امروزه استعاره به یکی از موضوعات مطرح در مطالعات ترجمه تبدیل شدهاست که از آن برای شناخت و ارزیابی قابلیتهای ترجمه و شیوههای انتقال میانزبانی استفاده میشود؛ بهعبارت دیگر، به زعم برخی محققانِ ترجمه و زبانشناسیشناختی، استعارههای شناختی پُلی میان زبان، اندیشه و نظام ادراکی هستند. از این رو، به وسیلة این دسته از استعارهها میتوان توانمندی مترجم در انتقال معنا از زبان مبدأ به زبان مقصد را سنجید و از سوی دیگر، میتوان نزدیکی و درستی متن مقصد و مبدأ را بررسی کرد و اختلافهای فرهنگی و زبانی میان دو متن را جستجو کرد:
«حوزة مذهب اگر نگوییم کاملاً، اما بسیار به مفهومسازی اسـتعاری وابـستهاسـت. اسـتعاره در این گفتمان، کارکرد توضیحی و شناختی دارد؛ چراکه این حوزه علاوه بر اینکـه بـسیار انتزاعـی است و از دسترس تجربة حسی دور است، حاوی مفاهیم محوری دربارة خدا، روح، جهان آخـرت و... است که همواره به عنـوان عقایـد متـافیزیکی دسـتنیـافتنی و متعـالی مطرح بودهاند و امکان فهمشان بدون ساختاربندی آنها در قالب حوزههایی کـه بـه دریافـت حـسی نزدیکتراَند، وجود ندارد» (نورمحمدی، ۱۳۸۷: ۸۵).
با این توضیح، از آنجا که نهجالبلاغه جزو متون دینی است و پس از قرآن در بین مسلمانان و ایرانیان جایگاه والایی دارد، ترجمههای مختلفی از آن به زبان فارسی صورت گرفتهاست. از این رو، نگارندگان در تحقیق حاضر، دو ترجمة محمدجعفر شهیدی و علینقی فیضالاسلام را برگزیده و به بررسی خطبة جهاد در آن پرداختهاند. نگارندگان این خطبه را غیر از اهمیت و اشتهارش در میان خُطَب نهجالبلاغه، به واسطة کوتاه و ادبی بودن و داشتن مفاهیم انتزاعی متعدد، موردی مناسب برای ارزیابی فرضیات خویش دانستهاند.
از مسائل نسبتاً مهمی که در رویکرد استعارة شناختی مطرح شد، «دریافت شباهتها و تفاوتهای میانفرهنگی استعارههای شناختی یا مفهومی بود؛ بدین معنا که برخی از این استعارهها را میتوان در بسیاری از زبانها یافت، در حالی که برخی استعارهها شمول کمتری دارند و از زبانی به زبانی دیگر فرق میکنند» (Kövecses, 2000: 205). سؤالی که مطرح میشود اینکه در فرایند ترجمه چه اتفاقی برای استعارهها میافتد؟ این سؤال دوسویه دارد: یک جنبة زبانشناختی و یک جنبة مفهومی که در بر دارندة دو پرسش دیگر است: چگونه تفاوتهای فرهنگی بر ترجمة تعابیر استعاری اثر میگذارد؟ ترجمة تعابیر استعاری بر بیان استعاری آنها در زبان مقصد چه اثری میگذارد؟
هدف نگارندگان این است که با توجه به اختلاف رویکرد مترجمان، نزدیکی این دو ترجمه به متن اصلی را بررسی کنند. لذا از میان ترجمههای موجود، ترجمههای شهیدی و فیضالاسلام را برگزیدند که اولی ادبیتر و دومی شرحگونه است تا به مطالعة استعارة شناختی در این دو متن بپردازند و نکات مشترک و ویژگیهای خاص ترجمهها با متن مبدأ را بررسی کنند.
پیشینة پژوهش
دربارة نهجالبلاغه پژوهشهای فراونی با رویکردهای مختلف صورت گرفتهاست. در این بخش به بررسی پژوهشهای استعارة شناختی در نهجالبلاغه و مطالعة ترجمههای آن میپردازیم. پژوهشهایی که به مطالعة استعارة شناختی نهجالبلاغه پرداختهاند، اندک است. از میان آنها میتوان به مقالة مستخرج از پایاننامة مهتاب نورمحمدی با عنوان «تحلیل مفهومی استعارههای نهجالبلاغه (رویکرد زبانشناختی)» (1391) اشاره کرد که به مطالعة نهجالبلاغه بر اساس نظریة معاصر استعاره پرداختهاست و به این نتیجه رسیده که استعارههای نهجالبلاغه بر اساس نظریة استعارة شناختی معاصر قابل مطالعه است. شیرین پورابراهیم در مقالهای با عنوان «بررسی روشهای ترجمة استعارههای مبتنی بر طرحوارة حرکتی در نهجالبلاغه با رویکرد معنیشناسیشناختی به ترجمه» (1395) به مطالعة انواع دهگانة ترجمة استعاره از سوی الهراسی پرداختهاست و به این نتیجه رسیده که ترجمة استعاره از دیدگاه شناختی با اتکا به طرحوارة حرکتی میتواند چالشها و ناهماهنگیهای روشهای سابق ترجمه را از بین ببرد و استعارهها را بهخوبی منعکس کند.
از میان پژوهشهایی که به بررسی ترجمههای نهجالبلاغه پرداختهاند، میتوان به مقالة رضا ناظمیان و حسام حاجمؤمن با عنوان «ساخت و بافت در ترجمة متون دینی، بررسی مقایسهای دو ترجمه از نهجالبلاغه (شهیدی و دشتی)» (۱۳۹۲) اشاره کرد. این مقاله به بررسی دو ترجمة فوق از نهجالبلاغه بر مبنای ویژگیهای متنی و اصول نظری ترجمة متون دینی میپردازد. عنوان مقاله گویای کلّی بودن آن است. محققان اگر پژوهش خود را محدود به چند خطبه میکردند، به نتایج ملموستری میرسیدند. همچنین میرحسینی و زارعی کفایت در مقالة مشترک خود با عنوان «بررسی ترجمههای صُوَر خیال در دو خطبة الجهاد و الملاحم (با تکیه بر ترجمههای دشتی، شهیدی، قرشی و فیضالاسلام)»، ضمن بررسی ترجمههای فوق به این نتیجه رسیدهاند که دشتی، شهیدی و قرشی در ترجمة بیشتر جملهها به لفظ توجه نمودهاند و ترجمة تحتاللفظی ارائه کردهاند، اما فیضالاسلام اساس کار خود را بر محور ترجمة تفسیری نهادهاست. همچنین، ترجمة شهیدی، ادبی است و زبان ترجمة دشتی، تازهتر است. مسبوق و همکارانش در مقالة «تعادل واژگانی و اهمیت آن در فهم متن (موردکاوی پنج ترجمة فارسی از خطبههای نهجالبلاغه)» میزان موفقیت مترجمان در تحقق برابری واژگانی را بررسی کردهاند و به این نتیجه رسیدهاند که برخی مترجمان به سبب ناآگاهی از لایههای مختلف معنایی واژگان و نداشتن شناخت کافی از برخی مؤلفههای معنایی، همچون پدیدة چندمعنایی و نیز معنای مطلق و نسبی واژگان نتوانستهاند ترجمة دقیقی ارائه دهند.
بررسی پژوهشهای پیشین نشان میدهد که تاکنون پژوهشی با رویکرد استعارة شناختی و تأثیر آن در ترجمة خطبههای نهجالبلاغه انجام نشدهاست. از آنجا که این مباحث اهمیت بالایی در ارزیابی و ماهیت ترجمهها در متن مقصد دارد، پژوهش حاضر به بررسی این مهم در خطبة جهاد میپردازد.
