. مقدمه
ترجمه گرچه در تعاریف کلی آن، انتقال دادهها و اطلاعاتی از یک زبان طبیعی به زبان طبیعی دیگر قلمداد میشود، اما در واقع پلی ارتباطی میان دو فرهنگ است که با ابزار زبان ایجاد میشود؛ از این رو، عمل ترجمه چه به عنوان یک محصول و چه به عنوان یک فرآیند همواره مورد توجه نظریهپردازان در حوزههای مختلف زبانشناسی و دیگر علوم مرتبط با زبانشناسی بوده است و هر کدام از زاویۀ دید خود و اهدافی که برای ترجمه در نظر میگیرد آن را تحلیل میکند.
تجربۀ چند دهۀ اخیر در حوزۀ مطالعات ترجمه که از سوی نظریهپردازان برجسته جهان که هماکنون در دانشگاهها و مؤسسات علمی دنیا مورد توجه، تدریس و نقد قرار میگیرد، نشان میدهد با توسعه دیدگاهها و نظریات متعدد به ویژه با توجه به ورود ترجمه در مباحث هوش مصنوعی یا برعکس شاید ترجمه هم به امری ماشینی تبدیل شود که بتوان انسان را از زحمات آن رهانید. با این حال، وقتی با ترجمه به عنوان پل انتقال فرهنگ و عناصر متعدد و متنوع آن روبهرو میشویم بیش از پیش به ترجمه به عنوان امری چالشبرانگیز معتقد میشویم.
در میان نظریهپردازان متعدد سده بیستم که به ارائۀ نظریه در باب ترجمه، انواع آن و راهکارهای آن پرداختهاند باید برای پیتر نیومارک[1] جایگاه ویژه قائل شویم که به ظرافت نسبت به اهمیت عناصر فرهنگی در امر ترجمه و چالشها و جذابیتهای معادلگزینی این عناصر غالباً بیهمانند در فرهنگ مقصد توجه ویژه نشان داد و علاوه بر دستهبندی این عناصر، راهکارهای متعددی را به مترجمان در مواجه با این عناصر چالشبرانگیز پیشنهاد میدهد.
نیومارک مقولات فرهنگی را به 5 دسته تقسیم کرده و 17 راهکار در زمینۀ ترجمۀ عناصر فرهنگی ارائه داده است که به طور خلاصه عبارتند از: روش انتقال، بومی کردن، معادل فرهنگی، معادل کارکردی، معادل توصیفی، ترادف، گرتهبرداری، جبران، کاهش و بسط، فرآیندهای تلفیقی و... (نیومارک، 1382: 103-117).
همچنین نیومارک بر این باور است که در نقد ترجمه مهمترین مسألهای که باید مورد بررسی قرار گیرد، کیفیت یا میزان نقص معنایی ترجمه است. علاوه بر این، باید ترجمه را به عنوان یک نوشتار مستقل از متن اصلی بررسی کرد و در مرحلۀ بعد باید به این موضوع پرداخت که مترجم به چه میزان سبک شخصی متن اصلی را حفظ کرده است (نیومارک، 1382: 245)؛ از اینرو، نظریۀ وی قبل از اینکه یک نظریه باشد، یک کلاس آموزش ترجمه است؛ به گونهای که میتوان از آن استنباط کرد که مترجم پیش از آشنایی و تسلط بر زبان مبدأ و مقصد باید بر بستر فرهنگی دو زبان تسلط داشته باشد. این تمایزات فرهنگی در ادبیات داستانی به ویژه ادبیات فارسی و عربی که به مباحث سنتی و جامعه روستایی و تا حدودی کهن بپردازد، بیش از پیش خودنمایی میکند.
در بین رمانهای فارسی، رمان «سفر» اثر محمود دولتآبادی از جمله چنین متونی است که ترجمۀ آن به هر زبانی برای مترجم چالشبرانگیز و دردسرساز است. این چالش جز از سوی عناصر فرهنگی گوناگون آن نخواهد بود. از این رو، در این مقاله تلاش خواهد شد با روش توصیفیـ تحلیلی، به نقد و تحلیل معادلگزینیهای مترجم این اثر در ترجمۀ عربی پرداخته شود و از رهگذر این تحلیل به سؤالات زیر پاسخ داده شود:
- کدام یک از عناصر فرهنگی در رمان بیشترین بسامد را دارند؟
- کدام راهکارهای نیومارک، توسط مترجم در برگردان این عناصر مورد اتکا بودهاند؟
شیوۀ گردآوری دادهها در این پژوهش کتابخانهای و روش پردازش دادهها، توصیفی - تحلیلی خواهد بود به این صورت که با روش استقراء تام، تمام عناصر فرهنگی موجود در رمان طبق دستهبندی نیومارک استخراج و بسامدگیری میشود و تمام دادههای دستهبندی شده بر اساس تمام راهکارهای نیومارک در ترجمه عناصر فرهنگی
مورد بررسی، تحلیل و بسامدگیری بر اساس راهکارها قرار میگیرد تا نتیجۀ پژوهش هر دو جنبۀ این نظریه را به طور کامل تحت پوشش قرار دهد. سپس بر اساس اهمیت و بسامد هر دسته عناصر و راهکارها به بیان نمونههایی از تحلیل روش مترجم در برگردان عناصر فرهنگی به عنوان شاهد مثال اشاره خواهد شد. نتیجۀ پژوهش بر اساس محاسبه کل عناصر خواهد بود.
- پیشینۀ پژوهش
گرچه ترجمۀ عربی رمان «سفر» هیچگاه مادۀ پژوهشی مقالهای در باب ترجمه از منظر نیومارک نبوده، اما این رویکرد بر آثار مختلفی در دو زبان مورد بررسی قرار گرفته است که در ادامه به برخی از آنها اشاره شده است.
سلیمی و همکاران (1400) در مقالۀ «کاوشی در ترجمۀ عربی مؤلفههای فرهنگی رمان خریدار عشق بر اساس نظریۀ نیومارک» نشان میدهند که روش غالب مترجم در ترجمۀ مؤلفۀ فرهنگی بومشناسی «انتقال واژه و بومی کردن آن» است و علاوه بر بهرهگیری از روش معادل فرهنگی و ترجمۀ تحتاللفظی از روش انتقال نیز بهره برده است.
رحیمی خویگانی (1396) در مقالۀ «ترجمۀ عربی مقولههای فرهنگی داستان فارسی شکر است از محمدعلی جمالزاده بر اساس رویکرد نیومارک» نشان میدهد که مترجم از راهکار معادل فرهنگی بهره برده و یک ترجمۀ مخاطبمحور ارائه داده است.
ربیعی و همکاران (1398) در جستاری با عنوان «معادلیابی مقولههای فولکلور ایرانی: بررسی موردی ترجمۀ عربی نون و القلم جلال آل احمد»، ضمن برشمردن راهکارهای ترجمۀ عناصر فرهنگی از دیدگاه نیومارک، بیشترین روشهای مورد استفادۀ مترجم را معادل فرهنگی و معادل توصیفی میدانند.
گرجی و همکاران (1399) در پژوهشی با عنوان «نقد ترجمۀ عناصر فرهنگی کتاب «تذکّری» با تکیه بر مثلها و کنایهها» با بهکارگیری الگوی نیومارک، معتقدند که مترجم با استفاده از شیوۀ معادل کارکردی موفق عمل کرده است.
