- مقدمه
مطالعة زبان، مطالعة ذات و ماهیت انسان و مطالعة ویژگیهای انحصاری ذهن اوست (چامسکی، 1977: 100). آغاز این مطالعه، یافتن پاسخی برای این سؤال است که ما چه میدانیم، وقتی
زبانی (مثل فارسی) را میدانیم؟ (چامسکی، 1972: 24). پاسخ زبانشناسی زایشی این است
که ما دستور زبان را ، یعنی مقولهها1 و الگوهای2 (= قواعد) زبان را میدانیم (لارسن 2010: 54). به عبارت دیگر، نحو محور دانش زبانی انسان است و بر همین اساس مطالعة نحو، مطالعة ماهیت
و ذات انسان و دریچهای به مطالعة ذهن او تلقی میگردد. از منظر زبانشناسی زایشی، بخش اعظمی از دانش [زبانی] ما مادرزادی و بر گرفته از وجود پیشین است (چامسکی، a1986: 263؛ 1988: 4- نقل از دبیرمقدم 1383: صص490-491). به اعتقاد چامسکی، کودک در بدو تولّد
مجهز به دانش زبانیِ زیستی است و بر اساس همین دانش، دادههای محدود و اندک را به نظامی پیچیده و غنی مبدل میسازد (a1986: xxv،xxvi،7). وی این دانش ذاتیزیستی را دستور جهانشمول3 نامیده و چنین ابراز میدارد که "دستور جهانشمول یک دستور نیست، بلکه الگوی کلان/ طرحی4 برای دستور است (چامسکی، 1972: 180 و 183)". بنابراین، مطالعة نحو زبان کودک و نحوة فراگیری آن، مطالعة این طرح و راهکاری علمی و عملی برای پی بردن به ویژگیهای هستیشناختی و معرفت شناختی انسان است (چامسکی، a1986: 3و5). نیز بر همین مبنا،
هدف غائی زبانشناسی نظری را حصول کارآئی تبیینی معرفی کرده و مصداق این کارآئی را
نیز تبیین پدیدة زبانآموزی کودک اعلام نموده است. مقالة حاضر بر آن است تا با حفظ این
هدف بنیادی، بر اساس دادهها و شواهد فراگیری نحو زبان فارسی به بررسی ماهیت
دستور جهانشمول و دانش نحوی کودک بپردازد. این پژوهش از نوع توصیفی- تحلیلی است و
دادههای آن، شامل 553 پاره گفتار ثبت شده از نحو اولیه (تا پایان 2 سالگی) یک کودک
فارسی زبان است که به همراه بافت تولید عیناً ثبت و آوانویسیِ کلی شده و از حیث ویژگیهای واژگانی و نقشی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتهاند. پس از این مقدمه، مقاله در سه بخش
تنظیم شده است. بخش دوم به بیان مسأله و مرور فرضیههای مرتبط اختصاص یافته است.
بخش سوم، به بحث و ارائة شواهد پرداخته و بخش پایانی نیز دربردارندة نتایج و یافتهها
است.
1-2. بیان مسأله
در چهارچوب نظریِ زایشی، دو دیدگاه دربارة ماهیت دستور جهانشمول در بدو تولّد،
مطرح شده است. برخی دستور جهانشمول را ناقص و بلوغ را عامل اصلی تکوین آن میدانند،
برخی دیگر نیز بر کامل بودن درخت زبانی کودک از بدو تولّد تأکید نموده و تعامل و درونداد
را عامل فعلیت و توسعة آن فرض کردهاند. از نظر محققان دیدگاه اول، نحو اولیة کودک
دارای ماهیت واژگانی است و کودک در بدو تولّد به مقولههای نقشیِ زبان محیط خود دسترسی ندارد و به همین دلیل درخت زبانی تولیدات وی حداکثر تا سطح گروه فعلی فعّال است5. برای سهولت بحث، این دیدگاه را واژگانگرا مینامیم. فرضیة واژگانی- معنائی6 (ردفورد 1990)،
فرضیة یادگیری واژگانی7 (کلاهسن و همکاران 1996)، فرضیة فرافکنی واژگانی کمینه8 (ردفورد 1996، 2000 و 2006) و فرضیة ادغام واژگان- محور9 (روپر 1996) در قالب همین دیدگاه طرح شدهاند.
محققان دیدگاه دوم، اما، معتقدند کودک در بدو تولّد به همة مقولههای نحوی، اعم از واژگانی و نقشی، دسترسیِ بالقوّه دارد. آنها درخت زبانی تولیدات کودک را کامل فرض میکنند و با طرح ایده درتعیّنبودگی10 عدم بروز مقولههای نقشی در زبان کودک را ناشی از فقر واژگانی میدانند نه در دسترس نبودن آنها. این دیدگاه را نیز دیدگاه درخت کامل مینامیم. فرضیة مرحلة مصدر اختیاری11 (وکسلر 1992، 1994؛ هریس و وکسلر 1996)، فرضیة در تعیّن بودگی نقشی12 (هیامز 1996، 1998، 2000، 2006) و فرضیة اولیة نحو13 (پلتزک 1996) نیز در این چارچوب ارائه گردیدهاند.
فرض قطعی هر دو دیدگاه این است که در فرایند رشد زبان، کودک مقولههای واژگانی را زودتر از مقولههای نقشی فرا میگیرد. در حقیقت، وجه اشتراک همة دیدگاههای زایشیِ فراگیری نحو، اعم از واژگانگرا یا درخت کامل، قائل شدن به تقدّم قاطع فراگیری مقولههای واژگانی بر مقولههای نقشی است (ردفورد 1990: 46-48؛ کلاهسن و همکاران 1996: 130-134؛ هریس و وکسلر 1996: 2 ؛ وکسلر 1994: 335 ؛ هیامز 1996: 96-113،2000، 2006؛ ردفورد 1996: 45 و 75-76 ؛ ردفورد 2000؛ پلتزک 1996: 376 و 407 و روپر 1996: 441).
