در تفسیر برخی از آیههای مشکل قرآن، مفسّران معانی و مصداقهای زیادی مینویسند، به گونهای که علاوه بر آنکه سؤال و ابهام خواننده برطرف نمیشود، بلکه بر شکّ و تردیدهای او نیز افزوده میشود و در نهایت، بدون آنکه تفسیر و منظور خداوند از آیه را متوجّه شده باشد، انگیزه برای مراجعات بعدی به تفاسیر را از دست میدهد. این مسئله بهویژه در باب آیات متشابه قرآن بیشتر اتّفاق میافتد.
آیة امانت، یعنی Pإِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًاO (الأحزاب/ 72) نیز از آیات متشابه قرآن است و در این آیات، لازم است به تفاسیر روایی توجّه بیشتری نماییم؛ زیرا تأویل آیات متشابه را تنها خدا و راسخون در علم (آلعمران/ 7) که به «ائمّه» تفسیر شده، میدانند.
خداوند در آیة امانت میفرماید: «ما آن امانت را بر آسمانها، زمین و کوهها عرضه کردیم. پس آنها از تحمّل آن امتناع کردند و ترسیدند و انسان آن را حمل کرد، چون انسان ستمپیشه و جاهل بود». با توجّه به آیه، استعداد تحمّل امانت فقط در انسان وجود دارد، امّا بسیاری از انسانها این مقام را نشناختند و با نرسیدن به آن، نسبت به خود ظلم کردند و از این نظر، مصداق ظلوم و جهول گشتند.
پرسشهایی که در ارتباط با این موضوع مطرح است، عبارتند از: 1ـ معنا و تفسیر امانت چیست؟ 2ـ معنا و مفهوم عرضة امانت چیست؟ 3ـ ظلوم و جهول چه معنایی دارند؟
در تفاسیر، کتابها و مقالههای مرتبط با آیة امانت، مصداقهای بسیاری برای مفهوم امانت بیان میدارند، امّا کمتر با آیة بعدی تفسیر میشود که میفرماید: Pلِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ وَیَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا: هدف این بود که خداوند مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را (از مؤمنان جدا سازد و آنان را) عذاب کند و خدا رحمت خود را بر مردان و زنان باایمان بفرستد؛ خداوند همواره آمرزنده و رحیم است!﴾ (الأحزاب/73)، در صورتی که به نظر میرسد آیة 73 با توجّه به لامِ تعلیل که در ابتدای آن آمده، برای تفسیر مفهوم «امانت» راهگشاست. از میان مفسّران، علاّمه طباطبائی تا حدودی به آیة مذکور پرداخته است. از این رو، در این جستار نظرات ایشان مفصّلتر مورد بررسی قرار گرفته است. طبق این آیه، گروهی که با تظاهر به قبول امانت در زمرة منافقین جای میگیرند و عدّهای که با ردّ آن کافر میگردند، عذاب میشوند و مؤمنان که میپذیرند، به میزان کوتاهی خود در قبال آن، مشمول توبه و رحمت حق میگردند. با استفاده از این آیة پایانی سورة احزاب، بسیاری از مصادیقی که برای امانت الهی بیان شده، قابل ردّ است.
عرفا نیز در بیان مصداق امانت، تعابیر بسیار مفصّلی داشتهاند که در این نوشتار قصد تکرار آنها نیست و بیشتر بررسی و تحلیل نظر مفسّران و نتیجهگیری از روایات مربوطه و سیاق در آیة 73 با روش کتابخانهای مدّ نظر است.
1ـ معنای لغوی واژة «امانت»
امانت را برخی واژهشناسان به معنای «ضدّ خیانت» گرفتهاند (ر.ک؛ فراهیدی،1410ق.، ج 8: 389 و ابنمنظور، 1414ق.، ج 13: 21) و برخی آن را «ودیعه، ثقه و امان» معنا کردهاند (ر.ک؛ ابنمنظور، 1414ق.، ج 13: 22).
لغویّون واژة «امانت» را در آیة امانت به معنی «1ـ توحید، 2ـ عدالت، 3ـ حروف تهجّی و 4ـ عقل» گرفتهاند و عقل را صحیحتر دانستهاند، چون به واسطة عقل سایر موارد قبلی ایجاد میگردد؛ یعنی معرفت توحید به دست میآید، عدالت جاری میشود و حروف تهجّی و کلّ چیزهایی که به گردن بشر است، فهمیده میشود و بشر به واسطة عقل بر بسیاری از مخلوقات برتری یافته است (ر.ک؛ راغب اطفهانی، 1412ق.: 90). اشکال عقل به عنوان مصداق امانت این است که فرشتگان نیز عقل دارند، ولی حامل امانت الهی نیستند.
برخی امانت را به معنی «واجبات الهی، طاعت و عبادت» گرفتهاند (ر.ک؛ ابنمنظور، 1414ق.، ج 13: 22) یا بر اساس بیان ابنعبّاس و سعیدبن جبیر: «الأَمانةُ هاهنا الفرائضُ الّتی افْتَرَضَها الله تعالی علی عباده» یا بر مبنای حدیث: «أنّ علیّاً(ع) کان إذا حضر وقت الصّلاة یتململ و یتزلزل فیقال له ما لک یا أمیرالمؤمنین(ع) فیقول: جاء وقت الصّلاة، وقت أمانة عرضها الله علی السّموات والأرض فأبین أن یحملنها و أشفقن منها» (طریحی، 1375، ج 6: 202 و ابنمنظور، 1414ق.، ج 13: 24)؛ یعنی «هنگامی که وقت نماز فرا میرسید، لرزه بر اندام حضرت علی(ع) میافتاد و میفرمود: وقت نماز است، نماز همان امانت الهی است که کوهها و آسمانها از تحمّل آن سر باز زدند».
مصطفوی «امانت» را در آیة امانت به معنای مصدری گرفته است و ارتباط خوبی بین معانی مختلف آن برقرار کرده است. وی آورده است امانت یعنی «طمأنینه، سکون، تکالیف تکوینی و تشریعی، اطاعت و تسلیم». از جمله موارد آرامش و استقرار در قبال تکالیف تکوینی، حمل نبوّت، قبول خلافت، استعداد برای ولایت، اهلیّت و قابلیّت برای قبول فیوضات و تجلّیّات الهی است (ر.ک؛ مصطفوی، 1410ق.، ج 1: 151).
1ـ1) کاربردهای قرآنی و واژهشناسی
مصدر امانت از ریشة «أمن» است که به صورت 68 واژه در 77 سوره از قرآن، به تعداد 879 بار تکرار شده است (358 بار در سورههای مکّی و 521 بار در سورههای مدنی). «أمن» به معنی «طمأنینه، آرامش و سکون» آمده است و آن ضدّ «ترس و خوف» است. لفظ «امانت» بر «ودیعه» اطلاق شده است؛ زیرا آن ودیعه از سوی امانتدار حفظ میشود و سبب اطمینان و آرامش وی میگردد. واژة «ایمان» نیز از این ریشه گرفته شده است؛ زیرا بر اطمینان عمیق دلالت میکند و هر سة این کلمات، یعنی «أمن، امانت و ایمان» ارتباطی با قلب دارد. «أمن» یعنی آرامش و سکون قلب از خطرها و مشکلات، «امانت» یعنی اعتماد خاطر داشتن به حفظ چیزی از ناحیة آفات که برای امانت قرار داده شده است و «ایمان» به معنی اطمینان قلب و واگذاری تمام اموری به خداوند است که آن امور باعث تقرّب انسان به حقتعالی میشود (ر.ک؛ واعظزاده خراسانی، 1422ق.: 677ـ679).
مصدر «امانة» شش بار در قرآن بهکار رفته است (2 بار به صیغة مفرد و بقیّه، جمع): «الْأَمَانَةَ» (الأحزاب/ 72)، «أَمانَتَهُ» (البقره/ 283)ـ «الْأَمَانَاتِ» (النّساء/ 58)، «أَمَانَاتِکُم» (الأنفال/ 27) و «لِأَمَانَاتِهِم» (المؤمنون/ 8 و المعارج/ 3).
