مفهوم روایت در بسیاری از رشتههای علمی مطرح بوده است و پژوهشگران هر رشته تعریفی متفاوت برای آن ارائه دادهاند (بیکر[1]، 2006الف: 8). در مطالعات ترجمه، متخصصان در طول سالها بر مفهوم روایت به مثابۀ «مقولۀ ادبی» متمرکز بودهاند (بیکر، 2014: 158). گفتار حاضر ابتدا رویکردی متفاوت به روایت را در مطالعات ترجمه معرفی میکند که از محدودۀ ادبیات و داستان فراتر رفته و «اساسا از روانشناسی، نظریۀ اجتماعی و نظریۀ ارتباط پدید آمده است» و از آن با عنوان «رویکرد جامعهشناختیِ روایت» یاد میشود (بیکر، 2006الف: 8 و هاردینگ[2]، 2012: 286)؛ از منظر جامعهشناسی، روایتها داستانهایی هستند که جهان ما را میسازند (هاردینگ، 2012: 287)؛ آنها رویدادها را به شکلی معنادار کنار هم قرار میدهند و بینشی از جهان در اختیارمان میگذارند (هینچمن[3] و هینچمن، 1997، نقل از الهرطانی[4]، 2009: 38). سپس توضیح میدهد که بیکر چگونه با استفاده از این رویکرد، مدلی برای تحلیل ترجمه از منظر روایت ساخته است؛ بر اساس روایتشناسی جامعهشناختی، ترجمه نوعی (باز) روایت است که رویدادها را در زبانی دیگر از نو روایت میکند (بیکر، 2014: 159). در نتیجه، بیکر این رویکرد را به مطالعات ترجمه میآورد تا نقش ترجمه را در روایتسازی بررسی کند (بیکر، 2006الف: 4). در آخر نیز با شرحِ بعضی از پژوهشهای بیکر در این چارچوب، ظرفیتهای پژوهشی در مطالعات ترجمه را از منظر روایتشناسی معرفی میکند. در این پژوهش، کوشش میشود که به پرسش زیر پاسخ داده شود:
- نظریۀ روایت بیکر چه ظرفیتهایی برای پژوهش در حوزۀ مطالعات ترجمه دارد و چگونه میتوان با استفاده از آن، پژوهشهایی در این حوزه انجام داد؟
پاسخ این پرسش میتواند مانند نقشۀ راهی برای راهنمایی پژوهشگران و دانشجویان رشتۀ مطالعات ترجمه مورد استفاده قرار گیرد.
1. روایت در علوم اجتماعی (روایتشناسی جامعهشناختی)
در علوم اجتماعی «روایت» به هر «قسمتی از داستان زندگی» گفته میشود که «آغاز، وسط و پایانی» داشته باشد (فیشر[5]، 1987، نقل از بیکر، 2006الف: 10-9) یا به قول لاندائو[6] (1997) «روایت به مجموعه رویدادهایی گفته میشود که بتوان آنها را زنجیرهوار کنار هم چید و نقل کرد» (نقل از بیکر، 2006الف: 10-9). ما از طریق این رویدادها «جهان را تجربه میکنیم» (بیکر، 2006الف: 9) و در جهان عمل میکنیم (الهرطانی[7]، 2009: 37).
باید بدانیم که این رویدادها خالی از غرضورزی نیستند، بلکه در واقع داستانهایی ساخته شدهاند (بیکر، 2006الف: 10،4). به بیان دیگر، «ما همه با توانایی ساختنِ روایتها پا به دنیا میگذاریم و روایتهایی که میسازیم جهان ما را میسازند» (الهرطانی، 2009: 39). بنابراین، هیچ نوع «دنیای واقعی» که پیش از فعالیت ذهنی انسان و مستقل از آن وجود داشته باشد در کار نیست (برونر[8]، 1986 و نقل از هاردینگ، 2009: 33). به طور کلی، از منظر جامعهشناسی، روایتها «صرفاً جهان را به تصویر نمیکشند، بلکه آن را میسازند» (هاردینگ، 2012: 287)؛ آنها رویدادها را زنجیرهوار و به شکلی معنادار برای مخاطبی مشخص کنار هم میچینند و از جهان و تجربۀ مردم از آن بینشی به دست میدهند (هینچمن[9] و هینچمن، 1997 و نقل از الهرطانی، 2009: 38).
2. روایتِ جامعهشناختی در مطالعات ترجمه
از منظر روایتشناسیِ جامعهشناختی «ترجمه نوعی (باز) روایت محسوب میشود که رویدادها و شخصیتها را در زبانی دیگر از نو روایت میکند و در واقع میسازد» (بیکر، 2014: 159). در نتیجه، بیکر رویکرد سومرز[10] و گیبسون[11] را از علوم اجتماعی به مطالعات ترجمه میآورد تا نقش ترجمه را در فرآیند روایتسازی بررسی کند (بیکر، 2006الف: 48). حاصل کار او مدلی تحلیلی برای بررسی نقش ترجمه در ساخت روایتها است (بیکر، 2006الف: 4-3). با استفاده از این مدل میتوان «رفتار مترجمان و مترجمان شفاهی را در جایگاه عاملانی اجتماعی بررسی کرد» (الهرطانی، 2009: 39). مدل او بر متن و مجموعه روایتهایی که متن در آن جای گرفته متمرکز میشود و با تحلیل روایتهایی که در متن یا گفتار آمده است، نقش متن را در ساختن روایتهای بزرگتر در جامعه بررسی میکند (بیکر، 2006الف: 4). او به بررسی «نقش روایتها، ترجمه و ترجمۀ شفاهی در تعارضهای سیاسی خشونتآمیز میپردازد و نشان میدهد چگونه قدرتهای مختلف از روایتها و روایتهای ترجمهشده بهره میگیرند «تا به روایت خودشان از رویدادها مشروعیت ببخشند»» (هاردینگ، 2012: 288).
پژوهش در مطالعات ترجمه از منظر روایتشناسی به تعارضهای سیاسی محدود نمیشود. از زمان انتشار کتاب ترجمه و تعارض[12] (بیکر، 2006الف) که موضوع روایتشناسی جامعهشناختی در مطالعات ترجمه مطرح شد، پژوهشگران دیگری نیز با استفاده از این رویکرد تحقیقات بیشتری انجام دادهاند و رویکرد روایی بیکر را در حوزههای متعددی بهکار گرفتهاند (هاردینگ، 2012: 286). برای مثال، ایوب[13] (2010) به بررسی «مجموعهای از داستانهایی که برای بچهها بازنویسی، اقتباس و ترجمه شده است» میپردازد و با استفاده از ابزار تحلیلی بیکر بر محلهای پیرامون متن از جمله «مقدمه، عنوان، شرح پشت جلد [و] پانویس» متمرکز میشود تا مشخص کند این ابزارِ پیرامتنی چگونه این داستانها را بازروایت کردهاند (هاردینگ، 2012: 288). الهرطانی (2009) با تمرکز بر ترجمههای عربیِ آثار ادوارد سعید[14] به بررسی این موضوع
میپردازد که نهادها و واسطههای مختلف چه روایتی از ادوارد سعید در دنیای عرب ساختهاند (الهرطانی، 2009: 6).
