«اینگونه که پیداست یک شیوۀ فراگیر و کامل در ترجمۀ ادبی وجود ندارد و پیادهکردن یک شیوۀ یگانه در یک به یک متنهای ادبی کار بسیار دشواری است. مترجم ادبی نقشی دوگانه بازی میکند، بر این پایه مأموریت او در انتقال گفتههای نویسنده خلاصه میشود به شیوهای که مورد هدف نویسنده در متنش است. بر این پایه مترجم هم معنا را میرساند و هم ساختار را» (زقادة، 2009: 51). از اینروی، راهکارهای ترجمة شیوههای روایی (حکایی) هنوز به درجهای نرسیده که به افراد اجازه دهد به گونۀ ویژه به بررسی آن بپردازند و تاکنون به دستاوردهای علمی و ثابتی در زمینۀ گونههای شیوههای حکایی و مرزهای آن دست یافته نشده است. یکی از اصول مهمی که در هر ترجمهای بیان میشود برابریابی دقیق و مناسب در برگرداندن پیام از زبان مبدأ به زبان مقصد است. بدینمعنی که مترجم مفهوم یا پیام را از جمله و ساختاری که نویسنده، مفهوم مورد نظر خود را از راه آن نشان داده است میگیرد و آن را به شیوۀ جمله یا ساختاری که در زبان مقصد پذیرفتنی باشد، به خواننده میدهد.
«این تصور نابهجا دربارۀ فرایند ترجمه وجود دارد که ترجمه عبارت است از تعیین واژههای معادل در زبان مقصد برای واژههای متن زبان مبدأ. چون عناصر متنی مختلف زیادی از جمله روابط نحوی و ساختمان جملهای (ترتیب واژهها، زمان و وجه افعال) و روابط متنی و بین جملهای (ضمایر و مراجع آنها، روابط معنایی بین جملات، عناصر شبه زبانی نظیر آهنگ جمله در گفتار، خط کشیدن زیر کلمات و نظایر آن جهت تأکید بر قسمتی از پیام در نوشتار و...) در انتقال پیام به مخاطب با هم تشریک مساعی میکنند که واژگان تنها یکی از آنهاست» (لطفی پور، 1371: 80). از این روی، همیشه نباید در برابر یک واژۀ زبان مبدأ، عنصر ساختاری همانند آن در زبان مقصد برگزیده شود. گاهی ناگزیر میشویم برخی از ساختارهای واژگانی و دستوری متن مبدأ را تغییر دهیم تا در زبان مقصد، فهمیدنی و آشنا باشند.
«شاید سادگی نمایان متون ادبی نثری، مترجمان را به ترجمۀ گونههای آن
تشویق میکند. ولی نباید فراموش کرد که زبان داستان و رمان به نوبة خود زبانی
ادبی است (عبّود، 1999: 105). مترجم متون داستانی برای نمایش دادن جنسیت
راستین متن و موضوع آن، باید صیغۀ مناسبی در زبان مقصد به کار ببرد. پیتر
کروسی میگوید: هر متن روایی با یک ورودی آغاز میشود که درون مایۀ داستان
یا شخصیتهای بنیادین آن را به نمایش میگذارد. برای نمونه داستانهای نوآورانه
و ساختگی (ناحقیقی) با «اکنون داستانی ساختگی برای شما تعریف میکنم» آغاز میشوند و پس از آن معرّفی شخصیتهای داستان به دنبال میآیند. مثلاً شخصیت فلان کس شخصیت اصلی است زیرا در ابتدا از آن یاد شده است (لارسون ، 2008، ج 2 : 203).
گفته میشود ترجمۀ داستان بلند تا حدودی از ترجمۀ داستان کوتاه آسانتر است. زیرا مترجم اختیار عمل و فرصت بیشتری برای گزینش سبک و سیاق مناسب برای ترجمه دارد. ترجمۀ داستان کوتاه به مراتب از ترجمۀ داستان بلند دشوارتر است، زیرا مترجم ناچار است مانند نویسندة اثر، رعایت ایجاز را بکند، بیآنکه به مضمون و شیوایی سبک نگارش لطمهای وارد آید (علیمحمدی، 1377: 10). بر این پایه، پیش از وارد شدن در بخش بنیادین پژوهش یعنی حوزۀ برابریابی داستان، مناسب دیدیم برای جلوگیری از ترجمۀ واژه به واژه، نخست با شیوههای تغییر آشنا شویم، آن گاه بتوانیم با این راهکار، ساختار متن عربی داستان را تغییر داده و درست برابریابی کنیم. به منظور روشنسازی این مفاهیم از نمونههای داستانی نجیب محفوظ، رماننویس نام آور مصری آثاری چون «شهر العسل»، «بیت سیئ السمعة»، «الحب فوق هضبة الهرم»، «رادوبیس»، «تحت المظلة»، «اللص والکلاب»و«الشحاذ» بهره جستیم.
