پس از انقلاب، زنان نویسنده در طول چند دهه توانستند موقعیت خود را در ادبیات داستانی تثبیت کنند. آنان با ورود به دنیای داستاننویسی، واقعیتهای زندگی زنان را با نگاهی زنانه، شرح داده و توصیف کردهاند. «داستان راحتترین شکل نوشتن برای زنان بوده و هنوز هم هست. داستان در میان شکلهای هنری کمترین میزان تمرکز را میطلبد...در اوایل سده نوزدهم رمانهای زنان بیشتر خود زندگینامه بود. یکی از انگیزههای زنان برای نوشتن، میل به بیان آلام خویش و دادخواهی بود» (وولف، 1382).
زویا پیرزاد، نویسندۀ معاصر، مجموعه داستانهای کوتاه خود «مثل همه عصرها»، «طعم گس خرمالو» و «یک روز مانده به عید پاک» را در سالهای 1370، 1376 و 1377 به چاپ رساند. اولین رمان بلند وی به نام «چراغها را من خاموش میکنم» در سال 1380 و اثر دیگرش «عادت میکنیم» در سال 1383 به چاپ رسید. پیرزاد زندگی زنان را محور آثار خود قرار میدهد و عمده توجه او معطوف بازنمایی جایگاه و وضعیت زنان در جامعه است.
فرخنده آقایی داستاننویس ایرانی در داستانهایش بیشتر به مسائل و مشکلات زنان طبقۀ متوسط شهری میپردازد. او اولین مجموعه داستان کوتاه خود را با عنوان «تپههای سبز» در سال 1366 منتشر کرد. مجموعه داستان «راز کوچک» دومین اثر او است که در سال 1372 به چاپ رسید «یک زن، یک عشق» و «گربههای گچی» به ترتیب سومین و چهارمین مجموعه داستانهای آقایی است که در سالهای 1376 و 1382 منتشر شدند. مجموعه داستان «زنی با زنبیل» را نیز در سال 1394منتشر کرد. همچنین او رمانهای «جنسیت گم شده» را در سال 1379 و «از شیطان آموخت و سوزاند» را در 1386 به چاپ رساند. آقایی یک رمان سفرنامهای با عنوان «با عزیز جان در عزیزیه» دارد که در سال 1395 به چاپ رسید؛ «آقایی اجزاء واقعیت را با دقت منتقل میکند و قصد جزءنگاری، مستند کردن، مشخص کردن و نهایتاً روایت را دارد» (کریمی، 1381).
1. پیشینۀ پژوهش
نیکوبخت و دیگران (1391) در مقالهای به بررسی سبکشناسی آثار زویا پیرزاد پرداخته و به این نتیجه رسیدهاندکه پیرزاد با انتخاب شخصیتهای زن، درصدد القای زنانگی در متن بوده است.
حیدری و بهرامیان (1389) در پژوهشی زنان داستانهای پیرزاد را از منظر سلطهجویی و تسلیم مورد بررسی قرار داده و به این نتیجه اشاره میکنند که زنان آثار او دو گروهند؛ برخی خصلت مطیع بودن دارند و برخی با اقتدار در پی کسب حقوق زنانه خود برآمدهاند.
گلی (1389) در مقالهای به بررسی گذر شخصیت اصلی داستان «طعم گس خرمالو» از سنت به مدرنیته میپردازد. نتیجه پژوهش نشاندهنده این است که میتوان داستان را روایت تاریخی برخورد یک جامعه با پدیدۀ مدرنتیه قلمداد کرد.
نیکخواه و دیگران (1391) در پژوهشی به لزوم تغییر نقشهای سنتی زنان پرداخته و به این نتیجه اشاره میکنند که زنان باید دوشادوش مردان در عرصههای مختلف اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی حضور داشته باشند.
جاور و علیزاده در مقالهای به بررسی مسألۀ هویت در رمان «از شیطان آموخت و سوزاند» پرداخته و به این نتیجه رسیدهاند که براساس نظر یهنورمن فرکلاف[1] -بر پایۀ تحلیل گفتمان انتقادی- در این رمان هویت میان رویکرد گفتمانی با هویت برساخته سرگردان است.
مقالۀ «روایت زمان در رمان از شیطان آموخت و سوزاند» از فاضلی و تقینژاد، به این نتیجه منجر شده که برجستهسازی زمان در باورپذیری زندگی سخت شخصیت اصلی داستان در ذهن مخاطب نقش مهمی دارد.
دربارۀ آثار زویا پیرزاد و فرخنده آقایی پژوهشهایی انجام گرفته است، اما هیچ کدام به بررسی مؤلفههای ترسیم شده از شخصیت زنان سنتی و مدرن در آثار این دو نویسنده نپرداخته است. نگارندگان در این مقاله میکوشند تا با نگرشی تطبیقی دربارۀ زنان سنتی و مدرن آثار پیرزاد و آقایی، ویژگیهای اصلی این دو گروه از زنان را که در داستانهای آنها ارائه شده است به خواننده بنمایانند.
2. مؤلفههای اصلی ترسیم شده از شخصیت زنان سنتی در آثار زویا پیرزاد و فرخنده آقایی
زنان سنتی آثار پیرزاد و آقایی با شاخصههایی چون خانهداری، انقیاد از نظام مردسالار و پایبندی به سنن مرسوم به تصویر کشیده شدهاند. این زنان تمام وقت خود را صرف رسیدگی به زندگی خانوادگی میکنند و سرنوشتشان با انجام کارهای زنانه گره خورده است. آنها همه سختیهای زندگی را برای حفظ کانون زندگی خانوادگی به جان میخرند به گونهای که خانواده بخشی از هویت وجودی آنها شده است. اغلب زنان سنتی آثار این دو نویسنده، زنانی بیپناه، تنها و شکست خوردهاند و مهمترین مشخصه آنها انفعال و سازش در برابر مردان است. مهمترین ویژگیهای این زنان عبارتند از:
2-1. خانهداری و تکرار نقش جنسیتی
خانهداری بهطور سنتی از وظایف زنان بوده است و آنان بیشتر زمان خود را صرف انجام کارهای خانه میکنند. «کار خانگی با وجود اینکه بخش مهمی از تولید اجتماعی است کاری بدون دستمزد است. در جهان مادی ما که پول ارزش و بهای همه چیز را تعیین میکند، کاری که دستمزدی به آن تعلق نگیرد صرفنظر از اهمیت آن برای جامعه بیارزش تلقی میشود و جایگاه خود را در جامعه نمییابد» (منجم، 1381).
