برای تجارب و دریافتهای عرفانی ویژگیهایی برشمردهاند که از مهمترین آنها بیانناپذیری و وصفناپذیری دریافتهای عرفانی است (جیمز[1]، 1372: 62؛ فورمن[2]، 1384: 171 و علی شیروانی، 1381: 99). بر این اساس اهل طریقت نمیتوانستند مواجید و تجربههای عرفانی خود را به سادگی بیان و آنها را به دیگران منتقل کنند؛ با وجود این، گزارشها و روایتهای متنوعی از این تجارب در قالب اقوال و حکایات در آثار و تألیفات پرشمار عرفانی به دست داده شده است که از طریق آنها میتوانیم با سنّت و مشرب عرفانی اهل تصوف و عرفان آشنا شویم.
یکی از مسائل مهمی که ضرورت دارد در تحقیقات عرفانی بدان توجه شود این موضوع است که با وجود آنکه بیان تجارب عرفانی غیرممکن یا بسیار دشوار است، اهل طریقت چگونه دریافتهای عرفانی خود را به بیان آوردهاند (استیس[3]، 1367: 47). میتوان زبانی را که عارفان و متصوفه برای بیان تعالیم و مواجید عرفانی خود بهکار گرفتند زبان عرفانی خواند (میرباقریفرد، 1394: 20). بدیهی است به سبب تنوع و کثرت دریافتهای عرفانی، اهل طریقت برای بیان و انتقال تجربههای خود از یک شیوه و شگرد بهره نبردهاند، بلکه از انواع و اقسام شگردها برای گزارش و روایت مواجید و تعالیم خود استفاده کردهاند. بدین جهت یکی از کارهای ضروری برای فهم و تحلیل متون عرفانی، شناخت زبان عرفانی و شیوههای اهل طریقت برای گزارش تعالیم و مواجید آنها است.
یکی از جنبههای قابل توجه زبان عرفانی، کاربرد طنز است. عارفان و صاحبان آثار تعلیمی عرفانی در آثارشان از شگرد طنز به ویژه در حکایات و قصههای هدفمند خود بهره بردهاند و از ویژگیها و ظرفیتهای طنز برای ترویج تعالیم خود استفاده کردهاند.
مولانا جلالالدین محمد بلخی از جمله کسانی است که مجموعهای غنی، متنوع و تأثیرگذار از دریافتها و تعالیم عرفانی را در آثار خود بازتاب داده است. برای بررسی و تحلیل آثار مولانا سخت ضروری است با زبان عرفانی و شگردهای بیانی او آشنا شویم. زبان عرفانی مولوی در میان زبان عرفانی آثار ادب عرفانی فارسی جایگاهی ممتاز دارد. در زبان عرفانی مولانا، طنز جایگاهی ویژه دارد. نگاهی به بزرگترین آثار عرفانی ادب فارسی این نکته را تأیید میکند که در میان شگردهای بیانی، طنز یکی از پرکاربردترین راهکارها برای نقد، تنبّه و همچنین جاذبهبخشی به حکایات و قصهها است. این مسأله درباره مولانا با طرز بیان منحصر به فردش، ابعادی قابل توجه دارد. بیانِ طنزآمیز مولوی گاهی در ضمن داستانها و حکایات از زبان شخصیتها مصداق مییابد. مولانا در مثنوی از داستانهای طنزآمیزی همچون شیر و گرگ و روباه ، مردِ کَر و عیادت همسایه رنجور، خادم و تیمار خر صوفی و... بهره برده است. شاید محتوای دشوار و دیریاب لطایف مثنوی، یکی از علل روی آوردن مولوی به طنز بوده است. بهرهگیری وی از طنز در حکایات و قصههای مثنوی در جهت دلپذیر ساختن آنها نیز بر همین مبنا قابل تفسیر است. علّت توجه بسیارِ معناگرایانی همچون مولوی به طنز را شاید بتوان در سخن قابل تأمل «کی یرکگور[4]» یافت. وی آخرین شرط ورود به مرحله دینی را طنز و تسخَر برمیشمرد و معتقد است مظاهر بازیچه این دنیا در نظر دینداران بیشتر از هرکسی مسخره و مضحک جلوه میکند: «کسی که با وارستگی و اعتزال کار و بار و جنب و جوش مورچهوار بشر خاکی را نظاره کند، همه چیزهای عادی به نظرش غریب و مضحک میآید... انسانِ متدیّن بیش از هر کس دیگری میتواند به بوالعجبکاری آدم و عالم بخندد»
(امینی، 1385، 56-55).
سنّت استفاده از شگردهای طنزپردازی در منظومههای عرفانی با سنایی آغاز میشود. سنایی به عنوان پیشگام در این عرصه با نوعِ اغراقآمیز طنز، یعنی هزل، قصد تعلیم دارد:
هزل من هزل نیست تعلیم است
|
|
بیت من بیت نیست اقلیم است
|
(سنایی، 1368: 718)
طنز صوفیانه در آثار عطار نمود بیشتری دارد و البته در آثار سنایی و مولانا نیز کاربرد داشته است (زرینکوب، 1376: 158-157). با آنکه مولانا در طنز از پیشینیان، خاصه سنایی و عطار اثر پذیرفته، اما خود شگردهای خاصی در طنز بهکار گرفته که سخت درخور تأمل است.
از میان شگردهای مطایبه در سخن میتوان به تحقیر، تشبیه به حیوانات، اراده مفهوم متضاد، تهکّم، دشنام و نفرین اشاره کرد (فاضلی، 1387: 28). در این میان نکته مهم نوعِ بهرهگیری از شگرد طنزپردازی در مثنوی است. تشبیه طنز یکی از پرکاربردترین این شیوهها است. یکی از عناصر مهم بلاغت زبان مولانا در مثنوی، تشبیهها و استعارات آن است. باید به این نکته توجه داشت که با وجود آنکه مولانا بارها تأکید میکند که قصد شاعری ندارد و بهرهگیری از شعر برای وی در جهت بیان اندیشههای او است، شعرش سرشار از آرایههای بلاغی است. کاربرد تشبیه، فراوان، ساده و طبیعی است و تعلیمی بودنِ مثنویمعنوی این امر را توجیه میکند، چنانکه هدف از آفرینشِ تشبیه، کشف حقیقت و شناخت چیزی از راه چیز دیگری است که وجودش برای ذهن روشنتر و ملموستر باشد.
