مقدّمه
معاشرت و ارتباط سازنده با دیگران، یکی از مهمترین و اصلیترین نیازهای روانی آدمیان است، تا جایی که به عقیدة بسیاری از فیلسوفان، آدمیان مدنیالطّبع هستند؛ یعنی ذات و فطرت آدمی به گونهای است که حتماً باید زندگی اجتماعی داشته باشد. آدمیان نه تنها در دوران کودکی نیازمند دیگران هستند، بلکه در همة مراحل بعدی زندگی نیز به دیگران محتاج میباشند و در این ارتباط نیاز دیگران را برآورده میسازد و میتواند تأثیرهای تربیتی مطلوب بر دیگران بگذارد. بر این اساس، بسیاری از فضائل اخلاقی در جامعه ظهور مییابد. آشنایی با تجربههای اولیای الهی در مواجهه با دیگران و بهرهمندی از آنها، به رشد این فضائل در اجتماع کمک میکند (ر.ک؛ شریفی، 1391: 201ـ203). از این نظر، پرداختن به سبک زندگی معصومان(ع) در مواجهه با دیگران ضرورت مییابد.
1ـ تعریف سبک زندگی
سبک زندگی نظامواره خاصّ زندگی است که به یک فرد، خانواده یا جامعه با هویّت خاص اختصاص دارد (ر.ک؛ همان: 28 و مهدوی کنی، 1387: 46ـ78) و به عبارت دیگر، شیوهای نسبتاً ثابت است که فرد اهداف خود را به آن طریق دنبال میکند (ر.ک؛ کاویانی، 1391: 16). منظور از سبک زندگی اسلامی، شیوة زندگی فردی و اجتماعی است که همه یا بیشتر متدیّنین به اسلام یا قشر مؤثّری از جامعة اسلامی به آن عمل میکند و در رفتارشان منعکس میشود (ر.ک؛ مصباح، 1392: 6).
2ـ موارد و موقعیّتهای مواجهة معصومین(ع) با دیگران و هدف از آن
در طول حیات مبارک ائمّه معصومین(ع) با توجّه به رسالتی که داشتند با سایر اقشار مختلف روبهرو میشدند. هدف اصلی ایشان تربیت انسان است، لذا تکتک لحظههای زندگی آنها حاوی نکتهها و لطایف تربیتی است. ائمّة اطهار(ع) در مواجهه با اقشار مختلف متناسب با شرایط آنها لب به سخن میگشودند. به همین خاطر، برخورد با مردم عادی به شیوهای و برخورد با دانشمندان اسلامی و یا حتّی دانشمندان دیگر ادیان آسمانی و ملحدان به گونهای دیگر است.
ایشان در کلاسهای درس و حلقههای علمی، سخنرانیها، دیدارهای عمومی و خصوصی، مجالس مناظره با دانشمندان و یا حتی در محلهای عبور و مرور و همچنین با پیروان فرق گوناگون، اگر به موردی برخورد میکردند با صبر و حوصله و متناسب با حالات کسی که با وی مواجهه میشدند، برخورد تربیتی، هدایتی، اصلاحی و ارتقائی میکردند.
3ـ سبک قرآن و ائمّه(ع) در مواجهه با دیگران
قرآن کریم در برخورد با دیگران سبکهایی متفاوت دارد که با توجّه به شرایط طرف مقابل هر کدام از آنها را به کار میبرد و بالتّبع، معصومین(ع) نیز روشهای گوناگون برخورد خویش را از این کتاب آسمانی الهام گرفتهاند که در سه حیطة معرفت، عواطف و عملکردها به شرح ذیل قابل بیان است.
3ـ1) حیطة معرفت
در این حیطه سعی بر شناساندن حقایق به طرف مقابل است. سبکهای مواجهة حکمتی و وعظی، اعجازی، مباحثهای (ر.ک؛ الأنعام/ 76ـ80؛ مباحثة حضرت ابراهیم(ع) با ستارهپرستان و نمرود). جدال احسن، عقل و استدلال در این حیطه جای دارند. شیوههایی از معصومین(ع) در مناظرهها مشاهده میشود که به شکل حکمت و موعظه است و حکمت یک حالت و خصیصة درک و تشخیص است که شخص به وسیلة آن میتواند حقّ و واقعیّت را درک و مانع از فساد شود و کار را متقن و محکم انجام دهد (ر.ک؛ قرشی، 1371، ج 2: 163). شیوة امام باقر(ع) با الهام از آیة 125 سورة نحل مبتنی بر اصل حکمت و موعظه استوار بوده است1. کلینی معتقد است: «پایه و اساسی که امام باقر(ع) در مناظرهها فرمودهاند، با استناد به قرآن و روایت و نیز با تکیه بر علم امامت که همان علم لدنّی است، صورت گرفته است» (کلینی، 1407ق.، ج 2: 374).
یکی دیگر از شیوههای رایج گفتگو، احتجاج جدلی است. در جدل نیز اصولی به کار میرود که طرف مقابل کاملاً آنها را قبول دارد. امام رضا(ع) تا جایی که توانستهاند و شرایط اقتضاء داشته، معارف را برای مردم بیان فرمودهاند. گاهی مردم برای دانستن معارف به خدمت حضرت میآمدند و گاهی هم خود حضرت آنها را به جلسههای علمی دعوت میکردند. مناظرههای کوفه و بصره به دعوت حضرت از علما اتّفاق افتاده است. محمّدبن فضل میگوید: «وقتی که امام موسیبن جعفر(ع) شهید شدند، من به مدینه آمدم و به خدمت حضرت رضا(ع) رسیدم و به حضرت عرض کردم که میخواهم به بصره بروم. حضرت به من فرمودند: به محبّان و دوستداران ما در بصره و غیره پیغام برسان که من به خدمت آنها خواهم آمد. فضل میگوید: من به بصره آمدم و پیغام حضرت را به آنها رساندم و گفتم که او میخواهد شما را ملاقات کند و به پیش شما خواهد آمد. هر چه میخواهید، از حضرت سؤال کنید. وقتی حضرت به بصره آمدند، ما همة علما را به مجلس دعوت کردیم و حضرت همة سؤالهای مطرح را پاسخ دادند. همچنین مناظرههای بصره هم به دعوت حضرت تشکیل شد. محمّد به فضل میگوید: «از جمله وصایایی که حضرت هنگام خروج از بصره به من فرمود، این بود که به کوفه بروم و به شیعیان بگویم که حضرت به کوفه خواهد آمد. خدمت حضرت رسیدم. حضرت دستورهایی فرمود؛ از جمله اینکه همة علما و متکلّمین را جمع کنم. چون همه حاضر شدند، حضرت به جمعیّت فرمود: میخواهم بهرهای از علم را نصیب شما کنم و چیزهایی را به شما بیاموزم، همان گونه که نصیب مردم بصره کردهام، به درستی که خداوند علم همة کتابهای آسمانی را به من آموخته است» (مجلسی، 1403ق.، ج 49: 73ـ79). همچنین میتوان به احتجاج امام رضا(ع) با دانشمندان دیگر ادیان و مذاهب اشاره کرد. آن حضرت در مناظرههای خود با اهل کتاب، با بهرهگیری از شیوة «جدال احسن»، برای اثبات دیدگاه خویش و ابطال نظر آنان به کتاب مقدّس آنها (عهد جدید و عهد قدیم) استناد میکردند که آموزههایش مورد قبول آنان بود (ر.ک؛ طبرسی، 1403ق.، ج 2: 401ـ441).
