اواخر قرن بیستم، نظریۀ معاصر استعاره با نوشته شدن کتابی به نام «استعارههایی که براساس آنها زندگی میکنیم[1]» مجال طرح یافت. این نظریه، دیدگاههای کلاسیک استعاره را به چالش کشید و مدعی شد که جایگاه استعاره تنها در کلام ادبی و برای زیبایی سخن نیست، بلکه در زبان روزمره و نظام مفهومی انسانها جای دارد و در خدمت شناخت قرار میگیرد. به عبارت دیگر، دستگاه فکری انسان، ساختاری استعاری دارد که بدون استفاده از استعاره قادر به شناساندن منظور خود به دیگران و حتی زندگی کردن نیست. به این ترتیب پس از طرح این دیدگاه، فضایی برای استعاره باز میشود و حالتی رایج و همگانی در زندگی انسانها پیدا میشود و استعاره از محدوده متون ادبی و بلاغی خارج میشود. از آنجا که در دیدگاه جدید، استعاره با شناخت و فهم[2] سروکار دارد به آن، عنوان «استعارۀ مفهومی» میدهند.
منظور از استعارۀ مفهومی که لیکاف و جانسون[3] مطرح کردند، این بود که استعارۀ مفهومی امری ذهنی و انتزاعی است که در زبان به صورت استعاری تجلی مییابد. آنها معتقد بودند که مفاهیم پایهای در اذهان مردم و زندگی آنها وجود دارد که براساس آن مفاهیم، صورتهای زبانی متفاوت شکل میگیرد. لیکاف و جانسون معتقد بودند ما جهان را از راه تجربه درک میکنیم و برای بیان مفاهیم از استعاره استفاده میکنیم و برخلاف بلاغت سنتی، پایه و اساس استعارهها، مفاهیم هستند، نه واژهها و استعاره، لزوماً براساس تشابه نیست، بلکه براساس زمینۀ تجربههای محیطی ما، بین دو حوزۀ مفهومی متفاوت شکل میگیرد (لیکاف و جانسون، 1389). بدین صورت که همواره یک حوزۀ ذهنی توسط یک حوزۀ عینی ملموس میشود و از اصطلاحات یک حوزه برای تبیین یک حوزۀ دیگر استفاده میشود. نظریهپردازان این نوع استعاره به حوزۀ عینی، عنوان «حوزه مبدأ[4]» و به حوزۀ ذهنی، عنوان «حوزۀ مقصد[5]» دادهاند و به ارتباطی که میان این دو حوزه به صورت یک گزاره، برقرار میشود «نگاشت[6]» میگویند.
بررسی استعارهای مفهومی میتواند جنبههای پنهان زبان را فراتر از گفتار و نوشتار آشکار کند و متوجه شد که در زبان، جهت ساختن عبارات و کلمات، اشتراکات بنیادین، زیاد است و تفاوتهای فرهنگی نقش عمدهای در حوزۀ مبدأ عبارات استعاری و کنایی دارد.
1. بیان مسأله و سؤالات پژوهش
با مطرح شدن نظریۀ استعارۀ مفهومی، مفهومسازی عواطف در قالب استعارهها، تشخص و جایگاه ویژهای پیدا کرد. عواطف و زبان با هم ارتباط دارند. توجه به رابطۀ عواطف و زبان از این اندیشه سرچشمه میگیرد که «ارتباطات بشر همواره از افکار و احساسات او تأثیر میپذیرد و شناخت و عواطف هم بر تعاملات اجتماعی تأثیر میگذارد و هم از آن تأثیر میگیرد. این کل مسألهای است که عواطف را وارد مطالعات زبانشناسی میکند» (افراشی، 1390).
«خشم» به عنوان یکی از عواطف و هیجانات آشکار و پرکاربرد در زندگی انسانها در مثنوی معنوی مورد توجه خاص مولوی بوده که هم دستمایۀ تصویرپردازی و هم ابزاری برای بیان آموزههای تعلیمی و اخلاقی قرار گرفته است.
هدف این پژوهش آن است که خشم در مثنوی مولوی براساس استعارههای مفهومی نهفته در آن تحلیل و بررسی شود و مهمترین سؤالات تحقیق به این شرح است: خشم در نگاه مولوی چه تصویری دارد؟ علتهای خشم و راههای درمان آن در مثنوی چیست؟ سود و زیان خشم بنابر نظرات مولوی در مثنوی چه میتواند باشد؟ کدام استعارههای مفهومی در ژرفساخت سخنهای مولوی دربارۀ این هیجان چالشبرانگیز وجود دارد؟
2. پیشینۀ پژوهش
مثنوی مولوی اثر ارزشمندی است که بسیاری از گزارههای عرفانی، اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی و... در آن به چشم میخورد و پژوهشهای بسیاری در ارتباط با این گزارههای مختلف انجام شده است از جمله: شطح در مثنوی (علیاصغری، 1388)، رشک و حسد در مثنوی مولوی (محبی، 1390)، اشارات اجتماعی در مثنوی مولوی (فلاح تفتی، 1381)، بررسی و تحلیل محتوای مثنوی مولوی براساس مقولههای مطرح در روانشناسی اجتماعی و دلالتهای تربیتی آن (سلمانی، 1391)، تحلیل شناختی استعارۀ مفهومی جمال در مثنوی و دیوان شمس (علامی، 1395)، بررسی استعارۀ مفهومی نور در دیوان شمس (بهنام، 1389)، استعارۀ مفهومی باغ در دیوان شمس (اسکویی، 1396)، مفهومسازی عشق در غزلیات شمس (ولیزاده پاشا، 1397) و... .
3. روش پژوهش
روش پژوهش، تحلیل محتوایی است و تا جایی که نگارنده جستوجو کرده، خشم در مثنوی مولوی از نظر استعارۀ مفهومی لیکاف مورد بررسی و تحلیل قرار نگرفته است.