تشبیه به عنوان یکی از مهمترین و شاید پرکاربردترین عنصر بلاغی، جایگاه ویژهای در شعر مولانا دارد تا جایی که انواع آن از قبیل تشبیه مرکّب، تشبیه محسوس و معقول، تشبیههایی با وجهشبه دوگانه (استخدام) به مثابه نمونههای برجسته بلاغت فارسی در شعر وی به چشم میآید. شیوه حکایت در حکایت و زبان تمثیلی و نمادین مثنوی هم این امکان را به شاعر میدهد که آزادانه از انواع تشبیهات بهره گیرد.
به نظر میرسد یکی از مهمترین شیوههای مولانا برای القای طنزآلود مفاهیم در مثنوی، بهرهگیری وی از عنصر بلاغی تشبیه است. وی با ایجاد ظرافتی پنهان میان مشبه و مشبهٌبههایی که عموما عاری از مقام و شخصیت هستند، وجوه شبهِ مدّنظر خود را به مخاطب القا میکند و در این میان نوعی تشبیه در بین تشبیهات مولانا مشاهده میشود که با طنز پیوند مییابد. این نوع تشبیه «تشبیه طنز» نام دارد. این پیوندِ قابل توجه در واقع تلفیق دو شگرد مهم بیانی مولوی است که گونهای تشبیه با صبغه طنز را پدید آورده است. تشبیهات طنز متنوع و شامل تشبیه به حیوانات، نباتات و اشیا است. حال پرسش این است که وجوهشبه مولانا در چنین تشبیهاتی چیست و چه کسانی یا چه گروههایی مشبهِ این تشبیهات قرار گرفتهاند.
به نظر میرسد مولانا با بهرهگیری از بیان طنزآمیز درصدد القای معانی بلند تعلیمی به مخاطب است که این امر یا در منکوب کردن اشقیا و معاندان دین یا در تنبّه خود مخاطب و هشدار به وی تبلور مییابد. در واقع مشبه این نوع تشبیه همین گروهها و افراد یاد شده هستند. در میان نقاط اتصالِ طنز با شگردهای بلاغی، تشبیهِ طنز جایگاهی ویژه دارد. در این میان نباید فراموش کنیم بسیاری از تمثیلهای مثنوی نیز که از ستونهای اصلی این کتاب است در کلیّت و ساختار خود طنزآلودند و از این جهت تمثیل که خود دارای ژرفساخت تشبیهی است با موضوع بحث ما ارتباط مییابد: «تشبیه عام و تمثیل اخص از آن است. پس هر تمثیلی تشبیه است و هر تشبیهی تمثیل نیست» (جرجانی، 1361: 53). البته در این مقاله به تشبیه، دقیقا در همان معنای مصطلح بلاغی خواهیم پرداخت؛ چراکه کار روی طنز در تمثیلهای مثنوی (از جهت ژرفساخت تشبیهی آنها) مستلزم مجالی بیش از یک مقاله است.
1. پیشینه پژوهش
در حوزۀ طنز در مثنوی آثار فراوانی پدید آمده است (مقاله و پایاننامه) و از جمله میتوان به این موارد اشاره کرد:
الف- خندمینتر افسانه؛ جلوههای طنز در مثنویمعنوی (امینی، 1385).
ب- ساختارشناسی داستانهای طنزآمیز مثنوی (پارسانسب، 1386).
ج- زمینههای گفتوگویی طنز در مثنوی (محمدی کلهسر و دیگران، 1390).
هیچ یک از این آثار، پیوند میان طنز با تشبیه را نسنجیدهاند. در واقع نکتهای که نگارندگان را به انجام این تحقیق برانگیخت، همین نکته؛ یعنی بررسی پیوند میان نوع خاصی از بیانِ دلنشین (طنز) با شگردی بلاغی (تشبیه) است. در کتب بلاغی قدیم و معاصر نیز این تلفیق (تشبیه طنز) چندان مورد توجه قرار نگرفته است.
2. روش پژوهش
روش این پژوهش اسنادی- کتابخانهای است. بر این اساس، ابتدا هر شش دفتر مثنوی بررسی و موارد تشبیه طنز گردآوری شده است. در ادامه همه موارد یاد شده را مورد بررسی و تحلیل قرار خواهیم داد.
3. ادبیات نظری
3-1. تشبیه- تشبیه طنز
«تشبیه» مانند کردن است به شرطی که این مانندگی مبتنی بر کذب یا حداقل دروغنما باشد (شمیسا، 1387: 33). به بیان دیگر، تشبیه، مانند کردن چیزی است به چیز دیگر، مشروط بر آنکه این همانندپنداری مبتنی بر تخییل باشد. وجهشبه را نیز از منظرهای مختلف دستهبندی کردهاند؛ از جمله تحقیقی و تخیلی، مفرد و متعدد و مرکّب. همچنین از نوعی خاص از وجهشبه به نام استخدام (وجهشبه دوگانه) نام بردهاند. ساختار تشبیه (در حالت عام آن) شامل چهار جزء است. وجود مشبه و مشبهٌبه الزامی است، اما وجهشبه و ادات تشبیه گاهی ذکر نمیشوند که در این صورت مسائلی مانند مقاصدِ شاعر و وجه شباهتهای پنهان و اغراقآمیز یا میزانِ درک و جستوجوی ذهنی مخاطب برای کشف آن مطرح میشود. از میان انواع تشبیه در آثار ادب فارسی گونهای تشبیه مشاهده میکنیم که تشبیه طنز نامیده میشود. این تشبیه نوعی همانندانگاری برمبنای طنز است. به عبارت دیگر، تشبیهی است که مشبهٌبه و وجهشبهِ آن مُبیّن و القاکننده معنا و مفهومی لطیف و طنزآمیز باشد.
