| تعداد نشریات | 61 |
| تعداد شمارهها | 2,226 |
| تعداد مقالات | 18,190 |
| تعداد مشاهده مقاله | 55,988,509 |
| تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 29,030,787 |
ارجاع، مصداق های واقعی و مصداق های گفتمانی | ||
| علم زبان | ||
| مقاله 5، دوره 1، شماره 1، اسفند 1392، صفحه 109-130 اصل مقاله (286.9 K) | ||
| نوع مقاله: مروری | ||
| شناسه دیجیتال (DOI): 10.22054/ls.2014.29 | ||
| نویسنده | ||
| بهلول علائی* | ||
| دانشجوی دکتری زبان شناسی، دانشگاه علامه طباطبائی | ||
| چکیده | ||
| نظریۀ ارجاع مستقیم در مورد برخی مسائل معنیشناختی، از جمله مسئلۀ ارجاع به لاوجود و مسئلۀ جایگزینی اسامی خاص هممرجع در جملههای نگرش گزارهای با مشکل مواجه میشود؛ زیرا تنها چیزی که در این نظریه معنی یک عبارت را تشکیل میدهد مصداقِ مرتبط با آن است. در این مقاله، سعی بر آن است که با تکیه بر آنچه «مصداق گفتمانی» نامیده میشود، به دو پرسش اساسی در این زمینه پاسخ داده شود: الف) چرا جایگزینی دو عبارت هممرجع در یک جملۀ نگرش گزارهای ارزش صدق جمله را تغییر میدهد؟ ب) چگونه میتوان به ماهیتهایی در متن ارجاع داد که به مصداقی واقعی در جهان خارج ارتباط نمییابند؟ در پاسخ، گفته میشود که آنچه مرجعِ عبارات را تشکیل میدهد، مصداقهای گفتمانی مرتبط با یک یا چند مصداق واقعی متشکل یا یک مصداق انتزاعیِ غیرمتشکل است. در واقع، ارجاع پدیدهای پویا و چند سطحی است که زبان و جهان توأماً در آن دخیلاند. | ||
| کلیدواژهها | ||
| ارجاع مستقیم؛ مصداق گفتمانی؛ جایگزینی؛ جملههای نگرش گزارهای؛ لاوجود | ||
| اصل مقاله | ||
|
1. مقدمه دستکم، آن عده از فلاسفۀ زبان که طرفدار «نظریۀ ارجاع مستقیم»1اند به هنگام بحث از معنی عبارات زبان، از ارجاع آنها به مصداقهای جهان خارج صحبت میکنند؛ مصداقهایی که همزمان با فراگویی جملهها موجودیت دارند یا دستکم زمانی موجود بودهاند (کریپکی، 1972/1980؛ کاپلان، 1977). این نظریه در مواجهه با برخی مسائل معنیشناختی به مشکل بر میخورد. بیایید در همین ابتدا با آوردن نمونههایی، آن مسائل را معرفی کرده موضع نظریۀ ارجاع مستقیم را دربارۀ هریک از آنها به اجمال ذکر کنیم. یکی از مسائل نظریۀ ارجاع مستقیم، مسئلۀ ارجاع به لاوجودهاست. در این مورد میتوان به نمونهای نظیر (1) اشاره کرد که نهاد آن، یک اسم خاص لاوجود2 است. 1) سیمرغ، ذال را به لانهاش برد. در این جمله «سیمرغ» یک اسم خاص است و در عین حال، بر مصداقی در جهان خارج دلالت نمیکند، مگر این که بگوییم در «جهان ممکن3»ی که همان جهان شاهنامه است، سیمرغ وجود دارد یا مدعی شویم که سیمرغ به عنوان موجودی انتزاعی از نوعی وجود برخوردار است و به این شکل مسئلۀ ارجاع به لاوجودها را حل کنیم. حال به نمونهای توجه کنید که مسئلۀ «نفی وجود»4 را مطرح میکند. 