امری که در وهلۀ نخست بیش از هرچیز توجه خواننده را در آثار پیرزاد و آقایی بر میانگیزد، اهمیت دادن دو نویسنده به شخصیت زنان خانهدار و شرح وظایف هر روزه آنها است. آنها شخصیتهای زن سنتی آثارشان را از طریق برجستهسازی خصیصۀ خانهداری آنها به تصویر میکشند. در واقع، زن سنتی با توجه به نقشی که به عنوان همسر- مادر از دیرباز از سوی جامعه برای او تعریف شده، خود را ملزم به انجام وظایف زنانگی که در رأس آن خانهداری قرار میگیرد، میداند.
در آثار زویا پیرزاد، چهرۀ واقعی زن سنتی در داستان «چراغها را من خاموش میکنم» نمودی ویژه یافته است. کلاریس شخصیت اصلی داستان، زنی خانهدار است که الزامات خانوادگی را برتر از امور شخصی میداند. این داستان از همان آغاز با شرح وظایف زنانگی از زبان زن
شروع میشود: «صدای ترمز کشدار اتوبوس از خیابان آمد. منتظر شنیدن صدای دویدن، دست کشیدم به پیشبندم. خبری که نشد رفتم به راهرو. در خانه را باز کردم» (پیرزاد، 1391). تمام نیروی فکری و جسمی کلاریس صرف رسیدگی به امور خانه و کلیشههای نقش جنسیتی میشود. او زنانگی را صرفاً در کارهای خانه و مسائل مربوط به آن میداند و با وجود اینکه خود بر این حقیقت واقف است، هیچ مفری برای گریز از آن ندارد: «از صبح تا شب جان میکنم برای تو و بچه ها که چی؟... بچهها جان به سرم بکنند و وقت نداشته باشم برای خودم وکسی یک بار هم نگوید خسته شدی» (همان).
در مجموعه داستان «سه کتاب» زویا پیرزاد نیز زن سنتی با ویژگی خانهداری و انجام کلیشههای جنسیتی تصویر شده است. برای نمونه در داستان کوتاه «قصه خرگوش و گوجهفرنگی» راوی که زن خانهداری است از طریق بازنمایی فعالیتهای ذهنیاش در رابطه با انجام امور خانه به خواننده معرفی میشود. او نیز زنی سنتی است که خانهداری و فراهم کردن موجبات آرامش خانواده را مهمترین وظیفه خود میداند: «ظرفهای شام را شستهام. آشپزخانه را تمیز میکنم ... فردا بعد از اینکه ناهار درست کردم، قبل از آمدن بچهها از مدرسه و شوهرم از اداره، فرصت خواهم داشت» (پیرزاد، 1381).
داستان «همسایهها» نیز بیانگر سرنوشت مشابه و مشترک زنان سنتی است که همواره در حال انجام نقشهای زنانگی خود هستند. راوی که زن خانهداری است، ضمن شرح وظایف زنانه خود، زندگی زن همسایه را نیز از این منظر به تصویر میکشد. او نیز همچون راوی داستان، تمام فکر و ذهنش صرف پختن غذا و رسیدگی به نظافت منزل میشود: «من زن همسایۀ روبهرو را نمیشناسم، اما هر روز از پنجرۀ آشپزخانهام او را در آشپزخانه و حیاط خانهاش میبینم. صبحها رختهای شسته را به حیاط میآورد و روی طناب درازی میاندازد ... بعد به آشپزخانه میرود و ناهار درست میکند. همان وقتها من هم در آشپزخانهام غذای ظهر را آماده میکنم» ( همان).
در دیگر آثار پیرزاد نیز سرنوشت زن با انجام وظایف کلیشهای جنسیتی گره خورده است. پذیرش این نقشها و عمل کردن طبق آنها بهتدریج بهصورت عادتی روزانه و وظیفهای جداییناپذیر از وجود زنان سنتی درآمده است. چنانچه در داستان «لکه» انجام کارهای زنانه از سوی شخصیت اصلی زن، موجب ایجاد رخوت و سکون در زندگی او شده است و هرگونه تغییر و یا عدول از این کلیشهها را به منزله برهم خوردن نظم زندگیاش میپندارد: «زندگیاش مثل خطی صاف، مثل کاموای بافتنی که الان دراز به دراز روی قالی افتاده بود، سی سال بود که سالهایش شبیه هم بود، همه ماه و روزش بی هیچ دگرگونی، بی هیچ اتفاق، از این بابت گله نداشت» (پیرزاد، 1381).
در داستان «لنگه به لنگه» نیز زن سنتی داستان از انجام کارهای همیشگی مربوط به خانه، بیزار است و این مسأله به نوعی بیانگر به چالش کشیدن نگاه کلیشهای جامعه است مبنی بر اینکه کارهای خانهداری همواره برعهده زنان است: «به جای چنگ زدن کهنههای بچه، ملافهها و پیراهنها و حولهها، میتوانستم وزن سبک سیگاری را به دستهایم بسپارم» (همان).
در داستان «مگس» سیمین نمونه بارز زنان سنتی است که زنانگی را در مهارتهای خانهداری میبینند. او مهارتهای آشپزی، شیرینیپزی و... را فرا میگیرد و به عنوان زنی که طبق الگوهای سنتی به ایفای نقش زنانه میپردازد در داستان نمود مییابد: «پنج سالی را که مجید آمریکا بود، سیمین به تهیه و تدارک جهیزیه گذراند و رفتن به کلاسهایی که توی مجلههای زنانه تبلیغ میکردند. آشپزی یاد گرفت و شیرینیپزی و گلدوزی و خیاطی و سبزیآرایی» (همان).
شخصیت اصلی زن در داستان «طعم گس خرمالو» نمونه زنان سنتی است که هیچگاه از محیط خانه بیرون نمیرود و اوقات خود را در خانه تنها با انجام کارهای زنانه چون گلدوزی و بافتنی پر میکند: «خانم جلو بخاری مینشست و در انتظار بازگشت شازده گلدوزیهای ظریف میکرد روی دستمالهای چهارگوش رنگی. شال گردنهای طوسی و قهوهای و سرمهای میبافت برای شازده» (همان).