الشریف (2009) پروژههای ترجمه در سازمان ممری[15] (موسسۀ تحقیقات رسانههای خاورمیانه) را بررسی میکند (هاردینگ، 2012: 288). او بر این موضوع متمرکز میشود که سازمان ممری چگونه با استفاده از ترجمه، روایتهایی منفی از فلسطینیها و بهخصوص زنان فلسطینی میسازد (الشریف، 2009: 7). سامرز (2013) با استفاده از روایتشناسیِ جامعهشناختی، ترجمۀ آثار کریستا ولف[16] (نویسندۀ آلمان شرقی) را تحلیل میکند و بر این موضوع متمرکز میشود که تا چه اندازه روشنفکران موافق و مخالفِ رژیم سوسیالیستی جمهوری دموکراتیک آلمان[17] از ولف و آثارش در روایتهای اجتماعیشان بهره بردهاند (هاردینگ، 2012: 289). هلن[18] (2006) تصویر جهان اسلام را در ترجمههای فنلاندی نشنال جئوگرافی بررسی میکند (هاردینگ، 2012: 289) و مکدانو[19] (2010) در پژوهش خود با تمرکز بر پیکرهای متشکل از 25 وبسایت جهانی که برای کاربران کانادایی بومیسازی شدهاند به بررسی روایت وبسایتهای مذکور دربارۀ کاناداییهامیپردازد (مکدانو: 2010: 303).
3. مدل تحلیل روایت بیکر
بیکر در مدل روایتشناسی خود از دو نوع ابزار تحلیلی بهره میجوید: ردهشناسی روایت[20] و ویژگیهای روایت[21] (بیکر، 2006الف: 50-28). درخصوص ردهشناسی روایت، بیکر به پیروی از سومرز و گیبسون چهار نوع روایت را معرفی میکند: روایت هستیشناختی[22]، روایت عمومی[23]، روایت مفهومی[24] و فراروایت[25] (بیکر، 2006الف: 28) و درخصوص ویژگیهای روایت یا همان «مقولههایی که توضیح میدهند روایتها چطور ساخته میشوند و نقششان چیست» (بیکر، 2014: 166)، ابتدا چهار ویژگی را –که عبارتاند از تصرف گزینشی[26]، ارتباطمندی[27]، زمان/ مکانمندی[28] و پیرنگسازی عِلّی[29]– از آثار سومرز و گیبسون میگیرد و چهار ویژگی دیگر را –غرابت[30]، ژانرپذیری[31]، هنجارپذیری[32] و انباشت روایی[33] (بیکر، 2014: 166)– از برونر به آن اضافه میکند و در کل هشت ویژگی برای روایت معرفی میکند.
علاوه بر ردهشناسی و ویژگیهای روایت که ابزار اصلی کار او را تشکیل میدهند، دو عنصر دیگر نیز در مدلش معرفی میکند: 1- مفهوم قاببندی[34]؛ یعنی نوعی ابزار تحلیلی که نشان میدهد چگونه راویهای مختلف میتوانند روایتی را در قاب متفاوتی قرار بدهند (بیکر، 2008: 23-22). 2- مفهوم الگوی روایتشناختی[35] که از والتر فیشر[36] گرفته شده و به یکی از فرضهای نظری رویکرد جامعهشناختی به روایت؛ یعنی «توانایی ما در موضعگیری نسبت به روایتها» (بیکر، 2006الف: 141) میپردازد و نشان میدهد «چگونه میتوانیم روایتها را ارزیابی کنیم تا ببینیم آیا باید باورشان کنیم یا اینکه باید از کسانی که باورشان دارند فاصله بگیریم یا حتی آنها را فعالانه به چالش بکشیم» (بیکر، 2006الف: 141).
3-1. ردهشناسی روایت
چنان که در بالا گفته شد، در مدل بیکر (2006الف) چهار نوع روایت معرفی میشود:
3-1-1. روایتهای هستیشناختی (یا روایتهای فردی)
روایتهای هستیشناختی «داستانهایی شخصیاند که ما برای خود [و دیگران] دربارۀ جایگاهمان در جهان و سرگذشت شخصیمان میگوییم. این داستانها زندگی ما را میسازند و به آن معنا میدهند» (بیکر، 2006الف: 28 و بیکر، 2016: 161)؛ به بیان دیگر، «روایتهای فردی مشخص میکنند ما کی هستیم و رفتارمان را در جامعه هدایت میکنند» (الهرطانی، 2009: 40). بیکر میگوید «روایتهای فردی روایتهایی هستند که ما مثلاً با خانواده و همکارانمان، آنگاه که از ما میپرسند چه کار کردهایم یا در موقعیتی خاص چه احساسی داشتهایم، در میان میگذاریم. اینها روایتهایی هستند که ما دربارۀ هویت خود و چگونگی ارتباطمان با جهان نقل میکنیم». او همچنین روایتهای شخصیتهای مشهور همچون نلسون ماندلا[37] و ادوارد سعید[38] و به طور کلی زندگینامهها و خودزندگینامهها را از جملۀ روایتهای فردی برمیشمرد (بیکر، 2010: 350).
این داستانها «در نهایت بر فرد و جهان او متمرکزند، ماهیتی غیرفردی و اجتماعی دارند» (بیکر، 2006الف: 28) و «شخص برای اینکه بتواند داستانش را بگوید ناگزیر به حضور در جهانی اجتماعی است» (وایتبروک، 2001، نقل از بیکر، 2006الف: 28). این یعنی «حتی شخصیترین روایتها به روایتهای جمعی [عمومی] متکیاند و بدون آنها غیرقابلفهم و غیرقابلتفسیرند» (اویک و سیلبی، 1995، نقل از بیکر، 2006الف: 28).
3-1-2. روایتهای عمومی
روایتهای عمومی «داستانهاییاند که نهادهای مختلف دولتی و غیردولتی برای مردم نقل میکنند تا باورهایی خاص در آنها به وجود آورند و آنها را به درکی خاص از خودشان و دیگران برسانند» (الهرطانی، 2009: 43)؛ مانند داستانهایی که دربارۀ حادثۀ 11 سپتامبر سال 2001 (الشریف، 2009: 34) یا حمله نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا به عراق در سال 2003 (بیکر، 2006الف: 33) ساخته شد. ممکن است رسانهها به نحوی رویدادهای مربوط به جنگ نیروهای ائتلاف و عراق را پوشش دهند که به ساختن روایتی مشخص و ایجاد باوری خاص در مخاطبانشان کمک کند؛ چنین روایتی میتواند این تصور را در مخاطب ایجاد کند که آمریکا در حمله به عراق مقصر نیست و فقط کشوری است که قربانی تروریسم شده است و در پاسخ به حملههای تروریستی 11 سپتامبر از خود دفاع میکند.
همانطور که در بالا اشاره شد، بین این نوع از روایتها و روایتهای فردی وابستگی متقابل وجود دارد؛ یعنی «روایتهای فردی به اشکال مختلف تحت تأثیر روایتهای عمومی [جمعی] قرار دارند و در عین حال بر روایتهای عمومی تاثیر میگذارند» (بیکر، 2014: 162). روایتهای فردی میتوانند روایتهای عمومی را تقویت یا تضعیف کنند (بیکر، 2014: 162). وقتی روایتهای عمومی شامل جنبههایی باشد که افراد نتوانند با داستان هویت خود (یعنی روایتهای فردیشان) تطبیق دهند، روایتهای عمومی تضعیف میشوند (وایتبروک، 2001، نقل از بیکر، 2006الف: 33). از همین رو، «عاملان قدرتمندی چون دولتها، گروههای فشار سیاسی و نهادهای مذهبی، اقداماتی انجام میدهند و سیاستهایی اعمال میکنند تا افراد را طبق روایتهای سیاسی، مذهبی و اجتماعیِ روز بار آورند» (بیکر، 2014: 162).
