یکی از عرصههای موفقیت ساختارگرایی، روایتشناسی یا علم مطالعه روایت است. روایتشناسی، رویکردی نوین و دانشی برساخته از مطالعات صورتگرایان و ساختارگرایان است که چارچوبی ساختاری برای تحلیل مؤلفههای متن روایی فراهم میآورد. روایتشناسی طی سه دورة پیش از ساختارگرایی (تا سال1960میلادی)، ساختارگرایی (1960-1980میلادی) و پساساختارگرایی مطالعه میشود. اصطلاح روایتشناسی، نخستین بار در سال 1969میلادی در کتاب دستور زبان دکامرون از سوی تزوتان تودوروف بهکار گرفته شد، حال آنکه سابقه مهمترین پژوهش در این زمینه به کتاب ریختشناسی قصههای پریان بازمیگردد که در آن ولادیمیر پراپ[1]، انگارة ریختشناسی روایت را بنیان نهاد. «از برجستهترین نظریهپردازان روایتشناسی ساختارگرا، ولادیمیر پراپ، آ.ژ.گریماس[2]، تزوتان تودوروف[3]، کلود برمون[4]، ژرار ژنت[5] و رولان بارت[6] هستند.» (مکاریک[7]، 1384)
روایتشناسان در پی یافتن الگوهای روایتی مشخص هستند تا برای تمام ساختارهای روایتی قابل صدق باشد. «هدف نهایی نظریة روایت، کشف الگوی جامع روایت است که تمامی روشهای ممکن روایت داستانها را دربر میگیرد» (برتنز[8]، 1382). علم روایت به عنوان نظریهای مدرن با مطالعه ساختار آثار ادبی و کشف واحدهای روایی، زمینه را برای مقایسههای اصولی فراهم میآورد و فرآیند درک آثار ادبی را ارتقا میبخشد.
به استنباط بارتز «روایتشناسی میخواهد فارغ از التزام به یک مکتب یا شیوة نقد ادبی، پژوهش فرارسانهای برای همه انواع داستانی باشد و هر چیزی از افسانهها و قصهها تا حماسهها و تراژدیها را مطالعه کند» (Barthes, 1977). در این میان، روایتشناسی اولیه ترکیبی از چند نظریة مختلف است که نظریۀ ژرار ژنت فرانسو، تاثیرگذارترین نظریهپرداز زمان متن، یکی از برجستهترین آنها به شمار میآید. ژنت که از سوی برخی منتقدان، پدر علم روایت نام گرفته است در کتاب گفتمان روایی (1972میلادی) به کشف ظرفیتهای اثر روایی از نظر کاربرد زمان دست یافت. «آنچه در هر روایت، مدّنظر روایتشناسان است، ارتباط میان حوادث داستان در یک زنجیرة زمانی است، اما به جز زمان، که ژرار ژنت آن را اصلیترین عنصر روایت میداند» (تولان، 1383).
زمان، مؤلفه ساختاردهنده هر روایت است که شکلگیری روایت به این مؤلفه وابسته است. آسابرگر بر آن است که «روایتها داستانهای ساختگی هستند که طی زمان گشوده میشوند» (آسابرگر، 1380). زمانمندی در روایت به این مفهوم است که زمان به مثابة ابزاری در اختیار نویسنده قرار گیرد تا به وسیلة آن و با تغییر در مسیر خطی آن، روایت خود را جذاب کند. «در تحلیل روایت، دو مقیاس زمانی داریم میباید تمایزی قایل شد میان زمان درونی محتوی، زمان بدان گونه که در داستان بازنمایی میشود و زمان بیرونی یا زمان سخن، زمانی که مخاطب به وسیلة آن داستان را دنبال میکند» (Chatman, 1975).
ژنت سه گونه رابطة زمانی میان زمان داستان و زمان متن را بررسی میکند که عبارتند از: نظم و ترتیب، تداوم و بسامد. مقصود از ترتیب[9] «ترتیب زمانی رخدادهای داستان نسبت به ارائه همین رخدادها درگفتمان روایی است» (لوته[10]، 1386). هرگونه پیچش در ترتیب زمانی قصه که منجر به خروج زمان از قاعده داستان شود زمانپریشی نام دارد. «هرگاه رویدادی خارج از توالی مستقیم ارائه گردد، به عبارتی پارهای از رویدادی دیرتر یا زودتر از موقعیت منطقی خود در متن حاضر شده باشد نابهنگام خوانده میشود» (Meqviliam, 2000).
بررسی نظم زمانمندانۀ روایت، مبتنی بر مقایسۀ میان ترتیبی است که رخدادها یا بخشهای زمانمند در سخن روایی با ترتیب زنجیرهای که همین رخدادها یا بخشهای زمانمند در داستان دارند، انتظام مییابند به گونهای که نظموترتیب زمانی مربوط به داستان یا به واسطۀ خود روایت مورد اشارت قرار میگیرد و یا از این یا آن سرنخ فهمیده میشود (Genette, 2000).
