«منطقالطیر» یکی از مهمترین کتابهای شرقی است که از دایرة شرق فراتر رفته و در جهان تأثیرگذار شده است. این کتاب به زبانهای مختلفی از جمله فرانسوی، انگلیسی، آلمانی، عربی، هندی، ترکی، کُردی، اُزبکی و ... ترجمه شده است. بدیع محمد جمعه، استاد پژوهشهای شرقی دانشگاه عین شمس، این کتاب را به صورت کامل به عربی ترجمه و انتشارات «دار الاندلس» در بیروت آن را در سال 1996 میلادی منتشر کرد. در این اثر، دشواری کار ترجمه دو چندان بوده است؛ زیرا منطقالطیر منظومهای عرفانی است؛ «متنهای عرفانی از زبان ویژهای برخوردارند که آنها را از دیگر آثار ادبی متمایز میکند. عرفای ایرانی از عوالمی سخن گفتهاند که برای بیشتر افراد عادی غیرقابل درک است و به سختی در قالب زبان بشری جای میگیرد. اینگونه، مترجمِ متنهای عرفانی، افزون بر درک ظرافتها و حقایق پنهان در پسِ هر واژه و خوانش درست از متن باید به دقت آرایهها و صنایع ادبی و قالب شعری را نیز در زبان مقصد بازآفرینی کند. ... بنابراین تشخیص اصطلاحهای عرفانی و یافتن راهکار و معادل برای ترجمة آنها از موارد بسیار مهمی است که نیازمند ژرفنگری و مهارت بالای مترجم است. در نتیجه، مترجم رسالت دارد این واژگان را به گونهای ترجمه کند که از یک سو دقیق باشد و از سوی دیگر تأثیری مشابه و همانند آن را در زبان مقصد ایجاد کند» (شرکت مقدم و اکرمیفرد، 1400: 284 - 285)
با توجه به آنچه بیان شد، ارزیابی ترجمه به منظور اطمینان از درستی آن با تکیه بر اصول و فنون مختلف ترجمه، امری ضروری است؛ زیرا نقد ترجمه یک پیوند ضروری میان نظریة ترجمه و عمل ترجمه به شمار میآید. «ارزشیابی ترجمه و مترجم زمینههای مناسبی فراهم میآورد تا رقابت مثبت در راستای بهبود کیفیت ترجمه بیشتر شود. در ترجمهها روندی صعودی به وجود آید و در نهایت ترجمههای با کیفیت عالی داشته باشیم» (رشیدی و فرزانه، 1389: 59).
«نقد علمی ترجمه به عنوان یکی از زمینههای پرکاربرد مطالعات ترجمه، فرآیندی دانشمحور است که به طور روشمند و با تکیه بر الگوهای خاصی که از سوی دانشمندان زبانشناس و متخصصان علم ترجمه ارائه میشود و به بررسی انتخابهای ترجمهای مترجمان و چرایی آنها میپردازد و از واژگان تا مؤلفههای فرامتنی [همچون فرهنگ و مخاطب] را مورد بررسی قرار میدهد. در ترجمة آثار گوناگون، معمولاً مواردی مانند افزایش، کاهش، حفظ مضمون و تعدیل و تغییر را مشاهده میکنیم که یا به دلیل ویژگیهای مثبت ترجمه است و یا از معایب و ضعف ترجمه حکایت دارد.
برای اظهارنظر دربارة نقاط قوّت و ضعف ترجمه لازم است که متن ترجمه از منظر الگوهای ارائه شده در این زمینه بررسیشود» (بیدخونی و آقاحسینی، 1400: 331).
تاکنون نظریات مختلفی از سوی صاحبنظران ترجمه در زمینة کیفیتسنجی و ارزیابی ترجمهها ارائه شده است. «یکی از مهمترین مسائل مرتبط با نظریه و عمل ترجمه، تعریف نظریة ترجمه و تبیین نسبت آن با عمل ترجمه است. برخی از نظریات ترجمه، متن مبدأ را در اولویت قرار داده و به اصطلاح، نویسندهمحورند و برخی دیگر به متن مقصد توجه داشته و مخاطبمحور محسوب میشوند، اما در هر صورت میتوان آنها را معیاری برای نقد و ارزیابی ترجمههای انجام شده، در نظر گرفت» (افضلی و اسداللهی، 1398: 51).
نظریة گارسس[1]، یکی از مهمترین نظریات مقصدگراست که در چهار سطح ارائه شده و به دلیل جامع بودن آن، میتواند الگویی کارآمد جهت ارزیابی سطح کیفی ترجمهها به خصوص متون ترجمه شدة ادبی و میزان مقبولیت و کفایت آنها باشد. در این جستار سعی بر آن است تا با شیوة تحلیلی- توصیفی، ترجمة عربی منطقالطیر از بدیع محمد جمعه با تکیه بر الگوی گارسس ارزیابی و این سؤالات پاسخ داده شود:
- بدیع محمد جمعه در فرآیند ترجمه از کدام مؤلفههای سطوح مختلف الگوی گارسس بهرهجستهاست؟
- ترجمة موردنظر با کدام یک از سطوح چهارگانه نظریة گارسس، مطابقت بیشتری دارد؟
- این ترجمه به زبان مبدأ پایبند است یا مقصد؟
- پیشینة پژوهش
از مهمترین پژوهشهای انجامشده در زمینة نقد ترجمة منطقالطیر و نقد ترجمه با تکیه بر الگوی گارسس میتوان به مواردی که در ادامه ارائه شده است، اشارهکرد.
نیکمنش (1383) در مقالة «منطقالطیر عطار در لبنان (نقدی بر تحقیق و ترجمة عربی منطقالطیر)» به معرفی اجمالی ترجمة بدیع محمد جمعه از منطقالطیر پرداخته و برخی از محاسن و معایب کتاب را برشمرده است.
صیادانی و همکاران (1396) در مقالة «نقد و بررسی ترجمة فارسی رمان قلباللیل با عنوان دل شب براساس الگوی گارسس» به ارزیابی ترجمة رمان مورد اشاره پرداخته و به این نتیجه رسیدهاند که مترجم در دو سطح معنایی- لغوی و نحوی- صرفی نسبت به دو سطح دیگر موفقتر عمل کرده و ترجمة وی در دو سطح یاد شده از مقبولیت و کفایت بیشتری برخوردار است.
احمدی و قنبری (1399) در مقالة «نقد ترجمة فارسی داستان نهرالذهب براساس نظریة سطح معنایی- لغوی الگوی گارسس» ترجمة داستان نهرالذهب را با تکیه بر نخستین سطح از سطوح چهارگانة گارسس ارزیابی کرده و دریافتهاند که هیچگونه ابهامی در این ترجمه مشاهده نمیشود و اقتباس دارای بیشترین بسامد و قبض نحوی کمترین بسامد را در ترجمة یادشده دارد.
بیدخونی و آقاحسینی (1400) در مقالة «نقد واژگانی ترجمة شیخ عبدالحق محدّث دهلوی از فتوحالغیب با تکیه بر سطح معنایی- لغوی گارسس» با ارزیابی ترجمة محدّث دهلوی از فتوحالغیب به این نتیجه دست یافتهاند که ترجمة مورد بررسی دارای معیارهای مقبولیت و کفایت بوده و علاوه بر تفسیری بودن، موارد فراوانی از معادلسازی و همانندی، بسط واژگانی و رفع ابهام در آن به چشم میخورد.
شرکت مقدم و اکرمیفرد (1400) در مقالة «نگاه هرمنوتیکی به ترجمة فرانسوی برخی از واژههای عرفانی منطقالطیر عطار با پایة آراء اُمبرتو اکو[2]» چگونگی انتقال واژهها و عنصرهای عرفانی منطقالطیر را از زبان فارسی به فرانسه با تکیه بر الگوی یادشده در دو ترجمة فرانسوی این اثر بررسیکرده و به این نتیجه رسیدهاند که هر دو مترجم در معادلیابی واژهها و عناصر عرفانی با دنبال کردن مناسبتهای درونمتنی و فرامتنی دست به خوانش اشعار زدهاند و معادلهای مناسبی را انتخابکردهاند که نشاندهندة شناخت کامل آنها از راهبردهای حاکم بر ابیات عطار است.
