«حرکت» اولین نشانه «هستومندی» است؛ از این رو، باید آن را مهمترین مؤلفه برای «بودن» و «شدن» به شمار آورد. همین اهمیت شایان است که سبب شده اندیشمندان چه در حوزۀ فلسفه و چه در حوزۀ علوم شناختی در دهههای اخیر اهمیت زیادی برای آن قائل شده و حول آن نظریهپردازی کنند. در حوزۀ فلسفه، مرلوپونتی[1] که از پدیدارشناسان برجسته به شمار میرود و نظریه »بدنمندی ادراک» را ارائه کرده، حرکت را موجِد زمان و مکان میداند؛ «مرلوپونتی بر خلاف تصور همگان بر این باور نیست که لازمه حرکت، وجود قبلی مکان و زمان باشد بلکه به زعم او به واسطه حرکت است که مکان و زمانِ لازم نتیجه میشوند» (شکری، 1395: 113). در نتیجه آنچه را که هایدگر »در-جهان-بودگی» میخواند، باید زاییده حرکت دانست.
با همین رویکرد لئونارد تالمی[2]، استاد زبانشناسی و فلسفّ دانشگاه بوفالو در نیویورک که به شکل تخصصی در حیطۀ ارتباط معنیشناسی و ساختارهای زبانشناختی صوری و ردهشناسی معنایی پژوهش میکند، نظریهای را دربارۀ تبدیل معانی حرکتی به واژگان در حوزۀ زبانشناسی شناختی ارائه کرده که به نظریۀ «افعال حرکتی» مشهور است.
تالمی در نظریۀ واژگانیشدگی خود بیان میدارد که چگونه عناصر مختلف حرکتی از جمله سبب، شیوه، حالت، مسیر، زمینه و پیکر از حالت مادی به مفهوم و پس از آن به واژه بدل شده و وارد حوزۀ زبان میشوند. طبق این نظریه، این مفاهیم در فعلهای حرکتی تجلی مییابند که به دو گروه فعلمحور و قمرمحور تقسیم میشوند؛ گروه اول که فعلهای ساده هستند حرکت را »واژگانی» میکنند و دسته دوم که فعلهای غیرساده هستند، قمر[3] را به عنوان بیانگر جزئیات مفاهیم حرکتی به فعل ساده اضافه میکنند. در نتیجه میتوان محوری را برای افعال حرکتی متصور شد که یک سمت آن واژگانیشدگی[4] و سمت دیگر آن قمرمحوری است. نمودار (1) این موضوع را به تصویر کشیده است.
نمودار 1. شِمای نظریۀ افعال حرکتی تالمی
پژوهش حاضر بر مبنای نظریۀ یاد شده بر آن است که بر ترجمۀ این افعال از زبان عربی به فارسی تمرکز کرده و تفاوتها و شباهتهای ترجمۀ این فعلها را در دو ترجمه از رمان «الفتاة الأخیرة» نوشته نادیا مراد تبیین کند.
آنچه در نظریۀ تالمی چالشبرانگیز است، این است که در زمینۀ فعلمحور یا قمرمحور بودن افعال حرکتی، همۀ زبانهای دنیا از یک الگو پیروی نمیکنند؛ برخی زبانها بیشتر فعلمحور و برخی بیشتر قمرمحور هستند، اما چنانکه در مقاله تبیین خواهد شد، مشخص میشود که در ترجمۀ فعلهای عربی به زبان فارسی میتوان آنها را هم به شکل فعلمحور و هم قمرمحور ترجمه کرد.
پژوهش حاضر از آن جهت حائز اهمیت است که نظریۀ افعال حرکتی تالمی را به حیطۀ ترجمه وارد کرده و علاوه بر مقایسۀ فعلها در دو زبان متفاوت، ترجمۀ آنها توسط دو مترجم متفاوت را نیز بیان و تحلیل میکند. از آنجا که در باب ترجمه و زبانشناسی شناختی در موضوعات مرتبط با پژوهش حاضر، پژوهشی صورت نگرفته، اهمیت این تحلیل در مطالعات ترجمه بسیار زیاد است و در عین حال نوآوری پژوهش حاضر نیز به حساب میآید.
پژوهش پیش رو تلاش دارد به این سؤالات پاسخ گوید:
- در ترجمۀ افعال حرکتی منتخب در رمان «الفتاة الأخیرة» به چه میزان از افعال فعلمحور و قمرمحور استفاده شده است؟
- تفاوت در ترجمۀ افعال حرکتی منتخب در رمان «الفتاة الأخیرة» چه مؤلفههای معنایی را به هر یک از ترجمهها افزوده یا از آن کاسته است؟
در همین راستا فرضیات پژوهش نیز عبارتاند از:
- با توجه به قمرمحور بودن زبان فارسی، کاربرد افعال قمرمحور بیشتر است.
- ترجمۀ افعال به صورت قمرمحور یا فعل محور، افزایش یا کاهشی در مؤلفه معنایی ایجاد نمیکند.
در همین راستا فرضیات پژوهش نیز عبارتاند از:
- با توجه به قمرمحور بودن زبان فارسی،کاربرد افعال قمرمحور بیشتر است.
- ترجمه افعال به صورت قمرمحور یا فعل محور،افزایش یا کاهشی در مؤلفه معنایی ایجاد نمیکند.
- پیشینۀ پژوهش
از جمله پژوهشهای انجام شده در ارتباط با موضوع مقاله حاضر میتوان به مواردی که در ادامه ارائه شده است، اشاره کرد
بهروزی و همکاران (1399) در پژوهشی با عنوان «تحلیل کاربست فعل حرکتی «أنزل» در قرآن بر مبنای نظریۀ زبانشناختی تالمی» به تحلیل این فعل پرداخته و چنین نتیجهگیری کردهاند که فعل حرکتی «أنزل» یک فعل مسیرنما و پویا است که به واسطۀ موضوعاتی که به نزول قرآن و رحمت بر مردم میپردازد از بسامد بالایی برخوردار است.
اسلامیپور و شرفزاده (1398) در پژوهشی با عنوان «مقایسۀ افعال حرکتی در دو زبان فارسی و انگلیسی از دیدگاه شناختی و ردهشناختی» به تحلیل مقایسهای فعلهای حرکتی در دو زبان فارسی و انگلیسی پرداخته و چنین نتیجهگیری میکنند که زبان فارسی برخلاف زبان انگلیسی، گرایش بیشتری به سوی قمرمحور بودن دارد. قمر غالب در زبان فارسی، قمر حالت و در انگلیسی، قمر جهت است.