در باب تشبیه، به موقعیت مشبه و مشبهٌبه که بسترساز شکلگیری طنز و مطایبه باشد، توجه نشده است. از میان کتابهای بلاغی تعداد کمی به این نوع تشبیه؛ یعنی تشبیه طنز پرداختهاند. «سکّاکی» به صورت مختصر به نوعی از تشبیهات طنز اشاره کرده و معتقد است در این تشبیه، گوینده متضاد وجهِشبه را اختیار میکند؛ یعنی دقیقاً عکسِ ویژگیای را که در مشبه وجود دارد به عنوان وجه شبه بهکار میبرد و همین دوگانگی و تعارض پدیدآورنده طنز است. سکاکی معتقد است کاربرد چنین انتخابی برای تلمیح یا تهکّم است، مثلاً انسان ترسویی را به شیر یا انسان بخیلی را به حاتم مانند کنند: «وَجهُ التَّشبیه مِن نَفسِ التَضاد لِاشتِراکِ الضدَّینِ فیهِ... مَنزِلَه التَناسُبِ بِواسِطَه تَملیح اَی ایتان بِما فیه ملاحه و ظرافَه اَو تَهَکُّمٍ اَی سخریه وَ اِستِهزاء فَیُقالُ لِلجَبانِ ما اَشبَهَهُ بِالاَسَدِ وَ لِلبَخیل اَنه هُوَ حاتَمٌ» (سکّاکی، بیتا: 142).
تشبیه طنز را بر سه قسم دانستهاند: 1- تشبیه تذییل یا مغالطه، 2- تشبیهی که اساس آن بر طنز است؛ مانند داستان موش و گربه عبید زاکانی و 3- تشبیهی که عکس وجهشبه مدنظر است (آقاحسینی و همّتیان، 1394: 154- 151). در مثنوی تقریباً همه تشبیهات طنز بهکار رفته را میتوان در دسته دوم جای داد؛ یعنی تشبیهاتی که اساس آنها برمبنای طنز است.
تشبیه طنزی که در این تحقیق در پی بررسی آن هستیم، تشبیهی است که اساس آن بر مبانی طنز و مطایبه باشد. تشبیه طنز؛ یعنی تشبیهی که وجهشبه آن از خصوصیت و یا حالت خندهآور، متناقض و یا لطیفِ مشبهٌبه برگرفته شده باشد. این وجهشبه میتواند ویژگیای تمسخرآمیز،ژ وهنآور و یا تنبّهآفرین را نشان دهد. گاهی ساختار تشبیه به شاعر در جهت پروراندن طنز یاری میرساند؛ مانند وجهشبه دوگانه یا استخدام که دوگانه بزرگِ حسی- عقلی یا ظاهر- باطن در آن مطرح میشود و شاعر میتواند با استفاده از دوگانگی و تعارض موجود در آن، طنزآفرینی کند. همچنین در تشبیهات مرکّب که میتوان با استفاده از یک بخش از اجزای طرفین تشبیه، شکلگیری طنز را تسهیل کرد.
3-2. اقسام تشبیه طنز در مثنوی
در میان تشبیههای طنز بهکار رفته در مثنوی، تشبیه به حیوانات پرکاربردترین است. در کنار آن میتوان به تشبیه به یکی از متعلّقات حیوانی و تشبیه به اشیا و جمادات اشاره کرد.
3-2-1. تشبیه به حیوانات
در تشبیه به حیوانات یکی از حیوانات به عنوان مشبهٌبه انتخاب میشود و سپس یک یا چند ویژگی آن مورد اشاره مولانا قرار میگیرد که همان وجهشبه موردنظر او است. به «خر» به عنوان مشبهٌبه بیش از دیگر حیوانات توجه شده است. بعد از خر، سگ در کانون توجه مولانا قرار گرفته و به عنکبوت، مگس، گاو، کفتار و... نیز در این نوع تشبیه توجه شده است. استفاده از اینگونه تشبیه سابقهای طولانی دارد : «از روزگار بسیار قدیم افسانهسرایان و داستانپردازان اغلب یا شاید همه کشورها برای بیان مقاصد خود از جهانِ جانوران و حرکات و سکنات آنها سود جستهاند» (حلبی، 1364 : 66). مشبههای مولانا در این نوع تشبیه مختلف هستند؛ از جمله آنها میتوان به دشمنان و معاندان حق، نادانان (از جمله مریدان ناآگاه)، شیطان، شروران و بدطینتان اشاره کرد. همچنانکه انواع مشبههای تشبیهات ذکر شد، میتوان وجهشبههای مختلفی را برای آنها برشمرد. در ادامه به انواع وجه شبه این نوع تشبیه میپردازیم.
3-2-1-1. طبع خسیس
درباره منکران میفرماید:
منکران همچون جُعَل ز آن بوی گل خویشتن مشغول میسازند و غرق
|
|
یا چو نازکمغز در بانگ دهل چشم میدزدند از این لمعان برق
|
(مولوی، 1387: 1/ 186)
منکران از جهت طبع کژمدارشان از نور حق دوری میکنند. از این جهت مانند جُعَل هستند که نوعی حشره است و در مکانهای آلوده زندگی میکند و گویند تحمّل بوی گُل را ندارد. این تشبیه یکی از طنزآلودترین و در عین حال از گزندهترین و تحقیرآمیزترین تشبیهات در مثنوی است. مولانا خواسته است از یک سو با توجه به ویژگیهای جُعَل (سرگینگردانک) زشتی طبع منکران را برجسته سازد و مخاطب خود را از دنبالهروی آنها برحذر دارد و از سوی دیگر با بهرهگیری از رمز «گل»، انبیا و اولیا را که با عنادِ منکران روبهرو میشدهاند، تحسین کند.