نوشتۀ روشنفکر و همکاران (1392) در مقالۀ «چالشهای ترجمهپذیری عناصر فرهنگی در رمان اللّص و الکلاب نجیب محفوظ: مقایسۀ دو ترجمه با تکیه بر چهارچوب نظری نیومارک» به بیان مقولههای فرهنگی ترجمه با بیان مثالهایی از رمان اللّص و الکلاب پرداختهاند و نتایج حاکی از آن است که روش تلفیقی یکی از موفقترین روشها برای ترجمۀ عناصر فرهنگ عربی به فارسی است.
اسماعیلی و شهبازی (1402) در جستاری با عنوان «بررسی ترجمۀ عربی عناصر فرهنگی داستان مدیر مدرسه با تکیه بر نظریۀ نیومارک» معتقدند که معادلهای کارکردی و شرح مفهوم عناصر فرهنگی در ترجمه، رویکرد غالب و پربسامد مترجم است و مترجم سعی کرده متن داستان را به زبان مقصد نزدیکتر سازد.
- مبانی نظری پژوهش
نیومارک ترجمه را فن و حرفهای میداند که طی آن سعی میشود یک پیام نوشتاری در زبانی را با همان پیام در زبان دیگر جایگزین بکنند (لطفیپور ساعدی،1371: 66). مدل پیشنهادی نیومارک برای ترجمه، تکیۀ زیادی بر ترجمۀ عناصر فرهنگی در متن دارد. وی دربارۀ پدیده فرهنگ مینویسد: «فرهنگ را به روش زندگی و جلوههای خاص زندگی بشر به عنوان وسیلهای برای بیان میدانم و بین زبان فرهنگ و زبان جهانی تمییز قائل میشوم. کلماتی همچون: «مردن»، «زندگی کردن»، «ستاره» و بیشتر کالاها همچون «آینه» و «میز» و... واژههایی جهانی هستند که در ترجمۀ آنها چالشی وجود ندارد، اما کلماتی همچون «بادهای موسمی هند»، «کلبۀ تابستانۀ روسیه» و مانند آن، کلماتی هستند که وارد حیطۀ فرهنگ شده اند و اگر بین دو فرهنگ زبان مبدأ و مقصد مناسبت وجود نداشته باشد، مترجم در مواجهه با آن دچار چالشی بزرگ میشود» (نیومارک، 2006: 149).
3-1. دستهبندی مقولات فرهنگی از دیدگاه نیومارک
نیومارک عناصر فرهنگی را در پنج گروه کلی دستهبندی کرده است:
- بومشناسی: شامل گیاهان، جانوران، آثار باستانی، دشتها، کوهها، جلگهها، کویرها، مراتع، جنگلها، انواع بادها وسایر مسائل مرتبط با محیطزیست و طبیعت یک سرزمین است.
- فرهنگ مادی (مصنوعات): شامل: مواد غذایی، پوشاک، مسکن و شهرها، وسایل نقلیه و سایر مصنوعاتی است که فرهنگ یک سرزمین را نشان میدهد.
الف- مواد غذایی؛ مانند: کباب کوبیده، میرزا قاسمی، قورمه سبزی و...
ب- پوشاک؛ مانند: چارقد، تمبان، لچک و...
ج- مسکن و شهرها؛ مانند: خانۀ کاهگلی، شبستان و...
د- وسایل نقلیه؛ مانند: درشکه، ماشین دودی و...
- فرهنگ اجتماعی، کار و فراغت: شغل و کار، طبقۀ اجتماعی، فعالیتهای تفریحی، موسیقایی و بازیهای ملی و سنتی هر ملت؛ مانند: بازی چوگان یا هفت سنگ و...
- نهادها، آداب و رسوم، فعالیتها، جریانات، مفاهیم:
الف- سیاسی، اجتماعی، حقوقی، نام پارلمان/ مجلس شورای ملی/ کاخ سفید/ مجلس سنا/ مجلس نمایندگان/ هیأت منصفه و...
ب- مذهبی: کلیساها/ مساجد/ واژههای مذهبی (نوحه، روضهخوانی، سینهزنی و... )
ج- هنری: ارکسترها/ موزهها/ انواع موسیقی و...
- اشارهها و حرکات حین سخن گفتن و عادات: این مورد شامل «حرکت گفتاری» یا «زبان بدن» هم میشود؛ چنان که نیومارک معتقد است: «برخی از مردم در مرگ افراد لبخند کوتاهی میزنند، یا به نشان از یادبود و تقدیر صمیمانه از کسی کف میزنند، یا برای اعلام رضایت سرشان را تکان میدهند، یا برای مخالفت سرشان را بالا میبرند، در احوالپرسی یا برای تمجید دستشان را میبوسند و برای اعلام موافقت و استقبال، شستشان را بالا میبرند و همۀ این موارد در برخی فرهنگها صورت میگیرد، اما در برخی دیگر از این قبیل موارد وجود ندارد» (ر. ک؛ نیومارک، 1382: 133).
3-1-1. راهکارهای ترجمۀ عناصر فرهنگی از دیدگاه نیومارک
جدول 1: الگوی ترجمه عناصر فرهنگی از نگاه نیومارک
|
|
انتقال (وامگیری)
|
مرحلهای از ترجمه است که به معنی آوردن کلمهای از زبان مبدأ به متن زبان مقصد است.
|
بومیسازی
|
راهکار بومیسازی سطحی بالاتر از انتقال (وامگیری) است و از آن فراتر میرود و واژۀ زبان مبدأ را ابتدا با تلفظ طبیعی و سپس با ریخت طبیعی (شکل واژهها) مطابقت میدهد.
|
معادل فرهنگی
|
زمانی که یک واژۀ فرهنگی از زبان مبدأ به واژهای فرهنگی از زبان مقصد ترجمه میشود.
|
معادل کارکردی
|
این فرآیند رایج که برای واژههای فرهنگی بهکار میرود مستلزم بهکار بردن یک واژۀ مستقل از فرهنگ است که گاهی با یک واژۀ جدید خاص همراه میشود. از این رو، این فرآیند، واژۀ زبان مبدأ را خنثی یا عام میسازد.
|
معادل توصیفی
|
در ترجمه گاهی باید توصیف را بر کارکرد ترجیح داد.
|
تغییرات یا جایگزینیها
|
فرآیندی از ترجمه که که شامل تغییر شکل دستور زبان مبدأ به زبان مقصد است.
|
ادامه جدول 1-
|
|
ترادف
|
نیومارک بر این باور است که واژۀ مترادف در معنای یک معادل نزدیک در زبان مقصد برای واژهای از متن زبان مبدأ است. استفاده از مترادف صرفاً در جایی درست است که ترجمۀ تحتاللفظی امکانپذیر نباشد یا واژۀ مورد نظر آنقدر اهمیت نداشته باشد که محتوای آن تحلیل شود.
|
گرتهبرداری
|
از لحاظ نظری مترجم نباید ابداعگر یک ترجمۀ قرضی شود و صرفاً نقش گرتهبردار را ایفا کند. بارزترین نمونه این نوع ترجمۀ گرتهبرداری از اسامی سازمانهای بینالمللی است که شامل واژههای جهان شمولی است.
|
دگرگونسازی
|
تغییر در نقطه نظر، دیدگاه و غالباً تغییر در مقولۀ ذهنی.
