قرآن کریم میزانی الهی و معیار تشخیص درستی و نادرستی عقاید است. برای فهمیدن حق یا باطل بودن قوانین بشری و اخلاق و اعمال، باید آنها را با اصول قرآن سنجید. گفتار، آسانترین وسیلة انتقال مفاهیم ذهنی در انسان به شمار میرود که آدمی میتواند در حیات اجتماعی، معانی متصوّر خویش را مورد تبادل و تفاهم قرار دهد (ر.ک؛ معرفت، 1387: 36). گفتار به عنوان مهمترین ابزار ارتباطی انسان با خداوند، جامعه و نفس خویشتن، نقشی ویژه در شکلگیری جایگاه فرد دارد. قرآن کریم برای اقوال بشر در تمام سطوح آن اهمیّت ویژهای قائل است (ر.ک؛ مطیع و حسینی، 1387: 73). گفتگو نشاندهندة افکار و عقاید افراد است و شخصیّتها از خلال گفتگوهایشان از اندیشهها و مواضع خود پرده برمیدارند (ر.ک؛ ابوالستیت، ۱۹۹۱م.: 607). همچنین تمایلات شخصی و کشمکشها یا آرامش خود را نشان میدهند که روایت رخدادها و نقل آن برای دیگران چنین کارکردی ندارد (ر.ک؛ بستانی، 1371: 203).
در این نوشتار، داوری قرآن نسبت به اقوال منافقان با تکیه بر آرای آیتالله جوادی آملی مورد بررسی قرار میگیرد. ضرورت این امر زمانی روشن میشود که ما در مواجهه با سخنان دیگران بتوانیم از قرآن الگو بگیریم و داوری درستی در باب سخنان آنها داشته باشیم و روش مناسبی را اتّخاذ کنیم. این پژوهش در صدد پاسخ به این پرسشهاست: گونههای اقوال منافقان و داوری قرآن نسبت به آن چگونه است؟ داوری و پاسخ قرآن دربارة سخنان و ادّعاهای منافقان چگونه میباشد؟ داوری و پاسخ قرآن دربارة سخنان و ادّعاهای منافقان دربارة آیین اسلام و مسلمانان چگونه است؟
پژوهشی مستقل در این باب وجود ندارد، هرچند نویسندگان در ذیل برخی از آیات نفاق به صورت پراکنده و مختصر به این موضوع پرداختهاند.
در حوزة نفاق و منافقان در قرآن، مفسّران در کتب تفسیری خود در آیات مربوط به نفاق این موضوع را بررسی کردهاند و پژوهشهای مختلفی در این زمینه صورت گرفته است که برخی از آنها در جستجوی فهم صحیح مفهوم قرآنی نفاق هستند یا نشانهها و ویژگیهای نفاق را بیان کردهاند و برخی از آنها به پیدایش پدیدة نفاق یا مراتب و انگیزههای آن پرداختهاند. از جامعترین پژوهشها در این زمینه کتاب سیمای نفاق در قرآن اثر سیّد احمد خاتمی است که در آن ویژگیهای سیاسی، روانی، اجتماعی و فرهنگی منافقان بیان شده است1. کتاب دیگر با عنوان قصص المنافقین فی القرآن نوشتة محمّد محمّدیگیلانی است2 که اشکال تاریخی نفاق را در رویدادهای صدر اسلام پیگیری کرده است. نویسنده در بخشهای دیگر کتاب، مسئلة نفاق را از ابعاد اعتقادی، اجتماعی و فلسفی مورد پژوهش قرار داده است. آیتالله جوادی آملی در حوزة نفاق در قرآن، ذیل آیة 8 سورة بقره موضوع نفاق را مطرح کرده است و به تقسیمبندی انسانها به سه گروه مؤمن، کافر و منافق اشاره میکنند. برخی احکام و ویژگیهای نفاق را بیان کردهاند و به خطر منافقان برای جامعه پرداختهاند (ر.ک؛ جوادی آملی، 1381، ج 2: 243ـ251)3.
1ـ گونههای اقوال منافقان و داوری قرآن نسبت به آن
بررسی اقوال منافقان به شناخت دقیق شخصیّت آنان کمک میکند و داوری قرآن، نوع برخورد با آنها را روشن میکند. تمام نقل قولهای قرآن از افراد بر اساس واقعیّت است و بر پایة تسامحات عرفی بازگو نشدهاند. این نقل قولها گاه حقّ و گاهی باطل هستند (ر.ک؛ جوادی آملی، تفسیر سورة حج جلسة 8)4. قرآن کریم هر تصدیق و تکذیبی را مرهون برهان میداند و از هر مدّعی، دلیل روشنی میطلبد. تصدیق و تکذیب سخن نیز باید بر پایة دلیل باشد. گسترش برهان و عمق محتوای آن از ویژگیهای اسلام است (ر.ک؛ همان، 1381، ج 6: 191ـ195). مسائل اخلاقی و ارزشی در قرآن نیز در حوزة استدلال و برهان است و صرفاً بیانگر گرایشهای شخصی نیستند (ر.ک؛ همان، 1386: 243).
چنانکه گذشت، قرآن سخن منقول از دیگران را اگر باطل باشد، رد میکند واگر حق باشد، با سکوت امضا مینماید. آیتالله جوادی آملی معتقدند که بایدگفتة دیگران را که مجموعهای از الفاظ و مفاهیم است، بر میزانی که خداوند فرستاده، عرضه کرد و با آن سنجید. سپس به شرط مطابقت با میزان الهی آن را پذیرفت (ر.ک؛ همان،1381، ج 8: 527). ایشان با توجّه به آیات قرآن، معیار سخن حق را تطابق با واقع (ر.ک؛ همان، ج10: 213)، ریشة علمی داشتن و با فکر و اندیشه بودن و برهان عقلی و نقلی داشتن میدانند (ر.ک؛ همان، ج 6: 305ـ306) و معتقدند که فاصله گرفتن از عقل و نقل، انسان را به دام خرافات میاندازد (ر.ک؛ همان، ج 19: 566).
در ذیل، سخنان منافقان و داوری قرآن نسبت به آن ذکر میگردد. اقوال آنان در دو سطح کلّی اظهار نظر منافقان در باب خود و اسلام و مسلمانان قابل طرح است.
1ـ1) سخنان منافقان در باب خود (ادّعاها)
منافقان برای رسیدن به اهداف شوم خود، در پی تثبیت شخصیّت خویش در جامعة اسلامی بودند، از این رو، در باب خود سخنانی را بیان میکردند که تنها لقلقة زبان بود و این اقوال در مقام عمل، نمودی نداشت.
