تناقض و تقابل افکار و ذهنیّات موجود در آثار شاعران، امری بدیهی است؛ چراکه انسان میتواند سرشار از تناقض افکار باشد یا اینکه دریافتهای او از پدیدههای گوناگون با گذر زمان تغییر کند. ممکن است بر اساس برخی از اشعار یک شاعر بتوان استنباط کرد که اشعری بوده است و بر مبنای بعضی دیگر، او را به معتزله نسبت داد و به همین ترتیب است مادّیگرایی و معنویّتگرایی و... در اشعار گوناگون شاعران. با تحلیل روانشناختی اشعار ادیبی که در آثار او تناقض وجود دارد، میتوان به نتایج متفاوتی دست پیدا کرد. ممکن است بر مبنای برخی از این اشعار بتوان ادّعا کرد که بهگونهای روانرنجوری مبتلا بوده است و برخی دیگر از اشعارش بر سلامت روانی او تأکید کند. قطعاً خاقانی از این قاعده مستثنی نیست.
خاقانی یکی از شاعرانی است که تاکنون مطالب فراوانی دربارة او نوشته شده است. یکی از نظریّات قابل تأمّلی که دربارة خاقانی بیان شده است، عقدة حقارت (Inferiority complex) اوست. از زمانی که عبدالحسین زرّینکوب این مطلب را بیان کرده است (ر.ک؛ زرّینکوب، 1378: 15)، عدّهای آن را ردّ و برخی آن را تأیید کردهاند. مطالبی که پیش از این به تحلیل روانشناختی خاقانی پرداختهاند، دو مشکل اساسی دارند: 1ـ کلّیگویی. 2ـ تحلیل روانشناختی خاقانی. بر اساس دیدگاه زیگموند فروید (Sigmund Freud)، کارل گوستاو یونگ (Carl Gustav Jung)، کارن هورنای (Karen Horney) و اریک فروم (Erich Fromm) که با توجّه به یافتههای ما از زندگی خاقانی و آثار او، سنخیّت چندانی میان این دادهها و تحلیل روانشناختی این روانکاوان وجود ندارد. به دلیل کافی نبودن اطّلاعات ما از زندگی خاقانی، نبود قابلیّت بررسی شعرش بر اساس دیدگاههای یاد شده، همچنین روشن نشدن مسئلة عقدة حقارت او بر اساس این دیدگاهها، تحلیل روانشناختی خاقانی بر اساس این دیدگاهها ره به جایی نخواهد برد. در برخی از آثاری که دربارة خاقانی نوشته شده، دشواریهای شعری او را به عقدة حقارت او نسبت دادهاند. به نظر میرسد که این گونه نباشد؛ زیرا از یک طرف دشواریهای شعری خاقانی به آشنایی عمیق او با شعر و آگاهیهایش دربارة مذاهب، علوم، هنرها و سبک شعری وی برمیگردد و از طرف دیگر، روانشناسان مطلبی دربارة ارتباط دشواریهای زبانی آثار ادبی با عقدة حقارت مطرح نکردهاند.
اطّلاعاتی که ما از زندگی خاقانی در دست داریم، برگرفته از تذکرهها و تاریخهای ادبیّات است که برای پیشبرد نقد روانشناسانة شخصیّت او کافی نیست. این اطّلاعات به صورت کلّی بیان شدهاند و از دوران مهمّ کودکی شاعر، نکتهای خاص را در اختیار ما قرار نمیدهند. به همین سبب، مبنای اصلی ما برای نقد شخصیّت این ادیب حکیم، شعر او و مضامین بهکار رفته در آن است که با موضوع مورد نظر ما مرتبط است. تحلیلی که در این مقاله از شخصیّت خاقانی ارائه شده است، بر مبنای روانشناسی فردنگر صورت گرفته است که در ادامه به شرح آن پرداخته شده است.
در این تحلیل به هجویّات خاقانی، خودستایی و خودشیفتگی او، شرایط بیرونی، همچون مرگ بستگان و دیگر شرایط اجتماعی که بر شعر خاقانی تأثیر داشته است، توجّه شده است. تلاش برای برتری، علاقة فردی و علاقة اجتماعی، برداشتهای ذهنی و جهانبینی خاقانی، سبک زندگی و عقدة برتری او، چند اصل از مؤلّفههای روانشناسی فردنگر (Individual psychology) هستند که در شعر خاقانی قابل تأمّلاَند.
2ـ پیشینة پژوهش
پیش از این در چهار مقاله به تحلیل روانشناختی خاقانی پرداخته شده یا مطالبی مرتبط با آن ذکر شده است که عبارتند از «خاقانی؛ شخصیّت خودشیفته و کمالگرا» (رضایی و همکاران، 1390: 217ـ242)، «تحلیل روانشناختی خودستاییهای خاقانی بر مبنای دیدگاه کارن هورنای» (بهنامفر و طلایی، 1393: 69ـ 92)، «پارادوکس تکبّر و تواضع در شعر و شخصیّت خاقانی» (راستگو و راستگوفر، 1392: 47ـ78) و «نارسیسم یا خودشیفتگی در شعر خاقانی» (چهرقانی، 1382: 45ـ49). هرچند در برخی از این مقالات، عقدة حقارت خاقانی مورد توجّه قرار گرفته است و دربارة آن توضیحاتی ارائه شده است، امّا در هیچ یک از آنها این مسئله بر اساس روانشناسی فردنگر که اصلیترین نظریّة بررسی عقدة حقارت است، مورد تحلیل و بررسی قرار نگرفته است. دربارة عقدة برتری در اشعار خاقانی نیز پیش از این اثری نوشته نشده است البتّه محمّدرضا شفیعیکدکنی در خاقانی و محیط ادبی تبریز بر اساس سفینۀ تبریز دربارة ناچیز شمرده شدن خلعت و استر اهداشدة شروانشاه از جانب خاقانی، معتقد است که «رفتار خاقانی با روانشناسی شخصیّت او کاملاً تطبیق میکند؛ نگاه بلندپروازی که همگان را فرو مینگرد و کسی را نمیشناسد که بدو بنگرد» (شفیعی کدکنی، 1382: 160).