فرخنده آقایی نیز در آثار خود، زنان سنتی را اغلب در محدودۀ خانه و در حال انجام کارهای خانهداری به تصویر کشیده است. این زنان همواره در حال ایفای نقشهای زنانه خود هستند و این نوعی طبیعیشدگی را در مورد تقسیم کار جنسیتی بهوجود میآورد. چنانچه این مضمون در داستان زن و بهشت (مجموعه داستان زنی با زنبیل) به چشم میخورد. شخصیت اصلی، زن خانهداری است که تمام زندگیاش را صرف انجام کارهای مربوط به خانه میکند و سرنوشتش با ایفای نقشهای مبتنی بر جنسیت گره خورده است: «من خیلی زحمت کشیدم. میرفتم از بیابان هیزم میآوردم. گندم میخریدم. میشستم. میبردم آسیاب آرد میکردم. خمیر میکردم. نان درست میکردم. غذا درست میکردم. هیچ کمکی نداشتم» (آقایی، 1394).
در نمونه زیر که از داستان خروس قندی از مجموعه داستانی زنی با زنبیل انتخاب شده است با چهره زنی آشنا میشویم که شخصیتش در کارهای زنانه خلاصه میشود. از نظر راوی در کنار دلسوز و فداکار بودن، مهارت در انجام کارهای زنانه یکی از معیارهای خوب بودن زن محسوب میشود: «ننهام خیلی خوب بود. دلسوز، فداکار، باهنر، رشته درست کن، نان قندی درست کن، شیر و ماست درست کن، خوش اخلاق، مطیع» (همان).
داستان قضا و قدر (مجموعه داستان زنی با زنبیل) شرح زندگی یکنواخت زنی است که به اجبار خانواده با مردی تندخو ازدواج میکند و از همان اوایل ازدواج، مورد بیتوجهی شوهرش قرار میگیرد. زن هم برای رهایی از احساس تنهایی، خود را با انجام کارهای خانه سرگرم میکند و رفتهرفته این کارها بخشی از شخصیت زن می شوند. کارهایی که به زعم او نه تنها فقط وظیفۀ اوست، بلکه زندگیاش را هم خلاصه شده در آن میبیند: «من بیچاره شام و ناهار میپختم. رختخواب پهن میکردم» (همان).
2-1-1. پیوند خوردن هویت زن به مفهوم خانواده
با توجه به خانهدار بودن زنان سنتی آثار پیرزاد و آقایی، مسأله پیوند خوردن هویت حقیقی این زنان با مفهوم خانواده از مسائل اصلی محسوب میشود. ارزشهای فرهنگی، اجتماعی حاکم بر جامعه و نوع نگرش زنان نسبت به خود، موجب میشود که زنان سنتی شخصیت فردی خود را در نظر نگیرند، بلکه شخصیت اجتماعیشان که در سایۀ ازدواج و تشکیل خانواده برای آنان فراهم میشود را یک هویت مطلوب برای خود بدانند. «در حقیقت میتوان گفت زن متأهل خواه از چشم خود و خواه از چشم دیگران هویت جداگانهای ندارد. زنان متأهل عموماً نیازهای خانواده را بر خواستها و هوسهای خود ارجح میشمارند و در چشم دیگران تداعیکننده خانواده خود هستند» (آبوت[1]، 1380).
زنان سنتی آثار پیرزاد نیز هویت خود را تنها در قالب نقش همسر- مادر میبینند و شناختی که از خود دارند نیز بر همین نقش مبتنی است. کلاریس در «چراغها را من خاموش میکنم» همواره در حال انجام وظایف سنتی خود در خانواده تصویر شده است. او هر لحظه بیش از پیش به هویت و وضعیت حقیقی خود آگاه میشود و درمییابد که شخصیت خود را به عنوان یک فرد مستقل فراموش کرده و هیچ هویت جداگانهای از خانواده برای خود ندارد: «چرا کسی از من نمیپرسید تو چه میخواهی؟ ور مهربان ذهنم پرسید تو چه میخواهی؟ جواب دادم: میخواهم چند ساعت در روز تنها باشم، میخواهم با کسی از چیزهایی که دوست دارم حرف بزنم» (پیرزاد، 1391).
در نگاه زنان سنتی آثار پیرزاد، خانواده مهمترین مسأله است. در داستان کوتاه «خانم ف زن خوشبختی است» خانم ف نمونه بارز زنان سنتی است که کار معلمی را بهخاطر رسیدگی به زندگی خانوادگی کنار گذاشته است: «... روزی که آقای ف به خواستگاری آمد و روی کار نکردنش تأکید کرد، خانم ف از خدا خواسته قبول کرد... با خودش میگوید: زنی که کار بیرون میکند هیچوقت به شوهر و بچههایش خوب نمیرسد» (پیرزاد، 1381).
در داستان کوتاه «لکه» زن داستان تنها پس از ازدواج است که برای خود هویت مستقل و شخصیت اجتماعی قائل میشود چنانکه احساس میکند در زمان ازدواج متولد شده و دوران قبل از ازدواج را -به دلیل اهمیتی که برایش قائل نیست- چندان به یاد نمیآورد: «همانقدر که زندگی قبل از ازدواج برایش دور و محو و ناآشنا بود، دوران بعد از آن را آسان و روشن به یاد میآورد» (همان).
در داستان «رزان ارزانتر» (یک زن، یک عشق) فرخنده آقایی نیز شخصیت اصلی، زنی مهربان و آرام است که هر چند وضع مالی مناسبی ندارند، خود با فروش اجناس کوپنی چرخ زندگی را به حرکت درمیآورد. با این حال او هویت یک زن را وابسته به زندگی خانوادگی و همسرش میداند: «باز هم خدا عمرش بده سایهاش بالای سر ماست. زندگی بیشوهر میخواهم نباشد» (آقایی، 1376).
2-2. انقیاد از نظام مردسالار
زنان سنتی آثار پیرزاد و آقایی اغلب بهصورت موجوداتی ضعیف و وابسته تعریف شدهاند. وظیفۀ این زنان تأمین خواستههای مرد و در خدمت او بودن است. بر این اساس آنچه در رابطه با زنان سنتی آثار این دو نویسنده برجسته مینماید، انفعال و روحیۀ سازش آنها در برابر مردسالاری است.«مردسالاری، مبتنی بر تبعیض جنسی است؛ یعنی از این عقیده که زنان ذاتاً در مرتبۀ پایینتری از مردان قرار دارند، حمایت میکند. این اعتقاد به کهتری فطری زنان را «ماهیت باوری زیستشناختی» مینامند» (تایسن[2]، 1387). در واقع دو نویسنده با ترسیم زنان سنتی که درگیر موانع و قراردادهای نظام مردسالار هستند، نگاه منتقدانۀ خود را متوجه مسأله مردسالاری میکنند. انقیاد زنان سنتی از نظام مردسالاری نیز در عملکردهای مختلف آنان جلوهگر است:
2-2-1. سکوت در برابر بیتعهدی مردان و حفظ کانون خانواده
عدم مسئولیتپذیری مردان در قبال خانواده و واگذاری وظایف خود به زنان، گواه وجود مردسالاری حاکم بر زندگی زنان سنتی است و آنچه در این میان مهم است، سکوت زنان سنتی در برابر این مسأله و پذیرش آن است. دو نویسنده با واقعگرایی در آثار خود، زنانی را تصویر میکنند که گرفتار محدودیتهای جامعه مردسالار هستند، اما نسبت به جایگاه واقعی خود آگاهی ندارند و به همین جهت نابرابریهایی را که از سوی مردان نسبت به آنان اعمال میشود، میپذیرند.
