مقدّمه
تقسیم ذهن به خودآگاه و ناخودآگاه، فرض اساسی روانکاوی است و صرفاً بر مبنای این فرض است که روانکاوی به فرایندهای آسیبشناختی حیات روانی انسان پی میبرد، بخش مهمّی از آنچه هر فرد یاد میگیرد، از طریق درونیسازی است. مدلسازی ناخودآگاه یا تأثیرپذیری از محیط اطراف، از عوامل مؤثّر برای شکلدهی رفتار و تفکّر تعریف شده است. درونیسازی از طریق محیط اطراف، فرد را به تجزیه و تحلیل گفتهها و اعمال درونفکنی خود وامیدارد و این خود موجب میگردد که فرد نگرشها، عقایدها، ارزشها و رفتار خود را درونی کرده، تغییر ندهد و خود را هرچه بیشتر به الگوی مورد نظر شبیه و همانند میسازد.
عوامل متعدّدی در شکلگیری هویّت اعتقادی نوجوانان دارای نقش و اهمیّت هستند. از جملة این عوامل میتوان به خانواده، مذهب، مدرسه، محلّ زندگی، نهادهای اجتماعی و مذهبی و رسانههای گروهی اشاره کرد. ولی تمام این اثرات زمینة فرایند درونسازی بهشمار میروند. به نظر میرسد که از میان عوامل یاد شده، خانواده از اهمیّت بیشتری برخوردار باشد؛ زیرا خانواده محیطی است که در آن، کودک چشم به دنیا میگشاید، تحوّل خود را آغاز میکند، شخصیّت او پایهریزی میشود و سعادت یا شقاوت وی ریشه میگیرد.
1ـ مفهومشناسی
1ـ1) ناخودآگاه
«ناخودآگاه» منبع انرژی است که احساسات و افکار انسان را تغذیه میکند. آرزوها، خواستهها و امیال، پس رانده و فراموششده در این بخش شخصیّت انباشته میشود، امّا پیوسته کوشش دارند که به ناحیة خودآگاه نفوذ کنند؛ یعنی خود را در افکار و رفتار ما جای دهند. تمام عقایدی که خودآگاه آن را تصویب نمیکند، به بخش ناخودآگاه رانده میشوند (ر.ک؛ منینجر و همکاران، 1370: 17). دو گونه ناخودآگاه داریم: یکی ناخودآگاه نهفته که [به سهولت] خودآگاه میگردد و دیگر، ناخودآگاه سرکوبشده که به خودی خود و بدون دشواری، خودآگاه نمیشود. این بینش دربارة پویش ذهن، خواه ناخواه بر نحوة توصیف ذهن و نیز اصطلاحاتی که به این منظور به کار میبریم، تأثیر میگذارد. ناخودآگاه نهفته را که فقط به مفهومی توصیفی ناخودآگاه است و نه به مفهومی پویششناسانه، «نیمهآگاه» مینامیم. هر آنچه سرکوب شده است، در ضمیر ناخودآگاه جای دارد، امّا هر آنچه در ضمیر ناخودآگاه جای گرفته است، سرکوب شده نیست (پاینده، 1373: 229ـ 252). این منبع عظیم و قوی انرژی، ذخایر خود را از فضای بیرون دریافت میکند. لذا در این پژوهش به فضاشناسی آنها میپردازیم.
1ـ2) هویّت
دورة نوجوانی، دورة انتقال از کودکی به بزرگسالی است. در این ایجاد یک هویّت منسجم و دستیابی به تعریف مناسبی از خود، مهمترین جنبة روانی ـ اجتماعی است. هویّت یک فرایند راهبردی زمانبر است و فرد در طیّ یک راهبرد طولانی، از دوران کودکی با تأثیرپذیری ناخودآگاه از عوامل و شرایط مختلف به سازماندهی آن اقدام میکند. شخصیّت یا همان هویّت، شامل آموختهها (فرایندهای تفکّر)، هیجانات و عواطف (فرایندهای احساس) و رفتارهای شهودی است. در سالهای کودکی و نوجوانی، خانواده بیشترین تأثیر را در شکلگیری هویّت را بر عهده دارد و در واقع، پایههای اوّلیّة شکلگیری هویّت را والدین و اطرافیان فرد بنا میکنند (ر.ک؛ سیاسی، 1383: 81).
جرج هربرت مید، پرچمدار نظریّة هویّت اجتماعی است. وی معتقد است که هویّت از طریق سازماندهی نگرشهای فردی، نگرشهای سازمانی سازمانیافتة اجتماعی یا گروهی شکل میگیرد (ر.ک؛ آموسی، 1390).
2ـ شناخت چهارچوب بحث
انسان سه مکانیزم را برای شکلدهی شخصیّت خود به کار میبرد که عبارتند از: 1ـ درونی کردن (مرحلة اوّل). 2ـ تثبیت هویّت (مرحلة دوم). 3ـ تصعید یا والایش (مرحلة سوم؛ تعالی بخشیدن (ر.ک؛ زنده باد، 1389: 17). محور بحث حاضر، مرحلة ابتدایی این فرایند میباشد. گذار از این مراحل موجب شکلگیری هویّت فرد میشود. این شخصیّت افراد است که رفتار را طبق انگیزة وی شکل میدهد. خداوند متعال میفرماید: ﴿قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ...: بگو هر کس طبق روش (و خلق و خوى) خود عمل مىکند﴾(الإسراء/ 84).
در شکلگیری هویّت اعتقادی، عناصر پیدا و پنهان بسیاری مؤثّر هستند، لذا این مقوله مؤلّفههای متعدّدی دارد؛ مثل: خانواده، قشر و طبقة اجتماعی،گروه دوستان، آموزشهای رسمی یا غیررسمی، اسطورهها، تاریخ، دین، زبان، سنّتها، میراثهای فکری و فرهنگی، گروههای مرجع، ساختار اجتماعی، رسانههای جمعی، و دهها عامل دیگر که هر یک میتواند به نوعی و تا حدّی در تکوین هویّت فرد تأثیر بگذارد و فرد به درونسازی آن بپردازد و این تأثیر همواره یکسان و به یک اندازه نیست. گاهی یک مؤلّفه چنان اهمیّت پیدا میکند که دیگر مؤلّفهها را تحتالشّعاع خود قرار میدهد و به همین ترتیب، هر عامل دیگر میتواند در موقعیّت زمانی یا مکانی خاص اهمیّت پیدا کند که زمینههای درونسازی افراد را شکل میدهند. در این پژوهش، از میان عوامل مذکور، خانواده را به عنوان گروه مرجع مورد بررسی قرار میدهیم و تأثیرهای احتمالی آن در درونسازی هویّت افراد و بالأخص هویّت اعتقادی را در طیّ دو مرحلة درونسازی و تشکیل هویّت مورد تأکید قرار میدهیم.