2) سیمرغ، وجود ندارد. در اینجا نیز «سیمرغ» چیزی نیست که در جهان واقعی مصداقی داشته باشد. در عین حال، همین عبارت ممکن است در جهان ممکن دیگری مصداق داشته باشد. بنابراین همین گفته، توضیحی برای صدق جملۀ بالا خواهد بود. به عبارت دیگر، اگرچه سیمرغ در یک جهان ممکن مصداق دارد، در جهان واقعی اطراف ما مصداق ندارد و این جمله وجود سیمرغ در جهان واقعی را نفی میکند نه وجود آن در همۀ جهانهای ممکن را. بدین ترتیب، مسئلۀ نفی وجود نیز در قالب نظریۀ ارجاع مستقیم قابل حل مینماید. امّا، بزرگترین مشکلی که برای نظریۀ ارجاع مستقیم پیشبینی میشود، مسئلۀ اسامی خاص هممرجع5 در جملههای اینهمانی و جایگزینی6 آن اسامی، در «جملههای نگرش گزارهای»7 است، زیرا، نظریۀ ارجاع مستقیم ابزاری مانند مفهوم8 فرگهای (ر. ک. فرگه، 1892) یا وصف معرَّف9 راسل (1919) در اختیار ندارد تا از طریق آن اینهمانی و جایگزینی را توضیح دهد. تنها چیزی که این نظریه برای معنی یک اسم خاص قائل است، ارجاع/ مصداق است. با این تفاصیل، فرض کنید یک دانشجوی فلسفه در کشور انگلستان به تازگی مطالعۀ خود را در مورد فلسفۀ اسلامی آغاز کرده است. او با اسم «اویسینا»10 آشناست اما کسی را به اسم «ابوعلی سینا» نمیشناسد. بنابراین از استادش دربارۀ فیلسوفی به نام «ابوعلی سینا» یک راهنمایی اولیه میخواهد و استادش از میان دو جملۀ اینهمانی زیر، نمونۀ (3الف) را به وی میگوید. 3) الف. ابوعلی سینا، همان اویسنا است. ب. ابوعلی سینا، همان ابوعلی سینا است. عبارات «ابوعلی سینا» و «اویسنا» از ارجاع واحدی برخوردارند. حال اگر معنی یک عبارت را فقط ارجاع آن بدانیم، چگونه میشود تفاوت (3الف) و (3ب) را توضیح داد و تبیینی برای اطلاع نوی موجود در نمونۀ (3الف) ارائه داد؟ به عبارت دیگر، چگونه میشود توضیح داد که چرا جایگزین ساختن عبارات «ابوعلی سینا» و «اویسنا» ارزش خبری جمله را تغییر میدهد و چرا پاسخ (3ب) از طرف استاد آن دانشجو دور از انتظار است. معلوم است که در اینجا مفهوم جهانهای ممکن نیز هیچ کمکی به حل مسئله نمیکند. در مورد جایگزینی در جملههای نگرش گزارهای مسئله از این هم مشکلتر میشود. تصور کنید که نام آن دانشجوی انگلیسی جونز است و او هنوز در مورد اویسنا از استاد خود راهنمایی نخواسته است. حالا دو نمونۀ زیر را در نظر میگیریم. 4) الف. جونز مطمئن است که اویسنا، نویسندۀ کتاب شفا است. ب. جونز مطمئن است که ابوعلی سینا، نویسندۀ کتاب شفا است. اگر بدون توجه به هیچ الگو یا نظریۀ خاصی به قضاوت دربارۀ این دو جمله بنشینیم، باید از صادق بودن جملۀ درونۀ زیرخطدار در (4الف) به صادق بودن جملۀ درونۀ زیرخطدار در (4ب) برسیم. در حالیکه ممکن است کل جملۀ (4الف) صادق باشد و جملۀ (4ب) در کلیّت آن کاذب باشد. دلیل این امر آن است که این دو جمله، به دو نگرش متفاوت درمورد جونز اشاره دارند. حالا که بر اساس نظریۀ ارجاع مستقیم، قرار است دو عبارت «ابوعلی سینا» و «اویسنا» به یک مصداق واحد ارجاع دهند و معنی چیزی جز ارجاع نیست، چرا امکان دارد (4الف)صادق و (4ب) کاذب باشد؟ طرفداران نظریۀ ارجاع مستقیم در برخورد با مسئلۀ جایگزینی از دو دیدگاه بهره میگیرند در این مقاله، سعی داریم با تکیه بر مفهومی به نام «مصداق گفتمانی»13، مسئلۀ ارجاع به لاوجودها و مسئلۀ جایگزینی اسامی خاص هممرجع در جملههای نگرش گزارهای را به نحوی مطلوبتر حل کنیم و حد امکان برای مسائل ظاهراً حل شدۀ دیگر نیز راه حل بهتری ارائه دهیم. برای نیل به این مقصود، ابتدا آن مفهوم را معرفی کرده و ابعاد مختلف آن را با مراجعه به