در دهههاى اخیر مخصوصاً بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، تلاشها و اقدامات وسیعی برای ترجمۀ قرآن به زبان فارسی صورت گرفته و مترجمان بسیاری در این عرصة مهم و خطیر گام نهاده و بعضاً ترجمههای بسیار خوبی از قرآن کریم را به جامعة علمی کشور عرضه نمودهاند که این موضوع از یک طرف بیانگر گامهای بلند مترجمان در راه گسترش آیین انسانساز قرآن کریم در بین آحاد و اقشار مختلف جامعه و از طرف دیگر بیانگر توانمندی و اطلاعات وسیع این مترجمان نسبت به مترجمان پیشین مانند دهلوی، نسفی و ... از اصول و قواعد زبان ادبیات فارسی و عربی است. البته در این مسیر ضروری است تا با نگاه دقیق و نقادانة علمی بتوان ضمن شناسایی نواقص و کاستیهای موجود در ترجمهها، راهکارهای لازم را برای تقویت ترجمهها و غنابخشی به آنها ارائه نمود تا بتوان هرچه بیشتر به فهم و مراد آیات قرآن کریم نزدیک شد.
از جمله ترجمههایی که اخیراً در کشور توزیع شده، ترجمة آقای «عطاءالله فرهنگ قهرمانی» (ایرانی مقیم آمریکا) است که در سال (2007) توسط انتشارات «امانه» در هند چاپ شده است. با توجه به بررسیهای به عمل آمده، این ترجمه تاکنون داخل کشور ارزیابی نشده و این تحقیق به روش کتابخانهای برای اولین بار است که پیرامون این ترجمه صورت میگیرد.
طبق گفتۀ مترجم در مقدمۀ کتاب، پایه و اصول این ترجمه برگرفته از ترجمههای آیتی، الهی قمشهای و پاینده است که این موضوع در جایجای ترجمه مشهود است. به طور کلی این ترجمه در ردیف ترجمۀ محتوایی (هسته به هسته) قرار میگیرد که هدف اساسی در این نوع ترجمه، انتقال دادن معنا، محتوا و پیام متن مبدأ و نیز روان بودن و عامه فهم بودن متن مقصد میباشد. به عبارت دیگر، آنچه در ترجمۀ معنایی اهمیت نخست دارد، پیام و محتوای متن مبدأ و ساختارهای زبان مقصد است. در این شیوۀ ترجمه، کوشش مترجم بر آن است که نه روش ترجمۀ تحتاللفظی و نه شیوۀ آزاد را بپیماید؛ بلکه ضمن این که تلاش میکند تا پیام و هدف اصلی متن را برای مخاطب بیان کند، سعی دارد تا خصوصیات لفظی متن اصلی را در قالب جملهای بازسازی کند و به زبان مقصد انتقال دهد که این مورد از جمله ویژگیهای مثبت این ترجمه است.
در این نوع ترجمه، به ندرت ساختارهای خاص زبان مبدأ، در زبان مقصد نفوذ میکند. انسجام ساختاری و ترتیب عناصر دستوری به دلیل تعهد این نوع ترجمه به زبان مقصد و ساختارهای آن برقرار است. نهایت آن که از نظر معنایی معمولاً میان متن مقصد و متن مبدأ تعادل وجود دارد؛ اما از نظر زبانی به ویژه دقایق و ظرایف لفظی، صرفی و بلاغی و نحوی، تعادل کامل و کافی برقرار نیست (رضائی اصفهانی، 1383: 39).
برای مثال در آیۀ 77 سورة «آلعمران» عبارت «لا خَلاقَ لَهُم» به صورت
«نصیبی نخواهند داشت» ترجمه شده است و با دقت در این ترجمه، معلوم میشود که مترجم با نحوة کاربرد لای نفی جنس در زبان عربی و نحوة انتقال آن به زبان فارسی آشنا نبوده است. البته وقتی به موارد مشابه کاربرد لای نفی جنس در این ترجمه مراجعه شود، این مطلب بیشتر آشکار میگردد (لای نفی جنس در آیاتی مثل 32 سورة «بقره» : «لا علم لنا» و 71 سورة «بقره» : «لا شیه فیها» و... دقیق ترجمه نشده است). از آن جا که اسم و خبر لای نفی جنس نکره است، لای نفی جنس یا لای تبرئه، نفی عموم میکند و بر نفی حکم از جنسی دلالت میکند که اسم آن واقع شده است و غیر از این معنا بر معنای دیگری دلالت ندارد (عباس حسن، 1966، ج1: 623) و نفی عموم در زبان فارسی با کلمۀ هیچ بیان میشود. پس یکی از روشهای تاکید نفی در زبان عربی، به کار بردن لای نفی جنس است که معادل فارسی آن «هیچ» و یا «اصلا» میباشد (فاتحی نژاد ، 1380: 117).
در عبارت «أُولئِکَ هُمُ الْمــُفْلِحُون» (بقره، 5( ضمیر «هُم» که ضمیر فصل است و افادۀ حصر میکند، ترجمه نشده است. البته حفظ خصوصیات لفظی زبان مبدأ در جملهسازی زبان مقصد، رساندن پیام از زبان مبدأ به زبان مقصد با رعایت نکات دستوری زبان مقصد و دوری از اشکالات ترجمۀ تحتاللفظی و ترجمۀ آزاد، از محاسن و امتیازات این نوع ترجمه است.
جهت ارائة ترجمۀ دقیق و علمی و به زبانی ساده و سلیس به طوری که درک آن برای مخاطب آسان باشد و بتواند مقصود کلام الله مجید را به بهترین وجه دریابد، ترجمه باید دارای ویژگیها و اصولی باشد که در ادامه بدان اشاره شده و بر اساس همان مبناها و اصول، ترجمۀ آقای عطاءالله فرهنگ قهرمانی نقد و ارزیابی شده است.
2. رعایت دقیق نکات صرفى، نحوى و دستورى زبان عربی در ترجمه
زبان عربی، زبانی وسیع و مملو از ظرائف و دقائق دستوری و ادبی است. قرآن کریم نیز که دارای اعجاز بیانی است در همین راستا شکل گرفته است. بنا براین اگر مترجم در این خصوص شناخت و احاطة علمی لازم نداشته باشد، یقیناً در ترجمۀ آیات به مشکل برخواهد خورد و ممکن است حتی ترجمههای اشتباهی از آیات ارائه دهد که مقصود شارع آن نبوده و متأسفانه این ترجمه سرشار از اشکالاتی است که بیانگر این موضوع است که مترجم اطلاع و شناخت کافی از زبان و ادبیات عربی نداشته است و همین مسأله سبب گردیده است کاستیها و نواقص زیادی در ترجمه به وجود آید که در ادامه به برخی از آن اشاره میشود:
1-2. ﴿وَلَقَدْفَتَنَّاالَّذِینَمِنقَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّاللَّـهُالَّذِینَصَدَقُواْ وَلَیَعْلَمَنَّالْکَاذِبِین﴾ (عنکبوت، 3).
«و به تحقیق، ما کسانی را که پیش از آنها بودند آزمودیم. و خدا آنهایی را که راستگویند از دروغگویان معلوم خواهد داشت».