ازکیا و ساسانی (1391) در پژوهشی با عنوان «واژگانیشدگی در فعلهای حرکتی فارسی: الگویی تازه» به تحلیل مفهوم و فرآیند واژگانیشدگی در افعال فارسی پرداخته و چنین نتیجهگیری کردهاند که در تحلیل رویداد حرکت، دو رویکرد مجزا مدنظر است؛ نخست رویکرد کلینگر که صرفاً سازههای مفهومی کانونی را در فعل حرکتی ادغام میکند و دوم رویکرد جزئینگر که در آن سازههای مفهومی پیرامونی نیز با ادغام در فعل حرکتی مؤثر عمل میکنند.
حامدی شیروان و شریفی (1393) در پژوهشی با عنوان «بررسی ردهشناختی مقولۀ «قمر» در ساخت رویدادی افعال حرکتی در زبان فارسی» به تحلیل مقولۀ قمر در نظریۀ تالمی از دیدگاه ردهشناسی زبان پرداخته و چنین نتیجه گرفتهاند که زبان فارسی در تقسیمبندی تالمی میتواند هم قمرمحور باشد و هم فعلمحور، چراکه برخی ویژگیهای آن با خصوصیات زبانهای فعلمحور همخوانی دارد و برخی نیز با قمرمحور.
ازگلی و همکاران (1401) در پژوهشی با عنوان «بررسی مفهومسازی حرکت در افعال مرکب فارسی: رویکردی شناختی» به تحلیل نحوۀ واژگانیشدگی فعل مرکب حرکتی در زبان فارسی میپردازند و چنین نتیجه میگیرند که واژگانیشدگی در مؤلفههای حرکت و شیوه از بسامد بیشتری برخوردار است.
ایلخانیپور و کریمیدوستان (1395) در پژوهشی با عنوان «واژگانیشدگی ابعاد معنایی وجهیت در صفات وجهی فارسی» به بررسی سه بُعد معنایی نیروی وجه، پایه وجه و منبع ترتیب در صفات وجهی فارسی میپردازند و چنین نتیجه میگیرند که در صفات وجهی فارسی سه نیروی وجه الزام، امکان، و امکان قوی واژگانی شدهاند.
با بررسی نمونههای بیشتر اینگونه دریافت میشود که تاکنون در ایران پژوهشی که نظریۀ افعال حرکتی تالمی را در ترجمه بررسی کرده باشد به نگارش درنیامده و از این رو، نوآوری پژوهش حاضر در پرداختن به همین مسئله است.
- زبانشناسی شناختی و نظریۀ افعال حرکتی تالمی
زبان از سویی ابزار کسب آگاهی و از سوی دیگر، ابزار انتقال آگاهی است و ارتباط لازمۀ هر دوی این کارکردهاست. ارتباط از طریق نظام رمزگانیای صورت میپذیرد که در جوامع مورد اتفاق همگاناند. مطالعۀ نوع شکلگیری این رمزگانها در ذهن و تولید معنا در آنها و نیز واکنشهایی که در مغز و در حرکات بدنی ایجاد میکنند، مؤلفه اساسی زبانشناسی شناختی است. هر واژه در مغز حرکتی متناسب با معنایی که فرد از آن برداشت میکند، تولید مینماید به شکلی که پژوهشگران علوم شناختی دریافتهاند شنیدن یا دیدن افعال حرکتی با مفاهیم سرعت بالا در عصبهای مغزی حرکات سریع ایجاد میکند.
با رشد مطالعات میان رشتهای، زبانشناسی شناختی نیز از آن جهت که زبان را از جهت فیزیکال و در ارتباط با جسم انسان بررسی میکند از اهمیت شایانی در مطالعات شناختی و زبانی برخوردار است. دبیرمقدم سه نگرش غالب در زبانشناسی امروز را نگرشهای صورتگرا، نقشگرا و شناختی معرفی میکند (2004: 2). «زبانشناسی شناختی، زبان را به عنوان منبعی از دانش فرد نسبت به جهان خارج دانسته و آن را بخش اصلی شناخت بشر میانگارد» (Azkia, 2012: 3).
تالمی مسئلۀ ارتباط نظاممند میان معنا و صورتهای روساختی را مطرح کرده و الگوهای ردهشناختی را مبتنی بر عواملی چون تعیین عناصر معنایی مختلف، تعیین عناصر روساختی مختلف، مشاهدۀ ارتباط میان عناصر معنایی و عناصر روساختی، مقایسۀ الگوی ارتباطی در زبانهای مختلف، مقایسۀ الگوی ارتباطی به شکل در زمانی در یک زبان و توجه به فرآیندهای شناختی و ساختارهایی که میتوانند منجر به رخ دادن این موارد شوند، طراحی میکند (Talmy, 2000b: 22).
- واژگانیشدگی و قمرمحوری
بر اساس طبقهبندی تالمی که بر مبنای انتخاب عنصر معناییِ جهت در رویداد حرکتی و نحوه بازنمایی آن در روساخت است، زبانهای دنیا به دو دسته تقسیم میشوند؛ نخست آنهایی که عنصر معنایی جهت در داخل ریشه فعلی آنها جای میگیرد و به آنها گونه فعلمحور اطلاق میشود و دوم آنهایی که عنصر معنایی جهت در آنها از طریق عنصر حاشیهای فعل؛ یعنی قمر بیان میشود و به آنها گونۀ قمرمحور اطلاق میشود (ibid: 117). در نمودار (2) ساختار واژگانیشدگی و قمرمحوری نمایش داده شده است.
نمودار 2. زبان های دنیا بر اساس جهت نمایی افعال
3-1. واژگانیشدگی یا فعلمحوری
تالمی برای نخستین بار نظریۀ الگوهای واژگانیشدگی را در تحلیل عنصر مفهومی حرکت ارائه کرده و به ردهبندی زبانها بر اساس نوع واژگانی کردن مفهوم حرکت پرداخت. او در جلد دوم کتاب «به سوی معنیشناسی شناختی» نظریۀ خود؛ یعنی الگوهای واژگانیشدگی را توصیف میکند. در مقدمه، این مطالعات را نوعی برقراری ارتباط میان معنی و صورتهای روساختی دانسته و واژگانیشدگی را اینگونه تعریف میکند: «واژگانیشدگی عبارت است از ارتباط نظاممند میان یک عنصر معنایی خاص و یک تکواژ» (ازکیا و همکاران، 1394: 34). بنابراین واژگانیشدگی را با مسامحه میتوان به فعل ساده تعبیر کرد؛ بدین معنا که گروهی از مفاهیم در یک کلمه یا یک تکواژ گنجانده شوند.
3-2. قمرمحوری و انواع قمر در زبان فارسی
قمرمحوری در مقابل واژگانیشدگی یا فعلمحوری قرار میگیرد. مجموعۀ صورتهایی که میتوانند به عنوان قمر عمل کنند اغلب تا حدی و نه به طور کامل با مجموعه صورتهای مربوط به یک مقوله دستوری دیگر مانند حروف اضافه، اسم یا فعل همپوشانی دارند (Talmy, 2000b: 69).