نمونههایی از زبان فارسی به اجمال بررسی میکنیم. سپس، قابلیتهای آن مفهوم را در حل مسائل فوق به کار خواهیم گرفت. 2. مصداقهای گفتمانی «مصداق گفتمانی» مفهومی است که برای اولین بار از سوی کارتونن (1976) معرفی نظر بر این است که گوینده یا نویسندۀ یک متن ملاحظاتی را در انتخاب هریک از 5) کاملاً نو > کاملاً نوی وابسته18> استنباط شدنیِ ملحوظ19> استنباط شدنی > استفاده نشده > انگیخته در این پیوستار، ماهیت کاملاً نو، ماهیتی است که مخاطب از آن بیاطلاع است و معمولاً 6) یک ماهی سیاه کوچولو [کاملاً نو] بود که با مادرش [کاملاً نوی وابسته] در جویباری [کاملاً نو] زندگی میکرد. این جویبار [انگیخته] از دیوارههای سنگی کوه [کاملاً نو] بیرون میزد و در ته درّه [استنباط شدنی] روان میشد. خانۀ ماهی سیاه کوچولو و مادرش [کاملاً نوی وابسته] پشت سنگ سیاهی [کاملاً نو] بود؛ زیر سقفی از خزه [کاملاً نو]. شبها [استنباط شدنی]، دوتایی [انگیخته] زیر خزهها [انگیخته] میخوابیدند. ملاحظه میشود که ماهیتهای کاملاً نو، با استفاده از گروههای اسمی نکره نظیر «یک ماهی سیاه کوچولو» یا «جویباری» و یا گروه اسم عام مانند «خزه» بیان شدهاند. ماهیتهای کاملاً نوی وابسته، از طریق گروههای اسمی ملکی، نظیر «مادرش» و «خانۀ ماهی سیاه کوچولو و مادرش» ذکر شدهاند. از طرف دیگر، ماهیتهای استنباط شدنی، با استفاده از ترکیبهای وصفی و اضافی (غیر ملکی) و نیز گروههای اسم عام، و ماهیتهای انگیخته با استفاده از گروههای اسمی عام و ضمیری بازنمایی شدهاند. پرینس (1992) با اعمال تجدیدنظری در دیدگاه خود، آشنا بودن یا ناآشنابودن ماهیت مورد نظر را از دو منظر مورد توجه قرار داده است: مخاطب و گفتمان. بر این اساس، چهار شق برای یک ماهیت گفتمانی قابل تصور است: ماهیت مخاطبکهنه-گفتمانکهنه، ماهیت مخاطبنو-گفتماننو، ماهیت مخاطبنو-گفتمانکهنه (که معمولاً نمود پیدا نمیکند و فقط یک شقّ منطقی یا نظری است) و بالاخره، ماهیت مخاطبکهنه-گفتماننو ( که ناظر بر پدیده یا ماهیتی آشنا برای مخاطب است که برای اولین بار در گفتمان مطرح میشود). در نمونۀ بالا سعی کردیم ماهیتهای مورد نظر پرینس (1981) را با گروههای اسمی 7) الف. قبل از مصرف تهی تکان دهید. ب. تهی خنک بنوشید. پ. ظریف، با وزاری خارجۀ پنج کشور اروپایی دیدار کرد. ت. وزیر امور خارجۀ کشورمان، با وزاری خارجۀ پنج کشور اروپایی دیدار کرد. ث. ظریف، وزیر امور خارجۀ کشورمان، با وزاری خارجۀ پنج کشور اروپایی دیدار کرد نمونۀ (7الف) به طرز مصرف شربت داروئی اشاره دارد. بنابراین، عبارتی مانند «شیشه اساساً مرز روشنی میان قابلیتهای دسترسی سهگانۀ آریل قابل تصور نیست و این سلسلهمراتب ماهیتی پیوستاری پیدا میکند. از سوی دیگر، آریل (2001: 30) معتقد است که قابلیت دسترسی به مرجع، در ساخت گروههای اسمی رمزگذاری شده است؛ و به عبارتی، قابلیت مذکور، به شکلی معنیشناختی منتقل میشود. البته، آریل در این ادّعا تنها نیست و افراد دیگری مانند گاندل و همکارانش (1993: 274) نیز به نحو دیگری از آن طرفداری کردهاند. این ایده با مشکلاتی روبروست که در جای خود مورد بحث قرار خواهیم داد. گاندل و همکارانش (1993) یک سلسلهمراتب «مفروضبودگی»24 