3-2-1-2. نادانی، ناآگاهی، غفلت و بیبصیرتی
از دیگر وجوه شبه پرکاربرد در تشبیه به طنز با مشبهٌبهِ حیوانات، نادانی و غفلت است. با درنظر گرفتن نسبتِ انسان با حیوان و بیبهره بودنِ حیوان از خِرد -به عنوان وجه تمایزش با انسان- این کاربرد معنادار میشود به ویژه آنکه بعضی حیوانات -مانند خر- به شکلی ویژه نماد این غفلت و نادانیاند:
سالها گوید خدا آن نانخواه
|
|
همچو خر مصحف کشد از بهر کاه
|
(همان: 2/30)
در این بیت «خدا گفتن گدای نان» به رفتار خری مانند شده که بار کتاب قرآن را تحمّل میکند و این امر نشان از اوج حماقت دارد که با وجود دسترسی به گنجینه حکمت، تنها بار و تکلّفی بر وجودِ نادان باقی میماند. این مضمون برگرفته از آیه پنجم سوره جمعه است: «مَثَلُ الّذینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أسفاراً» (مَثَل کسانی که تورات بر آنان بار شد، آنگاه آن را بهکار نبستند، همچون مَثَل خری است که کتابهایی را بر پشت میکشد).
مولانا بیخردان را تنها بهرهمند از ظواهر میداند. وی در حکایت «مارگیر که اژدهای فسرده را مار پنداشت» مارگیر را که به واسطه غفلتش مارِ یخزده را در مقابل آفتاب عراق قرار داد و خود به سوی مرگ رفت به میشِ کور مانند میکند. این رمزی از انسانهای بیبصیرت است. نادان همواره برای خود رنج میآفریند، درست مانند دامی که شکارچی را به خود میخوانَد:
مارگیر از ترس بر جا خشک گشت گرگ را بیدار کرد آن کور میش
|
|
که چه آوردم من از کُهسار و دشت رفت نادان سوی عزراییل خویش
|
(مولوی، 1387: 3/53)
3-2-1-3. درماندگی، عجز و ناتوانی
گاهی تشبیه به خر با توجه به درماندگیاش از حرکت کردن روی یخ است:
ای که خلقان را تو خر میخواندهای
|
|
این زمان چون خر بر این یخ ماندهای
|
(همان: 1/223)
در این بیت کسی مورد خطاب است که در گذشته به طعن مردم میپرداخته و اکنون خود وی شایستة همان استهزاها است. شاعر، طعنپیشگانِ مدّعی را مستحقّ چنین نسبتی دانسته است. این طعنکنندگان با توجه به بافتِ داستانِ «نحوی و کشتیبان» خود مدّعی علم نیز هستند: «علمای ظاهر و طلّاب قدیم خویش را اهلِ علم و دیگران را خر میخواندند. این تعبیرِ زشت وِرد زبان آنها بود، مولانا این خُلق ناپسند را انتقاد میفرماید» (فروزانفر، 1390، ج 3: 1180).
3-2-1-4. غیظ و خشم، مردمآزاری، بدرَگی، مکّاری، سَبُعیّت و درندگی
مردمآزاری و مکّاری با توجه به خوی حیوان در تهاجم و درندگی، وجهشبهی منطقی است. در این نوع تشبیه، مولانا بیشتر از سگ به عنوان مشبهٌبه بهره میبرد. غالباً هنگامی که «سگ» به عنوان مشبهٌبه انتخاب میشود، وجهشبه شاعر، آزار و صدمهرسانی است. این وجهشبه هنگامی برجستگی مییابد که آزار و زیانرسانی در حق ضعیفان و درماندگان انجام شود که در چنین شکلی نقطه مقابل رفتار اولیا و کاملاً غیرانسانی است:
خیز شیران خدا بین گورگیر
|
|
تو چو سگ چونی به زرقی کورگیر؟
|
(مولوی، 1387: 4/57)
البته باید توجه داشت بسیاری از تشبیهات به جانوران در ضمن حکایات و از زبان شخصیتهای داستانی نثار یکدیگر میشود. نمونه آن قصه «اعرابی درویش و ماجرای زن او» است که طنز موجود در گفتوگوهای میان زن و شوهر، مخاطب را در راه فهم تمثیل پرمعنای مولانا یاری میرساند. زن در خطاب به اعرابی بارها وی را به جانوران مردمآزار و زیانرسان مانند میکند:
همچو گرگِ غافل اندر ما مَجِه چون که عقل تو عقیلة مردم است
|
|
ای ز ننگ عقل تو بیعقل بِه آن نه عقل است آنکه مار و کژدم است
|
(همان: 1/200)
در این دو بیت سه تشبیه بهکار رفته است؛ در یک مورد زن شوهرش را به گرگِ غافل مانند میکند و در مورد دوم و سوم زن، عقل شوهرش -یعنی یکی از متعلّقات مجرّد انسانی- را با گزندگان همانند میپندارد؛ همین ارتباطی که دو امرِ ظاهراً نامتناسب و نامربوط را به یکدیگر پیوند داده، سازنده طنز است. به عبارت دیگر، عقل، مشبه (عقلی) است و مار و کژدم دو مشبهٌبه (حسی) و از زیانبارترین جانوراناند؛ در این تشبیه پیوندِ این دو موضوعِ ناهماهنگ و متعارض، بسترساز مطایبه است.
3-2-1-5. آلودگی و پلیدی
زندگی حیوانی همواره متضمّن آلودگی است. همچنانکه کِرم به زندگی در محیطهای آلوده عادت دارد، برخی انسانها نیز به خباثت و پلیدیها خو گرفتهاند. در این میان قطعاً باید به دو نوع آلودگی ظاهری و باطنی توجّه داشت که اگر این دوگونگی مدّنظر باشد، وجهشبه دوگانه یا صنعت استخدام مطرح خواهد بود. استخدام وقتی رخ میدهد که وجهشبه در ارتباط با مشبّه یک معنی و در ارتباط با مشبّهٌبه معنای دیگری داشته باشد که نوع آنها متفاوت است: «یک بار حسی و بار دیگر عقلی است. در این صورت کلام بسیار زیبا و هنری خواهد بود» (شمیسا، 1387: 42). مولانا خود بهرههای فراوانی از صنعت استخدام برده است و در کتب بلاغی برای این صنعت از آثار وی نمونه آوردهاند. همین دوگانگی موجود در استخدام بسترساز شکلگیری طنز است؛ چراکه دوگانگی از پایههای طنز است:
کرمکی و از قذر آگندهای
|
|
طمطراقی در جهان افکندهای
|
(مولوی، 1387: 5/92)
3-2-1-6. شومی و بدشگونی
مولانا در مواردی نادر، شومی و نامبارکی را از آن دسته از جانداران که شهره به بدشگونی و ناخجستگی هستند، اخذ میکند و به مشبه منسوب میدارد. از جمله زاغ که بانگ او (غراب البَین) در ادب فارسی و عربی نشانه نحوست و بدشگونی است:
این مثالت را چو زاغ و بوم دان
|
|
که از ایشان پست شد صد خاندان
|
(همان: 3/131)
«بوم» نیز چهره تمثیلی منفوری در مثنوی است. شاعر با ذکر بوم در کنار زاغ، وجهشبه القایی خود و طنز برآمده از آن را تثبیت میکند. به نمونههایی اینچنین که دو مشبهٌبه برای یک مشبهٌبه کار رفته، «تشبیه جمع» گویند (شمیسا، 1387: 48). در واقع مولانا از تشبیه جمع برای تأکید پیام طنز خود بهره برده است.
