سندروسی، گُلکِدی (گُلکدویی)، گُلمُریق (مُریق: زرد)، بهرنگِ تیغِکوهسار، اَفرایی، برگپاییزی، برگسوسنی، برگنیای، نیرنگ، صندلی، بهرنگِ چوبِگَز، زردِ زبانگنجشک، چوبی، خردلی، زردچوبهای، وانیلی، زنجبیلی، کاهی، پرکاهی، کاهبرگ، ذرتی، زرد پَرَک، نخودی، بهرنگِ جو، گندمی، بَزرَکی، لیمویی، آبلیمویی، آلویی، آناناسی، اَنبهای، اَمرودی (گلابی)، بهی، بهگون (رنگی از اسب)، بهپخته، پرتقالی، ترنجی، خرمایی، زردالویی، زردنبو/زردمبو (نوعی خیار)، موزی، هلویی
|
ادامه جدول 4:
حوزههای مبدأ
|
حوزۀ زرد
|
حوزۀ جانور
|
آهویی، پلنگی، پوستپلنگی، پشتپلنگی، سمند (اسب)، شالرنگ/شغالرنگ، شتری، زردِقناری، کبکی، هُما (نوعی کرکس)، پامرغی، تخممرغی، رنگِ زردۀ تخممرغ، زنبوری، مومی، زردِ لارو (کِرم)، پوستماری، زهرابگون
|
حوزۀ بدن
|
بدنی، پوستی، صفراوی، رنگِ پا، گُهبنگی، اَنبنگی، اِسهالی، یرقانی (زردشدن پوست)، رنگِ شاشِخر
|
حوزۀ خوراک
|
خامهای، شکری، عسلی، عسلکی، کرهای، نباتی، شیرعسلی
|
حوزۀ کانی
|
پازهری/پادزهری، توپازی، کهربایی، اُخرایی، غباری، خاکوغباری، خاکی، خاکهرنگ، زرنیخی، شنی، شنوماسهای، شنیصحرایی، کاهگلی، گَردرنگ، گِلماشی، گِلمعدنی، برنجی، بور، زَرزَری، زرین، زَروَرَقی، طلایی، فسفری، شِمشی
|
حوزۀ پدیدۀ طبیعی
|
آفتابی، خورشیدی، شمسی، روزگون، زرد، پاییزی، خزانی، شعلهای، هالهای، نوررنگ
|
حوزۀ اشیاء
|
سرآوند (کوزۀ آب)، تَغاری (کاسه سفالی)، بوریا رنگ (فرش حصیری)، حصیری، گوگردی، رنگِ شمعِفانوس
|
5ـ5. ساخت استعاری مقولۀ سبز
- سبز گیاه است: سبز درخت است؛ سبز گل است؛ سبز سبزی است؛ سبز میوه است؛ سبز صیفی است؛ سبز حبوبات است؛ سبز غلات است.
- سبز جانور است: سبز چهارپا است؛ سبز پرنده است؛ سبز حشره است؛ سبز خزنده است.
- سبز بدن است: سبز ترشحات بدن است.
- سبز خوراک است: سبز خوردنی است.
- سبز کانی است: سبز سنگ گوهری است؛ سبز خاک معدنی است؛ سبز فلز/نافلز است.
- سبز پدیدۀ طبیعی است: سبز زمین است؛ سبز زمان است؛ سبز فضا است.
- سبز اشیاء است.
جدول 5: ساخت استعاری مقولۀ سبز
حوزههای مبدأ
|
حوزۀ سبز
|
حوزۀ گیاه
|
درختی، آس/آسرنگ، بیدی، سدری، سروی، شمشادی، کاجی، موردی، ساقچناری/ساقهچناری، سبزچَلَم (درختچۀ چلم، گیاه همیشک)، شوکرانی، اِسپرکی/سپرکی، برگترنجی، برگسنجدی، برگی، سُدابی، حنایی، خزهدریایی، خزهای، گلسنگی، جلبکی، چمنی، علفی، اِسفناجی، آویشنی، رشقهای (یونجهای)، ریحانی، بهرنگِ برگِریحان، سیسنبری، شبدری، شویدی، ترهای، کاهویی، کلمی، کلمبروکلی، گشنیزی، گندنایی، نِسواری (برگ تنباکو)، نعنایی، سبز، آناناسی، آووکادویی، اَمرودی، انگوری، پستهای، مغزپستهای، پوستپستهای، خیاری، پوستخیاری، بادرنگی (نوعی خیار)، پوستگردویی، پوستهندوانهای، توتی، تیزابی (کشمش سبز)، دانهاناری، زرندی (نوعی درخت، نوعی خربزه)، زیتونی، غورهرنگ، کُناری، کَلخَنگی، گلابیرنگ، لیمویی، هِلی، عدسی، گندمی، ماشی، نخودی، کاهی
|
حوزۀ جانور
|
میشی، گُهبرهای، طاووسی، پرطاووسی، دمطاووسی، طوسی (طاووسی)، طوطکی، دارکوبی، کلهزاغی، کلهغازی، کلهمرغابی، کلهاُردکی، گردناُردکی، گُهمرغی، مگسی، بالمگسی، خرمگسی، پوستسوسماری، چَغزی، حلزونی، غوکجامه، قورباغهای، وزغی/وزقی
|
حوزۀ بدن
|
اَندماغی، صفراوی
|
حوزۀ خوراک
|
دلمهای
|
حوزۀ کانی
|
پازهری/پادزهری، زاغ/زاغی، زاغول، زبرجدی، زمردی، عقیقی، فیروزهای، مرمری (مالاکیت)، یشمی، یاقوتی، بنتونی، فسفری، فلزی
|
حوزۀ پدیدۀ طبیعی
|
آسمانی، مینورنگ، بهاری، دریایی، کفِدریایی، لجنی، مردابی
|
حوزۀ اشیاء
|
شمعی، صابونی
|
5ـ6. ساخت استعاری مقولۀ سرخ
- سرخ گیاه است: سرخ گل است؛ سرخ درخت است؛ سرخ میوه است؛ سرخ صیفی است؛ سرخ حبوبات است.