1ـ1ـ1) ادّعا و اظهار ایمان
از گفتارهای منافقان در آیات قرآن ادّعای ایمان است. در سورة بقره، نخستین نشانهای که برای آنها بیان شده، اظهار ایمان دروغین آنهاست: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْیَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِینَ: گروهى از مردم کسانى هستند که مىگویند: به خدا و روز رستاخیز ایمان آوردهایم. در حالى که ایمان ندارند﴾ (البقره/8). منافقان افرادى هستند که ایمانشان مقیّد به سلامتى و تا حدّ اذیت ندیدن است. لذا قرآن ایمان آنها را ایمان مطلق نخواند و نفرمود: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یُؤمِنُ بِاللَّهِ»، بلکه ایمان آنها را چنین معرّفی فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ...﴾ (طباطبائی، 1417ق.، ج16: 105). در این آیه، «قول» به معناى «تلفّظ به زبان» است. هدف منافقان از اظهار ایمان این بود که اطّلاعات بیشترى براى کافران فراهم کنند یا از مزایاى اجتماعى بیشترى بهرهمند شوند (ر.ک؛ جوادی آملی، 1381، ج 2: 248).
پاسخ قرآن
قرآن در داوری اظهار ایمان منافقان، با عبارتِ ﴿...وَمَا هُم بِمُؤْمِنِینَ﴾ (البقره/8) بر نفى قطعى ایمان آنها تأکید میکند. خداوند ایمان به مبدأ و معاد و اعتقاد به وحى و رسالت را از آنان سلب مىکند و با تأکید (جملة اسمیّة مؤکّد به باء) از دروغ و نفاق آنان پرده برمیدارد و مقصود ایشان را افشا میکند و آنان را از دستیابی به آن هدف ناپاک ناکام میکند (ر.ک؛ جوادی آملی، 1381، ج 2: 248).
منافقان با جملة فعلیّه در زمان ماضی اظهار ایمان نمودند: ﴿آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْیَوْمِ الآخِرِ﴾. در مقابل، برای ردّ قول آنان، مناسب بود به همین گونه قول آنان رَد شود و عبارتِ «لَم یُؤمِنُوا بِاللهِ وَ الیَومِ الآخِرِ» ذکر شود تا ادّعاى مؤمن بودن آنان در زمان گذشته نفى شود. امّا خداوند در قالب جملة اسمیّه بیان نمود:﴿وَمَا هُم بِمُؤْمِنِینَ﴾ تا ایمان را به صورت مطلق از آنان نفی کند؛ بدین معنا که آنها در گذشته و آینده ایمان تکلیفى و فطرى نداشتهاند. جملة اسمیّه در اینجا به منظور تأکید نفی به کار رفته است (ر.ک؛ همان، ج2: 250 و گنابادی، 1408ق.، ج1: 57). قرآن در آیات دیگری نیز بدون ذکر سخن منافقان، آنها را به طور صریح کافر میخواند5.
بنابراین، قرآن اظهار ایمان منافقان را به صراحت رَد کرده است؛ زیرا ایمان آنها تنها زبانی است و از درون برنمیخیزد. همچنین خاطر نشان میسازد که خداوند از باطن آنان باخبر و آگاه است و هدف آنان از این کار نیرنگ مؤمنان است (البقره/9) و بیماردلی آنان سرچشمة این ادّعاست (البقره/10).
1ـ1ـ2) ادّعای اطاعت از خدا و رسول(ص)
منافقان همواره ادّعا میکردند که از خدا و پیامبر اکرم(ص) اطاعت میکنند، امّا در مرحلة عمل خلاف ادّعای خویش عمل میکردند. آنان ادّعا میکردند که در حُکم جهاد از رسول(ص) اطاعت خواهند کرد: ﴿وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَیَخْرُجُنَّ...: آنها با نهایت تأکید سوگند یاد کردند که اگر به آنان فرمان دهى، (از خانه و اموال خود) بیرون مىروند (و جان را در طبق اخلاص گذارده، تقدیم مىکنند)...﴾ (النّور/53). مردم در برابر دستورهای الهی به دو گروه قابل تقسیم هستند: عدّهای اظهار ایمان و اطاعت میکنند و پایدارند و عدّة دیگر هوسمحورند وتنها هنگامی حضور دارند که به سود مادّی اینها باشد و بر ایمان خود سوگندهای شدید یاد میکنند (ر.ک؛ جوادی آملی، تفسیر سوره نور: جلسة 32).
پاسخ قرآن
خداوند در پاسخ آنها میفرماید: ﴿...قُل لَّا تُقْسِمُوا طَاعَةٌ مَّعْرُوفَةٌإِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ: ... بگو: سوگند یاد نکنید. شما طاعت خالصانه نشان دهید که خداوند به آنچه انجام مىدهید، آگاه است!﴾ (النّور/53)؛ یعنی به ایشان بگو قَسَم نخورید، براى اینکه خارج شدن به جهاد، عملى واجب است که سوگند غلیظ لازم ندارد و خدا به آنچه مىکنید، دانا است و فریب قَسَمهاى غلیظ شما را نمىخورد (ر.ک؛ طباطبائی، 1417 ق.، ج 15: 146). آیتالله جوادی آملی در تأیید این قول میفرماید: «منظور از ﴿طاعَةٌ مَّعْرُوفَةٌ﴾ این است که دستورهای ما طاعت روشنی دارد. سوگندهای غلیظ هرگز کذبِ خبری را صدقِ خبری و کذب مخبری را صدق مخبری نمیکند» (جوادی آملی، تفسیر سوره نور جلسة 32 و ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 15: 146) و نیز در آیة بعد خداوند امر به اطاعت میفرماید: ﴿قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَیْکُم مَّا حُمِّلْتُمْ وَإِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ: بگو: خدا را اطاعت کنید و از پیامبرش فرمان برید و اگر سرپیچى نمایید، پیامبر مسئول اعمال خویش است و شما مسئول اعمال خود! امّا اگر از او اطاعت کنید، هدایت خواهید شد؛ و بر پیامبر چیزى جز رساندن آشکار نیست!﴾ (النّور/54). کلمة «قُل» که در صدر سخن قرار گرفته اشاره میکند که اطاعت فرمان چه از خدا و چه از رسول، همه اطاعت از خداست و همین اشاره با جملة ﴿وَأَطِیعُواالرَّسُولَ﴾ تأکید شده است (طباطبائی، 1417ق.، ج 15: 150).
با توجّه به آیات قرآن، منافقان روحیّة اطاعتپذیری از خداوند و رسول او را نداشتند. خداوند در پاسخ ادّعای این گروه به رویگردانی آنها اشاره مینماید و میفرماید که تنها ادّعا و سوگندهای شدید ارزشی ندارد، بلکه باید با عمل صالح و اطاعت از خدا و رسول او گفتار خود را ثابت کنند.