پیامد طرح این ایدة مشترک، اعتقاد به عدم بازنماییِ گرههای نقشی مثل زمان/ تصریف، متممنما ، مبتدا و کانون در نحو اولیة کودک است. بر همین مبنا، مطابق هر دو دیدگاه واژگانگرا و درخت کامل، در نحو اولیة کودک گروههای تصریف/ زمان، متممی، کانون و مبتدا و در نتیجه ساخت اطلاع غیرفعّال هستند. تصریح این نکته ضروری است که غیرفعّال بودن این عناصر در دیدگاه واژگانگرا به معنای فقدان و غیرموجود بودن آنها است اما در دیدگاه درخت کامل به مفهوم درتعیّن یا غیرآشکار بودن (=بالقوّه بودن) است. درست به همین دلیل است که نمودار درختی تولیدات زبانی کودک در دیدگاه واژگانگرا حداکثر تا سطح گروه فعلی ترسیم میشود و اصطلاحاً واژگانی است اما در دیدگاه درخت کامل، نمودار درختی این تولیدات کامل است. دو نمودار زیر به ترتیب نمایانندة دو دیدگاه واژگانگرا و درخت کامل دربارة تولیدات یککلمهای زبان کودک هستند:
(1) نمایش تولیدات یکواژهای در دیدگاه واژگانگرا
V
V N
+patient
ball
(2) نمایش تولیدات یک واژهای در دیدگاه درخت کامل
IP
DP TP
D NP T AgrSP
AgrS AgrOP
AgrO VP
DP V’
V DP
D NP
e e e e e e e e ball
با مشاهدة دو درخت فوق، به این نتیجه میرسیم که هیچ یک از دو دیدگاه واژگانگرا و درخت کامل، هر کدام با بیانی متفاوت، نحو کودک را تمامعیار نمیدانند. سؤال اصلی در این پژوهش، ارزیابی همین نکته است: نحو اولیة کودک فارسی زبان دارای چه ماهیتی است؟ به بیان سادهتر، بررسی روند فراگیری مقولههای واژگانی و نقشیِ زبان فارسی ما را به چه تحلیلی دربارة ماهیت نحوِ کودک فارسیزبان میرساند؟ آیا این دادهها و شواهد نیز تمامعیار نبودن نحو اولیة کودک را تأیید میکنند؟ برای این منظور، در ادامه به بررسی سیر تکوین و فراگیری مقولههای واژگانی و نقشی میپردازیم تا معلوم شود آیا این دادهها تقدّم قطعی فراگیری مقولههای واژگانی بر مقولههای نقشی را نشان میدهند. بر اساس نتیجة این تحلیل، تلاش خواهیم کرد به سؤال اصلی این پژوهش دربارة وضعیت نحو در زبان کودک فارسیزبان پاسخ دهیم.
2. بحث
پیش از شروع بحث لازم است روشن کنیم که وقتی میگوییم کودک مقولهای را فراگرفته، منظورمان چیست.
معیار ما در ترسیم روند رشد نحوی کودک ، فراگیری یک عنصر، ساخت یا مقولة خاص است نه تسلّط بر آن. تسلّط بر یک عنصر یا مقوله تابع عوامل فراوانی همچون بلوغ زیستیِ دستگاه گفتار، رشد مغز و … است (ردفورد، 1990: 274-277). بنابراین، نباید آستانة فراگیری و آستانة تسلّط را با هم یکی دانست. آستانة تسلّط، کاربرد درستِ حداقل 90 درصدی برای هر وند یا عنصر نقشیدستوری است؛ لیکن، معیار فراگیری کاربرد زایا14، تقابلی15 و گزینشی16 است (همان منبع: 24-25). به بیان دیگر، بحث فراگیری با پدیدة نشانداری ارتباط مستقیم دارد؛ وقتی گفته میشود کودک مقولهای یا ساختی را فراگرفته است یعنی نمونههای بینشان آن مقوله/ ساخت را به صورت زایا، تقابلی و گزینشی بکار میبرد. پر واضح است موارد تعمیم افراطی خود مؤید موضع فوق هستند نه نقیض آن، زیرا در تعمیم افراطی صورت بینشان یا کم نشان جایگزین صورت نشاندار میشود. با این مقدمه، به اصل بحث میپردازیم.