مترجم برای این که ترجمه را خلاصه و زیباتر نماید، فعل «لَیَعْلَمَنَّ» را یک بار ترجمه نموده است. با توجه به این که آیه در مقام تأکید قرار دارد، فعل «لَیَعْلَمَنَّ» دو بار با «لام قسم مفید تأکید» و «نون ثقیله» ذکر شده؛ ولی در ترجمه نه تنها این تأکید بیان نشده، بلکه فعل «لَیَعْلَمَنَّ» نیز یک بار ترجمه شده است؛ و از آن جا که همین اشتباه در ترجمۀ الهی قمشهای نیز وجود دارد، احتمال دارد مترجم نیز از همان جا دچار این اشتباه شده باشد .
2-2. ﴿وَالَّذینَهُمْ عَلىصَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ﴾ (معارج، 34). ﴿فثیابک فطهر﴾ (مدثر، 4).
«صلاة» که مفرد است، به صورت جمع (نمازهایشان) ترجمه شده است. همچنین واژة «ثیاب» که مفرد و به معنی لباس است، به صورت جمع (لباسها) ترجمه شده است. از این مورد ترجمه، مفرد به جمع و بالعکس در این ترجمه به وفور یافت میشود.
3-2. ﴿إِنَّالَّذینَآمَنُواثُمَّکَفَرُواثُمَّآمَنُواثُمَّ کَفَرُوا...﴾ (نساء، 137).
«آنان که ایمان میآورند سپس کافر میشوند، سپس ایمان میآورند و باز کافر میشوند ...».
فعلهای «آمَنُوا» و «کَفَرُوا» که صیغۀ ماضی هستند در ترجمه، مضارع معنا شدهاند. ترجمۀ صحیح پیشنهادی عبارت است از: «کسانى که ایمان آوردند، سپس کافرشدند، پس باز هم ایمان آوردند، ودیگر بارکافر شدند...». در واقع این آیه به شأن نزول و افراد خاصی اشاره دارد که در ابتدا ایمان آوردند و سپس کافر شدند و باز ایمان آوردند و دوباره کافر شدند (طبرسی، 1372، ج3: 194) . هر چند که سبب نزول آیه، عمومیت آن را تخصیص نمیدهد و حکم آیه در مورد تمام کسانی که در آینده به این اوصاف متصف شوند، نیز صدق خواهد بود، اما اولاً در ترجمه باید امانتداری را رعایت نمود و ثانیاً همین ویژگی در زبان فارسی نیز وجود دارد که فعل ماضی متناسب با سیاق در خصوص زمان، عمومیت پیدا میکند و به جای مضارع به کار میرود. در هر صورت وقتی که زبان مقصد، گنجایش و ظرفیت یک نکتۀ موجود در زبان مبدأ را دارد، سزاوار است به همان شکل در ترجمه بیاید تا ضمن حفظ امانت و بلاغت، ظرفیت زبان مقصد در این خصوص نیز نشان داده شود.
در آیۀ 46 سورۀ «نساء» نیز دو فعل «سَمِعْنا» وَ «عَصَیْنا» که ماضی است به صورت مضارع ترجمه شده: «میشنویم و نافرمانی میکنیم». این موضوع در آیات دیگری مانند «نساء، 146» و«محمد، 1و2» نیز رخ داده است.
فعل ماضی زمانی معنای مضارع میدهد که از آن انشاء قصد شود، از افعال
شروع باشد، معنای طلبی دهد، متضمن وعده و یا رجا باشد، منفی به «لا» و یا
«إن»، مسبوق به قسم باشد و فعل شرط و یا جواب شرط قرار گیرد .(عباس حسن، 1966، ج1: 50 ) که در آیات ذکر شده هیچ یک از موارد جواز ترجمه ماضی به مضارع وجود ندارد.
4-2. ﴿...لایَکادُونَیَفْقَهُونَ قَوْلاً﴾ (کهف، 93).
«به دشواری سخنی را میفهمند».
کاربرد فعل «کاد» به صورت مثبت به این معناست که آن کار انجام نشده است و نزدیک است که انجام بگیرد و زمانی که با ادوات نفی «لا» و «لم» ذکر میشود، بدین معناست که آن عمل هنوز در حال انجام شدن هم نیست، چه برسد که انجام شود (سیوطی، لا.ت، ج1 : 409)؛ لذا در «لا یکادون» لای نفی آمده است و به طور کلی توان هر گونه فهمی را از مخاطبینش نفی میکند، به این معنا که آنها نمیتوانند بفهمند. اما در ترجمۀ ارائه شده فهمی را برای مخاطبین البته با قید دشواری قائل شده است، البته زمخشری در تفسیر خود آورده «لا یکادون یفهمونه إلا بجهد ومشقة» (زمخشری، 1407، ج2: 746) که در ترجمۀ حاضر کلمۀ «دشواری» ممکن است از آن اخذ شده باشد؛ ولی با توجه به توضیح بالا، ترجمۀ پیشنهادی برای این آیه «... که نمیتوانند هیچ سخنی را دریابند» است.
5-2. ﴿...بِما کُنْتُمْتَفْسُقُونَ﴾ (احقاف،20).
«به سبب این که (همواره) بدکار بودید».
فعل«کنتم تفسقون» باید همراه با هم به صورت جملۀ فعلیه ترجمه شود (نافرمانی میکردید: ترجمۀ فولادوند و مصباحزاده، ...)، در حالیکه به اشتباه اسمیه ترجمه شده و فعل را «کنتم» گرفته است و برای بیان استمرار آن در گذشته، از لفظ همواره به صورت توضیحی داخل پرانتز استفاده کرده است.
برای ساختن فعل ماضی استمراری در زبان عربی، از «کان» + فعل مضارع استفاده میشود که در زبان فارسی با «می» + ماضی مطلق ساخته میشود، و آیة مذکور بر اساس این ساختار فعلی آمده است.
6-2. ﴿وَنُریدُ أَنْنَمُنَّعَلَىالَّذینَاسْتُضْعِفُوا فِیالْأَرْضِ...﴾ (قصص، 5).
«ما اراده کردیم، به کسانی که در آن سرزمین ضعیف بودند...».
در این آیه «استضعفوا» که فعلی مجهول میباشد به صورت ماضی معلوم ترجمه شده است. عبارت «ضعیف بودند» این شبهه را ایجاد میکند که آنها به طور طبیعی ضعیف هستند و ضعیف بودن آنها علت و علل ندارد، در حالیکه «مستضعف شده بودند» و یا «ناتوان شده بودند» اشاره به این دارد که فرعون آنها را به استضعاف کشیده بود (طباطبائى، 1417، ج16: 9؛ ابن عاشور، لا.ت، ج20: 13). ترجمۀ صحیح، عبارت است از: (ما اراده کردیم بر کسانى که در زمین مستضعف شده بودند...).
7-2. ﴿وَإِذقُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَفَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَأَبى وَاسْتَکْبَرَ وَکانَمِنَالْکافِرین﴾ (بقره، 34).
