- مقدمه
از مهمترین عوامل شکلگیری معنا در متن، روابط جانشینی و همنشینی کلمات است. سوسور[1] با رویکردی جدید و ساختارگرایانه به زبان، توجه خود را از کلمه به عبارت معطوف ساخت و این رویکرد او به انقلابی بزرگ در زبانشناسی انجامید. بخشی از نظریات نوین سوسور به دو محور جانشینی و همنشینی مربوط میشود. یکی از تقابلهای دوگانه میان نشانهها، تقابل دو نوع رابطه بنیادین؛ یعنی رابطۀ همنشینی و رابطۀ جانشینی یا همان «متداعی» در زبان است. به بیان دیگر، معنا از تفاوت میان دالها حاصل میشود که خود بر دو نوع است: تفاوت ناشی از همسازگی که به آن همنشینی نیز گفته میشود و دیگری، تفاوت حاصل از محور جانشینی.
رابطۀ جانشینی، علت انتخاب یک کلمه برای یک عبارت و رابطۀ همنشینی، علت ایجاد ترتیبی خاص برای چینش کلمات در عبارت را بررسی میکند.از این رو، رابطۀ جانشینی وارد لایههای عمیق زبان میشود و نیاز به قیاس و تطبیق را ایجاد میکند، چراکه باید یک کلمه و مترادفات آن را در متون متعدد بررسی کرد.
رابطۀ جانشینی بر روابط میانمتنی و بینامتنی استوار است. در این رابطه متنها همواره با یکدیگر در حال تعامل هستند (استخریان حقیقی و احسنت، 1398: 15). چندلر[2] روابط جانشینی را در سه لایۀ متضاد، قیاسی، و تطبیقی و روابط همنشینی را در سه لایۀ توالی، مکانی و مفهومی بررسی میکند (سجودی، 1398: 52).
پس از سوسور، ساختارگرایانی که دربارۀ ترجمه نظریهپردازی کردهاند از جمله کتفورد[3] و نایدا[4] به ترجمهپذیری متن اعتقاد داشتهاند، چراکه معتقدند آنچه سوسور بنا نهاده قوانینی کلی است که منطبق بر اصل نظام زبانی است و از این رو، روابط جانشینی و همنشینی که در یک زبان وجود دارد، قابل انتقال به زبانی دیگر نیز هست.
سوسور به طور خاص و ساختارگرایی به طور عام، دیدگاهی همراستا با ترجمهپذیری دارد «چراکه اگر زبانهای طبیعی همه در سطحی به نام لانگ با هم مشترک هستند، این همان جایی است که ترجمه در آن ممکن است و بنابراین هر چیزی را که به زبانی بیان شود، میتوان به زبانی دیگر هم بیان کرد و این یعنی عین ترجمه پذیری» (موسوی رضوی، 1397: 562).
مقالۀ حاضر با توجه به محورهای جانشینی و همنشینی در نظریۀ سوسور به تحلیل تطبیقی ترجمۀ واژۀ «صهر» در سورۀ فرقان پرداخته و وجوه معنایی، مترادفها و مفاهیم مرتبط با این واژه را تبیین کرده است.
این واژه در قرآن به همین شکل تنها یک بار بهکار رفته است:
﴿وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا وَکَانَ رَبُّکَ قَدِیرًا﴾[5]
و یک بار هم در معنایی دیگر و به شکلی دیگر:
﴿یُصْهَرُ بِهِ مَا فِی بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ﴾[6]
که با توجه به اختلاف معنایی این دو کلمه به نظر نمیرسد از یک ریشه باشند.
ضرورت پژوهش حاضر از آن روست که با نگاهی ساختارگرایانه و با دقت در دو محور جانشینی و همنشینی تلاش دارد به بررسی و تطبیق ترجمههای یکی از واژگان مورد مناقشه در قرآن کریم بپردازد. در همین راستا به دنبال پاسخگویی به سؤالات زیر است:
- سطوح و لایههای معنایی مختلف واژۀ «صهر» در قرآن کریم چگونه شکل میگیرد؟
- مفهوم «صهر» در کاربرد قرآنی آن بر محور جانشینی با کدام واژگان مترادف است و هرکدام از این مترادفها چه تغییری در معنای آیه ایجاد میکنند؟
- پیشینۀ پژوهش
در باب معناشناسی واژگان قرآنی مقالات متعددی نگاشته شده است که در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود.
اکبری و کبیری (1397) در مقالهای با عنوان «معناشناسی واژه مکر در قرآن کریم» به تبیین آیات مرتبط با این واژه پرداخته و به این نتیجه رسیدهاند که این اصطلاح در قرآن هم دربارۀ کارهای خیر و هم کارهای شر بهکار رفته است و مترادفاتی چون خدعه، کید، غرور، ختر و غدر دارد.
از جمله مقالاتی که به مبحث جانشینی و همنشینی پرداختهاند، میتوان به مقالۀ ظفری و همکاران (1396) با عنوان «مؤلفههای معنایی واژۀ «نزول» با تکیه بر دو محور همنشینی و جانشینی» اشاره کرد. ایشان به بررسی کاربردهای این واژه و مشتقات و نیز مترادفات آن پرداختهاند و به این نتیجه رسیدهاند که این واژه بر اثر همنشینی با مفاهیم دیگر، گستردگی معنایی یافته است.