پیشینۀ پژوهش در زمینۀ راهکارهای ترجمۀ متون نثری از عربی به فارسی از
سهم اندکی برخوردار است. ولی در زمینۀ ترجمۀ شعر، کریم نجم الدینی در
دانشگاه تربیت معلم سبزوار رسالهای با نام «ترجمة الشعر فی النظریة و التطبیق» به رشتة تحریر درآورده است که به تاریخ ترجمۀ شعر عربی، گونههای برگردان شعر و دشواریهای آنها اشاره کرده است. و نیز بکار یوسف حسین، در کتاب «الترجمة الأدبیة (من العربیة إلی الفارسیة، إشکالیات ومزالق)»به بیان نظریات نو در ترجمۀ ادبی پراخته وتئوریهای شعر را مورد بررسی قرار داده است، ولی از ترجمۀ نثر در این کتاب کمتر سخن به میان آورده است. وی بر این باور است که هنوز نتایج علمی ثابتی در این زمینه به دست نیامده است.
اینپژوهش درصدد است به این پرسش پاسخ دهد که آیا میتوان شیوههای برابریابی واژگانی، ساختاری و بافتاری را در ترجمۀ داستان از عربی به فارسی نیز بهکاربرد؟
چنین به نظر میرسد که که اصولی چون شناسایی راهکارهای برابریابی واژگانی، ساختاری و بافتاری میتواند به بهبود بخشیدن شیوۀ ترجمۀ داستان یاری رساند.
2. برابریابی در داستان در سه سطح اشتراک، تعدیل (تغییر) و انتقال
1-2. اشتراک
برابر یابی در سطح اشتراک، ترجمۀ مستقیم عناصر واژگانی، معنایی و دستوری زبان مبدأ است. زیرا در هر دو زبان وجود دارند. زبان فارسی و عربی به دلیل همانندیهای فرهنگی و منطقهای که دارند از اشتراکهای بسیاری در سطح واژگان، نحو، ترکیبها و ویژگیهای فرهنگی برخوردارند (بوحلاسة، 2012: 30). برای نمونه:
- «تبدی بلاط الدرب الضیق نظیفاً لم تطأه قدم بعد أما الشمس فتوارت وراء البیوت القدیمة طارحة آخر دفقة من شعاعها علی أسوار الأسطح المتآکلة» (محفوظ، 1971: 36). «سنگفرش کوچۀ تنگ قهوهخانه آن قدر تمیز به نظر میرسید که گویا تا کنون کسی روی آن پا نگذاشته بود. ولی خورشید در پس خانههای قدیمی پنهان شده و واپسین پرتو خود را بر فراز دیوارهای فرسودة پشت بام میانداخت». چنان که میبینیم گونههای ماضی و مضارع و قیدهایی مانند: «نظیفاً»، «طارحةً»و نیز ترکیبهای وصفی مانند «الدرب الضیق»، «الأسطح المتآکلة» در فارسی و عربی کاملاً مشترک هستند و همان گونه به فارسی ترجمه شدهاند و نیازی به تغییر ساختار یا حذف و اضافه نبوده است.
2-2. تغییر (تعدیل)
«تعدیل (تغییر) در سطوح گوناگون آن، لازمۀ ترجمه است، زیرا امکانات بیانی و قابلیتهای نحوی زبانها با یکدیگر متفاوت است و هر زبان، سرشار از نکتهها، رموز و ظرافتهای حقیقی و مجازی، قیاسی و سماعی، دستوری و کاربردی است که در امر معادلیابی، تعدیل را برای مترجم اجتناب ناپذیر میکند» (صلح جو، 1385 : 52).
الف) تغییر در ساخت:
همان ایجاد تغییر در ساخت دستوری جملۀ زبان مبدأ است. برای نمونه:
* تبدیل ساختار اسمی به ساختار فعلی و یا برعکس:
- «ثم قال التابع بنبرة خلت من المزاح أو السخریة لأول مرة» (محفوظ، 1971: 51).
«آنگاه مدیر قهوه خانه برای نخستین بار، جدی و به دور از ریشخند گفت: ...».
- «أذکرک بجدار دورة المیاه» (محفوظ، 1993: 10).
«دیوار دستشویی یادت نرود». (تبدیل فعل مضارع "به تو یاد آوری میکنم" به امر "یادت نرود").
*تبدیل فعل به قید:
- «هل سبقَ أن رأیتها»؟
آیا تا کنون (به جای: سابقه داشته است) او را دیدهای؟
*تبدیل شبه جمله به اسم منسوب:
- «بنیت بیتاً من الحجر».
