ترجمه نقشی حیاتی در تقویت ارتباطات، پل زدن میان فرهنگها و از بین بردن موانع بین زبانها ایفا میکند. این موضوع، امکان تبادل ایدهها، دانش و عبارات فرهنگی آنسوی مرزها را فراهم میکند و درک و اتصال را در دنیای جهانی شده ما آسان میسازد. با این حال، وقتی صحبت از ترجمۀ آثار ادبی به میان میآید، -بهویژه در عناصر فرهنگی یک متن- بیان برخی از تفاوتهای ظریف اغلب چالشبرانگیز است. از این رو، تحقیق و پژوهش در ارتباط با ترجمهناپذیری به دلایل مختلف همچون درک فرهنگی، حفظ زبان، ارتباط مؤثر، کاوش زبانی و نیز کشف ساختارهای زبان و افزایش درک ما از ادبیات و فرهنگ و هنر ضروری است.
برای رسیدن به چنین هدفی رمان النظارة السوداء اثر احسان عبدالقدوس گزینش شد که به موضوعات پیچیدۀ عشق، هویت و خودشناسی میپردازد. این داستان بینش عمیقی از وضعیت انسانی یک جامعۀ سنتی خاورمیانه را ارائه میدهد. احسان عبدالقدوس به طرز ماهرانهای از ابزارهای زبانی، ارجاعات فرهنگی و استعارههای شاعرانه استفاده کرده که به ارائۀ جنبههای غنی کتاب کمک میکند، اما در ترجمه با چالشهایی همراه است. از این رو، در این جستار برآنیم تا با هدف درکِ پیچیدگیها و تفاوت های ظریف زبان، فرهنگ و ترجمه و همچنین یافتن راههایی برای غلبه بر موانع زبانی و تقویت ارتباطات میان فرهنگی با تکیه بر شیوۀ توصیفی- تحلیلی، پاسخی بر این سؤال ارائه دهیم:
- در ترجمۀ عناصر ترجمهناپذیر رمان النظارة السوداء، چه راهبردهایی برای انتقال صحیح و مؤثر مفاهیم زبانی و فرهنگی به زبان مقصد پیشنهاد میشود؟
آنچه نگارندگان را برآن داشت تا به بررسی ترجمهناپذیری در رمان حاضر بپردازند، لزوم تلاش برای کاستن از دشواریها و همچنین اشتباهاتی است که گاهی در کار ترجمه به چشم میخورد.
- پیشینۀ پژوهش
در خصوص پیشینۀ پژوهش باید عنوان کرد که در حوزۀ مطالعات ترجمه به طور عام و ترجمهناپذیری متون ادبی به طور خاص، تحقیقات گستردهای صورت گرفته است، اما از آنجا که حیطۀ اصلی این پژوهش ترجمهناپذیری بوده، از این رو، در ادامه تنها به چند پژوهش در حوزۀ ترجمهناپذیری اشاره خواهیم کرد.
مقالۀ «در ترجمهناپذیری شعر» به نگارش شفیعی کدکنی (1381) است که منبعی برای مقالات دیگر با این عنوان قرارگرفته است.
مقالۀ «ترجمهناپذیری نظریههای علمی با واژگان متفاوت» (1397) توسط هاتف به تحریر درآمده است. در این مقاله شروط ترجمه صورتبندی شده و به نقدهای منتقدان پاسخ دادهشده است.
مقالۀ راکعی (1400) با عنوان «تأملی در وجوه ترجمه (نا)پذیری شعر معاصر فارسی» از مقالاتی است که در حیطه موضوع پژوهش حاضر کار شده است. هدف این مقاله بررسی ترجمهپذیری و ترجمۀ شعر معاصر فارسی به زبان انگلیسی است. نتایج به دست آمده، نشاندهندۀ این است که محتوا و ابداعات بیانی و استعارهها و نمادها و مسائل فرهنگی و اجتماعی ترجمهپذیر هستند، اما وزن، قافیه، جناس و معنا ترجمهناپذیر است.
مقالۀ حجازی و شیرین (1399) با عنوان «ترجمه (نا)پذیری عناصر فرهنگی در متون دیداری شنیداری: مورد مطالعاتی زیرنویسهای فرانسوی مجموعه تلویزیونی ایرانی در چشم باد» دربارۀ چگونگی انتقال و ترجمۀ عناصر فرهنگی در متون دیداری- شنیداری در قالب زیرنویس کندوکاو شده است.
مقالۀ «تحلیل نقش عوامل زبانی در ترجمهناپذیری متن قرآن (بررسی تطبیقی آیاتی از سورۀ یوسف در چهار ترجمۀ مشهور قرآن)» توسط نظری و همکاران (1394) نوشته شده است. در این مقاله نقش عوامل زبانشناختی در آیاتی از سورۀ یوسف مشخص شده، سپس آن عوامل در چهار ترجمۀ مشهور معاصر از قرآن مورد بررسی قرار گرفته است.
در مقالۀ «سخت ترجمهپذیری کتاب المبین بهمنزله اثر ادبی» به کوشش حری (1386)، قرآن به منزلۀ متن ادبی مورد بررسی قرار گرفته است و نتیجۀ حاصل از آن بیانگر این است که ظرافتهای بلاغی و زبانی قرآن، تماماً ترجمهناپذیر نیست، بلکه سخت ترجمهپذیر است.
با توجه به اهمیت ترجمه و ترجمهناپذیری برخی متون ادبی و همچنین پیشینۀ ارائه شده در این حوزه و همچنین با توجه به جستوجوهای وسیع نگارندگان، تاکنون پژوهشی مستقل با محوریت ترجمهناپذیری در رمان النظارة السوداء اثر احسان عبدالقدوس، انجام نشده است؛ از این رو، این امر، نگارندگان را برآن داشت تا درصدد ارائۀ کاری نو برآیند.
- ترجمۀ ادبی و چالشهای آن
ترجمه، فرآیند تبدیل متن گفتاری یا نوشتاری از یک زبان به زبان دیگر است. این تبدیل، شامل انتقال معنا و هدف متن اصلی با حفظ دقت و وضوح در زبان مقصد است. در تعریف ترجمه گفتهاند: «ترجمه، بازگردان و درآوردن متنی از حوزۀ یک فرهنگ به فرهنگی دیگر، یک کار سخت و سنگین فکریست» (حدادی، 1375: 109). همچنین بر اساس نظر یوجین نایدا[1]، نظریهپرداز و زبانشناس مشهور آمریکایی، ترجمه «عبارت است از بازسازی نزدیکترین معادل طبیعی پیام زبان مبدأ در زبان مقصد، نخست از نظر معنی و سپس از لحاظ سبک» (به نقل از مینسار[2]، 1399: 2).
در تعریفی دیگر آمده است: «ترجمه تلاشی است برای رساندن اندیشه و انگیزۀ نویسنده یا گویندۀ سخنی از زبان مبدأ به زبان مقصد با آگاهی از این اندیشه و انگیزه و با رعایت امانت تا آنجا که متن ترجمه شده همان تأثیری را که متن اصلی در زبان مبدأ داشته است در زبان مقصد بگذارد» (شمسآبادی، 1388: 14).
یکی از انواع ترجمه، ترجمۀ ادبی است. ترجمۀ ادبی، فرآیند ترجمۀ متون خلاقانه و هنری از زبانی به زبان دیگر است. این نوع، نه تنها شامل ترجمۀ کلمات، بلکه دربر گیرنده ماهیت، سبک و زمینۀ فرهنگی اثر اصلی نیز است. معروف در تعریف ترجمۀ ادبی میگوید: «زیباترین نوع ترجمه، ترجمۀ ادبی است؛ زیرا مترجم مناسبترین و خوشآهنگترین واژگان را بر اساس ذوق ادبی خود برمیگزیند. در ترجمۀ ادبی، استفاده از انواع آرایشهای لفظی و معنوی به خوبی مشهود است» (معروف، 1384: 17).
بیتردید یکی از شیوههای آشنایی با آداب و رسوم و افکار ملل مختلف، ترجمۀ آثار ادبی آنها خواهد بود؛ از آن جهت که بهوسیلۀ ترجمه، فاصلۀ میان فرهنگها از بین خواهد رفت (Francis, 2021: 2)؛ بهعبارتدیگر، ترجمۀ ادبی نقش مهمی در ترویج تبادل فرهنگی، درک و فهم سنتهای ادبی متنوع ایفا میکند. از این رو، ترجمۀ ادبی خوب این قدرت را دارد که خوانندگان را به جهانهای مختلف منتقل کند، احساسات را برانگیزد و ارتباطات معناداری بین زبانها و فرهنگها ایجاد کند. ترجمۀ ادبیات کاری پیچیده و گاه چالشبرانگیز است. به عقیدۀ اغلب ترجمهپژوهان، ترجمۀ آثار ادبی از دشوارترین انواع ترجمه و به نوعی مصداق بارز ترجمهناپذیری خواهد بود.
