در اصطلاح ادبی، «مضمون عبارت است از معنی جزئی متکی به مناسبات لفظی و رایج در سنت شعر و با موجودات و روابط شعری سروکار دارد» (خرمشاهی، 1367). در برابر «معنی» که «عبارت است از فکر و فرهنگی که لزوماً شاعرانه نیست، اما در شعر بیان میشود... و راه به زندگی میبرد» (همان). مضمونآفرینی؛ یعنی خلق نکات باریک و خیالانگیز. از مضمونآفرینی با اصطلاحات بسیار یاد کردهاند. از جمله: معنیآفرینی، نازکخیالی، نازکبینی، نازکاندیشی، نکتهسنجی، نکتهیابی، باریکاندیشی، نکتهآفرینی، نکتهگویی، خیالپردازی، خیالبافی، مضمونتراشی، مضمونسازی، مضمونیابی و... (وحیدیان کامیار، 1385).
گستردگی و شناوری روشهای «مضمونسازی» مانع از آن شده است که تعریف دقیقی از آن در دست باشد. «نگفتهاند که چه اتفاقی در زبان صورت میگیرد که مضمون آفریده میشود یا نکته و خیال نازک به وجود میآید» (همان)، اما در تعبیر روشنتر، مضمونسازی «نوعی موضعگیری خاص در قبال امکانات زبان شعر است. شاعر میان عناصر دور از هم و بهظاهر بیارتباط، پیوند تازه برقرار میکند که ضرورتاً از راه شباهت و یا دیگر علاقههای شناخته شده در علم بیان نیست، گیریم که احیاناً از همه آنها بهره بگیرد. عامل شکلگیری مضمون، اساساً قدرت تداعی شاعر (از رهگذر شباهتها، مجاورتها و تضادها)، امکانات دلالی کلمات، امکانات تصویری و تداعی موتیفها و قراردادهای ادبی است در حوزۀ آنچه در حس و ادراک آدمی واقع است؛ طبیعت با عناصر و لوازم آن و زندگی با جلوهها و مظاهر آن. پس اگر بخواهیم «مضمونآفرینی» را تعریف کنیم، شاید بتوان آن را ایجاد و یا کشف رابطه و پیوند تازه میان امری ذهنی -گاه عینی- با عناصر ذهنی یا عینی دیگر دانست که در ظاهر هیچ پیوندی میان آنها نیست» (حسنپور آلاشتی، 1384).
اصولاً «ساختار بیت هندی چنین است که در مصراعی مطلب معقولی گفته میشود؛ یعنی شعاری مطرح میشود و در مصراعی دیگر با تمثیل یا رابطۀ لف و نشری متناظر یا تشبیه مرکب، آن را محسوس میکنند» (شمیسا، 1376) و «میتوان گفت که مطلب معقول بیت هندی موضوع است که میتواند هر چیزی باشد و مطلب محسوس آن مضمون است که باید ظریف و هنری و تشبیهی باشد» (همان).
مضمونسازی از ویژگیهای مهم شعر سبک هندی است، «اما زیادهروی برخی گویندگان در مضمونتراشی حتی «شعر را از مجرای اصلی خویش که بیان عواطف و عوالم نهانی باشد به صورت ایماگویی و معماسرایی درآوردهاند» (دریاگشت، 1371).
در سبک هندی، غزل به سمت صنایع لفظی و معنوی و تعقید و پیچیدهگویی کشانده شد. «معنایی که وقتی در شعر پیچیده شود به سادگی به ذهن مخاطب نیاید و اعجاب و شگفتی او را برانگیزد. کوشش برای یافتن چنین مضامینی یکی از دغدغههای بزرگ شاعران سبک هندی است» (فتوحی، 1385). از شاعران برجستة سبک هندی، «شاید صائب بیش از هر شاعر دیگری به بیان این مسأله پرداخته» (همان). در دورة سبک هندی به دلیل علاقة سلاطین صفوی به هنر، خوشنویسی رونق یافت. کلیم و بیدل برای مضمونآفرینی با عناصر خوشنویسی گرایش نداشتهاند، اما صائب (وفات 1081 هجری قمری) «خط را از عموی خود شمسالدین تبریزی معروف به شیرین قلم آموخت» (طاهری، 1387) و در آن درجة استادی یافت.
1. پیشینۀ پژوهش
بررسی مضمونسازی در شعر فارسی، موضوع پیشینهداری است. مقالات زیر به صورت غیرمستقم و مستقیم به هنر مضمونآفرینی صائب پرداختهاند: «صائب شاعری مضمونساز و هنرمند» نوشتة حیدری (بیتا)، «معنی بیگانه در شعر صائب تبریزی» اثر حسنپورآلاشتی (1384)، «حباب خانه به دوش: (طرحی نو در طبقهبندی عناصر مضمونساز دیوان صائب)» پژوهش حیدری (1387)، «سرو و مضامین، تعابیر، تناسبات شعری آن در دیوان صائب تبریزی» نگارش گلی و زینالزاده (1388)، «مضمونسازی و تصویرآفرینی با عناصر آسمانی در غزلیات صائب تبریزی» تحقیق ابراهیمیان (1389)، پایاننامۀ ارشد دانشگاه ایلام با عنوان «قافیه و مضمونآفرینی با تکرار قافیه در غزلیات صائب تبریزی» نگارش طاهری و کرمی (1394) و «بررسی مضمونآفرینی با اشیاء کم بسامد در دیوان صائب تبریزی» نوشتة اصفهانی بلندبالایی و همکاران (1395).
مضمونآفرینی با اصطلاحات خوشنویسی در دیوان غزلیات صائب، موضوعی است که تاکنون مورد بررسی قرار نگرفته است.
2. روش[1]، ضرورت و هدف
تحقیق در مضمونهای برآمده از اصطلاحات تخصصی خوشنویسی در شعر صائب، موجب شناخت عوامل مضمونآفرینی و درک روابط اجزای اشعار او میشود. بنابراین، هدف که یافتن «روش و عوامل مضمونسازی در شعر صائب با اصطلاحات خوشنویسی» بود، عناصری مضمونساز در اشعار جلد نخست غزلیات صائب بررسی و رابطة آنها با مضامین ساخته شده تحلیل شد. در این پژوهش صدها بیت دارای اصطلاح خط و خوشنویسی بررسی شد، اما ابیاتی مورد استناد قرار گرفت که اصطلاحات آنها معنای خاص و فنی خوشنویسی را دربرداشتهاند. به خاطر محدودیت مقاله از میان شواهد مکرر، مناسبترین آنها برگزیده و ارائه شد. مباحث این مقاله بر مبنای کاربرد اصطلاحات خوشنویسی طبقهبندی شد. ابیات از چاپ 1386 جلد نخست دیوان صائب نسخة شبلی نعمانی به اهتمام منصور نقل شد و برای ارجاع به شواهد، شمارة غزل و بیت (از راست به چپ) درج شد.
3. مدل مفهومی نظری
نگارندگان بر مبنای مباحث نظری موجود در این زمینه و مقایسة روش صائب در مضمونسازی، عناصر مضمونآفرین را الگوسازی کردند. بررسی تعریفها و اشارات اهل فن نشان میدهد، ویژگی تبدیل موضوع به مضمون آن است که میان دو عنصر دور از هم رابطه ایجاد شود یا میان دو عنصر نزدیک به هم پیوند جدید برقرار شد. در این رابطة دوسویه، وجود عوامل شکلگیری مضمون، شرط لازم بهشمار میآید که خود بر نشانههای زبانی و قراین لغوی و گاهی مفهومی استوار است. بدین ترتیب عناصری که در مدل حاضر نقش دارند، عبارتند از:
- عامل مضمونساز؛ که برای بیان هنری و تازة آن، موضوع به مضمون تبدیل شده است.