|
ترجمۀ مقبول
|
معمولاً باید برای هر واژۀ سازمانی از ترجمۀ رسمی یا ترجمهای که مقبولیت عامه دارد، استفاده کرد. اگر مناسب باشد، میتوان آن را شرح داد و در شرح آن مترجم میتواند به طور غیرمستقیم، عدم موافقت خود را با ترجمۀ رسمی که از آن صورت گرفته است، نشان دهد.
|
ترجمۀ موقت
|
این فرآیند یک ترجمۀ موقت است که معمولاً از یک واژۀ سازمانی جدید صورت میگیرد و باید آن را داخل گیومه قرار داد تا در فرصتهای بعدی عوض شود. این فرآیند از طریق ترجمۀ تحتاللفظی انجامپذیر است.
|
جبران
|
این فرآیند هنگامی صورت میگیرد که نارسایی معنایی یا نقص در جلوههای آوایی و استعارهها و تأثیر کاربردی بخشی از جمله در قسمتی دیگر از همان جمله یا در جملۀ مجاور آن جبران میشود.
|
کاهش و بسط
|
فرآیندهای ترجمهای نادقیق دیگری هم وجود دارد که مترجم از روی حس تشخیص و صرافت در برخی موارد آنها را بهکار میبندد، اما در هر کدام از این موارد، به ویژه اگر بد نوشته شده باشند، شاید نیاز باشد دست کم یک تغییر صورت گیرد.
|
دیگرنوشت
|
این فرآیند عبارت است از شرح و بسط یا توضیح بخشی از متن. این فرآیند در متون بینام در صورتی که ضعیف و نارسا نوشته شده باشند یا معنای تلویحی داشته باشند و نکات مهمی حذف شده باشد، مورد استفاده قرار میگیرد.
|
فرآیندهای تلفیقی
|
فرآیندهای دوگانه، سهگانه و چهارگانه را برای حل یک مشکل واحد با هم تلفیق میکنند.
|
تحلیل محتوا
|
این فرآیند شامل تفکیک یک واحد واژگانی به اجزاء معنایی آن است؛ طوری که اغلب شامل ترجمۀ یک واحد به دو یا سه یا چهار جزء جداگانه است.
|
یادداشتها، اضافات، توضیحات
|
اطلاعات افزودهای که مترجم باید به ترجمهاش اضافه کند معمولاً توضیحات فرهنگی (که تفاوت میان فرهنگ زبان مبدأ و مقصد را مشخص میکند) یا فنی (مربوط به موضوع) و یا زبانی (استفاده خودسرانه از واژهها برای توضیح مطلب) است و به مقتضیات خوانندگان ترجمه که با خوانندگان متن اصلی متفاوت هستند، بستگی دارد.
|
منبع: نیومارک، 1382: 103- 117
3-2. معرفی نویسندۀ رمان «سفر» و مترجم آن
محمود دولتآبادی نویسندۀ پرکار معاصر، رمان «سفر» را در سال 1345 نوشت. چاپ نخست این رمان در سال 1347 بود و در سال 1352 این رمان را بازنویسی کرد (ادهمی و همکاران، 1390: 46). موضوع این رمان مهاجرت ناگزیر روستاییان به شهر و کشورهای همجوار برای ورود به بازار کار، از میان رفتن کانون خانواده و نابودی شخصیتهاست. سفر، داستان یک گره یا یک بُنبست است. داستان با یک بحران آغاز میشود؛ از بیکار شدن «مختار» و «طلیعه» دنیای جدید و ورود ماشین که این گرفتاریها را آغاز کرده است.
شخصیت داستان «مختار» برای کار به صورت قاچاق به کویت میرود، اما زخمی به ایران بازمیگردد و متوجه میشود که در غیاب وی همسرش خاتون به عقد «مرحب» نامی درآمده است. در پایان داستان مختار زیر قطار میرود و کشته شده و مرحب نیز گرفتار عذاب وجدان میشود (انصاری شفیع، 1390: 20).
سلیم عبدالأمیر حمدان مترجم رمان سفر در سال 1940 میلادی در شهر کاظمیه در بغداد متولد شد و تحصیلات ابتدایی و دبیرستانی را نیز در آنجا به پایان رساند. در رشتۀ زبان عربی در دانشکدۀ ادبیات دانشگاه بغداد تحصیل کرد و در سال 1961 دانشآموخته شد. حمدان آثار بسیاری را از نویسندگان مشهور ایرانی ترجمه کرده است؛ از جمله رمان «سفر» محمود دولتآبادی که به عربی ترجمه کرده است. وی در دوران تحصیل در دانشگاه، مطالبی را در مورد بحث نظریۀ ترجمه اظهار کرد که توسط مجلۀ «الثقافة الجدیدة» که معتبرترین مجلۀ فکری و فرهنگی عراق در آن زمان بود، منتشر شد. این مترجم نامی سردبیری دو مجلۀ مشهور «المدی» و «النهج» را بر عهده داشت که در دمشق منتشر میشد (حمدان، 2005: 173-174).
- تحلیل عناصر فرهنگی در ترجمۀ رمان «سفر»
در این بخش با بیان نمونههایی در هر یک از مقولههای فرهنگی به تحلیل و نقد راهکار مترجم خواهیم پرداخت.
4-1. فرهنگ مادی (مصنوعات)
4-1-1. مواد و فرآوردههای فرهنگی
متن اصلی: «خاور، دخترش، از دم پردۀ پستو به طرف مختار آمد و روی زانوهایش نشست» (دولتآبادی، 1395: 10)
ترجمۀ عربی: «جاءت خاور، ابنته، من طرف ستارة المختلی نحوه و جلست علی رکبتیه» (حمدان، 2005: 14)
معنای واژۀ «پستو» در فرهنگ عمید: «اتاق کوچک عقب اتاق دیگر، صندوق خانه» (عمید، 1391، جلد 1: 397) و نیز در فرهنگ معین چنین نوشته شده است: «اتاق کوچکی که در پشت اتاق دیگری بسازند و اشیاء و لوازم خانه را در آن نهند» (معین، 1387: 297). در فرهنگ فارسی به عربی فرزان برای این واژه، معادل «الخادعة» بهکار رفته است (طبیبیان، 1384: 202). البته در معجم عربی به فارسی الفارس واژۀ «دُولاب» به معنای صندوق خانه نیز بهکار رفته است (علوب، 2010: 209). مترجم به روش تلفیقی این عنصر فرهنگی را ترجمه کرده است. ابتدا معادل کارکردیِ واژۀ «پستو» یعنی «المختلی» را ذکر کرده و سپس در پاورقی به توضیح این واژه پرداخته است: «فی الدور ذات الغرفة الواحدة و فی بعض الحوانیت، یعزل مؤخر الغرفة أو الحانوت فیکون مختلی، أو مخزناً لکل الأثاث الزائد» (حمدان، 2005: 23). با توجه به توضیحات مذکور به نظر میرسد مترجم برای درک بهتر مخاطبان زبان مقصد، توضیحات مناسبی ارائه کرده است.