وفایی و علی نوری (1389) در پژوهشی با عنوان «تناسب هنری در دو محور همنشینی و جانشینی شعر قیصر امینپور» به بررسی اشعار این شاعر پرداخته و به این نتیجه رسیدهاند که امینپور انتخاب واژگان را در محور جانشینی به گونهای سنجیده انجام میدهد تا در ترکیب با دیگر اجزای کلام در محور همنشینی بیشترین تناسب معنایی و لفظی را ایجاد کند.
پرمهر یابنده و همکاران (1401) در پژوهشی با عنوان «تحلیل نشانه شناختی مجموعه پوسترهای جشنواره هنر مقاومت با تکیه بر دو محور جانشینی و همنشینی نشانهها» به بررسی تحلیلی- مفهومی این پوسترها پرداخته و به این نتیجه رسیدهاند که در تمامی آثار، زمانی که یک نشانه دیداری به شکل استعاری بیان مفهومی انقلاب و ایران را برعهده دارد، درک معنای نشانه بر محور جانشینی رخ میدهد و چیدمان نشانههای نوشتاری در کنار دیداری بر پایه محور همنشینی است.
همچنین موسوی رضوی (1397) در مقالهای تحت عنوان «شرح چیستی ساختارگرایی با اتکا به آرای سوسور، لوی استراوس[7] و پراپ[8] و واکاوی رد پای تفکر ساختارگرا در نظریههای معاصر ترجمه» به بررسی آرای ساختارگرایان در باب ترجمهپذیری یا ترجمهناپذیری متن پرداخته و چنین نتیجه گرفته که ساختارگرایی به ترجمهپذیری متن معتقد است.
با بررسی پژوهشهای مرتبط با موضوع مقاله حاضر مشخص شد که هنوز پژوهشی با این موضوع صورت نگرفته و از این رو در آن نوآوری وجود دارد.
- مبانی نظری
3-1. معناشناسی در روابط جانشینی و همنشینی
روابط جانشینی و همنشینی که در دانش معناشناسی نیز مورد توجه قرار میگیرند از نشانههای زبانی هستند است که به ترکیب واژگان در کلام مربوط میشوند. «محور همنشینی (مجاورت)، همان محور افقی کلام است که اجزای آن در کنار هم قرار میگیرند و عبارت به صورت خطی یا افقی مورد بررسی قرار میگیرد و به دامنۀ معانی میافزاید؛ ولی در محور جانشینی (مشابهت)، عبارت به صورت عمودی در نظر گرفته میشود، به گونهای که اگر واژه در عبارت قرار گیرد، واژگان مرتبط با آن نمیتوانند در کنار آن واقع شوند و باعث چندمعنایی میشود» (احمدی، 1388: 33).
رابطۀ جانشینی رابطه بین اجزائی است که بر یک محور عمودی قرار گرفته و همدیگر را نفی و طرد میکنند. به سخن دیگر، «رابطه واحدهایی است که به جای هم میآیند و معنی جمله را تغییر میدهند» (باقری، 1378: 53). «واژههایی که در نظام زبان بر محور جانشینی با یکدیگر در یک میدان معنایی قرار میگیرند، از طریق فرآیند استعاره یا ترادف بر اساس تشابه معنایی شناسایی میشوند» (اشرفی و فردوسی، 1389: 5).
فردینان دو سوسور معتقد است که روابط همنشینی عبارت است از پیوندهای حاضر میان واژهها؛ یعنی واژهها جزئی از یک زنجیرۀ حقیقی هستند که تعداد عناصر تشکیلدهنده این زنجیره محدود بوده و رابطۀ میان آنها خطی است. علاوه بر این، الگوهای جانشینی، واژه را غیاباً به یکدیگر پیوند میدهند، زیرا آنها در واقع به صورت زبانی به نظام بالقوهای تعلق دارند که با هر کابرد زبان در حافظه وجود دارد (سوسور، 1380: 176-177).
«هر دو محور همانند تار و پود کلام هستند که برای بافت آن باید در هماهنگی کامل با یکدیگر بهکار گرفته شوند. هر انتخابی باید بتواند در محور همنشینی با دیگر اجزا قابل ترکیب باشد؛ به طوری که میتوان گفت بافت کلام و معنای مورد نظر از آن از فرآیند انتخاب و ترکیب با هم است که حاصل میشود» (وفایی و علی نوری، 1389: 101).
نمودار 1: نمودار معنی
|
محور جانشینی
|
محور همنشینی
|
|
واژههایی که در نظام زبان بر محور جانشینی با یکدیگر در یک میدان معنایی قرار میگیرند از طریق فرآیند استعاره یا ترادف بر اساس تشابه معنایی شناسایی میشوند؛ پس جانشین کردن واژهای به جای واژۀ دیگر از باب علاقه مشابهت است که از طریق استعاره انجام میشود و به صورت مستقیم و با اطمینان نمیتوان واژهای را جایگزین واژهای دیگر از قرآن قرار داد؛ از این رو، واژههایی که با «صهر» در محور جانشینی قرار میگیرند از باب معنا نزدیک به آن هستند و به این شکل با عاریه گرفتن کلمات جانشینی شکل میگیرد.
«برای بیان یک جمله، گویی کلمات پشت سر هم بر خطی قرار میگیرند. این خط که اصطلاحاً مفهوم زنجیرۀ گفتار یا رشتۀ سخن را به خوبی روشن میکند، محور همنشینی نامیده میشود. رابطۀ کلمات که بر این محور قرار میگیرند و مکمل یکدیگرند، رابطۀ همنشینی است» (باقری، 1379: 51). «کلمات و واحدهای همنشین آنهایی هستند که انتقال معنا میان آنها صورت میپذیرد؛ یعنی در اثر انتقال معنای یک واحد، مفهوم واحد مجاور خود را دربر میگیرد» (صفوی، 1380: ۲۴۵-۲۴۶). در نتیجه دست یافتن به مجموعۀ معنایی یک واژه بدون در نظر گرفتن همنشینهای آن امکانپذیر نیست و هر کدام از کلمات همنشین بخشی از معنای واژۀ مورد نظر را در خود جای دادهاند.