3ـ فرایند رفتار فردی
3ـ1) مرحلة اوّل درونسازی
کودک اعمالی مانند راه رفتن، غذا خوردن، خوابیدن و بسیاری از حرکات زندگی را بهوسیلة تقلید یا درونسازی یاد میگیرد و به همین ترتیب، کمکم بزرگ میشود. اگر این پرورش و بزرگ شدن، به شعور حیوانی، جریان طبیعی و تصادمات زمان واگذار گردد، بچّه مانند درخت خودرو پرورش مییابد و چون گلهای بیابان فاقد ارزش بوده، ابتکار و شخصیّت در چنین کودکانی یافت نخواهد شد (ر.ک؛ رشیدپور، 1385: 92). البتّه بسیاری از رفتارها ممکن است با پرورش یافتن شخصیّت او، در درونش تثبیت یا سرکوب و رها شود. در ادامه، به بررسی منابع درونسازی و تأثیر آن بر شکلگیری هویّتهای متفاوت میپردازیم.
3ـ1ـ1) بررسی تعامل محیط و ناخودآگاه
پسزمینههای اجتماع، خانواده، رسانههای جمعی و... به عنوان فضاهای دورنیسازی رفتار شناخته میشوند. تحقیقات نشان داده که انسجام روانی فرد، وابسته به تماس مناسب وی با محیط خارج و سطوح مناسب تحریکات است که دریافت میدارد. البتّه انباشتن اطّلاعات و تحریکات زیاد و متعدّد، ممکن است به استعداد روانی شخص آسیب رساند و موجب کاهش انسجام روانی و اعتقادی وی میگردد (ر.ک؛ آزاد، 1389: 68) و خودباوری خویش را از دست میدهد و برعکس آن نیز صادق است. کودکان هرگاه شخص دیگری آنها را باور کند، خودشان را باور خواهند کرد. کودکانی که فاقد خودباوری باشند، مملوّ از شکّ و تردید نسبت به خود هستند (ر.ک؛ الیزابت، هارتلی ـ بروئر، 1390: 81).
الف) خانواده
انسان موجودی اجتماعی است و یادگیری و ادراک او تحت تأثیر عوامل فردی و محیطی تشدیدکننده یا بازدارنده قرار میگیرند (ر.ک؛ فیضی، 1385: 145). متأسّفانه انسان افکار بازدارنده و باورهای محدودکنندة بسیاری دارد که گاه ضعیف و گاه نیرومند هستند، امّا در ـ ناخودآگاه ـ ذهن ما حضور دارند و برخی رفتارهای ما را شکل میدهند (ر.ک؛ اسلامی، 1383: 131).
نظریّة تحلیل روانی، مبداء ارزشهای اخلاقی را اجتماعی و بیرونی میداند و در باب چگونگی درونی شدن آنها نیز به همانندسازی، یعنی جریان پویا ـ ولی ناخودآگاه، انتقال ارزشها از خانواده به نظام درونی فرد استناد میکند و نیز طبق دیدگاه یادگیری اجتماعی و به اعتقاد آرون فرید رفتار کودک خردسال مستقیماً تحت تأثیر تجربیّات او با حوادث خارجی و عناصر و عوامل اجتماعیساز است و طبق همین نظریّه، مشاهده، تقلید همانندسازی به عنوان عناصر اساسی در شکلگیری رفتار فرد مؤثّر است. همان عنصری که در رفتار اعراب جاهلی مشاهد میشد و به عقیدة آنها بسیاری از رفتارها از طریق مشاهده دیگران و تقلید از آنها اخذ میشوند. نمونة واضح آن، آیة 170 سورة بقره است: ﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ: و هنگامى که به آنها گفته شود از آنچه خدا نازل کرده است، پیروى کنید! مىگویند: نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروى مىنماییم. آیا اگر پدران آنها، چیزى نمىفهمیدند و هدایت نیافتند﴾ و هنگامی که به آنان (کافران) گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده است (از اسلام و قرآن) پیروی کنید»، میگویند: «نه، ما تنها از آیینی پیروی میکنیم که پدران خود را بر آن یافتیم». حتّی اگر پدرانشان بیخرد و گمراه بودهاند [آیا باز هم باید از آنان پیروی میکردند]؟! (ر.ک؛ محسنی، 1371: 1ـ30).
خانواده به عنوان یک کانون مهمّ و حیاتی میتواند در فرایند رشد و تربیت اعضای خانواده، خصوصاً کودکان، نوجوانان و کمسنّوسالها تأثیر بسزایی داشته باشد. تا جایی که رعایت اصول صحیح تربیتی در خانواده، زمینهساز رشد و بالندگی فرزندان و موجب استحکام پایههای اعتقادی ایشان میگردد. محیط پیرامونی و خصوصاً اعضای خانواده میتوانند ارزشهای خود را به کودک منتقل کنند و برداشتهایی را که از موقعیّتهایی فکری و معنوی دارند، به او انتقال دهند. وقتی کودک در محیطی رشد کند که در آن فعّالیّتهای مناسب و دلخواه او باشد. طبعاً از امتیازاتی برخوردار خواهد بود که بسیاری از کودکان از آن محروم هستند (هاو، 1380: 37). خانواده به عنوان ابتداییترین محیط اجتماعی فرد نفوذ عظیمی در شخصیّت او دارد. نخستین بستر تقویت روحیّة عبادت، بهویژه نماز در انسان، خانواده است. خانواده، بهویژه والدین، نخستین مرکز و کانون تعلیم و تربیت فرزندان است. اگر فرزند در خانوادهای رشد یابد که به دین و احکام عملی آن به صورت جدّی اهتمام میورزند و به آموزههای آن از روی اخلاص و صداقت گردن مینهند، امید بیشتری میرود تا فرزندشان نیز به آموزههای دینی احترام گذارد.