به شکل (8) ترسیم کردهاند که بر مبنای فرض گوینده از میزان شناخت مخاطب دربارۀ مصداق گروه اسمی، درجهبندی شده است. 8) قابلیت شناسایی نوع25< ارجاعی < قابلیت شناسایی منحصربفرد26< آشنا < فعالشده27< کانونی28 در این سلسلهمراتب، هر مقوله همۀ محدودیتهای حاکم بر مقولههای سمت راست خود 9) من عاشق معماری سنتی ایرانی هستم. ... الف. ... تصادفاً در یکی از محلّات جنوب تهران، یک خانۀ قدیمی دیدم. ب. ... این خانۀ قدیمی، همین طور متروک افتاده است. پ. ... بعد از کمی پس و جو، صاحبش را پیدا کردم و خواستم خانه را به من بفروشد. ت. ... گفت که قرار است آن خانه را به سازمان میراث فرهنگی واگذار کند. ث. ... صرف نظر کردن از این خانه برایم سخت بود. ج. ... اگر آن را صاحب میشدم، ... . در نمونۀ بالا، عبارات زیرخطدار، مقولات سلسلهمراتب مفروضبودگی را به ترتیب بازنمایی میکنند. به این صورت که کمترین شناخت مفروض از ماهیت مورد نظر، در (9الف) و از طریق یک گروه اسمی نکره نشان داده شده است. در عبارات زیرخطدار بعدی، میزان این شناخت بالاتر میرود تا اینکه در (9ج) ضمیر «آن» به یک ماهیت کانونی اشاره میکند. احتمالاً یک نکتۀ جالب در سلسلهمراتب گاندل و همکارانش آن است که امکان ارائۀ تبیینی از تفاوت بعضی ساختها به دست میدهد. برای مثال، نمونۀ زیر را در نظر بگیرید: 10) الف. بالاخره، پرویز خانۀ کلنگیِ ته کوچۀشان را خرید. ب. بالاخره، پرویز آن خانۀ کلنگیِ ته کوچۀشان را خرید. با توجه به سلسلهمراتب مفروضبودگی، عبارت زیرخطدار در (10الف) زمانی به کار میرود 2-1. مسئلۀ رمزگذاری گفتیم که آریل (2001) به رمزگذاریِ قابلیت دسترسی، و گاندل و همکارانش (1993) به رمزگذاریِ شناخت مفروض از ارجاع گروه اسمی معتقدند. در اینجا سعی داریم با استفاده از نمونههای فارسی به ارزیابی این ادّعا بپردازیم. در سلسلهمراتبهای ترسیم شده از سوی آریل و نیز گاندل و همکارانش، ضمایر سوم شخص دسترسی بالایی به مرجع مورد نظر گوینده دارند و نشانگر ماهیتهایی کانونیاند. از سوی دیگر، این ضمایر ظاهراً فقط شخص و شمار را رمزگذاری میکنند. با این حال، از آنجا که فقط در ارتباط با ماهیتهای کاملاً آشکار کاربرد مییابند، میتوان چنین فرض کرد که آنها در کلّیت خود، قابلیت دسترسی بالا و کانونی بودن را رمزگذاری میکنند. اکنون سؤال این است که آیا میتوان چنین عملکردی را در مورد ضمایر سوم شخص، مستقلاً و همواره به خود این ضمایر نسبت داد؟ نمونههای زیر، چنین فرضی را تأیید نمیکنند. 11) [اعضای کمیتۀ انضباطی فوتبال]الف وظیفه دارند، [بازیکنان فحاش]ب را به شدت تنبیه کنند ... الف. ... زیرا آنهاالف مسئول اصلی رسیدگی به این گونه ناهنجاریها در فوتبال هستند. ب. ... زیرا آنهاب با زیرپا گذاشتن اصول اخلاقی، ساحت ورزش را آلوده کردهاند. در نمونۀ بالا، «اعضای کمیتۀ انضباطی فوتبال» و «بازیکنان فحاش» به یک اندازه در کانون 2-2. مصداقهای گفتمانی و مصداقهای واقعی گفتیم که مصداقهای گفتمانی، ماهیتهایی در گفتماناند که به وسیلۀ گروههای اسمی بازنمایی میشوند. با این حال، امکان دارد یک گروه اسمی، به یک مصداق گفتمانی ارتباط نیابد. در چنین وضعیتی، ارجاع به آن گروه اسمی میسر نخواهد شد: 