مکر، نحوست، تعلّق به دنیا، آسانفریبی، بیقراری و ناآرامی، حمایت از ظالم (بیعدالتی)، ازدحام، ترس و بیشهامتی، ریا و تظاهر، کمهمّتی و بیارزشی از دیگر وجوه شبه بهکار رفته در اینگونه تشبیهات است.
خاطرنشان میشود همه وجوه شبه بیان شده به همراه نمونههای آنها در پایان مقاله در قالب یک جدول ارائه خواهد شد.
3-2-2. تشبیه به متعلّقات حیوانی
گاهی در تشبیهات طنز مثنوی مشبهٌبه انتخابی، حیوان نیست، بلکه یکی از اجزای بدن حیوان، صدای حیوان، لانه حیوان و در بیان مختصر، یکی از متعلّقات حیوانی است. در بسیاری از موارد، مشبهٌبه عضوی از پیکر حیوان است. وجوه شبه این دسته نیز مختلف است؛ زشتی از وجوه شبه پرکاربرد این دسته است. شاعر زلفِ زیبا را در عاقبتِ حالش -در زشتی- به دُم خر تشبیه میکند؛ در حقیقت زیبایی ابتدایی در تقابل با رسوایی نهایی، موردنظر مولانا است؛ چنانکه ابتدا از پیچیدگی و خوشبویی و دلفریبی زلف سخن میگوید و سپس آن را به دم زشت مانند میکند:
زلف جعد مشکبار عقلبَر
|
|
آخرا چون دمّ زشت خنگ خر
|
(مولوی، 1387: 4/82)
در داستان پیرِ چنگی به گذشته وی اشاره میرود و شاعر از صدای دلنشین و طربانگیز مطرب در گذشته سخن میگوید، اما اکنون همان صدا مانند صوتِ خر به ناخوشایندترین آوازها تبدیل شده است: «إنَّ اَنکَرَ الاَصواتِ لَصَوتُ الحَمیرِ» (لقمان/ 19) (که بدترین آوازها بانگِ خران است). در اینجا نیز شاعر ابتدا به محاسن و مزیتهای پیشین مشبه (نوای نیکوی چنگی) میپردازد و بیدرنگ در مصراع بعد با مانند کردن این نوا به آواز خری که پیر هم شده، مخاطب را غافلگیر میکند:
آن نوای رشکِ زهره آمده
|
|
همچو آواز خر پیری شده
|
(مولوی، 1387: 1/189)
ناگُنجایی و کوچکی، وجهشبه دیگری است که مشبهٌبه آن نه حیوان، بلکه لانه او است. هوش و عقل انسان مانند لانه مرغ گنجایش اسرار حق را ندارد:
خانة مرغ است هوش و عقل ما
|
|
هوش صالح طالب ناقه خدا
|
(همان: 3/213)
مشبه (هوش و عقل انسان) عقلی است و مشبهٌبه (خانه مرغ) حسی است. هوش و عقل انسان که امری مجرّد و بسیط است و در واقع مایه تمایز وی از حیوان است به خانه مرغ که بسیار کوچک و حقیرانه است، تشبیه شده است. همین تناقض پدیدآورنده طنز است.
بیارزشی، ناصافی، بیثباتی، کژی، سستی، ناگُنجایی، افتادگی و رسوایی وجوه شبه دیگری است که مولانا به وسیله آنها میان مشبه و متعلّقاتِ حیوانی پیوند ایجاد کرده است.
3-2-3. تشبیه به اشیا و نباتات
در میان پرکاربردترین تشبیههای طنز مثنوی بعد از تشبیه به حیوانات دو دسته مهم تشبیه به نباتات و تشبیه به جمادات و اشیا قابل اشاره هستند. باید توجه داشت که این نوع تشبیه در سطحی پایینتر و نازلتر از تشبیه به حیوانات جای میگیرد: «گاهی هجا و هزل به سطحِ نازلتر از جهانِ حیوانات؛ یعنی به جهانِ نباتات و معدنیّات نیز سر میزند» (حلبی، 1364: 68 ). از جمله وجوهشبه این نوع تشبیه برآمدگی است. شاعر معده کافر زیادهخواری را که مهمانِ پیامبر شد به طبل مانند میکند و این نوع زیادهخواری را که محصول کفر است، مورد استهزا قرار میدهد:
معده طبلیخوار همچون طبل کرد
|
|
قسم هژده آدمی تنها بخورد
|
(مولوی، 1387: 5/12)
ظرافت این تشبیه آنجا است که کافر با وجود زیادهخواری وجودی بیحاصل و بیثمر دارد و طبل نیز چنین خاصیتی دارد، چنانکه در امثالی مانند «مثل طبل توخالی» یا «آواز دهل شنیدن از دور خوش است» به این نکته اشارتی رفته است.
