فرهنگ مجموعة پیچیدهای شامل دانشها، باورها، هنر، اخلاقیات، حقوق، آداب و رسوم و دیگر عادات و تواناییهایی است که انسان به عنوان عضو جامعه آنها را داراست و دارای سه بعد مادی، ذهنی و اجتماعی است. در دهههای اخیر و به خصوص از دهه 1990میلادی، فرهنگ به عنوان عاملی مؤثر در برقراری ارتباط بین جوامع گوناگون مورد توجه متخصصان و نظریهپردازان قرار گرفته است و در این راستا، دو حوزۀ زبان و ترجمه، خود را به عنوان بستری مناسب جهت برقراری ارتباط بینفرهنگی مطرح کردهاند.
بنابر آنچه بسیاری از زبانشناسان نیز بیان کردهاند، زبان بخشی از فرهنگ و فرهنگ بخشی از زبان است و این دو به گونهای درهم تنیدهاند که نمیتوان آن ها را از یکدیگر جدا کرد. هر زبانی در بافت فرهنگی خاصی شکل میگیرد و هر فرهنگی نیز در مرکز خود زبان طبیعی را دربر گرفته است (لوتمان و اوسپنسکی[1]، 1390: 44)، چراکه اولاً زبان جزئی از فرهنگ است که ما از اجداد خود به ارث میبریم و ثانیاً زبان ابزار اصلی است که به کمک آن فرهنگ را میآموزیم و میشناسیم. ثالثاً بهترین پدیدهای که دارای نظم و سیاق فرهنگی است زبان است. این اندیشه در سخنان ترمیناسوا[2] نیز متبلور شده است آنجا که میگوید: «زبان آیینۀ فرهنگ است. در آن نه تنها جهان واقعی بلکه خود آگاهی اجتماعی مردم، طرز فکر، شخصیت ملی، سیمای زندگی، سنتها، آداب و رسوم، اصول اخلاقی، نظام ارزشها و جهانبینی انعکاس مییابد» (مرادی و رحمانی، 1395: 252).
دربارۀ رابطۀ فرهنگ و ترجمه باید گفت که قلمرو ترجمه، بین فرهنگی است. ترجمه؛ یعنی زندگی در مرز بین فرهنگی به شگفتیهای دیگری نگریستن، آنها را برگرداندن، از آن خود کردن، راه دادن و در همان حال راه ندادن، برقرار کردن ارتباط، میل به اشتراک در رمزگان و فهم متقابل و در همان حال، متفاوت باقی ماندن و میل به هویتیابی که ناشی از کارکرد ایدئولوژی فرهنگ است (سجودی، 1388: 142).
باید اذعان داشت که حقیقت اختلاف فرهنگی، کار را برای ترجمه سختتر میکند تا اختلافات ساختاری زبان و به همین جهت است که در دهههای اخیر توجه به نقش فرهنگ در فرآیند ترجمه گسترش یافته است (درزی و پاکتچی، 1393: 36).
استفاده مکرر و فراوان از عباراتی خاص در زبان عامه و اهالی یک فرهنگ در مدت زمان طولانی، آن عبارت را به صورت اجزایی ثابت در زبان در میآورد که میتواند به شکل اصطلاح، کنایه، ضربالمثل، استعاره، نفرین، دشنام، دعا، دلسوزی و... باشند. هر کدام از این قالبهای ثابت به حکم تغییرناپذیری، ماندگاری و تکرار در زبان، انگارههای فرهنگی بهشمار میروند، اما ریشههای فرهنگی آنها در طول زمان از بین رفته است (خواجهپور و همکاران، 1396: 6).
با توجه به مشخص شدن ارتباط تنگاتنگ میان ترجمه و فرهنگ، چالش اساسی مترجم، انتقال این مفاهیم به زبان مقصد خواهد بود. در باب چگونگی ترجمۀ این مفاهیم به سایر زبانها، نظریات متعددی مطرح شده است. نیومارک[3] (2011) هجده روش و ایویر[4] (1987) هفت روش پیشنهاد داده است. گرادلر[5] (2000) و هاروی[6] (2000) هر کدام چهار فرآیند مطرح کردهاند. چسترمن[7] (1997) و پدرسن[8] (2007) نیز هر کدام روشهایی را پیشنهاد دادهاند. تفاوت اصلی در طبقهبندی روشها در این نوع مطالعات «بر نوع تأکیدی است که هر کدام از آنها بر واحد اصلی زبان در ترجمه دارند» (علیزاده، 1389: 54).
تعابیر نفرینآمیز از قالبهای ثابت زبان و مقولهای فرهنگبنیاد به شمار میرود و از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است و همین امر باعث شده مترجمان در بیشتر مواقع بدون توجه به پشتوانههای فرهنگی به ترجمۀ تحتاللفظی آن بسنده کرده و ترجمهای ناصواب ارائه داهند. برای اینکه نتیجۀ علمی و قابل اتکایی به دست آید از میان ترجمههای پرشمار نهجالبلاغه پنج ترجمۀ فیضالاسلام، شهیدی، فقیهی، دشتی و انصاریان برگزیده شد و عملکرد آنها در ترجمه و معادلیابی هشت لعن و نفرین جمعی نهجالبلاغه مورد ارزیابی و سنجش قرار خواهد گرفت.
معیار انتخاب ترجمهها صبغۀ خاص و متمایز هر کدام در سبک نوشتاری است. ویژگی ترجمۀه فیضالاسلام (1331)، توضیحات تفسیری در کنار متن، سلاست و روانی و قابل فهم بودن برای عموم است. مشخصه بارز ترجمۀ شهیدی (1368)، اتقان و مراعات ویژگیهای ادبی در عین امانتداری است. وجه تمایز ترجمۀ فقیهی (1374)، دقت، استواری و ادیبانه بودن آن است. ویژگی ترجمۀ دشتی (1376)، روانی، سادگی مفاهیم و عمومی بودن آن است. ترجمۀ انصاریان (1388) از نوع ترجمه تحتاللفظی و فاقد هرگونه شرح و توضیح اضافی است، اما در عین حال ساده و قابل فهم برای عموم است.
روش پژوهش حاضر تجویزی[9] است. در این روش در پایان هر نمونۀ مورد تحلیل، پژوهشگر دستور یا دستورهایی مبنی بر تجویز و پیشنهاد روش خاصی جهت انجام کار ترجمه صادر میکند (ر. ک: منافی اناری، 1395: 13). نمونههای منتخب نیز بر اساس روشهای مطرح در الگوی نیومارک نقد و تحلیل میشود و از این رهگذر میکوشیم به پرسشهای زیر پاسخ گوییم:
- آیا تعابیر و واژگان نفرینآمیز در نهجالبلاغه بر اساس بافت متنی و موقعیتی همان معنای نفرین و لعن دارند یا میتوان معانی دیگری برای آن در نظر گرفت؟
- آیا میتوان برای این تعابیر به ظاهر نفرینآمیز معادل فرهنگی منطبق با زبان فارسی ارائه داد؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، کدامیک از مترجمان موفقتر عمل کرده است؟
- کدامیک از سبکهای ترجمه امکان بهتری برای معادلیابی نفرینها و لعنها فراهم کرده است؟
- پیشینۀ پژوهش
در زمینۀ ترجمۀ عناصر فرهنگی، بیشتر پژوهشهای انجام شده در حوزۀ ترجمۀ زبان انگلیسی است. پژوهشهای صورت گرفته در حوزۀ زبان عربی بسیار محدود است. اغلب کارهای انجام شده در این زمینه بجز شماری اندک در حوزۀ رمان و داستان است. در ادامه پژوهشهای مرتبط با موضوع مقاله حاضر معرفی و نقد میشود.