3ـ2) نقد دلیل و خودداری از نقد شخصیّت
امام رضا(ع) از نقد شخصیّت افراد خودداری میکرد و به نقد مطالب میپرداخت. با وجود اینکه در برخی موارد احساس میشود که مخاطبان امام(ع) راه اعتدلال را رها کرده، کلمات خود را آمیخته با دروغ، تحریف یا مغلطه میکردند و در مقابل میبینیم که جاثلیق ـ بزرگ نصرانیان ـ از تنها فرصتی که برای نقد شخصیّت امام پیدا میکند، سریع استفاده کرده، آن حضرت را به جهل و ناتوانی علمی متّهم مینماید (ر.ک؛ ابنبابویه، 1378، ج 1: 158ـ159).
3ـ3) استفاده از امور مسلّم طرف گفتگو
امام رضا(ع) ابتدا از فرد مقابل نسبت به موضوعی که قرار است پایة استدلال قرار بگیرد، اعتراف میگیرد؛ مانند این بخش از مناظره که امام میفرماید: «تو را سوگند میدهم! آیا در انجیل این هست که یوحنّا گفته: مسیح مرا از آیین محمّد عربی خبر داد و به من مژده داد که پس از او محمّد میآید، من هم این مژده را به حواریّون دادم و آنها به محمّد ایمان آوردند؟! جاثلیق میگوید: یوحنّا به نبوت مردی و نیز به خاندان و وصیّ او مژده داده، ولی روشن ننمود که او چه موقع ظهور میکند و نام آنها را بیان نکرده است. امام میفرماید: اگر کسی را بیاوریم که نام محمّد و نیز خاندان و پیروانش را از انجیل بخواند، به او ایمان میآوری؟ جاثلیق میگوید: آری، ایمان محکم... . سپس امام(ع) نام محمّد و خاندان و پیروانش را از انجیل قرائت کرد. جاثلیق گفت: آنچه را وجودش در انجیل برایم ثابت و روشن شد، انکار نمیکنم و به آن اعتراف دارم» (ابنبابویه قمی، 1378، ج 1: 156).
3ـ4) حصر عقلی
از دیگر شیوههای مورد استفاده در مناظرهها، قرار دادن مسیر مناظره در حالتی است که شخص مخاطب به یک حصر عقلی دچار شود. حصر عقلی در حقیقت یک دو راهی است که هر یک را طرف گفتگو بپذیرد، با آنچه وی مدّعی بوده، در تعارض است و راه فراری برای مناظرهکننده باقی نمیگذارد. اشخاص متبحّر در مناظره، معمولاً در پاسخ دادن سعی میکنند تا جایی که ممکن است، خود را از گردنة خطر حصر عقلی دور نگه دارند. در مناظرة امام رضا(ع) با بزرگان ادیان آسمانی میبینیم که این شیوه بارها از سوی امام(ع) استفاده میشود؛ مثل زمانی که امام(ع) نام پیامبر اسلام(ص) و خاندانش را از انجیل قرائت و آنگاه به جاثلیق میفرماید: «چه پاسخی داری؟ یا میخواهی بگویی که آنچه خواندم، از انجیل نیست؟! یا میخواهی بگویی که انجیل دروغ است؟! امّا احتمال اوّل که بطلان آن ثابت شد. بنابراین، یا باید به نبوّت محمّد(ص) طبق اخبار انجیل اعتراف کنی، یا کشتنت واجب میشود، چون خدا، پیامبر و کتاب خود را منکر شدهای!» (همان: 158). اینجاست که جاثلیق راهی جز تأیید حرف امام ندارد و بر صحّت مطالب گفته شده از انجیل اعتراف میکند.
3ـ5) فراهمسازی بستر برای تبدیل مستشکل به سؤالکنندة فعّال
تسلّط روحی و علمی امام در طول مناظره بر علمای ادیان سبب گردید تا آنها از جایگاه یک اشکالکننده به موضع سؤالکننده تغییر وضعیّت دهند. این مسئله تنها زمانی اتّفاق میافتد که مخاطبان بر تسلّط علمی فرد مقابل خود پی برده، به نوعی خود را در برابر او ضعیف مییابند. از این رو، با تغییر لحن خود از حالت اشکال کردن به سؤال کردن، میزان ضربهها را بر خود کاهش داده، شکل کار را از مبارزهجویی به مباحثة علمی تغییر میدهند تا اگر اشکالی هم در این میان مطرح شد و این اشکال رد گردید، به حساب سؤال علمی و نه اشکال بر مدّعای طرف گفتگو گذاشته شود. این حالت در برخورد رأسالجالوت که پس از جاثلیق وارد بحث شد، کاملاً مشهود است. او بارها به جهل خود نسبت به سؤال امام اذعان کرده، از ایشان پاسخ سؤال را درخواست میکند (ر.ک؛ همان: 164). عمران صابی نیز با وجود تبحّری که در بحث با علمای بصره و کوفه از خود به نمایش گذاشته بود و شاید یکی از امیدهای مأمون در شکست امام، او بود، در مواجهه با علم و تسلّط امام، از همان ابتدا با سؤال پیش میآمد و تأکید میکرد که برای کشف حقیقت و نه برای بحث و جدل میپرسد (ر.ک؛ همان: 177).