خانهای سنگی ساختم.
- «مضت نحو الحمام ثم رجعت بوعاء من الصاج»(محفوظ، 1971: 187).
به سوی حمام رفت، آنگاه با ظرفی ساجی (از جنس ساج) بازگشت.
*تبدیل ترکیب وصفی به اضافی:
«أستاذ جامعی»: استاد دانشگاه.
ب) تغییر در شیوههای خطاب (گفتگو)
به این معناست که مترجم برای رسایی و شیوایی متن ترجمه، شیوۀ خطاب جمله یا زاویۀ دید نویسنده را تغییر میدهد.
- «حتام نمضی فی السجن تحت رحمته»؟
تا کی باید توی زندان در اختیار او باشیم؟
- «ذلک لایمکن أن یقع ولا فی الخیال» (محفوظ، 1971: 11).
این کار امکان ندارد، فکرش را هم نمی کردم.
- «فتمتم الذی لایُحمد علی مکروه سواه» (همان، 77).
زیر لب گفت: خدایی که تنها در گرفتاریها به یادش میافتیم.
* تبدیل فعل مجهول به معلوم یا عکس آن:
- «وفی أثناء ذلک تغلق الشقة وتُختم بالشمع الأحمر، فتصیر نهباً للحشرات والأشباح»(محفوظ، همان، 29).
و در این میان، آپارتمان بسته و در آن را پلم میکنند و در پایان حشرات و اشباح، آن را چپاول میکنند.
* تبدیل عبارت مثبت به منفی یا خلاف آن:
- «رغم کل شیء فإن القلب لم یخل من ارتیاح خفی وامتنان» (همان، 33).
با وجود همۀ اینها قلب آن دو اندکی آرام گرفته بود و شاکر بودند.
- «لیلزم کل مکانه» (همان، 237).
هیچ کس از جای خود تکان نخورد.
ج) تغییر بلاغی
«تعدیل (تغییر) بلاغی به معنای تلاش برای بازآفرینی وفادارانة متن اصلی در زبان مقصد با استفاده از آرایههای متفاوت است تا تأثیر مشابه تأثیر متن اصلی را در خوانندۀ ترجمه ایجاد کند. تعدیل بلاغی را بیشتر در ترجمۀ امثال، تعابیر، کنایات و عبارات آمیخته با تصویر میتوان دید» (لطفی پور ساعدی، 1376: 171) . نمونه هایی از گونههای تغییر بلاغی:
* بیان ساده به تصویر بلاغی:
- «لقد جرّبنا الارتجال»؟! (محفوظ، 1994: 71 ) بیگدار به آب زدیم؟!
- «هو یغنی ما تبطّل الشقاوة وتیجی عندنا» (محفوظ، بیت سیئ السمعه،1991: 257).
او آواز سر داد: هر چی سنگه همه برای (زیر) پای لنگه.
- «إن کان حبیبک عسل ما تلحسوش کلّه» (همان: 260).
در دیزی بازه حیای گربه کجاست؟
* بیان تصویر بلاغی به تصویر بلاغی:
- «کلّفَه مخَّ البعوضة»: او را دنبال نخود سیاه فرستاد، او را دست به سر کرد.
- «إنه قادر علی أن یخطف الکحل من العین» (محفوظ، 1994: 28).
این شاه دزد در یک چشم به هم زدن پشه را نعل میزند.
* بیان تصویر بلاغی به ساده:
- «ما علی الرسول إلا البلاغ» (همان: 65).
مأمورم و معذور، تنها آنچه را که شنیدهام میگویم.
- «ترجع بالسلامة، توتة توتة فرغت الحدوتة» (همان: 15).
میری و به سلامت برمیگردی، رفته رفته ترست میریزد و کلک آن را میکنی.
* ترجمۀ واژهای خاص به واژۀ عام یا برعکس:
برای نمونه «إنه یُلحّ علیَّ حتی أنخرط فی سلک الجیش»:
او به من پیله میکند تا به ارتش بپیوندم (واژۀ عام اصرار کردن به واژۀ خاص پیله کردن ترجمه شده است).
- نشکرکما علی حضورکما، فإن مجلسنا یحتاج إلی دم جدید (محفوظ، 1971: 246) . از شما ممنونیم که به اینجا آمدید، به کسی نیاز داریم که محفلمان را گرم کند و روح تازهای به آن بدمد. (واژۀ دم به معنای خون است که در این جمله به معنای گرم کردن و روح بخشیدن ترجمه شده است).