روش پژوهش
با استفاده از رویکرد شناختی میتوان به تحلیل شیوة ادراک گوینده/ نویسنده/ مترجم پی برد. این تحلیل را میتوان در سه سطح انجام داد: سطح زبانی، سطح مفهومی و سطح پردازشی. تشخیص این سه سطح از یکدیگر برای تحلیل استعاره بسیار مهم است؛ زیرا هر سطح نیاز به نوع متفاوتی از تحلیل دارد. برای تحلیل عمقی استعاره نیاز به مشخص کردن سه عامل داریم: نخست در نظر گرفتن استعاره به عنوان کلمه، ترکیب یا عبارت (= سطح زبانی)، دوم معنای استعاری (چیزی که به صورت استعاری به آن اشاره میشود، معنای غیرواقعی) (= سطح مفهومی)، سوم شباهت یا ارتباط میان دو چیز (سطح پردازشی) (به نقل از: هاشمی، 1392: 77ـ78).
از آنجا که استعارههای مفهومی پدیدهای وابسته به الگوهای فرهنگی هستند، تولید و تفسیر آنها بدون اشاره به الگوهای فرهنگی امکانپذیر نیست، حذف یک الگوی فرهنگی با نفوذ در متن مقصد در ترجمه، منجر به حذف یا تفسیر اشتباه تمام استعارههای مفهومی وابسته به آن در زبان مقصد میشود. بنابراین، ناآگاهی مترجم از تأثیر الگوهای فرهنگی غیرمشترک در تولید و تفسیر استعارههای متن اصلی و یا محدودیتهای دیگر برای بازسازی آنها در متن مقصد، منجر به حضور نداشتن بیشتر استعارههای وابسته و الگوهای فرهنگی آنها در ترجمه میشود. این در حالی است که استعارههای وابسته به الگوهای فرهنگ مشترک را بهوضوح در متن مقصد میتوان ترجمه و بازسازی کرد؛ زیرا مترجم از تأثیر این الگوها بر استعارههای مفهومی زبان هدف آگاهی دارد و استعارهها را بر اساس آنها ترجمه میکند.
با توجه به آنچه گفته شد، نویسندگان پس از انجام مراحل سهگانة نامبرده، استعارهها را طبق نظر مندلبیت در دو گروه استعارههای مشترک و متفاوت قرار دادهاند و هر یک را بر اساس دلایل اشتراک و افتراق آنها تحلیل کردهاند.
1. مبانی نظری
لیکاف و جانسون معتقدند که استعاره محصول زبان نیست، بلکه نخست در اندیشه اتفاق میافتد؛ یعنی ما نه تنها با استعاره صحبت میکنیم، بلکه دنیا را نیز با استعارهها درک میکنیم (Lakeoff & Jonson, 2003: 140). بنابراین، «ادراکات مشترک فرهنگی که مردمشناسان به عنوان قسمت بزرگی از تعریف فرهنگ مشخص میکنند، اغلب میتواند بیانگر ادراکات استعاری باشد، بهویژه وقتی که به برخی پدیدههای انتزاعی، مانند زمان، عشق، مرگ، ارزشهای اخلاقی، نهادهای سیاسی و اجتماعی اشاره دارد. در چنین مواردی، استعارههایی که ما برای فهم این مفاهیم بهکار میبریم، در شناخت شیوهای که ما این مفاهیم ذهنی را در فرهنگ تجربه میکنیم، بسیار مهم هستند» (Kövecses, 2005: 1-2)؛ چراکه استعارهها از سویی در شناخت نحوۀ ادراک فرد از محیط پیرامون نقش دارند و از سوی دیگر، تبیینکنندة دیدگاه و تجربههای فیزیکی و فرهنگی مؤثر بر اندیشۀ افراد هستند.
پایۀ استعاره، تجربههایی است که ما از قِبَل تعامل با محیط بیرون بهدست میآوریم. قسمتی از این تجربهها، تجربۀ فیزیکی و جسمی ماست که از نظر یکسان بودن فیزیک بدن انسان، استعارههای آنها جهانیترند و شق دیگر تجربۀ ما از باورهای فرهنگی، اعم از اجتماعی، مذهبی و... نشأت میگیرد و چون در هر فرهنگ آداب، رسوم و باورهای خاصی رایج است، لذا استعارهها از فرهنگی به فرهنگی دیگر متفاوت میشوند؛ بهعبارت دیگر، فرهنگ به مثابۀ فیلتری برای گزینشهای استعاری و مفهومیسازی کاربران زبان عمل میکند و «اگرچه استعارهها در تجربۀ جسمی ما ریشه دارند، اما با ادراکهای فرهنگی شکل میگیرند و در محیط فرهنگی مفهومی میشوند» (Yu, 2008: 247).
تأثیر فرهنگ بر شکلدهی و مفهومی کردن استعارهها تا جایی است که ممکن است معانی که در زبانهای متفاوت برای ارجاع به یک مفهوم واحد بهکار میرود، از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت باشد. علاوه بر این، نباید از اختلافهای درونفرهنگی که موجب اختلاف استعارهها میشود، غافل شد.
در چند دهة اخیر با گسترش مطالعات شناختی دربارة استعاره و فرهنگ، رویکردهای شناختی جدیدی در تحقیقات ترجمه شکل گرفتهاست (Newmark, 1988; Schäffner, 2004; Sjørup, 2013 Burmakova; & Nadezda, 2014 & etc.). از آنجا که در این رویکردها، استعاره در سطح مفهومی بررسی میشود، ترجمه از سطح زبانی وارد سطح مفهومی میشود. پس همچنان که مندلبیت اشاره کرده، در این رویکرد، ترجمه صرفاً انتقال زبانی به زبان دیگر نیست، بلکه شامل انتقال شیوة مفهومیسازی از یک زبان به مفهومیسازیِ زبان دیگر است (Mandelblit, 1996: 465). طبق گفتة او، در این شیوه، استعارههای مفهومی دو حالت دارند: دستهای که دارای نگاشت استعاری مشترک (Similar mapping condition(SMC))در زبان مبدأ و مقصد هستند که امکان بازتولید آنها در زبان مقصد به همان شکلی که در زبان مبدأ وجود دارد، امکانپذیر است و دستة دیگر، استعارههایی که نگاشتهای متفاوتی میان قلمروهای منبع و هدف آنها در هر دو زبان وجود دارد (Different mapping condition (CMC)). در نتیجه، کار معادلسازی در زبان مقصد را برای مترجم دشوار میسازد (Ibid: 489-492). در اینجاست که پای الگوهای فرهنگی در ترجمه باز میشود و استعاره به مثابة الگویی فرهنگی عمل میکند و مترجم باید رابطهای سهگانه را میان عبارات زبانی استعاری، نگاشتهای استعاری و الگوهای فرهنگی در هر دو زبان در نظر بگیرد. بنابراین، مترجم برای ترجمة استعاره، ورای تعابیر زبانی میرود و استعاره را در ساختاری مفهومی قرار میدهد. از این رو، طبق نظر مندلبیت، ترجمه را میتوان نوعی دگرسازی از نظامی مفهومی به نظام مفهومی دیگر تعریف کرد (Ibid: 486).
2. تحلیل استعارههای مفهومی خطبة جهاد در نهجالبلاغه و ترجمههای آن
در تحلیل استعارههای مفهومی خطبة جهاد در نهجالبلاغه و دو متن ترجمه شده، به لحاظ اشتراک و افتراق شرایط فرهنگی، با دو دستة اصلی از استعارهها روبهرو هستیم: نخست استعارههای مشترک که میتوان آنها را بر اساس موضوع، زبان و معنا به سه دسته تقسیم کرد. دوم استعارههای متفاوت یا خاص که بنا بر اختلافهای فرهنگی، زبانی و اهداف جانبی مترجم و سایر مسائل در ترجمهها بهکار رفتهاست.
2ـ۱. استعارههای مشترک
از مجموع 20 استعارة مشترک برای 1۳ مفهوم انتزاعی در خطبة جهادِ نهجالبلاغه، ۲۳ استعاره در ترجمهها بهکار رفتهاست (جدول شمارة 1). این آمار نشان میدهد که متن اصلی به واسطة قداست فرهنگی و ایدئولوژیکی برای مترجمان، حاکمیت بسیاری دارد. همچنین، بررسی استعارههای مشترک، یکسانی تشابهات فرهنگی، ایدئولوژیکی و زبانی میان نهجالبلاغه و ترجمههای آن را بهخوبی نشان میدهد.