3ـ6) نقل اتّهام
در شیوة نقل اتّهام، شخص مناظرهکننده به ظاهر با نقل کردن اتّهام، شخص مخاطب را برمیانگیزد تا نسبت به تهمت ایراد شده عکسالعمل نشان دهد. او نیز که احساس میکند حربة خوبی یافته، دلایل محکمی در ردّ طرف گفتگوی خود دارد و با قدرت وارد میدان میشود و میکوشد با ردّ این تهمت، مخاطب خود را محکوم کند، امّا بعد از مدّتی، وی با تغییر ناگهانی شکل بحث و طرح آن روی سکّه درمییابد که این اتّهام تنها دامی برای گرفتن اعتراف از او برای ردّ عقیدة دیگری بوده است. امام رضا(ع)به جاثلیق فرمود: «آیا تنها عیبی که عیسی شما داشت، این نبود که او مردی ضعیف و ناتوان بود و روزه کم میگرفت و نماز کم میخواند؟ جاثلیق گفت: علم خود را تباه کردی و ناتوانی خود را از نظر علمی آشکار نمودی. من پیش از این سخن فکر میکردم که شما داناترین مسلمانان هستی؟ او هیچ روزی را افطار نکرد و هیچ شبی را نخوابید. او همة روزها روزه و همة شبها مشغول عبادت بود. امام فرمود: بنابراین، او که به عقیده شما خداست، برای چه کسی آن همه روزه میگرفت و نماز میخواند؟ جاثلیق از پاسخ امام فروماند!» (همان: 158ـ159).
3ـ7) گفتگو در سطح فکری مخاطب
همان گونه که رسول گرامی اسلام(ص) میفرماید: «ما پیامبران مأمور شدهایم که با مردم بر اساس سطح فکری و عقل آنها سخن بگوییم»2 (کلینی، 1407ق.، ج 1: 23)، اگرچه استدلالهای ائمّه(ع) مبتنی بر قرآن، روایات و علم امامت است، ولی پایة همة سخنان ایشان به گونهای است که قابل فهم است. از این رو، امیرمؤمنان علی(ع) میفرماید: «نیکوترین گفتار، کلامی است که منطق و نظم زیبایش کرده باشد و برای همة مردم از خواصّ و عوام قابل فهم باشد»3 (تمیمی آمدی، 1366، ج 2: 463). امام رضا(ع) این اصل را در مناظرههای خود با قشرهای مختلف در سطوح متفاوت در نظر داشتند. آنجا که رهبر یک مکتب میآید، حضرت به شیوة یک مناظرهکنندة متبحّر وارد بحث میشوند و با استدلالهای مختلف خویش او را به زانو درمیآورند و جایی برای سخن او باقی نمیگذارند. امّا در جای دیگر، اگر مخاطب حضرت یک شخص عادی و عامی است، با چند جملة ساده و یا با یک تمثیل، حق را برای او آشکار میسازند و در جایی که خواصّ اصحاب، مخاطب حضرت بودند و گنجایش درک معارف را در سطوح بالا داشتند، جوابی داده میشد که با عقل و استعداد آنها مطابقت کند. مناظرة آن حضرت با عمران صابی آن قدر پیچیده است که فهمیدن عمق مطالب بدون دقّت نظر و مهارت کافی غیرممکن است، لذا بزرگانی بر آن مناظره شرح نوشتهاند. در این مناظره، امام رضا(ع) در سطح یک فیلسوف به تبیین مطالب پرداخته است و برای اثبات مدّعای خود، استدلالهای عمیقی ارائه دادهاند که شخص عادی نمیتواند آن را درک کند، بلکه برای درک آن، آدمهای باهوش و عالمی چون عمران صابی باید وجود داشته باشند تا به حقیقت امر پی ببرند (ر.ک؛ همان:154).
3ـ8) رعایت ایجاز و گزیدهگویی
هادیان الهی که خواهان رساندن حقّ و حقیقت به مردم هستند، در گفتار و ابلاغ پیام خود به این نکته توجّه دارند که بیان ایشان در عین اینکه در اوج حقائق است، رعایت این شیوه در مناظرهای ائمّه(ع) زیاد به چشم میخورد؛ مثلاً شخصی بر امام رضا(ع) وارد شد و عرض کرد: (ای پسر رسول خدا!) بر حدوث عالم چه دلیلی وجود دارد؟ حضرت پاسخ دادند: همین که تو نبودی بعد شدی و خود میدانی که خود را خودت نیافریدی و نیز کسی مثل تو هم نمیتواند تو را به وجود آورد، همین دلیل حدوث عالم است. حضرت در این پاسخ، با رعایت اتقان، به ایجاز و کوتاهی سخن گفته است و در حالی که سؤال از مسئلهای بسیار مهم بود، حضرت با جوابی کوتاه، پاسخ او را بیان فرمودند و طرف هم قانع شد و دیگر ادامه نداد و خاموش شد (ر.ک؛ طبرسی، 1403ق.، ج 2: 353 و ابنبابویه قمی، 1398: 293 و مفید، 1413 ج.: 288).
3ـ9) تأکید بر رعایت انصاف و منطق
ائمّه(ع) بر رعایت انصاف، در گفتگو تأکید داشتند و سعی میکردند پیش از ورود به بحث، آن را به مخاطب خود گوشزد کنند. امام رضا(ع) در مناظره با عمران صابی، پیش از ورود به بحث، بدو فرمودند: «ای عمران! هر چه میخواهی، بپرس، امّا انصاف داشته باش و از سخن بیهوده و باطل بر حذر باش» (ابنبابویه، 1378، ج 1: 168).
3ـ10) بهرهگیری از کتاب، سنّت و عقل در مناظرههای علمی
بهرهگیری از کتاب خدا و سنّت پیامبر(ص) شیوة اهل بیت(ع) در مناظرههای با اهل سنّت بوده است. آنان در درجة اوّل با عرضه کردن سخنان مخالفان بر کتاب خدا و آنگاه سنّت نبوی و نیز سنجش آنها با موازین و استدلالهای عقلی، این فرهنگ را در میان پیروان خود طرح و ترویج میکردند. البتّه آنان در مناظرههای خود با غیرمسلمانان با استدلالهای عقلی و در مواردی با اهل کتاب با کتاب خود آنان احتجاج میکردند که مطالعه و بررسی این مناظرهها، به روشنی این مدّعا را اثبات میکند (ر.ک؛ طبرسی، 1403ق.، ج 2: 401ـ441). یحیی بن اکثم (یکی از عالمان دربار عبّاسی) در پرسشها و شبهههایی را دربارة خلفای نخستین از امام جواد(ع) جویا شد. او در آغاز جلسه نقل میکند که خدا به پیامبر(ص) گفته است که از رضایت فلانی از خداوند سؤال کند و بعد مطرح میشود که خدا از او راضی است. در پاسخ وی، حضرت ضمن یادآوری سخن پیامبر(ص) در حجّةالوداع مبنی بر اینکه فرمود: «دروغگویان بر من زیاد خواهند شد و... و عرضة حدیث بر کتاب خدا و سنّت و نیز پذیرفتن آن در صورت موافقت با کتاب و سنّت و کنار گذاشتن آن در صورت مخالفت با آن فرمود: «این نقل تو با کتاب خدا مخالف است، چون خداوند میفرماید: ما انسان را آفریدیم و از آنچه نفس او به آن وسوسه میشود، آگاهیم و ما از رگ گردن هم به او نزدیکتریم (ق/ 16). آیا خدا خشنودی و خشم ابوبکر را نمیشناسد که از او پرسش میکند؟ این عقلاً محال است» (ر.ک؛ طبرسی، 1403ق.، ج 2: 446). شاگردان ائمّه(ع) نیز مأمور بودند همین شیوه را در مناظرههای خود به کار ببندند (ر.ک؛ مفید، 1413ق.، الف: 96ـ98).