در فاصلة زمانی بین 12 تا 18 ماهگی، کودک فارسیزبانِ مورد مطالعه 174 پاره گفتار تولید کرد که جدول زیر بسامد هر یک از عناصر واژگانی اصلی را در تولیدات این بازة زمانی نشان میدهد17:
جدول (1) بسامد عناصر واژگانی اصلی در فاصلة زمانی 12-18 ماهگی
عنصر/مقوله واژگانی
|
بسامد
|
13 و 14 ماهگی
|
15 و 16 ماهگی
|
17 و 18 ماهگی
|
جمع
|
اسم
|
16
|
14
|
66
|
96
|
فعل
|
13
|
14
|
25
|
52
|
صفت
|
3
|
0
|
9
|
12
|
حرف اضافه
|
0
|
0
|
2
|
2
|
جمع
|
32
|
26
|
96
|
162
|
مطابق جدول فوق، عنصر/ مقولة اسم بیشترین بسامد را در تولیدات اولیة کودک مورد مطالعه داشته است. پس از اسم فعل دارای بالاترین بسامد بوده و صفت و حرف اضافه نیز به ترتیب در مرتبة بعدی بودهاند. نمودار زیر بسامد مقایسهای عناصر واژگانی را نمایش داده است:
نمودار (3) بسامد مقولههای واژگانی اصلی در تولیدات (12-18 ماهگی)
وکسلر (1994)، هریس و وکسلر (1996)، هیامز (1996،2006) ، چامسکی (1999)، ردفورد (2000)، اورزوکمپن (2003)، کمپن (2004) و دین (2004) همگی معتقدند تصویر کلی دستور زبان کودک در فاصله سنیِ 12 تا 18/20 ماهگی پدیدار میشود. اگر این ایده را بپذیریم، باید بگوییم نحو اولیة کودک فارسی زبان دارای سبک اسمی18 است زیرا همانگونه که نمودار فوق نشان میدهد عنصر واژگانی اسم نسبت به سایر عناصر واژگانی دارای بیشترین بسامد در تولیدات 12 تا 18 ماهگی است. محققان زایشی، غیبت نظام حالت، نظام مرجع گزینی و دیگر ویژگیهای خاص زبان کودک، مثل غیرفعّال بودن عناصر نقشی، را ناشی از همین سبک اسمی زبان وی دانستهاند.
اما شواهد مختلف نشان داده است که کودک فارسی زبان فراگیری مقولهای را با فعل آغاز کرده است. پاره گفتارهای زیر مؤید این ادعا هستند19:
بده!
|
1) [bede↑]12;1
|
بخور!
|
2) [x:ə↑]12;3
|
بِدِش!
|
3) [bedeš↑]13;3
|
شیربده!
|
4) [mæm bede↑]13;3
|
خوراکی بده!
|
5) [’æm bede↑]14;0
|
آب بده!
|
6) [’æb bede↑]14;0
|
شیر بده!
|
7) [ši bede↑]14;0
|
در فاصلة سنی تولید نمونههای (1) و (2)، بیثباتی نشانه امر «بـ » مشهود است، اما در نمونههای (3 تا 7) تثبیت این عنصر صرفی قطعی شده است. همانگونه که در آغاز این بخش گفته شد، کاربرد زایای یک وند در پایههای مناسب علامت فراگیری آن وند و مقولة میزبان آن (در اینجا فعل) است. بهعلاوه، نشانة دیگر فراگیری یک وند، توجه به محدودیتهای خاص زبانی آن وند در پیوستن به برخی پایههای بالقوه است. دو نمونة زیر دارای مفهوم امری بوده، لیکن فاقد نشانة صرفی امر هستند:
(لباسهای من را) عوض کن!
|
8) [’æbæs↑]14;0
|
(این را برای من) باز کن!
|
9) [bas↑]14;0
|
در این دو نمونه، جزء فعلی فعل مرکب محذوف است. با این وجود، علامت امر به جزء اسمی نیز ملحق نشده است. در کاربرد تکوینی دو فعل فوق، باز هم عنصر امری ساز اضافه نشد (صحرایی 1387: 183-226). این وضعیت نشان میدهد که کودک مورد مطالعه محدودیتهای خاص زبان فارسی (در اینجا محدودیتهای واژ- واجی) در کاربرد وند امریساز را رعایت کرده است.براساس این توضیحات و مطابق معیار ساختواژی فراگیری مقولهای، کودک مورد مطالعة این پژوهش فراگیری مقولة واژگانی فعل را آغاز نموده است اما هنوز اسم و سایر مقولات واژگانی را فرانگرفته است. بر این اساس، میتوان نمودار زیر را برای پارهگفتارهای دوکلمهای (4) تا (7) در فوق ارائه نمود:
نمودار (2) نمایش پارهگفتارهای دوکلمهای امری
Force P
Spec Force´
Forceº IP
[+IMP] Spec I´
Ø I VP
[Pres] V´
NP V
ši
bede
در نمودار فوق، فراگیری فرافکن نقشیِ قطعی در نظر گرفته شده است. حذف فاعل در جملات امری، یک قاعدة جهانی است و در نمودار فوق با علامتِ تهی نشان داده شده است. حضور فرافکن پیشینة تصریف نیز در نمودار فوق پیشفرض است زیرا پس از گره نقشی حتماً باید حضور داشته باشد.
پیدایش زودهنگام پارهگفتارهای امری استدر 14 ماهگی که محور فراگیری نحو
در کودک فارسیزبان، فعل است و این عنصر واژگانی اولین مقولهای است که فراگیری آن در
نحو اولیة کودک فارسی زبان قطعی گردیده است. حال اگر مطابق دیدگاه محققان زایشی، بپذیریم که تصویر کلی دستور زبان کودک در فاصله سنیِ 12 تا 18/20 ماهگی پدیدار میشود، باید
بگوییم که نحو اولیة کودک فارسی زبان دارای سبک فعلی است. پر واضح است که اولین
پیامد مشاهدة فوق در چهارچوب مورد بحث این است که دیگر نمیتوان غیرفعّال بودن نظام حالت و نظام مرجعگزینی را نیز ناشی از سبک اسمی زبان کودک دانست. پیامد دیگر این است که
سبکِ فعلی نحو اولیة کودک حکایت از فعّال بودن حوزة نقشیِ نحو اولیة کودک دارد و این به معنای رد شدن ایدة زایشیها مبنی بر تقدّم قاطع فراگیری مقولههای واژگانی بر مقولههای نقشی است.