«به یاد آر که به فرشتگان گفتیم: به آدم سجده کنید. پس همه سجده کردند به جز ابلیس که سر باز زد و تکبر کرد. او از کافران بود».
به اتفاق اکثر مفسرین (ابن جوزى، 1422، ج54: 1؛ شبر، 1412: 45) و نحویون (شیبانى، 1413، ج1: 122؛ نیشابورى، 1415، ج1: 84) «کان» در این آیه به معنی «صار» است و مفهوم آن چنین میشود که شیطان به واسطة عدم اطاعت از دستور الهی و نیز استکبارش، در زمرۀ کافران قرار گرفت. فحوای آیه نیز خود مؤید این کلام است. چرا که آیه میگوید: «همۀ ملائکه سجده کردند به جز ابلیس». ابلیس به واسطۀ عبادت زیادش در مرتبۀ ملائکه قرار گرفته بود (ثعلبى نیشابورى، 1422، ج1: 181).
8-2. ﴿ذلِکَالْکِتابُلارَیْبَفیهِهُدىً لِلْمُتَّقین﴾ (بقره،2).
«این کتابی است که بدون شک، در آن هدایت پرهیزکاران است».
طبق قرائت مشهور، بر «فیه» وقف انجام مىشود (طبرسى، 1377، ج1: 13) و آیه در مقام رد هرگونه شک و شبهه و ابهام از قرآن است. «لاریب فیه» جملۀ نافیه است و ضمیر «ه» در «فیه» به قرآن برمیگردد. این کتاب، بیان، هدایت، حق و معجزه است و از این جهات سزاوار است که در آن بدگمانى راه نیابد و منظور از آن، این نیست که کسى در آن بدگمانى و شک ندارد؛ چرا که بسیارى از مخالفین اسلام در آن تردید کردند (طبرسى، 1372، ج1: 118). بر همین اساس بهتر است همانند ترجمۀ فولادوند ترجمه شود: «این است کتابى که در [حقانیت] آن هیچ تردیدى نیست [و] مایۀ هدایت تقواپیشگان است».
این که برخى از قرّاء بر «لاریب» وقف کردهاند (نافع و عاصم در «لاریب» وقف کردهاند، زمخشری، 1407، ج1: 35) ناگزیرند نظیر آیة ﴿قالُوا لاضَیْرَ...﴾(شعرا،50) خبرى براى آن در نظر بگیرند که تقدیر آیه چنین مىشود: لاریب فیه، فیه هدى (عکبری، لا.ت: 14؛ طبرسی، 1372: ج1: 13).
3. واژهگزینی مناسب
از مهمترین نکات مربوط به ترجمۀ قرآن، واژهگزینی مناسب در زبان مقصد است. به همین دلیل، مترجم باید شناخت کاملی از زبان مبدأ در حوزۀ ریشهیابی، اشتقاق، کلمات، جملات، نکات بلاغی مثل استعاره، تشبیه، کنایات و... داشته باشد تا بدین وسیله بتواند بهترین واژهها را جایگزین نماید و مخاطب فهم دقیقتری از معنای کلمات و عبارات قرآنی به دست آورد. در این ترجمه در برخی موارد واژهگزینی مناسبی از سوی مترجم محترم صورت نگرفته است که به برخی از آنها اشاره میشود:
1-3. ﴿وَما یَنْظُرُ هؤُلاءِ إِلاَّصَیْحَة واحِدَة مالَها مِنْ فَواق﴾ (ص، 15).
«اینان جز صیحهای را انتظار نمیکشند و چون بیاید مهلتی نخواهند یافت».
کلمۀ «فواق» به «مهلتی نخواهند یافت» ترجمه شده است. «فواق» در لغت نامهها به معنی «ما لها من رجوع إلى الدّنیا» (دیگر براى او بازگشتى به دنیا نیست. راغب اصفهانی، 1412: 649)، «لیس بعدها رجوع إلى الدنیا» (بعدش بازگشتی به دنیا نیست. طریحی، 1375، ج5: 230) آمده است. در تفسیر کشاف به نقل از ابن عباس در ترجمۀ این آیه، همین معنا نقل شده است «مالها من رجوع» (زمخشری، 1407، ج4: 77). در تفسیر نمونه نیز با توجه به تفسیر ارائه شده، این واژه به معنای بازگشت و رجوع نیز آمده است (مکارم شیرازی، 1374، ج19: 233). لذا بهتر است ترجمه شود: «دیگر بازگشت به دنیا براى آنها میسر نیست» که ترجمۀ بروجردی، الهی قمشهای و ... به ترجمۀ پیشنهادی نزدیک است.
شایان ذکر است علاوه بر واژه گزینی نامناسب، ایرادهای دیگری نیز به ترجمة این آیه وارد است:
کلمۀ «صیحة»، «صیحهای» ترجمه شده است که میبایست با رعایت امانت، «یک صیحه (بانگ مرگبار)» ترجمه میشد. و نیز «و چون بیاید»، به عنوان توضیح اضافه باید داخل پرانتز ذکر میشد.
2-3. ﴿قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلکِنْ قُولُوا أسْلَمْنا...﴾ (حجرات، 14).
واژة «أسلمنا» در این آیه به «تسلیم خواست خدا شدهایم» ترجمه شده در حالی که این جا مقصود، پذیرفتن اسلام است، آن هم پذیرفتنی از اجبار و اکراه و نه ایمان درونی (قمی، 1367، ج2: 322). تسلیم خواست خدا شدن از لوازم ایمان است که ادامۀ آیه در مقام نفی آن میباشد: ﴿...وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُم...﴾(طباطبائی، 1417، ج18: 329 و 328).
3-3. واژة«أُمِرْتُ» در آیۀ 66 سورۀ غافر (... وَأُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمینَ)،
«به من وحی شده است» ترجمه شده، در حالیکه ترجمۀ صحیح آن طبق نظر اکثر مترجمین مثل ارفع، اشرفی، مکارم، انصاریان، فولادوند و ... «مأمور شدم» است. به من وحی شده است ترجمۀ «أُوحِیَ إِلَیَّ» است که در آیاتی مثل 145 انعام و 1 جن ذکر شده است.
4-3. در سورۀ نساء آیۀ 147، عبارت ﴿...وَکاَنَ اللَّـهُ شَاکِرًا عَلِیمًا﴾ به
«خدا شکرگزاران را میشناسد و همه چیز را داناست» ترجمه شده است. در اشتباهی فاحش و واضح «شاکرا» که خبر کان و اسم فاعل است را به صورت «خدا شکرگزاران
را میشناسد» ترجمه کرده است و به دنبال آن «علیما» که خبر دوم کان میباشد را بدون دلیل به صورت جملهای مستقل ترجمه کرده است. مترجم میتوانست همانند ترجمۀ مکارم و برخی ترجمههای دیگر، معنای لغوی آیه را بیان نموده و با استفاده از پرانتز، در چند کلمه مقصود آیه را توضیح بدهد: «خدا شکرگزار و آگاه است. (اعمال و نیّات شما را مىداند و به اعمال نیک، پاداش نیک مىدهد)» یا به همان ترجمه اکتفا مینمود.