- سرخ جانور است: سرخ چهارپا است؛ سرخ پرنده است؛ سرخ حشره است.
- سرخ بدن است: سرخ اندام بدن است؛ سرخ بخشی از بدن است؛ سرخ جریانی در بدن است.
- سرخ خوراک است: سرخ خوردنی است؛ سرخ نوشیدنی است.
- سرخ کانی است: سرخ سنگ یا صمغ گوهری است؛ سرخ خاک معدنی است؛ سرخ فلز/نافلز است.
- سرخ پدیدۀ طبیعی است: سرخ مکان است؛ سرخ زمان است؛ سرخ فضا است؛ سرخ آبوهوا است؛ سرخ عنصر است.
- سرخ اشیاء است: سرخ لوازم آرایش است.
جدول 6: ساخت استعاری مقولۀ سرخ
حوزههای مبدأ
|
حوزۀ سرخ
|
حوزۀ گیاه
|
آل/آلی/آلا، ارغوانی، خیری (گل شببو)، خشخاشی، شقایقی، لالهرنگ، غنچهرنگ، گلی، گلگلی، گلاَناری، گلناری، گلپیازی، بهرنگ ِگلِرعنا، گلسرخی، بهرنگِ گلِشبنم، بهرنگ ِگلکاغاله، گلگَزی، لَکائی، نشاسته (گلِاَرغوان)، گالگال/گُلگٌل، بهرنگِ آبِحنا (سرخ کمرنگ)، آرموتی (چوب درخت گلابی)، برگچناری، تَبَرخونی/طبرخونی (درخت عناب یا بید سرخ)، چناری، دارچینی، بهرنگِ خونِسیاوشان، آلبالویی، آلویی، انگوری، اَناری، دانهاَناری، پوستاَناری، ناردانهای، ناری، بلوطی، بِهگزیده، پوستانگوری، ، پرتقالتوسرخ، زرشکی، بهرنگِ تازهزرشک، تمشکی، سماقی، سنجدی، سیبی، شابلوطی، شاتوتی، شفتالویی، شبتهرنگ (شفتالو)، شلیلی، توتفرنگی، عنابی، گیلاسی، لبویی، میوهای، هندوانهای، چغندری، گوجهای، پوستپیازی، پیازکی، فلفلی، توسرخی، عدسی
|
حوزۀ جانور
|
بور (اسب)، پوستاَسبی، دماَسبی، دمروباهی، روباهی، موگاوی، کَهَر (اسب)، گورسرخ (اسب)، خونخری، شاخبزی، قوچی، تاجخروسی، چشمخروسی، دمخروسی، پرخروسی، بهرنگِ دلِخروس، بهرنگِ خونِخروس، بهرنگ ِخونِکبوتر، تذرورنگ (قرقاول، نوعی خروس)، میناجگر (بهرنگِ جگرِ مینا)، بوقان
|
حوزۀ بدن
|
جگری، جگرکی، کبدی، طحالرنگ، سِپُرزی (طحال، جگر)، ششی، گوشتی، سَرانگشتی (بهرنگِ سَرِ انگشتان که با حنا رنگ شدهاند)، رنگِگونه، رویینه/روینه/رویرنگ، خونی
|
حوزۀ خوراک
|
دوشابی، شیرهای، شکری، مربایی، سرکهای، آباَناری، بادهرنگ، چایدارچینی، چایعسلی، رنگچایی، شرابی، خمری، میرنگ/میگون/میگونی، دُردی (رسوب و تهنشست شراب)، شربتی، مُلفام/ مُلرنگ
|
حوزۀ کانی
|
بِستامرنگ، بِسُدی، بَهرَمانی، بیجادهای، بهرنگِ بیخِ مرجان، دُرفام/دُررنگ، عقیقی، کامهرنگ، گوهری، لال/لالی، لعلی، مرجانی، یاقوتی، آجری، اُخرایی، سفالی، گِلاَرمنی، گِلبیابانی، گِلسرخی، خاکهرنگ
|
حوزۀ پدیدۀ طبیعی
|
آتشی، آذرنگ، آذرنگی، آفتابغروبی، آفتابی، بهرامی، شفقی، رُشتی (روشنایی)، سرخ، شهابی، شمسی، غروبی، مریخفام، مَهگِرَک، گدازهای، سایهکوهی، کُرنگ (کوه+رنگ)، سرخچیک (گلولۀ آتش، زغال گداخته و افروخته)، قندیلرنگ (مشعل، شعله)
|
حوزۀ اشیاء
|
غازهرنگ، ماتیکی، وَشنی
|
5ـ7. ساخت استعاری مقولۀ سفید
- سفید گیاه است: سفید گل است؛ سفید درخت است؛ سفید صیفی است؛ سفید غلات است.
