مترجم به عنوان یک انسان نمیتواند کاملاً جدا از شخصیت خود دست به ترجمه بزند و افکار، اعتقادات، عواطف و احساسات آدمی در جریان ترجمه به کار او میآیند و در ترجمة او تأثیر میگذارند. بر اساس همین چارچوبهای فکری و احساسی است که او ترجمة تحتاللفظی، ارتباطی و یا آزاد را انتخاب میکند و به خود اجازة دخل و تصرف در متن را میدهد. در واقع، «نویسنده در خلأ نمینویسد. او محصول یک فرهنگ خاص و یک لحظة خاص در زمان است و نوشتههای او عناصری چون نژاد، جنسیت، دوره، طبقه و محل تولد او و نیز خصلتهای روششناختی و شخصی فرد را بازتاب میدهد. بهعلاوه، شرایط مادی که متن در آن تولید و فروش میشود و به بازار میرود و خوانده میشود، نقش مهمی ایفا میکند» (بسنت و لفور، 1392: 325).
شخصیت را مجموعهای از عوامل درونی دانستهاند که تمام فعالیتهای فردی را سمت و سو میدهد (ر.ک؛ شاملو، 1388: 16). شخصیت هر فرد در حقیقت، منعکسکنندة ارثیة اجتماعی بشریت است. در واقع، وراثت، محیط طبیعی و جغرافیایی، محیط اجتماعی، عوامل فرهنگی و تاریخی و هر نوع آداب و سُنَن و نیز تعلیم و تربیت از عوامل تکاملدهندة شخصیت است (ر.ک؛ همان: 164).
ترجمههای منثور و منظوم فراوانی از خیام در دست است که تفاوت شخصیت مترجمان در کیفیت آن دخالت داشته تا جایی که گاه زاویة دید برخی مترجمان به رباعیات او در زبان عربی، رنگ و بوی خاصی بخشیده است. این مقاله میکوشد رویکرد و دیدگاه متفاوت سه ترجمة ابراهیم عریّض، احمد رامی و احمد صافی از رباعیات خیام را به زبان عربی بررسی نماید. بدین منظور، به کیفیت برگردان مفاهیمی مثل می، جام، ساقی، مستی، کوزه و... توجه خواهد شد و سعی بر آن است که به پرسشهای ذیل پاسخ داده شود:
1ـ چگونه مترجمان عرب، شراب و میخوارگی خیام را فهمیدهاند و با توجه به شخصیت و ایدئولوژی ایشان چه برداشتی (اعم از معنوی یا مادی) از آن داشتهاند؟
2ـ آیا شراب به عنوان نماد دم غنیمتشمری خیام در زبان مقصد دچار تغییر و تحول شده است؟
3ـ مترجمان برای پروراندن برداشت خود، دست به چه اصلاحاتی در زبان عربی زدهاند؟
در پاسخ به پرسش نخست، فرض ما بر این است که شخصیت متفاوت و ایدئولوژی مترجمان در کیفیت ترجمه دخالت داشته است، به طوری که برخی از مترجمان، بادة خیام را کاملاً مادی و برخی دیگر هم آن را شراب روحانی و الهی میدانند. در باب پرسش دوم و سوم هم میتوان گفت واژة شراب یا الفاظ وابسته به آن در زبان مقصد با توجه به همین تفکر و بینش متفاوت مترجمان، تغییر و دگرگونی مییابد و این تغییر به کمرنگ یا پررنگ نمودن باده در ترجمه و یا حتی گاه به حذف آن میانجامد.
1. پیشینة پژوهش
بیگمان دربارة رباعیات خیام و برگردان آن به زبانهای گوناگون، از جمله عربی، مقالات و پایاننامههای متعددی نوشته شده است، اما کتاب، مقاله و پایاننامهای که با موضوع مقالة حاضر همپوشانی داشته باشد، در خلال کار یافت نشد؛ به عنوان نمونه، تمرکز احمد حامد صرّاف در کتاب عمر الخیام، الحکیم الفلکی النیسابوری، حیاته، علمه، رباعیاته و عبدالحق فاضل در کتاب ثورة الخیام، چنانکه عنوانها نیز گواهی میدهند، بر زندگی، ایمان و الحاد خیام بر بنیاد شعر اوست و به اشاراتی پراکنده به بادة خیام بسنده کردهاند که تلاش شد در این مقاله از آن بهره برده شود. در مقالة «بررسی و تحلیل ترجمههای عربی رباعیات خیام» نوشتة حسین کیانی و سعید حسامپور، به طور کلّی به بررسی برگردانهای خیام در عربی پرداخته شده است یا پایاننامة «بررسی و نقد ترجمههای عربی رباعیات خیام» به تأثیر کلّی رباعیهای خیام در روح و اندیشة مترجم، اهتمام داشته است و در بخشی از آن نیز استعاره در ترجمهها را بررسی نموده است و با موضوع این مقاله، قرابتی ندارد. در کُل، در منابع موجود، مولفة شراب در رباعیات خیام بر پایة مقایسة ترجمههای عربی با عنایت به شخصیت مترجمان عرب مغفول بود.
2. ضرورت و هدف پژوهش
هیچ ترجمهای، حتی بهترین و دقیقترین آنها، کاملاً منطبق با اصل در زبان مبدأ نیست و نوع نگاه و جهانبینی مترجم به نظر از عوامل تأثیرگذار در ایجاد فاصله و عدم انطباق دو اثر است. پیگیری یک تصویر ادبی در سه ترجمة مختلف در دو زبان و ادبیاتی که سدهها با یکدیگر در ارتباط بودهاند، ظرافتهای این مدعا را بهتر نشان میدهد و دخل و تصرف متأثر از شخصیت و افکار مترجم را به صورت مصداقی گواهی میدهد.
شهرت این ترجمهها در جهان عرب، برگردان از اصل فارسی و نگاه متفاوت مترجمان با یکدیگر از دلایل انتخاب این ترجمهها از میان ترجمههای متعدد خیام به زبان عربی است. نسخة اساس ما در فارسی، چاپ محمدعلی فروغی و قاسم غنی است، اما در مواردی به نسخة صادق هدایت، طربخانة رشیدی یا رباعیات موجود در کتاب نگاهی به خیام نیز رجوع شد.
آندره لِفِور، نظریهپرداز معاصر ترجمه، در کتاب چگونه فرهنگها ساخته میشوند، معتقد است هر ترجمهای، بازتاب ایدئولوژی مترجم آن اثر است. بر این اساس، برخی از رباعیات خیام که باده در آن حضوری پررنگ دارد، انتخاب شد تااین مؤلفة مهم و قابل تأویل در آن بررسی گردد. نوع گزینش واژگانی سه مترجم و ظرایف لغوی برابرنهادههای آنان از باده در زبان مقصد توصیف شد و با توجه به ریزهکاری شخصیتی، عواطف و فراز و نشیب زندگی مترجمان تحلیل گردید. بیگمان زاویة دید و برداشت هر مترجم از این موتیف در شعر خیام، در کیفیت معرفی شاعر در فرهنگ عربی نیز اهمیت خواهد داشت.