مقالۀ «میزان ترجمهپذیری عناصر فرهنگی در خطبۀ صدوهشتم نهجالبلاغه» نوشته حاجیاننژاد و میرفت (1396) است. ایشان در این اثر به بررسی و نقد و مقایسۀ شیوۀ ترجمۀ استعارات، کنایات، مجاز و ضربالمثلهای موجود در خطبه صدوهشتم نهجالبلاغه توسط سه مترجم؛ فیضالاسلام، شهیدی و دشتی بر اساس مدل آیویر پرداخته و پس از بررسی نمونهها به این نتیجه رسیدهاند که روش تلفیقی برای ترجمۀ این عناصر بیانی یکی از موفقترین روشهاست و این روش در ترجمۀ فیضالاسلام نمود بیشتری دارد.
مقالۀ «تحلیل محتوایی و ساختاری نفرینهای نهجالبلاغه» نوشته میر احمدی و همکاران (1397) است که نویسندگان در این مقاله ضمن بررسی بلاغت، سبک و ساخت تعابیر حاوی نفرین در نهجالبلاغه کوشیدهاند به گویی و حسن تعبیر در نهجالبلاغه را از زوایای مختلفی بررسی کنند تا از این رهگذر نشان دهند که امام (ع) در بیان لعن و نفرینهای خود نیز به تأسی از قرآن کریم جانب ادب و نزاهت گفتار را نگاه داشته و از کاربرد الفاظ سخیف و ناپسند پرهیز کرده است. چنانکه پیداست رویکرد این پژوهش با مقالۀ حاضر که هدف آن نقد ترجمه و معادلیابی نفرینهای نهجالبلاغه است کاملاً متفاوت است.
مقالۀ «دراسه طبیعه السب و اللعن عند الامام علی (ع) فی نهج البلاغه» نوشته توحیدلو (1396) است. نویسنده در این مقاله صرفاً به تبیین تفاوتهای معنایی و مفهومی دو تعبیر لعن و سبّ در قرآن و نهجالبلاغه پرداخته و علاوه بر تفاوت رویکرد مقاله یادشده با پژوهش پیشرو نمونههای مورد بررسی آن با نمونههای مورد استناد در این مقاله نیز متفاوت است.
چنانکه پیداست موضوع پژوهش حاضر در مقایسه با کارهای صورت گرفته کاملاً نو و بدیع بهشمار میرود و تاکنون پژوهشی با این رویکرد صورت نگرفته است.
- مفهومشناسی لعن و نفرین و کاربست آن در نهجالبلاغه
نفرین در لغت، لعنت و دعا علیه شخص است (دهخدا، 1373: ذیل واژه نفرین). لغتشناسان تصریح کردهاند که لعن، راندن و دور کردن کسی از روی خشم و غضب است (فراهیدی، بیتا و ابنمنظور، 1363: ذیل ماده لعن). این امر از جانب خداوند در قیامت به عنوان عقوبت محسوب میشود و در دنیا به منزلۀ دوری از رحمت واسعۀ الهی است و اگر لعنت از طرف غیرخدا باشد، معنایش درخواست و طلب این لعنت از خدا است (راغب اصفهانی، 1426: 741).
کلمۀ لعن و مشتقات آن ۳۷ بار در قرآن آمده است. «در قرآن، کافران، ظالمان، منافقان، آزاررسانندگان به خدا و رسول، آنانی که از روی عمد قتل نفس کنند و کسانی که حقایق را کتمان و امر را بر مردم مشتبه میسازند، لعن شدهاند. پیامبر نیز دشمنان رسالت، مشرکان، منافقان را لعن کرده است» (فخعلی، 1383: 300).
هرگاه رهبر آگاه باشد و پیروان ناآگاه، گسست عمیقی بین آنها در عقاید و اهداف ایجاد میشود؛ به طوریکه هیچ پند و اندرزی از جانب رهبر در پیشبرد اهداف در ایشان کارگر نمیافتد و کار از موعظه به نکوهش و نفرین میرسد. تاریخ نشان از آن دارد که انبیاء و اولیاء الهی زمانیکه حجت را بر قوم خویش تمام میکردند و ارشادهایشان کارساز نمیشده است، آنان را نفرین میکردند که نمونههای بسیاری از آن در قرآن وجود دارد (سورۀ مائده، آیۀ 78؛ سورۀ اعراف، آیۀ 44؛ سورۀ انبیاء، آیۀ 67 و...).
در دوران زمامداری حضرت علی (ع)، عامۀ مردم به تبعیت از برخی خواص و فضای نامطلوب جامعه به دنبال خواستههای دنیوی و معیشتی خود بودند و در مقابل هشدارها و انذارهای امام (ع) برای مقابله با دشمن، سستی و ضعف از خود نشان میدادند و گاه عهدشکنی میکردند؛ بنابراین، خطبههایی که در مورد مردم کوفه است، بیشتر نکوهشآمیز است و گاه به نفرین میکشد. نفرینها در نهجالبلاغه از دو بعد قابل بحث و بررسی هستند؛ بعد جمعی و بعد فردی.
- انواع نفرین در نهجالبلاغه
لعن و نفرین هر دو نوعی دعای منفی هستند که از زبان شخصی نسبت به شخص یا اشخاصی دیگر ایراد میشود و در واقع واکنشی منفی در برابر موضوع یا مسئلهای به حساب میآید (میراحمدی و همکاران، 1397: 132). نفرینهای بهکار رفته در نهجالبلاغه را به صورت کلی به دو بخش میتوان تقسیم کرد که در ادامه به معرفی و نقد و بررسی ترجمههای آن میپردازیم.
3-1. نفرینهای فردی
بخشی از نفرینها در نهجالبلاغه خطاب به افراد خاصی است که به خاطر عملکرد و نوع رفتارشان مستحق نفرین و نکوهش از سوی امام شدهاند؛ مثل نفرین اشعث بن قیس، مَصقَلَة بن هُبیره، مُغیرة بن أخنَس و..
3-2. نفرینهای جمعی
نفرینی که متوجۀ گروه یا جماعت خاصی است، نفرین جمعی نامیده میشود. این نوع نفرینها در نهجالبلاغه دارای دو کارکرد هستند؛ برخی جنبۀ نفرین و دشنام دارند و برخی دیگر در ظاهر نفرین هستند، اما معنایی کنایی و غیر از نفرین دارند. پیشینۀ تاریخی کاربرد این تعابیر و قرینۀ سیاق در تشخیص این دو معنا از یکدیگر به مترجم کمک میکند. با توجه به گستردگی موضوع در مقالۀ پیشرو به بررسی و تحلیل نفرینهای جمعی و نحوۀ عملکرد مترجمان در معادلیابی آنها بسنده میکنیم.
3-2-1. هَبلتهُم الهَبُولُ
خطبۀ 22: «هَبِلَتهُم الهَبُولُ! لَقد کُنتُ و ما أُهَدَّدُ بالحَربِ و لا اُرَهَّبُ بالضَّربِ»
خطبۀ 22 به بیعتشکنى طلحه و زبیر و سپس به حوادث تلخ جنگ جمل نظر دارد. همچنین به مسئلۀ خون «عثمان» که دستاویزى براى جنگطلبان جمل و بعد از آن، بهانهاى براى آتشافروزان شام شد، اشاره مىکند و آنها را با تهدیدهاى روشنى، مورد ملامت و سرزنش قرار مىدهد (مکارم، 1375، جلد 2: 24). امام (ع) در فراز آخر خطبه میفرماید: عجیب است که آنها به من اعلان جنگ دادهاند و از من خواستهاند که به میدان نبرد آیم و بر ضربههای شمشیرشان شکیبا باشم، هَبِلَتهم الهَبُول، تاکنون کسی مرا از جنگ نترسانده و از ضربت شمشیر نهراسانده که من به خدای خود یقین دارم و در دین خود شبههای ندارم. «هَبِلَت فلاناً اُمُّه»؛ یعنی فلانی مرد و مادرش داغش را دید. هَبول: زنی که بچه برایش نمیماند، زن داغدیده (ابنمنظور، 1363، ذیل ماده هَبِلَ). در لسان آمده که عبارت «هَبِلَت اُمُّه« در اصل به معنای این است که مادرش داغش را ببیند و هَبِلَ به معنای ثَکِلَ (داغ دیدن) است. سپس در معنای مدح و ستایش و شگفتی بهکار رفته است.