3ـ روش پژوهش
جمعآوری دادهها در این مقاله به شیوة کتابخانهای صورت گرفته است و روش پژوهش آن، تحلیلی ـ توصیفی است. روش کار بهگونهای است که شخصیّت خاقانی در درجة نخست با بررسی اشعارش و پس از آن، با توجّه به اطّلاعات اندک زندگی وی مورد نقد و بررسی قرار گرفته است و در آن به جزئیّاتی که مرتبط با عقدة حقارت یا عقدة برتری خاقانی هستند، توجّه شده است. در این پژوهش، تلاش بر این بوده است که با توجّه به دیدگاه آلفرد آدلر (Alfred Adler)، مورد بررسی قرار گیرد.
4ـ روانشناسی فردنگر
روانشناسی فردنگر اصطلاحی است که برای نامیدن یکی از نظریّههای شخصیّت (Personality theory) به کار میرود که بهوسیلة آلفرد آدلر، روانشناس اتریشی، پایهگذاری شده است. این رویکرد روانشناسی، دیدگاهی آیندهنگر نسبت به انسان دارد و معتقد است که ذهنیّات و تفکّرات انسان دربارة آینده موجب شکلگیری شخصیّت انسان میشود و به تبع آن، بر رفتار افراد تأثیر میگذارد. روانشناسی فردنگر بر عناصر خودآگاه (Conscious) شخصیّت انسان تأکید میکند و هر انسانی را که سلامت روانی دارد، مسئول شکلگیری شخصیّت خود میداند. در این دیدگاه، احساسهای حقارت (Feelings of inferiority) علّت اصلی برانگیخته شدن میل برتریجویی در انسان هستند. این احساسها میتوانند به گونهای مثبت یا منفی بر شخصیّت افراد تأثیر بگذارند. عامل اصلی سنجش رفتار و سلامت روانی افراد در روانشناسی فردنگر، علاقة اجتماعی (Social interest) است. بر این اساس، هر انسانی که از علاقة اجتماعی برخوردار باشد، سلامت روانی دارد (Smothers, 2010: 11-12).
در بسیاری از موارد، روانشناسی فردنگر با روانکاوی فرویدی در تقابل است. روانکاوی فرویدی بر تأثیر گذشتة افراد بر شکلگیری شخصیّت ایشان تأکید میکند، در حالیکه در روانشناسی فردنگر، بر خلاف این نکته تأکید میشود. در روانکاوی، غریزة جنسی (Sexual instinct)، پرخاشگری (Aggression) و خشونت (Violence) سه عامل اصلی در شکلگیری شخصیّت افراد در دوران کودکی هستند، در حالیکه در روانشناسی فردنگر، احساسهای حقارت، تأثیرهای اجتماعی و تلاش برای برتری و کامیابی، عوامل اصلی شکلگیری شخصیّت بهشمار میروند (ر.ک؛ فیست و فیست، 1386: 85).
5ـ احساسهای حقارت در شخصیّت خاقانی
احساس حقارت شامل مجموعة احساسها و تصوّراتی میشود که فرد در آنها خود را نسبت به دیگران حقیرتر میپندارد. این احساسها میتواند تأثیری مثبت در شکلگیری شخصیّت افراد داشته باشد و تلاش ایشان را برای دستیابی به موفّقیّت به بار آورد. همچنین میتواند تأثیری منفی بر شکلگیری شخصیّت ایشان داشته باشد، منجر به عقدة حقارت یا عقدة برتری شود و مانع از به وجود آمدن علاقة اجتماعی گردد. احساسهای حقارت در شخصیّت تمام افراد وجود دارد و با تولّد آنها به وجود میآید. در کتاب نظریّههای شخصیّت دربارة احساس حقارت و ارتباط آن با ویژگیهای جسمانی، این گونه توضیح داده شده است:
«آدلر در نهایت نظریّة حقارتهای عضوی را تعمیم داد و استدلال کرد که همة انسانها احساسهای حقارت روانی و اجتماعی را با حقارتهای [جسمانی] از آغاز تولّدشان تجربه میکنند. والدین و دیگران نه تنها از لحاظ جسمانی از کودک بزرگترند، بلکه در حلّ مسائل و مشکلات نیز از او پیشرفتهتر و ماهرتر هستند. همین احساسات اجتنابناپذیر و طبیعی حقارت در افراد برای دستیابی به موفّقیّت، انگیزه ایجاد میکنند. اگر افراد خود را با این تفکّر بفریبند که خود را نسبت به دیگران حقیر نمیدانند، هیچ گاه برای به انجام رساندن کاری [یا رسیدن به کمال] تلاش نخواهند کرد. چرا باید برای کمال تلاش کنند، در صورتی که خود را کامل میپندارند؟! در مقابل، اگر افراد احساسهای حقارت تشدیدشدهای داشته باشند، نیز دلسرد خواهند شد و برای رسیدن به موفّقیّت تلاش نمیکنند. چرا باید برای رسیدن به موفّقیّت تلاش کنند، در صورتی که ناچیز و حقیرند؟! تصوّر عادی بر طبق دیدگاه آدلر، عبارت است از استفادة افراد از احساسات حقارت به عنوان محرّک برای کمک به بهبودی و انگیزهای برای انجام اهداف ایشان» (Ryckman, 2008: 119).
این احساسها میتواند در روند منفی خود، عقدة حقارت یا عقدة برتری را در پی داشته باشد. در این حالت، این احساسات نه تنها موجب کمال فرد نمیشوند، بلکه او را به شخصیّتی منزوی مبدّل میکنند که جز ضعفهای خود، به چیزی دیگر نمیاندیشد. بهیقین خاقانی نیز چون هر انسان دیگری از احساسهای حقارتی که با حقارتهای عضوی (Organ inferiority) آغاز میشوند، بهرهمند بوده است، امّا اینکه آیا احساسات حقارت در شخصیّت او علاوه بر روند مثبت، تأثیرات منفی نیز داشتهاند، جای سؤال است.