همانطور که در جدول شماره (1) نشان داده شده است، در طول (13) و (14) ماهگیصفت فقط سه رخداد داشته است. معیار صرفی و معیار نحوی هیچ سرنخی از فراگیری مقوله صفت ارائه نمیکنند. در مورد حرف اضافه نیز وضع روشن است. رخداد صفر این عنصر واژگانی حاکی از عدم فراگیری آن است.
در موردِاسم ذکر این نکته حائز اهمیت است که علیرغم بسامد بالاتر نسبت به فعل، تا پایان 16 ماهگی هیچ نوع علامت صرفی یا توزیعی (نحوی) از فراگیری آن دیده نشد. برای پیگیری روند فراگیری مقولة اسم، به پاره گفتارهای (11) تا (17) توجه کنید:
اونُ بده!
|
10) [’un bede↑]14:0
|
بچه جون
|
11) [ bæče ĵun]16;0
|
بچة بد
|
12) [bæče bæd]16;0
|
اینا(ها)ش
|
13) [’inaš] 16;0
|
اینا(ها)ش.
|
14) [’inaš]16;3
|
اونا(ها)ش.
|
15) [’unaš]16;3
|
عروسکِ قشنگ
|
16) [’ærus e gæšæ]17;2
|
حضور ضمیر اشارة «آن» در پاره گفتار (10) جالب توجه است، اما رخداد انحصاری آن در
تنها بافت مذکور نشاندهندة تقلیدی بودن آن است. مطابق نمونههای فوق، اولین نشانههای فراگیری مقولة اسم در نمونههای (11) و (12) هفتۀ آخر شانزده ماهگی مشاهده شده
است. این شواهد از نوع توزیعی (نحوی) بوده اما غیبت کسرة رابط در این نمونهها نشان میدهد
که فراگیری اسم هنوز قطعی نیست. پارهگفتار (13) که در پایان 16 ماهگی مشاهده شد،
کلیشهای و غیر قابل تقطیع است. کودک مورد مطالعه، این پاره گفتار را به صورت زایا،
لیکن کلیشهای، در مورد هر سؤالی که دارای پرسشواژه کو/کجا بود، بکار میبرد. مثلاً در
پاسخ سؤالاتی مثل مامانت کو؟، فاطمه جان، کجایی؟ و عروسکت کجاست؟ پاسخ یکسانِ (13)
را میداد. حضور (15) و همزمان کاربرد زایای نمونة (14)، که در حقیقت گونة قابل تقطیع
(13) است، نشان میدهد که کودک مورد مطالعه تمایز کاربردی و معنایی «این» به عنوان
ضمیر اشاره به نزدیک و «آن» به عنوان ضمیر اشاره به دور را فراگرفته است. به اعتقاد این نگارنده، احراز تمایز فوق از سوی کودک سرنخ تلویحیای از فراگیری مقولة واژگانی اسم است. ردفورد (1990: 101) نیز این موضع را در مورد کاربردهای زایای this و that در فراگیری زبان انگلیسی اتخاذ کرده است. اگر فراگیری تمایز بین ضمیر اشاره به نزدیک یعنی «این» و ضمیر اشاره به دور یعنی «آن» را اولین نشانه قطعی برای فراگیری مقولة اسم در چارچوب معیار صرفی در نظر بگیریم، پیدایش کسرة رابط در نمونة (16) نیز، به عنوان اولین شاهد نحوی، مؤید فراگیری مقولة اسم و گروه اسمی است. بر اساس این شواهد، میتوان ادعا کرد که مقولة اسم در 18 ماهگی فراگرفته شده است.
پیدایش حروف اضافه در همین مقطع، خود میتواند شاهدی از فراگیری مقولهای اسم و
حرف اضافه باشد. نمونههای(16)و (18) به صورت نسبتاً زایا در اواسط 18 ماهگی مشاهده
شدند:
از این
|
17) [’æzin]17;2
|
از این بده!
|
18) [’æzin bede↑] 17;3
|
در نمونههای فوق ضمیر اشاره به نزدیک «این» متمم حرف اضافة «از» است و همین حضور متمم به عنوان شاهدی برای فراگیری حرف اضافه کفایت میکند. از سوی دیگر، صرف کاربرد حرف اضافه میتواند دلیلی بر فراگیری مقولهای آن نیز باشد زیرا همانگونه که نمونههای(17) و (18) نشان میدهند حرف اضافه «از» با متمم مناسب بکار رفته است؛ یعنی ملزومات چارچوب زیرمقولهای را رعایت کرده است. نمونة (19) ضمن تأیید نکته فوق، نشان میدهد کودک مورد مطالعه در انتخاب متمم به صورت گزینشی و متناسب با بافت عمل میکند:
19) [’æzun bede↑] 17;3 .از اون بده
صفات عمدتاً در فاصلة سنی 17-18 ماهگی پدیدار شدند. همانگونه که جدول(1) نشان داد، در این فاصلۀ سنی،کودک مورد مطالعه، 9 مورد صفت را در قالبی نسبتاً زایا بکار برده است. نکته مهم و قابل ذکر این است که این صفات یا تنها بکار رفتهاند، یا به همراه اسم (موصوف). نمونههای (20) تا (24) کاربرد صفات را در این مقطع سنی نشان میدهند:
عروسکِ قشنگ
|
20) [’ærus e gæšæ]17;3
|
بچة بد
|
21) [bæče ye bæd] 18;0
|
داغ
|
22) [dag] 17;1
|
بزرگ
|
23) [bozo] 17;3
|
خراب
|
24) [hæra] 18;0
|