3ـ11) اندیشهورزی و تعقّل
معصومین(ع) اندیشهورزی را عبادت میدانستند و توصیه داشتند همگان به اندیشهورزی بپردازند4 (ر.ک؛ فقه الرّضا، 1406ق.: 380)؛ مثلاً امام رضا(ع) در مناظره با عمران صابی هشت بار او را به تعقّل و تعلّم دعوت نمودند (ر.ک؛ طبرسی، 1403ق.، ج 2: 324). همچنین ائمّه(ع) خود کوشیدهاند، در مناظرهها بیشتر از استدلالهای عقلی استفاده کنند؛ زیرا استدلالهای عقلی عمومیّت دارند و همة انسانهای عاقل آن را میپذیرند؛ به عنوان نمونه شخصی دوگانهپرست به خدمت آن حضرت رسید و گفت: به اعتقاد ما دو خدا صانع و سازندة عالم است. دلیل شما بر وحدانیّت و یگانگی خدای عالم چیست؟ حضرت در پاسخ به او فرمودند: این سخن تو که جهان دو صانع دارد، خود دلیل بر یگانگی صانع است؛ زیرا تو مدّعی آفریدگار دوم نیستی، مگر پس از اثبات صانع اوّل. بنابراین، آفریدگار یگانه مورد اجماع همگان است، ولی بیش از یک صانع مورد اختلاف است و مورد اختلاف هرگز قطعی نیست» (ر.ک؛ ابنبابویه، 1398: 270).
3ـ12) استفاده از تمثیل و تشبیه
یکی از شیوههایی که ائمّه(ع) در مناظرههای خود استفاده مینمودند، استفاده از تشبیه و تمثیل بوده است. علیّ بن أبیحمزه خطاب به امام رضا(ع) عرض کرد: «از پدرم روایتی نقل شده، به ما رسیده که تجهیز امام بر عهدة امام بعدی است و چون شما در تجهیز پدرتان شرکت نداشتید، پس امام نیستند. امام(ع) پاسخ فرمودند: آیا حسین بن علی امام بود یا نه؟ علیّ بن أبیحمزه گفت: آری! حسین بن علی(ع) امام بود. امام فرمودند: چه کسی او را تجهیز کرد؟ او جواب داد: فرزندش علیّ بن الحسین. امام فرمودند: در آن زمان علیّ بن الحسین کجا بودند؟! علیّ بن حمزه گفت: در کوفه زندانی عبیدالله بن زیاد بودند. امام فرمودند: با اینکه زندانی بود، چگونه در تجهیز پدرش شرکت کرد؟ علیّ بن حمزه گفت: روایت داریم که حضرت از زندان خارج شد و به کربلا رفت و در تجهیز پدرش شرکت کرد و بعد از دفن سیّدالشّهداء به زندان بازگشت، بدون اینکه مأموران از این جریان اطّلاع پیدا کنند. امام فرمودند: اگر علیّ بن حسین(ع) با اینکه زندانی و تحت نظر بود، میتواند از کوفه به کربلا برود و پدرش را تجهیز کند و برگردد، بدون اینکه کسی بفهمد، من که زندانی و تحت نظر نبودم، آسانتر میتوانستم، به بغداد بیایم و تجهیز پدرم را انجام دهم و برگردم، بدون اینکه کسی اطّلاع پیدا کند!» (کشّی، 1409ق.: 464). این بهترین بهرهبرداری از تشبیه در مناظرة حضرت است که خصم را درمانده کرد و او نتوانست پاسخی به آن بدهد.
4ـ در حیطه عواطف
دومین حیطة سبک برخورد معصومین(ع) در مواجهه با دیگران، حیطة عواطف است. سبکهای مواجهه در حیطة عواطف، روشها و رفتارهایی هستند که مصادیق عواطف مثبت و نیز اخلاقها و فضائل انسانی است؛ مانند برخورد عاطفی، کریمانه و دوستانه، حتّی هنگامی که دشمنی صورت میگیرد؛ به عنوان نمونه، روزی یکی از شامیان که وارد مدینه شده بود، به محض مشاهدة امام حسن(ع) شروع به لعن او و پدرش امیرالمؤمنین(ع) کرد. امام حسن(ع) که فهمیده بود او شامی است، صبر کرد. وقتی او از ناسزاگویی بازایستاد، امام(ع) به او سلام کرد و فرمود: ای مرد! به گمانم در این شهر غریبی! شاید مرا با کسی اشتباهی گرفتهای. آنگاه حضرت اعلام آمادگی کرد تا به آن مرد در صورت نیاز کمک کند. حتّی از وی دعوت کرد تا زمانی که در مدینه هست، مهمان آن حضرت باشد. مرد شامی با مشاهدة این واکنش و شنیدن سخنان نرم و محبّتآمیز امام، به گریه افتاد و گفت: گواهی میدهم که تو خلیفة خدا بر روی زمین هستی و خداوند آگاهتر است که رسالت خود را به کجا نهد. تو و پدرت تا حال مبغوضترین افراد نزد من بودید و اکنون محبوبترین مردم نزد من هستی. آنگاه اثاثیّهاش را به امام(ع) داد و تا پایان سفرش در مدینه، مهمان آن حضرت بود. وی به دلیل این محبّت امام حسن(ع) از شیعیان اهل بیت گردید (ر.ک؛ ابن شهرآشوب، 1379، ج 4: 19 و هاشم الحسنی، 1382، ج 2: 467). در ادامه به برخی از مصادیق مواجهه در حیطة عاطفی اشاره میشود.
4ـ1) پیشگیری از خصومت افراد
پیشوایان معصوم ما در برخورد با مردم بسیار عطوف و مهربان بودند، به گونهای که هر وقت نیاز به کمکی داشتند، دریغ نمیکردند. در چنین مواردی، اقدام ائمّه(ع) از این قبیل است: غیاث بن ابراهیم نقل میکند: «امام صادق(ع) هرگاه بر جماعتی میگذشت که با یکدیگر دشمنی میورزیدند و مخاصمه میکردند، به آنها اجازة چنین کاری را نمیداد و آنها را از ادامة دعوا بازمیداشت و سه بار با صدای بلند میفرمود: پروا کنید خدا را!» (کلینی، 1407ق.، ج 5: 61). أبی اسامه از امام صادق(ع) نقل میکند که علیّ بن أبیطالب(ع) از حاصل دسترنج خود هزار بنده را خرید و آزاد کرد (همان، ج 5: 74).