6ـ برداشتهای ذهنی و تأثیر آنها بر شکلگیری شخصیّت خاقانی
ذهنیّات، خیالات و یا حتّی توهّمات انسانها، هدف آنها را مشخّص میکند و از این طریق، بر رفتار و شخصیّت ایشان تأثیر میگذارد. روانشناسی فردنگر، دریافت زیر را از تأثیر ذهنیّات و خیالات بر شخصیّت افراد ارائه میکند:
«افراد به این علّت برای برتری یا موفّقیّت تلاش میکنند که میخواهند احساسهای حقارت خود را جبران کنند، امّا برداشتهای ذهنی افراد از واقعیّت، نه خود واقعیّت، بلکه نحوة تلاش آنها را شکل میدهد؛ به بیان دیگر، حقارتهای عضوی، تجربیّات اوّلیّه یا سایقهای بنیادی شخصیّت را شکل نمیدهند، بلکه نظر فرد دربارة این عوامل و دیگر عوامل، آن را شکل میدهد. آدلر معتقد بود که خیالها یا انتظارات دربارة آینده، بیشتر از تجربیّات گذشته، افراد را با انگیزه میکنند. رفتار افراد با برداشتی که از هدف نهایی خیالی دارند، هماهنگ است. آن هدف نه در آینده، بلکه در برداشتهای ذهنی فعلی آنها از آینده وجود دارد و به این علّت، رفتارهای جاری را شکل میدهد که از لحاظ ذهنی در زمان حال درک میشود» (فیست و فیست، 1386: 90).
ذهنیّات خاقانی و جهانبینی او بر شکلگیری شخصیّت وی تأثیر فراوانی داشته است. دیدگاه او در برخی از اشعارش نسبت به پدیدههای بیرونی و دیگران، دیدگاهی بدبین و تیره است. این بعد از جهانبینی او در شکوائیّههایش برجستهتر است. «مجموع شکوائیّههای خاقانی در دیوانش، تقریباً هزار بیت است که شامل شکوائیّههای شخصی، اجتماعی، فلسفی و... میشود» (باباصفری و فراحی قصرابونصر: 1389: 38).
ـ شکوه از قضا و روزگار:
«بر جان من از بار بلا چیست که نیست؟ گویند تو را چیست که نالی شب و روز؟
|
|
بر فرق من از قهر قضا چیست که نیست؟ از محنتِ روز و شب مرا چیست که نیست؟» (خاقانی، 1382: 706).
|
با بررسی اشعار خاقانی، میتوان دریافت که جهانبینی منفی و بدبینی او گاه منجر به شکلگیری پارانویا (Paranoia) در برخی اشعار او شده است. پارانویا اختلالی است که مبتلای آن، به سبب اهمیّت فراوانی که برای خود قائل است، همه کس و همه چیز را در حال توطئه علیه خود میپندارد. خاقانی در برخی از اشعار خود، نسبت به دنیا و اطرافیان خویش بدبین است و همه کس و همه چیز را دشمن خود میپندارد. همین ویژگی سبب شکلگیری بسیاری از هجویّات او شده است.
ـ بدبینی به اطرافیان و دنیا:
«بر سَرِ خاک از جفای آسمان، دوستان چون از نفاق آکندهاند، هر سحر خاقانیآسا بر فلک،
|
|
خاک هم بر آسمان خواهم فشاند آستین بر دوستان خواهم فشاند ناوک آتشفشان خواهم فشاند» (همان: 141).
|
«شاید برای بعضی این تصوّر مطرح شود که حالت بدبینی شاعر نسبت به عالم، کیفیّتی است که پس از تحوّل حال و زهدگرایی بر او غالب شده است، امّا سرودههای روزگار جوانی او نشان میدهد که این موضوع ریشه در فطرت و ساختار روانی شاعر داشته است. خاقانی در قصیدهای که در بیستوپنج سالگی سروده است، سخن را چنین آغاز میکند:
«مگر به ساحت گیتی نماند بوی وفا فسردگان را همدم چگونه برسازم؟
|
|
که هیچ اُنس نیامد زِ هیچ اِنس مرا فـسردگان زِ کـجا و دَمِ صفا زِ کـجا» (امامی، 1385: 12).
|
البتّه زندگی شخصی و شرایط اجتماعی، همچون زندانی شدن، مرگ بستگان و تحوّل حال نیز تا اندازهای سبب تشدید جهانبینی منفی خاقانی شدهاند. روانشناسی فردنگر، ذهنیّات و تصوّرات افراد از واقعیّت را سبب شکلگیری شخصیّت و رفتار آنها میداند. بسیاری از ناملایمات زندگی خاقانی و نیز تحوّل روانی او میتواند زاییدة همین بدبینی و جهانبینی منفی او باشد.
ـ حبسیّه:
«صبحدم چون کلّه بندد آه دودآسای من، چون شفق در خون نشیند چشم شبپیمای من مجلس غم ساخته است و من چو بید سوخته تا به من راوق کند مژگان میپالای من تیرباران سحر دارم، سپر چون نفکند، این کهنگرگِ خشنبارانی از غوغای من» (خاقانی، 1382: 320).
|
ـ مرگ پسر:
«صبحگاهی سَرِ خوناب جگر بگشایید دانهدانه گهر اشک ببارید چنانک، نونو از چشمة خوناب چو گل توبرتو
|
|
ژالة صبحدم از نرگس تر بگشایید گره رشتة تسبیح زِ سر بگشایید روی پُرچین شده چون سفرة زر بگشایید» (همان: 158).
|
ـ مرگ همسر:
«دیر خبر یافتی که یار تو گم شد خیز دلا شمع برکن از تَفِ سینه حاصل عمر تو بود یک ورق کام
|
|
جام جم از دست اختیار تو گم شد آن مه نوجوی کز دیار تو گم شد آن ورق از دفتر شمار تو گم شد» (همان: 770).
|
سختیهای زندگی خاقانی، همچون مرگ بستگان و محبوس شدن، علاوه بر اینکه بر جهانبینی خاقانی تأثیرگذار بودهاند، از سوی دیگر، موجب اعتلای خاقانی و شکلگیری برخی از نغزترین اشعار او شدهاند. خود او دربارة تأثیر این سختیها میگوید:
«گرچه در غربت زِ بیآبان شکستهخاطرم، زآتش خاطر به آبان ضیمران آوردهام سنگ آتش چون شکستی تیز گردد لاجرم از شکستن تیزی خاطر عیان آوردهام» (همان: 259).