3. خیام در جهان عرب
حکیم ابوالفتح غیاثالدین عمربن ابراهیم خیامی نیشابوری، معروف به حکیم خیام، بنا بر تحقیقات جدید در سال 439هجری قمری متولد شد و در سال 526 قمری وفات یافته است (ر.ک؛ کریستنسن، 1374: 13). استاد همایی او را یکی از ستارگان قَدَر اول آسمان علم و ادب مشرقزمین و از جمله مفاخر کشور ما میداند که در دو مظهر علمی و ادبی نمودار گشته است و در هر دو جنبه، مقامی شامخ و شهرتی عظیم یافته است (ر.ک؛ رشیدی، 1372: 3).
او بیش از شاعر به عنوان حکیم، فیلسوف، فقیه و طبیب مشهور بود، تا اینکه به صورت اتفاقی در مسیر طبع روان و فیاض شاعری انگلیسی به نام فیتز جرالد قرار گرفت. او رباعیات خیام را از روی نسخهای که در کتابخانة بودلیان آکسفورد دید، استنساخ و ترجمه کرد (ر.ک؛ بادکوبهای هزاوهای، 1372: 224).
آوازه و شهرت خیام در دوران معاصر به کشورهای عربی نیز رسید و ترجمههای گوناگونی از رباعیات خیام به نثر یا نظم عربی انجام شد. ظاهراً ترجمههای عربی رباعیات خیام تا سال 1988میلادی بالغ بر90 ترجمة معتبر بوده است. این ترجمهها به نظم یا نثر است و هر یک از کشورهای عربی در آن سهم خود را دارند (ر. ک؛ بکّار، 1988م.: 27 و47) یوسف حسین بکار، 55 یا 56 ترجمة عربی از رباعیات را با ذکر مترجم برشمرده است (ر.ک؛ همان: 41) که از این میان، 33 ترجمة منظوم، 15 ترجمة منثور و 7 ترجمه نیز منظومههایی عامیانه است که 3 ترجمه به گویش عراقی، 3 تا مصری و یکی لبنانی است (ر.ک؛ همان: 32). «این ترجمهها باعث به وجود آمدن پدیدة ادبی بینظیری با ابعاد و زوایای گوناگونی شد که میتوان آن را پدیدة خیامی در ادبیات معاصر عربی نامید» (جمالالدین، 1989م.: 146).
برخی از مترجمان عربی، رباعیات خیام را از اصل فارسی آن و عدهای نیز بر اساس نسخة فیتز جرالد و غیره به صورت غیرمستقیم به عربی ترجمه کردهاند. سه مترجم مذکور آشنایی کامل با زبان فارسی داشتهاند و آنها را مستقیماً از فارسی به عربی ترجمه کردهاند. رامی در پایان ترجمهاش از نسخههایی مانند نسخة بودلیان در اکسفورد، نسخة کورکیان در پاریس، نسخة روزن در برلین، نسخة المکتبة الأهلیة در پاریس، نسخة موزة بریتانیا در لندن، نسخة کتابخانة برلین و نسخة دانشگاه کمبریج نام برده است (ر.ک؛ رامی، 2000 م.: 77). صافی هم برای ترجمة رباعیات، به دو نسخة رشید یاسمی، چاپ تهران و نسخة مستشرق آلمانی فریدریچ روزن اعتماد کرده است (ر.ک؛ الصافی، 1405 ق.: 9). اما عریّض در آغاز دیوان ترجمة رباعیات (چاپ پنجم) سخنی از منابع مورد استفادهاش نگفته است.
4. برگردان خوشباشی و دعوت به میگساری خیام در ترجمههای عربی
از میان رباعیات متعدد خیام در ترجمة ابراهیم عریّض، احمد رامی و احمد صافی تنها به آن دسته از اشعاری توجه شد که در آن، مؤلفة باده و بادهگساری و شتاب در لذت بردن از حال در پناه شراب، روشن و آشکار بود. این عنصر آنقدر در شعر خیام تکرار میشود که جهانبینی و اندیشة اصلی او را بهخوبی تجسم و تقویت میکند و به اصطلاح، یکی از موتیفهای شعر خیام میشود:
1ـ
«ای همنفسان مرا زِ می قوت کنید چون درگذرم به می بشویید مرا
|
|
وین چهرة کبریا چو یاقوت کنید وَز چوب رزم تختة تابوت کنید» (رشیدی، 1372: 220).
|
الف) عریّض
«اِذا آذَنَت بِانخِمادٍ حَیاتی وَ تَحتَ ظِلالِ الکُرومِ لَقَبری
|
|
فَشَیِّع بِمَشبوبةِ الرّاحِ ذاتی بِأَوراقِها هِیَ کَفِّن رُفاتی» (عریّض، 1997م.: 7).
|
عریّض بیت نخست رباعی را حذف میکند، اما در شرح مصراع سوم میگوید زمانی که زندگی من رو به خاموشی نهاد، مرا با آتش شراب بسوزانید. عریّض «شستشو با می» را به «شیِّعْ بمشوبة الرّاح ذاتی: وجودم را با بادة آتشین بسوز» ترجمه کرده است. این سوختن با آتش ممکن است تصویری آشنا از دورة طفولیت عریّض باشد، چون «عریّض بیست سال اول زندگیاش را در کشور هند گذراند و دورة دبیرستان را در آنجا به اتمام رساند. این یک مسئله مهم است؛ زیرا نشانگر این واقعیت است که شاعر در محیطی متفاوت با محیط زیست عرب ـ که بعدها با آن آمیخته میشود ـ زیسته است. این بدان معناست که معیارها و ارزشهای مدّ نظر او شکلی خاص و متأثر از دو محیط متفاوت به خود گرفته است...» (احمدزاده، 1385: 19). شاید این محیط زندگی در آن سنین و دیدن آتش زدن پیکر مردگان در هندوستان بر ذهن و اندیشة مترجم در معادلیابی این تصویر بیتأثیر نبوده است. خیام در پایان رباعی میخواهد که تابوت او از چوب تاک باشد، اما عریّض میگوید مرا زیر سایههای تاک دفن کنید و نیز با آوردن ضمیر منفصل «هِی» در «بِأَوراقِها هِیَ کَفِّن رفاتِی» تأکید میکند که او را با برگهای انگور کفن کنند. به نظر، این تصویر زیبا از دل ادب عربی برمیآید و با ذائقة عرب هماهنگتر است؛ زیرا دفن شدن در زیر درخت تاک در ادب عربی وجود دارد، ولی مترجم و خوانندة عرب با غسل دادن با می آشنایی ندارد و آنچه در ذهن اوست، دفن شدن در زیر تاک است.
