زبان، اعمّ از اینکه باید ابزاری برای ایجاد ارتباط میان انسانها باشد، یا نظامی از نشانهها تلقّی گردد، دستکم شش عامل در آن دخالت دارد. این عوامل عبارتند از: فرستنده، گیرنده، پیام، مجرای ارتباطی، موضوع و رمزگان. البتّه میتوان موقعیّتی را که کلام در آن بیان میشود، به این عوامل افزود. همة این عوامل دست به دست هم میدهد تا معنی در قالب متن شکل بگیرد و پیامی از سوی گوینده یا نویسنده به شنونده یا خواننده انتقال یابد. به همین سبب، کلام باید آن قدر شفّاف و واضح باشد که بتواند مقصود گوینده یا پیام را بهراحتی منتقل سازد؛
«زیرا هر نوع ارتباط زبانی مبتنی بر همکاری است. گوینده و شنونده یا نویسنده و خواننده باید در همکاری دایم با یکدیگر باشند. چنانچه این همکاری نباشد، ارتباط صورت نخواهد گرفت؛ زیرا ارتباط سالم و کامل، چهار شرط دارد. این شرطها عبارت است از: کمّیّت، کیفیّت، ربط و شیوة بیان. چنانچه این چهار شرط رعایت شود، شنونده یا خواننده بهراحتی خواهد توانست منظور گوینده یا نویسنده را درک کند و به پیام ارسالی پاسخ دهد. کمّیّت آن است که همان قدر بگوییم که لازم است؛ نه کم، نه بیش. کیفیّت، یعنی آنکه گفتههای ما باید راست باشد، یا دستکم خودمان به راست بودن آن باور داشته باشیم. ربط، یعنی حرفی که میزنیم باید مربوط به موضوع باشد و شیوة بیان به معنای آن است که گفتار یا نوشتار باید نظم داشته باشد» (ر.ک؛ صلحجو، 1388: 16).
بنابراین، برای آنکه پیام بتواند در بر گیرندة آن تأثیرگذار باشد، گاهی با نشانههایی همراه میگردد تا گیرنده همان پیامی را دریابد که مورد نظر فرستنده است. گاهی موضوع چنان برای فرستنده اهمیّت مییابد که مجبور میشود در بافت کلام و میان نشانهها و واحدهای زبانی جابجایی انجام دهد تا کلام خود را برای دریافت پیام آن از سوی گیرنده رساتر سازد. گاهی نیز احساس میشود که گیرنده پیام را دریافت نمیکند یا نمیخواهد مقصود مورد نظر را بپذیرد. اینجاست که کلام با نشانههای دیگری همراه میگردد تا هرگونه مانعی در مسیر انتقال پیام به گیرنده برداشته شود. به نظر میرسد که هر زبانی از شیوة خاصّ خود بهره میبرد که یکی از این شیوهها در زبان عربی و فارسی، با عنوان «تأکید یا توکید» شناخته میشود و بر اساس نقشهای ششگانهای که یاکوبسن (Jakobsen) برای جمله بیان میکند، بیشتر در نقش ترغیبی و ارجاعی زبان خود را نشان میدهد (ر.ک؛ یاکوبسن، 1388: 95ـ99). با نگاهی گذرا به زبان عربی و فارسی، میتوان دریافت که بسامد ابزارها و شیوههای تأکید در زبان عربی بیشتر از زبان فارسی است. این جستار در پی آن نیست که ریشههای این موضوع را در دو زبان کنکاش کند، ولی میتوان گفت که زبان عربی این ویژگی ساختاری خود را وامدار زبان قرآن است؛ زیرا با نزول قرآن که کتاب هدایت است، نه تنها محتوای آن چراغ راه مسلمانان در مسیر سعادت قرار گرفت، بلکه ساختار و بافتار زبانی آن که در اوج رسایی و شیوایی بود، از سوی همة پژوهشگران عرصة زبان و ادب به عنوان زبان معیار پذیرفته شد. شاید بتوان گفت ساختار مؤکّد زبان عربی متأثّر از آن دسته از آیات قرآن است که گیرندگان پیام آن یا در مقام شکّ و تردید بودند و یا در مقام انکار، و بافت موقعیّتی ایجاب میکرد که با نوعی تأکید همراه باشد. البتّه آیاتی که در پی تثبیت پیامی در ذهن خواننده یا شنونده است نیز از این قاعده برکنار نیست. لذا میتوان گفت که بسیاری از ساختارهای زبان عربی با اینکه از بافت موقعیّتی آغازین خود فاصله گرفته، ولی همچنان سازوکار آن در بافت کلام برجای مانده است. این پژوهش میکوشد ضمن بررسی زبانشناختی کارکرد ابزارهای تأکید که به نقش همزمانی این نشانهها در ساختار جمله و مفهوم آن توجّه دارد، سازوکار آن را شناسایی کند و معادلهای آن را در زبان فارسی واکاوی نماید. سپس کاربرد آن را در زبان امروزین عربی بررسی کند. برای آنکه این موضوع عینیتر و کاربردیتر دنبال شود، کاربرد این ابزارها را در کتاب الأیّام نوشتة طه حسین به عنوان نویسندهای پایبند سنّت و مقدّمة للشّعر العربی اثر أدونیس به عنوان نویسندهای معاصر کنکاش نماید. سپس معادلهای آن را از ترجمة این دو کتاب که به دست توانای دو مترجم چیرهدست، یعنی حسین خدیو جم و کاظم برگنیسی، به نثر روان فارسی برگردانده شده است، بررسی کند. این دو نویسنده از نویسندگان و ادیبان مطرح دورة معاصر هستند و نثر آنان به عنوان نثر معیار مورد قبول همة صاحبنظران است و این دو اثر از آن روی انتخاب شدهاند که سِیر تحوّل و دگرگونیهایی که در ساختار زبان عربی در دورة معاصر رخ داده است، در گفتمان زبانی و ادبی این دو کتاب، و منحصراً در نشانههای تأکید واکاوی شود.
1ـ پرسشهای پژوهش
پژوهش حاضر مبتنی بر پرسشهای ذیل است:
ـ نشانههای تأکید چیست و در زبان عربی معاصر چه کارکردی دارند؟
ـ نشانههای تأکید به کار رفته در کتاب الأیّام و مقدّمة للشّعر العربی چگونه در زبان فارسی معادلیابی شدهاند؟
2ـ پیشینة پژوهش
کارکرد تأکید و چگونگی معادلیابی آن یکی از مباحث مهمّ ترجمه به شمار میآید. از این رو، آشنایی با ابزارهای تأکید در زبان عربی و معادلیابی آن در زبان فارسی مهم مینماید. به همین دلیل، این موضوع مورد توجّه پژوهشگران قرار گرفته است و در این راستا، پژوهشهایی نیز انجام شده که به نمونههایی از آنها اشاره میشود. آذرتاش آذرنوش (1367) در مقالهای با عنوان «قید در دستور زبان عربی»، نخست قید را معنی و آنگاه برخی مباحث نحوی را ذیل آن ذکر کرده است. وی در این مقاله برخی از اسلوبهای تأکید مانند: «أَنّ»، «إِنَّما»، «مفعول مطلق تأکیدی» و «قَد تأکیدی» را قید نامیده است. مینا جیگاره (1383) در مقالهای با عنوان «اسلوبهای تأکید در زبان قرآن»، روشهای تأکید در زبان قرآن را از نگاه علم بلاغت بررسی میکند که بیشتر مشتمل بر مباحث تأکید در اسناد و مسندٌإِلیه است. محمّدباقر حسینی (1390) در مقالهای با عنوان «صُوَر بلاغی و اسلوبهای تأکید در آیات قرآن کریم» با استناد به آیات قرآنی، وجوه تأکید، مثل اطناب، تکرار و تفسیر را واکاوی میکند و جنبههای بلاغی آن را از دیدگاه بزرگان علم بلاغت مورد بررسی و تحلیل قرار میدهد. همچنین، نجّاریان (1392) مقالهای با عنوان «شیوههای تأکید در فارسی و عربی» جنبههای تأکید در دو زبان فارسی و عربی را با یکدیگر مقایسه میکند. چنانکه مشاهده میشود، پژوهشهای انجام شده در این زمینه منحصر به کاربرد ابزارهای تأکید در قرآن است و بیشتر رویکرد بلاغی دارد. پژوهش حاضر نگاهی زبانشناختی به موضوع تأکید دارد و کارکرد آن را در زبان امروزین عربی و معادلیابی آن را در زبان فارسی واکاوی میکند.