4. بحث اصلی
هیجانها انواع مختلفی دارند که عبارتند از: ترس، نفرت، شادی، علاقه و خشم. خشم هیجان مثبتی است که هنگام مواجه شدن با تهدید عاطفی، جسمی و روانی بروز میکند. یکی از عمدهترین حالات و رفتارهای هیجانی انسانها برای ارضای نیازهایشان، خشم و پرخاشگری است که میتواند پیامدهای ناگواری را به همراه داشته باشد و از جهاتی ریشه بسیاری از جرائم، نابسامانیها، انحرافات و جنگها را میتوان در این امر جستوجو کرد. موضوع خشم اهمیت خاص خود را دارد؛ از یک طرف، آثار مثبت و پیامدهای مهم و گستردهای در زندگی و سرنوشت انسان ها چه در دنیا و چه در آخرت دارد و از طرف دیگر، دارای پیامدهای منفی و زیانباری است که عامل سقوط و گمراهی انسانها میشود.
خشم مناسب به ما امکان میدهد تا از خود در مقابل صدمات و خطرهای عاطفی و جسمی محافظت کنیم. خشم، یک مشکل نیست، بلکه اینکه ما هنگام خشم دست به چه اقدامی بزنیم، ممکن است مشکلآفرین باشد.
موضوع خشم در مثنوی معنوی بسیار مورد توجه مولوی است و تحلیل بنمایههای ذهنی آن میتواند مفید واقع شود. مولوی بارها به تبیین و تفسیر خشم پرداخته است و با آگاهی زیادی که در این زمینه دارد، قصد دارد مخاطبان خود را با سود و زیان این هیجان قدرتمند و فطری انسانها آشنا کند.
تحلیل خشم در مثنوی براساس نظریۀ استعارۀ مفهومی این نکته را روشن میکند که آگاهی و مهارت مولوی در این زمینه قابل تأمل است و بسیاری از تصاویر شعری او در ارتباط با خشم و آموزههای تعلیمی در این باره با مفاهیم بنیادین استعاری خشم تناسب دارد. این پژوهش در چهار محور اصلی «فیزیولوژی و نشانههای خشم و راههای بروز آن»، «تصویر خشم»، «علتهای خشم و درمان آن» و «نتایج خشم» را در مثنوی مولوی تحلیل میکند.
4-1. فیزیولوژی و نشانههای خشم و راههای بروز آن در مثنوی مولوی
لیکاف در تفسیر استعارههای مفهومی خشم مینویسد: «تحلیل ما با نظریۀ عامیانۀ رایجِ اثرهای خشم شروع میشود: اثرهای فیزیولوژی خشم عبارتند از: افزایش گرمای بدن، افرایش فشار داخلی (فشار خون و فشار ماهیچه ها) تشویش و اضطراب و تداخل با ادراک حسی دقیق» (لیکاف، 1395).
بررسیها حاکی از آن است که بدرفتاری و اهانت کلامی دیگران غالباً عامل عمدهای در بروز خشم است. وقتی فرد خشمگین میشود، معمولاً الگویی فزاینده پیدا میکند و در نتیجه حتی ضربهای خفیف یا کلامی بیاهمیت میتواند موجب تحریکات قوی شود (پورافکاری، 1376). سیستم سمپاتیک در فرد خشمگین با کوچکترین تحریکی فعال میشود و موجب یک سلسله تغییرات زیستی مانند برانگیختگی، برافروختگی، تغییر رنگ، تپش قلب و... در فرد میشود. همین امر موجب عصبانیت فرد شده او را به سمت ابراز خشم میکشاند (مرادی، 1381).
مولوی با آگاهی از این علائم فیزیولوژی به تفسیر و تحلیل خشم میپردازد و با تفسیر این علائم تلاش دارد که مخاطب خشم خود را مدیریت کند. وی در مثنوی به نشانههای بروز خشم توجه دارد و در لابلای اشعار خود، آنها را به خوبی وصف میکند. یکی از نشانههای خشم در مثنوی رو برگرداندن است:
در خیال افـــتـــاد مــرد از جــد او
|
|
خشمــگــیـن شـد زود گـردانـیـد رو
|
(مولوی، 2/ 2030) [7]
در بیتی دیگر هم به این حالت شخص خشمگین اشاره دارد:
خـویـش در آیـیـنه دید آن زشت مرد
|
|
رو بــگـردانـیـد از آن و خشم کـرد
|
(مولوی، 1/ 3346)
مولوی یکی دیگر از نشانههای خشم را چنین وصف میکند:
چـونـک حـارث بـا سـراقـه گـفـت ایـن دست خود خشمین ز دست او کشید رحــم ایــمــانــی ازو بــبــریــده شـد کـارگـاه خشم گـشـت و کـیـنوری
|
|
از عـتـابـش خشمـگـین شد آن لعین چــون ز گــفـت اوش درد دل رسـیـد کـیـن شـیـطـانـی بـرو پـیـچـیـده شـد کــیـنـه دان اصـل ضلال و کـافـری
|
(مولوی، 4/ 112)
بررسی فیزیولوژی خشم به درک جسممداریِ مفهومی کمک میکند. به باور لیکاف «جسممداری مفهومی، مؤلفههای زبانیای هستند که از ظرفیتهای زیستیِ بدن انسان، تجربههای جسمانی و محیط اجتماعی نشأت گرفته و در زبان بازتاب دارند» (لیکاف، 1389).