متعارفترین چهرهای که از شخصیت زن در آثار پیرزاد تصویر شده، چهرۀ زن سنتی است. توجه به حفظ ثبات کانون خانواده، بزرگترین دغدغه ذهنی این زنان است که در مسیر دستیابی به آن، تمام وجود خود را بدون هیچ چشمداشتی قربانی میکنند. در داستان «عادت میکنیم» زنانی که آرزو با آنها صحبت میکند، نمونهای از این زناناند که وظایف مربوط به مردان را به دوش میکشند. ارزش آنها در این خانوادههای مردسالار نادیده گرفته شده و گویی فقط برای کمک خرجی شوهر، زندگی میکنند: «... زمان شما مردت میرفت کار میکرد پول میآورد و تو فقط میزاییدی و میپختی و رُفت و روب میکردی. مجبور نبودی مثل ماها صُب تا عصر بیرون خونه جون بکنی» (پیرزاد، 1391). در جای دیگری از همین داستان، شاهد محول کردن وظیفۀ مردانه به زن از سوی شوهر هستیم. زنی که مجبور است در آرایشگاه کار کند تا بتواند به تأمین مخارج خانواده بپردازد از جمله زنان سنتی است که قدرت مقابله با نظام مردسالار را در وجود خود ندارد: «زن جوان حامله... دست گذاشت روی شکم و گفت: آی!... صندوقدار برگشت پشت میز: مرتیکۀ الاغ. بابای مریض و ننۀ غرغروش را آورده انداخته سر این بیچاره» (پیرزاد، 1392).
در داستانهای فرخنده آقایی نیز با زنانی مواجهیم که هرگاه احساس کردهاند بهدلیل بیکفایتی همسرانشان خطری بنیان خانواده را تهدید میکند، خود دست بهکار شدهاند و حفظ ثبات خانوادگی را برتر از خواستههای شخصی دانستهاند. در واقع مسئولیتپذیری این زنان نسبت به خانواده، وضعیتی را برای آنها بهوجود میآورد که گویی خود را فدای دیگران کردن، لازمۀ وجودی ایشان است.
داستان «ارزان ارزانتر» (از مجموعه یک زن، یک عشق) شرح مشکلات و سختیهای زنان سنتی است که در سایۀ ناآگاهی و پذیرش نگرش برتر بودن مردان نسبت به زنان از کمترین حقوق خود محروم ماندهاند. دیدگاه شخصیت زن داستان که برای ادارۀ زندگی به کارهای بسیار سخت دست میزند در صورتی که شوهرش به دنبال خوشگذرانی است، معلول حاکمیت نظام مردسالاری بر زندگی زنان سنتی است: «صبحهای زود از خانه بیرون میآمد تا در صفهای طولانی بایستد و بعدازظهرها در کنار زنهای همسایه حرف میزد: ...آن روزها که بیکار بود برایش هرکاری میکردم. لباسهایم را میفروختم پول توجیبی بهش میدادم» (آقایی، 1376).
زن داستان «زنی با شال حریر» (مجموعه زنی با زنبیل) نمونهای از زنانی است که وجودش تنها عامل برپادارنده حیات خانواده است. او هم از عهدۀ مسئولیتهای مربوط به نقش زنانگیاش برمیآید و هم وظایف مربوط به مرد را انجام میدهد: «این همه سال من مردی بالای سر خودم ندیدم...من هم زن خونه و هم مرد خونه بودم... من خودم مرد بودم... با همه چیز ساختم. نشستم زندگی کردم» (آقایی، 1394).
آقایی در داستان «چای سرد آقای امجد» (مجموعه راز کوچک) چهرۀ زنی را به تصویر میکشد که جز خانواده هیچ دغدغهای ندارد. محبوبه در این داستان نمونهای از زنان سنتی است که خودش را قربانی خانواده کرده است تا بتواند بنیان آن را حفظ کند. او با پولی که از اجارهخانه به دست میآورد، زندگی را میچرخاند، اما دم برنمیآورد و با بیتفاوتی شوهرش میسازد: «چقدر زیر پایم نشست که خانهام را به اسمش کنم. نکردم... اگر این کار شده بود، حالا از کجا میآوردم خرج خودم و بچهها را میدادم، الا با کرایه خانه. هم قسط میدهم و هم خانه را میچرخانم» (آقایی، 1372).
2-2-2. ازدواج اجباری
از دیگر جلوههای انقیاد زنان سنتی از نظام مردسالاری، تن دادن به ازدواجهای اجباری است. در نتیجه سلطۀ مردان بر اعمال و رفتار و حتی عقاید زنان، قدرت تابعیت از نظر و علائق شخصی خود از زنان سلب میشود و در نتیجه مظلوم و خاموش به ازدواج ناخواسته تن میدهند. در داستان
داستان «مگس» راضیه بانو، نمونهای از این زنان است که به ازدواجی اجباری تن داده و نارضایتی خود را اینگونه نشان میدهد: «شب عروسی کاسۀ خورش فسنجان را برمیگرداند روی لباسش... میگفتند نمیخواسته با بابام عروسی کنه» (پیرزاد، 1381). نمونهای دیگر از ازدواج اجباری در داستان «گوش ماهیها» به چشم میخورد. مادر ادموند به اجبار پدرش به ازدواج با شخصی که دوستش ندارد، وادار میشود و زندگی سختی را تحمل میکند: «نمیخواهم. از اولش هم نمیخواستم! پدرم وادارم کرد. اگر پای بچه وسط نبود تا حالا رفته بودم» (همان).
ازدواج اجباری زنان سنتی داستانهای آقایی نیز معلول قدرت و ارادۀ مطلق مردان در خانواده است به گونهای که حتی دختران توانایی ابراز عقیده یا انتخاب همسر را ندارند و باید با فردی که توسط پدر انتخاب میشود، ازدواج کنند. برای نمونه در داستان قضا و قدر (زنی با زنبیل) زن در سن نوجوانی به اجبار پدرش با فردی ازدواج کرده که هیچگونه علاقهای نسبت به او نداشته و مرد نیز فردی تندخو و بداخلاق است و همۀ این موارد دست به دست هم میدهند تا زندگی برای زن تلخ و تلختر شود: «از بخت بد خیلی خواستگار داشتم. نه سالگی شوهر کردم. اول منو به کسی دادن که آب تلخ میخورد. بدبخت شدم» (آقایی، 1394).