در این بخش، استعارهها را بر اساس حوزههایی مانند شباهت ایدئولوژیک، تأثیر متن مبدأ و شباهت کاربرد لفظ در هر دو زبان بر مترجم بررسی کردهایم.
جدول 1: مفاهیم انتزاعی و قلمروهای حسی مشترک در سه متن
مفهوم انتزاعی
|
مفهوم حسی عربی
(در نهجالبلاغه)
|
مفهوم حسی
در ترجمة شهیدی
|
مفهوم حسی
در ترجمة فیضالاسلام
|
جهاد
|
مکان (بَاب)
|
مکان (در)
|
مکان (در)
|
هستومند/ مادّه (لِبَاسُ)
|
هستومند/مادّه(جامه)
|
هستومند/ مادّه (لباس)
|
هستومند/ مادّه (دِرْعُ)
|
هستومند/مادّه (زره)
|
هستومند/ مادّه (زره)
|
هستومند/ مادّه (جُنَّتُهُ)
|
هستومند/ مادّه (سپر)
|
هستومند/ مادّه (سپر)
|
تقوا
|
هستومند/ انسان (لِبَاسُ التَّقوی)
|
هستومند/ انسان (جامه داشتن)
|
هستومند/ انسان
(لباس داشتن)
|
خدا
|
هستومند/ انسان (درع)
|
هستومند/ انسان(زره داشتن)
|
هستومند/انسان (زره داشتن)
|
هستومند/ انسان (جُنَّة)
|
هستومند/ انسان (سپر داشتن)
|
هستومند/ انسان
(سپر داشتن)
|
هستومند/ انسان
(ألبَسَهُ الله)
|
هستومند/ انسان (جامه پوشاندن)
|
هستومند/ انسان
(جامه پوشاندن)
|
عدالت
|
هستومند/ ماده (النَّصْفَ)
|
ماده/ هستومند (محروم بودن)
|
از عدل و انصاف محروم میشوید
|
دل
|
هستومند/ مادّه (الْقَلْبَ)(موت)
|
موجود جاندار (مردن)
|
دل (مردن)
|
غم/اندوه
|
هستومند/ ماده (َیجْلِبُ)
|
هستومند/مادّه (تازه/ نوکردن)
|
ــــــــــــ
|
باطل
|
مکان (اجْتِمَاعٌ عَلَى)
|
مکان (هماهنگ شدن در آن)
|
مکان (اجتماع در آن)
|
ندامت
|
مکان (جَرَّتْ)
|
مکان (راه)
|
ــــــــــــ
|
اندوه
|
هستومند / ماده (سَدَماً)
|
هستومند (آورده شدن)
|
ــــــــــــ
|
قلب
|
هستومند/ مادّه (قَلْبِ)
|
هستومند
(خونین شدن)
|
هستومند/ مادّه
(چرکین شدن)
|
خشم
|
هستومند/ مادّه (صَدْرِی)
|
هستومند
|
هستومند
|
اندوه
|
هستومند/ مادّه (نُغَبَ)
|
هستومند (شریت/ نوشیدنی)
|
هستومند (نوشیدنی)
|
نظر و رأی
|
هستومند. ماده (رَأْیِی)
|
ماده / هستومند (فاسد شدن)
|
ماده / هستومند
(تباه / فاسد شدن)
|
2ـ۱ـ۱. استعارههای مشترک بر اساس شباهت ایدئولوژیک
ایدئولوژیها به لحاظ ذهنی، بازنمود ویژگیهای اجتماعی بنیادین یک گروه، نظیر هویت، وظایف، اهداف، هنجارها، ارزشها، جایگاه و منابع آن هستند و در واقع، چارچوبهایی بنیادی برای سازماندهی آن دسته از شناختهای اجتماعی هستند که میان اعضای گروهها و نهادهای اجتماعی مشترکاَند. از این نظر، ایدئولوژیها هم شناختی و هم اجتماعی هستند. از سویی، آنها در مقام فصل مشترک بازنمودها و فرایندهای شناختی عمل میکنند که زیربنای گفتمان و کنش را تشکیل میدهند و از سوی دیگر، زیربنای موقعیت اجتماعی و منافع گروههای اجتماعی را شکل میدهند (ر.ک؛ هاشمی، 1394: 43). در این میان، «استعاره» به عنوان مهمترین ابزار شناختی تفکر انسان، نقش مهمی در شناسایی و کشف ایدئولوژیهای فردی و اجتماعی اشخاص بازی میکند. در واقع، ادعای اصلی نظریۀ استعارۀ شناختی این است که استعاره، ایدئولوژیک است.
دین اسلام، گفتمان ایدئولوژیکی است که در آن، مجموعهای از استعارههای مفهومی برای شکلدهی و کنترل باورهای گویندة متن بهکار رفتهاست. بر این اساس، پنج مفهوم ایدئولوژیک مشترک در این سه متن وجود دارد (ر.ک؛ جدول شمارة 2) که به تحلیل آنها میپردازیم.
جدول 2: استعارههای مشترک بر اساس شباهت ایدئولوژیک
مفهوم انتزاعی
|
نهجالبلاغه
|
ترجمة شهیدی
|
ترجمة فیض الاسلام
|
جهاد
|
بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ
|
دری است از درهای بهشت.
|
دری است از درهای بهشت.
|
لِبَاسُ التَّقْوَى
|
جامة تقوی است.
|
لباس تقوی و پرهیزکاری.
|
دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِینَةُ
|
زره استوار الهی است.
|
زره محکم حق تعالی.
|
جُنَّتُهُ الْوَثِیقَةُ
|
و سپر محکم اوست.
|
و سپر قوی اوست.
|
تقوا
|
هستومند/ انسان (لِبَاسُ)
|
هستومند/ انسان (جامه)
|
هستومند/ انسان (لباس)
|
خدا
|
هستومند/ انسان (درع)
|
هستومند/ انسان (زره داشتن)
|
هستومند/ انسان (زره داشتن)
|
هستومند/ انسان (جُنَّة)
|
هستومند/ انسان (سپر داشتن)
|
هستومند/ انسان (سپر داشتن)
|
هستومند/ انسان
(ألبَسَهُ الله)
|
هستومند/انسان
(جامه پوشاندن)
|
هستومند/ انسان
(جامه پوشاندن)
|
عدالت
|
هستومند/ ماده (النَّصْفَ)
|
مادّه/ هستومند
(محروم بودن)
|
مادّه/ هستومند
(محروم شدن)
|
باطل
|
مکان (اجْتِمَاعٌ عَلَى)
|
مکان (هماهنگ شدن در آن)
|
مکان (اجتماع در آن)
|
¦جهاد
کلیدیترین مفهوم این متن، «جهاد» است که حول آن شبکهای از مفاهیم دیگر بهکار رفتهاست. با دقت در این مفهوم1 درمییابیم که جهاد اگرچه موجب مرگ دنیوی انسان میشود، اما بر اساس باورهای دینی، این مرگ سعادت ابدی را برای انسان رقم میزند. بدین ترتیب، این کلمه با دو حوزه سروکار دارد: یک طرف قلمروی حسی و لفظی جنگ و تمام متعلقات آن است و طرف دیگر، حوزة معنایی و الگوی فرهنگی آن به مثابة تکلیفی دینی که موجب حفظ زندگی مسلمانان، گسترش دین اسلام، تحکیم پایههای حکومت اسلامی، رستگاری فرد مسلمان، ثواب و... میشود.