3-2. واژۀ «صهر» در لغت و اصطلاح
واژۀ «صهر» از نظر لغتشناسان به معنی داماد یا شوهر دختر و شوهر خواهر است و بر قرابت و خویشاوندی دلالت دارد. به عبارت دیگر، به هریک از نزدیکان محرم زن گویند. «در فرهنگنامههای قرآنی که برابر نهادههای گوناگون یک واژه را از ترجمههای کهن پارسی، گرد آورده است برای واژۀ صهر، این برابر نهادهها ذکر شده است: فجعله نسبا و صهرْا: خویشی، خویش، داماد شو و داماد، خُسَر (خسوره، پدرزن و مادرزن، پدر شوهر و مادرشوهر)، پیوند، پیوستگی، زناشویی خویش از داماد» (خسروانی، ۱۳۷۷، جلد ۳ و فرهنگ معین، 1382: 421). به گفته محمود الصافی «صهر» اسمی است که بر وزن فعل با کسره فاء و سکون هاء است و معنی نزدیکی و قرابت میدهد (الصافی، 1418، جلد 19: 31). در الغریب المصنف این واژه «خویشاوندان و نزدیکان شامل برادر شوهر، مادرشوهر و پدرشوهر» معنی شده است (ابو عبیده، بیتا، جلد 1: 129). از خلیل فراهیدی و راغب اصفهانی «صهر» را برادرشوهر گفتهاند (فراهیدی، بیتا، جلد 3: 412 و راغب، بیتا: 494). زمخشری در اساس البلاغه «صهر» را داماد دانسته که شخصی (زنی) را به عقد خود در میآورد (زمخشری، بیتا: 3728). ابن عثیمین لفظ «صهر» را به معنای بستگان سببی بیان کرده (ابن عثیمین، بیتا: 364) و «نسبا و صهرا» را زوجیت و آن را از دلائل وصلت میان مردم معرفی کرده است. او اعتقاد دارد «با وصلت تولد شکل میگیرد که نسبی است و با ازدواج نکاح صورت میگیرد که این عمل مصاهره است» (ابن عثیمین، بی تا: 224).
از بررسی کتب لغت و تفاسیر چنین برمیآید که «ریشۀ دو واژۀ «صهر» و «یُصهر» با هم تفاوت نداشته باشد، اما در معنا واژۀ «صهر» خویشاوندان و نزدیکان و واژۀ «یُصهر» را ذوب کردن و گداختن ذکر کردهاند» (معلوف، 1384، جلد 1: 962). در کتاب تکملة الأصناف به نقل از امام علی(ع) آمده است: «وقال علی بن ابی طالب رضی الله عنه: محمد النبی اخی و صهری و حمزه سید الشهدا عمی» (ادیب الکرمینی، 1385، جلد 1: 393) و چون به طور کلی در کتب لغت و تفسیرها «صهر» را خویشاوندی معنا کردهاند از توضیحات و کسانی چون قُرطبی، زجاج، ضحّاک، زمخشری، ابن سیرین و دیگران برمیآید که این کلمه «در معنایِ عامّ خود بر پیوند سببی (قرابه النکاح-قرابه الرضاع) دلالت دارد و در معنای خاص «داماد» منظور نظر است که بدان به آن پرداخته شده است (برازش، جلد ۱۰: ۴۴۶؛ مجلسی، جلد ۴۳: ۱۱۹؛ فتال نیشابوری، جلد 1: ۱۴۷؛ اربلی، جلد 1: ۳۴۸؛ شیخ صدوق: ۵۸).
از لحاظ صفات حروف، حرف صاد در زمرۀ صفات اصلی استعلاء، اصمات، اطباق، رخوت و همس و صفت فرعی صفیر قرار دارد و چون این حرف جزء حروف متوسط بین شدت و رخوت است با «ج» که دارای صفت جهر است و قوت کمتری از صدا هنگام خروج دارد با «ص» در یک ردیف تلفظی قرار میگیرد (خرمشاهی، 1374). علاوه بر این، گاهی حرف «چ» از واژههای غیرعربی هنگام تعریب به «ص» یا «ج» تبدیل میشود؛ واژههایی چون «صین/ چین»، «صقر/ چرغ» (رومی Sacer) و «آلتونچی/ آلتونجی»؛ در این صورت یک احتمال این است که این واژه معرب از واژۀ «چهر» باشد. البته چهر در تعریب میتواند هم به «جهر» و هم به «صهر» تبدیل شود. باید گفت حتی همین وجه و معنی نیز از واژۀ «چیثره» برمیآید. از برابر نهادههای فرهنگ پهلوی (فرهوشی، 1381/چ ذیل چیهر) معادلهای زیر به دست میآید:
- چیهر /Cihr: چهر، سرشت، خوی، طبع، صورت، چهره، عالمت و نشان، آشکار، روشن، معلوم و بدیهی
- چیهر /Cihr: تخم، دانه، بذر؛ نژاد، تخمه، طبع، گوهر
- چیهران اومند Cihranomand: اصل و نسب دار، اصیل.