- سفید جانور است: سفید چهارپا است؛ سفید پرنده است؛ سفید خزنده است؛ سفید آبزی است.
- سفید بدن است: سفید اندام بدن است؛ سفید ترشحات بدن است.
- سفید خوراک است: سفید خوردنی است؛ سفید نوشیدنی است.
- سفید کانی است: سفید سنگ گوهری است؛ سفید خاک معدنی است؛ سفید فلز است؛ سفید نافلز است.
- سفید پدیدۀ طبیعی است: سفید مکان است؛ سفید زمان است؛ سفید فضا است؛ سفید آبوهوا است؛ سفید عنصر است.
- سفید اشیاء است: سفید ظرف است.
جدول 7: ساخت استعاری مقولۀ سفید
حوزههای مبدأ
|
حوزۀ سفید
|
حوزۀ گیاه
|
بهاری (بهارنارنج)، پُشتگلی، صندلی، کافوری، شکوفهای، بهرنگِ شکوفههای گیلاس، دِرمَنهرنگ، چوبروسی، سیری، برنجی
|
حوزۀ جانور
|
آهویی، شاخگوزنی، عاجی، عاجفیلی، دندانفیلی، شیرگاوی، چرمهرنگ، چرمی، خِنگ، جشینه/چشیشه/چشینه (رنگی از اسب)، پرغازی، دُرنایی، پوستتخممرغی، ماری، آروشایی، صدفی
|
حوزۀ بدن
|
اُستخوانی، سینهرنگ، رنگِ آبِ دهانِ مرده
|
حوزۀ خوراک
|
پنیری، خامهای، سرشیری، شکری، شیرشکری، شیربرنجی، گَزرنگ، نباتی، ماستی، دوغی، شیری، شیردرقَرابه
«شیردرقَرابه» (سفید مایلبه آبی) صورت کوتاهشدۀ جملۀ «شیر در قرابه است» است که فعل آن حذف شده است. «قَرابه» به معنی شیشهای بزرگ و شکمدار با دهانهای تنگ است که در آن مایعات از جمله شراب، سرکه و شیر را نگه میداشتند.
|
حوزۀ کانی
|
الماسی، مرواریدی، مَرغشی/مرقشی (بهرنگ سنگ مَرقشیشا)، بتونهای، پودری، سفیدابی، شنی، گچی، گِلِ مُل، مرمری، ماسهای، اَرزیزرنگ، پلاتینی/پلاتینه
|
حوزۀ پدیدۀ طبیعی
|
اَبری، برفی، بارانی، اَبروبادی، مِهی، تگری، میغرنگ، صبحرنگ، سفید، خلیجی، قطبی، کهکشانی، کیهانی، مهتابی، مَهفام، ماهگونی، یخی، یخچالی
|
حوزۀ اشیاء
|
بلوری، بارفَتَنی (بلور، شیشه و چینی) شیشهای، کریستالی، کاسهرنگ، جامرنگ، صافیرنگ، پیالهرنگ، کاغذی، صابونی، چاچی (ناودان شیروانی)
|
5ـ8. ساخت استعاری مقولۀ سیاه
- سیاه گیاه است: سیاه درخت است؛ سیاه چوب است؛ سیاه میوه است؛ سیاه دانه است؛ سیاه سبزی است.
- سیاه جانور است: سیاه چهارپا است؛ سیاه پرنده است.
- سیاه بدن است: سیاه موی سر است
- سیاه کانی است: سیاه سنگ گوهری است؛ سیاه خاک معدنی است؛ سیاه نافلز است.
- سیاه پدیدۀ طبیعی است: سیاه زمان است؛ سیاه فضا است؛ سیاه عنصر است؛ سیاه بازمانده است؛ سیاه جرم بازمانده است؛ سیاه مایع بازمانده است؛ سیاه بخار بازمانده است.
- سیاه اشیاء است: سیاه ظرف است؛ سیاه کاغذ است؛ سیاه آلت موسیقی است.
