با گسترش مشروطهخواهی، روشنفکرانِ تجددخواه بر رابطة میان عقبماندگی سیاسی و اجتماعی ایران از یک سو، و ادبیات کهن از سوی دیگر تأکید میکردند. پس از وقوع انقلاب مشروطه، نخستین کوششها برای عدول از هنجارهای شعر کلاسیک صورت گرفت و اشعاری منتشر شد که تابع قواعد کهن وزن یا جایگاه قافیه نبود. لاهوتی، رفعت، خامنهای و کسمایی شاعرانی بودند که چنین آثاری خلق کردند. این شاعران از منظر تاریخ ادبیات و سبکشناسی اهمیتی بسیار دارند، بهویژه کسمایی که نخستین شاعر نوپرداز زن در ادبیات فارسی است. اشعار کسمایی در نشریاتِ حامی حقوق زنان و تجدد ادبی، یعنی نشریة تجدد و آزادیستان چاپ شدهاست. این اشعار به لحاظ جغرافیایی در تبریز و به لحاظ تاریخی در دورهای منتشر میشد که خیابانی و هوادارانش بر آذربایجان که نام آن را به «آزادیستان» تغییر داده بودند (ر.ک؛ کسروی، 1393: 154)، حاکم بودند. این پژوهش بر آن است که نسبت اشعار کسمایی و ساختارهای اجتماعی موجود در آن زمان و مکان را بررسی کند. بدین منظور، باید با رویکردی میانرشتهای به توصیف این متون شعری و آنگاه تبیین این یافتههای توصیفی، یعنی یافتن علت کاربرد آنها، از منظر علوم اجتماعی پرداخت. بدین ترتیب، جنبههای ایدئولوژیک شعر کسمایی، هویت اجتماعی مولّد و مفسر شعر او، نقش جنسیت شاعر در تولید و تفسیر شعر او، و ارتباط شعر او با روابط قدرت در آزادیستان مشخص میشود. تگفا (CDA)1 رویکردی است که امکان چنین مطالعهای را فراهم میآورد. در این پژوهش، با ترکیب الگوی سهبعدی فرکلاف، دستور نظاممند ـ نقشگرای هلیدی و برخی جزئیات نظریة گفتمانی لاکلو و موف به سبکشناسی شعر کسمایی پرداخته میشود. بدین ترتیب، این پژوهش در پی یافتن پاسخ برای این پرسشها دربارة شعر کسمایی است:
ـ از منظر دستور نظاممند ـ نقشگرای هلیدی چه مشخصاتی دارد؟
ـ چه گفتمانهایی را مفصلبندی میکند؟
ـ جنبههای ایدئولوژیک آن کدام است؟
ـ نسبت آن با روابط قدرت چیست؟
1. پیشینة پژوهش
دربارة شعر کسمایی یا شاعران عصر مشروطه، پژوهشی از این منظر صورت نگرفتهاست. در اینجا، به پژوهشهایی که تا حدی با این پژوهش ارتباط دارند، پرداخته میشود. آقاگلزاده (1386) در مقالهای کوشیدهاست رابطة تگفا و نقد زبانشناختی را با ادبیات، تحلیل متون ادبی و نقد ادبی بررسی کند. درپر (1391) به معرفی سبکشناسی انتقادی و شرح مفاهیم بنادین نظری و ابزارهای روششناختی آن در رویکردهای مختلف، بهویژه رویکرد جفریز پرداختهاست. فتوحی نیز در معرفی رویکردهای مختلف در سبکشناسی، بخشی را به سبکشناسی انتقادی اختصاص دادهاست (ر.ک؛ فتوحی، 1391: 186ـ191)، نیز در معرفی رویکردهای مختلف در سبکشناسی، بخشی را به سبکشناسی انتقادی اختصاص دادهاست (دربارة سبکشناسی نقشگرا، ر.ک؛ همان: 147ـ152 و نیز دربارة ارتباط سبکشناسی و تگفا، ر.ک؛ همان: 152ـ156).
غلامرضایی و ملاکی (1389) به بررسی نگرش دینی شاعران دورة مشروطه پرداختهاند. از آثار دیگر، میتوان به اثر شمس لنگرودی و آرینپور اشاره کرد (ر.ک؛ شمس لنگرودی، 1392، ج 1 و آرینپور، 1375، ج2). اما رویکرد نویسندگان این دو اثر بیشتر تاریخنگارانه بودهاست تا تحلیل زبانشناختی یا تحلیل از منظر تگفا. جعفری نیز در بخشی مختصراً به بررسی رمانتیسم در شعر کسمایی پرداختهاست (ر.ک؛ جعفری، 1388: 86ـ87). کریمی حکاک نیز ظهور تجدد در ادبیات فارسی را بررسی کردهاست (ر.ک؛ کریمی حکاک، 1394).
کسروی (1393)، همایون کاتوزیان (1394، ب) و آذری (1354) روایتی تاریخی از این دوره ارائه کردهاند. از بین آثاری که ذکر شد، فقط کارتوزیان است که کوشیده این وقایع را در چارچوب نظریهای اجتماعی ـ سیاسی، موسوم به «نظریة استبداد ایرانی» تبیین کند (ر.ک؛ همایون کاتوزیان، 1394، الف: 7؛ همان، ب: 7، 33ـ59 و 284ـ363).
2. روششناسی
هر کاربرد زبانی از منظر تگفا، رخدادی ارتباطی است و سه بُعد دارد: متن (Text)، روالی گفتمانی (Discoursive practice) و روالی اجتماعی (Social practice). تحلیل گفتمان انتقادیِ هر رخداد ارتباطی باید این سه بُعد را در بر گیرد (ر.ک؛ یورگنسن و فیلیپس، 1392: 120). بدین ترتیب، چنین تحلیلی از منظر فرکلاف سه سطح دارد: توصیف (Description) که به بررسی دقیق زبانشناختی متن میپردازد، تفسیر (Interpretation) که به بررسی بافت موقعیتیِ (Context of situation) متن و بافت میانمتنی (Intertextual context) آن میپردازد، و تبیین (Expalnation) که تعامل متن را با ساختارهای اجتماعی به واسطة گفتمان بررسی میکند (دربارة توصیف، تفسیر و تبیین، ر.ک؛ فرکلاف، 1389: 167ـ252).
در این پژوهش، برای توصیف متن و تفسیر بافت موقعیتی از دستور نظاممند ـ نقشگرای (Systemic-functional grammar) هلیدی (Halliday) و در تفسیر بافت میانمتنی از اصطلاحات «مفصلبندی» (Articulation) و «بُعد» (Moment) که مربوط به نظریة گفتمان لاکلا و موف است نیز استفاده میشود (دربارة این دو اصطلاح، ر.ک؛ زمانی و دیگران، 1396: 164ـ 165 و یورگنسن و فیلیپس، 1392: 56ـ57). البته به نحوی از نظریات دیگر استفاده شدهاست که با رویکرد فرکلاف همخوانی داشته باشد. هلیدی بافت موقعیتی را دارای سه سازه میداند (ر.ک؛ مهاجر و نبوی، 1393: 28ـ31) که عبارتند از: گسترة گفتمان (Field of discourse) (شامل موضوع متن)، پردازندة گفتمان (Tenor of discourse) (شامل گوینده، مخاطب و ویژگیهای آنان) و شیوة گفتمان (Mode of discourse) (شیوة شکلگیری متن در ارتباط با موضوع و پردازندة گفتمان). با توجه به سهسویه بودن بافت موقعیتی، زبان سه فرانقش (Metafunction) متناظر با این سه سویه دارد: اندیشگانی (Ideational) (متناظر با گسترة گفتمان)، بینافردی (Interpersonal) (متناظر با پردازندة گفتمان)، و متنی (Textual) (متناظر با شیوة گفتمان) (دربارة این سه فرانقش، ر.ک؛ مهاجر و نبوی، 1393: 36ـ37 و زمانی و دیگران، 1396: 163).
