هر یک از شاعران بزرگ زبان فارسی از جهتی شهرت یافتهاند؛ برای نمونه، فرّخی و سعدی به شیوة سهل و ممتنع، انوری در شیوة دیالوگ و قطعههای زیبا، مولوی در غزل و مثنوی عارفانه، نظامی در داستانسرایی و توصیف، ابنیمین در قطعهسرایی و خاقانی در سرودن قصاید مصنوع و پُرصلابت. با پذیرش اینکه در اغلب قصاید خاقانی تصنّع و دشواری وجود دارد، باید اذعان کرد در همین قصاید، چنان آفرینشهای شاعرانه، پردازشهای هنرمندانه و ظرایف گوناگون هنری دیده میشود که چیرگی خاقانی را در سرودن شعر آراسته آشکار میکند. تسلّط این شاعر بر زبان، سهم بسزایی در هنرمندی و خلاّقیت ادبی او دارد. بدیهی است هر شاعری که بر عنصر زبان تسلّط بیشتری داشته باشد و با دید عمیقتری به پدیدهها و روابط آنها بنگرد، امکانات و ابزار متنوّع و فراوانتری برای بیان افکار و احساسات خود در اختیار دارد و در خلق اشعاری با جوهرة ادبی غنی، موفّقتر خواهد بود. خاقانی نیز در شمار این دسته از شاعران است و ژرفنگری او به روابط ظریف و باریک میان اجزاء و عناصر زبان که زاییدة تخیّل شاعرانة اوست، حیرتانگیز است. به دیگر سخن، آنچه باعث شده است خاقانی را هنرمندتر از بسیاری شاعران ببینیم، علاوه بر آگاهی و دانش گستردة او در علوم رایج روزگار، چیرگی فوقالعادة وی بر زبان و واژگان و درنگ و باریکبینی او در ساختار و فرم زبان است که این امر موسیقی درونی، بیرونی و معنوی زیبایی را در سرودههای این شاعر توانمند به وجود آورده است. در واقع، «چیرگی خاقانی بر سخن پارسی او را توانایی آن داده است که واژهها را در کاربردها و کالبدهای نو به کار بگیرد و هر زمان که نیاز بوده است، واژهها و ترکیبات نو بیافریند. او توانسته بدینسان بیشترین بهرهها را از کارآییها و تواناییهای زبان پارسی ببرد و به یاری ترفندها و شگردهای هنری، پیوندهایی بسیار نغز و نازک و نهان در میان سرودههای خویش پدید آورد» (کزّازی، 1376: 2).
از نتایج توجّه خاقانی به فرم شعری، آفرینش ساختهای مقارننحوی و برقراری قرینهسازی و توازن در دو مصرع بیت است. عنصر تقارن (Symmetry) در ادبیات کلاسیک فارسی به وفور به کار رفته است، امّا ذهن قرینهگرای خاقانی این ویژگی را بسیار بیشتر از دیگران برجسته کرده است و سخن خویش را بر بنیاد قرینهسازی پی ریخته است. هنگام تکرار ساختهای نحوی، آنچه زیبایی و دلانگیزی را در شعر میآفریند، موسیقی و آهنگی است که گوش و جان شنونده را مینوازد، بهویژه هنگامی که این موسیقی در کنار پیوند هنری واژگان، صورت و معنای شعر را در هم میتند، میتوان رستاخیز واژهها را دریافت و از خواندن شعر لذّت بیشتری برد.
نکته این است که توجّه به فرم از سوی شاعر گاه باعث میشود که مفهوم نزد او کماهمیّت شود، در حالی که خاقانی نه تنها مفهوم را فدای فرم و ساخت نکرده، بلکه به نحوی بسیار هنرمندانه، فرم و تکرار نحوی جملات را دستمایة آفرینش مفاهیم و مضامین تازه قرار داده است. هدف خاقانی از کاربرد اینگونه توازن نحوی، جلب توجّه شنونده، تأکید و حک کردن معنا و مفهوم مورد نظر در ذهن مخاطب و در یک کلام، استفاده از شکل (form) برای القای محتوا (content) و فحوای پیام مورد نظر بوده است.
اگرچه درک اسرار زیبایی و دشواری شعر سخنور توانای شروان، همچون سخن او قدری دشوار است، بررسی و کشف زوایای پنهان و ظرایف هنری قصاید این شاعر بزرگ میتواند ما را با گوشههایی از رموز موفّقیت او در عرصة سخنوری آشنا کند. برای نیل به این مقصود، شناخت تمامی روشها و ابزارهایی که خاقانی در پیکره و فرم شعرش از آنها سود برده است، ضروری مینماید. از این رو، نگارندگان بر آن شدند تا در این جُستار، یکی از مشخّصههای بارز سبکی قصاید خاقانی را که استفادة هنرمندانه از ساختهای مقارننحوی در سطحی گسترده است، به روش توصیفی ـ تحلیلی واکاوی کنند و کارکردهای زیباشناسی و معنایی آن را بازنمایند. شایان ذکر است، دامنة کارکردهای ساختهای مقارن نحوی بسیار گسترده است و اینگونه ساختها میتوانند وجوه دیگری نیز داشته باشند، امّا آنچه در جریان بررسی قصاید خاقانی از این منظر حاصل شد، جلوههایی است که در ادامه به آنها پرداخته میشود.
