ریختشناسی[1]یکی از شاخههای مهم دانش روایتشناسی است که به تحلیل سازههای روایی میپردازد. این نظریه به وسیله ولادیمیر پراپ[2]، فرمالیست روسی در ادبیات باب شد که اجزای قصهها و مناسبات آن اجزا با هم و با کل قصه را مورد بررسی قرار میدهد.
کتاب اسرارالتوحید، یکی از اجلة کتب صوفیانه است که محمدبن منور نوادة ابوسعید ابوالخیر در قرن ششم تصنیف کرده است. این اثر در سه باب دربارة احوال شیخ ابوسعید نوشته شده است و تاریخ دقیق تألیف آن را سال 574 هجری قمری میدانند (شفیعیکدکنی، 1381؛ مقدمه: 168). یکی از خصایص اصلی کتاب، وجودِ کرامتهای شیخ ابوسعید است که به تحول منکران و غافلان میانجامد و از لحاظ سبکی به شیوة متون صوفیانة قرن پنجم نوشته شده است و نثری روان و مرسل دارد. سبک نگارش محمدمنور بر سادهنویسی استوار و آگنده از لطف و احساس است. زبان خوشآهنگ و خالی از حشو و تعقید، بیان روشن و رعایت دقایق فصاحت و بلاغت، تشریح لغات، قدرت کمنظیر توصیف و موسیقی دلنشین جملات از ویژگیهای اسرارالتوحید است (دامادی، 1374: 85-84).
بنا به تعریف پراپ در ریختشناسی قصه، هر داستان از کارکردهایی (فونکسیون[3]) تشکیل شده است. «منظور از فونکسیون یا کاری که شخص قصه انجام میدهد، عمل(آکسیون[4]) این شخص است از نظر معنایی که در سیر قصه دارد» (پراپ، 1368[5]: 44). مهم این است که اشخاص قصه چه کاری میکنند و نه اینکه کار را چه کسی و چگونه انجام میدهد. به عنوان مثال، در حکایات اسرارالتوحید کاری که منکران شیخ انجام میدهند، انکار او یا شرارت است و عمل ابوسعید گفتار یا حرکت کرامتآمیز است که از این اعمال تحت عنوان عملکردهای انکار، شرارت و کرامت یاد میکنیم. در این حکایتها ممکن است انکارِ شیخ توسط منکران، دشمنان، رهبران فرقهها، قاضیان، حاکمان، محتسبان، مردم عادی و... صورت بگیرد، اما عملکرد ثابت همان انکار است. به گفته پراپ، تعداد اشخاص قصهها بسیار زیاد، اما انواع کارهایی که انجام میدهند، محدود است (همان: 43).
پراپ بنیانگذار نظریة ریختشناسی است، اما تقسیمبندی وی اشکالاتی هم دارد به طوری که روایتشناسان پس از وی نظیر بارت، گرماس، تودوروف و برمون نمودگارهای وی را اصلاح کردند (پراپ، 1368ب[6]؛ پیشگفتار مترجم: 16)؛ زیرا «سی و یک کارکرد پراپ گرچه قصه را به کوچکترین سازهها تقسیم میکنند، گستردگی و اطناب غیرضروری دارند. تفصیل کارکردها از جهانشمولی شیوه پراپ میکاهد و احتمال تجزیه و تحلیل قصههای سایر ملل را برمبنای دستگاه پیشنهادی وی کاهش میدهد» (حقشناس و خدیش، 1387: 33).
ریختشناسی حکایتهای اسرارالتوحید اهمیت تاثیر قصههای تعلیمی در تحول اشخاص داستان را به خوبی نشان میدهد. اینکه قصه با یک شرارت یا کمبود
(عارفانه- مادی) از تعادل خارج شده و با کرامت (عملی- گفتاری) شیخ به تعادل ثانویه میرسد، ما را بر آن داشته است تا با پشتوانة نظریة پراپ به بررسی ریختشناسی این حکایات بپردازیم و نتایج حاصل را برای داوری در کل اثر تعمیم بدهیم.
پرسشهای اصلی مقاله شامل این موارد است: بسامد کدامیک از عملکردها در داستانهای اسرارالتوحید بیشتر است. عامل جادویی (به عنوان یک عملکرد مهم) در حکایات صوفیانه چگونه توجیه میشود، عروسی در این قصهها چه تفاوتی با داستانهای پریان دارد، محمدمنور در روایت کردن زندگی جد خویش چگونه عمل کرده است، روایت در اسرارالتوحید چه تفاوتی با روایت امروزین دارد، تفاوت اصلی عملکردهای حکایات عرفانی با افسانههای عامیانه در چیست. کلید دستیابی به پاسخ این سوالها استفاده از روش تحقیق نظری و تحلیلی (ریختشناسی) در متن است.
1. پیشینه پژوهش
پس از ترجمة ریختشناسی پراپ به فارسی، محققان به تأسی از این اثر و الگو قرار دادن آن، پژوهشهای مهمی در مورد روایات داستانی ایرانی انجام دادند و از آن جمله به ریختشناسی و شکلشناسی بعضی از آثار عارفانة فارسی نظیر کشفالمحجوب، مثنوی معنوی، تذکرهالاولیاء، مصیبتنامة عطار و... پرداختند که ذکر تمامی آنها یک کتابشناسی مستقل میطلبد. از کارهای جدیدِ دیگر میتوان به کتابِ ریختشناسی افسانههای جادویی نوشتة پگاه خدیش (1387) اشاره کرد. در حوزة ریختشناسی حکایاتِ اسرارالتوحید دو مقاله تحت عنوانِ «ریختشناسی چند حکایت از اسرارالتوحید» و «ریختشناسی داستان زندگی ابوسعید ابوالخیر» در کنگره بزرگداشت عارف نامی ابوسعید ابوالخیر ارائه شده است. این مقالهها جهت چاپ در همایش تدوین شدهاند. در حالی که نگارندگان این مقاله، تمام حکایات اسرارالتوحید را ریختشناسی کردهاند و تا آنجا که ممکن بوده است، کوچکترین کارها و حتی عملکردهای بسیار کم کاربرد و جزئی را نیز مشخص ساخته و دربارة آنها سخن گفتهاند.
2. روایتشناسی[7]
دربارة روایت تاکنون تعاریف مختلفی ارائه شده است و از آنجا که نمیتوان به یک تعریف بسنده کرد، ناگزیر از منظرهای گوناگون باید به آن نگریست به همین منظور به برخی از تعاریف اشاره میشود.
روایت در سادهترین بیان، متنی است که قصهای را بیان میکند و قصهگویی (راوی) دارد (اخوت، 1371: 8) و بنا به تعریف وبستر یکی از شرایط ضروری آن، بودن «گوینده» و «شنونده» یا «خواننده» است (وبستر، 1383: 48).
کادن علم روایت را با ساختگرایی اروپایی مرتبط میداند و به عقیده وی روایتپژوهی مدرن با ریختشناسی قصههای عامیانه پراپ باب شد (کادن،1380: 259)؛ «مطالعات ادبی ساختارگرا به پیروی از پژوهشهای صورتگرایان روس، به قصه توجه بسیار نشان داد و با تامل در انواع قصههای کهن و داستانهای نو به مفهومی عام با عنوان «روایت» پرداخت. جنبه «روایی» از آن جا که ویژگیای است که در سراپای یک متن حضور دارد و به کلیت اثر و نه پارهای از آن اطلاق میشود، مفهومی عمیقاً ساختاری است» (توکلی، 1391: 36).
هر متن روایی به طور کلّی در یکی از این رویکردها بیان میشود: 1- رویکرد زمانی (توالی زمانی را مهمترین ویژگی روایی میداند). 2- رویکرد علیّت (ارتباط علّی و سببی را میان رویدادهای روایی ضروری میشمارد). 3- رویکرد کمینه (میگوید هر بیان از یک کنش یا رویداد به نفسِ خود روایت است، زیرا بر گذر و انتقال از وضعیت قبلی به وضعیت بعدی دلالت میکند). 4- رویکرد تبادلی (روایت را راهی برای خواندن متن در نظر میگیرد) (بامشکی، 1391: 13-12). در بین چهار رویکرد مذکور، رویکرد کمینه با تعریف پراپ از روایت، همخوانی دارد.
مبنای تعریف ما از روایت در این مقاله همین نگاه ریختشناسانه است. از لحاظ ریختشناسی، میتوان قصه را اصطلاحاً آن بسط و تطوری دانست که از شرارت (A) یا کمبود و نیاز (a) شروع میشود و با گذشت از عملکردهای میانجی به ازدواج (w) یا به عملکردهای دیگری که به عنوان سرانجام و خاتمة قصه بهکارگرفته شده است، میانجامد» (پراپ، 1368ب: 183).
با توجه به آنچه درباره روایت گفته شد و نیز رویکردهای مهمی که روایت، کانون آنها را شکل میدهد به استناد سخن دیوید لاج در کتاب تحلیل و تأویل متن واقعگرا: «روایتشناسی تلاشی است برای دریافتن «زبان» روایت، سیستم زیرین و بنیادین قواعد و امکانات آن که هر «گفتار» (متن) روایی، براساس آن ادراک میشود» (ریک، 1375: 19).
محققی دیگر، روایتشناسی را شعبهای از رویکرد علمی جدیدی میداند و تصریح میکند که دغدغه اصلی آن شناسایی عناصر ساختاری و حالتهای مختلف ترکیب این عناصر در روایت، شگردهای روایت و تحلیل انواع گفتمانهای روایی است (داد، 1383: 254). پس از آنچه به اختصار در مورد روایت ذکر شد، هدف از نگارش این بند، تعریف ریختشناسانة روایت است.