به باور تالمی قمر، مقولهای دستوری است که شامل هر سازه، غیر از متمم گروه اسمی یا گروه حرف اضافهای همراه فعل است که با ریشۀ فعل رابطۀ خواهری دارد. قمر همچنین میتواند به صورت یک وند مقید و یا یک واژه آزاد باشد (Talmy, 2000b: 102).
فعلهای قمرمحور از جمله فعلهای مرکب به شمار میروند و پیشوندها نیز از فعلیارهای افعال قمرمحور هستند.
نمودار (3) ساختار فعلهای مرکب و فعالیارهای مربوط به آن را نمایش میدهد.
نمودار 3. ساختار فعلهای مرکب و فعلیارهای مربوط به آن
کارکرد افعال پیشوندی بیان مفهوم سمت و جهت حرکت فعل، مفاهیمی چون بالا، پایین، پیش، پس و...، تقویت معنای فعل و ایجاد تأکید در آن و ایجاد معنا و مفهومی تازه است (طاهری، 1385: 115). «از نظر معیارهای صوری نیز این پیشوندها کاملاً وابسته به فعل هستند و در زیرگروه فعلی میآیند و وابسته به سازۀ دستوری دیگری در جمله نیستند» (حامدی شیروان و شریفی، 1393: 81).
علاوه بر مسیر یا جهت در برخی دیگر از افعال مرکب، عنصر فعلیار نشاندهندۀ شیوۀ انجام فعل است. برخی عناصری که در فارسی کنونی در افعال مرکب نقش قمر را دارند و نشاندهندۀ شیوۀ حرکت هستند، عبارتاند از پیاده سوار، واژگون، لی لی، رژه، شنا، تعقیب، لگد، پرواز، دراز، پرت، فرار و... که در فعلها بهکار میروند. همچنین شیول حرکت در برخی از افعال روی خود فعل بیان میشود؛ در افعالی مانند خزیدن، جهیدن، پریدن، دویدن، چیدن، کندن. این عناصر فعلیار همیشه در زیرگروه فعلی میآیند. پس معیارهای مورد نظر برای قمر بودن را دارند (حامدی شیروان و شریفی، 1393: 82).
- 4. بحث و بررسی
4-1. تحلیل تطبیقی واژگانشدگی و قمرمحوری در دو ترجمه از رمان الفتاة الأخیرة
در مفهومسازی جریان حرکتی فعل، مؤلفههای جزء حرکتی، پیکر، زمینه و مسیر فاکتورهای اصلی به شمار میروند. بر اساس نظریۀ تالمی «یک رویداد حرکتی شامل یک جزء حرکتی است که با جهتگیری یک شیء نسبت به شیء دیگر و به صورت حرکتی یا ایستا نمود پیدا میکند و در این مسیر حرکتی، پیکر به سوی جسم دیگری به عنوان زمینه یا شیء مرجع حرکت میکند» (Talmy, 2000a: 107).
در این چهار مؤلفۀ اصلی فعل حرکتی، نوع مسیر انتقال پیکر از مبدأ به مقصد یکی از شاخصههای مؤثر در معنای فعل حرکتی محسوب میشود (بهروزی و همکاران، 1399: 5).
رمان الفتاة الأخیرة 398 صفحه است و با توجه به محتوای کنشی و مضمون آن، افعال حرکتی پربسامد را از بخشهای مختلف استخراج کردیم. در ادامه با توجه به توضیحات ارائه شده به تحلیل و تطبیق 44 فعل منتخب از رمان الفتاة الأخیرة پرداخته میشود.
4-2. فعلهای ترجمه شده به شکل فعلمحور توسط هر دو مترجم
در 44 فعل منتخب نمونهای از این مورد دیده نشد که به معنای استفاده کمتر از افعال حرکتی فعلمحور نسبت به افعال قمرمحور در زبان فارسی است.
4-3. فعلهای ترجمه شده به شکل قمرمحور توسط هر دو مترجم
برای درک بهتر، ابتدا فعلها در قالب جدول (1) ارائه شده و در ادامه این افعال مورد تحلیل قرار میگیرند. توضیح اینکه برخی کلمات در متن عربی به شکل مصدر، شبه فعل یا ترکیب هستند، اما در ترجمۀ فارسی به صورت فعلی ترجمه میشوند و از آنجا که مقالۀ حاضر به بررسی فعلهای حرکتی در دو ترجمه مورد نظر میپرداز؛ از این رو، به عنوان فعل از آنها سخن گفته شده است.
جدول 1. فعلهای ترجمه شده به شکل قمرمحور
ردیف
|
متن اصلی رمان «الفتاة الأخیرة»
|
ترجمه سمیرا چوبانی
|
ترجمه سربس نظری
|
1
|
کنت منهمکة فی التحضیر (ص 11)
|
آماده میشدم
|
سرگرم آماده شدن بودم
|
2
|
یرعون أغنامهم (ص 11)
|
هدایت میکردند
|
به چِرا میبردند
|
3
|
جعلت منا أفراداً ممیزین (ص 12)
|
باعث شده بود خاص به نظر برسیم
|
ما را متفاوت از دیگران میکرد
|
4
|
وقعنا علی مر السنین ضحیة صراع تنافسی (ص 12)
|
به این طرف و آن طرف کشیده میشدیم
|
گیر افتادهایم
|
5
|
لکن الخاطفین لم یستسلموا (ص 16)
|
آدمرباییها متوقف نشد
|
آدمرباییها تمامی نداشت
|
6
|
لا أطیق البقاء فی المنزل (ص 16)
|
مجبور میشدم خانه را ترک کنم
|
از خانه بیرون میزدم
|
7
|
عندما إنهار جزء من السقیفة (ص 21)
|
فرو نشست
|
کَنده میشد
|
8
|
کنتُ أمرّ أمام بیتهما (ص 30)
|
رد میشدم
|
عبور میکردم
|
9
|
لتحثّنا دائماً علی التذکّر أنّنا (ص 43)
|
یادمان بماند
|
به ما یادآوری کنند
|
10
|
أعلم أنّک بحاجة للمساعدة. لمَ لا تأتین إلی؟ (ص 40)
|
به سراغ من نمیآی
|
چیزی طلب نمیکنی
|
11
|
بعد أن إجتاح صدام
(ص 51)
|
پس از اینکه صدام ... حمله کرد
|
بعد از حمله صدام به ...
|
12
|
کنّا قد انقطعنا من الطحین ومیاه الشرب (ص 101)
|
آرد و ... را تمام کرده بودیم
|
آرد و... تمام شده بود
|
13
|
وتجلس القرفصاء (ص 103)
|
قوز کرده بود
|
خودش را خم کرد
|
ادامه جدول 1.