1ـ1ـ3) ادّعای اصلاحگری
منافقان به دلیل فریبکارى نفس، بر این پندار باطل بودند که واقعاً مصلح هستند. آنها مدّعی بودند که نه تنها اهل فساد نیستند، بلکه جز آنان کسى مصلح جامعه نیست و این ادّعاکذب خبرى است، نه مخبرى (ر.ک؛ جوادی آملی، 1381، ج 2: 273) در آیات ابتدایی سورة بقره آمده است: ﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ: و هنگامى که به آنان گفته شود: در زمین فساد نکنید، مىگویند: ما فقط اصلاحکنندهایم!﴾ (البقره/11). «إِنَّمَا» از ادات حصر است و منظور آنها حصر افعال خود در صلاح است. منشاء این ادّعا، جهل مرکّب است (ر.ک؛ طیّب، 1378، ج 1: 383).
پاسخ قرآن
چون آنان گفتند ما مصلح هستیم، خداوند آنان را تکذیب کرد و فرمود: ﴿أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِن لاَّ یَشْعُرُونَ: آگاه باشید! اینها همان مفسدانند؛ ولى نمىفهمند﴾ (البقره/12)؛ یعنی «ما آنان را میشناسیم» (قشیری، 1430ق.: 24). آیه با تأکید جمله به وسیلة «أَلاَ» و «إِنَّ» و نیز با معرفه آوردن خبر «الْمُفْسِدُونَ» و واسطه شدن ضمیر فصل بین اسم و خبر، همچنین با جملة «لاَ یَشْعُرُونَ»، سخن آنها را ابطال مینماید (ر.ک؛ طبرسی، 1377، ج1: 21). تعبیر ﴿...وَلَکِن لاَّ یَشْعُرُونَ﴾ ناظر به اسارت عقل عملی منافقان است؛ زیرا سخن از صلاح و فساد در زمین و امور اجتماعی است که مصالح و مفاسد آن تقریباً محسوس است (ر.ک؛ جوادی آملی، 1381، ج 2: 280). قرآن کریم در آیات مختلف با تعابیر گوناگون بر نفی ادراک منافقان تأکید میکند و از آنها نفی علم6، نفی تفقّه7 و نفی تعقّل8 مینماید (ر.ک؛ موسوى سبزوارى، 1409ق.، ج1: 95).
پس خداوند اسرار منافقان را افشا و از درون تیرة آنان پرده بر مىدارد. قرآن کریم در آیات دیگری نیز از فساد منافقان و قطع رَحِم آنان سخن مىگوید و ادّعای مصلح بودن آنان را نفی میکند9 یا آنان را تباهکنندة حرث و نسل معرّفى مىکند10 (ر.ک؛ جوادی آملی، 1381: ج 2: 270).
1ـ1ـ4) ادّعای نیکوکاری
منافقان با وجود نیّتهای سوء و اعمال ناپسند، باز ادّعای نیکوکاری داشتند. آنان در ساختن مسجد ضرار ادّعا میکردند که نیّت ایشان خیر است و قصد نیکوکاری دارند: ﴿وَالَّذِینَ اتَّخَذُواْ مَسْجِدًا ضِرَارًا وَکُفْرًا وَتَفْرِیقًا بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَإِرْصَادًا لِّمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَلَیَحْلِفَنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلاَّ الْحُسْنَى...: (گروهى دیگر از آنها) کسانى هستند که مسجدى ساختند براى زیان (به مسلمانان)، و (تقویت) کفر، تفرقهافکنى میان مؤمنان و کمینگاه براى کسى که از پیش با خدا و پیامبرش مبارزه کرده بود. آنها سوگند یاد مىکنند که: جز نیکى (و خدمت)، نظرى نداشتهایم! امّا خداوند گواهى مىدهد که آنها دروغگو هستند!﴾ (التّوبه/107). منظور از مسجد ضرار این است که به دین و اعتقادات مردم ضرر میرساند. آنها با عبارت حصر، سوگند یاد میکردند که حسن نیّت داریم (ر.ک؛ جوادی آملی، تفسیر سورة مبارکة توبه، جلسة 130). واضح است که سوگند خوردن، اسلحة نفوذ افراد ضعیف است؛ زیرا واقعیّت نیازی به تأکید و سوگند ندارد (ر.ک؛ مصطفوی،1380، ج 10: 270).
پاسخ قرآن: در مقابل تأکید منافقان، با چند تأکید (جملة اسمیّه، حرف إِنَّ، لامِ تأکید) سخن آنها نفى شده است (ر.ک؛ همان) ﴿... وَاللّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ﴾ (التّوبه/107). تکرار سوگند در قرآن جایی است که مخاطب در مقام انکار است. هرچه انکار شدیدتر باشد، به مقتضای بلاغت باید سوگند را تشدید کرد. (ر.ک؛ کاشانی، 1344، ج 10: 116). خدا گواهى میدهد که آنها دروغ میگویند و گواهى خداوند براى رسوایى دروغگو کافى است (ر.ک؛ طبرسی،1372، ج 5: 110). خداوند ابتدا رسول خود را از اینکه در آن مسجد به نماز بایستد، نهى مىکند. سپس با اشاره به مسجد قبا به مدح و ثناى آن میپردازد و نماز خواندن در آنجا راترجیح میدهد (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 9: 390): ﴿لاَ تَقُمْ فِیهِ أَبَدًا لَّمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِیهِ فِیهِ رِجَالٌ یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُواْ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ: هرگز در آن (مسجد به عبادت) نایست! آن مسجدى که از روز نخست بر پایه تقوا بنا شده، شایستهتر است که در آن (به عبادت) بایستى؛ در آن، مردانى هستند که دوست مىدارند پاکیزه باشند؛ و خداوند پاکیزگان را دوست دارد!﴾ (التّوبه/108). در واقع، خداوند ابتدا یک جای مثبت را ارائه کرده، سپس در قبال آن فرمود، به مسجد ضرار نروید و اینگونه نیست که یک حکم منفی گفته باشد و حُکم ایجابی نداشته باشد (ر.ک؛ جوادی آملی، تفسیر سوره توبه: جلسة 130 و ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج 8: 145). خداوند علاوه بر افشای نیّت واقعی آنها و برملا کردن اهداف شوم آنها بر دروغگویی آنها شهادت میدهد، سپس با خطاب قرار دادن پیامبر(ص) وظیفة ایشان را بیان میکند. در ادامه با اشاره به اینکه پاکان را دوست دارد، به نوعی، از آنها برائت میجوید و اعلام انزجار خود را از آنها بیان میکند.