ژنت، زمانپریشی را در دو دستة بازگشت زمانی[11] (گذشتهنگر) و پیشواز زمانی[12] (آیندهنگر) درون متن مطالعه میکند. بازگشت زمانی به روایت رویدادی در متن اطلاق میشود که رویدادهای بعد از آن به لحاظ زمانی روایت شده باشند و کنش روایت به بخشی از گذشته داستان بازگردد. اگر زمان روایی به گذشتهای پیش از آغاز روایت بازگردد، بازگشت زمانی بیرونی نامیده میشود و بازگشت زمانی درونی «گذشتهای را در یاد زنده میکند که پس از نقطه آغاز اولین روایت رخ داده است» (ریمون کنان[13]، 1387).
پیشواز زمانی به روایت رویدادی گفته میشود که رویدادهای از پس آینده به لحاظ زمانی روایت شوند. در چنین حالتی زمان داستان بر زمان سخن پیشی میگیرد.
دومین رابطة زمانی درنظریۀ ژنت، تداوم[14] است که به بررسی روابط میان گسترۀ زمان و رویداد میپردازد و اینکه هر رویداد چه بازه زمانی و حجمی از متن را دربرمیگیرد. «ژنت تداوم را به معنی نسبت میان زمان متن و حجم متن بهکار میبرد و از آن در تعیین ضرباهنگ و شتاب داستان استفاده میکند» (تولان، 1383). سرعت روایت را با توجه به رابطۀ بین تداوم داستان (که برحسب دقیقه، ساعت، روز، ماه و سال است) و تداوم متن (که با تعداد سطور یا صفحات مشخص میشود) اندازهگیری میکنیم (Genette, 1980). بدین ترتیب رابطۀ بین زمان روایت و زمان واقعی ممکن است به صورت یکی از این سه قسم باشد: شتاب ثابت، شتاب مثبت (تلخیص، حذف، پرشهای حجمی- زمانی)، شتاب منفی (مکث توصیفی و توضیحی، صحنه نمایشی).
بسامد[15] به عنوان دفعات روایت یک واقعه در متن، نخستین بار از سوی ژنت مطرح شد که در سه شکل متفاوت بررسی میشود؛ متداولترین نوع آن، بسامد مفرد بوده که عبارت است از یک بار گفتن آنچه یک بار اتفاق افتاده و یا چند بار گفتن واقعهای که چند بار اتفاق افتاده است. بسامد مکرر؛ یعنی حادثهای که یک بار اتفاق افتاده، چند بار نقل شود. بسامد بازگو نیز آن است که اگر حادثهای چند بار اتفاق افتاده، تنها یک بار روایت شود.
پیشینۀ مطالعات روایتشناسانه براساس نظریۀ ژنت به چند سال اخیر بازمیگردد که در پژوهشهای مختلف، عنصر زمان در چارچوب این نظریه بررسی شده است. غلامحسینزاده (1386) در مقالهای عنصر زمان را در حکایت اعرابی درویش در مثنوی بررسی میکند و با تاکید بر نظریۀ ژنت، شواهدی از حکایت را ذکر میکند. حسن لی و دهقانی (1389)، سرعت روایت در رمان جای خالی سلوچ اثر محمود دولتآبادی را نشان میدهند و درودگریان و زمان احمدی (1390) براساس نظریۀ ژنت، زمان روایی را در داستان بی وتن بررسی میکنند.
با توجه به این نکته که اصول نظریههای روایتشناسانه، خوانشی نوین از متون روایی به دست میدهد برآن شدیم با تکیه بر الگوی زمانی ژنت در بررسی روایت، رمان مدار صفر درجه را از نظر مؤلفههای روایت و نقش عنصر زمان بررسی کنیم؛ چراکه عنصر زمان به عنوان یکی از مهمترین عناصر در این رمان، نقش اساسی دارد و تاکنون از این دیدگاه، دربارۀ این اثر روایی برجسته، پژوهشی انجام نشده است و میتواند نگرشی تازه به این رمان را دربر داشته باشد. پرسش اساسی این مقاله در آغاز این بوده که با توجه به الگوی روایتشناسی ژنت، رمان مدار صفر درجه چگونه قابل بررسی خواهد بود و احمد محمود تا چه اندازه از شگردهای زمان روایی در سیر روایت رمان بهره برده است.
1. بررسی و تحلیل رمان مدار صفر درجه
مدار صفر درجه، چهارمین رمان احمد محموداست که 1782 صفحه دارد و به 3 جلد و 10 فصل تقسیم شده است. داستان با حادثۀ غرق شدن بابو درکارون آغاز میشود و با رفتن باران به سلمانی یارولی و رابطۀ عاشقانه با مائده و فعالیتهای سیاسی او درکنار نوذر ادامه مییابد. رمان، فضای اجتماعی سالهای بین 1350 تا 1357 را با روایت 7 سال زندگی خانوادهای جنوبی در جامعه شهری دوران ستمشاهی به تصویر میکشد. شخصیتهای این رمان که اغلب تیپیک هستند، هر یک داستانی جداگانه دارند و زندگی آنها که با رخدادهای سیاسی آن زمان گره خورده در طول خط روایی رمان قابل مشاهده است. نویسنده برای بیان صریح تحولات تاریخی این دوره، روایتهای گوناگونی را شکل میدهد؛ او برای تعمیق بخشیدن به روایت، داستان را چند لایه میکند. روایتهایی که به طور موازی پیش میروند و در پایان رمان، مفاهیم گوناگونی به دست میدهند. خط سیر زمان در رمانهای محمود به خوبی قابل مشاهده است، میتوان این خط سیر را کاملاً تقویمی- تاریخی دانست. «زیرساخت رمانهای احمد محمود بیش از هر چیز دیگر بر شانۀ رویدادهای مهم و شاخص تاریخ ما استوار است» (زنوزی، 1386).