گنجیان خناری چالشهای ترجمۀ ادبی را اینگونه عنوان کرده است (گنجیان خناری با تلخیص، 112:1397-103):
1- چالش الفاظ: همان اختلاف تمدنی یا فرهنگی کلمه یا اختلاف دلالت کلمات در زبان مبدأ با زبان مقصد است. از این رو، مترجم نیازمند این است که معانی کلمات در زبان مبدأ و مقصد را به هم نزدیک کند.
2- چالش اصطلاح و تعبیر اصطلاحی: اصطلاحات دربردارندۀ معنایی اصطلاحی یا مدلولاتی عمیق هستند که با متن در یک راستا هستند. مهمترین و بارزترین عنصری که تعابیر اصطلاحی را متمایز مینماید به تصویر کشیدن حوادث و اشیاء است. اصطلاح برخلاف تعابیر اصطلاحی، همواره در حال آفرینش و دگرگونی هستند، اما تعابیر اصطلاحی غالباً با سنت زبانی و احوال گذشته ملل در ارتباط است. به عبارت دیگر، تعابیر اصطلاحی غالباً بر مثلهای فولکلور و حکایات و موقعیتها و وقایع تکیه دارند. از همین رو، مترجم در ترجمۀ این موارد با مشکلات زیادی مواجه خواهد شد.
3- چالش ترکیب (ساختار جمله): برجستهترین چالش در سطح ترکیب، نظام یا ساختار جمله است که خود به چهار بخش (تقدیم و تأخیر، حذف و اضافه، التفات و قالب فعل) تقسیم میشود. ترکیببندی هر زبان با زبان دیگر تفاوت دارد؛ از این رو، مترجم باید با ویژگیهای ترکیب در هر دو زبان (مبدأ و مقصد) آشنایی کامل داشته باشد.
- زبان و فرهنگ
زبان و فرهنگ ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند و نقش مهمی در شکلگیری جامعه ایفا میکنند. زبان وسیلۀ ارتباطی و یکی از جنبههای مهم فرهنگ است و روشی است برای افراد یک جامعه تا به وسیله آن افکار، عقاید، ارزشها و سنتهای خود را بیان کنند. زبان جزء جداییناپذیرِ فرهنگ بشری است که به عنوان مجرای ارتباط، بیان و تفاهم عمل میکند.
در حقیقت زبان همانند ظرفی است که فرهنگ را در خود جای داده است و آشنایی با فرهنگ به زمانِ ساختارِ زبانی اولیه که در قالب نماد و علامت بود، بازمیگردد (ر. ک.: حسامالدین، 2001: 57).
در بافت فرهنگ، دستور زبان سبب خلق معانی میشود؛ در واقع زبان از عواملی است که بر درک ما از واقعیت تأثیر میگذارد، اما عاملی تعیینکننده نیست (لطافتی و همکاران، 1390: 171).
یکی از مردمشناسان سده بیستم به نام برانیسلاف مالینوفسکی[3] بر این باور بود که زبان تنها با ارجاع به فرهنگ یا به عبارت دیگر، دریافت فرهنگی زبان، قابل درک و فهم است. وی عنوان کرد که زبان زمانی معنا مییابد که زمینههای «موقعیت و فرهنگ» بهطور «آشکار و ضمنی» برای خواننده قابلدرک و فهم باشد (Katan, 1966: 125). بنابراین، زبان بازتابدهنده و شکلدهندۀ هویت فرهنگی است؛ زیرا حامل دانش و تجربیات جمعی یک جامعه است. زبانهای مختلف اغلب دارای واژگان، دستور زبان و عبارات منحصربهفردی هستند که مفاهیم و دیدگاههای فرهنگی خاصی را منعکس میکنند.
«منظور از فرهنگ مجموعهای از هنجارها و قراردادهاست که فرد بهعنوان عضوی از جامعۀ خود باید بداند تا همانند سایر افراد آن جامعه باشد یا با آگاهی از این هنجارها قادر باشد تا متفاوت از سایر افراد آن جامعه عمل کند» (Nord, 1997: 33).
هونگ وِی[4] فرهنگ را به سه بخش «فرهنگ ذهنی»، «فرهنگ نهادی» و «فرهنگ مادی» تقسیم کرده است. «فرهنگ ذهنی» شامل رفتارها، شیوهها و قوای فکری، ارزشها، باورها و ذائقههای زیباشناختی است. بنابراین، زبان در شکلگیری و کاربردِ خود، محصول «فرهنگ ذهنی» است. از این رو، هر چه فاصلۀ بین فرهنگهای دو جامعه بیشتر باشد، مشکلات ترجمه میان آن دو فرهنگ به وجود میآید (Wei, 1999: 121-132). همچنین در مورد رابطۀ میان زبان و فرهنگ میتوان ادعا کرد زبان، نظامی از بازنمودهای تفکیکناپذیر فرهنگی است که آن فرهنگ را به جلو میراند. بر این پایه، تمام عناصر متن به نوعی میتوانند فرهنگی باشند؛ زیرا زبان به صورت هویتی مجزا و مستقل، متعلق به فرهنگ است (حجازی و شیرین، 1399: 71).
- سبک نگارش عبدالقدوس
احسان عبدالقدوس، نویسندۀ مشهور مصری به دلیل سبک نوشتاری متمایزش شهرت دارد. ویژگی نوشتههای او سادگی، وضوح و واقعگرایی است. عبدالقدوس توانایی منحصربهفردی در به تصویر کشیدن زندگی روزمره و مبارزات مردم عادی، بهویژه آنهایی که در طبقات اجتماعی- اقتصادی پایین دست هستند، دارد. یکی از جنبههای قابل توجه سبک نگارش عبدالقدوس، استفاده او از زبان توصیفی است. او واقعیتهای اجتماعی و سیاسی مصر را به وضوح به تصویر میکشد و چالشهای پیش روی شخصیتهایش را زنده میکند. همانگونه که گفتهاند: «نوشتههای احسان به شیوۀ روزنامهنگاری به مسائل کلی سیاسی، ملی و اجتماعی میپرداخت. از هر چیزی که منافع هر شهروند را دربر میگیرد، دور یا برتر نیست و نوشتههای ادبی او به مشکلات ذهنی افراد میپردازد. اما در عین حال بیانگر مشکلات، پدیدهها و ارزشهای عمومی اجتماعی و ملی بود. اما نوشتههای ادبی او درست مانند نوشتههای روزنامهنگاری او با سبکهای مختلف، دعای پرشور عشق، آزادی، زیبایی، حقیقت و انسانیت بود» (الشامی، 40:1992).
الجیار نیز میگوید: «احسان عبدالقدوس یک نویسندۀ سیاسی درجۀ یک است. سیاست در همۀ آثار او نفوذ میکند. او در داستانها، رمانها و مقالهها، متفکری سیاسی است که برای رهایی از دست اشغالگر خارجی، نگاه ویژهای دارد و در رمانهای سیاسیاش معتقد است که رهایی از دست اشغالگر ضروری است» (الجیار، 2005: 149).
همانگونه که در رمان النظارة السوداء میبینیم، عبدالقدوس به موضوعات پیچیدۀ عشق، هویت و خودشناسی میپردازد. این داستان که در پسزمینۀ یک جامعۀ سنتی خاورمیانه قرار دارد، مبارزات و پیروزیهای شخصیتهایش را درهم میآمیزد و بینش عمیقی از وضعیت انسانی ارائه میدهد. در واقع عبدالقدوس از طریق نثر توصیفی خود، حسی قوی از مکان و فضا ایجاد میکند و به خوانندگان اجازه میدهد تا خود را در دنیایی که او خلق میکند، غرق کنند. سبک نوشتاری وی ساده و در دسترس است؛ بنابراین، این ویژگی، داستانهای او را به راحتی برای طیف وسیعی از خوانندگان قابل درک و مرتبط میسازد. استفاده او از زبان ساده و فنهای داستانسرایی مستقیم، خوانندگان را به روایت میکشاند و باعث میشود که با شخصیتها و تجربیاتشان ارتباط برقرار کنند. این رویکرد کمک میکند تا عمق احساسی داستانهای او با اصالت و صمیمیت منتقل شود.