تعلیم و تربیتی که پدر و مادر در خانه نسبت به او اعمال میکنند و یا در خارج خانه برای او فراهم میآورند، سنگ زیرین بنای شخصیّت او را تشکیل میدهند (ر.ک؛ توسّلی و فاضل، 1381: 115ـ147).
اهمیّت این امر را در تربیت آداب ملاقات با پدر و مادر که در آیة زیر آمده است، میتوان مشاهده کرد: ﴿... ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِن قَبْلِ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَحِینَ تَضَعُونَ ثِیَابَکُم مِّنَ الظَّهِیرَةِ وَمِن بَعْدِ صَلَاةِ الْعِشَاءِ ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَّکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَلَا عَلَیْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَیْکُم بَعْضُکُمْ عَلَى بَعْضٍ ...: در سه وقت باید از شما اجازه بگیرند: پیش از نماز صبح، و نیمروز هنگامى که لباسهاى (معمولى) خود را بیرون مىآورید، و بعد از نماز عشا؛ این سه وقت خصوصى براى شماست؛ امّا بعد از این سه وقت، گناهى بر شما و بر آنان نیست (که بدون اذن وارد شوند) و بر گرد یکدیگر بگردید﴾ (النّور/58) همچنین در حدیثی از امام کاظم(ع) به نوع برخورد با کودکان اشاره شده است و میفرمایند «قَالَ بِرُّوا أَوْلَادَکُمْ وَ أَحْسِنُوا إِلَیْهِمْ فَإِنَّهُمْ یَظُنُّونَ أَنَّکُمْ تَرْزُقُونَهُمْ: به فرزندانتان خوبی کنید و به آنان نیکی نمایید؛ زیرا آنان گمان میکنند که شما ایشان را روزی میدهید» (مجلسی، 1365، ج 71: 77). یا طبق روایتی از پیامبر گرامی اسلام(ص) در باب اهمیّت اطرافیان بر شکلدهی به رفتار انسان میفرمایند: «جَالِسُ الاَبرَارْ فاِنّکَ إِذا فَعَلتَ خیراً حَمَدَکْ وَ إِنْ اَخطَاَتْ لَمْ یَعنَفُوکْ: با نیکان مجالست کن؛ زیرا اگر که تو کار خیری را انجام میدهی، تو را ستایش کنند و اگر خطایی کنی، با تو به سختی رفتار نکنند» (ابیفراس، 1376، ج 2: 121).
اوّلین الگوهای رفتاری را خانواده به کودک ارائه میدهد. ضعف مبانی اخلاقی و ایمانی از یک سو، و شهوترانیهای بیحساب و غیرمشروع و گرفتاریهای دنیای ماشینی از سوی دیگر، میتواند بر رفتار آیندة کودک تأثیر گذارد. پس از والدین، شخصیّتهایی که نفوذ معنوی دارند، نقش الگویی بسزایی در تربیت بازی میکنند، بهگونهای که تمام ویژگیهای فکری، روحی و جلوههای رفتاری آنان مورد تقلید قرار میگیرد و این کودک است که در برابر گسترة عظیمی از شهوتها بهوسیلة والدین و جهان بیرون قرار گرفته است.
هرچه قدرت نفوذ الگوها بیشتر و زمینة پذیرش آمادهتر باشد، نمونهبرداری کاملتر صورت میگیرد. از امیرمؤمنان(ع) روایت شده است که فرمود: «النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ: مردم به زمامداران خود شبیهترند تا به پدران خود» (حرانی، 1404ق.: 208). قرآن کریم میفرماید: ﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُواْ فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیرًا: و هنگامى که بخواهیم شهر و دیارى را هلاک کنیم، نخست اوامر خود را براى مترفین آنجا، بیان مىداریم، سپس هنگامى که به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات یافتند، آنها را به شدّت درهم مىکوبیم﴾ (الإسراء/ 16). با توجّه به این آیة شریفه، قدرت نفوذ الگوها و بزرگان مشهود است، به گونهای که وقتی آنان دچار فساد میشوند، زیردستانشان از آنان تقلید و الگوبرداری میکنند و تباه میشوند. به همین دلیل است که نقش الگوها، حسّاسترین نقش تربیتی است، تا جایی که الگوهای صالح، مردم را به اصلاح میرسانند و الگوهای فاسد مردم را به فساد میکشانند.
ب) گروههای مرجع
در دومین مرحله از فرایند درونسازی بعد از خانواده، به یکی دیگر از منابع مؤثّر بر شکلگیری رفتار، گروه مرجع است که گروهی است عقاید، اعمال و رفتارهایش مورد توجّه، اعتماد و عمل اعضای خودش یا سایر کسانی است که احتمالاً در آن گروه، حتّی عضویّت ندارند. در واقع، «گروه مرجع لزوماً گروهی نیست که فرد بدان تعلّق داشته باشد، امّا به هر حال، در آرزوی عضویّت یا تداوم عضویت خویش در آن است» (ر.ک؛ ساروخانی، 1370: 360). در تأثیر گروه مرجع (همنشین)، امام امیرالمؤمنین علیّبن ابیطالب(ع) با بیان گویای خود میفرماید: «فَمَنِ اشْتَبَهَ عَلَیْکُمْ أَمْرُهُ وَ لَمْ تَعْرِفُوا دِینَهُ فَانْظُرُوا إِلَی خُلَطَائِهِ فَإِنْ کَانُوا أَهْلَ دِینِ اللَّهِ فَهُوَ عَلَی دِینِ اللَّهِ وَ إِنْ لَمْ یَکُونُوا عَلَی دِینِ اللَّهِ فَلَا حَظَّ لَهُ فِی دِینِ اللَّهِ: هرگاه وضع کسی بر شما مشتبه شد و دین او را نشناختید، به دوستانش نظر کنید. اگر اهل دین و آیین خدا باشند، او نیز پیرو آیین خداست و اگر بر آیین خدا نباشند، او نیز بهرهای از آیین حق ندارد» (حرّ عاملی، 1409ق.، ج 16: 265).