از جمله اصطلاحات کلیدی این پژوهش، گفتمان (Discourse)، ژانر (Genre)، ایدئولوژی (Ideology) و قدرت (Power) است. مقصود از گفتمان در این پژوهش، روش سخن گفتنی است که «به تجربیات برآمده از یک منظر خاص معنا میبخشد» (یورگنسن و فیلیپس، 1392: 119 و ر.ک؛ فرکلاف، 1389: 162)؛ مانند گفتمان فمینیستی یا مارکسیستی. این واژه یک معنای دیگر نیز بر اساس دستور نظاممند ـ نقشگرای هلیدی دارد. در این رویکرد، «متن» و «گفتمان» به یک چیز اشاره میکنند، با این تفاوت که گفتمان در بافت اجتماعی ـ فرهنگی خود مورد توجه قرار میگیرد و متن، فرایندی زبانی تلقی میشود (Halliday & Webster, 2009: 247). ژانر، «فعالیت زبانی پذیرفتهشدهای [است] که فاعلها [Subjects] در آن جایگاه ویژه دارند»؛ مثل ژانر مصاحبه یا اخبار تلویزیونی (ر.ک؛ فرکلاف، 1389: 162). ژانرِ مورد بررسی در این پژوهش، «شعر نو» است2. «ایدئولوژیها [...] برساختههایی معناییاَند که به تولید، بازتولید و دگرگونی مناسبات سلطه کمک میکنند» (یورگنسن و فیلیپس، 1392: 130 و ر.ک؛ فرکلاف، 1389: 91ـ113) و «قدرت، توانایی ماست برای کنترل محیط خود، حیات خود و حیات دیگران» (Baker & Ellece, 2011: 99).
مقصود از سبک در این پژوهش ـ با ادغام دو تعریف از تعاریفی که والز ارائه میکند (Wales, 2001، به نقل از: درپر، 1391: 43)ـ شیوة سخن گفتن یا نوشتن متمایز از شیوههای دیگر است. سبکشناسی انتقادی، رویکردی است در مطالعة سبک که از ابزارهای تگفاـ در این پژوهش، رویکرد فرکلافـ بهره میگیرد و میکوشد «انتقادی» باشد؛ یعنی جنبههای ایدئولوژیک متون ادبی و رابطة آنها با مناسبات قدرت را آشکار کند (دربارة مفهوم «انتقادی»، ر.ک؛ Fairclough, 2010: 31 و یورگنسن و فیلیپس، 1392: 114ـ115).
یکی از مشخصههای متون ادبی، بهویژه متون شعری، درک آنها در جهان ممکن یا به عبارت دیگر، مخیل بودن آنهاست (ر.ک؛ صفوی، 1393: 74ـ81). اما رویکردهای مختلف تگفا بیشتر بر متون غیرادبی، مثل گزارشهای خبری تمرکز دارند. به همین سبب، روشی برای تحلیل این جنبة تخیلی ارائه نمیکنند. بدین منظور، در تحلیل این اشعار، دو بافت موقعیتی در نظر گرفته شدهاست که عبارتند از: بافت موقعیتی مخیل و واقعی3.
پیکرة زبانی مورد بررسی در این پژوهش، شامل همة اشعاری میشود که نگارندگان از کسمایی یافتهاند. چهار شعر از او یافت شدهاست: «فلسفة امید»، «مدار افتخار»، «پرورش طبیعت»، و شعری بدون عنوان با سطر آغازین «در مه اردیبهشت دهر جوان شد»4.
3. توصیف، تفسیر و تبیین دادهها
3ـ1. شیوة گفتمان در شعر کسمایی
در بحث از شیوة متن، به اینکه متن تکگویانه (Monologic) یا دوگویانه (Dialogic) است و نیز به مسائلی چون انسجام واژگانی (Lexical cohesion) پرداخته میشود. انسجام واژگانی «بر رابطهای که واحدهای واژگانی زبان به لحاظ محتوای معنایی خود با یکدیگر دارند»، مبتنی است. این روابط انواعی دارد: هممعنایی (Synonymy)، تضاد معنایی (Antonymy)، شمول معنایی (Hyponymy)، جزءـکل (Meronymy)، تکرار (Repetition)، و باهمآیی (یا همآیی) (Collocation) (ر.ک؛ مهاجر و نبوی، ۱۳۹۳: 64ـ66 و زمانی و دیگران، 1396: 174ـ175).
شیوة گفتمان در همة این اشعار مبتنی بر تکگویی است. این امر منجر به برتری صدای فرستنده بر گیرنده و در نتیجه، تکصدایی در متن میشود. همین امر یکی از عواملی است که رابطهای میانمتنی میان شعر نوی کسمایی و شعر کلاسیک فارسی ایجاد میکند. در تقابل با تکصدایی و چیرگی فرستنده بر گیرنده، چندصدایی و همرتبگی قرار میگیرد. اگر بخواهیم از منظر تگفا به تبیین این مشخصه در شعر کسمایی بپردازیم، با توجه به آنکه این اشعار در نشریة آزادیستان و تجدد در عصر حکومت خیابانی بر آذربایجان چاپ شدهاست، باید آن را در نسبت با گفتمان آزادیستان سنجید؛ گفتمانی که روابط قدرت موجود در آزادیستان آن را شکل داده بود و این گفتمان نیز چنین روابطی را بازتولید میکرد. این گفتمان، محصول مفصلبندی ابعادی از گفتمان مشروطه و گفتمان استبداد بود؛ یعنی رهبر قیام از سویی بر حکومت قانون، دموکراسی و تجدد که ابعاد گفتمان مشروطه بودند، تأکید میکرد و از سوی دیگر، میکوشید برای استقرار نظم، مخالفت و تکثر و نیز چندصدایی را سرکوب کند و یا حتی گاه از مصوبات حزب تخطی میکرد؛ یعنی همانند حاکم خودکامه دست به اقدامات فراقانونی میزد (دربارة عملکردهای دلبخواهی خیابانی، ر.ک؛ کسروی، 1393: 19ـ22 و برای مشاهدة یکی از نمونههای تأکید بر سرکوب مخالف، ر.ک؛ آذری، 1354: 394). اشعار کسمایی نیز از این نظر گفتمان آزادیستان را مفصلبندی میکند و همانند این گفتمان، تکگویی و تکصدایی را ترویج مینماید5.