3-1-3. روایتهای مفهومی
روایتهای مفهومی «داستانها و توضیحاتیاند که متخصصان رشتههای مختلف برای خود و دیگران دربارۀ موضوع پژوهششان نقل میکنند» (بیکر، 2006الف: 39)، مانند «نظریۀ انتخاب طبیعی[39] داروین، تاریخ هند بریتانیایی[40] اثر جیمز میل، برخورد تمدنها و بازسازی نظم جهانی[41] اثر ساموئل هانتیگتون» (بیکر 2006الف: 44-39). مثلاً نظریۀ تکامل داروین روایتی از پیدایش انسانها مطرح میکند که با روایت آفرینش انسان متفاوت است.
3-1-4. فراروایت
سومرز و گیبسون به پیروی از لیوتارد[42]، جیمسون[43] و فوکو[44] (الهرطانی، 2009: 49) فراروایتها را روایتهای کلانی همچون «ترقی»، «انحطاط»، «صنعتیسازی» و «روشنگری» میدانند (بیکر، 2006الف: 44) «که ما [. . .] در آنها جای گرفتهایم» (سومرز و گیبسون، 1994، نقل از الهرطانی، 2099: 49). مردم «هر جای دنیا که باشند تحت تأثیر این روایتهای کلان قرار دارند، چه این روایتها را قبول داشته باشند چه با آنها مخالف باشند» (الهرطانی، 2009: 49). بنابراین، فراروایتها «مفاهیمی جهانی هستند که انعکاسی جهانی دارند» (الهرطانی، 2009: 49).
بیکر (2010: 351) میگوید فراروایتها در واقع «روایتهای عمومی پرقدرتی هستند که برای مدتی طولانی باقی میمانند و در محلهای متعدد بر زندگی مردم تأثیر میگذارند»؛ مثلاً روایت عمومیِ «جنگ علیه تروریسم» آشکارا این پتانسیل را دارد که به فراروایت تبدیل شود؛ یعنی چنین داستانی میتواند «در جایگاه روایتی کلان قرار بگیرد و از مرزهای جغرافیایی و ملی فراتر رود و مستقیماً بر زندگی تکتک ما در هر جا که باشیم تاثیر بگذارد» (بیکر، 2006الف: 45). از این رو، هرگاه روایتهای عمومی بر زندگی مردم در سرتاسر جهان تأثیر بگذارند، میتوان آنها را روایتهایی پرقدرت و گریزناپذیر و در نتیجه فراروایت تلقی کرد» (بیکر، 2010: 51).
در هر یک از انواع روایت، ترجمه میتواند یا روایت متن مبدأ را بازگو کند یا آن را به چالش بکشد و تغییر دهد. ازاینرو، مترجمان نقش مهمی در ساختن روایتها از طریق ترجمه و در نتیجه شکل دادن به جهان اجتماعی ما ایفا میکنند.
3-2. ویژگیهای روایت
در مدل بیکر 8 ویژگی برای روایت معرفی میشود، اما این ویژگیها با هم «همپوشی دارند و کاملاً به یکدیگر وابستهاند» (بیکر، 2006الف: 5). در ادامه این 8 ویژگی به ترتیب توضیح داده میشود، اما رابطۀ آنها با ترجمه، ذیل مفهوم قاببندی (مبحث 4-3) و توصیف پژوهشهای بیکر میآید. در اینجا فقط به ذکر این نکته بسنده میکنیم که مترجمان میتوانند با تغییر صورتبندی ویژگیهای روایت «بر دیدگاه روایی خواننده یا شنونده تأثیر بگذارند» (بیکر، 2006الف: 111) و روایتهای متن اصلی را آنطور که میخواهند دستکاری کنند.
3-2-1. تصرف گزینشی
تصرف گزینشی به این معنا است که در ساختن روایتها «برخی از عناصر تجربه کنار گذاشته و باقی عناصر در نظر گرفته شوند» (بیکر، 2010: 352). واضح است که «هیچ روایت منسجمی نمیتواند همۀ جزئیاتی را که راوی تجربه میکند یا در اختیار دارد در خود داشته باشد» (بیکر، 2014: 167)؛ ازاینرو، برخی جنبهها را در خود میگنجاند و پررنگ میکند در حالی که جنبههای دیگر را حذف میکند یا به حاشیه میراند. چنان که بیکر میگوید «این فرآیند تصرف گزینشی جزء ذاتی داستانسرایی است و معیارهای ارزشیابی در آن متأثر از موقعیتِ رواییِ فرد، گروه یا نهاد سازندۀ آن روایت است» (بیکر، 2014: 167). به بیان دیگر، «هر بازیگر اجتماعی، باورها، اصول و ارزشهایی دارد که براساس آنها [...] رفتارهای او هدایت میشود و به انتخابهایش از میان مجموعۀ نامحدودی از رویدادها [...] جهت میدهد» (سومرز و گیبسون، 1994، نقل از الشریف[45]، 2009: 59). در نتیجه به برخی از عناصر رویدادها اولویت میدهد و آنها را در روایت خود میگنجاند و عناصر دیگر را که با ارزشهایش همخوانی ندارند از روایت کنار میگذارد و این کار او نقش مهمی در فرآیند ساختن روایتها ایفا میکند.
3-2-2. ارتباطمندی
ارتباطمندی؛ یعنی «ذهن بشر نمیتواند رویدادهای جداگانه یا مجموعه رویدادهایی را که به صورت روایت درنیامدهاند درک کند» (بیکر، 2006الف: 61). به بیان دیگر، «رویدادها (و عناصر آنها) به خودی خود معنادار نیستند بلکه فقط زمانی معنادار میشوند که بخشی از روایتی کلی باشند» (بیکر، 2010: 353). به عنوان مثال، مفهوم «شهادت» «بسته به اینکه بخشی از روایت «جهاد اسلامی» در دنیای معاصر باشد یا بخشی از روایت آزار و شکنجۀ مسیحیان در قرن اول بعد از میلاد، معنا و ارزشی متفاوت پیدا میکند» (بیکر، 2010: 353) یا در غرب هر گاه واژۀ شهادت دربارۀ جهان عرب به کار رود، بار معنایی منفی و مرتبط با ستیزهجویی پیدا میکند (بیکر، 2007: 165). ازاینرو، عناصر مجزا معنای خود را از «روایتهای کلی میگیرند و این عناصر در واقع اجزای اصلی این روایتها محسوب میشوند» (بیکر، 2014: 167).
3-2-3. زمان/ مکانمندی
ویژگی زمان/ مکانمندی به این معنا است که روایتها «از لحاظ زمانی و مکانی صورتبندی میشوند» (بیکر، 2014: 167). این یعنی «عناصر هر روایت همیشه با ترتیبی مشخص کنار هم قرار میگیرند و این ترتیب معنادار است» (بیکر، 2006الف: 51-50). به عبارت دیگر، «مجموعه رویدادها، روابط و شخصیتهای اصلیای که روایتها را میسازند [...] باید در صورتبندی زمانی و مکانی خاصی قرار بگیرند تا قابل درک باشند» (بیکر، 2006الف: 51) در واقع، «ترتیب قرار گرفتن عناصر هر روایت، خواه عناصر زمانی خواه عناصر مکانی، پیوندها و ارتباطهایی به وجود میآورد که رویدادهای مجزا را به روایتی منسجم تبدیل میکند» (بیکر، 2006الف: 52).