- عامل مضمون شده؛ پیام مشترک دو مصراع معقول و محسوس یا پیام مصراع محسوس و مضمون است.
- عامل شکلگیری مضمون؛ عناصری که با دخالت آنها مضمون شکل میگیرد؛ مانند شباهت، مجاورت، تضاد، تقابل، تقارن، قراردادهای ادبی (سنت ادبی)، ملازمت (همراهی)، سببیّت (علت)، مشارکت (عمل و کارکرد واحد) و مجانست (از یک جنس بودن) که در جدول با نشانههای ریاضی مشخص شدهاند.
- عناصر مضمونبند، یا نشانههای زبانی که شکلگیری مضمون جدید را تمهید میکنند.
- شگرد ادبی؛ آرایهها و تمهیدات ادبی که در مضمونآفرینی نقش دارند.
- طرفین پیوند مضمونی؛ دو عنصر دور که با هم ارتباط یافتهاند یا دو عنصر نزدیک که ارتباط تازهای پیدا کردهاند.
4. مضمونسازی با عناصر خوشنویسی
4-1. نام انواع خط
یکی از مهمترین اصطلاحات و رکن اساسی هنر خوشنویسی، واژة «خط» است، چراکه مجموعهای از حروف و کلمات را شامل میشود که با رعایت اصولی، یک نوع زیبایی بصری ایجاد میکند. «خط» در کنار موتیفهایی مانند آیینه، حباب و... در اشعار صائب جایگاه خاصی دارد. صائب «خط» را در ترکیبات زیادی به کار برده است؛ همانند: خط عنبرین (غزل 26)، خط نوخیز (غزل 71)، ایام خط (غزل 77)، خط شوق (غزل 87)، خط جام و خط پیشانی (غزل 97)، خط شبرنگ (غزل 102)، خط عنبر فام (غزل 177)، خط سرنوشت (غزل 198)، خط آزادی (غزل 199)، خط مشکبار (غزل 255)، سرخط سرنوشت (غزل 259)، خط عنبرفشان (غزل 271)، خط شکسته (غزل 361)، خط حسن (غزل 470)، خط بدیع و خط بیزاری (غزل 501)، سرخط عبرت (غزل 495)، خط نجات (غزل 839)، خط امان (غزل 840)، خط ریحان (غزل 1105)، خط پاکی (غزل 1170)، خط مسلّمی (غزل 1254)، خط باطل (غزل 1324) و... .
صائب خط را گاهی در معنای حقیقی به کار برده، اما بیشترین کاربرد این واژه برای مضمونآفرینی و تصویرسازی بوده است. در بیت نخست زیر، صائب از «خط» خوشنویسی به «خط چهره» راه برده است و در بیت دوم، خط را معکوس رفته؛ یعنی خط چهره، او را به خوشنویس رسانده است. او زیبایی خط دو استاد (ازلی و خوشنویس) را از هر اصلاحی بینیاز دانسته است. در این دو بیت عامل ادبی، تشبیه در خطهای خوشنویسی و چهره و نیز خط انسان و خط آفرییندة انسان است. پیام مضمون به «کمال زیبایی و بینیازی از آرایش» دلالت دارد. شاعر این زیبایی را با استدلال ادبی استوار کرده است. کلمات اصلاح، شانه و موی (خط سبز و مشکین) رابطة مجاورت و مراعات نظیر دارند. خط سبز، خط استاد را تداعی میکند که از لحاظ زیبایی به هم شباهت دارند. میان خط خوشنویسی با خط چهره (و خط خدا) نیز پیوند تازه برقرار شده است.
ز اصلاح بی نیاز بود خط اوستاد
|
|
زنهار ره مده به خط سبز شانه را
|
(صائب، 1386: 288//6)
ره مده در خط مشکین، شانه شمشاد را
|
|
کس قلم داخل نمی سازد خط استاد را
|
(همان)
4-1-1. خط ریحان
««خط ریحان» از خط محقق مشتق شده است. خط ریحان از آن جهت به این نام خوانده شده که در ظرافت بهمانند گل خوشبوی ریحان است» (علیشاهرودی، 1388).صائب در بیت زیر، صفت ریحان را در «خط» مبنای مضمونسازی قرارداده است. چنانکه از خط او بهار و شکوفه میچکد. در سایة آفتاب این مضمون، بیماری یا خزان زندگی در سیمای محبوب به طراوت و لطافت بهار میماند. تضاد خزان و بهار بر زیبایی و شدت معنای بیت میافزاید.در عالم شعر، گونة برافروخته به گلی میماند که شرم جوانی آن را شبنمپوش کرده است. نسبت بازیگوشی به خط سبز و نیز چهره به گل، صنعت تشخیص دارد. تشبیه گسترده و معکوس گل و بناگوش و خط ریحان و خط سبز قهرمان بیت بر لایههای شبکة مضمونبندی میافزاید. مناسبت سبز و ریحان در خوشنویسی، طراوت و خوشبویی آن دو در عالم واقع، زیبایی خط هنرمند و خط چهره را دلنشین میکنند. در این بیت، گل، ریحان و سبز در خوشبویی از یک جنساند.
چهره گل چون بنا گوش تو شبنم پوش نیست
|
|
خط ریحان چون خط سبز تو بازیگوش نیست
|
(صائب، 1386: 1105/2)
4-1-2. خط شکسته
ایرانیان این خط را برای تندنویسی ابداع کردهاند. از جمله خطهای شکسته معروف، شکسته تعلیق (ترکیب دو خط رقاع و توقیع) و شکسته نستعلیق (ترکیب دو خط نسخ و تعلیق) است. صائب در اشعارش به نوع خاصی از خط شکسته اشاره نکرده و آن را در معنای کلی بهکار برده است. در بیت زیر صائب خط شکسته را مقابل خط درست قرار میدهد. درستی خط، ایهام تناسب دارد؛ در بیت به معنی راست نوشتن است که با خط شکسته تقابل مییابد و در معنای حقیقی؛ یعنی نوشتن مطابق قواعد خوشنویسی با خط شکسته تناسب دارد. بیت دارای حسن تعلیل است. بهگفتة شاعر، خط اگر شکسته و کج نوشته شود، موجب خدشه در سواد میشود. واژة سواد ایهام دارد و در معنای سیاهی با خط (نوشته شده با جوهر سیاه) تناسب دارد. درستی خط میتواند استعاره از عمل نیک و خط شکسته استعاره از عمل بد نیز باشد. تجاور سواد، سیاهی، سواد، دانش و تضاد واژه درست و شکسته، عوامل شکلگیری مضموناند.