متن اصلی: «فقط بی بی نشسته بود و چپق می کشید» (دولتآبادی، 1395: 16)
ترجمۀ عربی: «کانت بی بی وحدها الجالسة و تدخن جبقاً» (حمدان، 2005: 21)
معنای چپق در فرهنگ عمید چنین نوشته شده است: «نوعی آلت تدخین با دستۀ چوبی و سر سفالی که توتون را در سر آن میریزند و دود میکنند» (عمید، 1391، جلد 1: 632). مترجم ابتدا به روش بومی کردن، واژۀ «چپق» را به صورت «جبق» نوشته و سپس در پاورقی اینگونه توضیح داده است: «الجبق: بضم الجیم و الباء الفارسیین، غلیون بدائی، مستقیم، یکون طویل المبسم عادة» (حمدان، 2005: 23). در واقع، مترجم به روش تلفیقی، این عنصر فرهنگی را ترجمه کرده است. معادل عربی واژۀ چپق در یکی از فرهنگهای فارسی به عربی چنین نوشته شده است: «غلیونة، غلیون، شُبُک» (اشکبوس و عامری، 1393: 236). البته مترجم توضیحات مناسبی در پاورقی ارائه کرده است.
متن اصلی: «کف اتاق جاجیم کهنهای فرش بود» (دولتآبادی، 1395: 74)
ترجمۀ عربی: «علی أرض الغرفة کان بساط قدیم مفروشاً» (حمدان، 2005: 94)
معنای واژۀ «جاجیم» در فرهنگ معین چنین نوشته شده: «نوعی فرش که از نخهای رنگین پنبهای یا پشمی بافته میشود» (معین، 1387: 408). مترجم در ترجمۀ این عنصر فرهنگی با استفاده از روش دگرگونسازی، تبدیل جزء به کل انجام داده است. مترجم معادل «بساط» را بیان کرده که به طور کلی هر چیز گستردنی را شامل میشود حتی سفره و خوان و . . . را و مترجم معادل کلی آن را نوشته است. بهتر بود مترجم در پاورقی توضیح مختصری در مورد آن مینوشت و یا از معادل توصیفی در ترجمه استفاده میکرد. معادل جاجیم در فرهنگ فارسی به عربی فرزان چنین ذکر شده است: «مِلحَفَة، بِساطٌ خفیف یُصنع من الصُّوف الملوّن» (طبیبیان، 1384: 292).
4-1-2. مواد غذایی
متن اصلی: «مشیر دیزی خالی و کاسه و گوشتکوب را جمع کرد، از جلو دست آنها برداشت و رفت» (دولتآبادی، 1395: 63).
ترجمۀ عربی: «جمع مشیر الدیزی الخالی و مدقة اللحم، و رفعها من بین أیدیهما، و مضی» (حمدان، 2005: 63).
آبگوشت از غذاهای اصیل ایرانی است. دیزی: «ظرف سفالی یا سنگی استوانه شکل که درآن آبگوشت طبخ میکنند» (عمید، 1391، جلد 1: 855). مترجم روش تلفیقی را برای ترجمۀ این عنصر فرهنگی بهکار برده است. ابتدا از روش وامگیری استفاده کرده و در پاورقی به توضیح این واژه پرداخته است: «وعاء خاص لصنع الـ «ماء لحم»- وجبة الغذاء التقلُدُة الإیرانیة- یکون کثیر الشبه بوعاء صنع القهوة، الـ «رکوة»، ولکن بعروتین بدلاً من القبضة، توضع فیه الکمیة الکافیة لأکل شخص واحد- بعد تحضیرها للطبخ فی قدر کبیرة. قد یکون معدنیاً أو فخاریاً» (حمدان، 2005: 69) و نیز معادل عربی واژۀ «دیزی» در قاموس فارسی به عربی چنین نوشته شده است: «آنیة من الفخار أو الحجر أسطوانیة الشکل یطهی فیها اللحم» (کسرائی، 2014: 244). به نظر میرسد مترجم در انتقال این عنصر فرهنگی به زبان مقصد، توضیحات کامل و مناسب و نیز قابل فهم برای مخاطبان عرب زبان در پاورقی ارائه کرده است.
4-1-3. پوشاک
متن اصلی: «بی بی مثل همیشه بقچهای به همراه داشت» (دولتآبادی، 1395: 9)
ترجمۀ عربی: «کانت مع بی بی، کالمعتاد، بقچة» (حمدان، 2005: 13)
«بُقچه، بُغچه، بُخچه»، پارچهای مربعی شکل است که برای حفظ یا حمل وسایل و لباس استفاده میشود و از زبان ترکی وارد زبان فارسی شده است (دهخدا، 1345 به نقل از سلیمی و همکاران 1400: 211). در فرهنگ فارسی به عربی غفرانی برای واژۀ «بقچه»، معادلهای «لَفَّة و بقجة (در تداول عامه)» نوشته شده است (غفرانی و آیت الله زادۀ شیرازی، 1371: 48). همچنین در فرهنگ فارسی به عربی فرزان، معادلهای «الرِّزمَة، الرَبَطَة، الحُزمَة،صُرَّةُ الأَلبسَة، بُقجَة» بیان شده است (طبیبیان، 1384: 147). معادل «حقیبة الأقمشة»، معادل توصیفی آن و معادل فرهنگی آن «حزمة» یا «علبة» است (سلیمی و همکاران، 1400: 211). مترجم از روش وامگیری به ترجمۀ این عنصر فرهنگی پرداخته است و واژۀ «بقچه» را به همان صورت که در زبان فارسی نوشته می شود به زبان مقصد انتقال داده است؛ مترجم میتوانست به روش بومی کردن این واژه را به زبان مقصد منتقل کند. البته وی در مقدمۀی ترجمۀ رمان «سفر»، علت بهکار بردن برخی حروف زبان فارسی در ترجمهاش را بیان کرده است: «چ، مثلث، و یلفظ کماCh الإنجلیزیة. و رسمت (چ) کما یرسمونه فی الفارسیة، تمییزاً له عن غیره» (حمدان، 2005: مقدمه 8-9)؛ در واقع، مترجم به طرز تلفظ برخی حروف فارسی مانند: «گ - چ - پ - ژ» که در زبان عربی فصیح وجود ندارند، اشاره کرده و به توضیح هر یک از آنها پرداخته است.
متن اصلی: «بی بی نتوانست حرف بزند، اشکهایش را با بال چارقدش پاک کرد و خاکستر چپقش را تکاند» (دولتآبادی، 1395: 16)
ترجمۀ عربی: «لم تتمکن بی بی أن تتکلم، مسحت دموعها بذیل مندیل رأسها و نفضت رماد جبقها» (حمدان، 2005: 22)
* معنای واژۀ «چارقد» در فرهنگ معین چنین ذکر شده: «روسری؛ پارچهای نازک و چهارگوش که خانمها دو تا کرده و با آن موهای سر را میپوشانند» (معین، 1387: 434). معادل واژۀ چارقد در فرهنگ دانشگاهی فارسی به عربی چنین ذکر شده است: «القناع الذی تستر به النساء رأسهن و رقابهن، طراحة، طرحة، إیشارب، مندیل للرأس» (سیاح، 1381: 451). در واقع، مترجم از معادل فرهنگی این واژه در ترجمه استفاده کرده است. همچنین معادل چارقد در یکی از فرهنگهای فارسی به عربی چنین بیان شده است: «خِمار. ج: خُمُر و أَخمِرة، طرحة. ج: طِراح» (اشکبوس و عامری، 1393: 234)
متن اصلی: «خاتون چادرش را از سر واگرداند» (دولتآبادی، 1395: 33)
ترجمۀ عربی: «فکَّت خاتون الشادر عن رأسها» (حمدان، 2005: 44)
تعریف چادر در فرهنگ عمید چنین آمده است: «بالاپوشی که زنان مسلمان روی سر میاندازند و تمام اندام آنها را میپوشاند» (عمید، 1391، جلد 1: 622). مترجم با استفاده از روش تلفیقی به ترجمۀ این عنصر فرهنگی پرداخته است؛ یعنی ابتدا به روش بومی کردن متناسب با حروف الفبای زبان عربی واژۀ «چادر» را به صورت «الشادر» نوشته است و در پاورقی دربارۀ آن توضیح داده است: «غطاء الرأس التقلیدی الإیرانی، کالعباءة» (حمدان، 2005: 54). در قاموس فارسی به عربی برای واژۀ چادر، معادل «الملاءة. کساء کالعباءة تلبسه النساء الإیرانیات للتحجب» بیان شده است (کسرائی، 2014: 178). مترجم توضیح مناسبی در پاورقی ارائه کرده است.