عبارت دیگری که مانند «هَبِلَت اُمّه» است «ثَکِلَت اُمّک» است و در فرهنگ صدر اسلام و در سخنان پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) فراوان بهکار رفته است که به نمونههایی از آن اشاره میشود:
- أبو أمامة از رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله نقل میکند: «خذوا العلمَ قبل أن ینفد» قالوا: و کیف ینفد و فینا کتاب اللّه؟ فغضب، ثم قال: «ثکلتکم امّهاتکم، أولم تکن التوراة و الإنجیل فی بنی إسرائیل، ثم لم تغن عنهم شیئا؟ إنّ ذهاب العلم ذهاب حملته» قالها ثلاثا ( ابن طاووس، 1416: 218).
ترجمۀ فارسی: ابوامامه از پیامبر نقل میکند که ایشان فرمودند: علم را قبل از اینکه به پایان برسد، دریافت کنید. گفتند: چگونه تمام میشود در حالیکه کتاب خدا در بین ما است. پیامبر عصبانی شد و فرمود: شگفتا از شما! آیا تورات و انجیل در میان بنیاسرائیل نبود، پس آنها را از چیزی بینیاز نکرد؟ از بین رفتن علم؛ یعنی از میان رفتن حاملان آن و این جمله را سه بار تکرار کرد.
نمونههایی از این دست فراوان است که نشان میدهد تعابیری چون «هَبِلَتک اُمُّک»، «هَبِلَتک الهَبولُ»، «ثَکَلتکَ اُمُّکَ» و «ثَکَلَتک الثواکِلُ»، تعابیری کنایی هستند که علاوه بر معنای نفرین، معانی دیگری چون تعجب همراه با مدح و ستایش و تعجب همراه با نکوهش نیز دارند که باید با توجه به سیاق کلام و قرینههای موجود به مراد متکلم از استعمال آن پی برد.
در خطبۀ 22 و در فراز آخر، امام از تهدید ناکثان به جنگ تعجب میکند؛ زیرا آنها بر شجاعت، جنگجویی و صبر امام بر مشکلات واقفند و در حقیقت این سخن را به صورت استهزاء و به عنوان تعجب آورده است (بحرانی، 1375، جلد 1: 671). عبارت «هبلتهم الهبول» نیز به قرینۀ «من العجب» در معنای تعجب همراه با نکوهش بهکار رفته است، چراکه در ادامه آن میفرماید تا بوده من به جنگ تهدید نشدهام و ترجمۀ آن به صورت تحتاللفظیِ «زن فرزند مرده به عزایشان بنشیند» بیشتر مفهوم «خدا مرگشان بدهد» را به ذهن متبادر میسازد تا معنای تعجب. اکنون باید دید مترجمان از چه روشی برای ترجمه این تعبیر کنایی استفاده کردهاند:
- انصاریان: مادر به عزایشان بنشیند...
- دشتی: گریهکنندگان بر آنها بگریند...
- شهیدی: مادر بر آنان بگرید...
- فقیهی: مادرشان همچون مادران فرزند از دست داده به عزایشان بنشیند...
- فیضالاسلام: مادرشان به عزایشان بنشیند...
با بررسی ترجمههای فوق، شاهد سه رویکرد در ترجمۀ عبارت مورد اشاره هستیم. انصاریان، شهیدی و فیضالاسلام شیوۀ ترجمۀ تحتاللفظی را مورد توجه قرار دادهاند. دشتی از روش دگرگونسازی استفاده کرده و کل را به جای جزء قرار داده است (گریهکنندگان به جای زن داغدار). در روش دگرگونسازی یا مدولاسیون نوعی دگرگشت رخ میدهد و غالباً تغییر در مقوله ذهنی به وجود میآید (نیومارک،1390: 112). فقیهی نیز از روش بسط بهره برده است. مترجمان جملگی معنای نفرینی این عبارت را مراد امام دانستهاند، اما همانطور که در شرح لغوی و تاریخی گذشت این تعبیر کنایی است و معانی دیگری غیر از نفرین نیز دارد و در این خطبه با توجه به سیاق و قراین میتوان معادل کارکردی و معنای تعجبی همراه با نکوهش را برای آن در نظر گرفت.
ترجمه پیشنهادی: شگفتا از آنان! تاکنون کسی مرا از جنگ نترسانده و از ضربت شمشیر نهراسانده است.
3-2-2. قُبحاً لکم و تَرَحا
خطبۀ 27: «فَقُبحاً لَکُم و تَرَحاً حینَ صِرتُم غَرَضاً یُرمَی»
امام (ع) خطبۀ 27 را در اواخر عمر شریفشان، بعد از آنکه شنیدند سفیان غامدی وارد شهر انبار شده و کارگزار ایشان در آن شهر را به قتل رسانده، ایراد فرمودند و در فراز سوم خطبه از اینکه سفیان غامدی و لشکریانش بدون هیچ آسیب و جراحتی از آن محل بازگشته بودند، بسیار ابراز تأسف و ناراحتی میکنند و در ادامه به خاطر صفات ناپسندی که در آنها دیدهاند به نفرین آنها میپردازند.
«قُبحاً» مصدر فعل قَبُح است به معنای زشت شد (ابنمنظور، 1363: ذیل واژه قبح). «تَرَحاً» مصدر فعل تَرِحَ به معنای اندوهگین و غمین شد. «قُبحاً لکم» به معنای رویتان زشت باد است که معادل فرهنگی آن در زبان فارسی رویتان سیاه باد است. واژۀ «تَرِحاً» نیز که «لکم» به قرینۀ لفظی از آن حذف شده به معنای اندوه و غم بر شما باد، است. معادل فرهنگی که در زبان فارسی میتوان برای آن در نظر گرفت، عبارت «روی شادی نبینید» یا «رنگ خوشبختی نبینید» است. اینک به تبیین عملکرد مترجمان میپردازیم:
- انصاریان: رویتان زشت و قلبتان غرق غم باد...
- دشتی: زشت باد روى شما و از اندوه رهایى نیابید ...
- شهیدی: زشت بادید و از اندوه برون نیایید ...
- فقیهی: بنابراین، زشتی و اندوه برای شما باد ...
- فیضالاسلام: پس روهاى شما زشت و دلهایتان غمین گردد ...
مترجمان در ترجمۀ عبارت «قُبحاً لکم» از روش تحتاللفظی استفاده کردهاند. طبق نظر نیومارک وقتی عبارتی در زبان مقصد معادل فرهنگی داشت باید آن را جایگزین عبارت زبان مبدأ کرد. در اینجا نیز حضرت علی (ع) کوفیان را به شدت مورد سرزنش و توبیخ قرار میدهد که چگونه در مقابل دشمنی که پی در پی به آنها شبیخون میزند، بیخیال نشستهاند و کاهلی میورزند. عبارتی که فارسیزبانان در اینگونه مواقع بهکار میبرند «رویت سیاه باد» است.