ب) رامی
«هاتِ إِسقِنیها أَیُّهذَا النَّدیم وَ إِن أَمُت فَاجعَل غُسولی الطِّلا
|
|
إِخضَب مِنَ الوَجهِ اصفِرارَ الهُموم وَقُدَّ نَعشی مِن فُروعِ الکُروم» (رامی، 2000م.: 35).
|
رامی با اسم فعل «هات» و فعل امر «إِسقِ» طلب شراب میکند. بیتناسب با فرهنگ و اقلیم عرب نیست که مترجم به جای «زِ جام می مرا قوت کنید»، «إِسقِنیها: مرا با آن سیراب کن!» آورده است. او در مصراع سوم و چهارم، آب غسل میّت خود را «الطِّلا» و تابوتش را از شاخههای درختان انگور وصیت میکند. «طِلا» در اصل، «قطران» است؛ شیرة روغنی که از درختانی چون صنوبر نر گرفته میشود و به شتر میمالند (ر.ک؛ معلوف، 1996م.: ذیل «طَلَی»). در فرهنگ معاصر عبدالنّبی قیّم، از «الطِّلاء» به «روغن و داروی مالش» یاد شده است (قیّم، 1387: ذیل «طَلَی»). به شرابی که از شیرة انگور به عمل میآید، به گونهای که دوسوم آن تبخیر شود، نیز طِلا میگویند. گاهی به سبب مشابهت با طلاء شتران، از آن به شراب هم کنایه میشود (ر.ک؛ همان). طِلا به سبب غلظت و خاصیت انرژیزایی که دارد، زردی چهره را به سرخی تبدیل میکند. بنابراین، رامی این نوع شراب را به کار میبرد، چون مثل قطران میتواند بر بدن مالیده شود یا به سبب غلظت و اثربخشی بیشتر برای شستشوی بدنش پس از مرگ، آن را وصیت مینماید.
ج) صافی
«اِجعَلُوا قُوتیَ الطِّلا وَأَحیلُوا وَاِذا مُتُّ فَاجْعَلُوا الرّاحَ غَسْلی
|
|
کَهرَباءَ الخُدُودِ لِلیاقوتِ وَ مِنَ الکَرْمِ فَاصنَعُوا تابوتِی» (صافی، 1405ق.: 17).
|
صافی با در نظر داشتن اصل رباعی، «طِلا» را به عنوان قوت و «راح» را برای شستشوی جسم خود پس از مرگ میخواهد. «الرّاح»، مطلق شراب یا شرابی است که وقتی فرد آن را مینوشد، شاد و مسرور میشود (ر.ک؛ معلوف، 1996م.: ذیل «راحَ»).
2ـ
«آمد سحری ندا زِ میخانة ما برخیز که پر کنیم پیمانه زِ می
|
|
کای رند خراباتی دیوانة ما زان پیش که پر کنند پیمانة ما» (مهاجر و شایگان، 1370: 241).
|
الف) عریّض
«لَقَد صاحَ بی هاتِفٌ فی السُّبات فَما حَقَّقَ الحُلْمَ مِثلُ الْحَباب
|
|
أفیقُوا لِرَشفِ الطِّلا یا غُفاة ولا جَدَّدَ العُمرَ غیرُ السُّقاة» (عریّض، 1997م.: 11).
|
خیام در این رباعی به مدد واژههایی چون میخانه، رند، خراباتی، پیمانه و می، مفهوم دمغنیمتشمری و لذت بردن از حال را به تصویر میکشد، اما مترجمان برخوردی متفاوت با آن داشتهاند. ابراهیم عریّض دو واژة میخانه و پیمانه را اساساً حذف کرده است و سه واژة «رند خراباتی دیوانه» را «غُفاة: خفتگان» ترجمه کرده است، حال آنکه هم رند و هم خرابات، طیف معنایی وسیعی را در بر میگیرند؛ مثلا رند در فرهنگ لغتها به معانی گوناگونی چون «زیرک و حیلهگر»، «لاقید و لاابالی»، «آن که پایبند آداب و رسوم عمومی و اجتماعی نباشد»، «آن که ظاهر خود را در ملامت دارد و باطن او سالم باشد»، آمده است (ر.ک؛ معین، 1364: ذیل «رند»).
ضمناً «الحَباب» در عربی، شرابی است که روی آن به سبب تندی و تیزیاش حُباب تشکیل میشود و غلیظ است. منظور خیام از «پُر کنند پیمانة ما» در مصراع پایانی، پُر شدن پیمانة زندگی و فرارسیدن مرگ است. امّا عریّض میگوید: تنها ساقیاناَند که با پُر کردن پیمانه، عمر دوباره به انسان میدهند. اما احمد رامی میکوشد با وسواس بیشتری به ترجمة این مفاهیم بپردازد.
ب) رامی
«سَمِعْتُ صوتاً هاتِفاً فی السَّحَر هُبُّوا املَأُوا کَأسَ الطِّلا قبلَ أن
|
|
نادَی مِن الحانِ: غُفاةَ البَشَر تَفْعَمَ کَأسَ العُمْرِ کَفُّ القَدَر» (رامی، 2000م.: 33).
|
او میخانه را به «الحان: شرابفروشی» و «رند خراباتی دیوانه» را مانند عریّض به «غُفاة: خفتگان» و پیمانة می را به «کَأسُ الطِّلا» ترجمه کرده است. رامی در مصراع پایانی بهزیبایی، «پیمانة ما» یعنی عمر را به «کَأسُ العُمر: جام زندگی» برگردانده است و آن شتاب و عجلهای را که در بیت آخر رباعی خیام حس میشود (برخیز که پر کنیم پیمانه زِ می...)، با بهکارگیری دو فعل امر «هُّبُوا: بیدار شوید، برخیزید» و «إملَأوُا: پرکنید» به مخاطب القاء میکند.