«بیحاصلی با وجود رشدِ ظاهری» وجهشبه انتخابی دیگر مولانا برای پیوند میان انسان و جماد است. مولانا برای مرشدان دروغین از تعبیر «قرع» که به معنای کدو است (لغتنامه دهخدا، ذیل: قرع) بهره میگیرد. مولانا شیخِ خام را به بوتة کدو تشبیه میکند که به سرعت درخت تناوری میشود، اما حاصل چندانی ندارد. علاوه بر این، شکلِ ظاهری کدو خود تنبلی و فَربِگی را فرایاد میآورد:
بر دویدی چون کدو فوق همه تکیه کردی بر درختان و جِدار
|
|
کو تو را پای جهاد و مَلحَمه بر شدی ای اَقرَعک تو قرعوار
|
(همان: 6/ 63)
دیگر وجوه شبه این نوع عبارتند از: برآمدگی، میانتهی بودن (مانند دهل)، آوادِهی و آگاهیبخشی، پُربادی، بیحاصلی و بهرهنادِهی، تو در تویی و لایه به لایه بودن، خامی و نابالغی. همچنین وجهشبه نادانی، بیخبری و غفلت که در تشبیه حیوانات کاربرد داشت در این نوع تشبیه نیز کارکرد دارد؛ مانند تشبیه به سنگِ بیخبر.
3-2-4. تشبیه به سایر موارد
مشبهٌبههای کم بسامدی نیز در مثنوی هستند که زمینه طنز دارند؛ مانند وجهشبه ترس و ضعف در تشبیهات به زن که از جمله تشبیهات کمبسامد (با تعداد سه کاربرد) است. در بعضی موارد مولانا سعی دارد تصویر مناسبی از حال مشبه را به خواننده القا کند؛ از این رو، مشبههایی نظیر «عور از زمهریر» (در توصیف بیم و ترسِ دلقک از شاه ترمذ) بهکار میبرد:
دست دیگر باختن فرمود میر
|
|
او چنان لرزان که عور از زمهریر
|
(همان: 5/169)
مولانا با بهرهگیری از تشبیه مرکّب طنز آفریده است بدین ترتیب که شاعر با چینشِ زیرکانه اجزا در مشبهٌبه؛ یعنی ترکیب عور و زمهریر، تصویرِ حاصل را دارای صبغهای مطایبهآمیز قرار داده است. تشبیه مرکّب هیأتی منتزع از چند جزء است و تصویری است که چند چیز در آفرینش آن نقش داشته باشند (شمیسا، 1387: 40). مولانا در چند موضع دیگر نیز از تشبیه مرکّب در زمینهسازی طنز بهره برده است و این تشبیهات در تجسّم و تصویرسازی امور به شاعر یاری رسانده است. درماندگی و عجز که در دسته های قبلی به آن اشاره شد در این نوع تشبیهات نیز کاربرد دارد مانند این بیت:
بعد از آن گوشَت کشد مرگ آنچنان
|
|
که چو دزد آیی به شحنه جانکَنان ظ
|
(مولوی، همان: 4/59)
تصویر حاصل از درماندگی در برابر مرگ در یک سو و تصویر دزدی که در برابر شحنه لابه میکند در سوی دیگر قرار دارد و این درماندگیها با وجود خندهآفرینی، تلخ هستند.
کمارزشی و نیز حسرت و افسوس از دیگر وجوه شبه تشبیهات کم بسامد (غیرحیوانی و غیرجماد) هستند.
در پایان برای مشاهده فشرده مباحث و بسامدهای تشبیه طنز، جدول یافتههای این تحقیق (جدول (1)) براساس وجهشبه ترتیب و ارائه میشود. همه تشبیهات طنز از جمله مواردی که در متنِ اصلی مقاله به علت نبودِ مجال به ذکر وجوه شبه آنها بسنده شد در جدول (1) آمدهاند. در این جدول در مواضعی که تشبیه در گفتوگوهای میان شخصیتهای داستانی انجام نشده و خود مولانا مخاطب مثنوی را به چیزی مانند میکند در قسمت مشبه، واژه «مخاطب» را قرار دادهایم.
جدول (1): ارکان تشبیه طنز در مثنوی معنوی
مشبه
|
مشبهٌبه
|
وجهشبه
|
نام حکایت
|
شماره دفتر
|
منکران
|
جُعَل
|
طبع خسیس
|
قصه سؤال کردن عایشه از مصطفی صلَّی الله علیه
|
اول
|
مخاطب
|
خر
|
نادانی و بیخبری
|
تمامی قصه زنده شدن استخوانها به دعای عیسی
|
دوم
|
مخاطب
|
خر
|
نادانی و بیخبری
|
قَسَم غلام در صدق و وفای یار خود از طهارت ظن
|
دوم
|
مارگیر
|
میشِ کور
|
نادانی و بیخبری
|
حکایت مارگیر که اژدهای فسرده را مرده پنداشت...
|
سوم
|
طبعِ تیز
|
خرِ پیر
|
نادانی و بیخبری
|
نصیحتِ دنیا اهلِ دنیا را به زبانِ حال
|
چهارم
|
طبیب
|
خرِ احمق
|
نادانی و بیخبری
|
شکایت گفتنِ پیرمردی به طبیب از رنجوریها...
|
دوم
|
مخاطب
|
کفتارِ کور
|
نادانی و بیخبری
|
بقیّة قصه ابراهیم ادهم بر لب آن دریا
|
دوم
|
مخاطب
|
خر
|
نادانی و بیخبری
|
تتمّة حسدِ آن حَشَم بر آن غلامِ خاص
|
دوم
|
مخاطب
|
خر
|
نادانی و بیخبری
|
شکایت گفتنِ پیرمردی به طبیب از رنجوریها...
|
دوم
|
خادمِ امیر
|
مرغ
|
نادانی و بیخبری
|
حکایت آن امیر که غلام را گفت که: می بیار...
|
پنجم
|
مریدِ غافل
|
خر
|
نادانی و بیخبری
|
گفتن آن جُهود علی را ...