یکی دیگر از بارزترین نشانههای خشم، حرکات و رفتارهایی است که افراد در حالت عصبانیت از خود نشان میدهند. یکی از این رفتارها گرفتن گریبان دیگران و درگیری فیزیکی است:
او ز خشم آمـد گـریـبـانـش گـرفت
|
|
چـنـد مـشـتی زد به رویش ناشکفت
|
(مولوی، 3/ 2314)
با توجه به فیزیولوژی و نشانههایی که در عالم واقع نشاندهندۀ خشم افراد است، استعارههای مفهومی هم شکل میگیرد. مثلاً ضربالمثلها و عباراتی از قبیل «فلانی هار شده، فلانی پاچه میگیره، میخواد آدم را بخوره، از عصبانیت افسار پاره کرده و...» همگی ناظر بر استعارۀ مفهومی خشم است که «خشم حیوان درندهای است». این مفهوم استعاری از عالم واقعی گرفته شده است. تأمل در رفتار و عادات و گفتار انسانهای خشمگین به این نتیجه استعاری منجر شده است که این حرکات از حیوانات سر میزند نه از انسان. یادآور میشود که «یکی از اصول نظریۀ استعارۀ مفهومی تأکید بر انگیزش تجربی استعارهها است» (لیکاف، 1389). در تشریح بیشتر شباهت رفتاری افراد خشمگین با حیوان درنده، حملهور شدن فرد خشمگین یا شکستن اشیا است که در مثنوی به آن اشاره شده است. پرت کردن اشیا و شکستن آنها از دیگر نشانههای خشم است:
بر زمین زد سوزن از خشم اوستاد
|
|
گـفـت در عـالـم کـسـی را ایـن فتاد
|
(مولوی، 1/ 3000)
یا حملهور شدن به دیگری و دست خاییدن:
او عــصـاتـان داد تـا پـیـش آمـدیـت
|
|
آن عـصـا از خشم هم بر وی زدیت
|
(مولوی، 1/ 2141)
دسـت خـایـیـدن گـرفـتندی ز خشم
|
|
لـیـک عـیب خود ندیدندی به چشم
|
(مولوی، 1/ 3345)
از دیگر نشانههای خشم در مثنوی تنبیه کردن دیگران است:
پــادشــاهـی بـر نـدیـمـی خشم کـرد کـرد شـه شـمـشـیـر بـیـرون از غـلاف
|
|
خـواسـت تـا از وی بـرآرد دود و گرد تــا زنــد بــر وی جــزای آن خلاف
|
(مولوی، 4/ 2934)
و در این بیت:
خواست کشتن مرد زاهد را ز خشم
|
|
مـرد زاهـد گـشـت پـنـهـان زیر پشم
|
(مولوی، 5/ 3501)
با تأمل در ابیات اشاره شده، نشانههایی که مولوی برای خشم برمیشمرد حاکی از ارتباط ظریف تصویرپردازی او از خشم با استعارۀ مفهومی خشم است و از این حالاتی که برای خشم بیان میکند برای توضیح استعارههای مرکزی این هیجان میتوان بهره برد. فیزیولوژی خشم در مثنوی را میتوان در نمودار (1) خلاصه کرد.
نمودار 1. فیزیولوژی خشم و رفتارهای ناشی از آن در مثنوی مولوی
بنابر آنچه آمد، نظریۀ عامیانۀ واکنشهای فیزیولوژی خشم، اساس استعارۀ اصلی را تشکیل میدهد که تناظرهایِ مفصلِ میان حوزۀ مبدأ و حوزۀ هدف را توصیف میکند. به کمک این تحلیلها میتوانیم ببینیم که چرا روابط متنوعی میان عبارات برقرار است. نگاه کلی به استعاراتی که حول محور خشم شکل گرفته، نمایانگر این است که «خشم» یک عاطفه منفی تلقی میشود، زیرا واکنشهای فیزیولوژی نامناسب تولید میکند، به ناتوانی در رفتار منجر میشود و بدتر از همه برای دیگران خطرناک است.
4-2. تصویر خشم در مثنوی مولوی
مولوی برای روشن شدن مفهوم خشم در ذهن مخاطبان تصاویر شعری قابل تأملی دربارۀ خشم دارد. این تصاویر بیشتر برگرفته از تجربههای جسمانی متعارف و محیط زندگی و جامعه است. یکی از این تصاویر آن است که او خشم را به آتش تشبیه کرده است:
خـشـمـش آتـش مـیزنـد در رخـت
|
|
حلم او رد مــیکــنــد تیر بلا
|
(مولوی، 2/ 2496)
تشببیه خشم به آتش تصویری است که به گونههای مختلف در زبان روزمره و ضربالمثلها به چشم میخورد. ضربالمثلهایی از قبیل «از عصبانیت مثل اسپند رو آتیشه، بدجور جوش آورده، آمپرش زده بالا و...» ناظر به این تصویر خشم در ذهن مردم است.
مولوی در چند جای دیگر خشم را به آتش تشبیه کرده است:
آتـش خـشـم از شـمـا هـم حـلـم شد
|
|
ظـلـمـت جـهـل از شـمـا هـم علم شد
|
(مولوی، 2/ 2562)
آب حــلــم و آتــش خــشـم ای پـسـر
|
|
هـم ز حـق بـیـنـی چـو بـگـشـایـی بصر
|
(مولوی، 1/ 852)
آتش خشم مانند دیگر آتشها برای زندگی لازم است، اما خطرات زیادی هم میتواند به همراه داشته باشد. استعارۀ مفهومی «خشم حرارت است» اساس گزارههای ذکر شده است که به صورتهای مختلف بیان شده است. بنیان این استعاره از فیزیولوژی خشم است که هنگام خشم و عصبانیت گرمای بدن افزایش مییابد.
از دیگر استعارههای مفهومی که دربارۀ خشم وجود دارد این است که «خشم نیروی شدید است». این استعاره در تصاویر شعری مختلف در مثنوی بروز یافته است. مولوی خشم را از جهت فراوانی و قدرت به دریا تشبیه کرده است تا به این روش، تصویری گیرا از خشم ارائه دهد:
خـبـث یـارش را چـو از شـه گوش کرد
|
|
در زمـان دریـای خـشـمش جوش کرد
|
(مولوی، 2/ 1011)
نکتۀ قابل توجه در ارتباط با انتخاب مشبهٌبههای مختلف برای تفسیر خشم در مثنوی این است که مولوی با ذهن وقاد و پویای خود، متناسب با فضا و زنجیرۀ کلمات، دست به خلق تصاویر نو میزند که ضمن تأثیرگذاری بهتر، ابعاد مختلف خشم را به شگردها مختلف برای مخاطب تفسیر کند. در جای دیگر نیز قدرت خشم را به وسیلۀ باد نشان داده است و اضافه تشبیهی باد خشم را بهکار میبرد:
باد خشم و باد شهوت بــاد آز
|
|
بــــرد او را کـــه نبود اهـــل نماز
|
(مولوی، 1/ 3796)
بنابراین، یک استعاره میتواند در عبارات و تصاویر مختلف بهکار رود و متناسب با جسمانگاری و تأثیرپذیری از فرهنگ و اجتماع کدهای متفاوتی در یک زبان داشته و دائماً در حال زایش و تولد باشد. «تعداد عبارتهای متعارف زبان که میتوانند یک استعارۀ معین را رمزگذاری کنند، معیاری برای زایایی استعاره است» (لیکاف، 1395). همچنین عبارات و واژههای یک زبان میتوانند استعارۀ مفهومی را تفسیر و تبیین کنند.