عبدالقدوس در آثارش علاوه بر سبک توصیفی و قابل دسترس به مسائل اجتماعی و سیاسی نیز میپردازد. وی با درهم آمیختن این مضامین با روایات متقاعدکننده، تفسیر اجتماعی خود را به طور مؤثری منتقل میکند و تأثیری ماندگار بر خوانندگان میگذارد. در مجموع، سبک نوشتاری احسان عبدالقدوس را میتوان بهعنوان خاطرهانگیز در دسترس و آگاهانۀ اجتماعی توصیف کرد. توانایی او در به تصویر کشیدن پیچیدگیهای زندگی روزمره و روشن کردن موضوعات مهم اجتماعی، او را به شخصیتی محبوب و تأثیرگذار در ادبیات مصر تبدیل کرده است.
- ترجمهناپذیری
زبان، ابزاری اساسی برای برقراری ارتباط است که به افراد امکان میدهد افکار، عواطف و ایدههای خود را بیان کنند. با این حال، زمانی که کلمات، عبارات یا تفاوتهای فرهنگی خاصی برای ترجمۀ دقیق چالشبرانگیز باشد، تنوع زبانی میتواند موانعی برای ترجمه ایجاد کند. یکی از این موانع، ترجمهناپذیری بوده که تأثیر مستقیم بر درک درست و بالطبع ارتباط خواهد گذاشت.
نظریهپردازان زیادی پیرامون ترجمهناپذیری در فرآیند ترجمه سخن گفته و هر کدام روشهایی را برای ترجمه مناسب پیشنهاد دادهاند. به عنوان مثال، هرمانز[5] و سانتوس[6] بر این عقیدهاند که ترجمهناپذیری هم ساختار زبان و هم رابطۀ میان زبان و فرهنگ را دربر داشته و از این حیث ترجمهناپذیری به دو بخش «ترجمهناپذیری زبانی» و «ترجمهناپذیری فرهنگی» تقسیم میشود (Hermans, 2019: 602 and Santos, 2006: 21).
جی.سی کتفورد[7] زبانشناس اسکاتلندی نظری همچون دو نظریهپرداز نامبرده دارد. به عقیده وی، در بخش زبانی، ترجمهپذیری هنگامی ناممکن میشود که در زبان مقصد هیچ جایگزین واژگانی و نحوی برای واژگان مربوطه در زبان مبدأ وجود نداشته باشد (حمادی، 1394: 73).
ریکور[8] نیز بر این باور است که یک ترجمهناپذیری اولیه وجود دارد و آن تکثر زبانها است؛ به عبارت دیگر، تفاوت و تنوع زبانها نامیده میشود و این خود، بیانگر اندیشۀه ناهمگون بنیادین بوده که پیشاپیش، باعث ناممکن شدن ترجمه میشود (ریکور، 1368: 20).
آنتوان برمن[9] نیز عقیده دارد که تفاوت بنیادین بین زبانها یا بهنوعی آنچه در تفاوت زبانها تجزیهپذیر و قابلتنزل نیست، متن را ترجمهناپذیر میکند (برمن به نقل از مهدیپور، 1389: 58). به زبان سادهتر، میتوان گفت ترجمهناپذیری زمانی عنوان میشود که معنایی بدون تغییرات مهم، قابلیت انتقال به زبان دیگری را نداشته باشد.
یکی دیگر از نظریهپردازان در حوزۀ ترجمهناپذیری، دیوید هاروی[10] است. وی برای ترجمۀ عناصر ترجمهناپذیر فرهنگی، چهار راهکار ارائه داده است که این راهکارها برای عناصر ترجمهناپذیر زبانی نیز کاربرد دارد. این چهار راهکار عبارتند از:
1- معادل نقشی (کارکردی): در این شیوه، مترجم واژهای با عملکردی مشابه در زبان مبدأ را بهکار میگیرد. برخی بر این باورند که این شیوه، مناسبترین راهحل برای ترجمۀ عناصر فرهنگی است، اما برخی دیگر این شیوه را گمراهکننده میدانند.
2- معادل زبانی (صوری): معادل زبانی یا صوری به نوعی همان ترجمۀ واژه به واژه است.
3- وامگیری: به این معنی است که مترجم واژهای از زبان مبدأ را با همان الفبا به متن زبان مقصد وارد کند.
4- ترجمۀ توضیحی- توصیفی: مترجم در این شیوه الزاماً از مفاهیم فرهنگی استفاده نمیکند، بلکه از مفاهیم عمومی استفاده کرده و به توصیف و توضیح واژه موردنظر میپردازد (خیرخواه و سجودی، 1391: 24).
- یافتهها
ترجمهناپذیری میتواند چالشهای مهمی را در ارتباطات بین زبانی ایجاد کند، با این حال با بهکارگیری راهبردهایی میتوان بر موانع ترجمهناپذیری غلبه کرد. یکی از متونی که نمونههایی از ترجمهناپذیری را میتوان در آن دید، رمان النظارة السوداء است. از چالشهای اصلی ترجمۀ این رمان حفظ ظرایف زبانی و فرهنگی آن است. این رمان عمیقاً ریشه در سنتها، آداب و رسوم و پویاییهای اجتماعی خاورمیانه دارد که ممکن است به طور قابل توجهی با چهارچوب فرهنگی زبان مقصد متفاوت باشد. بنابراین، مترجمان با وظیفۀ خطیر یافتن عبارات، اصطلاحات و ارجاعات فرهنگی معادلی روبهرو هستند که در خوانندگان طنینانداز شوند و در عین حال به اثر اصلی وفادار بمانند. در ادامه به بررسی عناصر ترجمهناپذیر در رمان النظارة السوداء از حیث سطح زبانی یا سطح فرهنگی پرداخته و راهکاری در جهت ترجمهپذیری و در نهایت ترجمۀ پیشنهادی برای آنها ارائه میشود.
6-1. ترجمهناپذیری زبانی
متن اصلی: اسقطته فجأة بین ذراعیه (عبدالقدوس، بیتا: 43)
ترجمۀ تحتاللفظی: میان بازوان
ترجمۀ پیشنهادی: در آغوشش
در این مثال، اصطلاح «بین ذراعیه»، در ترجمۀ ابتدایی (میان بازوانش) ترجمه خواهد شد، اما متوجه خواهیم شد که این ترجمه در زبان فارسی، قصد نویسنده را نمیرساند؛ از این رو، مترجم باید با توجه به ساختار زبان فارسی، ترجمهای را ارائه دهد که قابل قبول مخاطب زبان مقصد باشد. ازاین رو، مترجم برای انتقال بهتر منظور نویسنده اصلی با کمک شیوۀ معادل نقشی در نظریۀ هاروی، اصطلاح ذکرشده را از باب سببیت (بازو سبب آغوش گرفتن) «در آغوشش» ترجمه میکند.
متن اصلی: فصرخت الدموع فوق وجنتیه (همان: 43)
ترجمۀ تحتاللفظی: اشکها فریاد زدند
ترجمۀ پیشنهادی: اشکها مثل سیل جاری شدند.
در این مثال نیز «صرخت الدموع» به معنای (اشکها فریاد زدند) در زبان فارسی معنای موردنظر را نمیرساند و خواننده را دچار سردرگمی میکند و این گونه است که مترجم با کمک گرفتن از تشابهسازی و پناه بردن به شیوۀ «معادل نقشی» یا همان معادل کارکردی، این جمله را ترجمه کرده تا خواننده را از سردرگمی و عدم فهم معنا برهاند. بنابراین، در این مورد با توجه به معیارهای زبان فارسی، جمله بهصورت «اشکها مثل سیل جاری شدند» ترجمه میشود.
متن اصلی: ولکنهن یختبئن وراء حیاء مفتعل و وراء قضبان من تقالید ضربها حولهن اجدادهن (همان: 46).
ترجمۀ تحتاللفظی: زدند.
ترجمۀ پیشنهادی: ساختهاند (بنا کرد).
در جملۀ حاضر، فعل «ضرب» به معنای (زد)، کاربردی قابلقبول برای مخاطب نخواهد بود، چراکه این فعل در ساختار زبان عربی با بار بلاغی برای بیان آداب و رسومی که از قدیم ایجاد شده است، استفاده میشود، اما در ساختار زبان فارسی ما در بیان این مفهوم از حالت بلاغی استفاده نمیکنیم و واژۀ صرف زبانی را بهکار میبریم. بنابراین، مترجم در این مثال با استفاده از شیوۀ معادل نقشی هاروی برای ترجمۀ «ضربها»، «ساختهاند» و یا «بنا کردهاند» را پیشنهاد میدهد.