بیکر به عنوان مثال در توضیح مفهوم صورتبندی مکانی به تصویری از چهار در اشاره میکند (تصویر (1)) که روی آنها به ترتیب از چپ به راست واژههای «آزادی»، «عدالت»، «امید» و «تروریسم» نوشته شده است. سه در اول قفل هستند و در تروریسم باز است. این تصویر بیانگر دو داستان متفاوت است و بستگی به این دارد که از کدام جهت به آن نگاه کنیم. به اعتقاد بیکر، «اگر از سمت چپ نگاه کنیم، میتوانیم چنین روایتی بسازیم: وقتی آزادی، عدالت و امید دائماً در جهان نقض شوند و درهای رسیدن به این حقوق اولیۀ انسانی مسدود باشد، برای قربانیانِ بیعدالتی جز توسل به تروریسم راه دیگری باز نمیماند» (بیکر، 2006الف: 53). طبق این روایت، «تروریسم نتیجۀ اجتنابناپذیر نقض سیستماتیک و گستردۀ حقوق بشر» است (بیکر، 2006الف: 53). اما اگر از سمت راست بخوانیم، روایت متفاوتی میسازیم؛ «تروریسم تهدیدی است برای آزادی، عدالت و امید» و «اگر دولتها فکری به حال تروریسم نکنند، درهای رسیدن به آزادی، عدالت و امید همچنان بسته باقی میماند» (بیکر، 2006الف: 54).
تصویر (1): تصویر نمونه برای مفهوم صورتبندی مکانی
منبع: بیکر، 2006الف
3-2-4. پیرنگسازی عِلّی
طبق نظر بیکر (2014: 169) در هر روایت راوی رویدادها را صرفاً به صورت تصادفی و «بیطرفانه» فهرست نمیکند، بلکه با توسل به عمل پیرنگسازی عناصر، روایت را بررسی و روابط بینشان را مشخص میکند، مثلاً تعیین میکند که علت چیست و معلول کدام است، یا اینکه چه کسی یا چه چیزی مسئول فلان اتفاق است. به زبان ساده، «پیرنگسازی علّی؛ یعنی اینکه دو نفر چه بسا در مورد مجموعهای از حقایق یا رویدادها با هم اتفاق نظر داشته باشند، اما در مورد چگونگی تفسیر این حقایق در رابطه با یکدیگر کاملاً مخالف باشند» (بیکر، 2006الف: 67). برای مثال، بیکر (2006الف: 67) به روایتهای ضد و نقیض در مورد جنگ خاورمیانه اشاره میکند و مینویسد: «یک روایت از جنگ خاورمیانه، آدمکشیهای اسرائیل را پاسخی به حملههای تروریستی فلسطینیها میداند، اما روایتی دیگر عملیات انتحاری فلسطینیها را نتیجۀ اجتنابناپذیر تروریسم دولت اسرائیل میداند که راه چارهای باقی نمیگذارد». بر این اساس، «حامیان این دو روایتِ رقیب شاید قبول داشته باشند که رویدادهای مجزایی رخ داده است و حتی ممکن است بر سر جزئیات این رویدادها (اینکه چه کسی چه کاری را در چه مکان و چه زمانی انجام داده) توافق داشته باشند، اما در مورد ارتباط رویدادها با یکدیگر و انگیزۀ بازیگران در هر مجموعه رویداد کاملاً با هم مخالف باشند». به طور کلی، هر روایتی طرح مشخصی از پیرنگسازی علّی دارد و همین طرح است که به عناصر مجزا و رویداهای آن اهمیت میبخشد» (بیکر، 2014: 169-168).
3-2-5. غرابت
هر روایت به رویداد یا شخص خاصی اشاره میکند، اما تنها در صورتی قابل درک است که در «گونۀ داستانیِ» آشنایی قرار بگیرد و تنها در این صورت است که میتواند معنایی فراتر از مفهوم ظاهریاش داشته باشد (بیکر، 170:2014). در واقع، این گونۀ داستانی به هر رویداد معنا میبخشد (بیکر 2006الف: 78) و به تفسیر ما از رویدادها و گفتمانها شکل میدهد (2006الف: 81). برای مثال، وقتی در سال 1993 قاضی دیوان عالی آمریکا، شرکتهای آمریکایی را به هیولای فرانکشتاین تشبیه میکند، قصد دارد با اشاره به گونۀ داستانیِ «هیولای خارج از کنترل» به مخاطبانش بفهماند که «دولتها، همان طور که فرانکشتاین هیولای خود را ساخت، شرکتهایشان را میسازند و این شرکتها وقتی ساخته میشوند، مثل هیولای فرانکشتاین به خالقان خود قدرت میدهند [چنین است در متن، جملۀ صحیح به این صورت است: بر خالقان خود چیره میشوند]» (باکان[46]، 2004، نقل از بیکر، 2006الف: 81) . بنابراین، «روایتها به رویدادها و اشخاص مشخصی اشاره میکنند، اما این کار را در چارچوب کلیترِ گونۀ داستانی انجام میدهند» (بیکر، 2006الف: 78) و این گونههای داستانی شامل «انواع شخصیتها و سناریوها هستند و تأثیر بسیاری بر ذهن ما دارند» (بیکر، 70:2014).
3-2-6. ژانرپذیری
ویژگی ژانرپذیری روایت به این معنا است که «اگر بخواهیم روایتی قابلفهم و موثر بسازیم، باید آن را در چارچوبهای تثبیتشدۀ روایی از جمله شعر، عریضه، داستان پلیسی، سرمقاله و چیزهایی از این دست قرار بدهیم» (بیکر، 2014: 170)؛ این چارچوبها «مدلهایی» در اختیار نویسنده و خواننده قرار میدهند که شیوۀ تفسیرِ رویدادهای انسانی را مشخص میکنند (برونر، 1991، نقل از بیکر، 2006الف: 85)، به عبارت دیگر، این چارچوبها معانی متعددی را تداعی میکنند (بیکر، 170:2014) و در نتیجه ما را تشویق میکنند ویژگیهای مشخصی را به هر تجربۀ روایی نسبت دهیم (بیکر، 2006الف: 86). برای مثال، «عریضه» ژانری است که در آن شخصِ خواهان، ضعیف تلقی میشود و شخصِ خوانده، حریفی قدرتمند، اما احتمالاً بیانصاف (بیکر، 170:2014). «شعر» نیز ژانری است برای بیان مضمونی غیرواقعی و در نتیجه انتظار میرود شعر بیانگر چیزی غیرواقعی باشد نه چیزی حقیقی (بیکر، 2006الف: 86).
3-2-7. هنجارپذیری
به اعتقاد برونر (1991، نقل از بیکر، 2014: 170) روایتی ارزش نقل شدن دارد که بتواند انتظارهای رایج و متعارف را زیرسوال ببرد و نقض کند. این حرف «به این معنا است که روایتها همگی باید به نوعی از «هنجارها» فاصله بگیرند، اما چنانچه بخواهیم روایتی قابل فهم بسازیم، «این انحراف و فاصله باید در چارچوب پیرنگهای هنجاربنیاد صورت بگیرد»» (بیکر، 2014: 170). بنابراین، هنچارپذیری؛ یعنی نقض انتظارات رایج در چارچوب پیرنگهای هنجاربنیاد به منظور از بین بردن مشروعیت آن انتظارها (بیکر، 2006الف: 98) و این پتانسیلی است که همه روایتها از آن برخوردارند (بیکر، 2006الف: 98)، پس جزء ویژگی تمام روایتها است (بیکر، 2014: 170).