پیشینۀ تحقیق
با وجود توجّه فراوان شعرای کلاسیک ما به ساختهای مقارننحوی، این آرایه برای بدیعیان شناخته شده نبود و در کتابهای بدیع از جمله فنون بلاغت و صناعات ادبی همایی، زیباشناسیسخن فارسی کزّازی و نگاهی تازه به بدیع شمیسا به آن توجّهی مستقلّ و کامل نشده است. آنها تنها برخی از انواع آن را که برجستگی آشکارتری دارند، شناسایی و نامگذاری کردهاند؛ مثلاً تکرار نحوی با سجعهای متوازی را «ترصیع»، تکرار نحوی با سجعهای متوازن را «موازنه» و «مماثله» و تکرار نحوی با سجعهای متّضاد را «مقابله» نامیدهاند. از آنجا که در ساختهای مقارننحوی، واژهها و سازههایی قرینهوار در برابر یکدیگر مینشینند، میتوان برای هماهنگی نامها، تکرار نحوی را «مقارنه» نامید. در کتاب بدیع از دیدگاه زیباشناسی به صورت مستقل به مبحث تکرار نحوی پرداخته شده است. در این کتاب میخوانیم: «تکرار الگوی نحوی، ترفندی است که علمای بدیع ما به آن توجّهی نداشتهاند و حال آنکه برجسته و زیباست... در تکرار الگوی نحوی، چون ویژگیهای نحوی بخش یا مصرع دوم، اوّلی را تداعی میکند، ذهن از این دریافت لذّت میبرد. تکرار نحوی، قرینهسازی نحوی است و مانند هر قرینهسازی دیگری زیباست. علاوه بر این، تکرار با تأکید همراه است.» (وحیدیان کامیار، 1388: 57ـ56). نویسندة کتاب هنر سخن آرایی به جای تکرار نحوی، اصطلاح برابرنهاده را به کار میبرد و از این موضوع، ذیل مبحث چینشآرایی سخن به میان میآورد. در این کتاب آمده است: «اینگونه چینشآرایی چنانکه از نامش پیداست، بر دو یا چند زمینه، یعنی دو یا چند گروهه یا عبارت یا نیم مصرع یا مصرع یا بند که قرینة یکدیگرند، استوار است... در اینگونه ابیات، همه یا بیشتر واژههای مصرع دوم به ترتیب در برابر واژههای مصرع نخست نشستهاند و با این برابرنشینی، نغمه و نوایی خوش و حال و هوایی دلپذیر به سخن بخشیدهاند. اینگونه برابرنشینی واژههای دو یا چند قرینه را برابر نهادگی یا چینشآرایی برابرنهاده مینامیم» (راستگو، 1382: 142ـ140). ذوالفقاری نیز در مقالهای به بررسی تقارنها و تناسبها در گلستان سعدی پرداخته است. در این پژوهش انواع تقارن شامل تقارن در نام بابها، ساخت حکایتها، تقارنهای لفظی و معنوی، تقارن در شخصیّتپردازی، آرایههای متقارن چون عکس، تضاد، قلب و تشبیه واکاوی شده است. ایشان در این مقاله به این نتیجه رسیده است که سعدی از انواع تقارن در سطوح زبانی، مضمونی، داستانی و سبکی بهره میگیرد، بیآنکه این تقارنها به تکلّف بینجامد. توجّه سعدی به سجعپردازی و آهنگ کلام نیز بی ارتباط با ذهن قرینهساز و قرینهپرداز وی نیست. این تناسبسازی و تقارناندیشیهای سعدی سخن او را شفّاف، منطقی و آموزشی میسازد (ر.ک؛ ذوالفقاری، 1386: 91).
همانطور که گذشت، هرچند پژوهشگران به ساختهای مقارن نحوی اشارهای کردهاند و به معرّفی برخی از وجوه آن پرداختهاند، امّا سخنان ناگفتة فراوانی دربارة کارکردهای این ساختها باقی مانده است. از این رو، مقالة حاضر به بررسی کارکردهای زیباشناسی و معنایی ساختهای مقارن نحوی در قصاید خاقانی پرداخته است تا از این طریق، گامی راهگشا در این زمینه برداشته باشد.
ساختهای مقارن نحوی (تکرار الگوی نحوی)
انسان تمایل زیادی به تکرار دارد و تکرار در بسیاری از امور زندگی او ساری و جاری است. آدمی به طور ناخودآگاه به جانب امور تکراری متمایل میشود و از اعمال ناآشنا، تازه و بیگانه میهراسد. در واقع، «بنیاد جهان و حیات انسان همواره بر تنوّع و تکرار است؛ از تپش قلب و ضربان نبض تا شدآیند شب و روز و توالی فصول، و در نسبت خاصّی از این تنوّع تکرارهاست که موسیقی خویش را بازمییابد؛ یعنی نظام احسن به تعبیر نویسندگان رسایل اخوان الصّفا» (شفیعیکدکنی، 1368: 390). میرچا الیاده در اسطورة بازگشت جاودانه، تمایل انسان به امور تکراری را چنین بیان میکند: «مردم بسیاری از کارها را تکرار میکنند، برای اینکه در آغاز ایزدان، نیاکان و یلان آنها را تقدیس کردهاند. آنچه او اینک انجام میدهد، قبلاً انجام دادهاند. سرتاسر زندگی او تکرار وقفهناپذیر اعمالی است که دیگران آغاز کردهاند. اعمال آدمی نیز فقط به میزانی که کرداری آغازین را تکرار میکند، از اعتبار و واقعیّت برخوردار میشوند» (الیاده، 1384: 19). هِگِل نیز با قاطعیّت تمام ادّعا کرده است که چیزها در گیتی همواره خود را تکرار میکنند و در زیر آسمان کبود هیچ چیز تازهای وجود ندارد (ر.ک؛ همان:36).
تکرار، شگردی زبانی است که در زبان روزمرّه نیز کاربرد فراوان دارد. این شگرد به عنوان ذات و سرچشمة زیبایی در خلق شعر و هنر نقشی عمده دارد و لازم است که بیشتر مورد عنایت ارباب هنر و ادبیّات قرار گیرد. تکرار در شعر فارسی گونههای متنوّعی دارد و میتوان گفت اساس شکلگیری بسیاری از آرایههای لفظی بدیعی است. در واقع، میتوان گفت «تکرار در زیباشناسی هنر از مسائل مهمّ و اساسی است... صدای غیر موسیقایی و نامنظّم را که در آن تناوب و تکرار نیست، باعث شکنجة روح میدانند. انواع تکرار چه در قدیم و چه در شعر نو دیده میشود و اصولاً تکرار را باید یکی از مختصّات سبک ادبی قلمداد کرد» (شمیسا، 1383: 89). تکرار، چه در سطح صامت، مصوّت، هجا و واژه باشد، چه در سطح عبارت و جمله، موجد انواع صنایع آرایندة کلام میگردد. در این میان، اساس ساختهای مقارن نحوی بر توازن و یکسانی الگوی نحوی بین دو جمله است. به دیگر بیان، «ساختهای متوازی نحوی نیز نوعی تکرار به حساب میآیند که در سطح آرایش دستوری عناصر سازندة جمله حادث میشود و به اندازة تکرار آوایی و یا تکرار در سطح واژگان، عینی نیست. به همین دلیل، از ساختهای موازی نحوی به عنوان تکرار پنهان یاد میشود» (علیزاده، 1382: 201).