3. ریختشناسی
ریختشناسی قصه، توصیف قصه براساس اجزای تشکیلدهنده آن و مناسبات این اجزا با هم و با مجموع قصه است (پراپ، 1368ک: 41). این تعریف از اصطلاح ریختشناسی، صحت اندیشة ساختارگرایانة پراپ را نشان میدهد؛ زیرا ساختار «مجموع روابط بخشها و تکهها با همدیگر و بنابراین کل یک اثر است» (کادن،1380: 432). ریختشناسی نیز مانند ساختار یک نظام است که در آن کارکرد هرجزء وابسته به کل نظام و کل نظام عین ساعت به دور کل اجزا می چرخد (گلدمن، 1369: 9).
برای ریختشناسیِ هرگونه قصه و داستان باید عملکردهای ثابت روایی آن را یافت. عملکرد؛ یعنی عمل شخصیتی از اشخاص قصه که از نظر اهمیتی که در جریان عملیات قصه دارد، انجام میشود (پراپ، 1368ب: 53). عملکردهای اشخاص قصه، عناصر ثابت و پایدار را در یک قصه تشکیل میدهند و از اینکه چه کسی آن ها را انجام میدهد و چگونه انجام میپذیرند، مستقل هستند. به نظر پراپ، ساختار داستان مشتمل است بر عدة معینی از واحدهای کوچک روایی که کوچکتر از آنها ممکن نیست و پراپ به آنها Function [8] میگوید (همان: 53).
پراپ چهار اصل را در گسترش قصه مؤثر میدانست: 1- بسط قصه از طریق عملکرد (مبارزه- پیروزی)، 2- بسط قصه از طریق عملکرد (مسأله دشوار- حل مسأله دشوار)،
3- بسط قصه از طریق عملکردها (ی مبارزه- پیروزی) و (مسأله دشوار- حل مسأله دشوار) و 4- بسط قصه بدون هیچیک از عملکردهای (مبارزه- پیروزی) و (مسأله دشوار- حل مسأله) (پراپ، 1368ب: 201).
در تحلیل حکایتهای اسرارالتوحید عملکرد مبارزه- پیروزی با کارکرد مشابه آن در افسانههای جادویی تفاوت دارد. در داستانهای عرفانی، مبارزة تن به تن با شرور به شکل دیگری وجود دارد. مثلاً مدعی با شیخ قرار چهله گذاشتن مینهد و چون نمیتواند مانند ابوسعید در حال روزه بشاش و توانا باشد و هر روز ضعیفتر میشود در مبارزه شکست میخورد. بنابراین، در حکایات عرفانی نباید انتظار داشت قصه همانند قصههای پریان گسترش یابد، بلکه عملکردها تغییر کاربری میدهند و در نقشهای جدید ظاهر میشوند.
3-1. ریختشناسی حکایتهای اسرارالتوحید
عملکردهای مشترک با همان علائمی که پراپ ابداع کرده است به کار رفتهاند و هرجا عملکرد (Function) ویژة عرفانی وجود داشته باشد با علامتی جدید مشخص شده است. نکتة حائز اهمیت در بررسی کارکردهای پراپ روی حکایات اسرارالتوحید آن است که 31 کارکرد پراپ در اینجا به 28 کارکرد تقلیل یافته است؛ زیرا سه تای آنها اصلاً کاربردی در این نوع قصهها نداشته است. مثلاً تغییر شکل (T)، داغ گذاشتن (J) و مقابلة اولیه (C) در اسرارالتوحید نمودی ندارد؛ «بسامد برخی از کارکردها آنقدر اندک و حضورشان در داستان آنقدر غیر ضروری است که میتوان به راحتی آنها را کنار گذاشت، مثل کارکرد بیست و نهم یعنی تغییر شکل» (خدیش، 1387: 82).
باید توجه داشت که همه عملکردهای ثابت در تمام قصهها نمیآیند، اما این امر به هیچوجه قانون توالی را بههم نمیزند؛ نبودن بعضی از عملکردها نظم و ترتیب بقیه را به هم نمیزند (پراپ، 1368ب: 54).
پنج علامتی که در آغاز آمدهاند، پیونددهندهاند و از عملکردها محسوب نمیشوند. به تعبیر پراپ عناصر کمکی اطلاعاتیاند که عملکردها را در جریان کنش قصه به هم وصل میکنند (پراپ، 1368ک: 109)؛ Ω؛ صحنه آغازین، m؛ انگیزه،§؛ گفتوگو، Sec؛ راز و رمز و ∆؛ سوال یا سخن زمینهساز کرامت. برای شروع، نخست این پنج علامت توضیح داده شدهاند و پس از آنها به سراغ عملکردها رفتهایم و آنها را با اعداد مشخص ساختهایم.
(Ω) صحنه آغازین: هر قصهای با یک صحنه شروع میشود. این صحنه عملکرد (فونکسیون) محسوب نمیشود، اما یک عنصر ریختشناسی بسیار مهم است
(پراپ، 1368ب: 60)؛ «از جدم شیخالاسلام ابوسعد روایت کردند که یک روز شیخ ما ابوسعید مجلس میگفت» (محمدبن منور، 1381، باب2: 151) و «آوردهاند که شیخ ما در نیشابور ناتوان شده بود» (باب 2: 113).
(m) انگیزه: احساسات و نیات اشخاص قصه در هیچ موردی اثری بر جریان عملیات قصه ندارد. انگیزهها با وجود آنکه قصه را از برجستگی خاصی برخوردار میسازد در شمار متغیرترین عناصر قصه است (پراپ، 1368ک: 114)؛ «قصد میهنه کردم به زیارت شیخ ابوسعید» (باب 2: 128)، «یک شب اندیشه کردم که فردا به سلام این شیخ شوم» (باب 2: 88) و «جماعت قصد زخم او کردند» (باب 2: 93).
(§) گفتوگو:این عنصر نیز عملکرد ثابت محسوب نیست؛ «امام قشیری درآمد و ساعتی نیک حدیث کردند» (باب 2: 86) و «جماعت با یکدیگر گفتند که این سخن که را میگوید؟» (باب 2: 135).
(sec) رمز: یکی از مختصات داستانهایی نظیر اسرارالتوحید سخنانی است که بعضی از مشایخ یا اشخاص دیگر به رمز بههم میگویند و عملکرد (فونکسیون) محسوب نمیشود، اما در خلق کنشهای شخصیتی قهرمانان داستانهای عارفانه موثر و مهم است؛ «هر سه سر فراهم بردند و بسیار اسرار گفتند که هیچکس ندانست که ایشان چه گفتند» (باب 2: 148).
(∆) زمینهسازکرامت: سخن یا سوالی است که از شیخ میپرسند و این برای ابوسعید بهانهای میشود تا کرامت خود را که بیشتر وقوف بر اسرار است، بروز دهد و باعث آگاهی و تنبیه فرد غافل یا گناهکار بشود؛ مانند: «حسن مودب گفت روزی بر سبیل امتحان به مجلس شیخ درآمدم. جامههای فاخر پوشیده و دستار طبری در سر با دلی پر انکار و داوری. چون شیخ مجلس به آخر آورد، از جهت درویشی جامهای خواست. مرا در دل افتاد که دستار خویش بدهم. باز گفتم با دل خویش ده دینار قیمت این دستار است. ندهم. دیگر باره شیخ حدیث دستار کرد. مرا دیگر باره در دل افتاد که دستار بدهم. و همان اندیشه اول در دلم آمد. پیری سوال کرد «ای شیخ! حق... با بنده سخن گوید؟» شیخ گفت: «از بهر دستار طبری دوبار بیش نگوید...» حسن مودب گفت من این سخن چون بشنودم لرزه بر من افتاد... و دستار و جامه بدادم» (باب 2: 63-62).
1- غیبت (β)
در داستانهای اسرارالتوحید دو نوع غیبت وجود دارد؛ یکی همان غیبت معمول که در داستانهای پریان نیز هست؛ یعنی کسی از خانه غیبت میکند؛ «شیخ برنشست و جمع بسیار، در خدمت شیخ ما برفتند» (باب 2: 193). نوع معمول و شایع غیبت در اسرارالتوحید مرگ و درگذشت شیخ یا یکی از متصوفه است؛ «بابو بوالخیر به رحمت خدای رسیده بود» (باب 1: 16).
2- نهی (1γ)
در حکایات اسرارالتوحید این عملکرد بیشتر توسط مشایخ و به ویژه ابوسعید صورت میگیرد. شیخ، شخصی را از انجام کاری منع میکند؛ «روزی یکی به نزدیک شیخ ما، آمد و گفت: ای شیخ! آمدهام تا از اسرار حق چیزی با من بگویی. شیخ بفرمود تا آن روز موشی بگرفتند و در حقهای کردند و سرِ حقه محکم کردند. شیخ بفرمود تا آن حقه به وی دادند و گفت: زنهار تا سرِ این حقه باز نکنی!» (باب 2: 197).
1-2- شکل دیگری از نهی در قالب فرمان و دستور نموده میشود (2γ)؛ «ایشی دایه را گفت: برخیز و به مجلس شیخ شو و سخنی که وی گوید یادگیر تا بازآیی با من بگویی» (باب 2: 73).
2-2- نهی به صورت موعظه و نصیحت (γγ)؛«شیخ گفت: ای جوان! سه چیز از ما یاد دار: یکی،آنک.. دوم، ابتدا در موی برگرفتن به سوی دست راست کن. سیم، موی و شوخ که به ستره برداری از سر، نگاه دار تا بر آن کس نیفتد» (باب 2: 133).