از نمونههای قرآنی گروههایی که با عقاید و رفتارهایشان مورد اعتماد و مرجع عمل افراد قرار گرفتهاند، میتوان اشاره کرد به قوم موسی که تحت تأثیر سامری قرار گرفتند و رفتارهای سامری مورد توجّه سپس اعتماد آنها قرار گرفت و از دین موسی گریختند (ر.ک؛ طه/ 85 ـ 88) و نیز دوزخیان که عذر به درگاه خدا میبرند و دوستان ناشایست را عامل دینگریزی خود معرّفی میکنند:﴿یَاوَیْلَتیَ لَیْتَنیِ لَمْ أَتخَِّذْ فُلَانًا خَلِیلاً: ای وای، کاش فلانی را دوست [خود] نگرفته بودم﴾ (الفرقان/ 28). این آیه بیانگر آن است که دوستی آنها محلّ اعتماد و عمل آنها شده بود. افزون بر این، در آیهای دیگر میفرماید ﴿وَکُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِینَ: و پیوسته با اهل باطل همنشین و همصدا بودیم﴾ (المدّثّر/ 45).
چنانکه دوستان و مربّیان در گریزان کردن دینداران از دین خویش سهم دارند، در نپذیرفتن دین حق از سوی ایشان نیز نیز نقشآفرین هستند. در دوران نوح، گروه مرجع کافران چنان اعتماد راسخی در فرزند نوح ایجاد کرده بود که راه حق را نپویید و تحت تأثیر محیط و دوستان از دین گریخت و از شمار خاندان و نجاتیافتگان بیرون رفت: ﴿قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ: فرمود: اى نوح! او از اهل تو نیست! او عمل غیر صالحى است! پس آنچه را از آن آگاه نیستى، از من مخواه! من به تو اندرز مىدهم تا از جاهلان نباشى!﴾ (هود/ 46).
ج) رسانههای جمعی
یکی از خاستگاههایی که هنجارها و ارزشها از آنجا نشر و اشاعه پیدا میکنند، رسانههای جمعی، مانند رادیو، تلویزیون و مطبوعات هستند. سادهترین الگوی پیامرسانی از یک طیف سهدرجهای تشکیل شده است: یک سوی آن، فرستندة پیام، طرف مقابل، گیرندة پیام و در حدّ وسط آن، پیام یا متن قرار دارد. نکتة اصلی اینجاست که پیام لزوماً آن چیزی نیست که مورد نیاز گیرندة پیام است، بلکه فرستندة پیام، نوعی پیام را انتخاب میکند و طبیعتاً فرستنده بر اساس خواستها، علائق و سیاستهای کلان آن فرهنگ، پیام را ارسال خواهد کرد. گاهی فرستنده برای گیرندة پیام، نیازسازی میکند و نیازهای جدیدی را برای او تعریف میکند (ر.ک؛ حاجی حسینی، 1385: 4). تمام عناصر ارسال پیام، متن پیام، انتخاب پیام، نیازسازی جدید و... از طریق ناخودآگاه فرد و با درونسازی در این بخش و علایق و سلایق جدید شکل میگیرد.
مفهوم دیگری که در تأیید گفتههای فوق میتوان مؤثّر واقع شود، مبحث خلسة رسانهای است. خلسة رسانهای عبارت است از یک حالت القایی در هشیاری فرد که در آن حالت، فرد به تلقینات هیپنوتیزمکننده، با ایجاد تغییرهایی در ادارک، تفکّر و رفتار خود واکنش نشان میدهد (ر.ک؛ بخشایش اردستانی، 1387: 22). گرچه رسانههای جمعی و فنّاوریهای ارتباطی و اطّلاعرسانی، بشر امروز را با گسترة مبسوطی از افکار مختلف که در بر دارندة «هویّتهای مجازی» گوناگون است، مواجه کرده است، توصیّة دین در این موارد، تأکید بر «قدرت گزینش» انسان و اختیار فطری او و پرهیز او از پذیرفتن «هویّتهای مجازیِ» غیرواقعی است که با «فطرت بشری» و «علّت غایی» دین منافات دارد.
استفادة افراد از انواع ابزارهای الکترونیکی نظیر اینترنت، ماهواره و رایانه، باعث گسترش «الگوهای رفتاری» مشابهی از طریق وامگیری و درونسازی رفتار در سطح جهان شده است، فرهنگ فعلی حاکم بر انواع ابزارهای ارتباطی، بهویژه اینترنت و ماهواره، برای کاربرانی که بنیة فکری قابل توجّهی نداشته باشند، «هویّتزا» میباشد و ناخوداگاه افراد مملوّ از هوسرانی و جذّابیتهای جنسی میکند، چراکه «ارزشهای زندگی» که دین مطرح میکند، بر آن حاکم نیست. «هویّت انسانی» قربانی «هویّت رسانهای و ماشینی» شده است. تبلیغات سوء، مانند همجنسبازی و اشاعه و گسترش بیبندوباری و تولید و تبلیغ نظریّات لیبرالیستی ـ جنسی از طریق رسانههای جهانی و... از جمله عوامل ایجاد آسیبهای انگیزة جنسی هستند.
هجوم رسانهای شدید بر تبلیغ روابط جنسی آزاد، یکی دیگر از عوامل هنجارشکنی میباشد. اشاعة روابط جنسی آزاد با امکانات گستردة اقتصادی، رسانهای و اطّلاعرسانی، به طرح و توسعة بیبندوباریهایی میپردازند که دین آنها را برنمیتابد. این مسئله نیز هشداردهنده است که بسیاری از پسران و مردان جوان، قبل از برقراری رابطة نامشروع جنسی، تصاویر مستهجن فراوانی تماشا میکنند. واضح است که تصاویر مستهجن، به میزان مختلف هم به زنان و هم به مردان آسیب میرساند (ر.ک؛ وندی و نانسی، 1389: 45). این در حالی است که علی(ع) فرموده است: «إِذَا أَبْصَرَتِ الْعَیْنُ الشَّهْوَةَ عَمِیَ الْقَلْبُ عَنِ الْعَاقِبَة». بدین معنی که «هرگاه ببیند چشم شهوت را، یعنی چیزی را که خواهش و هوس آن باشد، کور گردد دل از عاقبت؛ یعنی از نظر در عاقبت آن و تأمّل در عذاب و عقاب یا مفاسد دیگر که بر آن مترتّب گردد. پس آدمی به قدر مقدور باید که چشم خود را نگاه دارد از نظر در آنچه خواهش آن کند» (خوانساری، 1366، ج 3: 137). آنها با ناکارامد نشان دادن دین و به چالش کشیدن باورها، رفتارها و مناسک دینی و برنامههای تلویزیونی و ماهوارهای جذّاب و در عین حال، هدفمند، دین را افیون ملّتها، عامل عقبماندگی، انحطاط و استبداد معرّفی میکنند.