ایجاد ساختهای مقارننحوی اگرچه به فرمول ساخت موازنه و ترصیع بسیار نزدیک است، امّا تعریفی مستقل برای خود دارد و در واقع، آرایههایی چون موازنه و ترصیع جزء کارکردهای تکرار نحوی محسوب میگردند. موازنه، مماثله و ترصیع بر اساس روابط موسیقایی و نوع سجع واژگانی که در دو مصرع بیت قرینة یکدیگر تلقّی میشوند، به وجود میآیند، در حالی که تکرار الگوی نحوی بر اساس یکسانی نقش نحوی قرینهها خلق میگردد. به دیگر سخن، اساس ساختهای مقارننحوی، قرینهسازی نحوی است و ملاک آن، ارزش و نقش یکسان قرینهها به لحاظ نحوی میباشد. در تکرار الگوی نحوی، دو مصرع بیت با یکدیگر در توازن قرار میگیرند، به نحوی که شاعر با شیوههای گوناگون لفظی و با استفاده از واژهها، میان پارهها و مصرعهای بیت توازنی دلنشین ایجاد میکند و «توازن، فهم و درک و دریافت و داشتن یک شمّ و بصیرت برای ساخت و پیدایی انواعِ حالتها و آهنگهای موسیقایی در پارهها و اجزای جمله است که در نهایت تعادل معنوی، موسیقایی و لفظی در کلام پدیدار گردد... . در ایجاد توازن کلامی، نخستین شرط، خوشآوایی واژهها و ترکیبات و نظاممندی ظریف و عمیقِ موسیقایی جمله، در ارتباط با پارههای خویش است» (محبّتی، 1386: 144ـ142).
نکتة قابل ذکر این است که کاربرد ساختهای مقارننحوی مختصّ شعر نیست و در متون نثر ادبی، مانند آثار خواجه عبدالله انصاری، کلیله و دمنه، مقامات حمیدی، گلستان سعدی و ... نیز که از سجع بهره میبرند و به شعر تشبّه میکنند، میتوان ساختهای نحوی تکراری را به میزان فراوانی مشاهده کرد، چنانکه در این نمونهها میبینیم:
اگر
|
گوییم،
|
ثنای
|
تو
|
گوییم و
|
|
|
|
|
|
اگر
|
جوییم،
|
رضای
|
تو
|
جوییم
|
(شریعت،1361: 27).
|
بارانِ
|
رحمتِ
|
بیحسابش
|
همهرا
|
رسیده و
|
|
|
|
|
|
خوانِ
|
نعمـتِ
|
بیدریغش
|
همهجا
|
کشیده
|
|
(سعدی،1381: 49).
|
|
|
|
|
|
|
|
بخشایندهای که
|
تـارِِ
|
عنکبوت
|
را
|
سدّ
|
عصمت
|
دوستان کـــرد،
|
|
|
|
|
|
|
|
جـــبـّـاری که
|
نیشِ
|
پـــشــه
|
را
|
تیـغ
|
قـهــر
|
دشمنـان گردانید
|
|
|
|
|
|
|
(منشی،1384: 2).
|
چون
|
اوقات
|
محسوب
|
به
|
اجـل
|
مضروب
|
رسید و
|
|
|
|
|
|
|
|
|
ایــّـام
|
معدود
|
به
|
شـب
|
مـوعـود
|
کشید...
|
|
|
|
|
(حمیدی،1339: 187).
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
ساختهای مقارن نحوی در قصاید خاقانی
همانطور که گفته شد، تسلّط خاقانی بر زبان خیرهکننده است و همین امر باعث شده که کاربرد آرایههای لفظی در قصاید او درخشش و جلوة خاصّی یابد. یکی از این آرایهها که بر اساس قرینهسازی نقشهای نحوی پایهریزی شده، تکرار الگوی نحوی میباشد که از دو منظر زیباشناختی و معنایی قابل بررسی است.
1ـ زیباشناسی
خاقانی برای آفرینش زیبایی و پیراستن کلام خویش، از ساختهای مقارننحوی بهرههای هنرمندانهای برده تا آنجا که کاربرد هنری و خلاّقانة اینگونه ساختهای نحوی، زیبایی مضاعفی به اشعار و ابیات او بخشیده است. خاقانی با استفاده از ساختهای تکراری نحوی به آفرینش آرایههایی چون ارسالالمثل، موازنه، مماثله، مقابله، ترصیع و ازدواج نائل آمده است. از بیست قصیده که به طور اتّفاقی و از بخشهای مختلف دیوان خاقانی به دست آوردیم، در مجموع 1095 بیت حاصل شد که در این میان، 148 بیت دارای تکرار نحوی هستند. در میان آرایههای لفظی، موازنه و ارسالالمثل در قالب تکرار نحوی بالاترین بسامد را دارند، تا آنجا که میتوان اذعان کرد، خلق این دو آرایه با کمک ساختهای مقارن نحوی، از مختصّههای بارز سبک قصاید خاقانی است. همانطور که پیشتر گفتیم، تکرار الگوی نحوی در خلق آرایههای لفظی، نقش و جایگاه بسزایی دارد که در ادامة این جستار به بررسی و تبیین آن میپردازیم.
1ـ1) مماثله
اغلب بدیعیان موازنه و مماثله را یکی میپندارند و برای آنها تعریف واحدی ارائه میدهند. همایی در تعریف موازنه و مماثله میگوید: «آنچنان است که در قرینههای نظم یا نثر، از اوّل تا آخر، کلماتی بیاورند که هر کدام با قرینة خود در وزن یکی و در حرف روی مختلف باشند» (همایی، 1383: 44). چنانکه از تعریف فوق برمیآید، همایی موازنه یا مماثله را تقابل اسجاع متوازن میداند. کزّازی نیز در کتاب زیباشناسی سخن پارسی هموزن بودن واژهها در دو مصرع یک بیت را موازنه نام نهاده است (ر.ک؛ کزّازی،1381: 43)، امّا نویسندة کتاب نگاهی تازه به بدیع، بین موازنه و مماثله تفاوت قائل است و معتقد است که اگر واژههای دو مصرع یا دو پارة قرینهشده از اسجاع متوازن تشکیل یافته باشند، بیت دارای مماثله است، ولی اگر واژههای دو مصرع، ترکیبی از اسجاع متوازی و متوازن یا حتّی گاهی مطرّف باشند، بیت دارای موازنه است (ر.ک؛ شمیسا،1383: 44). با توجّه به تعریف شمیسا، ما نیز برای تقسیمبندی دقیقتر، موازنه و مماثله را جداگانه بررسی کردهایم.