1-1. نظم و ترتیب
1-1-1. زمان پریشی گذشتهنگر
رمان مدار صفر درجه با حادثۀ دلخراش غرق شدن بابو و طعمۀ کوسهها شدن او در یکی از روزهای گرم تابستان 1350 آغاز و از زاویه دید دانای کل محدود روایت میشود. این رمان که زیرساخت روایی آن، رویدادهای سیاسی- اجتماعی دهه 50 و تحولات جامعه آن روزگار در قالب شخصیتهای خاص داستانی است، تقریباً 7 سال از زمان گاهشمارانه را دربر میگیرد. 7 سالی که نویسنده در خلال 3 جلد، 10 فصل و1780 صفحه آن را به تصویر میکشد. بدیهی است که روایت این مدت زمان طولانی، اگر با شگردهای خاص نویسندگی و بهره بردن ازحذفها و تلخیصها وگاه پرشهای زمانی به عقب یا جلو همراه نباشد برای خواننده ملالآور و کسلکننده خواهد بود. مولف با چند لایه کردن داستان در راستای هدفی مشخص و محور قرار دادن عناصر مهم داستانی مثل زبان، کنش، گفتوگو و... اثر خود را از ملالافزایی ایمن ساخته است. نویسنده با اهمیت به عنصر زمان، ضمن اشاره به بسیاری از وقایع مهم، داستان را در یک خط محوری به پیش میبرد و از اسلوب زمانپریشی در جذب مخاطب و پویایی داستان بهره جسته است. زمانپریشی از نوع بازگشت زمانی برونداستانی بیشتر در فصول یک تا چهار دیده میشود و کارکرد این نوع پسنگریها، شخصیتپردازی و اشاره به حوادث مهم پیش از شروع داستان، پیچیدگی متن و مرور خاطرات شخصیتها است.
«اگر پسنگاه یا پیشنگاه راجع به شخصیت، رخداد و خط سیر داستان در حال نقل شدن باشد، درونداستانی یا همبافت است و اگر در روایت پسنگاه یا پیشنگاه، اطلاعاتی دربارۀ شخصیت، رخداد و خط سیر داستان دیگری خارج از نقطۀ آغاز و پایان متن ذکر شود،
، برونداستانی یا دگربافت است» (مارتین[1]، 1382). در فصل اول، زمان پریشی از نوع گذشتهنگر برون داستانی از زبان بیبی سلطنت، شخصیت پریشانحالی مطرح میشود که گویی زمان را گم کرده است و گذشته را در زمان حال میبیند. او که مرگ فرزندش نوروز را -که در تظاهرات سال 1342 کشته شده- هرگز باور نکرده، همواره با مرور رخدادهای پیش از شروع داستان، مخاطب را به یاد او میاندازد: «بابو تو دهانه دالان است... پاییز است، نوروز صبح سحر از خانه رفته است بیرون ... مردم دستهدسته میروند به طرف عباسیه» (محمود، 1380).
البته توقف بیبی در گذشته در طول داستان استمرار دارد: «نوروز ناخوشه که ور نمیخیزه نماز بخونه؟... نوروز خودش تنها رفته عباسیه» (همان: 80). مرگ نوروز از نظر راوی به اندازهای ناخوشایند است که گاه و بیگاه از طریق پسنگری، ذهن شخصیتهای مختلف را به سوی او میکشد تا خاطره او را از یاد نبرند: «چشم خاور دنبال نوروز میگردد پیدا نیست، نوروز با تفنگ شکاری از اتاق میآید بیرون... لوله تفنگ نوروز مینشیند رو خرند بام ... جیغ میزند میبیند که برزو پای دیوار افتاده است و خون از سرش میجوشد» (همان: 175 و 178). تجسم شخصی که مرده و او را در هر لحظه از نبودنش احساس کردن، یکی دیگر از کارکردهای بازگشت زمانی در این روایت است که چندین بار اتفاق میافتد. باران با نگاه کردن در آینه، گویی نگرانیهای برادر غرق شده خود –بابو- را احساس میکند و تا مدتها پس از مرگ بابو، او را در حالات مختلف تجسم میکند و یکی از خاطرات گذشته برایش تداعی میشود: «صدای بابوآمد: مو کار میکنم تا تو درس بخونی دیپلم بگیری ... مو دیگه فاتحۀ برزو خواندهم باران، سی مونو تو برار نمیشه» (همان: 43). درفصل دوم، راوی با همسانی واژه و مکان، گذشته را تداعی میکند. اللهاکبرگفتن بیبی و رفتن خاور به مطبخ، یادآور صحنه زایمان خاور و پسنگری برونداستانی دیگری میشود: «آذربانو از مطبخ میآید تو اتاق... صدای بیبی را میشنود اذان میگوید، خاور ناله میکند صدای آذربانو را میشنود: شکم اول. چشمش سیاهی میرود و میبیند که دوپاره گوشت کبود دستش است» (همان: 411).