جدول 8: ساخت استعاری مقولۀ سیاه
حوزههای مبدأ
|
حوزۀ سیاه
|
حوزۀ گیاه
|
آبنوسی، ساجی، آلبالویی، بادمجانی، زیرهای، شونیزا (سیاهدانه)، کشمشی، سبزه
|
حوزۀ جانور
|
گاوگون، دیزه (اسب)، پاچهبزی، بهرنگِ چشمگوسفندمرده، طاووسی، پرطاووسی، زاغکی، پرزاغی، کلاغی، پرکلاغی، ساررنگ، ماغرنگ، خفاشرنگ
|
حوزۀ بدن
|
زلفرنگ، مورنگ
|
حوزۀ کانی
|
جزعگون، شبقی، شبهرنگ، عقیقی، سیاتیل (بهرنگِ گلِ تیره)
|
حوزۀ پدیدۀ طبیعی
|
سیاه، تاریکفام، تارفام، شبرنگ، شامگون، شبگون، شبدیز، زحلرنگ، فضایی، نفتی، قیری، قاررنگ، دودی، زغالی، کربنی
|
حوزۀ اشیاء
|
بهرنگِ کونِ پاتیله، پاتیلهرنگ، کاغذمشقی،مشکیپیانویی
|
5ـ9. ساخت استعاری مقولۀ صورتی
- صورتی گیاه است: صورتی گل است؛ صورتی درخت است؛ صورتی چوب است؛ صورتی میوه است؛ صورتی صیفی است.
- صورتی جانور است: صورتی چهارپا است؛ صورتی پرنده است.
- صورتی بدن است: صورتی اندام است؛ صورتی بخشی از بدن است.
- صورتی خوراک است: صورتی خوردنی است؛ صورتی نوشیدنی است.
- صورتی کانی است: صورتی سنگ گوهری است؛ صورتی فلز/نافلز است.
- صورتی پدیدۀ طبیعی است: صورتی مکان است؛ صورتی زمان است؛ صورتی فضا است؛ صورتی عنصر است.
- صورتی اشیاء است: صورتی لوازم آرایش است.
جدول 9: ساخت استعاری مقولۀ صورتی
حوزههای مبدأ
|
حوزۀ صورتی
|
حوزۀ گیاه
|
اِدریسی، اُرکیدهای، بومادرانی، پامچالی، پُشتگلی، پنبهای، رُزی، شکوفهای، گلابی (گُلِگلاب)، گلبهی، گلبرگی، گلخاری (گُلِخارشتر)، گلرُزی، گلسرخی، گُلی، بهرنگِ گلِهلو، مگنولی/مگنولیایی، میخکی، نسترنی، آل/آلی/آلا، توسکایی، چوبسرخ، توتفرنگی، تمشکی، چَلَمی (توتفرنگی)، هلویی، هندوانهای، پوستپیازی، پیازی، چشمبلبلی (لوبیا)
|
حوزۀ جانور
|
خوکی، سرخابی
|
حوزۀ بدن
|
چهرهای، صورتی، رنگِ لب، گوشتی
|
حوزۀ خوراک
|
آبنباتی، آدامسی، آدامسبادکنکی، پشمکی، کالباسی، شربتی
|
حوزۀ کانی
|
دُرّ کوهی، مرواریدی، نئونی، فسفری
|
حوزۀ پدیدۀ طبیعی
|
کوهی، خاکی، شفقی، شبرنگ/شبرنگی
|
حوزۀ اشیاء
|
ماتیکی،پنککی
|
5ـ10. ساخت استعاری مقولۀ قهوهای
- قهوهای گیاه است: قهوهای درخت است؛ قهوهای چوب است؛ قهوهای گل است؛ قهوهای میوه است؛ قهوهای صیفی است؛ قهوهای موادمخدر است.
- قهوهای جانور است: قهوهای چهارپا است؛ پرنده است؛ قهوهای خزنده است؛ قهوهای آبزی است.
- قهوهای بدن است: قهوهای اندام بدن است؛ قهوهای بخشی از بدن است؛ قهوهای پسافکندۀ بدن است.
- قهوهای خوراک است: قهوهای خوردنی است؛ قهوهای نوشیدنی است.
- قهوهای کانی است: قهوهای خاک معدنی است؛ قهوهای فلز/نافلز است.
- قهوهای پدیدۀ طبیعی است: قهوهای مکان است؛ قهوهای عنصر است.
- قهوهای اشیاء است.