ندی حسون (2006) در مقالة «دراسة فی الترجمة العربیة لمنطقالطیر» به نقد عمومی ترجمة بدیع محمد جمعه از منطقالطیر پرداخته و فقط اشکالات و نقصهای ترجمة مورد اشاره را بیان کرده است.
کبیری و همکاران (1401) در مقالة «مقایسة ساختار ترجمة عربی و فارسی رمان پیامبر جبران خلیل جبران براساس الگوی کارمن گارسس» به ارزیابی ترجمة مورد اشاره پرداخته و به این نتیجه دست یافتهاند که در ترجمة عربی رمان نشانههایی از گرتهبرداری و اقتباس ظاهری از متن اصلی دیده میشود، اما در ترجمة فارسی مترجم براساس سرشت ادبی خود تغییراتی در ساختار و ترکیبات رمان داده است.
همانطور که مشاهده میشود تاکنون ترجمة عربی منطقالطیر با بهرهگیری از نظریات نقد ترجمه و به صورت اصولی مورد ارزیابی و سنجش قرار نگرفته است. همچنین پژوهشهای انجام شده با تکیه بر نظریة گارسس محدود و منحصر به ترجمة رمان و آثار داستانی شده و با وجود قابلیت نظریة گارسس برای ارزیابی ترجمة متون منظوم، تاکنون هیچگونه پژوهشی با تکیه بر این نظریه به نقد و ارزیابی ترجمة متون منظوم اختصاص داده نشده است. از این رو، ضروری مینماید با برشمردن ویژگیهای مثبت و منفی ترجمة مورد نظر میزان مقبولیت و کفایت آن شود.
- روش پژوهش
نظریة گارسس الگویی برای ارزیابی متون ادبی است که در ترجمه به معنای واژهها و جملهها بسنده نکرده و چهار سطح را در نظر داشته است. الگوی گارسس یکی از الگوهای شاخص در زمینة ارزیابی ترجمة متون ادبی است که تواتر استفاده از این الگو توسط پژوهشگران، طی سالهای اخیر، خود نشان از جایگاه مطلوب این الگوی نقد در میان منتقدان ترجمه دارد. «این نظریه به دلیل ظرفیتی که در تعیین میزان قابلیت و کیفیت متون ترجمه شده و نیز میزان مطابقت آنها با متن مبدأ دارد، نظریهای کارآمد در راستای ارزیابی میزان مقبولیت و کفایت ترجمهها است» (کشفی و قاسمنژاد، 1400: 157).
الگوی گارسس مدلی ترکیبی از مدل پیشنهادی وینی و داربلنه[3]، آرا و عقاید دیگر صاحبنظران در امر ترجمه مانند نایدا[4]، نیومارک[5]، دلیسل[6]، وازکه ایورا[7]، مونن[8]، نوبرت[9] و سنتویو یاتوری[10] است. این الگو بر اصل برابری میان متن مبدأ و مقصد استوار است.
از نظر گارسس، متن مبدأ و ترجمه در چهار سطح باید تا حد امکان برابری داشته باشند. این چهار سطح عبارتند از: سطح معنایی- لغوی، سطح نحوی- صرفی، سطح گفتمانی- نقشی و سطح سبکی- مقصودشناختی (Garces, 1994: 77-120). هر یک از سطوح یادشده دارای زیرمجموعههایی است. همچنین این الگو فنون متفاوتی که در همة فعالیتهای ترجمه مشترک هستند به سه حوزة اصلی افزایش، مانش (حفظ) و کاهش تقسیمکرده و با ارائة شاخصهای مثبت و منفی، کفایت و مقبولیت ترجمه را ردهبندی میکند» (ر. ک: مختاری اردکانی، 1386: 116).
در ادامه ترجمة عربی منطقالطیر از بدیع محمد جمعه با استفاده از الگوی یادشده، مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت.
- یافتهها
«منطقالطیر لفریدالدین العطار النیسابوری» ترجمة عربی منطقالطیر است که انتشارات «دار الأندلس» بیروت در سال 1996 میلادی آن را منتشر کرد. مترجم آن، بدیع محمد جمعه، زادة مصر و دانشآموختة رشتة زبان و ادبیّات فارسی از دانشگاه «عین شمس» است که پس از فراغت از تحصیل در همان دانشگاه در بخش زبانها و ادبیّات شرقی (1976) و بخش زبان و ادب فارسی (1981) مشغول تدریس زبان فارسی شد (رسولی و قربانزاده، 1392: 1160). از دیگر آثار او میتوان به «مِن روائع الأدب الفارسی»، «پروین اعتصامی: صوت المرأة الشرقیة فی العصر الحدیث»، «مِن قضایا الشعر الفارسی الحدیث فی النصف الاول من القرن العشرین»، «الشاه عبّاس الکبیر»، «من وحی الشرقی»، «الثورة الاسلامیة فی ایران الاسباب و المقدمات»، شرح «اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید» و «کشف المحجوب» و نوشتن مقدمه بر ترجمة «راحة الصدور و آیة السرور» اشارهکرد.
بدیع محمد جمعه در ترجمة منطقالطیر از نسخة پاریس (1857) چاپ گارسین دوتاسی[11] استفاده و آن را به عنوان نسخة اساس خود معرّفیکرده است. همچنین در این ترجمه از نسخههای دیگری چون تصحیح محمدجواد مشکور (1347)، تعلیقات استاد حسن قاضی طباطبایی و ترجمههای هندی، ترکی، فرانسوی و انگلیسی منطقالطیر بهره گرفته است (ر. ک: جمعه، 2002: 135- 137). وی از روی آوردن بسیاری از مستشرقان به ترجمة این منظومة بیمانند به زبانهای فرانسوی، انگلیسی، آلمانی، هندی و ترکی و نیز توجه به اهمیت پیوند فرهنگی ملل جهان اسلام و به خصوص دو قوم ایرانی و عرب به عنوان انگیزة اصلی خود برای ترجمة این اثر یاد کرده است: «و نتیجة لما حظیت به هذه المنظومة الفریدة فی فکرها و حبکة قصتها، أقدم عدد کبیر من المستشرقین علی دراستها و نقلها إلی لغاتهم، فقد ترجمت إلی اللغات الفرنسیة و الإنجلیزیة و الآمانیة، و حظیت کذلک باهتمام مفکری الشرق، فترجمت الی اللغتین الهندیة و الترکیة. و نتیجة للصلات العمیقة الجذور بین الأدبین العربی و الفارسی، و کذلک الصلات الوطیدة بین التصوّف العربی و التصوّف الفارسی، أقدمت علی ترجمة هذه المنظومة إلی اللغة العربیة» (همان: 6). مترجم در بخش نخست کتاب به معرفی عطار و منظومة منطقالطیر پرداخته و در بخش دوم کتاب ترجمة عربی منطقالطیر را ارائه کرده است.
3-1. سطح معنایی- لغوی
در سطح معنایی- لغوی، واژگان و نقش آنها در انتقال معنا مورد بررسی و ارزیابی قرار میگیرد. گارسس 10 مؤلفه برای بررسی در این سطح بیان کرده است که اکثر آنها در میان تکنیکهای مثبت ترجمه جای میگیرند و این امر حکایت از اهمیت عملکرد مترجم در این سطح و ارائة ترجمهای مقبول دارد. همانندسازی، بسط واژگانی، قبض واژگانی، ابهام واژگانی، عام و خاص، اقتباس، تعریف و توضیح، معادل فرهنگی یا کارکردی، بسط نحوی و قبض نحوی زیرمجموعههایی است که گارسس برای سطح معنایی- لغوی برشمرده و با اتکا به آنها به ارزیابی ترجمه پرداخته است (Garces, 1994: 75). در ادامه به برخی از مهمترین عناصر یاد شده که در ترجمة عربی منطقالطیر نمود پیدا کرده، پرداخته شده است.