هرچند که مترجم، آیه بعد ﴿وَکانَ اللَّـهُ سمِیعًا عَلِیمًا﴾را به درستی ترجمه کرده است: «خدا شنوا و دانا است» اما نتوانسته ترجمۀ صحیحی از عبارت ﴿...وَکاَنَ اللَّـهُ شَاکِرًا عَلِیمًا﴾ ارائه دهد.
5-3. عبارت «ثانِیَ عِطْفِهِ» در سورۀ حج، آیۀ 9 ﴿ثانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ
لَهُ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَنُذیقُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَذابَ الْحَریقِ﴾ ترجمه شده: «پهلویش را پیچ
و تاب میدهد» در حالیکه این عبارت، اصطلاح کنایی است. کلمۀ «ثنی» به معناى
شکستن و کلمۀ «عِطف» به معناى پهلو است و شکستن پهلو کنایه از روگرداندن است، گویى کسىکه از چیزى روى مىگرداند، یک پهلوى خود را خم مىکند و مىشکند (طباطبائی، 1417، ج14: 349). با این توضیح ترجمۀ پیشنهادی از الهی قمشهای «با تکبر و نخوت از حق اعراض کرده تا (خلق را) از راه خدا گمراه گرداند، چنین کسى را در دنیا ذلت و خوارى نصیب باشد و در آخرت عذاب آتش سوزانش خواهیم چشانید» مناسب است.
6-3. مترجم آیۀ 84 سورۀ یوسف ﴿وَابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظیم﴾
را «و دیدگانش از غم سپید گشت و از اندوهی آرام آکنده شد» ترجمه کرده است.
«کظم» به معناى بیرون آمدن نفس است. وقتى مىگویند کظم خود را گرفت، یعنى
جلو نفس خود را گرفت و «کظوم» به معناى حبس کردن نفس است که خود کنایه
از سکوت است (راغب اصفهانی، 1412: 712). بر همین اساس «کظیم» یعنی کسی که خشم خود را فرو مىبرد و متعرض کسی نمیشود. بنا بر این، ترجمۀ عبارت «فَهُوَ کَظیم» آن گونه که در این ترجمه آمده است (از اندوهی آرام آکنده شد) ترجمۀ صحیحی نمیباشد. همچنین سفید شدن چشم در عبارت «وَ ابْیَضَّتْعَینَاهُ» به معناى سفید شدن سیاهى چشم است که آن هم کنایه از کورى و بطلان حس باصره است (قرشی، 1371، ج1: 252). ترجمۀ صحیح عبارت است از: «و دیدگانش نابینا گشت و او خشم خود را فرو خورد».
7-3. عبارت ﴿وهُمْ فیها کالِحُونَ﴾ در آیۀ 104 سورۀ مومنون ترجمه شده: «و لبهایشان تغییر شکل پیدا خواهد کرد». کلوح به معنای برگشتن دو لب و آشکار شدن دندانها در هنگام عبوسی است (فراهیدى، 1410، ج3: 63؛ ابن منظور، 1414، ج2: 574) که این مسأله کنایه از زشت منظری است (قرشی، 1371، ج6: 135). حضرت علی (علیه السلام) در روایتی به این معنا در وصف مردگان فرمودند: «کلحت الوجوه النّواظر»: چهرههاى با طراوت بدمنظر شدند (نهج البلاغه، امامعلی (علیه السلام)، خطبۀ 219). این معنا در ترجمههای مکارم، گرمارودی، فولادوند، خواجوی و ... ذکر شده است. در این ترجمه نه تنها کالحون خیلی مبهم و ناقص ترجمه شده، بلکه صله ضمیر «ها» در «فیها» که به جهنم بر میگردد اصلاً ترجمه نشده است. ترجمۀ پیشنهادی عبارت است از: در آنجا (جهنم) در حالیکه عبوسند و لبهایشان برگشته و دندانهایشان آشکار است (آنان زشت منظرند).
4. ترجمه دقیق تمامی واژگان آیات و عدم حذف و اضافات نابهجا در ترجمه
از ویژگیهای یک ترجمۀ خوب آن است که مترجم تمامی واژگان آیه را به بهترین نحو به زبان مقصد ترجمه کند و کلمهای را در ترجمه فروگذار نکند و یا کلمهای را در ترجمه اضافه نکند، مگر این که از پرانتز توضیحی استفاده نماید. در این ترجمه برخی واژگان آیات ترجمه نشده و همچنین اضافاتی در ترجمه وجود دارد که این موضوع نشاندهنده آن است که در برخی موارد دقت لازم علمی در آن به کار نرفته است. در ادامه به برخی از نابسامانیهای موجود در این حوزه اشاره میشود:
1-4. در آیۀ 19سورة شعرا ﴿وَفَعَلْتَ فَعَلتَکَ الَّتىِ فَعَلْتَ وَأَنتَ منَ الْکَافِرِین﴾ترجمه شده: «و تو کردی کار بد خویش را، آنچه را که کردی و تو از ناسپاسانی». کلمۀ «بد» وجود ندارد و اضافه شده است. بنا بر این باید در پرانتز قرار میگرفت یا به جای کلمۀ «بد» جا داشت «کشتن قبطی» در پرانتز قرار بگیرد تا خوانندۀ فارسی معنای آیه را بهتر بفهمد. ترجمۀ پیشنهادی نزدیک به ترجمۀ پاینده است: «و انجام دادی آن کارت را که کردى (کشتن قبطی) و تو از ناسپاسانى»
2-4. در آیة 25 سورۀ مرسلات عبارت ﴿أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفاتا﴾ به «آیا زمین را (جایگاهی) نکردیم که فراهم بیاورد» ترجمه شده است. در این آیه «کفاتا» ترجمه نشده، صرفاً داخل پرانتز کلمۀ جایگاه آورده شده است، در حالیکه «کفاتا» در این آیه که مفعولٌبه دوم است (دعاس، 1425، ج3: 412) به معناى جمع و ضمیمه کردن است. علاوه بر این ترجمۀ ارائه شده از آیۀ مبهم است، چرا که مشخص نشده زمین چه چیزی را فراهم میآورد. ترجمۀ پیشنهادی: «آیا ما زمین را محل اجتماع (بشر) قرار ندادیم؟» (طباطبائی، 1417، ج20: 153).
3-4. آیۀ 33 سورۀ احزاب، ﴿وَقَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى﴾ به صورت «و در خانههایتان آرام گیرید و زمانهای پیشین جاهلیت، زینتهای خیره کننده خویش را آشکار نسازید» ترجمه شده است. «تبرج» در کتب لغت به معنای آشکار کردن زیباییها، محاسن و زینتهای زن است (ابن منظور، 1414، ج2: 211؛ قرشی،1371، ج1: 174). بر همین اساس، واژۀ «خیره کننده» که در ترجمه ذکر شده، اضافه است و باید حذف شود، چرا که با این اوصاف، مدلول آیه این خواهد بود: در صورتیکه زینتهای شما خیرهکننده نباشد، مجاز به آشکار کردن آن میباشید. همان طور که ذکر شد «تبرج» صرفاً به معنی آشکار ساختن زینت نیست، بلکه آشکار کردن زیبایی و یا محاسن زن نیز میباشد که در این ترجمه، این مسأله مورد غفلت واقع شده است (در زمان جاهلیت عصر مقارن پیامبر، زنان حجاب درستى نداشتند و دنباله روسرىهاى خود را به پشت سر مىانداختند به طورى که گلو و قسمتى از سینه و گردنبند و گوشوارههاى آنها نمایان بود و به این ترتیب قرآن همسران پیامبر (ص) را از این گونه اعمال باز مىدارد مکارم شیرازی، 1374، ج 17: 290). همچنین «اَلْجاهِلِیَّةِ الْأُولى» صفت و موصوف است و باید ترجمه شود (جاهلیت نخستین)، اما در این ترجمه برعکس (زمانهای پیشین جاهلیت) ترجمه شده است.
