مقدّمه
یکی از مباحث مهم در فهم آیات قرآن، توجّه به سیاق است. عالمان از سیاق به اسلوب سخن (ر.ک؛ خوری شرتونی، 1403ق.، 1، 588)، طرز جملهبندی عبارات (ر.ک؛ شاکری، 1381: 205) و اسلوب ساخت جمله (ر.ک؛ اسعدی و دیگران، 1390، ج 1: 66) یا روند کلّی سخن (ر.ک؛ رجبی و دیگران، 1379: 119) تعبیر کردهاند. اصل قرینه بودن سیاق در فهم هر سخنی، از جمله آیات قرآن، از اصول عقلایی محاوره است (ر.ک؛ همان: 123) بر این اساس، مفسّران قرآن نیز از دیرباز به تأثیر سیاق در تعیین معنای واژهها و فهم مفادّ آیات توجّه داشتهاند (ر.ک؛ همان: 118). با توجّه به اینکه یکی از مقدّمات ترجمة قرآن، فهم صحیح مراد آیات الهی در زبان مبدأ است، بیشک توجّه به سیاق در ترجمة قرآن نیز ضروری مینماید و پژوهشهای اخیر نیز نشان میدهد که سیاق در حوزههای مختلفی از قبیل تعیین اِعراب کلمه، انتخاب قرائت صحیح، تعیین معنای کلمه و تعیین مرجع ضمیر به مترجمان قرآن کمک میکند (ر.ک؛ قاسمنژاد، 1391: 9ـ37). از سوی دیگر، میدانیم که ترجمة قرآن انواع مختلفی را برای آن میتوان متصوّر شد (ر.ک؛ جواهری، 1391: 35ـ44) که در هر یک از این انواع، عوامل و مؤلّفههایی چند در انتقال معنا تأثیرگذار است. این موضوع که کدام یک از روشهای ترجمة قرآن کریم به مقولة سیاق توجّه دارد، درخور تأمّل و تحقیق میباشد؛ به بیان دیگر، آیا میزان توجّه به سیاق در همة انواع ترجمه به یک حدّ است.
پژوهش حاضر درصدد است تا با بررسی و مقایسة انواع ترجمه، پاسخ این پرسش را فرادید پژوهشگران قرار دهد. تحقیقات چندانی دربارة نقش سیاق در ترجمة قرآن وجود ندارد، جز یک مقاله با عنوان «نقش سیاق و اهمیّت آن در ترجمة قرآن کریم» که به قلم زهرا قاسمنژاد در نشریّة ترجمان وحی منتشر شده که آن هم تنها به بررسی انواع کارکردهای سیاق در ترجمة قرآن پرداخته است و دربارة موضوع مقالة حاضر که بررسی میزان توجّه به سیاق در انواع ترجمههاست، ساکت است. مقالة حاضر میزان توجّه مترجمان به سیاق را در انواع ترجمههای قرآن بررسی نموده است. برای این منظور، نخست تعدادی از آیات قرآن که دلالت سیاق به انحای مختلف، معنای خاصّی به آنها میبخشد، انتخاب و انواع ترجمههای ارائهشده از هر آیه، ذکر و میزان توجّه هر مترجم به قرینة سیاق بررسی شده است. برای اتقان بیشتر یافتهها و اطمینانبخش بودن نتایج تحقیق نیز از هر نوع ترجمة شناخته شده در منابع، دو نماینده برگزیده شده است (برای آشنایی با انواع ترجمه و ویژگیهای هر نوع آن، ر.ک؛ جواهری، 1391: 35ـ44)، بدین گونه که از ترجمههای تحتاللّفظی قرآن، ترجمة آقایان معزّی و شعرانی، از ترجمههای امین، ترجمة آقایان خرّمشاهی و فولادوند، از ترجمههای معنایی، ترجمة آقایان مکارم شیرازی و پاینده، و از ترجمههای تفسیری، ترجمة آقایان مشکینی و فیضالإسلام مورد بررسی قرار گرفته است.
1ـ سیاق
پیش از ورود به بحث، مفهوم لغوی و اصطلاحی و نیز تعریف سیاق مورد بررسی قرار میگیرد.
1ـ1) «سیاق» در لغت و اصطلاح
سیاق در لغت به معانی متعدّدی، از قبیل راندن، روش، اسلوب، طریق، مَهر و کابین، فنّ تحریر محاسبات به روش قدیم، از پی یکدیگر آمدن، هدایت و رهبری سپاه از عقب، احتضار و مفارقت روح آمده است (ر.ک؛ دهخدا، 1372: مادّة سیاق؛ معین، 1375: مادّة سیاق؛ ابناثیر، 1364، ج 2: 424؛ طریحی، 1362، ج 5: 188؛ ابنفارس، 1404ق.، ج 3: 117 و ابنمنظور، 1405ق.، ج 10: 169). با وجود بحثهای بسیاری که دربارة سیاق در منابع تفسیری آمده، هنوز تعریف مشخّصی از آن ارائه نشده است (برای مطالعة دقیقتر در این باب، ر. ک؛ تابان، 1387: 101ـ103 و فاکر میبدی، 1387: 132ـ133). آنچه که به عنوان تعریف برگزیده از سیاق میتوان ارائه کرد، این است که سیاق نوعی ویژگی برای واژگان، عبارات یا یک سخن است که بر اثر همراه بودن آنها با کلمهها و جملههای دیگر به وجود میآید (ر.ک؛ رجبی و دیگران، 1379: 120). برای مثال، جملة «إِذْهَبْ إِلَی الْبَحْر» هنگامی که با جملة «وَاسْتَمِع حَدِیثَهُ بِاهتِمَام» بیاید، خصوصیّتی دارد که اگر به تنهایی گفته شود، فاقد آن است، به گونهای که در حالت اوّل، واژة «بحر» معنای «دانشمند» میدهد، امّا در حالت دوم، تنها معنای «دریا» از آن فهمیده میشود.
1ـ2) انواع سیاق
سیاق انواعی دارد؛ اگر در پی هم آمدن کلمهها در یک جمله باعث به وجود آمدن سیاق خاصّی شود، بدان «سیاق کلمات» گفته میشود، امّا اگر در پی هم آمدن جملههایی که دربارة یک موضوع در یک مجلس بیان میشود، سیاقی به وجود میآورد، بدان «سیاق جملهها» گفته میشود. در باب قرآن کریم، صرف نظر از توالی کلمات و جملات، گاهی هم توالی آیات باعث به وجود آمدن سیاقی خاص میشود که بدان «سیاق آیات» گفته میشود (ر.ک؛ رجبی و دیگران، 1379: 124 و کوثری، 1392: 62؛ برای مطالعة بیشتر در باب انواع سیاق، ر.ک: رجبی و همکاران، 1379: 124ـ144؛ کوثری، 1392: 62ـ92؛ تابان، 1387: 107ـ110؛ امینی، 1391: 269ـ272 و شاکری، 1381: 210ـ215).