زنهار در درستی خط سعی کن که هست
|
|
خط شکسته، خواب پریشان سواد را
|
(صائب، 1386: 205/9)
4-1-3. خط غبار
«از این جهت به این خط، غبار میگویند که چنان کوچک است که چشم از دیدن آن در زحمت است» (علیشاهرودی، 1388) و «از ریزی شباهت به گرد و غبار دارد» (فضائلی، 1387). در تصویر بیت زیر، خط غبار از ریزی حروف، مانند غبار از قلم میریزد. کلمة غبار ایهام تناسب دارد. در مصراع اول به معنی اندوه است و در معنای اصلی با خط غبار تناسب مییابد. سخن شاعر از خاطر حزینش به غبارغم، آلوده است و شاعر با حسن تعلیل، عذر زحمت غبار آن را میخواهد. عامل مضمونساز بیت مجاورت غبار و غم، غبار و ریزی و مشابهت خط غبار و کلام غمآلود است. میان خط غبار و کلام، پیوند مضمونی وجود دارد.
ز بس کز دل غبارآلود می آید کلام من
|
|
چو بردارم قلم، خط غبار از کلک من ریزد
|
(صائب، 1386: 1564/12)
4-1-4. گلزار
گلزار نوعی خط تزئینی است «هرگاه خطی چون نستعلیق را جلی(درشت) نویسند و سپس داخل (بخش مرکّبی) حروف، کلمات و خصوصاً بخشهای تمام قلم و پهن را با گل، برگ و غنچه نقاشی و تزیین کنند» (قلیچخانی، 1388). در بیت زیر اسلوب معادله، گلزار و خط را در کنار هم قرار داده؛ زیرا گلزار از صورتهای خط است. عامل ادبی مضمون، ایهام تناسب خط (خط چهره و خط خوشنویسی) و گلزار (بهار و خط خوشنویسی) است. وقت خط و بهاران، پهلو تهی کردن و پشت کردن، یار و گلزار در تراز لفّ و نشر برابر هم قرار گرفتهاند. نوجوانی، «وقت خط» و زمانِ دمیدن خط چهره است. خط و یار، وقت خط و بهاران، بهار و گلزار و پهلو و پشت، مجاورت دارند. مضمون سختی دوری از گلزار در برابر موضوع دشواری فراق قرار دارد.
وقت خط پهلو تهی از یار کردن مشکل است
|
|
در بهاران پشت بر گلزار کردن مشکل است
|
(صائب، 1386: 826/1)
4-2. ابزارهای خوشنویسی
4-2-1. تخته مشق
«تخته چوبی که بر آن مینوشتند و نوشتهها را با شستن از آن پاک میکردند و همچنین صفحة ضخیم مقوایی که ورق مشق را بر آن قرار داده و مینوشتند» (قلیچخانی، 1388). گاهی این تخته از جنس پوست بوده است (ر.ک؛ شیرچی، 1393). در بیت زیر، شاعر رخسار سادهرویان را همچون تختة مشق دانسته است که برای یافتن معانی تازه در آن اندیشه میورزند. «نقش» و «معنی» هم در مشق و هم در تحقیق و تفکر حضور دارند. علاوه بر این، تختة مشق و رخساره از آن جهت که محمل مشق و تفکرند، کارکرد همسان (مشارکت) دارند.
نقشبندان معانی را برای مشق فکر
|
|
تختة مشقی به از رخسارههای ساده نیست
|
(صائب، 1386: 1154/7)
4-2-2. جوهر
در اصطلاح خوشنویسی به مرکّب مصنوعی با رنگهای مختلف، اطلاق میشود. صائب در بیت زیر، ماهیت قوّة ادراک خود را در سایة خط با «جوهر» مضمونآفرینی، پررنگ میکند. وی اقرار میکند که قوّة ادراک او زیر تأثیر پیچ و تاب خط یار، آیینهوار صفا یافته است. جوهر خط هر قدر پررنگتر باشد به آن اندازه خواندنش آسانتر خواهد بود (سببیّت). پیچ و تاب خط نیز جوهر بیشتری دارد و پیچیدگی خط، دل شاعر را آگاهتر میکند. خط در این بیت، استعاره از نشانههای محبوب ازلی است. پیچ و تاب با خط و رگ رابطة ملازمت؛ رگ، جان و ادراک، تناسب و مجاورت دارند. حسن تعلیل با شباهت (در پررنگی خط با جوهر و نیز پیچیدگی با رگ) عامل ادبیاند. میان عنصر جوهر (مادة خط)، و پیچ و تاب، پیوند برقرار شده است.
پیچ و تابی کز خط او در رگ جان من است
|
|
جوهر آیینة ادراک می سازد مرا
|
(صائب، 1386: 459/10)
4-2-3. دوات
دوات، ظرف مرکبی است که در خوشنویسی از آن استفاده میکنند. شاعر در بیت زیر دل را به دوات تشبیه میکند. این دوات به چاهی میماند که حضرت یوسف در آنجا زندانی شده بود و در خلوت ریاضت به سر میبرد. چلهخانه به محل ریاضت صوفیان اشاره دارد. دوات تیرة دل، اضافة تشبیهی است. یوسف میتواند استعاره از معانی نغز باشد که درون دلِ همچون چاه شاعر به چله نشسته است. عامل ادبی در بیت، تشبیه دل به دوات، تعلیل ادبی و تلمیح است. دوات و چاه با تیرگی ملازمند. پیام مضمون از چلهنشینی معنا در دل شاعر حکایت میکند.
به چشم کم منگر در دوات تیره دلم
|
|
که چله خانة یوسف درون چاه من است
|
(صائب، 1386: 845/5)
4-2-4. قلم
قلم از ساقههای بریدة نی به دست میآید. نوع خاصی از قلم به نام خیزران برای نوشتههای درشت بهکار میرود. قلم «در خوشنویسی به گونههای خط نیز گفته میشود؛ مثلاً میگویند «قلم نسخ» و منظورشان خط نسخ است و به شیوه و سبک نگارش نیز گویند؛ مثلاً میگویند: این قلم باباشاه است؛ یعنی خط اوست» (قلیچخانی، 1388).
در بیت زیر، صائب از شکل شکاف قلم، مضمونی یافته است که روایت میکند اهل قلم پیوسته در معرض انتقادند. مشابهت زخم زبان و چاک گریبان؛ مجاورت رقم + قلم، چاک + زخم، زبان + گریبان، عوامل مضمونبندند. میان قلم و اهل رقم (شاعر) پیوند تازه خلق شده است. گریبان قلم استعاره است و صنعت تشخیص دارد و حسن تعلیل نیز مضمونسازی را تقویت کرده است.
از زخم زبان نیست گریز اهل رقم را
|
|
بی چاک که دیده است گریبان قلم را
|
(صائب، 1386: 238/1)
4-2-5. کتاب
«در تعریف اصطلاحی، کتاب به مجموعه لوحههای چوب یا عاج یا مجموعهای از ورقههای کاغذ، پوست آهو یا موادی شبیه آنها گفته میشود که مطالبی به صورت دستنویس یا چاپی بر آنها درج شده باشد...» (قلیچخانی، 1388). در بیت زیر «کتاب» با سواد و دانش تقارن دارد. کتابدانی و حرفشناسی، کنایه از با سواد شدن است. نقطة سویدا، نقطة سیاه دل و اضافة تشبیهی است. شاعر ضمن تعلیل ادبی، گوشزد میکند که نباید به چشم حقارت به نقطة کوچک نگریست؛ چون همین نقطة کوچک موجب آگاهی میشود. حرف و نقطه لازم و ملزوم و نقطه، حرف و کتاب مجاور یکدیگرند. شاخص اصطلاح خط بودن کتاب، واژة نقطه است. میان نقطه و سویدا (دل) پیوند مضمونی وجود دارد.