4ـ مرحلة دوم شکلگیری هویّت
4ـ1) هویّت خانوادگی
چنانکه قبلاً اشاره شد، از نظر روانشناسی، مرحلة اصلی فرایند اجتماعی شدن کودک، از خانواده شروع میشود. خانوادة در شکلگیری نگرشها، ارزشها و باورداشتهای کودکان نقش اصلی را بر عهده دارد و بر نوع روابط فرد با عوامل و نهادهای اجتماعی دیگر تأثیر میگذارد.
این امر از هنگام تولّد و زمانی آغاز میشود که پدر و مادر با «نامگذاری» کودک خود، جایگاه یا موقعیّت ویژهای به فرزند خود میدهند. از آن پس، با رشد تدریجی کودک طی چند سال، تعلّقات خانوادگی او بیشتر و بیشتر میشود تا به نوجوانی برسد. در آغاز نوجوانی، شخص میتواند بهراحتی موقعیّت خود را در میان خانوادة خویش (هویّت خانوادگی) و نیز موقعیّت خانوادة خود را در جامعه تشخیص دهد و بر این اساس، احساس تشخّص فردی و اجتماعی کند (ر.ک؛ سبحانیجو، 1383: 38ـ 49). مینوچین نیز خانواده را کانون شکلگیری هویّت فرد قلمداد میکند و آن را خاستگاه هویّت انسان میداند. او معتقد است که احساس هویّت متّکی بر دو رکن است: یکی احساس تعلّق و دیگری مجزّا بودن. وی خانواده را آزمایشگاهی میداند که این دو جز در آن با هم مخلوط و نسخهپیچی میشوند (ر.ک؛ مینوچین1375: 135). بنابراین، میتوان ادّعا کرد که تمام مقولات گوناگون تحوّل انسان عمیقاً تحت تأثیر محیط خانواده هستند.
طبق روایات، انتخاب الگو از همان سنین کودکی آغاز میگردد. پایههای هویّت خانوادگی، حتّی هویّت اعتقادی را شکل میدهد. همانگونه که پیامبر گرامی اسلام(ص) فرموده است: «الْوَلَدُ سَیِّدٌ سَبْعَ سِنِینَ وَ عَبْدٌ سَبْعَ سِنِینَ وَ وَزِیرٌ سَبْعَ سِنِینَ ...: فرزند آدمی در هفت سال اوّل زندگی، آقا و سیّد پدر و مادر، در هفت سال دوم، بندة فرمانبردار و مطیع آنها و در هفت سال سوم، وزیر خانواده و مشاور ایشان است» (طبرسی، 1370، ج 1: 222). با بررسی گفتار پیامبر گرامی اسلام، متوجّه مطابقت علم روانشناسی امروز با کلام ایشان میشویم. در مرحلة دوم دورة اطاعت که کودک با رشد همهجانبهاش طبق یافتههای علمی (پیاژه) از ناپیروی و عدم اطاعت از دیگری و فرمانبرداری از پدر و مادر و الگوهای والدین میرسد. در اثر رشد عقلانی ـ عاطفی و به وجود آمدن وجدان اخلاقی و نیز برای تکوین شخصیّت خود از الگوهای والدین تبعیّت میکند. مشخّصة این دوره، کلماتی چون اطاعت، عبد، ادب کردن و تعلیم و تربیت میتواند باشد (ر.ک؛ قریشیراد، 1376: 37ـ 38).
کودکان همواره از کسانی که مزایای برتری دارند و مورد توجّه آنها هستند و به آنان علاقهمندند، تقلید میکنند و در نحوة اعمال و رفتار، آنان را الگو و اسوة خویش قرار میدهند و دوست میدارند. خصوصیّات زندگی ایشان را مدّ نظر داشته باشند و از آن پیروی نمایند. این تقلید و الگوبرداری از والدین، در یافتن هدایت خانوادگی او کمک میکند. تقلید از الگو تا وقتی که افراد به سنّی رسیدهاند که خوب و بد، مقبول و نامقبول، سره و ناسره را تشخیص دهند، ادامه دارد، امّا هنگامی که قوای فکری و روانی آنان به مرحلهای از رشد برسد که بتواند آگاهانه در مسیر تکامل گام بردارند، با توجّه به زمینهای که از پیش برای خود فراهم آوردهاند، اشخاصی را که به نظر آنان برجسته مینمایند و رفتار و کردار و افکارشان را پسندیدهاند، الگو و اسوة خویش قرار میدهند و این کار از راههای یادگیری و تکامل به شمار میرود (ر.ک؛ صانعی، 1379: 7ـ24). لذا والدین باید الگوهایی برای فرزندان خود باشند.
در قرآن مجید، از پیشوایان جور سخن به میان آمده است و یادآوری شده که آنان پیروان خود را تباه ساخته، به ضلالت و گمراهی میکشند. دربارة فرعون و گروه او چنین آمده است: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ لَا یُنصَرُونَ: و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به آتش (دوزخ) دعوت مىکنند و روز رستاخیز یارى نخواهند شد!﴾ (القصص/ 41). هویّت خانوادگی برای او به صورتی پایدار و دائمی و در تمام عمر وجود دارد. با این حال، کمال یافتن آن در مورد همة افراد یکسان نیست. بیتردید در خانوادة گسترده که در آن پیوندهای خانوادگی، وسیعتر و بیشتر است و خانواده از پشتوانة فرهنگی، حتّی قومی قویتر برخوردارند، یا در خانوادههایی که پدر و مادر به تربیت فرزندان خود بیشتر اهمیّت میدهند و برای شخصیّت آنها اعتبار ویژهای قائل هستند، هویّت خانوادگی پایدارتر و از ثبات و استحکام بیشتری نیز برخوردار است (ر.ک؛ ربّانی، 1381: 26ـ 27).