|
قالب اصلی شعر خاقانی، قصیده است. قصیده، شعری است که بیشتر برای توصیف و مدح بهکار میرفته است. در قصاید، بیشتر به توصیف طبیعت میپرداختهاند و به همین سبب، در آنها به زیباییها و رنگهای لطیف و روشن بسیار توجّه میشده است و بسامد واژگان لطیف نسبت به واژگان خشن در آنها بیشتر است و به همین دلیل، قصیده یکی از قالبهای نشاطآور و شاد نسبت به دیگر قالبهای ادبی شناخته میشود. امّا وضعیّت در قصاید خاقانی به گونهای دیگر است و تعداد قابل توجّهی از قصاید او به حبسیّات و مراثی اختصاص یافته است. به همین سبب، در این اشعار، توصیف رنگهای تیره و بسامد واژگان خشن نسبت به قصاید وصفی و مدحی بیشتر است:
«دل خاکی به دستخون افتاد بر دل من کمان کشید فلک آهِ من دوش تیرباران کرد
|
|
اشک خونین دیتستان برخاست لرزِ تیرم زِ استخوان برخاست ابر خونبار از آسمان برخاست» (همان: 60).
|
7ـ علاقة فردی خاقانی
انسان موجودی است که اجتماعی و گروهی زندگی میکند. لازمة زندگی اجتماعی، برقراری ارتباط با دیگران است و لازمة برقراری ارتباط، توجّه به هدف و موفّقیّت خود در کنار هدف و موفّقیّت دیگران است. اشخاصی که از گونههای مختلف رواننژندی رنج میبرند، بیشتر افرادی گوشهگیرند که در برقراری ارتباط با دیگران ضعیف عمل میکنند؛ به این معنی که یا از برقراری ارتباط عاجز هستند و یا اینکه در یک ارتباط، فقط به اهداف و برتری خود میاندیشند. دستة دوم معمولاً از اختلال خودشیفتگی (Narcissism) رنج میبرند. علاقة اجتماعی در تقابل با علاقة فردی (Individual interest) شناخته میشود. در علاقة فردی، شخص فقط به خود میاندیشد و فقط برای دستیابی به اهداف خود و کامیابی شخصی با دیگران ارتباط برقرار میکند. شخصیّتی که فقط برای شکلگیری علاقة فردی تلاش میکند، از سلامت روانی و اجتماعی برخوردار نیست و احساسهای حقارت در وجودش بهگونهای اغراقآمیز فعّال هستند. برعکس در علاقة اجتماعی، شخص علاوه بر موفّقیّت خویش، به موفّقیّت دیگران نیز میاندیشد. لازمة داشتن سلامت روانی، دارا بودن علاقة اجتماعی است. در روانشناسی فردنگر، علاقة اجتماعی بهترین معیار سنجش بهنجاری و سلامت روانی است (Schultz & Schultz, 2004: 133).
علاقة اجتماعی، یک توان ذاتی است که در وجود همة انسانها سرشته شده است، ولی شکلگیری آن جز در خانوادهای سالم و پرتوان در زمینة برقراری ارتباط و تفاهم و پس از آن، در جامعهای که همکاری، احترام و اعتماد را آموزش میدهد، ممکن نیست. در واقع، «علاقة اجتماعی، جبران واقعی و اجتنابناپذیر همة ضعفهای طبیعی انسانهاست» (پروچاسکا و نورکراس، 1385: 114).
یکی از انواع ادبی که در همة ادوار ادبی در میان اشعار شاعران وجود داشته، مفاخره است. در اشعار بیشتر شاعران، میتوان نمونههایی برای مفاخره و خودستایی1 مشخّص نمود. این جنبه در اشعار برخی شاعران همچون خاقانی، بیشتر است. خودستایی در اشعار خاقانی تا اندازهای است که میتوان از آن با عنوان خودشیفتگی خاقانی نام برد (ر.ک؛ رضایی و همکاران، 1390: 239).
«نیست اقلیم سخن را بهتر از من پادشا مریم بکر معانی را منم روحالقدس شهطغان عقل را نایب منم؛ نعمالوکیل!
«بی من همه گر همه نمایند، مه بیخور اگر چه نور پاشد،
|
|
در جهان ملک سخن راندن مسلّم شد مرا عالم ذکر معالی را منم فرمانروا نوعروس فضل را صاحب منم؛ نعمالفتی!» (خاقانی، 1382: 17).
هیچند همه چو زی من آیند از حضرت خور نه دور باشد» (همان، 1378: 210).
|
قصاید بسیاری از خاقانی میتوان یافت که در آن به خودستایی پرداخته است. خودشیفتگی خاقانی به حدّی است که حتّی در تشبیهات خود نیز از واژة «خاقانیآسا» استفاده میکند. این ترکیب بهگونهای بیانگر این است که خود را تا جایی از دیگران جدا میداند که فقط به خودش شبیه است. تشبیه خاقانی به خویشتن، چندین بار در اشعارش تکرار شده است:
«هر سحر خاقانیآسا بر فلک،
|
|
ناوک آتشفشان خواهم فشاند» (همان، 1382: 141).
|
*****
«از کس و ناکس ببُر خاقانیآسا کز جهان، هیچ صاحب درد را صاحبدوایی برنخاست» (همان: 746).
«به کار عشق تو درماندهام چو خاقانی اگر نه بام فلک خوشنشیمنی است مرا» (همان: 550).
|
خاقانی «از هر دری که سخن میگوید، خود را در یک سوی معادلههای ارزیابی قرار میدهد و احتمالاً تخلّص خاقانی هم که مشابهات و مترادفات آن در شعر فارسی اندک است، متناسب با چنین حال و هوایی بوده است و شاید تشدیدکنندة آن» (امامی، 1385: 12). خودشیفتگی خاقانی بیانکنندة علاقة فردی اوست. از تعداد فراوانی از اشعار خاقانی، علاقة فردی او را میتوان استنباط کرد. او در این دسته از اشعار خود بیشتر به دنبال این است که به موفّقیّتهای فردی دست یابد تا جمعی. البتّه ناگفته نماند که برخی از قصاید خاقانی، نشاندهندة علاقة اجتماعی والایی هستند که در شعر او وجود دارد و بسامد این اشعار نیز در دیوان او فراوان است، منتها در دیوان خاقانی، تعداد ابیاتی که نشاندهندة علاقة فردی او باشند، نسبت به دیگر شاعران بسامد بیشتری دارد. علاقة فردی او حتّی در برخی از اشعاری که برای دیگران سروده شده نیز بهگونهای برجسته نمایان است.