در قصاید خاقانی، استفاده از مماثله بسامد بالایی دارد و شاعر در ضمن آن از دیگر صنایع ادبی و فنون بیانی نیز بهره میگیرد. از میان 148 بیتی که بر اساس ساختهای مقارن نحوی پایهریزی شدهاند، 33 بیت دارای آرایة مماثله بود؛ مانند:
«مـن قـرین گنج و اینان خـاکبیزان هوس جـرعهخـوار ساغـر فـکر مـنند از تشنگی
|
|
مـن چـراغ عقل و اینـان روزکـوران هـوا ریــزهچـیـن سفـرة راز مـنند از نـــاشتــا» (خاقانی، 1357: 17).
|
|
«نکتة دوشیزة من حِرزِ روح است از صفت
|
|
خاطر آبستن مـن نور عقل اسـت از صفـا» (همان:18).
|
|
«مـگزیـن درِ دونـان چـو بـود صدر قناعت
|
|
منگر مَـه نخشب چــو بـود ماه جـهانتاب» (همان:57).
|
|
«گــرم است دمم چــون نفس کورة آهـن «به دست شرع، لَبسِ طبع میدَر گر خردمندی
|
|
تنگ است دلم چون دهن کوزة سیماب» (همان:56). به آب عقل، حیضِ نفس میشوی ار مسلمانی» (همان: 412).
|
|
|
|
|
|
|
2ـ1) موازنه
کاربرد موازنه، هم ساخت شعر را برای شاعر آسان میکند و هم موجب التذاذ بیشتر خواننده از خواندن شعر میشود: «یکی از ابزارهای ساخت شعر در سبک خراسانی استفاده از موازنه است. موازنه شیوة همة شعرای سبک خراسانی بوده است و از قدما، مسعودسعد بدان توجّه بسیار داشته است و از مختصّات شعر او، بسامد بالای موازنه است» (شمیسا،1382: 72). در قصاید خاقانی از لحاظ بسامد، کاربرد موازنه از مماثله بیشتر است. در میان ابیاتی که در قالب ساختهای مقارن نحوی ارائه شدهاند، 42 بیت دارای آرایة لفظی موازنه بود:
«همّت به سرم کرد که جاه آمد مپذیر
«چو همّت آمد هر هشت داده بِه جنّت «آمــد پــی متـابـعتش کــوه در رَوَش «گفته نــود هـزار اشارت به یک نَفَس «کُحلی چرخ از سحاب، گشت مسلسل به شکل
«هوا خفته است و بستر کرده از پهلوی نومیدی
|
|
عزلت به دلم گفت که فقر آمد دریاب» (خاقانی،1357: 57). چو وامق آمد هر هفت کرده بِه عذرا» (همان:12).
رفــت از پــی مشایعتش سنگ بر هـوا» (همان:5). بشنوده صد هـزار اجـابت به یک دعـا» (همان:6). عــودی خاک از نبات، گشت مهلهل به تــاب» (همان:42). خِرَد مست است و بالین کرده از زانوی نادانی» (همان:411).
|
3ـ1) ترصیع
صاحب حدائقالسّحر در تعریف ترصیع مینویسد: «در ابواب بلاغت این صنعت چنان بُوَد که دبیر یا شاعر بخشهای سخن را خانهخانه کند و هر لفظی را در برابر لفظی آورد که به وزن و حرف روی متّفق باشد» (وطواط، 1362: 623). بنا بر این تعریف، ترصیع، تقابل اسجاع متوازی است. ترصیع یکی از کارآمدترین و زیباترین ترفندهای بدیعی است و چون از ظرفیّتهای زبانی کلام به خوبی بهره میگیرد، میتواند تأثیر آن را بر مخاطب بیشتر کند. ترصیع علاوه بر تقارن، توازن و تناسب، به نوعی ترکیب زبانی و نظام کلامی نیز دست مییابد و به گونة ارکستری است که چند آوای مختلف را هماهنگ ساخته مینوازد (ر.ک؛ محبّتی،1386: 75). ترصیع از نظر موسیقایی کلام را بسیار قوی میکند و در قرآن مجید نیز فراوان به کار رفته است:
«هـم عیب را بـه عـالم اشـرار پـردهپـوش
«نکــهـت حــوراست یا هــوای صفاهـان
«گـــشــایــــم راز لاهــوت از تـــفــــرّد «مصباحمم امـــــام اکـــمـــل
|
|
هـم غیب را زِ عـالـم اسرار تـرجـمان» (خاقانی،1357: 310). جـبهتِ جــوزاست یا لقای صفاهـان» (همان:353). نــمــایــم سـاز نــاســوت از هیــولا» (همان:26).
مــفـتــــاحِ هِـــمَـــم هــمــام اکرم» (همان:276)
|
از آنجا که در ترصیع باید بیشتر کلمات دو مصرع، در وزن و حرف روی با یکدیگر هماهنگ باشند و بیت بر اساس اسجاع متوازی بنا گردد، غالباً این آرایه تکلّف و سنگینی فراوانی را بر شاعر تحمیل میکند. از این رو، خاقانی از ترصیع به صورت گسترده استفاده نکرده است و از مجموع 148 بیت به دست آمده که دارای تکرار الگوی نحویند، فقط چهار بیت فوق به آرایة ترصیع مزیّن شدهاند، امّا همچنانکه در شواهد دیده شد، در ابیاتی که ساختهای مقارننحوی باعث خلق ترصیع شده است، تسلّط و احاطة خاقانی بر زبان، مانع از ضعف معنایی بیت شده است.
4ـ1) مقابله
«مقابله آن است که کلمات متّضاد مقابل یکدیگر قرار گیرند... وجه افتراق مقابله با تضاد در نحوة قرار گرفتن آنها در شعر است. بدین معنی که در تقابل، کلمات متّضاد، قرینهوار، روبهروی هم قرار میگیرند» (فشارکی،1387: 94ـ93). به عبارت دیگر، هرگاه سازههای تشکیلدهندة ساختهای نحوی تکراری که با یکدیگر قرینه شدهاند، با هم در تضاد باشند، آرایة مقابله خلق میگردد: «تضاد از مسائل مهمّ و اساسی ادبیّات است و در بسیاری از آثار بزرگ و فاخر ادبی، مدار بر تضادّ قهرمان با ضدّ قهرمان یا انسان و درون او و یا انسان و طبیعت و از این قبیل است. تضادّ بدیعی در حقیقت مینیاتوری از این مختصّة مهمّ سبک ادبی است» (شمیسا،1383: 119).
«آدم از او بــه بــرقع حرمـت سپیدروی
«آن خــاتــمة کــار مــرا خــاتـم دولت
«بر قـصر عقــل نام تـو خـیرالطّیور گشت «هرچه نقش نفس میبینم به دریا میدهم آن فــخــر مـن و مفتخرِ مـاضیِ اسلاف
|
|
شیــطان از او بـــه سیلی حـرمان سیهقفا» (خاقانی، 1357: 5). آن فــاتــحة طــبع مــرا فــاتـح ابــواب» (همان:58). در تـیه جـهل خــصم تـو شرّالدواب شد» (همان:158).
هـرچه نقد عقل مییابم در آتش میبرم» (همان:248). آن صـدر مـن و مـصدرِ مستقبلِ اعقـاب» (همان:58).
|
زیبایی و جاذبة مقابله مانند زیبایی تضادّ است، امّا چون در مقابله، هر لفظ با معادل خود در مصرع دیگر متّضاد است، زیبایی بیشتر میشود و تشکیل قراین به جاذبة موسیقایی و معنایی کلام میافزاید. مقابله نیز همانند ترصیع دشواری و تکلّف زیادی را بر دوش شاعر مینهد. به همین دلیل، خاقانی از مقابله نیز به صورت گسترده استفاده نکرده است و از مجموع ابیات حاصل شده که دارای ساختهای نحوی تکراریاَند، در 10 بیت آرایة مقابله دیده شد.