جدول 10: ساخت استعاری مقولۀ قهوهای
حوزههای مبدأ
|
حوزۀ قهوهای
|
حوزۀ گیاه
|
بلوطی، جَفتی، چوبی، چوبکی، چوبگردویی، چوبفندقی، خیری، دارچینی، راشی، سرخسی، صنوبری، کاجی، کندهرنگ، کنجدی، گلجوزی، گلچناری، ماهونی، ملاگیری، مَلَچی، نارونی، ناوهرنگ، ونگهای، بادامی، گردویی، پوستگردویی، مغزگردویی، اَغوزی/آغوزی (گویش مازنی: گردویی)، تمری، جوزی، خرمایی، عنابی، فندقی، قارچی، نارگیلی، شاهبلوطی، تریاکی، تنباکویی، بنگرنگ
|
حوزۀ جانور
|
اَربی (بز خرماییرنگ)، میشی، پشمی، گرگی، پوستگرگی، چرمی (بهرنگِ پوست گاو)، خرسی، خرگوشرنگ، موگاوی، راسورنگ، پِشگلی، سِرگینی (فضلۀ جانوارانی چون اسب، خر، شتر، و گاو)، سموری، شاخرنگ، شاخآهویی، غزالی، گوزنی، شتری، کَهَر (اسب)، گربهای، عقابی، تخملاکی، لاکپشتی، سنگپشتی، سِپیداجی (دهپا)
|
حوزۀ بدن
|
جگری، نوکممهای، پوستی، گوشتی، اَنی، گُهی
|
حوزۀ خوراک
|
آروشهای (نوعی حلوا)، اَردهای، بیسکویتی، حلوایی، شکلاتی، کاراملی، کاکائویی، کبابی، قهوهای، کاپوچینویی، نسکافهای، نوشابهای، رنگ چایی، چایدارچینی، چایشکلاتی، چاینسکافهای، شیرچایی، شیرقهوهای، شیرنسکافهای، شیرشکلاتی، شیرکاکائویی، شیرفندقی، شیرکاراملی
|
حوزۀ کانی
|
اَمری/اَمرایی، اُخرایی، خاکرُسی، خاکی، رُسی، سفالی، کلوخی، گِلاَخگری، گِلاَرمنی، گِلی، برنزی/برنزه، مفرغی، قهوهایِ زنگآهن
|
حوزۀ پدیدۀ طبیعی
|
بیابانی، زمینی، سنگآتشفشانی، کُرنگ، کوهرنگ، کویری، هَروانی (کوه هروانه)، لیزری (اشعه نورانی)
|
حوزۀ اشیاء
|
رنگِ گونی، پاکتی، کارتنی، پارکتی
|
5ـ11. ساخت استعاری مقولۀ نارنجی
- نارنجی گیاه است: نارنجی گل است؛ نارنجی رنگدانه است؛ نارنجی میوه است؛ نارنجی صیفی است.
- نارنجی جانور است: نارنجی چهارپا است؛ نارنجی پرنده است.
- نارنجی کانی است: نارنجی سنگ گوهری است؛ نارنجی خاک معدنی است؛ نارنجی فلز/نافلز است.
- نارنجی پدیدۀ طبیعی است: نارنجی مکان است؛ نارنجی زمان است؛ نارنجی فضا است؛ نارنجی عنصر است.
جدول 11: ساخت استعاری مقولۀ نارنجی
حوزههای مبدأ
|
حوزۀ نارنجی
|
حوزۀ گیاه
|
چَغَر، گلبهی، بهرنگِ گلِکاجیره، بهرنگِ گلِکاشفه، گُلکِدی (گلکدویی)، اَنبهای، پرتقالی، پوستپرتقالی، خرمالویی، دارابی، کدوتنبلی، کدوحلوایی، کدویی، کُناری، نارنجی، نارَنگی، هلویی، هویجی، طالبی
|
حوزۀ جانور
|
ببری، چشمببری، یالشیری، بهرنگِ بدنِ شیر
|
حوزۀ کانی
|
مرجانی، شیروانی، آجری، سفالی، اَتمی، مسی، مسیمذابی، نارنجیِ زنگ آهن، فسفری
|
حوزۀ پدیدۀ طبیعی
|
آتشی، آگرگون، خورشیدی، غروبی، خاکی، کُرَن/کُرَند/کورنگ (کوه+رنگ)، پاییزی
|
5ـ12. ساخت استعاری مقولۀ چندرنگ
- چندرنگ گیاه است: چندرنگ علف است؛ چندرنگ گل است.
- چندرنگ جانور است: چندرنگ چهارپا است؛ چندرنگ پرنده است؛ چندرنگ خزنده است؛ چندرنگ حشره است؛ چندرنگ آبزی است.
- چندرنگ گیاه و جانور است.
- چندرنگ کانی است: چندرنگ سنگ است.
- چندرنگ پدیدۀ طبیعی است: چندرنگ فضا است؛ چندرنگ آبوهوا است.