8ـ سبک زندگی و خودِ خلاّق خاقانی
سبک زندگی (Style of life) افراد با توجّه به ذهنیّات و خیالات آنها، هدف نهایی که برمیگزینند و نگرش ایشان نسبت به دیگران شکل میگیرد. سبک زندگی افرادی که از سلامت روانی برخوردارند، انعطافپذیر است. در مقابل، افرادی که از سلامت روانی برخوردار نیستند، علاقة فردی در شخصیّت آنها شکل گرفته است و از روانرنجوری رنج میبرند، سبک زندگی خشکی دارند که ناتوانی آنها را در پی دارد. سبک زندگی این گونه تعریف شده است:
«سبک زندگی اصطلاح وسیعی است که نوعاً شامل اصطلاح شخصیّت میشود. سبک زندگی از طریق چگونگی کوشش افراد در دستیابی به حسّ کمال و تعلّق، بهعلاوة انجام وظایف زندگی شامل روابط، کار و جامعه قابل بررسی است. ورای این، تأثیرهای سبک زندگی در روشی که افراد، جوّ خانواده، نقشهای خود در خانوادة اصلی، موهبتهای ژنتیکی و تواناییهای خاصّ آنها، تجربیّات تحوّلی اوّلیّه، وضعیّت سلامت طولانی و... را تجربه و به آنها پاسخ میدهد، بازتاب مییابد» (ابرست و استوارت، 1389: 297).
سبک زندگی در بر گیرندة هدف فرد، برداشتهای ذهنی او، احساس فرد نسبت به دیگران و نگرش فرد نسبت به دنیاست. عامل بدنی، عامل اجتماعی و عامل روانی فرد، سه عامل اثرگذار در به وجود آمدن سبک زندگی هستند (ر.ک؛ کریمی، 1389: 94). تلاش برای دستیابی به تکامل و وجود علاقة اجتماعی در شخصیّت افراد، نشاندهندة سبک زندگی سالم است.
یکی از مواردی که بر سبک زندگی افراد تأثیرگذار است و به آن جهت میدهد، خودِ خلاّق (Creative self) است که نمیتوان آن را بهراحتی تعریف کرد. خودِ خلاّق، نیرویی ذهنی است که توانایی منحصر به فردِ تبدیل حقایق عینی به رویدادهای بامعنی را به انسان میدهد. خودِ خلاّق با تأثیرگذاری بر شرایط زیستی و اجتماعی، برای اینکه به آنها معنای شخصی بدهد، اجازه نمیدهد که فرد صرفاً محصول این شرایط باشد. خودِ خلاّق، فرایند فعّالی است که به واقعیّتهای ژنتیکی و محیطی زندگی فرد معنی میدهد و آنها را در شخصیّت یکپارچهای میگنجاند که پویا، ذهنی و منحصر به فرد است. از بین تمام نیروهایی که بر فرد تأثیر میگذارند، خودِ خلاّق یک هدف شخصی برای زندگی به وجود میآورد که فرد را به سوی آیندهای شخصی و عالی پیش میراند (Ryckman, 2008: 120).
برای شناخت سبک زندگی خاقانی باید سه عامل وراثت، محیط و خودِ خلاّق او را مورد بررسی قرار داد. اطّلاعاتی که ما دربارة وراثت خاقانی در دست داریم، بسیار ناچیزند و آنها را از اشعار شاعر استنباط کردهایم. بر اساس یکی از سرودههای خاقانی، پدر او فردی تندخو بوده است. اطّلاعات اندک ما از پدر خاقانی [بنا بر دیدگاه او]، میتواند نشاندهندة تأثیر تندخویی او بر شکلگیری خشونت زبان خاقانی باشد.
ـ در نکوهش پدر:
«زین خام قلتبان پدری دارم همزاد بود آزرِ نمرودش همطبع او چو تیشه تراشنده
|
|
کز آتش آفرید جهاندارش استاد بود یوسف نجّارش همخوی او بُرنده چو منشارش» (خاقانی، 1382: 892).
|
ـ ناملایمات دوران کودکی:
«گرچه همچون زال زر، پیری به طفلی دیدهام چون جهان پیرانهسر طبع جوان آوردهام» (همان: 258).
|
با توجّه به اشعار خاقانی میتوان دریافت که او نه از زمانهای که در آن میزیسته، راضی بوده است و نه از محیطی که در آن زندگی میکرده است. او چندین بار در اشعارش بر وجود واژة «شر» در «شَروان»2، محیط زندگی خود، تأکید کرده است و آن را عاملی برای مشکلات خود دانسته است. تأکید او بر «شَر» در واژة «شروان» میتواند بیانگر وضعیّت محیط زندگی [از دیدگاه او] باشد.
ـ نارضایتی از زمانه:
«داد مرا روزگار، مالشِ دست جفا با که توانم نمود، نالش از این بیوفا در سرم افکند چرخ، با که سپارم عنان بر لبم آورده جان، با که گزارم عنا محنت چون خون و گوشت، در تنم آمیخته است تا نشود جان زِ تن، زو نتوان شد رها» (همان: 37ـ38).
|
ـ نارضایتی از محیط زندگی:
«نیست اندر جامة ازرق حفاظ و مردمی چرخ ازرقپوش اینک عمرکاه و جانستان چند نالی چند ازین محنتسرای زاد و بود کز برای رای تو شروان نگردد خیروان» (همان: 327).
«زان همدمان یکدل، یک نازنین نمانده است این دور بیوفایان، زایشان چه خواست گویی خاقانیا دلت را، زافغان چه حاصل آید؟ چون دل نیافت دارو، زافغان چه خواست گویی شروان زِ باغ سلوت، بس دور کرد ما را زین دور کردن ما، شروان چه خواست گویی» (همان: 681).
|
با توجّه به شعر خاقانی، به نظر میرسد که او از مدح شاهان و درباریان نیز راضی نبوده باشد و در برخی از موارد از روی اضطرار به مدح ایشان پرداخته باشد. دو بار محبوس شدن در زندانهای همین شاهان بر این نکته تأکید میکند. از سوی دیگر، شرایط بیرونی همچون مرگ اقوام (پسر، مادر، عمو، همسران و...) و نیز مرگ دیگر شخصیّتهایی که خاقانی به نوعی با آنها در ارتباط بوده است، نیز بر سبک زندگی خاقانی تأثیرگذار بوده است. علاوه بر این موارد، زندانی شدن و تحوّل روحی پس از سفر به کعبه که زهدگرایی خاقانی را در پی داشت، نیز بر سبک زندگی او تأثیرگذار بودهاند.