در نمونههای(20) و (21) صفت وابستة اسم است و اگر چه حضور آن خود نشانهای از فراگیریِ مقولهای اسم است، اما نمیتواند حاکی از فراگیریِ مقولهای صفت نیز باشد. در نمونههای (22-24) نیز صفت تنها بکار رفته است. نگارنده به عمد صرفاً معنای للفظی این پارهگفتارها را مقابل آنها گذاشته است زیرا مفهوم آنها در بافتهای مختلف یکسان نبود. مثلاً، واژة «داغ» را برای اشاره به داغ بودن غذایی که به او داده میشد بکار میبرد اما واژة «بزرگ» را عمدتاً به مفهوم «بزرگ»، « زیاد » و «بلند» تولید میکرد. واژة «خراب» نیز در مفاهیم گسترده و مبهمی بکار برده میشد. مثلاً برای اشاره به «میوة گندیده»، «لباس پارهپاره»، «کاغذ مچالهشده» و «غذای ریخته» صرفاً پارهگفتار(24) را تولید میکرد. به هر حال، هیچ کدام از نمونههای فوق – حداقل در ظاهر- شاهد صرفی یا نحویای از فراگیری مقولهای صفت ارائه نمیکند. به اعتقاد این نگارنده، معیارهای صرفی و نحوی نمیتوانند ما را به وضعیت نهایی صفت در زبان کودک فارسی زبان رهنمون شوند زیرا اصولاً معیار صرفی خاصی برای نمایش فراگیری مقولهای صفت در زبان فارسی قابل ارائه نیست. از سوی دیگر، صفت در فارسی توزیع نحوی زایا ندارد و باتوجه به بسامدِ کم ساختهای دارای ترکیب [صفت+ متمم]، نمیتوان غیبت این نوع ساختها را دلیلی محکم برای عدم فراگیری مقولهای صفت در نظر گرفت. باتوجه به اینکه شواهد مختلف نشان دادهاند که فراگیری مقولهای فعل و اسم قطعی شده است و از لحاظ نظری مقولة صفت دارای مشخصههای [+N , +V] است (دبیرمقدم 1383: 450) پس منطقاً باید فراگیری آن نیز آغاز شده باشد؛ اگرچه شواهد ظاهری چنین چیزی را نشان ندهند. کاربرد ندایی صفت در نمونة (25) و ساخت صفت مفعولی از فعل « مردن » در نمونة (26) میتوانند نمونههای پنهانی از فراگیری مقولهای صفت باشند:
خوشگل! (خطاب به عروسکش ؛ حین بازی با آن)
|
25) [hošge: ↑]18;0
|
(او) مرده است.
|
26) [mo:de] 17;0
|
تا اینجا میتوانیم نتیجه بگیریم که؛
1) بخش مقولهای زبان کودکِ مورد مطالعه فعّالیت خود را آغاز نموده است، اگرچه در این روند مهمترین نقش را مقولههای واژگانی و مشخصاً دو مقولة پایة اسم و فعل ایفاء میکنند. شاید بتوان دلیل این ویژگی را در جهانی بودن دو مقولة اسم و فعل دانست.
2) شواهد مربوط به فراگیری زودهنگام مقولة فعل به گونهای است که عملاً نشانههایی از فراگیری مقولههای نقشی را نیز نمایان ساخته است.
در ادامه، شواهد مربوط به فراگیری مقولههای نقشی را پیگیری میکنیم تا از این طریق تصویر کلی نحو اولیة کودک فارسی زبان نمایان شود. مطابق نمونههای (1-7) و نمودار (2)، همزمان با فراگیری مقولة واژگانی فعل، فراگیری مقولة نقشی تصریف نیز قطعی بوده است. نمونههای (27) تا (33) در زیر نشان میدهند که در 21 ماهگی فراگیری مقولة نقشی گروه متممی نیز قطعی بوده است:
(منُ) گاز گرفتی؟
|
27 ) [gazeš kæ:di ↑] 18:3
|
درِش آوردی؟
|
28) [dæreš kæ:di↑]19;2
|
خوابیدهای / خوابیدی؟
|
29) [habidi↑]19;3
|
باز هم بدم، میخوری؟
|
30) [bazæm bedæm, mixori↑]19:3
|
باز هم انداختیش؟
|
31) [bazæm ’endaxtiš ↑]19;3
|
عروسک کجاست؟
|
32) [’ærusæk koĵast↑]20;1
|
مامان جون کجاست؟
|
33) [maman ĵun koĵast↑]20;1
|
CP
Spec C´
C AgrSP
[+Q] TP AgrS˚
Spec T´
Ø AgrOP T˚ [2nd sg.]; -i
AgrO´ [Past]
AgrO˚ VP
[3nd sg.]; -š
Spec V´
Adv V
bazæm ’ændaxtæn
تنها عضو مقولة نقشی که تا پایان 21 ماهگی، شواهد فراگیری مقولهای آن قطعی نشده است، گروه حرف تعریف است. ضمایر اشارة «این» و «آن» که در سن 18 ماهگی مشاهده شدند، به دلیل کاربرد صرفاً ضمیری نمونههای قاطعی از فراگیری به شمار نمیآیند. ضمایر شخصی «من» و «تو» نیز در این مقطع مشاهده شدهاند نشانههای قابل اتکائی برای فراگیری مقولة حرف تعریف نیستند زیرا ضمیر شخصی «من» مقیّد به بافت است و ضمیر دو مشخص مفرد «تو» نیز فقط به عنوان فاعل محذوف جملات امری فعّالیت میکند. برای اعلام فراگیری قطعی گروه حرف تعریف به شواهد بیشتری نیاز است. به عنوان مثال، کاربرد نقشنمای «را» در کنار ضمایر اشارة «این» و «آن» نشانة مطمئنی برای فراگیری حرف تعریف و گروه نحوی آن است زیرا «را» به گروه میپیوندد. حضور این نقشنما در دو نمونة (34) و (35) تردیدی باقی نمیگذارد که گروه حرف تعریف در پایان 23 ماهگی فراگرفته شده است:
34) [ìno/ ’uno begir↑]22;1
|
اینُ/ اونُ بگیر.