جهاد در نهجالبلاغه با مفاهیم حسی «باب» (درب، محل وارد شدن به بهشت)، «لباس تقوی»، «درع» و «جُنَّة» (سپر و حفاظ) مفهومسازی شدهاست. دقت در کاربرد این قلمروهای حسی بیانگر توجه حضرت علی(ع) به هر دو حوزة زبانی و ایدئولوژیکی این مفهوم بودهاست. حوزة زبانی، همان جنگ است که دری از درهای بهشت محسوب میشود و همین طور کاربرد قلمروهای حسی دیگری از همین حوزه مانند «دِرع» و «جُنَّة» (ر.ک؛ جدول شمارة 2) حاکی از این بُعد ایدئولوژیکی است که در باور ایشان، جهاد بیش از خطرات و نابودی جسمی برای فرد، میتواند همچون محافظ و پوششی در برابر خطراتی باشد که مسلمانان و حکومت اسلامی را تهدید میکند. از این رو، نگاشت استعاری این مفهوم در حوزة زبانی و ایدئولوژیکی چنین است: «جهاد، پوشش است». حضرت، جهاد را دری از درهای بهشت دانستهاند و این تعبیر، با توجه به مکانمندی بهشت و امکان ورود به آن از طریق «دَرِ جهاد»، علاوه بر آنکه به مدخل بودن جهاد برای بهشت اشاره دارد، اهمیت آن را به عنوان یک تکلیف دینی و همتراز بودن آن را با بهشت به مثابة نهایت رستگاری مسلمانان بیان میکند. نگاشت استعاری این مفهوم بدین صورت است: «جهاد، مکان است» (ر.ک؛ شکل 1).
استعارة دیگری که در متن مبدأ بهچشم میخورد، کاربرد جهاد به مثابة تکلیفی است که انجام ندادن آن موجب تضییع و در نهایت، سبب دور شدن رحمت خداوند میشود. این استعاره نیز با توجه به الگوی فرهنگی ـ دینی حضرت، شکل گرفتهاست و نمایانگر همیشگی نبودن امکان انجام آن برای مسلمانان است. در واقع، ایشان با این بیان نوعی هدف ترغیبی برای مخاطبان را در نظر داشتهاند.
بهطور خلاصه، در ترجمة استعارههای این مفهوم، مترجمان به واسطة یکسانی الگوهای فرهنگی (که در آن، جهاد امری دینی و ایدئولوژیک قلمداد میشود)، معادلها زبانی یکسانی را در ترجمة خود بهکار بردهاند.
¦تقوا
مفهوم ایدئولوژیکی مشترک دیگری است که در متن نهجالبلاغه با عنوان «لباس» از آن یاد شدهاست. «لباس» واژهای عربی از ریشة «لَبِسَ یَلبَسُ لِباساً»، به معنای «پوشاندن جامه بر کسی» است (المنجد، 2013م.: 1268). با مراجعه به ترجمههای شهیدی و فیضالاسلام درمییابیم که تلقی هر دو مترجم از مفهوم تقوا، مانند برداشت حضرت علی(ع) بودهاست؛ یعنی شهیدی «لباس التقوی» را «جامة تقوا» (شهیدی، 1389: 27) و فیضالاسلام «لباس تقوا» (فیضالاسلام، 1365: 96) ترجمه کردهاست، با این تفاوت که به سبب ماهیت ادبی ترجمة شهیدی، ایشان از واژة «جامه» به جای «لباس» استفاده کرده که ادبیتر است. شایان ذکر اینکه در توجیه یکسانی معادلهای ترجمة این استعاره نباید از سرچشمة فرهنگی مشترک میان دو فرهنگ ایرانی و عربی، یعنی قرآن غافل شد. آیتالله مکارم شیرازی در این زمینه نوشتهاند:
«در تفسیر جملة بالا این احتمال وجود دارد که به آیة 26 سورة اعراف اشاره داشته باشد که میفرماید:Pوَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِکَ خَیْرٌ: لباس تقوا از لباس ظاهر هم بهتر و کارسازتر استO. بنابراین، منظور این است که لباس تقوا که در قرآن به آن اشاره شده، مصداق کامل آن همان جهاد است که از تمام جوانب، جامعه را در امنیت قرار میدهد و مایة حُسن و زیبایى است» (مکارم شیرازی، ۱۳۸۷: ۱۳۳).
¦خدا
در نهجالبلاغه ذیل اصطلاح «دِرعُ الله: زره الهی» (بعلبکی، 1392: 508)، برای نامیدن ذات حقتعالی بهکار رفتهاست. حضرت، خداوند را انسانی در نظر گرفته که زره دارد و این زره، همان جهاد است که از مسلمانان محافظت میکند:
«در نبردهاى قدیم، کسانى که زره در تن و سپر در دست نداشتند، از ضربات دشمن در امان نبودند. لذا ملّتى که جهاد را ترک کند، در برابر ضربات دشمن آسیبپذیر خواهد بود. این تعبیر نشان میدهد که مقصود از جهاد، هجوم بردن بر دیگران، توسعهطلبى، غصب اموال و تحمیل عقیده نیست؛ زیرا منطق اسلام و قرآن آنقدر نیرومند است که بدون نیاز به شمشیر پیشمىرود» (همان).
از آنجا که اعتقاد به خداوند پایة اساسی دین اسلام را تشکیل میدهد، طبیعی است که چنین تلقی حضرت از مفهوم خداوند در متون ترجمه «زره استوار الهی» (شهیدی، 1389: 27) و «زره محکم حقتعالی» (فیضالاسلام، 1365: 96) به همان شکل بهکار رود.
در ادامة همین دریافت انسانانگارانه از خداوند است که اصطلاحات «جُنَّتُهُ الوَثیقة2: سپر محکم الهی» و «ألبَسَهُ اللهُ ثَوْبَ الذُّل: خداوند لباس خواری به او پوشانید»، را در متن اصلی میبینیم. در هر دو عبارت، خداوند به عنوان انسانی در نظر گرفته شده که سپر دارد و لباس خواری بر تن دیگری میکند. ابنمیثم در توضیح منظور حضرت نوشتهاست: «برای تشبیه، فراگیرى همهجانبة خوارى و ذلت است، بدان سان که جامه بدن را از همه سو مىپوشاند، بلاى دشمن از همه سو تارکان جهاد را فرامىگیرد و خوارشان مىگرداند و خِرَد آنان را در مصلحتاندیشى کارشان زایل مىسازد» (بحرانی، ۱۳۷۴: ۷۳). مترجمان در ترجمة عبارتهای فوق، همان تلقی حضرت را در تصور خداوند داشتهاند؛ مثلاً شهیدی عبارتهای فوق را به ترتیب در قالب این نگاشتها ترجمه کردهاست:
ـ «جهاد، سپرِ محکم خداست».
ـ «ضایع کردن جهاد، پوشیدن جامة خواری است».
ـ «خواری، جامه است» (شهیدی، 27:1389).
فیضالاسلام نیز عبارت را بدینگونه ترجمه کردهاست: «جهاد، سپر قوی خداست» (فیضالاسلام، 1365: 96).
¦عدالت
حضرت علی(ع) «عدالت» را مادهای در نظر گرفتهاند که فروگذاران جهاد از آن محروم میشوند. شهیدی و فیضالاسلام نیز تلقی از مفهوم داشتهاند و ترجمهای هستومندانگار ارائه کردهاند که آدمی از آن محروم میشود. چنین تلقیهای مشترک از این مفاهیم انتزاعی، نشانگر الگوهای فرهنگی ـ ایدئولوژیک یکسان میان خطیب جهاد و مترجمان آن است.
¦باطل
در عربی، با واژة حسی «اجْتِمَاعٌ عَلَى: هماهنگی در» (المنجد، 2013م.: 218) آمدهاست. حضرت بطلان را مکانی در نظر گرفته که در آن گرد هم میآیند. تحت تأثیر همین تلقی مکانمندی، شهیدی نیز بطلان را مکانی در نظر گرفته که انسانها در آن جمع میشوند (ر.ک؛ شهیدی، 1389: 28). فیضالإسلام نیز عبارت را به همین شکل ترجمه کردهاست، با این تفاوت که وی از عبارت زبانی «اجتماع» که کلمهای عربی است و در فارسی نیز کاربرد دارد، استفاده کرده تا زبان ترجمهاش به متن اصلی نزدیکتر باشد، اما شهیدی از عبارت «هماهنگی» استفاده کرده تا جانب زیباییشناختی را در ترجمهاش حفظ کند. علاوه بر این، فیضالإسلام به واسطة رویکرد سادهسازانهای که در پیش داشته، به صورت توضیحی، «باطل» را «کار نادرست» ترجمه کردهاست.