ز نقطه حرفشناسان کتابدان شدهاند
|
|
به چشم کم منگر نقطة سویدا را
|
(صائب، 1386: 286/9)
4-2-6. کاغذ
خوشنویسان به نوع و کیفیت کاغذ بسیار اهمیت داده در طرز استفاده از آن دقت زیادی میکردهاند (ر.ک؛ شیرچی، 1393). در بیت زیر، امر دستنیافتنی از طریق مجانست خاک، سرمه و توتیا، پای و دست و [چشم] به مضمون تازهای تبدیل شده است. میان سرمه و توتیا و خاک مجانست، میان سرمه و خط مشابهت رنگ و میان خاک و کاغذ پیوند مضمونی وجود دارد.
خاک پای بلندآستان قهرمان غزل، مانند کاغذی است که توتیا با سرمه خطوط زیادی بر آن کشیده باشد. در این تعبیر، مؤثرترین عامل ادبی مضمونساز، صنعت تشخیص است.
دیگر به خاک پای تو دست که میرسد؟
|
|
صد سرمه خط به کاغذ این توتیا گذاشت
|
(صائب، 1386: 1036/4)
4-2-7. لوح
صفحهای را که مانند کاغذ، پوست، سنگ یا هر چیز دیگری قابل نوشتن باشد، لوح میخوانند. در بیت زیر جهان امکان به لوحی تشبیه شده که بسیار کمپهنا است و نمیتواند جوهر شعر صائب را بنمایاند. «جوهر» در زیِّ ایهام، معنای مادة خط و اصالت و هنر را دربر دارد. مجاورت جوهر و لوح و خامه برای نمایش جولانهای شاعرانه رنگ هنری داده است. صائب در تصویر کردن تنگی عرصة بیان از حسن تعلیل یاری جسته است. لوح و خامه نیز با آرایة تشخیص بر زیبایی مضمون افزوده است. عامل دیگر مضمونساز، سببیت تنگمیدانی برای هنرنمایی شاعر است. جوهر و فولاد همجنساند. میان لوح (ابزار خط) و جهان (هستی) پیوند برقرار شده است.
لوح امکان تنگ میدان است، ورنه می نمود
|
|
جوهر خود را زبان خامة فولاد ما
|
(صائب، 1386: 244/4)
4-2-8. مسطَر
«مسطر، صفحهای از جنس مقوا که روی آن به جای سطرها، نخهای ابریشمی چسباندهاند و کاتب آن را زیر ورق گذاشته و روی سطرها که همان نقش ریسمان است دست میکشد تا جای آن نخ بر کاغذ بماند و به این وسیله، کرسی افقی و عمودی صفحه آشکار میشود و به راحتی میتوان بر آن نوشت» (قلیچخانی، 1388). در بیت زیر، منظور از مسطر زدن صفحة پهلو به وسیلة بوریا، روی حصیر خوابیدن برای ریاضت کشیدن است که به دلیل زبری حصیر، شکل تار و پود آن بر پهلوی فرد نقش میبندد. دبستان ریاضت و صفحۀ پهلو اضافة تشبیهیاند. عامل مضمونساز، مشارکت ریاضت و بوریا در بیرون آوردن شاعر از بطالت است. مسطر، صفحه و دبستان مجاورند و صنعت تشخیص در مسطرزدن بوریا، عامل ادبی؛ پیام، سختی حصیرنشینی است.
در دبستان ریاضت فرد باطل نیستیم
|
|
صفحة پهلوی ما را بوریا مسطر زده است
|
(صائب، 1386: 716/3)
4-2-9. نی و نیستان
در خوشنویسی از نی، قلمهای خطاطی تهیه میشود. در بیت زیر، صائب با نوعی اغراق و تعلیل ادبی، خود را از دیگر شاعران برتر قلمداد میکند و دلیل این امر را شکّرستان بودن نی قلمش میداند. شکرین بودن کلک سبب دلبری است و نی، سخن و کلک مجاورت دارند. کلک و نی از یک جنساند. میان نی و سخنور پیوند وجود دارد.
چگونه دل نبری از سخنوران صائب
|
|
که هست در نی کلک تو شکّرستانها
|
(صائب، 1386: 497/15)
در بیت زیر، صائب، تأثر زیاد سبکمغزان از سخن ناچیز را با نالة نیستان هنگام نسیم اندک، همسان دانسته است. او با این اصطلاح خوشنویسی، موضوع هیجان بیجا را به وسیلة تمثیل (مصراع دوم) و تشبیه و تشخیص به مضمون زیبا تبدیل کرده است. سر و مغز مجاور همند و همسانی عمل نیستان و سبکساران، مشارکت را عامل شکلگیری مضمون قرار میدهد.
سبکساران به شور آیند از هرحرف بی مغزی
|
|
به فریاد آورد اندک نسیمی نیستانی را
|
(صائب، 1386: 241/5)
4-2-10. ورق
خوشنویسان اعمال خاصی روی ورقهای خط انجام میدهند که مهره کشیدن، ابر و باد ایجاد کردن و آهار دادن از جملة آنها است. در بیت زیر، صائب اوراق دل را مقارن کتاب و ریخته شدن دندان را برابر گسستن شیرازة کتاب قرار میدهد و در یک تصویر بدیع، پیری و ریختن دندانها را به منزلة گسستن شیرازة کتاب زندگی و بر باد رفتن ورقهای آن میداند (تمثیل). مطابق موضوع و پیام، ریزش دندان باعث از هم پاشیدن اوراق دل و گسستن شیرازه، موجب برباد رفتن ورقهای کتاب میشود. ریختن، پاشیدن و برباد رفتن، کنشهای همساناند. اوراق، شیرازه و کتاب، ملازم هماند. اوراق دل و دندان پیوند مضمونی یافتهاند.
ریخت تا دندان، ز هم پاشید اوراق دلم
|
|
میرود بر باد بی شیرازه گردد چون کتاب
|
(صائب، 1386: 514/8)
4-3- فنون و اصول خوشنویسی
4-3-1. بیاض و سواد
بیاض و سواد از اصول 12گانة خوشنویسی هستند. «تناسب و رابطة میان سفیدی باقیماندة کاغذ با سیاهی مرکّب در ابعاد گوناگون دارای اهمیت است» (قلیچخانی، 1388). صائب در بیت زیر با این واژهها برای قامت شامخ استاد مضمونی تازه میپوشاند. بیاض و سواد، استعاره از خط و قواعدآن است. این شگردها همراه حسن تعلیل، عامل ادبی مضمونسازند. استاد، سواد، بیاض و پدر، رابطة ملازمت، تضاد، تجاور و مشارکت دارند.
ترجیح می دهد به پدر اوستاد را
|
|
هرکس شناخته است بیاض و سواد را
|
(صائب، 1386: 205/3)
4-3-2. حرف
حروف در خوشنویسی به چند دسته از قبیل حروف خرد، مانند «د» و «ر»؛ دایرهای مانند «ن» و «س» و نیم مدّ مانند «ب» و «پ» تقسیم میشود. هنرآموز با ترکیب مطابق قواعد خوشنویسی به حسن تشکیل حروف میپردازد. حسن تشکیل حروف، خود چند قاعده دارد (رک؛ شیرچی، 1393). در بیت زیر «حرف» با سخن و زبان رابطة مجاورت و زبان با دل تقابل دارد. مشارکت زبان و دل شاعر در کنش «تحسین» مضمون را شکل میدهد و دلپسندی، میان آن دو پیوند مضمونی برقرار میسازد. موضوع بیت، مشکلپسندی گوینده است. این دیرپسند، تنها سخنی را میستاید که دلش بر آن گواهی دهد. دل و زبان صنعت تشخیص دارند.