در مورد «تَرِحاً» مترجمان از سه روش استفاده کردهاند؛ انصاریان و فیضالاسلام از روش بسط بهره بردهاند و واژۀ قلب و دل را به ترجمهشان افزودهاند که در متن مبدأ وجود نداشته است. دشتی و شهیدی روش دگرگونسازی را بهکار بردهاند؛ به این صورت که عبارت مثبت مبدأ را به منفی تغییر دادهاند. به عبارت دیگر، کلام امام نشانههای منفیساز ندارد، اما مترجم شکل منفی از آن ارائه داده است. فقیهی نیز از روش تحتاللفظی بهره برده است. همانگونه که گفته شد معادل فرهنگی برای این عبارت در زبان فارسی وجود دارد پس بهتر است در ترجمه از آن استفاده شود.
ترجمه پیشنهادی: رویتان سیاه باد و رنگ خوشبختی نبینید که اینچنین خود را هدف تیر دشمن ساختید.
3-2-3. قاتلَکُم اللهُ
خطبۀ 27: «قاتَلَکُمُ اللهُ! لَقد مَلَأتُم قَلبی قَیحاً و شَحَنتُم صَدری غَیظاً»
امام (ع) در فراز آخر از خطبۀ 27 همچنان به ملامت و سرزنش کوفیان سست عنصر ادامه میدهد تا شاید به خود بیایند و از خواب غفلت بیدار شوند، به پا خیزند و به مقابله با شامیان بپردازند. با عبارات مختلفی همچون «یا اشباه الرجال»، «حلوم الاطفال»، «عقول ربات الحجال» آنها را مورد خطاب قرار میدهد و میفرماید چقدر دوست میداشتم که شما را ندیده بودم و نمیشناختم که شناخت شما پیشیمانی به دنبال آورد. «قاتلکم الله» که دلم را پر از خون کردید و سینهام را مملو از خشم ساختید.
قاتَلَه به معنای با او پیکار و نبرد کرد، قاتله الله: خدا او را لعنت کند (ابنمنظور، 1363، ذیل ماده قتل). در قرآن کریم در دو آیه عبارت «قاتَلَهم اللهُ» ذکر شده است؛ یکی در آیۀ 4 سورۀ منافقون: ﴿وَ إِذا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ اللهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ﴾ و دیگری در آیۀ 30 سورۀ مبارکه توبه آنجا که میفرماید: ﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَرَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ ذَلِکَ قَوْلُهُم بِأَفْوَهِهِمْ یُضَهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ﴾.
راغب اصفهانی در تفسیر «قاتلهم الله» در سورۀ منافقون آورده است که دو معنا برای این تعبیر ذکر شده است؛ یکی خدا آنها را لعنت کند و دیگری خدا آنها را بکشد و صحیح این است که این فعل از باب مفاعله است و به این معناست که منافقان به گونهای هستند که با اعمالشان اعلام جنگ علیه خداوند دادهاند و هر کس علیه خداوند مبارزه کند، پس نابود خواهد شد و هر کس که با او ستیزه کند، مغلوب میشود (راغب اصفهانی، 1426: 606).
اکثر مفسران معنای ضمنی لعنت و دوری از رحمت خداوند را برای این عبارت در آیۀ 4 سورۀ منافقون در نظر گرفتهاند (طبرسی، 1360، جلد 26: 40؛ فخر رازی، 1420، جلد 30: 547؛ طباطبایی، 1374، جلد 9: 323 و فضلالله، 1419، جلد 11: 90)، چراکه در این آیه خداوند خطاب به پیامبر میفرماید منافقان دشمن تو هستند از آنها بر حذر باش، خداوند لعنتشان کناد که از مسیر حق منحرف شدند. اما در آیۀ 30 سورۀ توبه برخی مفسران علاوه بر وجه ضمنی، معنای تعجب را هم برای عبارت قاتلهم الله محتمل دانستهاند (فخررازی، 1420، جلد 16: 27؛ آلوسی، 1415، جلد 28: 112 و طبری، 1412، جلد 10: 80).
در خطبۀ 27 امام (ع) پس از بیان صفات ناپسند کوفیان به نفرین کردن و شکایت از آنها مىپردازد و مىفرماید: قاتلکم اللّه.... حضرت با این جمله شدیدترین نفرین را نثار آنها کرده است؛ زیرا مقاتله که عملى طرفینى است خود موجب دشمنى مىشود و دشمن خدا بودن، هم پیامدهایى از قبیل لعن و طرد و دورى از لطف و نیکى دشمن را همراه دارد و چون لفظ مقاتله و دشمنى به طور حقیقى نسبت به خداوند ممکن نیست؛ بنابراین، لفظ قاتل در اینجا به معناى مجازى بهکار رفته است؛ یعنى دورى از رحمت الهى. در ادامه به ترجمههای فارسی این عبارت از نهجالبلاغه میپردازیم:
- انصاریان: خدا شما را بکشد...
- دشتی: خدا شما را بکشد ...
- شهیدی: خدایتان بمیراناد ...
- فقیهی: خدا با شما جنگ کند...
- فیضالاسلام: خدا شما را بکشد ...
مترجمان در ترجمۀ این عبارت از دو روش استفاده کردهاند. فقیهی روش تحتاللفظی را برگزیده و گفته است «خدا با شما جنگ کند» و با کاربرد این روش ترجمهای نارسا و بیمعنی ارائه داده است. دیگر مترجمان قاتل را به قَتَلَ ترجمه کردهاند و همانطور که در شرح لغوی گذشت، ترجمۀ آنها صحیح نیست.
ترجمه پیشنهادی: خداوند شما را لعنت کند که دلم را پر از خون کردید و....
3-2-4. لا أباً لکُم
خطبۀ 36: «وَ لَمْ آتِ- لَا أَبَا لَکمْ- بُجْراً وَ لَا أَرَدْتُ لَکمْ ضُرّاً»
این عبارت از خطبۀ 36 در ظاهر معنای نفرینی دارد، اما با رجوع به کتب لغت و ادبیات عرب معانی دیگری نیز برای آن متصور است:
* معنای نفرین: وقتی در مقام نفرین به کسی گفته میشود بیپدر شوی، منظور آن نیست پدرت را از دست بدهی، چراکه این جمله به کسی هم که پدر ندارد، اطلاق میشود، بلکه منظور آن است که تو چنان هستی که سزاوار است در حقت چنین نفرینی بشود. نفرین به بیپدر شدن، بیحامی شدن (ابن جنی، 2008، جلد 1: 344 و ابنمنظور، 1363، ذیل واژه أبو). این تعبیر بسیار کم برای نفرین بهکار رفته است.
* مدح و ذم مخاطب: بیشترین کاربرد این عبارت در مدح و کمترین در ذم و نکوهش مخاطب است (ابنمنظور، 1363؛ ابناثیر، 1367؛ طریحی، 1375: ذیل واژه أبو و ابن هشام، 1307: 81).
* تعجب: از دیگر کاربردهای «لا ابا لک» بهکارگیری آن در مفهوم تعجب است. گویی مخاطب در پیشرفت و برتری به جایی رسیده که مانند دیگران به پدری منسوب نیست، بلکه خداوند او را بدون پدر خلق کرده است (حکمی، 2006: 65). نظیر آن این سخن آنها هنگام تعجب است «لله دَرُّه»؛ یعنی شگفتا، درعجبم. اکثر لغتشناسانی که به این موضوع پرداختهاند این وجه معنایی را نیز محتمل دانستهاند (ابنمنظور، 1363؛ ابناثیر، 1367؛ زبیدی، بیتا).