4ـ2) همدردی با دیگران
حضرت زهرا(س) با دیگران، بهویژه همسایگان مثلاً در عزاداریهای آنها شرکت میکرد و همدردی خود را با صاحب عزا ابراز مینمود (ر.ک؛ مجلسی، 1403ق.، ج 57: 316). پیغمبر اکرم(ص) نیز هر کس را که برای حاجتی نزد وی میآمد، اگر چیزی نداشت که به او بدهد، با او همدردی میکرد و وی را دلداری میداد تا اینکه او منصرف شود (ر.ک؛ ابن شهرآشوب، 1379، ج 1: 147).
4ـ3) مدارا حتّی با ناصبی
شخصی از امام جواد(ع) پرسید: پدرم عقیدة نادرستی دارد و ناصبی است و سختیهایی از او دیدهام. نظر شما چیست؟ فدایت شوم! برای من دعا کنید. آیا آبرویش را ببرم یا با وی مدارا کنم؟ حضرت فرمودند: مدارا بهتر از رسواسازی او است.
4ـ4) تکریم و احترام مؤمن
احترام به شخصیّت ایمانی و انسانی فرد برای این است که وی از عمل بد خود دست بردارد. احمد بن اسحاق ـ یکی از شیعیان امام حسن عسکری(ع) ـ به دیدار وی در سامرا رفت. حضرت به ایشان اجازة ورود ندادند. علّت را که جویا شدند، فهمیدند که در حقّ یکی از مؤمنان چون شرابخوار بود، رفتار بدی داشتند. حضرت به احمد بن اسحاق فرمود: با آن فرد خوشرفتاری میکردی! شاید که از عمل زشت خود برگردد. وقتی احمد بن اسحاق به زادگاه خود برگشت، آن فرد را تکریم کرد و وقتی علّت را پرسید، گفت: امام حسن عسکری(ع) چنین فرمودند. آن فرد هم خجالت کشید و از شرابخواری دست برداشت و از صالحان شد (ر.ک؛ مجلسی، 1403ق.، ج 50: 323). پیامبراکرم(ص)نیز مؤمن را همیشه احترام میکردند، بهویژه وقتی کسی بر وی وارد میشد و مهمان حضرت بود، چه بسا که عبایش را زیر پای مهمان میانداختند (ر.ک؛ ابن شهرآشوب، 1379، ج 1: 147).
4ـ5) عفو، گذشت و انتقام نگرفتن
حضرت رسول(ص) هرگز از کسی برای خود انتقام نمیگرفت، بلکه میبخشید و گذشت میفرمود (ر.ک؛ طباطبائی، 1378: 51)، مگر اینکه حرمت خدا از بین میرفت (ر.ک؛ بیهقی، 1405ق.، ج 1: 310). امام صادق(ع) میفرماید: «سه چیز از خوبیهای دنیا و آخرت است که یکی از آنها گذشت از کسی است که به تو ظلم کرده است»5 (کلینی، 1407، ج 2: 107).
4ـ6) تواضع همراه با قاطعیّت
تواضع نسبت به طرف مقابل در مناظره، شیوة ائمّه(ع) بوده است. و ما هیچ مناظرهای را نمییابیم که آنان نسبت به این امر بیتوجّه باشند، بلکه در هر مناظره، بحث و گفتگو نسبت به مخاطبین تواضع داشتهاند و با متانت تمام، سخنان طرف مقابل را میشنیدند، ولی حضرت در مقام پاسخ، در عین فروتنی با قاطعیّت جواب میدادند تا شبههای برای مخاطبان باقی نماند. در مناظره با جاثلیق، وقتی حضرت از جاثلیق اعتراف گرفتند که حضرت عیسی(ع) به آمدن پیامبر اسلام(ص) بشارت داده است، رو به رأسالجالوت ـ عالم یهودی ـ کرد و فرمود: ای رأسالجالوت! سفر فلانی از تورات را گوش کن از زبور داوود. رأس الجالوت گفت: خدا بر تو و خاندان تو مبارک گرداند، بخوان! پس حضرت سفر اوّل از زبور داوود را تلاوت فرمود تا اینکه به نامهای محمّد، علی، فاطمه، حسن و حسین رسید و فرمود: من از تو سؤال میکنم ای رأسالجالوت! به حقّ خدا بگو و گواهی بده که آیا در زبور داود هست؟ و نترس! من همان امان و عهد ذمه که نسبت به جاثلیق دادم، به تو هم دادم. در این هنگام رأسالجالوت گفت: بله. عین این در زبور هست. در این هنگام حضرت فرمودند: به حقّ آیات دهگانهای که خداوند بر موسی نازل کرده است، آیا صفت محمّد، علی، فاطمه، حسن و حسین را در حالی که عدل و فضل را به آنان نسبت داده است، در تورات مییابی؟ رأسالجالوت پاسخ داد: بله، این گونه است و هر کسی این مطلب را انکار کند، به پروردگار خویش و پیامبران او کافر گشته است (ر.ک؛ مجلسی، 1403ق.، ج 49: 77).
5ـ در حیطة عملکردها
شیوة مواجهة ائمّه(ع) در حیطة عملکردها به این صورت بوده است که رفتارهایی را نسبت به دیگران انجام میدادند که دوست داشتند با خودشان انجام شود و مردم را هم به این نوع عملکرد توصیه میکردند؛ مانند اینکه امیر مؤمنان، علی(ع) در وصیّت به فرزند گرامی خویش، امام حسن(ع) میفرماید: آنچه برای خود میپسندی، برای دیگران هم بپسند و آنچه که برای خود نمیپسندی، برای دیگران هم مپسند6 (ر.ک؛ رضی، 1414ق.: 397). بهترین و نیکوترین الگو در این زمینه، رسول خدا(ص) و ائمّة معصومین(ع) هستند7 (ر.ک؛ الأحزاب/ 21). بیشک این بزرگواران در همة زمینهها بهترین الگو هستند، لذا در اینجا به گوشهای از برخوردشان با دیگران بیان میگردد.