بیکر در توضیح مفهوم هنجارپذیری به فیلم مستند جنین جنین[47] اشاره میکند که در سال 2002 پس از حملۀ اسرائیل به اردوگاه جنین واقع در کرانۀ باختری عرضه شد. این فیلم به زبان عربی است، اما به زبانهای مختلفی از جمله انگلیسی زیرنویسی شده است. بیکر بر نسخۀ انگلیسی این مستند که ظاهراً بیشتر برای مخاطب آمریکایی تهیه شده است، متمرکز میشود و به تحلیل ترجمۀ انگلیسی یکی از جملههای عربی آن میپردازد (نبیکر، 2007: 165-163). پیرمردی فلسطینی که از این حمله و بیتفاتی جهان نسبت به آن شوکه شده است، میگوید «چه بگویم، به خدا، به خدا خانهمان دیگر خانه نیست» (بیکر، 2007: 164). این جمله در زیرنویس انگلیسی به این صورت ترجمه شده است: «چه بگویم، حتی ویتنام هم به این بدی نبود» (بیکر، 2007: 164). به اعتقاد بیکر، این ترجمه در آنِ واحد دو کار انجام میدهد؛ از یک طرف خوانندۀ انگلیسی با دیدن کلمۀ ویتنام متوجه میشود که حادثۀ جنین برخلاف آنچه رسانههای انگلیسیزبان میگویند صرفاً یک درگیری مختصر نبوده و در واقع همچون جنگ ویتنام خشونت جنگی محسوب میشود (بیکر، 2007: 165-164) و از طرف دیگر، خوانندۀ آمریکایی که تابه حال آمریکا را در جنگ اسرائیل و فلسطین بیطرف میدانسته حالا نگاه متفاوتی به نقش این کشور در این منازعه پیدا میکند (مثلِ نقشی که آمریکا در جنگ ویتنام ایفا کرده است). پس این ترجمه، روایت بیطرفی آمریکا را زیرسوال میبرد و در عین حال این کار را در چارچوب پیرنگی هنجاربنیاد انجام میدهد (جنگ ویتنام برخلاف جنگ بین اسرائیل و فلسطین برای خوانندۀ آمریکایی ملموس است) (بیکر، 2006: 100-99).
3-2-8. انباشت روایی
منظور از ویژگی انباشت روایی این است که ما چگونه «داستانها را سرهمبندی میکنیم تا از آنها چیزی کلی بسازیم» (برونر، 1991، نقل از بیکر، 2014: 170). به بیان دیگر، انباشت روایی «فرآیندی است که طی آن داستانهای مختلف به هم وصل میشوند تا در طول زمان روایتهای بزرگتر و بزرگتری ساخته شود» (بیکر، 2014: 170). فرآیند سرهمبندی کردن داستان این امکان را فراهم میآورد که داستانهای متعدد در جاهای مختلف جهان بسته به موقعیت رواییِ راوی به ساخت روایتی مشخص کمک کنند (بیکر، 2014: 170). برای مثال، داستانهایی که دربارۀ اعمال خشونتآمیز در قسمتهای مختلف جهان ساخته میشود بسته به موقعیتِ راوی ممکن است یا به روایت تروریسم و افراطگرایی اسلامی منجر شود یا به روایت مقاومت در برابر تهاجم غرب (بیکر، 2014: 170).
بیکر علاوه بر ردهشناسی و ویژگیهای روایت دو عنصر دیگر، یعنی قاببندی و الگوی روایتشناختی را نیز در مدل تحلیلی خود معرفی میکند. در ادامه به شرح این دو عنصر پرداخته میشود.
3-3. قاببندی
به اعتقاد بیکر (2006الف: 105)، «مترجمان و مترجمان شفاهی در هر ترجمه با یک انتخابِ اخلاقیِ اساسی روبهرو میشوند: آیا باید ایدئولوژیهای موجود در روایت متن یا گفتار را بازآفرینی کنند یا از آنها دوری بجویند»؛ به عبارت دیگر، مترجمان یا میتوانند «از جایگاه روایی نویسنده یا سخنگو فاصله بگیرند» یا «با آن احساس همدلی کنند». بنابراین، مترجم فقط نقش دریافتکنندۀ منفعل کار ترجمه را ایفا نمیکند، بلکه مثل هر گروه دیگری در جامعه، مسئول متنها و گفتههایی است که تولید میکند. مترجم چه آگاهانه و چه غیرآگاهانه متنها و گفتههایی را ترجمه میکند و این متنها و گفتهها در ساختن [...] و به چالش کشیدن واقعیت اجتماعی نقش دارند (بیکر، 2006الف: 105). بیکر با توجه به همین فرض اساسی، مفهوم قاببندی را آنطور که در آثار گافمن و نوشتههای مربوط به جنبشهای اجتماعی بیان شده به کار میگیرد «تا ببیند مترجمان و مترجمان شفاهی چگونه با همکاری ناشران، ویراستاران و دیگر عوامل دخیل در این تعامل، جنبههایی از روایتهای موجود در متنها و گفتهها را تقویت، تضعیف یا تعدیل میکنند و با این کار چه نقشی در ساختن واقعیت اجتماعی ایفا میکنند» (بیکر، 2006الف: 5). آنطور که بیکر (2006الف: 106) میگوید «در بیشتر نوشتههای مربوط به جنبشهای اجتماعی، قاببندی نوعی فرآیند دلالتیِ فعالانه تلقی میشود و قابها به مثابه ساختارهای انتظار و اقداماتی راهبردیاند که آگاهانه اتخاذ میشوند تا جنبش یا موضعی مشخص را در چارچوبِ چشماندازی مشخص به نمایش بگذارند». بیکر به پیروی از این سنت علمی، قاببندی را «راهبردی فعالانه» برای اعمال عاملیت تعریف میکند «که از طریق آن میتوانیم آگاهانه در ساخت واقعیت ایفای نقش کنیم» (بیکر، 2006الف: 106).
بیکر (2007: 158) درخصوص «راهبردهای» قاببندی در ترجمه میگوید «فرآیند قاببندی (مجدد) عملاً میتواند از هر منبع زبانی و غیرزبانی استفاده کند تا برای خواننده یا شنونده یک موقعیت تفسیر فراهم کند». این منابع میتواند «شامل ابزارهای فرازبانشناختی مثل آهنگ جمله و فن چاپ، منابع دیداری مثل رنگ، تصویر و صفحهبندی و نیز ابزار زبانی مثل تبدیل زمان، اشاره، تغییر رمز و کاربرد حسنتعبیر باشد» (بیکر، 2007: 158). بیکر در ادامه مینویسد «کاربران زبان، از جمله مترجمان و مترجمان شفاهی همچنین میتوانند از ویژگیهای روایت (زمان/ مکانمندی، ارتباطمندی، تصرف گزینشی و پیرنگسازی علّی) بهره جویند تا متن یا گفتاری را برای مخاطبی مشخص قاببندی یا قاببندی مجدد کنند. آنها میتوانند با تغییر صورتبندیِ ویژگیهای روایت «بر دیدگاه روایی خواننده یا شنونده تاثیر بگذارند» (بیکر، 2006الف: 111). این فرآیند صورتبندیِ مجدد یا «داخل متن ترجمه شده» انجام میگیرد یا «اطراف آن» (بیکر، 158:2007).
در زیر نمونهای از قاببندی در فضای ترجمهای مطرح میشود تا خواننده به درک بهتری از این مفهوم برسد. از میان ابزار متفاوتی که برای قاببندی بهکار گرفته میشود، گفتار حاضر به شرح قاببندی از طریق تصرف گزینشی میپردازد.