در اوستا، منوش چیثر (منوچهر) به معنای از نژاد و پشت منوش است (پور داود، 1382: 250) و برخی منوچهر را مینوچهر به معنای آسمان، آسمانی و الهی دانستهاند. با این استدلال به نظر میرسد واژۀ «صهر» از زبانهای غیر عربی آمده باشد. به این ترتیب ظن فارسی بودن این کلمه تقویت میشود؛ یعنی واژۀ «صهر» واژهای دخیل است که از فارسی وارد عربی شده و از جمله معانی آن اصل و نسب و تخمه و نژاد است.
3-3. واژهپژوهی «صهر» در اشعار دورۀ جاهلی و بعد از نزول قرآن
شاعران عرب پیش از اسلام واژۀ «صهر» را اکثراً برای فخر به نزدیکی و خویشی با قوم خود و در معنای قرابت و خویشاوندی و گاه به معنای شوهر بهکار بردهاند؛ در بیتی عمرو بن کلثوم «صهر» را در کنار نسب آورده تا اقوام خود را دارای رگ و ریشه و اصل و نسب دار معرفی کند:
نَؤُمُّ بِها بِلادَ بَنِی اَبینا
|
|
عَلی ما کانَ مِن نَسَبٍ وَصِهرِ
|
(عمرو بن کلثوم، 1996: 8)
ترجمۀ فارسی: ما به سرزمین پدرانمان ایمان داریم بنا بر آنچه از نسب و خویشاوندی بین ما وجود دارد.
امرؤالقیس در بیتی واژههای انساب و اصهار را با صیغه جمع بهکار برده و به اصل و ریشه خود افتخار میکند:
لِاَخٍ رَضیِتُ بِهِ وشارَکَ فی الـ ج
|
|
أنسابِ والاصهارِ والفَضل ج
|
(امرؤالقیس، 1986: 218)
ترجمۀ فارسی: به برادری با او خشنود هستم و او در نسبت و خویشی و فضیلت با ما مشارکت دارد
هدبه بن الخشرم در بیتی از این واژه استفاده کرده است و معنای وابستگی سببی در آن نهفته است؛ البته «صهر» با واژۀ «منکح» کمک میکند تا از آن معنی وابستگی و خویشاوندی برداشت شود:
لَها مُقلَتا غَیرى أُتیحَ لِبَعلِها
|
|
إِلى صِهرِها صَهرٌ سِنیٌّ وَمَنکَحُ
|
(هدبه بن الخشرم، 1989: 40)
ترجمۀ فارسی: چشمانی دارد که نسبت به خویشاوند غیرت دارد خویشاوندی که با او نسبت دارد و همسری که به ازدواج او درآمده است.
در دورۀ همزمان با نزول قرآن این کاربردها چندان با دورۀ جاهلی تفاوت نداشته و بیشتر به معنای خویشاوندی و فخر به انساب و سیادت و افتخار به پدران و نیاکان بوده است. حسان بن ثابت شاعر پیامبر(ص) در مدح ایشان اشعاری سروده که در ابیاتی از آنها این واژه بهکار رفته است و معنی وابستگی و خویشاوندی میدهد. او در بیتی، به سان آیۀ قرآن، واژههای نسبا و صهرا را با هم آورده و شدت عشق به پیامبر را در قالب خویشاوندی به او توصیف کرده است:
یعتادُنی شَوقٌ فَأَذکُرُها ج
|
|
مِن غَیرِ ما نَسَبٍ وَلا صِهرِ
|
(حسان بن ثابت، 1974: 108)
ترجمۀ فارسی: پیوسته شوق دیدار محبوب به سراغم میآید (مرا فرا میگیرد) بدون اینکه با او نسبت و خویشاوندی داشته باشم.
او در بیتی که در بحر طویل سروده است نیز صهر را در معنای روشن و واضح آنکه همان خویشاوندی و نزدیکی است آورده است:
فما لک فی الرکنین حق حجابةٍ
|
|
ولا لک فی صهرالنبی نصیب
|
(همان: 52)
ترجمۀ فارسی: تو در ارکان کعبه صاحب حجابت نبودی (حق پردهداری کعبه از آن تو نیست) و تو را از فامیلی پیامبر بهره و نصیبی نیست.
واژۀ «صهر» در این دوره انعکاسی از قرآن کریم است که معنای خویشاوندی و قرابت از آن برداشت میشود و تأثیر آن بر شاعران مشهود است. بنابراین، چنین دریافت میشود که در زمان نزول قرآن «صهر» با همان مفهوم خویشاوندی بهکار رفته و با معنای آن در قرآن هماهنگی دارد. از این رو، در غالب موارد کاربرد این کلمه به معنای نسب و خویشاوندی بوده که در راستای معنای فارسی این واژه است.
- ترجمۀ واژۀ «صهر» در آیۀ 54 سورۀ فرقان
خداوند در این آیۀ مبارکه می فرماید:
﴿وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَرا فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْرا﴾
اکنون به بررسی ترجمههای این آیه پرداخته میشود. از میان ترجمههای متعدد قرآن کریم، نمونههای متفاوتی برای تحلیل تطبیقی انتخاب شده است.
1- قرآن قدس: اوست که بیافرید از آب آدمی کرد اویی را نسبی و خویشی.
2- میبدی: او آن است که از آب مردم آفرید،آن را نژاد کرد و خویش و پیوند.
3- خرمشاهی: او کسی است که از آب، انسانی آفرید، و او را دارای پیوند نسبی و سببی گردانید.
4- انصاریان: و اوست که از آب، بشرى آفرید و او را داراى (دو نوع پیوند) نسبى و سببى کرد.