در مقام جمعبندی میتوان گفت زمانی که سخن از ادّعاهای منافقان است، قرآن به نفی و تکذیب سخن آنان میپردازد. مقصود واقعی را افشا میکند، این گروه را به اطاعت امر میکند و از سوگندهای شدید نهی مینماید و از جهل آنها سخن میگوید. به نظر میرسد منافقان برای تثبیت شخصیّت خود در جامعة اسلامی چنین ادّعاهایی را بازگو میکردند، امّا قرآن در پاسخ به این دسته از سخنان، عذابی را مطرح نمیکند. دلیل این امر ممکن است مربوط به دامنة اثرگذاری بر مسلمانان باشد؛ زیرا نسبت به گونة دیگر، سخن آنان (اظهار نظر دربارة اسلام) زیان کمتری متوجّه دین الهی میگردد. نکتة دیگر آن است که قرآن برای ادّعاهای باطل آنان به شرح دلیل و استدلال برای پذیرش سخن حق نمیپردازد؛ زیرا سراسر قرآن نشان از استدلال بر عقاید دارد و در اینجا نیاز به بیان دلیل برای منافقان نبود. در واقع، شخصیّت گوینده در داوری گفتار اهمیّت دارد. اگر این سخنان از گویندة دیگری نقل میشد، بیشک واکنش قرآن متفاوت بود.
1ـ2) سخنان منافقان در مورد اسلام
منافقان برای تخریب چهرة اسلام در مقام گفتار تلاش میکردند. آنها گاه قرآن را مورد هدف قرار داده، گاهی پیامبر(ص) را آزار میدادند و برخی اوقات به تمسخر و تحقیر مسلمانان میپرداختند. نسبت به جهاد که از اعمال مهمّ اسلام است، سخنان ناروایی بیان میکردند.
1ـ2ـ1) ایجاد تردید در پذیرش آیات قرآن
قرآن حال مؤمنان و منافقان را هنگام نزول سورة قرآنى چنین بیان مىکند: ﴿وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن یَقُولُ أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِیمَانًا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَهُمْ یَسْتَبْشِرُونَ: و هنگامى که سورهاى نازل مىشود، بعضى از آنان (به دیگران) مىگویند: این سوره، ایمان کدام یک از شما را افزون ساخت؟! (به آنها بگو:) امّا کسانى که ایمان آوردهاند، بر ایمانشان افزوده است و آنها (به فضل و رحمت الهى) شادمانند﴾ (التّوبه/ 124). منافقان در ارزش آیات قرآن تشکیک مىکردند و بعد از نزول سورهای مىپرسیدند: «این سوره بر ایمان کدام یک از شما افزود؟». در حالى که مؤمنان مىدانستند با نزول هر آیه یکى از نیازهاى روحى و اجتماعى آنان برآورده میشود، پس شادمان مىشدند و بر ایمان آنان افزوده مىشد (ر.ک؛ مدرّسی، 1419ق.، ج4: 308). در باب مخاطب منافقان، اختلاف است. برخى معتقدند منافقان یکدیگر را مخاطب قرار دادند (ر.ک؛ جوادی آملی، تفسیر سورة توبه: جلسة 152 و نیز، ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، 9: 409؛ ابنعاشور، بیتا، ج10: 232 و مدرّسی، 1419ق.، ج4: 308). برخی دیگر از جبائی نقل کردهاند که مؤمنان سُستایمان مخاطب هستند (ر.ک؛ طبرسی، 1372، ج 5: 127 و طوسی، بیتا، ج 5: 325). آنها از سه نظر قرآن را مورد استهزاء قرار دادند: حق بودن، عامل ایمان و باعث مزید ایمان بودن آن (ر.ک؛ جوادی آملی، تفسیر سوره توبه: جلسة 152 و مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج 8: 199).
پاسخ قرآن
منافقان غافل از آن بودند که آیات قرآنى به شرط اینکه در مقام پذیرش آن ب رآیند و بخواهند بشنوند و بفهمند، اثرگذار است (ر.ک؛ حسینی همدانی، 1404ق.، ج 8: 146). در آیات بعد نیز آمده است که قرآن تنها بر مؤمنان حقیقی تأثیر میگذارد: ﴿... فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَهُمْ یَسْتَبْشِرُونَ * وَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُواْ وَهُمْ کَافِرُونَ: اما کسانى که ایمان آوردهاند، بر ایمانشان افزوده؛ و آنها (به فضل و رحمت الهى) خوشحالند * و امّا آنها که در دلهایشان بیمارى است، پلیدى بر پلیدیشان افزوده؛ و از دنیا رفتند در حالى که کافر بودند﴾ (التّوبه/124ـ125). خداوند میفرماید آثار قرآن متفاوت است؛ از جمله اینکه ایمان مؤمنان را زیاد میکند، امّا بر جهل علمی و عملی منافقان اضافه میشود، چون در قبال قرآن، عکسالعمل تندی دارند. آنها با همان حال میمیرند و موفّق به توبه هم نخواهند شد (ر.ک؛ جوادی آملی، تفسیر سورة توبه: جلسة 152).
منافقان اثر بیبدیل قرآن را در افراد احساس میکردند، لذا تمام سعی خود را میکردند تا از این تأثیر جلوگیری کنند. آنها در برابر حق حالت اعراض داشتند و از نشانههای آنان این بود که تدبّر در قرآن نمیکردند: ﴿أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا: آیا آنها در قرآن تدبّر نمىکنند یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!﴾ (محمّد/24).
1ـ2ـ2) موضعگیری دوپهلو در برابر جهاد
ظهور نفاق در مسائل عبادی خیلی شفّاف نیست، ولی در مسائل جهاد که صبغة غنیمت و غرامت به همراه دارد، شفّافتر است (ر.ک؛ جوادی آملی، تفسیر سورة توبه: جلسة 68). در ادامه، گفتار و عملکرد منافقان در مورد مسئلة جهاد تبیین میشود.
1ـ2ـ2ـ1) بهانهجویی برای عدم شرکت در جهاد
یکى از راههاى شناخت منافقان، دقت در طرز استدلال آنها و عذرهایى است که براى ترک صحنة جهاد بیان میکردند. چگونگى این عذرها باطن آنها را روشن مىسازد (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج 7: 439).
آنها با بهانههای مختلف از پیامبر(ص) اجازه میخواستند که در جنگ شرکت نکنند: ﴿وَیَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِّنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِیَ بِعَوْرَةٍ إِن یُرِیدُونَ إِلَّا فِرَارًا: و گروهى از آنان از پیامبر اجازة بازگشت مىخواستند و مىگفتند: خانههاى ما بىحفاظ است، در حالى که بىحفاظ نبود. آنها فقط مىخواستند (از جنگ) فرار کنند﴾ (الأحزاب/ 13). یک دسته از منافقان از رسول خدا(ص) اجازة مراجعت مىخواستند و هنگام اجازه خواستن مىگفتند: «خانههاى ما بیحفاظ است و از آمدن دزد و حملة دشمن ایمن نیستیم» (جوادی آملی، تفسیر سورة احزاب: جلسة 6 و ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 16: 286).