3-1-1. همانندسازی
همانندسازی یا اقتباس به معنای استفاده از معنای نزدیک یا بهکار بردن معادل جا افتاده است و هنگامی بهکار میرود که مترجم مضمونی را با کلمه، اصطلاح یا استعارة خاصی که برای خوانندة ترجمه آشناست، ترجمه میکند (Garces, 1994: 81). استفاده از واژة «النهس» به عنوان معادل واژة «موسیچه» نمونهای از همانندسازی در ترجمة مورد بررسی است:
خه خه ای موسیچه موسی صفت
|
|
خیز موسیقارزن در معرفت (عطار، 1385: 35)
|
- ترجمۀ عربی: «مرحبا بک ایها النهس یا شبیهاً بموسی فی الصفة، انهض واشدُ بألحانک فی عالم المعرفة» (جمعه، 2002: 180).
موسیچه را فاخته، قمری یا پرندهای شبیه به فاخته دانستهاند و برخی صعوه را موسیچه گفتهاند (ناظم الاطبا، ذیل واژه). واژة «النهس» معادل دقیق و نزدیکترین برابر نهاده برای موسیچه است که مترجم آن را در متن ترجمه آورده است. وی به آن بسنده نکرده و علاوه بر انتخاب معادلی مناسب در زبان مقصد در پاورقی نیز دربارة این واژه توضیح داده است که اصل واژه در فارسی «موسیجه» است و آن پرندهای است شبیه فاخته که به آن أبوفصاده نیز میگویند.
3-1-2. بسط واژگانی
«گاه افزودن یک یا چند واژه در زبان مقصد نسبت به متن اصلی ضرورت دارد؛ زیرا باید مفهومی که در زبان مبدأ به تلویح بیان شده است در زبان مقصد به آن تصریح شود» (Garces, 1994: 81). بسط واژگانی، زمانی از ویژگیهای مثبت ترجمه محسوب میشود که راهکاری جهت برونرفت از ترجمة نامفهوم باشد. گاهی متن ترجمه شده حاوی اطلاعاتی است که برای مخاطب زبان اصلی قابل درک و ملموس است، اما برای مخاطب زبان مقصد نامفهوم و گنگ است و نیاز به توضیح دارد؛ در این صورت مترجم به بسط واژگانی روی میآورد. در ترجمة مورد بررسی بسط واژگانی به دو صورت نمایان شده است. در اکثر موارد مترجم برای وضوح بیشتر کلام به بیان مترادفات روی آورده و در برابر یک واژه از دو واژة هممعنی استفاده کرده است؛ این در حالی است که در ترجمه ابهامی وجود نداشته و بیان مترادفات باعث بسط کلام شده است، نه پرهیز و اجتناب از ترجمة گنگ و نامفهوم؛ مانند:
هر که بیماری و سستی یافتی
|
|
از دم او تندرستی یافتی (عطار، 1385: 67)
|
- ترجمۀ عربی: «و کل من شکا إلیه ضعفاً أو علة، وجد من أنفاسه عافیه و صحة» (جمعه، 2002: 219)
همانطور که مشاهده میشود در ترجمة یادشده دو واژة «عافیة و صحة» برابر نهادههای بیان شده برای واژة «تندرستی» است. مترجم در حالی به آوردن واژگان مترادف روی آورده که در کلام ابهامی وجود ندارد. در پارهای از موارد، ساختار زبان مقصد مترجم را به استفاده از واژگان بیشتری در ترجمه واداشته است:
گر بپرّد پشه چندانی که هست
|
|
کی کمال صرصرش آید به دست (عطار، 1385: 194)
|
- ترجمۀ عربی: «فإن تطر بعوضة هناک بکل قوتها، فکیف تستطیع أن تساوی الریح الصرصر فی قوتها» (جمعه، 2002: 375)
استفاده از واژة «الصرصر» به تنهایی در ترجمه از گویایی و رسایی ترجمه میکاسته و به همین دلیل مترجم واژة «الریح» را افزوده است. یا در ترجمة زیر مترجم با آوردن فاعل به صورت اسم ظاهر ابهام کلام را زدوده است:
گفت یا رب مهل ده این بنده را
|
|
چارهای کن این ز کار افکنده را (عطار، 1385: 182)
|
- ترجمۀ عربی: «قال إبلیس: یا إلهی لتمهل هذا العبد، و التمس الحلیة لمن سقط» (جمعه، 2002: 360)
نظر به اینکه متن مبدأ از متون عرفانی و در قالب شعر است، مترجم بدون بسط واژگانی قادر به ترجمه نبوده است، اما بسط صورت گرفته در ترجمه به گونهای بوده که هم ابهام را برطرف کرده است و هم ساختار زبان مبدأ را به زبان مقصد منتقلساخته است؛ نمونهای از آن را در بیت زیر به چشممیخورد:
کاملی باید درو جانی شگرف
|
|
تا کند غواصی این بحر ژرف (عطار، 1385: 195)
|
- ترجمۀ عربی: «لابد لهذا الطریق من إنسان کامل، حتی یغوص فی هذا البحر العمیق» (جمعه، 2002: 375)
در بیت یادشده «کاملی» صفتی است که جانشین موصوف شده و مترجم برای دریافت هر چه بهتر معنا از ترکیب وصفی «إنسان کامل» استفاده کرده است. برای مخاطب عربی زبان برخلاف مخاطب فارسی زبانِ آشنا با عرفان ذکر واژة «کامل» گویا نبوده و دلالت بر انسانی که مراحل سلوک را طی کرده، نمیکند؛ بر این اساس مترجم با افزودن واژة «انسان» توجه مخاطب را به سالکِ رسیده به حقیقت معطوف میسازد.
3-1-3. قبض واژگانی
قبض واژگانی، نقطة مقابل بسط واژگانی است و آن هم بهکار بردن یک واژه در زبان مقصد در برابر چند واژة زبان مبدأ است (Garces, 1994: 81). در ترجمة عربی منطقالطیر موارد قابل توجهی از قبض واژگانی به چشم میخورد. نمونهای از قبض واژگانی را در ترجمة شعر زیر میتوان مشاهده کرد که در آن مترجم بخشی از مصراع دوم؛ یعنی عبارت کنایی «خطش بر جان نهد» را که تأکیدی است بر حکم قبلی- «بکشد او را»- ترجمه نکرده و به آوردن «یقتل ذلک» در برابر دو تعبیر «کشتن» و «خط بر جان کشیدن» بسنده کردها ست:
بی شکی بر چشم آن کس کان نهد
|
|
بکشد او را و خطش بر جان نهد (عطار، 1385: 182)
|
- ترجمۀ عربی: «فلاشک أنه یقتل ذلک الذی یطلع علی مکان کنزه» (جمعه، 2002: 360)
یا مانند قرار دادن «الملائکة کلهم» در برابر «خیل ملائک سر به سر» در بیت زیر که با کاهش واژگان از تأکید کلام کاسته شده است. در عبارت فارسی آوردن واژة «خیل» به همراه «سر به سر» دربر دارندة تأکیدی همهجانبه و فراگیر است و دلالت بر این دارد که هیچ یک از ملائکه خارج از دایرة شمول این حکم قرار نمیگرفته است. مترجم به آوردن یک تأکید بسنده کرده است. حال آنکه استفاده از «کلهم أجمعین» یا «خیل الملائکة کلهم» در ترجمه نیز بلامانع بوده است.
خواست تا خیل ملایک سر به سر
|
|
نه خبر یابند از جان نه اثر (عطار، 1385: 181)
|
- ترجمۀ عربی: «طلب ألا یدرک الملائکة کلهم أی خبر عن الروح أو أی أثر» (جمعه، 2002: 360)
یکی از مصادیق قبض واژگانی، حذف به قرینه است. در ترجمة بیت زیر، مترجم با تکیه بر قرینة عقلی و با توجه به عبارت ندایی «یا ملک الملوک» بخشی از کلام؛ یعنی «با شاه»، را حذف کرده است:
آن رهی با شاه گفت ای شهریار
|
|
چون ز دستت تحفه دیدم صد هزار (عطار، 1385: 135)
|
- ترجمۀ عربی: «قال الغلام: یا ملک الملوک، لقد أتحفتنی بآلاف التحف من یدک» (جمعه، 2002: 299)
حذف فعل، صفت و مترادفات از دیگر نمونههای قبض واژگانی است که در ترجمة مورد بررسی به چشم میخورد. در ترجمة بیت زیر، معادلی برای فعل «گفت» ذکر نشده است. مترجم با توجه به اینکه در ابتدای بیت یادشده و ابیات پیش از آن واژة «گفت» به ضرورت وزن شعر بهکار رفته در ترجمة خود با توجه به اینکه کلام موزون نبوده، سخنان گوینده را سلسلهوار و بدون تکرار فعل «گفت» بیان کرده است:
گفت بر خوان خدا نان میخورم
|
|
پس همه فرمان شیطان میبرم (عطار، 1385: 113)
|
- ترجمۀ عربی: «إننی أطعم الخبز علی خوان الحق، ثم أنفذ جمیع أوامر الشیطان» (جمعه، 2002: 272)
یا حذف صفت «سوزنده» در ترجمة ترکیب وصفی «آتش سوزنده»:
چون شود این آتش سوزنده تیز
|
|
شیرمردی گر ازو گیری گریز (عطار، 1385: 114)
|
- ترجمۀ عربی: «و عندما یزداد لهیب هذه النار، فمهما کان الرجل شجاعاً، فهو یولی منها الفرار» (جمعه، 2002: 273).