|
35) [’uno biyar↑]23;0
|
اونُ بیار.
|
بنابر آنچه گفته آمد، کودکِ فارسیزبان مورد مطالعه در پایان 23 ماهگی حوزة مقولهای
زبان20، شامل دو زیرحوزة واژگانی و نقشی، را فراگرفته است. پر واضح است که فراگیری این
حوزه به معنای فراگیری نظریة ایکس-تیره و بازنمایی دستور جهانشمول در دستور کانونی21
است (ردفورد1990). با فراگیری این حوزة زبانی، تصویر کلیِ نحو زبان فارسی در تولیدات
کودک قابل مشاهده است. نمونههای (36) تا (44) از تولیدات پایان 2 سالگی مؤید این ادعا هستند:
بیا، نی نی (نقاشی) بکشیم.
|
36) [biya, nini bekešim↑] 22;2
|
دارو نمیخواهم.
|
37) [daru nemixam] 22;2
|
عروسک خوابیده (است).
|
38) [’ærusæk xabide] 22;2
|
کجا رفتی؟ مدرسه؟
|
39) [koĵa ræfti, mærese↑] 23;1
|
میخواهی بروی؟
|
40) [mixam beræm] 23;3
|
میخواهم چای بخورم.
|
41) [mixam tay boxoræm] 23;3
|
میخواهم لاک بزنم.
|
42) [mixam lak bezænæm] 24;0
|
روسری مال من است.
|
43) [yusari male mæne]24;0
|
مداد مال من است.
|
44) [medad male mæne]24:0
|
همانگونه که نمونههای فوق نشان میدهند، با فراگیری حوزة مقولهای زبان، کودک عضو فعّال گفتگوهای روزمره و حتی عالم مقال22 شده است. این وضعیت نشان میدهد که دادهها و شواهد فراگیری زبان فارسی یافتههای محققان زایشی را، که بر ماهیت واژگانی نحو اولیة کودک تأکید دارند، تأیید نمیکند. آنچه این اختلاف را جدّیتر و قابل تأملتر کرده، شواهد دسترسی کودک فارسیزبان به ساخت اطلاع است. برای اثبات دسترسی کودک مورد مطالعه به ساخت اطلاع زبان فارسی به پارهگفتارهای (45) تا (48) توجه کنید:
بخورم! Ø
|
46) [boxoræm↑]19;2
|
قشنگه؟Ø
|
47) [qæšæŋge↑]19;2
|
شلوار قشنگه؟
|
48) [šæla qæšænge↑]19:3
|
لباس قشنگه؟
|
49) [levas qæšænge↑]19;3
|
در نمونة (46)، فاعل و مفعول هر دو محذوفاند؛ رابطة مطابقة فاعلی نیز برقرار است اما
مفعول تهی است. حذف فاعل و مفعول در این گونه ساختها مقیّد به بافت است. مثلاً در
همین نمونة (46)،ضمن اشاره به نوعی خوراکی، اجازه خوردن آن را در قالب سؤال مطرح
نموده است. در نمونة (47) نیز فاعل محذوف است و رابطة مطابقة فاعلی برقرار است.حذف فاعل
در این دو پارهگفتار را میتوانیم ناشی از عملکرد پارامتر [+ضمیراندازی] بدانیم که تمایل
[-فاعل] را در ساختهای بینشان فارسی تقویت میکند. در چارچوب زایشی، اشارهای به
دسترسی کودک به ساخت اطلاع نشده، لیکن برخی پژوهشگران زبانآموزی کودک، از
جمله گوردیشِفسکی و آوُرتین (2004: 187-198)، حذف فاعل در زبان اکثر کودکان جهان را ناشی از مفهوم دانش مشترک و دسترسی کودک به ساخت اطلاع زبان از سنین خیلی پائین دانستهاند.
آنچه احتمال دسترسی کودک فارسی زبان به ساخت اطلاع را تقویت میکند، حضور فاعل در دو پارهگفتار بعدی یعنی(48) و (49) است. این دو پارهگفتار، پس از تولید (47) و در پاسخ به سؤالِ چی قشنگه؟ از سوی اطرافیان، تولید شدند. تنوع حضور فاعل در پارهگفتارهای (46) ، (47) و (48) ، (49) نشان دهندة حساسیت کودک نسبت به ساخت اطلاع زبان است. در حقیقت، حضور فاعل در پارهگفتارهای (48) و (49) مبیّن یک ضرورت اطلاعی است که تأکید بر فاعل را در نمونههای (48) و (49) ، به دلیل ملاحظات گفتمانی (یعنی در پاسخ به سؤالِ چی قشنگه؟)، ایجاب کرده است.
برای مشاهدة یک شاهد دیگر از دسترسی کودکِ فارسیزبان به ساخت اطلاع به خرده گفتمان زیر توجه کنید:
(50)
]موقعیت: کودک از اتاق بیرون آمد و مادرش را صدا زد...[
کودک: مامانی! نیست.
مادر: چی نیست؟ دخترم!