3-3-1. قاببندی از طریق تصرف گزینشی
قاببندی از طریق تصرف گزینشی یا در داخل متنهای ترجمه شده یا در سطوح بالاتر از متن انجام میشود. قاببندی درونمتنی به الگوهای حذف و اضافه در متنهای ترجمه شده اشاره دارد که هدف از آنها تضعیف، تقویت یا بهبود جنبههایی از روایتهای موجود در متن مبدأ یا جنبههایی از روایتهای بزرگتری است که متن در آن جای گرفته است (بیکر، 2006الف: 114). برای مثال، متخصصانِ ترجمۀ ادبی مدتها به مطالعۀ الگوهای حذف ناشی از اعمال سانسور از جمله خودسانسوری، پرداختهاند (بیکر، 2006الف: 115). بیکر در تشریح این نوع تصرف گزینشی به بحث سانسور در ادبیات کودک اشاره میکند و از الگوهای آشنای حذف از جمله حذف مفاهیم جنسی و مذهبی که روایتهای رسمی رژیم فرانکو در اسپانیا را به چالش میکشید، سخن میگوید. قاببندی در سطوح بالاتر از متن به موضوع انتخاب یا عدم انتخاب متن، نویسنده، زبان یا فرهنگی برای ترجمه اشاره دارد. برای مثال، بیکر (2006الف: 114) میگوید «طبق قانون سانسور در آلمان نازی، تمام آثار ترجمه شده در حوزۀ ادبیات داستانی قبل از چاپ باید مجوز چاپ میگرفتهاندو یکی از مواردی که بررسی میشده پیشینۀ نژادی نویسنده بوده و هدف از این کار جلوگیری از چاپ آثار نویسندگان یهودی بوده است. رژیم نازی با استفاده از این الگوی گزینشی میتوانسته صدای روایی یهودیها را از جامعه پاک و روایتهای عمومی آلمان را از تأثیر آن حفظ کند» (بیکر، 2006الف: 114).
3-4. الگوی روایتشناختی
به اعتقاد بیکر (2006الف: 17)، «این مسأله که روایتها داستانهایی ساخته شدهاند و ما در آنها جای گرفتهایم باعث نمیشود نتوانیم نسبت به آنها موضعگیری کنیم». در واقع «ما باید نسبت به [...] روایتها موضعگیری کنیم تا بتوانیم در جهان عمل کنیم»، ما «باید دربارۀ صحت و اعتبار روایتهایی که زندگیمان را تحت تأثیر قرار میدهند قضاوت کنیم» (بیکر، 2006الف: 17). در نتیجه، بیکر در مدل تحلیلیاش از الگوی روایتشناختیِ والتر فیشر بهره میجوید و نشان میدهد «چگونه میتوانیم روایتها را ارزیابی کنیم تا مشخص شود آیا باید باورشان کنیم یا از کسانی که باورشان دارند، فاصله بگیریم یا حتی آنها را فعالانه به چالش بکشیم» (2006الف: 141). این ارزیابی بر مبنای دیدگاه روایی افراد صورت میگیرد، پس نتیجۀ آن میتواند از فردی به فرد دیگر متفاوت باشد (بیکر، 2006الف: 141). در اینجا فقط یکی از عناصر مدل والتر فیشر، یعنی مفهوم انسجام ساختاری با ذکر مثال توضیح داده میشود:
3-4-1. انسجام ساختاری
به گفتۀ بیکر (2006الف: 144)، انسجام ساختاری به هماهنگی درونی هر روایت مربوط میشود؛ به اینکه آیا روایت، خواه در فرم، خواه در استدلال (فیشر، 1997، نقل از بیکر، 2006الف: 144) در خود تناقض دارد یا نه. برای مثال، بیکر (2006الف: 144) به نتیجۀ تحقیقاتی اشاره میکند که لرد باتلر[48] دربارۀ عوامل منجر به حمله به عراق در سال 2003 انجام داده است. لرد باتلر اذعان میکند «اطلاعاتی که جنگ براساس آن آغاز شد بیش از حد اغراقآمیز بوده است» اما این طور نتیجهگیری میکند که «هیچ کس در این وضع مقصر نیست» (بیکر، 2006الف: 144). بیکر میگوید «پذیرفتن این مسأله که اطلاعات منجر به آغاز جنگ بیش از حد اغراقآمیز بوده با این نتیجهگیری که هیچکس در این وضع مقصر نیست سازگاری ندارد». بنابراین، در اینجا روایت باتلر انسجام ساختاری ندارد و از این رو «نمیتوانیم روایت او را باور کنیم» (2006الف: 144).
4. ظرفیتهای پژوهشی نظریۀ روایت
گفتار حاضر پس از شرح مدل تحلیلی بیکر به توصیفِ ظرفیتهای پژوهشی آن میپردازد؛ برای این کار ابتدا برخی از پژوهشهای بیکر در چارچوب نظریۀ روایت را توصیف میکند و سپس توضیح میدهد که چگونه میتوان براساس این پژوهشها تحقیقات بیشتری انجام داد.
4-1. روایتها در ترجمه و روایتهای ترجمه[49] (بیکر، 2005)
ییکر (2005) یکی از روایتهای مفهومی حاکم بر گفتمانهای حرفهای ترجمه را زیرسوال میبرد؛ روایتی که براساس آن ترجمه با میسر ساختن امکان گفتوگو و تبادل نظر بین فرهنگها باعث ایجاد صلح و تساهل و تفاهم بین آنها میشود (بیکر، 2005: 4). در این روایت، مترجم «واسطهای صادق» و ترجمه «عامل ایجاد خوبی» و «ابزاری برای برقراری رابطه بین فرهنگهای مختلف» تلقی میشود و «ازاینرو [...] به اعضای این فرهنگها کمک میکند بهتر یکدیگر را درک کنند» (بیکر، 2005: 9). در نتیجه، مفاهیم «گفتوگو، تبادل نظر، درک و البته دانش به لحاظ اخلاقی بار «مثبت» دارند و بدون هیچ مشکلی به عدالت، صلح، تساهل و پیشرفت میانجامند» (بیکر، 2005: 9). به عبارت دیگر، ترجمه «پل» است و مترجم «سازندۀ پل» و این پل «همیشه بار مثبت دارد» و «همیشه برای مقاصد خوب (اخلاقی) ساخته میشود» (بیکر، 2005: 9).
بیکر روایتِ «پل» و «سازندۀ پل» را غیرواقعی و کورکورانه میداند و معتقد است چنین روایتی واقعیتهای موجود در زمینۀ تعارضهای سیاسی و نقش پیچیدۀ مترجمان را در آن پنهان میکند (بیکر، 2005: 10). بله، پلها «به ما این امکان را میدهند که از رویشان عبور کنیم و با اعضای فرهنگی متفاوت ارتباط مثبت برقرار کنیم، اما در عین حال نیروهای مهاجم را نیز قادر میسازند که از رویشان بگذرند و کل جمعیت را بکشند و مثله و نابود کنند» (بیکر، 2005: 9). بنابراین، مترجمان باید این حقیقت را بپذیرند که در تقویت و انتشار هر نوع روایت و گفتمان، نه لزوماً فقط روایتها و گفتمانهای مثبت، نقش دارند. بیکر در تشریح نقش مترجمها در بافت تعارضهای سیاسی به سازمان ممری (موسسۀ تحقیقات رسانههای خاورمیانه) اشاره میکند و توضیح میدهد که تیم مترجمان ممری چگونه با ابزارهای روایی خاص خود از طریق ترجمه دربارۀ فرهنگهای دیگر، روایتهای منفی میسازند و به تعارضهای سیاسی دامن میزنند.