پاسخ قرآن
خداوند سخن آنان را تکذیب کرد و فرمود: ﴿...وَمَا هِیَ بِعَوْرَةٍ إِن یُرِیدُونَ إِلَّا فِرَارًا﴾ (الأحزاب/13) خانههاى آنها بىحفاظ نیست، بلکه مقصود آنها تنها فرار از جنگ است (ر.ک؛ جوادی آملی، تفسیر سورة احزاب: جلسة 6 و ر.ک؛ طبرسی، 1377، ج 3: 306). قرآن یک تصویر روانی داخلی از سُستی عقیده، سُستی دل و آمادگی آنها برای بیرون رفتن از صف جهاد ترسیم میکند و درون آنها را بی هیچ پردهای نمایان میسازد (ر.ک؛ شاذلی، 1412 ق.، ج 5: 2839). بعد از آنکه خداوند نیّت منافقان را افشا میکند، به تصحیح بینش آنان پرداخته، خطاب به پیامبر(ص) میفرماید: ﴿قُل لَّن یَنفَعَکُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِّنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لَّا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِیلًا: بگو: اگر از مرگ یا کشته شدن فرار کنید، سودى به حال شما نخواهد داشت و در آن هنگام، جز بهرة کمى از زندگانى نخواهید گرفت!﴾ (الأحزاب/16) و به عبارتی، یعنی «اى رسول گرامی! به آنها بگو که فرار از صحنة جنگ هرگز بر طول زندگى آنان نخواهد افزود؛ زیرا براى هر فردی زمان معیّنی برای زندگى مقرّر شده است» (حسینی همدانی، 1404ق.، ج 13: 70). بر فرض هم کشته نشوید، چند روزی بیشتر نمیتوانید از دنیا بهرهمند شوید، بعد از آن مردار میشوید (ر.ک؛ جوادی آملی، تفسیر سورة احزاب: جلسة 7). در این پاسخ، خداوند آنها را مورد خطاب قرار نداد، بلکه فرمود: ﴿قُل لَّن یَنفَعَکُمُ الْفِرَارُ﴾؛ یعنی تو به اینها بگو، چون آنان قابل خطاب نبودند (ر.ک؛ همان). در واقع، خداوند به دلیل کفر و مرض منافقان، به رسول گرامى خود دستور داده بود تا با ایشان صحبت کند (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 16: 287). نکتهای که در خطابهای الهی مطرح میشود این است که گاه پیام بدون واسطة پیامبر(ص) به شخص و گروه میرسد. امّا گاه به صورت خطاب باواسطه است؛ یعنی خداوند با کلمة «قُل: بگو» به پیامبر دستور مىدهد که پیام را به آنها بگوید (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج 3: 24). خداوند در اکثر آیاتی که مربوط به منافقان است، با واسطة پیامبر(ص) با آنها سخن میگوید و ابتدای سخن، لفظِ «قل» را ذکر میکند.
منافقان برای شرکت نکردن در جهاد، بهانههای مختلفی ذکر میکردند و از پیامبر اجازه میخواستند؛ مانند ایمن نبودن خانههایشان، ترس از دل بسته شدن به زنان رومی، گرمای شدید و ... . در برخورد با آنان، قرآن در برخی آیات نیّت اصلی آنان را فاش نموده است و آنها را دروغگو مینامد. در برخی دیگر، ضمن مذمّت و سرزنش آنان، بینش ایشان را تصحیح نموده، مسئلة مرگ را متذکّر میشود که فرار از جهاد سبب تأخیر در مرگ نمیشود و گاهی آنها را به عذاب دنیوی و اُخروی انذار میدهد.
1ـ2ـ2ـ2) بازداشتن مؤمنان از جهاد
منافقان هم خود از شرکت در اجتماعات و محافل دینی سر باز میزدند و هم دیگران را از شرکت در مجامع اسلامی و آشنایی با دین خدا بازمی داشتند (ر.ک؛ جوادی آملی، 1381، ج 16: 264). در واقع، بنا به طبیعت خود، فضایی به وجود مىآوردند که در عقیدة دیگران نیز تزلزل پدید آورند (ر.ک؛ مدرّسی، 1419ق.، ج 10: 276). آنها مؤمنان را با بهانهها و سخنانی بیهوده از شرکت در جنگ بازمیداشتند؛ به عنوان نمونه: ﴿الَّذِینَ قَالُواْ لإِخْوَانِهِمْ وَقَعَدُواْ لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا...: (منافقان) آنها هستند که به برادران خود ـ در حالى که از حمایت آنها دست کشیده بودند ـ گفتند: اگر آنها از ما پیروى مىکردند، کشته نمىشدند!...﴾ (آلعمران/ 168). منافقان هنگام بازگشت از جنگ اُحد، مجاهدان را سرزنش کردند و گفتند: اگر آنها از فرمان ما پیروى کرده بودند، کشته نمىشدند (ر.ک؛ جوادی آملی، 1381، ج 16: 272 و مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج 3: 167). بیان این گونه افکار و سخنان علاوه بر اینکه نادرست بود و با واقعیّت تطبیق نمىکرد، در تضعیف روحیّه بازماندگان بىاثر نبود (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج 3: 169). در این آیه، منافقان یک قول و یک فعل دارند: ﴿الَّذِینَ قَالُواْ لإِخْوَانِهِمْ وَقَعَدُواْ﴾. قول آنان تخطئة حضور در جنگ، آسیبپذیری شرکتکننده در آن و توجیه عدم حضور خود بود و فعل آنها ترک حضور در نبرد و چون قول آنان از فعل ایشان زشتتر بود، در این آیه مقدّم شده است. علّت زشتی قول آنان این است که اصل قعود و ترک حضور، قابل توجیه است و صبغة تبلیغ سوء ندارد، لیکن قول آنان نگرش نادرست آنها به قضا و قدر الهی را بیان میکند (تلقّی کردن مرگ احتمالی به جای مرگ قطعی). سپس همین موضوع را سرمایة تبلیغ سوء قرار دادند (ر.ک؛ جوادی آملی، 1381، ج 16: 272).