ترجمه پیشنهادی: فکت خاتون الملاءة عن رأسها.
متن اصلی: «یک کهنۀ چهارخانۀ یزدی به تخت شانهاش بسته و دو سر آن را روی صندوقۀ سینهاش گره زده بود» (دولتآبادی، 1395: 92)
ترجمۀ عربی: «کانت خرقة عتیقة بمربعات یزدیة، مشدودة إلی کتفه و قد عقد طرفیها فوق قفص صدره» (حمدان، 2005: 115)
دستمال یزدی یکی از منسوجات سنتی یزد است که نوع اصیل آن از نخهای الوان از جنس ابریشم و معمولاً به رنگ قرمز و مشکی بافته میشود. مترجم به روش تلفیقی این عنصر فرهنگی را ترجمه کرده است. ابتدا از ترجمۀ تحتاللفظی استفاده کرده و سپس در پاورقی، توضیحاتی نوشته است: «المندیل الیزدی یحاک بنول یدوی من حریر خام، یکون أحمر غامق اللون مربعاً بالأسود، فی العادة. و هو کبیر المساحة یستعمل لأغراض متعددة» (حمدان، 2005: 119). مترجم توضیح کامل و مناسبی ارائه کرده است.
4-1-4. مسکن و شهرها
متن اصلی: «از گیلان تا پایتخت، این سومین ماشینی بود که عوض کرده بود» (دولتآبادی، 1395: 17)
ترجمۀ عربی: «من غیلان إلی العاصمة، کانت هذه هی السیارة الثالثة التی استبدلها» (حمدان، 2005: 24)
مترجم متناسب با حروف الفبای زبان عربی، واژۀ «گیلان» را به صورت «غیلان» نوشته است. وی ابتدا به روش بومی کردن، این واژه را به زبان مقصد منتقل کرده و سپس در پاورقی در مورد این واژه توضیح داده است: «محافظة فی شمال إیران، مرکزها مدینة (رشت)، تقع علی بحر الخزر، أو قزوین» (حمدان، 2005: 32). در واقع، مترجم با استفاده از روش تلفیقی به ترجمۀ این عنصر فرهنگی پرداخته است. گیلان یکی از استانهای شمالی ایران به مرکزیت کلانشهر رشت است و به واحد جغرافیایی جنوب دریای خزر تعلق دارد. به نظر میرسد مترجم توضیحات کامل و مناسبی برای مخاطبان زبان مقصد ارائه کرده است.
متن اصلی: «حالا از منجیل تا اینجا روی باربند باد خورده بود و حس میکرد گونهها و چشمهایش می سوزند و گوشهایش از باد پر شدهاند» (دولتآبادی، 1395: 18)
ترجمۀ عربی: «وها قد ابتلع، من (منجیل) إلی هنا فوق العضادة، هواء و صار یحس خدیه و عینیه تحترق و أذنیه امتلأتا هواء» (حمدان، 2005: 24)
منجیل، شهری است در شمال ایران و در استان گیلان واقع شده است. مترجم از روش انتقال (وامگیری) در ترجمۀ این واژه استفاده کرده است. البته میتوانست در پاورقی نیز در مورد آن توضیح مختصری بدهد: تعد منجیل هی مدینة فی شمال إیران، تقع المدینة فی محافظة غیلان (جیلان).
4-1-5. وسایل نقلیه
متن اصلی: «مادرم از رو ماشین دودی شابدولعظیم افتاد» (دولتآبادی، 1395: 40)
ترجمۀ عربی: «سقطت أمی عن سیارة دخان الشاه عبدالعظیم» (حمدان، 2005: 52)
ماشین دودی نامی بود که در تهران قدیم به اولین خط آهن ایران که میان تهران و شهر ری کشیده شده بود، داده بودند. ماشین دودی را میتوان در اصل نخستین خط تراموای تهران دانست. در یکی از فرهنگهای فارسی به عربی برای ماشین دودی معادل «وابور بُخاریّ» نوشته شده است (اشکبوس و عامری، 1393: 606). مترجم در انتقال این عنصر فرهنگی به زبان مقصد از روش تلفیقی استفاده کرده است؛ یعنی ابتدا به روش تحتاللفظی این واژه را به زبان مقصد انتقال داده و سپس در پاورقی توضیح مختصری در مورد ماشین دودی نوشته است: «الاسم الذی أطلق علی القطار أول دخوله إیران، و بقی یطلق أمداً طویلاً» (حمدان، 2005: 54). مترجم جهت رفع ابهام، با استفاده از پاورقی توضیحات مناسبی برای مخاطبان عرب زبان ارائه کرده است.
4-2. فرهنگ اجتماعی، کار و اوقات فراغت
4-2-1. کار
متن اصلی: «اگه اینجا مونده بود، آقام دستش را یه جایی بند می کرد. نگهبان بانک، فراش مدرسه، یا آبدارباشی توی یه اداره» (دولتآبادی، 1395: 36)
ترجمۀ عربی: «لو أنه کان بقی هنا، لکان سیدی ثبت یده فی مکان ما. حارس مصرف، أو فراش مدرسة، أو قهوجیاً فی إدارة ما» (حمدان، 2005: 47)
واژۀ «فراش» به معنای «سرایدار یا دربان مدرسه» است. مترجم تنها از روش وامگیری برای انتقال این عنصر فرهنگی استفاده کرده است. البته معادل فراش در زبان عربی «خادم» و «السعاة» است.
4-2-2. اوقات فراغت (بازیها)
متن اصلی: «که توی چالۀ کنار کورۀ حاج مشکور، توی جمعی نشسته بود و سه قاپ میریخت» (دولتآبادی، 1395: 115)
ترجمۀ عربی: «... الذی کان جالساً فی الوهدة جنب کانون الحاج مشکور، وسط جمع، یلقی الکعاب الثلاثة» (حمدان، 2005: 140)
قاپ به طور عمده از استخوان گوسفند یا بز تهیه میشده و با استفاده از آن بازیهای مختلفی انجام میشده که بازی سه قاپ یکی از آنها به شمار میرود. سه قاپ یکی از قدیمیترین بازیها و تفریحات در ایران بوده است و معمولاً قاپبازان کهنهکار و حرفهای با سه قاپ بازی میکردند. مترجم با استفاده از روش تلفیقی، ابتدا به روش تحتاللفظی ترجمه کرده و سپس در پاورقی اینگونه نوشته: «فی لعبة الکعاب» (حمدان، 2005: 162). مترجم توضیح مختصر و مناسبی ارائه کرده است.