با توجه به مقالۀ روایتها در ترجمه و روایتهای ترجمه (بیکر، 2005) پژوهشهای زیر در این حوزه پیشنهاد میشود:
1- پژوهشگران میتوانند به پیروی از بیکر نمونههای دیگری از نقشهای منفی مترجمان را در تعارضهای سیاسی معرفی کنند تا روایت «پل» و «پلساز» را زیر سوال ببرند. مثلاً میتوانند به روایتهای مختلف مترجمانِ سازمان ممری یا سازمانهای شبیه آن (از جمله Watching America) اشاره کنند تا مشخص شود پلی که مترجمان بین دو فرهنگ میسازند لزوماً همیشه بار مثبت ندارد و میتواند به جنگ دامن بزند.
2- بیکر (2005) فقط به یکی از استعارههای موجود (استعارۀ پل و پلساز) در دنیای ترجمه که برای ترجمه نقش مثبت قائلاند، میپردازد. در دنیای ترجمه، استعارههای دیگری نیز وجود دارد که اساساً نقش ترجمه و مترجم را مثبت ارزیابی میکنند.
پژوهشگران میتوانند در چارچوب نظریۀ روایت بیکر این استعارههای دیگر را بررسی کنند و ببیند آیا میتوانند مثال نقضی برای هر یک در دنیای ترجمه بیابند. مقالۀ حاضر یکی از این استعارهها را پیشنهاد میکند: تن[50] در مقالهاش با عنوان «هویت مترجم به روایتِ استعاره»[51] استعارههای مختلفی برای نقش مترجم معرفی میکند. او در یکی از این استعارهها، مترجم را دلال ازدواج میداند: «مترجم دلال یا واسطهای است که وظیفه دارد به مردم کمک کند با ادبیات خارجی آشنا شوند و ترغیبشان کند به ادبیات خارجی عشق بورزند» (2012: 21). آیا این روایت مفهومی از ترجمه و مترجم همیشه صحت دارد؟ آیا مترجمان هیچگاه از ترجمۀ ادبیات برای مقاصد منفی استفاده نمیکنند؟ آیا میتوان نمونههایی از ترجمۀ ادبیات پیدا کرد که هدف از آن ایجاد آشنایی فرهنگها و عشقورزی به یکدیگر نباشد؟ به طور کلی، آیا میتوان استعارۀ دلال ازدواج را در چارچوب نظریۀ روایت، زیرسوال برد؟
4-2. ترجمه و عملگرایی[52] (بیکر، 2006ب)
بیکر (2006ب) بر گروههایی از مترجمان و مترجمان شفاهی متمرکز میشود که «فعالانه در برنامههای اجتماعی و سیاسی ایفای نقش میکنند» و «آشکارا روایتهای غالب زمانه را به چالش میکشند» (2006ب: 462). او با استفاده از مفهوم روایت در علوم اجتماعی، ابتدا توضیح میدهد که «اعضای این گروهها به روایتهای مشخصی باور دارند و همین روایتها آنها را گردهم میآورد» (2006ب: 463). سپس میگوید «نظریۀ روایت به ما این امکان را میدهد که این گروهها و کارشان را دستکم از دو منظر بررسی کنیم» (2006ب: 475)؛ اولاً «میتوان انواع روایتهایی را که چنین گروههایی میسازند بررسی کرد و دید آنها چگونه بر این روایتها، با انتخاب مطالب ترجمهای و شیوههای ترجمه، تأثیر میگذارند» (بیکر، 2006ب: 76-475). ثانیاً «میتوان با استفاده از الگوی روایتشناختیِ فیشر مثلاً انسجام روایتهای این گروهها را بررسی کرد» (بیکر، 2006ب: 477). بنابراین بیکر در این مقاله بر پرسشهایی از این دست متمرکز میشود؛ اعضای این گروهها چه متنهایی برای ترجمه انتخاب میکنند؟ آیا روایتهایی را که به شدت با آن مخالفاند در قابی متفاوت قرار میدهند و تضعیفشان میکنند؟ آیا برای اینکه بتوانند به تفسیر مخاطبانشان از روایتها جهت بدهند، متن را دستکاری میکنند (مثلاً چیزی را از متن حذف یا به آن اضافه میکنند) یا از پیرامتنها استفاده میکنند؟ آیا روایتهایی که میسازند از انسجام ساختاری یا دیگر انواع انسجام برخوردارند؟ آیا به گروههای ضعیف و در حاشیه کمک میکنند تا صدای رواییشان را به گوش برسانند؟
با توجه به مقالۀ ترجمه و عملگرایی (بیکر، 2006ب) دو پیشنهاد تحقیق زیر
مطرح میشود:
1- پژوهشگران میتوانند کار چنین گروههایی را از دو جهت بررسی کنند؛ اولاً این گروهها چه متنهایی برای ترجمه انتخاب میکنند و با این انتخابها چه روایتهایی میسازند. ثانیاً برای تقویت و تضعیف روایتها چگونه دست به قاببندی میزنند؟ گروههای زیر برای چنین پژوهشهایی مناسباند:
1- Translators for Peace
2- Babels
3- Translators and Interpreters Peace Network
4- ECOS
5- Translators without Borders
2- به پیروی از بیکر میتوان روایتهایی را که این گروهها میسازند از منظر الگوی روایتشناختی بررسی کرد تا مثلاً مشخص شود آیا این روایتها انسجام درونی دارند و در نتیجه میتوانند به هدف نهایی خود؛ یعنی مبارزه با روایتهای غالب زمانه دست یابند. مثلاً میتوان دید آیا روایتهایی که گروه مترجمان بدون مرز میسازد از انسجام ساختاری برخوردار است یا نه. بیکر خود با بررسی کار گروه مترجمان بدون مرز به این نتیجه میرسد که روایت آنها فاقد انسجام ساختاری است، زیرا این گروه که برای ارگانهای حقوق بشری مثل پزشکان بدون مرز به صورت رایگان و با اهداف انساندوستانه ترجمه میکند از شرکت یوروتکست[53] که شرکتی تجاری در امر ترجمه است، منشعب شده است. به دلیل وجود پیوندهای متعدد در وبسایتهای هر یک از این دو گروه به دیگری، مرز بین فعالیتها و اهداف تجاری و انساندوستانه مخدوش میشود به نحوی که هر عمل انساندوستانه با اهداف تجاری نیز پیوند میخورد (بیکر، 2006ب: 478-477).
4-3. قاببندی مجددِ برخوردها در ترجمه[54] (بیکر، 2007)
قاببندی مجدد برخوردها در ترجمه (بیکر، 2007) با استفاده از مفهوم قاببندی به بررسی روشهایی میپردازد که مترجمان و مترجمان شفاهی روایتهای موجود در متن یا گفتار اصلی را تقویت، تضعیف یا تعدیل میکنند (بیکر، 2007: 151). بیکر در این مقاله توضیح میدهد که چگونه میتوان در داخل و اطراف متن عمل قاببندی را انجام داد (2007: 151) و چند نمونه از راهبردهای قاببندی در اطراف متن و درون متن را معرفی میکند.