البته کاربرد نمادین واژهها گاه موجب تکثر تفسیر میشود؛ یعنی با توجه به آنکه در کاربردهای نمادین، علاوه بر معنای صریح واژه، معنای ضمنی آن نیز مورد توجه قرار میگیرد، مخاطبان در هنگام تفسیر، گاهی معانی ضمنی متفاوتی در نظر میگیرند؛ مثلاً در شعر «فلسفة امید»، واژة «کشتزار» (بند 1) را به «آثار»، «سرزمین»، «تمدن» و مانند اینها تفسیر میکنند. البته واژههای دیگر حوزة معنایی6، «کشاورزی» نیز در این شعر نماد محسوب میشوند؛ واژههایی چون «خوشه»، «زارعین» و «کشت». کاربردهایی چون «ظلمت شب» و «آفتاب» در شعر «در مه اردیبهشت ...» نیز نمادین است. البته نمادها چنان نیستند که مثلاً سوژههای گفتمان اسلامی بتوانند آنها را به سود ساختارهای اجتماعی که این گفتمان را شکل میدهد و این گفتمان آنها را بازتولید میکند، تفسیر کنند؛ یعنی مثلاً نمیتوان طبیعتِ «پاینده» در شعر «فلسفة امید» را با «الله» در گفتمان اسلام برابر دانست و یا وحدت وجود عرفانی را از این شعر استنباط کرد. بنابراین، کاربرد نماد امکان تفاسیر متعدد را از بعضی عناصر فراهم میکند، اما سرانجام این تفاسیر، با توجه به روشن بودن موضوع گفتمان (مثلاً «پایندگی طبیعت و تغییر موجودات، اما موجود بودن همیشگی آنها در طبیعت») و نبودِ امکان تفاسیر متعدد دربارة آن محدود میشود. بدین ترتیب، تفسیر متن جنبهای از فعالیت دموکراتیک دارد، اما محدود؛ یعنی در مقام تبیین این ویژگی باید گفت این خصیصه همانند همان چیزی است که خیابانی و هوادارانش در آزادیستان ترویج میکنند: دموکراسی از یک سو، و منع مخالفت و چندصدایی از سوی دیگر. علاوه بر مشابهت این ویژگی با نظام حاکم در آزادیستان، این نمادها یا به طور گستردهتر، این متون را نمیتوان به نحوی تفسیر کرد که با ایدئولوژی حکومتی آزادیستان در تعارض باشد و یا آن را تخطئه کند.
روابط معنایی خاصی که کارکردی ایدئولوژیک دارند، از جنبههای مهم شعر کسمایی است؛ برای نمونه، در شعر «پرورش طبیعت»، «مادر» و «طبیعت» همآیند هستند و «مادر مهربان» در بند آخر این شعر استعاره از «طبیعت» است. گویندة شعر «پرورش طبیعت»، منشاء پیدایش خود را طبیعت میداند و به همین دلیل، او را همچون «مادر»ی میبیند که فرزندی میزاید و آن را میپرورد. این استعاره را نمیتوان صرفاً عنصری با کارکردی بلاغی در نظر گرفت، بلکه جنبة شناختی نیز دارد و از این نظر، با شعر «فلسفة امید» که گویندة آن قائل به لایزالی بودن طبیعت است و نیز آثار کسانی چون آخوندزاده (ر.ک؛ آدمیت، 1349: 175) و آقاخان کرمانی (ر.ک؛ همان، 1357: 151)، رابطهای میانمتنی دارد7. این نگرش وحدت وجودی در عالم مادّه با ایدئولوژی لیبرال ـ دموکراتهای عصر مشروطه همسو بود (دربارة این ایدئولوژی سیاسی، ر.ک؛ همان، 1387: 205ـ223). این گروه در عرصة سیاست، مدافع قوانین عرفی مصوب نمایندگان مردم و مخالف با اجرای قوانین شریعت بودند8 و از این نظر، در تقابل با دو گروه قرار میگرفتند: 1ـ مشروطهخواهان متشرع که در دفاع از مشروطه استدلال شرعی میکردند (دربارة این گروه، ر.ک؛ همان: 225ـ258). 2ـ حامیان سلطنت مطلقه که در حمایت از سلطنت استبدادی دلایل شرعی میآوردند و در گفتمان آنها، «مشروطه» و «کفر» هممعنا بود (دربارة این گروه، ر.ک؛ همان: 195ـ204). ایدئولوژی سیاسی رهبران قیام در آزادیستان نیز دربارة تبعیت نهاد دین از نهاد حکومت، همانند ایدئولوژی سیاسی لیبرال ـ دموکراتهاست (برای نمونه، ر.ک؛ سخنرانیهای خیابانی در 25 اردیبهشت، 17 خرداد و 19 خرداد 1299 در: آذری، 1354: 354، 397 و 399).
علاوه بر آنچه دربارة «طبیعت» گفته شد، تشبیه «طبیعت» ـ بهعنوان منشاء همه چیزـ به «مادر»، منجر به ترفیع معنایی9 واژة «مادر» میشود. این امر گفتمان مردسالارانه را زیر سؤال میبرد و گفتمان فمینسیتی را مفصلبندی میکند یا امکانی را فراهم مینماید که تفسیری فمینیستی از شعر ارائه شود.
برخی روابط معنایی نیز گفتمان ناسیونالیسم ایرانی را مفصلبندی میکند؛ برای نمونه، «مدار افتخار» که عنوان یکی از اشعار کسمایی است، جانشین «نژاد ایرانی» شدهاست10. در تبیین چنین کاربردهایی باید گفت هرچند آنچه بُعدِ گفتمان آزادیستان است، «وطندوستی» است ـ همچون گفتمان مشروطه ـ و نه «افتخار به نژاد» که بُعد گفتمان ناسیونالیسم است، به سبب آنکه نظام سیاسی حاکم در آزادیستان متهم به جداییطلبی بود، تولید و چاپ متونی که گفتمان ناسیونالیسم ایرانی را مفصلبندی میکردند، میتوانست دلیلی برای رفع این اتهام باشد و به این نظام مشروعیت بخشد (دربارة این اتهام و دلایل نادرستی آن، ر.ک؛ توضیحات همایون کاتوزیان در: کسروی، 1393: 64ـ6؛ نعمتپور و سالاریان، 1392: 88 و 90 و برای مشاهدة نمونههایی از وطندوستی خیابانی، ر.ک؛ سخنرانی 13 و 18 اردیبهشت در: آذری، 1354: 321،336 و 337).
همآیی «غیرت» و «ایرانی» در این شعر و نیز شعر «در مه اردیبهشت ...» موجب تغییر در ارزش معنایی «غیرت» شدهاست و همآیی این واژهها موجب میشود که عضوی از حوزة معنایی «عشق» یا «خانواده» وارد حوزة معنایی «وطن» و «نژاد» گردد و به بُعدی از گفتمان ناسیونالیسم ایرانی یا مشروطه تبدیل شود.
از نکات مهم دیگر مرتبط با شیوة متن، مفصلبندی بُعد تجدد در شعر «در مه اردیبهشت ...» (اقتضای زمان11: بند 1 4) است که در بند آخر شعر دیده میشود. البته در شعر او، عمدتاً مفصلبندی بُعد تجدد در ژانر متن صورت میگیرد که در بخش دیگری به توضیح آن پرداخته میشود.
3ـ2. پردازندة گفتمان در بافت موقعیتی مخیل و واقعی شعر کسمایی
در تحلیل معنای بینافردی، با تحلیل وجه کلام که از طریق عمل «عنصر وجه» (Mood element) شکل میگیرد، به بررسی نقش افراد درگیر در ارتباط پرداخته میشود. عنصر وجه شامل سه جزء است: «فاعل» (Subject)، «عنصر خودایستای فعل» (Finite element) (مشخصکنندة زمان و وجه فعل)، و «ادوات وجهنما» (Modal adjuncts). «ادوات غیروجهنما» در شکلگیری وجه کلام نقشی ندارند و «باقیمانده» (Residue) محسوب میشوند (ر.ک؛ مهاجر و نبوی، 1393: 51ـ53 و برای توضیح بیشتر بعضی اصطلاحات، ر.ک؛ زمانی و دیگران، 1396: 171ـ172).