ـ نارضایتی از ممدوحان:
«قرب دو سه سال هست کز شاه، اقطاع و برات رفت و از کس، شاه است گرانسر، ار چه رنجی،
|
|
یک حرمت و نیمنان ندیده است یک پرسش غمنشان ندیده است زین بندة جانگران ندیده است» (همان: 72).
|
بر مبنای اشعار خاقانی میتوان برای خودِ خلاّق او دو مسیر را ترسیم کرد:
1ـ روندی که احساسهای حقارت او تبدیل به انگیزهای برای آفرینش اشعار سازنده و انسانی شدهاند و علاقة اجتماعی او رشد کرده است. در این حالت، هدف از تلاش برای برتری، عبارت است از دستیابی به تکامل و سرانجام این مسیر جز سلامت روانی نیست.
2ـ روندی که احساسهای حقارت او موجب شکلگیری خودستایی و اشعار هجوآمیز شده است و به علاقة فردی او منجر شدهاند. در این حالت، هدف از تلاش برای برتری، عبارت است از برتری شخصی بر دیگران که به شکلگیری عقدة برتری منجر شده است.
9ـ عقدة حقارت و خاقانی
عقدة حقارت مرحلهای پس از احساس حقارت است و در افرادی که احساسهای حقارت بر شخصیّت ایشان تأثیر منفی میگذارد، به وجود میآید. هرگاه احساس حقارت، موفّقیّت را به دنبال نداشته باشد، شکست و دلسردی را تشدید میکند و سبب شکلگیری عقدة حقارت میشود. در این حالت، فرد پیوسته درصدد برتریجویی بر دیگران است تا نقایص خود را جبران کند، ولی به این دلیل که هرگز نمیتواند نقایص خود را رفع کند، دچار سرخوردگی (Frustration)، بهانهتراشی (Excuse)، پرخاشگری و انزوا (Withdrawal) میشود. نقصهای جسمانی، سختگیری والدین، مقایسه با دیگران، ضعفهای روانی و نواقص اجتماعی عوامل اصلی شکلگیری عقدة حقارت دانسته میشوند (Schultz & Schultz, 2004: 128-129).
تفاوت احساس حقارت با عقدة حقارت در این است که احساس حقارت، فرد را به تلاش برای رسیدن به هدف وامیدارد و موفّقیّت او را را در پی دارد، ولی عقدة حقارت، سرخوردگی شخصیّتی را که از آن رنج میبرد، به دنبال دارد. شخصیّتی که عقدة حقارت دارد، حتّی اگر به هدف نیز دست پیدا کند، باز هم نمیتواند بر بیکفایتی (به گمان خود او و گاهی دیگران) و سرخوردگی خود غلبه کند. فردی که به عقدة حقارت دچار است، نمیتواند به خوبی با دیگران ارتباط برقرار کند و علاقة اجتماعی نیز در شخصیّت او به خوبی شکل نمیگیرد.
درست است که بر اساس برخی از اشعار خاقانی نمیتوان برداشت کرد که احساسهای حقارت او به عقدة حقارت منجر شده باشند، امّا در برخی از اشعار او میتوان بعضی از نشانههای عقدة حقارت را مشاهده نمود که نخستین آنها پرخاشگری است. اشعار هجوآمیز و کینة او نسبت به افراد گوناگون به نوعی نشان از پرخاشگری وی دارد. نکوهش دختر، همسر، پدر، استاد، شاگرد و... نمونههایی از هجویّات اوست.
ـ در نکوهش استاد (ابوالعلای گنجوی):
«از لگد حادثات، سخت شکستهدلم پیش بزرگان ما، آب کسی روشن است، خود به ولوغ سگی، بحر نگردد نجس
|
|
بسته خیالم که هست، این خلل از بوالعلا کهآب زِ پس میخورد بر صفت آسیا خود به وجود خری، خُلد نیابد وبا» (خاقانی، 1382: 38).
|
«بهانهتراشی» ویژگی دیگری است که نمونههایی از آن را میتوان در شِکوههای خاقانی مشاهده نمود. برخی از شِکوههای او از بخت و اقبال، روزگار، زمین و آسمان و انسانها را میتوان دلیلی برای ارجاع دادن ناکامیهایش به عواملی بیرون از شخصیّت خود دانست. البتّه میتوان این شِکوهها را توصیفی از شرایط سیاسی ـ اجتماعی و زمانة آشفتهای دانست که خاقانی در آن میزیست.
نمیتوان انزوای برگرفته از برخی اشعار خاقانی را به عقدة حقارت او نسبت داد؛ زیرا از یک سو، بیشتر اشعاری که نشان از منزوی بودن خاقانی دارند، شامل حبسیّات او میشود و انزوا لازمة حبس است و از سوی دیگر، برخی دیگر از این اشعار به زهدگرایی او مرتبط هستند. دربارة عقدة حقارت و ارتباط آن با شخصیّت خاقانی باید اذعان کرد که نخست به دلیل استنباط عقدة برتری از اشعار فراوانی از خاقانی (که در ادامه مورد تحلیل قرار گرفته است) و دیگر به دلیل معدود بودن اشعار مرتبط با ویژگیهای عقدة حقارت در آثار او، میتوان وجود آن را منتفی دانست.
10) عقدة برتری خاقانی
ماهیّت انسان بهگونهای است که همواره کوشش میکند تا به موفّقیّت دست یابد. انسان پس از اینکه هدفی را در نظر میگیرد، برای رسیدن به آن تلاش میکند. از دیدگاه روانشناسی فردنگر، تلاش برای موفّقیّت یا برتری با دریافت فرد از ضعفهای خود، بهویژه ضعفهای جسمانی آغاز میشود. تلاش برای برتری (Striving for superiority) به شخصیّت انسجام میبخشد. افرادی که سلامت روانی دارند، برای موفّقیّت خود و دیگران تلاش میکنند، ولی آنهایی که از سلامت روانی برخوردار نیستند، فقط به برتری و موفّقیّت خویش میاندیشند. «در نظر آدلر، تلاش برای موفّقیّت یا برتری، عامل اصلی انگیزش انسان است» (پروچاسکا و نورکراس، 1385: 112).