5ـ1) قبول عذر و هدیّه
پیامبر اکرم(ص) هدیّه را گرچه جرعهای از شیر باشد، قبول میکند (ر.ک؛ ابن شهرآشوب، 1379، ج 1: 146) و نیز کسی که از او عذرخواهی کند، میپذیرد (ر.ک؛ ابن شهرآشوب، 1379، ج 1: 146). امام علی(ع) نیز میفرمایند: «عذر برادرت را بپذیر، حتّی اگر عذری نداشت، کار او را به نحوی توجیه کن»8 (ابنشعبه حرّانی، 1404ق.: 112). افزون بر این، پیامبر اکرم(ص) با اصحاب خود مشورت میفرمود (ر.ک؛ عاملی، 1403ق.، ج 1: 222) و از میان نظرها، بهترین آنها را برمیگزید (ر.ک؛ بیهقی، 1405ق.، ج 1: 310).
5ـ2) رازداری
امام علی(ع) در وصیّت به امام حسن(ع) میفرماید: «فرزندم! .... به کسی که به تو اطمینان کرده است، خیانت مکن و اگر او به تو خیانت کرد، رازش را فاش مکن»9 (ابنشعبة حرّانی، 1404ق.: 81).
5ـ3) ملاقات کردن با دیگران
رسول خدا(ص) اگر یکی از برادران دینی خود را در خلال سه روز نمیدید، سراغ وی را میگرفت و اگر غائب بود، برای او دعا میفرمود و اگر حضور داشته باشد، به دیدن وی میرود و اگر مریض باشد، به عیادت وی میرفت (ر.ک؛ فیروزآبادی، 1392، ج 1: 126). حتّی اگر دورترین نقطة شهر باشد (ر.ک؛ ابن شهرآشوب، 1379، ج 1: 146) و همواره با اصحاب مزاح میکردند و با آنها گفتگو میکرد (ابن سیّد، 1414ق.، ج 2: 400). امام علی(ع) میفرماید: «هر کس برادر دینی خود را در خانة وی ملاقات کند، بدون اینکه با او کاری داشته باشد، در گروه زیارتکنندگان خداوند نوشته میشود و بر خداست که زیارتکنندة خویش را تکریم کند»10 (حرّ عاملی، 1409ق.، ج 17: 210). امام هادی(ع) به عیادت بیماری از اصحاب رفتند و دیدند که آن مریض برای مرگ جزع و فزع میکند. حضرت سعی کردند که وی را دلداری دهد و به او فرمود: از مرگ میترسی، چون آن را نمیشناسی، مگر وقتی که آلوده و کثیف میشوی، به حمّام نمیروی؟ آن مریض گفت: بله، یا ابن رسولالله. سپس امام فرمودند: مرگ همان حمّام است که تو را از آلودگی گناهانت پاک میگرداند (ر.ک؛ ابنبابویه، 1403ق.: 290).
5ـ4) بخشش مالی و سبقت در کمک به دیگران
پیامبر اکرم(ص) هیچ یک از اصحاب و یا خانوادة وی را نخواند، مگر خواندن وی را لبّیک گفت (ر.ک؛ ابنسیّد، 1414ق.، ج 2: 400). روایت شده است که سعد بن عبدالله به مقداری پول نیازمند شد و خجالت کشید که به امام حسن عسکری(ع) بگوید، ولی وقتی که به خانه برگشت، امام(ع) صد دینار برای او فرستاد و فرمود: اگر خواستهای داشتی، بگو و خجالت نکش و انشاالله هر چه که دوست داری، برای تو پیش میآید (ر.ک؛ مسعودی، 1426ق.: 250). لیث بن طاووس میگوید: «مهدی بخشندة مال و با مسکینان مهربان و با کارگزاران سختگیر است»11 (طبری، 1383ق.: 207).
5ـ5) رعایت ادب و قطع نکردن سخن دیگران
پیغمبر اکرم(ص) هیچ وقت پای مبارک خویش را جلوی کسی که در نزد وی نشسته بود، دراز نمیکرد و اصحاب خویش را به بهترین نام صدا میفرمود... و حرف هیچ کس را قطع نمیکرد (ر.ک؛ ابنسیّد، 1414ق.، ج 2: 400).
5ـ6) ابتدا به سلام و مصافحه
حضرت رسول(ص) هر کس را میدید، ابتدا خود سلام میکرد... و مصافحه میفرمود (ر.ک؛ ابن شهرآشوب، 1379، ج 1: 147). جوان الخادم قراطیسی یکی از اصحاب امام جواد(ع) ـ نقل میکند: «به حضور آن حضرت رسیدم. دیدم ایشان بر دکّانی ایستادهاند که فرشی در آن نیست. غلامی فرشی برای ایشان آورد. حضرت روی آن نشستند. من متأثّر از هیبت و ابّهت ایشان قرار گرفتم و برای ورود به دکّان خواستم که از همان جایی که ایشان نشسته بودند، بدون پله وارد شوم که ایشان مرا به محلّ پلّه راهنمایی کردند. من بالا رفتم و سلام گفتم و آن حضرت سلام مرا پاسخ فرمود و برای سلام کردن دستش را به سویم دراز کرد. دست ایشان را گرفتم و بوسیدم و به روی صورت خود گذاردم. با دست مرا نشاند و من از شگفتی و متأثّر از ابّهت ایشان، دست آن حضرت را لمس کردم. ایشان نیز دست خود را در دستم گذارد. وقتی آرام گرفتم، آن را رها کردم و به اطّلاع آن حضرت رساندم که ریّان بن شبیب از شما برای خود و فرزندش التماس دعا دارد. آن امام نیز برای وی دعا کرد» (هاشمالحسنی، 1382، ج 3: 441).
5ـ7) خوشزبانی و نهی از بدگویی
رسول خدا(ص) هیچ گاه بدزبانی نمیکرد، نه سبّ و لعن میکرد و نه دشنام میداد (ر.ک؛ بیهقی، 1405ق.، ج 1: 314). امام باقر(ع) میفرماید: «فردی یهودی بر رسول خدا(ص) وارد شد و عائشه نیز در کنار ایشان بود. یهودی گفت: «السّام عَلَیکُم» [یعنی مرگ بر شما]. حضرت رسول(ص) فرمود: «عَلَیک». سپس دیگری وارد شد و همین را گفت. حضرت همان جواب را دادند. سومی هم وارد شد و همین گونه جواب دادند. عائشه عصبانی شد و گفت: مرگ، غضب و لعنت بر شما، ای قوم یهود!... حضرت به عائشه فرمودند: اگر دشنام برای همانندی کردن باشد، همانند بدی است. عائشه گفت: ای رسول خدا! مگر نشنیدی که آنها چه گفتند. حضرت فرمودند: بلی. مگر نشنیدی که من چه پاسخی دادم. هرگاه مسلمانی به شما سلام کرد، بگویید: «السَّلاَمُ عَلَیکُم» و اگر کافری به شما سلام کرد، بگویید: «عَلیک» » (کلینی، 1407ق.، ج 2: 648).