گاهی همسانی کنشهای زمان حال با گذشته، موجب نقب زدن به تونل زمان می شود. در پنجشنبۀ آخر سال که خاور به روال همیشه مشغول کلوچه پختن برای اهالی گورستان است، باران به یاد دوران کودکیاش میافتد: «پنجشنبه آخرسال ... پدرش از اتاق میآید بیرون و خنده خنده میگوید زندهها یادت نره خاور از مردهها واجبترن ... برزو بیدارشده نشده از اتاق میآید بیرون و چنگ میزند تو خرما» (همان: 611). تاثیر دیگر گذشتهنگریها، شخصیتپردازی و آشنایی با گذشتۀ شخصیتها است که بیشتر مربوط به زمان پیش ازشروع داستان میشود. «نوذر» ازشخصیتهای محوری داستان درکنار یکی از همسلولیهای خود به یاد سالها پیش میافتد: «ئو شب که جسد اسفندیار نهادیم تو دودینگ هاوس، همه خوشیها از دماغم کشیده شد... و ذهن نوذر رفت انگار ...جسد اسفندیار را لای پتو و خون چکان به دوش میکشند تا اتاقک تختهای پشت منبع آب» (همان: 302 و 303).
در پسنگری برونداستانی دیگری، راوی با اشاره به فعالیتهای سیاسی خاور درگذشته و گشودن لایههای پنهان شخصیت او -با نگاهی اندرزگونه- گذشتهای نه چندان آرام را فراروی باران که سرنوشتی مبهم در انتظار اوست مینهد: «بابای خدا بیامرزت سی خاطر همی کارا سرش به باد داد... ئو سال سیودو که پنجسال دربدر کویت شد ئونم ئوروز که صبح رفت ظهر خبرش ئووردن ... میدونی همی مو زیر چادرم چقد کتاب و کاغذ و روزنامه سی بابای خدا بیامرزت جابهجا کردهم» (همان: 515 و 517). یادآوری خاطرات بابو برای باران، کشته شدن نوروز در سال 1342 و کشتارعباسیه، مرور بازجوییهای نوذر و خاطرات یارولی در بمبئی که بیشتر از طریق مرور ذهنیات و شخصیتپردازی شکل میگیرد از دیگر موارد گذشتهنگریهای برونداستانی است که در فصول یکم تا چهارم بدان اشاره میشود. از میان 20 مورد گذشتهنگر در کل رمان، 17 مورد از نوع روایتآمیز برونداستانی هستند که بیشتر کارکرد شخصیتپردازی و مرور خاطرات گذشته را دارند و مخاطب را با دنیای خارج از متن و پیش از شروع داستان آشنا میسازند. از این 17 مورد، 10 مورد برونداستانی اصلی و 7 مورد برونداستانی فرعی هستند. سه مورد نیز گذشتهنگر درونداستانی دیده میشود.
نمودار 1. درصد زمان پریشی گذشتهنگردرون و برون داستانی
1-1-2. زمانپریشی آیندهنگر
در یکی از بهترین نمونههای پیشواز زمانی از نوع روایتآمیز درونداستانی، راوی از زاویه نگاه نوذر، 7 سال بعد را که همزمان با پیروزی انقلاب است به تصویر میکشد و با اشاره به مرگ نوذر در آینده، ما را از سرنوشت دو شخصیت محوری روایت آگاه میسازد و به این دلیل که این اتفاق در پایان داستان رخ میدهد، درونداستانی است. کارکرد این آینده نگر، افزایش اشتیاق مخاطب به ادامه داستان و اشاره به پیروزی باران در انتهای رمان دارد: «هفت سال بعد -کمتر یا بیشتر- باران با مشت سنگین کتف حقگو را خواهد کوفت... و لوله اسلحه کمری را پس گردن حقگو خواهد فشرد و حسینیه اعظم مثل روز عاشورا شلوغ خواهد بود... شهباز پس از خواندن پرونده عمو نوذر در ساواک به شهروز خواهد گفت: چون عمو نوذر مرده بوده است پس صداش به گوشش غریبه میآمده است ... در اتاق یکهو باز خواهد شد و باران پرونده را زیر کاپشن پنهان خواهد کرد و از اتاق بیرون خواهد رفت» (همان: 486 و 485). گاه برخی از پرشهای زمانی به جلو، صورت طنز به خود میگیرد به ویژه زمانی که با چاشنی اغراق و خیالپردازی همراه میشود. هنگامی که نوذر به عمو فیروز وعده نوشتن شِکوِهنامه میدهد: «یک شکایتی از دست انگلیس به دربار بنویسم که خود مستر جیکاک از لندن بیاد زمینت تحویل بده» (همان: 117).