2ـ1ـ2. استعارههای مشترک بر اساس تأثیر متن مبدأ بر مقصد
گونهای از استعارههای مشترک در خطبة جهاد بر اساس تأثیر متن مبدأ بر مقصد است. قرآن، اسلام و دیگر متون دینی، لغات و اصطلاحات خاصی مانند جهاد، شهادت، بهشت، جهنم و... را با خود آوردند که مربوط به عبادات و نظام فکری و اجتماعی اسلامی میشد. طبیعی بود که این واژگان در زبان و ادبیات ملتهایی راه یابند که این نظام فکری اجتماعی را پذیرفتهاند (ر.ک؛ ابوزهره، 1370: 190). زبان و ادب فارسی نیز از این امر مستثنی نبود. از این رو، در ترجمههای شهیدی و فیضالاسلام استعارههایی بهکار رفته که در زبان فارسی کاربردی نداشتهاست، ولی تحت تأثیر متن عربی خطبه، وارد زبان شدهاند و مترجمان از آنها در ترجمههای خود استفاده کردهاند (ر.ک؛ جدول شمارة 3).
جدول 3: استعارههای مشترک بر اساس تأثیر متن مبدأ بر مقصد
مفهوم انتزاعی
|
نهجالبلاغه
|
شهیدی
|
فیضالاسلام
|
ندامت
|
جرَّت ندماً
|
پایان این آشنایی ندامت بود. ماده/هستومند (شیء)
|
ــــــــــــــ
|
معرفة
|
جرَّت (المعرفة) ندماً
|
پایان این آشنایی ندامت بود. مکان (راه)
|
ــــــــــــــ
|
بلا و گرفتاری
|
شَمَلَهُ البَلاء
|
فوج بلا بر سرش کشاند.
|
ردای بلا و گرفتاری به او میپوشاند.
|
غم و اندوه
|
یَجلب الهَمَّ
|
اندوه را تازه میگرداند.
|
ـــــــــــــ
|
أعقَبت سَدماً
|
دستاورد آن اندوه و حسرت (حزناً)
|
ـــــــــــــ
|
رأی و نظر
|
أفسَدتُم رَأیی
|
ـــــــــــــ
|
رای و تدبیرم را فاسد و تباه ساختید.
|
¦ندامت
در نهجالبلاغه با عبارت «جَرَّت نَدماً» بهکار رفته که «جَرَّ» به معنای «کشیدن» (المنجد، 2013م.: 192) و «نَدمَاً» به معنای »پشیمانی» (همان: 1394) است. با دقت در این عبارت، درمییابیم که دو استعاره در آن بهکار رفتهاست. از یک سو، در تلقی حضرت واژة «ندماً»، شیئی در نظر گرفته شده که کشیده میشود. استعارة دیگر در فاعل فعل «جرّت» وجود دارد که ضمیر مستتری است که به کلمة «معرفة» برمیگردد؛ یعنی به نظر حضرت، «معرفت» مانند راهی است که پایانش ندامت است. لذا نگاشتهای استعاری آن بدین صورت است:
ـ «معرفت، راه است».
ـ «ندامت، شئ است».
شهیدی تحت تأثیر متن مبدأ همین تلقی را از پشیمانی داشتهاست و عبارت را چنین ترجمه کردهاست: «پایان این آشنایی ندامت بود» (شهیدی، 1389: 28)؛ یعنی آشنایی را راهی در نظر گرفته که پایانی دارد، در حالی که فیضالاسلام ترجمة استعاری برای آن ارائه ندادهاست.
¦بلا
«بلا» در لغت به معنای «امتحان و گرفتاری» است. مفهوم حسی که برای آن آمده،«شَمَلَ» به معنای «در برگرفتن و پوشانیدن» (المنجد، 2013م.: 794) است. در تلقی حضرت، «بلا»، ردایی است که آدمی را در بر میگیرد. نگاشت استعاری مفهوم فوق چنین است: «بلا، ردا است».
شهیدی نیز همین تلقی را از «بلا» داشتهاست و بلا را موجود جاندار یا لشکری در نظر گرفته که فوجفوج بر انسان وارد شدهاست و او را احاطه میکند. لذا عبارت «فوج بلا بر سرش کشاند» (شهیدی، 1389: 27) را ارائه نموده که نشاندهندة فراگیر بودن بلا برای تارک جهاد است. نگاشت استعاری ترجمة شهیدی بدین صورت است: «بلا، موجود جاندار (لشکر) است».
تلقی فیضالاسلام از «بلا» مانند حضرت علی(ع) هستومندانه است و متأثر از ایدئولوژی حضرت، بلا را ردایی دانسته که بر سَرِ آدمی پوشانده میشود: «ردای بلا و گرفتاری بر او بپوشاند» (فیضالاسلام، 1365: 96). با دقت در مفهوم استعاری «بلا»، با الگوی فرهنگی مربوط به پوشش قوم عرب روبهرو میشویم که از ردا برای پوشاندن کلّ بدن و یا گاهی سَر استفاده میشد. فیضالاسلام با توجه به آشنایی ایرانیان با این نوع پوشش که به واسطة الگوهای فرهنگیـ مذهبی ایجاد شده، دقیقاً همان تعبیر را همراه با واژة مترادف آن (گرفتاری) بهکار بردهاست، در حالیکه شهیدی با توجه به بافت کلام خطبه که در ارتباط با جنگ است و وفاداری به متن و رساندن معنای «در برگرفتن»، از تعبیر «فوج» استفاده کردهاست که به معنای «تعداد زیاد و گروهی از سپاه» (المنجد، 2013م.: 1113) است. وفاداری مترجمان به متن اصلی سبب شده تا اگر هم مانند شهیدی خلاقیتی در ارائة مفهوم استعاری داشته باشند، آن را با همان وجه شبهی ترجمه کنند که از بافت متن دریافت میشود.
¦اندوه
این واژه دو بار در خطبه و زمانی که حضرت از دست مخاطبان خود شکوه میکند، بهکار رفتهاست. امیرالمؤمنین(ع) یک بار آن را با عبارت «یَجلِبُ الهَمّ» بهکار بردهاند که «جَلَبَ» به معنای «کشاندن چیزی از جایی به جای دیگر» (همان: 207) و بار دیگر با عبارت «أعقَبَت سَدماً» آوردهاند. بنابراین، حضرت «اندوه» را شیئی دانسته که کشانده میشود. نگاشت استعاری مفهوم فوق چنین است: «اندوه، شیء است».
مترجمان با در نظر داشتن قلمروی حسی مادّه/ شیء، مفهوم اندوه را در ترجمة عبارت نخست بهکار بردهاند، با این تفاوت که شهیدی معنی دیگری هم در ترجمه بدان افزوده که فعل «تازه گرداندن» است: «اندوه را تازه میگرداند» (شهیدی، 1389: 28). به نظر میرسد که وی این فعل را تحت تأثیر الگوهای فرهنگی ایرانی در رابطه با غم بهکار برده که با تعبیر «داغ دل کسی را تازه کردن» بیان میشود. علاوه بر این، وی با توجه به شرایط تاریخی ارتباط امام با مردمان نادان زمانهاش ـ کوفه ـ که مکرر دل ایشان را به درد میآوردند، این تعبیر را تلویحاً برای بیان این مسئله بهکار بردهاست. اما فیضالاسلام در ترجمهاش از فعل «جلب کردن» استفاده کردهاست و ترجمهای لفظبهلفظ کردهاست: «غم و اندوه را جلب مى نماید» (فیضالإسلام، ۱۳۶۵: ۹۸)؛ یعنی شهیدی اندوه را مادة تجدیدشونده درنظر گرفتهاست. پس، «اندوه، مادّه است».