در شعر «فلسفة امید»، فاعل در 12 مورد، اول شخص (71/85 درصد) و در 2 مورد، سوم شخص (28/14 درصد) است. زمان فعل نیز 4 بار گذشته (57/28 درصد)، 8 بار حال (14/57 درصد)، و 2 بار آینده (28/14 درصد) است. در تمام موارد (100 درصد)، وجه فعل، اخباری است. در 3 مورد (42/21 درصد) ادات وجهنمای تناوب بهکار رفته، اما همراه با فعلهای دیگر (57/78 درصد) هیچ ادت یا فعل وجهنمایی بهکار نرفتهاست. در شعر «پرورش طبیعت»، فاعل در 6 مورد، اول شخص (85/42 درصد) و در 8 مورد، سوم شخص (14/57 درصد) است. زمان فعل در 3 مورد، گذشته (42/21)، در 10 مورد، حال (42/71) و در 1 مورد، آینده (14/7) است. وجه فعل در 13 مورد، اخباری (85/92 درصد) و در 1 مورد، التزامی (14/7 درصد) است و با هیچ فعلی، ادات یا فعل وجهنما (در 100 درصد) بهکار نرفتهاست. در شعر «در مه اردیبهشت...»، در هر 10 فعل (100 درصد)، فاعل آنها، سومشخص، زمان افعال، گذشته و وجه افعال، اخباری است و هیچ فعل یا ادات وجهنمایی نیز در این شعر بهکار نرفتهاست. در شعر «مدار افتخار»، فاعل در 1 مورد، دوم شخص (10 درصد) و در 9 مورد، سوم شخص (90 درصد) است. زمان فعل در 6 مورد، حال (60 درصد) و در 4 مورد (40 درصد)، آینده است. وجه فعل در 7 مورد، اخباری (70 درصد)، در 2 مورد، التزامی (20 درصد)، و در 1 مورد، امری (10 درصد) است. در 1 مورد، ادات وجهنمای تناوب (10 درصد) و در 2 مورد، ادات وجهنمای احتمال (20 درصد) بهکار رفتهاست، اما در 7 مورد (70 درصد) هیچ فعل یا ادات وجهنمایی دیده نمیشود.
در کلّ اشعار کسمایی، فاعل در 18 مورد، اول شخص، در 1 مورد، دوم شخص، و در 29 مورد، سوم شخص است. زمان فعل در 17 مورد، گذشته، در 24 مورد، حال، و در 7 مورد، آینده است. وجه فعل در 44 مورد، اخباری، در 3 مورد، التزامی، و در 1 مورد، امری است. در 4 مورد، ادات وجهنمای تناوب و در 2 مورد ادات وجهنمای احتمال بهکار رفتهاست، اما در 42 مورد، هیچ فعل یا ادات وجهنمایی دیده نمیشود.
نمودار 1: درصد کاربرد انواع فاعل در شعر کسمایی
نمودار 2: درصد کاربرد زمانهای مختلف فعل در شعر کسمایی
نمودار 3: درصد کاربرد وجههای مختلف فعل در شعر کسمایی
نمودار 4: درصد کاربرد ادات وجهنما و فعل وجهنما در شعر کسمایی
حال به تفسیر و تبیین دادههای ارائهشده میپردازیم. بر اساس تحلیل فرانقش بینافردی در شعر کسمایی، دربارة پردازندة گفتمان در بافت موقعیتی مخیل میتوان گفت یا فرستنده نسبت به گیرنده اقتدار دارد و رابطة میان آنها پایگانی است و یا گیرندة پیام کاملاً با او همدل است. دلیل این مدعا آن است که از میان چهار شعر او در سه شعر، هیچ نمودی از نگرش انکارآمیز مخاطب مفروض در متن دیده نمیشود؛ یعنی هیچ ادات وجهنمای تناوب یا تأکیدی که برای زدودن انکار مخاطب بهکار رود، در متن نیست. البته در شعر «مدار افتخار»، یک ادات وجهنمای تناوب («همیشه» در بند 42) و دو ادات وجهنمای احتمال («هرگز» در بند 1 α و «حاشا» در بند 41) بهکار رفتهاست. در این شعر، مخاطب با فرستنده همدل نیست، هرچند کاربرد فعل امر («مکن توقع» در بند 1 α) و این اداوت نشاندهندة اقتدار گوینده نسبت به اوست. در بحث دربارة شیوة گفتمان، تکگویانه بودن متن تبیین و ارتباط آن با مناسبات قدرت در نظام سیاسی آزادیستان مشخص شد. با توجه به آنچه دربارة شیوة متن گفته شد و دادههای حاصل از تحلیل فرانقش بینافردی، رابطة میان گوینده و مخاطب در بافت موقعیتی مخیل را باید در تناظر با همین تکگویانه بودن تفسیر و تبیین کرد؛ یعنی زمانی که توزیع قدرت به سود گوینده باشد، متن نیز اساساً مبتنی بر تکگویی است. از سوی دیگر، اینکه توزیع قدرت در بافت موقعیتی به سود گوینده است، نمودی از توزیع قدرت به سود رهبران «قیام»12 در مواجهه با مردم در نظام سیاسی آزادیستان است؛ نظامی که در تقابل با چندصدایی، تکصدایی را ترویج، و هرگونه مخالفت را سرکوب میکند.
ممکن است هویت گوینده و مخاطبِ بافت مخیل از شعری به شعر دیگر تفاوت کند، اما به صورت کلی میتوان گفت آنها در فرایند تولید و تفسیر پیام، ابعادی از گفتمان آزادیستان را مفصلبندی میکنند؛ برای نمونه، در شعر «مدار افتخار»، گوینده یک ایرانی است که به نژاد خود افتخار میکند؛ یعنی مفصلبندی بُعدی از گفتمان ناسیونالیسم ایرانی که کارکرد مشروعیتبخشی به نظام سیاسی آزادیستان دارد و با اتکا به غیرت خود به دشمنان ملت روی نمیآورد13؛ به عبارتی، یعنی مفصلبندی بُعد حکومت ملی از گفتمان مشروطه و آزادیستان. در شعر «در مه اردیبهشت...» نیز در پیام فرستنده به مخاطبِ مفروضی که موضعی هماهنگ با فرستنده دارد، بُعد «تجدد» از گفتمان آزادیستان مفصلبندی شدهاست. در دو شعر «فلسفة امید» و «پرورش طبیعت» نیز گوینده یک اندیشة فلسفی را بازنمایی میکند که بیشتر با ایدئولوژی سیاسی لیبرال ـ دموکراتها در عصر مشروطه همخوانی دارد؛ ایدئولوژیی که گفتمان آزادیستان نیز آن را در کنار جنبههایی از ایدئولوژی حکومت مطلقه بازتولید میکند.