* ترغیب مخاطب برای عزم و جدیت در کار: کسی که پدری ندارد تا در امور زندگی بر او تکیه کند، سزاوار است که خودش برای زندگیاش تلاش کند (ابنمنظور، 1363؛ زبیدی، بیتا؛ ابناثیر، 1367: ذیل ماده أبو).
حضرت امیر خطبۀ 36 را در روز جنگ با خوارج در کنار نهروان ایراد کرده است. این جنگ در سال ۳۷ هجرى واقع شد (ابنابیالحدید، 1375، جلد 1: 381). این خطبه در واقع اتمام حجتى است براى کسانى که آگاهى کافى از ماجرا نداشتند و یا مىدانستند و عملاً آن را به فراموشى سپرده بودند (مکارم، 1375، جلد 2: 372).
آن طور که از فضای صدور خطبه و سیاق کلام بر میآید، عبارت «لا أبا لکم» در مقام تنبه و هوشیارسازی بهکار رفته است؛ هر چند که برخی از شارحان گفتهاند این عبارت در مدح و ذم و تعجب بهکار میرود و معنای روشنی از آن به دست ندادهاند (مجلسی، 1366، جلد 1: 154؛ هاشمیخویی، 1358، جلد 4: 118؛ سرخسی، 1367: 68؛ قزوینی، 1337، جلد 2: 283 و خویی، بیتا: 97) و برخی دیگر اصلاً به شرح آن نپرداختهاند و عدهای هم معنای دشنام برای آن در نظر گرفتهاند (طالقانی، 1374: 433؛ بیهقی کیذری، 1375، جلد 1: 271 و مکارم، 1375، جلد 1: 376 ). اکنون باید دید مترجمان چگونه این تعبیر کنایی را ترجمه کردهاند:
- انصاریان: اى مردم بىریشه...
- دشتی: اى ناکسان و بىپدران ...
- شهیدی: اى ناکسان ...
- فقیهی: ای مردمی که پدر برایتان مباد...
- فیضالاسلام: اى بى پدرها...
مترجمان در ترجمۀ این عبارت از دو روش بهره بردهاند؛ انصاریان، دشتی و شهیدی از روش معادل کارکردی استفاده کردهاند و مفهومی ذمی (دشنام) برای این عبارت در نظر گرفتهاند. روش بهکار رفته توسط این بزرگواران درست است، اما مفهوم برداشتی بر اساس شرح لغوی و سیاق صحیح نیست. فقیهی و فیضالاسلام هم از روش تحتاللفظی استفاده کردهاند با این تفاوت که فقیهی معنای انشایی و نفرین برای عبارت در نظر گرفته است و فیضالاسلام آن را به صورت دشنام ترجمه کرده است. همچنین داخل پرانتز به توضیح آن پرداخته است و میتوان روش او را تلفیقی دانست. روشی که این دو مترجم بهکار بردهاند، صحیح نیست.
ترجمه پیشنهادی: آگاه باشید (بدانید) من نه شری برایتان پدید آوردهام و نه زیانی برایتان خواستهام.
3-2-5. لا أبا لغیرکم
خطبۀ 180:«لا أبا لِغَیرِکُم! ما تَنتَظِرونَ بِنَصرِکُم و الجِهادِ عَلَى حَقِّکُم؟»
اکثر شارحان نهجالبلاغه آوردهاند که این ترکیب دعایی است در حق کوفیان به معنای ذلت و خواری بر غیر شما باد و هدف از بهکارگیری آن نوعی اظهار لطف به مخاطبان است، چراکه نفرموده پدر برای شما مباد، بلکه فرموده دشمن شما بیپدر باد (بحرانی، 1375، جلد 3: 688؛ خویی، بیتا: 205؛ مجلسی، 1366، جلد 2: 182؛ هاشمی خویی، 1358، جلد 10: 279 و مکارم، 1375، جلد 6: 647).
نکته شایان ذکر آنکه عبارت «لا ابا لغیرکم» یکبار در خطبۀ 180 و بار دیگر به صورت «لا ابا لغیرک» در نامۀ 41 آمده است. در میان کتب لغت ابنمنظور آورده است: اگر تکریم و احترام کسی مدنظر باشد گفته میشود: لا أبا لِشانئک؛ یعنی دشمنت بیپدر باد (ابنمنظور، 1363: ذیل واژه أبو). زمخشری نیز گفته است: عبارات «لا أبا لک»، «لاابا لغیرک» و «لا أبا لشانئک» مَجاز است و آن را هنگام تشویق و تحریض بهکار میبرند (زمخشری، بیتا: ذیل واژه أبا). بنابراین صرف تکیه بر لفظ نمیتواند در معادلیابی راهگشا باشد. شارحانی که لاابالکم را به معنای «پدر برای شما مباد» گرفتهاند باید در اینجا لا ابا لغیرکم را به معنای «پدر برای غیر شما مباد» بگیرند. با اندکی تأمل در فضای صدور و سیاق خطبه میتوان به مفهوم تحریض و تشویق در این عبارت پی برد. اینک باید دید آیا مترجمان به این مهم توجه داشتهاند:
- انصاریان: دشمنتان بىپدر باد...
- دشتی: پدر مباد دشمنان شما...
- شهیدی: بىحمیّت مردم...
- فقیهی: پدر برای غیر شما مباد...
- فیضالاسلام: اى بىرگها...
مترجمان از دو راهکار برای ترجمۀ این عبارت بهره بردهاند؛ انصاریان، دشتی و فقیهی از روش تحتاللفظی استفاده کرده و آن را به صورت دعایی در حق کوفیان ترجمه کردهاند. نگارنده هر چه تأمل کرد تا ببیند نفرین به بیپدر شدن دشمن چه سودی به حال کوفیان داشته است به نتیجهای نرسید. به نظر، شهیدی و فیضالاسلام بهتر عمل کردهاند، چراکه معادل کارکردی بیحمیت و بیرگ هر چند نکوهش است، اما معنای تحریض و تشویق را نیز در خود دارد.
ترجمه پیشنهادی: برخیزید! برای پیروز شدن و جهاد کردن برای گرفتن حق خود منتظر چه هستید؟
3-2-6. أفٍ لکُم
خطبۀ 34: «أُفٍ لَکُم! لَقَد سَئِمتُ عِتابَکُم!»
خطبۀ 34 سراسر توبیخ و نکوهش است. امام کوفیان را به سرگردانی، بیخردی، قابل اعتماد نبودن، غفلت و بیحمیتی سرزنش میکند تا شاید به خود بیایند و دعوت او را اجابت گویند. امام (ع) این خطبه را با عبارت «اُفٍّ لَکُم» شروع میکند تا بیزاری خود را از این صفات نکوهیده کوفیان ابراز کند.
«اُفٍ» از ریشه «أفّ» است. این کلمه در اصل به معنای ریزه ناخن است که در وقت چیدن میافتد و یا چرک گوش است. در ابتدا برای کثیف شمردن چیزی بهکار میرفته است، سپس برای ابزار انزجار، کراهت و بیزاری از چیزی استعاره آورده شده است (ابنمنظور، 1363: ذیل واژه أفف). معادل فرهنگی «اُفٍّ لکم» در زبان فارسی عباراتی مانند «از شما بیزارم» و «از شما متنفرم» است. در ادامه ترجمههای این عبارت را بررسی میکنیم:
- انصاریان: اُف بر شما...
- دشتی: نفرین بر شما...
- شهیدی: نفرین بر شما...
- فقیهی: خواری و ذلت بر شما باد!...
- فیضالاسلام: من از شما دلتنگ و نگران مىباشم...