3ـ مفهوم تأکید در زبان عربی و فارسی
تأکید یا توکید در لغت به مفهوم محکم کردن و استوار ساختن است. کاربرد نحوی آن نیز منحصر در دو نوع لفظی و معنوی است که برای تثبیت مفهوم متبوع یا برای فراگیر بودن حکم است که شامل همة اجزای پیش از خود میشود (ر.ک؛ جرجانی، 2003م.، ج 1: 50). فاضلی در کتاب شیوههای بیان قرآن کریم معتقد است که «تأکید عبارت است از تثبیت و تمکین یک معنا و مفهوم در ذهن مخاطب و تقویت و تعمیق آن، برای رفع هر گونه شکّ و تردید و ابهام نسبت به آن معنا و مفهوم مورد نظر، با بهرهگیری از ادوات و اسلوبهای خاصّ بیانی» (فاضلی، 1382: 553). فرشیدورد در فصل سوم از کتاب دربارة ادبیّات و نقد ادبی، تأکید را این گونه تعریف میکند:
«تأکید آن است که سخنی را اعمّ از کلمه یا جمله یا گروه، با وسایل دستوری یا معنایی به منظورهای بلاغی مورد توجّه قرار دهیم و به آن شدّت، یا کمال و یا روشنی بخشیم. تأکید گاهی برای کلمه و جمله، و گاهی نیز برای جملهواره و گروه است» (فرشیدورد، 1363: 399).
در ادامه، وی کاربرد تأکید را به موارد عام و خاص تقسیم میکند که در موارد عام، به کاربرد بلاغی و در کاربرد خاص، به کاربرد دستوری آن در زبان فارسی اشاره میکند (ر.ک؛ همان: 399ـ425).
از آنجا که این جستار در پی بررسی نشانههای تأکید در زبان عربی و معادلیابی آن در زبان فارسی است، لذا مبنای پژوهش را بررسی این نشانهها در زبان عربی قرار دادهایم و به منظور نظمبخشی در سازماندهی محتوای مقاله و امکان مقایسه میان آنها به بررسی این نشانهها در قالب سه دستة ابزار، حرف و اسلوب میپردازیم.
3ـ1) ابزار تأکید
منظور از ابزار، آن دسته از کلماتی است که کارکرد تأکیدی آنها غالب بر کارکردهای دیگر آن است.
3ـ1ـ1) «إِنَّ» و «أَنَّ»
«إِنَّ» از پرکابردترین ابزارهای تأکید است. پیشینة کاربرد این کلمه به متون جاهلی میرسد، گرچه کاربرد آن در چکامههای هفتگانة جاهلی اندک است. امّا در همان موارد اندک نیز با «واو» در آغاز یا «لام» در بخش پایانی جمله همراه است. البتّه کاربرد آن، چه بهتنهایی، چه با «لام»، در قرآن بسامد بسیار بالایی دارد و برعکس، کاربرد آن با «واو» در قرآن بسیار اندک است. تا به امروز، «إِنَّ» در بافت زبان عربی کاربرد فراوان داشته است و دارد. البتّه بیشتر برای استحکام بافت کلام بوده است و تا حدود زیادی مفهوم تأکیدی خود را از دست داده است. آذرنوش معتقد است:
«إِنَّ را فراوان در آغاز جملههای عربی میبینیم. امروز دیگر نباید آن را به تقلید از قدما (مثلاً مانند ترجمة تفسیر طبری) به اصطلاحاتی چون هرآینه، همانا، بهدرستی که...ترجمه کرد؛ زیرا معنای تأکیدی آن اینک تا حدودی از بین رفته است و یا حتّی در زبان کهن هم همیشه معنای تأکید نداشته است و گویی «إِنَّ» در آغاز جمله پیشدرآمدی است بر کلام فصیح و زیبا» (آذرنوش، 1366، ج 1: 68).
زرکوب نیز مینویسد: «باید توجّه داشت که إِنَّ در اوّل کلام غالباً برای شروع صحبت است، نه برای تأکید. اصولاً زمانی میتوان آن را در معنای تأکیدی گرفت که در مقام احتجاج برآمده باشد و بخواهد مطلبی را ثابت کند» (زرکوب، 1373: 90).
به نظر میرسد که کاربرد «إِنّ» بهتنهایی در متنهای امروزین فاقد مفهوم تأکید، ولی همراه با «لام»، مفهوم تأکیدی داشته باشد.
بررسیهای انجام شده در کتاب الأیّام نشان میدهد که کاربرد «إِنَّ» بهتنهایی در این کتاب به چشم نمیخورد، ولی همراه «لامِ» تأکید کاربرد فراوانی دارد. همچنین، به نظر میرسد اگر بخواهیم هر دو این نشانه را در فارسی معادلیابی کنیم، اندکی از شیوایی و رسایی کلام فارسی کاسته شود و چنانچه بخواهیم برای آن معادلی در نظر بگیریم، یعنی همان شیوهای که مترجم الأیّام در پیش گرفته است، باید از معادلیابی جداگانة «إِنَّ» و «لام» پرهیز کرد و برای آن دو، یک معادل در نظر گرفت:
¦ «وَ إِنِّی لأَسمع له القرآن مرّة فی کُلّ أسبوع» (حسین، 1978م.، ج 1: 61).
r «و هفتهای یک بار تمام قرآن را پیش من میخواند و من بادقّت گوش میکنم» (خدیوجم، 1363: 46).
البتّه نباید از نظر دور داشت که این مترجم در بسیاری از موارد برای آن معادلی در فارسی در نظر نگرفته است.
¦ «إِنَّک یا ابْنَتیلَساذجة سلیمة القلب طیّبة النّفس» (حسین، 1978م.، ج1: 145).
r «دخترم! تو اکنون در مرحلة سادگی و پاکدلی و خوشطینتی قرار داری» (خدیوجم، 1363: 96).
البتّه با دقّت در مفهوم جمله میتوان دریافت بدون ترجمة نشانههای تأکید نیز پیام جمله به مخاطب منتقل میشود. هیچ گاه یک گویشور فارسیزبان برای بیان چنین مفهومی، از نشانههای تأکید در فارسی استفاده نمیکند، بلکه با نحوة بیان و نوع ادای جمله آن را به مخاطب منتقل میکند.
مترجم کتاب مقدّمة للشّعر نیز همین شیوه را در پیش گرفته و با اینکه کاربرد «إِنّ» در این کتاب پربسامد است، ولی مترجم هیچ معادلی برای آن در نظر نگرفته است. لذا چنین به نظر میرسد که این اسلوب دیگر معنای تأکیدی خود را از دست داده باشد.
¦ «إِنَّ التّکرار هو إستخدام الزّمن استخداماً ینقذ الزّمن کما یعبر کیرکیغارد» (أدونیس، 1986م.: 30).
r «تکرار، کاربرد زمان است، به شیوهای که ـ به گفتۀ کییرکهگارد ـ زمان را نجات دهد» (برگنیسی،1391: 38).