2ـ میزان توجّه مترجمان به سیاق در انواع ترجمههای قرآن کریم
اکنون این پرسش مطرح میشود که در کدام یک از انواع ترجمهها زمینة توجّه به سیاق بیشتر است؟ آیا رابطهای میان نوع ترجمه و میزان اثرگذاری سیاق در ترجمه وجود دارد؟ برای یافتن پاسخ این مسئله، باید انواع ترجمههای قرآن را با نگاهی به انواع کارکردهای سیاق در ترجمة قرآن بررسی و مقایسه کرد که آنچه در ادامه میآید، حاصل این بررسی و مقایسه است.
2ـ1) میزان توجّه مترجمان به سیاق در تعیین معنای کلمه در انواع ترجمههای قرآن
در بسیاری از موارد، واژگانی در آیات قرآن به کار رفتهاند که این واژگان به خودی خود، معانی مختلفی را برمیتابند. اینجاست که سیاق نقش خود را در تعیین معنای مراد الهی ایفا میکند و مترجم را به معنای مراد آیه رهنمون میشود. برای نمونه، در آیة Pسَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکَّالُونَ لِلسُّحْتO (المائده/42)، برای واژة «سُحْت» معانی متعدّدی چون «مال حرام» (ر.ک؛ طبرسی، 1372، ج 3: 303 و زمخشری، 1407ق.، ج 1: 634)، قضاوت دروغ، مَهر زانیه، رشوه (ر.ک؛ طبری، 1412ق.، 6: 156) و پولی که در ازای فروش شراب یا سگ گرفته میشود (ر.ک؛ طوسی، بیتا، ج 3: 529) ذکر شده است. با این حال، از میان همة معانی یادشده، مفهوم «رشوه» بیشترین مناسبت را با سیاق آیه دارد (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 5: 341)، امّا میزان توجّه به این معنای سیاقی در ترجمههای مختلف، یکسان نیست:
×معزّی: «شنوندگاناَند دروغ را، خورندگاناَند رشوت را».
×شعرانی: «شنوندگاناَند مر دروغ را، خورندگاناَند مر حرام را».
×خرّمشاهی: «پذیرا و شنوای دروغ و رشوهخوار هستند».
×فولادوند: «پذیرا و شنوای دروغ هستند [و] بسیار مال حرام میخورند».
×مکارم شیرازی: «آنها بسیار به سخنان تو گوش میدهند تا آن را تکذیب کنند، مال حرام فراوان میخورند».
×پاینده: «گوشگیران دروغاَند و خورندگان حرام».
×مشکینی: «آنها سخت شنونده و پذیرندة دروغ و خورنده حراماَند (مردمشان از علمای خود دروغ میپذیرند و علمایشان از مردم رشوه میگیرند)».
×فیضالإسلام: «(... آنان گفتارت را) بسیار شنوندهاند برای دروغ گفتن (بر تو، یا بسیار شنوندة دروغاَند از علما و دانشمندانشان و) بسیار خورندة حراماَند (مانند رشوه گرفتن برای تغییر دادن حکم)».
ملاحظه میشود که از میان انواع مختلف ترجمه، هر دو نماینده ترجمة تفسیری (مشکینی و فیضالإسلام) به معنای سیاقی اشاره کردهاند. در ترجمههای معنایی (مکارم شیرازی و پاینده) هیچ اشارهای به معنای سیاقی نشده است و در ترجمههای امین (خرّمشاهی و فولادوند) و تحتاللّفظی (معزّی و شعرانی) دستکم یکی از نمایندهها از توجّه به معنای سیاقی بازمانده است.
مثال دیگر برای نقش سیاق در ترجمة واژگان قرآنی، آیة Pوَأَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍO (النّمل/12) است. واژة «سوء» در این آیه، یک معنای کلّی و یک معنای سیاقی دارد. مفهوم کلّی آن هر نوع بدی، عیب، زشتی و آزار است، امّا آنچه که عموم مفسّران از سیاق آیات برداشت کردهاند، مفهوم «بیماری» است (ر.ک؛ طبری، 1412ق.، ج 19: 86؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 15: 346؛ سیوطی و محلّی، 1416ق.، ج 1: 380). با این حال، در بیشتر ترجمهها از این معنای سیاقی غفلت شده است:
×معزّی: «و فرو بر دستت را در گریبان خود برون آید درخشنده بیآزاری».
×شعرانی: «و داخل کن دستت در گریبانت که بیرون آید سفید نورانی از غیر بدی».
×خرّمشاهی: «و دستت را در گریبانت کن تا سپید و درخشان بدون هیچ بیماری [پیسی] بیرون آید».
×فولادوند: «و دستت را در گریبانت کن تا سپید بیعیب بیرون آید».
×مکارم شیرازی: «و دستت را در گریبانت داخل کن. هنگامی که خارج میشود، سفید و درخشنده است، بیآنکه عیبی در آن باشد».
×پاینده: «و دستت را به گریبانت کن که سپید، بیعلّت درآید».
×مشکینی: «و دست خود را در گریبانت کن که سفید و درخشنده بیعیب بیرون میآید».
×فیضالإسلام: «و دستت را در میان گریبانت در آور تا سفید و نورانی بیرون آید، بیآنکه سفیدیش از بدی (بیماری مانند برص و پیسی) باشد».
از میان انواع مختلف ترجمه، تنها یکی از نمایندگان ترجمة امین (خرّمشاهی) و یکی از نمایندگان ترجمة تفسیری (فیضالإسلام) به معنای سیاقی توجّه داشتهاند.