5- الهی قمشهای: او خدایی است که از آب بشر را آفرید و بین آنها خویشی نسب و بستگی ازدواج قرار داد.
6- پاینده: از آب بشری آفرید و آن را نسبی کرد و پیوستگیای.
7- خرمدل: وخدا است که از آب (منی) انسانها را آفریدهاست و ایشان را به (دو گروه) ذکور و اناث تبدیل کردهاست.
8- فولاد وند: اوست که از آب بشری آفرید و او را (دارای خویشاوندی) نسبی و دامادی قرار داد.
9- کاویانپور: و اوست که بشر را از آب آفرید و میان آنها خویشی و بستگی برقرار ساخت.
10- مکارم شیرازی: او کسی است که از آب انسانی را آفرید و او را نسب و سبب قرار داد (و نسل او را از این دو طریق گسترش داد).
4-1. ترجمۀ واژۀ «صهر» در محور همنشینی
در بررسی این ترجمهها در قالب همنشینی، مترجمان دو مسیر را در پیش گرفتهاند؛ ترادف و تضاد. در آیۀ مبارکه، کلمه «صهر» که مدنظر پژوهش حاضر است با کلمۀ «نسب» همنشینی دارد. یکی از مترجمان میان این دو کلمه رابطۀ ترادف قائل شده (ترجمه قرآن قدس) اما بقیه مترجمان نوعی رابطۀ تضاد میان این دو کلمه قائل شدهاند و کلمۀ «بشر» را به دو گروه تقسیم کردهاند: یکی خویشاوندان نسبی و دیگری خویشاوندان سببی که از طریق ازدواج جزء خویشان میشوند. در میان همین ترجمهها نیز اختلاف وجود دارد؛ برخی دوگانه نسب و سبب را آوردهاند (ترجمههای 3 ، 4 و 10). برخی به جای «سبب» از کلمات دیگر؛ یعنی پیوند، پیوستگی و بستگی استفاده کردهاند (ترجمههای 2 ، 6 و 9) و برخی مستقیماً به ازدواج اشاره کردهاند (ترجمۀ 5). در این میان تنها یکی از ترجمهها به صراحت از کلمۀ «داماد» استفاده کرده (ترجمۀ 8). یکی از ترجمهها نیز به جای ترجمۀ نسبی و سببی از «ذکور و اناث» استفاده کرده است (ترجمۀ 7).
از دیگر کلماتی که با واژۀ «صهر» همنشینی دارند «ماء» و «جعل» هستند. به نظر میرسد برداشت مترجمان از این دو کلمه نیز در ترجمه واژۀ «صهر» تأثیرگذار است. به عنوان مثال، در ترجمۀ 7، خرمدل به صراحت ماء را به «منی» ترجمه و در نتیجه نسب و صهر را به ذکور و اناث ترجمه میکند. به همین ترتیب در ترجمۀ «جعل» عبارتهای «کرد، گردانید، قرار داد، برقرار ساخت، و قرار داد» در ترجمۀ نسب و صهر نقش مهمی دارند.
4-2. ترجمه واژۀ «صهر» در محور جانشینی
4-2-1. جانشینی لفظ «صهر» با «بعل»
بعل در زبان عربی به معنی صاحب و شوهراست. این واژه با مشتقات آن 7 بار در قرآن آمده است که یک بار آن در سورۀ صافات به معنی بت آمده و شامل بحث ما نمیشود. بعل، زوج (شوهر) گفته میشود (فراهیدی) و یا «البَعْلُ: یعنی شوهر که جمع آن میشود بعوله» (جوهری). فیروزآبادی هم مرد و هم زن را بعل گوید (فیروزآبادی، ماده بعل: 260). «در بعل معنای استعلاء است و آن از معانی اصلی که شوهر است و نوعی تفوق بر زن در آن لحاظ شده است» (قرشی، ماده بعل: 206).
آیۀ 28 سورۀ نساء: ﴿وَإِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحا﴾: اگر زنی از ناسازگاری شوهرش یا رویگردانیاش بترسد بر آن دو گناهی نیست که با یکدیگر به طور شایسته و پسندیده آشتی کند.
آیۀ 31 سورۀ نور: ﴿ولا یُبدینَ زینَتَهنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَ أَوْ آبائِهِنَ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَ أَوْ أَبْنائِهِنَ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِن﴾: و زینت خود را آشکار نکنند مگر برای شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان.
آیۀ 228 سورۀ بقره: ﴿وَبُعُولَتُهُنَ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَ فِی ذلِکَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحا﴾: و شوهرانشان در این مدت چنانچه خواهان صلح و سازش هستند به بازگرداندن آنان به زندگی دوباره سزاوارترند و برای زنان حقوق شایستهای بر عهده مردان است.
آیۀ 72 سورۀ هود: ﴿قالَتْ یا وَیْلَتى أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلِی شَیْخا﴾: گفت ای وای بر من آیا فرزند آورم در حالی که من پیر زنم و این شوهر من است که در سن سالخوردگی است؟
همانطور که در کلام خداوند مشاهده میشود در مقام استفاده از بعل در معنای شوهر (زوج) نیز سه معنا استخراج میشود؛ اولین در بیان شکوایه و اعتراض دوم در رابطه با محرمیت و سومی در باب فرزندآوری است که در هر سه مورد به وجود آمدن انسانها و خویشاوندی و نوع ارتباط را مطرح میسازد.