5ـ1) ارسالالمثل یا تمثیل
در تعریف ارسالالمثل گفتهاند:«آن است که شاعر یا نویسنده در بیتی یا عبارتی، حکمتی (مَثَلی) را بیاورد که زبانزد مردم باشد. در واقع، مطلبی که مورد نظر شاعر است و در مصرع اوّل بدان اشاره شده، با آن مَثَل و سخن حکیمانه تأیید میشود. از منظر بیان، «مَثَل» مشبّهٌبه و مطلب شاعر مشبّه آن به طور مضمر محسوب میگردد» (فشارکی، 1387: 125). مَثَل، سخن فشردهای است با معنی بسیار و معمولاً نشان دهندة تجربههای یک ملّت در طیّ اعصار و قرون. در حقیقت، تجربههای گوناگون که متضمّن مطالب حکیمانهاَند، در قالب مَثَل شکل میگیرند. اهل زبان با مَثَلها آشنا هستند و برای اثبات نظرات و عقاید خود از آنها به عنوان شاهد استفاده میکنند. به این صورت که در موضوعی که نیاز به اثبات دارد، یک مَثَل مناسب میآورند. به عبارت دیگر، مَثَل حُکم دلیل مستند را دارد و شاهدی است که اهل زبان در آن تردیدی ندارند (ر.ک؛ وحیدیانکامیار، 1388: 136)؛ مثلاً انسان خردمند که از جفا و بیثباتی روزگار آگاه است، هرگز به دَهر اعتماد نمیکند و به آن دلخوش نمیگردد. شاعر برای اثبات عقیدة خود و بیوفایی روزگار، مصرع دوّم را به عنوان مثال میآورد: ضرّاب، سکّة خود را بر روی دِرَم ماهی که ثبات و حقیقتی بر آن متصوّر نیست، ضرب نمیکند:
تکیه نکند بر کَرَمِ دَهر خردمند؛ (موضوع)
|
|
سکّه ننهد بـر دِرَم مـاهی ضـرّاب (مَثَل) (خاقانی،1357: 57).
|
و اینک نمونههای دیگر:
بی همنَفَس خوش نتوان زیست به گیتی؛ زان دل کـه در او جــاه بود نـاید تسلیم؛ کـی فربة دَهـر دهـد آخــور ایــّام؟ ایّام به نقصان و تـو را کــوشش بیشی؟! تحـقیق سخنــگوی نخیزد زِ سخندزد؛
|
|
بی دستِ شناور نتوان رَست زِ غرقاب» (همان:56). زان نی که از او نیشه کنی ناید جلاّب» (همان:57).
کـی پرورش پیل بُوَد جانب سَقلاب؟» (همان).
خورشید به سرْطان و تو را پوششسنجاب؟!» (همان). تعـلیق رَسَن بــاز نیــاید زِ رسنْتــاب» (همان:58).
|
استفاده از مَثَل میتواند شعر و سخن را پُرتوان و گیرا کند. یکی از دلایل زیبایی و گیرایی اشعار خاقانی نیز وجود این صنعت در کلام اوست، چراکه «ضروب و امثال عصارة حکمت عامیانه است و نیز خلاصة حکمت خواص» (محبّتی، 1386: 95). تمثیل میتواند با فراهم نمودن بستر مناسب برای خلق ایجاز، تشبیه و استعاره، به کلام عمق و گستردگی بخشد. به همین جهت، از دیرباز در تمام آثار برتر هنری و متون مذهبی، تمثیل رُکن شیوههای بیانی بوده است. کاربرد ارسالالمثل در قصاید خاقانی بسامد بسیار بالایی دارد و در میان 148 بیتی که بر پایة ساختهای مقارننحوی بنا شدهاند، 37 بیت دارای تمثیل بود. یکی از دلایلی که خاقانی را از پایهگذاران سبک هندی دانستهاند، وجود این صنعت در شعر اوست؛ زیرا بارزترین مختصة سبک هندی تمثیل است.
6ـ1) ازدواج
یکی دیگر از جنبههای زیباشناسی ساختهای مقارن نحوی، آفرینش آرایة «ازدواج» است. ازدواج آن است که معنی کلّی مصراع اوّل در پارة دوم کلام تکرار شود. این صنعت اگر بر صنایع لفظی (سجع یا جناس و ...) متکّی باشد، هنریتر و زیباترست (ر.ک؛ شمیسا،1383: 26). از میان ابیات به دست آمده که بر پایة ساختهای مقارن نحوی بنا شدهاند، 13 بیت دارای آرایة ازدواج بود:
«بــا ارزن است بیضة کــافــور همقریـن «سوزنـده و دلمـردهتر از شمع به شبگیر جز نــاله کسی همدم من نیست زِ مردم «از حــادثه سوزم که بـرآورد زِ من گَرد بــا تــاجِ خسروی چه کنی از گیا کلاه؟ روحالقُدُس خریطهکش او در آن طریق «چو طاووست چه باید لَبس اگر بازِ هوا گیری؟
|
|
بــا فــرج اَستر است زرِ پــاک همقِـران» (خاقانی،1357: 313). لــرزنــده و نــالنــدهتـر از تیر به پرتاب جز سایه کسی همره من نیست زِ اصحاب» (همان:56). وَز نــایبه نــالــم که فرو بُرد به من ناب» (همان:57). بــا ســازِ بــاربــد چه کنی نیشة شبـان؟» (همان:313). روحالأمــین جنیبهبَــر او در آن فـضـا» (همان:5).