2ـ2) میزان توجّه مترجمان به سیاق در تعیین معنای جمله در انواع ترجمههای قرآن
گاهی یک عبارت از قرآن قرینهای برای فهم مقصود عبارت دیگر میشود. برای بررسی اثر سیاق جملات در ترجمة آیات، آیة شریفة Pارْجِعُوا إِلَی أَبِیکُمْ فَقُولُوا یَا أَبَانَا إِنَّ ابْنَکَ سَرَقَ وَمَا شَهِدْنَا إِلَّا بِمَا عَلِمْنَا...O (یوسف/81) را از نظر میگذارنیم. در این آیه، جملة Pوَمَا شَهِدْنَا إِلَّا بِمَا عَلِمْنَاO، مبهم است و مشخّص نیست که برادران یوسف به چه چیزی شهادت دادهاند که حال در مقام دفاع از خود میگویند که تنها به آنچه که اطّلاع داشتهاند، شهادت دادهاند. مفسّران در این باره دو نظر دارند: نخست اینکه منظور از این شهادت، خبر دادن از دزدی بنیامین به پدر است (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 11: 229). دیدگاه دوم این است که منظور، شهادت دادنشان به مجازات سارق در آیین کنعانیان است (ر.ک؛ طبرسی، 1372، ج 5: 393). امّا توجّه به سیاق آیات، دیدگاه اوّل را تأیید میکند، چنانکه طبری با اشاره به عبارتِ Pإِنَّ ابْنَکَ سَرَقَO در همین آیه معتقد است که دیدگاه اوّل به صواب نزدیکتر است؛ زیرا سیاق نشان میدهد که آنها وقتی از دزدی برادرشان خبر میدهند، باید بگویند که ما به چشم خود ندیدیم که او دزدی کرده است، امّا دیدیم که پیمانه از بار او بیرون آمد و ما تنها به آنچه که دیدیم، شهادت میدهیم (ر.ک؛ طبری، 1412ق.، ج 13: 25). اکنون باید دید که کدام یک از مترجمان به این معنای سیاقی توجّه داشتهاند:
×معزّی: «پس بگویید: ای پدر! همانا فرزندت دزدید و گواهی ندهیم جز بدانچه دانستیم».
×شعرانی: «بگویید: ای پدر ما! بهدرستی که پسر تو دزدی کرد و گواهی نمیدهیم مگر به آنچه دانستیم».
×خرّمشاهی: «بگویید: پدرجان! پسرت [بنیامین] دزدی کرد و ما جز به چیزی که میدانستیم، شهادت ندادیم».
×فولادوند: «و بگویید: ای پدر! پسرت دزدی کرده و ما جز آنچه میدانیم، گواهی نمیدهیم».
×مکارم شیرازی: «بگویید: پدر(جان)! پسرت دزدی کرد و ما جز به آنچه میدانستیم، گواهی ندادیم».
×پاینده: «ای پدر ما! پسرت دزدی کرد و ما جز آنچه دانستهایم، گواهی نمیدهیم».
×مشکینی: «و بگویید: ای پدر! همانا پسرت دزدی کرد (و او را بازداشت کردند) و ما جز به آنچه دانستیم، گواهی ندادیم (در نزد تو به اینکه او دزدی کرده و در نزد عزیز که کیفرِ دزد، بَرده شدن است)».
×فیضالإسلام: «و (به او) بگویید: ای پدر ما! البتّه پسرت (بنیامین) دزدی کرد (پیمانة پادشاه مصر را دزدید) و ما (به دزدی او نزد تو) گواهی نمیدهیم، مگر آنچه را دانستهایم (دیدیم پیمانة پادشاه را از بار او بیرون آوردند)».
ملاحظه میشود که تنها در ترجمههای تفسیری به معنای حاصل از سیاق توجّه شده است و دیگر مترجمان به معنای سیاقی توجّه نداشتهاند.
مثال دیگر، آیة Pوَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ قُلِ اللَّهُ یُفْتیکُمْ فیهِنَّ وَما یُتْلی عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ فِی یَتامَی النِّساءِ اللاَّتی لاتُؤْتُونَهُنَّ ما کُتِبَ لَهُنَّ وَتَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ وَالْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الْوِلْدانO (النّساء/127) است که در آن عبارتِ Pوَتَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّO مبهم است؛ زیرا فعلِ «تَرْغَبُونَ» اگر با حرف جَرّ «عَنْ» به کار رود، به معنای «اِعراض»، و اگر با حرف جَرّ «فِی» به کار رود، به معنای «تمایل» است (ر.ک؛ ابنفارس، 1404ق.، ج 2: 415). امّا در این آیه، حرف جَر محذوف است و همین باعث دوپهلو شدن معنای «تَرغَبُونَ» شده است. برخی گفتهاند که آیة شریفه برای هر دو معنا صلاحیّت دارد (ر.ک؛ سمین حلبی، 1414ق.، ج 2: 435)، امّا چنانکه طبری و دیگران گفتهاند، سیاق آیات خلاف این مدّعا را اثبات میکند؛ زیرا بر اساس عباراتِ Pاللاَّتِی لاتُؤْتُونَهُنَّ ما کُتِبَ لَهُنَّO و Pوَالْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الْوِلْدَانO، سخن دربارة زنان و دخترانی است که اموال آنان در اختیار فردی قرار دارد و او ولیّ ایشان (هم در ازدواج و هم در تصاحب اموال آنان) است و با توجّه به اینکه رغبتی به ازدواج با ایشان ندارد، برای اینکه دستش از تصاحب مال ایشان کوتاه نشود، اجازة ازدواج با دیگران را نیز به ایشان نمیدهد (ر.ک؛ طبری، 1412ق.، ج 5: 195 و طباطبائی، 1417ق.، ج 5: 100). این چیزی است که از سیاق جملات فهمیده میشود. حال باید دید کدام یک از مترجمان به این معنای سیاقی توجّه داشتهاند:
×معزّی: «و آنچه خوانده شود بر شما در کتاب دربارة یتیمان زنانی که نمیدهیدشان آنچه نوشته شده است برای ایشان، و خوش ندارید که زناشویی کنید با ایشان».
×شعرانی: «و آنچه خوانده میشود بر شما در کتاب در یتیمان زنانی که نمیدهید ایشان را آنچه نوشته شد از برایشان و رغبت دارید که نکاح کنید آنها را».
×خرّمشاهی: «نیز در آنچه از کتاب بر شما خوانده میشود، آمده است که [حُکم او] دربارة دختران یتیمی که حقّ مقرّر آنان را نمیپردازید و میل به ازدواج با آنان ندارید».
×فولادوند: «و [نیز] دربارة آنچه در قرآن بر شما تلاوت میشود در مورد زنان یتیمی که حقّ مقرّر آنان را به ایشان نمیدهید و تمایل به ازدواج با آنان دارید».
×مکارم شیرازی: «و آنچه در قرآن دربارة زنان یتیمی که حقوق آنها را به آنها نمیدهید و میخواهید با آنها ازدواج کنید».