راوی گاه از دریچه رویاها و آرزوهای شخصیتها، زمان را درهم مینوردد و در پیشواز زمانی از نوع درونداستانی، آینده آنها را در نمای حال به تصویر میکشد: «یارولی به باران وعده میدهد: از فردا تیغ میدم دستت خوب که راه افتادی یه صندلی هم میذارم سی تو... از بانک وام میگیرم میکنمش آرایشگاه هالیوود، سهشوار میخرم» (همان: 224). نویسنده در پارهای موارد با تلفیق گذشته و آینده به نوع دیگری از زمان پریشی دست میزند. در حالی که یارولی با وعده دادن، باران را به شاگردی دلگرم میکند: «کار که یادگرفتی دوتاش میکنم یه صندلی تو یه صندلی مو». درهمان لحظه به یاد بابو، برادر باران که پیش از مرگ شاگرد او بوده است میافتد: «بابو همیشه همینجا مینشست ئوروزم همینجا نشست خدا رحمتش کنه» (همان: 18). کارکرد بیشتر آیندهنگریهای داستان در ایجاد حس تعلیق و افزایش اشتیاق مخاطب، رویاپردازی و اغراق در کلام شخصیتها نسبت به آینده نمود مییابد.
از مجموع 29 مورد آیندهنگر این رمان، چهار مورد برونداستانی و 25 مورد درونداستانی است. در این میان، 15 مورد درونداستانی اصلی و 10 مورد درونداستانی فرعی بهشمار میآید.
نمودار 2. درصد زمان پریشی آیندهنگردرون و برون داستانی
1-2. تداوم
این رمان از نظر کرونولوژیک (تقویمی)، چند برهۀ مشخص زمانی را دربر میگیرد که در مجموع از سال 1350تا 1357 است. با توجه به حذف بسیاری از رخدادها و زمانها در خلال این 7 سال، تداوم این روایت را براساس نشانههای زمانی نیمی از فصول ابتدایی بررسی میکنیم؛ از فصل اول تا اواسط فصل پنجم به لحاظ زمانی از تابستان 1350 تا زمستان 1353 را دربر میگیرد (1095روز) که در 958 صفحه روایت شده است. شتاب ثابت (معیار) براساس 14/1 صفحه در روز به دست میآید. تداوم که در رمان مدرن، اصلیترین عنصر زمان در داستان بهشمار میآید از نظر ژنت «سرعت» نام دارد و برحسب محدودۀ زمانی رخ دادن واقعی حوادث، نسبت به حجم اختصاص یافته به همان رخداد سنجیده میشود. «اختصاص یک تکه کوتاه از متن به مدت زمان درازی از داستان، شتاب مثبت و اختصاص یک تکه بلند از متن به زمان کوتاهی از داستان، شتاب منفی نام دارد. همچنین سرعت حداکثر را حذف و سرعت حداقل را مکث توصیفی مینامند» (ریمون کنان، 1387). مواردی که در این رمان شتاب منفی ایجاد کردهاند، عبارتند از: مکث توضیحی، درنگ توصیفی و صحنه.
1-2-1. مکث توضیحی و درنگ توصیفی
یکی از عوامل ایجاد شتاب منفی، وجود مکثهای توضیحی است که فضایی ساکن و ایستا را بر داستان حاکم میکند. در این حالت، زمان داستان متوقف میشود و هیچ کنشی صورت نمیگیرد: «این حالت زمانی اتفاق میافتد که زمان سخن در زمان داستان هیچ قرینهای نداشته باشد» (تودروف، 1379). در «مدار صفر درجه»، مکثهای توضیحی که در فصول مختلف دیده میشود، شتاب منفی به روایت میدهد. در همان صفحات ابتدایی داستان، خاور پس ازمرگ بابو، پنجشنبه بعدازظهر، همراه باران کنار کارون میرود و راوی در سه صفحه، دلمویههای او را به تصویر میکشد: «خاور عبا را از سر برداشت، بقچه رخت بابو را گذاشت رو سنگ و بازش کرد. بعد زانو زد، سجده رفت و ماسۀ مرطوب را بوسید سه بار... خاور رخت بابو را گذاشت پیش رو، فاتحه خواند، بعد باز فاتحه خواند و حلوا را لقمه لقمه کرد و به آب انداخت. چشمان خاور سرخ بود، حلوا تمام شد، خورشید غرب کارون بود، نارنجی بود» (همان: 12).
توصیفات ایستا و مکثهای توصیفی در جای جای رمان مدار صفر درجه مشاهده میشود و در پیشبرد روایت، شتاب منفی ایجاد میکند. به عنوان مثال، آزادی نوذر از بازداشتگاه سازمان امنیت در توصیفی ایستا که بازدارندۀ حرکت زمان است، بیان میشود: «غروب بود. هوا آشفته بود، آسمان میبارید، باد بود. نوذر شال گردن پشمی را به سر بست، ریش پنج شش روزهاش جوگندمی میزد. سبیلش ریخته بود رو دهانش، یقه بارانی را زد بالا، چنته را شانه به شانه کرد... نوذر اسفندیاری از پله در ساختمان سرخ پا گذاشت رو سنگفرش خیس» (همان: 482).