4ـ2) اختلال هویّت جنسی
هویّت جنسی حالتی روانشناختی است که احساس درونی شخص را از مرد یا زن بودن مشخّص میکند و گاه در افراد فرق گذاشته، در رفتارهای مردانه یا زنانة خود دچار بیتفاوتی و یا سردرگمی میشوند. این رفتار که جز آسیبهای رفتاری جنسی است، ریشه در محیط اجتماعی، خانواده و در نتیجه، در بلوغ زودرس دارد. هویّت جنسی از طریق تمایل به جنس مخالف شکل میگیرد و آمادگی برای ازدواج به وجود میآید. در صورتیکه تمایلات جنسی از طریق ازدواج به شیوههای صحیحی ارضا شود، سلامت روانی پدید میآید و در غیر این صورت، ممکن است به انحراف جنسی بینجامد (ر.ک؛ کجباف، 1384: 113ـ 144).
فرد در تعاقب شناخت فرایند ناخودآگاه و درونسازی رفتار، از نقش جنسی خود به عنوان دختر یا پسر به ایفای نقش میپردازد. امّا چه زمانی فرد متوجّه تفاوتهای جنسی میشود؟ طبق دیدگاه فروید، شروع کنجکاویهای جنسی، هنگامی است که کودکان پیشدبستانی از تحریک اندام تناسلی لذّت میبرند (از سنین 3ـ6 سالگی) و تعارض ادیپ دربارة پسرها و تعارض الکترا دربارة دخترها ایجاد میشود (ر.ک؛ برک، 1385، ج 1: 26).
کنجکاویهای جنسی در سنین کودکی همچنان ادامه دارد و گاهی به بلوغ زودرس ختم مییابد. این پدیده (بلوغ زودرس) از دیگر ارمغانهای جهانی شدن برای دنیای جدید است. رسانههای جهانی با بمباران اطّلاعاتی کودک و نوجوان و آگاهی دادن فزاینده به او، یکباره او را در مقابل مجهولاتی قرار میدهند که اقتضای سنّی او نیست. باید مراقب درونسازیهای کودکان خود بود، چراکه محیط پیرامونی، بهویژه رسانهها به فرایند هویّتپذیری آنها در تعاقب ناخودآگاه سرعت میبخشند. بهگونهای که مشهود است، یکی از مسائل مهم در این باب، بلوغ جنسی زودرس کودکان است که از طریق این رسانهها ایجاد میشود. در نتیجه، آنچه مقتضای هویّت جنسی و شرعی کودک نیست، رخ میدهد. این پدیده خود موجب اختلال در رفتار و یا نبود تمایل به رعایت هنجارهای اجتماعی میشود. با گرایش به هواپرستی، حتّی کودکان نیز از آسیبهای آن در امان نیستند و تأثیر خود را بر آنان نیز میگذارد. در اجتماعی که عرضة جاذبههای جنسی، حریم شریعت را برنتابد، کودکان دچار بلوغ جنسی زودرس میشوند و در نتیجه، فاصلة بین رشد جنسی با رشد فکری زیاد میگردد. لذا برخی مدّتها پیش از بلوغ فکری و تشکیل هویّت جنسی متناسب با اجتماع به رفتار جنسی نسنجیده و نابخردانه اقدام مینمایند. محصول این روابط، امروزه برای جامعة غربی سقط جنینهای پیدرپی نوجوانان و وجود فرزندان نامشروع است (ر.ک؛ وندی و نانسی، 1389: 291). این اختلالات جنسی در آخرالزّمان به اوج خود میرسد امام باقر (ع) میفرماید: «یَخْرُجُ قَائِمُکُمْ قَالَ إِذَا تَشَبَّهَ الرِّجَالُ بِالنِّسَاءِ وَ النِّسَاءُ بِالرِّجَالِ وَ اکْتَفَی الرِّجَالُ بِالرِّجَالِ وَ النِّسَاءُ بِالنِّسَاءِ وَ رَکِبَ ذَوَاتُ الْفُرُوجِ السُّرُوجَ...:آنگاه که مردان به زنان تشبّه کنند و زنان به مردان، و مردان به مردان اکتفا کنند و زنان به زنان، و صاحبان فروج بر زینها سوار شوند...» (صدوق، 1395ق.، ج 1: 331). علی (ع) نیز میفرماید: «یَظْهَرُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ وَ اقْتِرَابِ السَّاعَةِ وَ هُوَ شَرُّ الْأَزْمِنَةِ نِسْوَةٌ کَاشِفَاتٌ عَارِیَاتٌ مُتَبَرِّجَاتٌ مِنَ الدِّینِ دَاخِلاَتٌ فِی الْفِتَنِ مَائِلاَتٌ إِلَی الشَّهَوَاتِ مُسْرِعَاتٌ إِلَی اللَّذَّاتِ مُسْتَحِلاَّتٌ لِلْمُحَرَّمَاتِ فِی جَهَنَّمَ خَالِدَاتٌ:در آخرالزّمان، نزدیک به قیامت زنانی ظاهر شوند: بیحجابانِ برهنگان، خودآراستگان برای غیر شوهران، رهاکردگان آیین، داخلشدگان در آشوبها، قائلان به شهوات و مسائل جنسی، شتابکنندگان به سوی لذّات و خوشگذرانیها، حلالشمارندگان محرّمات الهی، و واردشوندگان در دوزخ»(همان، 1404ق.، ج 3: 390).
4ـ3) هویّت اعتقادی
همان گونه که اشاره شد، هویّت اعتقادی در ابتداییترین مرحلة خود، با الگوپذیری دینی از والدین شکل میگیرد و درونسازی میشود. حتّی در تقسیمبندی ناخودآگاه فرانکل، دو نوع ناخودآگاه را برمیشمرد و میگوید که «محتوای ناخودآگاه تا آنجا گسترده شده است که خود به نوع غریزهمندی ناخودآگاه (غریزة ناخوادآگاه؛ Instinctual unconscious)، روحانیّت یا معنویّت ناخودآگاه (ناخودآگاه روحی یا معنوی؛Spiritual unconscious ) افتراق پیدا کرده است (ر.ک؛ علوینژاد، 1377: 173ـ206).