در بررسی ترجمههای فوق شاهد بهکارگیری دو روش هستیم؛ روش انتقال و معادل کارکردی. انصاریان از روش انتقال استفاده کرده است و واژه «اُف» را عیناً انتقال داده است؛ در حالی که در فارسی این واژه کاربرد ندارد. دشتی، شهیدی و فقیهی با وجود معادل فرهنگی از معادلهای کارکردی نادرست در مفهوم دشنام و نفرین استفاده کردهاند. معادل کارکردی (دلتنگ بودن) که فیضالاسلام در ترجمۀ خویش از آن استفاده کرده است تقریباً درست است، اما آن مفهوم انزجار و به ستوه آمدن را نمیرساند. در ضمن مفهوم نگرانی به هیچ وجه از واژه «اُف» استنباط نمیشود.
ترجمه پیشنهادی: از شما بیزارم! از بس توبیختان کردم خسته شدم!
3-2-7. أصابَکُم حاصِبٌ/ لا بَقیَ منکُم آبرٌ
خطبۀ 58: «أَصَابَکُمْ حَاصِبٌ وَ لَا بَقِیَ مِنْکُمْ آبِرٌ»
حضرت در این بخش از خطبۀ 58، خوارج را به سبب گفتار اهانتآمیزشان نفرین میکند که به عذاب الهی دچار شوند و از روی زمین محو شوند. سپس پیشنهاد آنان را به صورت طرح سؤال انکاری که نمایانگر خطا و اشتباه ایشان در پیشنهادشان است، رد میکند.
«أصابَکم حاصِبٌ» اقتباسی از قرآن است و اشارهای است به برخی از عذابهای الهی که برخی از اقوام به خاطر نافرمانی از خداوند بدان دچار شدند. در چهار آیه قرآن عبارت ﴿أرسَلنا علیهم حاصِباً و یُرسِل عَلیکُم حاصباً﴾ آمده است (سورۀ أسراء، آیۀ 68؛ سورۀ عنکبوت، آیۀ 40؛ سورۀ قمر، آیۀ 34 و سورۀ ملک، آیۀ 17).
حاصب باد بسیار تندی است که سنگریزهها و شن را به هوا بلند میکند (ابنمنظور، 1363: ذیل ماده حصب). همچنین مکارم در پیام امام آورده است: جملۀ «أَصَابَکُمْ حَاصِبٌ» با توجه به معنی «حاصب» (طوفان شدیدی که سنگریزهها را به حرکت در میآورد و گاه قافلهها در زیر آن دفن میشوند)، نوعی نفرین شدید دربارۀ این گروه از خوارج است که خداوند آنها را با بلاهای آسمانی نابود کند و میتواند کنایه از طوفانها و بلاهای اجتماعی باشد که سرانجام دامان آنها را خواهد گرفت (مکارم، 1375، جلد 2: 661). اینک به بررسی ترجمهها میپردازیم:
- انصاریان: طوفان مرگزا بر شما بوزد، و اصلاح کارى از شما باقى نماند.
- دشتی: سنگ حوادث و بلا بر شما ببارد، چنانکه اثرى از شما باقى نگذارد.
- شهیدی: سنگ بلا بر سرتان ببارد، چنان که نشانى از شما باقى نگذارد.
- فقیهی: تندباد شدیدی که سنگریزهها را با خود میبرد، به شما برسد و حتی یک تن که به اصلاح درخت خرمایی بپردازد، از شما باقی نماند.
- فیضالاسلام: بادى که سنگریزه را به جنبش مىآورد بر شما بوزد (عذاب الهى شما را دریابد) و باقى نماند از شما کسی که نخل خرما را هرس کند.
مترجمان از دو روش برای ترجمۀ «حاصب» استفاده کردهاند؛ معادل کارکردی و تحلیل محتوا. انصاریان، دشتی و شهیدی از معادل کارکردی بهره بردهاند و آن را به طوفان مرگزا و سنگ بلا ترجمه کردهاند. میتوان گفت سنگ بلا ترجمۀ دقیقی نیست، چراکه واژۀ حاصب به طوفان اشاره دارد. فقیهی به درستی از روش تحلیل محتوا استفاده کرده است. فیضالاسلام علاوه بر تحلیل محتوا، داخل پرانتز آن را تبیین کرده و گفته است که منظور عذاب الهی است. در ترجمۀ آبر یا آثر باید گفت وقتی طوفان شن و سنگریزه طبق آنچه در قرآن آمده است به قومی برخورد کند، احدی از آنان باقی نمیماند. در اینجا نیز امام نفرین میکند که چنین بادی بوزد و کسی از خوارج باقی نماند حال چه خبردهنده باشد چه مصلح و بارورکننده درخت نخل. بنابراین بهتر است در ترجمه از معادل کارکردی استفاده کرد. دشتی و شهیدی از این روش استفاده کرده و ترجمۀ رسایی ارائه دادهاند. انصاریان از ترجمۀ تحتاللفظی همراه با کاهش بهره برده و آورده است اصلاح کاری از شما باقی نماند که ترجمۀ واضحی نیست. فقیهی و فیضالاسلام نیز از روش تحتاللفظی استفاده کردهاند و ترجمۀ نارسایی ارائه دادهاند. البته فیضالاسلام داخل پرانتز همۀ وجوه معنایی آبر را آورده است و در آخر گفته است نسل شما قطع شود و در حقیقت ترجمهای تلفیقی ارائه کرده است.
ترجمه پیشنهادی: طوفان شدید ریگبرانگیزی بر شما بوزد، چنانکه کسی از شما باقی نماند.
3-2-8. أضرَعَ اللهُ خُدُودَکُم وَ أتعَسَ جُدُودَکُم
خطبۀ 69: «أضرَعَ اللهُ خُدُودَکُم وَ أتعَسَ جُدُودَکُم»
محتوای خطبۀ 69 نیز مانند برخی دیگر از سخنان امام مملو از سرزنش کوفیان به خاطر ضعف، سستی و زبونی آنان در مقابل دشمن است. در لسان آمده است که «أضرع» به معنای «أذّل» یعنی خوار گردانید (ابنمنظور، 1363: ذیل واژه ضَرَع)؛ خُدودَکم جمع خَدّ: رخساره، گونه (همان، ذیل واژه خدد)؛ أتعَسَ: از ریشه تَعِسَ به معنای لغزید و به رو در افتاد، نابود شد، هلاک شد (همان، ذیل واژه تَعِس) و در قرآن آمده است ﴿وَ الذّینَ کَفَروا فَتَعساً لَهُم﴾[10]؛ یعنی آنان که کافر شدند پس نابودی باد آنان را. جُدُودَکم جمع جَدّ: بخت و اقبال، رزق و روزی، بهره؛ و تَعِسَ جَدُّه: بدبخت شد (بندرریگی، 1378: ذیل واژه جَدّ). هر دو اصطلاح در زبان فارسی معادل فرهنگی دارند و بهتر است که در ترجمۀ آنها از این روش استفاده شود:
- انصاریان: خداوند رویتان را خوار، و نصیبتان را تباه گرداند.
- دشتی: خدا بر پیشانى شما داغ ذلّت بگذارد، و بهره شما را اندک شمارد.
- شهیدی: خدایتان خوار گرداند و بهرهتان را اندک و بىمقدار.
- فقیهی: خدا چهرههای شما را خوار گرداند و بختها و بهرههای شما را در زندگی فرود آورد و از میان ببرد (و خوبی از میان شما رخت بربندد).