ج) صافی
«جاءَ مِن حانِنا النّداءُ سُحَیراً: قُمْ لِکَی نَمْلَأَ الکُؤوسَ مُداماً
|
|
یا خَلیعاً قَد هَامَ بِالحاناتِ قَبلَ أن تَمْتَلی کُؤوسُ الحَیاةِ» (صافی، 1405ق.: 18).
|
صافی نیز مانند رامی، میخانه را به «حان» ترجمه کرده است، اما رند خراباتی دیوانه را به «خَلیع» یعنی انسان هرزه و نااهل و قمارباز ترجمه کرده که در شرابفروشیها سرگردان است. او در سایر رباعیات نیز معادل «قلندر» و «خراباتی» را «خلیع» و «بنیالخلاعه» آورده است. صافی در برخی موارد، آنجا که امکان دارد و وزن به او اجازه میدهد، به قدری در رعایت امانت پیش رفته که کوچکترین نشانهها را نیز فرونگذاشته است؛ مثلا در ترجمة «پر کنیم پیمانه زِ می» حرف «از» را نیز مدّ نظر دارد و ترکیب اضافی آن را بهکار نمیگیرد و نمیگوید: «کُؤُوسَ المُدام» صافی میکوشد ساختار ترکیبهای اضافی یا وصفی فارسی را هم در عربی رعایت کند؛ به عنوان نمونه، «میخانة ما» را به «حاننا» ترجمه میکند. همچنین، او در مصرع پایانی، پیمانة عمر را به «کُؤوسُ الحَیاة: جامهای زندگی» برگردانده است یا فعل «پر کنیم» را به همان حالت التزامی در فارسی ترجمه میکند: «لِکَی نَملَأُ». صافی خود در مقدمة ترجمة رباعیات در این باره میگوید: «... و تنها دغدغه و هدفم در حین ترجمه دو موضوع بود: اول امانت در انتقال معنای اصلی و حفظ آن تا جایی که به نظر میرسد بیشتر رباعیات گویا کلمه به کلمه ترجمه شده است... و فقط زمانی که از همة راهها و وسیلهها برای حفظ معنای اصلی ناتوان شدم، از این هدف کناره گرفتم و اندکی تصرف کردم» (الصافی، 1405ق.: 6 و7).
3ـ
آن دم که نهال عمر من کنده شود گر زانکه صراحی بکنند از گل من
|
|
واجزام زِ یکدگر پراکنده شود حالی که پر از میاَش کنی زنده شود» (هدایت، 1342: 94).
|
الف) عریّض
«وَ ما أَهْرَقَت فَضلَةً کَأسُهَا فَبَلَّتْ عِظاماً هُنالِکَ إلّا
|
|
عَلَی تُربَةٍ ضَمَّهَا یَأسُهَا وَ عَادَ مَعَ الْخَمرِ إِحْسَاسُهَا» (عریّض، 1997م.: 88).
|
خیام در این رباعی امیدوار است پس از مرگش، از خاک او صراحی ساخته شود و پُرشراب گردد تا دوباره با شراب مأنوس شود و با آن زندگانی یابد، اما در ترجمة عریّض از خاک بدن انسان صراحی ساخته نمیشود، بلکه او میگوید: زمانی که قبر و خاکی را ناامیدی در بر گرفته است و استخوانهای آن فرسوده شده، تنها با شراب است که احساس به این استخوانها برمیگردد؛ یعنی آنچه خیام از آن به عنوان زندگی نام میبرد، عریّض به احساس تعبیر میکند. عریّض بهجای اینکه شراب را در صراحی ساخته شده از خاک انسان بریزد، آن را روی خاکی میریزد که استخوانهای فرسودة انسان در آن است. مترجم با آوردن فعل منفی «ما أَهْرَقَت» و استثنای با «إلاّ» به ترجمه و نظرش قاطعیت میبخشد و برگشت احساس یا همان زندگی را به انسان فقط با شراب میداند. او در مصراع نخست ترجمهاش از «می» به «فَضلَةً» یاد میکند؛ «فَضلَة: الخَمْرُ سُمّیَتْ بِذَلِکَ لِأَنَّ صَمِیمُهَا هُوَ الَّذی بَقیَ وَفَضلَ: به این دلیل فَضلَة نامیده میشود که قسمت ناب و خالص آن، همان است که باقی میماند و حاصل میآید» (معلوف، 1996م.: ذیل «فَضَلَ»).
ب) رامی
«إِنْ تَقتَلِع مِن أصلِهَا صَرحَتی فَضَع وِعَاءَ الْخَمرِ مِن طینَتی
|
|
وَتُصبِحُ الأغْصَانُ قَدْ جَفَّت وَامْلَأهُ تَسرِ الرّوحُ فی جُثَّتی» (رامی، 2000م.: 35).
|
«صراحی، آوند شراب» است (ر.ک؛ معین، 1364: ذیل «صراحی»). از این رو، «وعاء الخمر» ترجمة دقیقی است. خیام در رباعی خود به حالت شرطی میگوید: اگر از خاک من صراحی بسازی و پر از می کنی، آن خاک زنده میشود. ولی رامی در قالب دو جملة امری میگوید: ظرف شراب را از گِلِ من قرار بده و آن را پُر کن تا روح در جسدم راه یابد. رامی زنده شدن را به جریان روح در جسم ترجمه کرده است. جملههای انشایی فراوان، بهویژه فعلهای امری دلیل بر تردید نداشتن رامی در خواستههایش دارد.
ج) صافی
«مَتی اقتَلَعَت کَفُّ المَنیّةِ دَوحَتی فَلا تَصْنَعُوا طینی سِوی کوزِ قَرقَفٍ
|
|
وَعُدْتُ لَدی أقدامِهَا أتَعَفَّرُ عَسی یَمْتَلی بِالرّاحِ یوماً فَاُنشَرُ» (صافی، 1405ق.: 54).
|
در نسخهای که صافی بر اساس آن ترجمه کرده، این رباعی بدین گونه آمده است:
«در پای اجل چو من سرافکنده شوم زنهار گِلَم بجز صراحی نکنید
|
|
وَز بیخ نهال عمر برکنده شوم باشد که زِ باده پر شود زنده شوم».
|
صافی در این ترجمة خود نیز محتاطانه عمل میکند و در برابر «صراحی» که گفته شد ظرف مخصوص شراب است، «کوز قَرقَف» را میآورد که میتواند کوزة شراب یا کوزة آب سرد باشد (ر.ک؛ معلوف، 1996م.: ذیل «قَرَقَ»). در مصرع آخر، صافی امیدوار است روزی جام او با شراب پُر گردد و زنده شدن با این شراب را به برانگیخته شدن و زنده شدن مردگان تعبیر کرده است. این فعل خواه مجرد باشد، (نَشرَ) و خواه مزید (أنشَرَ) به معنای زنده شدن مردگان است. علاوه بر این، چند قرینة لغوی دیگر مبنی بر اعتقاد جزمی صافی به قیامت در دو بیت وجود دارد. صافی «متی» را بهکار میگیرد؛ یعنی اینکه معتقد است بالأخره این زمان فرامیرسد و تردیدی در مرگ ندارد، اما برخی مترجمان مثل رامی حرف شرط «إن» را میآورند که معنای تردید را با خود دارد و قطعیت «متی» در آن نیست. به کار گرفتن «اِقتَلَعَت» به عنوان یک فعل ماضی پس از ادات شرط بر وقوع حتمی این قضیه دلالت دارد، اما رامی فعل مضارع آورده است. در ترجمة رامی، مفهوم مرگ نهفته است، ولی به طور مستقیم واژهای برای آن نیامده است، حال آنکه صافی به وضوح دست مرگ را ذکر میکند.