12) الف. علی [یک برادر]الف دارد. اوالف/ برادر او/ برادر علی دانشجوست. ب. علی [برادر]الف ندارد. *اوالف/ برادر او/ برادر علی دانشجوست. ملاحظه میشود که گروههای اسمی «او»، «برادر او» و «برادر علی» به شرطی میتوانند به یک گروه اسمی ارجاع دهند که ماهیتی در گفتمان برای آن گروه اسمی تثبیت شده باشد. این گروههای اسمی، از سوی ایوانز (1977، 1980) مرجعدارهای «نوع E»29 نام گرفتهاند. یک گفتمان میتواند حاوی ماهیتهایی باشد که واقعیتی در جهان خارج ندارند. 13) الف. مسعود آدم مستبدی است. او هیچگونه حق انتقاد و اعتراضی برای کارمندانش قائل نیست. ب. مسعود در نظر دارد یک کارمند جدید استخدام کند و او را مسئول رسیدگی به حسابهای شرکت کند. پ. هر پدری باید به فکر آیندۀ فرزندانش باشد. او باید امکانات لازم را برای رشد آنها فراهم سازد. ت. همیشه احتمال دارد دزد به ماشینت بزند. او که از حال و روز تو خبر ندارد. ث. جالب است بدانیم که اکثر حشرات روز را به استراحت میگذرانند. آنها هنگام شب از لانههایشان بیرون میآیند و به جستجوی غذا میپردازند. ج. علی و رضا نیز در برگزاری مراسم صبحگاهی امروز مشارکت داشتند. یکی از آنها مقالهای را به مناسبت هفتۀ معلم قرائت کرد. در هر مورد از نمونههای بالا، عبارت زیرخطدار دوم، به ماهیتی گفتمانی ارجاع میدهد 2-3. مصداقهای گفتمانی و ماهیتهای لاوجود اکنون، با تکیه بر بینشی که از مصداقهای گفتمانی به دست آوردیم، ارجاع به ماهیتهای لاوجود را، بررسی میکنیم. یک سؤال اساسی در این موضوع آن است که چگونه به ماهیتهای لاوجود در گفتمان ارجاع داده میشود، در حالیکه آن ماهیتها وجود خارجی ندارند. بیایید این پرسش را به کمک دو نمونۀ زیر، به نحوی روشنتر بیان کنیم. 14) الف. مطمئنم که در این محله، پارک آبی وجود ندارد. * این پارک آبی از قسمتهای تفریحی مختلفی تشکیل شده است. ب. در این محله، یک پارک آبی وجود دارد. این پارک آبی از قسمتهای تفریحی مختلفی تشکیل شده است. 15) الف. مطمئنم که در این دنیا، سیمرغی وجود ندارد. این مرغ فقط یک افسانه است. ب. سیمرغ، فقط در شاهنامۀ فردوسی وجود دارد. این مرغ، در مواقع حساس، به کمک رستم میآید. در نمونۀ (14الف) وجود ماهیتی به نام «پارک آبی» نفی شده است. بنابراین، عملکرد یک عملگر نفی در جمله باعث میشود که نتوانیم با استفاده از عبارت «این پارک آبی» به ماهیت گفتمانی مربوطه ارجاع دهیم. این در حالی است که مصداقی واقعی به نام پارک آبی در جهان خارج وجود دارد. در نمونۀ (14ب) عدم حضور عملگر نفی، ارجاع به ماهیتِ موسوم به پارک پاسخی که به سؤال مطرح شده در بالا داده شد، تلویحاً به یک سؤال بنیادین دیگر در بحث مصداقهای گفتمانی از این قابلیت برخوردار است که چند مسئلۀ دیگر را نیز به طرز بهتری حل کند. به نمونههای زیر توجه کنید. 16) الف. قلۀ قاف، بیش از 4000 متر ارتفاع دارد. ب. ننهسرما، بیش از 4000 متر ارتفاع دارد. پ. 17) الف. رستم، پهلوان است. ب. گیو، پهلوان است. پ. ژپتو، پهلوان است. ت. اسامی خاص «قلۀ قاف» و «ننهسرما»، در چارچوب نظریۀ ارجاع مستقیم بیمعنی گفتیم که طرفداران نظریۀ ارجاع مستقیم، در مواجهه با مسئلۀ لاوجودها به مشکل برمیخورند؛ مگر اینکه بگوییم موجودیتهای