1ـ2) مفهوم امانت در آیه 72 احزاب، از دیدگاه مفسّران
دربارة مفهوم «امانت» در این آیه، مفسّران هفت دیدگاه کلّی دارند که عبارت است از: 1ـ ولایت الهی که کاملترین آن به خلفای خداوند روی زمین، یعنی انبیاء و ائمّه(ع) سپرده شده است. 2ـ اختیار. 3ـ عقل. 4ـ اعضای بدن انسان. 5ـ امانتهایی که مردم از یکدیگر میگیرند و وفای به عهدها. 6ـ معرفت خداوند. 7ـ واجبات و تکالیف شرعی همچون نماز، روزه و دیگر اوامر و نواهی الهی. خلاصة برخی از این تفاسیر بیان میشود.
علاّمه در معنای «امانت» میگوید: «امانت چیزی است که نزد شخص دیگری به ودیعه میسپارند تا او آن را برایشان حفظ کند و بعداً به آنها بازگرداند و این امانت مذکور در آیه چیزی است که خداوند به انسان به ودیعه سپرده تا آن را به درستی حفظ کند، سپس همانطور که تحویل گرفته بود، به خدا بازگرداند» (طباطبائی، 1417ق.، ج 16: 348).
بسیاری از مفسّران «امانت الهی» را به معنای تکلیف و اطاعت گرفتهاند و با عبارات مشابهی بیان میدارند. برخی از آنها بر آنند که مراد از امانت، طاعت است، چون طاعت لازمة وجود است، چنانکه لازمة امانت، بازگرداندن آن است و عرضة آن به جمادات و نباتات را مجازی گرفتهاند (ر.ک؛ زمخشری، 1366 ق.، ج 3: 564؛ مفید، 1424ق.: 422ـ424 و طبرسی، 1377، ج 3: 336). آلوسی نیز «امانت» را به معنی اطاعت کلّیّه و تکالیف شرعی آورده است و میگوید خداوند به مراعات، محافظت و بازگرداندن آنها امر کرده است (ر.ک؛ آلوسی، 1405ق.، ج 11: 270 و نیز، ر.ک؛ میبدی، 1371، ج 8: 92ـ94). یا «امانت»، نماز، روزه، زکات، حجّ و جهاد [یعنی همان فرایض] یا امانت مردم یا وفای به عهدها [اوامر] و نگاه داشتن زبان از زیاد سخن گفتن، [نواهی] است (ر.ک؛ امین اصفهانی، 1361، ج 10: 261). خلاصه اینکه گفتهاند امانت در حقّ بنیآدم، ادای فرایض و امتثال امر و نهی است و در حقّ آسمان، زمین و کوهها، خضوع و طاعت است (ر.ک؛ میبدی، 1371، ج 8: 92ـ94).
از قول ابنمسعود نیز آوردهاند که «امانت»، خواندن نمازهای پنجگانه در وقت خود است و پرداخت زکات مال، روزه گرفتن در ماه رمضان، رفتن به حج، سخن راست گفتن، گزاردن وام، عادل بودن در پیمانه و ترازو، و بازگرداندن ودیعهها به مردم (ر.ک؛ میبدی، 1371، ج 8: 92ـ94).
مفسّران در تأیید این نظر خود نقل قولهایی نیز بیان داشتهاند؛ مانند سخن ابوالعالیه: «آنچه خداوند به طاعت آن امر فرموده یا از آن نهی کرده، امانت است» یا کلام ابنعبّاس و مجاهد: «امانت، احکام و واجباتی است که خداوند بر بندگانش واجب کرده است. (طبرسی، 1372، 8/ 584؛ بانوامین، 1361، ج10: 261).
نظر اکثر مفسّران، بهویژه مفسّران اهل سنّت، روی طاعت و تکالیف الهی است که خداوند از انسان خواسته است، گرچه برخی از آنها تأکید روی مصداقهای خاصّی از آن کردهاند؛ مانند برخی فرایض همچون نماز، روزه، زکات، حج، جهاد و... یا بعضی مسائل؛ مانند امانتداری، وفای به عهد، صداقت، عدالت، خضوع و به طور کلّی، اطاعت از اوامر و نواهی خداوند، امّا این دیدگاه قابل دفاع نیست؛ زیرا جنّیان نیز تکلیف دارند (ر.ک؛ الرّحمن/ 31 و 39؛ الذّاریّات/ 56)، ولی حامل امانت الهی نیستند. از سویی، البتّه طبق آیة Pأَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَO (النّور/41)، تمام آنچه در آسمانها و زمین است، قطعاً نماز و تسبیح مخصوص خود را میداند و نماز آن چیزی نیست که کوهها و آسمانها از تحمّل آن سر باز زده باشند.
برخی برای تفهیم معنای امانت (ضمن اشاره به آیة متناسبی) میگویند امانت پیمانی است که کسی نسبت به وفای به آن و بازگرداندن به صاحب آن ملزم میشود و خدا شأن امانت را در این آیه بزرگ، و نسبت به وفای به امانت امر فرموده است و این همان است که در آغاز سورة مائده به آن فرمان داده است، چنانکه میفرماید: Pیَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِO (طوسی، بیتا، ج 8: 367).
وی ذیل تفسیر آیة اوّل سورة مائده میگوید این خطابی است از سوی خدا برای مؤمنانِ معترف به وحدانیّت او و تصدیقکنندگان نبوّت رسول او و شریعت اسلام که از سوی خدا آمده، خداوند آنها را به وفای به پیمانها امرکرده است، بهویژه آن پیمانهایی که با خدا بستهاند و خود را ملزم به آن کردهاند، امّا در تأویل این عهد و پیمانها اختلاف کردهاند. سپس به آیة زیر اشاره میکند: Pالَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِیثَاقِهِO (البقره/ 27) و نقل قولی میآورد مبنی بر اینکه امانت، امری برای اهل کتاب از سوی خداست. در باب وفا به پیمانی که خدا از آنها گرفت، دربارة عمل به آن مواردی که در تورات و انجیل آمده، در تصدیق محمّد(ص) و آنچه بهوسیلة او از سوی خدا میآید (ر.ک؛ طوسی، بیتا، ج 3: 413ـ415). برخی نیز میگویند مراد از امانت، وجود مقدّس انبیا و ائمّة اطهار است. اینها امانت الهیّه و خلفای او هستند که باید آنها را محترم شمارند، اذیت نکنند و از ایشان اطاعت کنند (ر.ک؛ طیّب، 1378، ج 10: 537).
در تفسیر نمونه از مجموع سخنان گفته شده برای مفهوم امانت یک دستهبندی به شرح زیر انجام شده، سپس به جمع نظرها پرداخته است: 1ـ امانت ولایت الهیّه و کمال صفت عبودیّت است. 2ـ اختیار و آزادی اراده که انسان را از دیگر موجودات ممتاز میکند. 3ـ عقل که ملاک تکلیف و مبنای ثواب و عقاب است. 4ـ اعضای پیکر انسان، مثل چشم، گوش، دست، پا و زبان، هر یک امانتهای الهی هستند که حفظ آنها از گناه واجب است. 5ـ امانتهایی که مردم از یکدیگر میگیرند و وفای به عهدها. 6ـ معرفت اللَّه. 7ـ واجبات و تکالیف الهی، همچون نماز، روزه و حج. سپس درجمعبندی مطلب آمده که انسان موجودی است با استعداد فوقالعاده که میتواند با استفاده از آن، مصداق اَتمِّ «خلیفةاللَّه» شود، میتواند با کسب معرفت و تهذیب نفس و کمالات به اوج افتخار برسد و با اختیار از فرشتگان آسمان هم بالاتر رود. بنابراین، امانت الهی همان قابلیّت تکامل به صورت نامحدود، آمیخته با اراده و اختیار و رسیدن به مقام انسان کامل و بندة خاصّ خداوند و پذیرش ولایت الهیّه است (ر.ک؛ مکارم شیرازی، 1374، ج 17: 452ـ453).