2-2-3. مظلومیت و بی پناهی
پیرزاد و آقایی در داستانهای خود به شرح مشکلات زندگی زنان و نوع نگرش و برخوردشان با مسائل پیرامون اشاره میکنند. «اغلب زنان باور کردهاند که برای رنج کشیدن خلق شدهاند و در مقابلش هم هیچکاری نمیتوان کرد. البته زنانی هم در عرصۀ حیات بوده و هستند که زنان سلطهاند و برای آنچه خواهان آن هستند، تلاش و مبارزه میکنند. در عین حال موانع بسیاری بر سر راه زنان وجود دارد که از آنهاموجودی مطیع، سر بهراه، خانهدار و در خدمت خانواده بسازد» (حیدری و بهرامیان، 1389).
در آثار پیرزاد، زنان مظلومی که اسیر نظام مردسالاری هستند، همگی زنانی رنج دیده، بردبار و مطیعاند. آنها حق هیچگونه اعتراضی نسبت به نابرابریهای اعمال شده بر خود را ندارند و وظیفه آنها سکوت و سازش است.
روشنک در «گلهای وسط روتختی» از زنان مظلومی است که چون نتوانسته فرزند پسری برای شوهرش به دنیا آورد در نظر دیگر زنان، زنی نالایق تلقی میشود. مظلومیت او تا به حدی است که زمانی که درمییابد دیگر هیچ جایگاهی نزد شوهرش ندارد به زن دوم یا هوو گرفتن بر سر خود راضی میشود: «روزی که شوهرش طلاقش داد سه دخترش جنجال کردند: سر پیری پسر میخواهد! ... روشنک نه فریاد کرد نه گریه کرد. از پلهها پایین رفت و وارد زیرزمین شد» (پیرزاد،1381).
در داستان «عادت میکنیم» نصرت نیز از دیگر زنان مظلوم آثار پیرزاد است که به علت بچهدار نشدن، شوهرش او را طلاق داده و به همین دلیل مجبور به کار کردن در خانه ماهمنیر میشود تا از این طریق سر پناهی بیابد: «پدر به ماهمنیر گفت: همولایتی صاحب سنگکی نزدیک بنگاه است. بچهاش نشده، شوهر طلاقتش داده. فک و فامیل ندارد. بماند توی خانه کار کند هم کمک شماست، هم ثواب میبریم» (پیرزاد، 1391).
زنان مظلوم داستانهای آقایی نیز تبلور سازش و صبر هستند. زنانی که بیتکیهگاهاند و شاهد خیانت شوهرانشان هستند، اما چارهای جز سکوت ندارند، هرچند تشکیل خانواده داده تا زندگی مستقل و مردی برای حمایت داشته باشند، اما شوهرانشان هیچ حقی در زندگی برای آنها قائل نیستند و به چشم یک انسان بیارزش به آنها مینگرند.
در داستان «جنسیت گم شده»، لاله، نمونهای از زنان سنتی سلطهپذیر و مظلوم است که با وجود بیکفایتی و اعتیاد شوهرش هم نقش زن و هم نقش مرد را ایفا میکند، بیمسئولیتی شوهرش را میبیند، اما روی حرف او حرف نمیزند و با بردباری و سکوت حامی او نیز هست: «... میگفت: خدا شاهد است من از شوهرم مثل یک بچه نگهداری کردم. مواظبش بودم تا بلایی سرش نیاید... من همیشه مواظبش بودم. هم زنش بودم، هم مادرش هم منبع درآمدش» (آقایی، 1379).
دیگر زنان داستانهای آقایی نیز چنین بینشی دارند. در نمونه زیر از داستان «زن در پارک» (مجموعه زنی با زنبیل) صحبتهای زن با همسایهاش، بیانگر نوع نگاه زنان سنتی نسبت به جایگاه فرودست خود در برابر مردان و خودکمبینی آنها است که همین امر، پذیرش سلطۀ مردان بر آنها را باعث میشود: «به یکی گفتم شوهرت کجاست؟ گفت قبرستون. گفتم اینطوری نگو. قدر شوهرتو بدون. فداکار باش. وفادار باش. راست و درست» (همان).
تحت حاکمیت نظام مردسالار، زنان سنتی باید فداکار و صبور باشند و حتی در برابر ازدواج مجدد و خیانت همسرانشان سکوت پیشه کنند. در داستان «ترمینال» (مجموعه زنی با زنبیل) شخصیت اصلی، زن مظلومی است که زندگیاش با رنج و مشقت گره خورده است و ناهمواریهای جامعۀ مردسالار آن را سختتر میکند. او زمانی که از ازدواج مجدد شوهرش باخبر میشود، راهی جز تسلیم و سکوت ندارد: «بعد از سه ماه رفت سمنان... وقتی اومد گفت: صیغهاش کردم. گفتم چی؟ خاک تو سرم شد... شوهرم میگه نه تو رو طلاق میدم نه از اون دست میکشم» (همان).
در داستان «ولگا» (از مجموعه یک زن، یک عشق) ولگا، تجسم بارز بیپناهی، تنهایی و مظلومیت زنانی است که پس از جدایی از همسر، هیچ تکیهگاهی ندارند. او برای پیدا کردن سرپناهی که بتواند شبی را در آن بگذراند به خانۀ همۀ دوستان قدیمیاش سرمیزند، اما هیچکدام حاضر به پناه دادن به او نیستند. او آوارۀ خیابانها میشود و شبها در پارک میخوابد: «انگار یک گروهی دنبالم هستند که به دوستانم بگویند جایی به من ندهند... از بیجایی و گاهی از گرسنگی حواسم پرت میشود» (آقایی، 1376).
داستان «ارزان ارزانتر» (از مجموعه یک زن، یک عشق) خیانت و بیوفایی شوهر دردی است که مظلومیت و بیپناهی زن داستان را دوچندان میکند. او زمانی که از ازدواج شوهرش باخبر میشود با حالت یأس و اندوه آن را میپذیرد و نه تنها مخالفتی نمیکند، بلکه با کمال مهربانی، النگوهای طلایش را برای تأمین هزینههای ازدواج شوهرش به او میدهد: «به یاد در صف ایستادنها و بارکشیها و حمالیهایش افتاد و کمردرد و گردندرد و پادردش... النگوها را یکییکی درآورد... همه را گذاشت توی طاقچه» (همان).