همة پژوهشگران تحوّلنگر به این باورند که آموزش ـ و از جمله آموزش دینی باید با سطح تحوّل عقلانی یادگیرنده منطبق باشد و هیچ آموزشی تا وقتی کودک به سطح سازمان روانی لازم برای درک آن نرسیده، مفید واقع نمیشود. لذا هویّت اعتقادی نیز متناسب با درک کودک شکل میگیرد؛ به عبارت دیگر، دریافت مذهبی فراتر از افق ذهنی کودکان خردسال است و قبل از دستیابی به سطح تفکّر مذهبی امکانپذیر نیست و تنها با شروع دورة عملیّات منطقی است که نوجوان میتواند غیرمادّی بودن خداوند را درک کند و فرضیّة وجود عوامل غیرمادّی را بپذیرد (ر.ک؛ دادستان، 1381: 82 ـ 103).
اگر محیط خانواده و اجتماع کودک به گونهای صحیح، رشد و کمال هویّتهای کودک را راهنمایی کنند، منجر به بروز زندگی سالم و آکنده از رفتارهای ضدّ اجتماعی خواهد شد و در راستای شکلگیری گرایشهای مطلوب دینی، وی را یاری خواهد کرد. نوجوانان و جوانان از راههای مختلفی تلاش میکنند که با خواستههای خود سازگار شوند و چیزی که در این فرایند شایان توجّه است، رسیدن به یک هویّت یکپارچه است. در غیر این صورت، آنها دچار انحراف خواهند شد. به عقیدة مارسیا، وجود یا نبود بحران و تعهّد میتواند برای ایجاد چهار وضعیّت هویّت، به صورت ضبط هویّت، وقفه، پراکندگی و کسب هویّت ترکیب شود (ر.ک؛ برک، 1385، ج 2: 58).
5ـ گرایشهای دینی هویّت اعتقادی
هویّت اعتقادی سالم فرد را در راستای عمل صحیح کمک میکند؛ برای نمونه، میتوان به تأثیر هویّت دینی در بروز رفتارهای صحیح و شایسته اشاره کرد که خداوند این گونه اشاره میکند: ﴿قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ... :بگو: هر کس طبق روش (و خلق و خوى) خود عمل مىکند﴾ (الإسراء/ 84). «شاکله» در اصل از ریشة «شکل» به معنی «در بند کردن حیوان» است (ر.ک؛ راغب اصفهانی، 1412ق.:462). در بعضی از روایات، «شاکله» به «نیّت» تفسیر شده است. از امام صادق(ع) روایت شده است: «وَ النِّیَّةُ أَفْضَلُ مِنَ الْعَمَلِ أَلَا وَ إِنَّ النِّیَّةَ هِیَ الْعَمَلُ ثُمَّ تَلاَ قَوْلَهُ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ...﴾ یَعْنِی عَلَی نِیَّتِهِ» (کلینی، 1365، ج 2: 16)؛ یعنی «نیّت افضل از عمل است. اصلاً نیّت همان عمل است. سپس امام(ع) آیة ﴿قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ...﴾ را قرائت فرمود و اضافه نمود: منظور از شاکله، نیّت است» (بحرانی، 1416ق.، ج 3: 581).
نمونههای دیگر این تأثیرپذیری را میتوان در اعراب جاهلی مشاهده نمود. دوران جاهلیّت دورانی است که مردم در آن دوران، دچار دو گونه نابسامانی و کمبود بودند؛ نابسامانی مادّی و نابسامانی معنوی و اعتقادی.
الف) نابسامانی مادّی
نابسامانی مادّی مردم این است که از لحاظ رفاه در سطح پایینی قرار داشته باشند، چنانکه در قرآن هم به نبودن رفاه و امنیّت در دوران جاهلی اشاره شده است: ﴿فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ * الَّذِی أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ: پس باید پروردگار این خانه را عبادت کنند * همان کس که آنها را از گرسنگى نجات داد و از ترس و ناامنى ایمن ساخت.﴾ (القریش/ 3 ـ 4).
ب) نابسامانی معنوی و اعتقادی
نابسامانی و کمبود معنوی مردم عبارت است از گمراهی مردم. گمراهی یعنی حیرت که عبارت است از اینکه یک راه روشن در مقابل مردم نیست و دنبال یک چیز بالا و والایی نمیگردند (ر.ک؛ لکزایی، 1365: 6ـ40). ضعفهای اعتقادی که در بدو تولّد اعراب، همراه آنها بوده است و چنان ریشه در رفتار ناخودآگاهشان داشت که این رابطه را به ظاهر ناگسسته جلوه میداد. این رفتارها را میتوان از کلام امیر مؤمنان علی(ع) متوجّه شد که میفرماید: «همانا خدا محمّد(ص) را برانگیخت تا مردمان را بترساند و فرمان خدا را چنانکه باید، رساند. آن هنگام شما ای مردم عرب! بدترین آیین را برگزیده بودید و در بدترین سرای خزیده (فی شَرِّ دَارٍ). منزلگاهتان سنگستانهای ناهموار، همنشینتان گرزه مارهای زهردار. آبتان تیره و ناگوار، خوراکتان گلوآزار. خون یکدیگر را ریزان، از خویشاوند بریده و گریزان بودید و بتهاتان همه جا بر پا، پای تا سر آلوده به خطا بودید» (نهجالبلاغه/ خ 26).