4ـ
«ابر آمد و باز بر سَرِ سبزه گریست این سبزه که امروز تماشاگه ماست
|
|
بی بادة گلرنگ نمیباید زیست تا سبزة خاک ما تماشاگه کیست» (فروغی، 1371: 84).
|
الف) عریّض
«کَکُلِّ الَّذین َمَضَوا فَبَقینا لِمَن لَیتَ شِعری سَنَغدُو وِطاءً
|
|
لِنَأنَسَ فی الرّوضِ بِالوَردِ حینا إِذَا مِثلَهُم بَعدَ حینٍ بَلینا؟» (عریّض، 1997م.: 52).
|
در ترجمة عریّض، سخنی از می و باده نیست و اساساً بیت اول رباعی خیام را حذف نموده، اما معنای بیت دوم خیام را در دو بیت گسترده است. گفتنی است او علاوه بر شاعر، داستانسرا، نمایشنامهنویس، خطیب و سخنور هم بود (ر.ک؛ احمدزاده، 1385: 8). اینکه میتواند به مدد خیال خویش دربارة هر موضوعی به تفصیل سخن بگوید، گویا در ترجمههای او نیز بیتأثیر نبوده است.
ب) رامی
«جادَت بَساطَ الرّوضِ کَفُّ السَّحاب فَهذِه الخُضرَةُ مِن بَعدِنا
|
|
فَنَزَّه الطَّرفَ وَ هاتِ الشَّراب تَنمُو عَلی أَجسادِنا فِی التُّراب» (رامی، 2000م: 40).
|
برخلاف عریّض، رامی نه تنها دست به حذف باده نمیزند، بلکه همواره صراحت به نام شراب دارد و قبل از آن، اسم فعل امری «هاتِ» را میآورد و بیپرده شراب میطلبد. او همواره شاد و سرخوش است و دیدگاه وی به نظر با جهانبینی خیام سازگاری بیشتری دارد.
ج) صافی
«عادَ السَّحابُ اِلی الخَمائِلِ باکیاً هذِی الرّیاضُ الیومَ مُنتَزَهٌ لَنا
|
|
فَالعَیشُ لا یَصفُو بِدونِ الصَّرخَدِ فَلِمَن ریاضُ رُفاتِنا هِیَ فی غَدِ» (صافی، 1405ق.: 33).
|
صافی «بادة گلرنگ» را به «الصَّرخَد» ترجمه کرده است: «الصَّرخَد: نامی برای شراب است و بدون الف و لام، شهری است در شام که شراب به آن نسبت داده میشود» (فیروزآبادی، 1417ق.: ذیل «صرخ»). هرچند در ترجمة صافی نیز صفت «گلرنگ» مغفول است، اما با تلمیحی که به شراب ناب شهر صرخد دارد، به نیکویی در عربی معادلیابی شده است. او «بیباده گلرنگ نمیباید زیست» را «فَالْعیشُ لا یَصفُو بدونِ الصَّرخَدِ: زندگی بدون شراب صفا ندارد» ترجمه کرده است که با رباعی خیام انطباق بیشتری دارد.
5ـ
«چون عهده نمیشود کسی فردا را می نوش به نور ماه ای ماه که ماه
|
|
حالی خوش دار این دل پُرسودا را بسیار بتابد و نیابد ما را» (فروغی، 1371: 82).
|
الف) عریّض
«اَیا بَدرَ اُنسی وُقِیتَ السِّرارا وَکَم هُو بَعدِی سَیَجلو سَناه
|
|
تَأَمَّل فَذاکَ أَخوکَ استَنارا فَیَضنَی مِنَ البَحثِ عمَّن تَوارَی» (عریّض، 1997م.: 21).
|
دمغنیمتی و نوشیدن باده نه تنها از مضامین مشترک دو ادبیات است، بلکه عربها پانصد سال پیش از ایرانیان، در این زمینه سابقة شعر مکتوب دارند که در بخش مهمی از آن به توصیف و ستایش شراب پرداختهاند؛ به عنوان نمونه، طرفةبن العبد، بیتی ناظر به مضمون رباعی خیام در دورة جاهلی دارد:
«فإنْ کنتَ لاتستطِیعُ دفعَ مَنیَّتِی
|
|
فَدِعْنِی أُبادرُها بِما مَلَکَتْ یدِی» (الزّوزنی، 1423ق.: 51).
|
یعنی؛ اگر نمیتوانی مرگ را از من دور کنی، پس مرا رها کن تا با آنچه در دست دارم، به لذتها بپردازم.
شاید از میان رفتن جناس (ماه) در این رباعی و این دست زیباییهای لفظی در جریان ترجمة شعر، طبیعی باشد، اما در ترجمة عریّض اساساً مضمون این بیت دگرگون شده است و سخن از اغتنام فرصت به هر روی و بادهنوشی نیست؛ به عبارت دیگر، او بیت نخست خیام را ترجمه نکرده است و برداشتی کاملاً آزاد از بیت دوم ارائه کرده است. ظاهراً عریّض تحت تأثیر ترجمة آزاد فیتز جرالد است. او در مقدمة کتاب خود، اللمسات الفنیّة عند مترجمی الخیام، مینویسد: «برای من آنچه در ترجمة زیبای جرالد نهفته بود، بهوضوح آشکار شد. من از عنفوان جوانی، هر بار که آن را از نظر می گذراندم، بیشتر شیفتة خلاقیت و نبوغ او میشدم. پس از اینکه از ترجمههای عربی هم اطلاع یافتم، زمانی که برای بار دوم به ترجمة رباعیات پرداختم، باز هم ترجمة جرالد مورد توجه من بود» (العریّض، 1996م.: 21).