در واقع، تکلیف، مقدّمة رسیدن به ولایت الهی و رسیدن به صفت کمال بندگی است. پس در حقیقت، آنچه عرضه شده و مورد نظر است، خود ولایت الهی و کمال بندگی است، نه مقدّمه برای رسیدن به مطلوب (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 16: 352).
3ـ تفسیر و تأویل امانت در تفاسیر روایی شیعه
بسیاری از تفاسیر روایی، «امانت» را به معنا و مصداق «امامت» و «ولایت» گرفتهاند (ر.ک؛ فیض کاشانی، 1415ق.، ج 4: 207؛ قمی، 1404ق.، ج 2: 198؛ عروسی حویزی، 1415ق.، ج 4: 312 و بحرانی، 1416ق.، ج 4: 499). علیّ بن ابراهیم قمی آورده است: «امانت، امامت و امر و نهی است و دلیل بر اینکه امامت است، قول خداوند به ائمّه(ع) است که میفرماید: Pإِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها...O (النّساء/ 58)؛ یعنی امامت را. پس امانت، امامت است که خدا بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه نمود. پس آنها از برداشتن آن خودداری کردند که آن را ادّعا یا غصب از اهل آن نمایند و ترسیدند از این کار و حمل کرد آن را انسان یعنی فلان» (قمی، 1404ق.، ج 2: 198). به نقل از مترجمان مجمعالبیان، منظور از فلان، «ابوبکر» است.
شیخ صدوق به اسنادش از مفضّلبن عمر از حضرت صادق(ع) روایت مفصّلی در باب این آیه آورده است که به اجمال، قسمتهایی از آن بیان میشود، گرچه قسمت مورد نظر، بخش آخر این روایت است، امام(ع) فرمود: «خداوند ارواح را دو هزار سال پیش از اجساد خلق نمود، والاترین آنها را ارواح محمّد، علی، فاطمه، حسن، حسین و ائمّه(ع) بعد از ایشان قرار داد. پس آن را بر آسمانها، زمینها و کوهها عرضه داشت و نورشان آنها را پوشاند. سپس خداوند به آنها فرمود: این جماعت، دوستان، اولیاء، حجّتهای من بر خلقم و ائمّة مخلوقات من هستند. کسی را محبوبتر از آنها نیافریدم ... پس ولایت ایشان، امانت من است در نزد خلق من. کدام یک از شما آن را با سنگینیاَش برمیدارد و برای خودش یا غیربرگزیدگان من ادّعا میکند؟ پس آسمان، زمین و کوهها از برداشتن آن و از ادّعای مقام ایشان خودداری کردند و از آرزو کردن محلّ ایشان ترسیدند...» (ابنبابویه، 1403ق.: 108ـ110 و نیز، ر.ک؛ بحرانی، 1416ق.، ج 4: 499).
یادآوری میشود که بسیاری از مفسّران شیعه در تفسیر و تأویل امانت، ولایت را بیان کردهاند و احادیث مربوط به آن را همراه با دلایل خود و شواهد از آیات آوردهاند، امّا شیخ مفید این تفسیر را رد کرده، آن را دور از صواب دانسته است (ر.ک؛ مفید، 1424ق.: 422ـ424).
4ـ تأویل امانت در روایات
در احادیث فراوانی که از ائمّه راجع به منظور خداوند از امانت در آیة امانت سؤال کردهاند و در پاسخ فرمودهاند: «ولایت». امام صادق(ع) در پاسخ به این سؤال فرمود: «هِیَ الْوَلَایَةُ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَم» (کلینی، 1429ق.، ج 2: 363؛ صفّار، 1404ق.، ج 1: 76؛ بحرانی، 1416ق.، ج 4: 499؛ فیض کاشانی، 1406ق.، ج 3: 883 و طباطبائی، 1417ق.، ج 16: 353). علاّمه ذیل این حدیث توضیحی آورده که منظور از ولایت امیرالمؤمنین(ع) آن ولایتی است که اوّلین نفر از این امّت که به آن رسید و آن را فتح باب کرد، علی(ع) بود و این یعنی انسان از راه مجاهده بهوسیلة عبادت خالصانه برای خداوند به جایی برسد که خدا متولّی امور او شود و نه ولایت به معنای محبّت یا امامت و اینکه ظاهر بعضی از روایات، به این معناست، از باب جری و تطبیق است (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 16: 353).
امام صادق(ع) نیز فرمودهاند: «الْأَمَانَةُ الْوَلَایَةُ وَ الْإِنْسَانُ أَبُو الشُّرُورِ الْمُنَافِقُ» (ابنبابویه، 1403ق.: 110). همچنین از امام رضا(ع) در باب این آیه سؤال شد و ایشان جواب دادند: «الْأَمَانَةُ الْوَلَایَةُ مَنِ ادَّعَاهَا بِغَیرِ حَقٍّ کَفَرَ» (همان: 110). از این رو، طبق آنچه از طریق روایات بیان شده، به نظر میرسد مقصود از امانت همان ولایت است که هر فردی ادّعای آن را بکند و به ناحق آن را به خود نسبت دهد، کافر است، چنانچه از ابیجعفر(ع) نقل شده است: «الْوَلَایَةُ أَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا کُفْراً بِهَا وَ عِنَاداً وَ الْإِنْسَانُ الَّذِی حَمَلَهَا أَبُو فُلَانٍ» (صفّار، 1404ق.، ج 1: 76).
5ـ تعابیر عرفا از امانت الهی
در میان تفاسیر عرفانی نیز تعابیر مختلفی از امانت شده است؛ ازجمله خواجه عبدالله انصاری که امانت را «آتش محبّت الهی» میداند که آدم قبول کرد (ر.ک؛ میبدی، 1371، ج 8: 101). سایر تعابیر عرفا از امانت عبارتند از: عشق، عقل، معرفت، عهد الست، روح، قرآن، اختیار، اسرار حقّ و فیض الهی که فعلاً در این نوشتار قصد بررسی کلام عرفا نیست و فقط از باب نمونه آورده شد. برخی از این موارد قابل ردّ است؛ زیرا مربوط به فرشتگان نیز هست؛ مانند عقل، معرفت، اسرار حق و برخی مثل قرآن و تکالیف الهی، برای جِن هم آمده است، در صورتی که هیچ کدام حامل امانت نشدند.
در تفسیر عرفانی مخزنالأسرار پس از نقل احادیث ائمّه در تفسیر امانت، آن را به روح انسان تأویل کرده است و از باب تطبیق آورده، آیا امانتی بزرگتر و شریفتر از روح ملکوتی انسانی (از عالم امر پروردگار) که دربارة آن بعد از خلقت بدن فرمود: P...وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَO (الحجر/ 29). تصوّر میشود که انسان ظالم و نادان قدر او را نشناخته، آن را پرورش نداده، آن را اسیر سرپنجة قوای نفسانی قرار داده است، در صورتی که خداوند این فضیلت را که «از روح خودم نفخه به انسان دمیدم» دربارة خلقت هیچ موجودی از موجودات نفرموده است و برای همان روح ملکوتی آدم بود که تمام ملائکه مأمور شدند که به آدم سجده کنند و کسی که این امانت الهی را درست نگهداری کند و آن را نیرومند گرداند و در روز موعود به صاحبش برگرداند، حقّ امانت را ادا نموده است. سپس به عنوان شاهد، بیتی از حافظ آورده است:
«این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست،
|
روزی رُخَـش ببینـم و تسلـیـم وی کنـم» (امین اصفانی، 1361، ج 10: 261ـ263).
|
6ـ تحلیل مصادیق امانت
به نظر میرسد مصادیق بسیاری که برای امانت الهی بیان شده است، مقدّمهای برای پذیرش آن امانت است. در واقع بشر عقلاً با اطاعت از اوامر و نواهی خداوند در قرآن و به جا آوردن تکالیف الهی به سوی قرب حقّ قدم برمیدارد. با این تقرّب، معرفت او افزون گشته، عشق الهی در او پدیدار میگردد. از این رو، همه جا حضور معبود را دیده و کارهایش را برای خشنودی او صورت میدهد و این یعنی به خلوص رسیده است. در این مرحله، خدا نیز ولایت امور او را به عهده میگیرد. چنانچه خواهد آمد، علاّمه نیز پیمودن این مسیر کمال و رسیدن به ولایت الهی را «امانت» در نظر گرفته است (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 16: 349). از آنجا که بالاترین خلوص در انسان کامل است، کاملترین ولایت نیز در وی است.