جدول 12: ساخت استعاری مقولۀ چندرنگ
حوزههای مبدأ
|
حوزۀ چندرنگ
|
حوزۀ گیاه
|
خلنگ (دورنگ)، گلباقالی/گلباقلایی (دورنگ: سفیدوبنفش، سفیدوسیاه)، گلپنبهای (سیاهوسفید)
|
حوزۀ جانور
|
پلنگی (دورنگ)، پشتپلنگی (ترکیبی از رنگهای سیاه و زرد یا سیاه و سفید)، پلنگپیسه، پوستپلنگی (سیاه و زرد)، گورخری (سیاه سفید)، دمراکونی (سیاه و سفید)، بلدرچینی (دورنگ)، تخمبلدرچینی (دورنگ)، بوقلمونی (رنگارنگ)، سینهبازی (دورنگ: سیاهسفید)، بهرنگِ پَرِ سیمرغ (رنگارنگ)، کَلاچه/کلاژه (کلاغِ سیاهسفید: دورنگ)، بُژمُژهرنگ (آفتابپرست: رنگارنگ)، بهرنگِ بالِ پروانه (رنگارنگ)، اُختاپوسی (رنگارنگ)
|
حوزۀ گیاه و جانور
|
آل+پلنگ: آلاپلنگی (رنگارنگ)
|
حوزۀ کانی
|
چخماقی (سیاهوسفید)، باباقوری/باباغوری (سیاهوسفید)، تیلهای (رنگارنگ)
|
حوزۀ پدیدۀ طبیعی
|
آفتابمهتاب (رنگارنگ)، رَخش (روشنایی: سرخوسفید)، اَبرَش (اَبروَش: دورنگ)، رنگینکمانی (رنگارنگ)، قوسی (رنگارنگ) سایهروشن (دورنگ)
|
- یافتههای پژوهش
تحلیل دادههای پژوهش نشان میدهد که در ساخت استعاری مقولههای رنگ، بهدلیل شباهت حوزهای از پیوستار رنگ به پدیدهای در جهان پیرامون، نام آن پدیده برای رمزگذاری واژگانی حوزههای پیوستار رنگ به کار برده میشود. در پیدایش رنگواژههای زبان فارسی و مقولهبندی آنها، یک استعارۀ کلی وجود دارد که عبارت است از: پدیدۀ بازتابندۀ رنگ، رنگ است.
شکل 3: استعارۀ مفهومی کلی رنگ در زبان فارسی
حوزۀ مبدأ حوزۀ مقصد
نگاشت
|
این استعارۀ کلی، از مجموعهای از پدیدههای بازتابندۀ رنگ شکل گرفته است که با هم خوشهای از انگارههای شناختی همگرا[56] را تشکیل میدهند. این خوشه بهصورت شعاعی موجب شکلگیری مجموعهای از زیرمقولههای همگرا در مقولههای رنگ میشود که عبارتاند از: رنگ گیاه است؛ رنگ جانور است؛ رنگ بدن است؛ رنگ خوراک است؛ رنگ کانی است؛ رنگ پدیدۀ طبیعی است و رنگ اشیاء است. انگارههای این خوشه در شکل زیر به نمایش گذاشته شدهاند:
شکل 4: خوشۀ انگارههای شناختیِ استعاری در مقولههای رنگ فارسی
گیاه
جانور
بدن
خوراک
کانی
پدیدۀ طبیعی
اشیاء
|
رنگ
رنگ
رنگ
رنگ
رنگ
رنگ
رنگ
|
حوزۀ مبدأ حوزۀ مقصد
نگاشتها
|
این انگارههای شناختی در واقع حوزههای معنایی مبدأ در نگاشت استعاری رنگواژههای زبان فارسی هستند. توزیع و بسامد کاربرد این حوزهها در شکلگیری 910 رنگواژۀ استعاری فارسی بهترتیبِ بیشینه اینگونه است: حوزۀ گیاه (36%)، حوزۀ جانور (19%)، حوزۀ کانی (15%)، حوزۀ پدیدۀ طبیعی (14%)، حوزۀ خوراک (8%)، حوزۀ بدن (4%) و حوزۀ اشیاء (4%). در شکل زیر توزیع این حوزهها در نگاشت استعاری رنگواژههای فارسی به نمایش گذاشته شده است:
شکل 5: توزیع حوزههای معنایی در نگاشت استعاری رنگواژههای فارسی
بسامد کاربرد هرکدام از این حوزههای معنایی در ساخت استعاری مقولههای رنگ فارسی در نمودارهای زیر نشان داده شده است:
شکل 6: بسامد کاربرد حوزههای معنایی در ساخت استعاری مقولههای رنگ فارسی
حوزۀ کانی
|
حوزۀ جانور
|
حوزۀ گیاه
|
مقولههای رنگ
|
|
|
|
آبی
بنفش
خاکستری
زرد
سبز
سرخ
|
سفید
سیاه
صورتی
قهوهای
نارنجی
چندرنگ
|
حوزۀ اشیاء
|
حوزۀ بدن
|
حوزۀ خوراک
|
حوزۀ پدیدۀ طبیعی
|
|
|
|
|
بهطورکلی، توزیع حوزههای معنایی در مقولههای رنگ فارسی یکسان نیست و این یکساننبودن را میتوان در جدول (13) مشاهده کرد:
جدول 13: توزیع حوزههای معنایی در مقولههای رنگ (درصد)