×پاینده: «درباره آنها و زنان یتیم که حقّشان را نمیدهید و میخواهید به نکاحشان درآرید».
×مشکینی: «خداوند دربارة آنها به شما فتوا میدهد (بدانگونه که در اوایل سوره گذشت) و نیز دربارة آنچه در اینکه کتاب بر شما خوانده میشود دربارة دختران یتیمی که حقوق مقرّر آنها را نمیدهید و رغبتی به ازدواج با آنها ندارید».
×فیضالإسلام: «هم فتوی میدهد دربارة دختران بیپدر؛ همان دخترانی که آنچه (ارثی که) برای ایشان واجب شده، به آنان نمیدهید و (برای جمال و نیکویی و مال و داراییشان) خواهانید که آنها را به نکاح و زنی (خویش) درآورید».
ملاحظه میشود که تنها یکی از نمایندگان ترجمههای تحتاللّفظی (معزّی)، امین (خرّمشاهی) و تفسیری (مشکینی) به معنای سیاقی توجّه داشتهاند و دیگر مترجمان از آن غافل ماندهاند.
نمونة دیگر برای تأثیر سیاق جملات در ترجمه، آیة Pواللهُ خَلَقَکُم وَماتَعمَلوُنَO (الصّافّات/96) است. در اینجا، عبارتِ PوَماتَعمَلُونَO اگر بدون توجّه به سیاق ترجمه شود، ممکن است این شبهه مظرح شود که اعمال انسانها ساختة خداوند است و انسان در انجام اعمال خویش مجبور است، امّا با ملاحظة سیاق آشکار میشود که منظور از PوَماتَعمَلُونَO، بُتهای ساختة دست انسان است (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 17: 150)، امّا در ترجمههای مختلف، میزان توجّه مترجمان به این معنای سیاقی متفاوت است.
بررسی ترجمهها نشان میدهد که تنها یکی از نمایندگان ترجمة معنایی به معنای سیاقی آیه توجّه داشته است، در حالی که هر دو نمایندة ترجمة تفسیری، معنای سیاقی را به طور کامل در ترجمه منعکس کردهاند. این در حالی است که دیگر ترجمهها یا به معنای سیاقی توجّه نداشتهاند، یا آیه را به گونهای کژتاب ترجمه کردهاند.
2ـ3) میزان توجّه مترجمان به سیاق در تعیین مرجع ضمیر در انواع ترجمههای قرآن
گاه در آیات قرآن، ضمایری به کار رفته است که مرجع آن، صرف نظر از سیاق، مبهم است. اینجاست که سیاق میتواند در تعیین مرجع ضمیر به مترجم کمک کند. برای مثال، در آیة Pإِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَاO (التّوبه/40) دربارة مرجع ضمایر موجود در «عَلَیْه» و «أَیَّدَهُ» اختلاف است. عدّهای بر این باورند که مرجع ضمیر، در «عَلَیْه»، «ابوبکر» است؛ زیرا اگر مرجع آن پیامبر(ص) باشد، مقتضای آیه این میشود که قلب پیامبر(ص) پیش از آن، ساکن نباشد (ر.ک؛ فخر رازی، 1420ق.، ج 16: 52). امّا به این ادّعا چنین پاسخ داده شده است که هیچ منافاتی بین اضطراب داشتن و پیامبری وجود ندارد و پیامبر بر جان خود بیمناک نبوده، بلکه نگران آیندة اسلام و آیین نوظهور بوده است (ر.ک؛ ناصح، 1385: 123). همچنین، ادّعای اینکه پیامبر(ص) پیوسته سکینه داشت، با محتوای آیة Pثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَعَلَی الْمُؤْمِنِینO (التّوبه/26) که به جنگ حُنَین مربوط است، نمیسازد (طباطبائی، 1417ق.، ج 9: 281). در مقابل، بسیاری از مفسّران با استناد به وحدت سیاق، مرجع ضمیر را شخص پیامبر(ص) دانستهاند (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 9: 280 و مغنیه، 1424ق.، ج 4: 45). حال باید دید مترجمان مختلف تا چه اندازه به معنای سیاقی آیه در تعیین مرجع ضمیر توجّه کردهاند:
×معزّی: «هنگامی که میگفت به یار خود: اندوهگین نباش که خدا با ماست. پس فرستاد خدا آرامش خویش را بر او و یاریاَش کرد».
×شعرانی: «هنگامی که میگفت مر همراهش را که اندوه مخور! بهدرستی که خدا با ماست. پس فرو فرستاد خدا آرامش را بر او و تقویت کردش».
×خرّمشاهی: «به هنگامی که در غار بودند، به رفیقش [ابوبکر] گفت: نگران مباش که خدا با ماست. آنگاه خداوند آرامش خویش را بر او نازل کرد و به سپاهیانی که نمیدیدیدشان یاری داد».
×فولادوند: «وقتی به همراه خود میگفت: اندوه مدار که خدا با ماست. پس خدا آرامش خود را بر او فرو فرستاد و او را با سپاهیانی که آنها را نمیدیدید، تأیید کرد».
×مکارم شیرازی: «او به همسفر خود میگفت: غم مخور، خدا با ماست! در این موقع، خداوند سکینه (و آرامش) خود را بر او فرستاد و با لشکرهایی که مشاهده نمیکردید، او را تقویت نمود».
×پاینده: «وقتی به همراه خویش میگفت: غم مخور که خدا با ماست. آنگاه خدا آرامش خویش را بر او نازل کرد و به سپاهیانی که رؤیتشان نکردید، نیرومندش کرد».
×مشکینی: «وقتی که به همراه خود میگفت: اندوه مخور که حتماً خدا با ماست. پس خدا سکینه و آرامش خود را بر او (پیامبر(ص)) فرود آورد و او را با سپاهیانی که شما آنها را نمیدیدید، (در جنگهای اسلامی) تقویت نمود».
×فیضالإسلام: «پس خدا سکینه و آرامش از جانب خود را بر (دل) آن حضرت فرو فرستاد (و دانست که مشرکین بر ایشان دست نمییابند) و (نیز) پیغمبرش را به لشکرهایی (از فرشتگان) که آنها را نمیدیدند (در جنگ بدر) یاری کرد».
ملاحظه میشود به جز نمایندگان ترجمههای تفسیری، مترجمان دیگر مرجع ضمیر را مشخّص نکردهاند و آیه را به گونهای کژتاب ترجمه نمودهاند.