¦ «إِنَّ السُّخریّة فی الشّعر العربی تحلّ إحیانا محلّ التّراجیدیا» (أدونیس، 1986م.: 40).
r «طنز در شعر عربی، گاه در جای تراژدی مینشیند» (برگنیسی،1391: 48).
در باب «أَنّ» نیز باید یادآور شد که این ابزار در زبان امروزین عربی، تنها به عنوان عامل ارتباطدهندة بخشهای مختلف جمله به کار میرود و به هیچ وجه کارکرد تأکیدی ندارد.
3ـ1ـ2) «إِنَّمَا» و «أَنَّمَا»
یکی دیگر از ادوات تأکید، «انَّما» است و «هرگاه گوینده انجام هر کاری را به استثنای یک کار، نفی میکند، از «انَّما» استفاده مینماید. معادلِ انَّمَا در فارسی عبارت است از: منحصراً، تنها، فقط و الفاظ مشابه» (معروف، 1389: 274). گاهی نیز «إِنَّمَا» زمانی در جمله به کار میرود که مخاطب در مفهوم جمله تردید داشته باشد؛ به عبارت دیگر، مخاطب دربارة موضوعی مشخّص تردید دارد که در این صورت، «بیتردید» ترجمه میشود (ر.ک؛ اصغری، 1386: 29). البتّه «إِنَّمَا گاهی در اثنای کلام، به معنای بلکه است» (زرکوب، 1373: 165). صاحب الأَیَّام نیز بهوفور از این شیوه (که «إِنَّما» در اثنای کلام واقع شود،) استفاده کرده است؛ مانند:
¦ «إِنَّمَا کان یخلو إلی نَفْسه» (حسین، 1978م.، ج1: 120).
r «او تنها با خویشتن خلوت میکرد» (خدیوجم، 1363: 83).
¦ «کان لا یغنّی بصوته و لسانه وحدهما و إِنَّما یغنّی برأسه و بدنه أیضاً» (حسین، 1978م.، ج 1: 32).
r «تنها با زبان و صدا آواز نمیخواند، بلکه تمام وجود خود را برای انجام این مقصود به کار میانداخت» (خدیوجم، 1363: 35).
أدونیس «إِنَّما» را بهتنهایی و یا در ابتدای کلام به کارنبرده، بلکه همراه واو (وَ إِنَّمَا) و یک جملة منفی مقدّم بر این اسلوب (جملة منفی+ وَ إِنَّما) استعمال کرده است. در چنین ساختاری، «إِنَّمَا» به معنای «بلکه» است و از این روی، مترجم نباید برای انتقال آن از ادوات تأکید استفاده کند که برگنیسی نیز تا حدود زیادی در ترجمة خود به این نکته توجّه کرده است:
¦ «فنحن لا نتعرف عَلَی شیء جدید، وَ إِنَّمَا نکرّر بشکل آخر معرفتنا للشّیء ذاته أو لشیء واحد بثیاب مختلفة» (أدونیس، 1986م.: 28).
r «ما با چیز تازه آشنا نمیشویم، بلکه شناخت خود را از یک چیز تکرار میکنیم؛ چیز واحد در جامههای گوناگون» (برگنیسی،1391: 35).
¦«لیس الشّعر شکلاً أو مصطلحاً یفرض مِنَ الخارج وَ إِنَّما هو فی المقام الأوّل حالة داخلیّة فی ذات الشّاعر فی دخیلائه» (أدونیس، 1986م.: 137).
r «شعر، صورت یا قراردادی نیست که از بیرون تحمیل شده باشد، بلکه پیش از هر چیزی، حالتی درونی در نهاد شاعر و در ژرفنای اوست» (برگنیسی،1391: 157).
3ـ1ـ3) نون تأکید
نون تأکید به دو صورت مشدّد (ثقیله) و ساکن (خفیفه) به کار میرود و به مفهوم دو یا سه بار تکرار شدن (کردن) فعل است. این ابزار تأکید در زبان امروزین عربی کاربرد کمتری نسبت به ابزارهای تأکید دیگر دارد. کاربرد نون ساکن از نون مشدّد نیز کمتر است. معادل این نون در زبان فارسی قید تأکید است. البتّه معادل واژگانی این دو نون در فارسی چندان از یکدیگر متمایز نشده است و غالباً از الفاظ زیر در ترجمة هر دو استفاده میشود: «البتّه، حتماً، به طور حتم، قطعاً، به طور قطع، مؤکّداً، یقیناً و کلماتی که دلالت در تأکید دارند» (معروف، 1389: 271).
لازم به ذکر است که به سبب تفاوت بافت دو زبان (عربی و فارسی)، انتقال دقیق این نوع اسلوب امکانپذیر نیست، امّا مترجم الأیّام در ترجمة خود، اصلاً به این اسلوب توجّه نکرده است و افعال را بدون تأکید ترجمه کرده است؛ مثل:
¦ «فتقسم لتتلونّ عَلَی العریف ستّة اجزاء مِنَ القرآن فی کلّ یوم مِن أیّام العمل و لتکوننّ هذه التّلاوة اوّل ما تأتی به حین تصل إلی الکتاب» (حسین، 1978م.، ج 1: 46).
r «پس سوگند میخوری که در هر روز از روزهای درس، شش جزء از قرآن را نزد خلیفه بخوانی و این نخستین تکلیفی باشد که به محض رسیدن به مکتب انجام میدهی؟!» (خدیوجم، 1363: 42).
¦ «فرض الصّبیّ عَلَی نفْسِه لیصلِّیَنّ الخمس فی کلّ یوم مرّتین: مرةً لنَفْسِه و مرّةً لأخیه، و لیصومنّ مِنَ السَّنَةِ شَهْرَین: شهراً لنَفْسِه و شهراً لأخیه و لیکتمنّ ذلک عَن أهله جمیعاً، و لیجعلنّ ذلک عهداً بینه و بین الله خاصّةً» (حسین، 1978م.، ج 1: 136).
r «بر خود حتم کرد که نمازهای پنجگانه را در هر روز دو نوبت بگزارد: یک نوبت برای خود، یک نوبت برای برادر؛ و در هر سال، دو ماه روزه بگیرد: یک ماه برای خود و یک ماه برای برادر. کودک این اعمال را از تمام افراد خانواده پنهان میداشت. این پیمانی بود که تنها میان او و خدای او بسته شده بود» (خدیوجم، 1363: 90).
«نون تأکید» در کتاب مقدّمة للشّعر العربی مشاهده نشد.
3ـ2) حروف تأکید
منظور از حروف، آن دسته از نشانههای تأکید است که ممکن است در یک بافت به مفهوم تأکید به کار رود و در بافت دیگر، بیانگر مفهومی دیگر باشد.
3ـ2ـ1) «أَلاَ» و «أَمَّا»ی استفتاحیّه
«أَلاَ» و «أَمَّا»ی استفتاحیّه مفهوم تأکید را میرساند و «مقصود اصلی گوینده از عنوان ساختن چنین حروفی، آن است که شنونده به طور جدّی و مؤکّد به مضمون کلام التفات کند» (نجّاریان و جوادی نیک، 1392: 11). در زبان فارسی، حروف استفتاحیّه نداریم، بلکه معادل این حروف، همان شبهجملههای تحذیر و تنبیه (مانند: مبادا، ای امان، زنهار، هان و غیره) هستند که جنبة تأکیدی دارند (ر.ک؛ انوری و گیوی، 1382: 242).
¦ «الصّخرة لذلک أَفضل مِن أَفضل النّاس: أَلاَ سُحْقاً للحیاة و لا بُورِکَ فی کلِّ ما هو حیّ» (أدونیس، 1986م.: 62).
r «از این رو، سنگ از بهترین مردمان بهتر است. پس نابود باد زندگی! و ملعون باد هر که و هر چه زنده است!» (برگنیسی، 1391: 70).