دل مشکلپسند من به گرد آن سخن گردد
|
|
که دل پیش از زبان آماده گردد حرف تحسین را
|
(صائب، 1386: 290/8)
4-3-3. سرخط
سرخط؛ یعنی «خطی که استاد خطّاط برای شاگردان بنویسد تا از روی آن مشق کنند» (قلیچخانی، 1388). صائب با اصطلاح «سرخط» برای اندوه بینهایت مضمون میسازد. شاعر قامت کشیدة همانند الف را سرمشق برای آه کشیدن میبیند. علم صبح قیامت و الف قامت اضافة تشبیهی است. عامل ادبی مضمون، مشابهت الف و آه و حسن تعلیل؛ پیام مضمون، بلندی است. به سبب سرخط قرار دادن الف قامت، آه شاعر در قیامت بلند است که با مجانست قیامت و قامت، مشارکت دل با زبان و تجاور الف با سرخط، مضمونسازی را تقویت کردهاند.
آه من چون علم صبح قیامت نشود؟
|
|
چو بردارم قلم، خط غبار از کلک من ریزد
|
(صائب، 1386: 394/2)
4-3-4. سرمشق
«سرمشق» از سوی استاد ارائه میشود و مشق توسط هنرجو اجرا میشود. صائب در بیت زیر، خط موهای مشکین چهرة یار را همانند سرمشق جنونی شگفتانگیز و طاق ابرو را به سان محرابی برای نیایش تصور میکند. سرمشق جنون، صفت خط چهره و طاق ابرو اضافة تشبیهی است. تشبیه از نوع گسترده و وجه شبه تماشایی بودن محراب و طاق ابرو است. خط و سرمشق، جنون و خوشی، تجاور دارند و سرمشق شدن خط چهره، سبب زیبایی خط است.
خط مشکین تو سرمشق جنون عجبی است
|
|
طاق ابروی تو محراب تماشای خوشی است
|
(صائب، 1386: 676/8)
4-3-5. شأن
از اصول 12گانه خطاطی و «آخرین درجه و صفتی است که در خط پیدا میشود، شأن است. از این رو، خوشنویس هیچگاه از تماشا و لذت بردن از اثر خویش سیر نمیشود» (قلیچخانی، 1388). «حُسن» نیز از اصطلاحات اصول خوشنویسی است. شأن ایهام تناسب دارد. در بیت به معنی مقام است و با «حسن» تناسب مییابد. «زبان» به زبانة شعله ایهام دارد. مصراع دوم نیز تمثیل است. حسن + شأن + بالادست + شعله، دست + زبان و روز + دم، رابطه تجاور دارند. میان حسن و شعله و شأن و زبان، رابطه لفّ و نشر وجود دارد و بر این اساس، هم حسن و هم شأن مضمونساز هستند. در صورتی که «شأن» عنصر مضمونساز باشد، مشابهت آن دو در مرتبه و درجه است.
حسن بالا دست را هر روز شأن دیگر است
|
|
شعلة جانسوز را هر دم زبان دیگر است
|
(صائب، 1386: 698/1)
4-3-6. شقّ
«شقّ، شکاف دادن میانة نوک قلم یا اصطلاحاً فاق زدن است» (قلیچخانی، 1388). طبق مضمون بیت زیر، اگر دل مانند قلم «شقّ» نیابد، نمیتواند زلف سخن را بیاراید و نامحرم است. بنابراین، میان زلف و نامحرم مقارنه وجود دارد و نداشتن چاک در دل سبب (سببیت) نامحرمی با قلم است. قلم با شقّ رابطة ملازمت دارد. تشبیه سخن به زلف (اضافة تشبیهی) و دل به قلم (در چاکی)؛ تناسب چاک، دل، شقّ و قلم؛ عوامل ادبی بیت هستند.
چاککن صائب دل خود راکه در زلف سخن
|
|
هرکه دردل شق ندارد چون قلم، نامحرم است
|
(صائب، 1386: 759/11)
4-3-7. صفا
صفا از اصول 12گانة خط است و «حالتی است در خط که طبع را مسرور و مروح میسازد و چشم را نورانی مینماید و بیتصفیة قلب تحصیل آن نتوان کرد، چنانکه سلطانعلی مشهدی در صراط السطور گفته است: داند آن کس که آشنای دل است/ که صفای خط از صفای دل است» (شیرچی، 1393). صائب همواره خط صورت را عامل زیبایی دانسته است. در بیت زیر میان دو معنای حقیقی و اصطلاحی «صفا» و دو معنای حقیقی و اصطلاحی «خط» همچنین خط و نسیم، عارض و شمع، تقارن دارند. طور و نور و شمع، خط و صفا، خط و عارض، نور و صفا، دارای رابطه مجاورتاند. «خط» در خوشنویسی و در عارض، «صفا» میآفریند. خط صفای چهره را زایل نمیسازد، چنانکه نسیم نمیتواند نور «طور» را خاموش کند. شگرد ادبی، تمثیل، ایهام و تعلیل است و میان نسیم و خط، پیوند مضمونی دیده میشود.
خط نسازد بی صفا آن عارض پر نور را
|
|
از نسیم صبح پروا نیست شمع طور را
|
(صائب، 1386: 225/1)
4-3-8. مدّ
مدّ، خطی است که روی الف مینویسند. مدّ در خوشنویسی، شکل نوشتن برخی از حروف در اندازة بلند و در راستای افقی سطر است. در خط نستعلیق، کشیدهها اصلیترین جزء سطر هستند. انتخاب کشیدههای مناسب و هماهنگی آنها با هم و به خصوص در چلیپا از اصول مهم و ضروری زیبایینویسی است. صائب با این موتیف مضمونهای زیبایی آفریده است. مثلاً در بیت زیر میگوید اگر مدّ بسمالله نبود، خط شیرازة هیچ دیوانی پایدار نمیماند (سببیت). او مدّ بسمالله را به تاجی تشبیه کرده که اول عنوانها با آن زینت مییابد و نام خداوند موجب ماندگاری نوشتهها میشود. معنای ایهامی مدّ به معنی کشیدن در شکل مدّ و دوام دیوان از تصاویر ادبی بیت است. مابین مدّ و خط، عنوان و شیرازه و دیوان، تجاور؛ میان بسمالله و قیامت، تقابل
وجود دارد.
اگر نه مدّ بسم الله بودی تاج عنوانها
|
|
نگشتی تا قیامت نوخط شیرازه دیوانها
|
(صائب، 1386: 1/1)
4-3-9. مسلسل
عبارت است از «خطی که در نوشتن حروف و کلمات یک سطر آن تا به آخر، قلم از روی کاغذ برداشته نشود و در نتیجه کلمات به هم متصل باشند» (قلیچخانی، 1388). در بیت زیر، سلسلة زلف و خط مسلسل، مشابهت؛ شب و افسانه، افسانه و حرف، مجاورت دارند. تشبیه زلف دراز و مجعّد به خط پیوسته و تشخیص در زنده بودن شب، عامل ادبی مضمون است.