4-2-2. جانشینی لفظ «صهر» با «الأقربین»
«الاقربین از ریشۀ «قرب» گرفته شده است. (ق، ر، ب) و واژۀ الاقربین و 6 بار در قرآن آمده است. قرب بر نزدیکی و ارحام دلالت میکند» (ابنفارس، 1399، ماده قرب). قرب به معنی نسبت است (راغب اصفهانی، مفردات، ماده قرب). این مفهوم در آیات مختلفی نیز بیان شده است که نشان از ارتباط و خویشاوندی دارد.
آیۀ 7 سورۀ نساء: ﴿لِّلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِّمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِّمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثرُ نَصِیبًا مَّفْرُوضًا﴾
آیۀ 8 سورۀ نساء: ﴿وَ إِذَا حَضرَ الْقِسْمَةَ أُوْلُواْ الْقُرْبىَ وَ الْیَتَامَى وَ الْمَسَاکِینُ فَارْزُقُوهُم مِّنْهُ وَ قُولُواْ لَهُمْ قَوْلًا مَّعْرُوفًا﴾
واژۀ «الاقربون» در آیۀ 33 سورۀ نساء نیز بهکار رفته است:
آیۀ 33 سورۀ نساء: ﴿وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیداً﴾
میتوان استنباط کرد از دلایل انتخاب واژۀ «الاقربون» و یا «القربی» برای جانشینی با «صهر» رسانندۀ مفهوم ازدواج دو نفر، دو گروه یا دو طایفه است که با هم نسبت پیدا میکنند و در حکم نزدیکان قرار میگیرند؛ یعنی ازدواج بین دو نفر سببی برای پیوند اطرافیان زن و مرد میشود. در سورههای دیگری از قرآن کریم مانند سورۀ نساء آیۀ 36 به این موضوع پرداخته شده است.
آیۀ 26 سورۀ نساء: ﴿اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبى وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُورا﴾: و خدا را بپرستید، و چیزی را با او شریک نکنید؛ و به پدر و مادر احسان کنید؛ و درباره خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و همسایه خویش و همسایه بیگانه و همنشین و در راهمانده و بردگانِ خود[نیکى کنید]که خدا کسى را که متکبّر و فخرفروش است دوست نمیدارد.
آیۀ 113 سورۀ توبه : ﴿ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ وَ لَوْ کانُوا أُولِی قُرْبى مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِیم﴾ بر پیامبر و کسانى که ایمان آوردهاند سزاوار نیست که براى مشرکان- پس از آنکه برایشان آشکار گردید که آنان اهل دوزخاند- طلب آمرزش کنند، هرچند خویشاوند [آنان] باشند.
آیۀ 152 سورۀ انعام: ﴿لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُواالْکَیْلَ وَ الْمِیزانَ بِالْقِسْطِ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها وَإِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُون﴾: و به مال یتیم- جز به نحوى [هر چه نیکوتر]- نزدیک مشوید، تا به حد رشد خود برسد. و پیمانه و ترازو را به عدالت، تمام نمایید. هیچکس را جز به قدر توانش تکلیف نمىکنیم. و چون [به داورى یا شهادت] سخن گویید دادگرى کنید، هر چند [درباره] خویشاوند [شما] باشد. و به پیمان خدا وفا کنید. اینهاست که [خدا] شما را به آن سفارش کرده است، باشد که پند گیرید.
آیۀ 7 سورۀ حشر نیز آمده: ﴿ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ﴾: آنچه خدا از [دارایىِ] ساکنان آن قریهها عاید پیامبرش گردانید، از آنِ خدا و از آنِ پیامبر [او] و متعلّق به خویشاوندان نزدیک [وى] و یتیمان و بینوایان و در راهماندگان است.
در آیۀ اخیر، ذی القربی دارای معنی خاصی است و به خویشان نزدیک پیامبر اشاره دارد و شامل دیگران نمیشود و به نظر میرسد جایگزین و جانشین مناسبی برای واژۀ ه«صهر» باشد.
همچنین قرار گرفتن «ذا» در کنار «القربی» دلیل دیگری بر جانشینی با «صهر» است که یک ترکیب اضافی را تشکیل داده و جمع این دو کلمه معنی نزدیکان و دارندگان و صاحبان خویشاوندی را میرساند و موجب نمایان شدن دو طرف نزدیک و خویشاوندی میشود. علاوه بر این، اگر معطوف شدن «صهر» با «نسبا» را با تأویل به مصدر به مصاهره تبدیل کنیم، درمییابیم که نسبت خویشاوندی از دو طرف صورت گرفته و جانشین گرفتن آن با واژۀ «صهر» به نظر منطقی میآید.
4-2-3. جانشینی لفظ «صهر» با «أرحام»
أرحام از ریشۀ رحم گرفته شده است (ر، ح، م) و بر مهربانی و عطوفت دلالت میکند و ارتباط خویشاوندی از آن انتزاع میگردد (ابن فارس) رحم: (بفتح اوّل و کسر دوّم) رحم زن. محل رشد جنین و جمع آن ارحام است. (قرشی، ماده رحم). در آیۀ 6 سورۀ آلعمران خداوند میفرماید:
آیۀ 6 سورۀ آلعمران: ﴿هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحامِ کَیْفَ یَشاءُ﴾
آیۀ 34 سورۀ لقمان: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً﴾:
رَحِم به معناى فوق در قرآن همیشه جمع آمده است. به قوم و خویش از آن جهت رحم، ارحام گفتهاند. ذو رحم یعنى صاحب قرابت و ذوىالارحام یعنى صاحبان قرابت. پس یکی از معانی ارحام، خویشان است.