متناظر با این فرستندگان و گیرندگان در بافت موقعیتی مخیل، گیرندگانی در عالم واقع و نیز شمس کسمایی، تولیدکنندة این متون، مشارکان متن در بافت موقعیتی واقعی هستند. البته این مشارکان صرفاً سوژههای گفتمان آزادیستان نیستند، بهویژه اگر توجه داشته باشیم که گفتمان آزادیستان محصول مفصلبندی ابعادی از گفتمان مشروطه و ابعادی از گفتمان استبداد است. بدین ترتیب ممکن است در شعری بُعدِ تجدد مفصلبندی شود و به همین سبب، سوژههای گفتمان ناسیونالیسم ایرانی و نیز مشروطه و آزادیستان آن را تفسیر میکنند. این گفتمانها نشانة «تجدد» را در منظومة گفتمانی خود مفصلبندی مینمایند و در کنار نشانههای دیگر، معنایی خاص به آن میدهند. بنابراین، در بافتهای موقعیتی متفاوت که مفسران سوژههای گفتمانهای متفاوتی هستند، این اشعار کارکرد متفاوتی به لحاظ اجتماعی دارند. در میان سوژههای گفتمان ناسیونالیسم میتوانند دلیلی باشند برای اینکه رهبران قیام جداییطلب نیستند و همانند آنان خواهان تجدد برای ایران هستند. در میان بخشی از سوژههای گفتمان مشروطه (هواداران لیبرال ـ دموکراسی) میتوانند دال بر این باشند که رهبران قیام نیز خواهان حاکمیت ارادة ملت و تجدد هستند و در میان سوژههای گفتمان آزادیستان میتوانند بر ضرورت حاکمیت ارادة ملت، تجدد و اطاعت از رهبران قیام دلالت کنند.
نکتة مهم دیگر دربارة مشارکان متن در بافت واقعی، جنسیت مولد متن است. دستکم دو شعر از چهار شعر کسمایی در صفحة عالم نسوان چاپ شدهاست: «مدار افتخار» و «در مه اردیبهشت...»14.آنچه موجب شده این شعر در این بخش از نشریه چاپ شود، زن بودن سرایندة آن است. بنابراین، میتوان گفت در این دو شعر، گفتمان فمینیسم نیز مفصلبندی شدهاست و دستهای از تفسیرکنندگان این شعر، سوژههای این گفتمان هستند15. البته باید توجه داشت که گونة زبانی این اشعار، گونة زنانه نیست و یا حتی در یک مورد، کاربردی را میبینیم که میتوان گفت گفتمان مردسالارانه را مفصلبندی میکند: در بند 1 α در شعر «مدار افتخار»، «برادری» به معنای «دوستی» آمدهاست؛ یعنی همانند آنچه در گفتمان مردسالارانه هست، فضایل اخلاقی را با واژههای حوزة معنایی «انسان مذکّر» کدگذاری میکند و برتری طبیعی و ذاتی برای مرد نسبت به زن قائل است.
3ـ3. موضوع گفتمان در شعر کسمایی
در بررسی موضوع، به تحلیل معنای اندیشگانی پرداخته میشود که خود متشکل از دو جزء تجربی و منطقی است. در تحلیل معنای تجربی، نوع فرایند (Process)، مشارکان آن (Participants) و عناصر پیرامونی (Circumential elements) آن بررسی میشود. فرایندها دو دستهاند: اصلی که شامل فرایندهای مادّی (Material)، ذهنی (Mental)، و رابطهای (Relational) و فرعی که شامل فرایندهای رفتاری (Behavioral)، کلامی (Verbal)، و وجودی (Existential) میشود (برای مشاهدة جزئیات بیشتر دربارة این فرایندها، ر.ک؛ مهاجر و نبوی، 1393: 44ـ47 و زمانی و دیگران، 1396: 168ـ169). عناصر پیرامونی، فرایند را توسعه (با بیان زمان، مکان، احتمال، بسامد، چگونگی، سبب، و احتمال فرایند)، شرح (با بیان اینکه مشارکان فرایند با چه عنوانی فرایند را تحقق میبخشند)، افزایش (با بیان عناصر همراه با مشارکان فرایند)، یا نمایش (با بیان موضوع فرایند یا دیدگاهی خاص دربارة آن) میدهند (Halliday & Matthiessen, 2014: 313-314 و ر.ک؛ مهاجر و نبوی، 1393: 48).
در بررسی فرانقش منطقی به بررسی میزان وابستگی (Taxis) و رابطة منطقی ـ معنایی (Logico-semantic relation) بندها در بندهای مرکّب پرداخته میشود. اگر یک بندْ اصلی و یک بندْ وابسته باشد، بند اصلی با علامت α و بند وابسته با علامت β نشان داده میشود. اگر بندها به هم وابسته نباشند، بند آغازین با عدد 1 و بندهای دنباله با اعداد 2، 3 و... مشخص میشود (α و 1 بند اولیه (Primary) و β و 2 بند ثانویه (Secondary) نیز خوانده میشوند)؛ بدین ترتیب، عدد 1 2 در تحلیل بندی خاص نشان میدهد که آن بندْ بندِ ثانویه از نخستین بندِ متن است. روابط منطقی ـ معنایی را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: گسترش (Expansion) و نمایش (Projection). در گسترش، بند ثانویه بند اولیه را به سه شیوه میگسترد: شرح (Elaborating) (با علامت = بند ثانویه بند اولیه را به گونهای دیگر بازمیگوید، جزئیات آن را مشخص میکند، آن را تفسیر میکند و یا مثالهایی برای آن ذکر میکند)، افزایش (Extending) (با علامت + ؛ بند ثانویه عناصر جدیدی به بند اولیه میافزاید، استثنائات آن را بیان و یا جایگزینی برای آن ارائه میکند)، و توسعه (Enhancing) (با علامت * ؛ بند ثانویه بند اولیه را با ذکر زمان، مکان، سبب و یا وضعیت آن میگسترد). نمایش به دو شیوه صورت میگیرد: عبارت (Locution) (با علامت ʹʹ که در فرایند کلامی، یک بند در قالب نقل قول در بند دیگر نمایش داده میشود) و نظر (Idea) (با علامت ʹ که در فرایند کلامی، یک بند در چارچوب عقیده و نظر در بند دیگر نمایش داده میشود) (Halliday & Matthiessen, 2014: 444). این دستهبندی روابط منطقی ـ معنایی، مشابه دستهبندی عناصر پیرامونی است و تفاوت فقط در آن است که عملکرد عنصر پیرامونی در بند و عملکرد بندهای ثانویه در بندهای مرکّب صورت میگیرد (برای جزئیات بیشتر تحلیل بندهای مرکّب، ر.ک؛ Ibid: 428- 556).