ردیف
|
متن اصلی رمان «الفتاة الأخیرة»
|
ترجمه سمیرا چوبانی
|
ترجمه سربس نظری
|
14
|
ثم أسقطنا ما بین أیدینا ولحقنا بها (ص 103)
|
به زمین انداختیم
|
رها کردیم
|
15
|
غادرنا المحکمة متوجهین (ص 199)
|
دادگاه را ترک کردیم
|
بعد از دادگاه به سمت خانهای حرکت کردیم که ...
|
16
|
سأعاقبک لو حاولت الهرب (ص 224)
|
تنبیهت خواهم کرد
|
مجازات میشی
|
17
|
وضعت بعنایة رجلی خارج النافذة (ص 227)
|
بیرون بردم
|
رد کردم
|
18
|
عودی إلی الداخل (ص 227)
|
برگرد داخل
|
برو تو
|
19
|
لحقت بالسائق إلی الخارج (ص 232)
|
به دنبال راننده خارج شدم
|
به دنبال راننده راه افتادم
|
20
|
أعیده إلیه (ص 330)
|
پسش میدم
|
بازگردانم
|
21
|
غفونا (ص 330)
|
به خواب رفتیم
|
خوابمان برد
|
22
|
تزداد أشعة الشمس حدة (ص 332)
|
سوزانتر میشد
|
داغتر میشد
|
این فعلها در قمرمحور بودن شباهت دارند، اما در ویژگیها، شکل و میزان بیانگری متفاوت هستند. در ادامه این فعلها بر اساس مؤلفههای چهارگانه فعل حرکتی؛ یعنی جزء حرکتی، پیکر، زمینه و مسیر تحلیل و مقایسه میشوند.
در ترجمههای عبارت «کنت منهمکة فی التحضیر»؛ هر دو فعل ترکیبی هستند. جزء حرکتی، زمینه و مسیر در خود فعل دیده نمیشوند و در دیگر اجزای جمله وجود دار، اما پیکر عبارت است از فرد متکلم.
فعل «یرعون» به دو شکل «هدایت میکردند» و «به چرا میبردند» ترجمه شده. در ترجمۀ اول جزء حرکتیِ به پیش رفتن را میتوان از فعل دریافت کرد.اما پیکر، مسیر و زمینه در آن مشخص نیست. ولی از ترجمۀ دوم جزء حرکتی به پیش رفتن، پیکر احشام یعنی هر حیوانی که به چرا برده میشود، مسیر خانه به سمت چراگاه و زمینه چراگاه را میتوان متوجه شد لذا میتوان گفت ترجمۀ دوم کاملتر است.
فعل «جعل من» در عبارت «جعلت منا أفراداً ممیزین» به نوعی حرکت انتزاعی اشاره دارد، اما بیشتر گویای وجه فعل است. وجه بیانگر قطعیت یا احتمال است. از این حیث ترجمۀ دوم قطعیت بیشتری نسبت به فعل اول دارد.
معنای دقیق عبارت «وقعنا ضحیة»، «قربانی شدیم» است و مفهوم حدوث و اتفاق افتادن را میرساند. عبارت «وقعنا ضحیة» به دو شکل «به این طرف و آن طرف کشیده میشدیم» و «گیر افتادهایم» ترجمه شده است. چنانکه مشخص است تفاوت عمدۀ این دو ترجمه در این است که فعل اول دارای حرکت انتقالی و فعل دوم دارای حرکت خودشامل است؛ یعنی هر دو فعل بر کنشپذیری تأکید دارند، اما در یکی کنشپذیر در حال حرکت است و در دومی از حرکت ناتوان است. همچنین هیچ کدام از دو فعل گویای جزء حرکتی، پیکر، زمینه و مسیر نیستند و در سایر اجزاء جمله این عناصر بیان شده است.
در ترجمههای فعل «استسلم»، هر دو فعل گویای جزء حرکتی؛ یعنی استمرار هستند، اما تفاوت آنها در این است که در ترجمۀ اول بر فعل آدمربایی و در ترجمۀ دوم بر فاعل آدمربایی تأکید میشود.
در ترجمههای عبارت «لا أطیق البقاء فی المنزل» در هر دو فعل جزء حرکتی خارج شدن بیان شده است و در عین حال پیکر؛ یعنی فاعل نیز در هر دو وجود دارد. همچنین مسیر نیز بیان شد، اما زمینه که بیانگر هدف است، وجود ندارد. تفاوت دیگر دو فعل در این است که اولی بیشتر بر عامل اجبار تأکید دارد و دومی بر فاعلی که حرکت خروج از او سر زده است.
فعل «إنهار» در جملۀ «عندما إنهار جزء من السقیفة» به دو شکل «فرو نشست» و «کَنده میشد» ترجمه شده است. فعل اول با داشتن قمر «فرو» به خوبی جزء حرکتی افتادن و پایین رفتن را نشان میدهد، اما فعل «کنده میشد» تنها بر جزء حرکتی جداشدن اشاره دارد و نه افتادن. بنابراین، ترجمۀ اول دقیقتر است. به این شکل فعل اول بر جزء حرکتی پایین افتادن، پیکر سقف، مسیر بالا به پایین و زمینۀ زمین اشاره دارد، اما ترجمۀ دوم تنها بر جزء حرکتی جدا شدن دلالت دارد.
در عبارت «کنتُ أمُرُّ أمام بیتهما» فعل «کنت أمُرُّ» به دو شکل «رد میشدم» و «عبور میکردم» ترجمه شده است. هر دو فعل به جزء حرکتی جریان داشتن و پیکر فاعل اشاره دارند و مسیر و زمینه در آنها بیان نشده است.
در ترجمههای عبارت ردیف 10 جدول (1) «لا تأتین إلیّ»، ترجمۀ اول از لحاظ جزء حرکتی برآمدن از لحاظ پیکر بر شخص فاعل آمدن از لحاظ مسیر بر مقصد «من» اشاره دارد، اما ترجمۀ دوم به هیچ کدام از این عناصر دلالت نمیکند و در واقع هدف از حرکت را بیان میکند و نه حرکت را. بنابراین، میتوان گفت ترجمۀ اول حرکت انتقالی و ترجمۀ دوم حرکت خودشامل را نشان میدهند. فعل «تأتی» در این عبارت کنایی محسوب میشود؛ زیرا در عین حال که معنای حقیقی آمدن در آن صدق میکند، منظور درخواست کمک را میرساند.
در ترجمههای عبارت «تحثنا دائما إلی التذکر» با توجه به فعل تحث در متن عربی تأکید بر حرکت از سوی کنشگر وجود دارد؛ بنابراین، ترجمۀ دوم دقیقتر به نظر میرسد، چراکه ترجمۀ اول بیشتر بر کنشپذیر تأکید دارد. همچنین در هر دو حرکت خودشامل وجود دارد.