«تلاش برای برتری، در اساس از احساسهای حقارت سرچشمه میگیرد و این دو از یکدیگر تفکیکپذیر نیستند. نکتة جالب این است که منظور آدلر از تلاش برای برتری، تسلّط و ریاست بر دیگران نیست، بلکه آن را عاملی برای وحدت بخشیدن به شخصیّت میداند، عاملی برای کوشش در بهتر و کاملتر شدن شخص و به فعل درآوردن استعدادهای بالقوّة خود. برتریجویی، گام برداشتن در راه کمال نفس است. این انگیزه نهتنها جزء زندگی آدمی است، بلکه عین زندگی اوست و همین انگیزه است که آدمی را از هنگام زادن تا واپسین دم زندگی، از مرحلهای به مرحلة دیگر پیش میبرد و جنبة اجتماعی او را تقویت میکند» (کریمی، 1389: 93ـ94).
عقدة برتری (Superiority complex) عبارت است از وضعیّتی که در آن فرد برای جبران احساسهای حقارت طبیعی (حرکت به سمت تکامل) به جبران افراطی (Overcompensate) آنها میپردازد. عقدة برتری شامل نظرات اغراقآمیز افراد از تواناییهای ایشان و دستاوردهای مربوط به آنها میشود. شخصیّتی که عقدة برتری دارد، فردی از خودراضی است و خود را نسبت به دیگران برتر میداند که ممکن است این برتری را در ظاهر با دستیابی به موفّقیّت نشان دهد یا نیازی به دستیابی به آن نبیند. در هر صورت، افرادی که عقدة برتری دارند، به خودستایی (Boasting)، غرور، خودمحوری (Self-centeredness) و تمایل به بدنام کردن دیگران (Tendency to denigrate) روی میآورند (Schultz & Schultz, 2004: 129).
عقدة برتری، جنبة منفی جبران احساسهای حقارت است و یکی از مسیرهایی است که ممکن است برای فرار از احساس حقارت یا مشکلات به کار گرفته شود. در واقع، میتوان آن را تلقّی نادرستی از موفّقیّت از دیدگاه افرادی دانست که به آن دچارند (Ansbacher & Ansbacher, 1956: 260). برخی روانشناسان استدلال کردهاند که عقدة برتری و عقدة حقارت نمیتوانند در یک فرد جمع باشند؛ زیرا شخصیّتی که عقدة برتری دارد، واقعاً معتقد است که او نسبت به دیگران برتر است و این نکته، عقدة حقارت او را رد میکند (Kahn & Doctor, 2000: 284). دلیل اینکه عقدة برتری و عقدة حقارت نمیتوانند در یک فرد جمع شوند، میتواند این باشد که عقدۀ حقارت در شخصیّت این افراد، به عقدۀ برتری دگردیسی کرده است. شفیعیکدکنی بر اساس توصیفی که در سفینۀ تبریز دربارۀ جایگاه خاقانی در سرایش آمده، معتقد است «جایگاهی که خاقانی برای خود اختصاص داده بود تا هر کس بدانجا درآید، مجبور شود فروتر از خاقانی بنشیند، تأکید دیگری است بر روانشناسی بلندپروازیهای خاقانی» (شفیعی کدکنی، 1382: 162).
دلیل نخست وجود عقدة برتری در اشعار خاقانی، میل به برتری او بر دیگر شاعران است که در جایجای دیوانش به چشم میخورد. میل به برتری شخصی در آثار خاقانی بهحدّی است که او فرافکنی کرده است و «استاد خود، ابوالعلای گنجوی را به سرقت سبک شعری خود متّهم میکند، در صورتی که درست برعکس این است و این خاقانی است که از سبک شعری ابوالعلای گنجوی تأثیر پذیرفته است» (شمیسا، 1385: 270). خاقانی در برخی اشعارش به دنبال دستیابی به برتری بر دیگر شاعران است. برخی از برتریجوییهای شخصی خاقانی بر دیگر شاعران که میتواند نشاندهندة عقدة برتری او باشد، به شرح ذیل است:
ـ برتریجویی بر شاعران پیش از خود:
«به تعریض گفتی که خاقانیا، بلی شاعری بود صاحبقبول، شناسند افاضل که چون من نبود،
|
|
چه خوش داشت نظم روان عنصری زِ ممدوح صاحبقران، عنصری به مدح و غزل دُرفشان عنصری» (خاقانی، 1382: 926).
|
ـ برتریجویی بر شاعران عرب:
«عِقد نظّامان سِحر از من ستاند واسطه رشک نظم من خورد حسّان ثابت را جگر
|
|
قلب ضرّابان شعر از من پذیرد کیمیا دست نثر من زند سحبان وائل را قفا» (همان: 17).
|
ـ برتریجویی بر شاعران عرب و ایرانی
«پور سبکتکین تویی، دولت ایازِ خدمتت گرچه بُدَست پیش ازین، در عرب و عجم روان، در صفت یگانگی، آن صف چارگانه را
|
|
بنده به دَورِ دولتت، رشک روان عنصری شعر شهید و رودکی، نظم لبید و بحتری بنده سه ضربه میزند، در دو زبان شاعری» (همان: 425).
|
دلیل دوم دریافت عقدة برتری از اشعار خاقانی، خودستاییهای اوست که در مبحث علاقة فردی توضیح داده شد. سومین دلیلی که بر عقدة برتری خاقانی تأکید میکند، میل به تحقیر دیگران (Depreciation tendency) در برخی از اشعار اوست. در دیوان خاقانی ابیات فراوانی را میتوان ذکر کرد که در آنها به تحقیر دیگران، بهویژه دیگر شاعران پرداخته است. میل به تحقیر دیگران شامل مجموعه نگرشها و رفتارهایی میشود که شخصیّتی با عقدة برتری، بهوسیلة آنها به دنبال نشان دادن ضعفها و مشکلات دیگران است تا از این طریق، آنها را حقیر شمارد و عزّت نفس و برتری خود را نشان دهد. بار اصلی این ویژگی شعری خاقانی را هجویّات او بر دوش میکشند. میل به تحقیر دیگران در شخصیّت خاقانی، حتّی در مرثیهای که برای «فلکی شروانی» سروده است نیز وجود دارد و رگههایی از آن را میتوان ملاحظه نمود. «خاقانی در آن قصیده، فلکی را که شاگرد او نبوده است، عطسة (پرورده و شاگرد) خود میخواند تا به این وسیله، برتری خود را بر او نشان دهد» (امامی، 1385: 27):
«عطسة سِحر حلال من فلکی بود زود فروشد که عطسه دیر نماند
|
|
بود به دَه فن زِ رازِ نُه فلک آگاه آه که کمعمر بود، عطسة من آه» (خاقانی، 1382: 918).