2-3. پایبندی به سنتها و عرف مرسوم
ویژگی بارز زنان سنتی آثار پیرزاد و آقایی، پایبندی به سنتها و عرف مرسوم و عمل کردن طبق آنها است. این زنان هیچگاه قدمی از محدودۀ قوانین فکری و سنتی حاکم بر زندگی خود فراتر نمینهند و قدرت برهم زدن و یا گسستن از آنها را ندارند. التزام به رعایت سنن مقبول از سوی زنان سنتی آثار پیرزاد وآقایی در دو حوزه به چشم میخورد: 1- پایبندی به سنن و رسوم مذهبی و 2- پایبندی به رسوم ازدواج.
2-3-1. پایبندی به سنن و آداب دینی
گرایش به مذهب، عامل اصلی ترویج فضایل در افراد میشود. ایجاد ارتباط با خالق هستی، موجب میشود که با حوادث ناخوشایند راحتتر کنار بیایند و کمتر دستخوش ترس و تردید شوند. «فرد مومن با اتکاء به قدرت الهی و اعتقاد به اینکه خدا را قادر، حاضر و پاسخگوی همیشگی نیاز خود میداند، احتمال وقوع حوادث مثبت و خوشایند را برای خود بیشتر دانسته، حوادث منفی را با توکل به نیروی ایمان دینی خود به راحتی پشت سر میگذارد» (عسگری و دیگران، 1389).
زنان سنتی آثار پیرزاد اغلب دارای گرایش مذهبی هستند و برای رهایی از آلام روحی و حل مشکلاتشان به مناسک دینی متوسل میشوند. در «چراغها را من خاموش میکنم» کلاریس که چهرۀ آشنای زنان سنتی را تداعی میکند، هنگام بروز مشکلات و فرار از موقعیتهای بغرنج زندگی خود به عقاید دینی پناه میبرد. او زمانی که از آشنایی امیل و ویولت آگاه میشود، دچار آشوبهای روحی شدیدی میشود و در جستوجوی آرامش قبلی خود به کلیسا رفته و به عبادت میپردازد: «صلیب کشیدم، چشمها را بستم و خواندم: ای پدر ما که در آسمانی، نام تو مقدس باد... دعا را تمام کردم... صلیب کشیدم...» (پیرزاد، 1391).
در «طعم گس خرمالو»، خانم که زنی سنتی است، پس از مرگ شوهرش سالها در خانۀ بزرگ خود به تنهایی زندگی میکند و در آخر داستان، خسته از تنهایی ملالآور برای رهایی از آشوبهای روحی به زیارت امام رضا (ع) میرود: «خانم هم زانو زد و دستش را جلو برد. استغاثهها در گوشش پیچید و فشار جمعیت دستش را به ضریح رساند. از خودش پرسید: برای چی آمدم؟... زیر لب گفت: آمدم پابوست» (پیرزاد، 1381).
تمسک به مذهب و مناسک دینی پیامدهای گستردهای در رشد و تکامل زندگی فردی و اجتماعی انسانها دارد. دین برای زنان سنتی داستانهای آقایی یک تسلیبخش است که در شرایط بحرانی زندگی، روحیه آنها را مقاوم میسازد. آنها برای رهایی از رنجهای زندگی و تسکین آلام روحی خود به مذهب و مناسک دینی روی میآورند. برای نمونه در داستان «ارزان ارزانتر» (یک زن، یک عشق) زن صاحبخانه برای بازیافتن سلامتی پسرش آش نذری پنج تن پخته و مراسم روضهخوانی برپا کرده است: «آش پنجتن را پنجشنبهها میپختند...زنها صلوات فرستادند. آقا شروع کرد به خواندن روضۀ موسی بن جعفر (ع)...زنها گریه میکردند...» (آقایی، 1376). در این مجلس که فرصتی برای گرد آمدن و ملاقات زنان با یکدیگر نیز است به درخواست سایر زنان حاضر در مجلس، مداح به روضهخوانی نیز میپردازد و زنان به درخواست حاجات خود از خداوند میپردازند: «... مهمانها هرکدام روضۀ ابوالفضل، امام حسن، حضرت رقیه، امام حسین و حضرت فاطمه را خواستند. آقا همه را خواند...» (همان). در این داستان، نویسنده از حسن نیت و اعتقاد پاکی که زنان سنتی جامعه به آداب دینی دارند، پرده برداشته است.
2-3-2. پابندی به سنن مربوط به ازدواج
در آثار پیرزاد زنان سنتی به ناچار تابع سنتهای خانوادگی و اجتماعی هستند و عدول از این اصول و ارزشها را نوعی هنجارشکنی میدانند. نمونهای از این سنن که زنان خود را مقید به رعایت آن میدانند، سنن مربوط به ازدواج است. از آنجا که بیشتر وقایع داستانهای پیرزاد در رابطه با ارامنۀ ساکن در ایران است، نویسنده به شرح رسوم زندگی آنها نیز توجه کرده است. نزد زنان سنتی این داستانها، ازدواج یک ارمنی با فردی از پیروان دین دیگر به منزلۀ سنتشکنی است. در داستان «گوش ماهیها» مارتا تعرض از هنجارهای مربوط به ازدواج را از سوی دخترش آلنوش برنمیتابد. آلنوش میخواهد با پسری مسلمان به نام بهزاد ازدواج کند، اما مادرش مارتا با این مسأله مخالفت میورزد: «دستش را گذاشت روی بازویم: خواهش میکنم ادموند! یک کاری بکن! ... از دم در آشپزخانه برگشت نگاهم کرد و گفت: طاقتش را ندارم» (پیرزاد، 1381). مادربزرگ و عمه آلنوش در این داستان از دیگر نمونههای زنان سنتی هستند که با دخترانی که برخلاف عرف مرسوم فرهنگی خود با فردی از یک مذهب دیگر ازدواج کردهاند، قطع رابطه میکنند: «سالها پیش که دختر یکی از اقوام با یک انگلیسی ازدواج کرد، مادربزرگ و عمه تا به دنیا آمدن اولین دخترشان به دیدنشان نرفتند» (همان).