کودک: شلوار نیست. [šæla nist]20;0
گفتمان فوق تردیدی باقی نمیگذارد که حذف فاعل در بدو مکالمه ناشی از اطلاع کهنهبودن آن و ظهور آن در پایان مکالمه ناشی از نوبودن و مورد تأکیدبودن آن است. پر واضح است در نمودار پارهگفتار «شلوار نیست.» باید به صورت گروه کانون ترسیم شود. این نمودار را در انتهای همین بحث ترسیم خواهیم کرد. به عنوان سومین شاهدِ دسترسی کودک به ساخت اطلاع به پاره گفتارهای (51) تا (57) توجه کنید:
51) [nemixam] 22;2
|
نمیخواهم.
|
52) [xabide] 22;2
|
خوابیده (است).
|
53) [tešnæte ↑] 24;0
|
تشنهتِ؟
|
54) [baba yæfte↑] 22;2
|
بابا رفته.
|
55) [dæstæm kæsife] 22;2
|
دستم کثیفه.
|
56) [šælvar e mæne] 22;2
|
شلوارِ منه.
|
در بندهای(51) تا (53) فاعل غیرمؤکد محذوف است و از طریق بافت و به کمک شناسة مطابقة روی فعل قابل درک است. اما در نمونههای (54) تا (56) فاعل هویدا است. دلیل حضور فاعل در این سه پارهگفتار تأکیدی است که وی برای ناراحتی ازرفتن بابا (54)، اشاره به وضعیتی جدید (55) و تملّک بر یک چیز (56) دارد. مطابق مشاهدات نگارنده، طرح سؤال باعث می شد که فاعل محذوف، آشکار شده و در جایگاه تأکید قرار گیرد. به عنوان مثال، وقتی در ادامة پارهگفتارهای (51) و (52) از او پرسیده میشد که «چه چیزی را نمیخواهد؟» یا «چه کسی خوابیده است؟» فاعل را آشکار و به این طریق آن را مورد تأکید قرار میداد. پارهگفتارهای(57) و (58) پاسخهای وی به دو سؤال مذکور هستند:
57) [daru nemixam] 22;2 .دارو نمیخواهم
58) [’ærusæk xabide] 22;2 : عروسک خوابیده (است).
پارهگفتار (55) نیز در بافتی مشابه و در مکالمة (59) مشاهده شد:
(59)
موقعیت: (مادر در آشپزخانه است و کودک در حالی که دستانش رنگی شده به سوی وی میدود…)
کودک: مامان، کثیفه! (مادر در حال شستن ظروف است...)
مادر: (بدون نگاه کردن به کودک) چی کثیفه؟
کودک: دستم کثیفه.
مادر: چی شده؟
کودک: دستم کثیفه، بشور!
در آخرین پارهگفتار مکالمة فوق، کودک دو جملة پیاپی تولید کرده که در اولی فاعل به دلیل تأکید و موردِ سؤال بودن حاضر است، اما در دومی محذوف است.
به عنوان حسن ختام این بخش به نمودار درختی پارهگفتار (49)، به عنوان نمونهای که در آن فاعل به دلیل ملاحظات ساخت اطلاع مورد تأکید قرار گرفته، توجه کنید:
CP نمودار(5)
Spec C´
Cº FocP
Spec Foc´
[+Q]
Focº TP
[+] Spec T´
T VP
levas
AP V
[Pres]
qæšæng
-e ('æst)
در نمودار فوق، حضور علامت «بعلاوه» در زیر هستة کانون باعث تأکید بر فاعل و در نتیجه حضور آن میشود23. بر همین منوال ، عدم حضور این علامت در هستة کانون باعث حذف فاعل غیر مؤکد و نهایتاً عدم ترسیم گروه کانون است. بدیهی است بین [TP] و [FocP] گروه مطابقة فاعلی نیز ملحوظ است که به خاطر سهولت بحث ترسیم نشده است.
4. نتیجهگیری
در این پژوهش بین توانش تولیدی و توانش ادراکی تمایز گذاشته شده است. شواهد متعددی وجود دارد که نشان میدهد کودک درک زبان را از سنین خیلی پائین آغاز میکند (صحرایی 2002، صص 98-117). از منظر زایشی، کودک فاصلة بین دستور جهانشمول و دستور کانونی را خیلی سریع طی میکند. چامسکی (1965) با طرح انگارة [رشد] آنی24بر سریع بودن این فرایند تأکید نموده است (هیامز1996: 96). فرضیه تثبیت سریع پارامترها25 نیز، که مطابق آن کودک از بدو تولّد سریع و بدون اشتباه پارامترهای زبان خود را تثبیت میکند (هیامز 1993، a1994؛پیرس26 1992؛ دپرز و پیرس271992؛ میسل و مولر281992و وِریپس و ویسنبرن29 1992)، بر همین مبنا طرح شده است. در این پژوهش، نشان داده شد که کودک فارسیزبان بخش مقولهای زبان را، که سیمای اولیة دستور زبان در آن متجلّی میشود، خیلی سریع و تا پایان 2 سالگی فراگرفت. این در حالی بود که در فرایند فراگیری نحو زبان فارسی توسط این کودک، تنوع چندانی، که حاکی از مرحلة تنظیم پارامتری باشد، مشاهده نگردید (صحرایی 1387: فصل چهارم). اگر بخواهیم در همین چارچوب، نظام زبانی این کودک را تحلیل کنیم، چارهای جز آن نداریم که اعلام کنیم فرایند تثبیت پارامتری کاملاً بطئی (= پنهان) بوده و از دوران جنینی شروع شده است. برای این یافته دو شاهد بیرونی قابل ارائه است:
اول آنکه، از منظر پزشکی، اجزای خارجی، میانی و درونی گوش جنین در حوالی 4 ماهگی کاملاً رشد کردهاند و جنین در سن 24-26 هفتگی برخی از اصوات را میشنود (گرِی کانینگام و همکاران2005: 106). شاهد دوّم از منابع دینی ما قابل ارائه است. محمد بن محمد رضا قمی مشهدی (قرن دوازدهم) در تفسیر کنزالدقائق و بحر الغرائب (ج9: 46و169) به نقل از حضرت امام رضا (ع) اعلام نموده که روح در 4 ماهگی در جنین دمیده میشود. همین نکته را امام باقر(ع) نیز مورد اشاره قرار داده است (همان منبع:170و175). بی تردید، حضور روح در جنین همزمان با رشد فیزیکی دستگاه شنیدار نمیتواند تصادفی باشد. امام محمد صادق (ع) نیز سخن گفتن (=زبان) را خدادادی و خاص انسان دانسته و بر ماهیت ذاتی و از قبل برنامهریزیشدة آن تأکید نموده است (مفضل بن عمر، قرن دوم هجری- ترجمه میرزائی 1390: 51).