نکته قابل تأمل در بیت بالا، آوردن خشم و شهوت در کنار هم است که از نظر تحلیل استعارۀ مفهومی، این دو کلمه شباهتهای زیادی با هم دارند. لیکاف در بررسی مفهوم شهوت مینویسد: «شهوت یک مفهوم پیچیده است که از طریق نظامی از استعارههای مفهومی فهمیده میشود» (همان). استعارههایی از قبیل «شهوت غذا است: تشنه جنس مخالف است، اشتهای زیادی به او دارم، آب از لب و لوچه او راه افتاد و ...»، «شهوت حیوان است: به من چنگ نزن وحشی، او پیوسته در فکر شکارهای متنوع است، چته به جوون فلانی افتادهای و ...»، «شهوت گرما است: دلم برای او لک زده، او دو آتیشه است، فلانی یه تیکه یخه و ...»، «شهوت دیوانگی است»، «شهوت قمار است» و... .
لیکاف معتقد است که یک واقعیت فوقالعاده جالب دربارۀ مجموعه استعارههای مربوط به شهوت وجود دارد که حوزههای مبدأ آن به طرز قابل توجهی با حوزههای مبدأ خشم همپوشانی دارد. بنابراین، خشم و شهوت شباهت زیادی با هم دارند. یک شخص میتواند هم بر اثر شهوت و هم بر اثر خشم تحلیل رود یا اینکه خشم و شهوت او را دیوانه کند. هم شهوت هم خشم میتواند از کنترل خارج شود. به نظر لیکاف «ارتباط میان مفهومسازی ما از خشم و مفهومسازی ما از شهوت به هیچوجه یک ارتباط تصادفی و نامنظم نیست و همین ارتباط پیامدهای اجتماعی مهمی دارد» (همان).
مولوی در جایی، خشم و شهوت را در کنار هم میآورد:
خــشـم و شـهـوت مـرد را احـول کند
|
|
ز استقامت روح را مبدل کــنـد
|
(مولوی، 1/ 333)
«خشم حیوانی درنده است» دیگر استعارۀ مفهومی است که در زبان روزمره و ضربالمثلها و عبارات کنایی مورد استفاده قرار میگیرد که نشان از وجهۀ منفی خشم در نظر مخاطبان است و «از عصبانیت هار شده، میخواد آدم رو گاز بگیره، مثل سگ پاچه میگیره، میخواد مثل گرگ آدم رو تیکه پاره کنه و ...» از جمله مصادیق روزمرۀ آن است. استعارۀ مفهومی «خشم حیوانی درنده است» در مثنوی مولوی به چشم میخورد؛ به طوری که وی خشم را به کژدم تشبیه کرده است:
تا بر آنجایی ببینی خــارزار
|
|
پر ز کژدمهای خشم و پـر ز مـار
|
(مولوی، 4/ 3542)
مولوی به صراحت در بیتی اشاره میکند که خشم از اوصاف حیوانات است:
مــهـر و رقـت وصـف انـسـانـی بـود
|
|
خشم و شهوت وصف حیوانی بود
|
(مولوی، 1/ 2436)
چـون سـگـان کـوی پـر خشم و مهیب
|
|
اندر افتادند در دلـــق غـــریـــب
|
(مولوی، 2/ 1137)
مولوی در جای دیگر خشم را به شیر تشبیه کرده است:
بــوی شــیـر خشم دیـدی بـاز گـرد
|
|
بــا مــنــاجــات و حــذر انــبــاز گـرد
|
(مولوی، 3/ 389)
از دیگر تصاویری که خشم به آن تشبیه شده، «پرده» است. مولوی خشم را از این جهت که مانع دید و فهم درست میشود به پرده تشبیه کرده است:
ظلمت افـزود ایـن چـراغ آن چشم را
|
|
چون خدا بـگـمـاشـت پـرده خشم را
|
(مولوی، 3/ 2755)
یکی از استعارههای مفهومی که در گفتار روزمره در ارتباط با خشم مورد استفاده قرار میگیرد این است: «خشم، مانع است». عبارات «کارد میزدی خونش در نمیاد، خون جلوی چشمشو گرفته و... » برگرفته از این استعارۀ مفهومی است. مولوی هم به خوبی بر مانع بودن خشم واقف بوده و آن را به پرده تشبیه کرده و بیت زیر هم مؤید مانع بودن خشم است:
شیر میگـفـت از سـر تـیـزی و خشم
|
|
کــز ره گــوشـم عـدو بـر بـسـت چشم
|
(مولوی، 1/ 1092)
یکی از زیباییهایی که مولوی در تصویرآفرینی با خشم دارد، این است که تشبیه موقوفالمعانی میآورد؛ یعنی برای درک یک تشبیه از تشبیه دیگر استفاده میکند. مثلاً در بیت زیر:
تیغ حلمم گـردن خشمم زده اسـت
|
|
خشم حـق بـر من چـو رحمت آمده است
|
(مولوی، 1/ 3800)
ترکیب «گردن خشم» در کنار «تیغ حلم» ملموس و محسوس میشود. علاوه بر این، آوردن «گردن خشم» همسو است با استعارۀ مفهومی «خشم حیوانی درنده است». در بیت زیر تشبیه موقوفالمعانی میآورد:
یک چراغی هست در دل وقت گشت
|
|
وقـت خـشـم و حـرص آید زیر طشت
|
(مولوی، 5/ 3960)
خشم را به طشت تشبیه کرده است که عقل را که مانند چراغ است در زیر خود پنهان میکند. این تصویر از خشم نیز با استعارۀ مفهومی «خشم مانع است» همسویی دارد. بنابراین، با واکاوی و تحلیل تصاویر خشم در مثنوی این نکته مشخص شد که این تصاویر با استعارههای مفهومی که دربارۀ خشم وجود دارد، همسو و در تعامل است. در بیت زیر که خشم به زندان ارتباط داده شده، بیانگر مانع بودن خشم است:
چون بــامــر اهبطوا بندی شـدنـد
|
|
حبس خشم و حرص و خرسندی شدند
|
(مولوی، 1/ 926)
استعاره نه محدود به واژهها است و نه محدود به ادبیات و تصاویر شعری، بلکه استعاره از ویژگیهای نظام مفهومی ذهن ما است که برای درک ملموس و عمیقتر مفاهیم برای بشر بسیار مفید و تأثیرگذار است. استعارههای مفهومی خشم در ارتباط با تصویرهای شعری مولوی از خشم در نمودار (2) ارائه شده است.