در عبارت ردیف 14 جدول (1) فعل «أسقطنا» به دو شکل «به زمین انداختیم» و «رها کردیم» ترجمه شده است. در ترجمۀ اول بر زمین انداختن بیانگر جزء حرکتی پایین افتادن است. پیکر شیئی است که بر زمین افتاده، مسیر از دست بر زمین است و زمینه نیز همان زمین است. از این رو، در این واژگانشدگی قمرمحور هر چهار جزء بیان شده است اما عبارت رها کردن همۀ این معانی را منتقل نمیکند، چراکه رها کردن میتواند به سمت هر یک از جهات چهارگانه انجام شود. بنابراین، در فهم مؤلفههای جزء حرکتی، مسیر و زمینه ابهام به وجود میآورد. از این رو، با توجه به متن عربی که بر سقوط دلالت دارد، ترجمۀ اول صحیحتر است.
در ترجمههای عبارت «بعد أن إجتاح صدام»؛ در هر دو ترجمه به جزء حرکتی جلو رفتن، پیکر صدام، مسیر زمین و زمینۀ محلی که آن حمله شده، دیده میشود. تفاوت دو ترجمه در این است که در اولی ترجمه به صورت فعل قمرمحور و در دومی به شکل اسم (مصدر) است. در ترجمۀ اول تأکید بر فاعل فعل و در دومی بر نفس فعل است.
در ترجمههای عبارت ردیف 15 جدول (1) در ترجمۀ قمرمحور اولی ترک کردن و در دومی حرکت کردن را داریم. در ترجمۀ اول تأکید بر ترک مبدأ؛ یعنی دادگاه است. از این رو، مؤلفه جزء حرکتی پایانِ ماندن و رفتن دوباره را شاهدیم. همچنین پیکر فاعل فعل ترک کردن است (مسیر از دادگاه به سمت... است)، اما زمینه بیان نمیشود ؛ این در حالی است که در ترجمۀ دوم در قمر رها کردن تأکید بر مقصد است؛ یعنی خانهای که ...». در نتیجه زمینه را هم میتوان از فعل برداشت کرد. بنابراین، ترجمۀ دوم کاملتر است.
در ترجمههای عبارت «قد انقطعنا من الطحین»؛ تمام شدن به جزء حرکتی نزول اشاره دارد. همچنین پیکر در این فعل آرد و ... است. مسیر عبارت است از فرآیند تمام شدن و زمینه نیز پایان یافتن و نیست شدن است. در هر دو ترجمه این عناصر وجود دارد، اما در اولی تأکید بر کنشگری است؛ یعنی فاعل فعل تمام کردن و در دومی تأکید بر کنشگری؛ یعنی آنچه تمام شده است. در متن عربی نیز تأکید بر کنشگر است؛ از این رو، ترجمۀ اول صحیحتر است.
عبارت «تجلس القرفصاء وراء الجدار» به دو شکل «قوز کرده بود» و «خودش را خم کرد» ترجمه شده است. قوز کردن و خم کردن هر دو حرکت خودشامل به شمار میآیند که بیانگر چرخش هستند. از این رو، این فعل بیانگر حالت و جهت است و جزء حرکتی را بیان میکند. همچنین پیکر که فاعل خم کردن است.
در ترجمههای فعل «سأعاقبک»، ترجمۀ اول عبارت است از قمرِ تنبیه و فعلِ کردن؛ بنابراین، تأکید آن بر فاعل تنبیه است، اما در ترجمۀ دوم که عبارت از قمر مجازات و فعلِ شدن تأکیدش بر مفعول مجازات است. با توجه به فعل عربی که ضمیر أنا در آن مستتر است، ترجمۀ اول صحیح به نظر میرسد.
در ترجمههای فعل «وضَعَ»، فعل بیرون بردن بر مقصد تأکید دارد؛ از این رو، در ترجمۀ قمرمحور، جزء حرکتی عبارت است از بیرون بردن، پیکر عبارت است از پا، مسیر عبارت است از داخل به خارج و زمینه عبارت است از بیرون پنجره. در ترجمۀ دوم تأکید بر فرآیند خارج کردن است و به مقصد اشاره نمیشود. بنابراین، در مؤلفۀ زمینه ابهام وجود دارد. با توجه به متن عربی؛ یعنی «وضعت... خارج» ترجمۀ اول صحیحتر به نظر میرسد.
فعل «عودی» در عبارت «عودی إلی الداخل» به دو شکل «برگرد داخل» و «برو تو» ترجمه شده است. اگر ترجمه را به شکل فعلمحور در نظر بگیریم، ترجمۀ اول بیانگر حرکت از خارج به داخل است، اما ترجمۀ دوم این دلالت را ندارد و برو تنها این معنا را نمیدهد. با توجه به قمر تو و داخل، هر دو فعل به معنای حرکت از خارج به داخل هستند. همچنین پیکر شخص خارج شده، مسیر از خارج به داخل و زمینه مسیر ورود است.
در ترجمههای عبارت «لحقت بالسائق إلی الخارج»، ترجمۀ اول تأکید بر جزء حرکتی خارج شدن است، اما در دومی چنین تأکیدی وجود ندارد. در نتیجه در فهم جزء حرکتی و مسیر و زمینه ابهام وجود دارد. با توجه به متن عربی، ترجمۀ اول صحیحتر است.
فعل «غفونا» به دو صورت «خواب رفتیم» و «خوابمان برد» ترجمه شده است؛ ترجمۀ اول بیشتر بر کنشگر تأکید دارد، اما دومی بر کنش. همچنین به خواب رفتن انتقالی نیست و خودشامل است.
فعل «أعید» در عبارت «أعیده إلیه» به دو شکل «پسش میدم» و «بازگردانم» ترجمه شده است که هردو قمرمحور هستند: پس دادن و بازگرداندن و نیز هر دو خودشامل هستند. تفاوت دو فعل در این است که اولی در محاوره بیشتر کاربرد دارد و دومی رسمی است.
فعل «تزداد ... حدة» به دو شکل «سوزانتر میشد» و «داغتر میشد» ترجمه شده که هر دو دارای حرکت خودشامل هستند.
4-4. فعلهای ترجمه شده به دو صورت فعلمحور و قمرمحور
این گروه عبارتاند از فعلهایی که چوبانی به شکل فعلمحور و نظری به شکل قمرمحور ترجمه کردهاند و در جدول (2) نمایش داده شدهاند و در ادامه به تحلیل تفاوت دو ترجمه پرداخته میشود.
فعل «وصل» در عبارت ردیف 1 جدول (2)، ترجمۀ اول فعلمحور است (فعل رسیدن) و ترجمۀ دوم قمرمحور است (یعنی وارد شدن). در هر دو ترجمه جزء حرکتی عبارت است از وارد شدن، پیکر عبارت است از ساکنان کوچو، مسیر حرکت آنان به سمت کوچو و زمینه هم وارد شدن به کوچو است. تفاوت دو فعل در این است که فعل وصل بیانگر طی کردن مسیری پیش از رسیدن به کوچو است و نیز این مسئله را بیان میکند که ممکن است هدف این افراد سکونت در کوچو نبوده، اما با عبور از این منطقه آنجا را مکان مناسبی برای اقامت و زندگی دیدهاند. فعل وارد شدن تنها بر مقصد تأکید دارد و این معنا را تداعی میکند که آنان به شکل برنامهریزی شده قصد ورود به کوچو را داشتهاند. با توجه به متن عربی به نظر میرسد ترجمۀ اول صحیحتر است.