1-2-2. صحنه
شکل دیگری که در آن، زمان داستان و زمان روایت در یک راستا پیش میروند، «صحنه» است. به گفته ریمون کنان، «آنچه ویژگی نمایش صحنه را مشخص میکند، کمیت اطلاعات روایتی است از یک سو و حذف و کنار نهادن نسبی راوی است از دیگر سوی» (Rimmon-kenan, 2002). محمود در «مدار صفر درجه» به منظور وسعت بخشیدن به زاویه دید رمان از شیوۀ بیانبیرونی (زاویۀ دید نمایشی) استفاده میکند. انتخاب این شیوۀ بیان در برخی موارد، کار را به پرگویی آدمها کشانده و باعث کندی حرکت داستان میشود. نویسنده میکوشد حتی آنجا که فضا و دورنما وصف میشود، صحنه را از درون و به طور عینی نقل کند. وارد کردن صحنههایی از زندگی اجتماعی و رویدادهای سیاسی و دقت در توصیف جزییات، آهنگی منفی به حرکت داستان بخشیده است. در صحنهای که خاور، شب هنگام با استشمام بوی کاغذ سوخته به یاد حوادث گذشته میافتد، نویسنده این صحنه را با تمام جزییات، در پنج صفحه بازنمایی میکند: «شکم برآمده خاور، راه برنفسش میبندد با مشت میزند به در مطبخ... بابو گریه میکند، در مطبخ یکهو باز میشود، دود یکمرتبه بیرون میزند... چشم نوروز خیس و سرخ است... نوروز با تفنگ شکاری از اتاق میآید بیرون» (همان: 175).
عنصر گفتوگو، یکی از برجستهترین نمونههای شتاب ثابت و از نمودهای صحنه است که در این رمان نقش محوری دارد: «برجستهترین نمود صحنه، دیالوگ است که البته براساس توافقی عمومی و نه علمی، تعادل زمانی میان زمان متن و زمان داستان برقرار است» (استم و دیگران، 1377). محدودیت زمانی و مکانی رمان از یک سو و وسعت دایرۀ موضوعها ازسوی دیگر، موجب میشود که عمده بار طرح این داستان را دیالوگها برعهده بگیرند. گفتوگو، حجم عمدهای از این روایت داستانی را دربر میگیرد؛ به خصوص هنگامی که نویسنده تصمیم دارد اندیشههای سیاسی و حزبی خود را در قالب افکار شخصیتها بیان کند. شبی که یارولی به قصد تریاک کشیدن به محفل سیاسی اعضای حزب قدم میگذارد، گفتوگوهای سیاسی ایشان 20 صفحه به طول میانجامد (همان: 336-316). این دیالوگهای طولانی در فصول مختلف رمان چندین بار تکرار میشود.
1-2-3. تلخیص و حذف
تلخیص و حذف، نمونههایی از شتاب مثبت به حساب میآیند. در فرم تلخیص، برههای طولانی از زمان داستان به شکل برشی کوتاه، فشرده و خلاصه میشود. در این صورت، زمان سخن، کوتاهتر از زمان داستان خواهد بود. به گفته تولان «ممکن است وقایع مهم ولی ناگوار را به صورتی گذرا و خلاصه نمایان سازند، در حالی که وقایع و رویدادهای کماهمیتتر را با جزییات ارائه دهند» (Toolan, 1988). در رمان مدار صفر درجه، وقایع ناگواری مثل مرگ بابو، دستگیری باران، مرگ نوذر، سقط جنین بلقیس، مرگ منیجه و نامدار و... به شکل خلاصه آورده میشود در حالی که ورود ناگهانی برزو به خانه و دعوای او با اهالی خانه که به عنوان کنشی پرتکرار چند بار اتفاق میافتد در فصل اول، 8 صفحه را به خود اختصاص میدهد (همان:30-38). در حالت حذف، زمان داستان برای خود حرکت میکند، اما سخن متوقف میماند. حذف در واقع بیشترین شتاب و سرعت در زمان داستان است که روایت نمیشود، اما فهمیده میشود؛ در حقیقت، حذف را نوعی افزایش شتاب زمانی داستان میدانند.
ایجاز در اثر حذف، یکی از ویژگیهای زیباییشناختی در ساخت رمان مدار صفر درجه است. در این روایت، بسیاری از زمانها حذف میشود تا دراثر این پرشهای زمانی و حجمی، رویدادها و اهدافی که مطلوب نویسنده است، مطرح شود. مثلاً به وقایع سالهای 1351، 1352 و 1354 هیچ اشارهای نمیشود، اما رویدادهای سالهای 1353، 1356 و 1357 حجم وسیعی از رمان را دربر میگیرد. حوادث و لحن روایی نویسنده در فصل نهایی که همزمان با سال 1357 است، شتاب میگیرد. خلأ زمانی بین برخی فصول در نتیجه همین حذفها و تلخیصها روی میدهد و ریتم تند حوادث، روایت را سرعت میبخشد در نتیجه نوعی داستان به وجود میآورد که خود نویسنده آن را «تعریف در حرکت » مینامد (گلستان، 1383).