نمودار 2. استعارههای مفهومی در تصاویر شعری خشم در مثنوی مولوی
4-3. علتهای خشم و درمان آن در مثنوی مولوی
عوامل متعددی میتواند باعث ایجاد و بروز خشم شود و توجه به این عوامل مهم است؛ چراکه بدون شناخت آنها، زمینۀ پیشگیری و درمان خشم فراهم نمیشود. از نظر دانشمندان علم اخلاق، کبر، عجب، لجاجت، استهزاء، حرص، عیب جویی و... باعث خشم میشود (ر.ک؛ جعفری، 1384). بسیاری از روانشناسان نیز علتهای بسیاری برای ایجاد خشم بیان کردهاند. عدهای از روانشناسان خشم را معلول تقلید و یادگیری میدانند. آنها معتقدند مشاهده رفتار خشونتآمیز دیگران در این تقلید نقش دارد. به عقیدۀ آنها، خشم ریشه اجتماعی دارد و کاملاً تابع الگوها و قوانین یادگیری است. بنابراین، مواجه شدن با الگوهای خشم، نقش زیادی در ایجاد خشم دارد؛ از جمله: محیط، دوستان، اجتماعی و... . عدهای دیگر، خشم را نیروی غریزی و ذاتی بشر میدانند که بسته به وارثت میتواند این نیرو در افراد شدت و ضعف داشته باشد. به طور کلی، دربارۀ ریشه خشم از نظر روانشناسان دو نظریه وجود دارد: الف- نظریۀ ذاتی بودن خشم و پرخاشگری و ب- نظریۀ اکتسابی بودن خشم و پرخاشگری (همان).
بیشتر روانشناسان بر نقش عمدۀ شناخت در بروز خشم و رفتار پرخاشگرانه تأکید ورزیدهاند. طبق این نظریه، خشم و پرخاشگری ناشی از باورها و چگونگی تحلیل و تفسیر حادثۀ برانگیزاننده و باورها است (برکوویتز[8]، 1372).
مولوی یکی از دلایل خشم را پیری میداند و برای اثبات سخن خود دلایلی را هم ذکر میکند:
پـس طـبـیـبش گفت ای عمر تو شصت چـون هـمـه اوصـاف و اجـزا شد نحیف برنتابد دو سـخـن زو هـی کـنـد جـز مـگـر پـیـری کـه از حقست مست
|
|
این غضب وین خشم هم از پیریست خـویـشـتـنداری و صـبرت شد ضعیف تــاب یــک جــرعــه نــدارد قـی کـنـد در درون او حـــیــات طــیــبــهســت
|
(مولوی، 2/ 3100)
پس در پیری به دلیل اینکه انسان ناتوان است و قدرت کافی ندارد، خشمگین میشود تا شاید با نیروی خشم جبران مافات کند. بنابراین، این استعارۀ مفهومی در زیرساخت این رفتار است: خشم نیرویی شدید است یا خشم فشار است. شخص با توسل به این نیروی شدید و فشار به فکر رفع موانع و گشایش گرهها است. در بیت زیر نیز همین استعارۀ مفهومی در ژرفساخت وجود دارد. پادشاه به خاطر اینکه شکست میخورد، خشمگین میشود:
شــاه بــا دلقک همی شـطـرنـج بـاخـت
|
|
مـات کـردش زود خشم شـه بـتـاخـت
|
(مولوی، 5/ 3507)
و دلقک از ترس فرار میکند و میگوید:
کــی توان حـق گـفـت جـز زیـر لحاف
|
|
بـــا تــو ای خشمآور آتــشســجــاف
|
(مولوی، 5/ 3515)
شاه چون در بازی ضعف دارد برای جبران ضعف و شکست خود به دنبال نیروی کمکی میگردد و خشم را نیرویی شدید میداند که میتواند به کمک او بیاید.