حرف آن سلسلة زلف، مسلسل بادا!
|
|
که شب هستی ما زنده به افسانه اوست
|
(صائب، 1386: 906/9)
4-3-10. نسبت
نسبت (رک؛ فضائلی، 1393) و تناسب میان حروف و کلمات «از قواعد خوشنویسی است و به اعتباری میتواند دربرگیرندة تمامی اصول و قواعد خوشنویسی باشد. به این معنی که نسبت و هماهنگی دیگر قواعد نیزبه وسیلة تناسب میان آنها سنجیده شود» (قلیچخانی، 1388). در اصطلاح خوشنویسی، «نسبت» با «خط» رابطة ایهامی دارد. تشبیه تفضیل مصراع نخست و کنایۀ مصراع دوم، همراه ایهام، عوامل ادبی مضمونساز بیت زیر هستند. صائب از «نسبت» خط با صفحة سادة چهره، مضمونی جذاب ساخته است تا نخست از تضاد پیچش (حلقه) موی با سادگی
روی، خط با صفحة سادة چهره و سیاهی خط با سفیدی روی برای برجسته کردن زیبایی بهره ببرد. دیگر اینکه از مجاورت نسبت، خط، مشکین، روی، موی و آتش، نعل و بیقراری، برای هنرنمایی زبانی یاری جوید.
چه نسبت خطمشکین را به روی ساده خوبان؟
|
|
درآتش دارد از هر حلقه نعلی بیقرار خط
|
(صائب، 1386: 2473/9)
4-3-11. نقطه
در خوشنویسی فاصلة کلیة حروف و کلمات از همدیگر و در خط چلیپا فاصلة خطوط کرسی با نقطه سنجیده میشود «و آن عبارت است از اثر زبانة قلم بر صفحة کاغذ که یک مربع کامل را تشکیل میدهد» (شیرچی، 1393). در بیت زیر نقطه با خط تناسب دارد. کوشش صائب در التزام نقطه و خط، مضمون نوی را پدید آورده است. در این بیت سنت ادبی دربارة نسبت خال و نقطه، پرگار خوشی یافته است. خال، نقطه، خط و پرگار، رابطة مجاورت دارند و پرگار، موجب نشاط نقطه شده است. حسن تعلیل، تشخیص (نشاط نقطه) و مراعات نظیر، عوامل ادبیاند.
از خط یکی هزار شد آن خال عنبرین
|
|
دور نشاط نقطه به پرگار بسته است
|
(صائب، 1386: 750/5)
4-4- ژانرهای مهم خوشنویسی
4-4-1. چلیپا
چلیپا در لغت به معنی خط منحنی و کج است. «در چلیپانویسی خطوط کرسی به صورت مایل نوشته میشوند و در پایان هر مصراع حروف و کلمات تمایل شوقآمیزی را برای بالانشینی از خود نشان میدهند. چلیپا در اصطلاح خوشنویسی نوشتن مورب دو بیت است» (شیرچی، 1393). در این ژانر معمولاً دو بیت (گاهی بیشتر) نوشته میشود و اندازه و فاصلة خطوط کرسی، بستگی به پهنای قلم رعایت میشود. صائب در اشعار خود از این اصطلاح بیشتر به معنی زلف پریشان و یا در معنای ایهامی و عرفانی بهره برده است. او برتری یکرنگی و راستی را بر کجی و درهمی، در مضمون هنری تصویر کرده است. در بیت زیر، منظور از خط مشکین، خط زیبای خوشنویسی است. چلیپا، ایهام تناسب دارد. در بیت به معنی انحنای زلف است و در معنای حقیقی با خط مشکین تناسب دارد. مصراع دوم تمثیل است. در این بیت مشابهت زلف و چلیپا؛ تقابل خط مشکین و زلف چلیپا، عوامل شکلگیری مضموناند.
پیش چشم ما که منظورست حسن عاقبت
|
|
خط مشکین صائب از زلف چلیپا بهترست
|
(صائب، 1386: 615/11)
4-4-2. دفتر
در این ژانر، چند مصرع شعر و یا مطلبی نسبتاً کوتاه را در سطرهای زیر هم مینویسند. در بیت زیر صائب برای مضمونسازی، موی میان را به مصرع تشبیه کرده که وجه شبه در آن، پیچیدگی است. در واژة «پیچیده» آرایة استخدام نیز وجود دارد. در ارتباط با موی، معنی پیچ و تاب داشتن و در ارتباط با مصراع، معنی دشوار بودن را تداعی میکند. حرف «م» افزون بر واجآرایی در کلمات موشکاف، مصرع، موی، میان و ما با پیچش موی رابطة تصویری دارد. میان کتاب، دفتر و مصرع، و موشکاف و موی، مجاورت و میان کتاب و دفتر با موی تقارن دیده میشود.
موشکافان را کتاب و دفتری در کار نیست
|
|
مصرع پیچیدة موی میان ما را بس است
|
(صائب، 1386: 597/2)
4-4-3. سطرنویسی
سطرنویسی و دو سطرنویسی، یکی از قالبهای خوشنویسی است. «یک مصراع شعر یا یک جملة کوتاه در خوشنویسی را سطر گویند» (شیرچی، 1393). در بیت زیر، سخن شاعر دود دل معرفی شده که از سوز درونش برمیخیزد و «سرخی»، باب آتش (فصل آتش) دیوان اوست و سطرهای سیاه، دود آن است. در این بیت، مشابهت سطر و دود، سرخی و آتش، آتشین جان و سمندر؛ مجاورت دیوان، سطر، باب و سرخ، آتش، دود؛ تقابل دیوان و سمندر؛ ملازمت آتش و دود عوامل شکلگیری مضموناند. صنعت تشبیه و تقسیم، عوامل ادبیاند.
آتشین جان چون سمندر شو که دیوان مرا
|
|
سطرها دود دل است و سرخی باب آتش است
|
(صائب، 1386: 549/13)
4-4-4. نامه
در مکاتبات دیوانی، بسته به نوع نامه (رقعه، منشور، حکم و...) غالباً از خطوط تعلیق، ریحان، دیوانی، رقاع، توقیع بود. در بیت زیر، مجاورت عنوان، مضمون و نامه؛ تقارن ره و روشن، عنوان و سیمای دربان، مضمون و خلق، نامه و صاحبخانه، عامل شکلگیری مضموناند. تمثیل و تناسب اصطلاحات نامه، خلق و سیما و خانه و دربان، عوامل ادبی مضمونسازی هستند. نامه و صاحبخانه پیوند مضمونی یافتهاند.
میتوان ره بردن از عنوان به مضمون نامه را
|
|
خُلق صاحب خانه از سیمای دربان روشن است
|
(صائب، 1386: 709/8)
بحث و نتیجهگیری
بررسی عوامل مضمونساز در شعر صائب با اصطلاحات خوشنویسی، یکی از اهداف تحقیق حاضر بود. در این پژوهش،عناصری شناسایی شد که صائب برای آفریدن مضمون، نقش هنری آنها را برجسته کرده است. این عناصر، عوامل اصلی مضمونسازند که شاعر آنها را از نام خطهای مختلف، ابزار، ژانرها، اصطلاحات اصول و قواعد خوشنویسی برگزیده است.