جدول 2. مقایسه افعال ترجمهشده به صورت قمرمحور و فعلمحور
ردیف
|
متن عربی
|
ترجمۀ چوبانی
|
ترجمۀ نظری
|
1
|
عندما وصلت أولی العائلات الایزدیة (ص 11)
|
به کوچو رسیدند
|
وارد کوچو شدند
|
2
|
وصل تنظیم الدولةالإسلامیة إلی تخوم کوجو (ص 79)
|
داعش ... به ... رسید
|
داعش وارد ... شد
|
3
|
قدِمَ أنسباء وأشقاء مِن شتّی أنحاء البلدة (ص 89)
|
آمدند
|
سر رسیدند
|
4
|
فکانو علی الأقل یتوجهون إلی الدیوان (ص 102)
|
به ... میرفتند
|
بیرون روند
|
5
|
بعد ذلک، عدنا أنا وأدکی إلی المنزل بصمت (ص 107)
|
پس از آن آدکی و من بدون هیچ حرفی به خانه رفتیم
|
بعد از مراسم، من عدکی در سکوت کامل به سوی خانه راه افتادیم
|
6
|
ماذا یحصل إن لم ندفع الجزیة؟ (ص 113)
|
اگر غرامت ندیم چی میشه؟
|
اگر نتوانیم جریمه را پرداخت کنیم چه میشود؟
|
7
|
کنت أرتعش لمجرد الفکرة (ص 187)
|
این فکر تنم را میلرزاند. (ص 186)
|
حتی تصورش هم لرزه بر اندامم میانداخت. (ص 176)
|
8
|
بقیت فی منزل الحاج سلمان (ص 219)
|
با حاجی سلمان ماندم
|
حاجی سلمان مرا در اختیار داشت
|
9
|
کان ... یکرر (ص 224)
|
میگفت
|
تکرار میکرد
|
10
|
فهرعت بأسرع ما یمکننی إلی غرفتی (ص 228)
|
با سرعت هرچه تمامتر به سمت اتاقم دویدم
|
به سرعت برق و باد از آنجا دور شدم
|
11
|
کان یصیبنی بالهلع (ص 267)
|
میترساند
|
لرزه بر اندامم میانداخت
|
فعل «وصل» در عبارت ردیف 2 جدول (2) نیز به دو شکل «داعش ... به ... رسید» و «داعش وارد ... شد» ترجمه شده که تحلیل آن مشابه نمونه قبل است.
فعل «قدم» در عبارت ردیف 3 جدول (2) به دو صوررت «آمدند» و «سر رسیدند» ترجمه شده است. فعل آمدند فعلمحور است و بر جزء حرکتی آمدن تأکید دارد، اما فعل سررسیدن که قمرمحور است بر فاعل؛ یعنی پیکر تأکید دارد.
در عبارت ردیف 4 جدول (2) فعل «یتوجهون» به دو شکل «به ... میرفتند» و «بیرون روند» ترجمه شده است؛ فعل رفتن که فعلمحور است، معنای ترک کردن را نیز در خود دارد، اما بر مقصد تأکید میکند. در مقابل فعل بیرون رفتن که قمرمحور است دلالت بر مبدأ دارد بدین معنا که آنها در حالی که خود را مالک میدانستند از آنجا بیرون رفتند. در هر دو فعل جزء حرکتی بیرون رفتن است، پیکر فاعل فعل است، مسیر از داخل به خارج است و زمینه هم دیوان است، اما با توجه به متن عربی که بر مقصد تأکید دارد، ترجمۀ اول صحیحتر است.
در ترجمههای فعل «عاد» در عبارت ردیف 5 جدول (2)، فعل رفتن فعلمحور و فعل راه افتادن قمرمحور است. فعل رفتن که فعلمحور است بر ترک کردن جایی برای رسیدن به مقصد اشاره دارد، اما فعل راه افتادن بر مسیر تأکید دارد. در هر دو فعل جزء حرکتی رفتن و ترک کردن است، پیکر «من و أدکی» هستند، مسیر رفتن از مکان مراسم به خانه است و زمینه هم خانه است، اما در فعل دوم بیشتر بر مسیر تأکید میشود و با توجه به متن عربی که بر بیان حالت سکوت طی مسیر تأکید دارد، ترجمۀ صحیحتری است.
در ترجمههای عبارت «ماذا یحصل إن لم ندفع الجزیة؟» فعل ندیم فعلمحور است و فعل پرداخت کنیم قمرمحور. تفاوت دیگر دو فعل در این است که علامت نفی در اولی حرف نون در آغاز فعل است، اما در دومی فعل نتوانستن است. هر دو فعل خودشامل هستند، اما ترجمۀ دوم بر نوعی ناتوانی از تکلیف دلالت دارد در حالی که فعل اول بر تمرد از انجام آن دلالت میکند. بنابراین، با توجه به متن عربی که در آن مادر با نگرانی و استیصال این سؤال را میپرسد، ترجمۀ دوم صحیحتر به نظر میرسد.
فعل «ارتعش» در عبارت ردیف 7 جدول (2) به صورت «فعلمحور» و به صورت لازم بهکار رفته و معنای لرزش بدن در ریشۀ فعل وجود دارد، اما فعل «ارتعش» در ترجمۀ فارسی چوچانی: «این فکر تنم را میلرزاند» به صورت فعلمحور ترجمه شده و در ترجمۀ نظری: «حتی تصورش هم لرزه بر اندامم میانداخت» به صورت مرکب و قمرمحور ترجمه شده است.
در ترجمههای فعل «بقی» در عبارت ردیف 8 جدول (2)، ماندن فعلمحور است و در اختیار داشتن قمرمحور. علاوه بر این، در فعل ماندن اختیار و اراده وجود دارد، اما در فعل در اختیار داشتن اراده وجود ندارد، بلکه اجبار وجود دارد. هر دو فعل بیانگر بیحرکتی و از نوع خودشامل هستند. اما با توجه به سیاق متن از آنجا که حاج سلمان فردی است که متکلمِ این جمله را اغتصاب کرده است؛ از این رو، متکلم باید این حالت اجبار را در کلام خود منعکس کند و به این ترتیب ترجمۀ دوم که معنای غصب شدن توسط فرد دیگر را منعکس میکند، صحیحتر است.
ترجمههای فعل «کان ... یکرر» هر دو خودشامل هستند، اما با توجه به متن عربی ترجمۀ دوم صحیح است.