در شعر «فلسفة امید» 3 بار فرایند مادّی (42/21 درصد) و 11 بار فرایند رابطهای (57/78 درصد) بهکار رفتهاست. روابط منطقی ـ معنایی در بندهای مرکّب شامل 1 مورد شرح (11/11 درصد)، 2 مورد افزایش (22/22 درصد) و 6 مورد توسعه (66/66 درصد) میشود. مجموع روابط منطقی ـ معنایی و عناصر پیرامونی متشکل از 1 مورد شرح (66/6 درصد)، 2 مورد افزایش (33/13 درصد)، و 12 مورد توسعه (80 درصد) است. در شعر «پرورش طبیعت»، 1 بار فرایند ذهنی (14/7 درصد)، 11 بار فرایند رابطهای (57/78 درصد) و 2 بار فرایند رفتاری (28/14 درصد) بهکار رفتهاست. روابط منطقی ـ معنایی در بندهای مرکّب شامل 5 مورد افزایش (55/55 درصد)، 3 مورد توسعه (33/33 درصد) و 1 مورد، نظر (11/11 درصد) میشود. مجموع روابط منطقی ـ معنایی و عناصر پیرامونی متشکل از 5 مورد افزایش (25/31 درصد)، 10 مورد توسعه (5/62 درصد) و 1 مورد نظر (25/6 درصد) است. در شعر «در مه اردیبهشت...»، 6 بار فرایند ذهنی (60 درصد) و 4 بار فرایند رابطهای (40 درصد) بهکار رفتهاست. روابط منطقی ـ معنایی در بندهای مرکّب شامل 1 مورد شرح (5/12 درصد)، 6 مورد افزایش (75 درصد) و 1 مورد توسعه (5/12 درصد) میشود. مجموع روابط منطقی ـ معنایی و عناصر پیرامونی متشکل از 1 مورد شرح (10 درصد)، 6 مورد افزایش (60 درصد) و 3 مورد توسعه (30 درصد) است. در شعر «مدار افتخار»، 1 بار فرایند مادّی (10 درصد)، 1 بار فرایند ذهنی (10 درصد)، 6 بار فرایند رابطهای (60 درصد) و 2 بار فرایند رفتاری (20 درصد) بهکار رفتهاست. روابط منطقی ـ معنایی در بندهای مرکّب شامل 2 مورد افزایش (40 درصد) و 3 مورد توسعه (60 درصد) میشود. مجموع روابط منطقی ـ معنایی و عناصر پیرامونی متشکل از 2 مورد افزایش (15/38 درصد) و 11 مورد توسعه (84/61 درصد) است.
در مجموع، در اشعار کسمایی از 48 فرایند، 10 فرایند مادّی، 2 فرایند ذهنی، 32 فرایند رابطهای و 4 فرایند رفتاری است. بدین ترتیب، شعر او بیش از آنکه به بیان تجارب جهان مادّی و بیرونی از طریق فرایندهایی چون «رخ دادن» و «انجام دادن» و مانند اینها یا بیان تجارب ذهنی و درونی از طریق فرایندهایی چون «احساس کردن» و مانند آن بپردازد، به بیان تجربیات مرتبط با این دو جهان با «بودن» میپردازد؛ یعنی با برقرار کردن رابطه میان چیزهایی که هستند (دربارة تفاوت این سه نوع فرایند در بیان تجارب، ر.ک؛ Ibid: 259- 263). بندهای رابطهای برای توصیف و شناسایی کاربرد دارند. در بندهای وصفی، رابطهای انتزاعی میان یک عضو و طبقة آن و در بندهای شناسایی، رابطهای انتزاعی میان دو جنبه از هویت یک پدیده برقرار میشود (Ibid: 259, 262- 263).
نمودار 5: انواع فرایندها در شعر کسمایی
شعر کسمایی از منظر فرانقش تجربی، گرایش به ایجاد این نوع رابطة انتزاعی میان پدیدهها دارد. این رابطه در 28 موردْ میان عضو و طبقه و در 4 مورد، رابطهای هویتی است که 3 مورد از این چهار مورد، در شعر «مدار افتخار» (بندهای 1 β، 3 و 42) و یک موردِ آن در شعر «فلسفة امید» (بند 21) است. بیان این روابط انتزاعی ممکن است روابط قدرت را گاه آشکارا و گاهی پوشیده بازتولید کند و این یعنی ممکن است ایدئولوژیک باشد؛ برای نمونه، در شعر «مدار افتخار»، بر اساس مربع ایدئولوژیک (Ideological square) ون دایک (Van Dijk, 1998: 267) میبینیم که در بندهای 1 β و 3 با بیان اطلاعات منفی دربارة دیگری و در بندهای 41 و 42 با بیان اطلاعات مثبت دربارة خود ایدئولوژی ناسیونالیسم ایرانی بازتولید میشود. البته در بند 43 نیز انگارهای مبتنی بر این ایدئولوژی مطرح میشود. این انگاره که باید به نژاد ایرانی افتخار کرد، چون نژاد ایرانی، نژادی برتر از نژاد مثلاً سامی و ترک است. البته بیان اطلاعات منفی دربارة دیگری خاص بندهای رابطهای نیست؛ مثلاً در بند ذهنی 1 α و بندهای مادّی 3 [[1]] و 3 [[2]] نیز همین مسئله دیده میشود. اما تفاوت آن است که در بندهای رابطهای ارتباطی انتزاعی میان دو پدیده برقرار میشود. در بند 3 α شعر «فلسفة امید» نیز ارتباطی انتزاعی میان «طبیعت» و «پاینده» برقرار میشود که کارکردی ایدئولوژیک دارد، بدین گونه که اندیشهای فلسفی را بازنمایی میکند که با ایدئولوژی سیاسی لیبرال ـ دموکراتها در عصر مشروطه همخوانی دارد و پیشتر به آن اشاره شد. روابط دیگر نیز در همین شعر، برای بیان همین انگاره هستند، با این تفاوت که به جای بیان روابطی دربارة طبیعت به اجزای آن و تطورات آنها در طول زمان میپردازد. اما روابط در شعر «پرورش طبیعت» کمتر ایدئولوژیک است و بیشتر احوالات شخصی را بازنمایی میکند (باهمآیی بند آخر مربوط به شیوة متن است و دربارة آن توضیح داده شد). به همین دلیل است که میبینیم فاعل این شعر غالباً «من» است که البته این مسئله مرتبط با فرانقش بینافردی است. در شعر «در مه اردیبهشت...» نیز رابطهای ایدئولوژیک در بند آخر دیده میشود. این بند همة رخدادها و روابط بیانشده در بندهای پیشین، از جوان شدن دهر گرفته تا جان دادن ایرانیان به سبب غیرت (یعنی غیرت برای حفظ وطن) را بهاقتضای زمان (یعنی متجددانه) میخواند.
با توجه به بسامد بندهای رابطهای، بندهای مرکّب بیشتر منجر به گسترش بند اولیه شدهاند تا نمایش. در بندهای مرکّب، نقش بندهای ثانویه 2 بار شرح، 15 بار افزایش، 13 بار توسعه و 1 بار نظر بودهاست. اگر بندهای ثانویه و عناصر پیرامونی را با هم در نظر بگیریم، تعداد شرح، نظر و افزایش ثابت میماند، اما تعداد توسعه به 36 تغییر میکند. در نمودارهای زیر، درصد وقوع این موارد نشان داده شدهاست.
نمودار 6: انواع روابط منطقی ـ معنایی در شعر کسمایی
نمودار 7: انواع روابط منطقی ـ معنایی و عناصر پیرامونی در شعر کسمایی
موضوع گفتمان در «مدار افتخار»، «افتخار به نژاد ایرانی و متکی نبودن به دشمنان ملت»، در «پرورش طبیعت»، «یأس از مردم و روی آوردن به طبیعت»، در «فلسفة امید»، «پایندگی طبیعت و تغییر انسان، اما موجود بودن همیشگی او در طبیعت»، و در «در مه اردیبهشت...»، «خرم شدن جهان به اقتضای زمان» است. چنانکه میبینیم، موضوع «مدار افتخار» را گفتمان ناسیونالیسم ایرانی شکل دادهاست. موضوع دو شعر «پرورش طبیعت» و «فلسفة امید» نیز در میان ایدئولوژیهای سیاسی عصر مشروطه، هماهنگ با ایدئولوژی لیبرال ـ دموکراسی است. موضوع «در مه اردیبهشت...» نیز بُعد تجدد را مفصلبندی میکند؛ نشانهای که میان سه گفتمان ناسیونالیسم ایرانی، مشروطه و آزادیستان بر سر معنای آن کشمکش است.