4-3. نهادها، آداب و رسوم، فعالیتها، جریانات و مفاهیم
متن اصلی: «دلت میخواد بریم تعزیه نیگاه کنیم؟» (دولتآبادی، 1395: 55)
ترجمۀ عربی: «أتحبین أن نذهب فنشاهد تعزیة؟» (حمدان، 2005: 79)
ذیل «تعزیه» در فرهنگ عمید چنین آمده است: «روضه خوانی و برپا داشتن مجلس عزا برای هر یک از امامان مخصوصاً امام حسین. نمایشی با کلام منظوم یا آهنگین که مصائب ائمه به ویژه امام حسین را به تصویر میکشد» (عمید، 1391، جلد 1: 509). مترجم در انتقال این عنصر فرهنگی فقط از روش وامگیری در ترجمه استفاده کرده است. در واقع، تعزیه نوعی نمایش مذهبی و سنتی ایرانی است که بیشتر دربارۀ امام حسین (ع) و واقعۀ کربلا است. معادل «تعزیه» در یکی از فرهنگهای فارسی به عربی چنین نوشته شده است: «مسرح عاشوراء، تمثیل وقائع کربلاء» (اشکبوس و عامری، 1393: 195) و نیز معادلِ «تمثیل حادثة قتل الإمام حسین علیه السلام» در فرهنگ فارسی به عربی دانشگاهی ارائه شده است (سیاح، 1381: 206). بهتر بود مترجم در پاورقی توضیح مختصری در مورد آن می نوشت.
ترجمه پیشنهادی: تمثیل وقائع کربلاء.
متن اصلی: «معلوم بود که حوصلۀ روضه گوش دادن و گریستن نداشته است» (دولتآبادی، 1395: 60)
ترجمۀ عربی: «کان واضحاً أنها لا طاقة لها علی سماع الروضة و البکاء» (حمدان، 2005: 84)
روضه یا روضه خوانی نوعی مراسم مذهبی است که شیعیان در یادبود امامان و بزرگان شیعه به ویژه حسین بن علی، سومین امام شیعیان که در نبرد کربلا شهید شد، برگزار میکنند. مترجم از روش تلفیقی در انتقال این عنصر فرهنگی بهره برده است. با استفاده از روش وامگیری واژۀ روضه را به زبان مقصد انتقال داده و سپس در پاورقی توضیح مختصری نوشته است: «أشعار فی رثاء آل البیت و شرح وقائع مقاتلهم» (حمدان، 2005: 87). در فرهنگ فارسی به عربی معادل «روضه» اینگونه نوشته شده: «تِلاوةُ التَّعازی الشیعیّة» (اشکبوس و عامری، 1393: 346). واژۀ «رَوضَة» در زبان عربی به معنای باغ و زمین سبز و خرم است، اما در این عبارت به معنای نوعی مراسم مذهبی است؛ از این رو، مترجم جهت رفع ابهام به توضیح آن در پاورقی پرداخته است. در واقع جزو کلماتی به شمار میرود که در زبان فارسی و عربی مشترکاند، اما معنای متفاوتی دارند.
4-4. اشارات و حرکات حین سخن گفتن و عادات
متن اصلی: «مختار به دور دیوار چرخید، از در کوچک تو رفت و هاج و واج ماند» (دولتآبادی، 1395: 95)
ترجمۀ عربی: «لَفَّ مختار حولَ الحائط، دَخَلَ من الباب الصَّغیر وبقیحائراً» (حمدان، 2005: 118)
عبارت «هاج و واج ماندن» یعنی سرگردان و متحیر شدن که مترجم با انتخاب واژۀ «حائر» که به معنای «پریشان، گیج، سردرگم، سرگشته؛ ...» است (آذرنوش، 1394: 239) از معادل فرهنگی آن در ترجمه استفاده کرده است. معادل عربی هاج و واج (مات و مبهوت) در یکی از فرهنگهای فارسی به عربی چنین ذکر شده: «مُتَحَیّر، مَدهوش، مُتَعَجِّب، حَیران» (اشکبوس و عامری، 1393: 743).
4-4-1. ضربالمثلها و کنایات
متن اصلی: «از تو بخیر و از ما به سلامت» (دولتآبادی، 1352: 7)
ترجمۀ عربی: «منک الاستئذان و منی بالسلامة» (حمدان، 2005: 11)
ضربالمثل «از تو بخیر و از ما به سلامت»؛ یعنی دیگر ما با یکدیگر کاری نداریم. هنگامی که بخواهند راه یا کار و برنامۀ خود را از دیگری جدا کنند، این ضربالمثل را میگویند. معادل عربیِ عبارت «از تو بخیر و از ما به سلامت» یا «از ما بخیر، از شما به سلامت» در فرهنگ جامع تطبیقی مثلها و حکمتها چنین آمده است: «إِن کُنتَ ناصِری، فَغَیب شَخصَک عَنِّی: اگر یاریدهندهام هستی، خودت را از [چشمِ] من پنهان کن (گورت را گم کن). در مورد کسی بهکار میرود که قصد کمک به تو را دارد، در حالی که به ضرر تو کار میکند» (رضایی، 1397: 82).
فعل «استأذن» در فرهنگ معاصر عربی به فارسی آذرنوش به معنای «اجازه خواستن، اجازۀ مرخصی گرفتن از کسی، خداحافظی کردن با کسی» بهکار رفته است (آذرنوش، 1394: 11). در واقع، «استئذان» به معنای اذن طلبیدن و اجازه خواستن است. معادلی که مترجم برای این ضربالمثل بهکار برده، صحیح به نظر نمیرسد و معنای مدنظر نویسنده به درستی در زبان مقصد منتقل نشده است؛ از این رو، مترجم میتوانست از معادلهای این عبارت که در زبان عربی وجود دارند، استفاده کند.
معادلهای دیگر این ضربالمثل در زبان عربی عبارتند از:
خَیرُ الناسِ مَن کَفَّ عَنَّا أَذاهُ: بهترین مردم کسانی هستند که ما را اذیت نکنند. - لا عَسَلک یا نَحلَةُ و لا تَقرُصینی (ع): ای زنبور! نه به من عسل بده و نه نیشم بزن. - إِتَّقِ خَیرَها بِشَرِّها: نیکیش را به سبب شرش رها کن. - خُذ هَدیَتَک وَ اکفِنی بَلِیتَک: هدیهات را بگیر و مصیبتت را برایم به پایان رسان. - لا باکُل عِنَب و لا بِخانِق الناطُور (ع): نه انگور میخورم و نه با باغبان درگیر میشوم. - رَضِیتُ مِنَ الغَنیمَة بالإیاب: از غنیمت به بازگشت راضی گشتم. - إحسانُ المُسیءِ أَن یکُفَّ عَنک أَذاهُ: نیکی انسان بد آن است که زیانش را از تو دور کند (ناصری، 1390: 257- 258).
ترجمه پیشنهادی: إن کنت ناصری فغیب شخصک عنی.
متن اصلی: «آسمون همه جام که یه رنگه» (دولتآبادی، 1395: 20)
ترجمۀ عربی: «إن السماء فی کل مکان باللون نفسه» (حمدان، 2005: 27)
مترجم این ضربالمثل را به روش تحتاللفظی ترجمه کرده است. ضربالمثل به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است؛ یعنی در همه جا مشکل و گرفتاری وجود دارد و وضع به همین منوال و اوضاع زندگی به همین ترتیب است و فرق چندانی نمیکند.