3-2- مخیر بودن به انتخابِ کار یا عمل (3γ)؛«از کوفه قصد حج کردیم، با جماعتی از مشایخ. بعضی گفتند: بر تجرید رویم و بعضی گفتند بر توکل رویم» (باب 2: 154).
3- نقض نهی (1δ)
عملکردهای نهی و نقض نهی یک عنصر زوج را تشکیل میدهند؛ «صبرش نبود. سَرِ حقه بازکرد. موش بیرون جست و برفت» (باب 2: 197).
1-3- انجام دادن دستور و امر (2δ)؛ «آن مهم که شیخ فرموده بود راست شد» (باب 2: 115).
2-3- برگزیدنِ راه و اقدام به کاری با اختیار و انتخاب خود(3δ)؛ «من گفتم: ای بلقسم بر بیداری شو و چنانک خواهی میشو» (باب 2: 155).
4- خبرگیری شریر از قهرمان (ε) شریر از احوال قهرمان خبر کسب میکند (ζ)
چون این دو عملکرد در قصه قرابت زیادی با هم دارند و نیز در حکایات اسرارالتوحید انگشت شمارند، بنابراین برای سهولتکار،آنها را در هم ادغام کردهایم و با علامت (εζ)نشان دادهایم.
1-4- شریر از احوال قهرمان خبر کسب میکند (1εζ)؛«درین وقت که شیخ ما به نیشابور بود او را منکران بودند و از آن جمله یکی قاضی صاعد بود، بازو میگفتند که شیخ ابوسعید میگوید: اگر همه عالم خون طلق گردد ما جز حلال نخوریم» (باب 2: 102).
2-4- قهرمان از احوال شریر خبر بهدست میآورد (2εζ)؛ «امامی بود از اصحاب بوعبدالله کرّام و او را بلحسن تونی گفتندی. روزی ابوسعید گفت به زیارت ابولحسن تونی شویم. درویش برفت و او [تونی] را خبر داد. بولحسن تونی شیخ را نفرین کرد... درویش آمد و آنچ رفته بود بگفت؛ شیخ را خود آگاهی بود از هرچه رفتی» (باب 2: 93).
3-4- قهرمان از احوال قهرمان دیگر باخبر میشود (3εζ)؛ «چون بخیِ و مغز رسیدند، کسی شیخ بلحسن خرقانی را، خبر داد که فردا شیخ بوسعید اینجا خواهد بود» (باب 2: 135).
4-4- اطلاعات شریر از قهرمان اندک است (-εζ)؛«قرّایی مدعی به نزدیک شیخ آمد و گفت: ای شیخ! من آمدهام تا با تو چهلهای بدارم. آن بیچاره از ابتداء حالت و آن چهل ساله ریاضتهای شیخ هیچ خبر نداشت» (باب 2: 125).
5-4- خبرگیری از راههای دیگر (εε)؛ «حالی درویش دیگر بدوید و مهتر دیه را خبر داد که شیخ ابوسعید میآید و به خانه تو فرو خواهد آمد» (باب 2: 175).
5- اغواهای فریبکارانه شریر (1η)
این عملکرد بسیار کم اتفاق افتاده است و جز در چند حکایت شاهد آن نیستیم؛ «ایشان بنشستند و محضری بنوشتند و ائمه اصحاب رای و کرّامیان، خط نبشتند که اینجا مردی آمده است از میهنه و دعوی صوفیی میکند... و پیوسته دعوتهای با تکلف میکند... و این محضر به غزنی فرستادند، پیش سلطان» (باب 2: 69-68).
6- واکنش قهرمان دربرابر اغواگریها (1θ)
عملکرد فوق نیز در این حکایتها اهمیت کمی دارد و فقط در چند حکایت وجود دارد؛ «در نوقان زاهدی بود. چون بشنید که شیخ به نوقان آمده است به سلام شیخ آمد. چون آن زاهد سلام گفت، شیخ جواب داد و بدو التفاتی نکرد. آن زاهد عظیم بشکست» (باب 2: 166).
1-6- قهرمان تسلیم فریبهای شریر میشود (3θ)؛ «مردمان جنگ میکردند. در میان جنگ سخن صلح درافتاد و صلح کردند و رئیس میهنه بیرون شد. او را تشریف دادند. درآمد. و این چهل و یک مرد را بیرون برد. و سلطان بفرمود تا هر چهل و یک مرد را دست راست ببریدند» (باب 2: 157).
7- شرارت (A)
شرارت و کمبود دوتا از عناصر اصلی داستانهای اسرارالتوحید است. عنصر شرارت (A) در حکایاتی هست که افراد منکر، خواستار قتل شیخ و صوفیان یا آسیب زدن به آنها هستند؛ «در آن وقت که بغراخان قصد کشتن صوفیان کرد» (باب 2: 90). گاهی شرارت به اشکال دیگری هم دیده میشود؛ «کودکی شاهد در گرمابه بود. آن درویش را بدو نظری افتاد... آن درویش دو دینار زر بداد... و آن شب آن کودک را حاضر کرد» (باب 2: 163).
1-7- شیخ را به انحاِ گوناگون انکار میکنند (AA)؛ «استاد امام بلقسم قشیری شیخ ما را ندید و با وی بانکار بود» (باب 2: 75).
2-7- غارت و دزدی (A5)؛ این مورد را پراپ با عدد پنج مشخص کرده است. میتوان آن را با همان علامت (A) نیز نشان داد؛ «درویشی بود... او را عظیم به دنیا میلی بود... یک شب وی را دزد در شد و هرچه در خانه داشت جمله ببرد» (باب 2: 104).
3-7-کمبود و نیازمندی (a)؛«شیخ مجلس میگفت. چون مجلس به آخرآورد، از جهت درویشی جامهای خواست» (باب 2: 63-62).
1-3-7-کمبود روحی (معنوی) و عرفانی که معمولاً بهصورت سوالی که از شیخ میپرسند، مطرح میشود (á)؛«اینجا بزرگی است... میگوید که بنده به دوقدم به خدای رسد، شیخ چه گوید؟» (باب 2: 61).
2-3-7- واقعه و قبض صوفیانه (ằ)؛«عمران بر پای خاست و اشکال در میان نهاد و گفت: ای شیخ! یکی را طلبی پدید آید و عمری در آن طلب میگردد... و از آن طلب که پدید آمده است هیچ جای هیچ معنیش روی ننماید. سبب چیست؟ پیر سر فروافکند و آن اشکال را جواب نداشت» (باب 2: 161).
3-3-7- سوالی که در خاطر و باطن شخصی پیش میآید (aa)؛«بدلِ درویشی بگذشت که آیا منزلت این هردو بزرگ چیست؟» (باب 2: 60).
4-7- شرارت از سر غفلت (AŠ)؛ «روزی شیخ ما در نیشابور به محلهای فرو میشد... ناگاه زنی پارهای خاکستر از بام بینداخت، نادانسته که کسی میگذرد. از آن خاکستر بعضی به جامه شیخ رسید» (باب 2: 209).
5-7-گفتوگوی شرارتانگیز (A§)؛ «آوردهاند که وقتی شیخ ما ابوسعید قصد مرو کرد، خواجه علی خباز خادم صوفیان بود؛ و پیر بوعلی سیاه پیر جمع بود. چون خبر آمدن شیخ بشنودند، پیربوعلی به خواجه علی خباز رسید گفت: آن مرغ میرسد. گفت: آری. گفت: چینه از پیش من و تو برگیرد» (باب 2: 167).
6-7- شرارت به خاطر کمبود (Aa)؛ «آوردهاند که شیخ ما از نیشابور به میهنه میآمد و اول عهد ترکمانان بود و خراسان ناایمن. ترکمانی چهار پنج فرا شیخ رسیدند و خواستند اسب شیخ بستانند» (باب 2: 215-214).
8- رویداد ربطدهنده (B)
مصیبت یا نیاز علنی میشود و قهرمان به اقدام میپردازد. باید توجه داشت در داستانهای عارفانه نظیر حکایات ابوسعید همیشه قهرمان اقدام نمیکند، بلکه اغلب درویشان و پیروان به اقدام میپردازند.
1-8- اعلان مصیبت (4B)؛ «شیخ بلحسن را پسری بود بلقسم نام... بلقسم را ناگاه بگرفتند و سرش از تن جدا کردند. شیخ بلحسن... سر پسر دید. گفت: ای دوست پدر این چه بود که تو کردی و چه کردیی که نکردیی؟» (باب 2: 136-135).
2-8- نوحه یا آواز شکایتآمیز(7B)؛ «شیخ بلحسن را گفت: تو برجای خویش بنشین. او ننشست. هر دو در میانه خانه بنشستند و هردو میگریستند» (باب 2: 136).
9- عزیمت (↑)
در این مورد هم تفاوتی که با قصههای پریان وجود دارد، این است که همیشه شیخ یا قهرمان عزیمت نمیکند، بلکه به اقتضای داستان صوفیانه کسانی که خواب یا واقعهای میبینند و یا دچار مشکلی هستند برای وصول به حقیقت یا رفع کمبود از شهری به شهر دیگر به محلِ اقامت شیخ عزیمت میکنند. نمونة معمول عزیمت همانا حرکت شیخ برای زیارت قبور مشایخِ درگذشته و یا رفتن به تفرج و گلگشت است (↑)؛ «یکی درآمد و گفت: لقمان را نالندگیی پدید آمده است... پیر بلفضل، چون این سخن بشنید برخاست و گفت: آنجا رویم. با جماعت آنجا شدیم» (باب 2: 225) و «وقتی به نیشابور شدم و شیخ بوسعید بلخیر آنجا بود من بدین اندیشه به زیارت وی درشدم» (باب 2: 230).