4-4. آیۀ 146 سورۀ نساء ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَأَصْلَحُوا وَاعْتَصَمُوا بِاللَّهِ...﴾به «به جز آنان که توبه و اصلاح میکنند و به (ریسمان) رحمت خدا میآویزند ...» ترجمه شده است که «رحمت» در ترجمه اضافه است.
5-4. آیۀ 11 سورۀ جاثیه ﴿هذا هُدىً وَالَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلیم﴾ترجمه شده: «این است هدایت (درست) و برای کسانی که آیات پروردگارشان را انکار میکنند، عذابی دردناک همراه با سرافکندگی است». واژۀ «سرافکندگی» در این ترجمه اضافه است. «رجز» به معنای «أشد عذاب» و «ألیم» به معنای دردناک است (طبرسی، 1372، ج4: 93). «مِن» در این جمله «مِنِ» بیانیه است و جنس و نحوة عذاب را بیان میکند.
ترجمۀ صحیح آیه نزدیک به ترجمۀ مجتبوی است: «این (قرآن) رهنمونى است و کسانى که به آیات پروردگارشان کفر ورزیدهاند، آنان را عذابى است از گونۀ عذابی بسیار سخت و دردناک».
6-4. آیۀ 23 سورۀ جاثیه ﴿أَفَرَءَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه﴾به «آیا نمیبینی آن کس را که هوای نفس خود را چون خدای خویش میگیرد» ترجمه شده است. کلمۀ «چون» به ترجمه اضافه شده و همین اضافه سبب شده معنای آیه تغییر یابد. کلمۀ چون در ترجمه معنای «همانند و مثل» را میرساند، در حالیکه آیه میفرماید: «آیا دیدى کسى را که هواى نفس خویش، معبود خود را قرار داده؟» در واقع آیه در مقام بیان تشبیه و مثال نیست، چرا که برخی افراد با پیروی از هوای نفس، عیناً نفس را به جای خدا، معبود خویش قرار میدهند. همچنان که در آیۀ 43 سورۀ فرقان نیز به این موضوع اشاره شده است: ﴿أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه﴾. البته مترجم در ترجمۀ این آیه، اشتباه آیۀ 23 سورۀ جاثیه را تکرار نکرده است. «آیا آن کس را که هوای نفس خویش را به خدایی گرفته است میبینی»؛ هرچند که فعل ماضی «أَرَأَیْتَ» به صورت مضارع ترجمه شده است که در این خصوص سابقاً توضیح داده شد.
7-4. آیۀ 24 سورۀ ابراهیم ﴿أَلَم ْتَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَفَرْعُها فِی السَّماء﴾ به این صورت ترجمه شده است: «آیا نمیبینی که خدا چگونه مثال میزند؟ سخن پاک (نیک) مانند یک درخت پاک (خوب) است که ریشهاش در زمین محکم و استوار است و شاخههایش به سوی آسمان کشیده شده است». کلمههای «زمین» و «کشیده شده است» در ترجمه اضافه است.
8-4. در آیۀ 11 سورۀ شوری ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْء﴾ به «هیچ چیز همانند او نیست» ترجمه شده است. مترجم حرف تشبیه (کاف) را ترجمه نکرده است. در این آیه 2 بار از مثل استفاده شده: یکی با حرف تشبیه کاف و دیگری لفظ مثل. ترجمۀ صحیح عبارت است از: «مثلِ مثل او چیزی نیست».
9-4. سورۀ نساء آیۀ 57 ﴿وَالَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّات تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهار﴾ به «و آنان که ایمان دارند و کارهای نیک میکنند، آنها را در بهشتهایی که از زیر آن نهرها روان است داخل خواهیم کرد» ترجمه شده است. حرف «س» در عبارت «سندْخِلُهُمْ» که به معنای «به زودی» است، ترجمه نشده است.
10-4. در ترجمۀ آیۀ30 سورۀ انبیا ﴿... أَنَّ السَّماواتِ وَالْأَرْضَ کانَتارَتْقاً فَفَتَقْناهُما...﴾ بیان شده «... آسمانها و زمین به هم پیوسته بودند، پیش از آن که آنها را بشکافیم...». مشخص نیست مترجم بر چه اساسی «فَفَتَقْناهُما» را به «پیش از آن که آنها را بشکافیم» ترجمه کرده است. چرا که حرف «ف» در «ففتقناهما» عاطفه میباشد و باید به جملۀ قبل عطف شود. ترجمۀ دقیقتر آیه در ترجمههای ارفع، انصاریان، شعرانی، فولادوند و ... ذکر شده است: «آسمانها و زمین بسته بودند و ما آنها را باز کردیم».
11-4. در آیۀ 4 سورۀ تحریم ﴿... فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَجِبْریلُ وَصالِحُ الْمـُؤْمِنینَ وَالْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهیر﴾ مترجم عبارت «بَعْدَ ذلِکَ» را ترجمه نکرده: «به راستی که خدا یاور اوست. و جبرئیل و همۀ شایستگان از بین مومنان و همۀ فرشتگان او را پشتیبانی خواهند کرد». ترجمۀ پیشنهادی برگرفته از فولادوند عبارت است از: «در حقیقت، خدا خود سرپرست اوست، و جبرئیل و صالح مؤمنان [نیز یاور اویند] و گذشته از این، فرشتگان [هم] پشتیبان [او] خواهند بود».
5. یکسانسازى معانى جملهها و آیات مشابه در ترجمه
از جمله مسائلی که سبب اتقان و استواری ترجمه و نیز رعایت یک اسلوب ویژه در آن میشود هماهنگى و یکسانسازى در ترجمۀ آیات و واژگان متشابه است. در قرآن کریم عبارات و واژگان و جملاتی زیادی وجود دارد که عیناً و یا نزدیک به هم به دفعات تکرار شدهاند. این مسأله ایجاب میکند که یک هماهنگی و یکدستی در این زمینه در سراسر ترجمه وجود داشته باشد. در این ترجمه در برخی موارد هماهنگی لازم در ترجمۀ آیات مشابه وجود دارد؛ اما در برخی موارد این موضوع رعایت نشده است که در ادامه به چند نمونه اشاره میشود:
1-5. «عذاب عظیم» در آیۀ 33 سورۀ مائده به «عذاب بسیار بزرگ» و در آیۀ 41 همان سوره به «عذاب بزرگ» ترجمه شده است.