متن اصلی: لم یکن یعتقد أن تتحرک شهیتها الشرهة حتی لمرای قس شاب (همان: 59).
ترجمۀ تحتاللفظی: حرکت کند.
ترجمۀ پیشنهادی: بیدار شود.
در این نمونه میبینیم که فعل «أن تتحرک» به معنای «حرکت کند» بار معنایی مناسب جمله را در زبان فارسی به مخاطب القا نمیکند، چراکه در ساختار زبان فارسی برای مفهوم اراده شده در جمله از فعل «حرکت کردن» استفاده نمیشود. بر این اساس، مترجم با توجه به معادل نقشی در ساختار زبان فارسی به بازسازی مفهوم فعل «أن تتحرک» پرداخته و متناسب با زبان فارسی، فعل «بیدار شود» را پیشنهاد میدهد.
متن اصلی: ان المعرکة التی خاضها معها لیجعل منها فتاة طیبة هی نفس المعرکة التی خاضها لیصلح من وطنه (همان: 69)
ترجمۀ تحتاللفظی: میدان جنگ
ترجمۀ پیشنهادی: دردسر
واژۀ «المعرکه» با همان الفبای زبان عربی، وام گرفته شده و انتقال واژگانی داده شده است؛ به عبارت دیگر، این واژه در زبان فارسی نیز کاربرد دارد، اما در مثال ارائه شده، متوجه میشویم که «المعرکه» در ساختار زبان عربی برای مفهوم «میدان جنگ» بهکار رفته است؛ هر چند که در برخی جاها معنای کنایی نیز دارد. بر این اساس، با دقت در ترجمهای که ازجمله برداشت میشود در اینجا ترجمۀ «میدان جنگ» بار معنایی لازم را نداشته و منظور اصلی نویسنده را به مخاطب نمیرساند؛ بنابراین، مترجم با توجه به بار معنایی جمله و بافت زبان فارسی، ترجمۀ «دردسر» را برای این واژه پیشنهاد کرده است.
متن اصلی: و بدأت الفتاة تحس أنها فقدت السلاح الوحید الذی کان یحمیها و یحمی عائلتها فی وجه الدنیا (همان: 71).
ترجمۀ تحتاللفظی: در چهره دنیا.
ترجمۀ پیشنهادی: در برابر دنیا.
ترجمۀ تحتاللفظی یا لغت به لغت «فی وجه الدنیا» در زبان فارسی کاربرد ندارد؛ زیرا در بافت زبان فارسی نمیتوان گفت «خانوادهاش را در چهره دنیا حمایت میکند»، بلکه در ساختار زبان فارسی برای آن، معادل نقشی یا کارکردی «در برابر دنیا» پیشنهاد میشود که متناسب با زبان فارسی و جمله بیان شده و مقصود نویسنده اثر بازسازی شده است.
متن اصلی: ولکن السخریة فی هذه اللیلة ماتت فوق شفاههما بین الصفحات (همان: 77).
ترجمۀ تحتاللفظی: تمسخر مُرد
ترجمۀ پیشنهادی: تمسخر خشکید.
در این مثال، فعل «ماتت» به معنای «مُرد» برای تمسخر مورد استفاده قرار گرفته است، اما این فعل در زبان فارسی بار معنایی لازم را برای انتقال مفهوم مدنظر نویسنده ندارد. بر این اساس، مترجم باید با توجه به معادل نقشی این فعل در بافت زبان فارسی، ترجمهای معادل با این فعل را ارائه دهد؛ از این رو، مترجم با بازسازی مفهوم فعل، ترجمۀ «خشکید» با بار معنایی لازم را پیشنهاد میدهد.
متن اصلی: تسللت ذراعه لتُحیطَ بکتفَیها (همان: 77).
ترجمۀ تحتاللفظی: تا شانههایش را در برگیرد.
ترجمۀ پیشنهادی: تا او را در آغوش بگیرد.
در جمله بالا، میبینیم که مترجم برای ترجمۀ «لتحیط بکتفیها» (با در نظر گرفتن حرف «ب» به عنوان تعدیه) دچار مشکل میشود، چراکه در زبان فارسی برای ترجمۀ این جمله جالب نیست بگوییم «شانههایش را دربر گیرد»؛ زیرا بار معنایی موردنظر را ندارد و مقصود نویسنده را بهخوبی منتقل نمیکند. علاوه بر این، خواننده با همچون جملهای نامأنوس است. بر این اساس مترجم ناگزیر با تکیه بر معادل نقشی، دست به بازسازی جمله زده و ترجمۀ پیشنهادی خود را به این صورت ارائه میدهد: «تا او را در آغوش بگیرد» که جملهای آشنا در زبان فارسی است.
متن اصلی: یوم کانت تعیش حیواناً شره الحس بارد الإحساس جاف العاطفه (همان: 86).
ترجمۀ تحتاللفظی: سرد احساس و خشک عاطفه
ترجمۀ پیشنهادی: بیاحساس و سرد و بیعاطفه
صفتهای «بارد الإحساس جاف العاطفه» در زبان عربی برای مفاهیم (سرد احساس و خشک عاطفه) بهکار میرود، اما در ساختار زبان فارسی ما همچون صفاتی را به این صورت نمییابیم، بلکه معادل پیشنهادی که مترجم با توجه به نقش کارکردی عبارات در بافت زبان فارسی برای آنها ارائه میدهد، صفات (بیاحساس و سرد و بیعاطفه) است.
متن اصلی: یبرق ذهنه أو یتحرک ضمیره... (عبدالقدوس، بی تا: 87)
ترجمۀ تحتاللفظی: وجدانش حرکت میکند.
ترجمۀ پیشنهادی: وجدانش بیدار میشود.
در زبان فارسی جملهای را نمییابیم که به حرکت کردن وجدان اشاره کرده باشد؛ بر این اساس مترجم، ترجمۀ پیشنهادی جملۀ «یتحرک ضمیره» را با توجه با ساختار زبان فارسی و همچنین با تکیه بر معادل نقشی جمله بیان شده به صورت «وجدانش بیدار میشود» ارائه داده است که هم معنایی آشنا برای مخاطب فارسی زبان داشته و هم مقصود نویسنده اثر را به خوبی به مخاطب منتقل میکند.
متن اصلی: اذا بابتسامتها تذوب فوق شفتیها حتی تختفی و ترتفع مکانها آهة صامتة (همان: 94).
ترجمۀ تحتاللفظی: لبخندش بر لبانش ذوب شد.
ترجمۀ پیشنهادی: لبخندش بر لبانش خشکید.
جملۀ «ابتسامتها تذوب فوق شفتیها» با ترجمۀ «لبخندش بر لبانش ذوب شد» از منظر خوانندۀ فارسی زبان، جملهای جالب نخواهد بود؛ نویسنده برای مفهوم «از بین رفتن لبخند» از فعل ذوب شدن استفاده کرده است، اما در ساختار زبان فارسی برای این مفهوم از این فعل استفاده نمیشود، بلکه بافت زبان فارسی و خواننده، چیز دیگری را طلب میکنند؛ از این رو، مترجم همراستا با معادل نقشی جمله در زبان فارسی، ترجمۀ «لبخندش بر لبانش خشکید» را پیشنهاد داده است.
متن اصلی:... و بین ضلوعه قلب یأسف لعناد صاحبه (همان: 96).
ترجمۀ تحتاللفظی: میان دنده هایش قلبی است.
ترجمۀ پیشنهادی: در سینهاش قلبی است.
«ضلوع» در زبان عربی به معنای دنده است؛ هنگامیکه در جمله و متناسب با مقصود نویسنده بهصورت «بین ضلوعه قلب» بهکار رفته است، دیگر در زبان فارسی نمیتوانیم ترجمۀ دنده را برای آن بپذیریم، چراکه در ساختار زبان فارسی برای همچون مفهومی نمیتوانیم بگوییم «بین دندههایش قلبی است»، بلکه باید با توجه به معادل کارکردی برای این جمله ترجمۀ «در سینهاش قلبی است» را ارائه داد؛ زیرا محل قرار گرفتن قلب، سینه است نه دنده.
متن اصلی: زبائنها کلهم من صاحبات الملایین العجائز و الشبان الذین یبیعون دِماءهم للعجائز بالثمن (همان: 96)
ترجمۀ تحتاللفظی: خونشان را میفروشند.
ترجمۀ پیشنهادی: خودشان را میفروشند.