مثال دیگر برای این مورد، آیة Pکُلُّ مَنْ عَلَیَهَا فَانٍO (الرّحمن/26) است. دربارة مرجع ضمیر در «عَلَیْهَا» دو دیدگاه وجود دارد: نخست اینکه این ضمیر به «زمین» برمیگردد و دیگر اینکه این ضمیر به «الجِوَارُ الْمُنْشَآت» برمیگردد که در آیات قبل، از آن سخن رفته است (ر.ک؛ فخر رازی، 1420ق.، ج 29: 354). امّا اغلب مفسّران با استناد به سیاق آیات و دلایل دیگر، دیدگاه اوّل را تأیید کردهاند (ر.ک؛ طبرسی، 1372ق.، ج 9: 305 و فخر رازی، 1420ق.، ج 29: 354). حال باید دید کدام یک از ترجمهها در توجّه به این معنای سیاقی موفّق بودهاند:
×معزّی: «هر کس بر آن است، نابود شود».
×شعرانی: «هر کس که بر آن است، در معرض فناست».
×خرّمشاهی: «هر کس که روی آن [زمین] است، فناپذیر است».
×فولادوند: «هرچه بر آن [زمین] است، فانیشونده است».
×مکارم شیرازی: «تمام کسانی که روی آن (زمین) هستند، فانی میشوند».
×پاینده: «هر که بر زمین هست، فنا ـ شد نیست».
×مشکینی: «هر که روی این (زمین) است (از انس و جن)، محکوم به فناست».
×فیضالإسلام: «هر که (از جنّ و انس، یا هرچه) روی زمین است، فانی و نابودشونده است».
ملاحظه میشود که به جز نمایندگان ترجمة تحتاللّفظی، دیگر مترجمان بهدرستی معنای سیاقی را در ترجمه منعکس کردهاند.
2ـ4) میزان توجّه مترجمان به سیاق در تعیین قرائت آیه در انواع ترجمههای قرآن
گاه ممکن است در قرائت آیهای اختلاف باشد که در بعضی از موارد، این اختلاف در قرائت، به اختلاف در ترجمه نیز منجر میشود. در این گونه موارد، توجّه به سیاق میتواند در تعیین قرائت صحیح و به تبع آن، یافتن ترجمة صحیح آیات به مترجم کمک کند. جالب این است که گاه قرائتی که سیاق، آن را تأیید میکند، ممکن است مخالف قرائت مشهور باشد؛ برای مثال، در آیة Pفَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ زُبُرًا کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَO (المؤمنون/53)، واژة «زبرا» به دو صورت «زُبُراً» با ضمِّ «ز» و «ب» جمعِ «زَبور» و به معنای «کتاب»، و «زُبَراً» با ضمِّ «ز» و فتحِ «ب» به معنای «فرقه و گروه» خوانده شده است (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 15: 35 و طبری، 1412ق.، ج 18: 23). عدّهای قرائت مشهور را برگزیدهاند، به دلیل اینکه این آیه متفرّع بر مباحث قبل و بدین معناست که خداوند، پیامبران خود را که همگی امّتی واحد بودند و ربّ واحدی داشتند، یکی پس از دیگری به سوی مردم فرستاد، امّا مردم به امر ایشان عمل نکردند و در نتیجه، امر آنان بین مردم پارهپاره شد و مردم، آن را به صورت کتابهایی درآوردند و هر گروهی کتابی را به خود اختصاص داد (ر.ک؛ طبرسی، 1372، ج 7: 174 و طبری، 1412ق.، ج 18: 23). امّا عدّهای دیگر بر این باورند که سیاق آیه و فضای آن، قرائت دوم را ـ که غیرمشهور است ـ تأیید میکند؛ زیرا در این آیه، از اختلاف و تفرقه سخن رفته است و «زُبَر» به معنای «فرقه» با این مفهوم سازگارتر است (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 15: 35). امّا میزان توجّه به این قرائت و معنای سیاقی در ترجمههای مختلف یکسان نیست:
×معزّی: «پس پخش کردند کار خود را میان خود نامههایی».
×شعرانی: «پس جداجدا کردند امرشان را میانشان پارهها».
×خرّمشاهی: «ولی آنان در کارشان، در میان خود اختلاف و تفرقه یافتند».
×فولادوند: «تا کار [دین]شان را میان خود قطعهقطعه کردند [و] دستهدسته شدند».
×مکارم شیرازی: «امّا آنها کارهای خود را به پراکندگی کشاندند و هر گروهی به راهی رفتند».
×پاینده: «از همدیگر ببریدند و فرقهها شدند».
×مشکینی: «پس آنها (امّتها به تبعِ علمایشان در همة عصرها از آغاز نزول کتاب و شریعت) کار (دین)شان را در میان خود تجزیه و پارهپاره کرده، به صورت احزاب و گروههایی درآمدند».
×فیضالإسلام: «پس (امّتهای پیغمبران) در کار (دین و آیین)شان، در میان خودشان پراکنده شدند، در حالی که فرقهفرقه و دستهدسته گشتند».
ملاحظه میشود که نمایندگان ترجمة تحتاللّفظی، به کلّی از معنای سیاقی غافل ماندهاند. ترجمة آقایان خرّمشاهی و مکارم شیرازی دارای کژتابی است و دیگر مترجمان بهدرستی به قرائت حاصل از سیاق و معنای آن توجّه داشتهاند و در این میان، نمایندگان ترجمة تفسیری، این مسئله را آشکارتر در ترجمة خود نمایان ساختهاند.
2ـ5) میزان توجّه مترجمان به سیاق در تعیین اِعراب واژگان در انواع ترجمههای قرآن
توجّه به سیاق در شناسایی صحیح اِعراب واژگان و به تبع آن، در ترجمة دقیق آیات میتواند دخالت کند؛ برای مثال، در آیة Pوَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَاO (آلعمران/7)، دربارة «وَ» در «وَالرَّاسِخُونَ» اختلاف شده است که آیا واوِ عطف است یا استیناف (ر.ک؛ طبرسی، 1372، ج 2: 701). امّا آنچه که از توجّه به سیاق آیات میتوان بدان دست یافت، این است که «واو» در اینجا، استینافیّه است، چنانکه علاّمه طباطبائی با استناد به همین مطلب، استینافی بودن «واو» را نتیجه گرفته است (طباطبائی، 1417ق.، ج 3: 28). امّا در این مورد نیز میزان توجّه مترجمان به معنای حاصل از سیاق یکسان نیست:
×معزّی: «حالی که نمیداند تأویل آن را جز خدا و فرورفتگان در علم، گویند ایمان آوردیم بدان».