آیۀ 75 سورۀ انفال: ﴿وَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُم وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ﴾:
آیۀ 75 سورۀ انفال:﴿النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ﴾
در دو آیۀ اخیر نیز وارث شخص متوفى فقط ارحام اوست نه دیگران و در میان ارحام هم بعضى از بعض دیگر برترند و با وجود ارحام نزدیک ارحام دور ارث نمىبرند و این نشان از خویشاوندی خاص آنان است. شاید از این نظر که هر دو واژۀ «صهر» و «ذو رحم» بر قرابت و نزدیکی دلالت دارند در مقام جانشینی مصداق پیدا کنند.
4-2-4. جانشینی لفظ «صهر» با «الزوج»
در آیات قرآن واژۀ زوج به لحاظ صرفی در شکلهای گوناگونی بهکار رفته است؛ مانند زوجه، زوجان، زوجین، ازواج، زوجین اثنین، زوَّجنا، یزوِّج، زوَّجت، تزوَّجت، زوجا که همگی دلالت بر جفت شدن دارند. زوج به هر دو قرین از مذکر و مؤنث در حیوانات و غیرحیوانات مثل یک جفت کفش (زوج کفش) نیز گفته میشود (قرشی، ماده زوج)؛ از این رو، زوج و ازواج به جای زوجه و زوجات در قرآن بهکار رفته است.
در قرآن زوج در سه معنای زن، زن و مرد و دیگری تنها به معنای مرد آمده است. ما از قسمت اول و دوم صرفنظر میکنیم، اما زوج به معنی همسر مرد که در دستهای از آیات آمده است و معنای آن بار جنسیتی مذکر دارد به نظر میرسد که بتواند در مفهوم، جانشین «صهر» که مذکر است، بشود. آیههای زیر نمونهای از آن هستند:.
آیۀ 232 سورۀ بقره: ﴿و إذا طلّقتم النِّساءَ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ یَنْکِحْنَ أَزْواجَهُنَ إذا تَراضَوا بَینهم بالمَعروفِ﴾: هنگامی که زنان را طلاق دادید و به پایان عده خویش رسیدند، پس مانعشان نشوید که با شوهرانِ (سابق) شان ازدواج کنند.
«این آیه نیز از یک حکم فقهی سخن میگوید؛ یعنی جواز ازدواج مجدد زنان مطلقه با همسران سابق خویش پس از إتمام عُده طلاق. روشن است که واژۀ «نساء» -که با توجه به سیاق و محتوای آیات به معنای زنان و نیز ضمیر مرجع «هن» در ازواجهن است- قرینهای خواهد بود که به معنای واژۀ «ازواج» بار جنسیتی مذکر میبخشد؛ بنابراین، ازواج در این گونه آیات به معنی شوهران است» (بهارزاده، 1392: 2). از این رو، از آنجا که واژۀ زوج به مرد اطلاق میشود و واضح است که وجود واژۀ «نساء» به معنای زنان و نیز مرجع ضمیر مونث «هنَّ» در ازواجهن دلائلی هستند که به ازواج بار جنسیتی مذکر میدهند.
همچنین فعل «تعضلوهن» که مذکر و صیغه جمع مخاطب است، مخاطب را مردان قرار داده که آنها مانع ازدواج همسران خویش بعد از طلاق نشوند. پس هر کجا سخن از شوهر به میان میآید، یکی از معناهای آن داماد بودن برا ی خانوادهای متصور است. مثلاً میگویند شوهر فلانی یا دامان فلان شخص؛ بنابراین، در صورت جایگزین کردن ازواج به جای «صهر» که معنی مرد بودن است، نوعی قرابت معنایی را به همراه دارد. از این رو، دور از انتظار نیست که بتوان آن را به جای «صهر» قرار داد و جایگزینی «زوج» به مفهوم مرد به جای «صهرا» قابل پذیرش باشد.
4-2-5. ترجمۀ «صهر» با توجه به سیاق آیه
پس از بررسی مترادفات واژۀ صهر در قرآن کریم باید این مسأله روشن شود که چرا این واژه برای قرارگیری در این آیه انتخاب شده و نه مترادفات آن؟ برای پاسخگویی به این سؤال باید به سراغ سیاق متن رفت. سیاق نقش مهمی در شناخت مؤلفههای معنایی واژگان دارد، چراکه واژۀ متناسب با مؤلفههای معنایی خویش با واژگان هم معنای خود در محور همنشینی و با واژههای ملازم و متناسب در محور جانشینی قرار میگیرد و جایگاه ویژه در جمله و متن پیدا میکند (صفوی، 1380: 98). همچنین برخی زبانشناسان اعتقاد دارند که معنای یک واژه را میتوان بر اساس محیط وقوع آن در یک بافت زبانی تعریف کرد (ایزوتسو[9]، 1373: 13و14)
اکنون باید دید واژۀ «صهر» چه ارتباطی با واژههای قبل از خود یا به عبارتی با بافت زبانی پیش از خود دارد. در آیۀ 53 سورۀ فرقان خداوند میفرماید:
آیۀ 53 سورۀ فرقان: ﴿هُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ﴾: و اوست کسى که دو دریا را موجزنان به سوى هم روان کرد: این یکى شیرین [و] گوارا و آن یکى شور [و] تلخ است؛ و میان آندو، مانع و حریمى استوار قرار داد.
«کلمۀ «مرج» به معنی آمیختن است و «أمرٌ مریج» در قرآن به معنای امری آمیخته است» (طباطبایی، 1374، جلد 15: 316).