1-9- در بعضی از حکایتها، عزیمت برای سفر طولانی یا کاری بزرگ نیست، بلکه امری جزئی است (↑B)؛ «در آن وقت که شیخ ما بنیشابور بود یک روز شیخ را ایزار پای بدوخته بودند، و بر آب زده و نمازی کرده و بر حبل افکنده تا خشک شود. ایزار پای ضایع شد... صوفیان گفتند: زاویه ها بجوییم و همگنان را بشوریم و طلب کنیم و بنگریم تا کی دارد؟ ابتدا بدین پیر کردند...» (باب 2: 239).
2-9- دچار شدن دو شخصیت با هم بدون قصد و نیت قبلی (↔)؛ «روزی شیخ ما از خانقاه... بیرون آمد تا به گرمابه شود. عمید خراسان میآمد... چون چشم بر شیخ افکند از اسب فرود آمد» (باب 2: 89).
3-9- اقدام عرفانی و همت صوفیانه برای گشایش و فرج از واقعه (ə↑)؛ «آن شب، همه، بر آن اندیشه بنشستند، سرها بر زانو نهاده، تا بامداد. چون روز شد، هرکسی را، آنچ رونموده بود آن شب، همه بگفتند» (باب 2: 161).
10- نخستین عملکرد بخشنده (D)
در حکایتهای تعلیمی و صوفیانه دقیقاً عین این عملکرد وجود ندارد؛ زیرا در داستانهای پریان معمولاً کسی قهرمان را آزمون میکند و پس از پیروزی قهرمان در آزمون، آزماینده به کراهت و اجبار، عامل جادویی را به وی میدهد که به آن بخشنده (مجبور) میگویند، اما در حکایات صوفیانه شخص واجد شرایط کسی جز مشایخ راستین نیست که به عامل جادویی دست مییابد. در حقیقت در قصههای عارفانه، سالک حقیقی با طی کردن راههای سلوک، تصفیه و تزکیه باطن به عامل جادویی (کرامت) نائل و به قدرت حق قادر به تصرف در بعضی از امور میشود که مردم عادی از انجام آن عاجز هستند. همچنین در اینگونه حکایات گاه خود قهرمان (شیخ ابوسعید) نقش بخشنده را بازی میکند با این تفاوت که وی بدون آزمودن عامل جادویی را برای شفای بیمار میفرستد که میتواند هم به شکل خلال دندان باشد یا رباعی (حوراییه)ای باشد که بر بالین بیمار مینهند تا بهبود یابد.
1-10-آزمودن قهرمان(1D)؛ برای تشخیص دادن قهرمان حقیقی (ابوسعید) از قهرمان ساختگی و دروغین است؛ «روزی بر سبیل امتحان به مجلس شیخ درآمدم و در پیش تخت او بنشستم» (باب 2: 62).
2-10- برکت وجود شیخ یا گفتارهای وی که باعث تحول روحی در افراد میشود و آنها را به ترک عمل ناپسند گذشته ترغیب میکند (بD)؛«آن گبر بازگشت و پیش شیخ آمد و مسلمان شد. جمله پیوستگان او ایمان آوردند به برکت نظر شیخ ما» (باب 2: 114).
3-10- درخواست خدمت یا عنایتی پس از مرگ (3D)؛ «خواجه بومنصور ورقانی... بیمارشد. چون کارش تنگ درآمد، شیخ ما را و استاد امام بلقسم قشیری، بخواند و گفت: من شما را دوست داشتهام و... اکنون به شما یک حاجت دارم. چون من تمام شوم هردو بزرگ به جنازه من آیید و چندان بر سر خاک من مقام کنید،که من از عهده سوال بیرون آیم به قوّت شما» (باب 2: 116-115).
11- واکنش قهرمان (E)
1-11- (1E)؛ «وقت فترت بود، و ابتدای کار ترکمانان و صحرا به اوقات نا ایمن بود. بوطاهر گفت نزدیک شیخ شدم که با گندم که را فرستم از درویشان؟ شیخ گفت: پیر شبویی را. پیر شبویی را با درویشی چند بفرستادم... ترکمانان به در آسیا آمدند. ترکمانی تیری به شکاف درانداخت. تیر بر پشت پیرشبویی آمد... و درحال شهید شد»
(باب 2: 160-159).
2-11- قهرمان در آزمون موفق میشود (9E)؛ این کارکرد با عملکرد پیروزی بر شریر (І) تفاوت دارد؛ «اعرابیی را کنیزکی بود نامش زهره. پس گفتند او را که خواهی امیرالمومنین باشی و کنیزکت بمیرد؟ گفتا نخواهم که زهره من رفته شود و کار امت من شوریده گردد» (باب 2: 248).
3-11- شکست خوردن در آزمون (-9E)؛ «در خبر است که قومی به نزدیک رسول (ص)... آمدند که درویشی خواستند. یکی را فرا پیش خواند.گفت: پنج درم داری؟ گفت: دارم. وی را گفت تو درویش نیستی» (باب 2: 275).
12- عامل جادویی (کرامت و فراست) (F)
کرامت در تصوف یک پدیدة بسیار مهم و قابل بررسی است که میتوان آن را در مقابل عوامل سحرانگیز در داستانهای خیالیِ عامیانه بهکار بست. برای روشنتر شدن مفهوم آن به چند تعریف و توضیح از کتب معتبر صوفیه اشاره شده است؛ «و لابّد کرامت فعلی بود ناقض عادت اندر ایام تکلیف، ظاهر گردد بر کسی که موصوف بود بولایت، اندر معنی تصدیق حال او» (قشیری، 1391: 623)، «ظهور کرامات جایزست بر ولی اندر حال صحّت تکلیف[...] و اندر عقل نیز مستحیل نیست از آنچِ این نوع مقدور خداوند است تعالی و تقّدس و اظهار آن متنافی هیچ اصل نیست از اصول شرع و ارادت، جنس آن از اوهام گسسته نیست و کرامت علامتِ صدق ولی بود. ظهور آن بر کاذب روا نباشد بجز بر کذب دعوی وی و آن فعلی بود ناقض عادت اندر حالِ بقاء تکلیف» (هجویری، 1371: 276)، «و فرق میان معجزه و کرامت آنست که بر پیغمبر واجب باشد اظهار معجزه و تحدّی بر آن. و بر ولی واجب است که کرامات را پوشیده دارد، الّا آن مقدار که ربالعزّه ظاهر گرداند بدان چیز» (سهروردی، 1363: 58)، «و روا بود کی این کرامت بمعنی استجابت دعوات بود بحصول امور موهوم اندر زمان تکلیف و روا بود که قطع بسیاری از مسافت بود اندر ساعتی و روا بود که پدید آمدن طعامی بود از جایگاهی نابیوس و روا بود که اشراف بود اندر اندیشهاء خلایق و مانند این» (هجویری، 1371: 292)، «تا طهارت سینه با صفاء روح و صفاء عقل جمع نشوند ممکن نگردد که مرد را از حقائق کراماتِ اولیا خبر بود» (ابوروح لطفالله، 1371: 56)، «حسین منصور گوید چون حق [تعالی] غلبه کرد بر سرّی، مالک اسرار گردد، آنرا بیند و از آن خبر دهد» (قشیری، 1391: 370). دربارة ابوسعید گفتهاندکه وی هرگز دعوی کرامت نداشته است و این مریدان و نویسندگان زندگینامههای او بودهاند که مشتی از این حکایات و کرامات را به نام او ثبت کردهاند (شفیعیکدکنی، 1372: 21).
در تمامی حکایتهای عرفانی عامل جادویی معمولاً جنبه الهی دارد و از سوی خدا به انسان واجد شرایط اعطا میشود. عملکرد کرامت در داستانهای اسرارالتوحید یکی از پرتکرارترین و پرکاربردترین عملکردها است و همهجا حضوری چشمگیر دارد (F)؛ «در میان مجلس که شیخ را سخن میرفت، [...] از زحمت زنان،کوکی خرد از بام بیفتاد شیخ ما را چشم بر وی افتاد گفت: «بگیرش» دو دست در هوا پدید آمد و آن کودک را بگرفت و بر زمین نهاد چنانک هیچ الم به وی نرسید» (باب 2: 58).
1-12- وقوف بر اسرار و ضمایر (FZ)؛«روزی استاد امام بلقسم قشیری درویشی را خرقه برکشید و بسیاری برنجانید. درویشان رنجور شدند و هرگز در هیچ واقعه با شیخ هیچ نگفتندی که او خود بفراست و کرامات میدیدی و میدانستی» (باب 2: 82).
2-12- سخنان موثر و گیرا و کرامتآمیز که اغلب از زبان شیخ شنیده میشوند و گاهی توسط مریدان نیز بیان شدهاند (FS)؛ «بازپسین سخن ایشان با شیخ ما این بود که «ای شیخ!... میهنه روستاییست. ما را ترا به میهنه دریغ میآید.» شیخ ما گفت: «میهنه و بس. شما را ما را به میهنه دریغ میآید، ما را شما را بدین جهان و بدان جهان دریغ میآید» (باب 2: 148) و «روزی شیخ ما ابوسعید [...] به در کلیسا رسید. چون شیخ و جمع بنشستند، ترسایان، به حرمت پیش شیخ بایستادند و بسیار بگریستند [...] یکی گفت: اگر شیخ اشارت کردی، همه زنّارها بازکردندی. شیخ ما گفت: ماشان ور نبسته بودیم تا بازگشاییم» (باب 2: 210).