انتزاعی مورد نظر آنها همان مصداقهای گفتمانیاندکه این ادّعا قابل اثبات نیست. البته، میتوان چنین استنباط کرد که آنها ناخواسته به سمت مصداقهای گفتمانی کشیده شدهاند. به نمونههای زیر توجه کنید. 18) الف. خانم مارپل، پیرزن بسیار باهوشی است. ب. بر اساس داستانهای جنایی آگاتا کریستی، خانم مارپل پیرزن بسیار باهوشی به عقیدۀ سالمون (1998)، از فلاسفۀ طرفدار نظریۀ ارجاع مستقیم، هنگامی که ما جملهای نظیر (18الف) را فراگویی میکنیم در واقع، چیزی مثل (18ب) را گفتهایم. به عقیدۀ وی، اضافه کردن پیشوندی مانند «براساس فلان و بهمان داستان» مانند یک عملگر مقصودی31 رفتار میکند و باعث میشود به جای بسط32- یا مصداق - از قصدِ جمله صحبت کنیم. در چارچوب نظری مصداقهای گفتمانی، «خانم مارپل» مصداقی گفتمانی است که در گفتمانِ مربوط به داستانهای جنایی آگاتا کریستی موجودیت یافته و تثبیت شده است. نام بردن از خانم مارپل به طور خودکار گفتمان مربوطه را برای شنوندۀ آگاه فعال میسازد و قضاوتهای او بر مبنای همین گفتمان صورت خواهد گرفت. پس، نیازی نیست که پیشوند «بر اساس داستانهای جنایی آگاتا کریستی» ذکر شود؛ واقعیّات کاربردی زبان هم چنین چیزی را لازم نمیشمارد. به بیانی دیگر، خانم مارپل، یک مصداق گفتمانی است؛ همانند بسیاری از افراد واقعی که فقط وصفشان را شنیدهایم، یا افرادی که زمانی در قید حیات بودهاند. ملاحظه شد که با قائل شدن به وجود مصداقهای گفتمانیِ مستقل از مصداقهای واقعی، از دیدگاه نگارنده، دستکم یک پاسخ مقبول به سؤال فوق، در قالب «نظریۀ مجموعهها»33 امکانِ طرح مییابد.اجازه دهید ابتدا نمونههایی از مجموعهها را در نظر بگیریم. 19) الف. {...، سقف، ستون، در، پنجره، دیوار} = مجموعۀ اجزای تشکیلدهندۀ ساختمان ب. {شنبه، یکشنبه، دوشنبه، سهشنبه، چهارشنبه، پنجشنبه، جمعه} = مجموعۀ روزهای پ. {...، ابنسینا، فارابی، ملاصدرا، خواجه نصیرالدین طوسی} = مجموعۀ فلاسفۀ ایرانی ت. {رضا، میلاد، کامبیز، مریم، حسن، آناهیتا } = مجموعۀ نوههای حاج نصرت ث. {x یک ایرانی است که به سفر حج رفته است│ x} = A همۀ اعضای مجموعههای بالا مصداقی در جهان خارج دارند یا داشتهاند، امّا لزومی ندارد که خود مجموعهها به صورت ماهیتی متشکل در جهان خارج، از مصداق برخوردار باشند. بدین ترتیب مجموعههایی مانند مجموعههای (19الف) و(19ب) داریم که خود و اعضایشان نمود خارجی دارند. مجموعههایی مانند مجموعههای (19پ)، (19ت) و (19ث) نیز داریم که اعضایشان نمود خارجی دارند، امّا خودشان مصداقی متشکل ندارند. در نوع اخیر، ممکن است تعداد اعضا به قدری زیاد باشد که شناسایی و برشمردن آنها غیرممکن شود به طوری که برای نشان دادن چنین مجموعههایی از روش به کار رفته در (19ث) استفاده میشود. مجموعۀ A در (19ث) از این دست مجموعههاست که به این صورت خوانده میشود: مجموعۀ A مساوی است با تمامی xها به گونهای که xیک ایرانی است که به سفر حج رفته است. با وجود این، مجموعۀ A را درک میکنیم زیرا ویژگیها و صفات مشترک اعضای آن را میدانیم. البته، این بدان معنی نیست که داشتن ویژگی مشترک میان اعضای مجموعه لازم است (صفوی، 1380: 18). ما میتوانیم مجموعههایی تعریف کنیم که اعضای آنها هیچ ویژگی مشترکی نداشته باشند؛ امّا این موضوع هیچ تأثیری در نفی یا اثباتِ آنچه خواهیم گفت، ندارد. اکنون سؤال این است که آیا مجموعهای به نام «مجموعۀ ایرانیانی که به سفر حج رفتهاند» وجود خارجی دارد؟ آیا میتوان همۀ ایرانیانی را که به سفر حج رفتهاند یک جا جمع کرد 20) {...، مردی که نامش رستم است ، رویینتن ، پرزور ، تنومند ، فرزند زال، پهلوان } = رستم وقتی که به شخصی به نام رستم ارجاع میدهیم، در واقع به همۀ این ویژگیها در آنِ طی مطالبی که تا اینجا از نظر خواننده گذشت، تغییر ارزش صدق جملههایی نظیر (16) و (17) را که از محمول یکسان و موضوع لاوجود متفاوت برخوردار بودند، با تکیه بر مفهوم مورد نظر خود از «مصداقهای گفتمانی» توضیح دادیم. همین استدلال را میتوان در توضیح تغییر ارزش صدق جملههای نگرش گزارهای در اثر جایگزینی اسامی خاص هممرجع نیز به کار گرفت. برای مثال، درست است که عبارات «اویسینا» و «ابوعلی سینا» در جملههای (4 الف) و (4ب) به مصداق واحدی در جهان خارج ارجاع میدهند؛ با این حال، مصداقهای گفتمانی متفاوتی را در متن پدید میآورند. ممکن است جونز، به عنوان دارندۀ نگرش مذکور، با مصداق گفتمانی مربوط به اویسنا آشنا باشد، امّا شناختی از مصداق گفتمانی مربوط به ابوعلی سینا نداشته باشد. در نتیجه، اساساً نمیتواند به مصداق گفتمانیِ ناموجود یا تثبیت نشده در گفتمان مورد نظرش ارجاع دهد و از آن مصداق سخن بگوید. 3. نتیجهگیری قائل شدن به وجود چیزی به نام «مصداق گفتمانی»، بسیاری از مسائل در ارجاع گروههای اسمی را که در فلسفۀ زبان مطرحاند، حل میکند. تغییر ارزش صدق جمله به هنگام اکنون به نظر میرسد با تکیه بر مفهوم ترسی شده از «مصداقهای گفتمانی» بتوان الگویی بر اساس الگوی 1، هر گروه اسمی میتواند بر یک مصداق گفتمانی ارجاع دهد که از
شکل 1: الگوی کلی ارجاع گروههای اسمی
یک پرسش اساسی در مورد این الگوی ارجاعی آن است که: درک اولیۀ یک گروه اسمی آنچه در این مختصر گفتیم، طرحی کلّی از عملکرد ارجاع بود که حول محور مصداقهای گفتمانی شکل گرفت. باید گفت که ارجاع پدیدهای پویا و چند سطحی است که حاصل تعامل پینوشتها 1. direct reference theory 2. non-existent 3. possible world 4. negative existential 5. co-referent 6. substitutivity 7. propositional attitude sentences 8. sense 9. definite description 10. Avicenna 11. positive thesis 12. negative thesis 13. discourse referent 14. brand-new 15. unused 16. inferable 17. evoked 18. brand-new anchored 19. containing inferable 20. partitive 21. accessibility 22. salience 23. expectedness 24. givenness 25. type identifiability 26. unique identifiability 27. activated 28. in focus 29. E-type 30. intensional contexts 31. intensional operator 32. extension 33. set theory | ||
| مراجع | ||
|
قرآن مجید. انعام، آیات 14 و 73؛ یس، آیۀ 82. صفوی، کورش. (1380). منطق در زبانشناسی. تهران: انتشارات سورۀ مهر. طباطبائی، محمد حسین. (1378). نهایةالحکمة.جلد 1. تصحیح و تعلیق غلامرضا فیاضی. قم: انتشارات مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).