برگنیسی در ترجمة خود، برای «أَلاَ» معادلی در نظر نگرفته است!
3ـ2ـ2) حرف قَدْ
قد از حروفی است که هم بر سَرِ فعل ماضی و هم بر سَرِ فعل مضارع میآید، امّا «اگر پیش از فعل ماضی بیاید، فعل را تأکید میکند و معادل آن در فارسی، ماضی نقلی است و همراهی قد با فعل ماضی میتواند بیانگر قانون یا حکمی قطعی باشد» (ناظمیان، 1381: 84). امّا صاحب النّحو الوافی معتقد است: «قَدْ معنای ماضی را به حال نزدیک میکند؛ به عبارت دیگر، هرگاه قَدْ را بر سَرِ ماضی آوردیم، آن فعل دیگر در معنای گذشتة نزدیک است، نه گذشتة دور» (حسن، 1966م.، ج 1: 51). امّا آذرنوش معتقد است: «قَدْ گاهی (و غالباً و شاید در زبان عربی معاصر) هیچ معنای خاصّی ندارد و تنها آغاز و پیشدرآمدی فصیح و ادبی است برای سخن» (آذرنوش، 1366، ج 1: 90). در این صورت، دیگر نباید در زبان فارسی معادلی را برای آن جستجو کرد. مترجم الأیّام نیز از هر دو شیوة مذکور استفاده کرده است:
¦ «قَدْ انصرف صاحباه عَنِ الأَزْهر أیضاً» (حسین، 1978م.، ج 3: 9).
r «دو دوستش نیز از الأزهر کناره گرفتند» (خدیوجم، 1363: 235).
¦ «یزعم فیه أنَّه قَدْ درس فی الأزهر سَنَتَین قبلَ أَنْ یبلغ السِّنَّ القانونیّة» (حسین، 1978م.، ج2: 183).
r «وانمود میکند که جوان دو سال پیش از آنکه به سنّ قانونی برسد، در الأزهر مشغول تحصیل شده است» (خدیوجم، 1363: 225).
أدونیس در کتاب خود، «قَدْ» را با واو همراه میکند: «وَ قَدْ». مترجم نیز افعال ماضی همراه با «قَدْ» را بدون تأکید معادلیابی کرده است:
¦ «وَ قَدْ وصل الشّکل الشّعری عند البعض بنتیجة التّکرار و استخدام الکلمات آلیا إلی حالة مِنَ الثّبات صارمعها نظاما» (أدونیس، 1986م.: 94).
r «صورت شعری بر اثر تکرار و کاربرد ماشینوار واژهها، نزد برخی شاعران به چنان حالتی از ایستایی رسید که به نظام بدل شد» (برگنیسی، 1391: 116).
¦ «کان الوصف قبل أَبیتمام تحدیداً حسیساً للواقع، لکنّه صار معه خلقاً جدیداً للعالم. و قَدْ ظهر عند شعراء کثیرین بعده، أبرزهم الشّریف الرّضی» (أدونیس، 1986م.: 46).
r «پیش از ابوتمّام، وصف، تعریف حسگرایانۀ واقعیّت بود، امّا او وصف را به بازآفرینی جهان تبدیل کرد. این دگرگونی، پس از وی در بسیاری از شاعران پدیدار شد. در میان اینان، شریف رضی از همه برجستهتر است» (برگنیسی، 1391: 53).
3ـ2ـ3) کلاّ
«کلاّ» برای نفی قاطعانه به کار میرود و نشان میدهد که گوینده به هیج وجه نمیخواهد پیام فرستنده را بپذیرد. در واقع، «کلاّ» نوعی ردّ با شدّت را بیان میکند که مفید تأکید است (ر.ک؛ جیگاره، 1383: 7). به نظر میرسد که بهترین معادل برای آن، حرف نفی «نه» با قید «هرگز» باشد، ولی مترجم الأیّام آن را با عبارت «هرگز این طور نیست»، معادلیابی کرده است.
¦ «امّا حملة القرآن فقالوا: کلاّ! لَقَدْ کادت تقع الکارثة لولا أَن لطف الله بالرّضع و الحوامل و البهائم، و سمع لدعاء الدّاعین، و تضرّع المتضرّعین» (حسین، 1978م.، ج 1: 109).
r «قاریان و پیروان قرآن گفتند: هرگز اینطور نیست! اگر خداوند بر کودکان شیرخوار و زنان باردار و حیوانات زبانبسته و نیایش نیایشگران و زاری پوزشخواهان ترحّم نمیکرد، حتماً این بلا نازل میشد» (خدیوجم، 1363: 76).
3ـ2ـ4) لام ابتدا
لام ابتدا چون بر سَرِ خبرِ «إِنَّ» درآید، «مزحلقه» نامیده میشود. این لام، مضمون جمله را تأکید میکند و مضارع را به حال اختصاص میدهد (ر.ک؛ دقر، 1381: 396).
¦ «و إِنَّه لیبکی مخلصاً و إِنَّهم لَیبکون مخلصین و یشیعونه باکین إلی باب المسجد» (حسین، 1978م.، ج 2: 136).
r «استاد با اخلاص اشک میریزد. شاگردان نیز از سَرِ درد اشک ریختند و استاد را با چشم گریان تا در مسجد بدرقه کردند» (خدیوجم، 1363: 194).
3ـ2ـ5) لام جحود
آوردن این لام بر سَرِ خبرِ «کَانَ» منفی، «برای تأکید نفی است» (هاشمی، 1998م.: 63). در ترجمة آن میتوان از کلماتی مانند «هرگز»، «اصلاً» و غیره استفاده کرد. معنای تأکیدی این لام در ترجمة الأَیّام به چشم نمیخورد:
¦ «فلم یکن شیءٌ مِن هذه الأحادیث لَیحسن ظنّه بأولئک أو هولاء» (حسین، 1978م.، ج2: 131).
r «در میان این سخنان، نکتهای که اندکی بر خوشبینی کودک نسبت به آن دوستان بیفزاید، وجود نداشت» (خدیوجم، 1363: 190).
در کتاب مقدّمة للشّعر، جملهای که در آن این نشانهها به کار رفته باشد، به چشم نمیخورد.
3ـ2ـ6) لام موطّئة قَسَم
این لام غالباً بر حرف شرط «إِنَّ» درمیآید تا دلالت کند که جواب پس از آن مبتنی بر قَسَمِ پیش از آن است، نه بر شرط.
¦ «أنا أقسم: لئن ظهر أنّه لا یحفظ القرآن لأحلقنّ لِحیتی هذه و لأصبحنّ معرّة الفقهاء فی هذا البلد» (حسین، 1978م.، ج1: 43).
r «به خدا سوگند که اگر قرآن را حفظ نباشد، ریش خود را خواهم زد تا در این شهر، مسخرة فقیهان گردم!» (خدیوجم، 1363: 41).
أدونیس نیز از لام موطّئه استفاده کرده است، ولی مترجم در برخی موارد ترجمه کرده است و در برخی دیگر، انتقال نداده است:
¦ «و لئن کانت الکلمة فی شعر الطبع شرارة أو موجة أو حرکة عاصفة تتواکب مع غیرها فی هدیر کالنّهر، فإِنّ الکلمة فی الشّعر المصنوع دمیة أو حصاة مزوّقة ملساء ترتب مع غیرها فی نسق کالعقد أو الحلیة» (أدونیس، 1986م.: 71).
r «اگر واژه را در شعرِ زادۀ طبع، به شراره، یا خیزاب، یا وزش تندباد ماننده کنیم که چون به واژههای دیگر بپیوندد، بسان رودی خروشان به جریان درمیآید، آنگاه واژه در شعر مصنوع به عروسک یا مهرهای زینتی خواهد مانست که مشتی از آن در هیئت گردنبندی و زیوری به رشته کشیده باشند» (برگنیسی، 1391: 89).