3. زنان مدرن در آثار پیرزاد وآقایی
گرایش به مدرنیته یکی از شاخصههای اصلی زنان مدرن آثار پیرزاد و آقایی است. این زنان برخلاف زنان سنتی، دارای ویژگیهایی چون تساویطلبی، پیشرفتگرایی و استقلالطلبی هستند. آنها هرچند وظایف مربوط به نقش همسر- مادر را بهخوبی ایفا میکنند، اما مانند زنان سنتی تمام وجود خود را صرف امور زندگی خانوادگی نمیکنند و هویتی مستقل از خانواده برای خود قائلاند. این زنان در پرتو نگرش آگاهانه، نابرابریهای حاصل از نظام مردسالار را برنمیتابند و برای این منظور با احراز مشاغل مختلف به استقلال اقتصادی و شخصیتی دست مییابند.
3-1. اشتغال و کسب استقلال اقتصادی
تقسیم کار در میان زن و مرد از همان ابتدای تاریخ از زمانی که زنان در غارها به تربیت و نگهداری فرزندان میپرداختند و مردان برای شکار به خارج از غارها میرفتند، صورت میگرفته است. «تقسیم کار زمانی پدید آمد که تخصص مطرح شد، اما مبنای رابطۀ میان زنان و مردان و تقسیم وظایف آنها موضوعی بسیار فراتر از بحث تخصص بوده است. با توجه به مردسالاری بودن جامعه، تقسیم کار به صورت درستی انجام نمیشود یا بسیار ناچیز است این در حالی است که این امر در بیشتر جوامع شرقی و جهان سوم امری عادی تلقی میشود» (خانیا، 1387).
یکی از مشخصههای زنان مدرن آثار پیرزاد، ورود به عرصۀ فعالیت اقتصادی و تلاش برای کسب درآمد است. در مقایسه با زنان سنتی که اکثر اوقات خود را در خانه صرف انجام فعالیتهای خانهداری میکنند، زنان مدرن با حضور در دنیای بیرون از خانه و اشتغال در مشاغل مختلف، بخشی از توان خود را مصروف درآمدزایی میکنند و به استقلال مادی و شخصیتی دست مییابند. در واقع نویسنده با انتخاب برشهایی از زندگی زنان شاغل، نحوه گذران زندگی و دغدغههای آنها را نسبت به وضعیت زنان خانهدار مقایسه کرده است.
در «عادت میکنیم»، زنان با ورود به عرصۀ کار و فعالیت، هر یک در حد توانایی خود به وضعیت اقتصادی خانواده کمک میکنند. در این داستان، زنان، نقش مرد را در خانواده ایفا میکنند و بسته به شرایط و موقعیتی که دارند، مسؤلیت ادارۀ خانواده را برعهده میگیرند.
آرزو در «عادت میکنیم» نمونۀ بارز زنان مدرن است که پس از جدایی از همسر و فوت پدر، ادارۀ بنگاه معاملات ملکی پدرش را برعهده میگیرد و از این طریق به تأمین مخارج زندگی خود و مادرش میپردازد: «... مامانم از شرکتی که توش کار میکرد استعفا داد و تصمیم گرفت بنگاه بابابزرگم رو اداره کنه. با طلبکارها هم حرف زد که طلبهاشون رو قسطی بگیرند...» (پیرزاد، 1392).
در داستان «مثل همۀ عصرها» شخصیت اصلی، زن پرستاری است که بدون کمک و حمایت اقتصادی مردی در زندگیاش به تأمین مخارج خود و دخترش میپردازد: «هفتههایی که زن کشیک دارد عصر که دختر از مدرسه برمیگردد تا وقت بیمارستان رفتن یکی دو ساعت فرصت هست که با هم باشند و حرف بزنند» (پیرزاد،1381).
مهناز در داستان «آپارتمان» به واسطۀ کسب درآمد و قطع وابستگی از همسر، دارای استقلال فکر و عمل بیشتری شده است و پس از طلاق به دنبال اجارۀ آپارتمانی می رود تا زندگی مستقل از پدر و مادر را در پیش بگیرد: «فنجان چای را بلند کرد و گفت: به سلامتی خودم و آپارتمان خوشگلم! ... آپارتمان کوچکی که آن روز صبح طرفهای میدان ونک دیده بود، بهترینی بود که توی این دو هفته گشتن پیدا کرده بود» (پیرزاد، 1381).
در داستان «خانم ف زن خوشبختی است» خانم تقیزادگان مدیریت بانک را برعهده دارد و با این حال هم به زندگی خانوادگیاش رسیدگی میکند و هم بهکار بیرون از خانه میپردازد. از این منظر، او نمونۀ زنان مدرن آثار پیرزاد است: «در راه بازگشت به خانه، خانم ف فکر میکند که خانم
تقیزادگان چطور هم به خانه و شوهر و بچههایش میرسد و هم به کاری چنین پر مسئولیت» (همان).
3-2. مبارزه با نظام مردسالاری و اثبات هویت زنانه
زنان نوگرای آثار پیرزاد و آقایی معتقدند که زن و مرد باید دارای حقوق برابر باشند. آنها تابعیت از نظام مردسالاری را که محدودکنندۀ زنان در حوزههای خانوادگی، فرهنگی، اجتماعی و... میشود، نمیپذیرند و در حد قابل توجهی گرایش به احراز هویت مستقل و ارزش وجودی برابر با مردان دارند. زنان مدرن داستانهای پیرزاد، اغلب در پی شناخت تواناییهای زنانه و تلاش برای دستیابی به هویتی مستقل هستند. در واقع این زنان با مقابله با نظام مردسالار و سنتهای نادرست فرهنگی در اثبات هویت خود میکوشند.
در «چراغها را من خاموش میکنم» خانم نوراللهی، یکی از پیشگامان نهضت زنان، نمونهای از زنان مقتدر است که هویت وجودی خود را به عنوان یک زن شناخته و درصدد دفاع از حقوق زنان است. او انفعال و انزوای زن از صحنههای اجتماعی و فرهنگی را نمیپذیرد و برای شناساندن جایگاه واقعیاش در جامعه میکوشد: «صدای خانم نوراللهی نازک بود و ته جملهها را میکشید: ...خیلی فریادها از حلقوم زن ایرانی برخاسته. چیزی که هست این فریادها با هم نبوده و در یک جهت نبوده و هماهنگی نداشته» (پیرزاد، 1391).
در «عادت میکنیم» نیز زنان به دنبال شناخت هویت خود هستند و گروهی در این مسیر موفق بوده و از طریق فعالیت درعرصۀ اجتماع و اشتغال به شغلهای گوناگون از اعتبار اجتماعی بالاتری نسبت به زنان دیگر برخوردار شدهاند و بدین طریق با کاهش وابستگی به مردان به دنبال احراز هویت خود و شناخت و معرفی آن به دیگران هستند. آرزو نمونهای از این زنان است. او بعد از جدایی از همسر، همچون یک مرد برای حفظ خانواده میکوشد و مدیریت بنگاه معاملات ملکی پدرش را که کاری صرفاً مردانه است برعهده میگیرد: «کاسبهای محل از اینکه آرزو تصمیم گرفته بود کار پدر را دنبال کند، اول تعجب کرده بودند. بعد پوزخند زده بودند که «زن و بنگاه معاملات ملکی چرخاندن؟ سر دو ماه بریده»» (پیرزاد، 1392).