مترجم با تکیه بر این امر که صفت سوزندگی لازمة آتش است از واژة «لهیب» نیز در ترجمة خود استفاده کرده و از آوردن معادل «سوزنده» در ترجمه خودداری کرده است. همچنین مترجم از یک برابر نهاده در ترجمة واژگان «آرزو و آز» استفاده کرده است:
حب دنیا ذوق ایمانت ببرد
|
|
آرزو و آز تو جانت ببرد (عطار، 1385: 114)
|
- ترجمۀ عربی: «لقد سلب حب الدنیا ذوق إیمانک، کما سلب الطمع فی هذا و ذاک روحک» (جمعه، 2002: 273).
در ترجمة یادشده دو واژة «آرزو» و «آز» مترادف با یکدیگر قلمداد شده و مترجم به آوردن یک معادل برای آنها بسنده کرده است.
3-1-4. عام و خاص
هرگاه مترجم اسم عام را به صورت خاص ترجمه کند یا برعکس برای اسم خاص معادلی از میان اسمهای عام برگزیند، فرآیند عام و خاص صورت پذیرفته است. در موارد معدود و انگشتشماری ذکر عام به جای خاص و برعکس در ترجمة عربی منطقالطیر به چشم میخورد. ذکر «الوردة» به عنوان معادل «گل» از نمونههای ذکر خاص در برابر عام است:
در سرم از عشق گل سودا بس است
|
|
زانک مطلوبم گل رعنا بس است (عطار، 1385: 43)
|
- ترجمۀ عربی: «و کفانی مایمکن برأسی من عشق الوردة، و کفانی أن الوردة الجمیلة معشوقی» (جمعه، 2002: 188).
آوردن «ألحان» در برابر «موسیقار» که نوعی ساز است که از نیهای بزرگ وکوچک ساخته میشده (ناظم الأطباء، ذیل واژه)، نمونة دیگری از ذکر عام به جای خاص است:
خه خه ای موسیچه موسی صفت
|
|
خیز موسیقارزن در معرفت (عطار، 1385: 35)
|
- ترجمۀ عربی: «مرحبا بک ایها النهس یا شبیهاً بموسی فی الصفة، انهض واشدُ بألحانک فی عالم المعرفة» (جمعه، 2002: 180).
به نظر میرسد مترجم با عنایت به اینکه «موسیقار» لفظی رایج و پر کاربرد نبوده و برای مخاطب، بیگانه جلوه میکرده است و با آوردن آن در ترجمه ناگزیر به ارائة توضیح و بسط کلام بوده، لفظ عام را به جای خاص برگزیده و قبض را بر تعریف و توضیح ترجیح داده است.
3-1-5. تعریف و توضیح
منظور از تعریف، اشاره به معنی واژه به صورت عبارت اسمی یا شبه جملة صفتی است؛ مانند آنچه در بعضی واژهنامهها مشاهده میشود و توضیح نیز عبارت است از افزودن اطلاعاتی که در پی اختلافات فرهنگی بین زبان اصلی و مقصد ضروری میشود (Garces, 1994: 80-81)؛ به این معنی که مترجم وقتی به واژهای برمیخورد که خاص فرهنگ زبان مبدأ است در انتقال آن به زبان مقصد باید معنی آن را بیان کند و توضیحی ارائه دهد تا خوانندة متن ترجمه شده در درک معنی دقیق آن دچار مشکل نشود. فرآیند توضیح ویژة واژگانی است که اختصاص به فرهنگ زبان مبدأ دارند و مترجم در ترجمة آنها برای اینکه مخاطب معنای آنها را به درستی دریابد، ناچار به ارائة توضیح است.
هر چند منطقالطیر منظومهای عرفانی است، اما مترجم در برابرگزینی واژهها گرایشی به توضیح نداشته و در موارد اندک و انگشتشماری فرآیند تعریف در ترجمه نمود پیدا کرده است؛ مانند:
پیشوایانی که در عشق آمدند
|
|
پیش او از خویش بیخویش آمدند (عطار، 1385: 67)
|
- ترجمۀ عربی: «و من سبقوه من أئمة، مثلوا بین یدیه اعترافاً بسبقه» (جمعه، 2002: 219).
در ترجمة یاد شده مترجم از عبارت اسمی «مَن سبقوه من أئمة» به عنوان معادل «پیشوایان» استفاده کرده است. هر چند مترجم میتوانسته از معادلهای پیشوا استفادهکند، اما از آنجا که کوشیده است تا حد امکان ترجمهای آهنگین و مسجع ارائه دهد از عبارت اسمی استفاده کرده و با قرار دادن کلمات «ائمه»، «یدیه» و «سبقه» در پایان هر پاره عبارت، ترجمة خود را آهنگین کرده است.
3-1-6. معادل فرهنگی یا کارکردی
واژگان و اصطلاحات فرهنگی در زبان مبدأ دربر دارندة معنای ویژهای هستند که معادلی مناسب فرهنگ مقصد باید برای آنها انتخاب شود (Newmark, 1988: 52). بر این اساس، منظور از معادل فرهنگی در نظریة گارسس «پیدا کردن واژهای در زبان مقصد است که جایگزین واژهای با بار فرهنگی یا کارکرد مشابه در زبان مبدأ میشود» (Garces, 1994: 87). بیان واژة «عابد» به عنوان برابر نهادة «صاحب چله» نمونهای از معادل فرهنگی در ترجمة مورد بررسی است:
غافلی شد پیش آن صاحب چله
|
|
کرد از ابلیس بسیاری گله (عطار، 1385: 113)
|
- ترجمۀ عربی: «ذهب غافل صوب عابد فی صومعة، و اشتکی کثیراً من إبلیس» (جمعه، 2002: 271).
همچنین است انتخاب واژة «الفانیة» به عنوان معادل «لا شی». در بیت زیر «لا شی» تعبیری است که عطار برای سالکی بهکار برده که به مرتبة فنا و نیستی رسیده و هیچ وجودی برای خود قائل نیست و وجود او در وجود حضرت حق فانی شده است:
حق تعالی کرده لا شی نام او
|
|
تو به جان آویخته در دام او (عطار، 1385: 114)
|
- ترجمۀ عربی: «و قد قال الحق تعالی: إن إسمها الفانیة، إلا أنک تردیت شباکها» (جمعه، 2002: 273).
3-1-7. بسط نحوی
هرگاه برحسب ضرورت مترجم یک یا چند واژه را به ترجمه بیفزاید، بسط نحوی صورت گرفته است (ر. ک: مختاری اردکانی، 1386: 38). بسط نحوی به منظور مفهومتر شدن عبارت برای خواننده است. بسط نحوی بیش از سایر زیرمجموعههای سطح معنایی- واژگانی در ترجمة عربی منطقالطیر نمود داشته و از بسامد بیشتری برخوردار است. نمونهای از بسط نحوی را در ترجمة بیت زیر و توصیف وادی معرفت میتوان مشاهدهکرد:
بعد از آن بنمایدت پیش نظر
|
|
معرفت را وادیی بی پا و سر (عطار، 1385: 194)
|
- ترجمۀ عربی: «بعد ذلک یتضح أمام نظرک وادی المعرفة، وهو وادٍ لابدایة له و لا نهایة» (جمعه، 2002: 375).