¦ «و لئن کان الفارس یبکی علی عدوّه، بعد أَن یقتلَه، و یقتله کذلک بقسوةٍ من لا یبالی فلم یکن یقتل شخصا أعزل، أو مستلسماً أو طالباً العون» (أدونیس، 1986م.: 17).
r «شهسوار بر کشتۀ دشمن میگرید؛ دشمنی که خود او را با سنگدلی و بیهیچ پروایی کشته است، امّا چه باک؟ او که دست به خون مردی بیسلاح یا تسلیمشده یا فریادخواه نیالوده است!» (برگنیسی، 1391: 23).
3ـ2ـ7) لَنْ
«لَنْ» که بر سَرِ فعل مضارع درمیآید، علاوه بر منفی کردن، معنای تأکیدی نیز به آن میدهد. در زبان فارسی، قید «هرگز» دقیقاً همین کارکرد را دارد و معادل مناسبی برای «لَنْ» است؛ مانند:
¦ «فَلَنْ یعود إلیه» (حسین، 1978م.، ج 1: 63).
r «دیگر هرگز به آنجا باز نخواهد گشت» (خدیوجم، 1363: 52).
¦ «و لَنْ یتمّ وصف الرّبع و تصویر البیئة الّتی عاش فیها الصّبیّ لأوّل عهده بالقاهرة» (حسین، 1978م.، ج 2: 87).
r «تعریف آن محلّ و ترسیم اجتماعی که کودک در آغاز ورودش به شهر قاهره در میان آن زندگی میکرد، هرگز تمام و تکمیل نمیشود» (خدیوجم، 1363: 160).
3ـ3) اسلوبهای تأکید
منظور از اسلوب، آن دسته از نشانههای تأکید است که معمولاً سیاق یا بافت کلام را تحت تأثیر قرار میدهند.
3ـ3ـ1) استفهام انکاری
از جملة اسلوبهای تأکید، استفهام انکاری است. این اسلوب همواره در جملههای منفی به کار میرود. فرشیدورد معتقد است: «استفهام انکاری تأکیدش بسیار بیشتر از نفی است. بنابراین، یکی از راههای مؤثّر تأکید، جملة منفی آن است که آن را به صورت استفهام انکاری بیاوریم» (فرشیدورد، 1363: 424). از آنجا که استفهام انکاری در زبان فارسی هم وجود دارد، لذا تأکید را تنها با ترجمة معنایی هم میتوان انتقال داد و نیازی به تأویل جمله به صورت مثبت نیست.
¦ «ألَمْ یَکُن قد علّم قبل صاحبنا أَربعة مِن إِخوَته؟» (حسین، 1978م.، ج 1: 33).
r «مگر همین آخوند، پیش از دوست ما، چهار نفر از برادرانش را تعلیم نداده بود؟» (خدیوجم، 1363: 36).
¦ «أَلَیْس یزعم لِنَفْسه و للنّاس أنّه یخترق حجب الغیب؟» (حسین، 1978م.، ج1: 98).
r «مگر صوفی ادّعا نمیکند که او میتواند برای خود و مردم پردههای غیب را بدرد؟» (خدیوجم، 1363: 71).
¦ «لماذا لایتوقّ الانسان إلی الموت الفعلی؟ لماذا یعیش رهیماً؟» (أدونیس، 1986م.: 62).
r «چرا انسان آرزومند مرگ واقعی نیست؟ چرا از سَرِ وَهْم زندگی میکند؟» (برگنیسی، 1391: 70).
¦ «کیف یصحّ للشّاعر أن یتّبع طریقة غیره فی وصف ما رآه، لیصفه بدوره و هو لم یره؟» (أدونیس، 1986م.: 43).
r «شاعر چگونه میتواند از سبک دیگران در وصف دیدههای خود دنبالهروی کند و همانها را، نادیده، وصف کند؟!» (برگنیسی،1391: 50).
3ـ3ـ2) أَمَّا
«أَمَّا» از حروف شرطیّه است. با وجود این، چون در بافت جمله تغییر ایجاد میکند، باید آن را از اسلوبهای تأکید به شمار آورد. عبدالغنی دقر در این باب میگوید: «أَمَّا حرفی است که پیوسته معنی شرط و تأکید در آن وجود دارد» (دقر، 1381: 79). صاحب مغنیاللّبیب میگوید: «کمتر نحودانی را دیدم که أَمَّا را حرف تأکید بداند، جز زمخشری که در این باره به تفصیل سخن گفته است». سپس به نقل از وی مینویسد: «اگر بخواهی جملة زَیْدٌ ذَاهِبٌ را تأکید کنی و بگویی که زید حتما میرود، آن را با أَمَّا و فَ همراه میکنی و میگویی: أَمَّا زَیْدٌ فَذَاهِبٌ» (ر.ک؛ ابنهشام، 1406ق.، ج 1: 82). این اسلوب به همان شکل وارد زبان فارسی شده است و در آغاز جملهها به کار میرود و نیازی به معادلیابی آن نیست. خدیوجم گاهی «أَمَّا»ی شرطیّه را ترجمه کرده است و گاهی نیز آن را ترجمه نکرده، ولی برگنیسی در برگردان فارسی به آن توجّه داشته است؛ مانند:
¦ «وَ أَمَّا الجماعة فأغْرَقَتْ فِی الضّحک و أَمَّا الصَّبیّ فأغرق فی الرّضا عَن نَفْسه» (حسین، 1978م.، ج 2: 130).
r دیگران سخت به خنده افتادند و کودک از این پیروزی شادمان بود» (خدیوجم، 1363: 190).
¦ «وَ أَمَّا هذا الشّیخ الآخر فقد کان رقیق الدّین» (حسین، 1978م.، ج 2: 132).
r «امّا آن شیخ دیگر مردی بیعقیده است» (خدیوجم، 1363: 191).
¦ «أَمّا الفلسفة فتتضمّن أکثر مِنَ التّأمّل» (أدونیس، 1986م.: 64).
r «امّا فلسفه از تأمّل فراتر میرود» (برگنیسی، 1391: 72).
¦ «أَمَّا المجتمعات ذات الثّقافة المیتة فتتنکّر للإصالة و ترفض کُلّ شاعر یتمیّز بلغة أصیلة جدیدة و دفعة روحیّة جدیدة» (أدونیس، 1986م.: 102).
r «امّا جامعههای مردهفرهنگ، به اصالت روی خوش نشان نمیدهند و شاعری که زبان اصیل و نو و جوشش روحی نو داشته باشد، نمیپذیرند» (برگنیسی، 1391: 124).
3ـ3ـ3) تأکید معنوی
تأکید معنوی اصطلاحی است که در دانش نحو به کار میرود و مقصود از آن، کاربرد کلماتی چون «نَفْس: خود»، «عین: خود»، «کُل: هر، همه»، «جمیع: همه، کُل»، «کِلاَ (کِلْتَا): هر دو» و «ذات: همان، خود» است که برای تأکید واژه و امثال آنها میتوان روی کلمه تأکید کرد؛ مثل:
¦ «أخذ اللّقمة بِکِلْتَا یَدَیه» (حسین، 1978م.، ج 1: 19).
r «لقمه را با هر دو دست گرفت» (خدیوجم، 1363: 29).
¦ «لأَنَّه أضحک منه إِخْوَته جمیعاً» (حسین، 1978م.، ج 1: 62).
r «زیرا با شنیدن این جمله، تمام برادرانش به خنده افتادند» (خدیوجم، 1363: 50).