1-2-12- سخن کرامتآمیزی که جنبة طنزآمیز دارد (fs)؛ «وقتی جمعی آمدند از عراق و شیخ ما را فرجی آوردند سخت نیکو و صوفیانه بفراویز. شیخ گفت: فرا پشت ما کنی. فرا پشت شیخ کردند. گربهای بود که پیوسته گرد شیخ برآمدی. آن گربه برخاست و گردِ شیخ برآمد. و بر آن مرقع شاشید. شیخ ما گفت: ما در آن بودیم تا خود را به جامه صوفیان بیرون آریم و ساعتی صوفی باشیم، این گربه بر صوفیی ما شاشید» (باب 2: 212).
3-12- شطحگویی شیخ که به ندرت دراسرارالتوحیدآمده است (FA)؛ «شیخ ما قرآن میخواندی، هروقت که به آیتی رسیدی که سوگند بودی گفتی: خداوندا! این عجزت تاکی بود» (باب 2: 311).
4-12- جامه یا تربت شیخ که مردم پس از وفات شیخ و در غیبت او با آن دفع بلا میکنند (FW)؛ «اگر وقتی قحطی و وبای و بلایی پدید آید، در آن ولایت، آن جامه شیخ بر سر نهاده به صحرا برند و جمله خلق بیرون شوند و دعا گویند و به حرمت آن جامه و شیخ، بر حق سبحانه و تعالی دهند. حق، آن بلا به کمال فضل خویش و به حرمت شیخ از ایشان دفع کند و مقاصد ایشان به حصول موصول گرداند» (باب 2: 134).
5-12- تحقق کرامت شیخ در آینده (تF)؛ «شیخ گفت: نه، او سگیست سگانش بدرند. هم در آن هفته احمد دهستانی را بکشتند و پاره پاره کردند» (باب 2: 67).
6-12- عامل جادویی به قهرمان داده میشود (1F)؛ «ابوسعید سه خلال به شیخ بوعمرو داد- بوعمرو یک خلال از آن خلالهای شیخ ما بدان آب بشستی و از آن آب به بیماران ولایت بردندی- حق به برکت آن دو شیخ- آن بیمار را شفا دادی» (باب 2: 154).
1-6-12- عامل جادویی خدمت خود را تقدیم میدارد و در اختیار کسی قرار میگیرد (9F)Y «او[ابوسعید] دهن بر گوش آن شیر نهاد و چیزی به گوش او فرو گفت. پس مرا بر آن شیر نشاند و موی گردن او به دست من داد... شیر برفت» (باب 2: 67).
2-6-12- عامل جادویی داده نمیشود (-F)؛ «روزی شیخ ابوسعید میرفت. ماری بیامد و خویشتن در پای شیخ میمالید. مردی با شیخ ما بهم بود. و از آن حالت تعجب میکرد. شیخ آن مرد را گفت: این مار به سلام ما آمده است. تو خواهی که تو را همچنین باشد؟ مرد گفت: خواهم. شیخ گفت: هرگز ترا این نباشد که میخواهی» (باب 2: 279).
3-6-12- واکنش منفی قهرمان سبب مجازات و کیفر ظالمانهای میشود (‗F)؛ «زکریا علیهالسلام اعتماد بر آن درخت کرد و گفت: یا رب! درخت را گوی تا مرا نگه دارد. گفت: اعتماد بر درخت کردی اکنون خودبینی که چه پیش آید پیش تو. چون درخت فراهم شد گوشه ردای او بیرون بماند. آن بدیدند. آره بیاوردند و بر درخت نهادند. به درازنا میبریدند تا به مغز سرِ زکریا علیهالسلام» (باب 2: 255).
13- راهنمایی (G)
تفاوت اصلی این عملکرد با عملکردهای پراپ در این است که در بیشتر حکایات عارفانه قهرمان است که متصوفه را راهنمایی میکند، چه در حضور آنها باشد و چه غایب باشد، اما در داستانهای پریان قهرمان هرچند انسان توانا و نیرومندی است، اما در عین حال به راهنمایی بعضی از حیوانات یا پدیدههای اطرافش نیازمند است.
1-13- راهنمایی در خواب (Gβ)؛ «شیخ بلقسم روباهی گفت مدتها از حق در میخواستم که یا رب درجه شیخ بوسعید به من نمای. یک شب رسولالله را به خواب دیدم، مرا گفت: درجه شیخ ابوسعید میطلبی؟ چون نگینی است در انگشتری»
(باب 2: 105). «بعد از وفات شیخ ما بروزی چند، یکی از بزرگان شیخ ما را به خواب دید، برتخت نشسته و میگفت: هرکه از شما ازین پس برآنچ ما را میرفته است درین حدیث ثبات گیرد پی افشارد او رست یابد و به مراد رسد» (باب 2: 369).
2-13- راهنمایی از طریق اشیا و اماکن (Ĝ)؛ «سالی دوسه دیگر به تحصیل مشغول بودم تا یک روز قلم از محبره برکشیدم سپیدبرآمد. تا سه بار قلم به دوات فروبردم سپید برآمد. برخاستم و پیش استاد امام رفتم. امام گفت چون علم از تو دست بداشت تو نیز دست ازو بدار. کار را باش» (باب 2: 119).
1-2-13- اشارت (g)؛ «زنی از بام افتاد و به کرامت شیخ در هوا معلق ماند. چون نگرستند دامن آن زن را در میخ ضعیف آویخته دیدند» (باب 2: 184). «باغبان صوفیان را به تاکستان خود دعوت کرد و چون در آغاز سال بعد که هنوز فصل انگور نبود به باغ خویش رفت دو خوشه انگور تازه در آنجا دید» (باب 2: 124).
3-13- هشدار و تحذیر غافلان (GY)؛ ابوسعید هنگام بیرون آمدن از هرات به مردم آن شهر گفت: «یا اهلَ هراة انّی اَریکُم بخیرٍ و انّی اَخافُ علیکُم» (باب 2: 229).
14- کشمکش (H)
«قهرمان و شریر به نبرد تن به تن میپردازند» (پراپ، 1368ب: 109)، «قرّایی مدعی به نزدیک شیخ آمد و گفت: ای شیخ! من آمدهام تا با تو چهلهای بدارم. شیخ سجاده بیفکند و آن مدعی سجاده هم پهلوی شیخ بیفکند و هر دو بنشستند» (باب 2: 125).
15- پیروزی بر شریر (І)
در حکایت چهله داشتن مدعی و شیخ ابوسعید، «هر روز بامداد که روشن شدی، شیخ بقوّتتر بودی و فربهتر و سرخ روی تر، و آن مدعی هر روزی ضعیفتر بود و نحیفتر و زرد رویتر. تا چنان شد از ضعف،که به نماز فریضه دشوار برمیتوانست خاست. از آن دعوی پشیمان گشت» (باب 2: 125).
16- کارسازی مصیبت یا کمبود (K)
این عملکرد و عملکردِکمبود (a) باهم یک زوج را تشکیل میدهند. داستان در این عملکرد به اوج خود میرسد (پراپ، 1368ب: 112). در حکایات اسرارالتوحید کارسازی معمولاً بدون اعمال زور و فریبکاری و به واسطه لطف و بخشش اولیاء و مشایخ (ابوسعید) انجام میگیرد و گاهی کارسازی توسط اشخاص دیگر انجام میگیرد که بیشتر شامل تامین مالی و پرداخت وام و بدهی صوفیان است؛ «شیخ کودک بود. پدر را گفت: مرا درین سرا یک خانه بنا کن. پدر او را خانهای بنا کرد در بالای سرای» (باب 1: 17)، «آن کودک طوّاف گفت: زر میباید... حسن زرِ همه بداد و زرِ ناطف آن کودک بداد» (باب 2: 96) و «درویش گفت ای شیخ! تو چه مردی و چه چیزی؟ شیخ گفت: ما را بر کیسه بند نیست و با خلق خدای جنگ نیست» (باب 2: 235).
1-16-کارسازی قانع کننده نیست (Ka)؛مثلاً سوالی عرفانی پرسیده میشود و پاسخ، شخص سائل را قانع نمیکند. (محمدمنور، 1366، فواید و حکایات: 262-261). «مردی از شبلی پرسید وصل چیست؟ شبلی گفت: دوجانب بیفکن [کارسازی قانعکننده نیست، زیرا مرد دوباره میپرسد] دوجانب چیست؟ شبلی گفت: بلندیی در برابر تو ایستاده است [و چون مرد منظور شیخ را درنمییابد قانع نمیشود] و دربارة بلندی میپرسد تا شبلی میگوید: دنیا و آخرت».
2-16-کمبود کارسازی نمیشود (اصلاً توانایی برآوردن آن را ندارند) (ø)؛ «آن شب بخفت چیزی سهمناک به خواب دید برجست و هر دو چشم ایشی درد خاست. هرچند دارو ساخت بهتر نشد. به همه اطبا التجا کرد هیچ شفا نیافت» (باب 2: 74).
17- بازگشت (↓)
عملکرد بازگشت در این دست قصهها بیشتر زمانی اتفاق میافتد که حاجتی برآورده شده یا پرسندهای به پاسخ سوال خود رسیده و به شهر و دیار خود برمیگردد؛ «عمران گفت: یا شیخ! نه او کریم است؟ شیخ گفت: الکریم الذی یعطی قبل السوال و یعفو قبل الاعتذار. یا عمران! بازگرد که جماعت در انتظارند. عمران خدمتی بکرد و بازگشت» (باب 2: 162).