در بیت یاد شده از آشکار شدن وادیِ گستردة معرفت در برابر سالک سخن رفته است. مترجم بیت را در قالب دو جمله ترجمه کرده است؛ نخست با آوردن «بعد ذلک یتضح أمام نظرک وادی المعرفة» از ورود سالک به مرحلة بعد خبر داده، سپس با آوردن «و هو وادٍ لابدایة له و لانهایة» و با بهرهگیری از یک جملة اسمیه که دربر دارندة دو جملة وصفیه نیز هست به توصیف این وادی و معرفی آن پرداخته است. این در حالی است که در متن مبدأ، معنا در قالب یک جمله و با استفاده از یک صفت، «بیپا و سر» بیان شده است.
بسط نحوی در متن ترجمه باید صورت گرفته باشد، اما توضیحی که محمد بدیع جمعه دربارة معنای «گنج نامه» و معرفی عمرو بن عثمان مکّی در پاورقی میدهد را نیز میتوان مصداقی برای بسط نحوی و برونرفت از ابهام در ترجمه قلمداد کرد:
عمرو بوعثمان مکی در حرم گفت چون حق میدمید این جان پاک
|
|
آورید این گنج نامه در قلم در تن آدم که آبی بود و خاک (عطار، 1385: 181)
|
- ترجمۀ عربی: «قال عمرو بن عثمان المکی الذی دون کتابه «کَنج نامه» فی الحرم: عندما نفخ الله الروح الطاهرة فی جسد آدم المکون من ماء و تراب» (جمعه، 2002: 360).
مترجم توضیح میدهد که عمرو بن عثمان کیست و منظور از «گنج نامه» چیست: «عمرو بن عثمان المکی: کنیته أبو عبدالله، و کان أستاذ الحسین بن منصور، إتصل بالجنید و صحب الخراز، و کان من أقرانها، کان عالماً فی علوم الحقائق، صله من الیمن، و أقام فترة فی مکة ثم رحل الی بغداد حیث توفی فیها عام 269 هـ أو 297 هـ ؛ کنج نامه: أی کتاب الکنز» (همان).
از دیگر مصادیق بسط نحوی در ترجمة مورد بررسی میتوان به ترجمة بیت زیر اشارهکرد:
گرچه در دل عالمی غم داشتم
|
|
شستم از دل کاب همدم داشتم (عطار، 1385: 48)
|
- ترجمۀ عربی: «و إن اغتم قلبی فی هذا العالم، فسرعان ما أغتسل من هموم القلب، حیث الماء متوفر لدی علی الدوام» (جمعه، 2002: 195).
3-2. سطح نحوی- صرفی
ترجمة تحتاللفظی، تغییر نحو یا ساختار جمله، تغییر دیدگاه و دگربینی، جبران، توضیح و بسط معنا، تغییر در نوع جمله، تلویح، تقلیل و حذف از زیرمجموعههای این سطح به شمار میآیند. برخی از موارد یادشده در ترجمة عربی منطقالطیر نمود یافته که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد.
3-2-1. تغییر نحو یا ساختار جمله
در فرآیند ترجمه علاوه بر برگردانِ عناصر معنایی و واژگان، ترجمة ساختار نحوی واحد ترجمه از زبان مبدأ به مقصد نیز باید انجام شود. در واقع برگردان قالب و ساختار جمله از زبان مبدأ به مقصد شرط اساسی ترجمه است و این امر جز با تجزیه و تحلیل گرامری واحد ترجمه میسر نمیشود (طهماسبی و دیگران، 1393: 149).
گاهی مترجم ناگزیر است که اجزای کلام را تغییر دهد که نظریهپردازان ترجمه از آن با عنوان «تغییر نحو» یادکردهاند (Newmark, 1988: 85). تغییر در ساختار جمله نباید جابهجایی تأکید جمله را در پی داشته باشد. تبدیل جملة فعلیه به اسمیه و برعکس، جملة خبری و امری به استفهامی، جملة معلوم به مجهول و جملة مرکب به ساده برخی از موارد تغییر نحو در ترجمة عربی منطقالطیر است.
بر سپهر حسن در برج جمال
|
|
آفتابی بود امّا بیزوال (عطار، 1385: 68)
|
- ترجمۀ عربی: «أشرقت کالشمس فی فلک الحسن، و استقرت فی برج الجمال المنزه عن النقصان» (جمعه، 2002: 219).
در بیت یاد شده مفهوم مورد نظر در قالب یک جمله اسمیه بیان شده که مترجم آن را به صورت دو جملة فعلیه ترجمه کرده است. در حالی که مترجم میتوانست با انتخاب ساختاری نزدیک به ساختار متن مبدأ، بیت را به صورت «کانت الفتاة فی سماء الحسن، شمس راسیة فی برج الجمال إلا أنها لاتزول» ترجمهکند. همچنین در بیت زیر «أفلا تخجل من هذا المسلک؟» برابر نهادهای است که مترجم در ترجمة «شرمدار» از آن بهره گرفته و وجه امری را به استفهامی تغییر داده است:
درگذر از گل که گل هر نوبهار
|
|
بر تو میخندد نه در تو، شرمدار (عطار، 1385: 43)
|
- ترجمۀ عربی: «فتخل عن الوردة، لأنها فی کل ربیع تسخر منک، أفلا تخجل من هذا المسلک؟» (جمعه، 2002: 189).
گاهی مترجم استفهام انکاری را جایگزین جملات خبری منفی کرده و به این طریق مفهوم سلبی را در ترجمة خود بیان کرده است:
گفت تا پیش تو است این نفس سگ
|
|
از برت ابلیس نگریزد به تَگ (عطار، 1385: 113)
|
- ترجمۀ عربی: «قال (الهدهد): مادامت هذه النفس الشبیهة بالکلب أمامک، فهل یفر إبلیس مسرعاً من صدرک؟» (جمعه، 2002: 272).
هرچند بار معنایی منفی جمله از طریق استفهام انکاری منتقل شده است، اما ساختار جمله در زبان مبدأ نادیده گرفته شده و یک جملة انشایی جایگزین جملة خبریِ منفی شده است. این در حالی است که مترجم بدون دخل و تصرف در ساختار عبارت و جمله نیز میتوانست مفهوم بیت را منتقلسازد.
3-2-2. تغییر دیدگاه یا دگربینی
تغییر دیدگاه زمانی صورت میپذیرد که مفهومی در زبان مبدأ به گونهای دیگر در زبان مقصد بیان شود (فرهادی، 1392: 93). بیان وسیله به جای نتیجه، بیان معلول به جای علّت و برعکس، بیان از طریق یک حس به جای حس دیگر، بیان با ترتیب دیگر، بیان معلوم به جای مجهول، بیان عبارت منفی به عبارت مثبت و برعکس، تبدیل جزء به کل و برعکس، حال به محل، ظرف به مظروف، خصوص به عموم و برعکس، مسبب به سبب، لازم به ملزوم و ... برخی از مواردی است که تغییر دیدگاه یا دگربینی در امر ترجمه را در پی دارند. نیومارک (1988) این امر را حاصل اختلاف طرز تلقی و طرز تفکر میداند.
زاری اندر نی ز گفتار من است
|
|
زیر چنگ از ناله زار من است (عطار، 1385: 42)
|
- ترجمۀ عربی: «نواح النای بعض حدیثی، و رنین القیثارة الخفیض آهاتی» (جمعه، 2002: 188).
در بیت فارسی حرف اضافة «از» بیانگر علت و سببیت است و عطار نوای بلبل را علت پیدایش نالة نی و نغمة زیر چنگ دانسته که در ترجمة عربی بیت، علیت نمودی پیدا نکرده است. استفاده از بیان مجهول به جای معلوم و برعکس گونة دیگری از تغییر دیدگاه در ترجمة مورد بررسی است. مترجم در ترجمة مصراع دوم بیت زیر ساختار مجهول را به معلوم بدل ساخته است:
میبباید رفت سوی روم زود
|
|
تا شود تدبیر این معلوم زود (عطار، 1385: 68)
|
- ترجمۀ عربی: «إذ یجب الإسراع إلی بلاد الروم، لندرک تفسیر هذا المقام» (جمعه، 2002: 219).