د)تغییر حجم
گاه مترجم برای انتقال دقیق معنا یا پیام و یا روشنسازی بیشتر وادار به افزایش یا کاهش حجم میشود. مانند این گونهها:
* آوردن واژههای توضیحی (بریدن و افزودن جملهها):
«کلهنّ متعبات ... ووراء کل سرب من الذکور والإناث» (محفوظ، 1994: 22) .
همۀ آنها در زندگی سختی کشیدهاند ... با خانوادهای که پشت سر هر یک از آنها یک دسته دختر و پسر قد و نیم قد بود.
*آوردن مرجع ضمایر:
- «علی فکرة، لِم یجلسن بهذه الصورة المنافیة لتقالیدنا»؟(محفوظ، 1971: 32).
راستی، چرا این زنها این گونه برخلاف آداب و رسوم ما نشستهاند؟ و دیگر نمونهها:
- «حظّه من النجاح فی قسم الشرطة أضعاف حظه منه فی بیته، إنه ینتصر عادة علی اللصوص والنشّالین ولکنه ینهزم فی غشاء الهموم العائلیة» (محفوظ، 1994: 24).
پیروزیهای کاری محمد در ادارة پلیس به مراتب چشمگیرتر از محیط خانه بود.
او معمولاً دزدها و کلاهبردارها را دستگیر میکرد ولی در برابر حل گرفتاریهای خانوادگی به زانو در میآمد. به قول معروف: بیرونش مردم را میکشت و درونش خودش را.
- «ثم بنبرة وشت بنشوة طارئلم یضع شیء لایمکن تعویضه» (محفوظ، 1971: 33).
آنگاه با لحنی آراسته به سرمستی شگفتی گفت: خدایا شکر که زیان به مال خورد نه به جان، میشود جبران کرد.
3-2. انتقال
انتقال آن است که یک واژه یا تعبیر و یا قالب بیانی به گونۀ مستقیم از زبان مبدأ وارد زبان مقصد شود، زیرا در زبان مقصد برابری برای چنین عناصری یافت نمیشود. از این روی در متون ترجمه شده عناصری جدید و ناآشنا به شمار میآیند و اهل زبان در متون تألیفی و در زبان گفتاری خود آنها را به کار نمیبرند )بوحلاسة، 2012:32). یکی از موارد انتقال از عربی به فارسی، انتقال ساختار نفی و «إلا»، و نفی و «حتی» است. «لم یکد یدخل الغرفة حتی رأی سعیداً:همین که وارد اتاق شد سعید را دید». در متون جدید انتقال از عربی به فارسی بسیار اندک است. برخی از تئوریپردازان این رویه را چون یک فرایند در ترجمه قبول ندارند.
3. شیوههای برابریابی ترجمه در داستان از عربی به فارسی:
1-3. واژگان
مترجم در حد میانی متن مبدأ و متن مقصد قرار دارد و تلاش میکند برای عناصر متنی زبان مبدأ برابرهایی در زبان مقصد بیابد و در میان این عناصر، آن چه بیش از همه اهمیت دارد عنصر واژگان است.
الف) اصطلاحات خاص مردمی: اصطلاحاتی که مورد کاربرد همه است، مانند «وتواعدن علی یوم فی تکتمٍ شدید ... یک روز بیآنکه صدایش را درآورند و کسی بویی ببرد، با هم قرار گذاشتند».
دیگر نمونهها:
- «خطر لی خاطر طیب»(محفوظ، 1993: 63). فکر بکری به ذهنم رسید.
- «إنی أتابع أنباء الأفراح فی الفنادق بذهول» (محفوظ، 1994: 6). من چیزهایی دربارۀ مراسم و جشنهایی در هتل میشنوم که آدم انگشت به دهان میماند.
- «ها أنت ذاهب ... و ها هو تدریبنا لک یضیع فی الهواء» (محفوظ، 1993: 63). اکنون تو میروی و آموزشهای نظامی که به تو دادهایم دود میشود میرود هوا.
- «مامعنی اختفائه»؟ (محفوظ، 1993: 34). معنی این قایمموشکبازیهای او چیست؟
- «و سرعان ما حسبت تکالیف السهرة فوجدتها - مع الإکرام - تستهلک خمسین قرشاً» (محفوظ، 1994: 7). با شتاب هزینۀ بزم آن شب حساب شد و من دیدم با - تخفیف و تعارف- چیزی نزدیک به پنجاه قرش آب میخورد.
- «مطّ الرجل بوزه آسفاً» (محفوظ، 1993: 25). مرد لب و لوچهاش را به نشانۀ تأسف آویزان کرد.
- «وفی الحال تجدّد الملهی» (محفوظ، 1994: 87). فوراً دستی به سروروی کاباره کشید.
و لکنها وطنت النفس علی ان تلبس لکل حال لبوسها (محفوظ، 1990: 21). اما او پیه همه چیز را به تن مالیده بود.