از دیگر دلایل خشم از نظر مولوی «شهوت» است:
ابـتـدای کـبـر و کـیـن از شـهـوتـسـت چون ز عادت گشت محکم خوی بد چـونـک تـو گـلخوار گشتی هر که او مــرغ بــیهــنــگـام شـد آن چـشـم او سر بریدن واجـــب آیــد مــرغ را
|
|
راســخــی شــهــوتـت از عـادتـسـت خـشـم آیـد بـر کـسـی کـت واکـشـد واکــشــد از گــل تو را بــاشـد عـدو از نتیجۀ کــبــر او و خــشــم او کو به غیر وقت جنباند درا
|
(مولوی، 3/ 122)
مولوی در ادامه میگوید نهی کردن دیگران از عادات بدشان باعث خشم آنها میشود. این خشم گرفتن افراد برای افزایش نیرو و برطرف کردن موانع است. بنابراین، در این مورد هم این استعارۀ مفهومی که «خشم نیروی شدید است» اساس این دلیل خشمگین شدن است. در مورد ناسپاسی دیگران هم که یکی از دلایل خشم از نظر مولوی است، این استعارۀ مفهومی همچنان وجود دارد:
شــکــر مـنـعـم واجـب آیـد در خـرد پس شناسایی بگردانید رو زیــن سبب جان نبی را جان بـد
|
|
ور نــه بــگــشــایــد در خــشــم ابـد خشم کــرد آن مــه ز نــاشــکـری او ناشنا گشت و پشت پـای زد
|
(مولوی، 4/ 3834)
مولوی در کنار بیان دلایل خشم، درمان آن را هم مطرح کرده است. او یکی از راههای درمان خشم را محبت کردن میداند. از نظر او محبت باعث نشاندن خشم است:
جــز عنایت کـه گـشـایـد چـشـم را
|
|
جــز محبت کــه نــشــانـد خـشـم را
|
(مولوی، 3/ 838)
مولوی به این نکته واقف است که نقطۀ مقابل خشم، مهر و محبت و عطوفت است. در تعالیم دینی و مواعظ وحیانی آمده است که در بسیاری از موارد میتوان خشم و غضب را با مهربانی و عطوفت از بین برد. اظهار محبت در فرو بردن خشم بسیار مؤثر است و عواقب شوم خشم به واسطۀ ابراز مودت رفع میشود. امام باقر (ع) در بیانی محبتآمیز می فرماید: «هر فردی که بر نزدیکان خویش خشمگین شد به سمت او برود و او را نوازش کند؛ زیرا تماس بدنی با نزدیکان سبب آرامش است» (صدوق، 1362).
رفتار خوشایند، داروی خشم و عصبانیت است. به جای ترس و وحشت از شخص عصبانی با خوشبرخوردی و مهربانی، شرایط عصبانیت را میتوان تغییر داد. در واقع، انسان با خوش برخوردی و اظهار محبت باید خوراک این خشم را بگیرید و برایش جایگزین داشته باشید. استعارۀ مفهومی «خشم آتش است» زیرساخت این بیت را تشکیل میدهد. مولوی با آوردن کلمه «نشاندن» در ارتباط با خشم به دنبال ارائۀ راهحلی برای خاموش کردن و نشاندن این آتش است. محبت و بردباری و رضا را آبی میداند که این آتش را خاموش میکند. مولوی در بیتی صراحتاً حلم را به آب تشبیه کرده است:
آب حــلــم و آتــش خــشـم ای پـسـر
|
|
هـم ز حـق بـیـنـی چـو بـگـشـایـی بصر
|
(مولوی، 1/ 852)
مولوی در ابیات زیر اشاره میکند رضا، خشم را از بین میبرد:
تـــرســد ار آیــد رضا خشمــش رود خشم مـــیآرد رضـــا را مــیبــرد
|
|
انتقام و ذوق آن فایت شـــود بـــخـــل مـــیآرد ســـخــا را میبرد
|
(مولوی، 6/ 3334)
از راهکارهای دیگر مولوی برای درمان خشم، حلم است. او بارها حلم را در برابر خشم قرار میدهد که نمونههای آن در بالا ارائه شد. امام علی (ع) در این زمینه میفرمایند: «ضادّوا الغضبَ بالحلم» (تمیمی، 1384). اگر انسان به صفت حلم مزین باشد خشم به راحتی نمیتواند اختیار او را به دست بگیرد.
در نمودار (3)، استعارههای مفهومی در ارتباط با علتهای خشم و راههای درمان آن در مثنوی مولوی ارائه شده است.
نمودار 3. استعارههای مفهومی در ارتباط با علتهای خشم و راههای درمان آن در مثنوی مولوی
نکته قابل تأمل در ارتباط با خشم این است که باورها و چگونگی تحلیل و تفسیر واقعه در بروز و عدم بروز خشم تأثیر بسزایی دارد. به همین علت ممکن است در برابر یک محرک، افراد متفاوت واکنشهای متفاوتی داشته باشند. نظریۀ شناخت درمانی بر این تأکید میکند که انسانها به وسیله اشیاء، مضطرب و پریشان نمیشوند، بلکه دیدگاه و تصور آنها از اشیاء و حوادث است که موجب نگرانی آنها میشود. در واقع نگرش افراد به رویدادها تعیینکنندهتر و مهمتر از خود رویداد است (شورکی، 1379).
بنابراین، میتوان گفت هیجانات و احساسات یک فرد محصول تفکر اوست و هرگونه بیندیشد احساساتی متناسب با آن بروز مییابد:
گر بود اندیشهات گل گلشنی
|
|
گر بود خاری تو هیمهای گلخنی
|
(مولوی، 2/ 287)
پس اگر امری ترسناک و خشم برانگیز باشد به تنهایی برای ایجاد خشم کافی نیست، بلکه باید عنصر شناخت و آگاهی را به آن اضافه کرد. غزالی در این زمینه مثالی میزند: «کودکی را فرض کنید که خوفانگیز بودن حیوان درنده یا مار را درک نمیکند، اما هنگامی که نگاهش به پدر میافتد که استخوان بدنش لرزان است و برای گریز از مار و حیوان درنده دنبال چاره میگردد، مشاهده این اوضاع طفل خردسال را بر آن میدارد که از جای خود برخیزد. ترس و خشم پدر ناشی از بصیرت و آگاهی او نسبت به مار و حیوان درنده است که کودک از طریق پدر آگاه میشود» (عثمانی، 1387).
مثال دیگر آنکه به فرض اگر کسی بیاید کوزۀ آب را از دست شما بگیرد و زمین بزند ممکن است بسیار خشمگین شوید و در پی انتقام باشید، اما شکستن کوزه لزوماً نمیتواند باعث خشم شود. حتی ممکن است باعث خوشحالی شخصی شود:
اگر با من نبودش هیچ میلی
|
|
چرا ظرف مرا بشکست لیلی
|
پس منشأ بسیاری از خشمها به چگونگی تفسیر ما از وقایع برمیگردد و به محض تغییر برداشت و دید، همه چیز تغییر میکند.