نمودار 3. درصد تداوم و شتاب مثبت و منفی
1-3. بسامد
1-3-1. بسامدمفرد
برای نخستین بار، ژنت به مقولۀ بسامد اشاره کرده است. بسامد، رابطۀ میان تعداد دفعات روایت یک واقعه در متن نسبت به میزان رخ دادن آن در داستان را نشان میدهد. ژنت میپرسد که آیا رخداد تکراری هر بار از دیدگاه واحدی روایت شده است؟ در هر نوبت چه نقشی دارد؟ اهمیت این بررسی در کارکردی است که نسبت زمان با موقعیت را روشن میکند. انواع بسامد در مدار صفر درجه رایج است، اما وجه غالب بسامدهای این رمان، نوع معمول بسامد مفرد است؛ یعنی یک بار روایت کردن رویدادی که یک بار اتفاق افتاده است. در زیر به نمونههایی از این نوع بسامد در رمان اشاره میشود:
- تیغ کشیدن باران به روی یارولی وتهدید او در آرایشگاه (همان: 1044)
- شاگردی باران در سلمانی یارولی (همان: 46)
- آتش گرفتن سینمای آبادان (همان:191)
- دستگیری نوذر، باران، برهان، شهروز و بازجویی از آنها در ساواک به دلایل مختلف (همان: 474).
موارد بسیاری از کنشها و رویدادها در این داستان وجود دارد که یک بار اتفاق افتاده و یک بار روایت شدهاند. بسامد مفرد از نوع دوم؛ یعنی چند بار روایت رویدادی که چند بار اتفاق افتاده نیز در این رمان به وفور دیده میشود. در ادامه به نمونههایی از این نوع بسامد اشاره میشود:
- شکایت وعریضه نویسی نوذر (همان: 27)
- پریشان حالی بیبی سلطنت و بیوقت اذان گفتن و درخواست قلیان چاق کردن از خاور (همان: 194)
- سیگارکشیدن پنهانی بلقیس که نوذر آن را علت اصلی بچهدار نشدن او میداند (همان: 29، 184 و 271)
- دعواهای برزو با اهالی خانه و کتک کاری با باران (همان: 195)
- عریضه گرفتن بلقیس از ملامیرزا و دارو گرفتن نوذر از عطار برای بچهدار شدن (همان: 86)
- کتک خوردن رئیسه از پدرش و اشاره راوی به چشمان شیشهای او (همان: 219)
- تشکیل جلسات سیاسی حزب توده در عکاسخانه و منزل دکتر (همان: 322)
- چاقو زدن مدیران به قصد ارعاب و تهدید آنها برای بازگرداندن به شهر خودشان (همان: 510)
- اشتیاق اسعد برای رفتن به سینما و تف پراندن در خیابان (همان: 310، 389 و 391).
1-3-2. بسامد مکرر
اگر یک رویداد چند بار روایت شود، مکرر نامیده میشود. تعداد بسامدهای مکرر نسبت به مفرد، کمتر است، اما رخدادهایی هستند که به دلیل اهمیت آنها از نظر نویسنده، چند بار روایت میشوند. نمونههایی از بسامد مکرر عبارتند از:
- کشتار عباسیه و فعالیتهای سیاسی نوروز که از دید افراد مختلف چند بار تکرار میشود (همان: 93، 97 و 1565)
- زایمان خاور که چند بار روایت میشود (همان: 411)
- خاطرات نوذر در دودینگ هاوس و هاستل (همان: 510)
- فرار یارولی از دادگستری (همان: 581 و 583)
- معافی سربازی گرفتن یارولی برای باران (همان: 1044).
1-3-3. بسامد بازگو
اگر رویدادی که چند بار اتفاق افتاده تنها یک بار روایت شود، «بازگو» نام دارد. بیشتر وقایع کم اهمیتتر که نوعی روزمرگی در آنها نهفته است به این اسلوب نقل میشود. موارد زیر، نمونههایی از بازگو است:
- اصرار نوذر بر نرفتن باران پیش یارولی «صد بار به ئی بچه گفتم که صلاحت نیس پیش یارولی نامرد نامسلمان کارکنی» (همان: 573)
- یارولی به نبی میگوید: «صد دفعه دیگهم که پل ببندی و تظاهرات کنی، آب از آب تکون نمیخوره» (همان: 648)
- خاور درباره اشراف نوذر بر همه اشخاص و حوادث پیرامون میگوید: «مش نوذر همیشه از همه جا خبر صحیح داره» (همان: 409)
- یارولی دربارۀ کار کردن برای رییس مخابرات میگوید: «مو پنج سال که هر روز جمعه میرم خانه رییس تلفنخانه سرش مجانی اصلاح میکنم» (همان: 904).