2-5. «صَیْحَةً واحِدَةً» در آیۀ 15 سورۀ ص به «صیحهای»، در آیۀ 49 سورۀ یس به «یک بانگ بلند» و در آیۀ 53 همین سوره به «یک بانگ» ترجمه شده است.
3-5. ﴿لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلیم﴾ در آیۀ 5 سورۀ سبأ و آیۀ 11 سورۀ جاثیه به ترتیب ترجمه شده: «بر ایشان عذابی سخت دردناک خواهد بود» و «برای کسانی که ... عذابی دردناک همراه با سرافکندگی است».
4-5. «سَأَسْتَغْفِرُ» در سورۀ مریم آیۀ 47 به «آمرزش خواهم خواست» ترجمه شده و حرف سین «به زودی» معنی نشده است. همچنین حرف «سین» در آیۀ 83 سورۀ کهف، «سأتلوا» و آیۀ 60 سورۀ غافر «سیدخلون» ترجمه نشده است. اما در سورۀ انبیاء/ 47 و اعراف/ 145 حرف «سین» در «سأریکم» ترجمه شده است.
5-5. در آیۀ 87 سورۀ کهف ﴿قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلى رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذاباً نُکْرا﴾«فسوف» ترجمه نشده، ولی در آیۀ 146 سورۀ نساء ﴿فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ وَسَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ أَجْراً عَظیما﴾ ترجمه شده است.
6-5. ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتی وُعِدَ الـْمـُتَّقُون..﴾ در آیۀ 13 سورۀ رعد به «مثال بهشتی که به پرهیزگاران وعده شده است...» و در آیۀ 15 سورۀ محمد به «این مثل بهشتی است که به پرهیزگاران وعده شده است...» ترجمه شده که ترجمۀ اولی صحیح است.
6. استفادۀ صحیح و بهجا از پرانتز
یکی از جنبههای اعجاز قرآن کریم، فصاحت و بلاغت آن است؛ بدین نحو که قرآن با ظاهری زیبا، و فوقالعاده جذاب با بهرهگیری از قابلیت وسیع زبان عربی ، بلندترین و عمیقترین معارف را در حوزۀ خداشناسی، انسانشناسی و ... بیان نموده است. با این اوصاف، مترجمی که میخواهد به ترجمۀ این کتاب الهی روی آورد، مسلماً به دلیل محدویت زبان مقصد نمیتواند همۀ ظرافتها ولطافتهای به کار رفته در آیههای قرآن را بیان کند. همچنین در برخی موارد قرآن به موضوعی اشاره میکند، اما نام آن واقعه و یا اشخاص دخیل در آن را بنا به دلائل مختلف بیان نمیکند که ممکن است این امر برای مخاطب جای سوال و ابهام باشد. بر همین اساس، مترجم جهت تبیین بیشتر آیهها میتواند از پرانتز استفاده کند تا مخاطبان مقصود و هدف شارع مقدس را بهتر درک کنند. دراستفادۀ صحیح از پرانتز توجه به دو نکتة زیر حائز اهمیت است:
1- موارد مطرح شده در پرانتز توضیحات تفسیری مترجم است و ترجمۀ آیههای قرآن نیست.
2- استفاده از پرانتز باید برای رفع ابهام آیه و یا توضیح و تبیین بهتر آیه باشد (امینی، 1385: 145).
اما اگر مترجم بدون توجه به نکات فوق از پرانتز استفاده کند، این موضوع نه تنها کمکی به ترجمه نمیکند، بلکه بدان خدشه نیز وارد میسازد. در این ترجمه به فراوان از پرانتز استفاده شده است، اما در برخی موارد که بدان نیاز بوده، استفاده نشده است و در برخی موارد که استفاده شده از دقت کافی برخوردار نیست. در ادامه به چند نمونه اشاره میشود:
1-6. در آیۀ 35 سورۀ «مائده» ﴿...وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَة...﴾ مناسب بود در پرانتز مقصود از «وسیله» بیان میشد تا خواننده فهم بیشتری از آیه پیدا میکرد.
2-6. در آیههای 41 تا 45 سورۀ «مریم»، در داستان حضرت ابراهیم (ع)، با توجه به تفاسیر معتبر، مقصود از «یا أبتِ» عموی حضرت ابراهیم (ع) است (شبر، 1412: 302؛ حسینى شیرازى، 1423: 320) بر همین اساس شایسته بود مترجم جلوی ترجمۀ «یا أبتِ» (ای پدرم) در داخل پرانتز از عبارت «ای عمو» استفاده میکرد تا سؤال احتمالی موجود در ذهن مخاطب مبنی بر مشرک بودن پدر حضرت ابراهیم مرتفع میشد.
3-6. آیۀ 54 سورۀ «بقره» ﴿هُدىً وَذِکْرى لِأُولِی الْأَلْبابِ﴾ ترجمه شده است: «چون هدایت و تذکری برای صاحبان خرد». با توجه به این که در ترجمه از پرانتز استفاده نشده، ترجمه برای خواننده مبهم است. بهتر است به این شکل ترجمه شود: «(کتابى که) مایۀ هدایت و یادآورى براى عاقلان (است)».
4-6. در ترجمۀ آیۀ 2 سورۀ «جاثیه» (تَنزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الحْکِیم) ذکر شده است: «نزول (وحی) کتاب از سوی خدای مقتدر و حکیم است». به علت وضوح ظاهر آیه، نیازی به قرار دادن وحی در داخل پرانتز به عنوان توضیح نبوده است کما اینکه مقصود آیه، نزول کتاب آسمانی قرآن است و نه مجرای آن که وحی الهی است (بانوى اصفهانى، 1361، ج13: 87).
5-6. در ترجمۀ آیۀ 11 سورۀ «جاثیه» ﴿هذا هُدىً وَالَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلیمٌ﴾ بیان شده: «این است هدایت (درست) و برای کسانیکه آیات پروردگارشان را انکار میکنند، عذابی دردناک همراه با سرافکندگی فراهم است». شایسته بود در جلوی کلمۀ «هدی» در پرانتز به جای (درست) که ارتباطی به جمله ندارد، (قرآن) ذکر میشد، چرا که این آیه و آیههای قبل، در خصوص عذاب است و ممکن است برای خواننده این سؤال مطرح شود که مقصود از این هدایت که آیه آن را بیان کرده چیست. اشاره کردن به قرآن داخل پرانتز این ابهام را برطرف میکند.
6-6. در آیۀ 14 سورۀ «احقاف»، ﴿أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ خالِدینَ فیها جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾ کلمۀ «جاودانه» ترجمۀ «خالدین» داخل پرانتز آمده ایت در حالی که این کلمه جزو اصلی آیه است و نباید داخل پرانتز قرار گیرد.
7-6. در آیۀ 17 سورۀ «حجر» ﴿وَحَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجیم﴾، «و آن (آسمان) را از هر شیطان رجیم (رانده شده) حفظ کردیم»، عبارت «رانده شده» که ترجمۀ «رجیم» است، بیجهت داخل پرانتز قرار گرفته و همچنین بیجهت کلمۀ «رجیم» در ترجمه تکرار شده است.