جملۀ «یبیعون دماءهم» در ترجمۀ تحتاللفظی به صورت «خونشان را میفروشند» ترجمه میشود و این ترجمه در زبان فارسی قابل قبول نیست، چراکه در زبان فارسی و در فرهنگ فارسی کسی خونش را نمیفروشد. بنابراین، این ترجمهناپذیری را میتوان هم زبانی و هم فرهنگی به شمار آورد. بر این پایه، مترجم با تکیه بر معادل نقشی واژگان و جمله در بافت زبان فارسی و همچنین قصد و غرض نویسنده، ترجمۀ «خودشان یا وجودشان را میفروشند» را برای این جمله پیشنهاد داده است که ترجمهای قابل قبول در زبان فارسی است.
متن اصلی: و لم تنتظر جواباً علی سؤال عینیها بل استدارت له و القت بنفسها بین ساقیه (همان: 113)
ترجمۀ تحتاللفظی: برای سؤال چشمانش منتظر پاسخی نماند.
ترجمۀ پیشنهادی: برای پرسش نگاهش منتظر پاسخی نماند.
در زبان فارسی جملهای مانند جمله بالا (برای سؤال چشمانش منتظر پاسخی نماند)، نمیتوانیم بیابیم، بلکه آنچه کاربرد دارد آن است که نگاهش سؤال دارد؛ بنابراین، مترجم در این مثال، همانند نمونههای دیگر با تکیه بر شیوۀ معادل نقشی و بافت زبان فارسی و آنچه برای مخاطب مأنوس است، ترجمهای که پیشنهاد میدهد این است که به جای «چشم» که سؤالی در آن وجود ندارد از واژه «نگاه» استفاده شود.
متن اصلی: ... کأنها تتلوی فوق أعصابه کقطعة من الجمر (همان: 113)
ترجمۀ تحتاللفظی: روی اعصابش میپیچید.
ترجمۀ پیشنهادی: روی اعصابش راه میرفت.
متن اصلی: احس بقلبه الساذج یتلوی فی صدره (همان: 120).
ترجمۀ تحتاللفظی: در سینهاش میپیچد.
ترجمۀ پیشنهادی: در سینهاش میتپد.
در دو مثال بالا میبینیم که فعل «تلوی» به معنای پیچیدن برای جملاتی استفاده شده است که در زبان فارسی این معادل را برنمیتابد. در مثال اول «روی اعصابش میپیچید» در زبان فارسی کاربرد ندارد، بلکه با توجه به ترجمۀ پیشنهادی مترجم در ساختار زبان فارسی بهتر است بگوییم «روی اعصابش راه میرفت».
در مثال دوم نیز «قلب در سینهاش میپیچد» معادل درستی در زبان فارسی نیست، زیرا کار قلب پیچیدن نیست، بلکه تپیدن است و مترجم با پناه بردن به شیوۀ معادل نقشی، ترجمۀ «در سینهاش میتپد» را پیشنهاد داده است.
متن اصلی: و کف عن الضحک و رکز عینیه فی عینیها... (همان: 122)
ترجمۀ تحتاللفظی: چشمانش در چشمان او متمرکز شد.
ترجمۀ پیشنهادی: در چشمان او خیره شد.
در زبان فارسی «چشمانش در چشمان او متمرکز شد»، جملهای برای مفهوم خیره شدن نیست. متمرکز شدن بار معنایی خیره شدن را نمیرساند؛ از این رو، مترجم با پناه بردن به معادل کارکردی این مفهوم در بافت زبان فارسی و همچنین کاهش (حذف)، ترجمۀ «در چشمان او خیره شد» را پیشنهاد میدهد، چراکه با توجه به اینکه مفهوم «خیره شدن» در خود بار معنایی چشم و دیدن را دارد، از این رو، آوردن واژۀ «چشم» برای فاعل ضرورتی ندارد و حذف شده است.
متن اصلی: لا استطیع النوم قبل أن أرَطِب صدری بمثل هذا الهدوء (همان: 122).
ترجمۀ تحتاللفظی: سینهام را آرام کنم.
ترجمۀ پیشنهادی: روحم را آرام کنم.
در مثال بالا، نویسنده در زبان مبدأ، سینه را تحت تأثیر آرامش قرار داده است، اما در ساختار زبان فارسی، روح را تحت تأثیر آرامش میدانیم. بر این اساس، مترجم ترجمۀ «روحم را آرام کنم» را به جای «سینهام را آرام کنم» ارائه داده است؛ زیرا هم بافت معادل کارکردی این مفهوم در زبان فارسی است و هم خواننده با این جملات آشنایی دارد.
متن اصلی: الذی یتعثر فی نطق کلماته حتی یخلع قلبک بین کل کلمة و اخری (همان: 130)
ترجمۀ تحتاللفظی: قلبت کنده شود.
ترجمۀ پیشنهادی: جانت بالا بیاید.
در این مثال، جملۀ «حتی یخلع قلبک» به صورت تحتاللفظی به این صورت ترجمه میشود: «قلبت کنده شود»، اما در زبان فارسی این ترجمه قابلقبول نیست و خواننده برای درک مفهوم جمله با مشکل مواجه میشود. از این رو، مترجم به کمک شیوۀ معادل کارکردی، ترجمهای پیشنهادی برای این جمله ارائه داده است که برای خوانندگان آشنا و قابلدرک باشد. این ترجمه با توجه به ساختار زبان فارسی و همتاگزینی در زبان فارسی به صورت «جانت بالا بیاید» است.
متن اصلی: ... تنتابنی ثَورة فأمزق الوسائد وأغطیة الفراش، ثم أغرس أظافری فی جسدی... (همان: 131)
ترجمۀ تحتاللفظی: ناخنهایم را در بدنم میکارم.
ترجمۀ پیشنهادی: و پنجه در بدن خود فرومیبردم
در این مثال، نمونهای قوی از ترجمهناپذیری را میتوان دید. ترجمۀ جمله مشخصشده برای مخاطب قابلدرک نخواهد بود. اگر بگوییم «ناخنهایم را در بدنم میکارم» در ساختار زبان فارسی قابلفهم نیست. از این رو، مترجم با افزایش واژگان، بار معنایی مورد نظر نویسنده را به مخاطب منتقل میکند. این جمله در ساختار زبان عربی، بار معنایی شدیدتری دارد؛ از این رو، از کاشتن ناخن در بدن استفاده شده است، اما در زبان فارسی اینگونه نیست. بنابراین، مترجم به دلیل شدت درگیری ذهنی شخص، بار معنایی حیوان درنده به آن داده است و با افزایش واژگان بر اساس موقعیت واژگان در زبان فارسی به شیوۀ معادل نقشی و توصیفی، ترجمۀ «پنجه در بدن خود فرو میبردم» را برای این جمله پیشنهاد میدهد.
متن اصلی: و کنت اریدک لأستعین بک علی شحذ مقاومتی... (همان: 131)
ترجمۀ تحتاللفظی: مقاومتم را تیز کنم.
ترجمۀ پیشنهادی: توان تابآوریام را افزایش دهم.
استفاده از فعل «شحذ» به معنای «تیز کردن» برای مقاومت در زبان فارسی، نادرست است، اما در زبان مبدأ این کاربرد به چشم میخورد. بر این اساس، مترجم بهجای تیز کردن، معادل «افزایش دادن» را پیشنهاد میکند که ترجمۀ جمله را قابلقبولتر میکند. از این رو، جمله به این صورت ترجمه میشود: «توان مقاومت یا تابآوریام را افزایش دهم».
متن اصلی: ... و قد نفخت صُدغَیها، و کورت شفتیها، و قطبت حاجبیها، و شدت بأنفاسها علی أنفها (همان: 134)
ترجمۀ تحتاللفظی (کورت شفتیها): لبهایش خاموش و تیره شد.
ترجمۀ پیشنهادی: لبهایش کبود شد.
ترجمۀ تحتاللفظی (شدت بأنفاسها علی أنفها): نفسهایش را تا بینیاش کشید.
ترجمۀ پیشنهادی: نفسهای عمیق کشید.
در این مثال، دو نمونه از ترجمهناپذیریهای زبانی به چشم میخورد. جملۀ اول «کورت شفتیها» است که در ترجمۀ تحتاللفظی «لبهایش خاموش و تیره شد» ارائه میشود، اما این ترجمه در زبان فارسی قابل قبول و قابل درک نیست. نویسنده از فعل «کورت» که در قرآن آمده برای تیره شدن لبها استفاده کرده است. امام شوشتری در این مورد میگوید:
«ابوهلال فعل «کورت» را در آیۀ «اذا الشمس کورت» از ریشۀ واژۀ کور در فارسی گرفته است. کور شدن به معنی خاموش شدن روشنی و آتش در فارسی خیلی رواج دارد. ریشۀ «ک و ر» در عربی با معنی فعلی که در این آیه بهکار رفته است، سازگاری ندارد. در فارسی کور شدن به معنی تیره شدن آمده است» (شوشتری، 1347: 599-600).