|
چهارم
|
ادامه جدول (1)-
مشبه
|
مشبهٌبه
|
وجهشبه
|
نام حکایت
|
شماره دفتر
|
فریبخوردگان شیطان
|
خر
|
آسانفریبی
|
گمان بردن کاروانیان که بَهیمة صوفی رنجور است
|
دوم
|
محتسب
|
خر در آب و گِل
|
آسانفریبی
|
خواندن محتسب مستِ خرابافتاده را به زندان
|
دوم
|
شیطان
|
غُراب
|
مکر
|
هِلال پنداشتنِ آن شخص خیال را در عهد عمَر
|
دوم
|
مخاطب
|
روباه
|
مکر
|
دعا و شفاعتِ دقوقی...
|
سوم
|
تدبیرهای انسان
|
دُمِ روباه
|
وسیله اشتغال بیهوده
|
دعا و شفاعتِ دقوقی...
|
سوم
|
انسان
|
خرس
|
حرص
|
قصة خورندگان پیل بچه از حرص...
|
سوم
|
انسان
|
خرس
|
حرص
|
قصة اهل سَبا...
|
سوم
|
مخاطب
|
خر بر یخ
|
عجز و درماندگی
|
حکایت ماجرای نحوی و کشتیبان
|
اول
|
مخاطب
|
دزد نزد شحنه
|
عجز و درماندگی
|
مثلِ قانع شدن آدمی به دنیا...
|
چهارم
|
اَعرابی
|
گرگِ غافل
|
آسیبرسانی (درندگی)
|
نصیحت کردن زن مر شوی را که سخن افزون از ...
|
اول
|
عقل
|
مار و کژدم
|
آسیبرسانی
|
نصیحت کردن زن مر شوی را که سخن افزون از ...
|
اول
|
چون و چرا
|
سگ
|
کمارزشی
|
در بیان آن که مصطفی علیه السلام شنید که عیسی...
|
ششم
|
اغنیا
|
سرگینکشان
|
کمارزشی
|
مثالِ دنیا چون گلخن و تقوی چون حمام
|
چهارم
|
مفلسِ زندان
|
مگس
|
وقاحت و بیشرمی
|
شکایت کردن اهلِ زندان پیشِ وکیل قاضی...
|
دوم
|
بیمار
|
گاو
|
بیقراری و ناآرامی
|
دانستن پیغامبر علیه السلام که سببِ رنجوری...
|
دوم
|
ادامه جدول (1)-
مشبه
|
مشبهٌبه
|
وجهشبه
|
نام حکایت
|
شماره دفتر
|
قاضی
|
بزِ شیردهنده به گرگ
|
بیعدالتی و حمایت از ظالم
|
طیره شدن قاضی از سیلی درویش و...
|
ششم
|
خانوادة خواجه
|
ملخها
|
ازدحام در مکانی تنگ و کوچک
|
رسیدن خواجه و قومش به دِه و نادیده و ناشناخته...
|
سوم
|
ورود افراد به حجرة کوچک
|
حشراتِ افتاده در دوغ
|
سقوط در اثر ازدحام
|
آمدن آن امیرِ نمّام با سرهنگان، نیم شب ...
|
پنجم
|
بینشِ کودک
|
معرفتِ خر در آخور
|
عاقبتنااندیشی
|
پیدا شدن روحُالقُدُس به صورت آدمی بر مریم...
|
سوم
|
انسان در خدمت تن
|
خر
|
عاقبتنااندیشی
|
باز جواب گفتنِ ابلیس معاویه را
|
دوم
|
جنبش انسان بیفکر
|
جنبش کژدم
|
عاقبتنااندیشی
|
قصه رُستنِ خَرّوب در گوشة مسجد اقصی...
|
چهارم
|
انسانِ بیفکر
|
بهایم
|
عاقبتنااندیشی
|
زجرِ مدّعی از دعوی...
|
چهارم
|
دیده ظاهربین
|
چشمِ گاو
|
ظاهربینی و عاقبتنااندیشی
|
زجرِ مدّعی از دعوی...
|
چهارم
|
دزد
|
موش
|
ترس
|
قصه آن کسی که کسی مشورت میکرد...
|
چهارم
|
انسان
|
کِرم
|
آلودگی
|
فیما یُرجی من رحمه الله تعالی معطِی النِّعَم...
|
پنجم
|
مثالهای القایی منکران
|
زاغ و بوم
|
نُحوست
|
بیان آنکه هر کس را نرسد مثل آوردن، خاصه در...
|
سوم
|
صوفیانِ دروغینِ زیاده خوار
|
گربه
|
تظاهر به پاکی
|
حلوا خریدنِ شیخ احمد خضرویه جهتِ غریمان...
|
دوم
|
زلف
|
دُمِ خر
|
زشتی
|
نصیحتِ دنیا اهلِ دنیا را به زبانِ حال...
|
چهارم
|
چهره پیر
|
پشت سوسمار
|
زشتی و ناصافی
|
تفسیرِ خَلَقنَا الاِنسانَ فی...
|
پنجم
|
ادامه جدول (1)-
مشبه
|
مشبهٌبه
|
وجهشبه
|
نام حکایت
|
شماره دفتر
|
سبب
|
دُمِ خر
|
حرکتِ بینتیجه
|
روان شدنِ شهزادگان در ممالک پدر...
|
ششم
|
صدا
|
آوازِ خر
|
زشتی و دلناپسندی
|
بقیه قصه پیر چنگی و بیان مَخلصِ آن
|
اول
|
خانه
|
خانه عنکبوت
|
سستی
|
نصیحت کردن زن مر شوی را...
|
اول
|
هوش و عقلِ انسان
|
خانه مرغ
|
عدم ظرفیت و ناگُنجایی
|
نواختنِ معشوق عاشق بیهوش را تا به هوش بازآید
|
سوم
|
پشتِ پیر
|
پشتِ خُم
|
خمیدگی
|
یقیه قصه پیر چنگی و بیان مَخلصِ آن
|
اول
|
افتادگی ابروها بر چشم
|
پالدُم
|
افتادگی
|
یقیه قصه پیر چنگی و بیان مَخلصِ آن
|
اول
|
ابلیس
|
سرگین وقت چاشت
|
رسوایی
|
مرتَد شدن کاتب وحی به سبب آن که پرتو وحی...
|
اول
|
معده کافر
|
طبل
|
برآمدگی
|
در سببِ ورودِ این حدیث مصطفی...