- فیضالاسلام: خداوند روى شما را خوار گرداند (شماچون لیاقت قبول نصیحت و پند مرا ندارید بعذاب گرفتار شوید) و حظّ و بهرههاى شما را ناقابل نماید (در دنیا بدبخت شوید، چنانکه در آخرت هم بدبخت خواهید بود؛ زیرا)
دقت در ترجمههای فوق نشان میدهد که در ترجمۀ «أضرع اللهُ خُدودَکم»، دو رویکرد مورد استفاده قرار گرفته است؛ انصاریان، فقیهی و فیضالاسلام روش تحتاللفظی را مورد توجه قرار دادهاند (خدا روی شما را خوار گرداند)؛ در حالی که در زبان فارسی میگوییم خدا خوارتان کند. وقتی معادل در زبان مقصد وجود دارد باید از آن استفاده کرد. دشتی و شهیدی از روش معادل فرهنگی استفاده کردهاند و ترجمۀ صحیحی ارائه دادهاند. در ترجمۀ «أتعَسَ جُدُودَکم» شاهد استفاده از دو رویکرد هستیم؛ انصاریان، دشتی و شهیدی از روش تحتاللفظی بهره بردهاند و ترجمههای نارسا و غیردقیق ارائه دادهاند. فقیهی و فیضالاسلام از روش تلفیقی (ترجمۀ تحتاللفظی+ توضیح) استفاده کردهاند؛ با این تفاوت که توضیح فقیهی داخل پرانتز وافی به مقصود نیست، اما توضیح فیضالاسلام، همان معادل فرهنگی مورد استفاده در زبان مقصد است.
ترجمه پیشنهادی: خداوند شما را خوار کند و بختتان را سیاه گرداند.
3-2-9. تَرِبَتْ أَیْدِیکُمْ
خطبۀ 97: «یَا أَهْلَ الْکُوفَةِ ... لَا أَحْرَارُ صِدْقٍ عِنْدَ اللِّقَاءِ وَ لَا إِخْوَانُ ثِقَةٍ عِنْدَ الْبَلَاءِ! تَرِبَتْ أَیْدِیکُمْ !
آنگونه که شارحان نهجالبلاغه گفتهاند، شأن ورود خطبۀ 97 جریان سرپیچى مردم کوفه از فرمان على (ع) جهت مقابلۀ با لشکریان غارتگر معاویه بعد از واقعۀ جنگ نهروان بوده است (بحرانی، 1375، جلد 2: 848 و مکارم، 1375، جلد 4: 291). امام در این خطبه مردم متمرد کوفه را سخت مورد عتاب و سرزنش قرار میدهد تا شاید به خود بیایند و آماده نبرد با دشمنان شوند. همۀ شارحان نهجالبلاغه این عبارت را کنایه از فقیر شدن یا خیر ندیدن آوردهاند (بیهقی کیذری، 1375، جلد 1: 487؛ خویی، بیتا: 151؛ بحرانی، 1375، جلد 2: 848؛ هاشمی خویی، 1358، جلد 7: 129؛ ابنابیالحدید، 1375، جلد 5: 372 و مکارم، 1375، جلد 4: 291). میدانی به نقل از مبرّد در کتاب مجمعالامثال آورده که این عبارت در زبان عرب متداول بوده است و وقتی آن را بهکار میبرند، منظورشان وقوع آن نیست؛ آیا نمیبینی که عبارات «لا أرض لک» و «لا ام لک» را برای کسی بهکار میبرند که زمین و مادر دارد (میدانی، 1366: 199). ابن اثیر میگوید: عرب «تربت یداک» را فقط در نفرین بهکار نمیبرد. گاهی از آن معنای تعجب را اراده میکند و گاهی آن را در تشویق و تحریض به کار میبرد. بسیاری از عبارات هستند که ظاهرشان ذم است و چه بسا معانی دیگری همچون مدح، تعجب، تحبب، تنبیه و... از آنها اراده شود مانند: «لا ابا لک»، «لا ام لک»، «لا ارض لک» (ابن اثیر، 1367: ذیل ماده تَرِبَ). اینک ترجمههای ارائه شده از این عبارت را از نظر میگذرانیم:
- انصاریان: ... دستتان تهى باد.
- دشتی: اى اهل .. تهى دست مانید.
- شهیدی: مردم کوفه ... تهىدست مانید.
- فقیهی: ای مردم کوفه! ... دستهایتان از شدت تنگدستی به خاک بچسبد (خوبی از شما، رخت بربندد).
- فیضالاسلام: اى اهل ... دستهاى شما خاک آلوده باد (به فقر و پریشانى مبتلا بوده خیر نبینید).
ترجمان از سه راهکار در ترجمه «تربت أیدیکُم» بهره بردهاند که هیچکدام از آنها مقبول نیست. انصاریان، دشتی و شهیدی از معادل کارکردی استفاده کردهاند و معادل «تهی دست مانید» را در ترجمه ذکر کردهاند. فقیهی و فیضالاسلام روش تلفیقی را مورد توجه قرار دادهاند؛ بدین شکل که ابتدا ترجمهای تحتاللفظی ارائه دادهاند و سپس داخل پرانتز به توضیح آن پرداختهاند. همانگونه که قبلاً آورده شد تعابیر برحسب قرائن فهمیده میشوند. در این فراز از خطبه، سیاق و قرائن نشاندهنده تعجب امام از این همه حماقت و سستی کوفیان است و اراده مفهوم نفرین صحیح به نظر نمیرسد.
ترجمه پیشنهادی: ای کوفیان! ... نه هنگام رویارویی با دشمن آزاد مرد راستین هستید و نه زمان گرفتاری برادران مورد اعتماد! شگفتا از شما!
3-2-10. بُعداَ لهُم و سُحقاً
نامۀ 70: «وَ عَلِموا أنَّ النّاسَ عِندنا فی الحَقِّ اُسوَةٌ فَهَرَبوا إلی الأثَرَةِ، فَبُعداً لَهم و سُحقاً»
سُحق مصدر فعل سَحُقَ به معنای دور شد. عبارت أسحَقَه اللهُ أو سَحَقه: باعَدَه مِن رَحمَتِه؛ یعنی خداوند او را از رحمت خود دور بگرداند (ابنمنظور، 1363؛ فراهیدی، بیتا و زیّات و همکاران، 1392: ذیل واژه سَحُقَ). این واژه یک بار در قرآن برای نفرین دوزخیان بهکار رفته است: ﴿فاعتَرَفوا بِذَنبِهم فَسُحقاً لِأصحابِ السَّعیرِ﴾[11]. دوزخیان در عذاب جهنم به گناه خود که تکذیب پیامبران و کفر است، اعتراف میکنند. شروح نهجالبلاغه اکثرا سُحقا را به معنای «نابودی و هلاکت» آوردهاند؛ در حالی که سَحُقَ بر وزن فَعُلَ با مصدر سُحقا به معنای «دور شد» است و اگر برای لباس بهکار رود به معنای کهنه شد است و سَحَقَ بر وزن فَعَلَ با مصدر سَحقاً به معنای نابود کردن است. پس این فعل در دو وزن مختلف دو معنای متفاوت دارد که در ترجمه باید به این امر توجه کرد.
- انصاریان: ... از رحمت خدا دور باشند و دور.
- دشتی: ... دور باشند از رحمت حق، و لعنت بر آنان باد.
- شهیدی: .... دور بوند دور از رحمت خدا.
- فقیهی: ... از رحمت خدا دور بمانند و از لطف او بی نصیب باشند.
- فیضالاسلام: ... خدا آنها را از رحمتش دور گرداند.