بیکر در توضیح قاببندی در اطراف متن به سازمانهای نومحافظهکاری چون «ممری» و «واچینگ اِمِریکا» اشاره میکند. تخصص این سازمانها انتشار ترجمۀ متنهایی منتخب برای ساختن روایتهایی مشخص است. او میگوید این سازمانها بیشتر در اطراف متن دست به قاببندی میزنند. برای مثال، با استفاده از تصرف گزینشی، جهان عرب را افراطی و خطرناک جلوه میدهند و برای این کار از بین متنهای مختلفی که کشورهای عرب را به تصویر میکشند صرفاً بدترین نمونههای ممکن را برای ترجمه انتخاب میکنند (2007: 158). قاببندی در این سازمانها از راه تصویر و ویدئو نیز صورت میگیرد. برای مثال، سازمان «واچینگ امریکا» در ترجمۀ متنهای عربی به انگلیسی تصاویری در متن ترجمه شده قرار میدهد و شرحی زیرشان مینویسد تا آنطور که میخواهد روایتهای ترجمهای را قاببندی کند (2007: 159) یا در کنار ترجمههایش، لینک ویدئوکلیپی نیز قرار میدهد تا به تفسیر ما از متن ترجمه شده جهت مشخصی بدهد (بیکر، 2007: 159). علاوه بر این راهبردها، از پیرامتنها (تصویر روی جلد کتاب، معرفی روی جلد کتاب، مقدمه، پیشگفتار و پانویس) نیز میتوان برای قاببندی بهرۀ بسیار برد (بیکر، 2007: 160). برای مثال، بیکر به دو ترجمۀ عربی از کتاب برخورد تمدنها و بازسازی نظم جهانی نوشتۀ ساموئل هانتینگتون اشاره میکند و مینویسد هر دو ترجمه، مقدمههای مفصلی دارند و مترجمان از طریق این مقدمهها، هانتیگتون و نظریهاش را زیر سوال میبرند (2007: 161).
مثالهایی که بیکر برای قاببندی درونمتنی میآورد از فیلم مستندی است با عنوان جِنین جِنین که در سال 2002 پس از حملۀ اسرائیل به اردوگاه جنین در کرانۀ باختری عرضه شد. بیکر نسخۀ انگلیسی این مستند را که ظاهراً بیشتر برای مخاطب آمریکایی تهیه شده است، بررسی میکند. یکی از واژههای پرتکرار در زیرنویسها واژۀ «شهید» است. بیکر میگوید معادل معیار این واژه در زبان انگلیسی کلمۀ Martyr است، اما در زیرنویس انگلیسیِ این مستند، هر بار که مصاحبهشوندگانِ فلسطینی از واژۀ شهید استفاده میکنند، معادلهای دیگری همچون Victim (قربانی) و Killed (کشته) به کار میرود (2007: 166). او میگوید این کار دو دلیل دارد؛ اول اینکه «واژۀ شهید از نظر معنایی با واژۀ Martyr به طور کامل همخوانی ندارد»؛ یعنی «در زبان عربی، شهید عموماً به فردی اطلاق میشود که مخصوصاً در جنگ به صورتی خشونتآمیز کشته میشود، خواه داوطلبانه در این جنگ شرکت کرده باشد، خواه غیرداوطلبانه و بدون در نظر گرفتن دین و مذهبش». بنابراین، واژۀ شهید آن بار معناییِ ستیزهجویی و افراطگرایی را که واژۀ Martyr در زبان انگلیسی هنگام اشاره به جهان عرب و اسلام پیدا کرده است در خود ندارد (بیکر، 2007: 165). علاوه بر این، واژۀ Martyr در چنین فضایی بلافاصله بنیادگرایی اسلامی را به ذهن میآورد و کاربرد پیدرپی آن آب به آسیاب کسانی میریزد که جنگ خاورمیانه را نبردی مذهبی میدانند (بیکر، 2007: 166-165) بنابراین، بیکر میگوید انتخاب معادلی مثل Victim یا Killed در نسخۀ انگلیسی به جای واژۀ Martyr روایتی غیرمذهبی از جهان عرب و فلسطین به دست میدهد.
براساس این مقاله، میتوان پژوهشهای مشابهی در مطالعات ترجمه انجام داد:
1- پژوهشگران میتوانند بر سازمانهایی مانند ممری متمرکز شوند و روایتهای آنها و نیز راهبردهای قاببندیشان را بررسی کنند. مثلاً میتوان بررسی کرد چنین سازمانی از طریق انتخابهای ترجمهای یا دیگر ابزارهای قاببندی چه روایتهایی از موضوعهایی مثل برجام، جنگ یمن یا برخورد فلسطینیان و اسرائیلیها میسازند.
2- همچنین میتوان راهبردهای قاببندی درونمتنی و برونمتنی را در دیگر حوزهها، مثلاً ادبیات یا ادبیات کودک، بررسی کرد تا مشخص شود این راهبردها چگونه روایتهای موجود در متنهای اصلی را تقویت یا تضعیف میکنند. مثلاً تغییر طرح جلد کتابهای کودک ممکن است ابزاری برای قاببندی مجدد اثر ترجمه شده و ساختن روایتی متفاوت با روایت متن مبدأ باشد. تغییر لباسهای کودکان در نقاشیها و جلد کتابهای ترجمه شده یا حذف تصویر سگ در کتابهای کودک تلاشی است برای هماهنگ کردن اثر ترجمه شده با روایتهای عمومی حاکم بر کشور.
نتیجهگیری
با توجه به اطلاعاتی که در این مقاله در اختیار خوانندگان قرار گرفت، انتظار میرود پژوهشگران بتوانند با تکیه بر عناصر متعدد مدلِ بیکر (ردهبندی روایت، ویژگیهای روایی، قاببندی و الگوی روایتشناختی) و با استفاده از مفهوم روایتِ جامعهشناختی، پژوهشهای بیشتری انجام داده و اطلاعات بیشتری دربارۀ نقش ترجمه و مترجم در ساخت روایتها و درنتیجه در ساخت جهان اجتماعی در اختیار مخاطبانشان بگذارند. در این پژوهشها میتوان بر بررسی مواردی از این دست متمرکز شد: استعارههای موجود دربارۀ ترجمه، مفاهیم مطرح در تاریخ ترجمه، روایتسازی سازمانها و نهادها با استفاده از ترجمه، روایت فرد مترجم و مقاومت او در برابر روایتهای عمومی و فراروایتها، نقش مترجمان در روایتسازی، شیوههای قاببندی در کار مترجمان، خبرگزاریها، ناشران، وبسایتها و سازمانها و چگونگی روایتسازی با استفاده از این قابها و انسجام روایتهای گروههای فعال در زمینۀ ترجمه.
دادههای لازم برای انجام چنین پژوهشهایی را میتوان از منابع متعدد جمعآوری کرد؛ از جمله: 1- متنها (مانند متن اخبار سیاسی، متون حوزۀ ادبیات و ادبیات کودک و متنهای سیاسی-اجتماعی)، 2- پیرامتنها (شامل پانویسها، مقدمۀ مترجم، جلد کتابها و مصاحبههای مترجمان)، 3- خبرگزاریها، وبسایتهای خبری، روزنامهها، کانالهای شبکههای اجتماعی و 4- تصاویر، ویدئوها و پیوندها.
[12]. Translation and Conflict
[15]. MEMRI (The Middle East Media Research Institute)
[17]. German Democratic Republic (GDR)
[22]. Ontological Narrative
[24]. Conceptual Narrative
[26]. Selective appropriation
[40]. The History of British India
[41]. The clash of Civilizations and the Remaking of World Order
[49]. Narratives in and of Translation
[51]. The Translator’s Identity as Perceived Through Metaphors
[52]. Translation and Activism
[54]. Reframing Conflict in Translation