5ـ8) گوش سپردن به سخنان مخاطب
رسول اکرم(ص) در لزوم داشتن چنین مهارتی برای حفظ روابط بین فردی میفرماید: «از جوانمردی است که اگر برادرت سخن گفت، به سخنش گوش بسپاری»12 (پاینده، 1382: 777). امام صادق(ع) نیز خوب گوش نکردن را خیانت میداند13 (ر.ک؛ مجلسی، 1403ق.، ج 72: 104).
5ـ9) دعا و خیرخواهی برای دیگران
امام موسی کاظم(ع) میفرماید: «هرکس برای برادرش در هنگامی که او حاضر نباشد، دعا کند، از عرش به وی ندا داده میشود که صدهزار برابر آن دعا برای تو قرار داده شد»14 (کلینی، 1407ق.، ج 2: 508). حضرت فاطمه(س) همیشه به هنگام راز ونیاز با خدا برای همسایهها و دیگران دعا میفرمود و هنگامی که فرزندش سؤال میکند که در دعا برای خودمان اولویّت نمیدهی؟ پاسخ میدهد: اوّل همسایه و دیگران سپس خودمان» (ابنبابویه، 1385، ج 1: 181).
5ـ10) تحمّل مخالفان
سیرة ائمّه(ع) در برخورد با مخالفان و شورشیها بدین گونه است که یا آنها را تحمّل میکردند و از آنها دوری میکردند15 (ر.ک؛ المزمّل/10)؛ مانند برخورد امام علی(ع) با خوارج که حضرت حتّی حقوق آنان را از بیتالمال قطع نکرد. نقل شده که امام علی(ع) ـ خلیفة مسلمانان ـ در مسجد مشغول نماز جماعت بود. شورشگران به مسجد میآمدند و در گوشة دیگری اقامة جماعت میکردند و مدّعی بودند که علی کافر و مشرک است و علی(ع) سکوت اختیار کرده بود و رفتارهای نابخردانة آنها را تحمّل میکرد (ر.ک؛ مطهّری، بیتا، ج16: 603) و یا در صورت به خطر افتادن منافع اسلام با آنها مقابله مینمود، آن هم بدین صورت که ابتدا به ارشاد و هدایت آنها میپرداخت، سپس در صورت نپذیرفتن طرف مقابل، اقدام به جنگ میکرد. شورشگران به بیرون شهر آمدند و برای خود پایگاه زدند و نیرو مستقر کردند و به سازماندهی نظامی پرداختند و گروههایی برای غارت و تجاوز به اطراف فرستادند. در این مرحله بود که علیّ بن أبیطالب(ع) در برابر آنها اردو زد و به ارشاد و هدایت پرداخت. پرچمی را در جایی نصب کرد و آن را محلّ امان افرادی قرار داد که در پناه پرچم جمع شوند. حدود هشت هزار نفر آنها پشیمان شدند و چهار هزار نفر همچنان پایبند مرامنامة گروهی خود باقی ماندند. تمام آنها کشته شدند، مگر ده نفر که باقی ماند و بعد از آن این روش ادامه نیافت» (مطهّری، بیتا، ج16: 605).
برخورد امام سجّاد(ع) نیز با مخالفان خود مثالزدنی است: «روزی امام سجّاد(ع) همین که از مسجد پا بیرون گذاشت، مردی جلو آمد و با دیدن امام(ع) به دشنام و ناسزا پرداخت. اطرافیان آن حضرت(ع) خواستند تا وی را ادب کنند. امام(ع) اطرافیان را از واکنش تند نسبت به وی بازداشت. خود سراغ آن مرد رفت و فرمود: آنچه تو نسبت به امور ما آگاهی، چه بسیار بیشتر از آن هست و بر تو پوشیده مانده است؛ خیلی بیشتر از آنچه تو دانستی و بر زبان آوردی! آیا تو را نیازی هست تا در برطرف کردنش کمکت کنم؟ آن مرد از این رفتار پسندیده در برابر آن رفتار نکوهیده به شدّت شرمگین شد. امام(ع) پارچهای که بر دوش داشت، به وی داد و دستور فرمود تا هزار درهم به او بدهند. از آن لحظه به بعد، هرگاه که آن مرد امام سجّاد(ع) را میدید، میگفت: شهادت میدهم که تو از اولاد رسول خدایی» (شوشتری، 1409ق.، ج12: 71).
حضرت علی(ع) حتّی در برخورد با اسیران نیز با آنها مدارا میکردند و جانب انصاف را رعایت میکردند. اهالی بصره به امام علی و فرزندانش(ع) حمله کردند و دشنام دادند. بر آن حضرت(ع) لعن فرستادند. حتّی در حمله به ایشان، او را زخمی کردند، امّا امام همین که بر آنها غلبه یافت، در بین لشکریان فریاد برآورد که حقّ صدمه زدن به زخمیهای آنها را ندارید. اسرای آنان را نباید بکشید و هر کس که سلاح خود را بر زمین گذاشت یا به لشکر ما پیوست، در امان خواهد بود. دیگر حق تجاوز به اموال آنها را ندارید، حقّ گرفتن فرزندان آنها را ندارید، حقّ غنیمت گرفتن اموال آنها را ندارید (ر.ک؛ ابن أبیالحدید، 1404ق.، ج 1: 23). برخورد حضرت علی(ع) با عمرو در جنگ خندق نیز مثالزدنی است، به گونهای که حضرت با اینکه میتوانست دشمن را خلع سلاح کند، ولی این کار را نکرد (ر.ک؛ طبرسی، 1417ق.، ج 1: 381 و مفید، 1413ق.، ب، ج 1: 104).
5ـ11) امر به معروف و نهی از منکر
آیین اسلام به عنوان کاملترین دین الهی، ضمن اینکه از مسئولیّت افراد نسبت به هم، افراد نسبت به حکومت و حکومت نسبت به افراد سخن میگوید و راهکاری را به نام امر به معروف و نهی از منکر پیشبینی کرده است. امام باقر(ع) میفرماید: «امر به معروف و نهی از منکر راه انبیا و و روش صالحان است»16 (حرّ عاملی، 1409ق.، ج 16: 119). خداوند متعال اساس دعوت دعوتکنندگان الهی را بر همین اصل نهاده است. قرآن میفرماید: «و پند دِه که مؤمنان را پند سود بخشد»17 (الذّاریّات/ 55). روش امر به معروف و نهی از منکر در جلوگیری از گمراهی انسان نقش اساسی دارد و هنگامی اِعمال میشود که روش ارشاد و راهنمایی مؤثّر واقع نشود. امّا در بهکارگیری این روش باید شرایط و نکاتی مورد توجّه قرار گیرد؛ زیرا به کار بردن این روش باعث ایجاد و استحکام نظام ارزشها در فرد و جامعه میشود.