أما المبالغات فقد خلقت منه أسطورة (محفوظ، 1993: 45). یک کلاغ چهل کلاغها از او یک اسطوره ساختهاند.
فقالت فی فاتحة آخر الأبواب (محفوظ، 1990: 23). بنابراین به سیم آخر زد و گفت: ...
لا یجوز علیّ مکرک یا مرة (همان: 25). حنایت پیش من رنگ ندارد، خانم.
لکم دینکم و لی دین (همان: 52). عیسی به دینش موسی به دینش.
ب) واژگان کوچه بازاری: این واژگان در ترجمۀ داستان در بخش گفتگو میان
دو یا چند نفر کاربرد بسیار دارد، ولی در بخش توصیفی داستان باید از آوردن آن پرهیز کرد.
قالت لی أمی: آن لک أن تکون نافعاً (محفوظ، 1993: 53). مادرم به من گفت: وقتش رسیده که به یک دردی بخوری!
أمی أرملة تعیش علی منحة خیریة من الأوقاف (محفوظ، 1994: 116). مادرم بیوه زنی است که با حقوق ماهیانه بخور و نمیر خیریه اوقاف زندگی میکند.
إذا جاوزت حدّک فستجدنی شخصاً آخر لایعرف الرحمة (همان: 52). این را بدان هرگاه
پایت را از گلیمت درازتر کنی، آن روی سگم بالا میآید و دیگر رحم و مروت حالیام نمیشود.
هل الموظف اله؟ (محفوظ، 1990: 32). کارمند سگ کی باشه؟
إذا غالطناک فی الحساب؟ (محفوظ، 1993: 85) اگر کلاه سرت بگذاریم چه؟
آه لو تخففین من غلوائک (محفوظ، 1990: 32). آه اگر از خر شیطان پایین میآمدی ..!
الحق أنی لم أتوقع خیراً (محفوظ، 1993: 49). راستش را بخواهی من که چشمم آب نمیخورد.
ج) واژگان غربی: (با توجه به گستردگی واژگانی زبان پارسی بهتر است تا جای امکان این واژهها را به کار نبرد).
دار حول نفسه کأنما یستعرض جسمه العاری (محفوظ، 1993: 7). به دور خودش چرخی زد، گو این که با بدن برهنهاش فیگور میگرفت.
أعدک وعد رجل...-هل تحسنین التمثیل فی القسم کما فعلت فی السیارة (محفوظ، اللص و الکلاب، 1991: 21). مردانه قول میدهم ...- قول میدهی رُل خودت را توی پاسگاه مانند توی اتومبیل خوب بازی میکنی؟
د) واژگان با معنای متنی و ارتباطی: هر واژه افزون بر معنای نخسنین خود که به ذهن هر کسی میرسد، دارای لایۀ معنایی دیگری هست که مترجم در گزینش برابریابی برای عناصر واژگانی زبان مبدأ باید این لایۀ معنایی را در نظر داشته باشد. معنای دیگر این واژهها در متن و با توجه به بافت داستان، نقش خود را نمودار میکنند. نمونههایی چون:
أبوک أحکم خطوط الدفاع من حولک (محفوظ، 1994: 47). پشتت به حمایت پدرت گرم است.
ألعب النرد والدومینو وأتکلم فی السیاسة (همان: 4). تخته نرد و دومینو بازی میکردم و در میدان سیاست خودی نشان میدادم.
صاح بالشاب وهو راجع إلی مکتبه: -هنا شرکة لا تکیة!(محفوظ، بیت سیء السمعه،1991: 28). در حال بازگشت به دفتر خود بر سر جوان فریاد زد: - این جا شرکته نه خونه خاله!
أغشی الملاهی ملهی بعد ملهی (محفوظ، 1994: 18). کابارهها را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشتم.
معک عملة صعبة؟ - ولا سهلة! (محفوظ، 1971: 91). دلار داری؟ - دلار چیه، لیره هم ندارم!
إن عطفک یا عماه یرکبک الصعب! (همان: 206). دلسوزی تو برایت دردسر درست میکند عمو جان.
إن تکن إمرأة فأهلاً وسهلاً بها (محفوظ، 1993: 48). اگر زن باشد قدمش روی چشم.
جدّدت شقتی بالترمیم والتجدید والطلاء ثم استقبلت بها عروسی (محفوظ، 1994: 19). پیش از آن که عروسم را به خانهام بیاوردم دستی به سر و روی آپارتمانم کشیدم و آن را رنگ کردم.