×شعرانی: «و نمیداند تأویلش را مگر خدا و ثابتان در دانش، میگویند ایمان آوردیم به آن».
×خرّمشاهی: «حال آنکه تأویل آن را جز خداوند و راسخان در علم که میگویند به آن ایمان آوردهایم، همه از پیشگاه خداوند است، نمیدانند».
×فولادوند: «با آنکه تأویلش را جز خدا و ریشهداران در دانش کسی نمیداند؛ [آنان که] میگویند ما بدان ایمان آوردیم».
×مکارم شیرازی: «در حالی که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم نمیدانند؛ (آنها که به دنبال فهم و درک اسرار همة آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهی) میگویند: ما به همة آن ایمان آوردیم».
×پاینده: «آنها که در دلهایشان خللی هست، از این کتاب، آنچه را مبهم است و تأویل آن را جز خدا نداند، در طلب فتنه و به قصد تأویل، پیروی میکنند و آنها که در دانش استوارند، گویند: بدان ایمان داریم».
×مشکینی: «در حالی که تأویل (و بازگشت معنی حقیقی) آن را جز خدا نمیداند و آنان که رسوخ در دانش دارند، میگویند: ما بدان ایمان آوردیم».
×فیضالإسلام: «در حالی که (کسی) جز خدا و راسخون، یعنی استواران و توانایان در علم و دانش (پیغمبر و ائمّة معصومین صلواتاللّه علیهم أجمعین) تأویل و معنی آن متشابه را نمیداند».
هر دو ترجمة تحتاللّفظی، کژتابی دارد و به گونهای ترجمه شدهاند که هر دو معنا را میتوان از آنها برداشت کرد. هر دو ترجمة امین، یکی از ترجمههای معنایی و یکی از ترجمههای تفسیری، توجّهی به معنای سیاقی آیه نداشتهاند. در این میان، تنها ترجمه آقایان پاینده و مشکینی با معنای سیاقی آیات همراه است.
نمونة دیگر، آیة Pتَحِیَّتُهُم یَومَ یَلقَونَه سَلامٌO (الأحزاب/44) است. در این آیه، اختلاف بر سَرِ ضمیرِ «هُمْ» در «تَحِیّتُهُم» است که آیا ضمیرِ فاعلی است، یا مفعولی. بعضی مفسّران آن را ضمیر فاعلی گرفتهاند؛ یعنی مؤمنان به یکدیگر تحیّت خواهند گفت (ر.ک؛ طبرسی، 1372، ج 8: 568؛ طبری، 1412ق.، ج 22: 13 و طوسی، بیتا، ج 8: 348). برخی نیز آن را ضمیر مفعولی تلقّی کردهاند؛ بدین معنا که در آن روز به مؤمنان با «سَلاَم» تحیّت داده میشود (زمخشری، 1407، ج 3: 546). در این میان، علاّمه طباطبائی با استناد به سیاق آیات، دیدگاه دوم را برگزیده است و بر این باور است که ظاهر سیاق نشان میدهد که «تَحِیَّتُهُمْ» مصدرِ مضاف به مفعول است (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 16: 329). امّا میزان توجّه انواع ترجمهها به این معنای سیاقی یکسان نیست:
×معزّی: «درودشان روزی که بدو رسند، سلام است».
×شعرانی: «تحیّتشان روزی که ملاقات میکنندش، سلام است».
×خرّمشاهی: «درود [خاصّ] آنان در روزی که به لقای او نایل شوند، سلام است».
×فولادوند: «درودشان روزی که دیدارش کنند، سلام خواهد بود».
×مکارم شیرازی: «تحیّت آنان در روزی که او را دیدار میکنند، سلام است».
×پاینده: «روزی که به حضرت او روند، درودشان، سلام است».
×مشکینی: «تحیّت و درود (خدا) بر آنان، در روزی که با او دیدار کنند (در وقت مرگ یا در قیامت یا در وقت ورود به بهشت)، سلام است».
×فیضالإسلام: «تحیّت و درود ایشان (مؤمنین) یکدیگر را روزی (روز رستاخیز) که او (رحمت خدای تعالی) را ملاقات و دیدار میکنند، سلامتی و بیگزندی (از هر آفت و زیانی) است».
ملاحظه میشود که همة مترجمان، به جز یکی از نمایندگان ترجمة تفسیری، یا آیه را به گونهای کژتاب و دوپهلو ترجمه کردهاند که هم معنای فاعلی و هم معنای مفعولی را میرساند؛ مثل ترجمههای آقایان معزّی، شعرانی، خرّمشاهی، فولادوند، مکارم شیرازی و پاینده، یا اینکه مثل ترجمة آقای فیضالإسلام به معنای سیاقی توجّه نداشته است و ضمیرِ «هُمْ» را به صورت فاعلی ترجمه کرده است. در این میان، تنها ترجمة آقای مشکینی است که از معنای سیاقی پیروی میکند.