«أعقَبَ» بهمعنای «به دنبال چیزی آمدن» (المنجد، 2013م.: 998)و «السَدمَ: غم و غصه» (آذرنوش، 1379: 283) است. در اینجا، حضرت حالت خشم همراه با تأسف را مانند شیئی دانسته که به دنبال چیزی دیگر میآید. در ترجمة این عبارت، شهیدی چنین نوشتهاست: «دستاورد آن، اندوه و حسرت است» (شهیدی، 1389: 28). نکتة شایستة توجه در تعبیر این است که وی اشارهای به خشم نداشتهاست. این تعبیر حضرت که با خصلتهای نژادی و فرهنگی قوم عرب مناسبت دارد، چیزی است که مترجم آن را با مترادف «حسرت» در زبان فارسی بیان کرده که با در نظر گرفتن معنی لغوی، چندان نزدیک به متن اصلی نیست. فیضالاسلام هم از مترادفهای «غم و اندوه» استفاده کردهاست.
¦رأی
این واژه در متن مقصد، مادهای در نظر گرفته شده که تباهی در آن راه مییابد. لذا از «أفسَدتُم رأیی:رأی و نظرم را تباه کردید» استفاده شدهاست: «أَفسَدَ: تباه ساخت» (المنجد، 2013م.: 1093). شهیدی در ترجمة خود از استعاره استفاده نکردهاست، اما فیضالاسلام تحت تأثیر متن مبدأ، رأی را مادّهای در نظرگرفته که فساد در آن راه مییابد و آن را چنین ترجمه کردهاست: «رأی و تدبیرم را فاسد و تباه ساختید» (فیضالاسلام، 1365: 98).
2ـ1ـ3. استعارههای مشترک بر اساس شباهت کاربرد
گونهای از استعارههای متون مورد بررسی، بر اساس شباهت کاربردشان میباشد و شامل مفاهیم استعاری مانند «میراندن دل»، «نوشاندن غم و اندوه» و... میباشد که در جدول زیر ترسیم شدهاست:
جدول 4: استعارههای مشترک بر اساس شباهت کاربرد لفظ در هر دو زبان
مفهوم استعاری
|
نهجالبلاغه
|
شهیدی
|
فیضالإسلام
|
دل
|
یُمِیتُ الْقَلْبَ
|
دل را میمیراند.
|
دل را میمیراند.
|
خشم
|
شَحَنْتُمْ صَدْرِی غَیْظاً
|
سینهام مالامال خشم
|
ام را از خشم آکندید.
|
غم و اندوه
|
جَرَّعْتُمُونِی نُغَبَ
|
پیاپی جرعة اندوه به کامم میریزید.
|
غم و اندوه به من خوراندید.
|
خواری
|
سِیمَ الخَسف
|
به خواری محکوم
|
به نکبت و بیچارگی گرفتار گردیده.
|
¦دل
«دل» در نهجالبلاغه موجود جانداری در نظر گرفته شده که مرگ در آن راه مییابد. مترجمان نیز در ترجمههای خود همین تلقی هستومندانه را از دل داشته و برای آن، ترجمة «دل را میمیراند» (شهیدی، 1389: 28 و فیضالاسلام، 1365: 97) ارائه کردهاند. نگاشت استعاری مفهوم فوق چنین است: «دل، موجود جاندار است». همچنین، در جایی دیگر، دل، غم و اندوه درونی در متن عربی و در ترجمه، ظرفی در نظر گرفته شده که پُر از خون یا چرک میشود3.
¦خشم
حضرت، خشم را مادّهای در نظرگرفته که سینه را پُر میکند. همان گونه که در جدول شمارة ۴ ذکر شد، مترجمان تلقی مشابهی از خشم داشتهاند و خشم را شیئی یا مایعی در نظر گرفتهاند که سینه را پُر میکند. از آنجا که خشم جزء عواطف مشترک انسانی است، لذا حالات یکسانی را در انسان برمیانگیزاند. از این رو، الگوهای فرهنگی مشابهی در ساخت آن بهکار میرود. بنابراین، خشم مادة سیالی تلقی شده که ظرف بدن (استعارة دیگر: بدن، ظرف احساسات است) را پُر میکند که در هر دو فرهنگ ایرانی و عربی کاربرد دارد. حضرت برای نشان دادن اوج خشم خود از فعل «شحن» به معنای «پُر کردن» (المنجد، 2013م.: 750) استفاده کردهاند. این تعبیر را مترجمان با افعال «مالامال» و «آکندن» انتقال دادهاند.
¦اندوه
با مفهوم حسی «جرَّعَ تجریعاً الماءَ: آب را جرعهجرعه به او نوشانید» (همان: 194) بیان شدهاست4. بنابراین، حضرت غم را مادة مایعی در نظرگرفته که جرعهجرعه در کامش ریخته میشود5. پس اندوه همچون خشم، الگوی فرهنگی مشابهی در دو زبان مبدأ و مقصد است6. از این رو، با کاربرد یکسانی از نظر نگاشتهای استعاری در هر دو ترجمه روبهرو هستیم که عبارت است از: اندوه شیء/ مایع (خوراکی) است.
¦خواری
واژة«الخَسف»در زبان عربی به معنای «زبونی و تحمیل کاری بر انسان است» (ابنسیده، 2000م.: 84). این واژه در تلقی حضرت، مادّهای در نظر گرفته شده که برای نشاندار کردن استفاده میشود و فرد مبتلا به ذلت مانند شیء نشاندار مشهود میشود. ابن ابیالحدید در توضیح «سِیمَ» آوردهاست: «سیماء» هم از همین ریشه و به معنای «نشان و علامت» است (ر.ک؛ 1396: شرح خطبة 27). بنابراین، نگاشت استعاری عبارت چنین است: «خواری، شیء نشاندارکننده است».
در متن شهیدی، این مفهوم به «حکم کیفری» ترجمه شده که بر کسی اعمال میشود (ر.ک؛ شهیدی، 1389: 27). دلیل انتخاب این معادل از سوی شهیدی، مشابهت الگوی فرهنگی است که بردگان در گذشته با داغ نشاندار میشدند. علاوه بر این، در ایران رسم بود که امرا و پادشاهان اموال خود را با داغ نشاندار میکردند. از این رو، شهیدی در انتقال مفهوم همراهی همیشگی خواری برای تارک جهاد، آن را با لفظ «محکوم» بیان میکند. این در حالی است که فیضالاسلام با توجه به کاربرد فعل «گرفتارشدن»، آن را همچون چیزی در نظر گرفته که شخص را در بر میگیرد (ر.ک؛ فیضالاسلام، 1365: 96).
2ـ2. استعارههای خاص
عوامل ایجاد استعارههای خلاّقه، علاوه بر فضای اجتماعی و ضرورتهای فرهنگی، شامل ضرورتهای زبانی خود متن، دانش ما دربارة پدیدههای موجود در گفتمان، فضای فیزیکی و بافت متن میباشد (Kövecses, 2010: 292). کوچش این مکانیسم را «فشار انسجام» (Pressure of coherence) نامیدهاست (Ibid, 2005: 237) که بهخوبی میتوان آنرا در ترجمه مشاهده کرد؛ بدین معنا که مترجم اگرچه در ترجمه، همواره خود را مقید به متن مبدأ میداند، اماگاه بنا به اهداف دیگری که در ترجمه دنبال میکند و گاه بنا به تفاوتهای زبانی، فکری و فرهنگی برای انتقال معنا، استعارههای خاص را تولید میکند.
2ـ2ـ1. استعارههای خاص در ترجمة شهیدی
در ترجمة شهیدی، استعارههای خاص نسبت به ترجمة فیضالاسلام بیشتر است (ر.ک؛ جدول شمارة 5) و علت آن، ماهیت ادبی ترجمة ایشان است و این امر نشان میدهد که وی در ترجمة خود چندان مقید به انتقال لفظ به لفظ متن مبدأ نبودهاست؛ چراکه انتقال ظرفیتهای زیباییشناختی و بلاغی نهجالبلاغه در ترجمه، برای ایشان از اهمیت بیشتری نسبت به شرح و تفسیر آن داشتهاست.