2-3. ساختار
عناصر ساختاری در زبان«به سه دسته تقسیمبندی میشوند: 1. ویژگیهای شاخص اجزای سخن مانند: زمان، شماره، جنس، فاصله (مانند صفت اشاره به دور یا نزدیک)، جاندار یا بی جان بودن، معلوم یا مجهول بودن فعل و ... . 2. ترتیب اجزای سازهها و سازگاری میان آنها: مانند ترتیب قرار گرفتن صفت و موصوف در عبارت، یا ترتیب اجزای تشکیل دهندۀ جمله (فاعل، فعل، مفعول، قید و..) و نیز سازگاری میان اجزای سازهها مانند یکی بودن صفت و موصوف از دید جنس و شماره و ... . 3. چگونگی پیوند میان اجزای سازهها: مانند پیوند توصیف (صفت و موصوف بودن) و اضافه (مضاف و مضاف الیه بودن) در سازۀ «عبارت» و اسناد (مسند ومسندالیه) و جهت (پیوند اجزای جمله نسبت به یکدیگر با توجه به فعل جمله) در سازۀ «جمله» (ر.ک. لطفی پور، 1371: 95).
الف) وجود پیچیدگی در متن مقصد و ادبینویسی
مانند: در بخشهایی از داستان که به شیوۀ توصیف است و زبان گفتگو در آن به کار نرفته، ادبی نویسی به شیوایی ترجمۀ توصیفی میافزاید.
أنا مسلوب القلب منذ أمد بعید (محفوظ، 1943: 65). من دیر زمانی است که در تب و تاب عشق تو اسیر آمدهام.
عندما وقعت عیناه علی صورة وجهها جاش صدره بنغمة جدیدة وعذبة (محفوظ، 1994: 54). آنگاه که چهرۀ زن در قاب چشمان او جای گرفت، قلبش با آوایی تازه و دلنشین شروع به تپیدن گرفت.
«علی جلال» فارس قلبها وقلبها مطیته الأمینة (همان: 76). علی جلال یکهتاز میدان قلب او بود و دل او نیز مرکب راهوار علی.
ب) سجعپردازی
لمت الشمس اذیالها عن تلک الحدائق الناضرة(جبران، بی تا :302). خورشید دامنکشان، بگذشت از آن مرغزاران (به سبب آهنگین بودن متون داستانی جبران، از این نویسنده برگزیده شد).
ج) ترجمه پیامی
هر واژه افزون بر معنای نخستین خود، لایۀ معنایی دیگری دارد که مترجم در برابریابی برای عناصر واژگانی زبان مبدأ باید این لایۀ معنایی را در نظر داشته باشد. این واژهها تنها در درون متن و با توجه به بافت داستان خود را نمایان میکنند. مانند: هل قال له احد شیئا؟ آیا کسی به او گفته بالای چشمت ابروست؟ (به جای: آیا کسی تا به حال به او حرفی زده؟) و دیگر نمونهها:
هل أطلب النرد؟ -لاوقت... – عشرة واحدة بجنیه، لی أو لک...؟ (محفوظ، 1994: 98). ببینم نرد بازی کنیم؟ - فرصت ندارم ... - هر ده دست یکبار آن هم یک جنیه، من آغاز کنم یا تو؟
عیب أن یعیش الرجال کالنسوان، لاتمکنوا أحداً منکم...(محفوظ، بیت سیء السمعه،1991: 278). عیبه که مردها مانند زنها زندگی کنند، الکی به کسی یال و کوپال ندهید.
لم أفد من الدرس ما یتوقعه العقلاء. قلت إن الجنون حقاً هو الرجوع بعد ما کان. تخفّفت من البقیة الباقیة من الحیاء فمزّقت أثوابی (محفوظ، 1994: 12). آنچنان که باید و شاید درس عبرت نگرفتم. با خود گفتم دیوانگی حقیقی همان بازگشت به گذشته است. ماندۀ شرم و حیایم را قورت دادم و به سیم آخر زدم (به جای این که بگوید: از ماندۀ شرمم کاستم).
حقاً کان یوماً حافلاً و لعل هذا أیقظ عواطفها و شرّد خیالها، مما ذهب ضحیته له العشاق البائسون (محفوظ، 1943: 57). به راستی روز پر رخدادی بود. و شاید وجود این رخدادها احساساتش را برانگیخته و ذهنش را پریشان کرده بود، از این روی تلافی آن را بر سر دلباختههای بینوایش درآورد.
یا فندم، هدّده بالقانون فهذا خیرٌ من أن نضطرّ إلی القبض علیه غداً (محفوظ، 1994: 40). جناب سروان (قربان) به ضرب قانون زهرچشمی از او بگیر تا فردا ناچار نشویم او را دستگیر کنیم.
أسرتی أیضاً مصدر همٍ لاینقضی. فی متاعبها الظاهرة ما یکفی (همان: 59). خانوادهام هم این میان قوز بالا قوز شدهاند. غم و اندوه آنها برای ما پایانی ندارد.