Abbott, B. (2010).Reference,Oxford&New York: OxfordUniversity Press.
Ariel, M. (1988). "Referring and accessibility", Journal of Linguistics 24: 65-87.
Ariel, M. (1990). Accessing noun-phrase Antecedents, London: Routledge.
Ariel, M. (2001). "Accessibility theory: An overview", In T. Sanders, J. Schilperoored, and W. Spooren (eds), Text Representation: Linguistic and psycholinguistic aspects. Amsterdam: John Benjamins, 29-87.
Davidson, D. (1969/1984). "On saying that", In D. Davidson and J. Hintikka (eds), Words and Objections: Essays on the Work of W. V. Quine. Dordrecht: Reidel, 158-74. Reprinted in D. -Davidson (1984). Inquiries into Truth and Interpretation. Oxford: Clarendon Press. Evans, G. (1977). "Pronouns, Quantifiers and Relative Clauses", Canadian Journal of Philosophy 7: 467-536.
Evans, G. (1980). "Pronouns", Linguistic Inquiry 11:337-62.
Farkhondeh, P. (1996). "A description of Persian Deixis", MA thesis. Tehran: AllamehTabatabaeiUniversity.
Frege, G. (1892b)."On sense and reference", In P. Geach and M. Black (1980). (eds). Translations from the Philosophical Writings of Gottlob Frege. Oxford: Blackwell, 56-78.
Gundel, J. K., N. Hedberg, and R. Zacharsky (1993), "Cognitive status and the form of referring expressions in discourse",Language 69: 274-307.
Kaplan, D. (1977). "Demonstratives: An essay on the semantics, logic, metaphysics, and epistemology of demonstratives and other indexicals", In J. Almong, J. Perry, and H. Wettstein (eds) (1989). Themes from Kaplan. Oxford: Oxford University Press, 481- 563. Karttunen, L. (1976). "Discourse referents", In J. D. McCawley (ed.), Syntax and Semantics, Volume 7: Notes from the Linguistic Underground. New York: Academic Press, 36-85.
Kripke, S. (1972/1980). "Naming and Necessity", In D. Davidson and G. Harman (eds), Semantics of Natural Language. Dordrecht: Reidel, 253-355.
Lycan, W. G. (2008).Philosophy of Language: a Contemporary Introduction, New York and London: Routledge.
Prince, E. F. (1981). "Toward a taxonomy of given-new information", In P. Cole (ed), Radical Pragmatics. New York: Academic Press, 223-55.
Prince, E. F. (1992). "Subjects, definiteness, and information status", In W. C. Mann and S. A. Thomson (eds), Discourse Description: Diverse Linguistic Analysis of a Fund-raising Text. Philadelphia, PA: John Benjamins, 295-326.
Quine, W. V. (1956. Quantifiers and Propositional attitudes, Journal of Philosophy 53: 177- 87.
Recanati, F. (1993).Direct Reference: From Language to Thought,Oxford: Blackwell.
Russell, B. (1919). "Descriptions", In Introduction to Mathematical Philosophy. London: Allen and Unwin, 167-80.
Salmon, N. (1998). "Nonexistence". Noûs 32: 102-85.
Van Inwagen, P. (1977). "Creatures of Fiction", American Philosophical Quarterly 14: 299-308.
Van Inwagen, P. (1983). "Fiction and Metaphysics", Philosophy and Literature 7: 67-77. | ||
|
آمار تعداد مشاهده مقاله: 5,983 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,504 |
||