توزیع حوزهها
|
آبی
|
بنفش
|
خاکستری
|
زرد
|
سبز
|
سرخ
|
سفید
|
سیاه
|
صورتی
|
قهوهای
|
نارنجی
|
چندرنگ
|
گیاه
|
36
|
2
|
8
|
0
|
17
|
21
|
19
|
3
|
2
|
9
|
12
|
6
|
1
|
جانور
|
19
|
6
|
2
|
12
|
10
|
13
|
12
|
9
|
8
|
1
|
15
|
2
|
9
|
کانی
|
15
|
6
|
1
|
15
|
18
|
10
|
15
|
10
|
4
|
3
|
10
|
7
|
2
|
پدیدۀ طبیعی
|
14
|
18
|
0
|
9
|
8
|
5
|
15
|
14
|
12
|
3
|
6
|
5
|
5
|
خوراک
|
8
|
3
|
0
|
1
|
10
|
1
|
25
|
17
|
0
|
9
|
33
|
0
|
0
|
بدن
|
4
|
5
|
0
|
3
|
23
|
5
|
28
|
8
|
5
|
10
|
15
|
0
|
0
|
اشیاء
|
4
|
0
|
0
|
12
|
14
|
5
|
7
|
26
|
9
|
5
|
9
|
0
|
14
|
علاوهبر یکدستنبودن بسامد کاربرد حوزههای معنایی در ساخت استعاری مقولههای رنگ فارسی، میزان مشارکت هرکدام از این مقولههای رنگ در ساخت استعاری رنگواژههای فارسی نیز متفاوت است. بسامد مشارکت مقولههای رنگ در شکلگیری استعاری 910 رنگواژۀ فارسی بهترتیبِ بیشینه اینگونه است: سرخ (17%)، زرد (14%)، سبز (%13)، قهوهای (13%)، سفید (9%)، خاکستری (7%)، آبی (6%)، صورتی (6%)، سیاه (5%)، بنفش (4%)، نارنجی (4%) و چندرنگ (3%). در شکل (7) میزان مشارکت این مقولهها در ساخت استعاری رنگواژههای فارسی به نمایش گذاشته شده است:
شکل 7: میزان مشارکت مقولههای رنگ در ساخت استعاری رنگواژههای فارسی
علاوهبر تنوع در میزان مشارکت مقولههای رنگ در ساخت استعاری رنگواژههای فارسی، گرایش هرکدام از این مقولههای رنگ به حوزههای معنایی مبدأ در نگاشت استعاری نیز متفاوت است. در شکل (8) میزان گرایش مقولههای رنگ به حوزههای معنایی نشان داده شده است:
شکل 8: میزان گرایش مقولههای رنگ به حوزههای معنایی
حوزۀ گیاه حوزۀ جانور حوزۀ کانی حوزۀ پدیدۀ طبیعی حوزۀ خوراک حوزۀ بدن حوزۀ اشیاء
|
مقولۀ آبی
|
مقولۀ بنفش
|
مقولۀ خاکستری
|
مقولۀ زرد
|
|
|
|
|
مقولۀ سبز
|
مقولۀ سرخ
|
مقولۀ سفید
|
مقولۀ سیاه
|
|
|
|
|
مقولۀ صورتی
|
مقولۀ قهوهای
|
مقولۀ نارنجی
|
مقولۀ چندرنگ
|
|
|
|
|
جدول 14 نمایانگر میزان مشارکت مقولههای رنگ در ساخت استعاری رنگواژههای فارسی و گرایش هرکدام از آنها به حوزههای معنایی مبدأ در نگاشت استعاری است:
جدول 14: مشارکت و گرایش مقولههای رنگ در ساخت استعاری رنگواژههای فارسی
توزیع مقولهها
|
گیاه
|
جانور
|
کانی
|
پدیدۀ طبیعی
|
خوراک
|
بدن
|
اشیاء
|
آبی
|
6
|
10
|
21
|
16
|
45
|
4
|
4
|
0
|
بنفش
|
4
|
85
|
9
|
6
|
0
|
0
|
0
|
0
|
خاکستری
|
7
|
1
|
34
|
34
|
20
|
1
|
1
|
9
|
زرد
|
14
|
43
|
14
|
19
|
8
|
5
|
7
|
4
|
سبز
|
13
|
58
|
20
|
11
|
6
|
1
|
2
|
2
|
سرخ
|
17
|
41
|
14
|
13
|
12
|
11
|
7
|
2
|
سفید
|
9
|
12
|
19
|
16
|
22
|
14
|
4
|
13
|
سیاه
|
5
|
17
|
28
|
11
|
32
|
0
|
4
|
8
|
صورتی
|
6
|
57
|
4
|
8
|
8
|
11
|
8
|
4
|
قهوهای
|
13
|
33
|
21
|
11
|
7
|
20
|
5
|
3
|
نارنجی
|
4
|
49
|
10
|
23
|
18
|
0
|
0
|
0
|
چندرنگ
|
3
|
14
|
55
|
10
|
21
|
0
|
0
|
0
|
- نتیجهگیری
استعاره از جمله سازوکارهای شناختی است که در شکلگیری مقولههای رنگ در زبان فارسی و گسترش مفهومی آنها نقشی اساسی دارد. در ساخت استعاری مقولههای رنگ در زبان فارسی، دو حوزۀ معنایی بر هم منطبق میشوند. بهعبارتی، مفهوم حوزۀ پدیدههای پیرامون در جهان فارسیزبانان، بر پایۀ شباهت، عیناً به حوزۀ رنگ نگاشت میشود.