ب) رامی
«قَد مَزَّقَ البَدْرُ سِتَارَ الظَلام وَاطْرَب فَاِنَّ البَدرَ مِن بَعدِنا
|
|
فَاغْنَم صَفا الوَقتِ وَ هاتِ المُدام یَسرِی عَلینَا فی طِباقِ الرَّغام» (رامی، 2000م.: 34).
|
هرچند برخی مانند عریّض، این ترجمه را ذیل رباعی فارسی مزبور قرار دادهاند، اما رامی گویا به نسخة فروغی به شرح زیر نظر داشته است:
«مهتاب به نور دامن شب بشکافت خوش باش میندیش که مهتاب بسی
|
|
می نوش دمی خوشتر ازین نتوان یافت اندر سَرِ خاک یکبهیک خواهد تافت» (فروغی، 1371: 93).
|
مترجم مقصود خیام را فهمیده و با فعلها و اسم فعلهای امری مذکور، وقت خوش و طرب و شراب میخواهد و بر آن تأکید میورزد. احمد رامی، متسامح، باگذشت و مردمدار بود. از خوشبختی مردم، خوشوقت و از شوربختی آنان، دلگیر می شد (ر.ک؛ عویضه، 1415ق.: 59). به همین دلیل، شاید او بر شادی و نشاط مخاطب با زبانی همهفهم و ساده اصرار دارد.
ج) صافی
«اِن لَم یُطِق أَحَدٌ مِنّا ضَمانَ غَدٍ وَاشرَب عَلی ضَوءِ ذَا البَدرِ المُنیرِ فَکَم
|
|
فَطِب بِذَا الوَقتِ نَفساً وَانتَعِش کَبداً یُضیءُ بَعدُ وَمِنّا لایَرَی اَحَداً» (صافی، 1405ق.: 32).
|
پیداست که صافی در ترجمة صوری ابیات، وسواس بیشتری دارد، به طوری که لفظ و معنای ابیات فارسی و عربی تا حدود زیادی منطبقاَند، چنانکه روحیة محافظهکارانة وی در ترجمه نیز مشهود است؛ به عنوان مثال، او معادل «می نوش» را «اشرَب» قرار میدهد که در عربی تا مفعول با آن ذکر نشود، تا حدودی ابهام دارد.
صافی معتقد و متدین بود. بدین دلیل، معمولاً در دعوت مستقیم به میخوارگی اندکی احتیاط داشته است. لذا پس از ترجمه، به دلیل برداشت های نادرست مردم از رباعیات خیام، احساس ندامت و پشیمانی میکرد. وی معتقد بود مردم، دعوت شاعر به باده و بادهگساری را بد فهمیدهاند. از این رو، ابیاتی را در مقدمة چاپ دوم ترجمهاش به منظور توضیح و تفسیر بادة خیام میآورد و بادة خیام را مایة الهام و دستاویز خیال شاعر میداند:
«قَد کُنتُ مِن خَمرَةِ الخیامِ مُنتَشیاً
|
|
وَاِنَّما خَمرَةُ الخیامِ اِلهامُ» (برهومی، 1413ق.: 89).
|
گفتنی است بر مادی یا معنوی بودن شراب خیام، اجماعی وجود ندارد؛ از جمله، استاد الهی قمشهای خیام را از ساقیان بادة روحانی میداند و معتقد است رباعیات خیام، رایحة شرابی را ندارد که رندان بادة انگوری میپندارند، بلکه آن کفر و الحادی را که برخی در رباعیات او احساس میکنند، از جانب خودشان است (ر.ک؛ حکیم عمرخیام نیشابوری...، 1385، ج 1: 6). یا عبدالحق فاضل خیام را زندیق و ملحد و رباعیات او را سرشار از کفر، الحاد و اقرار به بادهنوشی میداند. فاضل در این زمینه بر فروغی خرده میگیرد که چرا با وجود رباعیات صریح الحادآمیز از او دفاع میکند و رباعیات او را توجیه و تأویل مینماید (ر.ک؛ فاضل، 1951م.: 79).
6ـ
«من بی می ناب زیستن نتوانم من بنده آن دمم که ساقی گوید
|
|
بی باده کشید بار تن نتوانم یک جام دگر بگیر و من نتوانم» (فروغی، 1371: 116).
|
الف) عریّض
«فَلا زِلتُ أَحفِلُ بِالصَّحبِ بِرّا أَمیلُ مِنَ السُّکرِ إِن هُوَ غنّی
|
|
وَساقِیَّ یَملَأَ کَأسِیَ دُرّا وَأَصحُو عَلی هَمسِهِ إِن أَسَرّا» (عریّض، 1997م.: 42).
|
عریّض در مقابل «من بی می ناب زیستن نتوانم»، «لازلتُ أحفلُ بالصَّحب بِرّاً: پیوسته با نیکی با دوستان رفتار میکنم» را آورده است که مفهومی کاملاً متفاوت را میرساند. در مصراع دوم نیز به جای شراب، «دُرّاً» را به کار برده است؛ یعنی ساقی جام مرا از شرابی چون دُر لبریز میسازد. در بیت دوم، خیام آن لحظهای را میستاید که ساقی به او جامی دگر دهد و او از فرط مستی دیگر نتواند آن را بگیرد، ولی عریّض بیت دوم را هم عکس آن ترجمه میکند و میگوید با وجود خنیاگری ساقی، از مستی رویگردان است و از نجوای او بیدار و هشیار میشود.
ب) رامی
«عَیشیَ مِن غَیرِ الطِّلا مُستَحِیل ما أَعذَبَ السّاقی إذ قالَ لی
|
|
فَإِنَّها تَشفِی فُؤادِی العَلِیل تَناوَلِ الکَأسَ وَ رَأسِی یَمِیل» (رامی، 2000م.: 71).
|
رامی در این دو بیت نیز زیاد از رباعی خیام فاصله نمیگیرد و از «می ناب» به «الطِّلا» که شرابی غلیط و سکرآور است، تعبیر میکند و در برگردان «من بی می ناب زیستن نتوانم» بهسادگی و روشنی میگوید: «عیشِی مِن غیر الطِّلا مستحیل». او بارِ تن را در عربی به دل دردمندی تبدیل میکند که باده، علاج آن است. همچنین، مترجم با ظرافت تمایل نداشتن به شراب را کنایه از سرگرداندن آورده است.
«أمیلُ مِنَ السُّکرِ» در ترجمة عریّض و «رَأسی یَمیلُ» در ترجمة رامی، الفاظی به ظاهر مشترکاَند، اما در معنا متفاوت هستند. عریّض با هوشیاری و رامی از فرط مستی از شراب روی برمیگردانند. رامی آنقدر شراب نوشیده که وقتی ساقی به او مجدّداً شراب تعارف میکند، نای سخن گفتن ندارد، بلکه با برگرداندن سرش به ساقی میفهماند که دیگر نمیتواند به شراب خوردن ادامه دهد. همچنین، «الکأس» معرفه به الف و لام است؛ یعنی رامی از کمّ و کیف جام باخبر است.