پینوشتها
1. categories
2. patterns
3. Universal Grammar (=UG)
4. schematism
- در نمودار درختی، گرههای نحوی به دو گروه واژگانی و نقشی تقسیم میشوند. در ساختهای هستهای، کلیة گرههای بالاتر از گره گروه فعلی (VP)، شامل گروه تصریف / زمان (IP/TP)، گروه متممی(CP)، گروه مبتدا (Top P)و گروه کانون (Foc P)نقشی هستند. بههمین دلیل، به نمودارهایی که تا سطح (VP) کشیده میشوند، نمودار واژگانی گفته میشود.
6. Lexical-Thematic Hypothesis
7. Lexical Learning Hypothesis
8. Minimal Lexical Projection Hypothesis
9. Lexically-oriented Merger Hypothesis
10. underspecification
11. Optional-Infinitive Stage Hypothesis
12. Underspecification Hypothesis
13. Initial Syntax Hypothsis
14. productive
15. contrastive
16. selective
17. مورد از این تولیدات ، در قالب هیچکدام از 4 گونه اصلی واژگانی؛ یعنی اسم، فعل، صفت و حرف اضافه، نگنجیدهاند. تعدادی از این تولیدات شبه جملههایی مثل «اَیو» به معنای «اَلو» و «بَ بَ» به معنای «بای بای/ خداحافظی» بودند و تعدادی نیز تقلیدهای وی از اشعار کودکانه بودند.
18. nominal style
19. عدد سمت چپ ماه و عدد سمت راست هفته است؛ یعنی 2;14 به معنای چهارده ماه و دو هفتگی است.
20. categorial component
21. core grammar
22. discourse universe
23. ممکن است این سؤال پیش آید که چرا نمیگوئیم فاعل به جایگاه مشخصگر گروه بیشینة کانون حرکت میکند. به اعتقاد این نگارنده، در ساختار فوق هنوز حرکت روساختی صورت نگرفته است. سه دلیل برای این نکته قابل ارائه است:
1) دادههائی که ما را به سرنخِ دسترسی کودک به ساخت اطلاع رسانده تماماً دادة فراخوانده (Elicitated) هستند نه دادة طبیعی. برای تصمیمگیری در مورد وضعیت پدیدة حرکت در زبان کودک باید منتظر نمونههای قابل اتکاءتری باشیم.
2) سازة کانونیشده در پارهگفتارهای (48) و (49) فاعل جمله است که حذف آن بینشان است. برای نتیجهگیری قطعی مبنی بر حرکت سازة کانونیشده باید منتظر مفعول کانونیشده نیز بمانیم تا راحتتر بتوانیم در مورد حرکت آن صحبت کنیم. تا پایان 24 ماهگی هیچ نمونهای از مفعول کانونی شده دیده نشد.
3)گوردیشِفسکی و آوُرتین (2004) و وسترگارد (2004 و 2006) نیز، که برای نخستین بار دسترسی کودک به ساخت اطلاع را مطرح نمودهاند، هیچ اشارهای به حرکت سازة کانونیشده یا مبتدا شده نکرده و صرفاً به نمایش جایگاه آن در نمودار بسنده کردهاند. به اعتقاد این نگارنده، سازة کانونیشده در گفتار کودک فارسیزبان در مقطع کنونی در همان جایگاه زیرساختی زایش میشود. یعنی پس از آنکه در اثر عملکرد پارامتر ضمیراندازی فاعل حذف شد، ضرورت ناشی از ساخت اطلاع زبان باعث زایش/ حضور مجدد آن میشود؛ اما در همان جایگاه. این نکته از دو جهت همسو با سایر ویژگیهای زبان کودک است: نخست آنکه، نشان میدهد که وی ساخت نحوی جدید (یعنی کانونی سازی) را در مراحل ابتدائی همسو و هماهنگ با سایر اصول حاکم بر فرایند فراگیری زبان به کار میبرد. به همین دلیل از اصلِ ممنوعیت حرکت که حاکم بر نحو اولیة کودک است تخطی نمیکند و کانونی سازی را با عنصری آغاز میکند که صِرف حضور آن میتواند تأکید را منتقل کند (یعنی فاعل). دوّم آنکه، تا این مقطع هیچ نوع حرکتی در زبان کودک مشاهده نشده و بعید به نظر میرسد پیش از فراگیری ساختی مثل مجهول که در آن مفعول از جایگاه زیرساخی به Spec;IP/TP میرود (یعنی حرکت در ساختار هستهای جمله است) ساختی فراگرفته شود که در آن مفعول به جایگاهی بالاتر از Spec;IP/TP برود (یعنی Spec;FocP). درست به همین دلیل است که تا پایان 2 سالگی اثری از سازة کانونی شدة غیرفاعلی دیده نشده است.
24. instantaneous
25. Parameter Fast Setting
26. Pierce
27. Déprez & Pierce
28. Meisel & Müler