چو خرگوشت چهباید حیض اگر شیر نیستانی؟» (همان:412).
|
2ـ کارکرد معنایی
یکی از ویژگیهای بنیادی ساختهای مقارن نحوی در قصاید خاقانی، قرینهسازیهای پیدرپیِ معنایی است. خاقانی افزون بر توجّه به ساختن فرم مبتنی بر قرینهها، از لحاظ معنا و محتوا نیز سخن خود را در بسیاری موارد بر قرینهسازی پی ریخته است. در چنین مواقع، بیت به مانند ترازویی دوزبانه میشود که هدف نهایی آن، سختن و مقایسة مفاهیم و موضوعات مختلف است. در این شیوه، شاعر میکوشد تا دو عبارت یا دو مصرع یا دو پارة کلام را به گونهای برگزیند که با یکدیگر معنایی متّضاد یا معادل داشته باشند. یاکوبسن اساس یک جملة متوازن را ترکیبی از همین تضادها و ترادفها دانسته است و میگوید: «در هر الگوی متوازی باید ضریبی از تشابه و تباین وجود داشته باشد. اگر در میان دو ساخت متوازی ضریبی از تباین یا تشابه وجود نداشته باشد، تکرار به دست آمده صرفاً جنبة مکانیکی خواهد داشت و از ارزش ادبی برخوردار نخواهد بود» (صفوی،1372: 159). در این روابط معنایی، واژههای دو مصراع یا دو پارة کلام نیز به زیبایی قرینة یکدیگر قرار میگیرند؛ مانند:
«من همی در هندِ معنی راست همچون آدمم
|
|
وین خران در چین صورت گوژ چون مردمگیا» (خاقانی،1357: 18).
|
در این بیت، معنی و صورت در برابر یکدیگر قرار گرفتهاند. از آنجا که هند سرزمین آیینها و اندیشههاست، خاقانی معنی را به آن مانند کرده است و به این دلیل که چین، از دیرباز به سرزمین صورتگری و نگارگری مشهور بوده، صورت بدان مانند شده است. رابطة متضادّ خاقانی و دشمنانش (که در بیخِرَدی به خَر مانند شدهاند)، «هندِ معنی» و «چینِ صورت»، «راست» و «گوژ» و «مردم» و «مردمگیا»، در کنار توازن ساختاری «من» و «خر»، «هند» و «چین»، «صورت» و «معنی»، «راست» و «گوژ» و «آدم» و «مردم»، شبکهای از تضادهای چندگانه را در بیت پدید آورده، معنای تقابلی بیت را دو چندان ساخته است.
قرینهسازی معنایی را در بیتهایی که دارای ساختهای مقارن نحویاَند، میتوان در دو شیوه طبقهبندی کرد:
الف) قرینهسازی تقابلی (Antonymous symmetries).
ب) قرینهسازی تعادلی (Synonymous symmetries).
1ـ2) قرینهسازی تقابلی
تاریخ تفکّر در تمدّن بشری از دیرباز بر اساس تقابلهای دوگانه استوار بوده است و «طرح تقابلهای دوگانه در مطالعات و نقدهای مکتب ساختگرایی بینهایت مؤثّر بوده است و اصولاً ساختگرایان که به دنبال یافتن نظامهای بنیادی و زیرین هستند، مطالعات خود را در هر زمینه بر اساس نظامی از تقابلهای دوگانه استوار میسازند» (مقدادی، 1378: 169ـ168). عنصر تضاد و تقابل معنایی نقش مهمّی در شکلگیری محتوای بسیاری از اشعار خاقانی دارد. در این شیوه، شاعر دو موضوع را که از جنبة معنایی در تضاد با یکدیگرند، در برابر هم مینهد و از تقابل آن دو، نتیجة مورد نظر خود را میگیرد. گاهی نیز نتیجهگیری را به مخاطب وا میگذارد. در این بیتها که بر پایة قرینهسازی موضوعات متقابل بنا شدهاند، مفاهیمی چون سلطانی و درویشی، مادّیات و معنویات، ابد و ازل، آدم و شیطان، بهشت و دوزخ، مرگ و حیات جاودان و ... با یکدیگر مقایسه شدهاند. از مجموع 148 بیت دارای ساختهای مقارن نحوی، 17 بیت به قرینهسازی تقابلی اختصاص یافته است. برای آشنایی بیشتر با چگونگی بهکارگیری این قرینههای معنایی به تعدادی از آنها اشاره میکنیم:
«چه آزادند درویشان از آسیب گرانباری بَـــدا سلطانیا کـو را بُوَد رنجِ دلآشوبی
|
|
چه محتاجند سلطانان به اسباب جهانبانی خوشا درویشیا کو را بُوَد گنج تنآسانی» (خاقانی،1357: 414).
|
شاعر در این دو بیت، غم و اضطراب پادشاهی در اثر گرانباری کار مُلک و آسایش و آرامش درویش را در اثر سبکباری مطرح میکند و با یکدیگر میسنجد. وجود واژههای متّضاد در دو سوی پارههای مقارن، مانند «بدا» و «خوشا»، «درویش» و «سلطان»، «رنج» و «گنج» و «دلآشوبی» و «تنآسانی»، مفهوم تقابلی بیتها را تقویت میکند.
«اسکندر و تنعّمِ مُلک و دو روز عمر
|
|
خـضر و شعار مفلسی و عمر جـاودان» (همان:309).
|
شاعر در این بیت، عمر کوتاه و حیات جاودان را به کمک داستان اسکندر و خضر و با استفاده از دو ترکیب «دو روز عمر» و «عمر جاودان» در برابر یکدیگر قرار داده است. قرینه قرار گرفتن واژهها و ترکیبات متّضاد «اسکندر» و «خضر»، «تنعّمِ مُلک» و «شعارِ مفلسی» نیز تقابل محتوایی بیت را بیشتر کرده است:
«از کوی رهزنان طبیعت ببُر قَدَم
|
|
وَز خوی رهروان طریقت طلب وفا» (همان: 4).
|
در مصراع اوّل بیت فوق، مراد از «رهزنان طبیعت»، هوسها و خواهشهای نفسانی و مادّی است. شاعر از مخاطب خویش میخواهد تا از گام نهادن به کوی هوس پرهیز کند. در مصراع دوّم، مراد از «رهروان طریقت»، مردان الهی و سالکان آشنا با مسیر کمال است و شاعر از مخاطب میخواهد تا وفا را از اهل سلوک بیاموزد. بدین ترتیب، در این بیت، اعراض از مادّیات و توجّه به معنویّات در مقابل هم قرار گرفته است. این نوع قرینهسازی تقابلی، در دو بیت زیر نیز با تصاویری دیگر به چشم میخورد:
«صبح آخر دیدهای؟ بختم چنان شد پردهدر
|
|
صبح اوّل دیدهای؟ روزم چنان شد کمبقا» (همان: 2).
|
در بیت بسیار زیبا و تصویری بالا، تقابل مفهوم «صبح آخر» (آشکار شدن و ثبات) در مصراع اوّل و «صبح اوّل» (زودگذر بودن و دوام نداشتن) در مصراع دوم از همینگونه تقابلها به شمار میروند.