«کورت» یعنی رنگ براق لبها از بین رفت و مات شد که در زبان فارسی برای این مفهوم «کبود شد» را بهکار میبریم. بنابراین، ترجمۀ پیشنهادی مترجم با تکیه بر معادل نقشی «لبهایش کبود شد» است. در مثال دوم نیز میبینیم که جملۀ «نفسهایش را تا بینی کشید» در زبان فارسی، بار معنایی نویسنده را نمیرساند؛ از این رو، مترجم برای این جمله نیز ترجمۀ «نفسهای عمیق کشید» را پیشنهاد کرده است.
متن اصلی: و احیاناً تشتد به الصدمة التی تفقده وعیه و تمزق کبده و تعکر أیامه. (عبدالقدوس، بیتا: 135)
ترجمۀ تحتاللفظی: جگرش را پاره میکرد و روزهایش را گلآلود میکرد.
ترجمۀ پیشنهادی: جگرش را آتش میزد و روزهایش را بهم میریخت.
در این مثال نیز ترجمهناپذیری در دو جمله دیده میشود. اول آنکه «تمزق کبده: جگرش را پاره میکرد» و دوم «تعکر أیامه: روزهایش را گلآلود میکرد». ساختار زبان فارسی، این دو جمله را نمیپذیرد، چراکه در زبان فارسی بهجای آنکه بگوییم «جگرش را پاره میکرد» یعنی جگر را همچون کاغذی برای پاره کردن در نظر بگیریم از معادل کارکردی «جگرش را آتش میزد» استفاده میکنیم و برای جملۀ دوم نیز معادل نقشی «روزهایش را بهم میریخت» را پیشنهاد میکنیم که بار معنایی جملات نویسنده را بهخوبی به مخاطب منتقل میکند.
متن اصلی: أنها تَعَذَبَت فی حیاتِها و قاسَت المُرُ فی طفولتها و شَبابِها. (همان: 137)
ترجمۀ تحتاللفظی: تلخیهایی تحمل کرد.
ترجمۀ پیشنهادی: تلخیهایی چشید.
در ساختار زبان فارسی، فعل «قاست: تحمل کرد» برای واژۀ «المر:تلخی» پذیرفتنی نیست؛ زیرا تلخی امری تحملکردنی نیست. بنابراین، مترجم با بازسازی واژۀ متناسب با اسلوب ساختار زبان فارسی به شیوۀ معادل نقشی، ترجمۀ «تلخیهایی چشید» را پیشنهاد میکند.
متن اصلی: ولکنها کانت قبلَ أن تَنصَرِفَ عنهُ تَحرِصُ دائماً علی أن تثیراً اعصابَه و أن تمحنه شفتیها حتی ترفع الدماء الی رأسه (همان: 142)
ترجمۀ تحتاللفظی: خون به سرش بالابرود.
ترجمۀ پیشنهادی: سرخوش شود.
در این مثال، نویسنده برای بیان حال خوب و خوشی از اصطلاح «ترفع الدماء الی رأسها: خون به سرش بالا برود» استفاده کرده است، اما این اصطلاح در زبان فارسی کاربردی ندارد، بلکه برای بیان حال خوب از «سرخوشی» استفاده میکنیم، چراکه خون به سر رسیدن یکی از علائم اوج سلامتی و تندرستی است و این سلامتی سبب سرخوشی فرد میشود. از این رو، میبینیم که معادل کارکردی این اصطلاح به صورت پیشنهادی «سرخوش شود» ارائه شده است.
متن اصلی: و انما سد اذنیه بأصبعیه عندما سمع الاصداء تتردد بین قمم الجزیرة و تصرخ فی وجهه (همان: 144)
ترجمۀ تحتاللفظی: در صورتش فریاد میزد.
ترجمۀ پیشنهادی: بر سرش فریاد میزد.
معادل پیشنهادی مترجم برای جملۀ «تصرخ فی وجهه: در صورتش فریاد میزد» با تکیه بر شیوۀ معادل کارکردی و همچنین متناسب با ساختار زبان فارسی «بر سرش فریاد میزد» است، چراکه نمیتوانیم جملهای را با این مفهوم در زبان فارسی بیابیم که بگوییم «در صورتش فریاد میزد»؛ زیرا بار معنایی لازم را به خواننده منتقل نمیکند، اما جمله نبر سرش فریاد میزد»، بهترین جایگزین میتواند قرار بگیرد.
متن اصلی: واحس باللذة الآثمة تسری فی صدره (عبدالقدوس، بی تا: 150).
ترجمۀ تحتاللفظی: در سینهاش جریان مییابد.
ترجمۀ پیشنهادی: در رگهایش جریان مییابد.
در فرهنگ و ساختار زبان عربی، «صدر: سینه» مرکز احساسات است، اما در ساختار زبان فارسی همچون چیزی را نمیتوان دید. ترجمۀ «تسری فی صدره: در سینهاش جریان مییابد» برای خوانندۀ فارسی زبان نامأنوس است، اما معادل کارکردی این جمله در زبان فارسی میتواند «در رگهایش جریان مییابد» باشد، چراکه بار معنایی جملۀ نویسنده را بهتر میرساند و قابلقبولتر است.
متن اصلی: فقد قررت ان اشارکک الفراش.. لقد نجحت خطتک (همان: 155)
ترجمۀ تحتاللفظی: نقشهات موفق شد.
ترجمۀ پیشنهادی: نقشهات گرفت.
معادل پیشنهادی برای جملۀ «لقد نجحت خطتک: نقشهات موفق شد» با تکیه بر شیوۀ ترجمۀ معادل کارکردی و متناسب با ساختار زبان فارسی براساس بازسازی واژگان زبان مبدأ، «نقشهات گرفت» خواهد بود که معادلی مأنوس و پرکاربرد در زبان فارسی است.
متن اصلی: و هذه الکلمات اللاذعة التی یطلقها بین حین و آخر فتصیب و تدمی (همان: 173)
ترجمۀ تحتاللفظی: به قلبم اصابت میکند و خونین میکند.
ترجمۀ پیشنهادی: مرا میآزارد و قلبم را جریحهدار میکند.
در این مثال فعلهای «تصیب و تدمی: به قلبم اصابت میکند و خونریزی میکند» برای ناراحت کردن و رنجاندن بهکار رفته است؛ از این رو، مترجم با استفاده از شیوۀ معادل نقشی به ناچار دست به بازسازی و جایگزینی واژگان زبان مبدأ کرده و به جای فعلهای بیان شده معادل «مرا میآزارد و قلبم را جریحهدار میکند» را پیشنهاد میدهد که این معادل در رساندن مقصود نویسنده بهتر از ترجمۀ تحتاللفظی فعلها عمل میکند.
متن اصلی: کنت لاتکاد تدخل البیت حتی تهب علیک ریح رطبة من الماضی السحیق (همان: 182).
ترجمۀ تحتاللفظی: باد خنکی بر تو میوزد.
ترجمۀ پیشنهادی: خاطرات خوش را برایت یادآوری میکند.
جملۀ «تهب علیک ریح رطبة: باد خنکی بر تو میوزد» در مثال بالا برای بیان یادآوری خاطرات بهکار رفته است، اما این جمله در زبان فارسی برای خواننده نامفهوم و غیرمرتبط مینماید؛ از این رو، معادل کارکردی که متناسب با بافت زبان فارسی و همچنین متناسب با بار معنایی جمله موردنظر نویسنده باشد «خاطرات خوش را برایت یادآوری میکند» است.
متن اصلی: و کان یتکلم و هو ینظر الی کأسه و کأنه یقرأ فیه نبضات قلبه (همان: 94)
ترجمۀ تحتاللفظی: در آن تپشهای قلبش را میخواند.
ترجمۀ پیشنهادی: در آن تپشهای قلبش را میشمارد.
مثال دیگر در اینجا جملۀ «یقرأ فیه نبضات قلبه» است؛ با توجه به ترجمۀ ارائه شده باید گفت در زبان فارسی تپشهای قلب را نمیخوانند و این ترجمه برای خوانندۀ فارسی زبان قابل درک نیست، بلکه معادل کارکردی برای مفهوم موردنظر نویسنده متناسب با ساختار زبان فارسی «تپشهای قلبش را مرور میکند» درست است؛ زیرا هم در زبان فارسی قابل قبول بوده و هم پیام نویسنده را به خوبی به خواننده انتقال میدهد.