¦ «فَهِیَ لا تَنَحدّ فی نقد الظّواهر و العادات و الأخلاق و إِنَّما تشکّ فی الإنسان ذاته و النّظام العام الّذی یسیّر العالم» (أدونیس، 1986م.: 40).
r «این طنز، تنها به نقد ظواهر و عادات و اخلاق بسنده نمیکند، بلکه به خود انسان، به نظام کلّی گردش کار جهان شک میکند» (برگنیسی، 1391: 48).
¦ «إِنَّ فِی العالم نعمة و رحمة و لطفاً و مهمّةً هذه کلّها أَن تخلقَ فِی الأشیاء طاقة العطاء» (أدونیس، 1986م.: 54).
r «در جهان، برکت، رحمت و لطف هست و کار این همه آن است که در اشیاء توانایی دَهِش بیافرینند» (برگنیسی، 1391: 62).
3ـ3ـ4) تقدیم ما حقّه التّأخیر
ارکان جمله، در هر زبانی بر اساس اصول دستور زبانی خاصّی نگاشته میشود. در صورتی که جمله بر اساس همین قواعد دستوری نوشته شده باشد، در ترجمه رعایت این تقدیم و تأخیرها لزومی ندارد؛ چراکه منجر به تحتاللّفظی شدن آن میگردد. امّا اگر در ارکان جمله به سبب اصول بلاغی، تقدیم و تأخیر رخ داده باشد، مترجم موظّف است نخست وجه بلاغی را تشخیص دهد و آنگاه بر اساس همین وجه، شیوههای انتقال آن به زبان مقصد را بیابد (ر.ک؛ فاتحینژاد، 1380: 33). البتّه در بیشتر موارد، برای انتقال این اسلوب میتوان عبارات «تنها و فقط» را قبل از جزءِ مقدّم آورد. خدیوجم در ترجمة الأیّام، این اسلوب را در نظر نگرفته است؛ برای مثال:
¦ «کان مِنَ الْعَسیر إقناعه بأنّه أصغر مِن أَن یحمل العمة» (حسین، 1978م.، ج 1: 38).
r «پذیرفتن این حقیقت برایش دشوار بود که او کوچکتر از آن است که بتواند سنگینی عمامه را تحمّل کند» (خدیوجم، 1363: 38).
¦ «فَلَنْ أَسْتطیع أَنْ أَقرأ و فیکم هذا الوقح» (حسین، 1978م.، ج 2: 137).
r «تا هنگامی که این بیشرم در میان شما باشد، من درس نمیدهم!» (خدیوجم، 1363: 195).
¦ «بالفروسیّة یرفع الشّاعر الجاهلی العالم إلی مستوی الکلّ أو لا شیء الإنتصار أو الموت و بالحبّ یرفعه إلی مستوی الفرح الکیانی الکلّی الأسمی» (أدونیس، 1986م.: 19).
r «شاعر جاهلی جهان را از رهگذر شهسواری به سطح همه یا هیچ، پیروزی یا مرگ برمیکشد و از رهگذر عشق، به سطح شادی والای فراگیر جوشیده از هستی» (برگنیسی، 1391: 26).
¦ «فَفِی لحظةِ لقائه مع حبیبته یتجسّد الزّمان کلّه» (أدونیس، 1986م.: 23).
r «چراکه برای او تمامی زمان در لحظۀ دیدار با دلدار تجسّم مییابد» (برگنیسی، 1391: 30).
3ـ3ـ5) تکرار
اسلوب تکرار ملموسترین شیوة تأکید است. فرشیدورد آن را از کلّیترین و مهمترین طرق تأکید میداند که «در نحو عربی، آن را تأکید لفظی میگویند و میتوان آن را به کلمات مرکّب، جمله و جملهواره هم تعمیم داد» (فرشیدورد، 1363: 399). یکی از فوائد تکرار، جلوگیری از توهّم و اشتباه است (ر.ک؛ همان: 401). این اسلوب از اسالیب مشترک بین زبان عربی و فارسی به شمار میآید. لذا مترجم میتواند با ترجمة تحتاللّفظی تأکید به کار رفته را به زبان مقصد انتقال دهد. مترجم الأَیّام نیز برای معادلیابی اسلوب تکرار از شیوة ترجمة تحتاللّفظی (تکرار لفظ) بهره جسته است:
¦ «فکان یقطع هذه الأبیات بهذه الکلمة الّتی یعبّر بها الناس عَنِ الإستحسان: الله، الله» (حسین، 1978م.، ج 1: 75).
r «سخن کودک را ـ در هنگامی که اشعار الفیه را برایش میخواند ـ پیوسته با کلمات «الله، الله» قطع میکرد، همان کلماتی که عربها به جای احسنت و آفرین به کار میبرند» (خدیوجم، 1363: 58).
¦ «أخذ لونک یتغیّر قلیلاً قلیلاً» (حسین، 1978م.، ج 1: 147).
r «اندکاندک رنگ چهرهات دگرگون شد» (خدیوجم، 1363: 97).
¦ «إِنَّه یتحسّر لکونه إِنساناً یعیش سجّین موته الّذی یتقطّر نقطة نقطة» (أدونیس، 1986م.: 62).
r «او از آن افسوس میخورد که در زندانِ مرگ خویش زندگی میکند؛ مرگی که قطرهقطره فرومیچکد» (برگنیسی، 1391: 70).
3ـ3ـ6) جملة اسمیّه
اگر هدف متکلّم خبر دادن صِرف باشد، آوردن جملة فعلیّه کافی است، ولی اگر مراد تأکید آن هم باشد، میتواند از جملة اسمیّه (به عنوان یکی از راههای تأکید) استفاده نماید (ر.ک؛ هاشمی، 1998م.: 62). امّا در زبان فارسی، آوردن جمله به صورت اسمیّه، تأکیدی ندارد. از این رو، مترجم باید با استفاده از کلماتی چون «قطعاً»، «فقط»، «به طور یقین»، «حتماً» و غیره، تأکید جملههای اسمیّه را منتقل نماید. امّا در ترجمة الأیّام این امر رعایت نشده است؛ به عنوان نمونه:
¦ «هو واثقٌ بأَنَّه قَدْ حفظ القرآن» (حسین، 1978م.، ج 1: 39).
r «اطمینان داشت که قرآن را از بَر دارد» (خدیوجم، 1363: 39).
¦ «ولکنّ الفتی أحسّ شیئاً آخر زادَ به إِنحرافاً عن الأزهر و إِنصرافاً عَن شیوخه و طلاّبه» (حسین، 1978، ج 2: 146).
r «جوان چیز دیگری احساس کرد که بر اثر آن تصمیم گرفت از الأزهر و شیوخ و طلاّب آن کناره گیرد» (خدیوجم، 1363: 201).
برگنیسی نیز جملههای اسمیّه را به صورت مؤکّد ترجمه نکرده است:
¦ «القبولُ فرحُ بالأصل و النّبع و التّساؤلُ قلق علیهما» (أدونیس، 1986م.: 37).
r «پذیرش، شادی داشتن اصل و سرچشمه است و پرسش، اضطراب این دو را داشتن» (برگنیسی، 1391: 45).
¦ «الله فی التّصوّر الإسلامی التّقلیدی نقطةٌ ثابتةٌ، متعالیةٌ، منفصلةٌ عن الإنسان» (أدونیس، 1986م.: 131).
r «خدا در برداشت سنّتی اسلامی، نقطهای ثابت و متعالی و جدا از انسان است» (برگنیسی،1391: 152)
3ـ3ـ7) حال مؤکّد
این اسلوب، ویژة زبان عربی است و «در زبان فارسی، این نوع حال، معادل قید کیفیّت است که جنبة تأکیدی ندارد» (نجّاریان و جوادی نیک، 1392: 7). امّا خسرو فرشیدورد آن را معادل «قید تأکید» میداند (ر.ک؛ فرشیدورد، 1363: 309). در کتاب طه حسین و أدونیس، برای حال مؤکّده شاهدی یافت نشد.