ملاّصدرا یکی از مصادیق امانت را فیض الهی میداند که بر موجودات عرضه میشود و آنگاه به اصل آن بازمیگردد. وی معتقد است پذیرش بیواسطه این فیض وجودی ویژة انسان کامل است، به سبب دوری نمودن از تمام مشغلههای وجودی و قطع توجّه از غیر حق (ر.ک؛ صدرای شیرازی، 1360: 161). در واقع، قطع توجّه از ماسویالله، به نوعی توصیف عشق با خلوص است.
انسان کامل آیینة تمامنمای خداوند و مظهر اسماء الهی است؛ به عبارتی دیگر، او ولیّ خداست و به اذن او بر موجودات دیگر ولایت دارد. کامل بودن او شاید از این لحاظ باشد که وی امانت الهی را به تمام و کمال حفظ نمود، بقیّة انسانها نیز به هر میزان که حفظ امانت کنند و جنبة الهی وجود خود را با تعلّقات دنیوی درنیامیزند، به مقام انسان کامل نزدیک، و به همان میزان از مقام ولایت برخوردار میگردند (مانند سلمان فارسی).
ملاّصدرا روح را نیز یکی از مصادیق امانت الهی میداند (ر.ک؛ همان، 1375: 362). کسانی که روح را مصداق امانت میشمارند، معمولاً با استناد به آیة P... وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی...O (ص/ 72 و الحجر/ 29) است، گرچه آیة P...إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَO (البقره/ 156) نیز به درک این مفهوم کمک مینماید. چنانچه کسی امانتدار خوبی باشد، این بخش از وجود خود را که از سوی خداوند آمده، آلوده نمیکند و با اطاعت از اوامر و نواهی الهی، از این امانت الهی بهخوبی صیانت میکند تا هنگام بازگشت و تحویل آن به صاحب اصلی در امان باشد و نام او در زمرة مؤمنان قرار گیرد (چنانکه در آیة 73 سورة احزاب به این گروه از انسانها اشاره شده است). در غیر این صورت، مصداق «ظلوم» و «جهول» گردیده است؛ «جهول» از این نظر که این گوهر الهی را نشناخت و «ظلوم» از آن روی که آن را ضایع کرد و با تعلّقات دنیایی درآمیخت. انسان آنچه از آرامش، اعتماد، علم و... نیاز دارد، در وجود خود از این منبع الهی به صورت ودیعه مییابد، امّا اگر از آن غافل باشد، مصداق جهول گشته، این نیازها را از امور دنیوی طلب میکند و چون نمییابد، عذاب میکشد. چنین کسی در همة عوالم، از جمله عالم دنیا، دائم در عذاب است: Pیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْکافِرینَO (العنکبوت/ 54)، چراکه منبع آرامش ودیعهنهاده در خود را نشناخته است (مصداق جهول) یا استفاده نکرده است و از این رو، به خود ظلم میکند (مصداق ظلوم). در آیة 73 نیز به این عذاب تأکید مینماید: Pلِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکینَ وَ الْمُشْرِکاتِ ...O (الأحزاب/ 73)؛ زیرا در واقع، کسی که خدا را به عنوان منبع رفع نیازهایش نبیند و به دنبال سایر منابع غیرالهی باشد، برای خدا شریک قائل شده است و مشرک یا منافق است.
اشکالی که در پذیرش روح به عنوان مصداق امانت الهی وجود دارد، این است که روح مقسِّم انسانها به سه گروه مطرح در آیة 73 نیست و هر سه دسته دارای روح انسانی هستند.
7ـ بررسی دیدگاه ابداعی علاّمه طباطبائی
در میان اقوال بررسی شدة مفسّران، علاّمه تحلیل نسبتاً مفصّلی در باب معنای امانت با استفاده از قرائن آن در آیة بعد بدین شرح بیان میدارد: «از آیة Pلِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ...O (الأحزاب/73) استفاده کرده که امانت در آیة 72 چیزی است که نفاق، شرک و ایمان بر حمل آن مترتّب میشود. در نتیجه، حاملان امانت بر اساس کیفیّت حمل آن به منافق، مشرک و مؤمن تقسیم میشوند. پس امانت امری مربوط به دین حق است که پایبند بودن یا نبودن به آن نفاق، شرک و ایمان به خدا را به وجود میآورد. این امر یا عبارت است از اعتقاد حقّ و شهادت بر توحید خدا و یا مجموع عقاید و اعمال یا اینکه عبارت است از داشتن آن عقاید به ضمیمة عمل به آن، یا کمالی است که از نظر داشتن یکی از آن امور، برای انسان حاصل میشود. طبق نظر علاّمه، از این احتمالها، احتمال اولی یعنی توحید، منظور نیست، چون طبق آیات قرآن قطعاً آسمانها، زمین و دیگر اشیاء خدا را یگانه دانستهاند و به حمد او تسبیح میگویند (الإسراء/44) و در آیة امانت به اِبای آنها از آن تأکید دارد» (طباطبائی، 1417ق.، ج 16: 348).
همچنین به معنی دین حق با تفاصیل آن هم نیست؛ زیرا آیه تصریح دارد بر اینکه مطلقِ انسان، یعنی چه مؤمن و چه غیرمؤمن، آن را حمل کردند و پذیرفتند، در صورتی که مشخّص است که بیشتر انسانها ایمان نیاوردند و آن را حمل نکردند و اطّلاعی هم از آن ندارند. علاّمه از این مسئله نتیجه گرفته که احتمال سوم (که در عمل، کاملاً پایبند به دین حق باشند) نیز صحیح نیست و مراد آن، کمال حاصل از پایبندی به توحید نیز نیست؛ زیرا آسمانها و زمین و دیگر چیزها گویا به یگانگی خداوند هستند. به نظر ایشان، کمال حاصل از اخذ دین حقّ و علم به آن نیز منظور از امانت نیست، چون به صِرف دانستن تکالیف دینی، اموری چون نفاق، شرک، ایمان و به دنبال آن، سعادت و شقاوت حاصل نمیشود و اینها از همراهی اعتقاد درست و پایبندی به عمل به دست میآید.
در نهایت، علاّمه از بین همة احتمالات، یک مورد باقی مانده را صحیح دانستند که مراد از امانت، کمالی است که از نظر پایبندی به اعتقادات، عمل صالح و طی کردن راه کمال حاصل شود تا انسان از قعر مادّه به اوج اخلاص برسد تا جایی که خداوند او را برای خود خالص کند، متولّی او شود و تدبیر امرش را به عهده گیرد؛ یعنی آن احتمالی که میتواند مراد از امانت باشد، ولایت الهیّه است؛ زیرا در این کمال هیچ موجودی نه آسمان، نه زمین و نه غیر آن دو، شریک انسان نیست. از سوی دیگر، چنین کسی تنها خداوند متولّی امور اوست و جز ولایت الهی هیچ موجودی از آسمان و زمین در امور او دخالت ندارد، چون خدا او را برای خود خالص کرده است (ر.ک؛ همان: 349).