18- انجام کار دشوار (M)
کار دشوار در حکایتهای عارفانه گاه در مورد فرامینی است که شیخ به متصوفه میدهد و گاه اتفاقاتی است که بهطور کلی وجود دارند؛ «در آن وقت که حسن مودب به خدمت شیخ بایستاد هنوز از آن خواجگی در باطن خواجه حسن چیزی باقی بود. یک روز شیخ او را آواز داد و گفت: یا حسن! کواره برباید گرفت و به سرِ چهارسوی کرمانیان باید شد و هر شکنبه و جگربند که یابی بخرید و در آن کواره نهاد و در پشت گرفت و به خانقاه آورد» (باب 2: 195).
19- حل مسأله دشوار (N)
بعضی از کارها پیش از زمان مقرر به وسیله شخصی که آن ماموریت را معین ساخته انجام میگیرد (پراپ، 1368ب: 129)؛ «حسن کواره در پشت گرفت و رفت و آن حرکت بر وی سخت عظیم آمد... به سر چهار سوی کرمانیان آمد و هر جگربند و شکنبه که دید بخرید و در کواره نهاد و در پشت گرفت و آن خون و نجاست به جامه و پشت وی فرو میدوید و او هر نفسی میمرد از تشویر و خجالت مردمان... آن وقت را که با خانقاه آمد از آن خواجگی و جاه با وی هیچ چیز نمانده بود» (باب 2: 196).
20- شناختن قهرمان (Q)
در اسرارالتوحید به خلاف داستانهای جادویی، قهرمان با یک انگشتر یا داغ یا دستمال و... شناخته نمیشود، بلکه عامل شناسایی قهرمان در روایتهای صوفیانه همان قدرت پیشگویی و کرامت و ضمیردانی وی است که سبب تمایز او از دیگر اشخاص قصه میشود؛ «قاضی ولایت سرخس قاضی سیفی بود. بکرّات کسان راست کرد تا شیخ ما را هلاک کنند. کس را زهره نبود که این اندیشه به خاطر درآوردی و شیخ ما فارغ بود» (باب 2: 173). در حکایت خیار تلخ خوردن غلام: «خواجه را نیز آرزو آمد، غلام خدمت کرد و پارهای فرا خواجه داد. دهقان به دهان برد، تلخ بود. گفت: ای غلام خیاری بدین تلخی و تو بدین خوشی میخوری؟» (باب 2: 78).
21- غفلت (Š)
یکی از عناصر تازه در اسرارالتوحید عملکرد غفلت است؛ «عریفی[9] بود در باورد توبه کرده بود. این عریف یک دینار زر بیاوردی و به حسن مودب دادی. حسن آن زر خرج کردی و مردمان بر آن اعتراض میکردندی و هرکسی سخنی میگفتندی و شیخ هیچ نمیگفت» (باب 2: 188). خواجهای شیخ ابوسعید را به خانهاش دعوت کرد. به سرای او ستونی بود بزرگ؛ «چون شیخ را چشم بر آن ستون افتاد گفت: لاستوائک حمَلتَ ما حملتَ [از استواء تست که توانستهای حمل کنی آنچه را حمل کرده ای]. چون این کلمه بر زفان شیخ برفت آن خواجه گفت: آری مرا چندین خرج افتاده است برین ستون و مشقتها تحمل کرده تا این ستون اینجا آوردهایم. شیخ ما گفت: سبحان الله! ما کجاییم و این مرد کجاست؟ هم بر پای از آنجا بیرون آمد» (باب 2: 238).
22- خاموشی (o)
عملکرد خاموشی کاربرد زیادی ندارد، اما یکی از نقش ویژه (عملکرد)های منحصر به فرد شیخ ابوسعید است. چند حکایت هست که ابوسعید طبق عادت مألوف خود سر به زیر افکنده و مدتی سکوت میکند و پس از آن راهنمایی میکند یا حتی چیزی نمیگوید؛ «آوردهاند که درویشی از عراق برخاست... از شیخ سوال میکرد که ای شیخ! حق پیر بر مرید چیست؟ و حق مرید بر پیر چیست؟ شیخ آن ساعت هیچ جواب نداد»
(باب 2: 162). در این عملکرد گویا ابوسعید با سکوت خود، وقفهای ایجاد میکند تا رویدادی به وقوع بپیوندد و در جای مناسب و به اقتضای حال و مکان پاسخ بدهد و یا کرامت خود را نشان بدهد.
23- پذیرفتن تحفه (Σ)
قبول کردن (Σ)؛ «جمعی آمدند از عراق و شیخ ما را فرجی آوردند... شیخ گفت: فرا پشت ماکنی» (باب 2: 212).
1-23- تحفه یا درخواست (دعوت) پذیرفته نمیشود (1Σ)؛ در بیشتر حکایتها شیخ درخواست افراد را نمیپذیرد؛ (شیخ نپذیرفت [درباره دعوت رزبان به باغ خود]
(باب 2: 124). «بسیار شفاعتها کردند تا باشد که شیخ اجابت کند، و رفتن در باقی کند. هیچ فایده نکرد و شیخ اجابت نفرمود» (باب 2: 148). «شیخ بوسعید گفت این نتوانم. [درمورد درخواست بوعبدالله باکو به اینکه شیخ هر پنج شنبه در خانقاه باکو مجلس گوید]» (باب 2: 84).
24- حادثه و اتفاق (€)
این عملکرد در بعضی از حکایتها همراه با کرامت میآید و در بعضی دیگر نه؛ «اسب شیخ خطا کرد و به سر درآمد. شیخ از اسب بیفتاد» (باب 2: 158). در روایاتی که حادثه محسوسی در آن به وقوع نمیپیوندد و معمولاً کرامت از لون سخنان موثر شیخ است، این عملکرد حذف میشود.
25- رسوایی قهرمان دروغین (Ex)
این عملکرد گاهی با عملکرد بازشناسی قهرمان واقعی در یک کروشه قرار میگیرند؛ زیرا شناسایی قهرمان واقعی خود به منزله رسوایی قهرمان دروغین هم هست. در این حکایات، قهرمانان دروغین معمولاً مدعیان تصوف و زاهدان هستند. «گفتند: روز شنبه مجمعی سازیم و شیخ را با جمله صوفیان بردار کنیم بر سر چهارسو. این آوازه در شهر منتشر شد و آن طایفه که معتقدان بودند رنجور گشتند و صوفیان اندوهگن شدند»
(باب 2: 69).
26- مجازات (U)
در داستانهای اسرارالتوحید دوگروه مجازات میشوند: 1- منکران، دشمنان و بدخواهان و 2- قهرمانان دروغین و صوفیان غافل و خطاکار؛ «آن درویش بازنگرست اژدهایی دید سیاه،... چون آن درویش را نظر بر وی افتاد، روح با زو بنماند... و هوش از وی برفت و بیفتاد» (باب 2: 100).
1-26- پشیمانی و ندامت از عمل یا سخن اشتباه (1U)؛ «خویشتن را بسیاری ملامت کردم که این چه بود که من کردم. همه جهان آدمی طلب میکردم که مرا ازین بیابان مهلک برهاند و براهی دلالت کند. مردی صوفی،... یافتم و چنین غافل ماندم تا او برفت»
(باب 2: 66).
1-1-26- شرم و تشویر و خجالت زدگی از کار خطا (Uq)؛ «خواجه امام حسن عظیم خجل شد و بشکست» ( باب2: 186) و « شرم داشت که برخیزد از خجالت اگرچه بیدار بود» (باب 2: 150).
2-26- قهرمان دروغین یا شریر بخشیده میشود (Uneg)؛ «شیخ بلحسن به نزدیک شیخ بوسعید درآمد و گفت: ای شیخ! نظری بهیبت بکردی، نظری برحمت بکن. شیخ بوسعید دست به وی فرود آورد. قاضی، درحال، با جای آمد و برخاست و برفت» (باب 2: 138).
27- تحول (q)
یکی از پربسامدترین و شاخصترین عملکردهای داستانهای اسرارالتوحید، عملکرد تحول است که همیشه پس از کرامت شیخ یا سخن نافذ و موثر وی برای فرد منکر یا غافل اتفاق میافتد. در حکایتهای اسرارالتوحید شاید به کمتر داستانی بتوان برخورد که عملکرد تحول در آن نباشد. این عملکرد در بعضی ازحکایات به تنهایی وجوددارد؛ «لرزه بر من افتاد» (باب 2: 63)، «چون او آن بدید رنگ رویش بگشت» (باب 2: 71)، «گریه بر من افتاد از آن حدیث» (باب 2: 115) و «من بیهوش افتاده و از دست بشده» (باب 2: 60).
1-27- معمولاً در حکایات متعددی پس از تحول درونی بازنمودی عینی و بیرونی وجود دارد که سبب توبه فرد منکر میشود و با علامت (y)نشان داده شده است. مواردی چون: توبه، عذرخواهی، به راه خود رفتن یا بازگشتن، اسلام آوردن، استغفار و... (قافلهباشی و بهروز، 1386: 128)؛ «آن انکار و داوری با شیخ ما از درون او برخاست و صافی ببود» (باب 2: 84)، «استاد بخاست و استغفار کرد» (باب 2: 83) و «بنو مسلمان شدم و هر مال و نعمت که داشتم در راه شیخ فدا کردم و بخدمت شیخ بایستادم» ( باب2: 63).
2-27- تحول و بازنمود آن به طور همزمان اتفاق میافتند و آن چیزی جز سماع و رقص صوفیانه نیست (qy)؛«شیخ با سرِ سماع شد و نعره فرا زدن ایستاد» (باب 2: 140).