متن اصلی: لقد خلعوا جمیعا ثیابهم و اصبحوا فی ثیاب البحر لیعرضوا اجسادهم للشمس (همان: 112)
ترجمۀ تحتاللفظی: دریا لباسشان شد.
ترجمۀ پیشنهادی: به دریا زدند و آب آن را پوششی برای خود برگزیدند.
در این مثال میبینیم که جملۀ «اصبحوا فی ثیاب البحر» ترجمهناپذیری زبانی داشته و مترجم برای ترجمۀ آن به مشکل میخورد. به عقیدۀ کتفورد[11]، ترجمهناپذیری زمانی صورت میگیرد که در زبان مقصد هیچ جایگزین واژگانی و نحوی برای واژگان زبان مبدأ وجود نداشته باشد (حمادی، 1394: 73). بر این پایه میبینیم که ترجمۀ جملۀ بیان شده: «دریا لباسشان شد» در زبان فارسی کاربرد ندارد؛ از این رو، مترجم ناچار است برای ترجمهای متناسب با بافت زبان فارسی، ساختار جملۀ عربی را بهصورت نامتعارف برهم زده و با حذف و اضافه کردن مطالبی دیگر به ترجمه آن دست زند. بنابراین، همانگونه که در ترجمۀ پیشنهادی میبینیم، ناگزیر واژۀ «لباس» حذف شده و ترجمۀ بهصورت توضیحی ادامه پیدا کرده است. بر این اساس، مترجم با تکیه بر روش ترجمۀ توصیفی به ترجمه جملۀ اقدام کرده است.
6-2. ترجمهناپذیری فرهنگی
متن اصلی: و نظر فی عینیها طویلا عینیها المتوحشتین کعین غجریة ارقها غیاب رجلها بینما لحن من کمان بعید یمزق اعصابها (عبدالقدوس، بی تا: 45).
ترجمۀ تحتاللفظی: اعصابش را پاره میکند.
ترجمۀ پیشنهادی: اعصابش را بهم میریزد.
در سطح فرهنگی با ترجمۀ تحتاللفظی جمله «یمزق اعصابها» روبهرو میشویم که در فرهنگ عربها اعصاب را بهسان کاغذی در نظر میگیرند که پارهپاره میشود، لذا برای آن از فعل (یمزق) استفاده کردهاند، اما این مفهوم در ساختار زبان فارسی با توجه سبک و سیاق جمله و معادل کارکردی متناسب با آن (اعصابش را خرد کرد: بهم ریخت) پیشنهاد میشود.
متن اصلی: لقد حاولت أن التقی بروحک و أن اُصافح قلبک الطیب (عبدالقدوس، بی تا: 46).
ترجمۀ تحتاللفظی: به دلت دست بدهم.
ترجمۀ پیشنهادی: به دلت راه پیدا کنم.
نمونۀ دیگر در این زمینه، جملۀ «اصافح قلبک: به دلت دست دهم» در زمینۀ رفتارهای اجتماعی است؛ زیرا ترجمۀ تحتاللفظی این جمله، ترجمهای واضح نیست؛ از این رو، مترجم باید با تکیه بر شیوۀ معادل کارکردی آن در بافت زبان فارسی، دست به ترجمۀ این نوع جملات بزند و اینگونه ترجمۀ «به دلت راه پیدا کنم» را پیشنهاد میدهد.
متن اصلی: ان هذه الطبقة من المتمصرین متهمة دائماً بثقل الدم و الظل (همان: 50).
ترجمۀ تحتاللفظی: به سنگینی خون و سایه.
ترجمۀ پیشنهادی: خونشان رنگینتر و سایهشان سنگینتر
در این مثال نیز معادل کارکردی «بثقل الدم و الظل» با توجه به سبک و سیاق جمله «خونشان رنگینتر و سایهشان سنگینتر است» پیشنهاد میشود؛ زیرا در زبان فارسی برای خون از «ثقل» استفاده نمیشود که مترجم با کمک ترجمۀ توصیفی و افزایش واژگان معادل کارکردی بالا را ارائه داده است.
متن اصلی: لم یکن یصلی و انما کان یقبع صامتا منزویا فی رکن بعید و یتلو قصته فی صدره (همان: 58).
ترجمۀ تحتاللفظی: قصهاش را در سینهاش میخواند.
ترجمۀ پیشنهادی: قصهاش را با خودش زمزمه میکرد.
در جملۀ «یتلو قصته فی صدره» فعل «یتلو» را میبینیم که فقط برای تلاوت قرآن بهکار میرود و برای متنخوانی از فعل «اقرأ» استفاده میکنند. علاوه بر این، در ترجمۀ تحتاللفظی جمله میبینیم که نویسنده، جمله را اینگونه بیان کرده است: «قصهاش را در سینهاش میخواند»، اما در زبان فارسی، قصه را در سینه نمیخوانند، بلکه معادل نقشی که میتوان برای این جمله پیشنهاد داد این است که «قصهاش را با خودش زمزمه میکرد».
متن اصلی: و انتحی بها مقعدا قصیا بجوار عمود ضخم یقف فی روعة و کبریاء کأنه عصب الدنیا (عبدالقدوس، بی تا: 57).
ترجمۀ تحتاللفظی: انگار شاهرگ دنیاست.
ترجمۀ پیشنهادی: انگار در کانون توجه است.
ترجمۀ «شاهرگ دنیا» برای «عصب الدنیا»، در جملهای که برای بیان ستون ارائه شده است، ترجمۀ جالب و قابل فهمی نخواهد بود؛ زیرا مخاطب را دچار گیجی کرده و متوجه منظور اصلی نویسنده هم نخواهد شد. بنابراین، مترجم برای آن، معادل نقشی «کانون توجه» را پیشنهاد میکند که در زبان فارسی، هم آشناتر و هم قابلفهمتر خواهد بود.
متن اصلی: فکلما ثار الحیوان فی عروقها ارتفعت دماء خجلة فی وجنتیها (همان: 64)
ترجمۀ تحتاللفظی: خون هایی شرمسار در گونههایش بالا رفت.
ترجمۀ پیشنهادی: گونههایش از خجالت سرخ شد.
در این مثال عبدالقدوس برای نشان دادن اوج خجالتزدگی فرد ازجمله مشخصشده بالا استفاده کرده است، اما در فرهنگ ایرانی و در ساختار زبان فارسی «خون در گونههایش بالا رفت» ترجمهای صحیح و قابلفهم نیست، بلکه معادل نقشی دقیق برای این مفهوم میتواند جملۀ «گونههایش سرخ شد» باشد، اما اگر بخواهیم به حالت بلاغی این جمله را بیان کنیم، میتوان اصطلاح ادبیات عامه «مثل لبو شد» را بهکار برد که تشبیه به جمله، زیبایی دوچندان میبخشد.
متن اصلی: و کانت ام عبدالله تطل من النافذة حین رأت جثة طفلها تجندل علی الأرض فکتمت صرختها بین شفتیها (همان: 71)
ترجمۀ تحتاللفظی: بین لبهایش پنهان کرد
ترجمۀ پیشنهادی: در گلو خفه کرد
در فرهنگ عرب، «کتمت صرختها بین شفتیها: فریادش را بین لبهایش پنهان کرد» برای بیان سکوت بهکار میرود، اما در فرهنگ ایران با نظر به سبک و سیاق و مقصود اصلی نویسنده و همچنین بافت زبان فارسی، معادل «فریاد خود را در گلو خفه کرد» پیشنهاد میشود. به عبارت دیگر، مترجم واژهای دیگر را بهجای واژه اصلی بهکار گرفت تا معنایی آشنا در زبان فارسی را ارائه دهد.
متن اصلی: ثم ترفع الیه عینیها و تدور فی أنحاء وجهه ثم تعود الی صمتها الطویل (عبدالقدوس، بی تا: 115)
ترجمۀ تحتاللفظی انحاء وجهه: در همه قسمتهای صورتش میچرخد.
ترجمۀ پیشنهادی: سرتاپایش را دید میزند.
ترجمۀ تحتاللفظی تعود الی صمتها الطویل: به سکوت طولانیاش برمی گردد.
ترجمۀ پیشنهادی: به سکوت طولانیاش ادامه میدهد.