آیۀ 5 سورۀ ق: ﴿بل کَذَّبوا بالحقِّ لمَّا جَاءهم فَهُم فِی أمرٍ مَّریجٍ﴾: بلکه حقیقت را، وقتى برایشان آمد، دروغ خواندند و آنها در کارى سردرگم [مانده]اند.
در واقع نمودار دو آیۀ 53 سورۀ فرقان و آیۀ 5 سورۀ ق را میتوان به این شکل ترسیم کرد:
نمودار 2: معنی آیۀ 53 سورۀ فرقان و آیۀ 5 سورۀ ق
مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ
عَذْبٌ فُراتٌ مِلْحٌ أُجاجٌ نَسَبًا صِهْرًا
|
خلیل، «صهر» را به معنای«ختن» یعنىخویشاوندی معنی کرده وآن را محرمیت از ناحیۀ زن دانسته و مراد از نسب را محرمیت از ناحیۀ مرد به شمار آورده است. مقابلهاى که میان نسب و صهر بر قرار شده است، این مطلب را تأکید میکند. بعضى از مفسرین گفتهاند: «در هر یک از این دو مضاف مقدر است و به صورت «ذا نسب و ذا صهر» بوده است؛ یعنی خدا آن است که از آب، نطفۀ بشر را آفرید و او را نر و ماده قرار داد» (قرشی، ماده نسب). چه بسا احتمال داده شده که مراد از آن، مطلق آبى باشد که خدا اشیاء را زنده از آن خلق مىکند» (طباطبایی، 1374، جلد 15: 317) و فخر رازی در واکاوی آب در آیۀ بیان شده در دلایل توحید دو دلیل را بیان میکند. دو نقل قول در خصوص آب وجود دارد:
1- اصل آبی که حیوان از آن آفریده شده است و منظور نطفه است.
آیۀ 45 سورۀ نور: ﴿وَ اللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماء﴾
آیۀ 6 سورۀ طارق: ﴿خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِق﴾
آیۀ 20 سورۀ مرسلات: ﴿أَلَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ ماءٍ مَهِین﴾.
2- منظور این است که خداوند متعال انسانها را به دو دسته از نسب؛ یعنی مردانی که به آنها منسوب هستند، تقسیم کرده است، پس گفته میشود فلانی پسر فلانی است و فلان دختر فلان است و ذوات صهر؛ یعنی زن (ازدواج میکند) و مانند آن.
آیۀ 39 سورۀ قیامت: ﴿فجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى﴾
آیۀ 54 سورۀ فرقان: ﴿وَکانَ رَبُّکَ قَدِیراً﴾: آنجا که از یک نطفه دو نوع انسان آفرید، مرد و زن» (رازی، جلد 24: 101).
بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که با توجه به سیاق آیه، دو واژۀ نسب و صهر به شکل متضاد ترجمه شوند.
بحث و نتیجه گیری
واژۀ «صهر» در قرآن کریم تنها دو بار و در دو معنای مختلف بهکار رفته است که عبارتاند از «صِهْرًا» و «یُصْهَرُ». این دو واژه هیچ ارتباط معنایی با هم ندارند و به نظر نمیرسد از یک ریشه باشند. در مقالۀ حاضر کاربرد اول این کلمه در آیۀ 54 سورۀ فرقان مورد تحلیل قرار گرفته و ترجمههای این واژه بر اساس نظریۀ سوسور در دو محور جانشینی و همنشینی بررسی شد و این نتیجه حاصل آمد که در محور همنشینی، همنشینی با کلمۀ «نسب» نقش مهمی در ترجمۀ این واژه دارد، چراکه هم در اصل فارسی این واژه و هم در قوامیس عربی یکی از معانی اصلی صهر، «نَسَب» بیان شده است و همنشینی آن با این کلمه سبب میشود که معنای دیگری به آن داده شود. از این رو، مترجمان در این باره رویکردهای مختلفی در پیش گرفته و برخی هم این دو را به ذکور و اناث ترجمه کردهاند. با وجود آنکه معنای داماد برای واژۀ صهر در منابع متعددی آمده، اما در 10 ترجمۀ مورد بررسی در مقالۀ حاضر تنها یکی از منابع؛ یعنی ترجمۀ فولادوند چنین معنایی را برای این واژه آورده است.
در محور جانشینی نیز الفاظ بعل، الاقربین، ارحام و زوج به لحاظ مفهومی و معنایی به واژۀ «صهر» نزدیک بوده و در قرآن کریم بیان شدهاند، اما علت انتخاب صهر به جای این مترادفات به سیاق آیه بازمیگردد. در آیۀ 53 سورۀ فرقان خداوند میفرماید: «اوست کسى که دو دریا را به سوى هم روان کرد: یکى شیرین گوارا و آن یکى شور تلخ»؛ بنابراین، مشاهده میشود که به سان آیۀ 54 هم از آب سخن رفته و هم از تقسیم آن به دو چیز متضاد. بنابراین به نظر میرسد کاربرد صهر نسبت به مترادفات آن در این آیه بهتر میتواند مفهوم را منتقل کند و از این رو، میتوان نتیجه گرفت با توجه به آیۀ قبل، ترجمۀ نسب و صهر به شکل متضاد صحیحتر باشد.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
ORCID
[1]. de Saussure, F.
[2]. Chandler, D.
[3]. Catford, J.
[4]. Nida, E.
[5]. سورة فرقان، آیة 54
[6]. سورة حج، آیة 20
[7]. Lévi-Strauss, C.
[8]. Propp, V.
[9]. Izutsu, T.