2ـ6) میزان توجّه مترجمان به سیاق در تعیین مفهوم محذوف در آیه، در انواع ترجمههای قرآن
به دلیل اینکه قرآن کریم از ایجازی اعجازگونه برخوردار است، گاه آیات آن به گونهای است که بخشی از سخن در آن حذف گردیده است و قرینهای برای یافتن این بخش محذوف در همان آیه یا آیات قبل و بعد قرار داده شده است. یکی از قرینههایی که در کشف مفاهیم محذوف آیات به مترجم کمک میکند، سیاق است؛ مثلاً در آیة Pوَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَی بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَO (یوسف/24)، دربارة متعلّق «هَمِّ یوسف» سخنی نرفته است. در اینکه متعلّقِ «هَمَّ زلیخا» چه بوده است، اختلافی نیست، امّا آیا هَمِّ یوسف نیز همان قصد زلیخا بود که تنها به سبب دیدن برهان پروردگارش از آن رویگردان شد؟ ظاهر آیات این مطلب را میرساند که جنس قصد یوسف نیز از همان جنس قصد زلیخا بوده است، چنانکه برخی مفسّران بر این عقیده هستند (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.،ج 11: 128 و زمخشری، 1407ق.، ج 2: 456)، امّا توجّه به سیاق آیات، چیز دیگری را به اثبات میرساند؛ زیرا اگر متعلّق هَمِّ یوسف نیز گناه باشد، با مقام عصمت او سازگار نیست. برخی برای پاسخ به این پرسش گفتهاند که «بُرهَانَ رَبّه» همان عصمت بوده که یوسف را از این هَمْ منصرف ساخته است، امّا مفسدة التزام به چنین قولی، کمتر از پذیرش همسویی دو هَمْ نیست؛ زیرا این بدان معناست که دیگرانی که عصمت ندارند، مجاز هستند در آن شرایط بدان کار اقدام کنند. علاوه بر این، اگر عصمت مانع انجام آن گناه شده است، چرا فعلِ «رَءا» در آیه به کار رفته است که دلالت بر انجام دفعی عمل دارد و بهسرعت نیز زایلشدنی است، در حالی که ملکة عصمت همواره ثابت و پایدار است. لذا باید گفت عصمت تنها بستر انجام ندادن گناه است و آن حضرت(ع) قبل، بعد و در حین دیدن برهان پروردگارش نیز معصوم بوده است، چنانکه جملة Pإِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَO بر آن دلالت دارد؛ زیرا مُخلَص بودن، امری ثابت و دائم است، نه دفعی و گذرا. نتیجه اینکه برهان، راهکار نجاتی است که به سبب معصوم بودن یوسف به او افاضه شده است (ر.ک؛ نقیپور و حاجخلیلی، 1390: 113). بر اساس سیاق آیات، حضرت یوسف(ع) در آن لحظه چند عکسالعمل نشان داد: نخست Pمَعَاذَ اللَّهِO گفت. آنگاه وقتی دید زلیخا همچنان متوجّه زشتی گناه خود نیست، با گفتن جملة Pإِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَO خواست به او بفهماند که وقتی پروردگارم به من لطف کرده است، من چگونه او را عصیان کنم! همچنین، زمانی که دید زلیخا همچنان اصرار میکند، با گفتن جملة Pإِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الظَّالِمُونَO عاقبت کار را برای او گوشزد کرد. طبیعی است وقتی همة این اقدامات جواب ندهد، آخرین راه برای نهی از منکر، تنبیه بدنی او خواهد بود. پس یوسف قصد کرد او را تنبیه کند تا از قصد خود منصرف شود. اینجا بود که برهان پروردگار به کمک یوسف آمد؛ زیرا اگر یوسف قصد خود را عملی و زلیخا را تنبیه میکرد، یا طبق نقل برخی مفسّران، او را میکُشت، در این صورت، آبروی آن حضرت در خطر میافتاد و مقام عصمت لکّهدار میشد. اینجا بود که خداوند به وی الهام فرمود که به سمتِ دَر برود. این الهام هم منحصر به معصومان نیست، بلکه شامل حال همة مؤمنانی میشود که بر ایمان خویش پایداری ورزند، چنانکه میفرماید: Pإِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةO (الفصّلت/30) (ر.ک؛ نقیپور و حاجخلیلی، 1390: 114). فخر رازی در تبیین این مدّعا تعبیر زیبایی دارد. او مینویسد: «منظور از هَمْ، قصد است و باید قصد هر کس را مطابق شأن و لیاقت او در نظر گرفت. آنچه که لایق آن زن بود، لذّت و تنعّم بود، امّا آنچه که لایق مقام نبوّت است، مجازات عصیانگر و امر به معروف و نهی از منکر است» (فخر رازی، 1420ق.، ج 18: 442). بنا بر آنچه گفته شد، بر اساس سیاق آیات، باید عبارت محذوف را تنبیه یا کشتن زلیخا قلمداد کنیم (ر.ک؛ طبرسی، 1372، ج 5: 343 و طوسی، بیتا، ج 6: 122). حال باید دید میزان توجّه مترجمان به این معنای سیاقی تا چه حدّ است:
×معزّی: «و هرآینه آن زن آهنگ او کرد و او آهنگ آن زن کرد، اگر نمیدید دستاویز پروردگار خویش را، چنین تا برگردانیم از او زشتی و ناشایست را».
×شعرانی: «و هرآینه خواهش آن کار زشت کردی به آن، اگر نبودی که دیدی حجّت پروردگار خود را. همچنین کردیم تا بگردانیم از او گناه و کار زشت».
×خرّمشاهی: «و آن زن آهنگ او [یوسف] کرد و او نیز اگر برهان پروردگارش را ندیده بود، آهنگ آن زن میکرد! این گونه [کردیم] تا نابکاری و ناشایستی را از او بگردانیم».
×فولادوند: «و در حقیقت [آن زن] آهنگ وی کرد و [یوسف نیز] اگر برهان پروردگارش را ندیده بود، آهنگ او میکرد؛ چنین [کردیم] تا بدی و زشتکاری را از او بازگردانیم».
×مکارم شیرازی: «آن زن قصد او را کرد، و او نیز ـ اگر برهان پروردگار را نمیدید ـ قصد وی را ـ مینمود. اینچنین کردیم تا بدی و فحشاء را از او دور سازیم».
×پاینده: «وی رو به یوسف کرد و یوسف اگر برهان پروردگار خویش را ندیده بود، رو بدو کرده بود. چنین شد تا گناه و زناکاری را از او دور کنیم».
×مشکینی: «و حقّا که آن زن (برای کامجویی) قصد وی کرد، و اگر نه اینکه بود که یوسف برهان پروردگار خود را دید (مقام نبوّت خود و عظمت خداوند را)، طبعاً (برای آمیزش) قصد او میکرد، (ولی با دیدن برهان اینکه قصد محال بود) و یا آنکه آن زن وی را (برای فحشاء) قصد نمود و او هم وی را (برای زدن یا کشتن به عنوان دفاع) قصد میکرد، اگر نه اینکه بود که برهان پروردگار خود را دید (که او را به سوی فرار از صحنه هدایت نمود). ما چنین کردیم تا بدی (قتل نَفْس) و فحشاء (اتّهام به زنا) را از او بازگردانیم».
×فیضالإسلام: «و هرآینه آن زن (زلیخا) یوسف را قصد کرد (در آغوش گیرد) و یوسف هم او را قصد و آهنگ نمود (بزند و از خود دور سازد)، اگر دلیل و راهنمایی پروردگارش را نمیدید. اینکه چنین کردیم (دلیل و راهنمایی را به او نمایاندیم) تا بدی و کار زشت (زدن زلیخا) را از او بازگردانیم».
ملاحظه میشود که تنها نمایندگان ترجمة تفسیری به دریافت و انتقال معنای سیاقی موفّق شدهاند و نمایندگان دیگر انواع ترجمه از معنای سیاقی غافل ماندهاند.