ترجمۀ تحتاللفظی جملۀ «تدور فی أنحاء وجهه» برای خوانندۀ فارسی زبان، ترجمهای نامأنوس و غریب است، چراکه در زبان فارسی برای بیان کردن مفهوم «نگاه کردن به همه قسمتهای صورت»، معادل نقشی آن را استفاده کرده و میگوییم «سرتاپایش را دید میزند»؛ از این رو، این ترجمه از آنجا که رنگ و بویی از فولکلور دارد، ترجمهای فرهنگی به شمار میآید. همچنین در جمله دوم «تعود الی صمتها» در زبان فارسی پسندیده نیست که بگوییم «به سمت سکوتش برگشت»، بلکه معادل نقشی این جمله با ادامه دادن همراه میشود به این صورت که «به سکوتش ادامه داد» و اینگونه خواننده از متن دلزده نمیشود.
متن اصلی: ثم التفت الی تشارلی و قال و هو یحاول أن یجعل من کلماته صفعات علی وجهها (همان: 116)
ترجمۀ تحتاللفظی: سیلیهایی
ترجمۀ پیشنهادی: نیش و کنایه
در این مثال میبینیم واژۀ «صفعات» که به معنای «سیلیهایی» است برای «سیلی زدن بر صورت» استفاده شده است، اما با توجه به قصد نویسنده و بار معنایی جمله، این ترجمه دچار سردرگمی خواننده میشود؛ زیرا در فرهنگ عربها، سیلی زدن بر صورت در سیاق جمله بالا، معادل نیش و کنایه زدن در زبان فارسی است. بر این اساس، مترجم معادل کارکردی این جمله را در زبان فارسی «نیش و کنایه زد» در نظر گرفته است.
متن اصلی: لم تکن احمق و لاتکلف اعصابُک أکثر مما تتحمل ثم حرام ان تضیع علینا یوماً کاملاً فی جنازة وهمیة (عبدالقدوس، بی تا: 148)
ترجمۀ تحتاللفظی: جنازه خیالی
ترجمۀ پیشنهادی: روی قبر خالی گریه کنیم.
در این مثال، در دو جمله ترجمهناپذیری به چشم میخورد. در جملۀ اول «لا تکلف اعصابک: اعصابت را اذیت نکن» با معادل کارکردی پیشنهادی «به اعصابت فشار نیار» در زمرۀ ترجمهناپذیری زبانی قرار میگیرد و در انتهای جمله، اصطلاح «جنازة وهمیة»، ترجمهناپذیری در سطح فرهنگی است که با توجه به سیاق جمله و قصد نویسنده، ترجمۀ «جنازه خیالی» ترجمهای نادرست است؛ از این رو، مترجم با تکیه بر روش معادل کارکردی و براساس بار معنایی و ساختار زبان فارسی، ترجمۀ «روی قبر خالی گریه کنیم» را برای این اصطلاح پیشنهاد میدهد.
متن اصلی: یتناولانها بینما ننظر الیهما –زوجی و أنا– و احشاؤنا تتمزق جوعاً (همان: 170).
* ترجمۀ تحتاللفظی: روده هایمان از گرسنگی پاره میشود.
* ترجمۀ پیشنهادی: روده کوچکمان، روده بزرگمان را میخورد.
یکی از ترجمهناپذیریهای قوی در سطح فرهنگی را در این جمله میتوان دید، نویسنده برای القاء حس گرسنگی بیش از حد، جملۀ «احشاؤنا تتمزق جوعاً» را بهکار گرفته است، اما این جمله در ساختار زبان فارسی، ترجمهای قابل قبول و پذیرفتنی نخواهد بود و خواننده را از متن دلزده میکند؛ بنابراین، ترجمۀ پیشنهادی و معادل کارکردی و متناسب با غرض نویسنده و همچنین متناسب با بافت زبان فارسی که کاربرد بسیاری هم دارد «روده کوچک، روده بزرگ را میخورد» مدنظر گرفته شد.
متن اصلی: و لابد انه کان حکما قاسیا دمغنی بالجحود، و صب فوق رأسی اللعنة (همان: 164)
ترجمۀ تحتاللفظی: لعنت بر سرم ریخت.
ترجمۀ پیشنهادی: لعنت بر من فرستاد.
متن اصلی: هو أن تسحب حکمک هذا و ترفع من فوق رأسی اللعنة التی صببتها علی (همان: 164)
ترجمۀ تحتاللفظی: لعنت را از روی سرم برداری.
ترجمۀ پیشنهادی: حرفت (لعنت) را از من پس بگیری.
واژه «لعنت» از مفاهیم فرهنگی در حیطۀ فرهنگ اجتماعی (دینی) است که در مثال اول، نویسنده برای لعنت از فعل «صب» به معنای «ریختن» که غالباً برای مایعات بهکار میرود، استفاده کرده است. در زبان فارسی ما برای مفهوم لعنت که نوعی دعا است از «لفظ گفتن یا فرستادن» استفاده میکنیم؛ از این رو، ترجمۀ پیشنهادی مترجم بر پایه شیوۀ معادل کارکردی «بر من لعنت فرستاد» ارائه شده است. در مثال دوم نیز واژۀ لعنت را میبینیم که برای پس گرفتن آن از جمله «لعنت را از روی سرم برداری» استفاده شده است، اما این جمله در زبان فارسی کاربرد ندارد، بلکه معادل نقشی آن «حرفت یا لعنتت را پس بگیری» پیشنهاد میشود.
متن اصلی: شعب قضی الاجیال و هو یکافح فی سبیل حریته و فی سبیل حقه من لقمة العیش (همان: 71).
ترجمۀ تحتاللفظی: لقمه زندگی.
ترجمۀ پیشنهادی: اندک روزی.
در این مثال میبینیم واژه «لقمة العیش» یکی از واژگان فرهنگی در حیطۀ مفاهیم اجتماعی است که معادل نقشی متناسب با ساختار زبان فارسی برای آن «اندک رزق و روزی» پیشنهاد میشود؛ زیرا لقمه که به همراه زندگی آمده بار معنایی مفهوم «روزی» را منتقل میکند. همچنین این اصطلاح برای مخاطب، اصطلاحی آشنا و پرکاربرد در زبان فارسی است و این گونه مقصود نویسنده را به خوبی به خواننده القا میکند.
بحث و نتیجهگیری
ترجمۀ عناصر ترجمهناپذیر در متون، بالأخص متون ادبی، مستلزم استفاده از راهبردهای مختلف برای انتقال مؤثر مفاهیم زبانی و فرهنگی است. این راهبردها بر اساس نظر نظریهپردازان مختلف، متفاوت است. این پژوهش به عنوان الگو و راهنمایی برای گریز از ترجمهناپذیری و همسو با یکی از راهکارهای دیوید هاروی شامل (معادل نقشی یا کارکردی- معادل صوری یا زبانی- وامگیری- ترجمۀ توصیفی/ توضیحی) انجام گرفته است. در نتیجه با توجه به دستهبندی و بررسی توصیفی- تحلیلی نمونههای مستخرج از رمان النظارة السوداء و در پاسخ به پرسش «در ترجمۀ عناصر ترجمهناپذیر، چه راهبردهایی برای انتقال مؤثر مفاهیم زبانی و فرهنگی پیشنهاد میشود؟» میتوان اینگونه پاسخ داد که مترجمان برای ارائۀ ترجمۀ پیشنهادی متناسب با ساختار زبان فارسی در اکثر مثالها از شیوۀ (معادل نقشی یا کارکردی) بهره جسته، اما از موارد دیگر همچون ترجمۀ توصیفی بهطور پراکنده استفاده کرده است تا مفاهیم زبانی و فرهنگی موردنظر را به بهترین نحو به خواننده منتقل کند.
همچنین نگارندگان این جستار کوشیدند ضمن تأکید بر دشواریهای ترجمه متون ادبی و ترجمهناپذیری پارهای از جملات، راهبردهایی عملی برای گریز از ترجمهناپذیری ارائه داده تا پژوهشگران را به سمتوسوی ترجمهپذیری هدایت کنند.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
ORCID
[1]. Nida, E.
[2]. Minsar, A.
[3]. Malinowski, B.
[4]. Wei, H.
[5]. Hermans, T.
[6]. Santos, M.
[7]. Catford, J. C.
[8]. Ricœur , P.
فیلسوف و ادیب برجستۀ فرانسوی 1913- 2005
[9]. Berman, A.
مترجم، فیلسوف و نظریهپردازعلم ترجمۀ فرانسه 1942- 1991
[10]. Harvey, D.
[11]. Catford, J. C.