3ـ4. ژانر شعر کسمایی
هر چهار شعری که از کسمایی بهدست آمده، شعر نو است. در همة این اشعار، از قواعد سنّتی مربوط به محل قرار گرفتن قافیه و در یک شعر («پرورش طبیعت») از قواعد وزن تخطی شدهاست و نمیتوان این اشعار را در چارچوب قوالب سنّتی شعر فارسی دستهبندی کرد. این تخطی از قواعد وزن و محل قافیه، بُعد «تجدد» را در این اشعار مفصلبندی میکند. البته «تجدد» نشانهای است که گفتمان مشروطه، ناسیونالیسم و آزادیستان بر سَرِ تثبیت معنای آن کشمکش دارند. از این دیدگاه، چنین اشعاری قابلیت آن را دارند که مورد توجه و تفسیر سوژههای هر سه گفتمان قرار گیرند. باید توجه داشت که هویت سوژهها به فهم آنها از متن شکل میدهد و اثر شعری واحد این قابلیت را دارد که در بافتهای متعدد تفسیر شود؛ یعنی بافتهایی که مفسران، سوژههای گفتمانهای متفاوتی هستند و ساختارهای قدرت متفاوتی را بازتولید کند.
نتیجهگیری
با سبکشناسی انتقادی شعر کسمایی، نتایج زیر حاصل میشود:
ـ در پاسخ به پرسش اول پژوهش، با تحلیل فرانقش بینافردی شعر او مشخص میشود که 5/37 درصد فاعلها اول شخص، 08/2 درصد دوم شخص، و 41/60 درصد سوم شخص است. زمانِ 41/35 درصد فعلها گذشته، 50 درصد حال، و 58/14 درصد آینده است. وجه 66/91 درصد فعلها اخباری، 25/6 درصد التزامی، و 08/2 درصد امری است. با 33/8 درصد فعلها ادات وجهنمای تناوب و با 16/4 درصد آنها ادات وجهنمای احتمال بهکار رفتهاست. در 5/87 درصد موارد نیز ادات وجهنما یا فعل وجهنمایی دیده نمیشود. با تحلیل فرانقش اندیشگانی مشخص میشود که 83/20 درصد از فرایندها مادّی، 16/4 درصد ذهنی، 66/66 درصد رابطهای، و 33/8 درصد رفتاری است. از روابط منطقیـ معنایی، 45/6 درصد شرح، 38/48 افزایش 93/41 درصد توسعه و 22/3 درصد نظر است. از مجموع روابط منطقی ـ معنایی و عناصر پیرامونی، 70/3 درصد شرح، 77/27 درصد افزایش، 66/66 درصد توسعه، و 85/1 درصد نظر است.
ـ در پاسخ به پرسش دوم و سوم پژوهش مشخص شد که توزیع قدرت در میان گوینده و مخاطب در بافت موقعیتی مخیل بر اساس وجه افعال و کاربرد معدود ادات وجهنما به این شکل است که مخاطب کاملاً با گوینده همدل است و با توجه به متونی که در چارچوب گفتمان آزادیستان تولید و تفسیر میشوند، یعنی مثلاً سخنرانیهای خیابانی که در آن تکصدایی، اتحاد، تبعیت از رهبران قیام و مخالفت نکردن ترویج میشود، میتوان گفت در این متون شعری نیز گوینده بر مخاطب چیره است و مخاطب نیز مخالفت و انکاری نسبت به سخن او ندارد. بدین ترتیب، میتوان گفت که این اشعار در رابطة میان گوینده و مخاطب، گفتمان آزادیستان را مفصلبندی میکنند. این توزیع قدرت میان گوینده و مخاطب موجب شدهاست که گوینده شیوة تکگویانه را برای بازنمایی تجارب انتخاب کند. هویت گوینده و مخاطب در بافت موقعیتی مخیل بر اساس تحلیل فرانقش اندیشگانی و فرانقش متنی در این اشعار نشان میدهد که گوینده و مخاطب مفروض، جنبههایی از هویت سوژههای گفتمان آزادیستان، مشروطه و ناسیونالیسم ایرانی را دارند. متناظر با همین وضعیت هویت مخاطب مفروض، مخاطبانی در بافت موقعیتی واقعی، با هویتی مشابه مخاطبان بافت مخیل، دست به تفسیر این متون میزنند یا مولد این متون در بافت واقعی، یعنی کسمایی، چنین مخاطبانی را در نظر دارد. جنبة دیگر هویت مولد متن، جنسیت اوست که موجب شده شعر او در بخش «عالم نسوان» نشریة آزادیستان و تجدد چاپ شود. بنابراین، گفتمان فمینیسم نیز مفصلبندی میشود و چاپکنندگان متون بدین ترتیب ساختارهای اجتماعی مردسالار را زیر سؤال میبرند. البته در عین حال، کاربرد بعضی نشانهها در متن گفتمان مردسالارانه را مفصلبندی میکند. در بررسی موضوع گفتمان در شعر کسمایی، مشخص شد که شعر او گفتمان آزادیستان (با بُعد «تجدد» و بیان اندیشة وحدت وجود در عالم مادّه)، مشروطه (با بُعد «تجدد» و بیان اندیشة وحدت وجود در عالم مادّه) و ناسیونالیسم ایرانی (با بُعد «تجدد» و تأکید بر افتخار به نژاد) را مفصلبندی میکند. بسامد بالای فرایند رابطهای در شعر کسمایی نشان میدهد که شعر او روابط انتزاعی ایدئولوژیکی میان پدیدهها با توصیف آنها یا بیان هویت آنان برقرار میکند. این روابط، گفتمان آزادیستان، مشروطه و ناسیونالیسم ایرانی را مفصلبندی میکنند. بخشی از بازنماییهای ایدئولوژیک از طریق باهمآییهای واژگانی (مرتبط با فرانقش متنی اشعار) صورت میگیرد. این باهمآییها نیز گفتمان آزادیستان، مشروطه و ناسیونالیسم ایرانی را مفصلبندی میکنند. ژانر همة این متون شعر نو است؛ امری که نتیجة تجددخواهی در ادبیات است. به همین دلیل، با انتخاب این ژانر، بُعد «تجددِ گفتمان آزادیستان، مشروطه، و ناسیونالیسم ایرانی» مفصلبندی میشود.
ـ در پاسخ به پرسش چهارم پژوهش، مشخص شد که این متون، با مفصلبندی گفتمان آزادیستان، مناسبات قدرت موجود در نظام سیاسی آزادیستان را بازتولید میکنند. همچنین، با مفصلبندی گفتمان ناسیونالیسم ایرانی و مشروطه، به نظام سیاسی آزادیستان در میان سوژههای این گفتمانها مشروعیت میبخشند.
یادداشتها
1. مخفف تحلیل گفتمان انتقادی (Critical Discourse Analysis).
2. در این پژوهش، معیار اصلی برای نو بودن شعرْ تخطی از قواعد وزن و محل قافیه در شعر کهن فارسی است.