این ضربالمثل چند معادل در زبان عربی دارد که عبارتند از: «لا جَدیدَ تَحتَ الشَّمسِ: هیچ چیز جدیدی زیر خورشید وجود ندارد. - بِکُلِّ وادٍ أثرٌ مِن ثَعلَبَة: در هر سرزمینی اثری از ثعلبه وجود دارد. آوردهاند که ثعلبه نام قبیلهای بوده است و شخصی از آن قبیله که مورد آزار و اذیت مردم آن قرار گرفته بود، آنان را ترک کرده و به سرزمینی دیگر میرود، اما در آن سرزمین نیز مورد آزار و اذیت مردمی دیگر قرار گرفت و در این حال چنین گفت: در هر سرزمینی اثری از ثعلبه وجود دارد. - بِکُلِّ وادٍ بَنُوسَعدٍ: هر سرزمینی بنوسعد خودش را دارد. - جَمِیعُ الطُّرُقِ تؤَدِّی إلی الطَّاحُون: همۀ راهها به آسیاب منتهی میشوند. - فی کُلِّ أرضٍ سَعدُ بنُ زَیدٍ: هر سرزمینی سعد بن زید خودش را دارد» (ناصری، 1390: 36). مترجم میتوانست به جای ترجمۀ تحتاللفظی این ضربالمثل از معادلهای آن در زبان عربی استفاده کند.
ترجمه پیشنهادی: لا جدید تحت الشمس.
متن اصلی: «من فردا که رفتم بهش میگم. اگه دیدم پشت گوش میندازه با پسرش حرفتو میزنم» (دولتآبادی، 1395: 36)
ترجمۀ عربی: «عندما أذهب غداً سأقول له إذا وجدته یلقی کلامی ظهریاً أحدث عنک ابنه» (حمدان، 2005: 47)
پشت گوش انداختن؛ یعنی بیتوجهی کردن و اهمیت ندادن. برای این عبارت در یکی از فرهنگهای فارسی به عربی معادلهای «مماطلة، إهمال (الإلقاء خلف الأذن، عدم العنایة و التوجه لعمل ما)» بیان شده است (اشکبوس و عامری، 1393: 157). در واقع مترجم این عبارت را به صورت تحتاللفظی ترجمه کرده است. عبارت پشت گوش انداختن معادل دیگری نیز دارد: «جَعَلَ کَلامی دَبرَ أُذُنِهِ: سخنم را پشت گوش انداخت» (ناصری، 1390: 561) یا میتوانست در پاورقی اینگونه توضیح دهد:کنایة عن الاهمال و التساهل.
متن اصلی: «ته جیبامم شیپیش سه قاب می انداخت» (دولتآبادی، 1395: 50)
ترجمۀ عربی: «و فی قعر جیبی أیضاً کان القمل یرمی الکعاب» (حمدان، 2005: 73)
وقتی کسی در نهایت بیپولی و فقر باشد، ضربالمثل «شپش تو جیبش سه قاب میزنه» را میگویند؛ یعنی جیبش حسابی خالی است. در کتاب امثال و حکم در زبان فارسی نیز در مورد این ضربالمثل چنین بیان شده است: «یعنی فقر و ناداری او را آزار می دهد و فاقد چیز قابل توجهی است» (خدایار،1370: 424). مترجم از روش تلفیقی در ترجمۀ این ضربالمثل استفاده کرده است. ابتدا به روش تحتاللفظی آن را به زبان مقصد منتقل کرده و سپس در پاورقی توضیحی در مورد آن نوشته است: «کنایة عن اتساع المکان من کثرة الفراغ» (حمدان، 2005: 87). مترجم مفهوم شدت خالی بودن جیب را در پاورقی توضیح داده، اما بهتر بود به مفهوم فقر نیز اشاره میکرد.
ترجمه پیشنهادی: کنایة عن شدة الفقر.
متن اصلی: «اما بالاخره از خر شیطون پایین اومدم» (دولتآبادی، 1395: 57)
ترجمۀ عربی: «ولکن، أخیراً ترجلت عن حمار الشیطان» (حمدان، 2005: 80)
مترجم به روش تلفیقی این ضربالمثل را ترجمه کرده است. ابتدا به صورت تحتاللفظی این عبارت را ترجمه کرده و سپس در پاورقی دربارۀ آن توضیح داده است: «حمار الشیطان کنایة عن الهوس، أو العناد» (حمدان، 2005: 87). عبارت از خر شیطان پایین آمدن در زبان عربی معادلهایی دارد که عبارتند از: «تنازل عن رأیه- نزل عن رأیه- أقلع عن العناد» (ناصری، 1390: 235).
معادل «جاذب الشیطان قیادک» که در فرهنگ جامع تطبیقی مثلها و حکمتها بیان شده است و به معنای اختیارت را از کف شیطان درآور و معادل از خر شیطان پیاده شو، آمده است. در واقع این ضربالمثل وقتی بهکار میرود که از کسی بخواهند دست از لجاجت بردارد و به صلاح و سازش درآید (رضایی، 1397: 147). همچنین معادل کارکردی دیگری برای این ضربالمثل وجود دارد: «رجع إلی صوابه (رشده)»: از خر شیطان پایین آمد. و «العن الشیطان» (گرجی و همکاران، 1399: 55).
ترجمه پیشنهادی: جاذب الشیطان قیادک.
متن اصلی: «باز همون آش و همون کاسه» (دولتآبادی، 1395: 98)
ترجمۀ عربی: «مرة أخری الحساء نفس الحساء و الطاسة نفس الطاسة» (حمدان، 2005: 122)
ضربالمثل باز همون آش و همون کاسه؛ یعنی وضعیتی که همانند سابق هیچ تغییری نکرده باشد و کارها بر همان منوال گذشته باشد؛ یعنی وضع بحال اولیه برگشته و تغییر قابل ملاحظهای نکرده است. مترجم این ضربالمثل را به صورت تلفیقی ترجمه کرده است. ابتدا این عبارت را به روش تحتاللفظی ترجمه کرده و در پاورقی چنین نوشته است: «مَثَل سائر، و المعنی واضح» (حمدان، 2005: 125) که ضربالمثلی رایج است و معنا و مفهوم مشخصی دارد. این ضربالمثل معادلهایی در زبان عربی دارد که عبارتند از: «هذا مِن ذاکَ وَ ذاکَ مِن هذا. - لا یمتازُ أَحَدُهُما علی الآخَرِ. - کِلاهُما أَسوَأُ مِنَ الآخَرِ» (ناصری، 1390: 39). همچنین «جملۀ «و قد حصل ما حصل» به معنای همان اتفاقی بیفتد که پیشتر افتاد. این جمله در واقع همان معنای عربی جملۀ آش همان آش باشد و کاسه همان کاسه؛ یعنی هیچ تفاوتی نکند و بیتغییر باقی بماند. این جمله در واقع معادل کارکردی این ضربالمثل در زبان عربی است» (عزیزخانی، 1397: 109).
ترجمه پیشنهادی: هذا من ذاک و ذاک من هذا.
متن اصلی: «میبینم داره مانع رزق چارتا بچۀ خودم میشه، نون خودم را آجر میکنه» (دولتآبادی، 1395: 133)
ترجمۀ عربی: «أری أنه یصیر مانع رزق أطفالی الأربعة، یجعل خبزی آجراً» (حمدان، 2005: 160).