8ـ معنا و تفسیر عرضة امانت با تأکید بر دیدگاه علاّمه
در باب این پرسش که مراد از Pعَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلیَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِO، با وجود اینکه این چیزها ازجمادات هستند و به کار بردن واژة تکلیف برای آنها صحیح نیست، دو پاسخ مطرح میشود که عبارتند از: 1ـ مراد از Pعَلیَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِO، اهل آسمانها، زمین و کوهها هستند. 2ـ هدف از معنای آن ،تعظیم شأن امانت است و اینکه مقام این امانت را پاس بداریم (ر.ک؛ طوسی، بیتا، ج 8: 367).
علاّمه چند دلیل میآورد مبنی بر اینکه این امانت، ولایت الهی است و مراد از عرضة آن بر چیزهای مذکور در آیه، مقایسة این ولایت با وضع آنهاست؛ یعنی یکایک موجودات را با آن سنجیدند و قیاس کردند و هیچ یک جز انسان، استعداد پذیرفتن و تاب حمل آن را نداشتند (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 16: 349)، امّا انسان قبول کرد و عهدهدار شد: Pوَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُO و این معنای خلیفه است و حفظ خلیفةاللّه حتمی و لازم است (ر.ک؛ طیب، 1378، ج 10: 537)؛ خلیفهای که خدا برای معرّفی انسان به فرشتگان فرمود: Pإِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةًO (البقره/ 30).
9ـ علّت عرضة امانت بر آسمانها و زمین و اِبا کردن آنها
طبق آیة امانت، موجودات دیگر از پذیرش امانت اِبا کردند و فقط انسان قبول کرد. با این حال، این انسان هم ظلوم و جهول است. معنای امتناع آسمانها و زمین و ترس آنها از امانت و پذیرفتن و حمل آن از سوی انسان آن است که در انسان، استعداد و صلاحیّت پایبندی و دست یافتن به آن هست، ولی در دیگر موجودات نیست و از عهدة آنها خارج است (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 16: 349؛ طیّب، 1378، ج 10: 537 و فیض کاشانی، 1406ق.، ج 3: 883).
در یک بیان کلّی، خداوند بحث شأن را مطرح میفرماید؛ یعنی آسمان، زمین و کوهها استعداد پذیرش این امانت را نداشتند. و از این رو، اِبا کردند. در اینجا اِبا کردن به معنای انکار کردن نیست که منافق و مشرک مطرح شود، بلکه میفرماید شأن انسان طوری خلق شده که این استعداد را دارد و قابلیّت ظهور مراتب عالی ولایت دارد، چنانچه در ائمّه(ع) تجلّی یافت.
یکی از وظایف الهی، ادای امانت است و آن کس که امانتها را نپردازد، زیانکار است. امانت الهی را بر آسمانهای بر افراشته، زمینهای گسترده و کوههای بهپا داشته عرضه کردند که از آنها بلندتر، بزرگتر و گستردهتر یافت نمیشد، امّا نپذیرفتند. اگر بنا بود چیزی به دلیل اندازه و توانمندی از پذیرفتن امانت سر باز زند، آنان بودند، امّا از کیفر الهی ترسیدند و از عواقب تحمّل امانت آگاهی داشتند که ناتوانتر از آنها آگاهی نداشت و آن انسان است که خداوند در باب او فرمود: Pإِنَّهُ کاَنَ ظَلُومًا جَهُولاO (ر.ک؛ شریف رضی، بیتا: 421).
9ـ1) عرضة امانت و قبول یا ردّ آن بر موجود صاحب ادراک و اختیار معنا دارد
از لحاظ منطقی و عقلی، عرضة امانت بر موجوداتی بدون ادراک و شعور معنا ندارد و موجودی که صاحب اراده نباشد، پذیرفتن یا ردّ و ابا کردن او بیمعناست. برای یافتن موجودات صاحب درک و اراده، از تطبیق برخی آیات در این زمینه میتوان کمک گرفت. از جمله آیاتی که در آنها صحبت از عبادت کلّ موجودات عالم هستی است، اعمّ از سجود، تسبیح و تحمید که عبارتند از: Pوَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً ...O (الرّعد/ 15)؛ Pوَ لِلَّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِکَةُ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَO (النّحل/ 49)؛ Pأَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ ...O (الحج/ 18) و Pتُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَن فِیهِنَّ وَ إِن مِّن شیَءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بحَمْدِهِ وَ لَاکِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ...O (الإسراء/ 44). برخی آیات دیگر که در آنها به تسبیح موجودات تأکید شده است، عبارتند از: الحدید/1؛ الرّعد/ 13؛ النّور/ 41؛ الأنبیاء/ 79.
در آیات زیر نیز تمام موجودات، حتّی جمادات به عنوان موجوداتی که درک، شعور، علم و اختیار دارند، معرّفی شدهاند: البقره/ 74؛ النّمل/ 17، 18و 19؛ الحشر/ 21؛ مریم/ 90؛ النّور/ 24؛ یس/ 65 و 82؛ فصّلت/ 21 و 11؛ زلزال/ 4 و 5؛ الأنبیاء/ 69 و هود/ 44.
در برخی از آیات نیز تمام جنبندگان را امّت معرّفی نموده است و برای آنها رسول، نذیر و حشر در نظر گرفته است؛ مانند Pوَ مَا مِن دَابَّةٍ فیِ الْأَرْضِ وَ لَا طَئرٍ یَطِیرُ بجِنَاحَیْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُکُم مَّا فَرَّطْنَا فیِ الْکِتَابِ مِن شیَءٍ ثُمَّ إِلیَ رَبهِّمْ یحُشرُونO (الأنعام/ 38). در این آیه، تمام جنبندگان زمین و آسمان را امّتهایی مثل انسانها نامیده است و برای آنها حشر در نظر گرفته است. در نتیجه، موجودی که حشر داشته باشد، باید نذیر و رسول هم داشته باشد تا بتواند در پیشگاه الهی پاسخگو باشد. چنانچه در آیات بعدی به وجود رسول و نذیر برای تمام امّتها تأکید دارد: Pإِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالحَقِّ بَشِیرًا وَ نَذِیرًا وَ إِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِیهَا نَذِیرO (فاطر/24). یا در Pوَ لَقَدْ بَعَثْنَا فیِ کُلّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّغُوت...O (النّحل/ 36).
مجموعه آیات مذکور که صراحتاً به وجود سجده، تحمید و تسبیح همة موجودات تأکید دارد، این نکته را میرساند که عرضة امانت الهی بر موجودات صاحب ادراک و فهم شعور بوده که قدرت انتخاب و یا عدم پذیرش آن را داشتهاند. بسیاری مفسّران نیز بر همین عقیدهاند؛ از جمله مرحوم طیّب میگوید: «اینکه برخی گفتند اینها شعور و ادراک ندارند، خلاف آیات است، چنانچه مکرّر بیان شده که اینها شعور، ادراک، تسبیح، تحمید، ذکر، عبادت، سجده و معرفت دارند و اخبار هم بسیار است. از این رو، مراد از اهل ولایت، انبیاء، ائمّه و اولیای حق هستند» (طیّب، 1378، ج 10: 537).
البتّه تعدادی از مفسّران نیز بر این اعتقادند که تسبیح موجودات غیرمکلّف به معنای تنزیه نیست، بلکه معنای آیت و نشانه بودن دارد؛ از جملة این مفسّران، زمخشری، طبرسی و ملاّ فتحالله کاشانی است.
10ـ مفهوم ظلوم و جهول
طبق نظر علاّمه امانت الهی که ولایت الهی و کمال صفت عبودیّت است، وقتی به دست میآید که حامل آن، علم به خداوند و عمل صالح داشته باشدکه در واقع، همان عدالت است و کسی که متّصف به این دو صفت (عالم و عادل) بشود، در جایگاهی است که احتمال دارد جاهل و ظالم، بشود؛ زیرا او در حدّ خود و برحسب طبع خویش، جاهل و ظالم است و نمیداند که اگر به این امانت خیانت کند، عاقبت وخیمی به دنبال دارد و آن هلاکت دائم و عذاب اوست. این باعث شده که از حمل امانت الهی نهراسد و آن را بپذیرد. از این رو، نوع انسان به سه قِسم منافق، مشرک و مؤمن تقسیم شد و آسمان، زمین و کوهها این سه قِسم را ندارند، بلکه همه مطیع و مؤمن شدند (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج16: 350). علاّمه برای تأیید معنای ظلوم و جهول، به موضوع تقسیمبندی انسانها که در آیة بعد (الأحزاب/ 73) بیان شده، پرداخته است و به یک نتیجهگیری منطقی رسیده است.