3ـ3ـ8) ضمیر شأن (قصّه)
این ضمیر به قصد تأکید و مهم جلوه دادن امری و یا عظمت بخشیدن به آن، در آغاز جملات عربی ذکر میشود. در ترجمة این ضمیر، میتوان از عبارتنهایی چون «شأن و منزلت چنین است»، «قصّه چنین است»، «مطلب چنین است»، «حقیقت امر (در واقع،) چنین است» استفاده کرد (ر.ک؛ معروف، 1389: 113). اصغری هم به یکی دیگر از راههای ترجمة ضمیر شأن اشاره میکند و میگوید:
«راه دیگر ترجمة ضمیر شأن این است که مفهوم عظمت و شکوه را به زبان مقصد منتقل کنیم و این بسیار به ذوق و طبع مترجم بستگی دارد. باید در نظر داشت که در فارسی، قالب خاصّی برای انتقال این مفهوم وجود ندارد و ممکن است در مسیر انتقال مفهوم عظمت و شکوه، مفهوم انحصار نیز با آن خلط شود و این میتواند یکی از محدودیّتهای زبان فارسی تلقّی شود» (اصغری، 1386: 28).
از آنجا که این اسلوب مخصوص زبان عربی است، با دقّت در ترجمه میتوان دریافت که مترجم الأیّام موفّق به انتقال آن نشده است:
¦ «عَلَی أنه لَم یلبث أَنْ فهم کلمة الجامعة هذه فهماً مقارباً و عرف أَنّها مدرسةٌ لا کالمدارس» (حسین، 1978م.، ج 3: 4).
r «به هر حال، دیری نپایید که تا اندازهای از فهم کلمة دانشگاه باخبر شد. دانست که آنجا مدرسه است، ولی نه مانند دیگر مدارس» (خدیوجم، 1363: 230).
3ـ3ـ9) ضمیر فصل
ضمیر فصل یکی از اسلوبهای تأکید به شمار میآید. نظر شارح مختصرالمعانی در این باب آن است که «معنای تأکیدی ضمیر فصل آشکارا در جایی مشخّص میشود که خبر با صفت به هیچ وجه مشتبه نمیگردد» (تفتازانی، 1409ق.: 93). برای ترجمة این نوع ضمیر، میتوان از الفاظی مانند «تنها»، «همان» و «همین و بس» استفاده کرد. خدیوجم در بیشتر موارد، ضمیر فصل را ترجمه کرده، امّا گاهی نیز بیتوجّه به آن، جمله را به فارسی برگردانده است؛ مانند نمونههای زیر:
¦ «هؤلاء هُمُ العلماء» (حسین، 1978، ج 1: 84).
r «علمای شهر همین سه تن بودند» (خدیوجم، 1363: 63).
¦ «ولکنّ لوناً مِنَ الرُّشوةِ خاصّاً کان یعجبه و یفتنه و شجّعه عَلَی أَنْ یهمل واجبه أشنع إهمال، و هذا اللَّون هُوَ القصص و الحکایات و الکتب» (حسین، 1978م.، ج 1: 54).
r «ولی از انواع رشوهها تنها نوعی خاص برایش خوشایند بود و چنان او را میفریفت که یکباره تمام وظایف خود را نادیده میگرفت. این رشوهها عبارت بود از: افسانه، داستان و کتاب» (خدیوجم، 1363: 47).
¦ «کان صاحبه یقول له: هذه هِیَ المفارقةُ الأربعة» (حسین، 1978م.، ج 2: 13).
r «راهنمای او میگفت: اینجا چهارراه است» (خدیوجم، 1363: 111).
أدونیس نیز بهوفور از ضمیر فصل استفاده کرده، ولی برگنیسی جز در موارد خیلی اندک، موفّق به ترجمة این اسلوب نشده است:
¦ «الصّحراء هنا هی الخارج» (أدونیس، 1986م.: 15).
r «در اینجا، جهان خارج، صحراست و بس» (برگنیسی، 1391: 21).
¦ «یبدو لی الشّعر العربی، طیلة النّصف الأوّل مِن هذا القرن، فی صُوَر ثَلاث: الصُّورَةُ الأَولیَْ هِیَ التّقلید و السّلفیة» (أدونیس، 1986م.: 77).
r «به نظر من، شعر عربی در نیمۀ نخست سدۀ کنونی، به سه صورت نمودار شده است: صورت نخست، سنّتی و نیاکانی است» (برگنیسی، 1391: 100).
3ـ3ـ10) قَسَم
از آنجا که این اسلوب از اسلوبهای مشترک بین زبان عربی و فارسی است، با ترجمة لفظ به لفظ، مفهوم تأکیدی آن منتقل میشود که مترجم الأیّام نیز از همین روش استفاده کرده است؛ برای مثال:
¦ «أقسمُ بالله ثلاثاً ما نسیه و لا أقرأته» (حسین، 1978م.، ج 1: 46).
r «سه مرتبه به خدا سوگند میخورم که نه او فراموش کرده بود و نه من دوباره یادش دادم» (خدیوجم، 1363: 42).
¦ «قال الرّجلّ: فوَالله خطوتُ خُطوات حتّی سمعتُ أُمِّی تُنادینی» (حسین، 1978م.، ج 1: 59).
r «پدرم میگفت: به خدا سوگند! چند قدمی پیش نرفته بودم که شنیدم مادرم مرا صدا میزد» (خدیوجم، 1363: 70).
3ـ3ـ11) «لا»ی نفی جنس
لای نفی جنس در بر دارندة معنای تأکید است. جیگاره میگوید: «آوردن لای نفی جنس بر مسندٌإلیه به سبب نفی کامل یک امر از کلّ افراد یک جنس، خود نوعی تأکید را میرساند» (جیگاره، 1383: 63). بهتر است در ترجمة این نوع «لا»، تأکید آن را نیز بیاوریم و از آنجا که در این ساختار، بر جنبة منفی بودن جمله تأکید میگردد، بایسته است کلمة هیچ یا اصلاً در جملة فارسی آورده شود، ولی خدیوجم به این نکته توجّه ندارد و مفهوم تأکید را معادلیابی نمیکند؛ مثل:
¦ «لا حاجةَ إِلی المصباح فیما یظنّ المبصرون» (حسین، 1978م.، ج 2: 38).
r «دیگران که چشم داشتند، فکر میکردند که او نیازی به چراغ ندارد» (خدیوجم، 1363: 128).
¦ «إِنَّ قَراءةَ الدَّلائل عبثٌ لاَ غناء فیه» (حسین، 1978م.، ج 2: 123).
r «خواندن این کتاب بیفایده است» (خدیوجم، 1363: 185).
أدونیس نیز از اسلوبِ «لای نفی جنس» بهره برده، ولی مترجم به معنای تأکیدی آن عنایت نورزیده است:
¦ «تنمو ذاته فی وحدة مزدوجة: لاَ صلة لها بما تتأمّله» (أدونیس، 1986م.: 14).
r «خود او در تنهای دوگانهای برمیبالد: با موضوع تأمّل خویش ـ جهان خارج ـ پیوندی ندارد» (برگنیسی، 1391: 20).
¦ «فالقصیدة حدث أو مجیء و الشّعر تأسیس باللّغة و الرّؤیا: تأسیس عالم و اتّجاه لا عهدَ لنا بهما مِن قبل» (أدونیس، 1986م.: 102).
r «شعر، بنیاد نهادن است؛ به یاری زبان و رؤیا، جهانی و جهتی بنیاد مینهد که پیشتر نمیشناختیم» (برگنیسی، 1391: 124).