نشّاز فی أورکسترا العائلة (محفوظ، بیت سیء السمعه، 1991: 295). با خانواده ساز مخالف میزند.
من حسن الحظ أن أحداً لم یهتم بأحد (محفوظ، 1994: 7). بخت با ما یار بود و در آن حال و هوا کسی به کسی نبود.
سأصبح حدیث الأسرة المحترمة (همان: 12). به زودی بر سر زبانها میافتم و نقل مجلس میشوم.
- علیک أن تشتری شقة لکل منهنّ. – أتحدی وزیر الداخلیة أن یفعل! (همان: 22). باید برای هر یک از این دخترهایت یک آپارتمان بخری و به نامشان کنی. چشم، من هم از وزیر کشور میخواهم این کار را انجام دهد، ببینم چند مرده حلاج است!
-لیس من مقامنا! -عمّ تتحدثین؟...انتهی مقامنا من زمان...(همان: 65). هم طبقه ما نیست! چی داری میگی ؟.. شأن و طبقه کیلویی چنده ... تمام شد و رفت.
حملقت فیه بذهول فقال: قُرئت بالقلب أم وجدتنا دون المقام؟ (محفوظ، 1994: 11). مات و مبهوت به او زل زد و گفت: کار دلت تمام شده یا ما را قابل نمیدانی؟
ما بالید حیلة... النساء کثیرات... وکلهن فی النهایة طعام واحد ... ( همان: 6). کاری از دست من ساخته نیست ... زنان بسیاری هستند ... همه آنها سر و ته یک کرباسند.
رجل لاغبار علیه! (همان: 33) مرد پاک و بی شیله پیلهای است، این وصلهها به او نمیچسبد.
د) ارزش پیامی ساختار زبان مبدأ
یعنی بتوانیم ساختار زبان مبدأ را با توجه به کاربرد درست آن در زبان مقصد آرایش کنیم. چنان که میگوییم: «لا أعرف رجلاً سواه فی بیروت قدجعلته الثروة فاضلاً و الفضیلة مثریاً»: در سراسر بیروت او تنها کسی است که در او فضل و ثروت هر دو گرد آمده است) به جای این که ترجمه کنیم: در سراسر شهر بیروت او تنها کسی است که ثروت، فضیلتش افزوده و فضل، ثروتش دو چندان کرده است.
لن نفترق زهاء أسبوعین (محفوظ، 1993: 68). تنها نزدیک دو هفته از هم جدا میشویم (به جای این که بگویی: نزدیک دو هفته از هم جدا نخواهیم شد).
فقال بانکسار: لن یذهب هذا الدرس سُدی!(محفوظ، 1994: 55) در حالی که یال و کوپالش در هم شکسته بود گفت: این بار دیگر درس میگیرم (به جای: این درسی که گرفتم الکی نخواهد بود).
3– 3. بافتار
بافتار برخلاف ساختار که عناصر ساختاری درون جمله را بررسی میکند
ساختمان متن و روابط حاکم بر جملات یک متن را شامل میشود. و مترجم باید عناصر، ویژگیها و ارزشهای زبان مبدأ را به زبان مقصد منتقل نماید (لطفی پور ساعدی، 1387: 110).
الف) عناصر شبه زبانی چون: یک جمله را میتوان با چندین آهنگ گوناگون بیان کرد و هر بار تغییر درون مایهای معنای آن را احساس کرد و یا با تغییر نقطهگذاری یک جمله یا متن میتوان معنای آن را جابهجا نمود. و نیز پارهای از عناصر شبهزبانی متون نوشتاری چون پرانتز، خط کشیدن زیر واژهها و ... بیانگر شیوۀ برخورد نویسنده به آن بخش از پیام متن میباشد. از این روی در ترجمه مانند متن باید تمام نشانههای سجاوندی را رعایت کرد. قلت و الآن ... (گفتم: و حالا...) پس از واژۀ الآن چند نقطه (...) آمده که در ترجمه نیز آوردن این چند نقطه باید رعایت شود.
ما أشدّ استجابة نفسک لـ «تهرب» کأنها مفتاح سحری یلقی إلیک فی جب... (محفوظ، 1965: 41). چقدر درونت زود به فرار پاسخ میدهد، گویا یک کلید جادویی است که در سیاهچال انداخته میشود تا تو را رهایی بخشد. («فرار») ترجمۀ واژه «تهرب» نیز باید در گیومه قرار بگیرد.
اعتدل فی الطعام ... قلل من الشراب ... التزم بریاضة منتظمة کالمشی ... فلن تلقاه ما تخشاه ... (همان: 10). به اندازه خوراک بخور... نوشیدنی را اندک کن ... ورزش منظم چون پیادهروی را در برنامۀ خود بگذار ... دیگر از آنچه میترسی به سرت نمیآید ... (نقطهگذاریها در ترجمه نیز رعایت شده است).