در وجود دیگر موجودات، نسبت به کسانی که برای سود بردن از آنها اظهار امانت میکردند، امکان خیانت و ظلم نبود و در وجود آنها معنا و مفهوم جهل نبود که این، بلندی معرفت ایشان را آشکار میکند و بدین دلیل بود که انسان را ظلوم و جهول نامید (ر.ک؛ فیض کاشانی، 1406ق.، ج 3: 883).
برخی در بیان ستایش انسان، طبق آیة Pلَقَدْ خَلَقْنَا الْانسَانَ فیِ أَحْسَنِ تَقْوِیمٍO (التّین/ 4) جایگاه انسان را تا بهترین نظام خلقت بالا بردهاند:
«ظلم و جهلش عین عدل و دانش است
|
|
وضع شیء بر موضعش در بینش است» (صفیعلیشاه، 1378، ج 1: 601).
|
البتّه دو آیة بعدی: Pثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِین * إِلَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ فلهم أَجْرٌ غَیرْ ممْنُونٍO (التّین/ 5ـ6)، مطابق با سیاق آیة 73 احزاب است (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 16: 350).
معمولا ًبین اوّل و آخر آیه ارتباط است. از این رو، برای فهم بهتر آیه، توجّه به این دو قسمت لازم است. خداوند در آخر آیة مورد نظر، برای بحث امانت ظالم و جاهل را بیان فرمود. با استناد به حدیث پیامبر(ص) «مَن مَاتَ و لَم یعرفُ إِمَامَ زَمانهِ مَاتَ مَیتَةَ الجاهِلیّة» (فیض کاشانی، 1406ق.، ج 2: 81 و مجلسی، 1403ق.، ج 108: 391)، به نظر میرسد بدین علّت باشد که اغلب مردم نسبت به این بزرگواران ظالم و جاهل هستند و حقّ آنها را نشناختند. در واقع، به خود ظلم کردند و به مرگ جاهلانه مردند. در بسیاری از منابع، پس از حدیث مذکور، عبارتِ «وَ میتةَ الجاهلیّة لا تکون إلاّ عَلَی کُفر» آمده است (ر.ک؛ مجلسی، 1403ق.، ج 32: 321 و 331). در نتیجه، طبق استدلال و روایت فوق، نشناختن مقام و مصداق ولایت، مساوی با کفر و شرک است و طبق آیة Pإِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌO (لقمان/ 13)، قطعاً شرک، ظلم بسیار بزرگی است و از اینجا دلیل ظلوم بودن بسیاری از انسانها و نیز ارتباط بین ظلوم و جهول مشخّص میشود (خلاصة آنچه گفته شد، طبق یک رابطة منطقی: جهول بودن ≈ جهل نسبت به مقام امامت و ولایت ← شرک وکفر ← ظلم عظیم ≈ ظلوم1 بودن).
چون طبق سیاق در آیة 73 امانت چیزی است که به واسطة آن، عقاب و ثواب صورت میگیرد. از این رو، انسان ظلم کرد به نفس خودش و جهل ورزید نسبت به امر پروردگارش (البتّه منظور کسانی هستند که ولایت ایشان را نپذیرفتند).
برخی نیز گفتهاند: «انسان این امانت عظیم را پذیرفت، در حالی که از اهمیّت موضوع و پیامدهای مخالفت با این امانت آگاهی نداشت و اگر این را میفهمید، یا اصلاً قبول نمیکرد، یا به آن عمل مینمود» (بهرامپور، 1386، ج 22: 99)، چنانچه خداوند میفرماید: Pلَوْ أَنزَلْنَا هَاذَا الْقُرْءَانَ عَلیَ جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ تِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَO (الحشر/ 21).
11ـ تطبیق معنای امانت از تفسیر آیة 58 سورة نساء
در تفاسیر روایی و کتب حدیثی ذیل آیة مذکور، یعنی Pإِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمَانَاتِ إِلیَ أَهْلِهَاO (النّساء/ 58)، روایاتی آمده که امانت را مقام ولایت ائمّه(ع) معنا کرده است؛ از جمله از حلبی، از زراره «أدوا الولایة إِلَی أَهلِها» در روایت محمّدبن فضیل از امام موسیبن جعفر(ع) روایت شده است: «هم الأئمّة مِن آل محمّد یؤدی الإمام الإمامة إِلی إِمام بَعده و لا یخصّ بها غیره و لا یزویها عنه: ایشان ائمّه از آل محمّد(ص) هستند که باید هر امامی امانتِ امامت را به امام بعد از خود بسپارد و به دیگری ندهد و از امام هم دریغ ندارد». همچنین «إیّانا عنّی، أن یؤدّی الإمام الأوّل منّا إلی الإمام الّذی بَعده الکتب و العلم و السّلاح» (بحرانی، 1416ق.، ج 2: 100ـ102 و عیّاشی، 1380 ق.، ج 1: 246).
12ـ ارزیابی معنا و مصداق امانت الهی با توجّه به شواهد آیة 73 سورة احزاب و آیات دیگر
مفسّران، عرفا و شعرا در معنا و مفهوم امانت فراوان صحبت کردهاند، امّا از یک سو، امانت چیزی است که به دست کسی بسپارند و از سوی دیگر، امین کسی است که صاحب این امانت باشد و طبق روایات مذکور در بخشِ «تأویل امامت در روایات»، این امانت عبارت از ولایت امیر مؤمنین(ع) است. امّام سجاد(ع) نیز در زیارت امینالله به این امانتدار سلام میگوید: «السّلام علیک یا امینالله». در زیارت جامعة کبیره نیز خطاب به اهل بیت(ع) آمده است: «أنتم الأمانة المحفوظة» شما آن امانت حفظ شده هستید. در نتیجه، ائمّه(ع) امینالله هستند و هیچ خیانتی در آنها نیست و این به دو دلیل است: 1ـ موجوداتی تحمّل امانت را ندارند که ظرفیّت وجودی آنها کم باشد؛ مثل آسمانها، زمین، کوهها و دیگر موجودات غیر از انسان. در باب انسان اگر چیزی را به او بدهند که بیش از ظرفیّت علمی یا عملی او باشد، در دریافت آن مشکل پیدا میکند، امّا ائمّه که به عنوان انسان کامل و مظهر تامّ خدا هستند، معنا ندارد چیزی بر آنها فائق آید یا ظرفیّتی بیش از آنها داشته باشد. از این رو، امانت را پذیرفتند. 2ـ هراس از قبول امانت وقتی برای کسی پیش میآید که چیزی را به وی بسپارند و نگران باشد که نتواند به مقصد برساند. ائمّه چون به مقصد رسیدهاند، هراسی از این نظر ندارند. این مسئله به عصمت آنان برمیگردد و آنها چون معصوماَند، در اینکه امانت را به مقصد برسانند، نه قصور دارند، نه تقصیر.