نتیجهگیری
یکی از جنبههای فطری آدمی که به صورت گرایش و توانمندی در هر فردی وجود دارد، گرایش و توانمندی ارتباط با دیگران است و از این رو، «مدنیٌ بِالطّبع» نامیده شده است. به فعلیّت رساندن این توانمندی و عملیّاتی کردن این گرایش در همة مراحل زندگی و در چگونگی معاشرت آدمیان با یکدیگر، میتواند در تحوّلات تربیتی و ظهور توانمندیهای بالقوّة او به صورت مطلوب و بالنده مؤثّر باشد و نیز حتّی در درک بهتر خود و کشف ویژگیها، توانمندیها و ناتوانیهای خویش و دستیابی به تصوّری درست و واقعبینانه از خود و ساحت شخصیّت خویش نقش بسیار مهم ایفا کند. در این مقاله، ضمن توجّه به نقش برخورد با دیگران در سبک زندگی اسلامی، به بررسی حیطهها و روشهای ارتباط پیامبر اسلام(ص) و اهل بیت(ع) با دیگران به شکل ذیل پرداخته شد:
جدول 1) حیطهها و روشهای برخورد پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) در برخورد با دیگران
حیطه
|
معرفتی
|
عاطفی
|
عملکردی
|
روش
|
موعظه و حکمت
احتجاج جدلی
نقد دلیل و خودداری از نقد شخصیّت
استفاده از امور مسلّم طرف گفتگو
حصر عقلی
فراهمسازی بستر برای تبدیل مستشکل به سؤالکنندة فعّال
نقل اتّهام
در نظر گرفتن سطح فکری مخاطب
رعایت ایجاز و گزیدهگویی
تأکید بر رعایت انصاف و منطق
بهرهگیری از کتاب، سنّت و عقل در مناظرهها علمی
اندیشهورزی و تعقّل
استفاده از تمثیل و تشبیه
|
همدردی
پیشگیری از خصومت افراد
مدارا حتّی با ناصبی
تکریم و احترام مؤمن
عفو، گذشت و انتقام نگرفتن
تواضع همراه با قاطعیّت
|
قبول عذر و هدیّه
مشورت با دیگران
رازداری
ملاقات کردن با دیگران
بخشش مالی و سبقت در کمک به دیگران
رعایت ادب و قطع نکردن سخن دیگران
ابتدای به سلام و مصافحه
خوشزبانی و نهی از بدگویی
امر به معروف و نهی از منکر
گوش سپردن به سخنان مخاطب
دعا و خیرخواهی برای دیگران
تحمّل مخالفان
|
در صورت توجّه همهجانبه به روابط پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) با دیگر انسانها و شکوفاسازی آنها، تربیت، نظام مطلوبی مییابد و انسان را به کمال شایستة خویش رهنمون میسازد؛ به عبارت دیگر، انسانها میتوانند در پرتو توجّه به این روابط، پیوند خود را با خدای خویش استوار سازند و استعدادهای خود را پرورش دهند تا در برابر حق خضوع و خشوع داشته باشند و به جلب رضای پروردگار همّت گمارند و همواره از سبک زندگی مطلوبی با همنوعان خود برخوردار شوند و رابطة خود را با هستی واقعبینانه کنند تا در راستای تحقّق اهداف خلقت و نیل به قرب الهی از مواهب پروردگار بهرهمند گردند.
پینوشتها:
1ـ Pادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ...O (النّحل/125).
2ـ «إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُکَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ».
3ـ «أَحْسَنُ الْکَلاَمِ مَا زَانَهُ حُسْنُ النِّظَامِ وَ فَهِمَهُ الْخَاصُّ وَ الْعَامُّ».
4ـ «لَیْسَتِ الْعِبَادَةُ کَثْرَةُ الصَّلاَةِ وَ الصِّیَامِ، الْعِبَادَةُ التَّفَکُّرُ فِی أَمْرِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَلاَ».
5ـ «قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ(ع) ثَلاَثٌ مِنْ مَکَارِمِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ تَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَکَ وَ ...».
6ـ علی(ع) میفرماید: «یَا بُنَیَّ اجْعَلْ نَفْسَکَ مِیزَاناً فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ غَیْرِکَ فَأَحْبِبْ لِغَیْرِکَ مَا تُحِبُ لِنَفْسِکَ وَ اکْرَهْ لَهُ مَا تَکْرَهُ لَهَا».
7ـ Pلَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ...O (الأحزاب/21).
8ـ امام علی(ع) میفرماید: «اِقْبَلْ عُذْرَ أَخِیکَ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ عُذْرٌ فَالْتَمِسْ لَهُ عُذْرا».
9ـ «وَ لَا تَخُنْ مَنِ ائْتَمَنَکَ وَ إِنْ خَانَکَ وَ لَا تُذِعْ سِرَّهُ».
10ـ «وَ مَنْ زَارَ أَخَاهُ إِلَى مَنْزِلِهِ لاَ لِحَاجَةٍ مِنْهُ إِلَیْهِ کُتِبَ مِنْ زُوَّارِ اللَّهِ وَ کَانَ حَقِیقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ یُکْرِمَ زَائِرَهُ».
11ـ «عَنْ لَیْثِ بْنِ طَاوُسٍ قَالَ: الْمَهْدِیُّ جَوَادٌ بِالْمَالِ رَحِیمٌ بِالْمَسَاکِینِ شَدِیدٌ عَلَى الْعُمَّال».
12ـ رسول خدا(ص) میفرماید: «مِنَ المُرُوَّةِ أَن یَنصِتَ الأَخُ لِأَخِیهِ إِذَا حَدَّثَهُ وَمِن حُسنِ المُمَاشَاةِ أَن یَقِفَ الأَخُ لِأَخِیهِ إِذَا أنقَطَعَ شَسَعَ نَعلُهُ».
13ـ «سُوءُ الِاسْتِمَاعِ مِنْهُ خِیَانَةٌ».
14ـ امام موسی کاظم(ع) میفرماید: «أَنَّهُ مَنْ دَعَا لِأَخِیهِ بِظَهْرِ الْغَیْبِ نُودِیَ مِنَ الْعَرْشِ هَاوَلَکَ مِائَةُ أَلْفِ ضِعْفِ مِثْلِهِ...».
15ـ Pوَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلاًO (المزمّل/10).
16ـ «إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ سَبِیلُ الْأَنْبِیَاءِ وَ مِنْهَاجُ الصُّلَحَاء».
17ـ Pوَذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِینَO (الذّراریّات/51).