در ترجمههای فعل «هرعَ» در عبارت ردیف 10 جدول (2) در عبارت اول فعل دویدم فعلمحور است و در عبارت دوم فعل دور شدم فعلی قمرمحور است. هر دو افعال انتقالی هستند و مؤلفههای آنها عبارتاند از جزء حرکتی رفتن، پیکر «من»، مسیر از جایی به جایی رفتن، اما زمینه در این دو فعل متفاوت است؛ در عبارت اول زمینه عبارت است از «اتاقم»، اما در عبارت دوم زمینه نامشخص است و گوینده فقط از جایی که هست به سمت مقصد نامشخصی فرار میکند. با توجه به متن عربی، ترجمۀ اول صحیح است. پیشنهاد میشود که برای ترجمۀ دقیقتر مفهوم ترسی که با حرکت سریع همراه است، بیان شود.
در ترجمههای عبارت «کان یصیبنی بالهلع» عبارت اول ترجمۀ فعلمحور میترساند و در دومی ترجمۀ قمرمحور لرزه انداختن وجود دارد. هر دو فعل از نوع حرکتی خودشاملاند و هر دو بر کنشگر تأکید دارند.
در این بخش چند نمونه نیز از فعلهایی آورده میشود (جدول (3)) که چوبانی به شکل قمرمحور و نظری به شکل فعلمحور ترجمه کردهاند.
جدول 3. مقایسه افعال ترجمهشده به صورت قمرمحور و فعلمحور
ردیف
|
متن عربی
|
ترجمۀ چوبانی
|
ترجمۀ نظری
|
1
|
کنا نقضی نحو الساعة تقریباً (ص 12)
|
تقریبا یک ساعت طول میکشید
|
حدود یک ساعتی میشد
|
2
|
کان أذان الفجر یصدح من مواقع الدولة الإسلامیة (ص 89)
|
صدای دعوت اسلامی پخش میشد
|
صبحها صدای اذان میپیچید
|
3
|
واضعات... علی الجدار (ص 103)
|
به دیوار فشار میدادیم
|
به دیوار چسباندیم
|
4
|
قد تحولت الصور رماداً (ص 115)
|
عکسها خاکستر شدند
|
تنور عکسهای ما را بدل به خاکستر میکرد
|
5
|
سار مسلّحوا الدولة الإسلامیة فی کوجو (ص 120)
|
شبه نظامیان خلافت اسلامی در کوچو قدم میزدند
|
نیروهای داعش در داخل روستا میچرخیدند
|
6
|
کان السوط ینزل علیّ (ص 228)
|
پایین میآمد
|
میزد
|
7
|
نحا بالسیارة جانبا متوقفا (ص 233)
|
متوقف کرد
|
ایستاد
|
8
|
یتخلص من قدیمة (ص 254)
|
رد میکرد
|
میفروخت
|
9
|
ستخلو الشوارع من المارة (ص 266)
|
حضور نخواهد داشت
|
نمیماند
|
10
|
ألَا أنظر إلی المرآة (ص 330)
|
در آینه نگاه نکنم
|
در آینه نبینم
|
11
|
أن تخبری قصّتک کاملة (ص 337)
|
تعریف کنی
|
بگویی
|
در ترجمههای فعل «قضی» در عبارت «کنا نقضی نحو الساعة تقریباً» در عبارت اول فعل قمرمحور طول کشیدن و در عبارت دوم فعل فعلمحورِ شدن وجود دارد. در این فعلها حرکت از نوع حرکت زمانی وجود دارد. با توجه به اینکه در ادامۀ این جمله مبدأ و مقصد این حرکت بیان میشود؛ از این رو، حرکت از نوع انتقالی با جزء حرکتی رفتن است، اما چون در متن عربی نویسنده تأکید میکند که این مسیر از کوه و زمین سنگلاخ عبور میکند، ترجمۀ اول که به نوعی صعب العبور بودن مسیر را میرساند، صحیحتر به نظر میرسد.
در ترجمههای عبارت «کان أذان الفجر یصدح»؛ ترجمۀ قمرمحور پخش شدن و ترجمۀ فعلمحور پیچیدن است. فعل پخش شدن بیانگر حرکت انتقالی است که شامل جزء حرکتی پخش و پراکنده شدن، پیکر صدای دعوت اسلامی، مسیر به اطراف رفتن و زمینه فضای اطراف میشود، اما فعل پیچیدن بیانگر حرکت خودشامل است. همچنین فعل اول بر کنشگر تأکید دارد؛ یعنی پخشکنندۀ صدا، اما فعل دوم بر کنشپذیر؛ یعنی صدا تأکید دارد. با توجه به ادامۀ عبارت، ترجمۀ اول صحیحتر به نظر میرسد.
عبارت «واضعات... علی الجدار» به دو صورت «به دیوار فشار میدادیم» و «به دیوار چسباندیم» ترجمه شده است. فشار دادن قمرمحور و چسباندن فعلمحور است. همچنین هر دو از نوع حرکت خودشامل هستند. فشار دادن میتواند تدریجی باشد، اما چسباندن دفعی است. به نظر میرسد ترجمۀ دوم صحیحتر باشد.
در ترجمههای عبارت «قد تحولت الصور رماداً»؛ عبارت اول فعل به شکل قمرمحور ترجمه شده؛ یعنی خاکستر شدن، اما در عبارت دوم به شکل فعلمحور؛ یعنی »شدن». حرکت هر دو از نوع خودشامل است، اما با توجه به متن عربی که فاعل فعل کلمۀ «الصور» است، ترجمۀ اول صحیح است، چراکه در ترجمۀ دوم فاعل «تنور» است و نه عکسها.
در ترجمههای فعل «سار» در عبارت ردیف 5 جدول (3)، ترجمۀ اول «سار» را به شکل قمرمحور؛ یعنی قدم زدن آورده، اما ترجمۀ دوم به شکل فعلمحور؛ یعنی چرخیدن. قدم زدن فعل انتقالی است که جزء حرکتی در آن به جلو رفتن، پیکر نیروهای داعش، مسیر به جلو بردن و زمینه زمین است، اما چرخیدن دو معنا دارد؛ اگر به معنای چرخیدن دایرهای باشد، خودشامل و اگر به معنای گشت زدن باشد ،انتقالی است. در اینجا معنای دوم منظور نظر مترجم است؛ از این رو، به سان قدم زدن شامل جزء حرکتی رفتن، پیکر نیروهای داعش، مسیر به جلو بردن و زمینه زمین است. با توجه به ادامه عبارت که میگوید «یخ پخش میکردند» ترجمۀ قدم زدن مناسب نیست، چراکه یخ در گرمای زیاد به سرعت آب میشود و توزیع آن باید با حرکت سریع صورت پذیرد؛ بنابراین، ترجمۀ اول منتفی است و ترجمۀ دوم نیز با وجودی که از کلمۀ چرخیدن بهره گرفته، اما چون ابهام نوعی حرکت بیهدف در آن وجود دارد، مناسب نیست. بنابراین، ترجمۀ پیشنهادی گشت زدن یا حرکت کردن برای این عبارت مناسبتر است.