|
ـ هجو شاگرد (مجیرالدّین بیلقانی):
«دانم که دگرباره گهر دزدَد از این عِقد هندوبچهای سازد ازین تُرکِ ضمیرم
|
|
آن طفل دبستان من، آن مردک کذّاب زآن تا نشناسند، بگرداند جلباب» (همان: 58).
|
ـ هجو رشیدالدّین وطواط:
«رشیدکا زِ تهیمغزی و سبکخِرَدی، سقاطههای تو آن است و شعر من این است قیاس خویش به من کردن احمقی باشد
|
|
پُری به پوست همی دان که بس گرانجانی به تو چه مانم؟ ویحک به من چه میمانی که ابن اربدی امروز، تو نه حسّانی» (همان: 931).
|
ـ هجو دیگر شاعران:
«مشتی خسیسریزه که اهل سخن نیاَند، شاعران حیضِ حسد یافته چون خرگوشند
|
|
با من قران کنند و قرینان من نیاَند» (همان: 174).
تا زِ من شیردل این نکتة عذرا شنوند» (همان: 104).
|
ـ نکوهش شاعران پیرو خود:
«خاقانی آن کسان که طریق تو میروند، گیرم که مارچوبه کند تن به شکل مار
|
|
زاغند و زاغ را روشِ کبک آرزوست کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست» (همان: 839).
|
نتیجهگیری
به هیچ وجه در این مقاله سعی بر تحمیل نظریّة عقدة برتری بر اشعار خاقانی نبوده است و نمیتوان با قطعیّت دربارة آن سخن گفت؛ زیرا از یک طرف مضامین متعالی در شعر خاقانی فراوان است و در اشعار فراوانی نیز به آنها پرداخته شده است و اتّفاقاً بسامدشان نسبت به موضوعات مرتبط با عقدة برتری بیشتر است و از طرف دیگر، اطّلاعات موجود از زندگی خاقانی، بهویژه دوران کودکی او، بسیار محدود است. با این حال، از بسامد بالای مؤلّفههای عقدة برتری در اشعار شاعرانی همچون خاقانی، ناصرخسرو و مسعود سعد نسبت به دیگر شاعران نمیتوان چشمپوشی کرد.
روانشناسی فردنگر با دیدگاهی آیندهنگر به بررسی شخصیّت افراد میپردازد و در آن احساسهای حقارت به عنوان نخستین عامل انگیزش انسان شناخته میشوند که او را به سمت برتری و موفّقیّت تحریک میکند. احساسهای حقارت با حقارتهای عضوی آغاز میشوند و در نهاد همة افراد وجود دارند. اگر احساسهای حقارت در روندی منفی رشد پیدا کنند، به عقدة حقارت منجر میشوند. معیار اصلی سنجش سلامت روانی افراد در روانشناسی فردنگر، علاقة اجتماعی است. افرادی که از سلامت روانی برخوردار باشند، در کنار موفّقیّت خود، به موفّقیّت و برتری دیگران نیز اهمیّت میدهند و برای رسیدن به آن تلاش میکنند. علاقة فردی در تقابل با علاقة اجتماعی است. افرادی که علاقة فردی در شخصیّت آنها شکل گرفته است، فقط برای برتری و موفّقیّت شخصی تلاش میکنند.
وجود عقدة حقارت در شخصیّت خاقانی شروانی، یکی از مباحث مشاجرهآمیز دربارة او بوده است. با بررسی زندگی و اشعار خاقانی بر اساس روانشناسی فردنگر میتوان این مسئله را مورد پژوهش قرار داد. دربارة عقدة حقارت و ارتباط آن با شخصیّت خاقانی باید اذعان کرد که نخست به دلیل استنباط عقدة برتری از اشعار فراوانی از خاقانی و دوم به دلیل معدود بودن اشعار مرتبط با ویژگیهای عقدة حقارت در آثار او، میتوان وجود آن را منتفی دانست. دربارة وجود عقدة برتری خاقانی میتوان سه دلیل ذکر کرد که عبارتند از 1ـ تمایل به برتری بر دیگر شاعران که در جایجای دیوانش به چشم میخورد. 2ـ خودستاییهای او که حتّی از آنها با عنوان «خودشیفتگی خاقانی» نیز یاد شده است. 3ـ میل به تحقیر دیگران در برخی از اشعار او. در ذیل نمودار روند تکاملی احساسهای حقارت خاقانی با توجّه به اشعارش در دو روند مثبت و منفی آن ترسیم شده است:
نمودار 1) سیر تکاملی احساسهای حقارت خاقانی به سمت سلامت روانی یا عقدة برتری بر اساس اشعارش
پینوشتها
1ـ مفاخره و خودستایی را نمیتوان به عنوان مترادف در نظر گرفت؛ زیرا خودستایی شامل آن دسته از آثاری میشود که فقط به خود صاحب اثر میپردازند، امّا مفاخره میتواند به مفاخری بپردازد که صاحب اثر نیز جزئی از آنهاست (نژاد، ملّیّت، مذهب و ...). با این تعریف، خودستایی زیرمجموعهای از مفاخره است.
2ـ در لغتنامة دهخدا، ذیل «شروان» آمده است:
«شروان: [ش ِرْ] (اِخ)؛ شیروان (ناظمالأطبّاء). ولایتی در جنوب شرقی قفقاز... . تلفّظ این کلمه با توجّه به بیت ذیل از خاقانی که گوید:
عــیب شـــروان مکن که خاقانـی
|
|
هست از آن شهر که ابتداش شَر است
|
ظاهراً باید به فتح شین باشد، ولی در قرون اخیر آن را «شیروان» گفتهاند (فرهنگ فارسی معین)» (دهخدا، 1393: ذیل «شروان»).
3ـ برگفته از: (Ryckman, 2008: 116).
3