پاسخ قرآن
خداوند به شبهة اهل نفاق دو پاسخ میدهد: 1ـ آنان که رهنمود گریز از مرگ میدهند، اگر راست میگویند، مرگ را از خودشان دور کنند: ﴿...قُلْ فَادْرَؤُوا عَنْ أَنفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ: ... بگو: پس مرگ را از خودتان دور سازید، اگر راست مىگویید!﴾ (آلعمران/ 168). حضور در صحنة جنگ، عامل قطعی مرگ نیست و جریان حیات و ممات با پیشنهاد منافقان تنظیم نمیشود (ر.ک؛ جوادی آملی، 1381، ج16: 273ـ274). 2ـ پاسخ دوم در آیة بعد، در بیان حقیقت شهادت بیان شده است: ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ: (اى پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانى که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زندهاند و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند﴾ (آلعمران/ 169). اگر کشته شدن در جنگ امری حتمی باشد، «شهادت» در راه خدا به شمار میآید و مردن متعارف نیست (ر.ک؛ همان، ج 16: 274 و ر.ک؛ قرشی، 1377، ج2: 227). بنابراین، نشانه بارز خط نفاق، شانه خالى کردن از جهاد و رویگردان کردن مردم از آن با انتشار باطل و شایعهپراکنى است (ر.ک؛ مدرّسی، 1419ق.، ج 15: 184). امّا خداوند با یادآوری مرگ و معاد، بیان حقیقت شهادت و آگاهی خداوند از نیّتها و درون منافقان، مؤمنان را به جهاد تشویق میکند و سخنان آنان را بیاثر میسازد. گاهی ردّ و ابطال سخن ناحق کافی نیست، بلکه باید قاطعانه از حق نیز دفاع کرد تا ایمانآورندگان و کسانی که تشخیص حقّ و باطل را ندارند، کاملاً متوجّه حق شوند و به ادامة راه حق اطمینان کنند.
1ـ2ـ2ـ3) واکنش دوگانه در پایان جهاد
منافقان، پیش از اقدامات نفاقانگیز خود، در صدد بودند که به محض پیروزی مسلمانان، به صفوف آنان روند و غنیمت گرد آورند و اگر کافران پیروز شدند، بگویند که نه تنها در جنگ شرکت نکردهاند، بلکه دیگران را نیز از آن بازداشتهاند و با شایعهسازی و نبرد روانی روحیّة مسلمانان را تضعیف کردهاند و بدین سان، خود را در پیروزی کافران سهیم بدانند (ر.ک؛ جوادی آملی، 1381، ج16: 263): ﴿الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِن کَانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِّنَ اللّهِ قَالُواْ أَلَمْ نَکُن مَّعَکُمْ وَإِن کَانَ لِلْکَافِرِینَ نَصِیبٌ قَالُواْ أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَنَمْنَعْکُم مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً: منافقان همانها هستند که پیوسته انتظار مىکشند و مراقب شما هستند. اگر فتح و پیروزى نصیب شما گردد، مىگویند: مگر ما با شما نبودیم؟ (پس ما نیز در افتخارها و غنایم شریکیم!) و اگر بهرهاى نصیب کافران گردد، به آنان مىگویند: مگر ما شما را به مبارزه و عدم تسلیم در برابر مؤمنان تشویق نمىکردیم؟ (پس با شما شریک خواهیم بود!). خداوند در روز رستاخیز، میان شما داورى مىکند و خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلّطى نداده است﴾ (النّساء/141). از این رو، به شیوهای رفتار میکردند که هم در اجتماع مؤمنان باشند و هم در انجمن کافران. تا هر یک پیروز شوند، از غنائم آنان سهمی ببرند (ر.ک؛ جوادی آملی، 1381، ج 21: 172 و طباطبائی، 1417ق.، ج 5: 116).
پاسخ قرآن
در پاسخ آنها داوری پایانی به قیامت وانهاده شده است: ﴿...فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً﴾ (النّساء/ 141).
در مقام جمعبندی در موضوع جهاد، میتوان گفت به دلیل اهمیّت بالای این بحث، قرآن کریم صرفاً به ابطال سخنان منافقان نمیپردازد. بلکه مذمّت و توبیخ، تهدید به عذاب دنیوی و اُخروی و ذکر دلیل نیز در پاسخ مشاهده میشود. از آنجا که بهانهجویی آنها و منع دیگران از شرکت در جهاد، اثر نامطلوبی در جامعة اسلامی داشت، باعث تضعیف و تفرقة میان مؤمنان میشد، قرآن به شبهات آنان پاسخ داد تا افراد تحت تأثیر قرار نگیرند. از دلایل فرار آنها از جهاد، ترس از مرگ و حبّ دنیا بود که قرآن حقیقت مرگ، شهادت و فانی بودن دنیا را بیان نمود. همچنین قرآن بر سیطرة قدرت الهی بر تمام زندگی بشر اشاره میکند. منظور این است که نه تنها مرگ با ارادة الهی است، بلکه تمام امور بشر، تابع قدرت لایزال الهی است و منافقان هیچ قدرتی بر دفع مرگ از خود و دیگران ندارند. بنابراین، قرآن با توجّه به آثار فردی و اجتماعی سخن آنها و اهمیّت موضوع به تکذیب سخن آنها میپردازد. هرچه دامنة این تأثیرگذاری بیشتر باشد، بالطّبع، بیان قرآن متفاوت میشود.
1ـ2ـ3) سخنان طعنگونه نسبت به پیامبر(ص)
منافقان برای تخریب چهرة پیامبر(ص) و آزار ایشان، روش های مختلفی داشتند. یکی از این موارد، استعمال تعبیر «اُذُن: گوششنوا» برای پیامبر(ص) است. این لفظ بدین معناست که هرچه مردم بگویند، حضرت مىپذیرد و قبول مىنماید (ر.ک؛ جوادی آملی، تفسیر سورة توبه: جلسة80 و حسینی همدانی، 1404 ق.، ج 8: 50): ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ...: از آنها کسانى هستند که پیامبر را آزار مىدهند و مىگویند: او آدم خوشباورى است!...﴾ (التّوبه/61). در واقع، پیامبر(ص)به منظور احترام گوینده، حتّی به پارهاى ازحرفهای نادرست مسلمانان هم گوش مىداد تا علاوه بر ممانعت از هتک حرمت گوینده، خود نیز گمان بد و دروغ به مردم نبرد. امّا آن سخن را حمل بر خبر صادق و مطابق با واقع هم نمىنمود (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، 9: 314).