سرانجام در بیت زیر نیز تقابل دو مفهوم «جنّت» و «دوزخ» به یاری دو واژة متّضاد «خاربست» و «گلستان» برجسته شده است:
«جنّت زِ شرم طلعت او گشته خاربست
|
|
دوزخ زِ گَردِ ابلق او گشته گلستان» (همان: 311).
|
در نمونة زیر نیز، قراین تقابلی «خلوت» و «زحمت»، «مهدی» و «دجّال» و حتّی «فقر» و «خلق» و «خیمه» و «موکب»، به زیبایی به کار رفتهاند:
«خلوتی کز فقر سازی، خیمة مهدی شناس
|
|
زحمتی کز خلق بینی، موکب دجّال دان» (همان: 325).
|
2ـ2) قرینهسازی تعادلی
در این شیوه، شاعر دو عبارت یا دو مصراع یا دو پارة بیت را که معنا و مفهومی معادل یکدیگر دارند، در کنار هم میگذارد و با یکدیگر قرینه میکند و بدین گونه بر مضمون، موضوع یا پیامی ویژه بیشتر تأکید میورزد. برای نمونه در بیت زیر، «خون دل شیرین است» با «زآب و گِل پرویز است» و «آن مِی که دهد رَزبُن» با «آن خُم که نهد دهقان» عباراتی معادل با یکدیگرند و حضور این قرینههای گوناگون، موسیقی، هماهنگی و تأثیر بیت را افزایش داده است:
«خون دل شیرین است، آن مَی که دهد رَزبُن
|
|
زآب و گل پرویز است، آن خُم که نهد دهقان» (همان: 359).
|
خاقانی در دو مصراع این بیت، موضوع مرگ و خاک شدن جسم آدمی پس از مرگ را خیّاموار مطرح میکند. او با نگاهی ژرفکاوانه به اطراف خود و ویرانههای به جا مانده از ایوان مدائن، فریاد هشداردهندة خود را دربارة بیاعتباری دنیا و ناپایداری عمر، در قالب این بیت ریخته است و این بُنمایه را در دو مصراع با تصاویر و بیانی متفاوت تکرار کرده است.
در بیت زیر نیز عبارات «چون عزّ عزل هست» با «چون فرّ فقر هست» و «غم زور و زر مخور» با «دَم مال و مُل مران»، معادل یکدیگر به کار رفتهاند. در دو مصراع این بیت، شاعر از مخاطب میخواهد تا با روی آوردن به عزلت و فقر که با شکوه است و عزّت میآورد، از فکر مال و منال دنیوی بیرون بیاید و غم زر و زور دنیایی را نخورد. شاعر این مطلب را با کمک عباراتی که در دو مصراع، قرینه و معادل یکدیگرند، بیان کرده است:
«چون عزّ عزل هست، غم زور و زر مخور
|
|
چون فرّ فقر هست، دَم مال و مُل مران» (همان: 313).
|
در بیت زیر نیز قرینههای تعادلی «شاخ اَمَل بزن» با «بیخ هوس بکَن» و «چراغی است زودمیر» با «درختی است کمبقا» به کار رفته است. در مصراع اوّل بیت، آرزوهای دنیایی به چراغی مانند شدهاند که زود خاموش میشود و مدّت زیادی دوام ندارد. در مصراع دوم نیز هوسها و خواهشهای نفسانی به درختی تشبیه شدهاند که سرسبزی و شادابی آن دیر نمیپاید و در اندکزمانی میپژمرد. مفهوم محوری این بیت، بیثباتی و ناپایداری امیال و هوسهایی است که باید از میان برداشته شوند. این معنا در دو مصراع بیت با تصویرهایی زیبا، متفاوت و در عین حال، معادل یکدیگر به کار رفتهاند:
«شاخ اَمل بزن که چراغی است زودمیر
|
|
بیخ هوس بِکَن که درختی است کمبقا» (همان: 4).
|
در بیت زیر میتوان واژههای «موسی» و «آدم»، «دلالت» و «شفاعت» و «مصطنع» و «مجتبا» را قرینههای تعادلی یکدیگر دانست:
«هم موسی از دلالت او گشته مصطنع
|
|
هم آدم از شفاعت او گشته مجتبا» (همان).
|
در نمونههای زیر نیز قرینههای چندگانة تعادلی به زیبایی به کار رفتهاند:
«عیسی از گفتار نـااهلی برآمد بـر فلک «فیض هزار کوثر و زین ابر یک سرشک کَسْری از این ممالک و صد کسریِ قباد «نطقش معلّمی که کند عقل را ادب «ذاتش مــراد عـالم و او عالم کَــرَم
|
|
آدم از وسواس ناجنسی فرورفت از جنان» (همان: 325). بــرگ هــزار طوبی و زین باغ یک گیا خَطْوی از این مسالک و صد خطّة خطا» (همان:3). خُلقش مفرِّحی که دهد روح را شفا» (همان).
شــرعش مــدار قـبله و او قـبلة ثنــا» (همان:5).
|
از مجموع 148 بیت دارای ساختهای مقارن نحوی، 23 بیت به قرینهسازی تعادلی اختصاص یافته است.
3ـ2) مفاخره
یکی از زمینههای مناسب برای تشکیل ساختهای مقارن نحوی در قصاید خاقانی، مفاخره است. مفاخره در لغت عبارت است از نازش و بر یکدیگر بالیدن و اظهار بزرگی و مناقبت در حَسَب و نَسَب و جز آن و در اصطلاح «به اشعاری اطلاق میشود که شاعر در مراتب فضل و کمال و سخندانی و تخلّق به اخلاق حمیده و ملکات فاضله از حیث علوّ طبع و عزّت نَفْس و شجاعت و سخاوت و امثال آن و احیاناً افتخارات قومی و خانوادگی و به طور خلاصه، در شرف و نَسَب و کمال خویش سروده است» (مؤتمن، 1364: 258). تفاخر شاعرانه یکی از مضامین رایج شعری است. اگر در نثر که معمولاً زبان اخبار و استدلال و واقعنگری است، تمجید و تعریف از خود عیب تلقّی میشود، در شعر که دنیای خیالانگیزی و تصویرپردازی است، حدیث نَفْس به شکل ستایش، از مضامین و موتیفهای رایج به حساب میآید و «اگر باور داشته باشیم که حبّ ذات و خویشتنخواهی در بشر امری است غریزی، ناگزیر باید بپذیریم که این میل باطنی در افراد مختلف جلوههایی گوناگون دارد و هرکس به طریقی خاص از جمله از راه نطق و بیان آن را ابراز میکند و بدین ترتیب، خودستایی و عرضة هنر تا آنجا که به افراط و گزافهگویی نکشد، امری است طبیعی و فقیر و غنی، عارف و عامی و زاهد و دنیادار در آن شریکاَند» (فرزامپور،1354: 374)
مفاخرات موجود در دواوین شعرا معمولاً از نوع نازش به قریحه و قدرت سخنوری آنهاست. شعر نیز به آن شکلی اغراقآمیز و تخیّلی داده است. خاقانی نیز در عرصة ستایش خویش و تفاخر به شعرش میتواند سرآمد مفاخرهسرایان ما باشد. سخنور شروان مدّعی است که در قلمرو سخندانی و شاعری، پادشاه و فرمانروایی بهتر از او نیست و مُلک سخنسرایی بی هیچ تردیدی خاصِّ اوست:
«نیست اقلیم سخن را بهتر از من پادشا
|
|
در جهان، مُلک سخن راندن مسلّم شد مرا» (خاقانی،1357: 17).