از مقایسه عملکرد مترجمان در ترجمۀ دو واژه بُعداً و سُحقا مشخص میشود که برخی از آنها کاملاً سلیقهای عمل کردهاند؛ مثلاً انصاریان و شهیدی در خطبۀ 181 «بُعدا» را هلاک باد ترجمه کردهاند، اما در این نامه از «رحمت خدا دور باشند» و «دور بوند» ترجمه کردهاند؛ در حالی که در شرح لغوی گفته شد که این واژه به معنای هلاکت و نابودی است نه به معنای دوری از رحمت خداوند. مترجمان در ترجمۀ آن جملگی از روش تلفیقی(تحتاللفظی + بسط) استفاده کردهاند و واژۀ رحمت را که در واژۀ وجود ندارد به آن اضافه کردهاند.
در ترجمۀ «سُحقا» انصاریان و شهیدی روش تحتاللفظی را مورد توجه قرار دادهاند که صحیح است، اما از آن جهت که «سحقا» را هم معنای «بعدا» قرار دادهاند و آن را به عنوان تأکیدی برای «بُعدا» ترجمه کردهاند، عملکرد دقیقی نداشتهاند. دشتی از روش معادل کارکردی، فقیهی از روش ترادف و فیضالاسلام از روش حذف بهره بردهاند. در حقیقت فیضالاسلام واژۀ سحق و بعد را هم معنا دانسته و نیازی به تکرار مجدد معنا ندیده است.
ترجمه پیشنهادی: دانستند که مردم در نظر ما در حق برابرند پس به سوی امتیازطلبی گریختند. هلاکت و دوری از رحمت حق بر آنان باد.
آنچه گفته شد را در جدول (1) میتوان جمعبندی و خلاصه کرد.
جدول 1. روش ترجمۀ عنصر فرهنگ اجتماعی (نفرینهای جمعی)
نفرینهای
جمعی
|
روش ترجمه به فارسی
|
انصاریان
|
دشتی
|
شهیدی
|
فقیهی
|
فیضالاسلام
|
هَبَلتهُم الهَبولُ
(خطبه22)
|
تحتاللفظی
|
دگرگونسازی
(جزء به کل)
|
تحتاللفظی
|
تلفیقی
(تحتاللفظی + بسط)
|
تحتاللفظی
|
قُبحاً لکم
(خطبۀ 27)
|
تحتاللفظی
|
تحتاللفظی
|
تحتاللفظی
|
تحتاللفظی
|
تحتاللفظی
|
ترحاً
|
بسط
|
دگرگون سازی
(مثبت به منفی)
|
دگرگون سازی
(مثبت به منفی)
|
تحتاللفظی
|
بسط
|
قاتَلَکُم اللهُ
(خطبۀ 27)
|
ترادف
|
ترادف
|
ترادف
|
تحتاللفظی
|
ترادف
|
لا أبا لکم
(خطبۀ 36)
|
کارکردی
|
کارکردی
|
کارکردی
|
تحتاللفظی
|
تلفیقی
(تحتاللفظی + توضیح)
|
لا أبا لغیرکم
(خطبۀ 180)
|
تحتاللفظی
|
تحتاللفظی
|
کارکردی
|
تحتاللفظی
|
کارکردی
|
اُفٍّ لکم
(خطبۀ 34)
|
انتقال
|
کارکردی
|
کارکردی
|
کارکردی
|
کارکردی
|
أصابکم حاصبٌ
(خطبۀ 58)
|
کارکردی
|
کارکردی
|
کارکردی
|
تحلیل محتوا
|
تلفیقی
(تحلیل محتوا + توضیح)
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
ادامه جدول 1.
نفرینهای
جمعی
|
روش ترجمه به فارسی
|
انصاریان
|
دشتی
|
شهیدی
|
فقیهی
|
فیضالاسلام
|
لا بَقِیَ منکم آبِرٌ
(خطبۀ 58)
|
تلفیقی
(تحتاللفظی + کاهش)
|
کارکردی
|
کارکردی
|
تحتاللفظی
|
تحتاللفظی
|
أضرَعَ اللهُ خُدودَکم
(خطبۀ 69)
|
تحتاللفظی
|
معادل فرهنگی
|
معادل فرهنگی
|
تحتاللفظی
|
تحتاللفظی
|
أتعَسَ جدودَکم (خطبۀ 69)
|
تحتاللفظی
|
تحتاللفظی
|
تحتاللفظی
|
تلفیقی
(تحتاللفظی + توضیح)
|
تلفیقی
(تحتاللفظی +ت وضیح)
|
ترِبَت أیدیکم (خطبۀ 97)
|
کارکردی
|
کارکردی
|
کارکردی
|
تلفیقی
(تحتاللفظی + توضیح)
|
تلفیقی
(تحتاللفظی + توضیح)
|
بُعداً لهم
(نامۀ 70)
|
تلفیقی (تحتاللفظی+ بسط)
|
تلفیقی (تحتاللفظی+ بسط)
|
تلفیقی (تحتاللفظی+ بسط)
|
تلفیقی (تحتاللفظی+ بسط)
|
تلفیقی (تحتاللفظی+ بسط)
|
سُحقاً
(نامۀ70)
|
تحتاللفظی
|
کارکردی
|
تحتاللفظی
|
ترادف
|
حذف
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
بحث و نتیجهگیری
با بررسی پنج ترجمه فارسی از خطبهها و نامههای نهجالبلاغه در نقد ترجمه عناصر ثابت زبان (موردکاوی نفرینهای جمعی)، نتایج زیر حاصل گردید:
1- مترجمان در معادلیابی عنصر فرهنگی اجتماعی نفرینها با چالشهای مشابهی مواجه شدهاند که عبارتند از: الف) اکتفا به معنای ظاهری برخی از نفرینها و غفلت از کارکرد آنها در صدر اسلام ب) عدم دقت لازم در وزنی که فعل در آن به کار رفته و ارائه معنا بر اساس وزنی دیگر ج) عدم یکنواختی در ترجمه یک واژه در موقعیتهای مشابه.
2- در بررسی عملکرد مترجمان شاهد کاستیها و ضعفهایی در فهم و انتقال صحیح معنا در این حوزه بودیم و مترجمان عموماً عملکرد درستی نداشتهاند و بر پایه اصول علمی حوزه مطالعات ترجمه- فن درک عمیق و دقت در گزینش معادل- پیش نرفتهاند؛ لذا نمیتوان عملکرد یکی را بر دیگران برتری داد.
3- بخشی از نفرینهای به کار رفته در نهجالبلاغه بعضاً فقط کاربرد نفرینی نداشتهاند بلکه در موقعیتهای مختلف برای مدح، اظهار شگفتی و تعجب و تنبیه و... به کار میرفتهاند. مانند: «هَبَلتهُم الهَبولُ، لا أبا لکم، لا أبا لغیرکم، ترِبَت أیدیکم».
بنابراین لازم است که مترجمان به معانی مختلف ضمنی این عبارات توجه داشته باشند و آنها را با توجه به بافت و سیاقی که در آن به کار رفتهاند معادلیابی کنند و در این مسیر فقط به فرهنگ لغات و شروح نهجالبلاغه اکتفا نکنند بلکه این عبارات را در شعر و نثر قدیم، فرهنگهای امثال و سایر اقوال مأثور بررسی کنند تا با کاربردهای مختلف آنها آشنا شوند و آنچه را منظور نظر امام بوده است به مخاطب متن مقصد انتقال دهند نه صرفا یک معنای ظاهری بیمعنا و برخلاف مقصود.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
ORCID
[1] . Lutman, Y. & Ouspensky, B.
[2] .Terminasova, S.
[3] .Newmark, P.
[4] .Ivor, V.
[5] .Gradler, B.
[6] .Harvey, D.
[7] .Chesterman, A.
[8] .Pedersen, K.
[9] .Prescriptive
[10]. سورة محمد، آیة 8
[11]. سورة ملک، آیة 11