3-27- تعجب و شگفتزدگی (qa)؛«همگنان تعجب کردند» (باب 2: 166).
4-27- تحول درونی و نامرئی (qq)؛ «از سیاست نظر او و پاکی خرقه و چهره او حرمتی در دل من آمد» (باب 2: 121) و «چون چشم من بر جمال وی افتاد، عاشق وی شدم»
(باب 2: 118).
1-4-27-تحولِ معمولِ صوفیانه (1q)؛ «شیخ بوعبدالله را وقت خوش گشت» (باب 2: 85) و «حالتی خوش برفت» (باب 2: 107).
28- عروسی (w)
در این حکایات عروسی به معنایی که در قصههای پراپ هست، وجود ندارد. در قصههای عامیانه معمولاً قهرمان پس از جستوجو و پیدا کردن شاهزاده خانم، پاداش میگیرد. این پاداش میتواند نشستن بر تخت سلطنت باشد. گاهی اوقات قهرمان قصه با خود شاهزاده ازدواج میکند. در حکایتهای عارفانه مثل اسرارالتوحید، عملکرد عروسی به گونهای دیگر است. عروسی در این حکایات شامل پاداش و شکرانه است. در قصههای عارفانه مثل زندگانی ابوسعید چون اتفاقات دچار دگردیسی میشوند؛ عروسی بیشتر در کسوت پاداش و جایزه نشان داده شده است. در این دست روایات هیچکس به دنبال شی گم شده یا قهرمان قربانی نمیگردد تا پس از یافتن آن عروسی سر بگیرد. عروسی با شاهزاده در قصههای جن و پری معمول است و پایان بخش بیشتر این قسم قصهها نیز هست. در اسرارالتوحید جایزه که نمود وارونة عروسی است به صورت پاداش و یا بخشش خرقه و چیزهای دیگر معمولاً از سوی قهرمان به اشخاص دیگر داده میشود. در حالی که در داستان عامیانه همیشه قهرمانان هستند که پاداش میگیرند.
1-28- جایزه و پاداش (Ŵ)؛ «قوّال این بیت میگفت: ... شیخ کسی فرا نزدیک قوال فرستاد که آن یک اسب بحکم تست که پالانی ست» (باب 2: 139) و «جماعتی را از دیه خانقاه راست کرد که امسال خراج شما نخواهم تا شما به محفّه دستی شیخ را به میهنه برید. و محفّه راست کردند و شیخ را، بر دست به میهنه بردند» (باب 2: 149-150).
1-1-28- به شکرانهای دعوتی میسازند و صلا در میدهند (شکل دیگری از جایزه) (ẅ)؛«و آن شب آن دعوت ساخته آمد» (باب 2: 153) و «بفرمود تا آن را بفروخت و درویشان را دعوتی کردند» (باب 2: 187).
3-2. شخصیتهای داستانی اسرارالتوحید
از دید پراپ ویژگی و مشخصههای معنایی شخصیت چندان مهم نیست، بلکه همه هستی شخصیت در نقشی خلاصه میشود که در داستان به عهده دارد (اخوت، 1371: 145). به عقیدة او، هفت شخصیت در قصه حضور دارد: شریر، بخشنده، یاریگر، شاهزاده خانم، گسیل دارنده، قهرمان و قهرمان دروغین (خدیش، 1387: 53). به نظر پراپ، سه حالت برای شخصیتهای قصه امکان دارد: 1- شخص دقیقاً در حوزة خودش عمل میکند،
2- یک شخص در چند حوزه عمل میکند و3- چندین شخص در یک حوزه عمل میکنند (پراپ، 1368ک: 124-122).
در داستانهای اسرارالتوحید، شخصیتها از جهت اهمیت و بسامد کاربردی که در قصه دارند به دو دسته اصلی و فرعی تقسیم شدهاند؛ دسته نخست عبارتند از: شخصیت قهرمان، شریر، نیازمند. دستهدوم: قهرمان دروغین، یاریگر، بخشنده، غافل، شیء یا شخص مورد جستوجو. مثلث و محور شخصیتها را گروه اول تشکیل دادهاند. در تمام این حکایات همیشه شرارت و کمبود در تقابل با شخصیت قهرمان (ابوسعید) قرار میگیرد و پیرنگ قصه را میسازد. شخصیتهای کمرنگتر (دسته دوم)، همگی در سایة این سه شخصیت اصلی نقش خود را ایفا میکنند و به اصطلاح داستان را برای مخاطب خواندنیتر جلوه میدهند. ابوسعید قهرمان اصلی کتاب اسرارالتوحید است. پس از او مشایخ دیگر نظیر ابوالحسن خرقانی و محمد معشوق طوسی نیز نقش قهرمان را ایفا میکنند. پراپ در ریختشناسی قصه گفته است: «قهرمان آن شخصی است که با برخوردار شدن از وسیله سحرآمیز، آن را بهکار میگیرد یا به خدمت خود در میآورد» (پراپ، 1368ک: 80).
در روایات داستانی صوفیانه وسیله سحرآمیز همان کرامت ویژة مشایخ است که در بخش عملکرد کرامت آن را توضیح دادهایم. شخصیت شریر هم شامل اشخاصی است که ابوسعید را انکار میکنند و با وی سر دشمنی دارند؛ مثل قاضی صاعد، مسبح شحنه، ابوالحسن تونی... و هم دزدان، بدخواهان و محتسبان و اشخاص دیگر. نیازمندان در اسرارالتوحید خود به دودسته اند؛ گروهی بی بضاعتان و مفلسان و گروه دیگر صوفیان و درویشانی که برای حل واقعه و مشکل عارفانه به او رجوع میکنند. قهرمان دروغین در جایی درویشان غافل و در مواردی بعضی مشایخ مثل ابوالقاسم قشیری هستند.
به گفتة پراپ یکی ازمهمترین صفات یک یاریگر، دانش غیبی است
(پراپ، 1368ب :167). در اینجا شخصیتهای یاریگر به جز مشایخ از دانش غیبی برخوردار نیستند. هرجا که ابوسعید کنش قهرمان و یاریرسان را با هم دارد، میتوان گفت از این نیرو بهره میگیرد. او صاحب بصیرت است و بر ضمایر اشخاص اشراف دارد. همچنین دیگر اولیا مانند حضرت محمد(ص) و عرفایی چون بایزید بسطامی نیز دانش غیبی دارند و گاه در خواب یا واقعه قهرمان را یاری میکنند. یاریگران در اسرارالتوحید حسن مودب، اژدها و دیگر حامیان ابوسعیداند. بخشندة بلاواسطه در این حکایات خداوند است. شی مورد جستوجو معمولاً کمبودهای عارفانه است که در باطن صوفیان اتفاق میفتد.گاهی نیز پول یا هرچیز مادی دیگر است.
حالات سه گانة شخصیتها در اسرارالتوحید چنین است: برای حالت نخست که شخص فقط در حوزة خودش عمل میکند، مثل قاضی سیفی که قصد هلاک ابوسعید را داشته است در حکایت ص 173-172. در حالت دوم که شخصی در چند حوزه عمل میکند حسن مودب را میتوان نام برد. او گاهی یاریدهنده و گاهی نیازمند و حتی در بعضی حکایات شخص غافل و بیخبر است. در حالت سوم که چند شخص در یک حوزه عمل میکنند مثلاً باید از قاضیان، محتسبان، مفتیان و دانشمندان، بعضی از صوفیان اهل شرع، بعضی از عوام و ... نام برد که در پی انکار ابوسعید هستند و در نقش شریر عمل میکنند.
3-2-1. حرکتهای قصه
حرکت در داستانهای اسرارالتوحید؛ یعنی آغاز قصه با یک کمبود یا شرارت و ختم شدن آن به رفع کمبود یا تحول روحی و فکری. به نظر پراپ در قصه هر کنشی با یک نقش ویژه (عملکرد) برابر نیست، بلکه اگر حرکتی نقش مهمی در پیشبرد حرکت داستان به عهده داشت نقش ویژه است (اخوت، 1371: 49). در اسرارالتوحید بیشتر حکایات از نوع یک حرکت هستند. نکتة قابل توجه در حرکتهای حکایات اسرارالتوحید آن است که در تعدادی از داستانها، حرکتهای مستقیم که از بسامد بالایی برخوردارند، دارای چند بخش فرعی مستقل و درعین حال مرتبط با هم هستند؛ یعنی در حکایت اصلی حکایتی تمام میشود و حکایت دیگری پس از آن آغاز میشود که به نوعی دنباله و مکمل قصۀ قبلی است. شگرد قصه در اسرارالتوحید انگشتشمار است، اما وجود دارد. مثلاً یکی از مریدان در دل حکایت مادر، حکایتی فرعی که بیارتباط با داستان اصلی نیست را تعریف میکند؛ «خواجه بوبکر مودب گفت که ... شیخ ما در میانة مجلس گفت: استاد امام دیر میرسد...» (حکایت صص 79-77 و حکایت صص 93-94 درباره بلحسن تونی).
یک حرکت مستقیماً حرکت دیگری را دنبال میکند.(a)---------------›› (k) (پراپ، 1368ک: 144).
بیشتر داستانهای اسرارالتوحید از نوع یک حرکتیاند. مثلاً شخصی به انکار شیخ برخاسته است. شیخ از ضمیر او باخبر است و سخنی میگوید یا عملی انجام میدهد که شخص منکر به اشتباه خود پی میبرد و توبه میکند. یک حرکت در حکایت وجود دارد؛ یعنی از عملکرد انکار به کارکرد توبه ختم میشود. مثلاً در حکایت منکران ابوسعید (صص 103-102 و حکایت ص 150: از ابوالفضل نوقانی روایت کردهاند...).