تحقیق روش صائب در مضمونسازی -با اصطلاحات خوشنویسی- هدف دیگر این جستوجو بود که بررسی حاضر نشان میدهد شگردهای زبانی مجاورت، مشابهت، سببیّت، تقارن، ملازمت، مشارکت، تضاد، مجانست، تقابل و قرارداد ادبی با یاری فنون بلاغی تمثیل و حسن تعلیل، تشبیه، استعاره، تناسب، تشخیص، استخدام، ایهام، لف و نشر، تشبیه گسترده، تشبیه تفضیل، تلمیح، اغراق، التزام و تقسیم، روش صائب برای مضمونسازی در قلمرو اصطلاحات خوشنویسی است.
در بررسی جلد اول دیوان صائب، 31 اصطلاح خوشنویسی مضمونساز بهدست آمد. از این اصطلاحات، خط با خط سبز، خط مشکین، سرنوشت، سواد، نسیم، سلسله زلف، زلف خوشبو و غبار کلام، قلم و دل، نسبت و خط، رابطة مضمونی یافته است. خط سبز با موی، خط مشکین با زلف چلیپا نیز همین رابطه را پیدا کردهاند. در میان عناصر (جدول (1))، «حرف» (ردیف 20) موجب پیوند دو عنصر غیر از اصطلاح خط شده است.
عوامل دخیل در مضمونسازی در جدول (1) به ترتیب ابیاتی که ارائه شده است، نشان داده میشود.
جدول 1. عناصر مضمونساز
2
|
3
|
4
|
5
|
6
|
7
|
عامل مضمونساز
|
عامل مضمون شده
(پیام)
|
عامل شکلگیری مضمون
|
عناصر مضمونبند
|
شگرد یا عامل ادبی
|
طرفین پیوند مضمونی
|
خط
|
منع از شانه زدن
|
مجاورت
|
سبز + رویش خط، اصلاح + شانه + خط موی، استاد + خ ط
|
تمثیل و استدلال ادبی (حسن تعلیل)
|
خط استاد، خط سبز
|
مشابهت
|
خط سبز = [گیاه]
|
تضاد
|
اصلاح ≠ زیبا
|
خط
|
"
|
مجاورت
|
سیاه + خط مشکین، قلم + خط، خط مشکین + شانه، خط + استاد
|
تمثیل، استدلال ادبی (حسن تعلیل)، تشبیه
|
خط استاد، خط مشکین
|
مشابهت
|
خط مشکین = خط استاد
|
تضاد
|
آرایش ≠ زیبا، اصلاح≠ خط استاد
|
خط ریحان
|
برتری خط سبز(چهره)
|
مشابهت
|
خط ریحان = خط سبز = [گیاه]، چهره گل = بناگوش
|
تشبیه، تناسب ، تشخیص،
|
خط سبز، موی
|
مجانست
|
گل ≡ ریحان ≡ سبز (در خوشبویی)
|
خط شکسته
|
سواداندوزی
|
مجاورت
|
سواد + سیاهی، سواد + دانش
|
استخدام،
حسن تعلیل
|
خط شکسته، سواد
|
تضاد
|
درست≠ شکسته
|
خط غبار
|
غبارآلودگی
|
مجاورت
|
غبار + غم، غبار + ریزی
|
تشبیه،
حسن تعلیل
|
خط غبار و غبار کلام
|
مشابهت
|
خط غبار = کلام غبارآلود
|
گلزار
|
دوری از گلزار
|
مجاورت
|
وقت خط + بهار، خط + یار، پهلو + پشت
|
لف و نشر، ایهام
|
گلزار، یار
|
تقارن
|
یار = گلزار
|
ملازمت
|
وقت خط// بهاران، پهلو تهی کردن// پشت کردن
|
تخته مشق
|
نظر (تفکر) در سادهرویان
|
مجاورت
|
نقش + معنی
|
تناسب، تشبیه گسترده،
|
تخته مشق، رخساره
|
مشارکت
|
تختة مشق ‒ رخساره
|
تضاد
|
نقش≠ ساده
|
ادامه جدول 1.
2
|
3
|
4
|
5
|
6
|
7
|
جوهر
|
افزایش ادراک
|
مجاورت
|
رگ + جان + ادراک
|
تعلیل، تشبیه، تناسب
|
جوهر، پیچ و تاب خط
|
سببیت
|
جوهر← خوانایی
|
ملازمت
|
پیچ و تاب// خط// رگ
|
دوات
|
دل معنی در دل
|
مجاورت
|
چاه + [تاریکی]
|
تلمیح، تعلیل، تشبیه
|
دوات، چاه
|
تقارن
|
دوات ǁ چاهǁ [دل]
|
ملازمت
|
دوات// تیرگی// چاه
|
قلم
|
آزار دیدن
|
مجاورت
|
رقم + قلم، چاک + زخم، زبان + گریبان
|
تشبیه، تشخیص،
حسن تعلیل
|
قلم، اهل رقم
|
مشابهت
|
زخم زبان = چاک گریبان قلم
|
کتاب
|
اهمیت نقطه
|
مجاورت
|
نقطه + حرف + کتاب
|
حسن تعلیل
|
نقطه، سویدا (دل)
|
ملازمت
|
حرف// نقطه
|
کاغذ
|
گرانقدری
|
مجاورت
|
دست + پای
|
تشخیص، تناسب
|
خاک، کاغذ
|
ملازمت
|
خط// کاغذ
|
مجانست
|
خاک ≡ سرمه ≡ توتیا
|
لوح
|
عدم امکان هنرنمایی
|
مجاورت
|
لوح + جوهر + خامه
|
تشخیص، تعلیل، ایهام
|
لوح، جهان امکان
|
سببیت
|
تنگی لوح امکان← جوهرنمایی
|
مجانست
|
فولاد ≡ جوهر
|
مسطر
|
حصیرنشینی
|
مجاورت
|
دبستان + صفحه + مسطر
|
تشبیه، تشخیص، تناسب
|
مسطر، ریاضت
|
مشارکت
|
ریاضت ᴒ بوریا
|
نی
|
شیرینبیانی قلم
|
مجاورت
|
نی + سخن + کلک
|
اغراق، تعلیل
|
نی، سخنور
|
سببیت
|
شکرین بودن کلک← دلبری
|
مجانست
|
نی ≡ شکر
|
نیستان
ورق
|
تأثر
جدایی ورق
|
مجاورت
|
سر (در سبکسار) + مغز
|
تمثیل، تشبیه، تشخیص
تمثیل، استعاره و تناسب
|
نیستان، سبکساران
دندان، اوراق دل
|
مشارکت
|
نیستان ᴒ سبکساران، نسیم ᴒ حرف
|
مجاورت
|
ریختن + پاشیدن + برباد رفتن
|
ادامه جدول 1.