4-4. نتایج خشم در مثنوی مولوی
خشم نقشی بسزا در حفظ موقعیّت، عزّت نفس و صیانت از شخص هنگام تهدید دارد. خشم، قدرت و انرژی فرد را به سمت غلبه کردن بر موانع ناموجّه یا اصلاح آنها هدایت میکند، اما اگر تحت مدیریت عقلانی و اخلاقی قرار نگیرد به مشکلی روانی و رفتاری تبدیل میشود که سامان فکری، عاطفی و رفتاری وی را ویران میسازد. در متون اسلامی، خشم را به غضب و غیط تعبیر کردهاند. خداوند در سورۀ مبارک آلعمران، آیۀ 134 میفرمایند: «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ». پیامبر اکرم (ص) نیز میفرمایند: «از محبوبترین راهها به سوی خداوند دو جرعه نوشیدن است؛ جرعه خشمی که با بردباری آن را رد کنی و جرعه مصیبتی که با صبر آن را بگردانی» (کلینی، 1365).
البته اینگونه نیست که خشم همیشه زیانآور باشد، بلکه بسته به اینکه چگونه مدیریت شود، سود و زیان آن سنجیده میشود. خشم اقسامی دارد: خشم افراطی، تفریط در خشم و خشم معتدل. قوۀ خشم و غضب اگر به افراط گراید «تهور»، اگر به تفریط روی آورد «جبن» و اگر در حد اعتدال باشد «شجاعت» نام دارد (شفیعی مازندرانی، 1372). خشم معتدل و بجا آن است که توازن و اعتدال خود را از دین و عقل استمداد کند و در این صورت حافظ و پاسدار حریم اشخاص است. در واقع یکی از فلسفههای وجود خشم این است که انسان از اصل و نسب و ناموس خود حفاظت کند اگر به خاطر ترس نتواند خشم خود را بروز دهد این امر نکوهیده است. امام صادق (ع) میفرمایند: «مَن لم یَغضب فی الجفوهِ لم یَشکُر النعمه» (مجلسی، 1366).
خشم معتدل و مدیریت شده به منظور بهکار گرفتن تمام نیروها در برابر تهدیدات و تجاوزات است که این خشم از روی عقل و با برنامهریزی است. هدف از ابراز خشم معتدل و سالم، حل مشکل است نه فقط ابراز خشم و آزار دیگران. بنابراین، پس از رفع مشکل خشم از بین میرود. خشم همچون چراغ چشمکزنی است در تقاطع راهآهن که گاهی روشن میشود، اما وقتی روشن میشود حتماً قطاری در حال آمدن است. خشم وقتی آمد به این معنی است که مشکلی در کار است و انسان باید دنبال راهحلی باشد و برای بهبود وضعیت کاری انجام دهد. خشم هشداردهنده خوبی است، اما در همهجا راهحل مناسبی نخواهد بود و انسان باید راههای دیگری مثل تفاهم، گذشت، مدارا، متانت و... را برای حل مشکل انتخاب کند (پاترافرون، 1378).
در مثنوی با توجه به اینکه بسیاری از مردم نمیتوانند خشم خود را کنترل کنند، مولوی به نتایج منفی آن توجه زیادی دارد و آن را تشریح میکند؛ یکی از نتایج منفی خشم این است که مرد را کور و کر میکند:
چون یکی بشکست هر دو شد ز چشم
|
|
مـرد احـول گـردد از میلان و خـشم
|
(مولوی، 1/ 332)
یکی از بارزترین آفات خشم زائل کردن عقل و قوۀ شناخت آدمی است. امام علی (ع) میفرمایند: «الغضب یفسد الالباب و یبعد عن الصّواب» خشم و غضب آلودگی باعث فساد و تباهی عقل است و آدمی را از راه صلاح و صواب دور میسازد (تمیمی، 1384). مکرر توصیه شده است که هنگام عصبانیت تصمیم نگیرید و خشم خود را کنترل کنید؛ زیرا خشم مایۀ تباهی عقل و دوری از حقیقت است.
مولوی در جای دیگر نیز به این آفت خشم اشاره میکند:
خــشـم و شـهـوت مـرد را احـول کند
|
|
ز استقامت روح را مبدل کــنـد
|
(مولوی، 1/ 333)
طبق ابیات اشاره شده، این استعارۀ مفهومی دربارۀ نتایج خشم برجسته است که «خشم مانع است». خشم باعث میشود عقل به درستی کار نکرد و شخص دچار خطا در تصمیمگیری شود.
مولوی در بیت زیر با آوردن ترکیب «چشم خشم» آفت خشم را که کژ فهمیدن اشیا است، برجسته میکند:
خشم خـود بـشـکـن تـو مـشـکـن تیر را
|
|
چشم خشمـت خـون شـمـارد شـیـر را
|
(مولوی، 2/ 1307)
همین مضمون را به گونهای دیگر در این ابیات اشاره میکند:
گـرگ مـیدیـدنـد یـوسـف را بـه چشم بـا پـدر چـون صـلـح کـردی خشم رفت
|
|
چـونـک اخوان را حسودی بود و خشم آن ســگــی شـد گـشـت بـابـا یـار تفت
|
(مولوی، 4/ 3258)
بنابراین، مرد واقعی کسی است که هنگام خشم خویشتندار باشد:
وقـت خشم و وقـت شـهوت مرد کو
|
|
طــالــب مــردی چنینم کــو بــه کــو
|
(مولوی، 5/ 2893)
خویشتنداری باعث میشود عیب انسان آشکار نشود. امام علی میفرمایند: «خشم، انسان را پست میگرداند و عیوب او را نمایان میسازد» (تمیمی، 1384). استعارۀ مفهومی «خشم ویرانگر است» متناسب با این ویژگی خشم است که هم مولوی و هم اندیشمندان اخلاق و اجتماع و هم بزرگان دینی پیوسته توصیه میکنند که با خویشتنداری و کظم غیظ جلوی ویرانگری و آفات خشم گرفته شود.