پاسخ قرآن
در مقابل، خداوند پیامبر(ص) را مدح کرده و از او حمایت میکند و در پاسخ آنها میفرماید: ﴿... قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَّکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِینَ آمَنُواْ مِنکُمْ وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ: ... بگو: خوشباور بودن او به نفع شماست! (ولى بدانید) او به خدا ایمان دارد و (تنها) مؤمنان را تصدیق مىکند و رحمت است براى کسانى از شما که ایمان آوردهاند؛ و آنها که رسول خدا را آزار مىدهند، عذاب دردناکى دارند﴾ (التّوبه/ 61). آیه با ذکر سه دلیل میفرماید اینکه پیامبر(ص) «اُذُن» است، براى شما خیر است؛ زیرا فقط به خدا ایمان دارد و تمام تصدیق و تصمیمگیری او به سود جامعة ایمانی است. قول مؤمنان را نیز قبول میکند و رحمتی براى آنان است؛ زیرا آبروی کسی را نمیبرد. در نهایت، میفرماید شما که درصدد ایذای روانی و اجتماعی نسبت به وجود مبارک پیامبر(ص) هستید، بدانید که عذاب الیم دامنگیرتان میشود (ر.ک؛ جوادی آملی، تفسیر سورة توبه: جلسة 80 و امین اصفهانی، 1361:، ج 6: 63ـ64). سپس به صورت توبیخ و سرزنش نتیجة دشمنی رسولالله را عذاب دردناک و آتش همیشگی و رسوایی بزرگ معرّفی مینماید: ﴿أَلَمْ یَعْلَمُواْ أَنَّهُ مَن یُحَادِدِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدًا فِیهَا ذَلِکَ الْخِزْیُ الْعَظِیمُ: آیا نمىدانند هر کس با خدا و رسول او دشمنى کند، براى او آتش دوزخ است که جاودانه در آن مىماند؟! این همان رسوایى بزرگ است﴾ (التّوبه/ 63). قرآن کریم متناسب با مخاطبان خود، روش شدّت، عنف و تهدید را به کار می برد؛ زیرا با افراد سرسخت و حقناپذیر، باید با روش آنها مقابله کرد و این از نیرومندی قرآن حکایت میکند. لحن آیاتی که در برخورد با منافقان نازل شده، تند و با شدّت بوده است (ر.ک؛ معرفت، 1387: 74).
اختلال در برنامة انبیاء از اهداف منافقان بود که از روشهای آنان برای دستیابی به این هدف، تضعیف شخصیّت پیامبر اکرم(ص) بود. آنان با توهین و تحقیر نسبت به شخصیّت حقیقی و حقوقی ایشان، مقام نبوّت را زیر سؤال میبردند و شبههافکنی میکردند. قرآن کریم به دلیل اهمیّت این جایگاه الهی و شخص پیغمبر(ص)، به حمایت همهجانبه از ایشان میپردازد.
1ـ2ـ4) تحقیر مؤمنان
یکی دیگر از گفتار منافقان، تحقیر و تمسخر مؤمنان بود که قرآن در آیاتی به آن اشاره کرده است: ﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُواْ کَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُواْ أَنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاء...: و هنگامى که به آنان گفته شود: همانند (سایر) مردم ایمان بیاورید، مىگویند: آیا همچون ابلهان ایمان بیاوریم؟!...﴾ (البقره/ 13). خدای سبحان برای تجلیل از مهاجران و انصار، به منافقان میگوید: همانند مردم مسلمان ایمان آورید، لیکن منافقان که بر اثر بینش مادّی، ایمان به غیب را باوری سفیهانه میپنداشتند، مسلمانان را بیخرد مینامیدند (ر.ک؛ جوادی آملی، 1381، ج 2: 275).
پاسخ قرآن: قرآن همواره از مؤمنان دفاع کرده است و تعابیر تحقیرکنندة منافقان را به خودشان برمیگرداند: ﴿...أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاء وَلَکِن لاَّ یَعْلَمُونَ: ... بدانید اینها همان ابلهانند، ولى نمىدانند!﴾ (البقره/ 13). اگر مؤمنان از سوى منافقان به سفاهت و سبکمغزى متّهم مىشدند، خداى سبحان نیز منافقان را سفیه میشمرد (ر.ک؛ ه جوادی آملی، 1381، ج2: 286). تعبیر ﴿ولکنلایعلمون﴾ درآیة مورد بحث، ناظر به اسارت عقل نظری آنان است؛ زیرا در این آیه، سخن از ایمان مبتنی بر معرفت است و معرفت رهآورد عقل نظری است (ر.ک؛ همان: 279).
بنابراین، روح غالب بر اندیشة آنها خودپرستی بوده که به تمسخر مؤمنان میپرداختند و خداوند به دفاع از ایمانآورندگان پرداخته است و موجب دلگرمی آنان شده است. موضعگیری منافقان در برابر مؤمنان نشان از خودبرتربینی و به نوعی بدبینی، تعصّب و جمود فکری آنان است که تنها عقاید خود را قبول داشتند و در دام احساسات خود گرفتار بودند. شاید این عامل باعث جهل آنان و عدم ادراک نسبت به مسائل باشد. به طور کلّی، برخورد منافقان نسبت به ایمان، قرآن، رسول خدا(ص) و مؤمنان مشاهده شد که در برابر هر یک از این موارد، چگونه سخن میگفتند و با گفتارشان به شخصیّت حقیقی آنها پی برده میشود.
نتیجهگیری
یکی از ویژگیهای قرآن در تبیین معارف، داوری قاطع نسبت به اقوال نقل شده از دیگران است. قرآن کریم سخن حق را تأیید و گفتار باطل را ردّ و تکذیب مینماید. این امر در راستای هدف قرآن، یعنی هدایت صورت گرفته است و در ابتدا نشاندهندة این است که قرآن نسبت به اقوال، منفعلانه برخورد نکرده است و واکنش مناسب از خود نشان میدهد. انسان نیز از قرآن میآموزد که اگر سخن حقّ و صحیحی شنید، بر آن صحّه گذارد و سخن باطل را ردّ و ابطال نماید. وی در تفسیر آیاتی که ناظر به داوری سخنان دیگران است، بیشتر از لفظِ «پاسخ» استفاده کرده است و در موضوع تأیید اقوال، از عبارتِ «مورد امضاء خداوند» یا «امضا و تأیید قرآن» بهره جسته است، امّا در آیاتی که مربوط به ابطال سخنی است، از عباراتی مانند «نقد و ابطال»، «ردّ و دفع»، «تکذیب صریح» و«نفی سخن» مدد گرفته است.
گسترش برهان و عمق محتوای آن از ویژگیهای اسلام است. از این رو، وجود برهان و دلیل یکی از معیارهای قول حقّ و تصدیق و تکذیب قرآن مرهون استدلال است. به نظر میرسد روش استدلالی، برای ردّ و ابطال قولی روش مهمّی است؛ زیرا دلیل و منطق میتواند سخنی را رد کند و مورد پذیرش قرار گیرد.