در ترجمههای فعل «ینزل علیّ» در عبارت «کان السوط ینزل علیّ»، فعل پایین آمدن قمرمحور و فعل زدن فعلمحور است. پایین آمدن از جمله فعلهایی است که به سبب قمر جهت نمای آن؛ یعنی «پایین» بیانگر جهت است و از این رو، شامل جزء حرکتی فرود آمدن، پیکر شلاق، مسیر بالا به پایین و زمینه بدن متکلم است. فعل زدن به همین موارد اشاره دارد، اما به وضوح فعل اول نیست. علاوه بر این، با توجه به اینکه در متن عربی فاعل فعل ینزّل؛ یعنی ضمیر مستتر «هو» به شلاق برمیگردد، ترجمۀ اول صحیحتر به نظر میرسد.
در عبارت ردیف 7 جدول (3) «نحا» به دو شکل «متوقف کرد» و «ایستاد» ترجمه شده است. متوقف کردن قمرمحور و ایستادن فعلمحور است. هر دو فعل دارای حرکت خودشامل هستند، اما با توجه به عبارت عربی که کلمۀ السیارة را ذکر کرده، ترجمۀ اول صحیحتر است.
در ترجمههای فعل «یتخلص»؛ رد کردن قمرمحور و فروختن فعلمحور است. رد کردن فعلی انتقالی است که دارای جزء حرکتی منقل کردن است. فروختن نیز این معنا را تداعی میکند. رد کردن در معنای فعل وجود دارد اما فروختن معمایی است که با توجه به سیاق متن از سوی مترجم به فعل عربی اضافه شده است. اما با توجه به متن که از خرید و فروش سبیهها صحبت میکند میتوان هر دو ترجمه را درست دانست.
ترجمههای فعل »ستخلو» هر دو از نوع خودشامل هستند. در فعل «حضور داشتن» استمرار کمتری نسبت به فعل «ماندن» وجود دارد. از این رو، چون عبارت عربی از خالی شدن خیابان از عابران سخن میگوید و حرکت در خیابانها دارای استمرار زیاد است، ترجمۀ دوم مناسبتر به نظر میرسد.
در ترجمههای عبارت «ألَا أنظر إلی المرآة»؛ فعل نگاه کردن قمرمحور و دیدن فعلمحور است و هر دو خودشامل هستند. در فعل نگاه کردن اراده و دقت بیشتری نسبت به فعل دیدن وجود دارد؛ از این رو، با توجه به متن عربی که گوینده نمیخواهد با دیدن خود در آینه، حوادث تلخ گذشته برایش تداعی شود، ترجمۀ اول صحیحتر است.
در ترجمههای فعل «أن تخبری»، تعریف کردن قمرمحور و گفتن فعلمحور است. در واقع قمرِ «تعریف» بیانگر شکل گفتن است که به معنای بیان جزئیات بیشتر است. بنابراین، با توجه به متن عربی که سرباز از دختر میخواهد داستانش را به طور کامل تعریف کند، ترجمۀ اول صحیحتر به نظر می رسد.
بحث و نتیجهگیری
- با توجه به قمرمحور بودن زبان فارسی،کاربرد افعال قمرمحور بیشتر است.
- ترجمه افعال به صورت قمرمحور یا فعل محور، افزایش یا کاهشی در مؤلفه معنایی ایجاد نمیکند.
با توجه به آنچه ارائه و بررسی شود، دو فرضیۀ مطرح شده در این پژوهش مبنی بر «با توجه به قمرمحور بودن زبان فارسی،کاربرد افعال قمرمحور بیشتر است.» و «ترجمۀ افعال به صورت قمرمحور یا فعل محور، افزایش یا کاهشی در مؤلفه معنایی ایجاد نمیکند.» را میتوان تأیید کرد.
در پاسخ به سؤال اول بحث و در تأیید فرضیۀ آن باید گفت که مجموعاً 44 فعل حرکتی در پژوهش حاضر به عنوان جامعۀ آماری از رمان الفتاة الأخیرة استخراج شد. ترجمه این 44 فعل به شکل مقایسهای در دو ترجمه از چوبانی و نظری مقایسه و در نهایت مشاهده شد که هیچ فعلی در میان این 44 فعل وجود ندارد که هر دو مترجم آن را به شکل فعلمحور ترجمه کرده باشند و این مسئله بیانگر این نکته است که در زبان فارسی بهکارگیری افعال حرکتی به شکل فعلمحور کم است. از میان این 44 فعل 23 فعل را هم چوبانی و هم نظری به شکل قمرمحور ترجمه کردهاند که این مسئله بیانگر کاربرد زیاد فعلهای حرکتی قمرمحور در زبان فارسی است. همچنین 10 فعل را چوبانی به شکل فعلمحور و نظری به شکل قمرمحور ترجمه کردهاند. در مقابل 11 فعل را چوبانی به شکل قمرمحور و نظری به شکل فعلمحور ترجمه کردهاند که نشاندهنده توزیع نسبتاً متعادل دو مترجم است. در نتیجه میتوان گفت دو مترجم شکل قمرمحور را مدل مناسبتری برای انتقال مفاهیم حرکتی از زبان عربی به زبان فارسی دانستهاند.
همچنین در پاسخ به سؤال دوم و تأیید فرضیه آن باید گفت که در تحلیل و بررسی تطبیقی ترجمۀ این فعلهای حرکتی مشخص شد که لزوماً قمرمحور بودن به معنای انتقال بهتر و کاملتر مفهوم نیست، بلکه عنصر همنشینی، جانشینی و مسئله ارتباط فعل با سایر اجزای عبارت و نیز سیاق متن اهمیت عمدهای در ارائه بهتر معنا دارد. مؤلفههایی چون تأکید فعل بر کنشگری یا کنش پذیری، تأکید فعل بر مقصد، مبدأ یا مسیر و حالات روانی افراد که از سیاق متن فهمیده میشود از جمله مسائل تأثیرگذار بر انتقال بهتر معنا برای ترجمه مناسب هستند و قمرمحور بودن فعل به معنای کاملتر بودن آن از لحاظ معنایی نیست.
نمودار 4. میزان ترجمۀ فعلمحور و قمرمحور بودن در رمان الفتاة الأخیرة
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
ORCID
Zeinab Nazemian
|
|
|
Batol Meshkinfam
|
|
|
Nasrin Faghih Malek Marzban
|
|
|
.[1] Merleau-Ponty, M.
.[2] Talmy, L.
.[3] satellite
[4]. lexicalization