8-6. آیۀ 90 سورۀ «نمل» ﴿وَمَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُون﴾ به «هر کس بدی کند، سرنگون (با صورت) در آتش افکنده خواهد شد» ترجمه شده است. «صورت» که ترجمۀ «وجوه» است بدون ترجمة ضمیر«هم» در پرانتز آمده است و «وجوه»، جمع تکسیر، به صورت مفرد ترجمه شده است. ترجمۀ صحیحِ نزدیک به ترجمههای فولادوند، مکارم، ترجمۀ المیزان و مشکینی این است: «هر کس که کار بدی انجام دهد، با صورتهایشان در آتش افکنده مىشوند».
9-6. آیۀ 26 سورۀ «احقاف» ﴿... وَجَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَأَبْصاراً وَأَفْئِدَةً...﴾ به «و به آنها موهبت شنوایی و بینایی و دل (و هوش) عطا کرده بودیم...» ترجمه شده است. بیدلیل کلمۀ «و هوش» بعد از ترجمة «أفئدة» یعنی «دل» در داخل پرانتز قرار گرفته است.
10-6. آیۀ 138 سورۀ «بقره» ﴿صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عابِدُونَ﴾ به «(دینِ ما) رنگ خود را از خدا میگیرد و چه کسی بهتر از خدا رنگی تواند داد. و اوست آن که ما می پرستیم» ترجمه شده است. کلمۀ «صبغة» از ریشة (ص ب غ) است و نوعیت را افاده مىکند، ایمانی که در آیههای قبل بحث آن گذشت، یک نوع رنگ خدایى است که ما به خود گرفتهایم و این بهترین رنگ است، نه رنگ یهودیت و نصرانیت، که در دین خدا تفرقه انداخته، آن را آن طور که خدا دستور داده به پا نداشته است (طباطبائی، 1417، ج1: 313). برهمین اساس قرار دادن «دینِ ما» در پرانتز به عنوان توضیح، صحیح نیست.
7. جانبدارانه ترجمه نکردن
یکی از اصولی که مترجم در ترجمۀ آیات و عبارات قرآنی باید رعایت کند، عدم پیش فرض کلامی و اعتقادی است. مترجم برای این که بتواند ترجمۀ دقیق و صحیحی از آیه را به مخاطب منتقل کند، نباید پیش فرض جانبدارانه از آیات قرآن کریم در حوزۀ احکام و اعتقادات داشته باشد، در غیر این صورت خواسته یا ناخواسته ترجمهای از آیه ارائه میدهد که با غرض و هدف آیه مخالف خواهد بود. از جملۀ این موراد آیههای مربوط به اهلبیت (ع) در قرآن است. شایسته است مترجم با ترجمۀ دقیق اینگونه آیات و با مراجعه به منابع معتبر تاریخی و تفسیری، با استفاده از پرانتز و افزودن توضیحات بسیار مختصر در حد ترجمه، هدف و غرض آیه را که در برخی موارد اشاره به شخص خاص و یا موضوع خاصی دارد به مخاطب انتقال دهد تا ترجمة ارائه شده، ترجمۀ دقیقتری باشد. متأسفانه در این ترجمه، برای آیاتی که در شأن اهلبیت (ع) و مخصوصاً حضرت علی (ع) وارد شده است، نه تنها از پرانتز توضیحی برای اشاره به مخاطب آیه استفاده نکرده است، بلکه در برخی موارد با ارائة ترجمۀ نادرستی از آیه، خواسته یا ناخواسته ذهن مخاطب را از واقعیت موجود منحرف ساخته است که به چند نمونه از این موارد اشاره میشود:
1-7. در آیۀ 23 سورۀ «شوری»، خداوند به پیامبر اسلام میفرماید: ﴿...قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى...﴾ «بگو من از شما هیچ مزدى (در قبال رسالت خود)، به جز مودت قربى (اهل بیتم) نمىخواهم» که با انحرافی آشکار ترجمه شده است: «بگو برای این مزدی از شما نمیخواهم جز این که خویشاوندان خود را دوست بدارید». «مودة فی القربی» به «دوستی خویشاوندان خود» ترجمه شده است، در حالی که براساس اجماع مفسران و مترجمان شیعة قرآن کریم و برخی از مفسران اهل سنت، مقصود از «القربى» اهلبیت (ع) است (ابن کثیر دمشقی، 1419، ج7: 183؛ طبرسی،1372، ج9: 44).
2-7. عبارت «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری» در آیۀ 207 سورۀ «بقره» ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ...﴾ مفرد است و اشاره به فرد خاصی دارد، ولی به صورت جمع ترجمه شده است. «و گروهی دیگر از مردم هستند که برای خشنودی خدا جان خود را میدهند». «مِن» در این آیه، «مِن» بعضیه است. «مَن» اسم موصول و«یشری» فعل مضارع مفرد است. بر همین اساس ترجمۀ صحیح آیه میشود: «و از میان مردم کسى است که جان خود را براى طلب خشنودى خدا مىفروشد». طبق منابع معتبر تاریخی و تفسیری، این آیه دربارة حضرت على (ع) نازل شده که در شب هجرت در بستر رسول خدا (ص) خوابید (طوسی، بیتا، ج2 : 183؛ سبزوارى نجفى، 1419: 37). بنابراین لازم بود در جلوی «وَمِنَ النَّاسِ» با استفاده از پرانتز نام حضرت علی (ع) ذکر میشد.
همچنین دلیل دیگر مبنی بر این که مقصود آیه شخص خاصی است، این است که آیه در مقابل آیۀ 204 سورۀ «بقره» آمده است؛ ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا...﴾ (و از میان مردم کسى است که در زندگى این دنیا سخنش تو را به تعجّب وامىدارد». از این مقابله فهمیده مىشود که وصف در این جمله نیز در مقابل وصف آن جمله است؛ یعنى در آن عصر و آن ایام، مردى وجود داشت که به گناهان خود افتخار مىکرد و مغرور و خود شیفته بود و به ظاهر دم از صلح و دوستی مىزد، در حالى که در دل نقشۀ دشمنى مىکشید (در منابع معتبر مثل خویی، بیتا، ج2: 181؛ بلخی(مقاتل بن سلیمان)، 1423، ج1: 177؛ واحدی، 1411: 66 و ... بیان شده است که این آیه دربارة «أخنس بن شریق ثقفی» نازل شده است)، در مقابل نیز فردی وجود دارد که برای رضای خدا جان خویش را به خطر میاندازد (طباطبائی، 1417، ج2: 98).
3-7. در آیۀ 4 سورۀ «تحریم» ﴿...فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَجِبْریلُ وَصالِحُ الْمُؤْمِنینَ...﴾ مترجم در اشتباه آشکار- سهوی و یا عمدی- بر خلاف مقصود آیه، «صالِحُ الْمُؤْمِنینَ» را به صورت جمع (همۀ شایستگان) ترجمه نموده است. واژۀ «صالح» مفرد است و «صالح المومنین» (شایستة مومنان) اشاره به فرد خاص دارد و بنا به تصریح مفسران مقصود از آن حضرت علی (ع) است (فرات الکوفی، 1410: 490؛ بحرانی، 1416، ج5: 421؛ طوسی، بیتا، ج10: 48).