ب) پیش تصورات: در بیان مطلب، جمله دارای اظهار و پیشتصورات است.
مثلاً میگوییم: (کان الرجلان یصغیان بکل حواسهما إلی حدیث الملک). که از نظر منطقی
حاوی یک پیشتصور است (یک ملک (سلطان) که از پیش، از او سخن به میان آمده)
و یک اظهار (آن دو مرد به حرفهای آن ملک گوش میدادند)، این پیش تصورات
گاهی به صورت عناصری دستوری و ساختاری بازتاب مییابند و گاهی در
عناصر دستوری، مانند: «یجب علیک أن لاترافق الأعداء» که با جملۀ «لایجب علیک مرافقة الأعداء» متفاوت است (باید دشمنان را همراهی نکنی) و ( نباید با دشمنان همدست شوی). و گاهی در قالب عناصری مانند حتی، بل، لکنو ... . مترجم در جریان ترجمه باید به گونهای عمل کند که معادلهای ترجمهای، از نظر پیش تصورات نیز معادل زبان مبدأ باشد.
ج) عوامل تأثیرگذار در معنی: به گونهای زیباتر کردن جملهها است. برای نمونه در جملۀ «فقد تداخلت الأسباب والمشکلات لدرجة تجعلها مثل التائهة فی الغابة لایعرف لها بدایة من نهایة» به جای این که بگوییم «آن قدر مشکلات و دلایل روی سرش تلنبار شده بود که انگار در جنگل گم شده است، دردسرها آغاز و پایانی نداشت»، بهتر است بگوییم «آن قدر دشواریها روی سرش تلنبار شده بود، گو این که در جنگل بی سر و تهی گم شده است».و نیز:
وتتمایل علی جانبیه الأعشاب والدوالی المتعرشة وأزاهر نیسان المبتسمة بثغور حمراء کالیاقوت وزرقاء کالزمرد وصفراء کالذهب. گیاهان و شاخههای فرا رفته تاک بر کناره راه سر خم کرده و شکوفههای بهاری با لبان سرخ فام یاقوتی و آبی زمردین و زرد طلایی خود به روی بیننده لبخند میزدند. و نیز:
أیتها السیدة المحروسة بالعنایة! هل أقرأ لک الطالع؟ (محفوظ، 1943: 14). «ای بانوی نازپروده، فالت را بگیرم؟» به جایی که بگوییم: «ای بانویی که مورد توجه همگانی، طالعت را بگویم؟»
إنی لا أخدعک و لیس عندی مقابل (محفوظ، 1994: 6). نه سرت را شیره میمالم
و نه حرف به درد بخوری برای گفتن دارم. (به جای: تو را فریب نمی دهم و حرف ... ندارم).
قد حرّقنی فقدُ أکثر من مائتی جنیه، ولکن کیف أوجّه تهمة إلی رجل مثله من أصحاب النفوذ(محفوظ، 1994: 104). گم شدن بیش از دویست جنیه دلم را داغ کرد، ولی چگونه میتوانستم به مرد شریفی چون او که پولش از پارو بالا میرفت...) (به جای مرد بانفوذ و برشدار).
لا هذا و لا ذاک أیها المعظم، ولک یسوءنی فقط أن نختلف دائماً (محفوظ، 1943: 33). هیچ کدام عالیجناب، تنها از آن روی دل ریش و آزردهام که ما دو تن هیچ گاه همدل نبودهایم. (به جای نه این و نه آن ...)
4. نتیجه گیری
برابریابی واژگانی یا دستوری کوششی ذهنی است که در لایههای گوناگون
ذهن نقش میبندد. معمولاً انتقال صورت و معنا به شکل همگانی در ترجمه ممکن
نیست. در میان دو زبان هر چند که واژهها در معنا یکسان باشند، ولی هر فرهنگ، راهکارها و ویژگیهای خاص خود را در بیان و اندیشیدن به آن واژهها دارد. از این روی مترجم باید به ناچار دست به تغییر و تعدیل بزند. درجۀ این تغییر در ردههای گوناگون چون دستوری، ساختاری، واژگانی، معنایی و... با توجه به گونۀ متن نمودار پیدا میکند. از آن جا که آثار بسیاری از نویسندگان چون نجیب محفوظ به فارسی برگردانده شده است، از راه آشنایی با چارچوبهای نظری مشخصی مانند هنجارهای ترجمۀ واژگانی، ساختاری و بافتاری داستان میتوانیم گام در راه ترجمۀ نوین این گونه داستانها برداریم.