نمونة دیگری از نادیدهگرفتن بیان علت در ترجمة عربی را میتوان در بیت زیر مشاهدهکرد:
صاحب سرّ سلیمان آمدی
|
|
از تفاخر تاجور زان آمدی (عطار، 1385: 35)
|
- ترجمۀ عربی: «فصرت صاحب أسرار سلیمان/ و صرت فی تفاخرک من أصحاب التیجان» (جمعه، 2002: 180).
مصراع دوم بیت یادشده دارای حسن تعلیل است و از صاحب اسرار سلیمان بودن به عنوان علت تاجدار بودن هدهد یاد شده که در ترجمة عربی بیت، بیان علت دیده نمیشود.
3-2-3. جبران
چنانچه مترجم به هر دلیلی نتواند ترجمة دقیقی از متن اصلی ارائه دهد با استفاده از راهکارهایی، دست به جبران آن میزند (بخشی و همکاران، 1399: 322). بهرهگیری از ترجمة آزاد به جای ترجمة لفظ به لفظ، پر کردن خلأ واژگانی با ساخت نحوی و جایگزینی ساختار بیانی مشابه برخی از شیوههای جبران در ترجمه است. نمونههایی از جبران را در ترجمة عربی منطقالطیر میتوان مشاهده کرد. در بیت زیر مترجم برای برگرداندن مصراع دوم متوسل به فرآیند جبران شده است. «ألذ بالصمت غیرمبیح سری لأحد» ترجمة آزادی است که مترجم در برابر عبارت کنایی «تن زدن» بهکار برده است:
چون نبینم محرمی سالی دراز
|
|
تن زنم با کس نگویم هیچ راز (عطار، 1385: 42)
|
- ترجمۀ عربی: «و إن أعدم رؤیة الخلیل عاماً طویلاً، ألذ بالصمت غیرمبیح سری لأحد» (جمعه، 2002: 188).
همچنین گاهی مترجم از تعابیری نزدیک به متن مبدأ برای انتقال معنا استفاده کرده است؛ مانند آنچه در ترجمة بیت زیر آورده است. هر چند معادلهای انتخاب شده با کلمات متن مبدأ تطابق لفظی و معنایی دقیقی ندارند، اما مفهوم بیت به درستی به مخاطب منتقل شده است. «لایمکن أن أسعد فی الدنیا بعیدا عن الماء» ساختار بیانی دیگرگونی است که مترجم برای انتقال معنای نیافتن و نبودن سود در جهان بدون آب از آن بهره جسته است:
من نیابم در جهان بیآب سود
|
|
زانک زاد و بود من در آن بود (عطار، 1385: 48)
|
- ترجمۀ عربی: «لایمکن أن أسعد فی الدنیا بعیداً عن الماء، حیث أن مولدی و وجودی متعلقان بالماء» (جمعه، 2002: 195)
در برخی از موارد مترجم کاملاً بیانی متفاوت را برای انتقال معنا انتخاب کرده است؛ مانند آنچه در ترجمة گفتة شیطان هنگام سرباز زدن و امتناع کردن از سجده در برابر آدم آمده است. مترجم به جای ترجمه کردن مصراع دوم بیت، دریافت خود از داستان را جایگزین کرده است تا مخاطب را متوجه سیر داستان و مفهوم اصلی سازد:
گر بیندازند سر از تن مرا
|
|
نیست غم چون هست این گردن مرا (عطار، 1385: 181)
|
- ترجمۀ عربی: «فإن یقطعوا رأسی عن جسدی، یکن ذلک أهون علیَّ من السجود» (جمعه، 2002: 360).
3-2-4. تلویح، تقلیل و حذف
تلویح، تقلیل و حذف هنگامی است که عناصر بیان شده با صراحت در متن اصلی در ترجمه و زبان مقصد به تلویح بیان شود یا کاهش داده شود یا کاملاً حذف شود (Garces, 1994: 149). در تلویح، بیان اشارهگونه و غیرصریح جای صراحت بیان را میگیرد. در تقلیل عبارت به صورت فشرده و موجز ترجمه میشود و در حذف برخی از کلمات یا بخشی از عبارت کاملاً در ترجمه نادیده انگاشته شده و از ترجمة آن خودداری میشود. قابل ذکر است مترجم برای حذف باید دلایل متقن و توجیه منطقی داشته باشد (Newmark, 1988: 169).
محمد بدیع جمعه در ترجمة خود مواردی را حذف کرده است. این حذفیات گاهی شامل ترجمة یک بیت کامل است؛ مانند بیت زیر که برگردانی برای آن ذکر نشده است. البته برای خواننده مشخص نیست که مترجم به چه دلیل از ارائة ترجمهای برای بیت زیر خودداری کرده است:
چون من آزادم ز خلقان، لاجرم
|
|
خلق آزادند از من نیز هم (عطار، 1385: 39)
|
گاهی مترجم از ترجمة قیدها چشمپوشی کرده است؛ مانند «دائم» و «به زور» که در ترجمة ابیات زیر معادلی برای آنها ذکر نشده است:
زاهد مرغان منم با رای پاک
|
|
دائمم هم جامه و هم جای پاک (همان: 48)
|
- ترجمۀ عربی: «أننی زاهدة الطیر و صاحبة الرأی الطاهر، کما أن لباسی طاهر، وکذا مکانی طاهر» (جمعه، 2002: 195).
من چو با او برنمیآیم به زور
|
|
در دلم از غبن آن افتاد شور (عطار، 1385: 48)
|
- ترجمۀ عربی: «و لأنی لاأستطیع مغالبته، فقد ثار الاضطراب فی قلبی من غبنه» (جمعه، 2002: 272).
گاهی نیز عبارات وصفی یا ضمایر را ترجمه نکرده است؛ مانند «که در عشق آمدند» در بیت زیر که عبارتی وصفی است برای «پیشوایان»؛ مترجم با گرایش به ایجاز در کلام، عبارت وصفی را حذف کرده است. مخاطب با اتکا به آنچه پیش از آن بیان شده، متوجه خواهد شد که منظور از «من سبقوه من أئمة» سالکانی است که به وادی عشق وارد شدهاند. هر چند با حذف عبارت وصفی از صراحت بیان کاسته شده، اما در انتقال معنا خللی به وجود نیامده است:
پیشوایانی که در عشق آمدند
|
|
پیش او از خویش بیخویش آمدند (عطار، 1385: 67)
|
- ترجمۀ عربی: «و من سبقوه من أئمة، مثلوا بین یدیه اعترافاً بسبقه» (جمعه، 2002: 219).
3-3. سطح گفتمانی کارکردی
در این سطح مواردی چون تعدیل اصطلاحات محاورهای، حذف منظور متن اصلی، حذف حواشی، تغییر لحن، تغییر ساختار درونی متن مبدأ بررسی میشود. از میان موارد یاد شده تنها حذف منظور متن اصلی و تغییر لحن در ترجمة عربی منطقالطیر مصداق دارد که در ادامه تبیین خواه دشد.
3-3-1. حذف منظور متن اصلی
در فرآیند ترجمه، متن اصلی همواره دستخوش تغییر قرار میگیرد که گاهی این تغییرات بهگونهای است که مقصود متن اصلی دگرگون میشود و تغییر مییابد (مختاری اردکانی، 1386: 39). در فرآیند تلویح، تقلیل و حذف، مقصود متن اصلی دستخوش تغییر قرار نمیگیرد و فقط از صراحت بیان کاسته میشود، اما در مؤلفة حذف منظور متن اصلی، معنا دگرگون میشود. در ترجمة عربی منطقالطیر در موارد معدودی منظور متن اصلی در ترجمه نمایان نشده است؛ مانند:
یکدگر را شاید ار یاری کنیم
|
|
پادشاهی را طلب کاری کنیم (عطار، 1385: 38)
|
- ترجمۀ عربی: «ربما لو یساعد بعضنا البعض، لتمکنا من السعی فی طلب ملک لنا» (جمعه، 2002: 184).