|
پنجم
|
دلقک
|
دهل
|
میانتهی بودن
|
منادی کردن سیّد ملکِ ترمذ که: هر که در سه یا چهار...
|
ششم
|
اعرابی
|
مشک پُر باد
|
پُر بادی
|
حکایت آن اعرابی که سگ او از گرسنگی میمرد و...
|
پنجم
|
پاسبان
|
تلّ ریگ
|
بیحاصلی علیرغم رشدِ ظاهری
|
حکایت آن پاسبان که خاموش کرد تا دزدان...
|
ششم
|
شیخِ خام و نابالغ
|
کدو
|
بیحاصلی علیرغم رشدِ ظاهری
|
در بیان آنکه مصطفی علیه السلام شنید که عیسی...
|
ششم
|
مخاطب
|
دوغ ترش در معدن
|
بیحاصلی و بهرهنادِهی
|
مَثَل
|
ششم
|
مخاطب
|
حشیشِ پا در گِل
|
توقف در عین سرگشتگی
|
مَثَل
|
ششم
|
مخاطب
|
خمیر
|
خامی و نابالغی
|
مَثَل
|
ششم
|
ادامه جدول (1)-
مشبه
|
مشبهٌبه
|
وجهشبه
|
نام حکایت
|
شماره دفتر
|
پیرزن
|
پیاز
|
تو در تویی و لایه به لایه بودن
|
صفتِ آن عجوز
|
ششم
|
زاهد
|
زنان
|
ترس و ضعف
|
جواب گفتن آن امیر مر شفیعان را...
|
پنجم
|
شاهزادگان
|
زنان
|
ترس و ضعف
|
مقالت برادر بزرگین
|
ششم
|
مخاطب
|
زنان
|
ترس و ضعف
|
مقالت برادر بزرگین
|
ششم
|
دلقک
|
عور در برابر زمهریر
|
ترس و ضعف
|
حکایتِ مات کردن دلقک، سیّد شاهِ ترمَذ را
|
پنجم
|
کافرِ زیادهخوار
|
کافر در قعر گور
|
حسرت و افسوس
|
در سببِ ورود این حدیث مصطفی که الکافِرُ یأکُلُ فی...
|
پنجم
|
منبع: یافتههای پژوهش
نتیجهگیری
صاحبان آثار تعلیمی عرفانی در آثارشان به فراوانی از طنز بهره بردهاند. از جمله این آثار مثنویمعنوی است که زبان عرفانی مولانا در آن با وجود تأثّر احتمالی وی از سنایی و عطار، دارای سبکی خاص و تنوعی خلّاقانه است. هنر مولانا در طنزپردازی سبب شده که سراینده مثنوی از اقسام طنز بهره گیرد که یکی از آنها نوعی تشبیه با زمینة طنز است (تشبیه طنز).
تشبیهات طنز در مثنوی در دو جایگاه اصلی تشبیه به حیوانات و تشبیه به غیرحیوان مطرح هستند. تشبیه به حیوان (درندگان، جانوران اهلی و حشرات، اعضای بدن آنها و یا امور حیوانی) به فراوانی در مثنوی یافت میشود و در مقابل تشبیه به غیرحیوان و از جمله تشبیه به اشیا (که در مرتبهای نازلتر از حیوانات مطرح هستند) بسامد کمتری دارد. شاعر با تواناییهای ویژه توانسته میان طنز و خلاقیتهای بلاغیاش پیوند زند. شاهدِ این مدّعا تشبیهاتی با وجهشبههای متنوع مانند نادانی، مکر، درندگی، درماندگی، عاقبتنااندیشی، نحوست، ازدحام و پلیدی است. موفّقیّت مولوی در تناسبسازی مشبه و مشبهٌبه و نیز ظرافت تعلیمی موجود در وجهشبههای بهکار رفته چشمگیر است.
تشبیه تذییل (مغالطه) و نیز تشبیه با وجهشبه عکس در مثنوی چندان کاربردی ندارد و بیشتر تشبیهاتی بهکار رفته که اساسشان بر طنز بنا شده است. مشبهِ تشبیهات طنز وی بیشتر معاندان و منکران حق و دین، مدّعیان و مرشدان دروغین، بدباطنان، نادانان و غافلان، مردمآزاران، آسانفریبان و یا مخاطبان مثنوی است. گاهی این تشبیهات از زبان شخصیتهای حکایات و قصههای مثنوی نثار یکدیگر میشود. مولوی در بهرهگیری از تشبیه طنز تنها در پی تحقیر منکران حق و معاندان اولیا و انبیا نیست، بلکه گاهی قصد دارد مخاطب خود را متنبّه و بیدار کند. وجوه شبه عموما ذکر شده، اما در بیشتر موارد ادات تشبیه ذکر نشده است که بر اغراقِ شاعر در همساناِنگاری مشبه و مشبهٌبه دلالت دارد. گاهی تنها افزودن یک صفت در یکی از دو طرف تشبیه؛ یعنی مقیّد کردن یکی از طرفین تشبیه، پدیدآورنده طنز است. همچنین یکی از اجزای تشبیهِ مرکّب میتواند سازنده تصویری مطایبهآمیز باشد.
مولانا گاهی با استفاده از وجهشبه دوگانه (استخدام) طنزآفرینی کرده است؛ زیرا دوگانگی موجود در این صنعت خود زمینهساز شکلگیری طنز است. همچنین در برخی موارد با استفاده از عنصر اغراق، طنزِ مورد نظرش را پرورانده است. از وجهشبههای بهکار رفته، نادانی و غفلت دارای بیشترین بسامد است. برخی وجوهشبه مانند نادانی و غفلت یا درماندگی و عجز در تشبیه به حیوان و انسان و جماد به صورت مشترک کاربرد داشتهاند.
نکته بسیار مهم آن است که بسامد تشبیهات طنز در دفاتر ششگانه مثنوی تقریباً یکسان است و این امر نشان از آن دارد که مولانا در سرایش مثنوی همواره به بیان طنزآمیز تعلیم از طریق کاربردِ تشبیه توجه ویژهای داشته است.