جدول 5: مفاهیم انتزاعی خاص و قلمروهای حسی هر یک در ترجمهها
متن
|
مفهوم انتزاعی
|
قلمروی حسی (منبع)
|
ترجمة شهیدی
|
زبونی/ فرومایگی
|
ظرف/ مکان (فروماندن در آن)
|
گمراهی
|
شیء/ هستومند (پرده)
|
روان/ روح
|
شیء (رنگ)
|
اسلام
|
موجود جاندار (پناه دادن)
|
رحمت خواستن (رحم کردن)
|
شیء (سلاح)
|
اندوه
|
مکان (برون نیامدن از آن)
|
بلا
|
شیء (تیر)
|
ترجمة فیضالاسلام
|
رحمت
|
هستومند(برداشتن/ بلند کردن)
|
بیخردی
|
هستومند (بیماری ـ مبتلا شدن)
|
حیرانی و سرگردانی
|
مکان (در آن ماندن)
|
وظیفه
|
هستومند (حواله شدن)
|
¦زبونی/ فرومایگی
«دُیِّث: خوار و ذلیل شد» (ابن ابیالحدید، 1396: شرح خطبة 27). شهیدی خواری را ظرف مکانی در نظر گرفتهاست که مانع حرکت فرد میشود: «در زبونی و فرومایگی بماند» (شهیدی، 1389: 27). نگاشت استعاری عبارت بدین صورت است: «زبونی، مکان است».
¦گمراهی
در عبارت «ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ»7، «إسهاب» به معنی «کمعقلی و پرحرفی» (المنجد، 2013م.: 715) است که شهیدی با توجه به ویژگیهای ادبی و سجع میان دو کلمة «نهان» و «گردان» و از طرف دیگر، با در نظرگرفتن ادامة جمله بهگونهای ایدئولوژیک، معادل «گمراهی» ترجمه کردهاست. کاربرد قلمروی حسی «پرده» و فعل «نهان ماندن» که «حجاب» را به ذهن متبادر میسازد و ذکر کلمة «قلب» در متن اصلی، دریافت عارفانة شهیدی را نشان میدهد؛ چراکه در عرفان، سخن از وصال خداوند به مثابة محبوب است.
¦روان
در جملة «من شبان و روزان، آشکار و نهان شما را به رزم این مردم تیرهروان خواندم» (شهیدی، 1389: 28)، شهیدی استعارة «تیرهروان» را بهکار برده که در متن اصلی وجود ندارد. در واقع، از یک سو، او معادل لفظ «هَؤُلاَءِ» را با توجه به فحوا و بافت کلام حضرت، و از سوی دیگر، برای ادبیتر کردن زبان خویش با استفاده از سجع، تضاد و حسآمیزی، مفهوم «بدی» را با استفاده از قلمروی حسی «تیرگی» بیان کردهاست. کاربرد این تعبیر در زبان وی، میتواند برخاسته از دلالتهای فرهنگی ایرانی ـ اسلامی باشد که در آن از هدایت و دانایی با استعارة «نور» تعبیر میشود.
¦اسلام
شهیدی در ترجمة عبارت «یَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ وَ الْأُخْرَى المُعَاهِدَة» برای کلمة «المعاهدة: پیمان و اتحاد» (المنجد، 2013م.: 1030)، استعارة دیگری بهکار بردهاست. آنگونه که از فحوای عبارت نهجالبلاغه میتوان دریافت، متن حضرت اشاره به مسلمان و غیرمسلمان دارد، اما شهیدی معنای غیرمسلمان را به طور دقیقتری بسط دادهاست و استعارة خلاقهای به معنای غیرمسلمانانی که تحت تسلط حکومت اسلامی زندگی میکنند، با این تعبیر استعاری که «اسلامبه مثابة مکان یا پناهگاه است»، در نظر گرفته که علاوه بر مسلمانان از غیرمسلمانان نیز حفاظت میکند. این استعاره مرتبط با الگوی فرهنگی «زیر سایة کسی بودن» یا «در پناه حمایت دیگری بودن» است که از آن به طور ضمنی در ترجمه استفاده کردهاست.
¦رحمت خواستن
شهیدی در ترجمة «مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلَّا بِالِاسْتِرْجَاعِ وَالِاسْتِرْحَامِ»، عبارت «جز زاری و رحمت خواستن سلاحی نداشتهاند» (شهیدی، 1389: 27) را قرار دادهاست. وی با توجه به بافت کلام و به طور تلویحی، بیدفاعی زن مسلمان و غیرمسلمان را در برابر متجاوزان نشان داده است و «استرجاع» به معنی «بازگشت و بازگرداندن» (المنجد، 2013م.: 536) و «استرحام» به معنای «تقاضای رحمت» (همان: 541) است و ایشان را به مثابة سلاح این زنان در برابر غارتگران تعبیر کردهاست. نگاشت استعاری آن چنین است: «تقاضای رحمت، سلاح است».این تعبیر اگرچه پیروی وی را در ترجمه از متن مقصد نشان میدهد. در عین حال، بیانگر کنش زبانی خاص وی و خلاقیت او در ترجمه هم است.
¦اندوه و بلا
شهیدی استعارة خلاقة دیگری بهکار بردهاست و آن، نگاشت استعاری «اندوه، مکان است» که در ترجمة عبارت دعایی «ترَحاً [لَکُم]» بهکار رفتهاست. «تَرِحَ» یعنی « ناراحت شد» (همان: 146). «تَرِحاً» در اینجا جملة دعایی است که برای نفرین فروگذاران جهاد بهکار رفتهاست؛ یعنی «اندوه بر شما باد». شهیدی عبارت را «از اندوه برون نیایید» (شهیدی، 1389: 28) ترجمه کرده که ترجمة دقیقی نیست و صرفاً به واسطة ادبیتر کردن ترجمهاش بدینگونه آوردهاست. استعارة دیگری که در ادامة همین عبارت بهکار برده تعبیر «تیر» برای «بلا» است که در ترجمة «غرضاً یُرمی» آوردهاست. بدین ترتیب، وی حملة دشمنان بر مسلمانان را همچون تیرباران بلا مفهومیسازی کردهاست: «آماج تیر بلایید» (همان).
2ـ2ـ2. استعارههای خاص ترجمة فیضالاسلام
¦رحمت
در «اُدِیلَ الْحَقُّ مِنْهُ»، «أُدِیلَ» از ریشة «دَوَلَ و أدالَ» است. «أدالَ مِن: یاری کرد و غلبه یافت. أُدیِلَ لِبَنی العباس مِن بنیأمیة: قدرت از بنیامیه به بنیعباس رسید» (المنجد، 2013م.: 498). مترجم در ترجمة این عبارت که معادل رویگرداندن حق از فروگذار جهاد است، عبارت را با مفهوم متضاد آن، یعنی «رحمت» نشان دادهاست و در این دریافت، رحمت را به مثابة شیئی در نظر گرفته که خداوند از آن فرد برمیدارد.
¦بیخردی و حیرانی
در ترجمة عبارت «ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ»، فیضالاسلام استعارة خاص دیگری بهکار برده که برگرفته از یکی از معانی واژة «سهب» در عربی است و آن «اسْهِبَ الرجلُ عقلَه مِن لدغِ الحَیَّة: عقلش به سبب نیش مار زائل شد» است (ر.ک؛ جوهری، 1987م.: 89). در دریافت فیضالاسلام، ترک جهاد معادل بیماری و بستری شدن فرد است به گونهای که توان حرکت ندارد؛ یعنی فرد عاصی به بیماری بیخردی مبتلا شدهاست (= بیخردی بیماری است) و به واسطة این بیماری، توان رفتن به جهاد از وی سلب میشود (تارک جهاد، بیمار/ ناتوان است). همچنین، در ترجمة عبارت، مترجم با رویکرد توضیحی که از نهجالبلاغه داشته، مفاهیم انتزاعی حیرانی را در توجیه علت نرفتن فرد به جهاد به صورت معترضه بهکار میبرد. در اینجا، وی با استفاده از هستومند مکانمندی، سرگردانی را مکانی دانسته که فرد عاصی در آن گرفتار میشود. بنابراین، نگاشت استعاری چنین است: «سرگردانی، مکان است».