ضربالمثل «نان کسی را آجر کردن»؛ یعنی کسی را بیکار کردن، نان کسی را بریدن و جلوی روزی اش را گرفتن یا قطع کردن روزی و درآمد کسی. مترجم این ضربالمثل را به صورت تحتاللفظی ترجمه کرده و در پاورقی نیز به توضیح آن پرداخته: «کنایة عن قطع الرزق» (حمدان، 2005: 162). در واقع مترجم از روش تلفیقی در ترجمه استفاده کرده است و معادل مناسبی را در پاورقی بهکار برده است. معادلهای دیگری نیز در زبان عربی برای ضربالمثل «نان کسی را آجر کردن» وجود دارند که عبارتند از: «قطع رزقه- قطع عیش أحد- انتزع اللقمة من فم فلان» (ناصری،1390: 607). البته بهتر بود مترجم از معادلهای اخیر در ترجمه استفاده میکرد.
ترجمه پیشنهادی: یقطع رزقی.
در انتهای تحلیل نمونههای انتخابی، لازم است اشاره شود تمام عناصر فرهنگی استخراجی از رمان در دستهبندیهای خاص مورد بررسی قرار گرفتهاند و از آنجا که امکان ارائۀ همۀ آنها به جهت رعایت حجم مقالۀ علمی میسر نیست، صرفاً مثالی برای هر یک از مقولهها در جدول زیر برای نمونه آورده میشود.
جدول نمونه مقولهها از کتاب سفر
راهکار مترجم
|
متن مقصد
|
متن مبدأ
|
مواد و فرآوردههای فرهنگی
|
تلفیقی (وامگیری+ پاورقی)
|
مد القهوجی یداً إلی أصل مصباحه الزنبوری.
|
قهوهچی دست به پیج چراغ زنبوریش برد.
|
پوشاک
|
تلفیقی (بومی کردن+ پاورقی)
|
تعالی الآن خذی هذا القماش اصنعی لدمیتک شادر لیل.
|
حالا بیا این پارچه رو بگیر واسه عروسکت چادر شب درست کن.
|
مسکن و شهرها
|
تلفیقی (بومی کردن+ پاورقی)
|
لم أذهب من هنا إلی مسغرآباد! أفکنت هناک فی الصیف؟
|
- از اینجا تا مسگرآبادم نرفتم! تو تابستونی اون جا بودی؟
|
وسایل نقلیه
|
معادل فرهنگی
|
دارت العربة إلی تحت الجسر.
|
درشکه به زیر پل پیچید.
|
نهادها، آداب و رسوم، فعالیتها، جریانات و مفاهیم
|
تلفیقی (وامگیری+ پاورقی)
|
- أین أذهب؟ قال مرحب: «امام زاده حسن»
|
- کجا برم؟ مرحب گفت: «امامزاده حسن»
|
ضربالمثلها و کنایات
|
معادل کارکردی
|
تطارد تلک السمراء؟
|
زاغ اون سبزه رویه رو چوب میزنی؟
|
عبارات و اصطلاحات محاورهای
|
معادل توصیفی
|
فطار أجرنا التافه من یدنا!
|
همون حقوق شندرغازیم از دستمون رفت!
|
|
|
|
|
|
ادامه جدول نمونه مقولهها از کتاب سفر
راهکار مترجم
|
متن مقصد
|
متن مبدأ
|
عناوین و اقلام خطاب
|
تلفیقی (وامگیری+ پاورقی)
|
بی بی تخرج رأسها من جانب العربة.
|
بی بی سرش را از بغلگاهی درشکه بیرون آورده بود.
|
واحدهای پول
|
تلفیقی (وامگیری+ پاورقی)
|
فهی من أجل کل قران منه ینبغی أن تغرز أربعین قبضة فی قطعة من خرق الأطفال!
|
آخه واسه هر یه قرونش باید چل تا پنجه تو یه دونه کهنۀ بچه بزنه!
|
|
|
|
|
|
|
همانگونه که ملاحظه میشود همۀ عناصر بعد از استخراج در سه ستون (متن اصلی، ترجمه و راهکار مترجم) بیان و سپس تحلیل شدهاند و در مقاله به برجستهترین موارد هر جدول اشاره شد؛ در بخش بعدی، نتایج مبتنی بر کل دادهها و تمام عناصر و راهکارهای انتخابی ملاک ارزیابی ترجمه خواهند بود.
بحث و نتیجهگیری
در این پژوهش، ضمن دستهبندی مقولات فرهنگی، روشهای مورد استفادۀ مترجم در ترجمۀ رمان سفر بررسی شد. از مجموع 83 عنصر فرهنگی استخراج شده از رمان «سفر»، 38 مورد مربوط به فرهنگ مادی، 2 مورد مربوط به فرهنگ اجتماعی، 4 مورد مربوط به آداب و رسوم، 3 مورد مربوط به اشارات و حرکات، 3 مورد مربوط به واحدهای پول، 19 مورد مربوط به ضربالمثلها، 11 مورد مربوط به اصطلاحات محاورهای و 3 مورد مربوط به عناوین بوده است.
مترجم رمان سفر در ترجمۀ عناصر فرهنگی، 42 بار از روش تلفیقی، 10 بار از روش معادل فرهنگی، 7 بار از روش تحتاللفظی، 5 بار معادل کارکردی، 5 بار روش انتقال (وامگیری)، 5 بار از روش معادل توصیفی، 4 مورد معادلیابی نادرست، 2 بار از روش ترادف، 2 بار روش گرتهبرداری و 1 بار از روش دگرگونسازی استفاده کرده است.
نتایج نشان میدهد که مترجم رمان سفر از روش تلفیقی بیشتر از سایر روشها و به میزان 50/1 درصد استفاده کرده است. همچنین به ترتیب 12/0 درصد از روش معادل فرهنگی بیشتر از سایر روشها، و به ترتیب 8/4 درصد تحتاللفظی، 6/0 درصد معادل کارکردی، 6/0 درصد انتقال، 6/0 درصد معادل توصیفی، 4/8 درصد معادلیابی نادرست، 2/4 درصد ترادف، 2/4 درصد گرتهبرداری و 1/2 درصد دگرگونسازی استفاده کرده است. مواردی از قبیل ترادف و گرتهبرداری و دگرگونسازی کمترین میزان استفادۀ مترجم از این روشها را در ترجمه نشان میدهد.
استفادۀ زیاد از روش تلفیقی در ترجمۀ رمان «سفر»، نشاندهندۀ آن است که مترجم سعی کرده با بهکارگیری این روش، ترجمهای قابل فهم ارائه کرده و نیز زمینهای برای آشنایی بیشتر مخاطبان عرب زبان با فرهنگ ایرانی و درک بهتر مقصود نویسنده را فراهم کند. همچنین به دلیل اینکه مواردی مانند ضربالمثلها و نام شهرها و مواد و فرآوردههای فرهنگی -به ترتیب- بیشترین تعداد را در میان نمونههای استخراج شده، داشتهاند، همین امر موجب استفادۀ بیشتر مترجم از راهکار تلفیقی شده است.
a.
نمودار کمی مقولات فرهنگی در رمان سفر
نمودار میزان کاربرد (درصد) راهکارهای مورد استفاده مترجم در رمان سفر
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
ORCID
[1]. Newmark, P.