در بیت یادشده «شاید» به معنای شایسته و سزاوار بودن است که مترجم آن را نادیده انگاشته و مصراع نخست را به صورت شرطی ترجمه کرده است و همین امر سبب شده تا معنای متن دچار تغییر شود.
پادشاه خویش را دانستهام
|
|
چون روم تنها چو نتوانستهام (عطار، 1385: 39)
|
- ترجمۀ عربی: «فعرفت ملکنا، ولکنی لاأستطیع السیر إلیه وحدی» (جمعه، 2002: 185).
همانطور که مشاهده میشود در بیت یادشده ضمیر شخصی «خویش» در مصراع نخست تغییر داده شده و در مصراع دوم امری که تجربه شده و توفیقی در آن حاصل نشده در ترجمه منعکس نشده و منظور متن اصلی در ترجمه کاملاً دگرگون شده است.
3-3-2. تغییر لحن
«حفظ لحن یکی از ارکان تأثیر ارتباطی است و باید از طریق زمان، وجه، بنا، واژگان و نحو آن را حفظکرد» (فرهادی، 1392: 112). تغییر لحن در ترجمة مورد بررسی با تغییر خطاب از سوم شخص به دوم شخص صورت پذیرفته است؛ مانند:
جرعهای زآن باده چون نوشش شود
|
|
هر دو عالم کل فراموشش شود (عطار، 1385: 181)
|
- ترجمۀ عربی: «و عندما تتیسر لک شربة من خمره، یتم لک نسیان کلا العالمین» (جمعه، 2002: 359).
در بیت یادشده سالکی توصیف شده است که با نوشیدن بادة معرفت، دو عالم را به وادی فراموشی میسپارد، اما مترجم در ترجمة بیت، خواننده را مورد خطاب قرار داده است. همچنین است در بیت زیر:
چون درش بگشاد، چه کفر و چه دین
|
|
زانکه نبود زان سوی در آن و این (عطار، 1385: 181)
|
- ترجمۀ عربی: «و حینما یفتح لک الباب، یتساوی الکفر و الدین، حیث لن یبقی هذا و لا ذاک» (جمعه، 2002: 359).
3-4. سطح سبکی- منظورشناختی
حفظ ساختارهای متن مبدأ، اشتباه مترجم، بیان نامناسب اصطلاحات در متن مقصد، حفظ اعلام، بسط خلاّقه، پرگویی در برابر سادهگویی و تغییر در کارکرد صنایع بلاغی به خصوص استعاره در این سطح مورد بررسی قرار میگیرند.
3-4-1. اشتباه مترجم
بدفهمی یا کمدانی مترجم در زبان مبدأ و زبان مقصد اشتباه وی را در پی خواهد داشت. این اشتباهات میتواند در حوزة وسیعی اعم از معادلیابی نادرست، تشخیص نادرست نقش واژگان قابل تعریف باشد (متقیزاده و نقیزاده، 1396: 187). در ترجمة عربی منطقالطیر موارد متعددی از خطای مترجم به چشم میخورد که این امر به نوع متن مبدأ برمیگردد. همانطور که پیش از این بیان شد منطقالطیر منظومهای عرفانی است و بیشتر اشتباهات مترجم در دریافت مفاهیم عرفانی بوده است؛ مانند ترجمة بیت زیر در توصیف وادی معرفت:
لاجرم بس ره که پیش آمد پدید
|
|
هر یکی بر حد خویش آمد پدید (عطار، 1385: 194)
|
- ترجمۀ عربی: «فلاجرم أن وضح الطریق لکل سالک قدر طاقته» (جمعه، 2002: 375).
همانطور که مشاهده میشود مترجم مفهوم متن مبدأ را در نیافته است. در بیت فارسی بیان میشود که راههای بسیاری در برابر سالک آشکار میشود و هر سالکی متناسب با قابلیتهای روحی خود در آن راه ظاهر میشود؛ در حالی که مترجم در دریافت معنا دچار اشتباه شده و در ترجمة خود بیان میکند که در برابر هر سالک راهی به اندازة توانش ظاهر میشود. در صورتی که در متن مبدأ بیان میشود راه برای همه یکسان است و هر سالک براساس تواناییهایش در این راه متفاوت با دیگران ظاهر میشود. نمونهای دیگر از بدفهمی مترجم را در دریافت معنای «گفتیی» در بیت زیر میتوان مشاهده کرد. واژة یادشده به معنای گویی و انگار است که مترجم به اشتباه آن را به معنای گفتن و بیان کردن پنداشته و فعل «قال» را به عنوان معادل آن ذکر کرده و ادامة جمله را نقل قول مستقیم قلمداد کرده است:
میوه او خوش همی خورد آن غلام
|
|
گفتیی خوشتر نخورد او زان طعام (عطار، 1385: 135)
|
- ترجمۀ عربی: «فکان الغلام یأکل فاکهته بنهم، و قال: لم آکل ما هو أفضل لها و أطعم» (جمعه، 2002: 299).
همچنین مترجم «سر نهادن» را در بیت زیر به معنای حرکت کردن با سر فرض کرده است و همین امر سبب شده تا در ترجمة مصراع دوم بیت زیر مرتکب خطا شود:
هر که جان بر لعل آن دلبر نهاد
|
|
پای در ره نانهاده سر نهاد (عطار، 1385: 68)
|
- ترجمۀ عربی: «و من وقفت روحه علی شفة تلک المعشوقة، سار علی رأسه فی الطریق لا علی قدمیه» (جمعه، 2002: 220).
از دیگر نمونههای اشتباه مترجم، ترجمة بیتی است که بطّ در آن علت یکجانشینی خود را بیان کرده است:
گرچه در دل عالمی غم داشتم
|
|
شستم از دل کاب همدم داشتم (عطار، 1385: 48)
|
- ترجمۀ عربی: «و إن اغتم قلبی فی هذا العالم، فسرعان ما أغتسل من هموم القلب، حیث الماء متوفر لدی علی الدوام» (جمعه، 2002: 195).
در بیت یادشده «عالمی غم» دلالت بر بسیاری غم و اندوه میکند که مترجم به اشتباه «عالم» را به معنای دنیا و جهان فرض کرده است.
3-4-2. بسط خلاّقه
هرگاه مترجم به اندوختههای ذهنی در معانی واژهها بسنده نکند و برای مفهومتر شدن ترجمه براساس ذوق و سلیقه و برداشت شخصی، عباراتی را به متن بیفزاید که در متن اصلی وجود ندارد، ترجمهای خلاّق را پدید میآورد (بخشی و همکاران، 1399: 330). مترجم تا زمانی مجاز به استفاده از بسط خلاّقه است که ابهام متن اصلی زدوده شود و بر شفافیت آن افزوده شود؛ مشروط بر اینکه معنا دچار دگرگونی نشود. در ترجمة مورد بررسی به ندرت بسط خلاّقه صورت گرفته است؛ نمونهای از آن را در ترجمة بیت زیر میتوان مشاهده کرد:
دیوت از ره برد و لاحولیت نیست
|
|
از مسلمانی به جز قولیت نیست (عطار، 1385: 114)
|
- ترجمۀ عربی: «قال مالک بن دینار: أیها البر الکریم، لقد صاد الشیطان الکثیرین مثلک، کما انتزعک الشیطان من الطریق، فعدمت الحول، و لم یبق لک من الاسلام غیر القول» (جمعه، 2002: 272).
همانطور که مشاهده میشود در ترجمة یادشده مترجم به معادلیابی و برگرداندن الفاظ بسنده نکرده و با افزودن عباراتی همچون «قال مالک بن دینار: أیها البر الکریم» و «کما انتزعک الشیطان من الطریق» که در متن مبدأ وجود ندارد، اقدام به گویاتر شدن و گسترش سخن کرده است.