سؤال این است که چگونه گرایشهای نامطلوب و کمبودهای اعتقادی و اینکه چگونه بُتپرستی به عنوان یک هویّت اعتقادی تحت تأثیر محیط اجتماعی قرار دارد؟ از نظر روانی و فکری، بُتپرستی سرچشمههای دیگری نیز دارد که در آیات زیر به آنها اشاره شده است: ﴿...وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاء مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی مَا هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ...: ... و آنها که غیر خدا را اولیاى خود قرار دادند و دلیلشان این بود که اینها را نمىپرستیم مگر به خاطر اینکه ما را به خداوند نزدیک کنند، خداوند روز قیامت میان آنان در آنچه اختلاف داشتند داورى مىکند﴾ (الزّمر/3).؛ ﴿... وَطَآئِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ....: و گروه دیگرى در فکر جان خویش بودند؛ آنها گمانهاى نادرستى ـ همچون گمانهاى دوران جاهلیّت ـ درباره خدا داشتند...﴾ (آلعمران/ 154). همانگونه که در این آیات مشاهده میشود، دو دلیل دیگر برای کمبودهای اعتقادی و گرایشهای نامطلوب دینی آنها وجود داشته است که عبارتند از: 1ـ پیروی از گمانهای بیاساس و هوای نفس است. 2ـ پندار و خیالی است که برای افراد نادان پیدا میشود و مقلّدان چشم و گوش بسته، آن را از یکدیگر میگیرند و نسل به نسل منتقل میشود که این همان مسئلة انتقال نظام ارزشی از درون خانواده به فرد و از یک نسل به نسل دیگر است. در حقیقت، اعراب جاهل به دو گونة تقلید و همانندسازی خود با محیط و نیاکانشان به درونی کردن رفتار جاهلی و بُتپرستی میپرداختند. در تعریف همانندسازی گفته میشود تقلیدی که فرد خود را جای دیگری مینهد، همانندسازی میگویند (ر.ک؛ محسنی، 1371: 1ـ30). این نمونهای از تأثیر محیط بر شکلدهی به هویّت اعتقادی است.
گناه و اصرار بر آن موجب فساد عقیده و تکذیب آیات الهی میشود؛ زیرا از دیدگاه قرآن کریم، لجاجت و اصرار بر معصیت، حتّی حسّ تشخیص انسان را نیز عوض میکند؛ خوب را در نظر بد، و بد را در نظرش خوب جلوهگر میکند و در فرایند درونسازی ارزشها، ضدّ ارزشها را جایگزین ارزشها میکند. خداوند میفرماید: ﴿قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا* الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا * أُولَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْنًا: بگو: آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها، چه کسانى هستند؟ * آنها که تلاشهایشان در زندگى دنیا گم (و نابود) شده؛ با این حال، مىپندارند کار نیک انجام مىدهند! * آنها کسانى هستند که به آیات پروردگارشان و لقاى او کافر شدند؛ به همین جهت، اعمالشان حبط و نابود شد! از این رو روز قیامت، میزانى براى آنها برپا نخواهیم کرد!﴾ (الکهف/ 103ـ 105) و ﴿ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِؤُون: سپس سرانجام کسانى که اعمال بد مرتکب شدند به جایى رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند!﴾ (الرّوم/10).
تفکّر خیالپردازانة «جادویی اندیشیدن»، «افسانهپردازی» و «تفکّر سحری» در کودکی وجود دارد، ولی با هدایت کودک و ارائة الگوهای اعتقادی صحیح میتوان در جهتدهی هویّت آنها نقش مؤثّری را ایفا کند. تفکّر جادویی و سحری به دورة کودکی اختصاص دارد. با رشد کودک، وی از خیال غیرعقلانی و تفکّر جادویی و سحری فاصله گرفته است و به سمت معیار منطقی و عقلانی حرکت میکند و در دورة نوجوانی، جوانی و بزرگسالی به شیوة منطقی و عقلانی میاندیشد (ر.ک؛ باهنر، 1378: 80).
6ـ راهکارهای تشکیل هویّت اعتقادی سالم
1ـ در ابتدا باید کودکان را با توجّه به ظرفیّت پذیرشی که از خود نشان میدهند، در راستای کسب معنویّات هدایت کرد.
2ـ ایجاد فضای اعتقادی در خانواده و روابط خانوادگی برای زمینهسازی رفتارهای اعتقادی آیندة کودک.
3ـ دور نگه داشتن کودکان از فضاهای آلودة رسانهای از تلویزیون گرفته تا اینترنت و ماهواره.
4ـ ایجاد خودباوری در کودکان.
5ـ آشنا کردن تدریجی کودک با مفاهیم جنسی و هر آنچه که نسبت به آنها کنجکاو است.
6ـ کنترل ارتباطهای فرزندان با دوستان و گروههایی که میتوانند در حکم گروههای مرجع باشند.
7ـ ارائة الگوهای مناسب برای تربیت دینی و اعتقادی کودکان. الگوهای صحیحی را قرآن کریم برای همة جهانیان طرح میکند؛ از جمله رسول گرامی اسلام: ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌحَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا: مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مىکنند.﴾ (الأحزاب/ 21).
نتیجهگیری
بررسی سازوکار ناخودآگاه و تأثیر آن در جهتگیریهای اعتقادی و تحوّل تدریجی رفتار که ریشه در درونسازیهای کودک از محیط اطراف دارد، این یقین را میدهد که تکامل صحیح فرایند تشکیل هویّت اعتقادی با ایجاد زمینههای مناسب تربیتی و ارائة الگوهای صحیح امکانپذیر است.
خانواده اوّلین فضا یا زمینة مؤثّر بر درونسازیهای اعتقادی است. در حقیقت، در میان نهادهای گوناگون اجتماعی،کانون مقدّس خانواده بهترین مجلای فرهنگ حاکم بر جامعه و محلّ ارضای نیازهای جسمانی و عاطفی و محلّی برای تشکیل هویّت اعتقادی افراد شناخته شده است. در صورتی که مکانیزمها و مراحل رشد از طریق خانواده و محیط اطراف، مثبت طی شده باشد، کودکان به خودباوری میرسند. کودکان خودباور، شناخت روشن و مثبتی از هویّت خویش دارند و میتوانند با روشهایی متفاوت و مطلوب، خود را بررسی کنند.
نابسامانیهای اعتقادی و تشکیل هویّتهای مجازی متأثّر از تربیت غلط خانواده و فضاهای اجتماعی است که گروههای مرجع به عنوان اثرگذارترین آنها در تشکیل هویّت فرد ایفای نقش میکنند. رسانههایی که انواع آلودگیها را به جوامع امروزی تزریق میکنند، موجب از هم پاشیدگی نظام روانی و اعتقادی افراد میشوند و این رسانهها آلودگیها را در فرایند درونسازی کودکان به صورت ارزشها جلوه میدهند. از دیگر عوارض آنها، بلوغ زودرس کودکان و نوجوانان است که با ارائة راهکارهای دینی مؤثّر بر تشکیل هویّت و مراقبت از کودکان، هویّتبخشی دینی به آنها میتواند از بروز آسیبهای محتمل بر تشکیل هویّت جلوگیری کرد.