ج) صافی
«لا عَیشَ لی بِسِوی صافِی المُدامِ وَ لا مَا أَطیَبَ السُّکرَ وَالسّاقی یُناوِلُنی
|
|
اُطیقُ حَملاً بِدونِ الرّاحِ لِلجَسَدِ کَأساً وَ تَعجزُ عَن أَخذِ الکُؤوسِ یَدی» (صافی، 1405ق.: 43).
|
صافی ترکیب «می ناب» را مقلوب و به صورت «صافِی المُدام» آورده است. مدام، شرابی است که مدتی در خمره مانده تا جوش و خروش آن گرفته شده است (ر.ک؛ معلوف، 1996م.: ذیل «دامَ»). صافی به تبعیت از خیام، لحظههای سرمستی را میستاید و بهترین لحظههای مستیش را زمانی میداند که ساقی جامی به او بدهد، اما دست او از گرفتن جامها(ی پیدرپی) بازماند و ناتوان باشد. صافی که در گزینش الفاظ محتاط است، با آوردن «أَطیَبَ» ـ در قیاس با «أَعذَبَ» در ترجمة رامی ـ به مستیش رنگی فراتر از ماده میزند.
7ـ
«میلم به شراب ناب باشد دائم گر خاک مرا کوزهگران کوزه کنند
|
|
گوشم به نی و رباب باشد دائم آن کوزه پر از شراب باشد دائم» (مهاجر و شایگان، 1370: 241).
|
الف) عریّض
ولا عِشتُ إلاّ بِزَهوِ شَبابی فَلو صَنَعُوا ناطِلاً مِن تُرابی
|
|
وَ لِلنایِ یُطرِبُنی وَ الرَّبابِ فَلازالَ مُختَمِراً بِالشَّرابِ» (عریّض، 1997م.: 42).
|
ترجمة واژههایی مثل شراب ناب، کوزهگران و کوزة پر از شراب در این رباعی از لحاظ موضوع این مقاله اهمیت دارد. خیام در اینجا هم میل به شراب ناب و بهره بردن از زمان حال دارد، اما عریّض از آوردن میل به شراب طفره میرود و میگوید پیوسته با غرور جوانی زندگی کردم و (جوانی) مرا با نی و رباب به طرب میآورد. در بیت دوم، اگر از خاک او پیمانه و کیل شرابی (ناطل) بسازند، آن کوزه پُر از شراب نخواهد بود، بلکه با شراب عجین میباشد. «کوزهگران» هم در ترجمة عریّض جای خود را به ضمیر در فعل «صَنَعُوا» داده است.
ب) رامی
«هَوَی فُؤادِی فِی الطِّلا وَ الحَباب إِن یَصنَعِ الخَزّافُ مِن طینَتی
|
|
وَ شَجوُ اُذنی فِی سَماعِ الرَّباب کوزاً فَاَترَعَهَا بِبَردِ الشَّراب» (رامی، 2000م.: 54).
|
رامی در ترجمة مصراع اول خیام میگوید: «دلم هوس شراب غلیظ و حبابهای آن را کرده است». علاوه بر این، حباب به کسر حاء به معنای کوزة بزرگ و خُم می هم میباشد. گزینش این واژه بر زیباییهای لفظی و ارزش بلاغی ترجمه در عربی میافزاید. رامی در این رباعی نیز عبارت خبری خیام را در مصراع آخر تبدیل به جملة امری میکند. به کار گرفتن مکرر فعلهای امری از سوی رامی دلیل بر بیپروایی او در لذتجویی و دعوت به آن است. رامی عموماً نه تنها از ذکر شراب در ترجمهاش ابایی ندارد، بلکه غلظت، خنکی، خوشگواری و خوشرنگی آن را هم توصیف مینماید.
ج) صافی
«نَفسی تَمیلُ إلی الحُمَیّا دائِما إن یَصنَعُوا کوزاً ثَرایَ فَلَیتَهُم
|
|
وَالسَّمعُ یَهوِی مِعزَفاً وَرَبابا أن یَملَؤُهُ مَدَی الزَّمانِ شَرابا» (صافی، 1405ق.: 13).
|
در این ترجمه، صافی از «شراب ناب» به «الحُمَیّا» تعبیر میکند که به معنای شراب، تندی و تیزی آن است (ر.ک؛ معلوف، 1996م.: ذیل «حَمِیَ»). خیام در مصراع آخر با قاطعیت میگوید: «آن کوزه پر از شراب باشد دائم». او در این سخنش تردیدی ندارد تا جایی که حتی از کسی تقاضا نمیکند که آن را پر از شراب کند، بلکه میگوید آن کوزه همیشه پُرشراب خواهد بود، اما عکس او، صافی این جملة خبری را به جملهای انشایی تبدیل میکند و میگوید: «ای کاش آن (کوزه) را در طول زمان پر از شراب کنند». او آرزو میکند این اتفاق بیفتد و «لَیتَ» را میآورد که احتمال وقوع خواستهاش دور و بعید مینماید.
در ترجمههای صافی، ادوات ترجّی و تمنّی (امید و آرزو) چشمگیر است. شاید زندگی فردی وی در این امر نقش و یا تأثیر داشته باشد؛ ویرانی کشورش (ر.ک؛ برهومی، 1413ق.: 17)، غربت و دوری از خانه وخانواده (ر.ک؛ همان: 46)، بیماری و شرایط جسمی، تنهایی و ازدواج نکردن و... از جمله عواملی بود که گشایش و رهایی از شرایط فعلی را امیدوار است و حتی گاه آن را آرزو میکند.
8ـ
«یاران به موافقت چو دیدار کنید چون بادة خوشگوار نوشید بهم
|
|
باید که زِ دوست یاد بسیار کنید نوبت چو به ما رسد، نگونسار کنید» (هدایت، 1342: 94).
|
الف) عریّض
«فَإن طُفتَ بِالکَأسِ بَعدیَ مرَّة وَحَولَکمُ الزَّهرُ زاکٍ شَذاهُ
|
|
عَلَی المُحتِفینَ بِعودٍ وَخَمرَة فَمِل لحظةً وَارِق لِیَ قَطرة» (عریّض، 1997م.: 21).
|
یعنی، اگر بعد از من یک بار هم جام را بر علاقمندان شراب و عود گرداندی، در حالی که در اطراف شما بوی خوش گل پیچیده، لحظهای روی برگردان و قطرهای برای من بریز!
عریّض با آوردن «إِن» شرطیه و «مَرّة: یک بار» انگار انتظار ندارد بعد از او چنین اتفاقی بیفتد. همچنین، وجود جملة حالیه و مفهوم آن، شرایط به جا آوردن خواستة خیام را در ترجمة عربی مشکل و محدود کرده است.