2ـ7) میزان توجّه مترجمان به سیاق در کشف جواب قَسَم در انواع ترجمههای قرآن
در بسیاری موارد، جواب قَسَم در آیات، محذوف است. در این گونه موارد، اگر جمله بدون ذکر جواب قَسَم ترجمه شود، ابهام خواهد داشت. در چنین مواردی، مترجم میتواند با تدبّر در سیاق آیات، جواب قَسَم را کشف کند. بدین ترتیب، وضوح بیشتری به ترجمه ببخشد؛ مثلاً در آیة Pص وَالْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِO (ص/1)، جواب قسم محذوف است. برخی گفتهاند: مُقسَمٌبِه محذوف، عبارتِ «أَنَّهُ لَکَلاَمٌ مُعْجِزٌ» است؛ زیرا عبارت بر سبیل تحدّی است (ر.کغ فخر رازی، 1420ق.، ج 26: 365). برخی گفتهاند: جواب قَسَم Pکَمْ أَهْلَکْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍO (ص/3) است (ر.ک؛ طوسی، بیتا، ج 8: 541). برخی نیز گفتهاند: جواب قَسَم آن چیزی است که آیة Pبَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَشِقَاقO متضمّن آن است؛ یعنی سوگند به قرآن که امر چنان نیست که کافران میگویند (ر.ک؛ طبری، 1412ق.، ج 23: 76 و طوسی، بیتا، ج 8: 541). امّا علاّمه طباطبائی با استناد به سیاق آیات مینویسد: «از آیات بعدی چنین برمیآید که مُقْسَمٌبِه امری است که مشرکان از قبول آن خودداری میکردند و ملّتهای بسیاری به سبب امتناع از پذیرش آن هلاک شدند و از آنجا که پس از آن، از منذر بودن رسول خدا(ص) سخن رفته است، برمیآید که مُقْسَمٌبِه باید مطلبی در همین راستا باشد که تقدیر آن عبارت است از: أَنَّکَ لَمِنَ الْمُنْذِرینَ» (طباطبائی، 1417ق.، ج 17: 181). این معنایی است که از توجّه به سیاق به دست میآید، امّا بیشتر مترجمان از توجّه بدان بازماندهاند:
×معزّی: «سوگند به قرآن دارندة ذکر».
×شعرانی: «قَسَم به قرآن صاحبذکر».
×خرّمشاهی: «ص [صاد]، سوگند به قرآن پندآموز».
×فولادوند: «صاد، سوگند به قرآن پُراندرز».
×مکارم شیرازی: «سوگند به قرآنی که متضمّن ذکر است (که این کتاب اعجاز الهی است)».
×پاینده: «قَسَم به قرآن تذکاردار».
×مشکینی: «سوگند به قرآن شرافتمند و تذکّردهنده (به توحید و انبیاء و معارف حقّه که تو پیامبری و گفتارت راست است)».
×فیضالإسلام: «آن قرآن (که بر محمّد صلّی اللّه علیه و آله فرستاده شده،) هرآینه حقّ و راست است».
ملاحظه میشود که اغلب مترجمان از تعرّض به جواب قَسَم خودداری، و جمله را بدون ذکر جواب قَسَم ترجمه کردهاند. آقایان مکارم شیرازی و فیضالإسلام هم که به جواب قَسَم متعرّض شدهاند، از توجّه به معنای سیاقی آیه بازماندهاند. تنها یکی از نمایندگان ترجمة تفسیری (آقای مشکینی) بهدرستی به معنای سیاقی آیه اشاره کرده است.
نتیجهگیری
از آنچه گفته شد، موارد زیر را میتوان به عنوان نتیجة بحث ارائه کرد:
1ـ در پژوهش حاضر، مجموعاً دوازده آیة قرآن از منظر اثر سیاق در ترجمه مورد بررسی قرار گرفته است که در این میان، در هفت مورد، هر دو نمایندة ترجمة تفسیری به معنای سیاقی آیه در ترجمه اشاره کردهاند که این رقم، 58 درصد کُلّ آیات را شامل میشود و در پنج مورد باقیمانده نیز دستکم یکی از نمایندگان ترجمة تفسیری به معنای سیاقی در ترجمة خود اشاره کرده است که این رقم نیز 42 درصد موارد را شامل میشود (ر.ک؛ نمودار 1).
2ـ تنها در یک مورد، هر دو نمایندة ترجمة معنایی به معنای حاصل از سیاق در ترجمه اشاره کردهاند که این رقم 8/5 درصد موارد را شامل میشود. در سه مورد نیز دستکم یکی از نمایندگان ترجمة معنایی به معنای حاصل از سیاق در ترجمة خود اشاره کردهاند که 25 درصد موارد را شامل میشود. در 5/66 درصد موارد، هیچ یک از نمایندگان ترجمة معنایی به معنای سیاقی آیه توجّه نکردهاند (ر.ک؛ نمودار 2).
3ـ نمایندگان ترجمة امین تنها در یک مورد، هر دو موفّق شدهاند به معنای سیاقی آیه در ترجمه اشاره کنند که 5/8 درصد موارد را در بر میگیرد. در چهار مورد، یعنی 5/33 درصد، تنها یکی از نمایندگان ترجمة امین به معنای حاصل از سیاق در ترجمه اشاره کردهاند و در 58 درصد نیز هیچ یک از نمایندگان ترجمة امین، معنای سیاقی آیه را در ترجمه منعکس نکردهاند (ر.ک؛ نمودار 3).
4ـ تنها در دو مورد، دستکم یکی از نمایندگان ترجمههای تحتاللّفظی به معنای حاصل از سیاق در ترجمه اشاره کرده است که این تعداد، تنها 5/16 درصد موارد را شامل میشود و در 5/83 درصد، هیچ یک از نمایندگان ترجمة تحتاللّفظی به معنای سیاقی آیه در ترجمه اشاره نکرده است (ر.ک؛ نمودار 4).
5ـ با توجّه به آمار و ارقام یادشده، به نظر میرسد امکان میدان دادن به سیاق در ترجمههای تفسیری بیشتر است؛ به بیان دیگر، در منهج ترجمة تفسیری، سیاق نقش استنادی دارد، امّا در دیگر انواع ترجمه این امکان کمتر میشود تا جایی که در ترجمههای تحتاللّفظی، اساساً امکانی برای میدان دادن به سیاق در ترجمه وجود ندارد (ر.ک؛ نمودار 5).