یکیدیگر از نتایج و تبعات خشم آفتهای دنیوی و اخروی آن برای مردم است. از نظر مولوی خشم باعث خشکسالی میشود:
صـد هـزاران شـهـر را خـشـم شهان خشم مردان خشک گرداند سحاب آنــچـنـان پیلان و شـاهـان ظـلـوم
|
|
سـرنـگـون کـرده است ای بد گمرهان خــشـم دلهـا کـرد عـالـمهـا خـراب زیـر خـشـم دل هـمـیـشه در رجوم
|
(مولوی، 4/ 2824)
ویرانگر بودن خشم زیرساخت ابیات بالا است. خشکسالی نوعی ویرانگری سبزه و آبادی است. مولوی در مصرع دوم به ویژگی مخرب بودن خشم اشاره میکند.
در ابیات زیر استعارۀ مفهومی «خشم آتش است» و مولوی یکی از آفتهای خشم را این میداند که آتش جهنم را فروزنده میکند:
چـون ز خشم آتـش تـو در دلها زدی خشم تــو تـخـم سـعـیـر دوزخـسـت گر نباشد جــاه فــرعــون و ســری فربهش کن آنـگـهـش کـش ای قصاب گـر نبودی خصم و دشـمـن در جـهان دوزخ آن خشمست خـصـمـی بـایدش
|
|
مایه نــــار جهنم آمــــدی هین بکش این دوزخت را کین فخست از کـــجـــا یـــابـــد جهنمپــروری ز آنکه بــیبــرگانــد در دوزخ کلاب پــس بمردی خشم انــدر مردمان تــا زیــد ور نــی رحیمی بـکـشـدش
|
(مولوی، 4/ 1074)
در کنار آفتهایی که مولوی از خشم ذکر میکند، مواردی از جنبههای مثبت خشم را نیز بیان میدارد و اگر مدیریت شود، خوب است. مثل خشم حضرت ابراهیم بر بتها و آفلین:
خاصه تقلید چـنـیـن بیحاصلان
|
|
خشم ابراهیم بــا بــر آفلان
|
(مولوی، 2/ 568)
یکی از استفادههایی که مولوی از خشم میکند در مباحث کلامی است و آن را دلیل اختیار میدارند:
خشم در تــو شــد بـیـان اخـتـیـار امر عــاجــز را قبیح است و ذمـیـم
|
|
تــا نــگــویــی جبریانه اعــتـذار خشم بتر خــاصــه از رب رحــیــم
|
(مولوی، 5/ 3080)
استعارۀ مفهومی «خشم نیروی شدید است» در ابیات بالا قابل استنباط است.
یکی دیگر از استدلالهایی که مولوی در ارتباط با خشم دارد، این است که خشم نوعی امتحان محسوب میشود:
از پی مردمربایی هر دو هست
|
|
شــاخ حــلـم و خشم از عـهـد الـسـت
|
(مولوی، 5/ 2124)
در این بیت با توجه به مردمرُبا بودن خشم، این استعارۀ مفهومی به ذهن متبادر میشود که خشم ویرانگری و تخریب است.
نمودار (4)، استعارههای مفهومی خشم در ارتباط با نتایج خشم در مثنوی مولوی ارائه شده است.
نمودار 4. استعارههای مفهومی خشم در ارتباط با نتایج خشم در مثنوی مولوی
بحث و نتیجهگیری
خشم در مثنوی مولوی در چند محور قابل بحث است؛ یکی فیزیولوژی و نشانههای خشم است از قبیل: رو برگرداندن، درگیری فیزیکی، پرت کردن اشیا یا شکستن آنها، دست خاییدن و... . این نشانهها که جزء تجربیات مشترک زیستی انسانها است، القاگر مفاهیم استعاری مشترک و بنیادینی هستند.
تصویرپردازی و ملموسسازی خشم نکته قابل توجه در مثنوی مولوی است. او برای درک درست و محسوستر مردم از خشم، تصاویری خلق کرده است که آن را مخاطبان بهتر درک کنند. تشبیه خشم به آتش، دریا، زندان، باد و... از جملۀ این تصاویر است که متناظر استعارههای مفهومی خشم در حوزه مبدأ آن است؛ از قبیل: خشم حرارت است، خشم مانع است، خشم حیوان درنده است، خشم نیروی شدید است و... .
علتهای خشم و راههای درمان آن دیگر مطلبی است که مورد توجه مولوی است. او پیری، ناتوانی در رسیدن به خواستهها، ناسپاسی، نهی دیگران از عادات بدشان و... را دلایل خشم مردم میداند و درمان آن را در محبت کردن، حلیم بودن، تغییر نگرش و تفکر به رفتار دیگران و... توصیه میکند. این محور هم حاوی استعارههای مفهومی مرتبط با خود است از قبیل: خشم آتش است، خشم نیروی شدید است و... .
نتایج خشم، دیگر محوری است که مولوی به آن توجه دارد. خشم دو روی مثبت و منفی دارد، بسته به اینکه آن را مدیریت کرد یا نه، نتایج و پیامدهایی دارد. در مثنوی با توجه به اینکه بسیاری از مردم نمیتوانند خشم خود را کنترل کنند، مولوی به نتایج منفی آن توجه زیادی دارد و آن را تشریح میکند. یکی از نتایج منفی خشم این است که مرد را کور و کر میکند. آفات دنیوی و اخروی از دیگر نتایج خشم است که مولوی به آن اشاره کرده است و استعارههای مفهومی مرتبط با آن را میتوان چنین ذکر کرد: خشم ویرانگر است، خشم مانع است، خشم نیروی شدید است، خشم آتش است و... .
[1]- Metaphors We Live By
[3]- Lackoff, G. Johnson, M.
[7]- در ارجاع ابیات رقم قبل از ممیز شماره دفتر مثنوی و رقم بعد از ممیز شماره ابیات است.