3ـ3ـ12) مفعول مطلق تأکیدی
مفعول مطلق تأکیدی به منزلة تکرار دوبارة فعل است. مؤلّف النّحو الوافی میگوید: «غرض از آوردن مفعول مطلق تأکیدی، تأکید لفظی عامل پیش از خود و یا زیاد کردن قوّت آن میباشد» (حسن، 1966م.، ج 2: 196).
«این گونه قید، خاصّ زبان عربی است. به همین سبب، نمیتوانیم آن را لفظ به لفظ به فارسی برگردانیم. از این رو، در ترجمة آن، گاه با مشکل مواجه میشویم. ترجمههایی نظیر «زد او را زدنی» که گاه به تقلید از ترجمههای تصنّعی و متکلّف کهن صورت میگیرد، به کلّی از روح زبان فارسی بیگانه است. مترجم فارسی بهتر است هنگامی که با چنین قیدهایی برخورد میکند، از تکرار مصدر بپرهیزد و یا ترکیب کلمات عربی را رها کند و به دنبال جملهای فارسی بگردد که معنای کلام را میرساند» (آذرنوش، 1367، ج 2: 56).
فاتحینژاد میگوید: «در ترجمة مفعول مطلق تأکیدی، میتوان از قیدهایی مانند: بسیار، سخت، خیلی و غیره استفاده کرد» (فاتحینژاد، 1380: 135).
خدیو جم نیز برای ترجمة مفعول مطلق تأکیدی، در بیشتر موارد از قید استفاده کرده است و از ترجمة تحتاللّفظی خودداری نموده است؛ برای مثال:
¦ «جذبَتْه مِن إحدی یدیه حتّی انتهَتْ بِه إِلی زاویةٍ مِن زوایا المطبخ فألقتْهُ فیهَا إلقاءً» (حسین، 1978م.، ج 1: 60).
r «دست کودک را گرفت و کشانکشان به درون آشپزخانه برد. با خشم در گوشهای بر زمینش افکند» (خدیوجم، 1363: 49).
¦ «کان الشّیوخ یرتّلونها ترتیلاً، و کان الذّاکرون یحرّکون أجسامهم علی هذا التّرتیل، ینحنون و یستقیمون کأنّما یرقّصهم هؤلاء الشّیوخ ترقیصاً» (حسین، 1978م.، ج 1: 91ـ92).
r «پیران این قصیده را با آهنگ خاص زمزمه میکردند. اهل حلقة ذکر بدنهای خود را همراه این آهنگ به حرکت درمیآوردند و خَم و راست میشدند. چنان مینمود که گروه پیران وظیفه دارند با این کلمات، حاضران را با شیوة خاص به رقص وادارند» (خدیوجم، 1363: 68).
3ـ3ـ13) نفی+ إلاّ
اصل وضع این اسلوب، برای حصر است، امّا چون هر حصری معنای تأکید را نیز شامل میشود. پس معنای تأکیدی هم در این اسلوب نهفته است. عبّاس حسن در این باب میگوید: «حصر، مفید تخصیص است. هرچند که عدّهای تأکید را از تخصیص جدا میکنند، امّا چون به معنا دقّت شود، یقیناً نوعی تأکید از این تخصیص احساس میگردد» (حسن، 1966م.، ج 1: 221). فاتحینژاد میگوید: «بهتر است برای ترجمة ساختار قصر، جمله را به صورت مثبت و مؤکّد ترجمه کنیم. بدین منظور میتوانیم از ابزارهای حصر در زبان فارسی مانند فقط و تنها استفاده کنیم» (فاتحینژاد، 1380: 169). امّا گاهی نیز میتوان با استفاده از صفت مبهم «هیچ»، معنای تأکیدی جمله را در این اسلوب بیان کرد. خدیوجم در بیشتر موارد به ترجمة تحتاللّفظی این اسلوب بسنده نموده است؛ مانند:
¦ «لا ینجو المارّ منهما إلاّ بعد عناء و مشقّة» (حسین، 1978م.، ج 1: 14).
r «هیچ رهگذری نمیتوانست بدون رنج و زحمت از آنجا بگذرد» (خدیوجم، 1363: 26).
¦ «لم یکن یعمّر بیته الکبیر إلاّ هذه الفتاة و جدّة لها قد تجاوزت الخمسین» (حسین، 1978م.، ج 1: 116).
r «در خانة او، جز این دختر و مادربزرگ دختر که عمرش از پنجاه سال افزون شده بود، کسی دیگر زندگی نمیکرد» (خدیوجم، 1363: 80).
برای انتقال این اسلوب، برگنیسی برخی جملات را به صورت مثبت و مؤکّد و برخی دیگر را به صورت تحتاللّفظی ترجمه کرده است:
¦ «و حین یتّضح للإنسان انفصاله عن الأشیاء حوله، یتّضح له نقصه و بالتّالی، تعطشه لکمال لا یتحقّق إلاّ فی الخارج» (أدونیس، 1986م.: 14).
r «هنگامی که آدمی به جدایی خود از اشیای پیرامون پی میبرد، نقص خود و در نتیجه، عطش خود را به کمال درمییابد؛ کمالی که تنها در جهان خارج تحقّق تواند یافت» (برگنیسی، 1391: 20).
¦ «الإنسان واقع أکثر مِنَ الواقع و لیس واقعه الیومی إلاّ عُتبة للدّخول إلی واقعه الممکن» (أدونیس، 1986م.: 119).
r «انسان واقعیّتی است فراتر از واقعیّت. واقعیّت روزانۀ انسان هیچ نیست، مگر آستانۀ ورود به واقعیّت ممکن او» (برگنیسی، 1391: 140).
نتیجهگیری
زبان مجموعهای از نشانههاست که انسانها برای پیامرسانی از آن بهره میبرند. برای آنکه این پیامها میان فرستنده و گیرنده بهراحتی انتقال یابد، باید همکاری میان آنان برقرار گردد. برای آنکه پیام بتواند آشکارا به گیرنده انتقال یابد، در برخی از موارد، با نشانههایی همراه است. دستهای از این نشانهها در زبان عربی و فارسی با عنوان «توکید» یا «تأکید» شناخته میشود. یافتههای این پژوهش نشان میدهد که طه حسین در کتاب الأیّام کوشیده است تا همة نشانههای تأکید را به کار ببرد، ولی أدونیس در کتاب مقدّمة للشّعر العربی تنها به کاربرد بخشی از آنها بسنده میکند. لذا نشانههای تأکید، از جمله «قَسَم»، «مفعول مطلق تأکیدی»، «ضمیر شأن و قصّه»، «نون ساکن و مشدّد تأکید»، «لام جحود»، «کلاّ» و «حال مؤکّد» در آن دیده نمیشود.
فراوانی کاربرد برخی از نشانههای تأکید، مانند «إِنَّ» نشان میدهد کارکرد تأکیدی آنها در زبان امروزین عربی کمرنگ شده است و گویی بیشتر برای تقویت و استحکام بافت کلام به کار میروند. برخی از حروف تأکید نیز مانند «قَدْ» بیشتر در تعیین زمان فعل نقشآفرینی میکنند. دستة دیگر از آنها نیز کاربرد بسیار کمی در متون معاصر دارند؛ مانند «ن» ساکن (خفیفه) و مشدّد (ثقلیه) تأکید، ولی اسلوبهای تأکید همچنان نقش تأکیدی خود را در سطح جمله ایفا میکنند.
بررسی معادلیابی نشانههای تأکید در ترجمة دو کتاب مذکور نشان میدهد که همة این نشانهها در فارسی، با اینکه معادل دارند، ولی مترجمان آنها را معادلیابی نکردهاند. این نکته در ترجمة ابزار و حروف تأکید قابل مشاهده است. این در حالی است که اسلوبهای تأکید بهراحتی در زبان فارسی معادلیابی شدهاند.