نمودار4. بسامد
1-4. کانونی شدگی[2]
ژنت مفهوم «کانونی شدن» را از یکی از نظریههای نقد نو گرفته است؛ کلینت بروکس[3] و آستین وارن[4] در سال 1943میلادی مفهوم کانون روایت را مطرح کردند (برتنز، 1382). در سال 1972میلادی، ژنت با طرح دو سوال «چه کسی مینویسد؟» و «چه کسی مشاهده میکند؟» به بررسی تمایز میان کانون عمل روایت وکانون شخصیت پرداخت (مارتین، 1382).
در مدار صفر درجه، داستان از زاویه دید دانای کل محدود به صورت سوم شخص روایت میشود. «شیوهای که در آن نویسنده در مقام دانای کل، محتوا و روند ذهنی شخصیتها را از طریق شیوههای قراردادی روایت وصف میکند» (بیات، 1387). استفاده از راوی دانای کل سبب میشود نویسنده در پردازش داستان، اندیشهها و ایدههای خود را مطرح کند و مخاطب به خوبی از احساسات و نظرهای نویسنده آگاه میشود؛ آن چنان که در مدار صفردرجه مشاهده میشود هر جا افکار سیاسی شخصیتهای داستان در طول جلسههای حزبی مطرح میشود، محمود به عنوان نویسندهای روشنفکر و سیاستمدار، نقطهنظرهای خود را ارائه میکند و به منظور تاثیر این نظرها بر مخاطب، چنین گفتوگوهایی را بسط میدهد. راوی در دیدگاه کانون روایت بیرونی، فردی است بیرون از ماجرای داستان که افکار، اعمال و ویژگیهای شخصیتها را از بیرون داستان تشریح میکند. در واقع نویسنده، راوی داستان است (کالر[5]، 1385). در این رمان، دانای کل میتواند بر تمام مناظر و زوایای داستان احاطه داشته باشد؛ محمود از این ظرفیت نامحدود زاویۀ دید به طور کامل استفاده نکرده است.
بحث و نتیجهگیری
بررسی رمان مدارصفر درجه از منظر نظریۀ زمان ژنت نشان میدهد که در این رمان سیر خطی زمان، گاه به منظور بازگشت زمانی یا پیشواز زمانی شکسته شده و در روال منطقی زمان شکاف ایجاد میشود. قابلیتهای روایی این رمان برجسته، حاکی از بهرهمندی محمود از شگردهای زمان روایی است که مهمترین موارد آن به شرح زیر است:
- نویسنده برای عمق بخشیدن به روایت، داستان را چند لایه میکند و روایتهایی چند لایه را که در پایان رمان دربردارنده مفاهیمی متفاوت است به طورموازی پیش میبرد.
- نویسنده با اهمیت به عنصر زمان از اسلوب زمان پریشی در جذب مخاطب و پویایی داستان بهره میبرد.
- زمان پریشی از نوع بازگشت زمانی برون داستانی، بیشتر در این رمان مشاهده میشود و کارکرد آن، شخصیتپردازی، پیچیدگی متن و مرور خاطرات شخصیتها است.
- زمان پریشی از نوع پیشواز زمانی درون داستانی با کارکرد ایجاد حس تعلیق و افزایش اشتیاق مخاطب، رویاپردازی و اغراق در کلام و گاه طنزپردازی در این روایت بهکار رفته است.
- مدار صفر درجه از نظر تقویمی از سال 1350 تا 1357 را دربر میگیرد، اما به دلیل حذف بسیاری از زمانها برای محاسبه تداوم، سه سال اول رویدادها در نظرگرفته شد و شتاب ثابت (معیار) براساس 14/1 صفحه در روز به دست آمد.
- مکثهای توضیحی، درنگهای توصیفی و صحنههای نمایشی در این رمان از عوامل ایجادکننده شتاب منفی در داستان هستند که موجب بازایستادن حرکت زمان و یا مانع از پیشبرد روایت میشوند.
- عنصر گفتوگو به عنوان یکی از برجستهترین نمونههای شتاب ثابت، حجم عمدهای از این روایت داستانی را دربر میگیرد.
- تلخیص و حذف و پرشهای زمانی حجمی که از فرمهای ایجاد شتاب مثبت هستند در این رمان کاربرد دارد، بسیاری از وقایع به طور خلاصه آورده میشود و ریتم تند حوادث، در پی خلأهای زمانی و حذفهای پی درپی، روایت را سرعت میبخشد.
- انواع بسامد در این رمان کاربرد دارد، اما وجه غالب بسامدها، نوع معمول بسامد مفرد است که شامل رویدادهایی میشود که یک بار اتفاق افتاده و یک بار روایت میشوند. بسامد بازگو نیز دربارۀ وقایعی که نوعی روزمرگی و یکنواختی در آن نهفته است بهکار میرود.
- کانون روایت در این رمان، کانون روایت بیرونی یا همان دانای کل است که محمود از ظرفیت نامحدود این زاویه دید به طورکامل استفاده نکرده است.