¦وظیفه
فیضالاسلام در ترجمة عبارت «فَتَوَاکَلْتُمْ» نیز از مفهوم استعاری «وظیفه» استفاده کردهاست. «تَواکَلَ» از ریشة «وَکَلَ» به معنای «إتَّکَلَ کلّ منهُما علی صاحِبه: هر یک از آن دو به دوستش تکیه کرد» (زبیدی، بیتا: 99) بهکار رفتهاست. واژة «تَواکَلَ» به معنای به یکدیگر محوّل کردن» (قیم، 1381: 334) است. در تعبیر حضرت، جهاد همچون تکلیف دینی بر عهدة مسلمان است که هر یک از مخاطبان حضرت، آن را به دیگری واگذار میکنند. بدین ترتیب، با وجود اینکه در متن مقصد اشارهای به هستومندانگاری جهاد نشده، اما با توجه بهمعنای مشارکتی که در فعل «تَوَاکَلَ»8 نهفتهاست، فیضالاسلام عبارت را اینگونه ترجمه کردهاست: «پس شما وظیفة خود را به یکدیگر حواله نمودید: «هر یک از شما توقّع داشته دیگرى به وظیفة خود عمل کند» (فیضالاسلام، ۱۳۶۵: ۹۴). این ترجمه حاصل این دریافت است که مترجم از سویی جهاد را شیء دانستهاست و از سوی دیگر، به جای آن از عبارت «وظیفه» استفاده کردهاست. بنابراین، میتوان آن را بر اساس این نگاشتها نوشت: «جهاد، شیء است» و «وظیفه، شیء است» که سرانجام، منجر به خلق استعارة «وظیفة شیء حوالهشونده» میشود.
نتیجهگیری
در پاسخ به دو پرسش مطرحشده در مقاله باید گفت که مترجمان با توجه به پیوندهایی که میان زبان فارسی و عربی تحت تأثیر فرهنگ دینی ـ اسلامی وجود داشتهاست و اهمیت دینی متن نهجالبلاغه به عنوان یکی از متون مهم اسلامی، معانی و مفاهیم خطبه را عمدتاً با همان شکل و ساختار بهکار بردهاند. از این رو، بسیاری از استعارههایی که در متن مبدأ وجود داشته، با همان سبک و سیاق در متون مقصد بهکار رفتهاست. بنابراین، طبق نظر مندلبیت، با توجه به الگوهای فرهنگی مشترک میان زبان مبدأ و مقصد، نگاشتهای استعاری نهجالبلاغه و دو ترجمة بررسیشده در بیشتر موارد یکسان بودند. اما این دو ترجمه تفاوتهایی نیز با یکدیگر داشتند که برخاسته از تفاوت الگوهای فرهنگی نبود، بلکه افتراق قلمروهای منبع و هدف در نگاشتهای استعاری بیشتر وابسته به تفاوت نگرش مترجم و سبک ترجمة وی بودهاست؛ یعنی هر مترجم با توجه به رویکرد خاصی که در ترجمه داشته، در برخی موارد به آفرینش استعارههای متفاوتی دست زده که در متن مبدأ وجود نداشتهاست. از اینجاست که شهیدی به عنوان مترجم ادیبی که جنبههای بلاغی و زیباییشناختی نهجالبلاغه برایش اهمیت داشته، در ترجمة خود زبان ادبیتری را بهکار برده که سبب بلاغیتر شدن زبان ترجمهاش نسبت به فیضالإسلام شدهاست. همچنین، میزان کاربرد استعارههای خلاقة وی بیشتر از ترجمة دیگر است. این در حالی است که فیضالاسلام برای سادهتر کردن ترجمة خود، در برخی جاها مفاهیم انتزاعی را بدون حالت استعاری ترجمه کردهاست و برعکس، در برخی موارد نیز استعارههایی بهکار برده که در متن مبدأ نبودهاست.
دربارة نقش مترجم نیز باید گفت که حضور استعارههای خلاقه و نوع متفاوت کاربری آنها در دو ترجمة بررسیشده، نشان از اهمیت جایگاه مترجم در ترجمه دارد و نیز بیانگر رویکرد پنهان و مسلط دیدگاه مترجم در ترجمه است. به طور کلی، نگارندگان بر این باورند که مترجمان در انتقال معانی متن مبدأـ اگرچه رویکرد متفاوتی داشتهاندـ به یک اندازه توفیق داشتهاند، با این تفاوت که شهیدی به واسطة توجه به بُعد بلاغی و ادبی نهجالبلاغه، در انتقال ابعاد زیباییشناختی متن مبدأ موفقتر عمل کردهاست.
یادداشتها
1ـ کلمة «جهاد» از ریشة «جهَدَ» به معنای «تلاش توأم با رنج و زحمت» میباشد. «جهاد» مصدر باب مفاعله به معنی بسیار تلاش کردن و نیز اسم به معنی «جنگ» است. جنگ را از آن رو «تلاش» گویند که توأم با رنج است (ر.ک؛ قرشی، بیتا: 77ـ78). در شرع اسلام، «جهاد» به معنی بذل جان و مال به طریق مخصوص برای جنگ با مشرکان یا افراد یاغی در راه اعتلای کلمة اسلام است (ر.ک؛ جبعی عاملی، بیتا: 379).
2ـ ضمیر «ـه» در «جُنَّتُه» به «الله» در عبارت «درع الله» برمیگردد.
3ـ ابنمیثم در شرح خود این مسئله را در نظر داشته که این طور توضیح دادهاست:
«حضرت مجازاً از دردهاى دل خویش به چرک تعبیر فرمودهاست و به جاى مقدمه، ذىالمقدمه را آوردهاست؛ زیرا نهایت درد یک عضو، چرکین شدن آن است و نیز اطلاق لفظ "سخن" بر عمل آنها به عنوان مسبب دردهاى دل آن حضرت یک نوع مجاز است؛ زیرا سخن بهمعناى پُر کردن، در حقیقت، رابطة میان دو جسم است، ولى در اینجا از آن رابطة میان دل و فعل که دومى امرى غیرجسمانى است، اراده شدهاست» (بحرانی، ۱۳۷۴، ج۲: ۷۶).
4ـ «نغب» جمع «نُغْبه» به معناى «جرعة آب» است. حضرت اندوه را به نوشابة تلخى تشبیه فرموده که جرعهجرعه آنرا نوشیدهاست (ر.ک؛ مکارم شیرازی، ۱۳۸۷، ج۲: ۱۷۰).
5ـ «جرّعتمونى نغب التهمام انفاساً: کاسههاى غم و اندوه را جرعهجرعه در کام من ریختید»، یعنى لحظهبهلحظه غم را به سوى من روانه کردید. این جمله مجازاً بهکار رفتهاست؛ زیرا جرعهجرعه ریختن معمولا دربارة وارد کردن آب و مانند آن در گلو بهکار مىرود. عارض شدن اندوه بر حضرت و تکرار آن از طرف یاران، شبیه نوشیدنى ناگواری بود که جرعهجرعه بهکام حضرت ریخته میشد (ر.ک؛ بحرانی، ۱۳۷۴، ج۲: ۷۵).
6ـ در زبان فارسی، تعابیر متعددی بهکار میرود که نشاندهندة این نگاشت استعاری است؛ مانند: غم خوردن، شراب غم، شرنگ غم و... .
7ـ ابنمیثم عبارت را چنین شرح کردهاست: «یا لازمة خوارى و بیچارگى، کمخردى است؛ چنانکه فلسفة وجودى گِل این است که دیوار را مىپوشاند. احتمال دیگر در مفهوم کلمة «اسهاب»، پرحرفى بدون فایده است؛ زیرا انسان به هنگام وحشت، سخنان نابجا بر زبان جارى مىکند، ولى از گفتار زیادش نتیجهاى نمىگیرد» (همان: ۷۱).
8ـ «تَوَاکَل»، «واگذار کردن کار خود به دیگرى» است؛ به تعبیرى دیگر، مفهومش این است که هر کس مسئولیت را از خود سلب کند و بر عهدة دیگرى بگذارد، در نتیجه، میدان خالى میشود» (مکارم شیرازی، ۱۳۸۷، ج ۲: ۱۶۶).