|
گاهی نیز خود را پادشاه نظم و نثر در خراسان و عراق میداند و بیان میدارد که سبک اشعارش شیوهای تازه است:
«پادشاه نظم و نثرم، در خراسان و عراق منصفان استاد دانندم که از معنی و لفظ،
|
|
کاهل دانش را زِ هر لفظ امتحان آوردهام شیوة تــازه نــه رسم بــاستــان آوردهام» (همان: 258).
|
خاقانی در مفاخرات شعری خود با هدف جلب توجّه ممدوح، رقابت با شاعران دیگر و نقد و ارزیابی شعرش به قصد دفاع از آن، اوصافی از قبیل «لفظ خوب و معنی آسان»، «محتوای غزلی و مهرانگیز»، «تأثیر و قبول» و «شهرت و فراگیر بودن» را برای شعر خود برمیشمارد. در میان بیتهای دارای تکرار الگوی نحوی که از قصاید خاقانی به دست آمد، 18 بیت به مفاخره اختصاص یافته است که نمونههایی از آنها را ذکر میکنیم:
«رشک نــظـم من خورَد حسّان ثابت را جـگر مــریــم بــکر مــعانی را منــم روحالقــدس دِرع حکمت پوشم و بیترس گویم: کالقتال عِـقـد نــظّامــان سِـحر از مــن ستـاند واسـطه «لشکر عادند و کِلک من چو صرصر در صَریر «بــر سَرِ هـمّت بِـلافـخـر از ازل دارم کـلاه
|
|
دســت نثـر مـن زنـد سَـحبان وائـل را قــفـا عــالــم ذکــر مـعالـی را مــنـم فــرمــانـروا خـــــوان فکرت سازم و بیبخل گویم: کالصّلا قــلـب ضـرّابــان شـعر از مــن پـذیرد کیمیـا» (همان: 17). نسل یأجوجند و نطق من چو صُور اندر صَدا» (همان:19). بــر تـن عـزلت بِـلابـغی از ابــد بُــرّم قبـا» (همان:18).
|
نتیجهگیری
این مقاله در رهیافتی روششناختی به جنبههای هنری (زیباشناختی) و معنایی موجود در ساختهای مقارن نحوی با تکیه بر ساخت نحوی قصاید خاقانی پرداخت. با توجّه به نمونههایی که در این مقاله به برخی از آنها اشاره شد، میتوان گفت که استفاده از ساختهای مقارن نحوی یکی از مهمترین ویژگیهای ساختاری و سبکی قصاید خاقانی به شمار میرود و کاربرد تکرار الگوی نحوی برای رسیدن به اغراض زیباشناختی و معنایی از مواردی است که خاقانی توجّه و دلبستگی خاصّی بدان دارد. بهرهگیری خاقانی از قرینههای نحوی، بر ارزش موسیقایی و انسجام ساختاری قصاید او افزوده و بیتهای او را به پدیدههایی هنری تبدیل کرده است. ساختهای نحوی قرینهای در کلام خاقانی نقشهای مختلفی را ایفا میکند. برای نمونه میتوان گفت تکرار الگوی نحوی، نظم و ریتم خاصّی در متن ایجاد میکند، بر تأثیر ادراکی و زیباشناختی کلام میافزاید، پیام شاعر را قویتر به مخاطب القاء میکند، در ذهن خواننده یک شبکة منظّم پدید میآورد و با ایجاد زمینة مقایسهای، به او این امکان را میدهد تا هر واژه، عبارت یا مصراع بیت را در ارتباط با واژه، عبارت یا مصراع دیگر ارزیابی کند.
از لحاظ زیباشناختی، آرایههایی که در قالب تکرار الگوی نحوی خلق شدهاند، به ترتیب بسامد عبارتند از: موازنه، ارسالالمثل، مماثله، ازدواج، مقابله و ترصیع. کاربرد آرایة موازنه به دلیل محدودیّت کمتری که نسبت به مماثله برای شاعر ایجاد میکند، بسامد بالایی دارد و در آن استفاده از صُوَر خیال و آرایههای دیگر بیشتر دیده میشود. آفرینش آرایة ارسالالمثل در قالب ساختهای مقارن نحوی نیز در قصاید خاقانی بسامد بسیار بالایی دارد، تا آنجا که میتوان این مورد را یکی از ویژگیهای بارز سبک خاقانی شمرد. شایان ذکر است که شمار اندکی از ابیات به دست آمده (9 بیت) که بر اساس ساختهای مقارن نحوی بنا شدهاند، در قالب هیچ یک از آرایههای یاد شده نمیگنجند.
از لحاظ محتوا و معنا، ابیات دارای تکرار الگوی نحوی را میتوان در سه بخش قرینهسازی تقابلی، قرینهسازی تعادلی و مفاخره بررسی کرد. در قرینهسازی تقابلی، شاعر دو عنصر را که از جنبة معنایی در تضاد با یکدیگرند، در برابر هم مینهد و با کمک این تقابل، مخاطب را به مفهوم و معنای مورد نظر خود رهنمون میگردد. در قرینههای تقابلی، مفاهیمی چون سلطانی و درویشی، مادّیات و معنویّات، ابد و ازل، آدم و شیطان، بهشت و دوزخ، مرگ و حیات جاودان و ... با یکدیگر مقایسه و سنجش شدهاند. در قرینهسازی تعادلی نیز شاعر دو عبارت یا دو مصراع یا دو پارة بیت را که معنا و مفهومی معادل یکدیگر دارند، مانند دو خطّ موازی و به صورت قرینه به کار میبرد. در این شیوه، با کمک این قراین، بر مفهوم یا پیامی ویژه بیشتر تأکید میشود. در این قرینههای تعادلی، از موضوعاتی چون مرگ و خاک شدن جسم آدمی، بیثباتی و ناپایداری مقام و منصبهای دنیوی و توصیه به اعراض از ظواهر و زرق و برقهای مادّی سخن رفته است. بیان مفاخره در قالب ساختهای مقارن نحوی نیز یکی دیگر از کارکردهای معنایی این ساختها را در قصاید خاقانی نمود میبخشد. در میان کارکردهای معنایی، قرینهسازی تعادلی بیشترین بسامد را دارد و پس از آن به ترتیب، بیان مفاخره و قرینهسازی تقابلی قرار میگیرند.