4-7. در ترجمۀ آیۀ 7 سورۀ «آلعمران» ﴿...فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُل ٌّمِنْ عِنْدِ رَبِّنا...﴾ ذکر شده «... پس از پی متشابهات میروند که فتنهجویی کنند و به قصد ایجاد اختلاف آیهها را تأویل کنند، ولی غیر از خدا هیچ کس معنی درست (متشابهات را) نمیداند و کسانی که از دانش استوار برخوردارند میگویند بدان ایمان داریم که همۀ آن از سوی پروردگار ماست ...».
در بحث تأویل و شناخت متشابهات در قرآن، مترجم معتقد است غیر از خداوند کسی معنای متشابهات را نمیداند. اگر ما این نگرش و ترجمه را بپذیریم، این سؤال مطرح میشود که ضرورت و فائدۀ نزول آیههایی که هیچ انسانی جز خدا معنای صحیح و درست آن را نمیفهمد، چیست؟ این در حالی است که خداوند در جایجای این کتاب مقدس دستور به تفکر و اندیشیدن در قرآن کریم را به ما میدهد و صریحاً میفرماید: ﴿وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِر﴾ (قمر، 17، 32، 22، 40)؛ شبیه این مضمون در آیۀ 58 سورۀ «دخان» و«97» مریم ذکر شده است) «و یقیناً ما قرآن را براى پندگرفتن آسان کردیم، پس آیا پند گیرندهاى هست؟» براساس دیدگاه غالب تشیع و برخی از علمای اهل تسنن (فیض کاشانى، 1418، ج1: 139؛ طبرسی، 1377، ج1: 160؛ زمخشری، 1407، ج1: 338) «واو» ذکرشده در آیه، عاطفه است. از این رو معنای آیه این گونه میشود که «فقط خدا و راسخان در علم به تأویلات قرآن آشنایند». روایات زیادی از اهلبیت (ع) وارد شده که آن حضرات معصومین (ع) فرمودند: ما راسخان در علم هستیم و عالم به تأویل قرآنیم. و در تلاوت آیه، «واو» محل بحث را به صورت عطفی و نه استینافیه تلاوت نمودند. (ر.ک: حر عاملى، 1409، ج27: 179؛ حسینى استرآبادى، 1409: 106؛ نهجالبلاغه، خطبة144).
8. ویراستاری مناسب و املای صحیح ترجمه و صفحهآرایی زیبای کتاب
مترجم علاوه بر اینکه باید مهارت لازم در ترجمۀ آیات قرآن را داشته باشد و به زبان عربی و قواعد دستوری آن تسلط کافی و وافی داشته باشد تا بتواند ترجمۀ خوبی ارائه دهد، ضرورت دارد ترجمۀ خود را به زبان ساده و سلیس فارسی و با املای درست کلمات ارائه دهد. در این اثر، مترجم محترم سعی کرده ترجمۀ خود را به صورت ساده و روان ارائه دهد تا به راحتی برای فارسی زبانان قابل درک و فهم باشد که تا حدود زیادی در این امر موفق بوده، اما در بسیاری از موارد اسمهایی که بعد از آنها ضمائر و یا حروف ربط آمده است را سر هم نوشته، در حالی کهطبق نگارش زبان فارسی، باید جدا از هم نوشته شوند. مثلاً در ترجمۀ آیۀ 3 سورۀ «عنکبوت»، «آنهایی را» سر هم آمده است: «آنهائیرا»، در ترجمۀ آیۀ 5 سورۀ «احزاب» عبارت «پدرانشان را» سر هم آمده است «پدرانشانرا»، در آیات 3، 4، 5 و 7 سورۀ «جاثیه» به ترتیب کلمات «نشانههائیست، گروهی که، روزیایکه، دروغپرداز» باید جدا نوشته شوند و یا در آیۀ 26 سورۀ «غافر» فعل «بُکشم» که باید سر هم نوشته شود، جدا نوشته شده: « به ُکشم»، یعنی (به بهترین شکل ممکن بکشم!): «و فرعون گفت: بگذارید که موسی را به کُشم...» البته جای ضمه نیز اشتباه درج شده است. همچنین در اکثر موارد در انتهای جمله، قبل از «واو» عطف که دو جمله را به هم متصل میکند، نقطه گذاشته شده است («عنکبوت،2»، «یس،70»، «طلاق،11» و ...) .
این ترجمه به علت تک رنگ بودن و عدم بهرهگیری از تذهیبهای دینی، از لحاظ جذابیتهای بصری بسیار ضعیف بوده، همچنین در شمارهگذاری آیات آن، دقت کافی به خرج نرفته. مثلاً در سورۀ «مدثر» به جای شمارۀ آیة 9 و 10، شمارۀ یک خورده و یا در سورۀ «تکویر» و «مرسلات» به جای آیۀ 10 و 11 شمارۀ 1 خورده است. در سورۀ «انسان» نیز به جای شمارۀ آیات10 و 11 و 12 و 13 شمارۀ یک خورده است که این مشکل در سراسر این ترجمه به چشم میخورد.
9. نتیجه گیری
ترجمۀ قرآن اثر آقای عطاءالله فرهنگ قهرمانی که در سال (2007) توسط انتشارات «امانه» در هند به چاپ رسید و اخیراً نسخههایی از آن در ایران توزیع شده است، جزو ترجمههای «محتوایی» حد وسط بین ترجمۀ تحتاللفظی و ترجمۀ تفسیری قرار دارد. طبق گفتۀ مترجم، ترجمههای آیتی، پاینده و الهی قمشهای مبنای این ترجمه بوده است. مترجم در این ترجمه با نگاه جانبدارانة متمایل به اهلسنت در حوزة کلامی مخصوصاً در بحث آیات مربوط به اهل بیت (علیهم السلام)، در حد توان علمی خود سعی نموده معانی آیات را به زبان فارسی سلیس و روان به نگارش درآورد.
با توجه به وجود مشکلات عدیده در ترجمۀ زمان فعلها، اشتقاق کلمات، واژهگزینی مناسب، دقت لازم در نکات بلاغی و ادبی، شایسته بود مترجم از یک کارشناس خبره در حوزۀ ادبیات عرب استفاده مینمود. استفاده از پرانتز به عنوان ابزاری در دست مترجم جهت تبیین و توضیح بیشتر آیات نیز دقیق نبوده به طوریکه در موارد زیادی اصل ترجمه، به عنوان توضیح در پرانتز قرار گرفته و در مواردی که ضروری بوده جهت تبیین آیه از پرانتز استفاده شود، این اتفاق نیفتاده است. عدم یکسانسازى معانى جملهها و آیات مشابه در ترجمه و حذف و اضافات در ترجمه از دیگر اشکالات وارده بر این اثر است. به طور کلی این ترجمه، ترجمة دقیقی نیست و به بازنگری جدی و اساسی از سوی مترجم نیاز دارد.