شباهت بین پدیده و رنگ توسط وندها و تکواژهای رنگواژهساز زبان فارسی بازنمایی واژگانی مییابد:
پدیده+-ی/ -ه/ -ا/ گون/ گونی/ فام/ رنگ؛ بهرنگِ/ رنگِ/ رنگواژه + پدیده، مانند آلی/ آلا/ آلگون/ آلگونی/ آلفام/ آلرنگ/ بهرنگِ آل/ رنگِ آل/ سرخِ آل (بهجز «شیردرقَرابه» که بهلحاظ صرفی یک جملهواره است). استعاره بر مبنای جانشینی صورت میگیرد و نوعی انطباق و تناظر یکبهیک بین مفهوم پدیده و مفهوم رنگ وجود دارد.
حوزههایی که پدیدههای آنها در ساخت استعاری رنگواژهای زبان فارسی مشاهده شدهاند، بهترتیب بیشینه عبارتاند از: حوزۀ گیاه، حوزۀ جانور، حوزۀ خوراک، حوزۀ بدن، حوزۀ کانی، حوزۀ پدیدۀ طبیعی و حوزۀ اشیاء. در میزان توزیع این حوزههای معنایی در مقولههای گوناگون نایکدستی مشاهده میشود؛ حضور برخی از آنها در بعضی از مقولههای رنگ پررنگتر است و در برخی دیگر ناچیز. علاوهبراین، میزان مشارکت مقولههای رنگ در ساخت استعاری رنگواژههای فارسی و گرایش هرکدام از آنها به حوزههای معنایی مبدأ در نگاشت استعاری نیز متفاوت است.
بسامد مشارکت مقولههای رنگ در شکلگیری استعاری رنگواژۀ فارسی، همچنین گرایش آنها به حوزههای معنایی، بهترتیبِ بیشینه اینگونه است: سرخ (حوزۀ گیاه)، زرد (حوزۀ گیاه)، سبز (حوزۀ گیاه)، قهوهای (حوزۀ گیاه)، سفید (حوزۀ پدیدۀ طبیعی)، خاکستری (حوزۀ جانور و حوزۀ کانی)، آبی (حوزۀ پدیدۀ طبیعی)، صورتی (حوزۀ گیاه)، سیاه (حوزۀ پدیدۀ طبیعی)، بنفش (حوزۀ گیاه)، نارنجی (حوزۀ گیاه) و چندرنگ (حوزۀ جانور). گیاه پیشنمونهایترین حوزۀ معنایی در ساخت استعاری مقولههای رنگ فارسی است و مقولههای سبز، سرخ و زرد مقولههای پیشنمونه در حوزۀ معنایی گیاه بهشمار میآیند.
[1]. semantic drift
[2]. conceptualization
[3]. color categories
[4]. conceptual metaphors
[5]. source domains
[6]. mapping
[7]. embodied
[8]. Lakoff, G., & Johnson, M.
[9]. wavelengths of reflected light
[10]. lighting conditions
[11]. three kinds of color cones in our retinas
[12]. neural circuitry
[13]. interactional concepts
[14]. nature of the world
[15]. human biology
[16]. cognitive mechanism
[17]. culture-specific choice
[18]. Jakobson, R.
[19]. paradigmatic axis
[20]. ordinary language
[21]. thing
[22]. target domain
[23]. entities
[24]. mapping
[25]. Conklin, H. C.
[26]. Hanunóo
[27]. Berlin, B., & Kay, P.
[28]. focal colors
[29]. Rosch, E.
[30]. Dani
[31]. mili
[32]. mola
[33]. Levinson, S. C.
[34]. Yélî Dyne
[35]. Everett, D. L.
[36]. Pirahã
[37]. Xing, J. Zh.
[38]. metaphoricalization
[39]. metonymization
[40]. Brown, P.
[41]. Tzeltal
[42]. Amouzadeh, M.
[43]. collocational
[44]. Ghafel, B., & Mirzaie, A.
[45]. listing
[46]. naming
[47]. best exemplars
[48]. polysemic
[49]. Muhammad, H. A.
[50]. cognitive lexical semantics
[51]. color space
[52]. prototypes
[53]. central subcategories
[54]. color spectrum
[55]. radially
[56]. convergent cognitive models