از سویی، از جمع دو آیة آخر سورة احزاب که اوّلی میفرماید امانت را عرضه کردیم و فقط انسان پذیرفت، و آیة بعدی که میفرماید: Pلِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ و...O با توجّه به اینکه لام، لامِ تعلیل یا غایت است، معنای آن چنین میشود: «برای اینکه خدا این افراد را عذاب کند». از این رو، رابطهای بین این امانت و منافق و مشرک است؛ یعنی بحث امانت باید امری باشد که به واسطة آن، دستههای مختلف منافق، مشرک و مؤمن از هم متمایز شوند. اگر طبق نظر برخی مفسّران، امانت همان «عقل»، «اختیار»، «روح»، «عشق» یا «فیض الهی» باشد، به واسطة اینها سه گروه انسانهای مذکور در آیه از هم متمایز نمیشود، چون هر سه دسته بهظاهر موارد بیان شده را دارند. از سوی دیگر، فرشتگان نیز عقل دارند، امّا امانتدار الهی نیستند. اگر چنانچه برخی دیگر از مفسّران بیان داشتهاند، منظور از امانت، «تکالیف الهی» باشد، جنّیان نیز مکلّفاَند و دیگر موجودات نیز در حدّ خود نماز و تسبیح دارند2، ولی هیچ یک امین خداوند نشدند. معرفت حقتعالی و توحید نیز نمیتواند امانت الهی باشد، چون همة موجودات (ر.ک؛ آیات و دلایل عنوان فوق) و همة انسانها (الأعراف/ 172) یگانکی خدا را قبول کردهاند.
بنابراین، با توجّه به دلایل مذکور و شواهد موجود در آیة 73 سورة احزاب، بین عرضة امانت و بحث نفاق، شرک و ایمان ارتباط است؛ یعنی این امانت، میزانی است که به واسطة آن، منافق، مشرک و مؤمن شناخته میشوند. امام صادق(ع) در زیارت مطلقة امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «السَّلاَمُ عَلَی مِیزَانِ الْأَعْمَال» (مجلسی، 1403ق.، ج 97: 287 و330 و عاملی، بیتا: 46) در زیارت دیگری نیز از ایشان آمده: «السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا مِیزَانَ یَوْمِ الْحِسَاب» (عاملی، بیتا: 92).
خداوند در سورة نحل میفرماید: P...إِنَّمَا یَبْلُوکُمُ اللَّهُ بِهِ و َلَیُبَیِّننَ لَکمُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَا کُنتُمْ فِیهِ تخَتَلِفُون * وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةًوَاحِدَةً وَ لَاکِن یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَ یَهْدِی مَن یَشَاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنتُمْ تَعْمَلُونO (النّحل/ 92ـ93)؛ یعنی خداوند شما را بهوسیلة او آزمایش میکند، برای اینکه مشخّص شود برای شما آنچه در آن اختلاف میکردید (که کدام حقّ و کدام باطل هستید. در تفسیر برهان ذیل آیه آمده است: «إِنَّمَا یَبْلُوکُمُ اللَّهُ بِهِ؛ یعنی بهواسطة علی(ع) » (بحرانی، 1416 ق.، ج 3: 450).
از قسمت آخر آیة فوق (کُنتُمْ فِیهِ تخَتَلِفُون( و آیات اوّل سورة نبأ نکاتی به دست میآید که عبارتند از: در برخی تفاسیر ذیل سه آیة Pعَمَّ یَتَسَاءَلُون * عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ * الَّذِی هُمْ فِیهِ مخْتَلِفُونO (النّبأ/ 1ـ3)، روایات بسیاری از پیغمبر(ص)، امیرالمؤمنین(ع) ، امام باقر(ع) ، امام صادق(ع) و حضرت امام رضا(ع) آمده که «نباء عظیم»، «ولایت، خلافت و وصایت امیرالمؤمنین» است (طیّب، 1366، ج 13: 349ـ350؛ بحرانی، 1416ق.، ج 5: 564؛ عروسی حویزی، 1415ق.، ج 5: 491؛ قمی، 1404ق.، ج 2: 401؛ صفیعلیشاه، 1378، ج 1: 807 و طباطبائی، 1417ق.، ج 20: 163). البتّه علاّمه آن را مربوط به بطن قرآن میدانست (نه تفسیر). همچنین از أمیرالمؤمنین ذیل این آیه آمده است که میفرماید: «مَا لله آیةٌ هِیَ أکبرُ منّی و لا لله مِن نبأ أعظم منّی و لقد فُرِضَت ولایتی علی الأمم الماضیّة، فأبت أن تقبلها» (بحرانی، 1416 ق.، ج 5: 564 و صفّار، 1404ق.، ج 1: 77).
در روایت دیگری حضرت رضا(ع) از پدران خود از حضرت رسول(ص) میفرماید: «یا علیّ أنت حجّة اللَّه وأنت باب اللَّه، وأنت الطّریق إلی اللَّه، وأنت النّبأ العظیم، وأنت الصّراط المستقیم...» (ابنبابویه، 1378ق.، ج 2: 6).
مرحوم طیّب ضمن توضیح در این باب، احادیثی را نیز به عنوان شاهد آورده است؛ از جمله اینکه حضرت رسول(ص) میفرماید: «الأمرُ مِن بَعدی لِمَن هو منّی بِمنزلةِ هارون مِن موسی فأنزل اللَّه عمّ یتساءلون عن النّبأ العظیم منهم المصدّق بولایته و خلافته و منهم المکذّب بها» در روایت دیگری به نقل از علقمه و نیز اصبغبن نباته آمده که امیرالمؤمنین(ع) فرموده است: «أَنَا واللَّه النّبأ العظیم الّذی هم فیه مختلفون» و در یکی از آن دو میفرماید: «الّذی فیه اختلفتم». مفسّر در ادامه میگوید که الف و لامِ «النّبأ»، الف و لام عهد است و «نبأ» مفرد [مربوط به یک چیز] است و از این رو، عمومیّت ندارد، مسئلة ولایت روح اسلام است و اسلام بدون ولایت فقط یک مجسّمة بیروح است. وی اسلام را به یک درخت عظیم مثال زده که ریشة آن، اصول عقاید، قامت آن اخلاق حمیده و شاخ و برگ آن، احکام اسلامی و فروع دینی است، ولی این درخت، میوه و ثمر ندارد تا پیوند ولایت به او نخورد (ر.ک؛ طیّب، 1366، ج 13: 349ـ350).
همچنین خداوند میفرماید: Pیَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَO (الأنفال/ 27). در تفسیر آن آمده است: «وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ فِی آلِ محمّد وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ؛ یعنی در امانت آل محمّد (که امانت است از خدا و رسول به شما،) خیانت میکنید»، چنانکه رسول خدا(ص) فرمود: «إنّی تارکٌ فیکم الثّقلین کتاب اللّه و عترتی» و این امانت عظیم بود که بعد از پیامبر در آن خیانت شد، بعد از آنکه قرآن بیان فرمود: Pإِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِهاO (حسنی ابوالمکارم، 1381: 215).
وی همچنین به این حدیث پیامبر(ص) استناد کرده که میفرماید: «لا ایمان لِمَن لا أمانةَ له و لا دین لِمَن لا عهد له» و کفر کسانی را نتیجه گرفته است که روز غدیر عهد شکستند و بعد از پیامبر(ص) در امانتِ امامت که حقّ اهل بیت(ع) وی بود، خیانت کردند و فدک را از فاطمه(س) گرفتند و بین خود و دختران خویش قسمت کردند. از قول ابنزید نیز آورده است: «مراد از این امانات، «دین» است: «و هؤلاء المنافقون ایتمنهم اللّه علی دینه فخانوا إذا ظهروا الإیمان و اسرّوا الکفر»، یعنی خداوند به منافقان دین را به امانت سپرد و آنها در دین خیانت کردند، چون ایمان خود را ظاهر کردند و کفر خود پنهان نمودند. با این وجه، Pقُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبیO (الشّوری/ 23) و Pآتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُO (الإسراء/ 26) از ایمان بود و «إنّ الله عهد إلیّ فی علی»، دین بود چون رعایت نکردند، ایمان به ظاهر داشتند و کفر پنهان کردند: Pوَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَO (المائده/ 44) (حسنی ابوالمکارم، 1381: 218).