3. بر این اساس، هویت گویندة شعر و سرایندة آن را نباید یکی دانست، بلکه سرایندة شعر، پیامی را از زبان گویندهای برای مخاطبی خاص تولید میکند که باید در جهانِ ممکن درک شود.
4. متن این اشعار در جدول زیر آمدهاست:
فلسفة امید
[11] ما در این پنج روز نوبت خویش
چه بسا کشتزارها دیدیم
[12] نیکبختانه خوشهها چیدیم
[که زِ جان کاشتند مردم پیش]
[21] زارعین گذشته ما بودیم
[22] باز ما راست کشتِ آینده
[23 11] گاه گیرنده، [2 3 1 2] گاه بخشنده
[2 3 2 1] گاه مظلم، [3 2 2 2] گهی درخشنده
[3 β 1] گرچه جمعیم [3 β 2] وگر پراکنده
[3 α] در طبیعت [که هست پاینده]
[3 γ] گر دمی محو، [ادامة 3 α] باز موجودیم (شمس لنگرودی، 1392. ج 1: 89).
|
مدار افتخار
[1 β] تا تکیهگاه نوع بشر سیم و زر بُوَد
[1 α] هرگز مکن توقع عهد برادری!
[2 β] تا اینکه حق به قوه ندارد برابری
[2 α] غفلت برای ملت مشرق خطر بُوَد!
[3] آنها [که چشم دوخته در زیر پای ما
مخفی کشیده تیغ طمع در قفای ما]
مقصودشان تصرف شمس و قمر بُوَد!..
[4 1] حاشا به التماس برآید صدای ما
[4 2] باشد همیشه غیرت ما متکای ما
[4 3] ایرانی از نژاد خودش مفتخر بُوَد! (کسمایی، 1299: 38)
|
پرورش طبیعت
[1] ز بسیاری آتش مهر و ناز و نوازش
از این شدت گرمی و روشنایی و تابش
گلستان فکرم
خراب و پریشان شد افسوس
[2 1] چو گلهای افسرده افکار بکرم
صفا و طراوت زِ کف داده [2 2] گشتند مأیوس...
[3 α] بلی، پای بر دامن و سر به زانو نشینم
[3 β] که چون نیموحشی گرفتار یک سرزمینم
[4 1] نه یارای خیرم
[4 2] نه نیروی شرم
[4 3 1] نه تیر و نه تیغم بُوَد [4 3 2] نیست دندان تیزم
[4 4] نه پای گریزم
[5 1] از این روی در دست همجنس خود درفشارم
[5 2] زِ دنیا و از سلک دنیاپرستان کنارم
[5 3 α] برآنم [5 3 β] که از دامن مادر مهربان سر برآرم (شمس لنگرودی، 1392، ج 1: 90).
|
در مه اردیبهشت
[1 1 1] در مه اردیبهشت، دهر جوان شد،
[1 1 2] وقت خوش و جشن و عیش عالمیان شد.
[1 2 1] ظلمت شب رفت و [1 2 2] آفتاب عیان شد.
[1 2 3] متحدالحال شرق و غرب جهان شد.
[1 3 1] نوبت آسودگی رنجبران شد.
[1 3 2] غیرت ایرانیان به قیمت جان شد.
[1 4] هرچه [[[1] شد و [2] شد]]، [1 4 α] به اقتضای زمان شد! (رفعت، 1299: 4).
|
5. باید توجه داشت که تکگویانه بودن شعر یکی از گزینههای ممکن برای شیوة گفتمان است. گزینة دیگری که در عصر کسمایی هم بهکار گرفته شده بود، دوگویی (مکالمه) از طریق وارد کردن عناصر نمایشی است؛ چنانکه نیما یوشیج (در «افسانه» (ر.ک؛ یوشیج، 1386: 49ـ78)) دست به چنین انتخابی زدند.
6. حوزة معنایی (Semantic field) مجموعهای واژگانی است که مشخصة معنایی مشترکی سبب همآیی آنها میشود (ر.ک؛ زمانی، 1392).
7. چنانکه آخوندزاده میگوید: «کلّ کائنات یک قوة واحدة کامله است؛ یعنی وجود واحد کامل است که در کثرات لاتحصی و اشکال و انواع مختلفه ظهور کردهاست، بلااختیار در تحت قانون خود... و تمام ذرات یک کلّ است و همان کلّ وجود، واحد است. پس این وجود واحد، خالق هم خودش است مخلوق هم خودش است» (آدمیت، 1349: 171).
8. البته چنانکه آدمیت میگوید: «معمولاً اعتراضی بر دینداری نداشتند» (آدمیت، 1387: 416). اما اعتقاد داشتند که حمایت دولت از هر مذهبی و ترویج آن، «مغایر مفهوم "آزادی مذهبِ" اتباع مملکت است».
9. ترفیع معنایی (Semantic elevation) سوق یافتن بار عاطفی مفهوم واژه به سمت مثبت است (ر.ک؛ صفوی، 1383: 5).
10. باید توجه داشت که افتخار به نژاد بُعد گفتمان ناسیونالیسم است و با وطندوستی که یکی از ابعاد گفتمان مشروطه است، تفاوت دارد (دربارة تفاوت وطندوستی و ناسیونالیسم، ر.ک؛ همایون کاتوزیان، 1394، الف: 47ـ49؛ دربارة ظهور ناسیونالیسم ایرانی ر.ک؛ همان، ب: 86ـ92 و نیز ر.ک؛ مقالة همایون کاتوزیان در: اوستل، 1394: 218ـ258).
11. «به اقتضای زمان بودن» هممعنا با «تجدد» است. این مفهوم با بیانی مشابه در سخنرانیهای خیابانی آمدهاست؛ برای نمونه، در دفاع از تجدد، در سخنرانی اول اردیبهشت 1299 میگوید: «هر زمان تقاضایی دارد و این تقاضا با میزان علم و معرفت افراد بشر و ترقیات زمان، تغییرپذیر است» (خیابانی، بیتا: 45). در سخنرانی 20 اردیبهشت و 13 خرداد نیز همین نکته دیده میشود (ر.ک؛ همان: 48ـ51 و 99).
12. بر اساس روایت کسروی، «خود خیابانی و همدستانش جنبش خود را "قیام" نام داده بودند» (کسروی، 1393: 143).
13. در این شعر، دشمنان ملت با ضمیر «آنها» مشخص شدهاست.
14. بر نگارندگان روشن نیست که ستون «عالم نسوان» در همة شمارههای نشریة آزادیستان بودهاست و دو شعر دیگر کسمایی نیز در این بخش چاپ شدهاست یا نه؛ زیرا همة شمارههای نشریه را نیافتهاند. اما چنانکه آرینپور میگوید، این نشریه هواخواه تجدد ادبی بود و «مقالات و قطعات منظوم دربارة عالم نسوان» (آرینپور، 1375، ج 2: 230؛ به نقل از: شمس لنگرودی، 1392، ج 1: 54) چاپ میکرد.
15. باید توجه داشت که سردبیر نشریة آزادیستان با امضای «فمینا»، و رفیعخان امین با امضای «فمینیست»، در نشریة تجدد مطالبی دربارة حقوق زنان مینوشتند و مبحث «فمینیسم» را نخستین بار در اواخر سال 1298 هجری شمسی مطرح کردند (ر.ک؛ خسروپناه، 1382: 121). شعر «در مه اردیبهشت ...» در مقالهای از رفعت با امضای فمینا و با عنوان «دختر پارسی» آمدهاست.