2
|
3
|
4
|
5
|
6
|
7
|
لوح
|
عدم امکان هنرنمایی
|
مشابهت
|
ریزش دندان = ریزش اوراق دل
|
تشخیص، تعلیل، ایهام
|
لوح، جهان امکان
|
سببیت
|
باد← پاشیدن
|
ملازمت
|
اوراق// شیرازه// کتاب
|
بیاض و سواد
|
ارزش دانش
|
مجاورت
|
بیاض + سواد
|
تعلیل، تناسب
|
استاد، بیاض و سواد
|
ملازمت
|
استاد// سواد
|
نی
حرف
|
شیرینبیانی قلم
دلپسندی
|
مشارکت
|
پدر ᴒ استاد
|
اغراق، تعلیل
تشخیص، تناسب
|
نی، سخنور
دل، زبان
|
تضاد
|
سواد≠ بیاض
|
مجاورت
|
زبان + حرف + سخن
|
سرخط
|
بلندی قامت
|
مجاورت
|
الف + سرخط
|
تشبیه، حسن تعلیل
|
سرخط، قامت
|
مشابهت
|
آه = الف
|
سببیّت
|
آه← علَم (در بلندی)
|
مشارکت
|
دل ᴒ زبان
|
مجانست
|
قیامت≡ قامت
|
سر مشق
|
تماشایی بودن
|
مجاورت
|
خط + سرمشق
جنون + خوشی
|
تشبیه گسترده
|
سرمشق، خط چهره
|
سببیت
|
خط مشکین← سرمشق
|
تقارن
|
خط مشکین ǁ طاق ابرو، سرمشق ǁ محراب
|
شأن
|
فزایندگی
|
مجاورت
|
حسن + شأن + بالادست + شعله، دست + زبان، روز + دم
|
تمثیل، ایهام تناسب، لفّ و نشر
|
شأن، زبان
|
مشابهت
|
شأن = زبان، حسن = شعله
|
شقّ
|
چاک دلی
|
ملازمت
|
شق// قلم
|
تشبیه، تناسب
|
دل، قلم
|
مشابهت
|
چاک دل = شق قلم
|
تقارن
|
زلف ǁ نامحرم
|
سببیت
|
چاک← نامحرم
|
صفا
|
بیتاثیری
|
مجاورت
|
طور + نور + شمع، خط + صفا، خط + عارض، نور + صفا
|
تمثیل، ایهام، تعلیل
|
نسیم، خط
|
تقارن
|
خط ǁ نسیم، عارضǁ شمع، خطǁ نسیم صبح
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
ادامه جدول 1.
2
|
3
|
4
|
5
|
6
|
7
|
|
مدّ
|
کامل شدن
|
مجاورت
|
مد + خط ، عنوان + دیوان + شیرازه
|
ایهام، تشبیه، تناسب
|
مدّ بسمالله، دیوان
|
|
سببیّت
|
مدّ← دیوان
|
|
تقابل
|
بسم الله/ قیامت
|
|
مسلسل
|
زنده بودن
|
مجاورت
|
شب + افسانه، افسانه + حرف
|
تشخیص، تشبیه
|
خط مسلسل، حرف
|
|
مشابهت
|
سلسله زلف = خط مسلسل
|
|
سببیت
|
تسلسل← زندگی
|
|
نسبت
|
برتری
|
مجاورت
|
نسبت + خط + مشکین + روی + موی
|
تشبیه تفضیل،
ایهام، کنایه
|
نسبت، خط
|
تضاد
|
پیچش (حلقه) ≠ سادگی، سیاهی (مشکینی) خط ≠ سفیدی روی
|
نقطه
|
افزونی زیبایی
|
مجاورت
|
خال + نقطه + خط + پرگار
|
تعلیل، التزام
|
نقطه، خال
|
سببیت
|
پرگار← نشاط نقطه
|
قرارداد ادبی
|
خال * نقطه
|
چلیپا
|
برتری خط مشکین
|
مشابهت
|
زلف = چلیپا
|
تمثیل، ایهام
|
خط مشکین، زلف چلیپا
|
تقابل
|
خط مشکین/ زلف چلیپا
|
دفتر
|
پیچیدگی
|
مجاورت
|
کتاب + دفتر + مصرع و موشکاف
|
تشبیه، استخدام
|
دفتر، موی
|
تقارن
|
کتاب و دفتر ǁ موی
|
سطر
|
برخاسته از دل
|
مجاورت
|
دیوان + سطر + باب ، سرخ + آتش + دود
|
تشبیه، تقسیم
|
دیوان شعر، آتش
|
مشابهت
|
سطر =دود، سرخی = آتش، آتشین جان = سمندر
|
تقارن
|
دیوان ǁ سمندر
|
ملازمت
|
آتش// دود
|
نامه
|
شناخت درون
|
مجاورت
|
نامه + عنوان + مضمون
|
تمثیل، تناسب
|
نامه، صاحبخانه
|
تقارن
|
ره ǁ روشن، عنوانǁ سیمای دربان، مضمون ǁ خلق، نامه ǁ صاحبخانه
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
مطابق جدول (1)، مجاورت عناصر و مفاهیم، در شکلگیری مضمونها بیشترین سهم را دارد. این برداشت از شمار کارکرد آنها در شواهد این مقاله بر میآید که در آنها مجاورت (30 بار)، مشابهت (12بار)، سببیّت (10بار)، ملازمت (9 بار)، تقارن (8 بار)، مشارکت (7 بار)، تضاد (6 بار)، مجانست (5 بار)، تقابل (3 بار) و قرارداد ادبی (1بار)، تکرار شدهاند.
اغلب مضامین ساخته شده، به سه مقوله معنایی: شادی، غم و کنشهای غیرعاطفی خاص، اختصاص دارند. بسامد دو مقولة عاطفی نشان میدهد که نقش زیادی در مضمونسازی دارند:
الف- زیبایی، برتری خط سبز (چهره)، دلنشینی، زندگی، دلبری، دلانگیختگی، دلپسندی، تماشایی بودن، فزایندگی، خودبسندگی، برتری (روی ساده)، نیکی (انسجام) و چاک دلی.
ب- بیگانگی، پریشانی، غبارآلودگی، سختی دوری، ناممکنی هنرنمایی، ریاضتخانه، آزار دیدن، جدا شدن ورق دل، بلندی آه، تأثر، ناممکنی عیبپوشی، کامل نشدن، پیچیدگی، تیرگی و سیاهی.
پ- سواد، تفکر، افزایش ادراک، معنارسانی، ترجیح، شناخت درونو اهمیت نقطه.
مضامین دلانگیز با اصطلاحات خوشنویسی در اشعار صائب، نشان میدهد که مضمونسازی در شعر او با اصطلاحات خوشنویسی، دور خطِ چهره جولان میزند. نقش و حضور رنگ (سبز، سرخ، سیاهی، تاریکی، روش و سفیدی)، بوی (ریحان، گل، غبار و بهار)، زیبایی( خط، چهره و خال)، بلندی (قامت، آه، هنر، فریاد و شور و شعله)، پیچیدگی (خط، موی، معنا و سلسله)، شکستگی (خط، سرنوشت، آینه و ماه)، پاکی (گل و دامن)، سختی (ریاضت، دوری از گلزار و بهار و یار)، پریشانی، گرانی (خاک پا، سرمه و توتیا)، ریزش برگ (دندان و دل)، زخم (قلم و دل) و طراوت و زندگیبخشی (خضر و کلک)، صفتهایی هستند که مضمونهای صائب را پویا کردهاند و حالات عاطفی در سایة غم و روشنایی شادی، معنای اصطلاحات خوشنویسی شعر او را پربار ساختهاند.
مطالعة حاضر تأیید میکند که تحلیل عناصر ابیات، بسیاری از عواملی مضمونپردازی را کشف میکند و رابطة مضمون و موضوع را –که گاهی مبهم یا ناشناخته است– بازسازی میکند.
ر