نکتة دیگر در باب دو آیة آخر سورة احزاب این است که اگر منافق، مشرک و مؤمن بخواهند از هم جدا شوند، دربارة انسان باید معنی بدهد، چون فرمود آسمان، زمین و... از پذیرش آن ابا کردند و چون معمول نیست کوهها منافق یا مشرک شوند، این گروهی که معمولاً در مؤمن و غیرمؤمن معرّفی میشود، باید در میان انسانها باشد. در بین مفسّران، علاّمه دراین باب به صورت عقلی و پس از آن، روایی درکنار آیات بحثی را مطرح نموده است. چکیدة مطالب وی چنین است: «چیزی که به عنوان امانت معروف است، کمال حاصل از دین و اعتقادات است؛ یعنی همان چیزی که به واسطة آن کمالات انسان بروز میکند و از سویی، کسانی که کمالات ایشان بروز نکرده، به عنوان منافق و مشرک معرّفی میشوند» (طباطبائی، 1417ق.، ج 16: 351ـ 352). به عبارتی، عدهای با دین رشد کرده، علوّ مقام مییابند و خلوص آنان مشخّص میشود و عدّهای هم سقوط میکنند و نهایت پستی آنها معلوم میگردد. کسی که از مخلصانِ مؤمنان شود، از مشرکان جدا میگردد و به دلیل این خلوص، خداوند ولایت او را به عهده میگیرد، چنانچه فرمود: Pاللَّهُ وَلیُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ...O (البقره/ 257). در نتیجه، این امر ولایت کلّیّة الهی است؛ یعنی فرد از پایین شروع کرد و رفت تا به بالا رسید و به واسطة خلوص، خداوند ولایت او را پذیرفت و مولای او شد. این مسیری که مؤمن خالص رفت، همان صراط مستقیم است و در طول مسیر، منافق، مشرک و مؤمنِ خالص از هم جدا شدند. صراط مستقیم طبق روایات، ولایت کلّیّه یا ولایت امیرالمؤمنین(ع) است. پس چیزی که ولایت امرش را خدا به عهده میگیرد، مسیر ولایت کلّیّه است و این مسیر توانایی دارد که منافق، مشرک و مؤمن را جدا کند. از این رو، میتوان گفت این مسیر همان میزان است که به امیرالمؤمنین(ع) تأویل شده است، چنانچه در تفسیر قمی ذیل آیة Pاللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتابَ بالحق وَ الْمِیزانَO (الشّوری/ 17) آورده است: «المیزان، أمیرالمؤمنین(ع) و دلیل بر این گفته، سخن خداوند است در آیة 7 سورة الرّحمن که میفرماید:Pوَ السَّماءَ رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِیزانَO قَالَ یَعنِی الإِمَام» (قمی، 1404ق.، ج 2: 274). همچنین ذیل آن آورده است: « Pوَ السَّماءَ رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِیزَانَO قَالَ السَّمَاءُ رَسُولُ اللَّهِ(ص) رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ الْمِیزَانُ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ(ع) نَصَبَهُ لِخَلْقِهِ» (قمی، 1404ق.، ج 2: 343). بنابراین، از مجموع آیات مذکور و روایات ذیل آن میتوان نتیجه گرفت که حضرت علی(ع) میزان و محک است که همه خود را بر ایشان عرضه میکنند که آیا توانستهاند امانت را عرضه کنند یا نه و هر کس خوب عرضه کرده، مؤمن و خالص است وگرنه منافق و مشرک است.
نتیجهگیری
تاکنون برای معنا و مصداق امانت الهی در آیة امانت تحلیلها و تفاسیر گوناگونی عنوان شده است، ولی کمتر با توجّه به آیة بعد از آن مورد بررسی قرار گرفته است. سیاق آیة آخر سورة احزاب، علّت و غایت دستهبندی انسانها به سه دستة منافق، مشرک و مؤمن است. از این رو، امانت باید میزانی باشد که به واسطة آن این سه دسته از هم جدا شوند. بیشترین مصادیق بیان شده از سوی مفسّران عبارت است از:
1ـ اختیار و تکالیف شرعی همچون نماز، روزه و دیگر اوامر و نواهی الهی که بیش از همه مورد اقبال مفسّران قرار گرفته است. این موارد به عنوان مصداق امانت، صحیح به نظر نمیرسد؛ زیرا جنّیان نیز مختار و مکلّف هستند، در حالی که تنها حامل امانت، انسان است. با استناد به آیات قرآن، دیگر موجودات نیز در حدّ خود تکالیفی چون ذکر، نماز و تسبیح دارند.
2ـ امانتهایی که مردم از یکدیگر میگیرند و نیز وفای به عهدها در برخی تفاسیر، از مصادیق امانت معرّفی شده است. این دو مورد جزو اوامر الهی محسوب میشوند و همان ادّله برای نقض آن حاکم است.
3ـ برخی عقل را مصداق امانت الهی میدانند، امّا با در نظر گرفتن اینکه فرشتگان دارای عقلاَند و امانتدار الهی نگشتند، همچنین عقل مُقسِّم انسانها به مؤمن، کافر و منافق نیست؛ زیرا کافر و منافق نیز به ظاهر عقل دارد. بنابراین، مصداق امانت، عقل هم نمیتواند باشد.
4ـ گروهی توحید و معرفت خداوند را به عنوان مصادیق امانت گرفتهاند، امّا از آنجا که این دو مخصوص انسان نیست و در دیگر موجودات بهویژه در فرشتگان و جنّیان، در حدّ خودشان نیز وجود دارد که این مصداقیابی صحیح به نظر نمیرسد.
5ـ دین حقّ و عمل به آن را برخی مصداق امانت میدانند، در حالی که آیه تصریح دارد که همة انسانها آن امانت را پذیرفتند، امّا به گونهای که مشاهده میگردد، بسیاری از مردم بیدین هستند.
6ـ آنچه که علاّمه مصداق امانت الهی بیان نموده، کمال دین است؛ یعنی ولایت کلّیّة الهی که از سوی خداوند به خلیفهاش در زمین به ودیعه سپرده شد و دیگر موجودات استعداد پذیرفتن آن را نداشتند. در این باب، هیچ موجودی شریک انسان نیست، امّا انسانها به واسطة آن از هم متمایز میگردند و بالاترین حدّ آن به انسانهای کامل و خلفای الهی روی زمین، یعنی انبیاء و ائمّه(ع) سپرده شده است. در این نوشتار، این نظر با استناد به دیگر آیات و تفاسیر ذیل آنها و روایات تقویت شده است و آن ولایتی است که اوّلیّن کسی که از این امّت به آن رسید، امیرالمؤمنین(ع) بود. از این رو، لقب ایشان در ادعیّه و زیارات مأثور، «امینالله» است.
7ـ عرفا نیز مصادیقی بیان کردهاند؛ از جمله: عشق، عقل، معرفت، عهد الست، روح، قرآن، اختیار، اسرار حق و فیض الهی. دلایل ردّ برخی از این موارد، مثل عقل، اختیار و تکلیف بیان شد و برخی نیز مانند عشق، روح و فیض الهی، به عنوان مصداق امانت، قابل اثبات نمیباشد؛ زیرا مقسّم انسانها به سه گروه مذکور نیست. با در نظر گرفتن ولایت کلّیّة الهی به عنوان مصداق امانت خداوند، میتوان معنای ظلم و جهل کثیر انسان را به صورت اَشکال زیر نشان داد.
﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ﴾
|
«مَن مَاتَ وَ لم یعرف إمام زمانه مَاتَ میتةً الجاهلیّة و میتةُ الجاهلیّة لا تکون إلاّ علی کفر»
|
ولایت کلّیّه، مقسم انسانها به سه دستة منافق، مشرک و مؤمن است.
|
پینوشتها:
1ـ برای نشان دادن شدّت و عظمت این ظلم به صیغة مبالغه آمده است.
2ـ آیات مربوط به آن، ذیل عنوانِ «عرضة امانت و قبول یا ردّ آن، بر موجود صاحب ادراک و اختیار، معنا دارد» گذشت.