ب) رامی
«إذا سَقَانی الموتُ کَأسَ الحِمام فَأفرِدُوا لِی موضِعی وَاشْرَبُوا
|
|
وَضَمَّکُم بعدی مَجالُ المُدام فی ذِکرِ مَن أَضْحی رَهینَ الرَّجام» (رامی، 2000م.: 52).
|
خیام مستقیماً از مرگ نام نبرده است، اما رامی با الفاظی مانند «سقانِی الموت کأس الحِمام» و «مَن أضحی رهینَ الرَّجام: کسی که در بندِ سنگهای بزرگ شده»، با صراحت، کنایه و استعاره در این دو بیت از مرگ یاد میکند. برای رامی، مرگ مفهومی ملموس بوده است؛ زیرا زمانی که شروع به ترجمة رباعیات خیام کرد، خبر مرگ برادرش را شنید. وی درد نهفته در رباعیهای خیام و بیهودگی دنیا را حس میکرد و از اندوه بر برادرش برای به تصویر کشیدن دردهای خیام کمک میگرفت (ر.ک؛ همان: 30). جرعهافشانی بر خاک در ادبیات فارسی و عربی، رسمی کهن در رباعی خیام است که در ترجمة رامی مغفول مانده است و تنها از آن به خالی کردن جا و شراب نوشیدن بسنده شده است.
ج) صافی
«إن تَلاقَیتُم اَخلاّیَ یوماً وإِذَا مَا أتَی لَدَی الشُّربِ دَوری
|
|
فَأطِیلُوا ذِکرایَ عِندَ اللّقاءِ فَأریقُوا کَأسِی عَلَی الغَبراءِ» (صافی، 1405ق.: 3).
|
صافی مصراع «چون بادة خوشگوار نوشید به هم» را در « لَدَی الشّرب» خلاصه میکند، اما مصراع دوم را با بسط بیشتری، در یک بیت توضیح داده تا ترجمه، روشن و واضح باشد و تلمیح خیام به رسم دیرین مذکور در ذهن مخاطب عربی نقش ببندد.
نتیجهگیری
ترجمة ادبی متأثّر از شرایط و عوامل گوناگونی است؛ از آن جمله، مترجم فارغ از شخصیت و جهانبینی خاص خود نمیتواند دست به ترجمة ادبی بزند و روحیه و منش او به هر روی نشانههایی را در ترجمه باقی خواهد گذاشت. شاید رویکرد مترجم (تحتاللّفظی، ارتباطی و آزاد) نیز معطوف به این ظرافتهای شخصیتی باشد. از بررسی و مقایسة سه ترجمة مزبور به زبان عربی برمیآید که احمد صافی در ترجمة رباعیات، بیشتر پایبند زبان مبدأ است و احمد رامی بیشتر به زبان مقصد، بومی کردن و مفهوم بودن تصویرها میاندیشد، اما ابراهیم عریّض برداشت آزاد خود را ترجمه میکند و در اصل معنا، دخل و تصرف مینماید.
رامی در ترجمة باده و بادهگساری، بیپروا، و صافی و عریّض محتاط هستند. بسامد بالای واژههایی مانند «راح» و «مدام» (مطلق شراب) در ترجمة صافی و «طِلا: شراب غلیظ و اثرگذار» در اثر رامی و نیز دعوت پیوستة او به سرخوشی و طرب میتواند از نشانههای آن باشد. هرچند سرخوشی و خوشباشی رامی باعث شده که به «شاعر الشّباب» معروف شود، اما انفعال باطنی و حزن خیام را نیز بهخوبی فهمیده و منتقل کرده است که ظاهراً اندوه از دست دادن برادرش و حزنی نهفته از دوران کودکی و نوجوانی، در این امر تأثیر داشته است.
صافی در ترجمة خود، أمین و وفادار است، اما پایبندی به معتقدات دینی موجب شده گاه در دعوت به شرابخواری صراحت نداشته باشد و شراب خیام را دستمایة الهام بداند و پس از تعریب رباعیات و رواج آن نیز احساس ندامت کند. عریّض هم گاه از ترجمة شراب و دعوت به آن گویا ابا دارد. از این رو، آن را یا اساساً حذف یا برداشتی متفاوت را ترجمه مینماید. او فراوان به توضیح یک مصراع یا یک بیت میپردازد، به طوری که از سایر مصراعها غافل میشود. شاید سخنران بودن، داستاننویسی و نمایشنامهنویسی او در شرح و بسط دادن مطالب و ترجمة وی اهمیّت و تأثیر داشته است. کژتابیهایی هم در کار عریّض به چشم میخورد که غالباً تحت تأثیر ترجمة سلیقهای و آزادانة اوست.
پینوشتها
1ـ احمد رامی در سال 1892میلادی در قاهره متولد شد و سال 1981 درگذشت. پدرش، محمد رامی، پزشک جزیرة طاشیوز/ طاشبور بود؛ همان جزیرة زیبای چون بهشت که خیال شاعر بزرگ را در اوان زندگیش گشود. رامی نخستین عرب مصری است که رباعیات را از اصل فارسی آن به عربی برگرداند و با این ترجمه، دیپلم «مدرسة اللّغات الشّرقیة» را در پاریس دریافت کرد (ر.ک؛ عویضة، 1415ق.: 41ـ45). او در پاریس در سال 1923میلادی شروع به ترجمة رباعیات خیام کرد و در سال 1924م آن را به پایان برد (ر.ک؛ همان: 299).
2ـ احمد صافی نجفی در سال 1897میلادی در نجف اشرف و در خانوادهای اصیل و شریف که نسب ایشان به امام موسی کاظم(ع) میرسید، دیده به جهان گشود. او به فراگیری علوم دینی، فقه، منطق، اصول و... پرداخت (ر.ک؛ برهومی، 1413ق.: 13 و 16). علاّمه محمد قزوینی ترجمة او را از حیث امانت در نقل، نزدیکترین به رباعیات خیام میداند و صافی را باعث شناساندن خیام به عربها معرفی میکند (ر.ک؛ الصافی، 1405ق.: 13). او در سال 1977میلادی در سنّ 80 سالگی از دنیا رفت.
3ـ ابراهیم عریّض در سال 1908میلادی از پدر و مادری عرب در بمبئی هندوستان به دنیا آمد و در سال 2002 در سنّ 94 سالگی از دنیا رفت. عریّض به چهار زبان زندة دنیا ـ انگلیسی، اردو، فارسی و عربی ـ تسلط داشت و نخستین تجربههای شعری خود را به زبان اردو و انگلیسی در هند سرود (ر.ک؛ احمدزاده، 1385: 10ـ19). عریّض دوران کودکی و جوانیش را در هند و دور از زبان مادری و میراث شعریش گذراند و این، زمینهساز ورود او به فرهنگهای جهانی شد (ر.ک؛ محمد منصور، 2002م.: 3).