مهناز در داستان «آپارتمان» نیزاز جمله زنانی است که دارای هویت مستقل است و با اراده و اقتدار، پس از جدایی از فرامرز برای خود آپارتمانی میخرد و بهصورت مستقل زندگی خود را اداره میکند (ر.ک؛ پیرزاد، 1381).
به طور کلی، زنان مدرن آثار پیزاد حضوری گسترده در پهنۀ اجتماع دارند. آنها برخلاف نگرشهای منفی و تعصبآمیز که زنان را افرادی ضعیف و فاقد اعتماد به نفس میپندارند در فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی شرکت و حتی گاهی بهتر از مردان عمل میکنند.
3-3. گسستن از سنتها
زنان مدرن آثار پیرزاد و آقایی نسبت به اعتقادات و سنن رایج در میان خانواده و محیط زندگی خود چندان پایبند نیستند. آنها با آگاهی و بینشی که دارند سنتهای مرسوم را برنمیتابند و برخلاف زنان سنتی که معتقدند زن باید همان راهی را برگزیند که خانواده و شوهرش برای او انتخاب میکنند، قدرت خطرپذیری دارند و از این رو، برای نیل به اهداف خود با اغلب اعتقادات و ارزشهای سنتی میجنگند. «به ندرت در اینجا و آنجا زنانی روشنفکر یافت میشود، زنانی که سخت در تلاشند خود را از دام پایبندیهایی که آداب و رسوم بر آنها تحمیل کرده است، برهانند. در این زمان است که انسان خوی و خصلت و قدرتی را که این جنس دارا است و بخش اعظم آن در زنان هممیهنش به خواب رفته است، تشخیص میدهد» (کولیور رایس[1]، 1366).
در کنار زنانی که در زندگی خاموشی را پیشه خود ساختهاند، دستۀ دیگری از زنان هستند که با آگاهی برای به دست آوردن آزادی میکوشند. زنان مدرن آثار پیرزاد راههای رسیدن به موفقیت را با تابعیت از این سنن، محدود نمیکنند و از قدرت تصمیمگیری و استقلال برخوردارند. یکی از نمودهای این مسأله، زیر پا نهادن سنن مربوط به ازدواج است.
آلنوش در داستان «گوش ماهیها» نمونهای از این زنان است که برخلاف عرف معمول هموطنانش، میکوشد تا با مردی ایرانی به نام بهزاد ازدواج کند و هرچند با مخالفت شدید مادر و خویشاوندانش مواجه میشود، اما در نهایت تصمیم خود را عملی میسازد: «من و بهزاد تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم... سعی کردم عکسالعملها را حدس بزنم. اول ناباوری، بعد تعجب، بعد سکوت، بعد... » (پیرزاد، 1381).
در «چراغها را من خاموش میکنم» خانم نوراللهی هرچند با اصرار پدر و مادرش مبنی بر ازدواج با پسرعمویش مواجه میشود، اما با اراده وآزادی مانع این ازدواج میشود: «خانم نور اللهی کافه گلاسه را هم میزد: پدر و مادر خود من که تازه مثلاً متجدد بودند و تحصیلکرده، پا توی یک کفش کرده بودند که باید با پسرعمویم ازدواج کنم» (پیرزاد، 1391).
در آثار آقایی نیزآگاهی زنان مدرن، آنها را به ضدیت با سنن و افکار مرسوم وامیدارد. این زنان هرگاه که احساس کردهاند پایبندی به این سنن، موجب محدود کردن فرصتهای پیشرفتشان میشود، بدون توجه به مخالفت خانواده براساس عقیده و نظر شخصی خود عمل میکنند. برای نمونه در داستان ولگا، مادر ولگا زنی مسیحی است که میخواهد با مردی مسلمان ازدواج کند و این از نظر خانواده و سایر خویشاوندانش امری غیرممکن است، اما مادر ولگا بینشی متفاوت دارد: «مادام یک بار گفته بود که مادر ولگا با یک مسلمان ازدواج کرده و برای همیشه از آنجا رفته است، اما همسایهها حرفهای خودشان را میزدند« (آقایی، 1376).
در داستان «یک زن، یک عشق»، عاطفه با کسی که به او علاقهمند است، ازدواج میکند و به مخالفتهای پدر و خانوادهاش اهمیتی نمیدهد و برای رسیدن به خواستهاش مقاومت میکند: «یواشکی رفته با یک پسری عروسی کرده. حالا پسره را گرفتهاند. اکبرآقا هم حاضر نیست رضایت بدهد» (همان).
بحث و نتیجهگیری
زویا پیزاد و فرخنده آقایی از نویسندگان موفقی هستند که با سبکی رئالیست در آثار خود به بررسی مسائل زندگی زنان پرداختهاند. در این پژوهش مؤلفههایی که در ترسیم چهرۀ زنان سنتی و مدرن آثار این دو نویسنده بهکار رفته، بررسی و به این نتیجه منجر شد که زنان سنتی آثار پیزاد وآقایی اغلب در محدوده خانه به کارهایی چون خانهداری و انجام نقشهای جنسیتی میپردازند و تمام اوقاتشان صرف این امور میشود. همچنین این زنان نسبت به حفظ ثبات خانوادگی تعهد ویژهای در خود احساس میکنند. انفعال در برابر نظام مردسالار از دیگر ویژگیهای زنان سنتی است به گونهای که حتی در برابر بیتعهدی مردان، هیچگونه نارضایتی ابراز نمیکنند. نمودهای سکوت در برابر چنین نظامی، تن دادن به ازدواجهای اجباری و مظلومیت و بیپناهی زنان است. در مقابل، زنان مدرن آثار پیرزاد و آقایی بیشتر وقت خود را صرف فعالیتهای اقتصادی در بیرون از خانه میکنند و به همین دلیل از استقلال مادی و وجهۀ اجتماعی بالاتری نسبت به زنان سنتی برخوردار هستند و به چنان فردیتی رسیدهاند که در تمام جنبههای زندگی مستقلاً تصمیم میگیرند و خود را ملزم به رعایت سنن و شرایط تحمیل شده از سوی دیگران نمیدانند.