کذب و دروغ، گفتار جذّاب و فریبنده، سوگندهای دروغ، دورویی و اشاعة شایعه و شبهه از اوصاف گفتار منافقان است. بسیاری از سخنان منافقان با واقعیّت مطابقت ندارند و کذب محض هستند؛ مانند ادّعاهای دروغین آنها. برخی دیگر بر پایة علم و دانش نیست و از جهل آنها نشأت میگیرد؛ همانگونه که قرآن بارها به آن اشاره کرده است و بخشی دیگر بدون برهان عقلی و نقلی است؛ مانند سخنان آنها دربارة جهاد.
قرآن ادّعاهای باطل منافقان را که شامل اظهار ایمان، اطاعت از خدا و رسول او، ادّعای اصلاح و نیکوکاری است، نفی میکند. حقیقت ادّعاهای آنان را برملا میسازد و به افشای اهداف آنان میپردازد. همچنین بر دروغگویی آنان شهادت میدهد و از آگاهی خود نسبت به ظاهر و باطن آنان خبر میدهد. آنان را امر به اطاعت کرده است و از سوگندهای شدید بازمیدارد. از آنجا که منافقان همواره جملات خود را با تأکید به کار میبردند، خداوند نیز با تأکید به آنها پاسخ میفرماید. اظهار نظر منافقان دربارة دین و احکام آن با هدف تخریب چهرة اسلام، واکنش شدید قرآن را در پی دارد. هنگامی که آنها در پذیرش آیات قرآن تردید ایجاد میکردند، تفاوت آثار قرآن بر مؤمنان و منافقان را شرح میدهد و میفرماید قرآن باعث هدایت مؤمنان و مایة ضلالت کافران و منافقان است. در موضوع جهاد، قرآن عذرهای آنها را برای عدم شرکت در جهاد نفی میکند و نیّت اصلی آنان را آشکار مینماید و به دلیل فرار از جنگ، به سرزنش آنان میپردازد. آنها مؤمنان دیگر را از شرکت در جهاد منع کرده است و به تضعیف روحیّة آنان میپرداختند. قرآن کریم در ابطال سخنان آنان، حقیقت مرگ و شهادت را بازگو میکند و با تشویق مؤمنان به جهاد، سخنان آنها را بیاثر میسازد. منافقان به شیوهای رفتار میکردند که هم در جمع مؤمنان باشند و هم در جمع کافران. از این رو، در پایان جنگ و هنگام کسب غنائم جنگی، به صفوف گروه پیروز رفته تا از غنائم آنها استفاده کنند. در پاسخ، خداوند داوری میان آنها را به قیامت موکول مینماید و بیان میکند که کافران هیچ گاه بر مؤمنان سیطره ندارند. پاسخهای کوبنده، لحن تحقیرآمیز، توبیخ و تهدید، برائت جستن از عمل آنها، از دیگر روشهای برخورد قرآن با سخنان منافقان در زمینة جهاد است. منافقان با توهین و تحقیر، شخصیّت پیامبر اکرم(ص) را تضعیف میکردند و ایشان را آزار میدادند. قرآن در برابر سخن منافقان به شدّت از رسول خود دفاع مینماید و نتیجة اذیّت و دشمنی با ایشان را عذاب دردناک، آتش همیشگی و رسوایی بزرگ معرّفی مینماید. آنان همچنین به تحقیر و تمسخر مؤمنان میپرداختند که قرآن به دفاع از ایمانآورندگان پرداخته است و موجب دلگرمی آنان شده است.
خداوند در پاسخگویی به منافقان پیامبر(ص) را واسطه قرار داده است و با لفظِ «قُل» سخن خود را به ایشان میفرماید. چون آنها لیاقت نداشتند که مورد خطاب خداوند قرار گیرند و این عمل نوعی رویگردانی از آنها به شمار میرود.
پینوشتها
1ـ خاتمی، سیّد احمد. (1379). سیمای نفاق در قرآن. به کوشش جواد پور روستایی. قم: نشر شفق.
2ـ محمّدی گیلانی، محمّد. (1385). قصص المنافقین فی القرآن. تهران: نشر سایه.
3ـ در پایاننامهها ومقالات نیز موضوع «نفاق در قرآن» بررسی شده است. به عنوان نمونه، به برخی از این تحقیقات اشاره میشود:
ـ طباطبائی، محمّد. (1383). «نشانههای نفاق در قرآن کریم». به راهنمایی کامران ایزدی مبارکه. دانشگاه امام صادق(ع).
ـ غفّاری، مهدی. (1384). «مطالعة معناشناختی نفاق در قرآن کریم». مجلّة پیام جاویدان. شمارة 8. صص 21ـ 38.
ـ قاضیزاده، کاظم و محمّدعلی طبسی. (1387). «جریانشناسی نفاق و بررسی انگیزههای آن در انقلاب نبوی از دیدگاه قرآن کریم». فصلنامة مطالعات انقلاب اسلامی. سال چهارم. شمارة 15. صص139ـ 168.
ـ مرادی، فریبا. (1378).«تحلیلی پیرامون منافقان در قرآن». به راهنمایی محمّدکاظم شاکر. دانشگاه قم.
میرزایی، محمّد. (1390). «مفهومشناسی نفاق، انواع و مراتب آن از منظر قرآن کریم». آموزههای قرآنی. دانشگاه علوم اسلامی رضوی. شمارة 14. صص 131ـ150.
ـ هاشمیان، مریم. (1378). «جریانشناسی نفاق در قرآن کریم». به راهنمایی محمّدعلی مهدویراد. دانشگاه تربیت مدرّس.
4ـ منابعی که مشخص شده مربوط به سلسلهجلسات تفسیری آیتالله جوادی آملی است که به صورت کتاب منتشر نشده و در سایت اسراء موجود و قابل دسترسی است؛ زیرا ایشان ابتدا در جلسات تفسیر سوره ها را ارائه میدهند و بعد از ویراستاری چاپ میشوند. تاکنون تا جلد 33 تفسیر تسنیم و تا آیة 37 سورة توبه چاپ شده است و تفاسیری که در این مقاله از آنها استفاده شده، آیات پایانی سورة توبه یا سُوَر نور و احزاب است.
5ـ ﴿لاَ تَعْتَذِرُواْ قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ...﴾ (التّوبه/66) و ﴿...وَلَقَدْ قَالُواْ کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَکَفَرُواْ بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ...﴾ (التّوبه/ 74).
6ـ از جمله: ﴿...أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاء وَلَکِن لاَّ یَعْلَمُونَ﴾ (البقره/ 13).
7ـ از جمله: ﴿...فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یَفْقَهُونَ﴾ (المنافقون/ 3).
8ـ از جمله: ﴿...بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا یَعْقِلُونَ﴾ (الحشر/ 14).
9ـ ﴿فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ﴾ (محمّد/ 22).
10ـ ﴿وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِی الأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیِهَا وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الفَسَادَ﴾ (البقره/ 205).