نتیجهگیری
با ریختشناسی این اثر و بررسی اجزای سازندة حکایتهای آن و ارتباط این اجزاء در یک ساختار کلّی، هدف اصلی مصنف را به جای نگاه به محتوا از منظر شکل و ساخت مورد مداقه قرار دادیم و درنهایت به یک نظر واحد رسیدهایم که اسرارالتوحید سوای برخی جانبداریهای مؤلف آن و پارهای مبالغهگوییهای باورنکردنی، اثر منسجمی است که در آن محتوا و ساختار به موازات هم به سمت هدفی آموزشی عرفانی «Didactic» پیش میرود. دادههایی که از تحلیل عملکردهای مهم اسرارالتوحید به دست آمد جهتگیری تعلیمی اثر را به خوبی نشان میدهد. کاربرد فراوان کرامت، تحول و توبه، نیازهای عارفانه (واقعه- قبض- سوال صوفیانه)، تنبیهات اخلاقی و عرفانی که کارکردهای بنیادین هستند، دقیقاً نمایشگر جوانب تعلیمی و آموزندة اسرارالتوحید است.
پس از تقسیمبندی و جداسازیعملکردهای اسرارالتوحید و شناسایی آنها مشخص شد کارکردهای کرامت، تحول (بیهوشی- نعرهزدن- گریستن و...) و بازنمودِآن (توبه و کارهای دیگر)، کمبود (عرفانی- مادی) و عنصر زوج آن (رفع کمبود)، غفلت و تنبیه، شرارت و انکار، بسامد بالایی دارند. بسامد کارکردهای فوق در 327 حکایتِ ریختشناسی شده کتاب در نمودار (1) ارائه شده است.
عاملجادویی (خارقالعاده) در اسرارالتوحید،کرامات ابوسعید اعم از کرامتهای گفتاری (سخنان نافذ)، اشراف بر ضمایر، فراست، خوارق عادات، برکت نظر شیخ، جامه، خلال، یا رباعی شفابخش اوست و برخلاف قصههای پریان بر اثر ریاضات عرفانی و مرتبه مشاهده و حقالیقین و بدون واسطه به ولی اعطا میشود یا به واسطه ولی برای نجات یک قربانی یا شفای بیمار و موارد دیگر بخشیده میشود. در تحلیل و ریختشناسی 327 حکایت از اسرارالتوحید، تعداد 372 کرامت یافت شد (که بعضی از حکایات دارای دو یا سه مورد کرامت بوده و تعداد اندکی از حکایتها فاقد هرگونه کرامت است). در این تقسیمبندی کرامت گفتاری 159، خرقعادت 71، پیشگویی 34 و اشراف بر ضمایر 108 مورد وجود دارد که در نمودار (2) نشان داده شده است.
نمودار (1): عملکردهای پربسامد اسرارالتوحید
منبع: یافتههای پژوهش
نمودار (2): تعداد کرامات ابوسعید ابوالخیر در اسرارالتوحید
منبع: یافتههای پژوهش
یکی دیگر از عملکردهای قابل توجه، عروسی است که با قصههای پریان تفاوت دارد. چنان که اشاره شد عروسی در داستان عامیانه پایان بخش قصهها است و مذاق مخاطب قصه را با سور و شادمانی و پایان خوش و دلپذیر خویش شیرین میکند، اما در روایات صوفیانه چون کارکردها دگرسان هستند و تعقیب و گریز و جستوجو برای شاهزاده خانم وجود ندارد، کارکرد پاداش، جانشین عروسی شده است. در قصة عامیانه قهرمان عروسی میکند، اما در حکایت عرفانی قهرمان (شیخ) جایزهای به مریدان خویش میدهد، یا خرقه خود را به آنها میبخشد و یا به شکرانة گشایش مشکل، سماع میکند و بساط سفره ترتیب میدهد.
محمدمنور در اغلب حکایات با استفاده از نقل قولهای غیر مستقیم از جمله: آوردهاند که- درآن وقت که..؛ خود را در پس اقوال پنهان کرده است و با چهرهای حق به جانب به گونهای بیطرفانه صحبت کرده و خود را از طعن و نقد مستقیم دور نگاه داشته است. وی با وجود تظاهر به بیطرفی در پی جبههگیری علیه مخالفان و حتی برخورد مغرضانه با آنها است. چهرة ابوالقاسم قشیری را بهگونهای ترسیم کرده است که مخاطب ناآگاه و بیگانه با تصوف ایرانی، قشیری را فردی منکر، بدخواه، حسود، عاجز و درمانده درطریقت و تصوف میپندارد. محیط تخاصمی و رقابتی نیز یکی از عواملی است که مؤلف را وادارکرده است که برای مقبول واقع شدن هرچه بیشتر جدّ خود از ابزار کرامت سود جوید و یا بعضی از چهرههای سرشناس عصر ابوسعید از علما و فقها گرفته تا قاریان و حتی صوفیانی نظیر قشیری و ابوعبدالله باکویه را تخطئه کند. چون شیخ ابوسعید شخصیتی است که طریقتی شبیه به ملامتیّه داشته و کوشش وی مصروف بر تخریب نفس و خودبینی و نفی ریا بوده است، از این رو، زندگی وی خواه ناخواه در تعارض با عدهای از مردم زمانة خودش قرار میگرفته است و این خود سرنخی به دست نوادهاش محمد منور داده تا با بهرهگیری از رفتارهای ملامتی ابوسعید به توجیه حکایتهای خویش بپردازد.
محمد منور با قابلیت بالای داستان پردازی و ابداع کرامات عجیب و دور از انتظار برای ابوسعید، پررنگ ساختن حوادث جزئی،گرهافکنی و تعلیق در داستان، استفاده از سبک ساده در عصر سیطرة سبک فنی و بهکارگیری جملات سازگار با اقتضای حال و مکان و مخاطب در عمق خوانندة اثر خود، نفوذ کرده و زمینة اعجاب، تحسین و تغییر و تحول او را فراهم ساخته است. ظرفیت محمدمنور در پرداختن به چنین روایاتی او را به یکی از موفقترین نویسندگان داستانهای عارفانه فارسی بدلکرده است. تاثیر حکایات اسرارالتوحید روی بزرگانی نظیر عطار و مولانا بسیار بارز است.
سه ویژگی سبک ساده و گیرا، شخصیتسرشناس ابوسعید و استفاده بجا از عملکرد کرامت در روایت عارفانه، مثلث برتری و موفقیت محمد منور را میسازد. شگرد روایت پردازی او در اسرارالتوحید به صورت زیر است:
الف)انکار/ شرارات/ نیاز←(گرهافکنی)
ب)کرامتابوسعید← (نقطهاوج- بزنگاه)
ج) شکست مخالف/ توبه، تحول /کارسازی نیاز← (گره گشایی پایانی)
روایت در اسرارالتوحید خطی و ساده و شخصیتهای آن تیپهای شخصیتی یک بعدیاند و مثل آثار داستانی جدید، پیچیده و حلقوی نیست. در حکایات منقول از محمد منور، مخاطب سرنخ را گم نمیکند و میداند در کجای قصه قرار گرفته است و حتی در موارد بیشمار پایان خوش داستانهای تعلیمی صوفیانه را حدس میزند. راوی نیز همچون رمان امروزین از تکنیکهای سینمایی و جریان سیال ذهن استفاده نکرده، و به مقتضای زمان خود از این مسائل بیخبر است.
ایدة اساسی تالیف حکایات صوفیانه نظیر اسرارالتوحید، تنبیه و تربیت و آگاهی مریدان، نشان دادن رتبه و جایگاهمعنوی شیخ یا مرشد، ترویج اخلاق و تعلیم سلوک عارفانه است. در مقابل افسانههای مردمی مانند قصههای جن و پری روسی یا هزار و یک شب، بیشتر برای سرگرمی مخاطبان و یا بگفته یکی از محققان، تقویت قدرت تخیل سازندگان آن نوشته شده و در لابهلای آنها، پیامهای اخلاقی هم گنجانده شده است. بنابراین، این تفاوت بنیادین بین داستانهای عارفانه و افسانههای عامیانه باعث شده عملکردهایی مانند: طلسم کردن، آدمخواری، شیشه عمر، بخشنده مجبور، راهنمایی با ردّ خون، مسابقه، نشانه و داغ، تعقیب شگفت انگیز قهرمان، تغیر شکل و مسخ شدن، غیب شدن و پاداشهایی نظیر ازدواج با دختر شاه یا نشستن بر اورنگ شاهی و... که مربوط به قصههای فولکلور است، حذف بشود و به جای آنها عناصر: تحذیر، بشارت، کرامت، غفلت، توبه و تحول که مختص داستانهای عارفانه است، جایگزین شود.
[5]- مقصود کتاب ریختشناسی قصه ترجمة مدیا کاشیگر است.
[6]- منظور کتاب ریختشناسی قصههای پریان ترجمة فریدون بدرهای است.
[8]- فریدون بدرهای در ترجمه ریختشناسی قصههای پریان برای (Function) معادل فارسی خویشکاری را به کار برده است که البته چندان مناسب نیست و مفهوم اصلی را نمیرساند. کاشیگر نیز واژه فونکسیون را استفاده کرده و در ادامه آن را کار ترجمه کرده است (کاشیگر، 1368: 52). اگر کار را به معنی کارکرد بدانیم معادل بهتری برای (Function) خواهد بود. بنابراین، در این مقاله برای (فانکشن) معادل عملکرد که با کارکرد نیز قرابت بیشتری دارد، استفاده شده است.