3-4-3. تغییر در کارکرد صنایع بلاغی
یکی از شاخصههای شعر صنایع بلاغیایست که در آن بهکار میرود و باعث زیبایی و تأثیرگذاری دوچندان سخن میشود. بازنمایی صنایع بلاغی با همان کیفیت و تأثیرگذاری یکی از دشواریهای ترجمة شعر به شمار میآید. در ترجمة عربی منطقالطیر بسیاری از صنایع بلاغی در ترجمه نمود پیدا نکرده یا مترجم در برگردان آنها مرتکب خطا و اشتباه شده است. در موارد متعددی اضافههای تشبیهی و استعاری در ترجمه منتقل نشده و مترجم فقط به انتقال معنا بسنده کرده است؛ مانند:
گر نبودی نقد چندینی غمم
|
|
زین سفر بودی دلی بس خرمم (عطار، 1385: 133)
|
- ترجمۀ عربی: «فإن لم تکن هذه الهموم قدری، لکان القلب غایة فی السرور بهذا السفر» (جمعه، 2002: 297).
در بیت یادشده «نقد غم» اضافهای تشبیهی است که در ترجمه نمود پیدا نکرده است. همچنین است تعبیر «بازِ جان و تن» در بیت زیر که مترجم مفهوم بیت را در ترجمه بیانکرده و زیبایی کلام منظوم را منتقل نساخته است:
بازِ جان و تن ز نقصان و کمال
|
|
هست دائم در ترقی و زوال (عطار، 1385: 194)
|
- ترجمۀ عربی: «و فیه تداوم الروح و الجسد الترقی و الزوال، و ذلک عن طریق النقصان و الکمال» (جمعه، 2002: 375).
همچنین مترجم در بسیاری از موارد استعارهها را معادلیابی نکرده و یا آنها را درنیافته و به ترجمة واژگانی بسنده کرده است. در بیت زیر «لعل» استعاره از لب است که مترجم «شفة» را به عنوان معادل آن برگزیده، در نتیجه کارکرد هنری سخن در ترجمه منعکس نشده است:
هرکه جان بر لعل آن دلبر نهاد
|
|
پای در ره نانهاده سر نهاد (عطار، 1385: 68)
|
- ترجمۀ عربی: «و من وقفت روحه علی شفة تلک المعشوقة، سار علی رأسه فی الطریق لا علی قدمیه» (جمعه، 2002: 220).
در نیافتن صنایع بلاغی توسط مترجم سبب بروز اشتباهاتی در ترجمه شده است. در بیت زیر مترجم اضافة تشبیهی مقلوب را در تعبیر «یوسف توفیق» درنیافته و این ترکیب اضافی را ترکیبی وصفی قلمداد کرده و همین امر سبب خطای وی در ترجمه شده است:
یوسف توفیق در چاه اوفتاد
|
|
عقبه ای دشوار در راه اوفتاد (عطار، 1385: 68)
|
- ترجمۀ عربی: «سقط یوسف الموفق فی البئر، و اعترضت عقبة کئود طریقه» (جمعه، 2002: 219).
همچنین مترجم در موارد متعددی نتوانسته است معادلیابی مناسبی برای تعابیر کنایی داشته باشد. «دست شستن» کنایه از ترک کردن و کنار گذاشتن و «آب بردن» کنایه از از بین رفتن آبرو و اعتبار، دو تعبیر کنایی است که مترجم در ترجمة ابیات زیر به جای معادلیابی کنایی در زبان عربی به ترجمة لفظی آنها پرداخته است:
زنده از آبست دائم هرچه هست در میان آب، خوش، خوابت ببرد
|
|
این چنین از آب نتوان شُست دست قطره آب آمد و آبت ببرد (عطار، 1385: 48)
|
- ترجمۀ عربی: «فمن یعش معتمداً علی الماء، لایستطیع أن ینفض یده من الماء؛ کم یطیب لک النوم علی الماء، ولکن ستأتی قطرة ماء و تسلبک ماء حیاتک» (جمعه، 2002: 195)
انواع جناس به خصوص جناس تام، حسن تعلیل، صنعت التفات و ایهام از دیگر صنایع بلاغیای هستند که در ترجمة مورد بررسی نمود پیدا نکردهاند که به دلیل تنگی مجال امکان پرداختن به آنها نیست.
بحث و نتیجهگیری
منطقالطیر یکی از منظومههای برجستة عرفانی در تاریخ شعر و ادب فارسی است که به زبانهای گوناگونی ترجمه شده است. در این جستار ترجمة عربی منطقالطیر از محمد بدیع جمعه با تکیه بر الگوی گارسس مورد نقد و ارزیابی قرارگرفت. مهمترین نتایج این ارزیابی به شرح زیر است:
1- ترجمة مورد بررسی به زبان مبدأ پایبند است و از میان سطوح چهارگانة الگوی گارسس با سطح معنایی- لغوی انطباق بیشتری نسبت به سه سطح دیگر دارد.
2- همانندسازی، بسط واژگانی، قبض واژگانی، عام و خاص، تعریف و توضیح، معادل فرهنگی و بسط نحوی از زیرمجموعههای این سطح هستند که در این ترجمه نمود داشتهاند. در این سطح مترجم بجز در یک مورد (قبض واژگانی) از تکنیکهای مثبت استفاده کرده است. از میان زیرمجموعههای یادشده بسط واژگانی و قبض واژگانی بسامد بیشتری در این ترجمه داشتهاند.
3- در مؤلفة معادل فرهنگی یا کارکردی مترجم قدرتمند ظاهر شده و عملکرد مطلوبی داشته است. با توجه به عرفانی بودن متن مبدأ، این امر از نقاط قوت وی در امر ترجمه بهشمار میآید.
4- بهرهگیری از بسط واژگانی برای زدودن ابهام سبب مقبولیت بیشتر ترجمه شده است و گرایش اندک مترجم به مؤلفههایی همچون عام و خاص، تعریف و توضیح و همانندسازی مانع فاصلهگرفتن ترجمه از متن مبدأ شده است.
5- در سطح صرفی- نحوی گرایش مترجم بیشتر به استفاده از تکنیکهای مثبت بوده است تا منفی. از میان مؤلفههای این سطح، تغییر نحو یا ساختار بیش از سایر مؤلفهها در ترجمة مورد بررسی نمود داشته است و تبدیل جملة فعلیه به اسمیه و برعکس، جملة خبری و امری به استفهامی، جملة معلوم به مجهول، جملة مرکب به ساده برخی از موارد تغییر نحو در این ترجمه است.
6- مفاهیم عرفانی سبب شده تا مترجم در موارد بسیاری به مؤلفة جبران روی بیاورد و از تعابیری نزدیک به متن مبدأ برای انتقال معنا استفاده کند. عملکرد مترجم در این مؤلفه از نقاط عطف ترجمة مورد بررسی به شمار میآید.
7- جابهجایی سبب و مسبب از مهمترین مواردی است که ذیل دگربینی در ترجمة مورد بررسی با آن مواجه میشویم که در پارهای از موارد انحراف از متن مبدأ را در پی داشته است. استفاده از بیان مجهول به جای معلوم و برعکس گونة دیگری از تغییر دیدگاه در ترجمة مورد بررسی است. در فرآیند حذف، تقلیل و تلویح مترجم به حذف و کاهش قیود، تأکیدها، صفات و ضمایر روی آورده که کاستن آنها به انتقال معنای اصلی متن مبدأ لطمهای وارد نمیکند. البته در مواردی به حذف ابیات روی آورده که نمیتوان برای آن دلیل منطقیای پیدا کرد.
8- در دو سطح گفتمانی- کارکردی و سبکی- منظورشناختی تمامی زیرمجموعهها در زمرة تکنیکهای منفی به شمار میآیند و اشتباه مترجم و تغییر در کارکرد صنایع بلاغی بیشترین بسامد را داشتهاند. نوع متن مبدأ بر بروز مؤلفههای دو سطح یادشده به خصوص سطح سبکی- منظورشناختی تأثیر قابل ملاحظهای داشته است و تغییر در کارکرد صنایع بلاغی و اشتباه مترجم که بیشترین بسامد را در میان مؤلفههای سطوح یادشده داشتهاند، رهاورد انتخاب یک منظومة عرفانی برای ترجمه و از دشواریهای ترجمة شعر است.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
ORCID
a.
[1] . Garsec theory
[2] . Eco, U.
[3]. Vinay, J. P. & Darblenet, J.
[4]. Nida, E.
[5]. Newmark, P.
[6]. Delisle, C.
[7]. Ivora, V.
[8]. Mounin, G.
[9]. Nobert, E.
[10]. Yaturi, S.
[11] . De Tassy, G.